مدیتیشن طبیعی
مدیتیشن طبیعی بدین معنی است که کوشش کنیم در هر جا و در هر لحظه، خود را در حضور خالق خیرخواه احساس کنیم و رفتاری شایستهی چنین حضوری داشته باشیم.
هرکسی، در برابر کسی که دوستش دارد، چنین تجربهای داشته است: حضور محبوب چنان فضای فکری ما را پُر میکند که در هر لحظه و در هر موقعیتی وجودش را احساس میکنیم. وقتی کسی را دوست داریم، این حضور خود بهخود و بدون تلاش در وجودمان جای میگیرد و اثرش را میتوانیم در هر رویدادی در اطراف خود مشاهده کنیم. اما اگر این احساس عشق را نداریم، حداقل میتوانیم با مثبت اندیشیدن در مورد دیگری، احساسی مشابه را تجربه کنیم. تجربهای درونی، چند جانبه و کم و بیش قوی که شدت آن تا حد زیادی بستگی به توجهی دارد که معطوف آن میشود.
حضور خدا هم به چنین تجربهای شباهت دارد، اما این تجربه قویتر و واقعیتر از تجربه عشق انسانی است زیرا او فراتر از هر تشبیهی، در واقعیت هرکس و هر چیز حاضر است، ولی نااگاهی از طبیعت حقیقیمان و ذرهی الهی که در وجودمان است، مانع چنین درکی میشود. اما به محض اینکه به مبدأ توجه کنیم، پیوند فطریای که ما را به او وصل میکند، فعال میشود؛ و طی فرایندی تدریجی، از حضورش اگاه میشویم «در بزنید، او در را باز خواهد کرد!»
چگونه به مبدأ توجه کنیم؟ این کار به کمی تلاش فکری نیاز دارد. یعنی باید او را در درون خود، و در اطراف خود، و در کنار خود، احساس کنیم. برای این کار هر کس میتواند از امکاناتی که دین یا مرامش در اختیارش گذاشته، یا از مراجعی که میشناسد یا از خلاقیتهای شخصیاش استفاده کند. چرا که در هر یک از این موارد باید چیزی را در فکر خود مجسم کنیم تا بتوانیم بر وجودی که با حواس ظاهری قابل درک نیست، تمرکز کنیم.
در ابتدا حضور خالق را باید با کوشش در خود تقویت کنیم ولی برای چه منظوری؟ آگاهی از حضور او ما را به دقت و هوشیاری بیشتری در مورد طبیعت و کیفیت انتخابها، اعمال، و افکارمان هدایت میکند. وقتی که میدانیم و حس میکنیم که نگاه خدا دنبال ماست، و از درون ما میگذرد، در ابتدا احساس خجالت، ناراحتی، بی ایمانی، طرد شدن، و… می کنیم. اما هنگامی که چنین احساسی را پشت سرگذاشتیم، حس شأنیت در وجودمان جای میگیرد و با حس حضور او، دیگر به خود اجازهی هر گونه رفتاری را نمیدهیم و علاوه بر این ترس از تنهایی که در لحظاتی از زندگی ما را مضطرب میکند، ناپدید میشود و توکل و آرامش در وجودمان تقویت میشود.
مهمتر آن که، توجه به مبدأ، که توجه به «خود» نیز هست، پایهی سیرکمال معنوی است. «خود» باید با عمل به اصول الهی و اخلاقی، فضایل الهی را کسب کند. هنگامیکه حضور الهی در وجود ما جای گرفت، علاوه بر احساس شأنیت، انگیزهی لازم برای عمل مداوم به این اصول در ما تقویت میشود. چنین توجهی، انرژی لازم برای ایجاد فضایل که «عناصر» اصلی خود هستند را فراهم میکند.
حاضر دانستن خدا یعنی طوری رفتارکنیم که گویی او همزمان در درون ما، در افکار ما و در بیرون از ما حضور دارد. اما نه حضوری غالب یا بازجویانه که هدفش قضاوت کردن است، بلکه، حضوری نیکخواه و خیراندیش که با در نظر گرفتن اختیار فردی، به سلامتی معنوی ما توجه دارد، و در انتخابات و اعمال و افکارمان، عملکرد صحیح را به ما الهام میکند.
چگونه چنین توجهی را حفظ کنیم و پرورش دهیم؟ دستورات عبادیای که در طول قرنها وارث آن بودهایم پاسخی به این سؤال بودهاند ولی تنوع روشها و تکنیکهای مختلف این خطر را دارد که با از دست دادن اصل، به بیراهه کشیده شویم. برای توجه به مبدأ به مکان خاص یا زمان خاص یا مراسم خاصی احتیاج نیست. دوباره مثال عشق مادی را در نظر بگیریم. وقتی میکوشیم به شخصی که دوستش داریم، نزدیک شویم، به طور غریزی رفتارهایی را پیش میگیریم که خوشایند او است. با خدا نیز باید همینگونه رفتار کنیم. اگر فردی میخواهد خود را به خدا نزدیک کند و حضور او را در وجودش جای دهد، کافی است اعمال و افکاری را برگزیند که موجب رضایت خالق است. البته بین آنچه که خدا میخواهد و آنچه که نفع واقعی ما در آن است، و ما را به سوی کمال میبرد هیچ تضادی نیست. چنین رفتاری از اجرای هر گونه آداب دینی خاصی فراتر میرود و در محیط کار و در اجتماع قابل اجرا است. این رفتار بر توجه به اصول اخلاقی، انجام دادن وظایف ، احترام به شأنیت روح، خدمت به خلق وغیره متمرکز است.
جستجوی حضور مبدأ سبب میشود، عملکردی صحیح داشته باشیم. هر چه رفتار ما بهتر شود بیشتر به مبدأ نزدیک میشویم، به این دور، دورِ صحیح و مثبت میگوییم.
در این فرایند، عبادت نقش کاتالیزور دارد. اصل در عبادت، توجه به مبدأ است فرای محتوا ، نیت یا لفظ. اگر عبادت از روی صداقت و خلوص نیت باشد توجه را به سوی او معطوف میکند، مانند گلی که به سوی آفتاب میچرخد، «خود» نیز نورِ الهی لازم برای رشد را جذب میکند. پیامبران ادیان مختلف الهی مردم را به عبادت روزانه در زمانهای مختلف برای درخواست بخشش، برکت، امنیت تشویق میکردند تا به تدریج حضور الهی را در خود احساس کنند و رضایت او را جستجو کنند.
این دور صحیح و مثبت، در فلسفهی استاد الهی، مدیتیشن طبیعی نامیده شده. «مدیتیشن»، به معنای توجهی درونی است که انسان را به تعمق دعوت میکند. مفهوم«طبیعی» که با مدیتیشن همراه میشود ناظر بر دو معناست : از یک سو این مدیتیشن منطبق با نیازهای حقیقی خود است، و از سوی دیگر، جایگاه عمل به آن اجتماع و در طول فعالیتهای زندگی روزمره است. جهانشمولی .کارآرایی مدیتیشن طبیعی، تحولی واقعی، در ادراک و ارتباط انسان با مبدأ، با خود و دیگران ایجاد میکند.
در مدیتیشن طبیعی عنصر عشق رل مهمی دارد در حالی که در مدیتیشن هندویسم فقط با تکنیک میتوان به حالت دلخواه دست یافت.اگر بتوان عشق داشت، مقالۀ فوق بسیار کارآمد است.
چه مقایسه بحایی. با این مثال می توان مفهوم توجه به معنای واقعی را فهمید. داشتن چنین توجهی مستلزم تمرین و در ابتدا تلقین است. تا انس ایجاد شود و شخص بتواند این احساس نزدیکی را حس کند.البته همانطور که در مقاله گفته شده عبادت بهترین راه برای ایجاد انس است.
برای تمرین: بهتر است از کم شروع کنیم تا به مرور تجسم حضور خدا عادت شود. برای این کار برنامهای برای خود بگذاریم، مثلا روزی ۲ یا سه دقیقه، در زمانی مشخص، با خدا صحبت (درددل، مشورت، ستایش…) کنیم و طوری او را تصور کنیم که در عین خیرخواهی و مهربانی به حرفهای ما گوش میدهد.
به مرور انس ایجاد میشود و خود به خود اگر روزی به یادش نیفتیم، احساس کمبود و دلتنگی میکنیم.
وقتی انس پیدا شد، خوداو عشقش را میتاباند.
به تجربه بارها این روش را امتحان کردهام و ایامی که با برنامه باخدا صحبت کردم، حضور او را در فکرم احساس کردم ودر انتخابهای روزمره رضایت او برایم تجسم پیدا کردهاست.
هم خوش بودم و هم آرامش داشتم.
هر بار که این برنامه را کنار گذاشتم خود به خود غفلت و بیاخلاقی و آشفتگی سراغم آمد و مهمتر از همه، از احساس وجود چنین معبود… محروم شدم.
تا نگرید طفل کی نوشد لبن
برای ایجاد انس با خدا در ابتدا باید یک برنامه منظم مبارزه با نفس با درنظر گرفتن نیت جلب رضایت خداوند برای خود بگذاریم و باجدیت و پشتکار و بدون دلسردی از شکست های احتمالی هدف خود را پیگیری نماییم درآنصورت کمک خداوند را درک ولمس میکنیم (زیرا بدون کمک او مبارزه با نفس امکان پذیر نیست )و در اینصورت کم کم انس و عشق به او در روح وروان انسان جایگزین میشود.
بسیاری از نقص های ما بعلت عدم آگاهی و نداشتن پرورش فکر صحیح میباشد . با رسیدن به این آگاهی که خداوند بصورت ملموس واقعا حاظر و ناظر است و خیرخواهانه چون پدری مهربان مراقب است , مراقبه و مدیتیشن طبیعی آغاز میگردد. تفاوت این مدیتیشن با علوم مراقبه دیگر در این است که به ابزار و زمان خاصی نیاز ندارد و در همه حال میتوان با توجه به مبداء مدیتیشن کرد. عدم آگاهی از فطرت طبیعی خود که در این مقاله به زیبائی به آن اشاره شده بسیار نکته مهمی میباشد ومانع بزگی در ایجاد مدیتیشن طبیعی میباشد. پرورش فکر صحیح و عمل به تعالیم صحیح الهی و اصول اخلاقی اصیل باعث برداشتن این مانع میگردد. تجربه شخصی من در این زمینه بدین صورت است که برای توجه به مبداء و ارتباط راحت تر یک تصوریر ذهنی از استاد یا پدر معنوی خود در نظر میگیرم .تمام مطالب فوق صرفا نظر شخصی اینجانب میباشد . ببخشید
مدیتیشن طبیعی و اینکه آدمی در طول روز و در هر لحظه باید به یاد صانع باشد فقط مستلزم آن است که انسان عاشق باشد به که آن هم مستلزم آن است که انسان در پی جذب نور خدا باشد(همانگونه که در مقاله آمده به مانند یک گل آفتاب گردان) انسان به این نور نیازمند است تا رشد نماید مانند گلها و گیاهان که با نور آفتاب فتوسنتز میکنند اما افسوس که هر چه به خود بیشتر مینگرم بیشتر در میابم که آدمی همیشه عاشق منافع خود و قدرت خداست دوست دارد خود را به میله های ضریح قدرت خدا قفل کند تا پول و رفاه و آسایش بگیرد.همیشه برایم سوال بوده انسان که به طبع جلب منفعت را خواهان است چگونه میتواند عاشق حق باشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
با عرض ادب
همیشه زمانی که من سعی می کردم ( بنا به توصیه ها ) خدا را حاظر و ناظر بدانم (( با توجه به اعمال بدم )) موجودی اخمو ، قوی هیکل و… که مرا نظاره می کند و به خاطر اعمال بدم مرا توبیخ خواهد کرد و به عبارتی تحویلم نمی گیرد متجسم می کردم و به دو دلیل سریع از ادامه حاظر و ناظر دانستن (( او )) صرف نظر می کردم ۱) من اینقدر گناه کار و وضع ام خراب است که کار از کار گذشته و لیاقت حاظر و ناظر دانستن ((او)) را ندارم ( که البته بعد ها فهمیدم حربه نفس است ) ۲) نفسم با این حربه می خواست از ادامه فکر بازم بدارد تا هر کاری را که می خواست با خیال راحت انجام دهد اما از بعد از زمانی که در کتابی خواندم که خدا گفته :(( من در کنار شما هستم تا یاریتان دهم )) دیگر بدون او لحظه ای نمی توانم بگذرانم تا نفس می خواهد حمله کند می گویم ای خدا مگر تو پیش من نیستی تا یاریم دهی ؟؟؟؟؟؟ نمی دانید به چه سرعتی تمام کائنات دست به دست هم می دهند تا کمکم کنند تا مرا از شر نفس خلاص کنند .
متاسفانه چون من توکل ندارم و هنوز هم به این حقیقت محض درونا نرسیده ام که : هر چه او برایم بخواهد عین خیرت است در اولین سختی و نارضایتی این مدیتیشین از بین میرودو شروع به گله و شکایت می کنم.ولی تصمیم دارم که تلاش کنم به یاری او و نا امید نشوم.مطالبتان عالی و بسیار کاربردی بود .متشکرم.
در ادامه صحبت دوست عزیز و.پرویزی , به نظرم می رسد که عشق و عمل سلوکی هر دو بر هم تاثیرگذارند.
