علت را در خود بجوییم
«هر چیزی برای انسان اتفاق بیفتد علتش در خود انسان است، خارج از او نیست، پس علت را همیشه باید در خود بیابد. »
مطالعۀ این گفتارِ استاد الهی مرا به تفکر در مسائلی واداشت که مایلم در این مقاله آنها را با شما در میان بگذارم.
ما بیشتر اوقات «تمام دنیا» را مسئول اتفاقات ناخوشایندی میدانیم که برایمان پیش میآید و برعکس دراتفاقات خوب، خود را طبیعتاً عامل اصلی در نظر میگیریم. هرچند همیشه بعد از کمی تفکر متوجه میشویم که حقیقت پیچیدهتر از آنست که به نظر میرسد.
برای یافتن علت اتفاقات در خود، در نظر گرفتن دو نکته دارای اهمیت است:
• هر چیزی علتی دارد و ما باید به جای دیدن ظاهر موضوع، سعی کنیم علت را جستجو کنیم .
• در علت اتفاقاتی که برایمان رخ می دهد، ما نقش اصلی را داریم .
موضوع بالا را میتوان به صورت زیر بررسی کرد.
مسائلی که از خود ما ناشی می شود
ما کارگردان زندگیمان هستیم. اما متأسفانه این موضوع را فراموش میکنیم و اجازه میدهیم که اطرافیانمان، مسیر زندگی و حتی افکارمان را تعیین کنند. «من» به سبب ساختار و فطرتش بازیگر اصلی است و قدرت تصمیم گیری و کنترل دارد. ما نمیتوانیم اختیار را نادیده بگیریم، مگر آنکه خود را در ردیف حیوانات قرار دهیم. ما میتوانیم در آن واحد، روی فکرمان که منجر به تغذیۀ روان میشود، اعمالمان و ساختار زندگی روزمرهمان تأثیر بگذاریم. مسئله اینجاست که دائماً سرگرم افکاری منفی دربارۀ خود و دیگران هستیم و این افکار بر وضعیت روانیمان تأثیر منفی دارند. ممکن است بگوییم که این افکار حاصل هجوم مداوم اطلاعات منفی است که از سوی اجتماع و وسائل ارتباط جمعی به ما منتقل میشوند و چنین وضعیتی گاهی برخی افراد را به ترک اجتماع و گوشه گیری ترغیب میکند. چنین نگرشی، به این معنی است که فراموش کردهایم که خود ما هستیم که دربارۀ خودمان و دیگران افکار منفی را پرورش میدهیم. چه در اجتماع زندگی کنیم و چه در تنهایی، ما خود منشأ افکار منفی هستیم. اگر در اجتماع باشیم، افکار منفی، اثر منفی محیط را تشدید میکند و اگر تنها باشیم، افکار منفی، خلوتمان را به هم میزند. در واقع ما بالقوه، عامل اصلی آلودگی ذهن و قلبمان هستیم.
تشکیل یک ساختار روانی مطلوب به اراده و تواناییهای ما بستگی دارد. «فکر مثبت» بخشی از روش زندگی سالم است که دیدمان را نسبت به خود و سپس نسبت به دیگران تغذیه و تصفیه میکند. مبارزه با افکار منفی، که طبیعتاً در ذهن ایجاد میشوند و تلاش در جایگزین کردن آنها با افکار مثبت، باعث تصفیۀ درونمان میشود. بدین ترتیب فضایی مطلوب ایجاد میشود که با پایداری و پشتکار ما وسعت میگیرد و به یک حفاظ مستحکم مبدل میشود که تکیه گاه، پناهگاه و سلاحی برای مقابله با افکار منفی است.
این موقعیت را می توان به فرودگاهی تشبیه کرد که مسافرین (افکار) به طور مداوم در آن رفت و آمد میکنند. در دنیای امروز اقدامات امنیتی جدی و مکرر بی شماری ( اعمالی که توسط اراده اعمال میشوند) برای کاهش خطر ( افکار منفی، تزلزل روانی) در نظر گرفته میشود. پس هدف ما تشکیل یک ساختار امنیتی برای مقابله با افکار منفی است تا بتوانیم محیط(روان) خود را به فضایی سالم و دلپذیر تبدیل کنیم که برای کارکنان آن (خود) و افرادی که برای مسافرت به آنجا می آیند (دیگران) همانند یک فرودگاه مطمئن و نورانی باشد.
مواردی که در ارتباط با دوستان و بستگان اتفاق می افتد
دوستان و بستگانمان بهترین آزمایشگاه برای ما هستند. آنها غالباً منشأ بسیاری از آزمونها و افکار منفی هستند که برایمان پیش میآید. روابط خانوادگی، موقعیتهایی را ایجاد میکنند که میتوانند سبب تنشها و قضاوتهایی شوند که منجر به مشکلات خانوادگی میشوند. چون در محیط خانواده موانع اجتماعی وجود ندارد، تنش و عکس العمل های شدید میتواند سبب از دست دادن کنترل افراد خانواده شود. در مواجهه با این گونه موارد، اختیار دارم به هیجانات و احساساتم فرصت دهم که بر من غالب شوند و با آن موقعیت دست به گریبان شوم (از جمله اظهار نظری بیمورد، تحقیر کردن، یا پایمال کردن حق دیگری) یا آرامشم را حفظ کنم و درباره آن موقعیت فکر کنم و ببینم چرا چنین اتفاقی برایم پیش آمده است. جستجوی علت در خود به این معنی است که وقتی کسی دربارۀ من چیزی میگوید یا رفتار و افکاری دارد که خوشایندم نیست، این امکان را در نظر بگیرم که خودم باعث به وجود آمدن این وضعیت شدهام. بنابراین اگر در آن لحظه عکسالعمل نشان ندهم، میتوانم موقعیت را با دید روشنتری ارزیابی کنم و در نتیجه میدان ادراکم بازتر می شود و توجهم از کسی که او را عامل اصلی میدانم، برداشته میشود. در واقع، هدف این است که شخص را از عمل جدا کنیم. به عبارت دیگر من باید فرد را از عمل بد یا حرف بد او جدا کنم و ببینم چرا چنین موقعیت ناخوشایندی برایم پیش آمده است. طبیعتاً باید توجهم را روی خودم متمرکز کنم و فکر کنم موقعیتی که برایم پیش آمده عکسالعمل آنها در برابر عملکردی است که از من ناشی شده است. پس باید امواجی را پخش کنم و افکاری را در سر بپرورانم و اعمالی انجام دهم که یا اثر منفی رفتار مردم بر روانم را خنثی کند و یا خودم را در پناه سپری نامرئی قرار دهم تا مرا از اثراتی که باعث عکسالعملهای حساس یا ناگهانی میشوند، محافظت کنند. با عکسالعمل نشان ندادن، مکانی را مهیا میکنم که میتوانم با فراغت بیشتری تفکر کنم و موقعیت را با تجزیه و تحلیل بهتر درک کنم و سعی کنم علت قرار گرفتن در چنین موقعیتی را متوجه شوم. در اینجاست که می توانم بررسی کنم که چطور توانسته ام در راس سلسله عوامل مادی مشکلات قرار گیرم و یا حتی مستقیما منبع واقعی حمله و انتقادات باشم.
مواردی که از دیگران ناشی می شود (محیط کار، مردم…)
وقتی اتفاقی برایمان پیش میآید، آسانترین کار این است که مسئولیت آن را به گردن دیگران بیندازیم، چون ظاهراً آن اتفاقات از آنها ناشی شده است. مثلاً اگر رئیسام از من انتقاد میکند، به این علت است که متوجه کاری که انجام می دهم، نیست. اگر از کار اخراج شوم، به این علت است که رئیسام از من خوشش نمیآید. اگر بیکار شوم، یا طلاق بگیرم، یا بچه ام از خانه فرار کند …. یا هر اتفاق دیگری برایم بیفتد، علت را فوراً در دیگران جستجو میکنم. چنین طرز تفکری، روشی است برای محافظت خود در مقابل دیگران. چنین برداشتی فریبِ خود محسوب میشود یا به عبارت بهتر توجیهی انحرافی است که به ما در یافتن راه حل یا درک علت اتفاقی که برایمان رخ داده کمکی نمیکند، بلکه این تعبیر و توجیه ممکن است ما را با وضعیت دشوارتری مواجه کند. اگر ابتدا سعی کنم علت را در خودم جستجو کنم و بعد در دیگران، آن وقت فردی مسؤلیت پذیر خواهم بود. پذیرش عواملی که عملکرد مرا زیر سوال میبرند نیز جزئی از این مسؤلیت پذیری خواهد بود.در این چالش ها ابتدا نقش خود را بررسی کردن و اشکال را در خود جستجو کردن به این معنی نیست که علل خارجی آنرا بررسی نکنم و نادیده بگیرم. چنین روشی به من کمک می کند از سهمی که در این ماجرا داشتهام آگاه باشم وحداقل فایدۀ این کار این است که مرا از تکرار دوبارۀ این اشتباه باز میدارد. مثلا موقع رانندگی چنین تجربهای برایم پیش آمد: بدون توجه به یک موتور سوار از یک ماشین سبقت گرفتم، موتور سوار کمی بالاتر به من رسید و شروع به ناسزا گفتن کرد. اگر من هم مثل او رفتار کنم، کار بالا میگیرد. ولی اگر قبول کنم با خطایی که کردهام باعث ترس او شدهام و حق را به او بدهم و معذرت بخواهم ، عصبانیتش فروکش میکند و موضوع خاتمه پیدا می کند. حتی اگر ملایمت من عصبانیت او را تشدید کند، باز هم از اینکه توانستهام عصبانیتم را کنترل کنم، خوشحال خواهم شد.
ما دائماً در مقابل افکار و اعمال واکنش نشان میدهیم. این اعمال و افکار چه از جانب ما باشند چه از جانب دیگران، همیشه به خود ما بر میگردد. چه فکر کنم اتفاقات زندگی همه تصادفی است و چه معتقد باشم که در تعیین سرنوشت خود نقشی دارم، نمی توانم نقش «من» را ندیده بگیرم. به محض اینکه می گویم «من» این «من» آگاهانه یا ناآگاهانه، علت برای آن عمل خواهد بود. اگر «من» را علت تمام پیش آمدهایی بدانم که برایم رخ میدهد، محبت و گذشتی که نسبت به این «من» خود دارم باعث میشود ناملایمات و حملاتی که از خارج متوجهم میشود را کمتر به دیگران نسبت دهم.
وقتی اتفاق خوبی برایمان پیش میآید با کمک عقل سعی میکنیم علت آن را در خودمان پیدا کنیم و خودمان را مستحق آن میدانیم. یک عقل سالم باید به همان ترتیب بتواند علت هر اتفاق بدی را نیز در خودش جستجو کند.
