نفس اماره
در الگویی که استاد الهی از «خود» بهدست میدهد، نفس اماره منشأ انگیزشهایی در روان است که آمرانه وادارمان میسازد بر خلاف اصول اخلاقی و الهی عمل کنیم و حقوق دیگران را زیر پا بگذاریم.
برای درک بهتر این مطلب، از تجربهای مربوط به زندگی روزمره کمک میگیریم. رومَن چنین حکایت میکند:
«من، در یک سازمان اداری بزرگ، مسئول پذیرش افرادم. به علت کمبود امکانات، کار بسیار دشوار است و احساس میکنم میان تلفنی که هر پنج دقیقه زنگ میزند و مردمی که برای کسب اطلاعات صف کشیدهاند، بهستوه میآیم. در این تنش دایمی، از یک سو دلم میخواهد با مردمی که به من مراجعه میکنند با خشونت و تندی رفتار کنم. خاصه زمانیکه متوجه نمیشوند و باید مسائل بدیهی را برایشان توضیح داد. از سوی دیگر، سعی میکنم به خودم مسلط شوم. با خود میگویم که این مردم مسئول کمبود امکانات در بخش ما نیستند؛ علاوه بر این خود من هم، در ادارات دیگری که قوانین آن را نمیشناسم، دچار اضطراب میشوم (آیا مدارکم درست است؟ آیا گیشه را درست آمدهام؟…)؛ بنابراین از نظر آنها خیلی طبیعی است که بیایند و برای اطمینان خاطرشان از من سؤال کنند. وقتی به همه این مسائل فکر میکنم، سعی میکنم همه چیز را بهگردن بگیرم (اما کار آسانی نیست!) و بر بدخلقیام مسلط شوم و باصبر و خوشرویی کمکشان کنم.»
مصاحبه با پروفسور بهرام الهی تحت عنوان : معنویت یک علم تجربی
روزنامۀ لارِفُرم چاپ فرانسه
به مناسبت صدمین سال تولد استاد الهی (۱۹۹۵م)، روزنامۀ لارفرم مصاحبهای با پروفسور بهرام الهی انجام داد. در این مصاحبه، پروفسور بهرام الهی، به تفصیل در مورد پدر خود و مسیری که او را از زندگانی به سبک عرفان سنتی، به بطن زندگی پر تحرک اجتماعی سوق داد، سخن میگوید.
استاد الهی در یک خانوادۀ محترم مسلمان ایرانی متولد شد. دوران کودکی و نوجوانی استاد الهی دور از اجتماع، به ریاضت و به مراقبه سپری شد. او چند سال بعد از درگذشت پدر به اجتماع وارد شد. سپس به شغل قضاوت اشتغال یافت و نزدیک به سی سال، عهدهدار پستهای بعضاً حساس قضاوت در مناطق مختلف ایران بود. قسمت اعظم زندگانی استاد الهی، به نگارش و آموزش بینش اخلاقی و سیرکمال معنویِ حاصل از تجربیات خود گذشت. بینش او از معنویت جهانی بود، و از سنتی که در آن پرورش یافته بود فراتر رفت. پروفسور بهرام الهی میگوید:« استاد الهی بنا به اصل ثابتی که به آن پایبند بود، تا زمانیکه شخصاً ارزش عملی و معنوی موضوعی را تجربه نکرده بود، هرگز آن را به دیگران نمیگفت.»
عمل، کلید سیرکمال
برای هر نظریهای کاربرد عملی ضروری است
از دانش تا شناخت
اگرچه این دو واژه معمولاً در زبان روزمره باهم همراه میشوند، اما دانش معادلِ شناخت نیست. دانش از طریق آموزش نظری دادههای خاص، از یک موضوع خاص حاصل میشود. حال آنکه شناخت، تجربۀ شخصی را به دانش میافزاید. در زمینۀ اخلاق، میان «عالِم» بودن و «عقلانی» عمل کردن تفاوت بسیاری است. عالِم نظریهپرداز است. اما عاقل دانش را بهعمل در آورده و این کار ماهیت او را تغییر داده است.
