احساس بی عدالتی
براساس الگویی که استاد الهی از «خود» ارائه میدهد، انسان موجودی دو بُعدی است: بُعد ملکوتی که با بُعد حیوانی- بشری در هم میآمیزد و ماهیت وجود انسان را تشکیل میدهد. در این ترکیب شخصیت روانی- معنوی ما که جایگاه خصوصیات انسان است شکل میگیرد. همچنین در این معادله کلمه اختیار، یا بهعبارت دیگر مفهوم بدی مطرح میشود و اینکه چگونه در خلقت خالق خیرخواه و مدبر کائنات وجود بدی امکان پذیر است و چرا امکان وجود بدی و در نتیجه انتخاب خوب از بد برای رسیدن به کمال انسانی لازم است.
برای شروع به این ویدیوی کوتاه نگاه کنیم:
این ویدیو به نوعی نشاندهنده شباهت ما با میمون کاپوسین است. به این معنی که این میمون وقتی مشاهده میکند که میمون دیگر در ازای انجام عمل مشابه پاداش بهتری میگیرد، آشفته و عصبانی میشود و به عنوان اعتراض خود را به این طرف و آن طرف میزند. این فیلم کوتاه نمایانگر تصویری از ماست. چه کسی میتواند ادعا کند که وقتی از پاداشی که احساس میکند استحقاق آن را کسب کرده محروم میشود احساس دلخوری و ناراحتی نکند؟ با دیدن این ویدیو پی میبریم که ما در قالب روانی خود عمیقاً مشابه حیوان هستیم و این شباهتها فقط به شباهتهای مورفولوژی محدود نمیشود.
سوالی که در اینجا پیش میآید اینست که چه چیزی واقعا ما را از حیوانات متمایز میکند؟ نگاهی به داستان هابیل و قابیل بیاندازیم، هنگامی که نذر هابیل را خدا مرجح دانست، قابیل به خشم آمد و به خشونت و تعدی گرایید. من هم وقتی با یکی از همکارانم که از نظر کاری با یکدیگر در رقابت هستیم در اداره روی پروژهای کار میکنم و بعد از مدتی او ترفیع میگیرد، احساس میکنم که این ترفیع عادلانه نیست و حق من بوده است. با دقیق شدن در رفتار خود باید ببینم فرق عکسالعمل من در برابر این خشم درونی با عکس العملی که مرا به حیوانات نزدیک میکند چیست؟ در اینجا میتوان موقعیتهای بیشماری را مشابه این موضوع، که در زمان های گذشته و با بازیگرانی با شخصیت های دیگر ، اتفاق افتاده بررسی کرد. به این ترتیب میبینیم که ما با یک حیوان که در موقعیتی ناخوشایند قرار گرفته، تفاوت داریم و در مقابل این طغیان درونی که به آن «احساس بی عدالتی» میگوییم امکان درک موقعیت، انتخاب و عمل داریم. ما از یک سو میتوانیم خود را تسلیم این کشش کنیم، و از سوی دیگر میتوانیم با آن مبارزه کرده و رفتاری انسانی از خود نشان دهیم.
در مواجهه با موقعیتهایی از این دست ابتدا باید در نظر بگیریم که شاید احساس رنجش از بیعدالتی، یا لااقل قسمتی از آن، تنها زاییده تصوراتمان باشد، شاید من لیاقت واقعی همکارم را نادیده میگیرم و یا خودم را لایقتر از آنچه که در واقع هستم میدانم. یا اینکه برای قدردانیای که از او شده بیش از حد ارزش قائلم. حتی ممکن است بعد از مواجه شدن با این رفتار ناعادلانه( خواه واقعی یا تصوری)، تا حدی این تمایل در من ایجاد شود که به او و یا حتی به شرکتی که در آن کار میکنم، صدمه بزنم. این کار ممکن است به طرق مختلف صورت بگیرد مثلا با بدگویی، کتمان واقعیت، واکنشهای نامناسب و غیره. حتی ممکن است حسادت و کینه آنقدر در من تقویت شود که مرا تا مرز افسردگی پیش ببرد. پرورش افکار تیره و منفی، دلسردی نسبت به کارم و غیره. این یک سم روانی است، چنانچه در انجیل آمده:« قابیل را خشمی شدید فرا گرفت و چهره اش به سیاهی گرایید…. گناه به در خانه تو کمین کرده: هوس تو را به سوی خود میخواند اما تو باید بر آن غالب شوی!» ( انجیل، ۱۵:۴.۱)
در مقابل ممکن است با تکیه بر عقل، در مواجهه با این گونه پیشامدها آرامش بیشتری داشته باشم: یعنی قبل از هر چیز اهمیت نسبی آنها را ارزیابی کنم، جنبههای مثبت زندگیام را ببینم که تا به حال احساسات منفی روی آنها را پوشانده بود. در تحلیل نهایی میتوان به خود یادآوری کرد که علیرغم اتفاقات ظاهرا ناگوار، از موقعیت خوبی برخوردارم. ترفیع نگرفتن در محیط کار جنبههای مثبتی را هم به همراه دارد مثلا با فشار و نگرانی کمتری مواجه خواهم شد. همچنین با جستجوی علت رویدادها شاید متوجه شوم که بعضی اتفاقات سخت شاید عکسالعمل رفتار بدی باشد که قبلا انجام دادهام. یا با دقت بیشتر متوجه میشوم که این اتفاق موقعیتی است تا بتوانم متوجه یکی از نقاط ضعفم بشوم (مثلا تکبر در مقابل همکاران) و این موضوع این موقعیت را برایم فراهم میکند که روی خودم کار کنم. یعنی با در خود فرو رفتن، یا جستجوی علت در خود، با تکیه بر عقل و اتصال به یکتا، درون خود را بهتر میبینم. به اتفاقات زندگی با دید روشنتری نگاه میکنم و علل اتفاقات و درسی را که باید از آنها بگیرم بهتر درک میکنم و اینکه چگونه از این موقعیت برای پیشرفت معنویام استفاده کنم. غبار تیرۀ نفس اماره را کنار بزنم. نفسی که جزئی از من و ناشی از غرائز حیوانی مهار نشده است و مرا به تجاوز و تعدی میکشاند، اما مبارزه با آن مرا برای پیش رفتن و قرار گرفتن در راهی که مورد رضایت اوست یاری میدهد.