برگرفته از سایت e-OstadElahi.fr
با تشکر إز متیس بلاگ
وقتی نفس حمله می کند و بصورت یک کوه أتش است کور میشوم وتمام إشکا ل را إز بیرون می بینم در واقع یک پارچه نیروی منفی وجودم را میگیرد و بصورت فواره اب نا خالص و کثیف وجودم را ابیاری میکند و توقع دارم همه متوجه شوند که در اشتباه هستندولی خودم کور میشوم این حالت را خودم در وجودم دیدم وشدت در هم ر یختن أنی و قوی است و فورا نقشه انتقاد و ا نتقادم برنا مه ریزی میشود
یک روز متو جه شدم که این را می فرمایند نفس إماره (چون اتو ما تیک بود وهیچ تلاشی نکردم و فورا نقشه جبران منفی اعمال او به تظرم امد وووووو) در این لحظه به خدای زمانم پناه بردم و به خودم گفتم خدا یا چه چیزی شما را خوشحال میکند انتقام یا بخشش و چون کمی هم متوجه ام کردند دیدم درونم آرام آرام حالت راحتی پیدا کرده و ان هجوم نیروی منفی تبدیل به یاد أوری دروس شده همین طور که در فکر بودم که این نفس است وووووووو
به واقعیت حس کردم که این انرژی منفی تبدیل به محبت و عشق به او شد بطوری که دیگر با
کسی کاری نداشتم و دنبال ان انرژی مثبت رفتم وفکر م مثل اینکه دوباًره اتو ما تیک شد اما در جهت مثبت مرسی
مرسی از متیس بسیار دقیق و موشکافانه
در زندگی روزمره با موارد مشابه زیادی برخورد می کنم و طبق تعالیم استاد سعی می کنم علت ناهنجاری و شکست و مشکلات را از اعمال و افکار …… زشتم پیدا کنم و بی تعارف و صادقانه بگم من لیاقت این همه محبت و توجه خدا رو ندارم، وقتی به وجودم نگاه می کنم می بینم در بیشتر موارد شانیت روحم رو در نظر ندارم و به نظرم این بدترین حالت است.
با تشکر و سلام،
متوجه نشدم ، اگه کسی به همسر خود به دفعات خیانت کند و عمل ضد اخلاقی داشته باشه . ریشه و علت آن رفتار ضدّ اخلاقی آن فرد در همسر هست؟؟ و این همسر خود را گناهکار بدونه؟ اگر فرزندی کارهای غیرِ قانونی انجام دهد، مادر گناهکار میباشد؟ سالهاست که این سوالات منو به خودش مشغول کرده… شاید هنوز عقل من کوچکتر از اون که بفهمم لطفا دوستان راهنمایی کنند.
با تشکر بسیار از متیس عزیز
ممنون و با تشکر فراوان ٰ بسیار آموزنده بود
در جواب بانوی عزیز میخواستم بگویم من گرفتار این مشکلات خانوادگی بودم…رنج فراوان بردم و خیلی دردناک بود چون فکر میکردم هم همسر نجیب و خوبی هستم و هم مادر مهربان و فداکاری بودم. ولی متاسفانه گرفتار مشکلات بغرنجی شدم…. در این میان تنها چیزی که مرا محکم نگه داشت ایمانم و خواندن مطالب دلگرم کننده کتب معنوی من بود و ایمان داشتم که علت در خودم است. استاد این جملات را برای زیبایی ننوشته اند اینها عین حقیقت است. در این روزهای دردناک زندگی ام گوشم را که باز میکردم خدای مهربان از زبان همین افراد خانواده عیب و ایرادهای مرابه من میگفت. اگر گوشمان را باز کنیم اطرافیان تمام ایرادهای ما را به ما واضح میگویند و میفهمیم که چرا به این دنیا آمده ایم و چه وظیفه ای در این دنیا داریم. انتقادهای آنها را با وجود اینکه خیلی دردناک بود به جان و دل گوش کردم و مرا به فکر وا داشت. بعد از تفریبا سی سال زندگی زناشویی متوجه ایراد بزرگ اخلاقی خودم شدم که چکار میکردم که زننده بوده و باعث شده چنین عکس العمل ناخوشایندی گریبانگیر من باشد.چیزی که ما آنرا متحان خدا میگوییم برای این است که انسان معترف به ضعف خود شودروح در اثر مبارزه با نفس اماره پیشرفت میکند و نه در رفاه. در ضمن برای کسی که در معنویات فعال است همیشه منفی درست میشود. همیشه باید قوه منفی در برابر سالک باشدو بواسطه این منفی خود را تصفیه کند. البته این چند سال زندگیم همرا با درد و رنجهای فراوان بود. اگر از این دنیا درست بهره برداری کنیم مثل معدن طلاست . بعضی از جملاتم از کتاب ملک جان نعمتی مهربان بود که خیلی در این روزهای سخت زندگی همدم من بود.
به نام خدا و با سلام و تشکر از متیس عزیز.ای خدا هر چه هست از قامت نا ساز بی اندام ماست .ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست. هر چه بیشتر به اشتباهاتم فکر میکنم شرمندگیم بیشتر و بیشتر میشود و قلبم بیشتر به تپش میافتد.غیر از اینکه باید از هر چیز درس بگیرم و خودم را بیشتر بشناسمو عمل کنم امیدوارم اول خدای بی همتا وبعد بندگان زیبایش مرا ببخشند که بیش از این طاقت این همه اشتباه را ندارم از اینکه همه چیز را به گردن دیگران میاندازم و دلشان را میرنجانم با بی عقلی و نادانی خودم بسیار پشیمانم با انکه نیت بدی ندارم اما عکس العمل بی ارادگی و استفاده درست نکردن از عقل سلیم و اختیاری که دارم باعث میشود بقول متن درس در ردیف حیوانات قرار بگیرم.بقول فرمایش حضرت شیخ خدایا من پشیمان شدم تو عفو کن …………….
چقدر عالی بود. مرسی.
آرزوی من است که بتوانم فکرم را کنترل کنم. خودم می دانم که قوه وهمیه به من مسلط است. حتی وقتی مشغول کار مفیدی هستم هم افکار منفی می آیند و دائم به من لگد می زنند. به خودم اصل الهی صحیح در آن مورد را می گویم و تلقین می کنم ولی مگر نفس از رو میرود! باز هم می آید و شروع می کند.گاهی واقعا خسته ام می کند.ممکن است لطفا در مورد راههای کنار گذاشتن فکر منفی راهنمایی بفرمائید؟ ممنون
بانوی عزیز، اینکه ما بگوییم در کاری تقصیر دیگران چه بوده نفعی برایمان ندارد و مشکلمان را حل نمی کند فقط تسکینی موقتی است،تا خودمان را سرزنش نکنیم. وقتی بگوییم من در کاری بی تقصیرم دیگر به دنبال چاره جویی بر نمیآییم ولی اگر فکر کنیم به هرحال من هم سهمی در این ماجرا داشتهام ولو سهم کوچکی دراین صورت است که سعی میکنیم با جبران آن، امکان رفع شدن ماجرا را فراهم کنیم. و این به نفع خود ماست.
متیس عزیز خیلی ممنونم که چنین مقاله ای در اختیارمان قرار دادید. من همیشه این جمله استاد الهی در ذهنم بوده ولی مشکلی دارم و آن اینست که وقتی می خواهم علت اتفاقی که برایم می افتد را پیدا کنم نمی دانم دچار وهم و خیال می شوم یا واقعا علت را یافته ام.گاهی اوقات موضوع شفاف است و متوجه می شوم اما در اکثر مواقع نمی دانم آیا واقعا علتی که یافته ام درست بوده یا خیر؟ حتی وقتی با یکتا مشورت می کنم و مثلا تایید “او ” را در یافتن علتم می بینم نمی دانم تلقین خودم است یا نه؟
با سلام
در پاسخ به کامنت ۳ خواستم بگویم که استاد فرمودهاند در هر اتفاقی هزاران عامل دست به دست هم میدهند تا یک حادثه خوب یا بد ایجاد شود. ولی متأسفانه گاهی اتفاقات ناخوشایند چنان برایمان دردناکند که حتی حاضر نیستیم از این هزاران عامل حتی یکی را هم به گردن بگیریم و ۹۹۹ عامل دیگر را به گردن دیگران بیندازیم. مثلا اگر در کاری موفق شویم آن را ناشی از ذکاوت،پشتکار و… خود میدانیم و گاهی عوامل دیگر را به کلی نادیده میگیریم و برعکس…. البته منظور از اینکه علت را در خود جستجو کنیم این نیست ما صددر صد مقصریم و باید از خود متنفر شویم یا ناامید شویم یا ما کلا آدم بدی هستیم بلکه منظور این است که با فکر کردن روی آن مشکل راهی برای جبران آن پیدا کنیم یا دفعات بعد از آن تجربه استفاده کنیم. چرا که در غیر اینصورت در یک دور منفی میافتیم و همیشه نگاهمان به دیگران است….
در ضمن در مقاله جمله ای آمده که هدف از اینکار را خیلی واضح توضیح داده: « اگر ابتدا سعی کنم علت را در خودم جستجو کنم و بعد در دیگران، آن وقت فردی مسؤلیت پذیر خواهم بود. پذیرش عواملی که عملکرد مرا زیر سوال میبرند نیز جزئی از این مسؤلیت پذیری خواهد بود.در این چالش ها ابتدا نقش خود را بررسی کردن و اشکال را در خود جستجو کردن به این معنی نیست که علل خارجی آنرا بررسی نکنم و نادیده بگیرم. چنین روشی به من کمک می کند از سهمی که در این ماجرا داشتهام آگاه باشم وحداقل فایدۀ این کار این است که مرا از تکرار دوبارۀ این اشتباه باز میدارد. »
با سلام،
امروز صبح با افکاری پریشان از مشکلات از خواب بیدار شدم. دلم بی دلیل از خیلی از اشخاص گرفته بود و بسیار دلگیر و ناراضی از زمین و زمان، سعی در عوض کردن حالم داشتم. اما بی فایده بود. انگار آتشی در درونم شعله ور شده بود که خاموش نشدنی بود. در طی راه طاقت نیاوردم و شروع به تعریف کردن حالم برای همراهم کردم. به او گفتم که از همه دلم گرفته. انگار حس سردی به دیگران و اطرافیانم مرا کاملا در بر گفته بود. او که صبورانه در کنارم نشسته بود، گوش میداد و هرزگاهی میگفت:
سعی کن به چیزهای مثبتی که داری و به آنهایی که دوستشان داری و دوستت دارند فکر کنی…
دلم آرام نمیگرفت. ناراحتی ام دست بردار نبود…از خدا عاجزانه کمک خواستم و به فکر و ذکر مشغول شدم.
