معنویت در معنای متعالی آن (۱)
«اخلاقیات خود مایه روحیات است. انسان در اخلاقیات باید خیلی عالِم باشد.»١
گوینده این گفتار کاملاً میداند درباره چه سخن میگوید. هر چند هنوز جایزه نوبل برای تحقیقات اخلاقی در نظر گرفته نشده، اما استاد الهی را بیشک میتوان محققی با تجربه و ماهر در زمینه اخلاق محسوب کرد.
ابتدا باید دید «محقق» در اینجا به چه معنایی است؟
محقق به معنای کسی نیست که دانش زیادی دارد، بلکه کسی است که با تلاش خود و نه صرفاً از طریق دانش نظری به شناخت عینی یک موضوع دست یافته و آن را کاملاً درک کرده است. درک کردن یعنی آزمودن، لمس و شناخت کامل یک حقیقت.
استاد هر موضوعی را مطرح میکند، در واقع، به وضوح میتوان احساس کرد که خود شخصاً آن را تجربه کرده است. این خصوصیت به گفتار و نظرات او ویژگی خاصی میدهد، حتی در گفتارهایی که ظاهراً ساده و روشن به نظر میرسند، موشکافی و دقت نظر وجود دارد و در صورتی میتوان معنای آنها را درک کرد که با دقت بر جزئیات تمرکز کنیم. موسیقی استاد نیز از همین اصل پیروی میکند؛ آهنگها و بداهه نوازیهای او در تنبور را نیز «باید با دقت» گوش داد.
هنگامی که استاد مفاهیم اخلاقی و معنوی را تشریح میکند، حتی آنهایی که به نظر آشنا میآیند، در کلماتی که به کار میبرد قاطعیتی شگرف را میتوان احساس کرد.
خصوصیات انسان
برای اثبات مفهومِ معنویتی متعالی، کافی است یک سؤال اساسی که همواره مورد بحث قرار گرفته را در نظر بگیریم: « انسان چیست؟» یا به طور دقیقتر « چه چیزی ما را انسان میکند؟»
از مطالعه آثار استاد در مورد این مبحث حداقل یک نکته را میتوان دریافت: طبیعت انسان حاصل ترکیب یک روح ملکوتی و یک روح بشری است که به او ویژگیهای خاصی میبخشد و او را از سایر موجودات متمایز میکند: از جمله انسان دارای عقلی میشود که میتواند به عقل سلیم تحول یابد. این نکته، پایه آموزش طرز تفکر سیرکمال معنوی است. این مطلب، ساده به نظر میرسد و شاید فکر کنیم که موضوعی کاملاً شناخته شده است. انسان از نظر فیلسوفان کمی فرشتهسان و کمی ( شاید هم به مقدار زیاد) نادان است: انسان یک «حیوانی منطقی» است.
با توجه به این مطلب، درک ما از این موضوع هنوز کاملاً ذهنی است. یعنی با در نظر گرفتن این دو جزء ( روح بشری و روح ملکوتی) که در وجود انسان ترکیب شدهاند، نمیتوان به درک ملموس مطلب رسید، بعد از این ترکیب چه روی میدهد؟ چه تواناییها و استعدادهایی در ما فعال میشوند؟ و چگونه میتوان آنها را در خود تشخیص داد؟
تصور کنید کسی به شما دستور درست کردن سس مایونز را بدهد. برای تهیه آن سه ماده اولیه نیاز دارید: زرده تخم مرغ، روغن و سرکه ( البته باید کمی نمک و خردل هم به آن اضافه شود، ولی در مورد این دو ماده صحبت نمیکنیم). اگر تا به حال سس مایونز درست نکرده باشید و فقط فهرست مواد لازم را در دست داشته باشید به هیچوجه نمیتوانید نتیجه نهایی را حدس بزنید. برای شروع باید این مواد را با هم مخلوط کنید، آن قدر هم بزنید تا کف کند و غیره. بعد باید آن را بچشید. حتی اگر همه این مراحل را انجام بدهید، باز هم درک درستی از این پدیده ندارید. اگر دستورالعمل تهیه سس را دقیق و درست انجام داده باشید، با چشیدن آن است که متوجه میشوید «درست» دستورالعمل را اجرا کردهاید؛ یعنی با چشیدن آن، حالت لذتبخشی را احساس میکنید ولی درباره سس مایونز و انواع آن واقعاً چیزی فهمیدهاید؟ از جنبه فیریکوشیمیایی، با عملی دقیق سروکار داریم: ترکیبات مشخصی مانند زرده تخم مرغ( سورفکتانتها، مانند لسیتین) که به قطرات کوچک روغن (از چند میکرون) امکان میدهد در تماس با آبی که در سرکه وجود دارد امولسیون تولید کند. آشپزها میدانند که اگر لیمو را جایگزین سرکه کنند، تفاوتهای ظریفی ایجاد خواهد شد. واضح است که اگر شما در مورد ماهیت زرده تخم مرغ، روغن یا سرکه فکر کنید، نتیجه مشخصی در مورد ویژگیها و انواع آن نخواهید گرفت: سسی خامهای، سفت، شیرین و غیره.
این وضعیت کاملاً مشابه وضعیت ترکیب روح بشری و روح ملکوتی است: با شناخت تئوری عناصر تشکیل دهنده روح به هیچ وجه نمیتوان حدس زد هنگامی که روح ملکوتی از مبدأ بر نوزاد میتابد و با روح بشری آن ترکیب میشود، دقیقا چه نوع امولسیون شیمیاییای رخ میدهد. اما به طور کلی میدانیم چه اتفاقی میافتد: در این حالت، روح، قوای طبیعت حیوانی را که با آن ترکیب شده در خود حل میکند و « حالت روان» تشکیل میشود ( راهنمای عملی) و آن چه که روح انسان مینامیم به وجود میآید.
اما منظور از روان چیست؟ آیا روان در اینجا معنایی ملموس و کاملاً دقیق دارد؟ حالت روان، به احساس «من» ( یا ایگو) در روح اشاره میکند. البته ایگو در اینجا در معنای عام آن به کار نرفته که همان احساس وجود یا خود را به عنوان وجودی در نظر گرفتن است: فردی که میتواند بگوید «من»( همانطور که دکارت میگوید «من میاندیشم ».) «من»ی که در اینجا مطرح میشود، همان من حیوانی است، یعنی هوش غریزی حیوانی. این من دارای «عقل» و مهمتر از آن دارای «منیت خودخواهانه» است( راهنمای عملی). صفت «خودخواهانه» در این جا اهمیت دارد؛ به سبب همین خودیت ذاتی است که انسان فطرتاً به آنچه برایش خوب و مفید است کشش دارد، و آن را فقط برای خود میخواهد و نفس اماره از این ویژگی انسان ناشی میشود.
پارادوکس اول: نفس اماره
در اینجا یک پارادوکس (تناقض) وجود دارد. در واقع چه چیزی انسان را از حیوان متمایز میکند؟ البته جوابی که بلافاصله به ذهن میرسد این است که روح ملکوتی و تمام چیزهایی که همراه با روح ملکوتی هستند از جمله عقل و حسهای اخلاقی، تشخیص درست از نادرست، مشروع از نامشروع و غیره. این موارد صحیح هستند ولی ملموس نیستند. این سؤال پاسخی ظریفتر دارد و آن این است که حیوانات و موجودات دیگر از جمله فرشتگان، نفس اماره ندارند. نفس اماره مختص انسان است و حیوانات فاقد نفس امارهاند و از طریق غریزه، بقای طبیعت حیوانیشان را دنبال میکنند. در وجود آنها چیزی که مشابه نفس اماره باشد وجود ندارد. آنها از خودیت خودخواهانه که در بشر است مبرا هستند. حیوانات نیز مانند انسان همه چیز را برای خود میخواهند، اما با این خصوصیت که هر چیز را «منحصراً» برای خود بخواهند بیگانهاند. زیرا نفس اماره به مخلوقاتی که از عقل و قوه تشخیص و تمیز و اختیار برخوردارند و میتوانند از نیازهای اولیه خود فراتر روند میقبولاند به ارضای خودیت خود بپردازند و گاهی حتی به طور آگاهانه از قوانین اخلاقی و الهی تجاوز کنند. (راهنمای عملی ص۷۴)
نفس اماره ما را وامیدارد حقوق؛ به خصوص حقوق دیگران را پایمال کنیم. برای قرار گرفتن در چنین شرایطی ابتدا باید بفهمیم حق به چه معنایی است؟ مفهومی که حیوانات از درک آن عاجز هستند.
بنابراین، این اولین پارادوکس محسوب میشود: وجود نفس اماره که انسان را از حیوانات متمایز میکند، فقط به بخش بشری ما محدود نمیشود، بلکه حاصل ترکیب یک روح بشری و یک روح ملکوتی است و به همین خاطر کار درونی و خاص ما محسوب میشود. چنان که استاد الهی میفرماید در مواجهه با نفس اماره است که یاد میگیریم چهرههای مختلف آن را شناسایی کنیم و به طور ملموس سیر کمال کنیم و جوهر وجودمان را قلب ماهیت کنیم.