این تغییر فکر درونی مرا بر آن میدارد که رویدادهای زندگی را با دید تازهای نگاه کنم. برای شروع باید ببینم جایگاه مناسب کارم، موقعیت کاریام، رئیسام (چه به من ترفیع دهد یا ندهد)، در رابطه با سرنوشت معنویام کجاست. درست است که شغلم به من امکان میدهد زندگی مادیام را تامین کنم و در اجتماع پیشرفت نمایم. ولی آیا ارزشی که برای آن قائل میشوم خارج از حد تعادل نیست؟ آیا وابستگیام به کارم و اهمیتی که به نظر دیگران میدهم، تلاشی که برای کسب تحسین و تمجید آنها میکنم زیاده از حد نیست؟ آیا نسبت به آینده معنویام، سلامت روحم و رضایت او همان قدر نگرانی و دقت نشان میدهم که نسبت به آینده شغلیام و رضایت ریسم؟ آنها خود جزئی از بافته بزرگی هستند که در آن مثل من دستخوش پیچ و خم تار و پود آن میباشند. او استاد بافندۀ بزرگ این بافته است. موثر در هر چیز اوست و همه چیز اسباب علیت است. هر چه برای من پیش بیاید است ولو اینکه برای ایگوی من ناخوشایند باشد. آنچه در من ناراحت و متاثر می شود ایگو است که جریحه دار شده است. این را به وضوح میبینم. زیرا روح از موقعیتی که برای مبارزه با نفس اماره در اختیارش گذاشته میشود به شعف میآید، روح میداند آنچه برایش روی میدهد خوب و نیکو است. پس در اینجا با علم به اینکه این موقعیت برای ایگو ناخوشایند است، به عهدۀ من است که دید خود را درست کنم و معنای مثبت رویدادهای زندگیام را درک کنم.
البته منظور این نیست که همه چیز را با سادهلوحی بپذیریم. بلکه منظور در نظر گرفتن دیدگاهی است که در دو گفتار زیر به آن اشاره شده است.
«ناشکری گناه بزرگی است چون برای کسانی که در راه حق می روند هر چه روی دهد بجا و نیکوست. این چیزها یا مصلحت پروردگار است یا تنبیه، که در هر دو صورت برای ما درست است. زیرا وقتی تنبیه میکند میدانیم که از چشم او دور نیستیم و مانند بچهای که مادر مهربان مواظب حرکاتش است، مراقبت میشویم. کسی که راه حق میرود پروردگار مواظبش است و بهوسیلۀ علائمی این مراقبت به او ثابت میگردد. »(برگزیده، گفتار ٢٢٠)
« اگر انسان هر پیش آمدی از خوب یا بد برایش رخ داد، فکر کرد چه کرده که استحقاق چنین پیش آمدی را پیدا کرده، دیگر غصه و غمی نخواهد داشت. آنهائی که با خدا سر و کار دارند هر چه برایشان پیش آید یا تنبیه است یا مصلحت. زیرا آن حکیم علی الاطلاق هیچ کاری بر خلاف مصلحتشان پیش نمی آورد. دوست دارم که دوستانم همیشه خوشحال باشند و هر پیشامدی برایشان می کند بگردند علتش را پیدا کنند.» (برگزیده، گفتار ٢۶٨)
در ماجرایی که برایم رخ داد، این گفتارها مانند مرهم روی زخم بودند. بعد از اثر آرامش بخشی که بر وجود من گذاشتند، به تدریج زیبایی آنها و فرصتهایی که برای درمان در اختیارم گذاشته شده است برایم آشکار شد. در مواجهه با شرایطی که برایم پیش آمد، وقتی این گفتارها را به خودم یادآوری میکنم تشویق میشوم هر چیز را به گونه ای دیگر مشاهده کنم. من متوجه شدم که این نفس اماره است که خود را در پشت این احساس بی عدالتی و افکار منفی پنهان کرده است. بنابراین به جای پرورش افکار منفی سعی میکنم علت این اتفاق را در خود ریشهیابی کنم. این اتفاق چه عکسالعمل رفتارهای خودم باشد چه مصلحت الهی در هر صورت نشان دهنده این است که او مرا در محیط کار تنها نگذاشته است و با علایمی این مراقبت را به من نشان میدهد. بنابراین آنچه برایم پیش میآید، حتی اگر ظاهرا خوشایند هم نباشد، برایم مفید است.
مثل آفتابی که بعد از رگبار از پشت ابر بیرون می آید، نوری به قلب من راه پیدا کرد؛ تفکر در گفتارهای استاد الهی به من یاری داد تا تاریکی را از قلب خود بیرون کرده و در عمق وجودم استغناء و شکر را حس کنم. وقتی نعمتهای زندگیام را میبینم، این مشکلی که در محدودۀ کارم بهوجود آمد بهنظرم ناچیز میآید. میبینم خود را به دست کینه و افکار منفی دادن چقدر دور از واقعیت بود و تا چه حد در ارز یابی موقعیتی که برایم پیش آمد اشتباه کردم. با اینکه ظاهرا شکوه و شکایت نمیکردم، اما همین که دچار پریشانی شده بودم خود ناشکری بود. از خودم میپرسم چرا احساس میکردم که این ترفیع باید به من داده میشد و چرا از دست دادن آن موقعیت تا این حد برایم ناگوار بود؟ آیا واقعا به دست آوردن آن موقعیت سبب میشد که بهتر و خوشبختتر باشم؟ آیا در پیشرفت معنوی من نقش اساسی داشت؟
به ابتدای مقاله برمیگردیم به مثال دو میمون، به هابیل و قابیل. اگر احساس کنم اتفاقی که پیش آمده بیعدالتی بوده ، در واقع رفتار من هم مانند آن میمون کوچک است که در قفس خود جست و خیز و بی تابی میکند چون یک دانه انگور به او داده نشده. من همان قابیل هستم که چهرهاش عبوس میشود و خشم وجودش را فرامیگیرد. اما در ضمن میتوانم هابیل باشم که رفتار دیگری را در پیش گرفت. اگر در مقابل آنچه از خوب و بد برایمان پیش میآید از خود سوال کنیم. میتوان کینۀ خود را با استفاده از تمام امکاناتی که یکتا به ما داده در خود فرو ببریم : این امکانات عقل و اراده و به ویژه حمایت و کمک او برای غالب شدن به بدی در وجود است. این هابیل است که کینه را در خود فرو مینشاند و در وهله اول عکسالعمل فوری نشان نمیدهد و به این ترتیب به طور اینویو با احساس کینه مقابله میکند و برخلاف طبیعت حیوانی قدم برمیدارد. هابیل در انجام وظیفه خود از حیوان به انسان تبدیل شد، به جای آنکه به قابیل تبدیل شود.
در نهایت یادآوری گفتار زیر سبب میشود رویدادهای زندگی را از دیدی کاملا جدید بررسی کنیم.