برای توصیف این موضوع مثالی میآوریم. یک دانشجوی پزشکی که تحصیلات خود را به پایان رسانده است دانش زیادی در زمینۀ فیزیولوژی و آسیبشناسی بدن انسان دارد. گاهی دانش نظری این دانشجو از یک پزشک مجرب نیز فراتر میرود. اما، همین دانشجوی جوان، با همۀاندوختۀ کتابیاش، هنوز با بیماران حقیقی روبهرو نشده است. عملکرد بیولوژیکی در آغاز بیماری و راههای درمان آن هنگامی که به درستی شرح داده شود، ممکن است ساده و بدیهی بهنظر آید، اما واقعیت بسیار پیچیدهتر و تابع پارامترهایی غیرقابل محاسبه است که غالباً مستلزم هوشمندیِ عملی پزشک در کار خود میباشد. در واقع، نشانههای بیماری غالباً مبهم و نامشخص هستند و علتها نیز بهسرعت با یکدیگر درمیآمیزند. پزشک باید عوامل بیشماری، مانند بُعد روانشناختی، موانع مادی و اداری، چارچوب قانونی، مسائل اخلاقی و غیره را که به هر موقعیت مربوط میشود، در نظر بگیرد. به سبب دلایل فوق و همچنین عدم آگاهی لازم برای تشخیص علل ، نخستین تماس با بیمار برای کسی که تجربۀ چندانی ندارد، ممکن است بسیار گمراهکننده باشد. بنابراین، تجربه شرط ضروری برای پزشک شدن به معنای حقیقی است و از طریق تجربه است که میتوان عمق ، ظرافت و شاید جوهر پزشکی را دریافت.
تجربه، شیوهای برای خود شناسی
اگر معنویت «طب روح» تلقی شود، بدون تردید در این زمینه نیز وضعیت بر همان منوال است. یعنی برای رسیدن به خودشناسی، یا ایجاد تغییری اساسی در خود، دانش نظری، ضروری اما ناکافی است. در معنویت باید نظریه را در اصطکاک با تجربه قرار داد تا به تدریج به شناخت رسید. به عبارت دیگر، اصول اخلاقی و الهی، ورای زیبایی و انسجام مفهومی، اگر قابل عمل نباشند، هیچ بهرهای برای انسان نخواهند داشت. عمل به این اصول ذهن ما را روشن میکند و نه تنها بر دانش ما میافزاید بلکه سبب جذب و تحلیل آن نیز میشود.
جایگاه تجربه، (آزمایشگاه معنوی)، زندگی روزمره است که پیشِ روی ماست و در هر لحظه قابل دسترس می باشد. حتی اگر هر روز با تجربههای غیر عادی یا دشوار نیز مواجه نباشیم، بازهم میبینیم که کوچک ترین واقعه، سادهترین فکر، معمولیترین عمل، میتواند موقعیتی برای پیشرفت معنوی باشد. اگر با جدیت و ذهنیت نقادانه و کنجکاوی دانشجویانه به این طرز تفکر توجه شود، می تواند در زندگی معنوی کاملاً مؤثر باشد.
عمل، تجربهای برانگیخته
برای پیشرفت در معنویت با دو امکان مواجه هستیم: یا منتظر بمانیم، تا موقعیتها فراهم شوند یا اینکه خود، آنها را برانگیزیم. برای رویارویی با موقعیتها، میتوان تصمیم به اجرای برنامهای داوطلبانه و منظم گرفت که آن را «برنامۀعملی» مینامیم. این تصمیم شخصی، که از بیرون چندان قابل رؤیت نیست، در واقع تغییری اساسی در نحوۀ برخورد ما با زندگی بهوجود میآورد. بدین ترتیب، نگاه تازهای به زندگی روزمرهمان میاندازیم و پیشقدم میشویم؛ تمرین میکنیم تا دیگر دستخوش هیجانات و پیشداوریها نشویم، و یا تحت سلطۀ اتفاقاتی که خشمگینمان میساختند یا ما را از خود بهدر میکردند قرار نگیریم. اگر با نگاهی تازه، به جریانات عادی زندگی نظر کنیم، متوجه میشویم که دیگر جریان عادیای وجود نخواهد داشت، و هر اتفاقی سبب میشود جنبههای ناشناختهای از شخصیتمان را کشف کنیم… ؛ بخصوص اطمینان و آرامشی را به دست میآوریم که نهتنها معنای زندگی ما را تغییر میدهد، بلکه آن را بهگونهای هدایت میکند که در هر لحظه تنها به یک هدف که رسیدن به بالاترین درجۀ انسانیت، یعنی کمال است، نزدیک شویم.
