معنای زندگی
راه کمال (فصل اول)
مؤلف: دکتر بهرام الهی
« انسان هرگاه فهمید از کجا آمده، برای چه آمده و بعد به کجا میرود، متوجه میشود که چه باید بکند؛ از آن پس سرگردان نمیماند». ۱
زندگی معنادار است و هستی بیهدف نیست. ما نه زاییده اتفاق هستیم و نه به عدم بازمیگردیم. وجود انسان، تنها به این جسم بیولوژیکی محدود نمیشود و ویژگی ضمیر آگاهش آن گونه است که نمیتوان او را صرفاً حاصل فعل و انفعالات شیمیایی سلولهای عصبی دانست. هر چند که ارگانیزم بیولوژیکی انسان یا جسم، خود از شگفتیهای خلقت است، اما وجود حقیقی انسان چیزی ورای آن است. در اصل، یک ارگانیزم ملکوتی است که با روان خاکی در هم آمیخته و یک ارگانیزم روحی – روانی را تشکیل داده است.
اگر در اصل یک ارگانیزم ملکوتی هستیم، در این دنیا چه میکنیم؟ بعد به کجا میرویم؟
هرگاه انسان پاسخ این پرسشها را یافت، رنجاش تسکین مییابد، پرده ابهاماتش کنار میرود و معنای زندگی را درمییابد.
عالم هستی معنادار است
هر ذرهای در عالم هستی« حیات» دارد، زیرا مدام در حرکت و تحول است. هیچچیز بیدلیل و بدون هدف نیست و هر ذره، ولو ناچیزترین، مبدئی معین، وظیفهای مشخص و سرانجامی خاص دارد. بر سرچشمه و قلب عالم محسوس و نامحسوس، اندیشهای بسیار توانا، با درایت، صاحب اراده، فعال و خیرخواه… حضور دارد که بر همه چیز محیط و حاکم است. اینکه او را چه بنامیم؛ خالق، یهوه، خدا، الله، حق، وجود مطلق و… اهمیتی ندارد، مهم این است که بدانیم او همان یگانهای است که بنیانگذاران ادیان توحیدی او را شناختهاند و دانشمندان علوم تجربی، آثارش را در سازوکارهای (مکانیزم) حاکم بر موجودات زنده و جهان ذرات مشاهده کردهاند، بی آنکه الزاماً او را بشناسند. هر هستیای از اوست و همه چیز، پس از رشد لازم( سیر کمال)، به او بازمیگردد. نهایت رشد در ارگانیزمهای زنده، از قبیل گیاهان و جانوران، مستقیماً قابل مشاهده است. مثلاً میوه، نهایت رشد طبیعی( کمال) شکوفه است. در انسان، جنین تبدیل به نوزاد و از آنجا به نوباوگی و جوانی و بعد به بالغ عاقل تکامل مییابد. به موازات فرایند رشد جسمی، در تمامی موجودات، فرایند سیر کمال روحی نیز جریان دارد که به آن سیر کمال معنوی میگوییم. تأمین انرژی این فرایند، نیروی « جاذبه» ای است صعودی که در تمام موجودات ایجاد حرکتی درونی میکند به نام حرکت جوهری که جهتش همواره به سوی مبدأ است. اما در انسان، علاوه بر این حرکت جوهری عام و خودکار، حرکتی خاص، آگاهانه و ارادی در مسیر کمال روحی وجود دارد که جهتش تابع اختیار و اراده فرد است.
انسان چیست؟
انسان در دنیای خاکی، موجودی است دو بُعدی: متشکل از جسم و روح. جسم بیولوژیکی جایگاهی( قالبی) است موقتی برای روح ملکوتی و در عین حال مکملی است ضروری برای سیر کمال معنوی« خود» یا ارگانیزم روحی روانی. انسان، در اساس، از روح ملکوتی تشکیل میشود که موجد هویت واقعی فرد است؛ و هموست که پس از مرگ جسم، باقی میماند. پس میتوان گفت انسان اساساً یک« موجود معنوی»، یا یک ارگانیزم روحی – روانی است در قالب جسم.
