دینداری داریم تا دینداری
مقصود از دینداری چیست؟
وقتی صحبت ازدینداری به میان میآید، غالباَ منظور « عمل کردن به یک دین خاص است»، یعنی رعایت مجموعهای از آداب دینی مانند دعا، روزه، پرهیز غذایی، برگزاری مراسم دینی… . به طور کلی عامهی مردم عادت دارند معنویات را به دین تقلیل داده و عمل به دین را به رعایت آداب ظاهری و شرعی و حلال و حرام و غیره محدود کنند. با چنین نگرشی این ابهام به وجود میآید که ایمان داشتن بدون وابستگی به دینی خاص امکان پذیر نیست، و عکس آن را نادیده میگیرند که افراد زیادی آداب ظاهری دین را به طور کامل رعایت میکنند، بیآنکه اعتقادی به بُعد معنوی آن داشته باشند. من شخصاٌ با چنین نمونههایی مواجه شدهام.
فرض کنیم معنی بعضی آداب دینی، مثلاً دعا خواندن که فواید معنوی آن را میدانیم، مشخص باشد. اما جز مواردی چند، چه برداشتی از دینداری داریم؟ اگر دینداری را فراتر از رعایت آداب شرعی در نظربگیریم، مفهوم عملی آن چیست؟
استاد الهی درتعریف جامع و مختصری، میگوید عمل یعنی پرورش دادن فضایل در «خود» از طریق مبارزه با عیوب ذاتی یا اکتسابی. اولین برداشت ما از این تعریف این است: از آنجاییکه هدف از عمل، تغییر« خود» میباشد، و « خود» ( جز درخواب یا در حالت بیهوشی) دائماً با ما و در مقابل ماست، بنابراین، امکان عمل کردن در تمام لحظات زندگی فراهم است. یعنی سادهترین اتفاقات زندگی روزمره به ما فرصت میدهد تا با ضعفهای خود مبارزه کنیم و صفات متعالی را در خود پرورش دهیم. هر روز از لحظهای که بیدار میشویم تا هنگام خواب، افکار و تمایلات زیادی از ذهنمان میگذرد، بنابراین در طول روز فرصت عمل کردن در اختیار ماست. پس برخلاف آنچه غالباً تصور میشود، انجام عمل معنوی محدود به مکانی خاص یا ساعتی خاص یا روزی خاص نیست. عمل تار و پود زندگی روزمرهی ماست، به شرطی که فعالانه در پی آن باشیم و هر پیشامدی را موقعیتی برای عمل به اصول اخلاقی در نظر بگیریم. حال کمی تئوری را کنار بگذاریم و با آوردن چند مثال از خود بپرسیم مفهوم دینداری در عمل چیست؟
عضو جدید
«من عضو انجمنی هستم که بین اعضای آن همکاری صمیمانهای وجود دارد. من دوست دارم در این انجمن مفید و مورد توجه باشم و این انگیزه سبب شده، بتوانم از استعدادها و تواناییهایم استفاده کنم و در ضمن مورد توجه هم قرار بگیرم. یک روز فرد جدیدی به یکی از جلسات ما آمد و طبیعتاٌ میل داشت عضو دائمی گروه بشود. بعد از رفتن او همهی اعضا جمع شدیم تا در مورد قبول او در گروه تصمیم بگیریم. این شخص در همان برخورد اول صفات مثبت خود را نشان داده بود و اکثراً از قبول چنین شخص با صلاحیتی در گروه خوشحال بودند. اما من بدون هیج دلیل مشخصی، از ملحق شدن او به گروه، احساس ناراحتی مبهمی میکردم و به تدریج که همه در قبول او مصمم تر میشدند، این ناراحتی در من افزایش مییافت و به طور ناخود آگاه از ورود او به جمع مان اکراه داشتم. بدون هیچ دلیل منطقی و موجهی احساس میکردم موقعیتم مورد تهدید قرار گرفته است. تا آن روز همیشه مورد تحسین همه بودم و تصور نمیکردم یک عضو جدید بتواند موقعیت مرا به خطر بیندازد. میل شدیدی مرا وادار میکرد تا با بیان دلائل مختلف از قبول آن شخص که بی تردید او را رقیب خود میدانستم جلوگیری کنم. تا جایی که میخواستم برای تغییر نظر سایرین، موضوعی را که ربطی هم به فعالیت او در گروه نداشت، به میان بکشم و وجههی او را پایین بیاورم.»
برنامه به هم می خورد
«موقع نهار است و قرار است با یکی از دوستانم ناهار بخورم. از وقتی کارش را عوض کرده او را ندیده ام ومدت هاست هر دو منتظر چنین فرصتی هستیم، ولی تا امروز به خاطر نداشتن وقت یا دلایل دیگر این دیدار به تعویق افتاده است. حرفهای زیادی برای گفتن داریم، بهخصوص که مدتی است مسائل عاطفی برایش پیش آمده است و میخواهد در این مورد با من حرف بزند. بالاخره بعد از مدتها موقعیت فراهم شد. حرفهای زیادی برای گفتن داریم. ولی هنوز سر میز ننشستهایم که یکی از آشناهای قدیمی من سر میرسد. من با این شخص دوستی نزدیکی ندارم ولی او دوست دارد با من معاشرت داشته باشد. اجباراً سلام میکنم. در ضمن او تنهاست و سر میز ما هم جا هست. در لحظهی بسیار کوتاهی این مسألهی حساس برایم مطرح میشود: من و دوستم بیصبرانه میخواهیم با هم درد دل کنیم. اگر از این شخص دعوت کنم به ما ملحق شود همهی برنامهمان به هم میریزد و باید دوباره قرار جدیدی بگذاریم…..»