به محل کار رسیدیم. با بی حوصلگی سر میز کارم نشستم و بر خلاف معمول اولین کاری که کردم این بود که به سایت متیس مراجعه کردم . به تیتر این مقاله که رسیدم از تعجب مات و مبهوت شدم:
علت را در خود بجوییم…
حسی را که در آن لحظه داشتم با کلمات بازگو نمیشوند….
مقاله را ۴ بار خواندم شاید بیشتر…
باتشکر ازمتیس بلاگ
درمورد سوال دوست عریز بنظرمن باز علت این اتفاق هم درخود شخص است زیرا محبت هم باید تااندازه ای کرد مورد سوئ استفاده قرارنگیرد وگاهی محبت زیادی وبی احتیاط بودن باعث این عامل میشود طوری گاهی خود شخص متوجه میشود که امکان چنین اتفاقی وجودداردولی توجه نمی کند وباساده لوحی زندگی میکند درراه کمال فصل ۲۱آقای دکتر درمورد.اقع بینی فرموده اند واقع بینی به معنی مشاهده وقایع است آن گونه که اتفاق افتاده اند بی آنکه خودرادرورطه خوش بینی ساده لوحانه یابدبینی نابجابیندازیم مسلما دزندگی شخصی باید به رفتار کسانی که وارد زندگیمان میشوندتوجه داشته باشیم زیرا رفتار آنها تاثیر مستقیم برروی افکار واعمال ما وخانوده امان میگذارد پس توجه داشته باشیم باچه کسانی دوست میشویم ومواظب باشیم دربرخورد بادیگران ساده لوحانه برخوردنکنیم … .
ودرمورد فرزند هم استاد فرموده اند قبل ازاینکه بجه به دنیا میآید اوراباید تربیت کرد یعنی باید پدرومادر ازلحاظ افکار ایمان واعمال اول خودشان رااصلاح کنند بعد فرزند دارشوند دراین مورد نیز آقای دکتر درطب روح درموردمرحله وابستگی درپرورش فکر توضیح داده اندکه پرورش کودک دراین مرحله تاحدبسیارزیادی متکی به والدین وسرپرستان است حتی میراث ژنتیکی روحی نیز دراین مورد دخیل میباشد ودرمبانی هم فرموده اند خلوص نیت وصداقت
والدین میتواند میتواند براثرمیراث ژنتیکی وعوامل خلقتی تاثیر بگذارد ومشیت الهی رادرجهت مثبت وارد زندگی خود کنند( ص۱۳۴[ ودرآخر نیز نیزمیتوان گفت تنها باکمک خواستن ازیکتا ودر هادی درون خودفرو رفتن میتوان متوجه این موارد شد وگرنه نقس اماره باانرژی قوی که دارد واردکارمیشود وباعث میشود ماعلت هراتفاق رادردیگری جستجو کنیم ودراینصورت این فکرنیز باعث تنش وتندخویی وپرورش افکارمنفی درما میشود
حدود ۱۸سال میباشدکه کارمیکنم همه همکارانم مردمیباشند … البته درواحدی که من بودم به علت رشته ام حرف اول وآخر رامن میگفتم وهمه هم قبول داشتند تااینکه درآن واحد مدیری برای ما آمد که سن و سالش نبست به من خیلی بالاتر بود ومن باید به اواحترام میگذاشتم وکارهایم رابه او گزارش میدادم واین موضوع برایم سخت بود چراکه او دراین زمینه هیچ تجربه ای نداشت ومن هرچه رابه اومیگفتم و برعکس آنرا عمل میکردوبه گزارشهایم توجه نمیکرد حتی یک روز کنتاک سختی هم بااو داشتم جلوی دیگران هم باگستاخی بااوصحبت کردم و تصمیم گرفتم خودم رامنتقل کنم واحددیگر. یکی ازهمکارانم ازاین رفتارمن انتقادکرد البته من فقط از خودم دفاع میکردم تااینکه یک شب که باخدای زمان حرف زدم وازکمک خواستم به رفتار خودم فکرکردم متوجه شدم من هم بی آنکه متوجه باشم قدرت طلب شده ام وتصمیم گرفتم رفتارم راتغییر بدهم وبعد از آن متوجه شدم اوچه مدیر مهربان وخوبی است و برخلاف دیگران اصلا قدرت طلب نیست بلکه یک مدیر منضبط وبادیسپلین میباشدالبته بعداز یکسال منتقل شد جای دیگری
ومن خدارا شکر کردم که اواین صحنه را برای من ایجاد کرد متوجه این صفت منفی خودم بشوم. قبلاً بنظرم میآمد مردها بسیار قدرت طلب میباشند حالا به جای اینکه همیشه مردان راسرزنش کنم خودم راسرزنش کنم
با سلام و خسته نباشید به تمام عزیزان.اختیار دل به دست دل است ولی انسان میتواند عکس العمل نشان ندهد.عکس اعمل که نشان نداد کم کم خود به خود درست میشود .مثل داروی مسکن کم کم از شدت درد کم میکند .اگر ادم بتواند در مقابل مدعی همیشه خودش را مقصر بداند رنجیدگی حاصل نمیشود. باید اشتباه خودش را پیدا کند نه طرف مقابل را.این طرز فکر برای تقویت روح خوب است. کتاب ملک جان ص ۱۵۱
با سلام،
در این مقاله گفته شده:
-..پس باید امواجی را پخش کنم و افکاری را در سر بپرورانم و اعمالی انجام دهم که یا اثر منفی رفتار مردم بر روانم را خنثی کند و یا خودم را در پناه سپری نامرئی قرار دهم تا مرا از اثراتی که باعث عکسالعملهای حساس یا ناگهانی میشوند، محافظت کنند…
منظور از سیر نامرئی در اینجا چیست ؟؟؟؟
سپر نامرىی مى تواند همان سیاله الهی باشد که حضوری خیرخواه ومهربان هستن که مارا احاطه کرده اند و بر ما محیط مى باشند.البته این برداشت شخصی من است.
سوفی عزیز، نظر شما مرا بر آن داشت تا تصمیم به نگارش بگیرم زیرا دیروز، برای من نیز، مطالعه این مقاله بود که متوجه ام ساخت به مدت یکساعت و نیم یک منفی نگر تمام عیار گشته بودم.
خبری به من رسید که از ترس آن، اندیشه های منفی بر من فائق آمدند و بسیار بسیار بد حال و کلافه شدم، طبق برنامه ریزی های روزانه ام زمان مطالعه متیس نبود… ندانستم کی بود و چی شد که سر از خواندن این مقاله در آوردم و به یقین رسیدم که تشخیص مشاور من درست است: من دارای فیلتر منفی هستم بدین معنا که تقریبا” منحصرا” بر جنبه های منفی متمرکز می شوم و به ندرت به جنبه های مثبت توجه دارم.
با سلام و تشکر از خدای یکتا که همیشه ما را مورد لطف و رحمت خود قرارمیدهد. و این بار هم با فرستادن این مقاله(علت را در خود بجوییم).انشاالله خودش نیز توفیق عمل را به ما بدهد.دیروز وقتی مطالب را می خواندم بقدری وجودم پر از گرما و انرزی شد که به “او” گفتم ممنون از اینکه همه جوره ما را حمایت میکنی.چون با تک تک سلول هام اینو تجربه کرده بودم که زمانیکه علت را در خودم جستجو می کردم و درسش رامی گرفتم انموقع بود که رنجها برایم شیرین می شدند.در جواب بانوی عزیز باید بگم که تقریبا همه ی ما اینگونه مسایل و مشکلات را تجربه کردیم.هر کدام به نحوی که برای رشد روحمان لازم بوده…
همانطور که میدونید اتفاقات خوشایند و ناخوشایند همه سناریوهایی هستند برای به کما ل رساندن ما.بنابراین دوربین روی ما زوم شده نه شخص دیگر. و تا نقش خودرا ا نطور که مورد رضایت یکتا ست را بازی نکنیم وارد سکانس بعدی نخواهیم شد.(نقش اصلی خود ما هستیم) و به نظرم در اینگونه موارد شخص را نباید قضاوت کنیم بلکه اگر خود را بجای او قرار بدیم کمکش میکنیم تا با اینگونه نقاط ضعفش مبارزه کند.(همدلی)
از انجایی که به انسان کمی اختیار عطا شده است هر چه از خوب و بد برایش پیش بیاید نتیجه ی اعمالی است که یا در این زندگی و یا قبلا مرتکب شده است…خدا برای تربیت وبه کمال رساندن ما عکس العمل اعمال و نیات را به ما بر می گرداند.باید دنیا را با نظری مثبت نگریست چون هر جه پیش می اید جنبه اموزش دارد.(مبانی معنویت فطری ص۴۷ پ اول)
باسلام وتشکر ازمتیس ونویسنده ،بسیار عالی این مطلب توضیح لازم وکامل داده شده ومهم اینجاست که نقش من وسهم من چیست ؟ در گفتار ۲۲۵ کتاب برگزیده فرمودند:……..هیچ عملی بدون عکس العمل نمیماند.ووقتی انسان نیتش در امور اخروی رضای خدا ودر امور دنیوی انچه برخود میپسندد برای دیگران هم همان را بخواهدوعمل کند ،چنین نیتی نمی گذارد عکس العمل اشتباهاتش به ضررش باشد واثر ان را محو می کند.تمام این دستورات برای این امده که وجودمان خیر محض بشود.قابل توجه است که گردش زندگیهای متوالی یک نوع مهلت وحجت است که خدا از روی رحمانیت وکرم به بشر میدهد وسعادتش راهم بدهد که در راهش مصرف کنیم ودراین گردشها ،اعمال قبلی هر کس محیط زندگی بعدی اش را تعیین میکندمحیط هم شامل مردم،زمان ومکان هر سه میشودواز طرفی هم خدابرای اینکه اجرای عدالتش بشود وهیچکس بدون استحقاق به ان هدف برسد موانع ونشیب وفرازهایی در طول راه قرار داده و اینجاست که دیگر نمی تواند ان نقش وسهمی که در سرنوشت خود داشته را نادیده بگیرد.پس توانستن ونتوانستن شخص در مقابل عبور از موانع یک نوع ازمودگیست اگر از موانع گذشت انوقت لیاقت ان مقام را خواهد داشت.همه این موانع میتواند بااختیار یا بدون اختیار ما با توجه به مطالب بالا مسیر بعدی زندگی مارا تعیین کند.در کتاب ملک جان فرمودند:در مقابل امتحان خدا،در مقابل قدرت خدا،قلبا خودش را هیچ بگیرد .ونشاندهنده این است که هیچ شناختی از خودمان نداریم ادم اگر کیفیت خودش را بشناسداز وجود خودش بیزار میشود دلش می خواهد خودش رازیر یک خروار خاک پنهان کند .خب حالا بر می گردیم به مطالب علت را درخود جستجو کردن،ایا واقعا وقلبا توانسته ایم به وظایفمان به درستی عمل کنیم ؟ایا حقوق ووظایف خود ودیگران را مد نظر داشته ایم؟به عنوان همسر ،پدر ،مادر ،دختر، پسر ،و………به همین علت است هر چه برایمان پیش بیاید باید از ان درس بگیریم وهر چقدر در مقابل امتحانات معترف به ضعف خود شویم برایمان بهتر است وچیزی که شخص را به زمین میزند غرور اوست .این راهکارها وبسیاری از تعلیمات معنوی استاد مرا متوجه کوه غرور درونم کرد.اشتباهات وندانم کاریهای خود را که همیشه به گردن دیگران می انداختم باتجربیات تلخ و پشت سر گذاشتن انها با کمک حق مرا متوجه چاه فاضلاب درون کرده واز خودش ملتمسانه میخواهم که مرا به خود وانگذاشته و مخصوصا در حال حاضر نیز که در شرایط سختی هستم که هر لحظه بدون حضور (او)طی مسیر برایم مشکل است ولی از لطف خودش ارامش را هم بهم داده وشکر گزارم. ۳۳عزیز :درکتاب ملک جان فرمودند :برای اینکه در سیرو سلوک خسته نشویم ،باید دو چیز رادر نظر بگیریم:یکی موت،یعنی بدانیم امکان ندارد بمانیم،باید برویم.یکی هم راهنماییهای اولی الامر هاست که همه متفق القول از اخرت گفته اند. با در نظر داشتن این دو موضوع که دنیا فنا ناپذیر است وروح ما باقی میماند وجای ما در عالم دیگر خوب باشد ،نمی گذاردخسته شویم.