پارادوکس دوم: انسان شدن
انسان شدن، پارادوکس جدیدی را مطرح میکند که در گفتارهای زیادی به طور ضمنی به آنها اشاره شده است. از جمله در این گفتار: «عالم شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل.» (ب گ، گ۳۷۹) یا در این گفتار:« فرق است بین بشر و انسان. همه بشر هستیم، اما انسان واقعی شدن دشوار است.» (ب گ، گ۲۷۷). یا « وقتی بشر انسان شد اقتضای انسانیت به او حکم میکند کارش همیشه نیک باشد.» (ب گ، گ ۴). پارادوکس اینست که در واقع بشر هنوز انسان نشده است. اگر انسانیت جوهر انسان است، انسان هنوز جوهر خود را به فعل نرسانده و آن را محقق نکرده است. انسان باید جوهر خود را تغییر دهد و همان چیزی بشود که از اصل برای آن خلق شده است. به طور خلاصه، انسان در تنگنای بین بشر- حیوان (وضعیت فعلیاش) و مرحله انسان بودن که به منظور آن ایجاد شده ولی هنوز به آن نرسیده، قرار گرفته است. آیا میتوان با بررسی ساده مفاهیم روح ملکوتی و روح بشری به این نکته پیبرد؟ خیر. نه تنها نمیتوان به این مفاهیم پی برد بلکه نمیتوان پیامدهای آنها را نیز به طور ملموس درک کرد.
تصویر انسان – حیوان
با در نظر گرفتن این دو پارادوکس، نفس اماره مختص حیوان- بشر است. بشر هنوز انسان نشده است. با در نظر گرفتن این پارادوکسها ما باید با استفاده از اهرم مبارزه با نفس اماره، طبیعت حیوانی بشری خود را به آنچه آن را انسان مینامیم، تبدیل کنیم. در واقع، با در نظر گرفتن دو جنبه حیوانی- بشری و جنبه انسان بودن، ما دو وظیفه داریم: از یک طرف نباید به جنبه حیوان -بشر که در حال حاضر هستیم قانع شویم. از طرف دیگر، باید خصوصیاتی که خاص یک انسان واقعی است را در خود پرورش دهیم.
ابتدا جنبه اول را در نظر بگیریم. موضوع را میتوان به این صورت بیان کرد. نباید به سطح انسان – حیوان نزول کنیم. این جمله به طور ملموس چه مفهومی دارد؟
برای درک بهتر موضوع، یک فرد را درنظر بگیریم. این فرد که او را مارسل مینامیم وابستگی زیادی به خویشان خود ( به خصوص همسر و فرزندش) دارد. او پیش از این فردی معاشرتی بوده. ولی اکنون مانند بسیاری از مردم، وقتش را بین زندگی مادی ( کارکردن) و تفریحات سالم میگذراند. او به ورزش علاقهمند است و برنامه های مرتب ورزشی دارد. در کنار اینها، نگرانیهایی هم دارد؛ گاهی احساس غم سنگینی میکند که علتش ناشناخته است. به طور کلی، او زندگی آرامی دارد. مارسل ۳۳ ساله است. وزنش ۵۰ کیلو و قدش ۱.۲۰ است. این ویژگیها او را ناراحت نمیکند، زیرا شبیه گونههای دیگر خود است. او یک میمون بونوبو است با ضریب هوشی حدود ۳۵.
این مثال گویای این واقعیت است که انسان-بشر از بسیاری از جنبههای وجودش، همان کاری را انجام میدهد که سایر حیوانات انجام میدهند. رفتارهای اولیه، مانند لذتجویی، سلطهجویی، لیبیدو یا اراده برای قدرت. انسان رفتارش با حیوانات تفاوت چندانی ندارد. تمایلاتش میتوانند به شیوههای خشن یا پیچیده، صلحجو یا زیانآور ابراز شوند. البته انسان خصوصیات خود را نیز به آنها میافزاید ولی خصوصیات هر دو از یک منبع سرچشمه میگیرد: اید که در روان انسان معرف طبیعت حیوانی انسان است. اگر شباهتهایی بین ما و حیوانات وجود دارد به این علت است که در کنار خصوصیات انسانی، روح ما ترکیباتی از خصوصیات حیوانی را نیز دارد.
وحشیگری عادی
در عکس زیر، مندریل را در وضعیتی که اتولوژیستها آن را به عنوان وضعیت « مزاحم نشوید» معرفی کردهاند، مشاهده میکنیم. این حالت که مندریل چشمهایش را با کف دست پوشانده، برای محافظت از نور خورشید نیست، بلکه با این کار به سایر حیوانات گروهش میفهماند که مزاحمش نشوند. آیا با این حالت آشنا هستید؟
رفتار غریزی دیگری که در حیوانات – از جمله انسان- متداول است، تعیین مرز قلمرو است. یکی از رفتارهای ناشی از چنین عملکردهای غریزی که بسیار ناخوشایند است، عادت مردان در دراز کردن پا به خصوص در وسایل نقلیه عمومی است. این طرز رفتار نگرانیهایی را ایجاد کرده که منجر به جنبشی در مبارزه با آن در شهرهای زیادی در سراسر دنیا شده است. به طور کلی، استفاده از مترو، یا رانندگی، موقعیتهای فوقالعادهای برای شناخت و بررسی کششهای حیوانی و انگیزشها در خود هستند. هنگام استرس، وقتی در جمعیت حرکت میکنیم یا به دنبال جایی برای نشستن هستیم، آیا گاهی وسوسه زودگذری را احساس نمیکنیم که ما را به رفتاری مشابه رفتار گوریل مندریل وادار کند؟ ما باید تمام طیفهای رفتارهایی که منجر به درجههای مختلف بیادبی، خشونت، حیلهگری میشود را در نظر بگیریم. بعضیها رفتاری صریح دارند یعنی نه تنها راه را مسدود میکنند بلکه، با فشار سعی میکنند اولین نفری باشند که وارد مترو میشوند. بعضی دیگر، دروناً چنین انگیزشی را در خود احساس میکنند، ولی به آن عمل نمیکنند. چرا؟ شاید از ترس گوشزد دیگران جرأت نمیکنند به انگیزششان عمل کنند. اما در شرایط دیگر، مثلاً اگر در مترو آتشسوزی بشود، شاید اولین کسانی باشند که برای خارج شدن دیگران را هل دهند و حتی به کودکان و افراد مسن هم توجهی نکنند. گذشته از این شرایط اضطراری استثنایی، میتوانند با استفاده از استراتژیهای ماهرانهتر، جایی برای نشستن در مترو پیدا کنند. در سکوها، که همه منتظر رسیدن مترو هستند، بعضی از ما در پیدا کردن بهترین مکان که زودتر بتوانیم سوار مترو شویم مهارت داریم. حیوانات چنین مهارتهایی را ندارند.
مثالهای دیگری از رفتارهایی که منشا آن پرخاش، هوس، کنجکاوی بیشاز حد، طمع و غرور، خودبینی است را میتوان در بین انسان و همچنین حیوانات مشاهده کرد. این رفتارها صرفاً شباهتی سطحی بین انسان و حیوان نیست، بلکه موضوع عمیقتر از این است. این ویژگیهای صفاتی که منشأ حیوانی دارند از ایگو ناشی میشوند. ایگویی که در انسان کاملاً به صورت نفس خودخواهی بروز میکند.
در شرایطی که موضوع از حفظ قلمرو و غریزه حفظ بقا پیچیدهتر است و فقط خاص انسانهاست، سوالی که پیش میآید اینست که آیا ما قادر به تشخیص این بونوبو در خود هستیم؟ زیرا در نهایت همه ما بونوبویی در درون خود داریم که گاهی خود را پنهان میکند، گاهی تغییر شکل میدهد ولی همیشه حاضر است. کتاب خودیاری که برای پرداختن به این معضل نوشته شود، میتواند چنین عنوانی داشته باشد: بونوبوی درون خود را بیابید.
رفتارهای مودبانه که از طریق تربیت یا قراردادهای اجتماعی میآموزیم ما را از عمل به طبیعت حیوانیمان بازمیدارد. به طور خلاصه ما بیشتر مواقع خود را کنترل میکنیم. مشکل این است انسان رفتارهای پیچیدهای از خود نشان میدهد که ظاهرا انسانی به نظر میرسند ولی در عمل حیوانگونه هستند. در نظر بگیرید ما چگونه ماهرانه مسیر یک گفتگو را به سمت کسی که به او حسادت میکنیم میکشانیم به طوری که شنونده – نه خود ما- صحبت درباره آن شخص را شروع میکند. یا اشتیاقی نهفته که میخواهیم کسی را سرزنش کنیم یا به او نشان بدهیم که در اشتباه است و با دلایلی که به نظر موجه میآیند به او درس میدهیم و حق را به خود میدهیم. در حالیکه با این کار میل انتقام یا تحقیر کردن آن شخص را در خود ارضا میکنیم. یا میخواهیم با خرد کردن مردم خودمان را بزرگ نشان میدهیم، و البته این کار را با تغییر لحن انجام میدهیم نه با درگیر شدن فیزیکی.