نتیجه
از این دو تجربهی ساده میتوان چندین درس گرفت: در هر دو تجربه، گوینده علیرغم آرامش ظاهری، درگیر آشفتگی و جدال درونی است. با نگاهی به این دو واقعه متوجه جریانهای فکری، احساسات متناقض، انگیزشهای درونی، استدلال ، تردید، خویشتن داری و غیره میشویم. به طور کلی در هر دو تجربه فرد تحت تأثیر احساسات آنی و ظاهراٌ مُجاز، میخواهد در جهت راحتی و حفظ منافع خود عمل کند. ولی این تمایل هر بار با الزام دیگری که تمایل به اهدافی والا، مانند احترام به دیگران، گذشت، جوانمردی، صداقت، استغنای طبع یا به طور خلاصه بگوییم، انسانیت دارد، مواجه میشود. گرچه چنین مواردی به نظر ابتدایی و ساده میرسد، اما در زندگی به دفعات با مواردی مشابه روبهرو میشویم که در ما « طوفانی درونی» ایجاد میکنند. در مثالهای بالا از عکسالعمل نهایی دو فردی که تجربیاتشان را تعریف کردهاند، مطلع نیستیم و نمیدانیم آیا موفق به رسیدن به هدف عالی و انسانیِ خود شدهاند یا خیر. ممکن است موفق نشده باشند، اما اگر در برابر میل درونیشان مقاومتی کرده باشند، قطعاٌ در درون خود احساس سوزشی کردهاند که نشان میدهد مبارزهای درونی صورت گرفته است. در اِزای این سوزش و متناسب با کوششی که کردهاند هر کدام کمی انسانیت را در خود پرورش دادهاند. ورزشکاران حرفهای با این حرارت و احساس کرختی که بعد از ورزشهای طولانی پیش میآید و حاصل سوختن اسید لاکتیک در عضلات است آشنا هستند و میدانند که تلاش آنهاست که عضلات را قوی میکند و باعث افزایشِ قُطرِ تک تک سلول های عضلانی میشود.
از این دو واقعه درس دیگری میگیریم که شاید اهمیت آن از اولی هم بیشتر باشد. در هر یک از این دو مورد، موقعیتی بسیار عادی و پیش پا افتاده مطرح شده که اگر برای خود ما اتفاق میافتاد، ممکن بود متوجه آن نشویم. ولی وقتی از دور و به عنوان «نظارهگر » به موضوع نگاه میکنیم همه چیز واضح به نظر میرسد. اما در آن لحظهای که اتفاقی پیش میآید این کشمکش درونی را احساس نمیکنیم و حتی ارزش اخلاقی آن را کاملاٌ فراموش میکنیم. موقعیت عمل به معنویت همه جا و در تمام شرایط پیش میآید اما این موقعیتها چنان با زندگی روزمرهی ما عجین هستند که به راحتی از کنار آنها میگذریم. موقعیتهایی که برای عمل پیش میآید تار و پود نامریی زندگی روزمرهی ما را تشکیل میدهد. عمل کردن احتیاج به مکان، زمان یا شرایط بهخصوصی ندارد و در اینجاست که تفاوت میان رعایت آداب شرعی و عمل به بُعد معنوی آشکار میشود.
البته هدف از این بحث، رد کردن آداب و ارزشهای بهاصطلاح شرعی، بهخصوص دعا و لحظههای مؤثر عبادت و توجه نیست، برای مثال، انجام آداب شرعی برای روح بهمنزلهی رساندن ویتامین به روح است. با اینکه ویتامین برای متابولیسم بدن لازم است و کمبود آن میتواند منجر به مرگ شود، اما اگر یک رژیم غذایی فقط شامل ویتامین باشد، باز هم منجر به مرگ میشود و حتی مرگ سریعتری را سبب میشود.
مردم غالباً از من میپرسند: آیا شما به دین تان عمل می کنید؟ بعد از خواندن این مقاله از خودم میپرسم: آیا من به دینام عمل میکنم؟
برگرفته از سایت e-ostadelahi.fr
besyar matlabe mofidi bood.
mamnoon, masoud pedram
من فکر میکنم سوالی که در آخر مقاله مطرح شده است، سوالی است که ما باید هر شب با بررسی کارهایی که در روز آنجام دادهایم از خوذمان بپرسیم. و ببینیم واقعا چقدر در روز به معنویات(دینمان) عمل کردهایم.با تشکر از مقاله بسیار خوبتان و اینکه سبب شدید که یک بررسی کلی از دیدمان در مورد دین داشته باشیم.
در عرفان قدیم شرط ورود به معنویت این بوده که طالب معنویت حتما باید از اجتماع بیرون برود؛ آن چه از خواندن این سلسله مقالات برای من روشن شده این است که در معنویت فطری؛ برعکس ؛ شرط ورود این است که طالب معنویت حتما باید در اجتماع حضور فعال داشته باشد. در واقع در زندگی مدرن امروزی بیرون از دایره اجتماع زندگی کردن یک امر ناممکن هست . وقتی مسئولیت گذران زندگی و تأمین معاش مطرح هست. از طرفی؛ من در عمل می بینم این نوع معنویت ( معنویت فطری ) هیچ گروه دسته ای خاصی را مورد خطاب قرار نداده. خطابش به همه انسانهاست. این بسیار برای من نکته مهم و پر معنایی هست ؛ همان طور که هر علمی ( فیزیک ؛ ریاضی ؛ طب ؛ شیمی و ….. ) خطابش به بشریت است. این جنبه از معنویت فطری خیال مرا از افتادن در گرداب گروه گرایی و فرقه ای شدن راحت می کند. بنابراین با عمل به این معنویت علمی که با روح من سازگار هست؛ با خیالی آسوده هم به دنیا می پردازم هم به معنا.
کاری جهت جبران به نظرم نمی رسد جز تشکری صادقانه و از روی اخلاص
بانام و یاد او- ضمن تشکر از مقاله بسیار خوبتان،مطالب فوق بیانگراین مطلب است که ما در مدرسه بزرگی حاضریم و هر لحظه درحال آموختن ؛لذا از این منظر هر عمل ما در قبال پیشامدها،فی الواقع پاسخی است به این سوالات امتحانی که بر گرفته از متون آموزه هایمان میباشد.
زیبایی مطلب به نظر من در این جاست که با این تفاسیر دیگر مرزی بین مادیت و معنویت حائل نیست در دیدگاه عوام اینگوته است که کارهای مادی را از معنوی جدا میدانند اما در سیستم استاد الهی همه کارهای روزمره هم حتی معنوی است.همیشه از یاداوری همین قضیه به خود خوف مرا در بر میگیرد که ان لحظاتی از زندگی را که به یا خدا نبودم چقدر بدبخت بوده ام. مانند نوار تیپی که به طور مداوم در حال ضبط کردن است اما ان لحظاتی که یاد خدا نیوده ام جایش خالی است (دیگر هم نمیتوان نوار را برگرداند و دوباره ضبط کرد)–هر کاری که مرتکب میشویم در بعد معنوی موثر است(حتی خردترین کارها)..متشکرم
این سوزشی را که در حین مبارزه با نفس ایجاد میشود بارها در خود حس کرده بودم ولی برای آن ارزشی قایل نبودم. این مقاله من را روشن کرد که این سوزش بر اثر مقاومت در مقابل نفس است و ما را در جهت انسانیت جلو میبرد و بیفایده نیست. مهم مقاومت کردن است حتی اگر صد در صد موفق نشویم.
