معنویت در معنای متعالی آن (۱)

30 اکتبر, 2021
 
نوشته: امانوئل کنت 
«اخلاقیات خود مایه‌ روحیات است. انسان در اخلاقیات باید خیلی عالِم باشد.»١
گوینده این گفتار کاملاً می‌داند درباره چه سخن می‌گوید. هر چند هنوز جایزه نوبل برای تحقیقات اخلاقی در نظر گرفته نشده، اما استاد الهی را بی‌شک می‌توان محققی با تجربه و ماهر در زمینه اخلاق محسوب کرد.

ابتدا باید دید «محقق» در اینجا به چه معنایی است؟
محقق به معنای کسی نیست که دانش زیادی دارد، بلکه کسی است که با تلاش خود و نه صرفاً از طریق دانش نظری به شناخت عینی یک موضوع دست یافته و آن را کاملاً درک کرده است. درک کردن یعنی آزمودن، لمس و شناخت کامل یک حقیقت.

استاد هر موضوعی را مطرح می‌کند، در واقع، به وضوح می‌توان احساس کرد که خود شخصاً آن را تجربه کرده است. این خصوصیت به گفتار و نظرات او ویژگی خاصی می‌دهد، حتی در گفتارهایی که ظاهراً ساده و روشن به نظر می‌رسند، موشکافی و دقت نظر وجود دارد و در صورتی می‌توان معنای آنها را درک کرد که با دقت بر جزئیات تمرکز کنیم. موسیقی استاد نیز از همین اصل پیروی می‌کند؛ آهنگ‌ها و بداهه نوازی‌های او در تنبور را نیز «باید با دقت» گوش داد.

هنگامی که استاد مفاهیم اخلاقی و معنوی را تشریح می‌کند، حتی آنهایی که به نظر آشنا می‌آیند، در کلماتی که به کار می‌برد قاطعیتی شگرف را می‌توان احساس کرد.

خصوصیات انسان
برای اثبات مفهومِ معنویتی متعالی، کافی است یک سؤال اساسی که همواره مورد بحث قرار گرفته را در نظر بگیریم: « انسان چیست؟» یا به طور دقیق‌تر « چه چیزی ما را انسان می‌کند؟»

از مطالعه آثار استاد در مورد این مبحث حداقل یک نکته را می‌توان دریافت: طبیعت انسان حاصل ترکیب یک روح ملکوتی و یک روح بشری است که به او ویژگی‌های خاصی می‌بخشد و او را از سایر موجودات متمایز می‌کند: از جمله انسان دارای عقلی می‌شود که می‌تواند به عقل سلیم تحول یابد. این نکته، پایه آموزش طرز تفکر سیرکمال معنوی است. این مطلب، ساده به نظر می‌رسد و شاید فکر کنیم که موضوعی کاملاً شناخته شده است. انسان از نظر فیلسوفان کمی فرشته‌سان و کمی ( شاید هم به مقدار زیاد) نادان است: انسان یک «حیوانی منطقی» است.

با توجه به این مطلب، درک ما از این موضوع هنوز کاملاً ذهنی است. یعنی با در نظر گرفتن این دو جزء ‌( روح بشری و روح ملکوتی) که در وجود انسان ترکیب شده‌اند، نمی‌توان به درک ملموس مطلب رسید، بعد از این ترکیب چه روی می‌دهد؟ چه توانایی‌ها و استعدادهایی در ما فعال می‌شوند؟ و چگونه می‌توان آنها را در خود تشخیص داد؟

