استاد الهی و حقوق بشر:اخلاق و نوگرایی (قسمت آخر)

 
 
[این مقاله ادامه‌ی مقاله‌ی «استاد الهی و حقوق بشر:اخلاق و نوگرایی» می‌باشد]

۲- برابری

از نظر استاد الهی مفهوم برابری قبل هر چیز از نقطه نظر متافیزیکی و در ارتباط با سیستم خلقت (هر مخلوقی دارای حقی است) بررسی می‌شود. بدون شرح جزئیاتی که از حوصله‌ی این مقاله خارج است می‌توان به طور خلاصه  گفت که استاد الهی تفاوتی بین ادیان واقعی، نژاد و یا جنسیت قائل نیست و تصویری از برابری بین انسان‌ها  را ارائه می‌دهد که غالباٌ در حقوق مدنی ایران یافت نمی‌شود.

برابری در مقابل قانون

در مورد برابری، برداشت حقوقی استاد الهی محتوای ماده‌ی ۳ سال ۱۷۹۳ میلادی را تأیید می‌کند: « همه‌ی افراد بشر  طبیعتاٌ برابر و در مقابل قانون مساوی هستند.»
با این حال در آن دوران،  تساوی در برابر قانون که به تازگی در  قانون اساسی ایران وارد شده بود به دشواری در فکر و رسوم و زندگی مردم نفوذ می‌کرد. استاد الهی، در مقام یک قاضی که هدفش رساندن حق به حق‌دار بود، بدون آنکه فقیر را از غنی، ضعیف را از قوی، خردسال را از بزرگ‌سال و زن را از مرد متمایز کند در مقابل موقعیت‌هایی قرار می‌گرفت که نمایانگر درستکاری و شجاعت او در اجرای قانون بود. یکی از این وقایع مربوط می شود به سال‌های دشواری که نفوذ سیستم فئودالی و دادرسی خودمختار، همراه با قدرت فرمانداران و خانواده‌های متنقذ، بر فضای جامعه حاکم بود. برای این طبقه‌ی اجتماعی، از دست دادن قدرت و امتیازاتشان در مقابل چند کارمند ساده‌ی دولت، غیر قابل قبول و مشکل به نظر می‌رسید. در سال ۱۳۱۸ شمسی استاد الهی دادستان خرم‌آباد می‌شود و رسیدگی به پرونده‌ای را شروع می‌کند که تا آن زمان ناتمام باقی مانده بود. این پرونده مربوط به یک تاجر بسیار ثروتمند بود که پس از فوت برادرش و مطابق رسم آن زمان با همسر بیوه‌ی او ازدواج کرده بود. از برادر متوفی، دو دختر و یک پسر صغیر  و بی‌پناه باقی می‌مانند.
 

استاد الهی و حقوق بشر: اخلاق و نوگرایی

 
 
استاد الهی در عصر حساسی از تحول تاریخ حقوقی ایران وارد کار قضایی شد، عصری که در آن نوگرایی حقوق لائیک با قوانین کهن مذهبی در تعارض بود. ورای این دو جنبش، استاد الهی با نگرشی معنوی مفهوم حقوق را بسط می‌دهد، و با حفظ چارچوب اصول نوین حقوق بشر،  بُعدی معنوی به آن می‌افزاید.
مقاله‌ی زیر خلاصه‌ای است از متن کنفرانسی که توسط خانم مَرَن، استاد و محقق در رشته‌ی تاریخ و حقوق دانشگاه نانتر،  در یک سیمنار بین‌المللی در شهر گرنوبل فرانسه ایراد شد. این کنفرانس بعد‌ها به وسیله‌ی نشر ِهارمتان به چاپ رسید.