«[شخصی راجع به گرفتاری اش سوال کرد]
استاد الهی جواب داد : این شعر را یادت می دهم هیچ وقت فراموش نکن:
کار ساز ما به فکر کار ماست فکر ما در کار ما آزار ماست
وقتی کسی مطمئن است کس دیگری در فکر اوست دیگر چه جای ناراحتی و غصه است. همین قدر به آن کار ساز توجه پیدا کردی دیگر غصه نداشته باش. ما که نمیدانیم فردا چه می شود پس هر چه فکر بکنیم همه اش وهم و خیال است و مزاحم ماست اما او میداند فردا چه باید اتفاق بیفتد. هیچ نباید فکر و خیال کرد. ای خدا،
هر چه هست از قامت نا ساز بی اندام ماست ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست.»
(برگزیده، گفتار ١٠٨)
برگرفته از سایت e-OstadElahi.fr
با سلام ، ممنون و تشکر
با سلام به متیس عزیز و کاربران گرامى،
از این مقاله ى زیبا و مفید ممنون هستم و خدا را شکر میکنم.
این مطلب بسیار به من نزدیک است. غصه از نا موفقیت ها. نا شکرى و ندیدن نعماتى که دارم …
مدتى است سعى در پرورش صفت قدر شناسى در خودم هستم و این مقاله ى زیبا من را خیلى راهنمایى میکند.
با سپاس
با سلام و سپاس از همگی دست اندر کاران .
بسیاراز این مقاله ارزنده سپاسگزارم .
با حترام
با عرض سلام و تشکر از متیس عزیز
واقعا” با دیدن این ویدیو به مفهوم آنچه که تقابل در برابر مشاهده بی عدالتی است پی میبریم. مسلما” در مورد انسانها مفاهیم و ابعاد گسترده تری وجود دارد که توجه به آنها میتواند راه گشای مسایل در معنویات باشد.
با سلام وتشکر از متیس بلاگ، دقیقا بعداز خواندن این مطلب من به یاد تجربه ای افتادم که یک هفته پیش برای من اتفاق افتاد ، چون تابستان هست در کمپانی که کار میکنم تابستان کار زیاد نیست و قانون طوری هست که کسانی که قدیمی تَر هستند کار را به انها میدهند ، ولی من از اول تابستان إعلام کردم که می توانم کار اگه شما به من کار بدهید خوشبختانه در هفته چند تایی شیفت داشتن تا اینکه یک از همکارهایم که یک هفته زودتر أزمن استخدام شده بود برگشت به کار و تمام شیفتهای من رابه أو دادنند ، از دست این موضوع بسیار عصبانی شدم با مدیرم حرف زدم أو گفت تو خیلی بهتر از أو کار میکنی و من تورا بیشتر قبول دارم ولی قانون این است ، من ناخودگاه شروع کردم از أو ایراد گرفتن پیش دیگه همکاران دقیقا این مطلب به داستان من خیلی مرتبط بود و الان از خودم خجالت میکشم ،و امیدوارم این کار را دیگه تکرار کنم .
بسیار به موقع و به جا. خیلی خیلی ممنون از این یاداوری کارگشا.
ازطبیت حیوانی به انسان تبدیل شدن، فقط به وظیفه مان عمل کردن است.
آیامیدانم وظیفه ام چیست؟
آیا وظیفه شناسم؟
با سلام و خسته نباشید خدمت شما عزیزان،بابت مقاله بسیار مفید و ارزشمند.بسیار شرایط پیش میآید و ما فراموش میکنیم که کارساز ما به فکر کار ماست فکر ما در کار ما آزار ماست
امیدوارم خداوند توفیق مان بدهد و هیچوقت فراموش نکنیم که در همه کار مؤثر اوست و بدون خواست خدا هیچ اتفاق یا پدیدهای در زندگی رخ نمیدهد.
با تشکر از متیس به خاطر این مقاله مفید و کاربردی
روی دیگر این سکه جایی است که ما در موقعیت تبعیض گذاشتن بین دیگران هستیم. توجه داشته باشیم که چطور بر روان افردی که در اطراف ما هستند می توانیم تاثیر بگذاریم. چه نبعیض بین فرزندان، چه همکاران و چه سایر نزدیکان مانند تبعیض بین والدین خودمان و والدین همسرمان.
ریشه این تبعیض گذاشتن ها هم در ایگوی ماست که برای هرکس در هر موقعیتی توحیهی متفاوت بدست می دهد.
با سلام وتشکر فراوان از متیس عزیز
خیلی از مواقع که دچار احساس بی عدالتی نسبت به خودم می شوم وبه تبع آن دچار عدم تعادل در رفتار /گفتار و… خود،می بینم که این عدم تعادل ناشی از غلط قضاوت کردن یا قضاوت ظاهریم از شرایط و افراد است؛مثلا ممکن است در محیط کار، من و یکی از همکارانم دقیقا یک کار مشابه انجام دهیم ولی از او قدر دانی شود و از من نه.اوایل به شدت به هم می ریختم ولی به تدریج که توانستم از طریق تعالیم استاد الهی یاد بگیرم اول فکر کنم وسعی کنم مسایل را بدون حب وبغض تجزیه وتحلیل کنم بعد در صورت نیاز عکس العمل نشان دهم ،متوجه شدم درست است که کارمان شبیه هم بوده است ،اما او در روابط اجتماعیش از من با تدبیر است یا خیلی وقت ها متوجه شدم نیتم از انجام ان کار درست نبوده یعنی به خاطر انجام وظیفه و رضایت خدا نبوده بلکه به خاطر یکی از نفس هایم مثلا چشم و هم چشمی یا رو کم کردن و… غیره بوده است. خلاصه به طور کلی به این نتیجه رسیدم هر وقت از چیزی ناراحت و دلخورم ،فارغ از شرایط و افراد ، ان ناراحتی از یک نقطه ضعفم ناشی می شود که باید تلاش کنم به جای ناشکری و تلافی کردن و عصبانی شدن و… بگردم ان نقطه ضعف را در خودم جستجو کنم؛به نقل از همین مقاله:” البته منظور این نیست که همه چیز را با سادهلوحی بپذیریم. بلکه منظور در نظر گرفتن دیدگاهی است که در دو گفتار زیر به آن اشاره شده است.