یعنی فردی که عشق دارد با استفاده از آن و با به کار گرفتن عقل می تواند در جهت “عمل صحیح” قدم بردارد. همینطور تکرار عمل باعث ایجاد انس میشود. بنابراین فکر می کنم با تکرار اعمال صحبح به نیت انجام وظیفه و رضای خدا می توان انس و عشق را در خود تقویت نمود.
سلام ، خیلی جالب است به این ترتیب هریک از تصمیمگیریهای حتی به ظاهر کوچک و ناچیز در زندگی روزمره مثل یک مسواک زدن ساده یا نحوه پارک کردن خودرو میتواند تبدیل به یک عبادت شود به شرطی که در هر مورد به رضایت خداوند توچه کنیم. مثلاً در مورد مسواک زدن به رعایت حق جسم و در نحوه پارک کردن خودرو به رعایت حقوق دیگران توجه کنیم. به این ترتیب تمام لحظات زندگی میتواند تبدیل به لحظات عبادت شود . هیچ فاصلهای بین زندگی مادی و معنویت باقی نمیماندبلکه لحظات مختلف در زندگی مادی، فرصتی است مغتنم برای عبادت کردن .
به نظرم این نوع عبادت بسیار لذت بخش و متنوع است .اینطور نیست ؟
در غالب متون معنوی قدیم، نظری شبیه به نظر فرزین یافت میشود . نشان میدهند که لحظات عمر میتواند متوجۀ خالق باشد . ولی البته داشتن عشق چیز دیگریست و نظر محمد رضا کاملا صحیح است . مگر عشق را خود خدا بدهد والا انسان نمیتواند عاشق او شود.غالب عشق ها به خدا، عشق به قدرت او و سهل کردن کارهااز طرف او به نحوی که خودمان دوست داریم باشد، هست .
با سلام مقاله فوق العاده آموزنده ایست .اینکه می گویند معنویت یک علم تجربی و تدریجی است .انسان کم کم با عمل کردن باین علم به معنی واقعی این جمله پی می برد و متوجه می شود که معنویتی که استاد الهی میگویند چقدر علمی و جدی و مستلزم پشتکار است .با خواندن این مقاله بخودم گفتم اکثرا بیاد خدا هستی غیر از مواقعی که باید باشی!!!
وآن موقعی است که باید کاری نکنی و یا حرفی را نزنی!فقط ان موقع است که حضور نفست رابه حضور خدا ترجیح می دهی .علتش را هم پیدا کردم نفس قوی و فراموشی در موقع لزوم.اگر توصیه ای بفرمائید بسیار متشکر می شوم .
این جمله مرا خیلی تحت تاثیر قرار داد:ًوقتی که میدانیم و حس میکنیم که نگاه خدا دنبال ماست، و از درون ما میگذرد، در ابتدا احساس خجالت، ناراحتی، بی ایمانی، طرد شدن، و… می کنیم.ً دقیقا همین احساس را میکنم ولی البته نمیگذارم این احساس باعث شود که با (او) حرف نزنم. حرف میزنم اما با خجالت و شرمندگی. آخر مگر من چه کرده ام که او اینهمه به من کرم دارد؟
خیلی از مقاله تون متشکرم.
در ضمن خواستم به آقای فرهاد گرانمایه بگویم که عشق در سلوک مرحله بسیار بالائی است. در قدیم روش با روش امروز تفاوت میکرده و با عشق شروع میکرده اند. اما الان روش سلوک دانشگاهی است یعنی باید مثل یک دانشجوی ساعی درسها را یاد گرفت و با پشتکار به عمل گذاشت بدون هیچگونه توقعی.
در ضمن من معنای لغت جهانشمولی را نفهمیدم. اگر کسی میداند به من بگوید بسیار متشکر میشوم.
مقاله بسیلر زیبایی است،با گفته های جواد موافقم، البته در این جهت که بتوانیم خدا را حاضر و ناظر بدانیم ،تلقین مداوم لفظی با کلمه دلخواه در این خصوص مهم است
در طول زندگی روزمره البته که خدا هم حاضر وهم ناظر است مهم این است که ما به این موضوع توجه داشته باشیم یعنی در اول با تلقین به خود اورا تجسم کنیم ودر کنارخود احساسش کنیم این فرایند احتیاج به برنامه منظم دارد برای مثال من در طول شبانه روز دقایقی را برای گزارش روزانه خود ( کلیه کارهائی را که انجام داده ام)به او میگذارم درادامه بین ساعات روزانه وقتی را مشخص میکنم وبا او صحبت میکنم ،درد دل ،گریه،خنده، وسعی میکنم با تلقین حضور اورا درکنار خود احساس کنم حضوری تامرا یاری دهد به حرفهایم گوش کند بدون اینکه مرا قضاوت کند این عمل کمکم میکند که در برابر انتخابهایم فکر کنم آیا او راضی است یانه البته باز هم اشتباه میکنم ولی چون فکر کردم وسعی نموده که رضایت اورا به جا بیاورم ولی موفق نبوده ام امااحساس پشیمانی حاصل از عدم موفقیت نیز توجه ام را بسوی خود معطوف میدارد. بهر حال به نظر من برنامه منظم ودائمی در این جهت بسیار مؤثر است
در پاسخ دوستان زیادی که نظر داده اند باید عرض کنم که وقتی مدیتیشن یوگا انجام میدهم ( سالهاست ) احوالاتم خوب میشود و درونا آرامش احساس میکنم ولی با این مدیتیشن طبیعی چنین احوالاتی ندارم و بخصوص که احتیاج به عشق دارد و درونا با عشق به خدا فاصله دارم . البته سعی میکنم که این عشق ایجاد شود ولی خدا میداند کی!!!!!!
گاهی هم احساس میکنم که نظرها، بیشتر حالت شعار دارد و واقعا تجربه نشده است (خدا داند ).
باید عرض کنم که از بابت توضیح و تحلیل مورد مدبتیشن طبیعی که اخیرا سئوال بنده نیز بوده است بسیار سپاسگزارم و بنظر می رسد که در مورد پیشرفت معنوی تنها مشکل اساسی فهم همین مدیتیشن طبیعی است که به نوعی در پوسته آن محبوسیم و بی تفاوت از کنار موقعتهای طلائی روزانه که خدا برایمان ایجاد می کند می گذریم . می فرماید : اکثر اتفاقاتی که در زندگی روزمره روی می دهد حتی اتفاقات کوچک در واقع صحنه سازی هائی است برای آزمودن و خالص کردن شخص و اینکه هر بار گوشه تازه ای از وجود خود را کشف کندو خود را بهتر بشناسد .
( اگر هنگام عبادت او را به صورت کسی که رو به روی ما قرار دارد مجسم کنیم ؛ با او طوری حرف نمی زنیم که ندانیم چه می گوییم )
با دل گفتم که ای دل از نادانی
محروم زخدمت کیی می دانی
دل گفت مرا تخته غلط می خوانی
من لازم خدمتم تو سرگردانی
با تشکر :
۴۵-۰۰ ۱۴/۱۲/۸۸
ان طور که متوجه شدم و در فرهنک لغت نیز نوشته است جهانشمول یعنی فراگیر ا و جیزی که عمومیت دارد.در اینجا به این معنی است که هر کس میتواند به آن عمل کند، مختص به شخص یا موقعیت خاصی نیست
دوست عزیز ن. پرویزی،
چه خوب است که این تجربه را دارید.آرامشی که دروناً حس میکنید قطعاً نتیجه سالهاتجربهتان است. با اهتمام خود، هم شناخت به اثرات مثبت یوگا پیدا کردهاید و هم نتیجهی مطلوب و پیشرفت خود را در این کار دیدهاید، که نمونهی آن همان حس آرامش درونیتان است.
شاید بتوان گفت مدتی است که روی مدیتیشن طبیعی کار کردهام. راهنمایم تعالیم استاد الهی بوده است. حاصل شناختم را خدمتتان عرض میکنم، هر چند کم باشد:
در مدیتیشن طبیعی، هدف بدست آوردن رضایت خداست نه چیز دیگر.
ولی در عمل و با تکرار تجربه، به مرور این شناخت از خود حاصل میشود که به جای آن که دنبال رضایت خدا باشیم دنبال چیزهایی مثل آرامش، بدست آوردن عشق، کسب قدرت خدا (برای حل مشکلات) و… هستیم.
سپس یاد میگیریم که با تلقین هر هدف زائدی را از ذهن خود دور کنیم: آرامش میخواهم چکار، عشق میخواهم چکار، اصلاً مگر میدانم عشق یعنی چه، مشکلم حل نشد که نشد، …. من رضایت تو را میخواهم فقط برای این که از من راضی باشی. نه بهشت میخواهم نه جهنم،اصلاً چه میدانم چه برایم خوب است. فقط این را میدانم که اگر این کار را بکنم ( یا نکنم) تو از من راضی میشوی. بقیهاش را کار ندارم…
با این نوع تلقینهابه مرور یاد میگیریم که از او چیزی نخواهیم فقط انجام وظیفه کنیم با نیت جلب رضایت او (منظور از انچام وظیفه، همان انجام وظایف عادی روزمره از مسواک زدن گرفته تا ….)
همانطور که در مقاله و صحبت دیگر دوستان به آن اشاره شد،کسب آرامش درونی و دیگر چیزها از قبیل اعتماد به نفس، شجاعت، پرورش فکر… پیامد مدیتیشن طبیعی است نه هدف آن.
امکان انجام مدیتیشن طبیعی ( که یک طرز فکر است) به لحظه میسر است، یعنی در حین کارهای روزمره میتوان آن را مکرراً انجام داد. که این مزیتی است بر یوگا.
بخصوص شما که با مدیتیشن یوگا آشنا هستیدو در این زمینه تمرین کردهاید. فکر میکنم با سرعت بیشتر میتوانید به مدیتیشن فطری خو بگیرید. و از مزایای آن نیز بهرهمند شوید. کافی است هدف را درست تعریف کنیم.
باتشکر
سلام
ممنون از مطالب قشنگ و خوبتون و ممنون از تجربیات خوب عزیزانی مانند آقا جواد که خیلی تاثیر گذار بود از همین حالا من هم می گم خدایا مگر تو پیش من نیستی تا یاریم دهی و توی دهن نفسم می زنم به امید خدا
در پناه حق باشیدو پاینده
به بهانۀ کامنت ن.پرویزی و کسانی که پاسخ هائی به ایشان داده اند .
معنویت فطری ( که مدیتیشن طبیعی جزئی از آنست)مغایر با مدیتیشن هندوئیسم نیست.مشی ابداعی استاد الهی فراتر از دین وعرفان وفلسفه و حتی اخلاقیات است ضمن این که شامل تمامی این اندیشه ها هم میشود. چه اشکالی دارد که کسی با مدیتیشن یوگا پی به حقیقت ببرد و دیگری با مدیتیشن طبیعی؟ همۀ ما احتیاج به خوراک روح داریم،سفرۀ استاد وسیع است و هر کس به خوراک مفید روحش میتوانددسترسی یابد.
کاش کاربرانی که نظر میدهند از احساسات تند، کلمات یا جملات خیال پردازانه و اسطوره باور که درنهاد روحیۀ ما ایرانیان است، پرهیز کنند و بیشتر به خرد گرائی و ترکیب “ علم و عمل ” و سایر دستاوردها و تجربه های استاد الهی بپردازند .
من نیز در پیرو نظر دوستان میخواهم این مطلب را اضافه کنم که در مدیتیشن طبیعی اثراتی که بر روان و سپس روح گذاشته میشود اثراتی پایدارتر و مثبت تر میباشد و خود این اثرات مثبت زمینه ای برای ادامه مدیتیشن طبیعی میشود و لی در دیگر مدیتیشن های طبیعی این اثرات صرفا روانی و زودگذر است . به نظر دوست خوبم ن . پرویزی که سالهاست یوگا میکند احترام قائلم و نظر شخصی خودم را باید عنوان کنم ساختار فکری و پرورش فکر افراد متفاوت است و چنین نیست که اگر یوگا برای من مفید بود پس برای همه مفید باشد. در اینجا نیز مطلبی بعنوان مدیتیشن طبیعی ارائه شده و قرار نیست این مطلب برای تمام افراد و در اولین نوبت اجرای آن انقلابی درونی ایجاد کند. هرکس بنا به فراخور حال و نوع پرورش فکر خود در این اتمسفر معنوی عناصری جذب مبکند. بعضی از موارد مدیتیشن حکم مواد مخدر برای روان و روح دارند و شخص بعد از مدتی یک حالت وابستگی معتاد گونه به این نوع مراقبه های ساختگی پیدا میکند که این برای معنویت افراد بسیار زیانبار میباشد من خود تجربه چنین وابستگی های روانی و معتاد شدن به این نوع مراقبه ها را دارم و لی در مدیتیشن طبیعی چنین اتفاقی صورت نمیگیرد.
در ضمن مانی عزیز دوستان احساسات و نظرات خود را صادقانه بیان میکنند قرار نیست در اینجا اسطوره سازی کنیم بلکه بیان نظرهای متفاوت در قبال یک مقاله علمی است.
من فکر می کنم دوست عزیز ن. پرویزی به نکته خیلی جالبی اشاره کردند.
من مدت کوتاهی یوگا کردم..مثل شما مدت زیادی از آن استفاده نکرده ام و فکر می کنم که یوگا برای آرامش تقریبی روش خوبی باشد.