اما خود یا ارگانیزم معنوی انسان، موجودی انتزاعی و بدون هویت نیست، بلکه موجودی است« مادی» ۲ ولی بینهایت لطیف که معمولاً اندامهای حسی جسمانی قابلیت درک آن را ندارند. این موجود، منشأ خودآگاهی، ادراکات، احساسات و استعدادهایی است که از ویژگیهای انسان محسوب میشود. « خود»، بالقوه دارای استعداد رشد و تحول به سوی پختگی( کمال) است و هرگاه این استعداد، به طور کامل، به فعل درآید، انسان به غایت رشد روحی خود، یعنی کمال رسیده است.
به طور خلاصه، اصل وجود انسان یا« خود» اساساً یک ارگانیزم روحی – روانی است که موقتاً در یک جسم بیولوژیکی سکنا گزیده است. آنچه به انسان هویت میبخشد، در او ایجاد فکر میکند، باعث میشود احساس کند که هست و پس از مرگ هم باقی میماند، همین ارگانیزم روحی – روانی یا« خود» است.
سیرکمال« خود»
انسان، همانند دیگر موجودات مسئول در عالم هستی، باید سیر کمال معنویاش را تحقق بخشد و در این امر مسئولیت مستقیم دارد. سیرکمال، فرایند رسیدن به پختگی یا کمال معنوی است و شامل مراحل بسیاری است. جز در موارد استثنایی، معمولاً یک زندگی زمینی برای طی تمامی این مراحل کافی نیست.
سیرکمال در این دنیا، عبارت است از رشد دادن تدریجی فضایلی در خود که آنها را فضایل الهی مینامیم (مانند رحم، سخاوت، درستکاری و غیره). فضیلت الهی، صفتی است متعادل و کامل که جزء فطرت شخص میشود و از جنس صفات« او» است. هر فضیلت الهی، از بدو ایجاد، همانند منبع نوری میگردد که در ضمیر ناخودآگاه شخص پرتو میافکند و ضمیر او را روشن میکند. ایجاد حتی یک فضیلت الهی در انسان، به منزله منبع سعادتی است دائمی که خود شخص همواره آن را احساس میکند و دیگران هم از آن بهره میبرند. کمال انسان زمانی است که شخص به نهایت پختگی روحی – روانی برسد، یعنی موفق شود که تمامی فضایل الهی را در حد توان در وجود خویش رشد دهد و جزء فطرت« خود» گرداند. در این صورت است که انسان به مبدأ واصل میشود، آزادیاش مطلق میشود و در حالی که هویت خود را حفظ کرده است در سعادتی وصفناپذیر جاودان میگردد.
چرا در این دنیا هستیم
حضور انسان در این دنیا به منظور گذر از مرحله جنینی رشد روح ملکوتیاش است. همان گونه که جنین بیولوژیکی برای رشد و تکامل به رحم مادر احتیاج دارد، ارگانیزم روحی – روانی یا« خود» نیز برای رشد و تکاملاش به بستری مناسب (زندگی زمینی) نیازمند است. در دوران جنینی روحی، ارگانیزم روحی – روانی از راه روان، عناصر اولیه لازم برای رشدش را از زندگی زمینی کسب میکند. بنا بر این، گذر از مرحله زندگی زمینی برای پی ریزی پایههای تکامل روح، امری ضروری است.
چه باید کرد
برای رشد طبیعی روح باید از اصول علی حاکم بر قلمرو معنوی شناخت کافی به دست آورد. یعنی همان طور که برای حفظ سلامت و تأمین رشد طبیعی جسم (ارگانیزم بیولوژیکی) میبایست اصول علی حاکم بر سلامتی آن را شناخت (علم طب این اصول را در دسترس ما میگذارد)، به همین قیاس، تا اصول علی حاکم بر سلامت« خود» ( ارگانیزم روحی – روانی) را نشناسیم، نمیتوانیم در حفظ سلامتی آن مؤثر باشیم. شناخت این اصول بر عهده علمی است که آن را معنویت فطری یا طب روح مینامیم. از اینرو، تنها با رعایت اصول معنوی حاکم و ناظر بر روح ملکوتی است که می توان سلامت« خود» و رشد آن را مطابق با فطرتش۳ تضمین کرد.
۱ – از آنجا که تمامی مطالب این کتاب برگرفته از تعالیم پدرم، استاد الهی، است، هر فصل را با گفتاری از او آغاز میکنم.
۲ – یکی از دلایلی که ارگانیزم روحی – روانی انسان را موجودی« مادی» ولی بینهایت لطیف در نظر میگیریم این است که مانند هر موجود مادی دیگر محکوم قوانین علییت است. در این مورد رجوع شود به کتاب معنویت یک علم است.