میتوان مثالهای بیشماری از بدجنسی، خساست، حسادت و خودخواهی زد. با فهرستی از ویژگیهای صفاتی میتوان تعداد مثالها را بیشتر کرد. در وجود ما مخزنی مملو از ویژگیهای صفاتی ظریف و زیرکانه هست. واضح است انگیزشهای روانی چنین رفتارهایی پیچیدهتر از رفتارهایی است که در مترو ما را وادار به هل دادن مردم میکند. البته استعارههایی که در مورد حیوانات به کار میبریم نیز صحیح است؛ مثلا روباه را نشانه حیلهگری درنظر میگیریم. تمام ضعفهای اخلاقی و نقاط ضعف صفاتی ما رنگ و بویی از حیوانیت دارد. ولی وقتی بعضی نقاط ضعف برانگیخته میشوند معمولاً میگوییم « انسان جایزالخطاست». این حرف انسان را تحت تأثیر قرار میدهد. اما واقعیت اینست که این خصوصیات صد در صد منشأ حیوانی دارند حتی اگر طوری پالایش یافته باشند که متناسب انسان باشند.
برگرفته از سایت e-OstadElahi.com
۱ – برگزیده گ ۳۷۹
Thank you so much metisblag
In my openian ethics is the most important in path of perfecttion , i am trying my best for that. Thank you again for the article.
سلام صدسلام
برای این مقاله زیبا وپر محتا
سلام
برای این مقاله زیبا وپر محتوی با اول بار خواندنش به این پی بردم من چقدر میتوانم از اختیارات چه فطری چه اکتسابی از یک حیوان
پست تر عمل کنم با این که حیوان پافراتر از رفتار های فطری خود نمیگذارد واقعان دیدگاه جدیدی در ذهنم باز شد تا ببینم با تکرار خواندن دوباره چه میشود .
با عرض سلام وادب و احترام با تشکر از متیس عزیز با مطالعه ی این مطالب آموزنده متوجه شدم هیولایی دارای اخلاق وصفات جمیع حیوانات در ایگوی من مسکن دارند و توسط نفس اماره که ابزار روح بشری است تمایلات و خواسته هاشو بافشار و زور به من تحمیل میکنه . از خودم میترسم با این همه صفات حیوانی چگونه مبارزه کنم ؟ واقعاانسان واقعی شدن خیلی خیلی دشواره . فقط باید از خدا طلب کمک و پشتیبانی کرد .
با سلام و تشکر فراوان از متیس عزیز
به نقل از این مقاله لازم است جهان به این نتیجه برسد که باید برای تحقیقات در باره اخلاقیات و همچنین رعایت آن جایزه ای مانند نوبل بگذارد، زیرا بشر جهان امروز به شدت دارد به سوی بی اخلاقی پیش میرود و در نتیجه انجه اخلاقیات است ضد اخلاق می شمرد و آنچه ضد اخلاق است ارزشمند و اخلاقی میداند؛ ما هم به عنوان فردی از این جامعه خواه ناخواه تحت تاثیر این جو آلوده ومسموم هستیم.
با ارایه چنین مقالات و مطالبی ما به ساختار درونی خود و شرایط بیرونی خود بیشتر آگاهی پیدا میکنیم و انشالله به توفیق الهی وتلاش بیشتر در جهت شناخت و مبارزه با نفس های خود بتوانیم بهتر و بیشتر از پس حیوان درون(بونوبو) خود بربیاییم .
از وقتی این مطلب را خواندم دقیقا احساس میکنم حیوانی درنده و زورگو در درون من زندگی میکند و من باید به شدت از او بترسم و مراقبش باشم تا حمله نکند چون او مدام در حال حمله کردن به من از راه های مختلف است.
چقدر باید در جهت کنترل و مهار نفس اماره کوشش کرد .. تا نام انسان را بر خود بگذاریم…
سلام ودرود
سپاس فراوان از مقاله به موقع و کاربردی شما
با سلام و تشکر از متیس عزیز که با چاپ این مقاله ما را بیشتر به شناخت رفتار و اعمالم آگاه می سازند .بلکه با توجه و عمل به این نوشتاری را که حقایق الهی واقعی زنده در بر دارد اگر بادقت و صداقت مورد بررسی قراردهیم ، از آن مقداری انرژی فراعلی یکتایی جذب می کنیم که انگیزه می دهد آن حقایق را این ویو به عمل بگذاریم . راهنمای عملی ص ۴۵
وقتی گفته می¬شود که استاد هر موضوعی را مطرح میکند، در واقع، به وضوح میتوان احساس کرد که خود شخصاً آن را تجربه کرده است. این خصوصیت به گفتار و نظرات او ویژگی خاصی میدهد، الان سوال من این است که استاد این علم ترکیب روح بشری و روح انسانی را چگونه خودشان تجربه کرده اند. منظورم این است که روش تحقیق این ویو در اینجا چگونه کاربرد دارد.
نظر من این است که شرح کیفیت زنده شدنشان در سن یازده سالگی (گفتار ۱۵۶۳ آ ج ۱)، می تواند جواب این سوال باشد.
دوست عزیز، در چند پاراگراف اول «خصوصیات انسان» این موضوع به خوبی توضیح داده شده است. به جمله آخر اشاره میکنم که میگوید. فیلسوفان میگویند انسان فرشته سان و کمی نادان است ولی « نمیتوان به درک ملموس مطلب رسید، بعد از این ترکیب چه روی میدهد؟ چه تواناییها و استعدادهایی در ما فعال میشوند؟ و چگونه میتوان آنها را در خود تشخیص داد. » و مثال سس مایونز که بعد از آن میآید. در واقع نشان میدهد که فقط با بیان این که انسان از دو بخش تشکیل شده نمیتوان به نتیجه ملموس و عملی رسید بلکه آنچه بعد از این فرایند پیش میآید و استعدادها یا ضعفهایی که در ما ایجاد میشود و نحوه تشخیص آنها و تبدیل کردن بخش حیوانی به انسانی که قرار است جایگاه ما باشد قدم به قدم با تجربه توسط استاد الهی توضیح داده شده است. و این واقعیت دو بخش دو گانه در انسان که به نحوی فیلسوفان هم به آن اشاره کردهآند از یک تئوری صرف به عملکردی دقیق برای رسیدن به مرحله انسان واقعی شدن توضیح داده شده است.
این از بخت برگشتگی ماست « من و ایگوی حقّه بازِ ساده دلم» ؛ که هرقدر سعی میکنیم بگوییم ، که “مسئول خرابکاریهای زندگیم آن دیگریِ درونی اَم است”،(بازهم تَهِ تَه دلَم و دلَش ) خودمونو مقصر میدونیم اما به گردنِ آن دیگریِ درونی مان میاَندازیم!
خودش هم انصاف میدهد این بخت برگشتۀ درونم که خوش ترکیب یا بَدترکیب؛ اما بالاخره «ترکیب شده ایم “ما”» آنهم از تجربۀ آموزه های آن یگانه استاد دوران و همیشه دوران فراگرفتیم با زبان خوش یا با خیره سری. بالاخره همینقدرکه فهمیدیم جای شکرش خیلی باقیست.
سلام آذر جان، شاید جواب سوال شما را بتوان در پاراگراف فصل آخر (آخر سخن) کتاب راهنمای عملی یافت؛ آنجا که میفرماید «از آن وقت که یکتا اراده نمود، زمانهای بسیار…بسیار…بسیار طولانی گذشته بود….»
با سلام پس با این حساب کسانی که حداقل تلاشی برای انسان واقعی شدن انجام نمیدن ولی ادعا هم میکنین که مشغول زندگی خود هستن و کاری به کسی ندارن و ظلمی به کسی نمیکنن در واقع به غریزه خود عمل میکنن و این شیوه زندگی در عوالم معنا راهگشا نخواهد بود ؟
با سلام . اگر منظورجمله شما را سوالی متوجه شده باشم . در راهنمای عملی آمده . که اگر به وجود خدا ایمان صادقانه داشته باشند خدا کمک شان می کند .
با سلام و تشکر فراوان
استاد الهی فرمودند: هیچ موضوعی را نا گفته نگذاشته ام، فقط درک مطلب و اراده لازم دارد….
بسیا ممنون از متیس عزیز و دست اندر کاران که این مقاله بسیار مهم رو گذاشتند. البته این مطلب رو باید بارها عمیق و دقیق خوند و با اراده عمل کرد تا درک واقعی نصیب روحمان بشود. باید از نفس آماره خیلی خیلی ترسید و تمام لحظات، خودمون رو چک کنیم.