سلام.چند سال پیش با دوستی اشنا شدم که صفات بسیار خوبی داشت او راز دار و دلسوز و ….بود اما به همه بدبین بود و با افکار منفی چنان دنیای تلخی را برای خودش درست کرده بود که وقتی حرف از کسی میزدند شروع میکرد به ناسزا گفتن و عیبجویی و عصبانی شدن و ایراد گرفتن و وقتی نصیحتش میکردند بدترو بدتر میشد انقدر به این افکار ادامه داد تا چندین سال گذشت بعد از مدتی مریض شد و از افکار منفی خود با خبر شد و میخواست ان افکار منفی را به مثبت تبدیل کند اما متا سفانه نه خودش میتوانست ونه کسی میتوانست کمکش کند .گوشه گیر شده بود و در خلوت خودش هم حالش بد میشد خلاصه با کوتاهیهایش با دست خودش چنان جهنمی برای خودش درست کرده بود که نه راه پس داشت و نه راه پیش .این موضوع را عنوان کردم تا یاداوری شود که ما واقعا با اختیار و اراده و توانایهای خودمان سر نوشت خود را مینویسیم و ما کارگردان زندگیمان هستیم شاید الان متوجه نباشیم که با اجازه دادن به نفس چه بلایی به سرمان می اید که صد طبیب در درمانش میماند اما بعد میفهمیم که دیگر ممکن است دیر شده باشدو برایمان بسیار گران تمام شود. چرا عاقل کند کاری که باز ارد پشیمانی.
با سلام خدمت تمام دوستان وتشکر از متیس عزیز؛
من همیشه در زندگی روزمره دچار افکار منفی میشوم مثل قضاوت و غیبت وزودرنجی وبه تبع ان خشم وعیب جویی و…خلاصه به قول دوستان کوهی از اتش که منجر به عصبانیت زیاد،روابط سرد با اطرافیان ،ناشکری وهزار چیز دیگر میشودِ،اما متاسفانه تا به امروزاز کنار همه ی این بدی ها یی که در وجودم بود براحتی میگذشتم بدون هیج تلاش جدی برای برطرف کردن علت ،چون زندگی میگذشت هرچندبا ناامیدی و بدون هیچ ارامش درونی که واقعا ازار دهنده بود ….تا اینکه شروع کردم به درس خواندن برای یک امتحان سخت ،این افکار منفی زندگیو درسمو بهم ریخته بودواین نقطه ضعف خیلی بروز کرد طوری که به جای درس خواندن با کوچکترین مشکل یا حرفی از دیگران ساعتها مشغول افکار منفی میشدم ومدام دیگران رو مسبب این حالم میدونستم فهمیدم دیگه نمیشه اینطور ادامه داد ،خدا یه شرایطی رو برام پیش اورده که باید رو خودم کارکنم ،شروع کردم به گوش کردن موسیقی استاد وتاثیر معجزه اسای اونرو دیدم موقعی که از موضوعی یا حرف کسی ناراحت میشدم به جای عصبانیت وخودخوری وانتقام موسیقی استاد رو روشن میکردم وخودبخود اروم میشدم ،ارامشی که با ساعتها حرف زدن با دیگران یا درد دل یا غیبت تا به امروزبرام پیش نیومده،الان دیگه فقط به تسکین این افکار منفی بسنده نمیکنم بلکه با کمک خدا سعی میکنم علت هرچیزی رو در خودم پیدا کنم و کمتراز دیگران ایراد بگیرم،باورتون نمیشه ارامشی دارم وصف نشدنی، لازمه سیروسلوک تومعنویت خودشناسیه وبرای خودشناسی باید مثل یک دانشجو با انگیزه باشیم تا بتونیم نقاط ضعف وقوتمون رودرست بشناسیم وعمل کنیم و…..اگر خودمون رو درگیر معنویت نکنیم نورالهی رو جذب نمیکنیم ویخ میزنیم
در جواب سوفی عزیز:”مبارزه با افکار منفی، که طبیعتاً در ذهن ایجاد میشوند و تلاش در جایگزین کردن آنها با افکار مثبت، باعث تصفیۀ درونمان میشود. بدین ترتیب فضایی مطلوب ایجاد میشود که با پایداری و پشتکار ما وسعت میگیرد و به یک حفاظ مستحکم مبدل میشود که تکیه گاه، پناهگاه و سلاحی برای مقابله با افکار منفی است.”
“با عکسالعمل نشان ندادن، مکانی را مهیا میکنم که میتوانم با فراغت بیشتری تفکر کنم و موقعیت را با تجزیه و تحلیل بهتر درک کنم و سعی کنم علت قرار گرفتن در چنین موقعیتی را متوجه شوم.”
در واقع آن فضای مطلوب , حفاظ مستحکم, تکیه گاه, پناهگاه و سلاح همان سپر نامرئی است که خودمان را در پناه آن قرار میدهیم تا مارا از اثراتی که باعث عکسالعملهای حساس یا ناگهانی میشوند، محافظت کنند.
با عرض سلام و احترام به همه عزیزان؛
سوفی عزیز، در کامنت ۱۶ سوالی را مطرح کردید :« پس باید امواجی را پخش کنم و افکاری را در سر بپرورانم و اعمالی انجام دهم که یا اثر منفی رفتار مردم بر روانم را خنثی کند و یا خودم را در پناه سپری نامرئی قرار دهم تا مرا از اثراتی که باعث عکسالعملهای حساس یا ناگهانی میشوند، محافظت کنند…
منظور از سیر نامرئی در اینجا چیست؟ »
به نظر من که البته نمی دانم چقدر برداشتم درست باشد، منظور از سپر نامرئی یعنی «عکس العمل فوری نشان ندادن»
در متن مقاله آمده است که «با عکسالعمل نشان ندادن، مکانی را مهیا میکنم که میتوانم با فراغت بیشتری تفکر کنم و موقعیت را با تجزیه و تحلیل بهتر درک کنم و سعی کنم علت قرار گرفتن در چنین موقعیتی را متوجه شوم.»
به نظرم این همان روش فوق العاده ای است به نام «مکث و تامل قبل از عمل» . روشی که اگر سعی کنیم آن را در اتفاقات و سناریوهای زندگی امان اجرا کنیم، باعث می شود که حرفی نزنیم یا کاری نکنیم که بعد پشیمان و شرمنده خداوند و خلق خداوند بشویم.
پس در واقع عکس العمل فوری نشان ندادن به نوعی مانند سپری موجب حفاظت ما می شود.
به نظرم «مکث و تامل قبل از عمل» برای ما فرصتی را فراهم می آورد تا نه تنها واکنش تند و سریع نشان ندیم، بلکه دروس و تعالیم معنوی را در ذهنمان بارگذاری و فراخوانی کنیم و این امکان را به ارگانیزم معنویمان بدیم تا اصول معنوی را که بصورت تئوری در خود ثبت کرده به اجرا در بیاورد.
همچنین مهارت «عکس العمل فوری نشان ندادن» به ما این امکان را میده تا نیت و فکر و احساسمان را سریعا چک کنیم و انشالله مطابق رضایت خداوند تغییرش بدیم.
بانوی عزیز
گمان کنم پیدا کردن علت یک حادثه لزوما به معنی پیدا کردن مقصر نیست. ممکن است در حادثه ای که برایم اتفاق می افتد من هیچ تقصیری نداشته باشم، ولی این حادثه حتما به علتی برایم اتفاق افتاده. علت در من است یعنی دلیلی داشته که این اتفاق برایم افتاده. باید چیزی یاد بگیرم، باید مرحله ای را طی کنم، باید واحدی را بگذرانم، …
خیلی مشکل است. گاهی از فشارها خسته می شویم، ولی یاد می گیریم، پیش می رویم، به خدا نزدیک تر می شویم …
سلام به متیس عزیز و همگی دوستان با تجربه های مفیدشون و شکر خدا برای این همه کرم و رحمتشون.