با تشکر از مقاله شما
خدا راشکرموردی شبیه به این برای من امروز پیش آمد
باخواندن این مقاله متوجه شدم که حداقل در یک مورد
به دینداری عمل کردم.
به نام او
با سلام و عرض ادب و تشکر از مطب به ظاهر ساده ولی فوق العاده مهم و ارزشمند ارائه شده. به نظر میرسد که در برابر سوزش گفته شده در مواقع نزاع درونی مابین نفس اماره و وجدان اخلاقی گاهی هم احساس آرامش و شادی بی دلیلی در خود حس میکنیم که نشانه چیرگی وجدان بر نفس است که میتواند محرک خوبی برای تصمیم گیری های صحیح در موارد بعدی باشد البته آنچنان که نتنها ما را مغرور ننماید بلکه موجب خویشتنداری بیشتر شود
با تشکر فراوان / ح
احساس لذت در پی احساس سوزش:
یکی از جنبه های بسیار مثبت در مبارزه با نفس که شاید بحث در مورد آن ایجاد انگیزه بیشتر در مبارزه با نفس نیز بکند وقتی است که بعد از مبارزه با یک صفت منفی شناخت بهتری از خود پیدا میکنیم . مثلا” در پی مبارزه باحسادت وقتی بسیار مغلوب میشویم و خود را محق میدانیم و احساس بی عدالتی میکنیم در عین حال با تعالیم استاد مطمئنیم که علت را در خودمان پیدا کنیم وسعی در ایجاد تعادل میکنیم شناخت بهتری از خودمان و عیوبمان پیدا میکنیم و این بسیار لذت بخش است .
سلام
چقدر زیباو کاربردی بود…
معنویت فطری که فارغ از زمان و مکان خاص در چارچوب زندگی روزمره ما سهولت عمل رو در بر داره
اهمیت توجه به موقعیت هایی که همیشه داریم و گاهی بدون دقت از دست می ره
اهمیت انتخاب های به ظاهر کوچیک ولی فوق العاده موثردر زندگی روزمره ..
و از تئوری و داستان پردازی به عمل رسیدن …
ممنون و باز هم ممنون
بنام خدا
میخواستم نکته ای بیان کنم ، اما مطالب فوق و نظرات دوستان سوالی برایم ایجاد کرد:”چه فرقی میکند لذتی بیاید یا نه؟”
اما برداشت شخصی من:اینکه میفرمایید معنویت فطری اولا در اجتماع قابل عمل بوده و نیازی به گوشه گرفتن ندارد بعلاوه اینکه این نوع معنویت به گروه خاصی تعلق ندارد،پس خطابش به بشریت است بیان حقیقتی بدیع است . در عین حال معنویت سنتی هم در زمان خودش به همین نکات اشاره داشته کما اینکه
پیروان ادیان یکتا پرست مدعی این موضوع هستند! تا قبل از این مقاله بسیار در مورد تفاوت معنویت فطری و شکل سنتی معنویت در شریعت های ادیان یکتا پرست تفکر میکردم اما به نتیجه نمیرسیدم ؛ گویی چشمم به حقیقتی باز شد ؛ چشم اندازی شگرف . آن تعریف جامع استاد الهی از عمل معنوی است ، آنجا که میگوید:” عمل یعنی پرورش دادن فضایل در «خود» از طریق مبارزه با عیوب ذاتی یا اکتسابی.”
در واقع آنچه تفکر استاد الهی را به تفکری برای تمام دوران بشری تبدیل میکند اینست که برای تمام زمانهاست. توجه کنید که نمیگویند عمل معنوی یعنی انجام فلان کار خاص یا روش خاص ضمن اینکه تمام اعمال خاص هم در این تعریف جامع پوشش داده میشود. اما نکته در کلی بودن این تعریف نیست.زیرا اگر در آن تفکر کنیم و از قبل هم با آن عملا برخورد داشته باشیم متوجه میشویم این بیان بسیار دقیق بوده و حالت کلی هم ندارد. به این ترتیب که :با عنوان کردن کلمات پرورش ، فضایل وخود – همچنین بلافاصله ارائه روشی که موجب تمرکز فکری شنونده یا خواننده به کیفیات درونی ‹خود› یعنی عیوب ذاتی یا اکتسابی ؛ با چنین دقت نظر خاصی ؛ میتوان فهمید که از یک سو هر عملی نمیتواند معنوی باشد در ضمن اینکه همه اعما ل هم میتوانند معنوی باشند! و این معجزه ایست بی مانند! به بیان دیگر اکتشاف خالص ترین نوع عمل از میان تمام اعمال. از زاویه دید این کلام بی نظیر ، نوع خاصی از رفتار که از سوی فرد بعنوان عمل معنوی انجام میشود وقتی خاصیت حقیقی معنوی دارد که اولا فضیلتی را در درون شخص پرورش دهد و دوم و مهمتر از همه از طریق ((مبارزه)) با عیوب ذاتی یا اکتسابی که جزئی از خودیت و درون شخص شده این پرورش انجام پذیرد و این یعنی
شخص در محیط درونی خویش چیز مثبتی (صفت) پرورش دهد در عین اینکه چیز منفی ای (صفت) را که در تضاد یا تعارض یا تقابل یا مبارزه با آن صفت مثبت است شناسایی کند و در جهت تعادل یا جایگزینی و اصلاح آن عملی انجام دهد. با تفکر عمیقتر در این مفهوم به ظاهر ساده اما در عمل بسیار عمیق و پیشرفته و کامل متوجه شدم که اساس این کلام بر بکارگیری توجه ، تفکر ،آگاهی، اراده آگاهانه ،سنجش و اولویت بندی
مسئولانه اعمال و افکاروعیوبی هستند که شخص درخود میابد.