«ناشکری گناه بزرگی است چون برای کسانی که در راه حق می روند هر چه روی دهد بجا و نیکوست. این چیزها یا مصلحت پروردگار است یا تنبیه، که در هر دو صورت برای ما درست است. زیرا وقتی تنبیه میکند میدانیم که از چشم او دور نیستیم و مانند بچهای که مادر مهربان مواظب حرکاتش است، مراقبت میشویم. کسی که راه حق میرود پروردگار مواظبش است و بهوسیلۀ علائمی این مراقبت به او ثابت میگردد. »(برگزیده، گفتار ٢٢٠)
« اگر انسان هر پیش آمدی از خوب یا بد برایش رخ داد، فکر کرد چه کرده که استحقاق چنین پیش آمدی را پیدا کرده، دیگر غصه و غمی نخواهد داشت. آنهائی که با خدا سر و کار دارند هر چه برایشان پیش آید یا تنبیه است یا مصلحت. زیرا آن حکیم علی الاطلاق هیچ کاری بر خلاف مصلحتشان پیش نمی آورد. دوست دارم که دوستانم همیشه خوشحال باشند و هر پیشامدی برایشان می کند بگردند علتش را پیدا کنند.» (برگزیده، گفتار ٢۶٨)
با سلام به شما متیس عزیز, بسیار سپاسگزارم از مقاله ای که ارسال نمودید, به گمانم این موضوع همه ماست کم و بیش, شاید نوع موضوعات با هم فرق کند ولی مبارزه با نفس و پرورش فکر و پرهیز از افکار منفی در همه موضوعات مشترک است. برای خود من هم چند وقت پیش موضوع بسیار ناراحت کننده ای پیش آمد و در شرایطی قرار گرفتم که مجبور شدم بار ها و بارها از آن واکنشی که نشان داده بودم از خودم خجالت بکشم و در تمام مدت سعی کردم که در جستجوی علت باشم و تلاش کنم که درسم را فرا گیرم, در این مدت مرتب ازاو کمک خواستم و هر باری که برگزیده را باز کردم همین گفتار ۲۶۸ جلوی روی من قرار گرفت و موجب شد تا بیشتر در خودم به دنبال علتش بگردم, خوشبختانه با نظر پروردگار منان توانستم تا حد زیادی با آن نقطه ضعفم مبارزه کنم . با تشکر از انتخاب مطالب مفید و آموزنده.
فروتنى قلبى در برابر اکرم الاکرمین و ارحم الراحمین بسیار به غلبه بر این احساس بى عدالتى کمک مى کند، نتیجه ى دانستن اینکه ‘او’ از کسى مضایقه ندارد، که آن حکیم على الاطلاق هیچ کارى را بدون دلیل نمى کند، و نیز اینکه مگر من در راه انجام وظایفم و رضایت ‘او’ چه کرده ام، احساسى به جز شرمندگى است؟ منى که یک از هزار وظایفم را هم انجام نمى دهم، آیا غیر از این است که هر چه دارم از رحم و کرم اوست؟ و هم اکنون هم بسیار از استحقاقم زیادتر است؟ پس خداى نکرده حس طلبکارى در قلبم نداشته باشم و إنشاءالله که همیشه قلبا در حال سجده شکر به درگاه احدیتش باشم که غیر از این ناحق است. ناشکرى در اصل همان بى عدالتى است و ما مرتکب مى شویم.
با سلام و سپاس فراوان از متیس عزیز
در زندگی شخصی به این نتیجه رسیده ام که هر اتفاقی که برای ما می افتد تصمیم خدا و علیییت است .سعی می کنم همیشه به عدالت و استحقاق فکر کنم و به خودم میگویم مگر ممکن است خداوند چیزی را برای من لازم بداند و به من ندهد زیرا او دلسوزتر از هرکسی است.بنابراین بهتر است ذهن خود را زیاد درگیر نداشته ها نکنیم و بیشتر به نعمت های بیکرانی که در اطرافمان هستند و ما متوجه ان ها نیستیم فکر کنیم.
الهی چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار
با سلام
ممنون از متیس بخاطر زحمت گذاشتن این مقاله زیبادو مفید
سالها قبل یکی از مشکلات من همین احساس بی عدالتی بود چه در مورد خودم و چه در مورد اطرافیانم. خدا رو دوست داشتم اما وقتی پای عدالت بمیان میومد حالت طلبکاری و چرا چرا برایم پیش میومد.اولین چیزی که باعث شد من جذب تعالیم استاد الهی شدم ،همین حس کردن عدالتی بود که بین تمام بندگانشون وجود داره. وقتی پی به زندگیهای متوالی بردم متوجه شدم که مو لای درز هیچ موجودی نخواهد شد.از اون زمان عاشق خدا شدم و چرا چراهای من کمتر شده . دارم میفهمم که هیچ حقی از بین نمیره چون ضامنش خداست. هر وقت زندگی و محیط فشارشو زیاد میکنه یاد ..او.. میفتم و میگم هر چی تو بخواهی همون میشه و همین پند و نصیحتهایی که پر از اثر درش هست منو اروم میکنه
درود فراوان و سپاس از متیس عزیز و کاربران گرامی،
با عمیق شدن در اعمال و نیات خود به این سوال میشود چنین پاسخ داد که در خلقت خالق خیرخواه و مدبر کائنات وجود بدی با “قامت ناساز ما” امکان پذیر است و چرا امکان وجود بدی و در نتیجه انتخاب خوب از بد برای رسیدن به کمال انسانی لازم است. چندی پیش حین اشتغال با شناخت غرور در خودم و اینکه تحت تآثیر تنشهای همکارم قرار گرفتم مرا چندان از خودم ناامید کرد که دریافتم بدون کمک و حضور او از هیج هیچ تر هستم چرا که از فرمایشات استاد هست که با رفتار خوب خود دیگران را تحت تآثیر قرار بده ولی تحت تآثیر قرار نگیر. نتوانستم و باختم ولی با لطف و توجه والایش حمایتی درونی و برونی اهداء میکند که حیران میمانی از بجا آوردن شکرش.
سلام ممنون از زحمات متیس بخاطر گذاشتن این مقاله مفید
با سلام خدمت متیس عزیز ودوستانی که در اشتراک گذاشتن مسائل شان به یک دیگر یاری می کنند.