قبل از اینکه درس رو بخونم از صبح بخاطر مسائلی ناراحت و پریشون بودم اما توجه داشتم و مدام صدایی در گوشم شانیت روحم را تذکر میداد
تا اینکه یه جایی که نفهمیدم و نفس بالاخره کار خودش رو کرد و من عصبانی شدم به طرف مقابلم پرخاش کردم اما بیشترین فشارو بخودم اوردم چون باز هم مراعات طرف رو کردم خلاصه حال روحی و روانی ام بد شد خدای مهربون چون دلش برای من سوخت وسیله ای فراهم کرد تا منو به مکانی ببره که من حالم بهتر بشه ولی گفتم نمیتونم بیام .اخر شب داشتم برای یکی از نزدیکانم مسئله روزم رو تعریف میکردم و حق رو بخودم میدادم اما ایشون مدام منو اروم میکردو میگفت حق بهش بده و ….. تا اینکه درس رو خوندم و دیدم خدای من این درس رو انگار فقط و فقط برای من فرستادید گاهی چشمم پر از اشک میشد و دلم هی ارومترو ارومتر شد وقتی درس و کامنتای دوستان تموم شد دیگه خبری از اون بی قراری در من نبود . “بانوی عزیز”وقتی مطلب شمارو خوندم دیدم چقدر زندگیهامون و تجربه ها و رنجهای زندگی ما ادما شبیه به همه، یاد گذشته افتادم و مثل فیلم سینما همه همه اونها جلوی چشمم رژه رفتن .و باز یاد پدر مهربون افتادم که چقدر در اون رنجها منو یاری کرد و گرنه من الان اینجا نبودم من در اون شرایط کم کم یاد گرفتم که خدا داره یه چیزهایی رو از روح من پاک میکنه حتی اگر تو نمیدونی چرا؟ چون نفس به من میگفت تو که اشکالی نداری ،البته همیشه هم اینطوری نبودم گاهی مثل تخمه روی اتش میشدم وگاهی هم کمک خدا رو بیشتر حس میکردم ، تو باید صفت صبوری و مدارا رو یاد بگیری خلاصه بسیار رنج و سختی کشیدم الان که دارم به اون روزا فکر میکنم و کمی از علتهای رنجهایم را بواسطه پرورش فکرم فهمبدم خدارو شکر میکنم و طلب عفو و بخشش میکنم از خدا، و در دعاهایم طلب بخشش کردم برای کسانی که موجب ناراحتی من شدن چون باعث شدن روح من رشد کنه چون من صبور تر شدم و میبینم الان که جور دیگری در فشار هستم حس مدارا گری در من بیشتر شده و اون مشکلات باعث شدن من پی به نقاط ضعف بیشمار خودم ببرم بانوی عزیز من الان اون نوع مشکلات رو ندارم ولی جور دیگری باید رنج ببرم تا رشد کنم .پس چون خدا میخواهد که ما رشد کنیم هر از گاهی سناریو را یه شکل دیگر با ادمهای دیگری برای ما میچیند .گاهی که فشار زندگیم بیشتر میشود یاد مهربونیهای خدا می افتم و با خودم میگم این فشار ها میتونستن هزاران برابر این هم بشوند و تحمل من هم کمتر اما خدا از فشار رنج کم کردن و تحمل منو هم بیشتر و ممنون خدا میشوم. ببخشید خیلی حرف زدم
با سلام و احترام
در پاسخ به کامنت ۳۳ پیشنهاد من با توجه به کار عملی های گذشته یکی این است که تصور کنید افکار شما با صدای بلند در عالم معنا پخش میشود و یا تصور کنید افکار بو دارند و شما با داشتن افکار منفی بوی بدی از خود به محیط اطراف ساطع میکنید و یا طبق گفتار ۲۵۶ آثارالحق جلد ۲ :” راهش اینست که به آن اعتنا نکنید و میدان ندهید . هر وقت آمد , توجه پیدا کنید و اعتنایی به آن تصور نکنید ”
در پاسخ به سوفی عزیز : عزیزم به نظر من (قرار دادن خود در پناه سپر نامرئی) به معنی پناه بردن به یکتاست . استاد الهی در گفتار ۴۸ آثارالحق جلد ۱(چاپ پنجم) فرموده اند : “در مواقع حمله ی نفس , فقط از شخص استاد باید طلب کمک کرد و اوست که به داد شاگرد می رسد ”
در پاسخ به آلکای عزیز : در کتاب معنویت یک علم است , صفحه ی ۱۱۱ دکتر الهی فرموده اند : ” … برای این کار باید ذهن با پیام های الهی آشنا گردد و این به زمان احتیاج دارد . با این حال , حتی اگر نتوان رمز این پیامها را یافت , همین قدر که انسان متوجه شود بیهوده رنج نمی برد , آلامش تسکین می یابد و آرامتر با مشکلات برخورد می کند . ” و همانطور که در کتاب ملک جان صفحه ۵۰ آمده ما نیز باید تمام نیرو را به کار ببریم که بفهمیم تا بهتر مبارزه کنیم و مبارزه کنیم تا بهتر بفهمیم …
ممنون
با سلام به همگی
وقتی سعی میکنیم که خودشناسی کنیم و روحمان رو رشد بدیم رشد و سیر کمال هم شوخی و کار یک روز دو روز نیست .متوجه شدم که اگر دوست دارم که این رشد در من حاصل بشه باید در رنج و فشار ایجاد بشه .وقتی به گذشته خودم فکر میکنم میبینم سالهایی که من در خوشی و بیخبری زندگی میکردم و خبری از خودشناسی و عکس العمل در زندگی من نبود هیچ رشد و تحولی رو در خودم ندیدم.تمام اون سالها به چشم و همچشمی و لذتهای زودگذر گذشت بدون اینکه من حتی یکقدم هم جلو رفته یاشم خلاصه با اینکه من بظاهر خوش بودم اما هیچ خاطره خوشی از اون روزها ندارم .برعکس زمانهایی که من در رنج و فشار بودم و توجه بخدا هم داشتم زمانهایی است که فکر میکنم بزرگ شدم و رشد کردم چون در اون سختیها بود که من شکسته شدم و خدای مهربون با لطف و کرمشون دوباره منو ساختن و خوشحالم که خدا شرایطی رو فراهم کردن که من کمی از عکس العملهایم را اینجا پاک کنم اون هم با کمک خودشون “هیچ حقی از بین نمیره چون ضامنش خداست””
ممنون از همه دوستان.
پاسخ هاله عزیز برای بانوی عزیز واقعا مرا تحت تاثیر قرار داد. ممنون از هر دوی ایشان.
مثال فرودگاه واقعا عملی و زیبا زده شده. وقتی به فرآیند کاری یک فرودگاه و کنترل های آن فکر می کنم متوجه می شود که چه کارهایی را برای روان خودم و افکارم انجام نمی دهم.این مقاله و تجربیات دوستان برایم بسیار تکان دهنده بود.
با سلام وتشکر از همه دوستان عزیز:
این چند روز که این مقاله و بخصوص کامنتهای دوستانم رو خوندم اگر چه در بعضی از اونها در واقع تجربه ای نداشتم اما اتفاق دیگه ای برای من افتاد و اون اینکه دیدم دو صفت صداقت و شجاعت که به صبوری و گذشت وشکر منتهی میشه در این “علت را در خود جستن “خیلی نقش ایفا میکنه.چون کسی که در اتفاقات نمیخواد فرا فکنی کنه و از زیر بار مسئولیت کارهایی که انجام داده شانه خالی کنه یا در پاره ای از موارد از تقدیر فرار کنه قطعا فرد شجاع وصادقیه.
این فقط در مورد اتفاقات بظاهر نامطلوب نیست.اگه کسی در اتفاقات خوب هم این صداقت با خدا رو داشته باشه که بگه من کسی نبودم که بتنهایی به اینجا برسم(منیت نداشته باشه و شاکر هم باشه) در واقع شجاعت خود شکنی رو داشته.
۳۳ عزیز
با سلام
شخصابرای دور شدن از افکار منفی دو متد رو سعی میکنم تقریبا همزمان انجام بدم یکی سعی در جایگزین کردن یه فکر مثبت و دوم توجه به مبدا.
در نهایت توجه کنیم که افکار منفی معمولا وجود دارن ومبارزه با اونها هم باید دائمی باشه.هر مبارزه ای هم احتیاج به انرژی داره.این انرژی رو باید حتما روزانه کسب کرد.بدون این انرژی توفیق چندانی در مبارزه بدست نمیاد.
با سلام وتشکرازمتیس گرامی وهمه دوستان عزیز
۳۳ عزیز کامنت ۸ ، البته کنار گذاشتن افکار منفی کار آسانی نیست ولی به نظر این حقیر، بهتر است به محض تشخیص هجوم آنها در همان بدو امر کاتشان کرد وآنها رابیرون راند ، چون هرچه بیشتر بمانند مثل باتلاق، عمیق تر مارا درخود فرو می برند.به قول آن ضرب المثل چینی، افکار مثل پرندگانی بالای سر ما پرواز می کنند، ولی نباید به آنها اجازه دهیم آنجا لانه بسازند.گذشته از آن ،با تکیه به اصل حاضر وناظر دانستن او سعی کنیم درمحضرش به افکار منفی مانند هرچیز منفی دیگری میدان ندهیم.
با تشکر از متیس که امکان گزارشات را فراهم کرده.’خاطره ی معنوی که با حذف، حدود ۷۰% را شامل میشود اینطور اغاز میکنم’در سال ۸۲ دوستم که در حال حاضر از کوهنوردان با سابقهی حدود ۴۰ سال میباشد همچنان به کوهنوردی ادامه میدهد’در انزمان با سرطان روده در بیمارستان بستری شد’و تحت عمل جراحی و شیمی درمانی قرار گرفت’در لحظه با او تماس گرفتم’باجناق ایشان تلفن را جواب دادند گفتند … اقا خواب است و من با اصرار گفتم گوشی را نزدیک گوشش کنید’بعد موسیقی اذربایجانی را برایشان زمزمه کردم و قطع کردم’بعد از سه روز به ملاقات رفتم و ایشان گفتند که در ان لحظه روح من بالای جسمم بود و دو نفر زیر بازوانم بودند و مرا به داخل تونل بردند که جنگل قرمز رنگی بود ولی وقتی ان قسمت از موسیقی را که میگفت …رها شدم و از دستشان فرار کردم یکی از انها گفت بگذار برود هنوز وقتش تمام نشده.در جای دیگر موسیقی که میگوید …من مثل عقاب اوج میگرفتم و سینه ام را به چمنها میزدم و دوباره اوج میگرفتم’و این حالت تا پایان موسیقی ادامه داشت’تا اینکه روحم به داخل بدنم رفت’باجاناق ایشان میگفتند که وقتی من بوق ممتد گوشی را شنیدم و خواستم قطع کنم … اقا بیدار شدند گفتند من هنوز از دخترم ساناز و کوه سیر نشده ام باز هم کوه میروم و اینها را با هیجان فریاد میزد’و استاد نیز موسیقی را دوای روح میداند…
باسلام وتشکرزیاد از متیس عزیز
میخواستم بگم بیشترناراحتیهاى ودلگیریهاى ما از دیگران درواقع از غرور ماست
چون آگه کارى براى کسى میمنیم ( ناخواسته درپس خواسته ) براى احترام ، به به
وچه چه دوستان وفامیل هست چون ازخودمون اگاهى کامل نداریم وگرنه اصلأ ناراحت
ودلگیرنمیشدیم
اگر واقعأ درمن اگاه خودمون فروبریم اینو میفهمیم
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست
از بهر طمع بال و پر خویش بیاراست
بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت
امروز همه روی زمین زیر پر ماست
گر اوج بگیرم بپرم از نظر شید
می بینم اگر ذره ای اندر تک دریاست
گر بر سر خاشاک یکی پشه بجنبد
جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست
بسیار منی کرد و ز تقدیر نترسید
بنگر که از این چرخ جفاپیشه چه برخاست
ناگاه ز کمینگاه یکی سخت کمانی
تیری ز قضا و قدر انداخت برو راست
بر بال عقاب آمده آن تیر جگر دوز
وز ابر مر اورا به سوی خاک فرو کاست
بر خاک بیفتاد و بغلتید چو ماهی
وآنگاه پر خویش کشید از چپ و از راست
گفتا عجبست این که ز چوبست و زآهن
این تیزی و تندی پریدن ز کجا خاست
زی تیر نگه کرد و پر خویش برو دید
گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست
شاعر:ناصر خسرو قبادیانی بلخی
س.ا عزیز از صحبت هایتان خیلی ممنونم.