همچنین میتوان نتیجه گرفت مطابق چنین تعریف جامعی هرعمل دیگری هم میتواند معنوی باشد مادامیکه چنین تغییراتی در خود فرد ایجادکند و لزومی ندارد شخص با مقید کردن خود به دستورالعمل خاصی تفکر را تعطیل کند یا دچار ظاهرو توجه به ظواهر امور شده و از مفهوم اصلی عمل غافل شود یا در اثر دقت در رعایت آداب ظاهری دچار جمود فکری و گرفتگی شریانهای فکری و عدم پی بردن به جوهر و اصل مفهوم شود و پیام اصلی آن که ایجاد فضیلت است شود یا در صدد ایجاد فضیلتی بر آید در حالیکه عیوب ذاتی یا اکتسابی وجودش موجب تضاد درونی یا ظاهری شده و برهم زننده تعادل شخصیتی یا درونی شخص میشوند . و همینجاست که تفاوت و ارزش کلام مشخص میشود: گزیده ، کامل ، جامع و بدیع در عین حال علمی
قابل عمل و برآمده از تجارب عمیق آگاهانه است. و من با خواندن این کلام در آخر از خودم میپرسم :”آیا میتوان معجزه علمی دیگری در این دوران برای تمام اعصار و قرون نمود، طوریکه چنین ساده و بی هیچ تکلف و خودیت و پیرایه ای بوده و تاثیری عمیقتر بر جهان درون و بیرون نهاد ؛ غیر از این؟”
این مقاله نظیر صدها مقالۀ مشابه در علم روانشناسی است که هر روز منتشر میشود . شاید دوستان عزیز از این مقاله ها بی خبرند که تا این اندازه تشکر می کنند ! به نظرم مقالۀ معمولی بود و بار معنوی خاصی نداشت. کلا ندای وجدان در انسان اگاه همیشه با غرایز طبیعی و حیوانی در جدال است و این مطلب تازه ای نیست . شخصا بیشتر دوست دارم دربارۀ فلسفۀ استاد الهی بیشتر بدانم بخصوص دربارۀ طبیعت انسانی و خوش احوال بودن و مفید بودن برای دیگران .
در سیستم هندوئیسم نیز کارهای روزمره باید معنوی باشد و انسان باید همیشه متوجۀ درون خود باشد . چرا این مفهوم را فقط به استاد الهی منحصر کرده اید؟ احتمالا در درون عرفان سایر مذاهب هم همین طور است .(در مورد کامنت محمد رضا).
دوست عزیز نون!
ما درون را بنگریم و حال را نی برون را بنگریم قال را
من چیزی را انحصاری نکرده ام.طبق فرمایشات استاد الهی انکس که دینم دینم کند خود کافر است.من نمیگویم کسی بد است من نمیگویم هندوها و هندوئیسم بد است پروفسور الهی میفرمایند بد هویت الهی ندارد(بد هویت خلفتی ندارد) من میگویم هندوئئسم مکتب توحیدی نیست اما استاد الهی همه چیز را در قالب توحیدی گنجانده اند(هر معنویتی الهی نیست) ضمنا هر چیز گرد گردو نیست…به شما توصیه میکنم مفالات را بخوانید نه کامنت های حقیر فانی سرتاپاتقصیری چون من را
سلام
در جواب آقای گرانمایه یه مطلب کوچک عرض می کنم
آقای گرانمایه محترم
شکسته استخوان داند بهای مومیایی را
صد البته ما هم از مقالاتی که می فرمایید مطلع هستیم ولی وقتی که تجربیات استاد الهی را در زندگی و همان جدالهای همیشگی به کار می گیرید متوجه می شوید که چرا ما اینقدر احساس خوبی داریم تا حالا دردی داشته اید که با نسخه ی طبیبی حاذق درمان شده باشد و قبل از آن تا سر حد ناامیدی رفته باشید؟
حال من هم اینگونه بود
موفق و موید باشید
با سلام
در پاسخ آقای گرانمایه عزیز
باید عرض کنم که از هر مقاله و یا تجربه بظاهر معمولی افراد بیشتری استفاده میکنند و دیگر اینکه اگر با خود صادق باشیم و در زندگی روزمره امان غور کنیم متوجه می شویم که من و امثال من بسیاری از این موقعیتهای طلایی را با اهمال از دست می دهیم و این تجربیات باعث میشود لااقل تا مدتی بخودمان بیائیم.
با سلام
بنظرم آقای گرانمایه و ن پرویزی انتقادی مطرح کرده اند
که مهم است بدین شرح :
۱- اگر قرار باشد در این سایت هم مانند بلاگهای روزانه و شخصی عام ، مدام پای هر مقاله احساساتی برخورد کنیم ، خوشامد یا بدآمد گویی کنیم حد یک سایت تحقیقات علمی-معنوی را حتی به اندازه یک سایت تحقیقات علمی هم نگه نداشته ایم، بهتر نیست (علمی-عملی)تر مطالعه کنیم و بحث؛
در سایتهای علمی هرکسی آزاد است برداشت یا تجربه یا سوال خود را بیان کند و کمتر به این برخورد میکنیم ، کسی احساساتی بشود. هرچند خیلی سخت است در این مورد.
۲- انتقاد پذیری
عزیز گرانمایه:
البته که شما سوال نپرسیدید که حال من بخواهم عین دیگران به شما جواب دهم.ما را به نظرتان در مورد این پست مشرف کردید و نظرتان ارجمند است اما از شما سوالی دارم.۱-شما گفتید:
-کلا ندای وجدان در انسان اگاه همیشه با غرایز طبیعی و حیوانی در جدال است و این مطلب تازه ای نیست – آیا تا حالا همیشه به سمت تمایلات طبیعیتان(فطرت) عمل کرده اید نه به سمت حیوانی؟؟–آسا گمان میکنید این جمله ای که مطرح میکنید ساده است(البته بالفظ آری به عمل خیر)
۲-آیا شما گمان میکنید چیزها و حرفهای ساده فلسفی نیستند؟ مثال: به کمال رسیدن خیلی ساده است!!!!فقط کافی است خوب را از بد تمیز دهیم و بدی را دور بریزیم و خوبی برگزینیم.<====اینرا خیلی راحت میتوان مطرح کرد به ظاهر فلسفی نیست اما در باطن چکیده تمام ادیان و مکاتب ابراهیمی-توحیدی است! ؟؟
۳-به نظز شما که گویا چون من فلسفه را دوست دارید به نظرتان "فلسفه برای فلسفه" مقدستر است یا" فلسفه برای عمل"(دین(نیکی کردن را فهمیدن)) به عبارت دیگر همان سوال محافل فلسفی که "آیا ما زندگی میکنیم که فلسفه بیاموزیم یا فلسفه می آموزیم که درست و پاک زندگی کنیم؟؟
۴-همه چیز بار معنوی دارد و درک همه به یک اندازه مهم
—————————————————–
البته میدانم که شما سوالی نداشتید که من جوابی داشته باشم برای همین مقصود خواهان انم که جسارتم را ببخشید اگر دوست داشتید یه سوالاتم پاسخ دهید.منباب جدل نیست
اما خوب نظری را مطرح نمودید که علاقه مند شدم از صاحبش که شما باشید سوالاتی جویا شوم.زیاده جسارت است البته
سلام،
مقالهی مفیدی بود.همچنین نظرات دوستان. ممنون از همه.