با تشکر
این جمله برای من خیلی تکان دهنده و در عین حال ملموس بود …” حیوانات نیز مانند انسان همه چیز را برای خود میخواهند، اما با این خصوصیت که هر چیز را «منحصراً» برای خود بخواهند بیگانهاند. “ …چقدر نفس آماره ما رو به انحطاط میکشاند که از حیوانات هم میتوانم پست تر باشم و همه چیز رو فقط برای خودم بخوام و اول همیشه خودم و نفع خودم رو در نظر بگیرم بعد دیگران …خیلی باید مراقب بود چون همیشه نفس با هزار جور دلیل و برهان منطقی تمام خودخواهی های من رو تبریه میکنه
سلام
با تشکر از متیس
عالی است،فوق العاده است.چه خوب حیوان درونمان را نشان داده اید.آمیختن درسهای گرانبهای استاد و اقای دکتر بهرام الهی با مثالهای کاملا ملموس به ما کمک می کند نکاتی را بفهمیم که فکر می کردیم می دانیم ومشکلی در ان زمینه نداربم.شاید بتوان گفت حیوان درون ما بسیار هولناکتر از حیوانات است زیرا از توانایی هایی که حیوانات فاقد اند استفاده می کند و اگر نخواهد اخلاقی رفتار کند
تبدیل به هیولایی می شود که در تصور نمی گنجد.اینجاست که باید گفت :خدایا از شر نفس مان به نو پناه می بریم.بدترین دشمن من نفس درون من است.
با عرض سلام و تشکر وشکر گذاری :
با خواندن این مقاله نقاط تاریک دیگری از وجودم روشن شد ، که فکر می کردم تا اندازه ای نقاط ضعف وجودم را شناخته ام و با خواندن این مقاله دیدم هنوز سر سوزنی از نفس اماره که در لابلای مه شناختی ام مخفی است را به این شکل تصور نکرده بودم. ودیدم وقتی که صفات حیوانی را در خود تشخیص می دهیم که جزی از طبیعت حیوانی مان است ، ولی وقتی که با پوششی از نفس اماره در هم امیخته می شود ان وقت است که می گوییم به حیوانی درنده خو تبدیل شده ایم ولی هی هات که حیوان از طبیعت غریزی اش است ولی در ما وقتی که با عقل و اختیار امیخته می شود ،،،،،،،،، دیگر در ان ، روح ملکوتی که از دم ونفقه پروردگاری در وجود مان است اثری نمی بینیم.
تا بحال اینقدر این طبیعت را در انسان به این حد نتوانستم تصور کنم.
با سلام
ضمن تشکر از ترجمه این مقاله مفید، دو جمله به هم مرتبط در این مقاله توجه من رو به شدت به خودش جلب کرد. شاید این مطالب رو یه جورایی و تا یه حدی از قبل هم میدونستم ولی نوع بیان این جملات خیلی شفاف و اثر گذار بود:
“مشکل این است انسان رفتارهای پیچیدهای از خود نشان میدهد که ظاهرا انسانی به نظر میرسند ولی در عمل حیوانگونه هستند.”
“در وجود ما مخزنی مملو از ویژگیهای صفاتی ظریف و زیرکانه هست. واضح است انگیزشهای روانی چنین رفتارهایی پیچیدهتر از رفتارهایی است که در مترو ما را وادار به هل دادن مردم میکند.”
در مورد شخص خودم در جمله دوم، لغت “زیرکانه” رو با لغت “موذیانه” عوض میکنم، چون به نظرم شاید ذیرکانه یک کم بار مثبت داشته باشه که مواردی که من از خودم در نظر دارم این ویزگی رو نداره.
فکر میکنم خیلی مهمه که هرکس این قبیل خصوصیات رو در درون خودش اول کشف کنه، و بعد هم یه برنامه ای برای مبارزه تدریجی براشون بذاره.
از مثالهای دیگری که میشه در این مورد زد، شروع صحبت و سوق دادن “خزنده” یک مکالمه دونفره به سمتیه که غیبت از یک فرد سوم توسط مخاطب شروع بشه…
.
بسیار اموزنده و همچنین شگرفت انگیز.
شگرفت انگیز بلحاظ تناقص paradox که ملموس کردن اخلاقیات را با ان همه پیچیده گیهای در بشر نسبت به غریزه حیوانی را نشان میدهد وبا حیله های زوج اید- نفس اماره که عمدتاً ایگو را خوراک میدهند در روان انسان قابل حس و متمایز مینماید.
بنام یکتای بیهمتا یگانۀ دوران
درواقع همان اوایل آشناییم با «ایگو» برخلاف آنچه که دیگران برداشت کرده بودند احساس خوبی به آن نداشتم! ایگوی خودم را با بیشتریا اغلبِ پیچ و خمهایش میشناختم و میشناسم!اما نه آن حدّی که مرا میشناسد! آنگاه که بخاطر یک شکلات مثل صخره نوردی از کابینتهای خانه بالامیرفتم به دوران کودکی! یا آنگاه که برای دورماندن از همه استرسهای دوران نوجوانی کنجِ عُزلت می گزیدم، باهربهانه ای !!!یا هرگاه که درمقابل بی صداقتی اطرافیان وانمودمیکنم باورشان دارم به صداقت، آنقدرکه از باورخودم فهمیدن حقیقت و تلخیش هم فراموشم میشود!!! اما طول کشید تا دیگران بدبینیِ واقع بینانۀ مرا نسبت به « منفی بودنِ احساساتِ خردمندانه نمایِ ایگو » فراموش کردند و ایگوی آنها متقاعدشان کرد که خودشان بهتر فهمیده اند!
اشکال کارِ من اینست “شاید” که آنقدر با ایگوی خود نمیتوانم دوست باشم که نفهمم هرچه بدبختی درزندگیم میکشم از این ایگویِ ناخلفم است یا خودم! و همین موضوع هم هست که با دیگران هم نمیتوانم احساس خودمانی بودن کنم و تقریباً در این زندگیم دوست یا خواهروبرادرِ صمیمی ندارم « تقریبا زیرا» آن معدودی هم که شبیهم بودند دست تقدیر ازهم جدایمان کرد ه تاثابت کند “عمربشر موقتی است”
خلاصه که بدجوری گیرِ خودمان افتاده ایم “هم این منِ غریب افتاده در این کُنجِ خلوتِ ظلمت کده ام” و “هم این ایگویِ بخت برگشتۀ متظاهرو فریبکارِ ساده دل” راه بهبودیم را هم همین کُنجِ خلوت یافته ام! که سرمای بیرون گزنده است و به هربدبختی که هست هربار خودرا میآورم به این “خلوتگاهِ اُنسِ عاشقانش” کاش به نگاهی طبیبانه ازآن اکثیر حیات بخش مارا شفایی رساند.
در مسیر مبازره با غول ها مراقب باشیم تبدیل به غول نشویم ….
استاد فرمول بی نهایت منحصر بفردی در این مورد دارند که گفته ” خودتان را به دیدن بد آلوده نکنید”.
زبانم غاصر است از توضیح اینهمه هوشمندی که فقط برای اهل هوشیاری قابل لمس است.
با عرض سلام
این مقاله را اگر بتوانم بار ها و بارها بخوانم باز نمی توانم به تمامی جنبه های ان پی ببرم با وجودی که در تجزیه وتحلیل ان به وجود نفس اماره و خصوصیات حیوانی و جنبه انسانی در وجودمان اشاره شده و این پارادوکس ها را به صورت جدا برسی کرده اند. وقتی اشاره به بونوبو درون وجودمان کردند که همیشه وجود دارد ، گاهی خود را پنهان می کند. ، گاهی تغییر شکل می د هد. ، ولی همیشه حاضر است. در مثال هایی که زده اند در بعضی از انها دقیقا خود را در ان می بینم که قبلا اینطور فکر نمی کردم. باز هم این مقاله یک دریچه تازه ای از درون خود را می توانیم ببینیم که قبلا به این صورت نمی دیدم. شاید با توفیق از خودش بتوانیم با ان مبارزه کنیم.
با سلام
چه توپوزی محکمی به من خورد توپوزی ای آنقدر محکم و در. عین حال محترمانه که بعد از چندبار خواندن تازه فهمیدم زندگی ای که فکر میکنم انسانی و معنوی است تازه زمانی که همه چیز خوب پیش میره در حد زندگی یک میمون بونوبو است و در اکثر موارد مانند زندگیِ گًَله ای از حیوانات وحشی است.
خدایا تو را به بزرگیت خودت کمکمان کن. غول درون بسیار موذی و مزور است.
با عرض سلام و تشکر فراوان از شما ..
چقدر منتظر بودم و خوشحال شدم از آمدن مقاله جدید..
امیدوارم خدا توفیق بدهد که به اعمالمان توجه داشته باشیم و عمل صحیح و خداپسند را انجام دهیم.
به نظرم اگر عادت کنیم قبل از هر کاری با او مشورت کنیم، یعنی واقعا این مشورت کردن یا چک کردن با او، در ما تبدیل به “عادت” بشود از خیلی حق الناس ها و اشتباهات به دور خواهیم ماند.
دیگر اینکه به خودم میگویم، یادم باشد نیت رضای خدا را قبل از انجام کارها به خود تلقین کنم. انجام یک کار یکسان با نیت های متفاوت اثرات و پیامدهای متفاوت خواهد داشت.