ولی فکر می کنم نکته مهم این است که هدف ما چیست. آیا هدف آرامش است یا پرورش روح؟
در مبارزه با نفس که برای پرورش روح به آن نیاز داریم(علاوه بر توجه به مبدا) خیلی وقتها آرامش نداریم ولی برای سلامت روح باید آن را انجام دهیم.
مثلا وقتی نسبت به کسی حس بدخواهی در خودم احساس می کنم اگر به آن فرد فکر نکنم و در ذهنم او را کنار بگذارم و کلا از او فاصله بگیرم خیلی راحتترم و آرامش بیشتری دارم ولی خودم را مجبور به خیرخواهی می کنم مثلا برایش دعا می کنم.. جملاتی می گویم که واقعا بیان کردنش هم برایم سخت است چه برسد به اینکه آن خوبی ها رابرایش دعا کنم.
این کار (دعا کردن برای فردی که دوستش ندرام) “آرامش نسبی وجودم” را به هم می زند ولی با ادامه دادن آن روح من صفت خیرخواهی را به دست می آورد و این هست که برای روح من ماندگار است.
وگرنه به نظرم در این دنیا هر چقدر هم که آرامش داشته باشیم به “رشد روح” کمکی نمی کند.
ضمنا همانطور که یکی از دوستان عزیز دیگر هم گفتند آرامش در فردی که به مرحله تسلط به نفس و پختگی روحی می رسد خود بخود به وجود می آید همانطور که تواضع در افرادی که از لحاظ رتبه و منزلت علمی بالا هستند به وجود می آید.. من مثال این افراد را زیاد دیده ام.
در مورد عشق به خدا هم فکر می کنم که عشق به او یک موهبت است (که البته برخورداری از آن مثل هر موهبت دیگری بی دلیل نیست) و اگر من و شما از آن فاصله داریم نباید خودمان را از دریافت نورش محروم کنیم.
چه بسا که کار ما(توجهی که بدون داشتن عشق انجام می دهیم) اثر خیلی بیشتری برای روحمان داشته باشد چون داریم به سختی خودمان را به این کار مجبور می کنیم و انجامش برایمان راحت نیست.
امیدوارم همه مان در انجام این کار موفق باشیم…
سلام – به نظر من دو تفاوت اساسی بین مدیتیشن طبیعی و مدیتیشن مکاتب دیگر از جمله هندوئیسم وجود دارد . اول اینکه در مدیتیشن طبیعی آنچه که باعث آرامش میشود پرورش فکر و انرژی الهی است . در این نوع مدیتیشن شخص باید اول درست فکر کند و بعد درست عمل کند . این درست فکر کردن و درست عمل کردن مستلزم آشنایی و درک اصول صحیح و اصیل الهی است . در این حالت فرد منطبق بر آنچه که خلقت بر مبنای آن شکل گرفته گام برمیدارد . اما در سایر مکاتب سنسورهای دریافت و پروسس اطلاعات دستخوش تغییرات می شوند .
نکته دوم نوع آرامشی است که در مدیتیشن طبیعی مد نظر است . من فکر میکنم این نوع آرامش به معنای بیخیالی یا نداشتن افکار منفی نیست بلکه این آرامش ناشی از احساس وجود برتری است که همچون پدری مهربان مراقب ماست و آماده است که ما را یاری دهد . لذا اتفاقاً همانند یک دانشجوی واقعی میبایست دغدغه داشت، باید نگران آینده معنوی بود ، باید در این دنیا فعال و منشاءاثر خیر باشیم و … دست یابی به این اهداف قطعاَ مستلزم تلاش ، کوشش و برنامه ریزی است ، باید با مشکلات مواجه شد و مبارزه کرد اما همه اینها در چارچوب رضایت خداوند انجام میشود . به نظرم این آرامش ، از نوع حسی نیست بلکه اساساً از نوع فکری است زیرا در اثر پرورش فکر حاصل میشود. البته نتیجه آن بصورت حسی نیز قابل مشاهده است مثلاً شخص ناامید نمیشود ، خود را تنها و بیکس احساس نمیکند ، میداند که این پدر مهربان و خیرخواه مراقب اوست پس بیشتر اوقات خوشحال و شادآب است .
پیشنهاد من این است برای اینکه اثر این نوع مدیتیشن را بیشتر بررسی کنیم خوب است دوستان علاقمند و با تجربه ، تجربیاتشان را در عمل بیان کنند تا هم یاد بگیریم که چطور باید عمل کنیم و دیگر اینکه چه نتایجی حاصل میشود .بهرحال به نظر میرسد عمل و تجربه بیشتر از مباحث تئوری برای ما مفید باشد. موافقید ؟ کی اولین تجربه را تعریف میکنه ؟
با سلام و احترام خدمت دوستان عزیز
از آنجائی که ذره ای به تعالیم استاد الهی آشنائی دارم در هیچ جا و کتاب و …. نخوانده و نشنیده ام که استاد فرموده اند مثلا تنها ترین روش عبادت این است ( مثلا روش X) ، یا تنها ترین راه خدمت به خلق این است ( مثلا روش y) …به طور کلی تنها ترین روش این یا آن است و همان طور که در پیشگفتار آثارلحق می خوانیم استاد به فراخور وضعیت فرد و حال طرف مقابل( به نظر من وضعیت سلامت روح فرد ) پاسخ جواب شان را می دادند که چه بسا شاید اگر تشریف داشتند در جواب آقای پرویزی می فرمودند روشت را ادامه بده یا …. . به عقیده بنده استاد بهترین روش ها را ارئه فرمودند( نه تنها ترین ها را ) چه بسا اگر روش های دیگر غیر مفید و ضروری بود خدواند اینها را خلق نمی کرد و جلو راه خلق قرار نمی داد ( از آنجا که می دانیم خدواند مهربان ترین مهربان هاست ) . در اینجا مثالی می آورم شما از تهران قصد مسافرت به شیراز رادارید چند راه برای رسیدن به شیراز است ؟؟ برای این مثال ساده شاید بیش از ۱۰ روش باشد اینکه شما چه راهی را انتخاب می کنید بستگی به مغییر های از جمله : پول ، وقت ، سن ، تعداد همراهان و…. دارد پس اگر من یک نفر باشم و پول به اندازه کافی داشته باشم و وقت هم کم داشته باشم بنابراین بهترین راه هواپیماست پس بک یک نفر دیگر که چند فرزند دارند و پول به اندازه کافی ندارند و قصد سفر به شیراز را دارد نمی توانم سفر به هواپیما را توصیه کنم .چون رشته کاری و تحصیلی اینجانب فنی بازرگانی است ، برای انجام دادن یک کار بیش از n تا روش داریم قبل از انجام آن، تیم کارشناسی تشکیل می دهیم و بنا به موقعیت بهترین روش را انتخاب ، تست و تصمیم به اجرا می گیریم . حال اگر این روش ( انتخاب شده ) غلط و بدرستی انجام شود اشکال از روش نیست ممکن است از اپراتور باشد . مثلا با توجه به مشکلات فنی قطعه الف تیم کارشناسی تصمیم می گیرید یک سری عملیات برای روی قطعه و یا کالای مورد نظر انجام دهند حال اگر کارگر خط تولید قطعه ای را بد کار گذاشت و یا یکی از پیچ های آن را نبست (به دللیل متعدد) … قطعه بد کار گذاشته شد و یا پروسه انجام آن به بدرستی انجام نشد عیب از روش و پروسه نیست عیب از اپراتور و کار گر خطر تولید است .
هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست
ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست .
من با پیشنهاد دوست عزیز , فرزین کاملا موافقم. همانطور که “شین” گفته است این توجه می تواند به صورت مکالمه جهت مشورت, درددل یا ستایش باشد.
من شخصا سعی می کنم هر شب گزارش کارهایی که در طی روز انجام داده ام را به خدا بدهم. به این صورت که شب قبل از خواب او را پیش خودم تجسم می کنم و کارهایی که از اول صبح انجام داده ام را برای او تعریف می کنم.بررسی می کنم که چقدر از کارهایی که انجام دادم در جهت انجام وظایفم بوده است مثلا امروز ورزش رفتم برای انجام وظیفه ام نسبت به جسمم و به شکرانه نعمت سلامتی .. و همینطور کار اشتباهی که کرده ام و دلیلش را به او می گویم مثلا از سر خستگی بود یا بی حوصلگی که با فلانی اینقدر بد حرف زدم…و اینکه اشتباه کردم.. باید با تحمل بیشتری برخورد می کردم. در واقع ابراز پشیمانی می کنم بلکه در ذهنم بنشیند و تکرار نکنم.
کار دیگری که می کنم این است که سعی می کنم حداقل دو مورد در روز کاری که انجام می دهم را به نیت رضای خدا انجام دهم. مثلا ظرفها را میشورم برای رضایت تو و.. در واقع سعی می کنم نیت رضای خدا را به خودم یادآوری کنم تا انشاءالله عادتم بشود برای رضای خدا کارها را انجام دهم.
موردی هم که از این مقاله یاد گرفتم این است که فعلا دو بار در روز خدا را پیش خودم تجسم می کنم و چک می کنم کاری که دارم انجام می دهم در جهت رضای او هست یا خیر. به او لبخندی می زنم یا ابراز محبتی می کنم.
سلام دوستان ،من از تمامی شما و گرداننده این سایت کمال تشکر رادارم .مطالب بسیار مفید و کاربردی و دلگرم کننده هستند. من از وقتی که با استاد الهی و عقایدش آشنا شده ام همیشه سعی کرده ام که مدیتیشن طبیعی را داشته باشم حالا تا چه حد موفق بوده ام یا نبوده ام نمی دانم.من سوالم این است : چرا در طول روز انقدر دچار تغییرات می شوم و نمی توانم به قول دوستمان آقای فرزین بیشتر اوقات خوشحال و شاداب باشم بلکه با هر تغییر جزئی(برخلاف میل قلبی ام) خودم رامی بازم و ناراحتی از سرو رویم می بارد. هیچ وقت نمی توانم روحیه ام را ثابت نگه دارم شما چه روش عملی برای این مشکل پیشنهاد میکنید؟؟؟ممنون
در جواب دوست عزیزم mpa
من هم این تجربه را داشته و تقریبا مقداری خدا توفیق داده وبا روشی که عرض می کنم موفق بوده ام قبلا من خیلی برای موفقیت ، پول بیشتر درآوردن ، تفریحات ، با دوستان وقت را گذراندن و…وقت صرف می کردم و می خواستم انسان بسیار موفق در خانواده و کار باشم ، کتابها ، مقاله و مجله های بسیار زیاد ی خواندم ، سمینارهای متعددی شرکت کردم ، سعی کردم از افراد موفق خانواده و محل کار الگو برداری کنم و… شاید موفقیت های( آن هم از توفیقات خداوند بود ) به دست آوردم ولی در عوض آرامشی که در ذهنم بود نداشتم و یا اگر در کار و تحصیل موفق بودم در خانواده خیر .
مقداری که در خودم بررسی کردم ممشاهده کردم که تمام این اطلاعات خود مانع آرامش و موفقیت من است چون در در واقع می خواستم کسی دیگر غیر خودم باشم ، تمام کتابهای روان شناسی که برای موفقیت خوانده ام ( بیش از ۱۰۰۰ جلد ) استاد الهی در یک جمله خلاصه کرده اند (( برای موفقیت ناملایمات را نادیده بگیر… ))
تمام ناراحتی های ما برای دنیاست برای آن دنیا هر چقدر کار و فکر کنیم آرام تر می شویم شاید شما تجربه دیدن مردان خدا و کسانی که در راه خدا سلوک می کنند را داشته باشید متوجه شده اید چقدر آرام و متین هستند نگاه و صحبت کردن به آنها به انسان آرامش می دهد هیچ چیز عصبانی و ناراحتشان نمی کننند چون متوجه شده اند این دنیا هیچ است .
کار ساز ما به فکر کار ماست
فکر ما در کار ما آزار ماست
سلام- در رابطه با پاسخ دوست عزیز محمد که در بخشی از متن خود فرمودهاند «چه بسا اگر روش های دیگر غیر مفید و ضروری بود خدواند اینها را خلق نمی کرد و جلو راه خلق قرار نمی داد » باید عرض کنم که بله درست است منتها باید به این نکته توجه کنیم بسیاری از این روشها و راهها مخلوق خدا نیست بلکه ساخته و پرداخته ذهن بشر است . مثلاً آیا خودکشی دست جمعی برای رسیدن به اهداف متعالی در دنیای دیگر را خداوند فرموده !!!بهرحال توصیه بنده این است که فصل دوم کتاب مبانی معنویت فطری مبحث اول صفات الهی – فایده ایمان و نیز فصل ۳۴ و ۳۶ کتاب راه کمال را مطالعه فرمایید .
با سلام خدمت دوست عزیزم فرزین
حتماٌ آن داستان موسی و شبان را شنیده اید که حضرت موسی خواست به شبان ایراد بگیرد ولیکن وحی شد که ای موسی چرا به بنده من ایراد می گیری و… یا آن بت پرست که به بت خود می گفت یا صنم و خدا جواب آن را لبیک می داد :
هر کس سخن از حمد تو گوید
بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه
ضمناٌ همان طور که عرض کردم مشکل از وجود آن ( روش اصلی و تصمیم گیری شده کارشناسان ) نیست از روشی است که خلق خدا( اپراتور ها و کارگران خط تولید ) در پیاده کردن آن روش و انجام آن دستوالعمل انجام داده اند ( مشکل از ماهیت کار است نه وجود ) در مثال جنابعالی خدا مرگ را خلق کرده ولیکن طبیعی و به مشیئت خداو در موعد مقرر اما بشر این روش را بد طور نا درست و غلط انجام می دهد به عبارتی پروسه و روش تعریف شده خدا برای مرگ را غلط انجام و اجرا می نماید .