اگر در طول روز خود را به هر صورت که بتوانیم به او وصل کنیم (با خواندن گفتار ها رفتن روی سایت ها ،توجه وتمرکز،) ،،،،،،،،،،،، غیر ممکن است که کمکمان نکند چون به شخصه اینقدر نادان هستم ودر ایگوی خود گرفتار که اگر این اسباب وسایلی را که در اختیارمان گذاشته اند را از انها غافل شوم معلوم نیست به کدام ناکجا اباد خواهد افتاد. اگر شب روز شکر کنم کم کرده ام. ومثل بعضی از إنسانها فکر می کنند که زندگی ، همین زندگی حال است که داریم زندگی می کنیم در ایگوی خود غرق خواهیم شد. چند روز پیش برایم مسأله ای با همسرم پیش امد وحرفی به من زِد که مرا برای چند دقیقه بحالت انفجار در أورد وگفتم چرا باید این حرف را به من بزند. اول سعی کردم بر خودم مصلت شوم ،چیزی به او نگویم. بعد چون قرار بود بیرون برویم اول چند دقیقه ای نشستم وبه خودم گفتم فکر کن، برو در خودت واین را در خودت جستجو کن اولش سخت بود ولی چون از (او )کمک خواستم ، مهمتر ین کار این بود که به او چیزی نگفتم ، وشروع به گشتن اون صفت در خودم شدم. که البته چندین ساعت طول کشید تا خودم را باز یابی کنم. در تمام مدتی که بیرون بودیم وبرای خرید رفته بودیم ساکت بودم وچیزی نمی گفتم تا یک موقعییتی پیش امد که مسأله را از ابتدا باز کردم وبا همسرم صحبت کردم ، وخدا را شکر چون همسرم هم انسان ارامی است مسأله به همان چند ساعت خاتمه یافت. ولی اگر من همان انسان چند سال پیش بودم وبا تعالیم استاد الهی اشنا نبودم. ونمی گشتم علت را در خودم پیدا نمی کردم و دلگیر میشدم.
فقط این را می دانم دست او همیشه به طرف ما است ولی این ما هستیم که باید انرا بگیریم. (با محیط دانستن قدرت او بر خودمان). ان وقت است که دیگر نه تنها با خودمان بلکه با همه درصلح هستیم.
وهمان طور که حضرت شیخ هم فرموده اند سختیها زندگی برای ساختن ماست.
باسلام خدمت عزیزان متیس که روزبروز مقاله های پربار وارزشمندی را ارایه میدهندتا استفاده مفید ازاین مطالب بعمل آوریم. مهم ترین اصل درزندگی خودهوشیاریست یعنی بصیرت لحظه به لحظه خود ,واگردروادی غفلت باشیم باوراین اصل راازدست میدهیم.توجه به یکتا حتی برای یکصدم ثانیه زندگی انسان رازیرورو میکندبایدازالان شروع کرد وتمرین وتکرارکنیم که یکتا کمکمان کند درهمه لحظات زندگیمان اورا حاضروناظربدانیم وبخودتلقین کنیم بارهاوبارها که قدرشناس لحظه ای که درآن سپری میکنیم راباشیم که به طبع آن شکرگذاری وبامحبت بودن وصبور بودن رانیز بهمراه میاورد.تجربه ای دراین رابطه دارم راستش من آدم شکرگذاری نیستم ولی زمانیکه مطالعه دارم ازاین ناشکریم کم میشود وبوضوح رفتارمثبت وافکارمثبتی در ذهنم بوجودمیاید طوری که خانواده ام فورا متوجه میشوند البته این رایادآورشوم که یک موسیقی آرام را تلفیق میکنم بامطالعه واثرات آنرا دیده ام .
با سلام و خسته نباشید به خاطر مطالب ارزشمندتان
سالهاست احساس بی عدالتی منو ازار میدهد فرقی که پدر بین فرزندان خود میگذارد و خدا رو شکر به خاطر تعالیم استاد تا حدودی ان رو کنترل میکنم ولی این اواخر نفسم خیلی قوی شده و با وجود تعالیمی که گرفتم مرتب انها را تکرار میکنم که خدا بدون استحقاق چیزی به کسی نمیدهد یا حتما این شرایط برای من خوب است ولی وقتی با دوستم صحبت میکنم همه چیز یادم میرود و شروع به گله و شکایت میکنم و بعد از تمام شدن مکالمه عذاب وجدان زیادی میگیرم و از خودم بدم میاد
چکار کنم که بتونم با نفس مبارزه کنم چون تکرار مطالب بهم کمک نکرد و در موقع امتحان شکست میخورم و احساس بدی دارم
با درود فراوان و سپاس از زحماتتان
مگر میشود خدا را باور داشت و عدالتش را زیر علامت سوال قرار داد !!!!!
جالب اینجاست که بعد از درک این مطالب زیبا که با ظرافت انتخاب شده ، بنظر من باید توجه داشت اگر هر کس در دایره ملموس واقعى خود تلاش کند ، توجه به باورها ى واقعى و اراده در عمل کرد در شعاع انها میتوانند در جلب انرژى الهى بى اثر نباشد. و چه خوشایند است وقتیکه وجدانت خبر خوش مى اورد
در ضمن ناگفته نماند که یکى از بزرگترین عاملها در کم کارى فراموشى میباشد
با سلام و با تشکر از متیس عزیز برای این مقاله زیبا .
من اوایل خیلی احساس بی عدالتی می کردم وهمیشه در رنج و عذاب بودم همه در حال خودشان بودند ومتوجه رنج من نبودند ولی بعد متوجه شدم که در هر شرایطی که قرار گرفتهایم در اصل انتخاب خودمان بوده است . الان وقتی از موضوعی دلگیر می شوم فورا موضوع انتخاب خودمان یادم می افتد واحساس منفی برطرف می شود . با خود می گویم روح من باید در این شرایط رشد کند اگر غیر این باشد رشد نخواهد کرد . الان موردی که هست اینه که به راحتی می توانم به دیگران محبت کنم ولی زود طرف با من برخوردی می کند که دیگر نمی خواهم یا نمی توانم محبت کنم الان بزرگترین مشکل من این است دائم هم همین موضوع به طرق مختلف تکرار می شود ومن هر دفعه می بازم . حالا طوری شده که خود را تنها ترین می دانم … به همین خاطر سعی می کنم کمتر و کمتر با بقیه روبرو شوم وبیشتر در تنهایی باشم . با خود می گویم سرم رو پایین بیندازم و روی خود کار کنم دیگران هر طور می خواهند باشند .