۳ – صفت طبیعی یا فطری گویای این نکته است که فطرت روح ملکوتی، مانند طبیعت جسم، از لحاظ تغذیه، ویژگیهای خاص خود را دارد چنان که مثلا ویژگی تغذیهای حیوان گیاهخوار با حیوان گوشتخوار متفاوت است. پس اگر بخواهیم روح ملکوتی به طور طبیعی( مطابق با فطرتش) رشد کند و به بلوغ خود، یعنی به کمال برسد، باید آن را با« مواد غذایی» که مناسب با ماهیت خلقتی اوست ( اصول اخلاق الهی) تغذیه کنیم.
خیلی عالی و مفید بود. ممنون از زحماتت شما
با سلام
آیا در مورد اینکه به عدم باز نمی گردیم استثنایی هم وجود دارد ؟ اگر آگاهی مان را از دست بدهیم به نظر میرسد که وارد عدم میشویم ، یا آن که پس از از عدم خاج شدن دیگر آگاهی مان را به طور کامل از دست نمی دهیم که بعید به نظر میرسد هیچ وقت امکان نداشته باشد آگاهی از دست برود؟!لطفاً بنده را یاری بفرمایید.
به نظر میرسد که قانون کلی این است که هر جیزی که بوجود بیاید هرگز به عدم برنمیگردد، ممکن است تغییر شکل بدهد، یا به ماده یا چیز دیگری تبدیل شود، ولی به عدم برنمی گردد.
با سلام و تشکر
خوب ما به کمال هم برویم تغییر شکل می دهیم و دیگر ماده نیستیم ولی این تغییر شکل باعث نمی شود ما بگوییم زمانی می رسد که ما به کمال نمی رویم. من هم می دانم اگر به عدم که شاید بر عکس کمال ( از دید گاه آگاهی ) است برویم تغییر شکل می دهیم موضوع سر این است که چنین چیزی وجود دارد که بازگشت به عدم داشته باشیم ؟ وقتی موضوعی جزء دهنیات قرار بگیرد در دایره ممکنات می تواند باشد به نظر می رسد به همین راحتی ختم نشود…اگر منظور شما را درست متوجه نشدم بفرمایید. ضمناً بی نهایت ممنونم که سوال حقیر را جواب دادید.
عدم یعنی نبود وقتی موجودی بود بشود نمیتواند دوباره به نبود برگردد. شاید این گفتار بهتر موضوع را باز کند: هر چیز که ابتدا داشت، انتهایی دارد، چه یک مورچه و چه یک کره، هر کدام یک دورهی معینی دارند. فقط علتالعلل اصلی باید قدیم باشد. هر چیز که ایجاد میشود فناناپذیر میماند، زیرا اثر موجودیت از اوست، پس روح فناناپذیر است و حساب و کتاب هم هست. فقط خداست که عدم ندارد.
عدم اعتباری، یعنی شیء تغییر صورت میدهد. از زمانی که این کائنات بوده هیچ وقت عدم مطلق نشده، اما عدم اعتباری هست. مثلا عمر یک کره که تمام شداز بین میرود، یعنی تجزیه میشود، ولی اجزای تجزیه شده به عدم مطلق برنمیگردند.
سلام
خواهش میکنم مرا راهنمایی کنید این غرور کجا بدرد میخورد؟غرور ملی ومرد باید غرور داشته باشه و نباید غرورشو جریحه دار کردن و خیلی چیزهاو اصولا با آدم مغرور که خیلی به شما نزدیکه چطور باید رفتارکرد؟تا بتوان دانشجوی خوبه راه کمال شدو زندگی را نیز ادامه داد؟واقعا از راهنمایی شما ممنونم
همیشه برای مجهول باید از معلوم استفاده کرداز کجا آمده ام؟
با چه معلومی می توان این راپیدا کرد حال فرض کنیم این را پیدا کردیم برای چه آمده ام ؟
و بعد به کجا میروم
اینها را با چه معلومی شهود ؟ علم ؟ عمل ؟
اقای مجید – مرقوم داشته اید – با چه معلومی میشود این را پیدا کرد.
از کجا امده ایم – برای چه امده ایم – و بکجا میرویم .
به استحضار میرساند .