با سلام و تشکر ؛از مطالب زیبای تمامی دوستان و این مقاله ی پر محتوا و مفید…
با چند قسمت کوچک از نظرات بعضی از دوستان موافق نیستم؛مثلا نمیدانم منظور آقای مانی از این جمله “کاش کاربرانی که نظر میدهند ؛از احساسات تند، کلمات یا جملات خیال پردازانه و اسطوره باور که در نهاد روحیه ما ایرانیان است، پرهیز کنند ” چیست ؟ چون مصداقی از آن در این سایت مشاهده نکردم .خوشحال میشوم برای یادگیری بهتر؛ اگر موردی ایشان مشاهده کرده اند بفرمایند که درباره آن صحبت کنیم ؛چون ممکن است کسی تجربه ی خود را از نابغه ایی معنوی یا زمینه ایی خاص؛ با شور فراوان بنویسد ولی از نظر ِمَنی که آن تجربه را ندارم اسطوره سازی یا خیال پردازی در نظر آید؛ مثلاً در مورد اینکه فرموده اید “مشی ابداعی استاد الهی فراتر از دین وعرفان و فلسفه و حتی اخلاقیات است ” اگر ناظری ناآگاه و بی تجربه در این زمینه ؛ شما را به بیان ِاحساسات تند و اسطوره پردازی و خیالبافی متهم نماید چه پاسخی به او خواهید داد …نمی توانید در این مجال ِکوتاه ؛ پاسخ ِ مناسبی به او دهید چون آنچه شما به تجربه و زحمت و به تدریج ؛به آن دست یافته اید او نیافته است .
با دوستمان آقای ن.پرویزی در این زمینه که مفید بودن تلاش برای توجه به حضور الهی را منوط به داشتن ِ حدّ خاصی از عشق الهی دانسته اند ؛ مانند دیگر دوستان موافق نیستم کما اینکه در هیچکدام از متون ِراه نیز انجام مدیتیشن طبیعی را منوط به داشتن میزان ِخاصی از عشق الهی ندانسته اند اگر آدرس ِموردی را در کتب ِ راهِ استاد ؛ که موضوع تحلیلی این وبسایت است ؛ بفرمایید ،سپاسگزار خواهم شد ؛
بلکه همانطور که همه میدانیم و در مقاله نیز اشاره شده ؛این تلاش ،سیکل و دور ِصحیحی را در روح ِفرد ایجاد کرده که تمامی پارامترهای مثبت روحی از جمله عشق الهی ؛ شعور معنوی و…را بهبود بخشیده و بهبودی این پارامترها ، خود دوباره، به افزایش توجه و انجام بهتر مدیتیشن طبیعی منجر میگردد…و اگر هم کسی موفق به انجام موفقیت آمیز این تجربه در تلاشهای نخستین نگردد همانطور که دوستمان محمد در آخر نظراتشان با مثال کاملاً توضیح داده اند میتوان خطا را از تجربه کننده دانست چون انسانهای بسیار زیادی به حقانیت و اثر ِ متحول کننده ی این اصل (مدیتیشن طبیعی)در روح ِخود اعتراف کرده اند.و در عین حال راهکارهای کمک در بعمل درآوردن درستتر این اصل نیز در تجربیات دوستان و مقاله و کتب نیز آمده است…
تجربه ی شخصی بنده از مطالعه ی چند کتاب در زمینه ی مدیتیشن و گذراندن یک دوره ی مدیتیشن متعالی ( transcendental meditation) و عمل تقریباً یکساله به این روشها برای این حقیر ؛ تفاوت ِ عمیق ،بین نوع ِ آرامش و شعور و هدف و نتیجه ی حاصل ازاین تکنیکها با نتایج ِ مدیتیشن طبیعی راه ِاستاد الهی را ؛ اثبات نموده است و حاصل و تجربه ی و دریافت ِ بنده ی حقیر ؛شبیه به تجربیاتیست که اغلب دوستان ؛ در این زمینه بیان فرموده اند که ذکر آن باعث ِ اطاله ی کلام میشود…و اینکه آیا این روش (مدیتیشن بروش هندوئیسم) برای معنویت این دوست خوبمان ؛بطور خاص ؛مفید است یا خیر ، بنده بدلیل نداشتن صلاحیت ِ هدایت ِمعنوی دیگران؛فاقد ِ توانایی قضاوت و پاسخگویی و اظهار نظر میباشم.
در مورد ِ مطلب ِ دوست خوبمان mpa تا جاییکه بنده ی حقیر از تعالیم راه دریافته ام در این دنیا حفظ ِخوشی و آرامش کامل در تمام اوقات ؛(آنگونه که اکثر ما انتظار داریم حداقل تا زمانیکه در این دنیا به کمال نرسیده ایم و رسیدن به آنهم در این دنیا امری بعید است ) امریست دست نیافتنی و کلاً برزخ از این جهت محیط بسیار مناسبتریست…ولی اگر به فواید و کارکرد های مشکلات در پرورش و آموزش ِروح آنگونه که در تعالیم آمده است اعتقاد خود را بیشتر نماییم به همان اندازه سختی ها را ؛ راحت تر تحمل میکنیم ؛ کما اینکه حضرت استاد در سختیها بیشتر از ته قلب ؛(اینگونه فرموده اند :بدلیل اینکه خداوند به یادشان هستند و فراموششان نکرده اند) شاکر بودند؛ و راهی که به بنده در این زمینه بسیار کمک مینماید اینست که آن مطلبی که مرا ناراحت کرده است را مینویسم و سپس از خود میپرسم چرا باید در این شرایط ناراحت شوم دلایل ِ خود را نوشته و با عقل اعلی و با سنگ ِمحک ِ تعالیم راه ؛ روی ِ آنها تمرکز مینمایم و معمولاً همیشه در این حالت به انحراف ِفکری و ضعف درونی و تغییری که باید در خود بدهم و درسی که در پس ِ آن حادثه ی ناخوش آیند بوده است و باعث ِ حواله شدن آن ناراحتی برایم شده است پی می برم ؛ معمولاً به این نقطه که میرسم آرام تر میشوم و با کمرنگ کردن آن نقاط ضعف در خود ، به ارتقای ِ دانش معنوی و ظرف وجودی خویش و افزایش توان ِ مواجهه با مشکلاتی نظیر آن موضوع در خودم ،کمک می نمایم دلیل اکثر رنجشها و ناراحتیها ؛ ضعفهای بی پایان روحی روانی و فکری ماست که باعث ِ آسیب پذیر شدنمان در مقابل مسائل ِبیرونی میشود ؛ مثلاً شخصاً بدلیل ضعف ِ عقیدتی از یک سرماخوردگی ساده به سطوح آمده و ممکن است کفر هم بگویم، ولی سالکین ِ قدرتمند زیادی را مشاهده میکنیم که با وجود بیماریهای حاد و لاعلاجی مانند ام اس و مشکلاتی عظیم ،که زندگی عادی آنها را عمیقا ً تحت تاثیر قرار داده است ؛ از ته قلب شاکر و خوشحالند فکر میکنم آنها نسبت به ما به تعالیم ِ واقعی الهی اعتقاد ِ بیشتری بسته اند و رشد بیشتری داشته اند ما نیز باید کم کم به آن نقطه برسیم شاید این مشکلات برای همین است .
با سلام؛
از محبتهای همه علاقمندان و خوانندگانی که نظر خود را برای سایرین اینجا بیان فرموده اند سپاسگذارم. خیلی لذت بخش است به مطالعه تعالیم استاد الهی میآیم و میبینم عقایدی در ظاهر متکثر و در حقیقت یگانه در کنارهم از مشاهده تعالیم او در کنارهم جمع هستند. بی هیچ منیتی. اعجاز واقعی اینست:”پیوند بین افکار و عقاید متنوع؛ ایجاد تبادل و تضارب افکار درکناریکدیگروتعالی بخشیدن به نگرش انسانی و متوجه ساختن انسانها به او؛بی هیچ خواسته ای فقط برای او”
درکجای این کره خاکی چنین است.
بقول حافظ میفرماید:”اینچنین پرده بر انداخته ای یعنی چه؟”
یک لحظه توجه که بالاتر از هفتاد سال عبادت است یعنی چه؟
آیا همین نیست؟ واقعا چه جاذبه ای میتوانست چنین تجارب ،نظرات و آراءیی را کنارهم جمع کند؟درست مانند نگاری از رخسار پرده برانداخته است!
از مطالعه کلام :”وقتی کسی را دوست داریم، این حضور خود بهخود و بدون تلاش در وجودمان جای میگیرد .” تجربه ای دور برایم زنده شد؛ هر عاشقی که درد عشق کشیده نمیتوانداینچنین زیبا و در نهایت سادگی ؛ آن حس عمیق قلبی را ،به این کوتاهی وکمال بیان کند.اینکه ساعتها چون دمی میگذرد و
آن دم دیدار دوست …تنها در هر زندگی یکبار فرصت عاشقی دست میدهد و بعد از آن هرگزوهرگزهیچ محبتی جای آن عشق اولی را نمیگیردو…خلاصه کاملتر از آنچه فرموده کسی نخواهد توانست
گفت.واقعا چه علمیست این!مختصر وخالص وناب.
عجیب اینکه به قاعده علیت ؛ آنچه چنین وجود شخص را پر میکند، درون او را لبریز از کیفیتی میکند ؛ گویی درون خودش و با خودش اورا داردمثل آفتاب که بر آینه بتابد.
نهایتا اینکه شخص در تنهایی هم اورا میتابد، دیگرانی که آفتاب ندیده اند،میپندارند عاشق درد فراغ دارد و در این آتش میسوزد و هجران میکشد. درحالیکه او پراست از عشق او و همه جا با اوست.
در مقایسه شاید بتوان گفت: در تمام مدیتیشن ها پایه کار بر آرام ساختن شخص است ؛بوسیله تسکین دردهای او یا اگر شخص را به ظرف آبی تشبیه کنیم کدر و نامتعادل و متلاطم؛
با راکد نمودنش و انزوا و گوشه نشین کردن او آنرا موقتا از تلاطم و کدورت ،البته با ته نشین کردن ناخالصی ها شبیه آبی ذلال جلوه میدهند!اما به مجرد اینکه شخص در اجتماع قرارمیگیرد ؛ بازهم تلاطم است و برخاستن رسوبات و کدر شدن ظرف وجودش!
مدیتیشن طبیعی اما گوشه نشین نمیخواهد و شخص را با تلاطمهای درونش به توجه و شناختن رسوبات و جداکردن انها از وجودش فرامیخواند و بجای تسکین درد به او علت درد را میآموزد؛ آگاهی میدهد و اراده اش را در جهتی واحد به حرکت میاندازد تا درون شخص را از رسوبات پالایش دهد.
یا مثل آینه است که صیقل میدهد تا زنگار از وجودش بزداید و آنگاه جمال آفتاب درون خویش منعکس نماید. صیقلی با گوشه نشینی و اعمال تسکینی بدست نمیآید. صیقلی زحمت و اصطکاک اجتماع را میخواهد.
پیشنهاد میکنم این مطلب را دوستان چندین بار بخوانند!
به ان به چشم یک مطلب ریاضی نگاه کنند! که هرقسمت مقدمه میشود برای نتیجه گیری قسمت بعدی. ببینید چرا؛ برای حاظر و ناظر دانستن خدا از عشق و دوست داشتن شروع میکند! نکته هاست ! باریک تر ز مو! ببینید چرا در علم تجربی معنویت فطری به عشق پرداخته؟چنان که آقای پرویزی عزیز هم اعتراف نموده اند در مدیتیشن های دیگر فقط با تکنیک (به فارسی یعنی فن ، راهکار ، دستورالعمل)میتوان! به حالت دلخواه! و نه هدف حقیقی واقعی! دست یافت.در واقع پاسخ ابهام آقای پرویزی از نظر من در همان کلمات و ابهامی که دارند داده شده؛در واقع معنویت علمی یا فطری با ایجاد تغییرات حقیقی درونی در شخص و صیقل دادن وجودش او را به جایی میرساند که عشق دارد و بسیار کارآمدتر از سایر معنویتهاست. درحالیکه شما برای اجرای هر تکنیکی نیاز به محیطی منزوی از اجتماع دارید و محیط مخصوص میخواهد که شرایط ایزوله نیازدارد تا شخص تسکین یافته دردهای درونی را فراموش کند و نه اینکه درمان کند؛و با تغییر محیط آرامش شخص ازبین میرود
،تکنیک خاصیت خود را ازدست میدهد و در اصل این هدف نیست که انگیزه ایجاد میکند بلکه شخص با یک فن یا تکنیک یک چیز مصنوعی را میسازد که هدفی تصوریست و وقتی به بی ارزش بودن این تصور پی برد یا آن به اصطلاح حالت را از دست میدهد و مجددا نیاز به مسکنی برای تسکین دارد یا حالت پایدار موقتی دیگری را با تکنیک دیگری نیازدارد.