با تشکر
عرض سلام و تشکر فراوان از متیس عزیز
این درس و تجربه دقیقا وجود من بود پارسال این واقعه برای من پیش اومد ، صحبت کردن بسیار ساده است اما وقتی در عمل قرار میگیریم و با ناملایمات برخورد میکنیم درست عمل کردن و فهمیدن و توجه داشتن بسیار سخت، خیلی خیلی باید با خدا انس داشت و با خدا خیلی باید نزدیک باشی که در چنین امتحاناتی بتونی خدا رو توی زندگیت دخالت دهی و کم و بیش سربلند از امتحان بیرون بیای. بسیار سخت است زحمات و تلاش و صداقت رو در کارت در زندگیت رو بتونی با جواب منفی بگیری، آدم له میشه، چیزی برات نمیمونه همه چی زیر علامت سوْال میره، زمین و زمان زیر سوْال میره، چیزی که همیشه منو سرپا نگهداشت اطمینان به یکتا بود و همین که – کار ساز ما به فکر کار ماست، فکر ما در کار ما آزار ماست. تجربه من در این اینجور موارد تعمق کردن در خودم بود و تحلیل و تجزیه اعمال، افکار، نیات و … خودم فقط و فقط اینجا بود که منو آروم کرد که هیچ جیزی بی علت نبست، هیچ چیزی اتفاقی نیست، حتما تنبه یا مصلحت است. وقتی به گذشته اعمال و رفتار خودم برگشتم و توجه کردم دیدم به عینه فهمیدم اگه من جای خدا بودم خیلی استحقاقم از این بدتر بود اما ارحم الرحمین ، بزرگواره که اینجوری رفع میکنه و آروم شدم اما دست از تلاش و کوشش بر نداشتم، با این ناملایمت خودمو پیدا کردم، فهمیدم که با کی صادق باشم، ساده لو نباشم، به گرگهای أطرافهم بیشتر توجه کنم، و یاد بگیرم که گول خیلی رفتارها رو نخورم هواسم رو جمع کنم، هزینه زیادی دادم و خیلی برام سنگین تمام شد.کسی رو مقصر نمی دونم همه اینا ضعف از خودم بود، ایراد از وجود خودم بود، صداقت با شیاد اشتباه بود، ساده لو بودم فکر میکردم که کارم درسته و به خودم میبالیدم، اما همه این زحمات و تلاش در شب خراب شد و همه رو از دست دادم، بدهکار شدم، سود بدهی رو هم دادم، اما یاد گرفتم صادقت با خدا و خودم داشته باشم ، ساده نباشم، زحتم خیلی بیشتر شده اما خیلی خیلی شکر گذارم و از خدا متشکر و سپاسگذارم برای این تجربه و ناملامت، درونم آرامه و مطمئنم، اما این چند ماه کمی نمی دونم چرا ارتباطم کمی کم رنگ شده، راستش خیلی اطمینان دارم به خدا اما بخاطر نفهمی خودم و نپختگیم و توقع بیجا ازش دلگیرم، این مقالعه تنلگری بود برام ، امید وارم مثل همیشه نگاه پدرانه رو بهم داشته باشه و از این افکار منفی زودتر خلاص شوم.
با سلام و تشکر از متیس عزیز و کاربران گرامی شکر می کنم که از تعلیمات استاد الهی بهرهمندم واین مقالات کمک بزرگی برایم وهمگان است امیدوارم با توجه و سعی و کوشش وعمل به اخلاقیات
خشنود باشیم.
با عرض سلام و تشکر از این مقاله عالی
وضعیتی که در این مقاله مطرح شده دقیقا در شش ماه گذشته برای من پیش آمد. همکاری که خودم به او کمک کرده بودم که خیلی چیزها را یاد بگیرد(چون تقریبا بی تجربه و خیلی کم رو بود)، رفتارش با من برگشته بود و رئیس مآبانه شده بود .. گویا قرار بود ترفیع بگیرد که من آن را حق خودم می دانستم. هرچند کلا خیلی به مدیر شدن علاقه ای ندارم ولی غرورم جریحه دار شده بود. من دلیل تمام ناراحتی ام را در این ماجرا فقط وفقط غرور پیدا کردم. گویا ناراحت میشدم یا دقیق تر بگویم خجالت می کشیدم که میان همکارانم، فردی که سابقه کاری اش خیلی کمتر از من بوده و تا دیروز – به زعم من – کار مهمی انجام نمی داده امروز بخواهد ترفیع بگیرد و مدیر من بشود و من برای آن پست انتخاب نشوم. سعی کردم مطالبی را با خودم مرور کنم. اینکه اگر کسی پارتی ای هم دارد که میخواهد برای او موقعیتی جور کند باز هم کار خداست.. حتما خدا خواسته که او پارتی داشته باشد و من نداشته باشم. با خودم درگیر بودم. البته او ارتقا خاصی نگرفت ولی مسئولیت هایش بیشتر شدند. الان بعد از سپری شدن این چند ماه ، وقتی درست نگاه می کنم می بینم چیزی به ضررم نشده است. همانطور که در مقاله آمده الان فشار و استرس روانی من کمتر است. در این چند ماه می بایست کارهای پایان نامه خودم را پیش می بردم. باز این از لطف خدا بود که مسئولیت هایم بیخودی زیاد نشوند و بتوانم اگر وقت آزادی هم دارم روی آن تمرکز کنم. خلاصه اینکه تعالیم او عالی هستند و عالی تر زمانی است که به توفیق او به آنها عمل کنیم و خیر و نیکی آن را ببینیم.
با سلام
دوست عزیز کامنت ۲۱ ، مرا به یاد مطلب کتاب طب روح ص ۴۲ انداختید که می فرمایند پیامد نوعدوستی قدرناشناسی است.. گویا این حمله ها و زخمی شدن ها از جانب افرادی که به آنها محبت میکنیم برای ثبت عمل نیک در وجودمان ضروری است.. البته که برای من دردناک است و ناخوشایند ولی به نظر میرسد در روند علیت ثبت کار نیک در وجودمان قرار دارد و ضروریست.
با عرض سلام
به نظرم هوشمندی و زیرکی زمانی است که خودمان را در جو و اکوسیستم مثبت قرار دهیم. در معاشرت ها باید سعی کنیم اثر مثبت بگذاریم و معاشرتهای ناسالم یعنی معاشرت هایی که ممکن است اثر منفی بر روحمان داشته باشد را بشناسیم و در صورت نیاز، در صورت توان، از آنها برحذر باشیم. خواه این اثر منفی به صورت بروز ناشکری و گله و شکایت در زندگی باشد خواه تزلزل در افکار صحیح و اعتقاداتمان یا …
تجربه ای داشته ام، این که اگر به طور مرتب انرژی از مبدا دریافت کنیم (با راز و نیاز یا مطالعه معنوی یا… ) و به این طربق خدا را در پیش آگاهمان داشته باشیم، کمک می شویم و امتحان ها را میتوانیم به خوبی بگذرانیم. اما اگر این توجه و این انرژی را نداشته باشیم خیلی نمی توان امیدی داشت. درست مثل این است که سر کلاس درس یک دفعه بگویند برگه روی میز بگذارید و به این سوال که از درس جلسه قبل است پاسخ دهید. چه کسی می تواند جواب سوال را بدهد؟؟ کسی که درس را خوانده باشد.
اینطور متوجه شده ام که این ارتباط قلبی و فکری ما با مبدا و محیط دانستن او بر خودمان مثل همان خواندن درس است، کمک میکند به توفیق خودش بتوان به آن سوالها پاسخ داد.
