توجه دائم و توجه کامل

21 دسامبر, 2019
 
اصل در معنویت توجه کامل به مبدأ است۱.


بر انسان عاقل وظیفه است به خدا توجه کند تا خدا به او توجه کند. استاد در آثار نوشتاری و گفتاری و آموزشی خود بر توجه دائم بسیار تأکید دارد،‌ ولی در عمل منظور ایشان توجه کامل است. توجه دائم، تنها توجه به حضور دائم و همیشگی خداست، در حالی که توجه کامل، توجه همزمان به حضور دائم و همیشگی خدا، و به حضور دائم فعالیت‌های همیشه زیان‌بار نفس اماره – برای روح خویشتن – نیز است.


توجه دائم

به این معنی است: در خاطر زنده نگه‌داریم‌ (توجه کنیم) که سیالۀ الهی همیشه حضور دارد و بر ما محیط است، که هر نیکویی‌ای به ما می‌رسد از یکتا است و هر بدی‌ای که به ما می‌رسد از نفس امارۀ خودمان است. تا زمانی که این‌گونه فکر می‌کنیم، او هرگز ما را تنها و بی‌پشتیبان به حال خود رها نمی‌کند.

پرورش دادن توجه دائم در خود، هم با فکر است و هم با عمل. از نظر فکری،‌ در طول زندگی روزمره تلاش کنیم به دفعات و هر چه بیش‌تر به خاطر بیاوریم ( به خود یادآور شویم) که سیالۀ الهی همچون هوایی که تنفس می‌کنیم همیشه حضور دارد و ما را احاطه می‌کند۲ . بنابراین، یکتا در هر لحظه فکرمان را می‌بیند و می‌شنود. از نظر عملی – که مهم‌تر است – می‌باید، در طی زندگی روزمره سعی کنیم همیشه رفتارمان – به ویژه رفتارمان بادیگران – همخوان با ندای وجدان خودمان و همسو با رضایت خدا باشد. اگر در چنین رفتاری پایدار بمانیم، به مرور، توجه دائم در پیش‌آگاه‌مان۳ نقش می‌گیرد و جزو طبیعت ثانوی‌مان می‌گردد. از آن پس، هر وقت به یکتا توجه کنیم، احساس می‌کنیم که سیالۀ الهی بر ما محیط است و تنها نیستیم. البته سیالۀ الهی همیشه بر ما محیط است، مهم این است که به خود یادآور شویم که او همیشه بر ما محیط و حاضر و ناظر است.۴

بنابراین، توجه دائم بیش‌تر با رفتار است، رفتاری مطابق ندای وجدان خود و رضایت خدا. و چنین معنی نمی‌دهد که خود را از زندگی فعّال اجتماعی و خانوادگی کنار بکشیم، گوشه‌ای بنشینیم و مدام ذکر خدا را بگوییم، یا مدام فورمولی یا «وردی» را تکرار کنیم، یا با مدیتیشن‌های طولانی بر امور فراطبیعی تمرکز کنیم، یا با تکنیک‌های گوناگون مدیتیشن خود را در حالات خوش خودآگاهی دگرگون شده فرو بریم، یا به تمرین‌های ذهنی تخلیۀ فکری طولانی مدت و غیره متوسل شویم. این‌گونه تمرین‌ها و مدیتیشن‌ها ممکن است روان را موقتاً آرام کنند و یا «حال‌» ‌های خوش لیمبیک۵ گوناگون یا حالت ‌ذن به وجود آورند، اما سود چندانی برای سیر کمال روحی ندارند، زیرا عقل سلیم را رشد نمی‌دهند؛ برعکس، اعتیاد می‌آورند و انسان را به لحاظ سیر کمال روحی‌اش متوقف می‌کنند و پس‌رفت نیز می‌دهند.


توجه کامل

توجه کامل عبارت از توجه همزمان به خدا و به فعالیت‌ها‌ی زیان‌بار نفس امارۀ خویشتن است. توجه دائم، تنها عشق به خدا را فزونی می‌دهد و ایجاد «حال» های فراعلی – که لیمبیک نیستند- می‌کند، ولی توجه کامل، علاوه بر فزونی عشق متعادل به خدا، عقل سلیم انسان را نیز رشد می‌دهد و آن را آسان‌تر و با سرعت بیش‌تری به سوی کمالش ( عقل الهی) به پیش می‌برد.
کسانی که هدف معنوی خود را رسیدن به کمال روحی‌شان قرار می‌دهند، می‌باید توجه دائم‌شان را مبدل به توجه کامل کنند: همانطور که با نیروی اراده کوشش می‌کنیم خدا را در همه حال حاضر و ناظر بر افکار و اعمال خود بدانیم، می‌باید همزمان فعالیت‌های نفس اماره‌مان را نیز زیر نظر بگیریم،‌ و این حالت را آن‌قدر تمرین کنیم تا عادت‌مان گردد.

لازم به یادآوری است که نفس اماره یک انرژی روانی قوی و مضر برای روح است که غالباً برای روان جذاب می‌آید. این انرژی که مدام و به طور غریزی از ناخودآگاه روانی هر انسان بالغ و عاقل برمی‌خیزد؛ خودبه‌خود من آگاه او را اشغال می‌کند. نفس اماره مدام بر روان فشار می‌آورد تا به این طریق انسان را به سوی افکار و اعمال خلاف اخلاق و دین بکشاند و به این طریق پیشرفت او را به سوی کمال روحی‌اش متوقف و/یا منحرف کند. چون این فشار بر روان انسان دائمی است، توجه او بر فعالیت‌های مضر نفس اماره‌اش نیز بایستی دائمی باشد.