“نیت انسان اگر جلب رضایت خدا باشد، مانع از آن می گردد که عکس العمل اشتباهاتش مآلاً به ضررش تمام شود”( فصل ۱۹ راه کمال،پیامد اعمال) . چقدر آدم متحیر میشه وقتی به این مساله فکر میکنه.. این چه قدرت و عظمتی است که اینچنین دقیق و موشکافانه همه چیز رو زیر ذره بین میگذاره و نتایج را بدون اشتباه و کم و کاستی برمیگرداند! واقعا الله اکبر.
واقعا فرمایشتون صحیح و بسیار کاربردی اگه برنامه عملی در ارتباط با اینکه سعی کنیم در طی روز مثلا چندین بار قبل از انجام رفتار یا کاری ببینیم رضایت یکتا در اون هست یا نه ؟ به نظر من از خیلی کارهایی که متناسب با عملکرد یک انسان که در مسیر سیر وکمال هست رو انجام نمیدیم چون به صورت عام اکثر ما آگاه هستیم که چه رفتاری از نفس هست ولی چون توجه نمیکنیم خیلی از نقاط ضعف رو به صورت ساده انگاری و اینکه با این توجیه که همه دارن انجام میدن ما هم انجام میدیم همون مثال متیس که صف مترو همدیگرو هول میدیم شاید خود من بارها شده این کارو کردم ولی توجه نکردم و چه بسا حقوق دیگران رو با رعایت نکردن مثلا با بدقولی و با توجیه اینکه سرم شلوغه پایمال کردم ولی اگه قبل انجام اون کار لحظه ای درنگ کنیم و فکر کنیم آیا رضایت یکتا در اون هست به نظر من میتونه بسیار مفید باشه
عالی بود عالی، یک دنیا تشکر
با عرض سلام و تشکر از متیس
درست همون لحظه که فکر میکنى داراى رفتار انسانى شدى ، یک مقاله اینچنین دگرگونت میکنه و متوجه میشى که باز غفلت کردى و جا ماندى از انسان بودن و رفتار انسانى.
بارها با عنوان کردن این نکته کلیدى که هرچه را براى خودمیپسندى براى دیگران بپسند و خود را در جاى انها قرار بده ، ویا نیت رضاى خدا داشتن در شروع هر کارى ،به این دلخوشى رسیده بودم که کار را درست انجام میدهم . اما این مقاله این حس را در من تحریک کرد که در همان لحظات هم به نوعى در حال تقویت خودخواهى نفس اماره هستم تا خود را خوب به نمایش بگذارم و در نظر دیگران نیک جلوه کنم.
با این وجود دلسرد نخواهم شد،همچنان ادامه میدهم تا قلباً و روحاً به این مرحله برسم.
امید وار به کرم و بخشش ان یگانه هستى بخش هستم و میدانم دستى را که گرفته رها نخواهد کرد.
با سلام ودرود با خواندن این مقاله بسیار با کیفیت دریافتم که من هنوز خیلی باید روی خودم کار کنم تا کمی از حالت حیوانیت وغریزی بیرون بیاییم مرسی
سلام
سوالی که فکر می کنم یعد از خواندن متن، برای همه مان قطعا پیش میاد این هست که پس در عمل این ویو به حقایق الهی واقعی زنده هم تضمینی برای رشد عقل سلیم و تکمیل انسانیت نیست. شاید فقط ما داریم زیرک تر و ظریف تر کارگری و فرمانبرداری نفس مان را می کنیم؟ اگر واقعا وجوه تشخیصی و نکات افتراقی وجود دارد لطفا راهنمایی ام کنید.
به نظر من.. چرا.. اگر واقعا عمل این ویو باشه رشد به دنبال خود خواهد داشت. مساله اینه که ما از کارهای زیادی که از روی نفس انجام میدیم غافلیم و اصلا فکر نمیکنیم از نفس باشه. مثلا تا حالا به این مساله فکر نکرده بودم موقع سوار شدن مترو، هل دادن حق الناس هست. یک عرفی شده که همه سعی میکنن سوار بشن.. حالا یکی کمتر هل میده یکی بیشتر، بکی هم به خاطر این که خودش و کفشش له نشه و شاید راحت تر باشه ترجیح میده با قطار بعدی بره .ولی این که در ذهنم پاز کنم روی این صحنه و فکر کنم که این رفتار انسانی نیست برای من تا به
حال اتفاق نیفتاده بود. این هست که در واقع باید از حیوان- بشر بودن به سمت انسان شدن حرکت کنم.
با سلام و تشکر از زحمات شما و این متن عالى.
امروز محو زیبایى طبیعت بِه حالت نیمچه حیران از این همه زیبایى قدم مى زدم . تعجب کرده بودم که چه دقت و کمالى در خلق این زندان زندگى مادى بِه کار رفته واقعاً حیران بودم . بیشتر از همه اینکه چنین امکاناتى در اختیارم است و اینقدر کثافات ته توى طبقات زیر زمین وجودم را فراگرفته که هر بار نورى بِه درون مى افتد بیشتر بِه میزان کثیفى اش پى مى برم. این مقاله بى نهایت زیبا کمک بزرگى هست براى تصورى پیدا کردن در مورد عمق تعالیم. و حتماً جندین بار باید بخوانمش و تعمق عمیق روش داشته باشم.
دقیقا ، منم به شدت دچار ترس و سردر گمی شدم ، نیاز دارم بارها این مقاله را بخوانم ، فکر میکردم بعضی از نقاط ضعفم و بروزات آنها را که بصورت نفس اماره ظاهر میشود ، بعد از سالها شناختم. اما با خواندن این مقاله انگار در تمام شناختهای من شخمی زده شده که نتیجه اش بُهت و مستأصل شدن هست. شاید میمون درون من خیلی وحشتناک هست که چنین ترسی تمام وجودم را فرا گرفته ، بعنوان اولین قدم نمیدانم باید چه کاری انجام دهم ، تمام تفکراتی که تا الان بهش رسیدم ، برام سوال برانگیز شده ، تنها امیدم استمداد از اوست.
چندی بود از خودم بسیار ناامید شده بودم. رفتارهای خودم را میدیدم، تعجب میکردم، به خود میگفتم، تو دیگر چه جانوری هستی؟ حیوان هم اینگونهرفتار نمیکند که تو میکنی و این حس باعث یأس بسیار در من شده بود. تا اینکه این مقاله آمد و متوجه شدم؛ تعارف و مبالغهای در کار نیست. من همان حیوان هستم، پس چه جای تعجب دارد که از رفتار حیوانی خودم سورپرایز شوم؟ این حس تعجب و متعاقبا نامیدی و یأس بعد از آن هم از نفس غرور و خودبزرگبینی بوده. طوری که به من القا میکرده (مثلا تو انسانی، حالا که حیوانی رفتار کردی پس جای ناامیدی دارد). بعد از خواندن این مقاله دیدم این قضیه رو میتوان برعکس دید. یعنی خودم را حیوان بدانم، حالا باید سعی کنم (غیر حیوانی) و یا بهتر از آن انسانی رفتار کنم تا کم کم انسان شوم. مثل قضیه پینوکیو. اول عروسک بود، بعد انسان شد.
با عرض سلام
وقتی بار اول این مقاله را خواندم چندان به مفهوم ان پی نبردم ولی بار دوم چنان تقییری در خود احساس کردم که نمی دارم از چه بود ، ولی چنان منقلب شدم که نمی دانم از چه بوده احساس کردم چیزی در درونم به تلاطم در امده که الان هم دلیل ان را نمی دانم ولی یک تغییر درونی است ، و بعد از خواندن مجدد ان و با ر ها خواندن و مثالی که ترکیب روح ملکوتی با روح بشری را با اموسینی که در سس مایونیز گفتند ، شاید خیلی کمتر از کمی موضوع را بتوانم بفهمم که چرا اینقدر تفاوت در ادمها وجود دارد و فکر می کنم یکی از دلایل تغییرات در این اموسیون ، این تفاوت انسانها در نیتی است که در پشت هر عملمان است را بوجود می اورد. واین متن زیر یکی از قسمتهایی بود که مرا وادار به تعمق بیشتر می کند.
(طبیعت انسان حاصل ترکیب یک روح ملکوتی و یک روح بشری است که به او ویژگیهای خاصی میبخشد و او را از سایر موجودات متمایز میکند: از جمله انسان دارای عقلی میشود که میتواند به عقل سلیم تحول یابد. این نکته، پایه آموزش طرز تفکر سیرکمال معنوی است. این مطلب، ساده به نظر میرسد و شاید فکر کنیم که موضوعی کاملاً شناخته شده است. ) که به واقع ، ساده می اندیشیدم ، چون که واقعا در این مسیری که مارا قرار داده اند ، و لطف کرده اند و فرموده اند ، شناختمان به إندازه سر سوزنی است.
هر چند که زندگی مادی قابل لمس است ولی معنویات را با ایمان واراده و تلقین و،،،،،،،،باید به عمل اورد ولی جای شکر دارد که تعلیمات استاد الهی و با زحمات اقای پرفسور الهی که انرا شرح دادهآند هر کس خودش باز زحمت و تلاشی که می کند وبا توفیق از او می توانیم در این دوران کوتاه زمینی مان بتوانیم ازاین دریای رحمت استفاده کنیم.