استاد الهی و حقوق بشر

در نیمه‌ی اول قرن بیستم، موجی از تجدد خواهی به‌شیوه‌ی غرب در ایران به وجود آمد که شامل گام‌هایی در جهت تغییر قوانین شرعی به قوانین لائیک بود. چنین تحولاتی همزمان در کشورهای مصر و ترکیه نیز در حال ‌وقوع بود. این حرکت که حقوق لائیک را مطالبه می‌کرد، در سال‌های ۱۲۸۴ ـ ۱۲۸۵ شمسی با ایجاد قانون اساسی و حکومت مشروطه در ایران به وجود آمده بود و در دوره‌ی پهلوی ( ۱۳۰۴ ـ ۱۳۵۷) با شدت و سرعت بیشتری ادامه داشت. رضا شاه پهلوی که در تسریع قانونگزاری در کشور به‌سبک جدید همت گماشته بود، تشکیلات قضایی را تغییر داد، قوانین را تدوین نمود و تسهیلات جدیدی برای آموزش و استخدام قضات به وجود آورد. هدف از این تغییرات نمایاندن تصویری معتبر، قابل اعتماد، متمدن و پیشرفته از ایران بود. استاد الهی( ۱۲۷۴ ـ ۱۳۵۳) در زمره‌ی اولین گروه قضات لائیک بود که منحصراٌ در محدوده‌ی قضایی وابسته به وزارت دادگستری فعالیت داشتند. این دادگاه‌های جدید از آن پس صلاحیت اِعمال و اجرای قوانین را بر عهده داشتند و به‌تدریج جایگزین دادگاه‌های شرعی می‌شدند. استاد الهی حدود  سی سال  از قوانینی استفاده کرد که با الهام از قوانین مثبت اروپایی و به‌خصوص قوانین کشور فرانسه تدوین شده بود و در عین حال بیرون از حوزه‌ی قوانین شرعی نیز نبود، و به‌خصوص شامل حقوق خانواده می‌شد. در رویارویی با تحولاتی که در محدوده‌ی سیاسی، قضایی و مذهبی ایران به وقوع می‌پیوست، عکس‌العمل‌ها بسیار متفاوت و گویای تنوع نگرش‌ طبقات مختلف در دایره‌ی حقوقی، قضایی، ترقی طلبی و همچنین حقوق بشر بود، مفهومی که به‌تازگی از غرب گرفته شده بود. ترقی‌خواهان و کسانی که در خارج از کشور تحصیل کرده بودند، این تغییرات را کماکان نارسا و بی‌مایه محسوب می‌نمودند و معتقد بودند قوانین شرعی همچنان جایگاه وسیعی را درحوزه‌ی قوانین اشغال کرده‌اند. از سوی دیگر علمای شریعت که قدرت و نفوذ خود را در اِعمال قوانین تا حد زیادی از دست داده بودند، این تغییرات را متعارض با  قوانین اسلام محسوب می‌کردند، به‌خصوص که این اتفاقات با تغییرات چشمگیر دیگری مثل کشف حجاب توأم شده بود.
 

مصاحبه با پروفسور بهرام الهی درباره معنویت فطری

 
 
س: کتاب «مبانی معنویت فطری» نشان‌ دهنده‌ی بدعت تازه‌ای در معنویت است. این برداشت جدید از معنویت را چگونه تعریف می‌کنید؟

ج: معنویت، علمی است که امکان به کمال رسیدن انسان را فراهم می‌کند. می‌توان آن را به وضعیتی تشبیه کرد که در آن فطرت اولیه‌ی انسان فعال می‌شود‌. معنویت را می‌توان علم تجربی کاملی در نظر گرفت که انسان را به شناخت حقیقی حقوق و وظایفش راهنمایی می‌کند. این مطلب، رکن اساسی در هر معنویت حقیقی است. به همین جهت با معنویت باید با طرز فکر علمی برخورد شود و مانند سایر علوم تجربی، آن را به‌تدریج آموخت، عمل کرد، جذب کرد و تحلیل برد و پیش رفت تا به شناخت کامل از «خود» و قوانین حاکم بر رشد خود رسید. ضمناً باید اضافه کرد که این فرایند با مرگ جسم، که وسیله‌ای موقت اما ضروری برای فراهم کردن زمینه‌ی پیشرفتِ انسان است، ختم نمی‌شود.

اصطلاح «معنویت فطری» را به این جهت به‌کار می‌برم، که معنویت تنها در صورتی می‌تواند تحقق یابد که با فطرت حقیقی و نیازهای معنوی انسان همسو باشد. روح انسان، مثل جسم او احتیاج به تغذیه دارد ولی همانطوری که غذاهای فاسد و مسموم برای جسم وجود دارند غذا‌های فاسد و مسموم معنوی هم در دسترس است. برای مثال: وقتی به یک اصل تحریف شده‌ی الهی یا اصلی که مبدأ آن الهی نیست، عمل کنیم، «خودِ» حقیقی‌مان را مسموم کرده‌ایم. معنویتی را باید تحلیل برد که سبب تغذیه‌ی روح شود و رشد فطری و پختگی تدریجی آن را فراهم نماید. معنویت فطری با آموزش اصول اصیل الهی که با طبیعت «خود» حقیقی ما منطبق است، چنین نیازی را برآورده می‌کند.

 

کوشش، همان نتیجه است

 
 
نویسنده: استفان کالوز

کوشش مجموعه‌ تلاش‌هایی است که برای رسیدن به یک هدف صورت می‌گیرد. از اصطلاح « نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود» چنین به نظر می‌رسد که عکس آن نیز درست است، بدین معنی که « حاصل رنج لزوماً گنج باید باشد». اما برای شخصی که در جهت بهتر شدن خودتلاش‌ می‌کند، شاید نتیجه‌ی به دست آمده نتیجه‌ی مورد انتظار نباشد.