تصور کنید کسی به شما دستور درست کردن سس مایونز را بدهد. برای تهیه آن سه ماده اولیه نیاز دارید: زرده تخم‌ مرغ، روغن و سرکه ( البته باید کمی نمک و خردل هم به آن اضافه شود، ولی در مورد این دو ماده صحبت نمی‌کنیم). اگر تا به حال سس مایونز درست نکرده باشید و فقط فهرست مواد لازم را در دست داشته باشید به هیچ‌وجه نمی‌توانید نتیجه نهایی را حدس بزنید. برای شروع باید این مواد را با هم مخلوط کنید، آن قدر هم بزنید تا کف کند و غیره. بعد باید آن را بچشید. حتی اگر همه این مراحل را انجام بدهید، باز هم درک درستی از این پدیده ندارید. اگر دستورالعمل تهیه سس را دقیق و درست انجام داده باشید، با چشیدن آن است که متوجه می‌شوید «درست» دستورالعمل را اجرا کرده‌اید؛ یعنی با چشیدن آن، حالت لذت‌بخشی را احساس می‌کنید ولی درباره سس مایونز و انواع آن واقعاً چیزی فهمیده‌اید؟ از جنبه فیریکوشیمیایی، با عملی دقیق سروکار داریم: ترکیبات مشخصی مانند زرده تخم مرغ( سورفکتانت‌ها، مانند لسیتین) که به قطرات کوچک روغن (از چند میکرون) امکان می‌دهد در تماس با آبی که در سرکه وجود دارد امولسیون تولید کند. آشپزها می‌دانند که اگر لیمو را جایگزین سرکه کنند، تفاوت‌های ظریفی ایجاد خواهد شد. واضح است که اگر شما در مورد ماهیت زرده تخم مرغ، روغن یا سرکه فکر کنید، نتیجه مشخصی در مورد ویژگی‌ها و انواع آن نخواهید گرفت: سسی خامه‌ای، سفت، شیرین و غیره.

این وضعیت کاملاً مشابه وضعیت ترکیب روح بشری و روح ملکوتی است: با شناخت تئوری عناصر تشکیل دهنده روح به هیچ وجه نمی‌توان حدس زد هنگامی که روح ملکوتی از مبدأ بر نوزاد می‌تابد و با روح بشری آن ترکیب می‌شود، دقیقا چه نوع امولسیون شیمیایی‌ای رخ می‌دهد. اما به طور کلی می‌‌دانیم چه اتفاقی می‌افتد: در این حالت، روح، قوای طبیعت حیوانی را که با آن ترکیب شده در خود حل می‌کند و « حالت روان» تشکیل می‌شود ( راهنمای عملی) و آن چه که روح انسان می‌نامیم به وجود می‌آید.

دکتر بهرام الهی، پایه‌های سیر کمال روحی – راهنمای عملی

اما منظور از روان چیست؟ آیا روان در اینجا معنایی ملموس و کاملاً دقیق دارد؟ حالت روان، به احساس «من» ( یا ایگو) در روح اشاره می‌کند. البته ایگو در اینجا در معنای عام آن به کار نرفته که همان احساس وجود یا خود را به عنوان وجودی در نظر گرفتن است: فردی که می‌تواند بگوید «من»( همانطور که دکارت می‌گوید «من می‌اندیشم ».) «من»ی که در اینجا مطرح می‌شود، همان من حیوانی است، یعنی هوش غریزی حیوانی. این من دارای «عقل» و مهم‌تر از آن دارای «منیت خودخواهانه» است( راهنمای عملی). صفت «خودخواهانه» در این جا اهمیت دارد؛ به سبب همین خودیت ذاتی است که انسان فطرتاً به آنچه برایش خوب و مفید است کشش دارد، و آن را فقط برای خود می‌خواهد و نفس اماره از این ویژگی انسان ناشی می‌شود.

پارادوکس اول: نفس اماره

در اینجا یک پارادوکس (تناقض) وجود دارد. در واقع چه چیزی انسان را از حیوان متمایز می‌کند؟ البته جوابی که بلافاصله به ذهن می‌رسد این است که روح ملکوتی و تمام چیزهایی که همراه با روح ملکوتی هستند از جمله عقل و حس‌های اخلاقی، تشخیص درست از نادرست، مشروع از نامشروع و غیره. این موارد صحیح هستند ولی ملموس نیستند. این سؤال پاسخی ظریف‌تر دارد و آن این است که حیوانات و موجودات دیگر از جمله فرشتگان، نفس اماره ندارند. نفس اماره مختص انسان است و حیوانات فاقد نفس اماره‌اند و از طریق غریزه، بقای طبیعت حیوانی‌شان را دنبال می‌کنند. در وجود آنها چیزی که مشابه نفس اماره باشد وجود ندارد. آنها از خودیت خودخواهانه که در بشر است مبرا هستند. حیوانات نیز مانند انسان همه چیز را برای خود می‌خواهند، اما با این خصوصیت که هر چیز را «منحصراً» برای خود بخواهند بیگانه‌اند. زیرا نفس اماره به مخلوقاتی که از عقل و قوه تشخیص و تمیز و اختیار برخوردارند و می‌توانند از نیازهای اولیه خود فراتر روند می‌قبولاند به ارضای خودیت خود بپردازند و گاهی حتی به طور آگاهانه از قوانین اخلاقی و الهی تجاوز کنند. (راهنمای عملی ص۷۴)