صحبت از احساس سوزش درونی شد که نشاندهندهی مبارزه و کوشش ماست.این سوزش را حس کرده بودم ولی نمیشناختم و برایم ناخوشاند بود. هیچ وقت با دید مثبت به آن نگاه نکرده بودم. بیشتر برایم تعبیری از درد مبارزه با نفس داشت. مثل کسی که فقط سوزش سوزن سرنگ را حس کند و نمیداند تزریق مثلاً پنیسیلین چه خاصیتی برایش دارد. خوب طبعاً خوشایندش نیست.من نیز از این احساس سوزش هنگام عمل بدم میِآمد و میترسیدم. ولی با قیاسی که در مقاله شده بود و وضعیت ورزشکاران و افزایش قُطرِ تک تک سلول های عضلانیشان و نیز طبق نظر دوست عزیز «ز» که نوشته بودند: «این سوزش بر اثر مقاومت در مقابل نفس است و ما را در جهت انسانیت جلو میبرد و بیفایده نیست.» به این نتیجه رسیدم که توجه به این سوزش درونی خود انگیزهایست. چون نشانگر پویا بودن کارخانه تولید سلولهای فضایل اخلاقی است. پس باکی نیست.
جناب آقای گرانمایه گرامی
شاید سوال و شبهه شما برای کسانی که با ویژگی های خاص تعالیم استاد الهی آشنا نیستند طبیعی باشد. من شما را درک می کنم زیرا که ۱۵ سال پیش من هم چنین بودم. اما شما خود پاسخ خود را دادید . بهترین کار این است که با نیتی صاف و روشن تعالیم و روش ایشان را مطالعه کنید.
موفق باشید
با سلام و خسته نباشید
مطالب فوق بسیار کاربردی و عملی میباشد و مفاهیم استاد الهی موقعی متمایز از دیگر مقالات روانشناسی ( به قول دوست بسیار محترم آقای گرانمایه ) میشود که تماما دارای کاربردی عملی حتی در ریزترین مسائل زندگی روزمره میباشد و برگرفته از تجربیات بسیار عمیق معنوی و عملی خود استاد الهی میباشد. این مفاهیم با جملات تئوریک زیبا و عامه پسند که امروزه بسیار مد شده است و غالبا احساسات مخاطبین را بر می انگیزد و هیچگونه کاربرد عملی ندارد بسیار متفاوت.باور کنید این جملات از روی تعصب نیست شاید مرور زندگی این حقیر سراپا گناهکار و تغییرات بوجود آمده در زندگی بنده با کمک تعالیم استاد الهی و راهنمائی ها و دروس آقای دکتربهرام الهی متوجه ارزش والای این مفاهیم خواهید شد. در ضمن مطالب این مقاله اصلا جنبه روانشناسی ندارد بیشتر حالت یک کلید را برای باز کردن یک در دارد تا شاید با فضا و یک اتمسفر معنوی جدید اشنا شوید.
فقط نظر شخصی بود
آقای گرانمایه من اصلا متوجه نشدم که چرا تشکر کردن دوستان دیگر شما را ناراحت کرده و..؟؟؟
اگر عمیق تر بخوانید متوجه فرق آن حتما خواهید شد.
من اولین بار است که این مطالب را می خوانم، ولی چون همه جور مطالب دیگر هم راجع به معنویت و روانشناسی را خوانده ام و زیر و رو کرده ام به این دلیل فرق زیاد آن را به سرعت فهمیدم.
و واقعا ممنونم
با سلام و تشکر
خدمت دوست عزیزمان آقای گرانمایه :
در این دوره تشخیص بین معنویت حقیقی و باطل بسیار سخت شده است ولی خدارو شکر هنوز انسانهایی هستند که بدون حب و بغض و پیشداوری در جستجوی معنویت هستند مانند شما که دنبال آن می باشید به شما تبریک می گویم و از خدای منان می خواهم رهگشایتان باشد ، برای آشنایی بیشتر با فلسفه استاد الهی شاید بهتر باشد در ابتدا با شخصیت و تعالیم خود استاد الهی از طریق کتابها و یا مطالبی که در سایت در مورد ایشان نوشته شده است آشنا شوید ، زیرا کلام حق غیر قابل انکار است . امید وارم جسارت بنده را مبنی بر راهنمایی بپذیرید بهر حال قبلاً بنده نیز به دنبال آن بودم و به لطف او جواب سوالاتم را در سیستم و فلسفه استاد الهی یافتم ، شاید برای شما هم در آینده نزدیک این سیستم مشکل گشا باشد بهر حال در درون تعالیم الهی وحدت است و اینکه شما به مطالب مشترک بر می خورید جای تعجب نیست و اتفاقاً باید این طور باشد.
ممنون
با سلام و تشکر
یکی از آن مواردی که فسفه استاد الهی را از هندوان جدا میکند این است که :
((( به عقیده هندوان ، دستیابى به حقیقت یا اتحاد با خداى توانا از طریق یوگا (Yoga) یعنى یوغ نهادن حاصل مى شود. یوگا به ریاضتهاى سخت و طاقت فرسا دلالت مى کند و معمولا با نشستن آرام و پیوسته به شکل چهار زانو و همراه با تاءمل انجام مى گیرد، اما شیوه هایى دیگر نیز معمول است ، مانند ایستادن ، وارونه ایستادن ، خم شدن و آویختن دستها و زیستن بر روى تختى که در سراسر آن میخهاى تیزى سر بر آورده است . این عملیات چه بسا براى دهها سال ادامه یابد و با مشقتهایى دیگر مانند در پیش رو نهادن آب و تشنه به سر بردن همراه باشد.
با آنکه هدف از ریاضت وصول به حقیقت است ، گاهى کشف و کراماتى را پدید مى آورد.