« سالهاست تلاش می‌کنم توجه بیشتری نسبت به رعایت حق دیگران داشته باشم و بیشتر به فکر اطرافیانم باشم. با این حال اغلب این موضوع را فراموش می‌کنم و فرصت‌هایی را که برای اظهار محبت و توجه به دیگران پیش می‌آید را از دست می‌دهم. هر بار فکر می‌کنم در این مورد پیشرفت نکرده‌ام و احساس می‌کنم، هدفی که برای خود قرار داده‌ام دور از دسترس است. با این حال ناامید نمی‌شوم و به کوشش خود ادامه می‌دهم…»

از گفته‌ی این شخص چنین بر می‌آید که وقتی سال‌ها با یک نقطه ضعف، مبارزه می‌کنیم، ولی نتیجه‌ی چندانی به دست نمی‌آوریم، ادامه‌ی تلاش و کوشش در این زمینه بسیار مشکل می‌شود. در واقع بعضی از نقاط ضعف ما آن‌قدر عمیق و دامنه‌دار‌اند که هر چه کوشش کنیم، باز هم نمی‌توانیم، بطور قطعی آنها را از وجود خود بزداییم. شاید هم خاصیت این نقاط ضعف این است که همچون دردی مزمن باعث می‌شوند هیچ‌وقت در خود احساس آرامش نکنیم. گاهی اوقات وقتی با یکی از نقطه ضعف‌های خود مبارزه می‌کنیم، ممکن است به نظر بیاید که پیشرفت محسوس و سریع است یا تصور شود که بعد از مدتی مبارزه، آن نقطه ضعف از بین خواهد رفت. از بین رفتن قطعی یک ضعف اخلاقی، چنانچه بر فرض، امکان هم داشته باشد، مستلزم چنان پشتکار و تلاش دامنه‌داری است که اگر بعد از چند ماه یا حتی چند سال مبارزه، برآوردی از آن بکنیم، به نظرمان می‌رسد که در حال رکود و توقف بوده‌ایم. به این می‌ماند که در جهت مخالفِ حرکتِ یک پله برقی، قدم برداریم و علی‌رغم خستگی و زحمتی که متحمل می‌شویم، هیچ به جلو نرویم. توقع پیشرفت محسوس داشتن ما را به دام می‌اندازد، چنین توقعی گرچه منطقی و بجا به نظر می‌رسد، ولی می‌تواند توقعی بیجا باشد. حال به درد دل دوست‌مان برگردیم و نکته‌ای آموزنده از تجارب‌اش را بینیم.

 

مصاحبه با پروفسور بهرام الهی درباره نوع‌دوستی

 
 

سایت e-ostadelahi.fr « مصاحبه‌ای با پروفسور بهرام الهی» تحت عنوان نوع‌دوستی انجام داده است. پروفسور الهی، فرزند استاد الهی، بیش از چهل سال با تحقیقات و تجربیات شخصی، به تدقیق در فلسفه و مشی فکری پدرش پرداخته است. او در آثار متعدد خود، فلسفه‌ی معنوی استاد الهی را معرفی کرده است. در این مصاحبه، مفهوم نوع‌دوستی و نکات اساسی در عمل به آن، در سیر کمال روحی بررسی می‌شود.


س- جایگاه «نوع‌دوستی» در فلسفه‌ی معنوی استاد الهی کجاست؟

ج- پرورش محبت به دیگران در خود، یکی از پایه‌های اخلاقیات حقیقی است. «نوع‌دوستی» توأم با توجه به مبدأ و مبارزه‌ی با نفس اماره، یکی از پایه‌های معنویت عملی در فلسفه‌ی استاد الهی است.

س- چگونه می‌توان به طور عملی، نوع‌دوستی را در خود پرورش داد ؟

ج- با انجام کارهای ساده‌ای که از روی سخاوت و خیرخواهی انجام می‌دهیم، می‌توان به دیگران کمک کرد: به درد دل دیگران گوش کردن. از دیگران صادقانه تعریف کردن، رفتاری دوستانه با دیگران داشتن و یا هر نوع کمک دیگر… یا با هرنوع امکاناتی که در اختیار داریم، از جمله، کمک مالی، کمک روانی، افکار مثبت نسبت به دیگران و یا حتی با نیت خوب داشتن می‌توان به دیگران کمک کرد. اگر نیت کمک به دیگران را در خود رشد دهیم، ولی موقعیت عمل به آن برایمان پیش نیاید، این نیت اثری مثبت روی دیگران و خودمان می‌گذارد. کسی که خواهان سیرکمال معنوی است باید نوع‌دوستی را عملاً در برنامه‌ی معنوی خود قرار دهد.