در حال حاضر اثاری هست که این مطالب را برای ابناء بشر
با دلائل و براهین قاطع به اثبات رسانده است و جای هیچکونه تردیدی باقی نگذاشته است .
مراجعه بکتاب معرفت الروح شود.
۱- اثبات صانع تعالی
۲- تعریف روح و کیفیت خلقت روح و ثبوت بقای روح
۳- موضوع مُعاد و معاد و سیر کمال
۴- دلایل به قدری مستند و مستدل است جای انکار باقی نگذاشته است.
.
ازلحاظ اینکه انسان میتواند بوجود حقیقی خود برسد لهذا ملحوظ داشتن نکاتی ضروری است که این سایت ما را بمراحلی از اگاهی میرساند که انچه لازمه رسیدن بخود حقیقی است درست در یابیم که این نکات بشرح زیر اورده شده .
۱- پرورش ارگانیزم ملکوتی که با روان خاکی در هم امیخته.
۲- تغذیه از جسم محیطی که در ان قرار دارد.
۳- در اینجا یک نیروی درونی که بانسان کمک می کند حرکت جوهری است که نیروی جاذبه ای صعودی است .
۴- علاوه بر این حرکت حرکتی خاص و اگاهانه و ارادی در مسیر کمال روحی وجوددارد که حرکتش تابع اختیار و اراده فرد است.
۵- نحوه استفاده از این اختیار و اراده است که انسان را یا بعرش اعلی می برد و یا بحضیض ذلت می کشاند.
۶- پس باید نحوه استفاده از اختیار و اراده را یاد بگیریم.
نکته دیگر تعادل بین دنیا و اخرت و روح و جسم است تا
بتوان بکمال مطلوب رسید .
۷- امید است همه توفیق استفاده از درسها را بنحو مطلوب در یابیم. وقدر زحمات گردانندگان این سایت را بدانیم.
با سلام وبا تشکر از زحماتتان . امیدواریم بتوانیم عملکرد درست داشته باشیم .
با عرض سلام و سپاس فراوان از زحماتتان
سیر کمال در دونکته است : توجه کامل به مبدا – خدمت به خلق
با عرض سلام و سپاس فراوان از دست اندر کاران
سیر کمال در : توجه کامل به مبدا – خدمت به خلق بی
ریا – پرورش فکر – .. حرف شنوی .. ..
با سلام وتشکر از عمل نوعدوستی که انجام میدهید .آنطور که متوجه شدم دانش و شناخت و توجه به مبدا و نیت و عمل به تعالیم ومبارزه بانقاط ضعف باعث رشد عقل سلیم میشود.البته این حقیر سعی به گوش و عمل به این تعلیمات دارم . ولی مدت کوتاهی به سایتهای استاد الهی می آیم و سخنرانی آقای دکتر بهرام الهی را گوش میدهم خیلی کمک میشوم واقعا ممنونم..
با سلام و تشکر
لطفا تجربه و اطلاعاتی در خصوص تکلیف علیت …بفرمایید
((برای رشد طبیعی روح باید از اصول علی حاکم بر قلمرو معنوی شناخت کافی به دست آورد. یعنی همان طور که برای حفظ سلامت و تأمین رشد طبیعی جسم (ارگانیزم بیولوژیکی) میبایست اصول علی حاکم بر سلامتی آن را شناخت (علم طب این اصول را در دسترس ما میگذارد)، به همین قیاس، تا اصول علی حاکم بر سلامت« خود» ( ارگانیزم روحی – روانی) را نشناسیم، نمیتوانیم در حفظ سلامتی آن مؤثر باشیم. ))
با عرض سلام :
امروزه در عصر کامپیوتر و تکنوتوژی که می توان دسترسی به همه چیز داشت، همان طور که در امور ظاهری تحقیق و بررسی می کنیم برای سلامتی جسم وامور مادی مان ،در امور معنوی و برای سیرکمال مان هم راه تحقیق باز است و می توان به دست اوردهای شناخت روح خود هم دسترسی داشت و نمی توانیم بگویم معنویت مربوط به طبقه خاصی است ، فقط باید این اراده را در خود به عمل بگذاریم.
با خواندن متن بالا این را در من تدایی کرد که الان هر کسی خود باید در پی شناخت اصول حاکم یر سلامت (خود )(ارگانیزم روحی و روانی ) باشد اگر خواستار سلامتیمان هستیم.