اکنون که متوجه شدیم که هر فردی میبایست خود شخصاً به اخلاقیات عمل کند، ببینیم شیوۀ کار چیست؟ چگونه باید عمل کرد؟ چه راهی باید در پیش گرفت؟ حال میکوشیم که به این پرسشها پاسخ گوییم.
نظریهای با کاربرد عملی
بر طبق « نظریهای با کاربرد عملی»، نمیتوان بدون تفکر و تأمل به اخلاقیات عمل کرد. این کار مستلزم روش ، تکنیک و همچنین شاخصهای فکری است.
در اینجا، قصد نداریم نظریهپردازی کنیم، بلکه هدف، توجه به چند اصل بنیادین است که با نادیده گرفتن آنها، ماهیت معنوی اخلاق از آن جدا میشود، کاری که عمل را به نوعی از رواندرمانی تبدیل میکند.
هدف از رعایت اصول اخلاقی چیست؟
وقتی میکوشیم مطابق اخلاقیات رفتار کنیم، در پی پرورش چه چیزی در خود هستیم؟ فرض کنیم که اخلاق انسانیت را در وجودمان پرورش دهد، اما بعد از مرگ جسمانی چه چیزی از این انسانیت در ما باقی میماند؟ میتوان تصور کرد که آگاهی فعلی ما ناشی از شبکهای از اتصالات مغزی است و پس از مرگ مغزی، همه چیز از میان میرود. در این صورت میتوانیم بر چیزی که قادر است ما را در زندگی فعلیمان خوشبختتر کند تمرکز کنیم. بدینلحاظ، عمل به اخلاق منشأ شکوفایی تلقی میشود. اما بهعکس، میتوانیم فکر کنیم که آگاهی در بُعد بیولوژیکی آن خلاصه نمیشود، و در این صورت بخش تغییرناپذیری از وجود را در نظر میگیریم که پس از مرگ جسمانی باقی میماند و میتوانیم آن را «روح» بنامیم. در آنصورت، دغدغۀ چیزی را در ذهن خواهیم داشت که نهتنها در این دنیا، بلکه در آن دنیا و در زندگی آینده میتواند ما را خوشبختتر نماید.
در عملکرد اخیر روانشناسی، اخلاق معمولاً وسیلهای برای رسیدن به خوشبختی بهشمار میآید و شامل اعمالی است، مانند احساس همدردی با دیگران و محیط، تشویق به کمک متقابل و همکاری، پرورش عواطف موسوم به «مثبت»، تحقق استعدادهای فردی و رعایت حال دیگران. این نوع نگرش به اخلاق، رویهها و رفتارهای مؤثری را توصیه میکند تا به تحقق روانی خود دست یابیم. نگرش به اخلاق، از این جنبه ، پاسخگوی نیاز به آرامشی است که هر انسانی در خود احساس میکند، از اینرو امتیاز اجتماعی و فردی آشکاری محسوب میشود.