مدتهاست که مفهومی باب روز شده و ان “کودک درون” است…مثلا گفته میشود باید کودک درون خود راشناخت.. با خواندن این مقاله متوجه مى شویم که اتفاقا برای خود شناسی باید” حیوان درون “خود را بشناسیم , حیوانى به مراتب زیرک تر و خطرناک تر از بونوبوى مقاله شما… و این انجام پذیر نیست مگر اینکه هر رفتارى که از ما سر میزند یعنی هر ” عمل +فکر پشت ان”را ارزیابى کنیم تا متوجه شویم که اکثر رفتارهاى ما ناشى از اید و بخش حیوانی بشرى ماست و حیوان درون ما بسیار زیرکانه تمام اعمال و افکار خودخواهانه مارا توجیه می کند و به ان برچسب انسانیت مى زند….البته توفیقش با اوست…..
با تشکر فراوان…..
با سلام و تشکر فراوان
مدتهاست که مفهومی باب روز شده و ان “کودک درون” است…مثلا گفته میشود باید کودک درون خود راشناخت.. با خواندن این مقاله متوجه مى شویم که اتفاقا برای خود شناسی باید” حیوان درون “خود را بشناسیم , حیوانى به مراتب زیرک تر و خطرناک تر از بونوبوى مقاله شما… و این انجام پذیر نیست مگر اینکه هر رفتارى که از ما سر میزند یعنی هر ” عمل +فکر پشت ان”را ارزیابى کنیم تا متوجه شویم که اکثر رفتارهاى ما ناشى از اید و بخش حیوانی بشرى ماست و حیوان درون ما بسیار زیرکانه تمام اعمال و افکار خودخواهانه مارا توجیه می کند و به ان برچسب انسانیت مى زند….البته توفیقش با اوست…..
با تشکر فراوان…..
بنام یکتای بیهمتا
آنچه دراین مقاله بطور ضمنی مطرح شده است و نباید مغفول بماند اثر جمع یا همان جم است بر فرد! صفاتی که نام برده میشوندنظیر« بی ادبی،حسادت،خساست وغیره» که در مقاله آمده است، همگی نشانه یک تبادل فیمابین «جسم و فرد » با محیط وجمع است! نمیتوانیم بدون درنظرگرفتن قوانین محیط زیست، انتظار رشد یک دانه و تبدیل شدنش به یک گلِ خوشبو و زیبا را داشته باشیم! آیا در شوره زار هیچ گلی ممکنست با مبارزه با نفسش رُشدکند،یاحتی زنده بماند!؟؟؟
بونوبویی که بونوبوی درونش خوانده است “موءدبانه “صاحب فرهیختۀ این مقاله، دراغلب اوقات در نزدِ من «بونوبوی بیرونست» و نه درون! بونوبویی در میانِ بونوبوهای بسیار! این هم اندیشی بونوبویی درجمع همنوعانش موجب تعامل دوسویه جمع و فرد بریکدیگر ست!!! چنین وضعی را نمیشود تنها با مبارزۀ فردی و درونی تغییر داد! اما آیا هدف تغییر وضع است؟ خیر و این مرا بفکر فرومیبرد که ازپسِ این تعاملاتِ جمعی، انسانِ درونم چطور میتواند یکه و تنها برآید!
سلام iliashid بزرگوار
در مورد همکاری بونوبوها و هم اندیشی و تعامل شعری یادم اومد
” گرگها همراه و انسانها غریب
با که باید گفت لین حال عجیب ”
باید دید درنهایت این تعامل مارا به چه سمتی سوق میده! آیا کارهایی درجهت استکمال میکنیم یا بر خلافش
در مورد انتخاب همنشین تاکید زیادی شده ، مثلا : (همنشین تورا در عالم خویش کشد)
در مجموع چه بونوبوی درون یا بیرون یا هردو بالاخره تاثیرش در درون و اعمال ما مشهود هست
حال اگر شروع کنیم مثلا میتوانیم دقت کنیم که از کجا ضربه میخوریم همان نقطه ضعف ما هست.
توجه دایم (کامل) که شخصا نتوانسته ام به عمل بگذارم روشنگر موضوع خواهد بود.
خدا رو شکر میکنم در این وانفسا و دنیایی که سرما از هر طرف میوزد یک منبع گرما بخش را سر راه ما گذاشته و توفیق استفاده در حد اعلایش را برای همه و خودم خواهانم.
با سلام . دقیقا همین جاست که باید همراه اجتماع نشد و همین جاست که یک سال در اجتماع بودن به اندازه ۱۲ سال ریاضت ( دوری از اجتماع ) اجر دارد . همین طور که در مقاله ذکر شده استاد الهی تمام موارد را تجربه کرده و بعد توصیه به عمل فرموده اند . کار سخت با کار نشدنی تفاوت دارد .
باراول که مقاله خوندم تصمیم گرفتم که در هر برخورد با دیگران بونوبوی درونم پیدا کنم ولی انگار اون نفس درنده وجودم طوری خودش
نشون داده مرا زمین زد که نفمیدم چطور وچرا کار وحرفهایی زدم تکه کلامم بودن وهمیشه درحال مبارزه بودم .تا دو روز باعث شرمندگی وطلب بخشش از یکتا بودم .انگار با گرفتن این درس نفسم هم قوی شد وخواست خودش نشون بده .ولی توبه کردم وپشیمونم به خودم قول دادم دیگه انجامش ندهم به یاری کمک خدای بخشنده مهربان ……
گاهی وقت ها رفتارهایی ازم سر میزنه که پیش خودم میگم حیوان هم این کارها رو نمیکنه ، چقدر جای تاسفه با این همه تلاش برای ما ولی هنوز هم رام نشده ایم.
با سلام و با تشکرفراوان از متیس گرامی
در ابتدای مقالهی وزین فوق، نویسنده به این نکتهی دقیق درمورد گفتارهای استاد اشاره میکند:
«حتی در گفتارهایی که ظاهراً ساده و روشن به نظر میرسند، موشکافی و دقت نظر وجود دارد و در صورتی میتوان معنای آنها را درک کرد که با دقت بر جزئیات تمرکز کنیم.»
یکی از نمونه های بارز این واقعیت، در گفتار ۴۱۶ برگزیده که مرتبط با مقالهی حاضر است به چشم میخورد:
« هر بشری دارای چهار خصلت است: خودیت، جلب منفعت، دفع ضرر، تنازع بقا. گناه و ثواب روی این چهار چیز میرود. یعنی انسان باید درچلب منفعت و دفع ضرر خود کاری نکند که به حق دیگری ضرر بزند، زیرا هر چیزی که وجود دارد دارای حقی است، حق نطفهگی و بعد حق جنینی و غیره. اشیا هم همین طور دارای حقی هستند، باید حق همه چیز را محترم شمرد.»
نکتهی ظریف این است که به کار بردن کلمات (بشر) و (انسان) در این گفتار تصادفی نیست بلکه (بشر) را دارای خصوصیاتی معرفی میکنند که با سایر حیوانات مشترک است، ولی وقتی کلمهی انسان به میان میآید، وظیفهی مهمش این است که حق همه چیز را محترم بشمارد. در واقع تفاوت بین انسان و بشر (که همان خصوصیات حیوانی را دارد) رعایت حقوق سایر موجودات توسط انسان
است که چنین خصلتی در هیج حیوانی وجود ندارد.
بنا براین در طول زندگی هرقدر در رعایت حقوق همنوعان در درجهی اول وسپس سایر موجودات اعم از حیوان وگیاه و اشیا موفق بشویم به همان نسبت به انسان شدن نزدیک خواهیم شد.
با سلام و تشکر از متیس بخاطر ترجمه این مقاله زیبا
انشالا بتوانیم قدمی دیگر در جهت پیشرفت و خودشناسی خود برداریم
با سلام و عرض تشکر بسیار مقاله عالی وبجائ بود سپاسگزارم
با عرض سلام وشکر وشکر وباز هم شکر از درگاهش:
دیروز برای انجام کاری باید بیرون می رفتم وحساب کردم با ماشین بروم یا با وسیله عمومی ، با حساب کتاب ها مختلف، ماشین را انتخاب کردم و جایی بود که باید در پارک ومتر پول می انداختم و این همیشه برایم سخت است ولی از قبل فکر کردم پول خورد بردارم ولی بهر جهت فراموش کردم و چون سکه نداشتم مجبور شدم یک اسکناس را خورد کنم ، وارد یک خواربار فروشی شدم اول روم نشد تقاضای سکه کنم به دنبال چیزی می گشتم که قیمت کم داشته باشد ، در حال نگاه کردن وانتخاب بودم که چون چیز ارزانی پیدا نکردم فروشنده پرسید چی لازم دارید ،گفتم چیزی نمی خواهم می خواهم پولم را خورد کنم برای پارکومتر گفت خوب چیزی بخرید پیش خودم گفتم شاید بدون خرید ، پولم را خورد کند ولی باشنیدن پیشنهاد او دیدم باید چیزی را بخرم که قیمت ان در جای دیگر چند برابر ارزان تر بود ، به هر جهت کارم را انجام دادم و امدم بیرون که البته در این گیر دار فکر می کردم که خوب این هم باید روزی او باشد امروز که داشتم به این مسله فکر می کردم به یاد این جمله از استاد افتادم که می فرمایند من از پرش یک پشه هم درس می گیرم ، و دیدم دیروز کاری که انجام دادم در ابتدا نیتم انجام عمل نیکی بود که می خواستم انجام دهم ، که در نباله ان درسهایی که گرفتم در درجه اول شناخت بونوبو درونم (خودخواهی) بود ولی به توفیق خودش همزمان چند کار مثبت دیگر هم به دنبال داشت که بر نامه ریزی کرده بودم ، و فرموده اند وقتی یک کار خوب یا بد بخواهد انجام شود هز ان عامل دست به دست هم می دهند تا ان کار انجام شود ویا نشود ، و دیدم وقتی در کاری که نیت خیر در ان باشد چطور کمکمان می کند که کمتر اشتباه کنیم. و این انالیز را که ساعتها از ان گذشته با دید عمیق تری توانستم انجام دهم.