خیلی ممنون از لطف دوستان در پاسخگویی به سئوال حقیر
خیلی ممنون از لطف دوستان در پاسخگویی به سئوال حقیر.
با سلام به همه عزیزان .سوفی عزیز سوالی کرده بودید که علاوه بر نظرهای دوستان عزیز اگر توانستید کامنت ۱ anonimus عزیز را نیز بخوانید بسیار به جواب شما نزدیک است البته این درک و استنباط من است بسیار برایم جالب بود از ایشان تشکر میکنم..از کامنتهای دوستان عزیزم بسیار ممنونم حتی کسانی که فقط تشکر کرده اند این همدلی مرا به شوق و عمل وا میدارد .
با سلام
در جواب به کامنت ۱۶ به نظرم سپر نامرئی همان واکنش فوری نشان ندادن وبه خود فرصت فکر کردن دادن است که این تحمل باعث میشود من از ضرر های سریع برخورد کردن در امان بمانم ومانند سپری ولی نا مرئی از من محافظت میکند
بانوی عزیز من نیز با نظر هاله جان موافقم اینکه علت را در خود جستجو کنیم گاهی میتواند اشتباه یا ضعفی در من باشد که منجر به این اتفاق شده وگاهی قراراست تغییری مثبت در من به وجود بیاید که این فشارها به من وارد میشود در هر حال یادمان باشد که مرتب به خود تلقین کنیم ویاد آور شویم که خداوند معالج خیر خواه مخلوقاتش است وهیچ رنجی را بیهوده حواله نمیکند(مبانی)ومدام سعی کنیم ولو با تلقین هم که شده زندگی را با دید معنوی نگاه کنیم اینجاآمده ایم کلاس درس. آمده ایم برای آموزش برای خوش گذشتن ویک نفس راحت در زندگی کشیدن نیامده ایم خوب طبیعتٌاٌ آموزش همیشه باسختی وتحمل خیلی از فشارها همراه است زیرا آموزش در من تغییر ایجاد میکند وهمین لزوم تغییر من میتواند دلیل خیلی از اتفاق های زندگیم باشدفکر میکنم این دید به من کمک میکند هرچند ظاهراٌ دلیل اتفاق را واضح نتوانم در خود بیابم ولی لا اقل دلگرم شوم وبه بیراهه نروم
با سلام،
از – م. ا – و سپید و باقی نظرات و راهنمایی های شما عزیزان بی نهایت ممنونم.
راستش من باید به نکته ای اعتراف کنم.
گاهی اوقات این فکر من را درگیر خود میکند که خدا کاری غیر ممکن از من میخواهد. اینکه بر خلاف غرائز و طبیعتم ، به نفع روحم ، تصمیم گیری کنم ، در بعضی موارد برای من دور از توان من تصوریمه . مثلا زمانی که شخصی با نقشه و برنامه ریزی و به وضوح، قصد آزار و یا سو استفاده از من را داره، یا در برابر سردی و بی انصافی دیگران، حسادت و بد خواهی افراد و … من چِطور این کارها ی به وضوح منفی دیگران رو از اون آدمها جدا کنم و به خودم نگاه کنم؟ آیا اینکه ما با نتیجه نباید کار داشته باشیم، به این جهت توصیه شده که نتیجه ای که در این مبارزات عاید من نوعی میشود، تقریبا همیشه منفی خواهد بود؟ نتایجی دلسرد کننده ؟ صادقانه بگم، بی نهایت روی این مورد تمرین کرده ام، شرایط آزمایشم را در هر مورد بررسی کردم، مطالعه و تکرار کردم اما نشد. من قادر به این نوع بخشش و این نوع نگرش نشدم. البته سمج تر از این صحبتها هستم و دلسرد هم نمیشم و باز ادامه خواهم داد . اینکه چقدر کار روی ان نقطه ی ضعفم سخت و سوز آور است بماند.
نکاتی که در این مقاله بیان شدند بی نهایت جالب هستند و من کاملا مشغولش شده ام. البته تمامی مقالات این سایت پر بار و مفید هستند.
از شما دوستان واقعا از اینکه با محبت و دقت راهنمایی میفرمایید خیلی ممنونم. خیلی بهم انگیزه میدهد. بسیار کمکم میکند.
مکمل تمام نظرات خوب دوستان باید عرض کنم در فرایند رسیذن به مبدا باید در نظر داشت برای مبارزه با هر صفت منفی بدون کمک مبدا نتیجه ای به دست نمیاد. یعنی تا صداقتا از او کمک نخواهیم امکان غلبه بر نفس وجود نداره. و اینکه نتیجه واکنش را بخدا بسپاریم.
با سلام و تشکر از کامنتهای زیبای دوستان و متیس عزیز در مورد سوال بانوی عزیز و کامنت ۴۱ از سوفی گرامی بنظرم مقاله می خواهد بگوید ، هر اتفاق بدی که برای ما روی می دهد میتواند حاصل عملی خطا از ما ، در رابطه با همان اتفاق بد یا قبل از آن در این زندگی یا زندگی های گذشته مان باشد که مسئول این خطا و اتفاق بدی که عکس العمل آنست و برای تنبیه یا تنبّه ما برایمان اتفاق افتاده در واقع در هر صورت خودمان میشویم ،یعنی اگر خبط یا خطایی کسی در مورد ما بلحاظ نفس اماره ایی که در او هم هست رویداد ،و ما هم در آن حادثه تفّکر کردیم و دیدیم که واقعا بی تقصیر یا کم تقصیریم ، در واقع بواسطه اعمال قبلی خودمان بوده است ،یعنی بنظرم مقاله نمیخواهد بگوید حتماً در هر اصطکاک و برخوردی که با دیگران در روابطمان داریم لزوما به خود بقبولانیم که افراد روبرویمان لزوماً بی تقصیرند و حتما ما در آن درگیری یا پیشامد گناهکاریم و لزوماً باید حتما یک خطایی در رابطه با آن اصطکاکِ خاص در خودمان به هر شکلی شده ، پیدا نماییم و در فکرمان آنها را مبرا از هر گونه تقصیر قلمداد نمائیم، بلکه بنظرم می خواهد بگوید همین که ما در آن شرایط بد قرار میگیریم (مثلا سارق به ما حمله میکند و پول ما را می برد یا با عده ایی از همکارانمان اصطکاک پیدا میکنیم یا…) بخاطر خطاهایی است که در حال(همان قضیه) یا گذشته ،خودمان انجام داده ایم که مستحق آن پیشامد بدمان کرده است پس باز هم،حتی اگر در آن زمینه ی خاص واقعاً بیگناه یا کم گناه باشیم ، ما در زمانها یا مکانهایی به نوعی خطایی کرده ایم . اصلا همین که ما را بدنیا برگردانده اند ، اغلب به معنای اهمال ما در پاس کردن دروس معنویمان بوده است و نشان میدهد که ما به نوعی قاصر یا مقصر بوده ایم همانطور که در گفتار ۱۴۹۶ آثارالحق چ۵ فرموده اند :”…به عقیده ی من مجازاتی بدتر و بالاتر از به دون برگشتن نیست…” که در پاورقی جناب پروفسور الهی در اینباره توضیح فرموده اند :”…روح که بعد از مرگ وارد عالم برزخ می شود ، برایش ناگوار است که مجبور شود مجددا به جسم خاکی برگردد”،چنانچه در کتاب برگزیده در گفتار ۳۶۴می فرمایند :”…اجتماع امروز جنگل است ، اگر انسان بتواند به سلامت از آن بگذرد واقعا معجزه است…”پس اگر مثلا در این جنگل با یک شیر روبرو شدیم و به ما حمله کرد لزوما به این معنی نیست که ما در آن صحنه گناهکار بوده ایم ولی حتما به این معنی می باشد که کارهایی کرده ایم که ما را مستحق کرده که به این جنگل متاسفانه دوباره برمان گردانند،و کلا از جنگل انتظار مشکلات و سختیها و کشمکش ها و…را منطقا باید داشت .با تشکر از کامنتهای زیبای شما و دوستان.
با سلام
سوفی عزیز کامنت ۴۱، فکر می کنم آنچه راکه مطرح کرده اید همه ما به نوعی درگیرش هستیم، اما مسأله اینجاست که
ما در موردجسم وامورمادی ودنیوی بیش از توانمان تلاش می کنیم وبرعکس برای امور معنوی ورشد روح ، همه توانایی های خود را به کار نمی گیریم، نتیجه اش میشود خستگی جسم وکسالت روح، که شاید به نوعی به دلسردی منتهی شود، اما از طرفی هم اگردر مقابل تمام بی انصافی ها و بی مهری های دیگران بتوانیم شکیبایی خود را حفظ کنیم ونه تنها مقابله به مثل نکنیم بلکه رنجشی هم به دل نگیریم، نتیجه این می شود که دلگرم می شویم داریم این سختی را تحمل می کنیم تا در مقابل ، رضایت «او» را به دست آوریم،یعنی بزرگترین موهبت را، دیگران هم خود دانند با خدای خود. می گویید سمج تر از اینها هستید، این درست همان چیزی است که همه ما به آن نیاز داریم، باید به شما برای داشتن سماجتی از این نوع تبریک گفت.
سلام
از هاله عزیز برای پاسخ بسیار کاربردی و خالی از هر گونه تئوری محض متشکرم.
در رابطه با سوال بانوی عزیز تجربه ایی را میگویم که شاید قابل تامل باشد .