نفس اماره ما را وامی‌دارد حقوق؛ ‌به خصوص حقوق دیگران را پایمال کنیم. برای قرار گرفتن در چنین شرایطی ابتدا باید بفهمیم حق به چه معنایی است؟ مفهومی که حیوانات از درک آن عاجز هستند.
بنابراین، این اولین پارادوکس محسوب می‌شود: وجود نفس اماره که انسان را از حیوانات متمایز می‌کند، فقط به بخش بشری ما محدود نمی‌شود، بلکه حاصل ترکیب یک روح بشری و یک روح ملکوتی است و به همین خاطر کار درونی و خاص ما محسوب می‌شود. چنان که استاد الهی می‌فرماید در مواجهه با نفس اماره است که یاد می‌گیریم چهره‌های مختلف آن را شناسایی کنیم و به طور ملموس سیر کمال کنیم و جوهر وجودمان را قلب ماهیت کنیم.

پارادوکس دوم: انسان شدن
انسان شدن، پارادوکس جدیدی را مطرح می‌کند که در گفتارهای زیادی به طور ضمنی به آنها اشاره شده است. از جمله در این گفتار: «عالم شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل.» (ب گ، گ۳۷۹) یا در این گفتار:‌« فرق است بین بشر و انسان. همه بشر هستیم، اما انسان واقعی شدن دشوار است.» (ب گ، گ۲۷۷). یا « وقتی بشر انسان شد اقتضای انسانیت به او حکم می‌کند کارش همیشه نیک باشد.» (ب گ، گ ۴). پارادوکس اینست که در واقع بشر هنوز انسان نشده است. اگر انسانیت جوهر انسان است، انسان هنوز جوهر خود را به فعل نرسانده و آن را محقق نکرده است. انسان باید جوهر خود را تغییر دهد و همان چیزی بشود که از اصل برای آن خلق شده است. به طور خلاصه، انسان در تنگنای بین بشر- حیوان (وضعیت فعلی‌اش) و مرحله انسان بودن که به منظور آن ایجاد شده ولی هنوز به آن نرسیده، قرار گرفته است. آیا می‌توان با بررسی ساده مفاهیم روح ملکوتی و روح بشری به این نکته پی‌برد؟ خیر. نه تنها نمی‌توان به این مفاهیم پی برد بلکه نمی‌توان پیامدهای آنها را نیز به طور ملموس درک کرد.

تصویر انسان – حیوان
با در نظر گرفتن این دو پارادوکس، نفس اماره مختص حیوان- بشر است. بشر هنوز انسان نشده است. با در نظر گرفتن این پارادوکس‌ها ما باید با استفاده از اهرم مبارزه با نفس اماره، طبیعت حیوانی بشری خود را به آنچه آن را انسان می‌نامیم، تبدیل کنیم. در واقع، با در نظر گرفتن دو جنبه حیوانی- بشری و جنبه انسان بودن، ما دو وظیفه داریم: از یک طرف نباید به جنبه حیوان -بشر که در حال حاضر هستیم قانع شویم. از طرف دیگر، باید خصوصیاتی که خاص یک انسان واقعی است را در خود پرورش دهیم.