خواهشمندم دوستان تصحیح فرمایند
متشکرم و همینطور از کامنت هاى دوستان که بسیار مفیدند. خیلى گرفتار احساس ات از این قبیل هستم. إنفاقا امروز به این مطلب در مطالعه رسیدم: ( مبانى معنویت فطرى ص ٨٠: در خود فرو رفتن …. رهرو به تدریج نگاه خود را از دیگران بر مى دارد و متوجه درون خود مى کند، به این معنى که فى المثل بیشتر عیوب خود را مى بیند تا عیوب دیگران را ، یا اینکه دلیل ناملایماتى را که برایش پیش مى اید ، در خود جستجو مى کند نه در دیگران. )
مرسی از متیس برای ترجمه این مقاله با ارزش. مدت ها در سرکارم احساس آرامش نداشتم. تمام مدت احساس نارضایتی از میزان کار٬ رفتار رییسم و همه چیز داشتم. با خواندن این مقاله اول تلاش کردم کارم رو در حد کار بهش نگاه کنم نه تمام زندگی من. در این پروسه تلاش کردم از خودم این سوالات مقاله رو بپرسم این سوالات برام مثل آب رو آتش بودن. برای چند روز تلاش میکردم هربار که احساس منفی میاد به جای اینکه قیافه رییسم و مشکلات کار بیاد توی ذهنم سعی میکردم به این فکر کنم که معنویت برام مهمه و باید حداقل به اندازه کار در طول روز بهش فکر کنم. بعد از مدتی یک شب وقتی به شرایط زندگی ام از معنویت سالم٬ درس های معنوی به موقع که مطابق زمانم هست٬ سلامتی٬ کار خوب٬ خانواده مهربان و تنی که میتونم با هاش برم سرکارو… فکر میکردم یک لحظه خدا توفیق داد و قلبا احساس خجالت کردم از این همه بدبینی و ناشکری. از فرداش هربار که یک اتفاق در کار برام میفتاد که باعث میشد معمولا حالم برای مدتی بد باشه٬ یاد کمکهای خدا میکردم و تلاش میکردم به جای ناراحتی سعی کنم شاکر باشم. اتفاقا شرایط سخت هم پیش آمد اما توجه به مبدا مثل همیشه کمک کرد تا ببینم خوش بینی چقدر تاثیر میذاره. و وقتی از کارم از لحاظ احساسی فاصله میگیرم و تلاش میکنم معنویت رو بیشتر در زندگی ام بیارم چقدر بهتر با دیگران رفتار میکنم.
واقعا سپاس از زحمایت متیس
این مقاله خیلی در من تاثیر داشت و دوباره من رو به خودم آورد و مجبور به تعمق کردن به درونم نمود. من اولین باری هست که از این سایت بهره میبرم.
با سلام
مدتی است در رابطه با تمرین فکر و ذکر دچار سردرگمی شده ام ، و فکر میکنم که در حقیقت هیچ وقت این تمرین را درست متوجه نشده ام و درست انجم نداده ام. از دوستان متشکر میشوم اگر در این مورد راهنمایى بکنند یا منبعى ذکر کنند.
با سلام به متیس عزیز و کاربران گرامى،
مدتى بعد از خواندن این مقاله گذشته بود. روزى هنگامى که وارد منزل مان شدم پایم سر خورد و با چنان ضربى روى زمین سنگى خانه افتادم که از شدت درد و استرس حالت تهوع بهم دست داد. چند ثانیه اى در همان حال بى حرکت روى زمین ماندم. در حالى که به سختى چشم هایم را بهم فشار میدادم، به آرامى تکانى به خودم دادم تا مطمین شوم دچار شکستگى استخوان نشده ام.مدتى به این منوال گذشت و من با زحمت از جا بلند شدم و کمى حرکت کردم. درد همچنان در تمام وجودم میپیچید. خدا خدا میکردم شکستگى نداشته باشم و با هر حرکتى خدا را شکر میکردم که میتوانم حرکت کنم. بلند بلند شکر میگفتم و حرکت میکردم. یک آن از این کارم خنده ام گرفت که با وجود چنین اتفاق بدى، فقط از اینکه اتفاقى بدتر نیفتاده از خدا شاکر بودم. کم کم حس کردم این احساس شکر، دردم را لحظه به لحظه آرام تر میکرد و تسکین میداد. به یاد این مقاله افتادم و با خودم فکر کردم چرا این اتفاق برای من افتاد. با به خاطر آوردن افکار و رفتارم قبل از این اتفاق، کم کم موفق شدم جواب سوالم را بدهم. دیدم خدا خیلى رحم کرده و تخفیف داده. من مستحق بدتر از این درد بودم و خدا به این شکل رفع کرده بود.
واقعا تفکر در این مقاله و این درس ، یک چنین اتفاق دردناکى را برایم به یک تجربه، به یک درس تبدیل کرد.
مدت کمى از آن اتفاق گذشته و من با کمال تعجب حس میکنم(شاید) این طرز فکرم باعث بهبودى سریع ترم شده و این فوق العاده است ( دوباره حتى قادرم ورزش کنم).
هر بار با مشاهده ى کبودى بسیار بزرگ و بد رنگى که از آن زمین خوردنم باقى مانده، به سرعت فکر و رفتارم را در نظرم مرور و تصحیح میکنم.
یک دنیا ممنون و یک عالم شکر براى چنین نعمت هایى ، نکاتی که ارزش آنها باور کردنى نیست…
با تشکر از متیس عزیز و سپاس از راهنمایی های دوستان
همانطور که حتما دوستان عزیزم مطلع هستند برای انجام هرکاری انرژی لازم است و برای دریافت این انرژی چه چیزی بهتر از این گفتار ؛
گ ۲ ج ۱ :اصل در معنویت توجه کامل به مبدا است
موفق باشید
با سلام
دوست عزیز کامنت ۳۰ می توانید به آرشیو مطالب کاوش در خود دوبعدی از سایت ostadelahi-indepth.com رجوع کنید.
موفق باشید
با سلام .