حبس دم به گونه اى است که بر اثر تمرینهاى سخت تنفس کاهش مى یابد و یوگى در طول سال به چند نفس بسنده مى کند. همچنین ضربان نبض و سایر کارهاى بدن را مى توان با یوگا در اختیار گرفت . در همه این حالات بدن شیوه هاى نوى را بر مى گزیند و زنده مى ماند. چه بسا یک یوگى را به مدت شش ماه دفن کنند و پس از این مدت قبر او را بشکافند و او را بیرون آورند و وى با یک بار تنفس زندگى را از سر گیرد. تواناییهاى دیگرى نیز براى برخى از آنان میسر مى گردد، مانند رهایى از جاذبه زمین ، متوقف کردن قطار، به جوش آوردن آب با یک نگاه و غیره . )))
در صورتی که استاد الهی خلاف این را بکار بستن هر چند مدت ۱۲ سال خود در ریاضت بودند ولی پس از آن وارد اجتماع شدند و معنویت خویش را در اجتماع به آزمایش گذاشتند ایشان عقیده دارند جسم را باید قوی کرد نه ضعیف ، یعنی به موازات پرورش روح باید جسم را نیز قوی کرد زیرا هنر نیست که با ریاضات شاقه جسم را ضعیف کرد و مانع را برداشت ، سپس دارای کشف و کرامات شد و اسم آن را معنویت گذاشت زیرا چنین کارهایی جز این که غرور بیافریند چیزی دیگر در چنته ندارد .انسان برای رشد احتیاج دارد مراحل را به تدریج با غذای کافی طی کند و استفاده از هورمون رشد با آنکه ظاهراً باعث رشد زود رس می شود ولی برای انسان مضر است در معنویت هم باید مراحل به ترتیب طی شود نه اینکه جسم را با ریاضات بخشکانیم و با دیدن سیر و برخی حالات دلمان را خوش کنیم که پیشرفت کرده ایم ، معنویتی که استاد الهی ارائه می دهند نه تنها غرور نمی آفریند که باعث پرت شدن انسان در گودال شود بلکه هر لحظه مجبور خواهی بود با غرور مبارزه کنی زیرا انسان را به خودشناسی و مبارزه با نفس فرا می خواند در حالی که شخص اصلاً متوجه مرتبه خود نمی تواند باشد بدین دلیل نه نا امید می شود و نه مغرور.
در این سیستم شخص خدا را برای خدا می خواهد و سعی میکند به دنبال نور خدا باشد نه قدرت خدا…
مبارزه با نفس خیلی برایم سخت است.همیشه شکست می خورم
برنامه ای برای مبارزه با نفس درست کرده بودم که هر روز تحت هر شرایطی ۳۰ دقیقه مو سیقی تمرین کنم.۲ماه این برنامه را انجام دادم.خیلی لذت میبردم که هر روز این کار را بدون وقفه انجام میدهم.ولی الان ۹ روز است که تمرین نکرده ام.خیلی ناراحت هستم.واقعا که نفس خیلی زیرک است.باید از اول شروع کنم.
در طول زندگی روزمره هر گاه در مواجهه با هر انتخابی از خود سؤال کنیم ایا این کار مورد رضایت خدا هست وتلاش کنیم انتخابهای خود را با اصول اصیل الهی تطبیق دهیم دینداری کرده ایم
با نام خدا و با سلام محضر دوست بزرگوارم آقای ( م) : بنده ار بابت بیان مواردتان بخصوص ( تمیز فلسفه استاد الهی از هندوان )از جنابعالی کمال تشکر را دارم .
چقدر دقیق گفتید اینکه :”ایشان عقیده دارند جسم را باید قوی کرد نه ضعیف ، یعنی به موازات پرورش روح باید جسم را نیز قوی کرد زیرا هنر نیست که با ریاضات شاقه جسم را ضعیف کرد و مانع را برداشت ، سپس دارای کشف و کرامات شد و اسم آن را معنویت گذاشت زیرا چنین کارهایی جز این که غرور بیافریند چیزی دیگر در چنته ندارد .”
ضمنا میخواستم بگویم فرهادجان درست گفته ای که:” ندای وجدان در انسان اگاه همیشه با غرایز طبیعی و حیوانی در جدال است و این مطلب تازه ای نیست ” به اعتباری که جنگ بین این دو چیز تازه ای نسیت ؛زیرا از زمان خلقت بشری و دمیده شدن روح درست است اما نمیدانم چرا در لحن سخن گفتن شما ، دوست خوب و عزیزم نوعی پافشاری و پیشداوری هست بر اینکه از این گزاره درست نتیجه ای غلط بگیری(منظورم آنجاست که گفته ای :”به نظرم مقاله معمولی بود و بار معنوی خاصی نداشت.”)
چطور میشود از اینکه وجدان با غرایز طبیعی!و حیوانی! در جنگ است و تازگی ندارد –به این نتیجه رسید که مقاله بار!معنوی ندارد؟ کدامیک از ادیان یا روشهای معنوی شخص را به ترک اجتماع ولو به قدر یک مدیتیشن روزانه دعوت نمیکنند؟ کدامیک از به قول شما دوست گرانمایه ام”مکاتب روانشناسی” برای رفع یک مشکل روانی روشی شمابه دارند؟و اصلا چطور از تازگی نداشتن مشکل بشر(عدم تعادلروحی-روانی)
میتوان نتیجه گرفت که درمان و ورش درمانی استادالهی منحصربفرد و جدید نبوده است؟بنظرم شما دچارنوعی حس پیش داوری یا قضاوت احساسی هستید و یا مقاله را بصورت علمی مطالعه نفرموده اید.
ضمنا ن پرویزی هم در مقایسه فرموده اید:”در سیستم هندوئیسم نیز کارهای روزمره باید معنوی باشد و انسان باید همیشه متوجه درون خود باشد ” . سوالم اینست :” بنظر شما اینکه در یک سیستم فکری کارهای روزمره باید! معنوی! باشدآیا با اینکه در یک سیستم فکری همه کارهای روزمره معنوی هستند؛ یکی هستند؟ مثلا در آیین هندو کارهای روزمره عبارتست از عبادات روزمره و کارهای صرفا معنوی روزمره اما با چه نیتی! ؛ ولی در سیستم فکری معنویت فطری مطالعه علوم روز ،تحصیل ،تدریس ، خریدوفروش،کارِروزانه سلام کردن،درست رانندگی کردن، یک لحظه توجه کردن و هفتاد سال دلا و راست شدن و عبادت کردن همه با هم برابرند!
به نام خدا
سلام
دوست عزیز مون سر کار خانم لیلی فلاح فرمودند که نفس سرکشی دارند و همیشه در مبارزه شکست می خورند . من به شما تبریک می گویم که این قدر پرورش فکر دارید که می توانید با نفس مبارزه کنید حالا نتیجه مهم نیست چون خدا از انسان تلاش می خواهد و بس نتیجه را باید به او واگذار کرد شما سعی خود را بکنید دیگر با نتیجه کاری نداشته باشید . داوری مختص خداست و بس . ان شاالله با ستمرار به نتیجه دلخواه خود خواهید رسید . حضرت شیخ هم فرمودند نفسی باید باشد تا ما با آن مبارزه کنیم وگرنه چگونه پیش رفت کنیم .