اما میتوانیم اخلاق را از بُعد دیگری در نظر بگیریم و از آن در جهت به کمال رساندن خود استفاده کنیم تا نهتنها در زندگی فعلی از آرامش بیشتری برخوردار باشیم، بلکه تغییری پایدار در خود بهوجود آوریم تا چنان به خاستگاه خود نزدیک شویم که بتوانیم، سرانجام، طعم آن خوشبختی مطلقی را که همگی صمیمانه آرزویش را داریم، بچشیم. بنابراین، نقش اخلاق از کمک به بهبود روانی و آرامش اجتماعی فراتر میرود. اخلاق وسیلهای است که در اختیار ما گذاشته شده است تا خود را کامل سازیم، یعنی روحمان، و کُنه هویتمان را به بالاترین حد پختگی و شناخت برسانیم. تنها در این مرحله از کمال، یعنی نزدیکترین نقطه به مبدأ است، که واقعاً به خوشبختی دست مییابیم. تا زمانیکه به این سطح از خوشبختی کامل نرسیدهایم، محکومیم که از کاستیها، بیتعادلیها و نادانیهایمان رنج ببریم. اگرهم احساس خوشبختی کنیم، این خوشبختی نسبی، محدود و غیر قابل قیاس باخوشبختی کسی است که به کمال خود رسیده است.
ویژگی نگرش معنوی
در نگرش روانشناختی اخلاق، روان مرکز فرایند پیشرفت است. در حالیکه در نگرشِ معنوی به اخلاق، روح اساس فرایند پیشرفت محسوب میشود و با مرگ جسمانی از بین نمیرود و به حیات خود ادامه میدهد. در این نگرش، اخلاق ما را به سمت متعالی شدن سوق می دهد، تا با دنبالکردن محوری عمودی، همزمان به کمال خاص خود و به مبدأ نزدیک شویم. این حالت کمال و قرب الهی با حد اعلای خوشبختی مطابقت میکند.
حتی اگر، تصور مفهومِ کمال در ذهن مشکل باشد، برای کسی که دغدغۀ عمل به اخلاقیات را در سر دارد، در نظر گرفتن چنین هدف با ارزشی در افق دید با دو نتیجۀ ارزشمند همراه است: از یک سو، این چنین هدفی شخص را وامیدارد تا اخلاق را در قویترین و عالیترین معنای آن در نظر آورد، چیزی که پایۀ نیاز ما را تأمین میکند و از سویدیگر، چشماندازی از آنچه در آن دنیا بهانتظار ماست را فراهم میکند و نیرو و انگیزش لازم برای رسیدن به چنان آرمان اخلاقی را در ما ایجاد میکند. این دو نکته ــ که اولی بر پایۀ ادراک (قدرت عقل و تشخیص) و دومی بر پایۀ احساس (قدرت ایمان) است ــ ، چنان با یکدیگر درآمیختهاند که بهدشواری میتوان اخلاق را، در قویترین معنای آن، جدا از چارچوب معنویای که هماکنون توصیف کردیم در نظر گرفت.
برگرفته از سایت e-ostadelahi.fr
راه کمال، سیرتکامل فکری
نوشته: فردریک پرالت
راه کمال، مؤلف: دکتر بهرام الهی. انتشارات جیحون.
کتابِ« راه کمال» تألیف دکتر بهرام الهی، که در سال ۲۰۰۲ میلادی منتشر شد، چاپ جدید و تجدید نظر در کتابی است که پیش از آن، چهار بار بین سالهای ۱۹۷۶ و ۱۹۹۲ میلادی انتشار یافته است. ورای محتوای کتاب – که بعدا،ً به طور خلاصه به آن میپردازیم – آنچه توجه ما را به خود جلب میکند، سیرتکامل فکری ای است که در این نسخهها پیوسته تحقق یافته و تا مجموعه کتابهای «مبانی معنویت فکری» امتداد مییابد.
در حقیقت پویایی این فکر و قابلیت آن مبنی بر غنیتر کردن محتوای کتاب و پیوستگی مبانی آن، صفات ویژه ای هستند که در این کتاب به چشم میخورند. مباحث معنوی غالباً در اصول و آداب تغییر ناپذیر و یا تکرار مداوم حقایقی که در گذشته بیان شده، منجمد میگردند. ولی در این کتاب موضوع کاملاً برعکس است: حقیقت گفتار دکتر بهرام الهی بطور دقیق در قابلیت پیشرفت دائمی آن برای رسیدن به اصل و جوهر حقیقت نهفته است.