خوشالم مقالهها که برایمان می اید تجربیاتی به همراه دار که می توانیم انرا دقیق تر درک کنیم.
با سلام واحترام
بسیار بسیار مطالب عالی بود واموزنده البته که هنوز درک کافی پیدا نکرده ام فقط یکتا خودش کمک کند
….گفت حیوانات نیز مانند انسان همه چیز را برای خود میخواهند اما با این خصوصیت که همه چیز را منحصرا برای خود بخواهند بیگانهاند .
ما از انسان پست تریم ،چون عاقلانه وعامدانه در طلب همه چیز به نفع خود هستیم ولی حیوان این موذی گری را ندارد
با عرض سلام :
امروز که مجدا این مقاله را می خواندم که شاید کمی بتوانم انرا در خودم بررسی کنم ،. پاراگراف اول و دوم که راجع به استاد نوشته بود اند را با تعمق بیشتری خواندم تا شاید به درک کمی از ان برسم ! !!!چون فکر می کردم شخصیت ایشان را کمی شناخته ام زیاد دقیق نشده بودم ، ولی امروز با خواندن مجدد ان دیدم ،البته که ،هنوز نفهمیدم که داری چه اثر کلامی و شخصیتی هستند مثلا در همین پراگراف زیر.
(ا ستاد هر موضوعی را مطرح میکند، در واقع، به وضوح میتوان احساس کرد که خود شخصاً آن را تجربه کرده است. این خصوصیت به گفتار و نظرات او ویژگی خاصی میدهد،حتی در گفتارهایی که ظاهراً ساده و روشن به نظر میرسند، موشکافی و دقت نظر وجود دارد و در صورتی میتوان معنای آنها را درک کرد که با دقت بر جزئیات تمرکز کنیم. موسیقی استاد نیز از همین اصل پیروی میکند؛
در گفتارهایی که ظاهرا ساده و روشن به نظر می رسند ، مو شکافی و دقت نظر وجود دارد و،،،،،، )
به خودم گفتم همین قدر که این را بتوانم بفهمم که چه کسی گفته ، وچه گفته اند ، فقط به این درک در ابتدا برسم ، که البته این چه زمانی است نمی دانم ، خود قدم بزرگی در راه شروع این مدرسه زمینی است.که بتوانم به هدفی که برایمان تعیین کرده اند را طی کنیم. و یا این پاراگراف زیر، اگر بتوانیم معنای واقعی انرا بفهمیم ودرک کنیم که تمام را با قاطعینی شگرف بیان کرده اند بدون لحظه ای درنگ دست از ان بر نمی داریم.
( هنگامی که استاد مفاهیم اخلاقی و معنوی را تشریح میکند، حتی آنهایی که به نظر آشنا میآیند، در کلماتی که به کار میبرد قاطعیتی شگرف را میتوان احساس کرد.)
زندگی پر از امید است،،، امیدوارم که بتوانم ذره ای از زحمات وکوشش وتلاشی که در این راه برای شناخت ما بر می د ارند را به درک ان برسیم ,و بتوانیم عمل کنیم.
با سلام و شکر به درگاهش
در مورد جمله “محقق به معنای کسی “نیست” که دانش زیادی دارد….”
با توجه به مفهوم تحقیق یا پژوهش یا جستجو در ویکی پدیا:
مراحلی دارد که به ترتیب باید طی شوند تابه هدف و نتیجه برسد. به این مراحل روش علمی میگویند. یکی از مراحل، جمع آوری اطلاعات است و از مراحل بعدی، آزمودن یعنی تحقیق کاربردی را میتوان بیان کرد
استاد فرمودند روش تحقیق ایشان به گونه ای است که به بن بست برسد یعنی چیزی ندانسته، باقی نمانده باشد. ایشان کمال اخلاق هستند، در زمینه اخلاق واجد بالاترین درجه دانش و آگاهی می باشند. میفرمایند:
انسان در اخلاقیات باید “خیلی عالم” باشد
بسیاری تصور می کنند “پژوهش” ، یافتن پاسخ پرسش های آن است در حالیکه پژوهش در درجه اول یافتن پرسشی اصیل و شایسته پرسیدن و پژوهش کردن است
شخصیت علمی دانشجو در گرو استحکام رساله پژوهشی وی و شخصیت رساله پژوهشی وی در گرو پرسش های مندرج در آن است
مطلب دیگر که برای من همیشه کمک کننده بود این بود که حیوانات چون نفس اماره ندارند، همیشه برای من که نفس اماره دارم، الگو بوده اند
با سلام خدمت همه دوستان
جمله قابل تامل برای من در این مقاله این بود که “در چنین شرایطی ابتدا باید بفهمیم حق به چه معنایی است؟ “
با سلام وعرض تشکر از متیس عزیز خیلی سپاسگزارم از مقاله زبیا وپر معنای شما ان شالله که بتوانیم با مطالعه این مقاله کمی به خودمان بیایم ودرست عمل کنیم
با در نظر گرفتن این دو پارادوکس، نفس اماره مختص حیوان- بشر است. بشر هنوز انسان نشده است. با در نظر گرفتن این پارادوکسها ما باید با استفاده از اهرم مبارزه با نفس اماره، طبیعت حیوانی بشری خود را به آنچه آن را انسان مینامیم، تبدیل کنیم. در واقع، با در نظر گرفتن دو جنبه حیوانی- بشری و جنبه انسان بودن، ما دو وظیفه داریم:
از یک طرف نباید به جنبه حیوان -بشر که در حال حاضر هستیم قانع شویم.
از طرف دیگر، باید خصوصیاتی که خاص یک انسان واقعی است را در خود پرورش دهیم.
یا « وقتی بشر انسان شد اقتضای انسانیت به او حکم میکند کارش همیشه نیک باشد.» (ب گ، گ ۴).
پارادوکس اینست که در واقع بشر هنوز انسان نشده است. اگر انسانیت جوهر انسان است، انسان هنوز جوهر خود را به فعل نرسانده و آن را محقق نکرده است. انسان باید جوهر خود را تغییر دهد و همان چیزی بشود که از اصل برای آن خلق شده است.
به طور خلاصه،
انسان در تنگنای بین بشر- حیوان (وضعیت فعلیاش) و مرحله انسان بودن که به منظور آن ایجاد شده ولی هنوز به آن نرسیده، قرار گرفته است.
آیا میتوان با بررسی ساده مفاهیم روح ملکوتی و روح بشری به این نکته پیبرد؟ خیر. نه تنها نمیتوان به این مفاهیم پی برد بلکه نمیتوان پیامدهای آنها را نیز به طور ملموس درک کرد.
باسلام “با استفاده از اهرم مبارزه با نفس اماره ،طبیعت حیوانی بشری خود را به آنچه آن را انسان می نامیم تبدیل کنیم” این همان دستور العمل وراهکار عملی وکاربردی لازم وضروری است که مانند نفس کشیدن پیوسته ودائم در فکر وخیالمان باید جای گیرد وبا اراده ویار ی یکتا به عمل درآوریم تا شاید بهره ی ناچیزی از زندگی پر فریب ، پرستیز وپر آزمون خود برده باشیم انشاءالله
باسلام و عرض ادب وتشکر از متیس عزیز با خواندن این مقاله موقعیت وضعیت خودم را ملموستر حس کردم با نگاه کردن به خودم فهمیدم که چقدر رفتارم به دور از انسانیت است بیشتر پیرو حیوان درونم هستم و چقدر غبار مه گونه ای که خود آگاهی مرا در بر گرفته غلیظ و تاریک است فهمیدم محصور غرایز حیوانی خود شده ام و عملکرد ضعیفی دارم وار خودم خجالت کشیدم درحالی که راه استاد راهی انسان ساز است ومن شانس استفاده از تعالیم انسان سازی استاد الهی را دارم اما حیوان درونم را پر روو قوی کردم طوری که بر وجود من حکمرانی میکند با خواندن این مقاله به ضعفهای خود واقفتر شدم
با سلام و شکر به درگاهش
اکثریت قریب به اتفاق ما درحالت ازخود بیخبری معنوی به سر میبریم؛ نمی دانیم حقیقتا کی هستیم… رع۱۱۲
من به دلیل داشتن نفس اماره از حیوان خیلی پایینترم
دانستن اینکه چه جایگاهی دارم، کمک به رفع غرور می کند که اولین و بزرگترین مانع برای فعالیت است
” … موسیقی استاد نیز از همین اصل پیروی میکند؛ آهنگها و بداهه نوازیهای او در تنبور را نیز «باید با دقت» گوش داد.”