دوست عزیزم کامنت ۲۵ . رفتم مطلب مربوط به صفحه ۴۲ کتاب طب روح را پیدا کردم و چندین بار خوانم دیدم باید بیشتر روی خود کار کنم آقای دکتر الهی فرموده اند اگر انسان این مکانیزم را بشناسد از قدرناشناسی مردم ناراحت نمی شود پس من هم باید سعی کنم این مکانیزم را « که پیامد نوع دوستی قدر ناشناسی است مردم معمولا قدر ناشناسند … » بیشتر در خود حل وفصل کنم تا از بی محبتی و قدر ناشناسی دیگران آزرده خاطر نشوم وبه محبت کردنم ادامه دهم .البته با کمک ویاری او . با تشکر
کاری که من میکنم برای انجام تمرین فکر و ذکر بدین ترتیب است
اول سعی میکنم افکارم را از بعدایگو به سوی بعد هادی درون ببرم و با توجه به حضور او با او گفتگو کنم (از طریق دعا خواندن و راز و نیاز شخصی )
ما تمام مدت در فضای ایگو هستیم بجز لحظاتی که با توجه به افکارمان خود را مجبور میکنیم که نوع افکارمان را تغییر بدهیم و افکاری را که منشا شان از هادی درون میباشندرا جایگزین کنیم -این کار را باید در طول مدت فکر و ذکر انجام بدهیم چون تمام مدت ایگو سعی دارد افکار خودش را چایگزین کند . تمام تلاش ایگو این است که تو حضور او را که از طریق سیاله اش با ما در ارتباط است فراموش کنی و باید تمام سعی خودت را بکنی که نگذاری چنین اتفاقی بیفتد (من این کشمکش را کاملا در خودم میبینم شاید چندین ثانیه موفق باشم که حضورش را حس کنم ولی همین کشمکش مفید برایم مفید است )
باید تلاشت را بکنی که در هادی درون باقی بمانی – حداقل کاری که از دستمان برمیاید این است که به معنی لغات دعا و صحبتی که با او میکنیم توجه داشته باشیم
خلاصه اش این است که در زمان فکر و ذکر باید به حضور او از طریق سیاله اش و به ارتباطی که با این حضوراز طریق خواندن دعا و راز و نیاز با او برقرار میکنی توجه داشته باشی -همانطور که میدانید همیشه سعی و کوشش ما مهم است نه برد و باخت
انشالله بتوانیم با کمک او این تمرین را انجام بدهیم و از فواید بی شمارش بهره ببریم
۵ عزیز. خیلی ممنون از راهنماییتان.
با سلام و عرض ادب و تشکر،
من با اینکه صد در صد ایمان دارم که هر مشکلی که برام پیش میاد به دلیل مصلحت یا تنبیه هست اما در زمان مواجهه با بدرفتاری یا بی انصافی کسی، به شدت از اون فرد عصبانی و یا آزرده خاطر میشم. خیلی سعی می کنم که اون فرد رو از اون اتفاق (که باعث ناراحتیم شده) جدا کنم و فقط دست خدا رو ببینم که داره منو بخاطر رفتار اشتباه خودم تنبیه میکنه و یا بنا به مصلحتم اون سناریو رو پیش اورده ولی این فکر و تلقینها هیچ تاثیری در کم کردن رنجش یا عصبانیت من از اون فرد نداره. بخصوص اگر اون فرد به دلیل یکی از عیوب اخلاقی و صفات بد خودش باعث ناراحتی من شده باشه. مثلا خودخواهیش، غرورش، سهل انگاریش … خیلی متشکر میشم اگر کسی بتونه راه حلی پیشنهاد بده.
واقعا عالی بود.سپاس
با سلام وتشکر، مت عزیز من فکر میکنم خیلی سخته شخص رو از عملش جدا کردن، حداقل برای من اینطور بوده ولی با بیاد آوردن ضعفهای خودم، رنجشم از دیگران کمتر میشه. مثلا در مواقعی که با شخص مغروری برخورد میکنم وقتی صادقانه بررسی میکنم میبینم این شخص داره خصلت منو بهم نشون میده و این باعث میشه رنجشم کمتر بشه و خدا رو شکر کنم برای بوجود آوردن این صحنه.
ترفیع گرفتن مهم نیست مهم رضایت اوست اگر در همه حال خواستار رضایت او باشیم این موارد بر ما اثر نخواهد داشت
کار ساز ما بفکر کار ماست – فکر ما در کار ما ازار ماست
کارسازمابه فکرکارماست فکرمادرکارماازارماست. شکرایزدداناوتوانا که هرانچه اوبرایمان خواسته حقیقتاوواقعا ناچه حددقیق ودرست وحسابشده هست وبهترین ومفیدترین وعالیترین وزیباترین خیروصلاحمان بوده وهست وخواهدبود.ومن از این بابت چقدراحساس ارامش وخوشبختی وشعف کرده ومیکنم وخواهم کردکه بهترین ومفیدترین وکاملترین وزیباترین طرح کمال وزندگیم توسط داناترین وتواناترین طراح ومقتدرجهان هستی طراحی شده و رقم خورده است وشکرایزدداناوتوانا.شکر .
بنده وقتی تاانجاکه تمام زندگیم رابخاطردارم انهارانه تنها عدالت مطتق بلکه بسیارفراترازان رحمت بی منتهاورحمت مطلق پروردگارم میبینم وبه لطف اوانرامیفهمم ودرک میکنم.وشکر.
با عرض سلام خدمت همگی دوستان متیس عزیز:
( با اینکه ظاهرا شکوه و شکایت نمیکردم، اما همین که دچار پریشانی شده بودم خود ناشکری بود)
با خواندن دوباره این مقاله که اینقدر این احساس بی عدالتی ونا شکری وتوقع و،،،،،،،،،،،،را به این واضحی و روشنی وبا این همه دلیل واستدلال بیان کرده اگر روی خودمان اندیشه کنیم می توانیم دلیل نارضایتی وتوقع بیش از حدمان را بهتر بفهمیم.
من سعی می کنم در بیشتر مواقع در موقعیت های مختلف برای خودم برای هر چیزی دلیل بیاورم. تا دچار توقع ویا نا امیدی نشوم.
ولی اولین جمله ای که بالای این متن اورده ام توجه مرا جلب کرد که واقعا گاهی شکوه وشکایت نمی کنم ولی دچار پرشانی می شوم که دیدم این خود نوعی ناشکری است.
وقتی این جمله کلیدی را همیشه در ذهن خود ضبط کنیم. ( کارساز ما به فکر کار ماست کار ما در فکر ما ازار ماست ) در خیلی مواقع می تواند کمک حالمان باشد.
وبه این فکر کنیم که هر چیزی که در زندگی برایمان پیش می اید یا عکس العمل کارمان یا تشویق ویا تنبه است در هر حال برای تربیت ما است. وهیچ موضوعی خارج از وجودمان نیست.
Ba salam va tashakore faravan az metisblog, va bekhosos sepase faravan az khodaie mehrban ke ma ra be hale khodeman raha nakarde va movazebemanasi. khoda ya shokret.
باتشکراززحماتبیدریغمتیسعزیزوهمکارانگرامیایشانخداقوت
سلام
خیلی خیلی عالی بود
خداروشکر بخاطر این همه نعمت