برتری توجه کامل بر توجه دائم این است که ۱) با توجه به خدا ( توجه دائم)، انرژی فراعلی لازم برای زنده و فعال کردن روح‌مان را جذب می‌کنیم، ولی ۲) با توجه کامل علاوه بر آن، فعالیت‌های مضر نفس‌ اماره‌مان را نیز زیر نظر داریم و سریع‌تر آن‌ها را تشخیص می‌دهیم؛ و از آن پس، با کمک انرژی فراعلی یکتایی می‌توانیم به روش این‌ویو، به طور مؤثرتر با وسوسه‌های نفس اماره مبارزه کنیم و آسان‌تر خنثایش کنیم؛ و به این طریق عقل سلیم‌مان را سریع‌تر رشد دهیم.

بنابراین، تبدیل توجه دائم به توجه کامل، برای کسانی که به سیر کمال روحی‌شان می‌پردازند، امری ضروری است. زیرا هر چه سریع‌تر تظاهرات نفس اماره‌ را در خود تشخیص دهیم، سریع‌تر می‌توانیم آنها را خنثا کنیم و سریع‌تر عقل سلیم‌مان را رشد دهیم و در مسیر کمال به پیش برویم. کمال روحی، زمانی فرا می‌رسد که یکتا عقل سلیم بلوغ یافته انسان را به «عقل الهی» قلب ماهیت می‌دهد.


برگرفته از فصل ۱۶ کتاب پایه‌های سیر کمال روحی انسان: راهنمای عملی.



*******************

۱ – آح۱، گ ۲
۲ – با تکیه بر قیاس (آنالوژی) بین جسم و روح جایز است چنین برداشت کنیم: همان‌طور که وقتی می‌خواهیم به جسم‌مان اکسیژن بیش‌تر برسانیم، سعی می‌کنیم هوای سالم تنفس کنیم، برای رساندن «اکسیژن» به روح‌مان، بایستی به حضور سیاله الهی که ما را همیشه در بر می‌گیرد فکر کنیم. هر بار که به حضور سیاله الهی تمرکز می دهیم، روح‌مان مقداری انرژی فراعلی تنفس می‌کند و به این ترتیب به روح «اکسیژن» می‌رسانیم.
۳ – منظور از پیش‌آگاه باریکه‌ای از آگاهی روانی انسان فرض شده است که بین خودآگاه و ناخودآگاه روانی‌اش قرار دارد. جایگاه ذخیره افکاری است که فعلا در خودآگاهش بروز نمی‌‌کنند، ولی همیشه در دسترس ذهن هستند به محض توجه به آنها بلافاصله وارد خودآگاه می‌شوند (ت ۷).
۴ – مقصود از حاضر و ناظر دانستن، همان معنای تحت‌اللفظی است، یعنی در هر حالی هستی او را هم حاضر بدان و هم ناظر بر خودت… البته خدا همیشه حاضر و ناظر است، شرط این است که ما هم خودمان را متوجه کنیم که او حاضر و ناظر است. برگزیده گ ۳۸۱
۵ – اگر حتا یک «فوتون» از نور یکتایی به روح کسی برخورد کند،‌ بلافاصله آن روح را مانند یک لامپ روشن می‌کند. در این صورت،‌ شخص غالباً احساس «حال»،‌ حالی فراعلی می‌کند و گاهی بالاتر از آن هم برایش پیش می‌آید. «حال»، هیجان معنوی نشاط‌آور و بسیار مطبوعی است که گاهی هم احساس جدایی انسان را از اصلش، به صورت غمی شیرین و نشئه‌زا، در او بیدار می‌کند و او را به گریه فراق وامی‌دارد. این گونه اشک‌ها، روح را شاداب و بانشاط می‌کنند. اما کسانی که با عالم معنا(جهان‌های معنوی) آشنایی ندارند، به آنها یادآوری می‌شود که ارواح منفی نیز اجازه دارند و می‌توانند به افرادی که در معنویت غالباً در جستجوی عشق‌های عرفانی و قدرت‌های فراطبیعی هستند، حال‌های علی قوی- که همیشه از نوع لیمبیک هستند و در نتیجه زهرآگین برای روح‌اند- بدمند. در جستجوی این پدیده‌ها (عشق و حال) بودن، شخص را در برابر ارواح منفی آسیب‌پذیر می‌کند. تشخیص این‌گونه «حال» با «حال»ی که خودبه‌خود از مبدأ حقیقت بیاید آسان است، زیرا که اولی، همانطور که گفته شد همیشه طبیعت لیمبیک یاعّلی دارد و آتش نفسانیات به ویژه شهوت‌گرایی (لیبیدو) و غرور و خودپرستی و قدرت‌طلبی را در آن فرد شعله‌ور می‌کند، و دومی طبیعت فراعّلی دارد و انسان را عمیقاً پاک، فروتن و مردم‌دوست می‌گرداند و معنویات، به ویژه ایمان و عشق صادقانه به یکتا را در روان او قوت می‌بخشد. لازم است بدانیم که همدست پابرجای این ارواح منفی، نفس اماره خودمان است که رابط و تقویت‌کننده‌شان نیز هست.