در صورتیکه با عمل به معنویت فطری و انجام اعمال زندگی روزمره همراه با نیت رضای خدا و توجه به او؛ شخص ناخالصی ها و تصورات غلط را در عمل از خود دور میسازد و بتدریج صیقل میابد و در نهایت تصویر حقیقی را بازمیتابد کامل میشود؛ در او محو میشود و او را میتابد و عشق می یابد
با سلام خدمت دوستان
از خواندن مقاله و نظر دوستان در مورد عشق کمی گیچ شد ام . استنباط بنده از خواندن چندین کتاب جناب پرفسور الهی این است که فعلا عشق برای بنده زود است و نباید سراقش رفت (فعلاْ) و هر جا سخن از عشق می شود سعی می کنم خیلی روی آن دقیق نشوم و سریع بگذرم . حال اینجا در این مقاله در مورد عشق صحبت های شده و دوستان نظر های بسیار زیبائی داده اند . حال برای بنده سئوال است :
باید سراغ عشق رفت یا خیر ؟ می شود عاشق شد ولی باید عشقش راکنترل کرد ؟ در صورتی که مگرمی شود عشق را کنترل کرد ؟ این که می شود عشق عقلائی؟ مگرعشق عقلائی داریم ؟ و ……………………………………….. لطفاٌ اگر استنباط دوستان چیز دیگریست و یا استنباط بنده غلط است محبت فرموده و مرا مقداری روشن کنند . با سپاس
با تشکر از دوستان خوبم محمدو علی ،جوابهایی که وقت گذاشتید و برایم نوشتید بهترین جوابهایی بودند که می توانمستم بگیرم. سلامتی و موفقیتتان را از خداوند می خواهم.
حاضر دانستن خدا یعنی طوری رفتارکنیم که گویی او همزمان در درون ما، در افکار ما و در بیرون از ما حضور دارد. ((اما نه حضوری غالب یا بازجویانه که هدفش قضاوت کردن ست، بلکه، حضوری نیکخواه و خیراندیش که با در نظر گرفتن اختیار فردی، به سلامتی معنوی ما توجه دارد))، و در انتخابات و اعمال و افکارمان، عملکرد صحیح را به ما الهام میکند.
در پاراگراف فوق نکته ای که برایم جالب و کار گشا بود جمله داخل پرانتز است که دید جدیدی را بیان میکند اساسا”در توجه به مبدا حضوری غالب بیشتر مد نظر قرار میگیرد که با جمله فوق باید در فکرمان اصلاحاتی را صورت دهد دمتان گرم واقعا” هردم ازاین باغ بری میرسد.
mpa عزیزم به حقیر لطف دارید؛ نکته ی آخری که در مورد مطلب شما دوست خوبم ؛ به نظر ِحقیر میرسد اینست که اگر سعی کنیم بر سعادت و خوشبختی دیگران ذره ایی اضافه نماییم عکس العمل آنرا به شکل ِآرامش و خوشبختی درونی در زندگی خود لمس خواهیم کرد ؛ معمولاً افرادی که برای خوشبختی دیگران تلاش میکنند بسیار خوشبختی و سعادت ِ بیشتری را در زندگی شخصی خود تجربه میکنند پس برای رسیدن به شادی و خوشبختی بیشتر در هر دو دنیا ؛چنانکه استاد فرموده اند سعی کنیم بیشتر به فکر خوشبخت کردن و حل مشکلات و نیکی به خلق و …باشیم…. که بنده به شخصه از آن بسیار دورم…
در مورد مطلب ِ محمد عزیز در مورد عشق الهی چندین گفتار را از کتاب آثارالحق چاپ ۵ ؛ با تلخیص ، بیان مینمایم امیدوارم متن ِ کامل آنرا از کتاب ، مطالعه فرمایید:
گ ۱۱۶ :انسان عشقی بیابد که همیشگی باشد ؛ بهاری بیابد که خزان نداشته باشد ؛ گلی بیابد که پژمرده نشود . عشق و معبود هم باید خدا باشد و بس.
گ ۱۱۷ : انسان باید معشوق را خدا قرار بدهد ، عشق و محبت را بر خدا قرار بدهد …
عاشق خدا بودن و به خدا پیوستن کافی است ، مابقی فلسفه بافی است ، باید دور ریخت ، به درد نمی خورد. عشق حقیقی توقف و تسکین ندارد.
گ۱۱۸ : تا انسان عاشق حق نشود نمی داند حق بینی چیست . سر منشأ عشق برای وصل شدن به حق است ؛ ولی حالا در بعضی موارد به مجاز استعمال میشود که زودگذر و بی پایه است . عشق در روز ِ ازل خلق شد برای ایجاد رابطه ی بین خدا و اشخاصی که طالب او هستند . تا عشق نباشد انسان چیزی درک نمی کند .عشق آنست که انسان را به معشوق برساند و معشوق هم فقط خداست …
عشق کلمه ایی است جامع (عام ) ؛ به هر چیزی انسان تمایل پیدا کند ، اسمش عشق است . ولی عشق ِ بی پایه و زودگذر کجا و آن عشق ِابدی کجا که ما را همیشه از انحرافات حفظ کند و تشویق کند به معبود حقیقی برسیم ، و همیشه متوجه نگه دارد از کجا آمده ایم . عمر را چگونه به کار ببریم و به کجا می رویم.
گ۱۱۹: (سوال شد چه باید کرد تا عاشق خدا شد؟)
ج:هر وقت تمام محبتها را از دل بیرون راندیم ، آن وقت عاشق خدا خواهیم شد ، زیرا دل یکی است …
تا عشق از خدا نیاید عشق نیست ؛ منتها باید قابلیت تابیدن آن عشق را پیدا کنیم .
گ۱۲۱ : بهترین رابطه ی مخلوق با خدا این است که مخلوق در مقابل ِ خدا تسلیم ِمحض باشد ، یعنی چیزی جز او نخواهد ، عاشق ِ واقعی ِاو باشد و او را معشوق ِ خود قرار دهد.
—————-
اینکه جناب پروفسور بهرام الهی فرموده اند راه ِما راه ِعشق نیست. بنظر می آید کسب ِعشق از طُرُق ِ پارانرمال یا روشهای معنویت ِسنتی و انحرافیست ، که از منظر ایشان مضر میباشد نه عشقی که به طرق ِ معنویت فطری بدست می آید…. چنانکه در صفحه ۲۸ از کتاب معنویت یک علم است که به اختصار در اینجا آورده شده است ، می خوانیم …. ((معنویت ِسنتی : ….اما معنویت سنتی یک بعدی است ، زیرا در اصل ، تنها ناظر به عشق الهی و شور و حال ِناشی از آن است و نسبت به پرورش ِعقل ِرحمانی مسامحه دارد، که همین خود مشکلاتی چند به بار می آورد…جاذبه ی شدید ِعشق ِالهی در صورتی نتیجه ی روحی مثبت به بار می آورد که روح ،به پختگی لازم رسیده باشد . پختگی روح ،نسبت مستقیم با رشدِ عقل رحمانی دارد . پیش از آنکه عقل رحمانی به رشد ِکافی برسد ، اگر انرژی پرتوان ِعشق الهی تشدید شود ، به علت اینکه هنوز عقل رحمانی و شعور معنوی در حدی نیست که قادر به کنترل زیاده روی های روح مجذوب باشد ، چنین عشقی برای روح زیان بار خواهد بود ….))
خواهش میکنم ادامه ی متن را از کتاب مطالعه فرمایید تا موضوع روشن شود … بنظر می آید آنچه با آن مخالفت شده همانا تقویت ِ مجازی ِ عشق ِالهیست با روشهای معنویتهای سنتی و انحرافی ؛ که ناظر است بر تکنیکهای ِ پارانرمال و شیوه های مراقبه ای خاص ، انواع ریاضات و همچنین برخی اوراد و عبادات ویژه …که فقط باعث ِپرورش ِغیر طبیعی ِ بخشی از خود (مثلاً حساس کردن و پرورش ِ زود هنگام و بیش از حدّ ِ گیرنده های عشق الهی در ارگانیزم روحی روانی شخص ) میشود بدون ِتوجه به پرورش ِعقل ِاعلی و توجه به توزان ِ رشد ِ ارگانیزم ِ روحی روانی ِ شخص . اما به نظر می آید ، مغازله ، عبادت ، راز و نیاز ِعاشقانه با خداوند به اندازه ایی که به انجام ِوظایف ِ فردی و اجتماعی شخص لطمه نزند نه تنها مضر نیست که بسیار مفید و واجب است ؛چنانکه در صفحه های ۱۸۳ و ۱۸۴ کتاب راه کمال ؛بخش عبادت و همچنین در بخش حضور ِالهی از این کتاب ِ زیبا، آمده است : ((…اگر خدا را نه بر حسب ِاغراض و مفاهیم ِخود ساخته ، بلکه آن چنان که هست تعریف کنند ، همه به او ایمان می آورند . خدای واقعی آن چنان است که اگر حتی بازتاب ِ کم رنگی از جلوه ی او درک شود ، هیچ کس نمی تواند با یقین به او ایمان نیاورد و از محبتش سرشار نشود . هر کس که جلوه ایی از خدا را ببیند یا حضورش را احساس کند ، نمی تواند در برابر جاذبه ی عشق او مقاومت کند ، …جلوه ی او پرتوییست …))
حال چه کنیم که بتوانیم این جلوه و پرتو را درک کنیم تا از آن عشق ِ ناب ِالهی که سازنده است نه تخریب کننده ؛ بتدریج سرشار و لبریز شویم بنظر می آید موضوع ِ معنویت ِ فطری همینست که درک و عمل ِ تدریجی به اصول ِ الهی ِدرست ؛ تحت نظارت ِ استادی حقیقی و الهی ؛ را طلب مینماید…
نتیجه : محمد عزیز ، بنظر شخصی بنده؛ با توجه به گفتارهای استاد الهی که در بالا آمده است ، وجود عشق الهی ، رل بسیار مهمی را در رشد و پیشرفت روحی فرد بازی میکند ولی چنانکه در کتب ِجناب دکتر بهرام الهی آمده است ، این عشق را به طرق ِ غیر طبیعی،و با نادیده گرفتن سایر اصول معنویت فطری ؛ به بهای طرد شدن از جامعه و عمل نکردن به وظایف ِ اجتماعی و دست کشیدن از زندگی طبیعی و بی توجهی به رشد ِ جنبه های دیگر شخصیت انسانی و نادیده گرفتن ؛ و مبارزه نکردن با دیگر نقاط ِ ضعف روحی روانیِ …و توسل بشیوه های غیر نرمال و تائید نشده توسط مقام ِ صلاحیت دار ِمعنوی ، بدست آوردن است ؛ که خطاست . بنظر بنده ی حقیر؛ پرداختن ِ صرف ؛ به این یک اصل (اصل اهمیت عشق ِ الهی در پیشرفت روحی)و نادیده گرفتن سایر اصول ِ معنویت فطریست ؛که با آن مخالفت شده است .بنظر حقیر ؛ منظور جناب دکتر ؛ این بوده که برای رسیدن به کمال ، تلاشی n بُعدی ، در پرورش ِجوانب ِمختلف ِشخصیتی و مبارزه با نقاط ضعف ِ بیشمار ِ درونی و بیرونی و در نهایت رشد ِشعور ِ معنوی از این طریقست که اصل است ؛ نه صرفاً مانند انواع مختلف ِمعنویت ،متمرکز شدن روی یک بعدِ خاص (مثلا ً بُعدِ عشق در معنویت سنتی )؛ در راه استاد الهی بر عکس عرفان سنتی ؛آنطور که بنده فهمیدم ،عشق جایگاه ویژه ایی دارد ولی همه ی موضوع را تشکیل نمی دهد پر حرفی بنده را ببخشید… موضوع عمیق بود و چاره ایی نداشتم .