اگر درست با فرامغز گوش کنیم ، پشت هر آهنگی با “صدای خودش” در حال نواختن/خواندن است …
تنبور بهانه خوبی برای نواختن است …
با سلام:
دراین مقاله وقتی به شخصیت و خصوصیت مارسل اشاره می کند، خصوصیتی عادی و نرمال از یک زندگی ساده ومعمولی اشاره دارد و هم اینکه از لحاظ ظاهری کمی با دیگران فرق دارد ; ناراضی نیست، پس چرا نباید به همین بسنده کنیم (البته این مورد مربوط به کسانی است که خود را در چهار چوب یک زندگی معمولی خانوادگی و اجتماعی بدون دغدغه دارند . )، دیدم که این خصوصیات معمولی برای زیستن دنیایی کافی است ولی برای کسی که برای سیرکمال روحش باید تلاش کند کافی نیست ، و هدفی والاتر برای ما در نظر گرفته شده است ، و با شناختی که به ما اموزش داد ه شده این است که با مبارزه با نفس اماره درونمان و تبدیل ان در جهت انسانیت بتوانیم انرا به سر حد مطلوب در این دنیا برسانیم.
با تشکر از متن عملی که انسان را به فکر وادار می کند و از این رفتارهای زیرکانه خودخواهانه به وفور در خود یافتم
با سلام و سپاسگزاری فراوان
آثار الحقرو مطالعه میکردم، حالم بهتر شد ،
حتی با بودن بونوبوی وحشی و بی تربیت درونم، امیدوار تر شدم بخاطر کرم استثنایی پروردگارم
تکیه دعایم این است: خدایا هیچ چیزی بزرگتر از گناه خود نمیبینم مگر کرم تو گ ۱۷۸۲
خداوندا : به ما توفیق دهید که هیچ گونه ضرر و آزارمان به هیچ مخلوقی مخصوصا جنس بشر نرسد ، هم چنین تمام مخلوق را نسبت به ما مهربان گردان گ ۱۷۷۵
همیشه دعایم به خدا این آست ، خدایا آنچه رضایت توست و حق و حقیقت در آن است شعار و رفتارم باشد. گ۱۷۷۶
امین
سلام متیس عزیز نمیدونم چطور میتوانم شکرگزار یکتای بی همتا وبعد شما باشم
این متن من را به درون خودم برد ودیدم اخلاقیاتم واقعا چقدر حیوانی هست از خودم ترسیدم شکر
که خدا آنقدر کریم ورحیم هست که از هر طریقی مارو در خود شناسی یاری میده
مقاله عالی مثالها عالی مرسی
با سلام وتشکر مقاله را خواندم برای این حقیر درکش مشکل بود امروز تمام نظرات را خواندم با خودم فکر کردم دفع ضرر وجلب منفعت باعث بروز رفتار های حیوانی در من میشود مثلا در اثر تمرین در رانندگی به تمام اتوبوس ها راه می دهم می گویم من یک نفر هستم آنها چندین نفر واز تشکر راننده هم بسیار خوشحال وامان از روزی که دیر باشم جلوی چند تا اتوبوس هم می پیچمبه هر حال ما انسانیم با ورود به این دانشگاه معنوی وبا عمل این ویو بایستی خودمان را به مرحله تکمیل انسانیت برسانیم سخت است ولی یک قدمش هم از نظر محاسب دورنیست پس مثبت بیندیشیم وعمل کنیم.
«اخلاقیات خود مایه روحیات است. انسان در اخلاقیات باید خیلی عالِم باشد.
امیدوارم که قدر شناس استاد الهی باشم
وقتی میتونم حق شناسی و قدرشناسی بکنم از این موهبت الهی
و بسوی انسان شدن قدم بردارم که با صداقت به تعالیم ایشان بطور این ویوو عمل کنم ، البته که بازم باید خدا توفیق عمل بدهد
در گفتار ۱۶۱۵ میفرمایند
کسانی که بین خود و خدمتکارانشان فرق بگذارند، مثل دشمن خونی من هستند . جایی مهمان بودم ، رسمشان بر این بود که خدمتکار ها باید سر پا و دست به سینه بایستند تا غذا خوردن ارباب و خانواده آش تمام بشود ، بعد آنها بنشینند و از باقی مانده ی غذای آنها استفاده نمایند . دستم را از سفره کشیدم و گفتم تا اینها با من ننشیند و غذا نخورند من هم نمیخورم . وقتی آنها هم با ما بر سر سفر نشستند ، من هم شروع کردم و ادامه گفتار…
چقدر شجاعت و محبت کریمانه در وجود ایشان باید باشد که رسم خانواده ارباب را بهم بزنند
آیا من بخاطر رضایت خدا میتونم رسم و عادتی از «خودم »رو بهم بزنم؟ و کمی از بونوبوی خودخواه درونم فاصله بگیرم؟!
چقدر این گفتارهارو باید بخونم و عمل بکنم تا بتونم یه ذره رضایت خدارو نسبت بخودم جلب کنم
چون به قول خودشان
هیچ موضوعی را ناگفنه نگذاشته ام، فقط درک مطلب و اراده لازم دارد . اراده هم ناشی از روح است.
او
از ما کوشش و عمل با صداقت میخواهد
بدون اینکه به نتیجه عملمان توجه کنیم
به نظر می رسد حجاب روانی به عنوان یک واحد آناتومیک و فعال نفش کارکردی (Functional) خاصی رو در ارگانیزم ایفا میکند و آن هم تنظیم انتقال مناسب و متناسب میزان نور الهی دریافت شده از طریق ناخودآگاه برای تولد جوانه عقل سلیم و پس از اون تنظیم نور مناسب برای رشد اون هست که مشابه اون رو در تفاوت میزان نیاز متفاوت گیاهان به نور مشاهده می کنیم.
اثر حجاب روانی به صورت “از خود بی خبری معنوی” در ما قابل پیگیریست همانطور که اثر جوهر حیاتی از طریق جان.
اینکه در گفتار سوم آثارالحق جلد اول از “درد دین” به عنوان عامل پایداری و ثابت قدمی و عامل تمایز دانشجوی واقعی معنوی و افراد با انگیزه تفننی نام برده شده احتمالا ناظر به همین مورد است که اثر تولد “جوانه عقل سلیم” بصورت “درد دین” بروز می کند که نگهداری از آن زحمت بیشتری می طلبد.
خیلی زیبا و کاربردی وعینی و عمل بیان شده.امیدوارم که بتونم در عمل مراقب روحم باشم
سلام متیس عزیز،
برای ارسال این مقاله پر بار تشکر میکنم . خدا را هزاران بار شکر میکنم که مرا با استاد و راه کمال آشنا کرد . احساس خوشبختی فراوان میکنم، به کمک خداوند مهربان با آموختن درسهای استاد، با سعی و کوشش وامید ، بونوبوی درونم را شناختم ،اراده ام را قوی کردم تا شان روحم را حفظ کنم و انسان باشم ،مبارزه با نفس اماره خیلی سخت است ، خیلی طول کشید، ولی وقتیکه هدفی به این والایی که رسیدن به کمال باشد، داشته باشی و وقت هم نداشته باشی ، باید بدوی تا دیر نشده به مقصد والایت برسی، پس تو باید انسان باشی و شانت را حفظ کنی. انسان باید جوهر خود را تغییر دهد و همان چیزی بشود که از اصل برای آن ساخته شده است.
با سلام
با وارد شدن به جامعه واقعا تنها کسی که میتونه کمک حال ما باشد فقط و فقط خداست. برای مبارزه باید یک کفش آهنین ویک اراده ویک پرورش فکر قوی داشت تا اون جوانه را در خود پرورش بدیم.
باتشکر فراوان از این مقاله ی زیبا و بجا…..معنای غرور کاذب و عمل این ویترو با خواندن این مقاله به من گوشزد شد.
با درود
از نظر بنده مقاله ای جالب بود به ویژه با مثالهایی که موضوع را شفاف میکرد. به این فکر کردم تا چه حد در اجتماع خودخواهانه عمل میکنم؟ و چند بار در روز خود را بجای دیگران میگذارم؟ در روز چند بار قبل از اینکه کاری یا تصمیمی بگیرم به ندای وجدان و عمل انسانی فکر میکنم؟
با سپاس از نویسنده محترم
با عرض سلام:
متوجه شدم هر چه بیشتر بخوانیم بیشتر متوجه می شویم کمتر می دانیم. نفس فراموش کار است و اگر مرتب خود را در جریانهای شناخت بیشتر از خود نگذاریم در خواب غفلت و بیخبری فرو می رویم، چه خوب که به این منابع پر ارزش را در دسترس داریم.