۱- یکی از مشکلاتی که اغلب ما(در مثال جای مناقشه نیست) با آن دست و پنجه نرم میکنیم حق قضاوت کردن است که گاهی حتی بجای خدا هم حکم میدهیم و در ناخودآگاه خود نه تنها آن را قبول میکنیم بلکه یواش یواش آن را باور میکنیم و پس از مدتی خود را محق میدانیم .به عبارتی شخص مورد نظر را قبل از این که بگذاریم از خود دفاع کند در ذهنمان میکشیم.
۲-مسئله اصلی اینجاست که ما اعمال انسانها را در ذهنمان خط کشی میکنیم مثلا میگوییم فلان کار بد است و فلان کار خوب است ؟ بارها از خود میپرسم از کجا میدانی این کار از نظر خدا چگونه است؟ آیا خدا هم مثل من به این موضوع نگاه میکند ؟ درست است خیانت کاری بسیار ناپسند است ولی وقتی صحبت از خیانت میشود ذهنمان ناخودآگاه معطوف به جایی دیگر میشود که ممکن است الزاما صحیح نباشد .(روابط نامشروع)
آیا تا به حال فکر کرده ایم که دروغ گفتن هم نوعی خیانت است؟
آیا تا به حال به دروغ نگفته ایم ؟(چه مصلحتی چه غیر مصلحتی)
جالب اینجاست که ما اغلب راجع به دروغ گفتن پوست کلفت شده ایم و آنرا کوچک و خرد میشماریم.حال آنکه نمیدانیم خدا کدام را ….
به هر حال هر چیزی که دور از راستی و صداقت باشد به نوعی خیانت تلقی میشود . کمی فکر کردن درباره این مطلب شاید به ما یادآوری کند که فقط خدا حق قضاوت دارد و به راحتی میتوان علت را در خود جسیجو کرد.
{ببخشید که در بعضی از جملات از لفظ ما استفاده کردم }
ممنون
با سلام وتشکر از متیس عزیز و دوستان
مطلبی در مورد وجود خودم:زمانی که افکار منفی از هر نوع تمام وجودم رو فرا میگیره تمامی امور زندگی واسه ام سخت و کسل کننده و خفقان اور میشه و بعد به دیگران همین حس رو انتقال میدم یعنی وجود خودم رو به دست شر میسپارم وبعد منشا شر میشم و بعد به گریه می افتم و از خدا کمک می خوام که نجاتم بده و او همیشه برای نجات من علامت هایی میرسونه که من گاهی متوجه میشم و
از اون استفاده میکنم و وجود آشفته ام رو تا حدودی سرو سامون میدم وبعد دوباره
همین اتفاق میافته….
من می دونم تا در این عالم علی هستم این موضوع ادامه داره فقط امید وارم از تلاش خسته نشم و با ذهنیت روشن تری هر دفعه تلاش رو از سر بگیرم
با آرزوی موفقیت برای همه و اینکه همیشه نای کمک خواستن از یکتا رو داشته باشیم
با سلام به همه عزیزان.دوست عزیز ۳۳ در کامنت ۸ سوال کردید چکونه با افکار منفی مبارزه کنیم.البته بنده هم تجربه چشم گیری ندارم اما شاید به دردتان بخورد .اول اینکه باید با روان خودتان اشنا باشید تا مبادا افراط و تفریط باعث سر خوردگی شود و بعد ان عمل را شروع کنید.مثلا در مورد نوع دوستی بنده بعد از اینکه با درخواست خود ان شخص کمکش کردم و او تقریبا موفق شده بود اما بعد از مدتی دوباره ان مشکل برایش پیش امده بود نمیدانم روی چه قضاوتی بود که دیگر هر وقت سلامش میکردم جواب نمیداد خلاصه اولین و دومین و سومین بار فکر کردم اشتباه میکنم و نباید قضاوت کنم و یا شاید ناراحتی از جایی دارد خلاصه بعداز دهمین بار دیدم واقعا انگار از من ناراحت است اما هر چه فکر میکردم جز اینکه صادقانه دوستش داشتم و خیرش را میخواستم کاری نکرده بودم به فکرم امد باهش صحبت کنم اما یاد فرمایش استاد افتادم که اگر به روی طرف بیاوریم یا قسم میخورد که گناه قسمش به گردن ماست یا میگوید خوب کردم که باز درست نیست این کار را نکردم اما به قول شما نفس بی کار نمینشست و هی نیش میزد که تو هم دفعه دیگر سلام نکن و محل نذار انقدر صدای این بی مروت زیاد بود که گریه ام را در اورد مثل بچه های خودخواه خود را بالا و پایین می انداخت که حق با توست باید نشانش دهی در خلوت خودم صدای زشت نفس را میشنیدم اما ناخوداگاه چنان سیلی محکمی بخودم زدم که دیگر متوجه چیزی جز خفه کردنش نبودم سیلی دوم و سوم نیز امد با گریه و زاری …….و بعد تشکر از خدای عزیزم که نگذاشت خلاف رضایتش عمل کنم و بعد یادم داد که باید عمل ان شخص را از خودش جدا کنم قبولش کنم برایش دعا کنم و از ته دل دوستش داشته باشم میدانم که چه دردو ضعفی دارد مبارزه کردن اما وقتی او بخواهد همه کار میکند فقط نیم قدم فقط صدایش کنیم او کمک میکند .با ارزوی موفقیت برای تمام عزیزان که واقعا محتاج ان یکتای بی همتا هستیم
با سلام
ابتدا باید بگم که این کار فوق العاده مشکلی است برای من که همیشه علل را در خودم جستجو کنم …
وچقدر به موقع بود برای من …
من اخیرا مشکلی با جمعی از دوستانم داشتم که کار به درگیری هم کشیده شد و بعد از اون اتفاق هر چه قدر فکر میکردم انها را مقصر میدانستم که وقتی انها این اجازه را به خودشان می دهند که در مسائل خصوصی من دخالت کنند قطعا مشکل از اونهاست . ولی وقتی مقاله را خواندم و با کمک تعلیمات استاد به فکر افتادم که اشتباه بزرگ من بوده که چه در حال حاضر و چه در گذشته این “من” بودم که این اجازه را میدادم که دیگران از حدشون بگذرند و شاید در گذشته من هم این اجازه را به خودم میدادم که در زندگی آنها دخالت کنم و بسیاری اشتباهات دیگر …
با این همه دانستن اینکه او ناظر و مواظب ما هست همیشه در سخت ترین لحظات ارامشی مثال زدنی (البته از جنس درست چون خودشون بهمون میدهند) برایمان دارد
ممنون
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم.هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم.صفای خلوت خاطر از ان شمع چگل جویم.فروغ چشم و نور دل از ان ماه ختن دارم.مگر دنیای دیگری بیاید و خدای دیگری و بندگان دیگری .پس تا در بهترین دوران هستیم از دوست داشتن و افکار درست و عمل درست انطور که استاد فرمودند استفاده کنیم و لذت ببریم که ممکن است چنین روزگاری دیگر تکرار نشود .
با سلام و وقت بخیر خدمت دوستان
دیروز یکی از دوستان مطلبی را به من گفت که تقریبا دچار شک شدم. ایشان به خاطر جایگاهش در اداره حرفهای اکثر دوستان را می شنود. گفت: خیلی با احتیاط گفت دوستانه می گویم:تقریبا همه همکارانت دارند پشت سرت بد می گویند. حتی در موردی که از بیرون تماس گرفته بودی از صحبت کردن با تو خودداری می کردند. یکیشان مدام گوش می ایستد و پیش مدیر گزارش تو را می دهد.
شگفت زده شدم به خاطر اینکه این دوستان و همکاران چرا روبروی من چیزی نمی گویند. جالب اینکه من پیش مدیر از اکثر آنها خوب گفته بودم هرچند جای دیگر و در ذهنم گاهی انتقاد کرده بودم. البته کمی به حرف این همکارم شک کردم که شاید دارد اغراق می کند اما آنچه حقیقت داشت این بود که رفتار آنها با من دیگر مانند گذشته نیست و دل خوشی از من ندارند.
با خودم فکر کردم چکار کرده ام که اینها پشت سرم اینکار را می کنند. البته ذهنم دائم به این سمت میرفت که مقصر آنها هستند اما یک قانون برای خودم با توجه به تجربیات گذشته داشتم اینکه اگه عده زیادی چیزی را می گویند حتما خبری هست و دیگر اینکه یک بار هم اتفاق افتاده بود که اگر زیاد از دیگران انتقاد کنی بد می شوی.
حتی به این فکر کردم احتمالا رفتارم طوری بوده که حسادت آنها را تحریک کرده، یا انتقادها و زبان تند من آنها را خوش نیامده، شاید رفتاری مطابق میل آنها نداشته ام و آنها مرا از دایره خود کنار گذاشته اند. خلاصه سعی کردم به خودم و اعمالم بیشتر فکر کنم و سعی در تصحیح آنها کنم و از طرفی هم مراقب صحبتهایم و رفتارم باشم و سعی کنم این موارد را به روی آنها نیاورم.
به نام خدا
با سلام
سوفی گرامی (کامنت ۴۱),در مواردی که مثال زدید,شاید اگر تصور کنید این شما نیستید که مورد آزار , سو استفاده , سردی و بی انصافی ، حسادت و بد خواهی و … قرار گرفته اید و فکر کنید شخص سومی هستید که باید علت هایی{ به قول دوست گرامی هاله (کامنت ۲۴ ): علت نه مقصر) که باعث ایجاد مشکلات مثالیتان بین دو طرف دیگر شده است را بصورت دقیق , موشکافانه و هوشیارانه (با تمام ظرفیت ادراکیتان)پیدا کند ,به جواب و در نهایت به راه حل برای رفع مشکل برسید .
از همه عزیزانی که به سوالم جواب دادند ممنونم. مرسی.