با سلام
با تشکر از علی عزیر و مطالب بسیار زیبا و پر مفهوم تان . اگر درست از مطالبتان استناط کردم : باید عاشق شد . ولیکن همان طور که مرقوم فرمودید جناب پرفسور الهی فرمودند ((ِعشق ِالهی در صورتی نتیجه ی روحی مثبت به بار می آورد که روح ،به پختگی لازم رسیده باشد . پختگی روح ،نسبت مستقیم با رشدِ عقل رحمانی دارد . پیش از آنکه عقل رحمانی به رشد ِکافی برسد ، اگر انرژی پرتوان ِعشق الهی تشدید شود ، به علت اینکه هنوز عقل رحمانی و شعور معنوی در حدی نیست که قادر به کنترل زیاده روی های روح مجذوب باشد ، چنین عشقی برای روح زیان بار خواهد بود ….))به نظر من مطالب بالا که استاد الهی فرمودند برای مرحله بالای کمال باشند ضمن اینکه در کتاب حضرت شیخ جانی هست که فرموده اند
(( انسان باید وظیفه اش را انجام دهد و کار به چیزی دیگری نداشته باشد حتی پیشرفتش و…..)) لذا استنباط بنده این است که فعلاٌ در مرحله من باید فقط وظیفه ام را انجام دهم و عشق را بگذارم برای مرحله آخر ( اگر خدا کمک کند) البته نه اینکه اصلا عشق نداشت عشق طیف وسعی دارد مثلا از ۰(صفر ) تا +۱۰۰ شاید بنده در مرحله ۵ یا ۱۰ باشم که می شود تعریف آن را محبت و یا دوست داشتن گذاشت فرآیند پختگی روح همانند آب دیدن و شکل دادن آهن در کوره است و عشق همانند آتش کوره : مثالی می آورم : برای ساخت یک شمشیر یا یک فلزی که باید بوسیله کوره پخته شود آهنگر فلز مورد نظر را n مرتبه جابجا می کند ( موقعیتش را نسبت به مرکز کوره و در درجه حرارتی که باید باشد تغییر می دهد ) در مرحله ای آن فلز در جه حرارت بالا لازم دارد نزدیک نزدیک آتش می بردش بعد شکلی به آن می دهد سپس جایش را عوض می کند دورتر می گذارد یکی را جلو آتش بر می دارد یکی را دورتر می گذارد و… تا به آن شکل مورد نظر برسد ( اگر آن فلز طاقت آتش کوره و ضربات چکش آهنگر را بیاورد و جزء ضعایات نشود؟تا به هدف نهائی خود برسد )
مع الذالک چنانچه بخواهیم از عشق پی روی کنیم شاید فردی مثل من که زمام فکرم دست نفسم است سوپر ایگو نیز سوء استفاده می کند و مرا پرت کند در وسط آتش ( زمانی که لازم است مثلا در حرارت +۵۰ ) باشم با حرارت +۵۰۰۰ نابود خواهم شد به نظر بنده باید عشق و میزان آن هم دست (( خودش )) دهیم تا هر زمان که صلاح می داند به اندازه کافی به ما بدهد . به قول حضرت مولانا :
ای هفت گردون مست تو ما مهرهای در دست تو
ای هست ما از هست تو در صد هزاران مرحبا
خواهشمندم چنانچه نکته خاصی در نطر دوستان است و یا استنباط بنده داری ایراد است تصیح فرمائید . با ادب و احترام
با سلام و تشکر
ممنون از دوست عزیز «علی» بنده نیز با نظرات شما موافقم ان شاءالله بیشتر شاهد نظرات شما باشیم.
از مطالعه کلام :”وقتی کسی را دوست داریم، این حضور خود بهخود و بدون تلاش در وجودمان جای میگیرد .”
نمیدانم چرا در مطلب آخرم که در این مقاله آورده ام دوست داشتن را مترادف عشق دانسته ام؟ درحالی که درجمله بالا از عشق صحبتی به میان نیاورده است! لذا به این وسیله از همگی پوزش میخواهم و توجه دوستان را به اصل محبت و دوست داشتن جلب میکنم و نهایتا امیدوارم بنده را معذور دارند که موجب انحرافی ناخواسته در اندیشه دوستان شده ام.
از “م” عزیز برای لطفشان از ایلیا و محمد گرامی نیز برای هدایت ِبحث به این سمت ،سپاسگزارم پس از خواندن نظر مخالف محمد عزیز بر آن شدم تحقیقی در زمینه ی عشق صرفاً در کلام جناب دکتر بهرام الهی که در ابتدا و به ظاهر مغایر با نظر استاد الهی است بنمایم و مطلبی چندین صفحه ایی شد که برای خودم بینهایت مفید و سودمند بود ولی ظاهراً بدلیل حجم بسیار زیاد آن امکان ثبتش در سایت ، توسط متیس عزیز نبود ؛ و در نهایت متوجه شدم که مغایرتی واقعاً در مطلب آنها و همچنین مطالب حضرت شیخ در این زمینه وجود ندارد و ایمانم به انسجام این هِرَم فلسفی عمیقتر شد لذا از شما و گردانندگان این سایت ِ شریف که مرا مجبور به تدقیق در زوایای پنهان و بظاهر متفاوت کلام آن بزرگواران و پی بردن به یکسان بودن ِ اصل ِآنها نمودید از صمیم قلب سپاسگزارم.
پس از بارها توفیق نداشتن در تجربه کردن اصل مدیتیشن طبیعی(توجه)؛ که در صفحه ی ۳۲ کتاب “معنویت یک علم است” بعنوان ِ یکی از اولین اصول ِ بنیادین ِ معنویت فطری نامیده شده است ؛ به لطف پروردگار و بواسطه ی این مقاله ی زیبا و نظرات ارزشمند دوستان توفیق یافتم تا حدّی به این اصل ِ اساسی عمل نمایم ؛ مشکلات افراد برای عمل درست به یک اصل اخلاقی و الهی متفاوت است ولی شاید تجربه ی حقیر مفید باشد.
با توجه به مطالب راه و این مقاله در مییابیم مدیتیشن طبیعی از دو قسمت ِ بهم پیوسته و تفکیک ناپذیر تشکیل می شود : ۱- توجه به ((خدای حقیقی)) ۲- عمل برای رضایت ِ او . دیدم آنچه که باعث ِ ناکامی من در عمل به این اصل اساسی شده بود ۱- عدم پیوسته و باهم اجرا کردن این دو قسمت ِ جدایی ناپذیر بود یعنی میخواستم ابتدا سعی کنم او را بیشتر حاظر و ناظر بدانم و پس از تثبیت این صفت در خود به مرحله ی دوم که انجام عمل برای رضایت اوست بپردازم که هرگز نمی توانستم صفت حاظر و ناظر دانستن خداوند را در خود تحلیل ببرم و لذا هرگز به مرحله ی دوم که کار برای رضایت او بود نیز نمی رسیدم و بنابراین حسی از دریافت انرژی مافوق علّی (که از عمل صحیح به مدیتیشن طبیعی در خود احساس میکنیم) نیز در خود نمی یافتم و احساس میکردم که این اصل برای من کار نمی کند (البته بهتر است هر حسی که داریم حتی بطور ناقص ،به اصول عمل نماییم و تلاش خود را بکنیم) ۲- دومین اشکالم ؛ تعریفی بود که از خدای ِ حاظر و ناظر (خدایی بی تفاوت و قضاوت کننده )داشتم در حالیکه خدایی که به آن توجه (تجسم)میکنیم باید خدای حقیقی با خصوصیات گفته شده در مقاله و کتابها باشد و دریافتم : او ، خدایی با حضوری غالب یا بازجویانه نیست و هدفش قضاوت کردن افراد نمی باشد ؛ بلکه، همراهی مهربان و نیکخواه و خیراندیش است که با در نظر گرفتن اختیارات فردی، و حق انجام خطا و آموزش دیدن ؛ به سلامتی معنوی ما می اندیشد…؛ برای شروع میتوانیم این خدای مهربان ِ نظارت کننده را تجسم کنیم و در هر حالی هستیم اگر خوابیده ایم بگوییم برای رضایت تو میخوابم تا نیروی بیشتری برای عمل نیک بگیرم اگر در محیط کاریم بگوییم این کاری که الان دارم انجام میدهم به نیت رضای شماست اگر غذا میخوریم بگوییم برای رضایت شماست که غذا میخورم تا در راه شما ای خدای مهربانم عمل کنم و … . و نیز دریافتم توجه به او بدون حس بدست آوردن رضایت او خیلی مفید نیست یعنی اگر به او توجه میکنیم؛اگر عاشق ِ او هم هستیم بهتر است بگوییم من برای رضایت شماست که با شما راز و نیاز و ابراز عشق مینمایم و نه بدست آوردن حال ِمعنوی و… و اصولاً منه حقیر کی هستم که عاشق شما باشم زیرا که عشق پیرمرد ِ زشت ِ حریص ِ مریض ِ فقیر ِ ظلمانی ِ بدکار ِ تبهکار و….به دختر جوان ِ و بیگناه و زیبا و … پادشاه ِ جهان ، توهین به آن دختر محسوب میشود…ولی او کریم است و میبخشد و حتی تجویز فرموده اند …
اثرات این توجه را که شخص کم کم با عمل به تدریج به آنها دست می یابد را به زیبایی در صفحه ۳۳ کتاب “معنویت یک علم است” فرموده اند : ” ( از اثرات توجه (natural meditation)این است ; که انسان در همه حال مطابق وجدان عمل می کند و با خود در صلح است . توجه به مبدأ (مدیتیشن طبیعی) باعث می شود که شخص کم کم بتواند اشتباهات و ضعفهای خود را بهتر تشخیص دهد و با مبارزه در جهت ِ برطرف کردن آنها ، بی آنکه دچار یأس شود ، روز به روز در راه کمال پیش برود . توجه (مدیتیشن طبیعی)همچنین به انسان توانایی می دهد تا انرژی الهی یا مافوق علّی را که مدام جاری است ، جذب کند . این انرژی توان آن را دارد که در روح نفوذ کند و تعادل و توازن و آرامشی که باعث ِ رشد طبیعی خود ِ حقیقی در جهت نیل به کمال است را بر قرار سازد . ) ” .در پاورقی همان کتاب بطور ضمنی فرموده اند واژه های “توجه” یا “توجه به مبدأ” در کلام استاد الهی بمعنی “مدیتیشن طبیعی” می باشد ؛ و نتیجه : توجه به او بدون حس ِ بدست آوردن رضایت او عملیست کم نتیجه . با تشکر .
با سلام و عرض خسته نباشید
○ بسیار از مطلب شما دوست بزرگوار «علی» عزیز لذت بردیم ، إن شاء الله از دیگر تجربیات خویش نیز ما را بی نصیب مگذارید.
○ خدمت «متیس» عزیز ، اگر ممکن است مطالبی که دوستمان در مورد عشق تهیه دیدند را در اختیار ما نیز قرار دهید حتی اگر شده گزیده ای از آن ، زیرا بدین وسیله می توانیم با دیدگاه های متفاوت افراد نیز آشنا شویم و زاویه دیدمان ابعاد بیشتری را شامل خواهد شد.
سوالی از خدمت دوست خوبمان «علی» با توجه به فرمایشاتشان دارم که دوستان دیگر نیز اگر لطف کنند و نظراتشان را در اختیار حقیر نیز قرار دهند سپاسگزار خواهم شد:
با توجه به مطلبی که ارائه فرمودید شخص با مدیتیشن طبیعی دچار یأس نمی شود :
((توجه به مبدأ (مدیتیشن طبیعی) باعث می شود که شخص کم کم بتواند اشتباهات و ضعفهای خود را بهتر تشخیص دهد و با مبارزه در جهت ِ برطرف کردن آنها ، بی آنکه دچار یأس شود ، روز به روز در راه کمال پیش برود))
چند سوال:
۱) چگونه مدیتیشن طبیعی باعث می شود انسان دچار یأس نشود؟
۲) علل یأس چیست ؟ ریشه های روانی یا جسمی و… نیز دارد؟ آیا یأس شدید به حدی که توان برخواستن را از انسان سلب کند ناشی از این موضوع است که شخص روش مطابق با مدیتیشن طبیعی ندارد؟آیا ممکن است از افراط سوپر اید باشد؟آیا ممکن است از از آن ۶ موردی که نتیجه این دنیا است منشأ گیرد مثلاً دریغ،حسرت و…؟
۳) آیا این موضوع ارتباط با این دارد که اگر دنبال قدرت خدا باشیم دچار غرور یا نا امیدی می شویم؟ اگر چنین است چگونه نشانه های دنبال قدرت خدا بودن را در خود تشخیص دهیم؟ وچگونه فقط دنبال نور او باشیم؟
۴) در کتاب طب روح ص ۶۹ «پروفسور الهی» فرمایش کرده اند : ( یکی از اولین وظایف انسان، این موجود صاحب عقل، این است که به سلوکی درونی متناسب با فطرت اصلی خود دست یابد. در این صورت، آرامشی طبیعی وجود او را فرا می گیرد که در مقابل ناملایمات زندگی به او توان مقاومت می دهد.بهترین راه برای رسیدن به این حالت ، به دست آوردن پرورش فکر صحیح است.)
اگر بخواهیم این آرامش طبیعی را با عدم یأس و نا امیدی در ارتباط قرار دهیم ، خواهشمندم بفرمایید سلوکی درونی متناسب با فطرت اصلی به چه مفهوم است و اینکه رابطه آن با پرورش فکر چگونه می تواند باشد؟
☼ دوستان عزیزم اگر این لطف را بفرمایید و جواب سوالات را در دیگر صفحات نیز مبذول دارید به نهایت سپاسگزار خواهم بود ، مخصوصاً مقاله بسیار جالب و زیبای متیس در مورد «استاد الهی کیست؟ » که واقعاً زیبا و پر مسما می باشد و البته تعریف و تمجید حقیر نشاید. از این رو دریغم آمد بیشتر این مقالات را مورد تعمق قرار ندهم و هر چه بیشتر مطالعه می نمایم ، بیشتر به برکات آن پی می برم ، لذا از دوستان نیز تقاضا دارم مجدداً مقالات اولیه را مورد مطالعه قرار دهند تا بی سوادی چون حقیر بیشتر بتواند از نظرات شما بهره برد.