در مورد احساس سوزش که در این مقاله ذکر شده است سوالی دارم. گاهی سوزشی که از مبارزه با نفس ایجاد میشود مدتها باقی می ماند…یعنی آن درد و سوزش همچنان احساس میشود. آیا جهت رفع این سوزش می توان کاری کرد یا اصلا باید کاری کرد یا خیر یا فقط نظر خدا می تواند این سوزش را رفع کند؟ اصولا می خواهم بدانم با باقی ماندن این احساس سوزش که آدم را اذیت می کند چه باید کرد؟
سلام در جواب خانم فلاح مهم مبارزه است نتیجه وارزیابی با اوست شکست وجود ندارد فقط جمع اوری تجربه است
با سلام، در مورد تجربه دوست محترم خانم لیلی فلاح که برای خود برنامه تمرین موسیقی گذاشته بودند و پس از ۲ ماه الان یک وقفه ۹ روزه در آن افتاده؛
من تجربه ای دارم؛ وقتی با خود قرار میذاریم یک کار را روزانه انجام دهیم یا به عبارتی یک کار عملی برای خود میذاریم گاهی سنگینی کار عملی ما را در وسط راه متوقف می کند چون ظرفیت هرکس فرق می کند و نیاز به بازنگری در آن هست.
مثلا من با خود قرار گذاشته بودم هر روز حداقل یک آیه قرآن بخوانم. توجه کنید که قرار نگذاشتم که هر روز یک صفحه بخوانم یا مثلا نیم ساعت چون میدانستم و تجربه کرده بودم که نفس اصلا نمی گذارد کار را شروع کنم و انجامش نمی دهم. وقتی قرآن را باز می کردم و به نیت خواندن یک آیه شروع می کردم می رفتم تا آخر صفحه یا حتی بیشتر. فکر کنم این خصوصیت ما آدمهاست که اگه بگویند برو کلاه بیار میریم سر میاریم و البته از این خصوصیت میشود استفاده مثبت کرد.
البته این نظر و تجربه شخصی بنده بود.
با تشکر
با سلا، در پاسخ به سوال پریسا؛
راستش من تا به حال زیاد به این احساس سوزش دقت نکرده ام اما با توجه به قیاسی که در متن مقاله آمده بود در مورد ورزش کاران و سوزش در عضله؛ همانطور که میدانید این سوزش در آنجا دائمی نیست و مقطعی است. اگر عضله دائماً سوزش و درد داشته باشد به نظر می آید اشکالی در بین باشد و باید به طبیب مراجعه کرد.
در مورد مبارزه با غرور من این تجربه را دارم که زمانی که توی سر غرور زده می شود(چه به صورت ارادی و چه به صورت جبری مثلا تحقیر شده باشم) احساس درد تا مدتی باقیست مثلا دو الی سه روز و واقعا سخت است اما در همین مدت در عماق وجودم(شاید بتوان گفت در روحم)احساس خوبی دارم چون در حقیقت این درد نشانه درمان است و در همین حال و هواست که حضور این غرور زشت و نکبت را کمتر احساس می کنم.البته لازم است اضافه کنم که در این مدتی که دچار درد شکسته شدن غرور هستم، ناامیدی نیز در یک قدمی من پرسه میزند و فکر کنم اینجاست که خدا از من مراقبت می کند.
با تشکر
با سلام
در پاسخ به این سوال که؛ مردم می پرسند آیا شما به دینتان عمل می کنید؟
شاید بتوان گفت اگر منظور از دین(یا تعریف دین) انجام صرفاً آداب ظاهری شرعی باشد می توان یک نوع پاسخ داد و اگر منظور مواردی باشد که در مقاله آمده(عمل و مبارزه دائم با عیوب ذاتی یا اکتسابی در جهت کسب فضایل الهی) می توان پاسخی دیگر داد.
خواهش میکنم مرا راهنمایی کنید این غرور کجا بدرد میخورد؟غرور ملی ومرد باید غرور داشته باشه و نباید غرورشو جریحه دار کردن و خیلی چیزهاو اصولا با آدم مغرور که خیلی به شما نزدیکه چطور باید رفتارکرد؟تا بتوان دانشجوی خوبه راه کمال شدو زندگی را نیز ادامه داد؟واقعا از راهنمایی شما ممنونم
سلام..
استاد الهی می فرمایند تکبر داشته باشید در حد حفظ شخصیت و غرور داشته باشید در حد استغنای طبع..
والله به نظر من که غیر از این مورد غرور به درد دیگری نمی خورد!! فقط بار آدم را سنگین می کند .. آدم را از خدا دورتر می کند.. کلا از آن بارهای علی (ضعفهای) سنگین است. خطر سقوط معنوی را زیاد می کند و هزار بدبختی دیگر دارد.. در مقاله چند توصیه برای تسلط بر نفس از همین سایت آمده است که “غرور بطوری مضر است که از هر گناهی بیشتر روح را ضعیف و نفس را قوی میکند”..خلاصه اینکه اینطور که من فهمیدم اگر خدا به کسی خیلی لطف داشته باشه غرورش را براش خرد می کنه و نمی گذاره پرو بال بگیره…
غرور هم زن و مرد نداره. البته فکر می کنم آنطوری که از کتاب راه کمال فصل زن و مرد یا فصل مبارزه با نفس استنباط کردم غرور در آقایان بیشتر است .. یعنی این نقطه ضعف در آقایان بیشتر است.. در خانمها هم موارد دیگری قوی تر است..
همه ما مغرور هستیم حالا یک مقدار کم و زیاد داره.به طور کلی خوبه آدم دوربین رو روی خودش بندازه. بهتر است انرژی مان را صرف تغییر خودمان کنیم نه دیگران.
در ضمن یک همچین مفهمومی در ذهنم است, وقتی سعی کنیم که خودمان خوب عمل کنیم و درست سلوکمان را انجام دهیم خدا هم شریک زندگیمان را تغییر می دهد.
سلام
از پاسخ دوست بزرگوارم, کوروش که بنده را راهنمایی فرمودند خیلی متشکرم.
با سلام، در پاسخ به دوست عزیزم مجید
در ادامه صحبتهای پریسا باید عرض کنم؛همانطور که مقدار کم و متعادلی از سم می تونه به عنوان دارو مصرف بشه نفس هم همینطوره. غرور واقعا زشت ترین صفته و وقتی حضور نداره یا کمرنگه آدم احساس بسیار خوبی داره. همین غرور در حد مناعت طبعش شخصیت قابل احترامی به آدم میده. تصور کنید کسی آنقدر غرور(منظور در حد تعادل) نداشته باشه که دستش طرف هرکسی دراز بشه و گدایی کنه البته خدا آدم رو نگه داره نمیشه عیب کسی رو کرد. جاهایی نفس میخواد آدم رو به کارهای زشت وادار کنه چیزی از درون میگه؛ «خجالت بکش این کار در شان تو نیست». فکر کنم اینها همه از همون سم مهلک غرور گرفته میشه.