روح ملکوتی و روح بشری
روح ملکوتی
ما موجوداتی دو بعدی هستیم، مرکب از روح بشری و روح ملکوتی. تا وقتی که در روی زمین زندگی میکنیم، روح ملکوتی و بشری به هم پیوسته و یک کلِ واحد به نام «خود» را تشکیل میدهند. با این وصف، با کمی توجه به جریانهای متفاوتی که در روان صورت میگیرد میتوان تا حدی، آنچه را که از این دو روح ناشی میشود، تشخیص داد. مثلاً، عشق به مادیات، برخاسته از روح بشری است. در حالیکه خاستگاه عقل، وجدان اخلاقی، ایمان، شرافت، از خود گذشتگی، عشق به حقیقت و عدالت، روح ملکوتی است.
بهترین نشانه وجود روح ملکوتی در ما آن است که حتی در کاملترین خوشبختی مادی، زیباترین موفقیت اجتماعی، شغلی یا خانوادگی، احساس عدم رضایت از خود، که اساس طبیعت ما را تشکیل میدهد، در ما فرو نمیکاهد. این عدم رضایت همیشگی، بطور دقیق، ناشی از ساختار دو قطبی ماست:« ارگانیزم معنوی انسان، به علت دارا بودن منشاء دوگانۀ آسمانی و زمینی (روح ملکوتی و روح بشری) با ورود به دنیای خاکی دچار عدم تعادل صفاتی میشود. این عدم تعادل در کارکرد واحدهای صفاتی، بعدها به صورت احساس کشمکشی میان خیر و شّر در درون آدمی بروز میکند و نگرانی در عمق وجود او پدید میآورد. این نگرانی عمیق درونی، محرک اولیۀ لازمی است که انسان را وارد عمل کند تا با کمک عقل اعلی و اصلاح اشتباهات و خطاها، به آگاهی از خود برسد.»(طب روح) بنابراین، مادامیکه روی کره خاکی زندگی میکنیم، خوشبختی کامل وجود ندارد، یا اگر هم باشد، بسیار محدود و زودگذر است. نگاهی کوتاه به زندگی خود و دیگران برای مشاهده این واقعیت کافی است. اما، عدم رضایت مداومی که در آن زندگی میکنیم، این «نگرانی عمیق»ی، که ما را از دیگر آفریدگان متمایز میکند، این ناخشنودی کم و بیش مبهم، که جزئی از وجود ما شده، و دیگر آن را احساس نمیکنیم، طبیعی و حتی برای پیشرفت ما لازم است، زیرا مانع میشود که زندگی خود را صرفاً در ارضای نیازهای طبیعی و روانی اولیه است محصور کنیم.
۱۰۰ گفتار
استاد الهی
گردآورنده: دکتر بهرام الهی، انتشارات رابرت لافون
گفتارهای برگزیدۀ این کتاب برگرفته از آثاری است حاوی تجربههای دوران حیات استاد الهی، فیلسوفی عارف، حقوقدانی عالم و موسیقیدانی برجسته. غرض از تألیف آن، آشنا کردن خواننده با نمونههایی از طیف وسیع تعالیم معنوی این متفکر متأله است.
استاد الهی همواره درس هایی را به شاگردانش تعلیم میداد که خود قبلاً به آنها عمل کرده بود و به ارزش معنوی و عملی آنها یقین داشت. عمق و دقت اندیشۀ استاد الهی چنان بود که از آن همواره نتایجی عملی بدست میآمد و این نتایج چنان متنوع بود که نیازهای معنوی غالب اشخاص را در هر سطحی که بودند برآورده میساخت. افرادی با مذاهب و ملیتهای مختلف از فقیر و غنی، عالم و عامی، روستایی و شهری، دانشجو، محقق، هنرمند و غیره، همواره ترکیب جالبی را پیرامون او تشکیل میدادند. جواب سوال های نظری، اغلب با راه حلهای عملی و مثالهای ملموس و منطبق با تجارب روزانه همراه بود.