با سلام و پوزش از تأخیر در بیان نظر توسط حقیر بدلیل مشغله های فراوان و … البته قلّت معلومات ؛ همچنین به روشنی میدانم که بسیار بهتر از آنچه من میخواهم جواب دهم خود به آن واقفید معذلک جلوی شما و دیگر دوستان درس پس می دهم، در مورد عدم نا امیدی همانطور که فرزین عزیز ، که جایشان مدتی است که بشدت خالیست، بیان نمودند : “…مثلاً شخص ناامید نمیشود ، خود را تنها و بیکس احساس نمیکند ، میداند که این پدر مهربان و خیرخواه مراقب اوست پس بیشتر اوقات خوشحال و شاداب است .”. واقعاً این حالت در اثر مدیتیشن طبیعی لمس میشود فرض بفرمایید پادشاه ِ مادام العمر کل جهان را همواره با حالتی که حاکی از دوست داشتن و اندیشه ی کمک به شماست همواره در حال دوستانه نگاه کردن به شما در کنار خود می بینید؛ حق اشتباه کردن نیز به شما داده شده است و علاقه مند است که هر چه بیشتر خواسته های معنوی که در واقع تنها خواسته هاییست که واقعاً به صلاح حقیقی ماست ؛را از او داشته باشیم ،تا در موقع مقتضی برآورده نمایند البته بسیاری اوقات خواسته های مادی ما را نیز برای دلگرمی ما ؛ و آنجا که با صلاح معنویمان مغایر نبوده است را نیز رد نکرده اند … با چنین اندیشه ایی یأس چقدر در ما ریشه و نسج خواهد گرفت ؟ دیگر اینکه انجام درست ِ مدیتیشن طبیعی باعث ِ جذب انرژی مافوق علّی شده و همانطور که در ص ۳۳ کتاب معنویت یک علم است فرموده اند : ” … این انرژی توان آن را دارد که در روح نفوذ کند و تعادل و توازن و آرامشی که باعث ِ رشد طبیعی خود ِ حقیقی در جهت نیل به کمال است را بر قرار سازد ….” پس دریافت این انرژی هم که از نتایج دیگر مدیتیشن طبیعیست عامل دیگری برای جلوگیری از یأس و پژمردگیست…به نظر حقیر دو عامل در ایجاد شدن یأس بسیار مؤثر است ۱- خدایمان خدای واقعی (خدایی مهربان و پوزش پذیر و … )با تعریفی که در مقاله ارائه شده ؛ نباشد ۲- با عدم صداقت و انجام دادن اعمال برای ِ راضی کردن همه ؛ غیر از او ؛ نتوانیم انرژی مافوق علّی که چون گیاهی به نور و گرمای ِ آن نیاز داریم را از او جذب نماییم…
سلام و درود ، در مورد فرمایش محمد عزیز:
استاد الهی فرمودند : عاشق خدا بودن و به خدا پیوستن کافی است ، ما بقی هر چه فلسفه بافی بکنند باید همه اش را دور ریخت و بدرد نمی خورد.
…تا عشق از خدا نیاید عشق نیست ، منتهی باید قابلیت تابیدن آن عشق را پیدا کنیم.
خدا پرست کسی است که عاشق خدا باشد…
انسان باید معشوق را خدا قرار بدهد ، عشق و محبت را بر خدا قرار بدهد.
علم رسمی سر به سر قیل است و قال / نه از او کیفیتی حاصل نه حال/علم نبود غیر علم عاشقی / مابقی تلبیس ابلیس شقی.
با تشکر از “ن” عزیز ؛ در ادامه مبحثی که “م” گرامی فرموده بودند باید بگویم بنظر حقیر شاید کمتر از یک درصد افرادی که دچار حالت یأسند دارای مشکلات فیزیکی و ساختاری ذهنی باشند و مابقی همانطور که خود فرموده اید ناشی از عدم پرورش فکر و نداشتن سلوکی مطابق با مدیتیشن طبیعیست همانطور که گفتید ، احساس یأس از تفریط در استفاده از سوپر اید نیز میتواند باشد زیرا آنکه شور و عشقی به خداوند و عبادت ِ عاشقانه را در معنویت خود وارد نمی کند خود را (به تعبیر راه) از یکسری ویتامینهای معنوی که در چنین عبادتیست محروم نموده است که میتواند این سوء تغذیه ی روحی ، خود را در روان ، به شکل یأس و ناتوانی از حرکت معنوی نشان دهد ؛ دیگر دلیل یأس همانطور که فرمودید میتواند غرور باشد آنکه مغرور است چون در ظاهر و باطن خود را بسیار بیش از آنچه که واقعاً هست می بیند رفتار دیگران در عالم مادی و معنوی را در شأن خود ندانسته و کلاً از حرکت معنوی و جهان مادی دلزده و مأیوس می شود و کسی را نیز در حد استادی معنوی برای آموزش خود و بیرون آمدن از این باتلاقی که دچارست صاحب صلاحیت نمی یابد …
و اما در مورد مطلب دوست عزیزمان “م” در مورد ” نور الهی ” با دقت در مطلب ارائه شده از کتاب ” طب روح” خواهیم دید که به کمک مدیتیشن طبیعیست که “نور الهی” را که مهمترین غذای ِ روح برای رشد متعادل و متوازن بشمار می آید را از فیض ِمبدأ الهی جذب نموده و نه تنها از یأس ، بلکه به مرور از تمامی علّتها و بیماریهای روحی دیگر نیز خلاص شده و رشدی طبیعی و سریع و متوازن را برای روح ملکوتی خود به ارمغان می آوریم بعبارت دیگر میتوان گفت ” نور الهی ” کاملترین اکسیریست که روح ملکوتی ما با عمل به مدیتیشن طبیعی برای رشد متعادل خود از مبدأ الهی دریافت میکند …بدین منظور بخشی از صفحه ی ۵۶ آن کتاب زیبا را با هم مطالعه مینماییم: “…نیت وقتی مافوق علّی محسوب می شود که عمل به اصول اخلاقی ، تنها به قصد رضای خدا و به عنوان انجام وظیفه ی انسانی باشد …. برای رسیدن به این حد ، شخص باید نفس خود را چنان پرورش دهد که چیزی جز رضای خدا نخواهد .اگر نیت مافوق علّی باشد نور الهی که در بر گیرنده ی هدایت ، ایمان ،انرژی مافوق علّی و …است را جلب می کند . نور الهی به واسطه ی دارا بودن عامل هدایت ، به عقل اعلی یاری می دهد تا ارگانیزم معنوی را به تعادل برساند . از طریق گرمای ایمان ،انگیزه ی لازم برای عمل به اخلاق اصیل را ایجاد می کند و به کمک انرژی مافوق علّی ، سنتز مولکولهای ملکوتی را ممکن می سازد .علاوه بر آن ، نور الهی تغییرات مثبت دیگری در ضمیر انسان پدید می آورد ؛ قوه ی تشخیص حقیقت و باور به خدا را تقویت می کند و به خصوص احساس نوعی اتصال قلبی با مبدأ ایجاد می کند که نمی گذارد انسان خدا را رها کند “.
نقش کمک خواستن از خداوند و وقوف به ضعف و ناتوانی خود در توفیق برای جلب رضایت خداوند و انجام صحیح ِ مدیتیشن طبیعی ، در این زمینه در صفحه ۹۹ کتاب وزین “معنویت یک علم است ” پرسش و پاسخی از جناب دکتر بهرام الهی آمده است که با هم مطالعه می کنیم : {{ سوال : برای اینکه شایستگی جلب رضایت خالق در ما ایجاد شود و نیروی مافوق علّی ما را به مبدأ جذب کند چه باید کنیم ؟
پاسخ فرموده اند : در مقابل او ، من را فراموش کنیم و این اصل را نصب العین خود قرار دهیم که این ما هستیم که به او محتاجیم و او از همه چیز بی نیاز است.}}
شاه بیت مدیتیشن طبیعی جلب رضایت خداست حال چگونه شایستگی و توفیق پیدا میکنیم که فقط برای رضایت خداوند عمل کنیم ، بنظر می آید با توجه به این گفتار ،اظهار نیاز به درگاه او و خواسته های معنوی داشتن و درک و باور کردن ِ کوچکی و ناتوانی خودمان در انجام دادن ِ تجربیات صحیح معنوی و ایمان آوردن به ضعف ِ ساختاری نهاد ِ ما در عمل به اصول الهیست که لازم مینماید ؛ همواره برای موفقیت در انجام تجربیات معنوی و اصول الهی از او کمک بخواهیم و واجب است این احتیاج به او را باور کنیم .و هر لحظه برای توفیق در اجرای اصول الهی از او خاضعانه کمک بطلبیم. و درک کنیم اگر زمانی به اصلی اخلاقی توانستیم عمل کنیم خود نبوده ایم ؛ که توسط نیروی ِ او اینکار را به انجام رسانده ایم…
با عرض سلام و تشکر فراوان
بی نهایت از شما دوست گرامی ،«علی» عزیز، که جواب حقیر را کریمانه مبذول داشتید و وقت عزیز خود را صرف پاسخ به سوال حقیر نمودید ، سپاسگزارم.
با سلام ، اینکه “علی” عزیز فرمودید :
(” نور الهی ” کاملترین اکسیریست که روح ملکوتی ما با عمل به مدیتیشن طبیعی برای رشد متعادل خود از مبدأ الهی دریافت میکند )
آیا در اینجا هم نور الهی به معنای تعالیم الهی است که در کتاب مبانی معنویت فطری بدان اشاره دارند؟ یعنی این اکسیر را می توان با چیزی مثل مطالعه معنوی بدست آورد یا مفهوم وسیع تری دارد؟
من در جواب دوست عزیزمون mpa (آقا یا خانم)محترم عرض کنم .
در طی روز گردوغبار مادی به حدی است که باعث فراموشی ما انسان ها می شود و خدا را فراموش می کنیم . (این نکته ای که عرض کرده اید برای من هم پیش می آید)و به نظر شخصی بنده تنها راه مبارزه با غم و ناراحتی های روزمره (حسرت مال مردم را خوردن او دارد من چرا ندارم ، چرا این مشکل برای من پیش آمد من که آدم خوبی هستم ، چرا من خونه ، پول بیش از حد و ماشین آخرین سیستم ندارم و …..) در کل انتظار بی خود و خود را بالا گرفتن از عواملی است که انسان غمگین است . و راه مبازه این است هر وقت ناراحت شدید به هر دلیلی اولا علت ناراحتی را بررسی کنید بعد با گفتن خدایا هر چه صلاح توست برای من پیش می آید یه مسکن عالی برای تسکین است .
با سلام به “ش” گرامی و تشکر از نظر لطف “م” عزیز و پوزش از تاخیر بنده ، معنی واژه “نور الهی” همانطور که در صفحه ی ۵۶ کتاب مبانی معنویت فطری آمده و شما نیز اشاره فرمودید ؛ به اختصار ، تعالیم الهیست ، و راه جذب آن نیز چنانکه در همان صفحه فرموده اند: ” …برای آنکه خود به خود این گرما و نور الهی را در خود جذب کنیم ،راهی جز ایمان به خدای حقیقی نیست، یعنی باید به خدای حقیقی اعتقاد محکم و صادقانه داشت…” .
در کتاب طب روح صفحه ۵۶ نیز فرموده اند : ” …اگر نیت مافوق علّی باشد نور الهی که در بر گیرنده ی هدایت ، ایمان ،انرژی مافوق علّی و …است را جلب می کند …” و همانطور که میدانید نیت مافوق علّی و عمل در حد توان ،از نتایج ِ ایمان ِ محکم و صادقانه به خدای حقیقی است ،و به تجربه، شخصاً فهمیده ام هر گاه مطالعه معنوی ام بیشتر بوده عملم نیز بیشتر و با نیت بهتری انجام گرفته است و در واقع انسان بهتری بوده ام .
در اهمیت عمل با چنان نیّتی نیز در همان صفحه فرموده اند: ” غذای مناسب روح همان نور الهی ، یعنی دستورات صادره از مبدأ خداوندی است ، مشروط بر آنکه شخص به آنها عمل کند و بر حقیقت آنها واقف شود.” با سپاس فراوان از شما بلحاظ ِ طرح مباحثی برای به فعالیت و تفکر بیشتر تشویق کردن ِما.
از دوست بزرگوار و عزیزمان به خاطر مطالب و نکات زیبا و خیلی جالبی که فرمودند تشکر می کنم.چقدر خوب که دقتمان به این مساله جلب شد که “توجه به او بدون حس ِ بدست آوردن رضایت او عملیست کم نتیجه..”
گاهی توجه می کنم فقط برای اینکه توجهی کرده باشم و قصد بدست آوردن رضایت او را خیلی از اوقات ندارم.. ممنون که نکته ای به این مهمی را مطرح فرمودید.
۱- به خاطر دوستم محمد اسمم را عوض کردم به محمد.ف
۲-خیلی لذت بردم مخصوصا وقتی نظریات مختلف پیش می آید نشانه پیشرفت و تفکر باز و بدون غرض است
۳-من خیلی ادیبانه بلد نیستم در مورد عشق الهی و مدیتیشن طبیعی بنویسم ولی سعی میکنم با زبان ساده همفکری کنم و تشکر از دیگران نمی کنم که خدای نکرده مجبور نشوند دفعه بعد یک چند خطی جواب تشکر بزرگتری بدهند
۴- یکی از تمرینات من در رانندگی است که امتحان می کنم آیا حضور ذهن برای مدیتشن طبیعی را دارم یا خیر؟
– هر موقع توجه دارم که این خیابانها فقط مال من نیست و یا اینهائی که می پیچند جلوی من شاید واقعا کار واجبی دارند مثلا مریض دارند ، قرار مهمی دارند یا اینکه خدا خواسته این تاخیر برای من پیش بیاد تا من از یک شری در امان بمانم آرامش خودمرو حفظ می کنم و هر موقع توجه ندارم مکانیسم من به سمت غرغر کردن و بد اخلاقی و بوق زدن بی مورد پیش می رودو….