واقعا غرور مثل مرض سرطان میمونه. هر روز در بدن ما(یا ارگانیسم معنوی ما) چندین سلول سلول سرطانی تشکیل میشه و اگه سیستم ایمنی (یا خدا) به دادمون نرسه تبدیل به غده میشه و همه چیز رو بهم میریزه. مثلاً اونجایی که خجالت میکشم یا نمی تونم بگم اشتباه کردم
تقصیر خطایی رو تماما بر عهده نمی گیرم
چیزی رو که بلد نیستم صراحتا نمی گم بلد نیستم، نمی دونم
زورم میاد از دیگران تعریف کنم و از نقاط مثبت اونا بگم
من من زیاد می کنم
اطلاعاتم رو به رخ دیگران می کشم
توانایی ام رو به رخ دیگران می کشم
حافظه، تن صدا، زیبایی، دارایی ام رو به رخ میکشم
معذرت خواهی کردن برام مشکله
خوم رو خوشگل و خوش تیپ می بینم و مواردی اینچنین که میشه جلوشون رو گرفت اما با توجه به این کلام؛ «هست باش برای هستان و نیست باش برای نیستان» به عبارتی جلوی همه و در هرجایی نمیشه تواضع کرد که آدم با تجربه و آزمون و خطا متوجه میشه.
در آخر باید عرض کنم استاد الهی در کتاب آثارالحق جلد ۲، در آخر کتاب مناجاتی دارند که خیلی بلنده، من از این مناجات برای له کردن غرورم خیلی بهره می برم شما هم ببینید چطوره
ببخشید پر حرفی کردم.
مرسی
حقیر خوشبختانه در این سایت به نتایج ملموسی دست یافتم از این قرار .از زمانی که از خواب بیدار میشویم تا وقتی که به خواب می رویم بعُدمعنوی ما در کنار بعُد مادی فعالیت خود را از طریق افکار، نیات ُگفتار و کردار و رفتار شروع می کند وظیفه بعُد ملکوتی این است از طریق مبارزه با عیوب ذاتی و اکتسابی ( نفس اماره) در جهت کمال مطلوب در تغییر ( خود ) کمک و فضایل الهی را بتدریج جانشین صفات نماید. تا در بر خورد با مسائل
گونا گون رضایت حق را تشخیص و عمل نماید .مثال
زمانی اتفاق ساده ای در زندگی من رخ داد که افکار زیادی
در ذهن من نقش بست اعم از احساسی ، عقلی ، صبورانه ،
عجولانه ،آگاهانه یا غیر آگاهانه و….من نتوانستم بهترین
گزینه را انتخاب نمایم و لطمات بسیاری دیدم.
پرورش فکر صحیح که با توجه به مفاد این سایتها آموخته ایم بهترین گزینه را که رضایت خدا در آنست همیشه مد نظر داریم هر چه ظاهرا به مزاجمان سازگار نیاید.
و اما در سیستم هندوئیسم یا سایر سیستمهای مشابه اگر از طریق یوگا یا ریا ضت های سخت از هر قبیل که بعضا قدرت فردی مادی هم در پی دارد چه نفعی در اجتماع برای آن متصور باید شد قدرت ظاهری را صرف نمایش دادن نموده و کار
مثبتی هم که دیگران بتوانند از آن بهره مند شوند انجام نداده است و جامعه بعد از مدتی فلج خواهد شد . با تشکر.
آقای گرانمایه محترم . ادیان الهی در اصول یعنی (ایمان به خدا، بقای روح وحساب و کتاب در آخرت )با هم فرقی ندارندو اما در فرعیات هر کدام طبق مقتضیات زمان و مکان
نحوه ارائه معنویت آنها با فطرت انسان سازگار و جوابگوی
نیازهای بشر در عصر حاضر باشد امکان عمل به آن بهتر و پیشرفت درمعنویت سریعتر خواهد بود. در ایندوران معنویت ارائه شده استاد الهی چون علمی تجربی وبا فطرت انسان عصر حاضر سازگار است ونیز برای تمام دورانهای بشریت جوابگو و به بن بست نمیرسد برسایر معنویت ها برتری دارد.رجوع شود به هفت اصل اندیشه استاد الهی با کمال نشکر وامتنان
با سلام
یک اتفاق چه بد چه خوب در زندگی روز مره حکمت است .
عبور کردن از آن طبق تعلیمات گرفته شده نعمت است.
اینجاست مارشد میکنبم .وبه پختگی میرسیم.
برای خودم یک کار عملی قرار داده ام: توجه به احساسات و نیازهای دیگران در طی روز. امروز موقعیتهای بی نهایت زیاد و مهمی برای عمل کردن به آن پیش آمد که فکر میکنم به خوبی متوجه بودم و عمل کردم ، تا شب که یکدفعه عصبانیت زیادی عنان مرا در دست گرفت که البته بخاطر خستگی و بی خوابی و کار زیاد در طی دو روز اخیر بود.اما مبارزه با آن خیلی سخت شد و متاسفانه روی رفتارهای بعدی ام تا آخر شب تاثیر گذاشت. وقتی از «او» کمک خواستم برای بعضی رفتارها خیلی دیر شده بود ولی جلوی بدتر شدن آن گرفته شد و دوباره به حال و قدرت قبلی برگشتم. اما الان خیلی ناراحتم و احساس افسوس و پشیمانی زیادی دارم. لطفا اگر نظری در این مورد دارید دریغ نفرمایید تا کمکی باشد. با تشکر
با سلام .من فکر می کنم پیش نیاز تمرکز و توجه و مبارزه به نفس مقداری تفریح مجاز و استراحت کردن باشه من خودم هرزمان که استراحتم به هم می خوره ، تمرکز هم جهت توجه و مبارزه با نفس به هم می ریزد . در ضمن مبارزه با نفس و رفتن سوی خدا کار ساده ای نیست بی جهت نیست که ۵٠هزار سال براش مهلت گذاشتن . مهم نیست (به عقیده حقیر اگر اشتباه میکنم دوستان تصحیح کنند) که در مسیر راه حق اشتباه کنیم مهم اینکه هر موقع اشتباه کردیم إز کرده خودومون بشیمان بشیم طلب بخشیش کنیم بررسی کنیم روی رفتار خودمون ببینیم جرا خراب کردیم إز “او” مدد بخواهیم و دوباره شروع کنیم
با تشکراز کامنت J2014
مطالب شما مرا به یاد این موضوع انداخت که اگر جسم ضعیف باشد نمیتواند ما را به مقصد برساند و اینکه با توجه به سختی راه نباید هیچوقت ناامید شد. استاد میفرمایند: شاید یکی از بزرگترین گناهان ناامیدی از رحمت حق باشد. ممنون