ابتدا جنبه اول را در نظر بگیریم. موضوع را می‌توان به این صورت بیان کرد. نباید به سطح انسان – حیوان نزول کنیم. این جمله به طور ملموس چه مفهومی دارد؟

برای درک بهتر موضوع، یک فرد را درنظر بگیریم. این فرد که او را مارسل می‌نامیم وابستگی زیادی به خویشان خود ( به خصوص همسر و فرزندش) دارد. او پیش از این فردی معاشرتی بوده. ولی اکنون مانند بسیاری از مردم، وقتش را بین زندگی مادی ( کارکردن) و تفریحات سالم می‌گذراند. او به ورزش علاقه‌مند است و برنامه های مرتب ورزشی دارد. در کنار اینها، نگرانی‌هایی هم دارد؛ گاهی احساس غم سنگینی می‌کند که علتش ناشناخته است. به طور کلی، او زندگی آرامی دارد. مارسل ۳۳ ساله است. وزنش ۵۰ کیلو و قدش ۱.۲۰ است. این ویژگی‌ها او را ناراحت نمی‌کند، زیرا شبیه گونه‌های دیگر خود است. او یک میمون بونوبو است با ضریب هوشی حدود ۳۵.

این مثال گویای این واقعیت است که انسان-بشر از بسیاری از جنبه‌های وجودش، همان کاری را انجام می‌دهد که سایر حیوانات انجام می‌دهند. رفتارهای اولیه، مانند لذت‌جویی، سلطه‌جویی، لیبیدو یا اراده برای قدرت. انسان رفتارش با حیوانات تفاوت چندانی ندارد. تمایلاتش می‌توانند به شیوه‌های خشن یا پیچیده، صلح‌جو یا زیان‌آور ابراز شوند. البته انسان خصوصیات خود را نیز به آنها می‌افزاید ولی خصوصیات هر دو از یک منبع سرچشمه می‌گیرد: اید که در روان انسان معرف طبیعت حیوانی انسان است. اگر شباهت‌هایی بین ما و حیوانات وجود دارد به این علت است که در کنار خصوصیات انسانی، روح ما ترکیباتی از خصوصیات حیوانی را نیز دارد.

وحشی‌گری عادی
در عکس زیر، مندریل را در وضعیتی که اتولوژیست‌ها آن را به عنوان وضعیت « مزاحم نشوید» معرفی کرده‌اند، مشاهده می‌کنیم. این حالت که مندریل چشم‌هایش را با کف دست پوشانده، برای محافظت از نور خورشید نیست، بلکه با این کار به سایر حیوانات گروهش می‌فهماند که مزاحمش نشوند. آیا با این حالت آشنا هستید؟

رفتار غریزی دیگری که در حیوانات – از جمله انسان- متداول است، تعیین مرز قلمرو است. یکی از رفتارهای ناشی از چنین عملکرد‌های غریزی که بسیار ناخوشایند است، عادت مردان در دراز کردن پا به خصوص در وسایل نقلیه عمومی است. این طرز رفتار نگرانی‌هایی را ایجاد کرده که منجر به جنبشی در مبارزه با آن در شهرهای زیادی در سراسر دنیا شده است. به طور کلی، استفاده از مترو، یا رانندگی، موقعیت‌های فوق‌العاده‌ای برای شناخت و بررسی کشش‌های حیوانی و انگیزش‌ها در خود هستند. هنگام استرس، وقتی در جمعیت حرکت می‌کنیم یا به دنبال جایی برای نشستن هستیم، آیا گاهی وسوسه زودگذری‌ را احساس نمی‌کنیم که ما را به رفتاری مشابه رفتار گوریل مندریل وادار کند؟ ما باید تمام طیف‌های رفتارهایی که منجر به درجه‌های مختلف بی‌ادبی، خشونت، حیله‌گری می‌شود را در نظر بگیریم. بعضی‌ها رفتاری صریح دارند یعنی نه تنها راه را مسدود می‌‌کنند بلکه، با فشار سعی می‌کنند اولین نفری باشند که وارد مترو می‌شوند. بعضی دیگر، دروناً چنین انگیزشی را در خود احساس می‌‌کنند، ولی به آن عمل نمی‌کنند. چرا؟ شاید از ترس گوشزد دیگران جرأت نمی‌کنند به انگیزششان عمل کنند. اما در شرایط دیگر، مثلاً اگر در مترو آتش‌‌سوزی بشود، شاید اولین کسانی باشند که برای خارج شدن دیگران را هل دهند و حتی به کودکان و افراد مسن هم توجهی نکنند. گذشته از این شرایط اضطراری استثنایی، می‌توانند با استفاده از استراتژی‌های ماهرانه‌تر، جایی برای نشستن در مترو پیدا کنند. در سکوها، که همه منتظر رسیدن مترو هستند، بعضی از ما در پیدا کردن بهترین مکان که زودتر بتوانیم سوار مترو شویم مهارت داریم. حیوانات چنین مهارت‌هایی را ندارند.