این نمونه ای از کاربرد هر روزی مدیتشین طبیعی است یعنی زمانی که دارم با یک ماشین دیگر تصادف می کنم در اون ۲ الی ۳ ثانیه خیلی فرصت به یاد آوردن کتابها و گفتارها و اینکه رضایت خدا در چیست را پیدا نمی کنم
اما وقتی این دروس را به عنوان اصل الهی اصیل می پذیرم و نیت میکنم جهت پیشرفت روحی خودم آنها را عمل کنم ( به نظر می آید رضایت خدا هم در پرورش ما است) هر بار که تلاش میکنم که با توجه به پرورش فکر در موضوع ناگهانی پیش آمده انخاب صحیح را انجام دهم تجربه برایم باقی میماند که در موقعیت بعدی کمکم میکند(آگاه تر می شوم و به خودم می سپارم در موقیت بعدی استفاده کنم)
مثل سربازی که تحت تعلیم است اول به اسلحه و شلیک فکر می کند اما در جنگ دیگر فکرش را معطوف شلیک کردن درست می کند نه اینکه این اسلحه چه سالی ساخته شده یا وزنش چقدر است
– ما در حال جنگ دائمی با نفس اماره هستیم و زیر بمباران حیله ها و حمله های نفس مدیتشن طبیعی به ما کمک می کند تا چند لحظه ای آرامش خودمان را حفظ کنیم جهت تصمیم درست (این پیش فرض را داریم که بدون کمک مبدا هیچ تصمیم و عمل درستی نمی توانیم انجام دهیم)
-با انخابهای درست تر منطبق بر اخلاق اصیل که با فاکتور توجه به خدای حقیقی و با ایمان به اینکه هر انتخاب درست باعث پیشرفت روحی ما می شود که رضایت خداوند هم در همین موضوع است بر اثر تکرار مطلب به آرامشی که بر گرفته از تجربیات و آگاهی بیشتر است می رسیم
کسی آرامش واقعی دارد که آگاهی بیشتری دارد پس به امید اینکه هر روز آرامتر از روز قبل رانندگی کنیم در ترافیک تهران
– مدیتشین طبیعی از این نظر خیلی مهم است که کابرد روزانه و حتی به ثانیه در زندگی دارد، یعنی حوادث مختلف با تجربات مختلف جهت کسب آگاهی های مختلف و آرامش به خاطر اینکه دست خدا را بیش از پیش در کارهایمان و امتحاناتمان ببینیم
با عرض سلام..
از دوست بزرگوار و گرامی, علی عزیز , که خیلی خدمتشان ارادت دارم به خاطر مطالب و تحلیلهای آموزنده و زیبایی که مطرح فرمودند خیلی تشکر کنم و سوالی دارم. در متن April 5th فرموده اید:
“شاه بیت مدیتیشن طبیعی جلب رضایت خداست حال چگونه شایستگی و توفیق پیدا میکنیم که فقط برای رضایت خداوند عمل کنیم ، بنظر می آید با توجه به این گفتار ،اظهار نیاز به درگاه او و خواسته های معنوی داشتن و درک و باور کردن ِ کوچکی و ناتوانی خودمان در انجام دادن ِ تجربیات صحیح معنوی و ایمان آوردن به ضعف ِ ساختاری نهاد ِ ما در عمل به اصول الهیست که لازم مینماید ؛و …”
در مورد “خواسته های معنوی داشتن” سوال دارم.. من فکر می کردم اصولا خواسته داشتن, چه مادی چه معنوی, درست نیست و به صلاحم نیست.. و اصولا می ترسم و جرات نمی کنم خواسته داشته باشم(هر چند که درونا پر از خواسته هستم!) می توانم خواهش کنم لطف بفرمائید توضیح دهید منظور جنابعالی از خواسته های معنوی داشتن در این مطلب چیست؟
با سپاس فراوان
با سلام و تشکر از همه دوستان بالاخص خواهر بزرگوارم پریسا که حقیر را مورد تفقد قرار داده اند، قبل از هر چیز باید عرض نمایم که بدلیل تشابه اسمی ، پسوندی به نام خود اضافه نموده ام.
با توجه به مطالب ِ کتب راه و تجربه ی حقیر ، به این نتیجه رسیده ام (و مطمئناً کامل هم نیست )که خواسته های مادی را هر چقدر کمتر نماییم هم برای روحیه و رشد روحیمان بهتر است و هم در زمان مشکلات ِضروری ِ دنیوی ، زمانیکه واقعاً به بن بست می خوریم ، بهتر و سریعتر دستگیری میشویم ، این مورد را بارها امتحان نموده ام.
اما خواسته معنوی طبق برداشت بنده از کتب ،بنظر می آید مفید باشد …که در این زمینه از کتاب ِراه کمال ص ۱۸۴ مطلبی ارائه می شود : ” خواسته هایی که در وقت دعا از خدا می خواهیم بستگی به فرهنگ، تربیت و مرتبه ی روحی دارد. کسی که روحاً در مرحله ی شریعت است ، میتواند خواسته های مادی و معنوی ، هر دو را ، داشته باشد . در این مرحله خواسته مادی داشتن اشکال ندارد و حتی می تواند مفید هم باشد ، بدین معنا که از این طریق با خدا بهتر آشنا می شود و رابطه ی نزدیک تری با او برقرار می کند . در مرحله ی عرفان ، طبیعت ِ عابد تغییر می کند و به تبع آن ، خواسته های او نیز عوض می شود ، به طوری که دیگر خواسته ی مادی برایش نمی ماند . در این حال عابد ««آرزو دارد که خدا را بیشتر دوست بدارد و به او نزدیک تر شود در یک کلام ، رضایت او را می طلبد . در این مرحله ، از خدا می خواهد که او را از شر طغیانهای نفس اماره اش حفظ کند و به او توفیق دهد تا در راهش پایدار بماند .»»”.که میبینیم انواعی از خواسته های معنوی در اینجا مشروع و قابل خواستن و در زمره ی صفات ِ روحهای پیشرفته تر ،ارزشیابی شده است .
برای دیدن انواع دیگر خواسته های معنوی مشروع و لازم و ضروری به فرازهای اندکی از شمار بسیار زیاد ِ خواسته های ِ معنوی ای که هر روز باید از خداوند در این دعای شریف بخواهیم ، که در مناجات گرانقدر شماره ی ۹ حضرت استاد آمده، بعنوان مثال اشاره میشود : ” استدعای پذیرفته شدن دعا ، سوگند دادن خداوند برای برآورده شدن خواسته های معنوی ،تقاضای پناه داده شدن،عفو گناهان ،به راه راست هدایت شدن ،ایمان ، اطمینان ، دانستن ، توانستن ،عمل کردن به احکام دین واقعی ، خداشناس و خداپرست بودن،بجای آوردن رضایت خداوند ،مواجه نگردیدن با آنچه برخلاف رضایت اوست و….”
البته مفاهیم ِاین دعا بدلیل آموزش شیوه و روش ِ صحیح خواستن و طلب کردن از خداوند نیز بسیار زیبا و حیاتیست …
گفتار در مورد راضی بودن به رضای خداوند و کمتر کردن خواسته های دنیوی و درک ِ مفید بودن کاستی ها و مشکلات دنیوی و حل آنها به روشهای علت و معلولی و نه استفاده از ذخیره معنویمان نیز در کتب آثارالحق ۱ و ۲ بکرات آمده است و نیز در مورد مفید بودن ِداشتن ِخواسته های مشروع معنوی هم گفتارهایی آمده است که در گفتار ۵۴ کتاب آثارالحق جلد ۱ فرموده اند : ” عفو گناه جزو خواسته نیست ؛ هر چیزی که برای تقرب به خدا باشد خوب و مستحسن است…” و اما بهترین خواسته از خداوند در گفتار ۱۳۷۶ آثارالحق جلد ۱ آمده است : ” … چیزی که ما از خدا می خواهیم اینست : ما را طوری به قوه ی جبری نگه بدارد که همیشه رضایت او را بخواهیم و نگذارد بر خلاف رضایتش کاری بکنیم….” .
با عرض سلام
بی نهایت از پاسختان و صرف زمان برای آن ممنونم و تشکر می کنم از اینکه به این طریق آگاهیمان را بالا بردید.
متشکرم
با سلام در حاضر وناضر دانستن خدا او همیشه حاضر و ناضر است فقط ما باید حضور او را احساس کنیم اگر کمی این پرده نفسانی را کنار بزنیم حضور او را احساس خواهیم کرد
با سلام و تشکر از مطالب مفید شما
همیشه در گذشته فکر میکردم که به دلیل گناهان زیادم خدا از من دور شده که حربه نفس بود تا که به ستوه آمدم و عشق خدا از تنهایی رهایم ساخت و بعد از آن از تمامی جیزها و کسانی که در زندگی دارم کاملا خوشحالم و با عشق او و با ترس از دادن او تماما سعی میکنم وظایفم را انجام بدهم و او کمکم کرد تا از اشتباهات ناشی از طبیعتم بیش از اندازه نا امید نگردم و در حال حاضر از انجام دادن ورزشهایی مثل یوگا فقط استفاده بهینه ای در راستای سلامتی جسم میکنم که در گذشته از این دید نگاه نمیکردم و به دنبال آرامشی ازآن بودم ولی با مدیتیشن طبیعی این نگرش در من کاملا عوض شدو احتیاجی به آن ندارم. با استفاده از تعالیم استاد به این نتیجه رسیده ام که همه چیز خدا است و با این باور به اطمینان رسیدم و باز از خودش کمک میخوهم که فقط رضایتش را طالب باشم و نه فقط کسب ارامش و حتی در بعضی مواقع باید به طور مثال نا ارامی هم برای کسب رضایت او صرف کنم. با تشکر و اینکه این نظر شخصی من است.ببخشید
با سلام با توجه به اثرات مدیتیشن طبیعی رسیدن به صداقت با خود و دیگران است.
با تشکراز متیس ودوستان محترم که از نظریات انهااستفاده کردم.
واما بنظر حقیر میدان مدیتیشن طبیعی بسیار وسیع و در تمام امور زندگی مادی و معنوی جاری است و باید مراتب ان بحد توان جذب و درک ومورد عمل قرار داد . مثال – توجه را در نظر می گیریم. ایا در توجه چه نکاتی نهفته است .ایا خدا را حاضر و ناظر دانستن کافی است بدون درک علت .
حال انکه در هر امری از امور چه مادی و چه معنوی باید خود را در حضور خدا حس کرد و تعقل نمود ان امر ببهترین وجه که رضایت خدا در ان باشد صورت پذیرد .مثلآ حق اشیاء ، حق جسم و روح ، حق الله و حق دیگران را رعایت می نمائیم.
مواقع دعا حضور قلب داریم ، حق اشیاء را رعایت می کنیم یعنی لباسهایمان سر جایش مرتب گذاشته شده ، وسیله نقلیه ما تمیز است ، در برخورد با دیگران رعایت نزاکت مینمائیم ، غذای جسم را متناسب انتخاب می کنیم . ایا غذای روح را بموقع و متناسب انتخاب می کنیم .ایا فضای فکری را با حضور محبوب پر می کنیم یا هر چه افکار بیهوده است فضای فکری ما را اشغال نموده . مثبت می اندیشیم یا افکار منفی هم در مغز ما جای گرفته
ایا به مبدا عشق میورزیم و از او یاری می جوئیم
ایا اخلاق اصیل را رعایت می کنیم و وظایف خود را بر مبنای رضایت خداانجام میدهیم وقس علیهذا…………..
سلام هر با ر این درس را می خوانم همه فکرم به درستی جا بجا می شود و حس محو بودن در خدا مهربان را دارم وشوق و ذوق کار کردن در من إز نوع بؤ جود می اید چون این روش در همه شر ایط قا بل عمل است مرسی إز زحمات متیس بلاک
بنظر حقیر مدیتیشن طبیعی همه چیز را در انسان برای پیمودن راه معنوی مهیا می کند.
یمنی صفات خدائی را یک یک در وجود می پروراند و به فضیلت دائمی تبدیل می کند. چون خدا یابی هر چه خواهی یابی
با سلام
عصاره تمام دعاها ونمازها در دینهای رسمی … برای اینست که ما خود را در هیچ شرایطی تنها حس نکنیم .وقتی که ما با خدا از طریق عبات ارتباط برقرار میکنیم ،نور وگرمای الهی جذب میکنیم .نور همان تعلیمات وگرما عشق الهی است.کل دستورات دینی برای عبادت خوب هستن و برای بشر لازم وضروری.امامناجات ها ی استاد الهی دارای اثرات خاص ومخصوص به خود هستن .بطور مثال اگر ما بخواهیم با یک قاضی در مورد احقاق حق خودحرف بزنیم ممکنه ندانیم چه بگویم خیلی حرف بزنیم ولی ارزش آنچنانی نداشته باشه تا قاضی را قانع کنیم واین عمل باعث بشه حق مان هم پایمال کنیم .ولی اگر یک وکیل زبده و با تجربه داشته باشیم . به راحتی پیامهای مارا به قاضی برساند.مناجاتهای استاد الهی جامع وکامل هستن چون آنچه لازمه ما به خدا بگویم که خیردنبا آخرت در او باشه توش هست .وما ازطریق همین مناجات ها میتوانیم با خدا حرف بزنیم راه بریم ودرد دل کنیم.پس ما تنها نیستیم .او همیشه با ماست ،فقط کافیه نامش را صدا کنیم .حاضروناظر کنارماست.
با سلام به نظر بنده مدیتشن طبیعی همانست که هر کاری میکنیم رضایت خدا را در نظر بگیریم ممنون