 

در جستجوی روح

 
 
در این مقاله فیلسوف فرانسوی، الی دورینگ کاربرد روز افزون واژه‌ی «معنویت» در عصر حاضر را از نظر عملی و در ارتباط با مباحث مورد نظر عام بررسی می‌کند. بعد از یک تعریف مختصر در مورد معنویات که آن را با ایده‌ی کمال ارتباط می‌دهد، نوآوری روش دکتر بهرام الهی که تحت عنوان « معنویت فطری » ارائه شده را مطرح می کند. تأکید این فیلسوف جوان بر بُعد عملی این روش و جایگاه آن می‌باشد.

مذهبیون قرن حاضر، با در پیش گرفتن روش‌هایی برای دوباره سازیِ مدرن تصوف کهن و تجدد در معنویت و یا با پراگماتیزم و روش‌های شخصیِ پیشرفت روحی و غیره، همچون افرادی معلول و محتاج به اجتماع به نظر می‌آیند. در چنین دورنمای دلگیری، « معنویت فطری» موردی استثنائی به نظر می‌رسد که می‌تواند آینده ای را ترسیم کند که مثل سایرین محتمل به سقوط نباشد. این معنویت، زبانی جدید، عقایدی نیرومند و مفاهیمی در زمینه‌ی تحقیق است. آیا ممکن است معنویت به علم تبدیل شود؟
 

چند توصیه برای تسلط بر نفس

 
 
 
OE2س: از تعالیم شما چنین استنباط می‌شود که اساس کار معنوی، مبارزه با نفس و اجتناب از غرور است. در گذشته من به چهار طریق بر نفس خود مسلط می‌شدم: ۱- عمل به توصیه‌های شما ۲- ریاضت کشیدن ۳- عبادت مخفی ۴- خدمت به خلق و پناه بردن به جم. ولی حال وسوسه‌ی‌ نفسانی چنان مرا احاطه کرده‌است که در گردنه گیر آمده‌ام، کمکم کنید و از آن نصایح گران‌بهای خودتان با زبان ساده برایم مرقوم فرمایید که سرمشق قرار دهم.

ج: راجع به مبارزه‌ی‌ با نفس همان چهار راه خوب است فقط یک چیز دیگر به آن اضافه کنید و آن اینست: همیشه هر چه ریاضت می‌کشید و عبادت می‌کنید همه را در نظر خود حقیر و کوچک بشمارید و از آن مغرور نشوید و با نفس همیشه به‌نظر خصومت و دشمنی نگاه کنید. اگر نفس خیالی هم به‌شما جلوه‌گر (تلقین) می‌کند که مطابق با خدا پرستی باشد، اگر به نفعت بود عمل کن و به او بگو که من به ‌حرف تو عمل نکردم، بلکه به نفع خودم عمل کردم، والا اِی نفس… تو مزور و دروغگو و کاذب هستی و کوچکتر از آن هستی که من مطیع تو باشم. مثلا اگر نفس به شما گفت: مگر ندیدی فلان‌جا فلان پیشگویی صحیح را کردی یا دعایت تأثیر کرد پس باطن‌دار هستی! جواب دهید ای نفس بی‌کردار، من که قادر نیستم ناخنی را از خودم کم و زیاد کنم، یک موی سیاهی را سفید و یا سفیدی را سیاه کنم، باطن‌دار کجا هستم؛ نهایت اگر کراماتی صورت گرفته تصادفی بوده و تأثیر آن هم از توجه عقیده‌ی‌ طرف بوده، پس تو غلط می‌کنی. اگر باز نفس به تو گفت روزه بگیر و ریاضت بکش، بگو ای نفس، من روزه و ریاضت را چون می‌دانم تقویت روح می‌دهد و تو را ضعیف می‌کند می‌کشم، اما نه به گفته‌ی تو، بلکه به گفته‌ی روحم و به‌ گفته‌ی اولیای بزرگ است که ریاضت می‌کشم. آنوقت اگر کسی از آن نفس سؤال کند ای نفس، تو که راضی نیستی ضعیف بشوی و روح تقویت شود، پس چرا دستور ریاضت کشیدن که سرمایه‌ی ‌ تقویت روح و ضعف تو است به فلان کس می‌دهی؟ یواشکی و به‌طور آهسته و محرمانه جواب خواهد داد: ای سائل به کسی نگوئید که مقصود من چیست، چون غرور بطوری مضر است که از هر گناهی بیشتر روح را ضعیف و نفس را قوی می‌کند، می‌خواهم به‌این وسیله فلانی را گول بزنم و او ‌را به ریاضت‌کشی وادار کنم که از خودش مغرور بشود، آنوقت از آن راه، روح را زمین بزنم و بیچاره‌اش کنم. خلاصه راه نفس کشی، مغرور نشدن و برخلاف میل او رفتار کردن است و بس.