مثال‌های دیگری از رفتارهایی که منشا آن پرخاش، هوس، کنجکاوی بیش‌از حد، طمع و غرور، خودبینی است را می‌توان در بین انسان و همچنین حیوانات مشاهده کرد. این رفتارها صرفاً شباهتی سطحی بین انسان و حیوان نیست، بلکه موضوع عمیق‌تر از این است. این ویژگی‌های صفاتی که منشأ حیوانی دارند از ایگو ناشی می‌شوند. ایگویی که در انسان کاملاً به صورت نفس خودخواهی بروز می‌کند.

در شرایطی که موضوع از حفظ قلمرو و غریزه حفظ بقا پیچیده‌تر است و فقط خاص انسان‌هاست، سوالی که پیش می‌آید اینست که آیا ما قادر به تشخیص این بونوبو در خود هستیم؟ زیرا در نهایت همه ما بونوبویی در درون خود داریم که گاهی خود را پنهان می‌کند، گاهی تغییر شکل می‌دهد ولی همیشه حاضر است. کتاب خودیاری که برای پرداختن به این معضل نوشته شود، می‌تواند چنین عنوانی داشته باشد: بونوبوی درون خود را بیابید.

رفتارهای مودبانه که از طریق تربیت یا قراردادهای اجتماعی می‌آموزیم ما را از عمل به طبیعت حیوانی‌مان بازمی‌دارد. به طور خلاصه ما بیشتر مواقع خود را کنترل می‌کنیم. مشکل این است انسان رفتارهای پیچیده‌‌ای از خود نشان می‌دهد که ظاهرا انسانی به نظر می‌رسند ولی در عمل حیوان‌گونه هستند. در نظر بگیرید ما چگونه ماهرانه مسیر یک گفتگو را به سمت کسی که به او حسادت می‌کنیم می‌کشانیم به طوری که شنونده – نه خود ما- صحبت درباره آن شخص را شروع می‌کند. یا اشتیاقی نهفته که می‌خواهیم کسی را سرزنش کنیم یا به او نشان بدهیم که در اشتباه است و با دلایلی که به نظر موجه می‌آیند به او درس می‌دهیم و حق را به خود می‌دهیم. در حالی‌‌که با این کار میل انتقام یا تحقیر کردن آن شخص را در خود ارضا می‌کنیم. یا می‌خواهیم با خرد کردن مردم خودمان را بزرگ نشان می‌دهیم، و البته این کار را با تغییر لحن انجام می‌دهیم نه با درگیر شدن فیزیکی.

می‌توان مثال‌های بی‌شماری از بدجنسی، خساست، حسادت و خودخواهی زد. با فهرستی از ویژگی‌های صفاتی می‌توان تعداد مثا‌ل‌ها را بیشتر کرد. در وجود ما مخزنی مملو از ویژگی‌های صفاتی ظریف و زیرکانه هست. واضح است انگیزش‌های روانی چنین رفتارهایی پیچیده‌تر از رفتارهایی است که در مترو ما را وادار به هل دادن مردم می‌کند. البته استعاره‌هایی که در مورد حیوانات به کار می‌بریم نیز صحیح است؛ مثلا روباه را نشانه حیله‌گری درنظر می‌گیریم. تمام ضعف‌های اخلاقی و نقاط ضعف صفاتی ما رنگ و بویی از حیوانیت دارد. ولی وقتی بعضی نقاط ضعف برانگیخته می‌شوند معمولاً می‌گوییم « انسان جایزالخطاست». این حرف انسان را تحت تأثیر قرار می‌دهد. اما واقعیت اینست که این خصوصیات صد در صد منشأ حیوانی دارند حتی اگر طوری پالایش یافته باشند که متناسب انسان باشند.

بونوبو



برگرفته از سایت e-OstadElahi.com


********************


۱ – برگزیده گ ۳۷۹