با سلام مجدد و تشکر بسیار از متیس عزیز و تمامی دوستانم.چون این مقاله بیشتر از افکار و روان صحبت شده انگیزه ای شد برایم که گفتارهای شیخ جانی که پر از راهنمایی های ارزنده در باره همین درس است را دوباره بخوانم و یکی از این گوهرها را انتخاب و یک قسمتش را برای عزیزان بنویسم.فکر بشر حالت اب روان دارد سکون نداردهمه جور فکر هم به ذهن میاید کلا انسان باید فکرش را کنترل کند. فکری که به عمل نیامده ولی صحیح هم نیست حالت قصور دارد یعنی شخص در مقابل پرورش فکرش کوتاه امده (قصور کرده).فکر مثل اب است اگر از این اب استفاده نکنی ظلم به خودت کرده ای و مقصر هستی.باید از این اب استفاده کرد و کشت کرد.اگر ادم در حال مبارزه با نفس باشد فکر بد باعث بی ایمانی نمیشود.ص ۱۵۳و ۱۵۴ .یاد مطلبی افتادم که حتی فکر خنثی جز بیلان منفی حساب میشود پس موضوع خیلی دقیق تر از این حرفهاست گفتار استاد که فرمودند چنین سهل و اسان در هیچ مکتبی درس به شاگردان نیا موخته اند.راه میان بر اما دشوار (چه کرم و بخششی بالا تر از این )که هر قدمش هزار قدم و هر ساعت هزار ساعت و هر سال هزار سال و……. حساب میشود
با سلام
گاهی هم که نمیتونیم علت اتفاقی رو در خودمون پیدا کنیم وارد خرافات نشویم و بگذاریم پای مصلحت خدا.
با سلام و تشکر بسیار مقاله جالب و اموزنده ای بود . وصفالحال هروز ما دررابطه با فامیل و دوستان و محل کارمان است .چرا اتفاقات خوب را به خود اختصاص می دهیم جون نفس راحت طلب است سختی دوست ندارد مضافا در اتفاقات و صحنه سازی ها مثل یک بجه رفتار میکند وتمام دروس وتجارب را به علت خوددوستی و خودکامگی فراموش می کند.
با سلام و خسته نباشید.یادم میاید اولین کنفرانس اقای الهی را که در متیس دیدم انقدر خوشحال شدم که نمیدانستم چگونه شکر این همه نعمت را بجا بیاورم چندین بار با دقت نگاه کردم با گریه انقدر اشک ریختم که دیگر توان نداشتم .تنها بودم با خود گفتم این گریه ها برای چیست فکر میکنی با اینها چیزی درست میشود. اگر میخواهی به خدا نزدیک شوی باید عمل کنی وگرنه هیچ خبری نیست اتفاقا انروزها از طرف دوستی در فشار خیلی شدید بودم هم بدی کرده بود و هم قضاوت و نزد مردم غیبتم را کرده بود خلاصه انروزها تمام فکرم اشغال به نظر خودم بی انصافیهای ان شخص شده بود .هنوز در تماشا کردن کنفرانس در متیس بودم که کم کم خود را در من اگاه عمقیم یافتم همینطور که به خودم نهیب میزدم که خدا فقط از تو عمل میخواهد و …….انگار صحنه سازیی را در وجودم برایم ترتیب دادند و بدیهای ان شخص را تا اخرین بدیش جلوی چشمانم اوردند من هم غرق در وجود خدای عزیزم بودم و هیچ چیز نمیتوانست مرا از او جدا کند ان مهربانترین انقدر شیرینیش را در وجودم ریخت و بعد با گوش هادی درونم شنیدم ایا حاضری با تمام بدیهایی که این شخص بتو کرده او را برای همیشه ببخشی با بغضی که در گلویم حبس شده بود جواب دادم ببخشم من حاضرم همین الان بروم و زیر پاهایش را ببوسم بنده چه کسی باشم ای خدای عزیزم.و اینچنین فهمیدم که حتما ان شخص پیش خدا چیزهایی داشته منی که تا دیروز از او ناراحت بودم اما الان از جانم بیشتر دوستش دارم گفتم خدایا بندگانت که اینقدر شیرینند پس خودت چطوری و فهمیدم باید ببخشم تا به او نزدیک شوم . حال هر وقت از کسی اشتباهی میبینم یا بدی یاد ان لحظه می افتم و این شعر حضرت حافظ را با خودم زمزمه میکنم و انوقت به یاد خدای عزیزم زندگی را با ذوق و شوق ادامه میدهم.مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم. هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم.
با تشکر از متیس عزیز
با خواندن مقاله حالت دلسردی و ناامیدی گرفتم ولی جواب دوستی مرا متوجه کرد که به جای ناامیدی با ریشه یابی حدلاقل از تکرار آن جلوگیری کنم.
با سلام.وقتی موضوعی برایمان با کسی پیش میاید این سناریو فقط برای ماست مگر. وقتی جایی از بدنمان محکم به جایی میخورد یا مثلا میخی به پایمان میرود یا سگی مامور میشود و گازمان میگیرد چکار میکنیم با انها دعوا میکنیم یا انتقام جویی یا غیبت و قضاوت یا فقط درد را تحمل و با ان کنار میاییم و وظیفه مان که همان علت را در خود جستجو کردن را شروع میکنیم . این هم همان است که باید چشم و هواسمان را از طرف مقابل برداشته و متوجه خودمان کنیم مگر نه این است که شیخ جانی فرمودند عمر بشر کوتاه نیست ولی وقت بشر موقت است یا گفتاری از استاد هست بابا طاهر در راه میرفته لنگی برای ستر عورت داشته لنگ باز میشود مردم میگویند بابا لنگت میگوید کو وقت .یا گفتار دیگر استاد خود را سرگرم زرق و برق این دنیا نکنید وقت گرانبهایی را از دست میدهیدتا میتوانید عمر را از دست ندهید و اذوقه و توشه برای ان دنیا جمع . کنید و گفتارهای با ازش دیگر نیز در کتابها و سایتهای استاد نوشته به قول دوستان چه چیز را در مقابل چی از دست بدهیم .حتی اگر بعد مادیش را هم در نظر بگیریم ادم عاقل نفعش را میسنجد و باخود کاری نمیکند که مثلا فشارش بالا و پایین شود یا قلب درد بگیرد یا هزار مریضی دیگر که همه از اشترس ناشی میشود در گفتار استاد امده برای ارامش. شخص نباید از چیزهایی مانند نداری بی کاری و فقر ومرگ خوف داشته باشد و هزاران گفتارهای عملی دیگر که میتواند هم دنیا و هم اخرتمان را با فهمیدن و فکر کردن و به عمل دراوردن ان تامین کند.به امید توفیق.
با سلام به همه دوستان و متیس عزیز
علاوه بر جستجوی علت در خود درسی که گرفتم این بود که باز بیشتر متوجه شدم تقریبا هیچ چیز نمیدانم.وچه طور میشه با این همه ندانستن ها قضاوت کنم.
شعار دینی ام این است که.
نسبت به همه مهربان باشم،
در حق تمام مردم خیر خواه باشم،
هرگز در صدد انتقام بر نیایم و بد کسی را نخواهم،
همیشه در صدد خدمت باشم، مخصوصا نسبت به اشخاصی که به من بدی میکنند ،حتی نمیگذارم قلبا هم رنجش کسی از دلم بگذرد.
در مقابل انجام وظیفه بی اندازه سخت گیر هستم نسبت به خودم بیش تر سخت گیر هستم و یادم نمیاید برای امور شخصی از کسی خواهش کرده باشم یا از قدرت خود استفاده کرده باشم.
ج۱ چ۵ .
با سلام و تشکر از متیس عزیز. یکبار دیگر باز مسئله ای که روزها ذهن و انرژی ام را درگیر کرده بود اینجا توی سایت مطرح شده دیدم. البته در مقایسه با دوستان و شیوه هایی که به کار بردند برای مبارزه با افکار منفی باید اعتراف کنم که بدترین برخوردرا من داشتم و کاملا شکست خوردم. و وقتی فکر می کنم می بینم که اگر من بودم که نمی بخشیدم فکر می کنم بزرگترین نعمت و لطفی که خدا به ما کرده خودش هست. خودش که اینقدر بخشنده است بعد از این همه مسایل به ما اصلا اجازه فکر کردن به توبه را دادن خودش دریایی رحمته من که بودم که نمی دادم. و این بخشندگی و عظمت من را بیشتر شرمنده کارهام میکنه. وقتی آدم فکر می کنه در حضور همچین بزرگواری با او همه لطفی که بهش شده دوباره و دوباره از نفس اش شکست خورده.
ولی واقعا همه چیز از غرور می یاد. به نفس ام میگم یعنی بین من و اون توی فانی کثیف ایستادی؟ ضرر و زیان از این بالاتر که یکی مثل تو منو از اون جدا کنه؟ ولی باز شکست میخورم دقیقه به دقیقه و ثانیه به ثانیه باید بجنگم خیلی زیرکه. واقعا مگر خودش کمک کنه. من که هیچ وقت نتوانستم.
sam عزیز در کامنت ۳۴ شعر بسیار جالب و بجایی را انتخاب و زحمت کشیدید و نوشتید از شما ممنونم.واقعا که از ماست که بر ماست (علت را در خود بجوییم) چیزی که در این مقاله عمیق و پر معنا به ما یاد میدهد.
با عرض سلام
این مساله ، یکی از مشکلهای بزرگ زندگی من هست. من خودم به این موضوع اذعان دارم که آدم خیلی مثبتی نیستم ولی در بعضی موارد، مشکلی که برایمان پیش میاید تقصیر خودمان نیست.
من در اروپا زندگی میکنم. آیا این تقیصر من هست که بعضی افراد جامعه نژاد پرست هستند و کار گرفتن من تحت تاثیر قرار میگیره؟ آیا تقصیر من هست که به علت نژاد پرستی ، با مردم کمتر ارتباط برقرار میشه؟ نمیخوام بگم که همه اینطور هستند، ولی متاسفانه برخورد من بیشتر با این افراد بوده.
نظر شخصی من اینه که مطلب بالا همیشه و برای همه صدق پیدا نمیکنه.
ممنون برای راهنمایی
باتشکر از متیس و نظرات افراد دیگر که واقعا مرا تحت تاثیر قرار داد.
مسلما در هر اتفاق یا پیشامدی که برایمان پیش می آید یک یا چندین درس نهفته است وتا متوجه آن نکته نشویم وآن درسی راکه باید نگیرم آن مشکل برایمان قابله هضم نمیشود پس بهتر است باوجوده اینکه بسیار سخت است وپرورش فکره بالایی را می طلبدتمام تلاشمان را بکنیم که از همان ابتدا دنباله علت بگردیم وناشکری هم نکنیم.
به نام خدا و با سلام.
روان سالم همنوعش را دوست دارد.دوست داشتن همنوع یک واحد سلوکی است.ملک جان ص۱۴۴ .
فکر و خیال برای سالک،در مراحل ابتدایی،در صورتی که ان فکر و خیالات را به مرحله عمل در نیاورد،ایراد و اشکالی ندارد،اما وقتی سالک به مراحل بالاتری رسید،خیال کردن،ولو به مرحله عمل هم در نیاید،برایش ایراد محسوب میشود و برایش ضرر دارد.سالک وقتی به این مرحله رسید،قادر خواهد بود قلب خود را از هر صفت ناپسندی صاف و پاک کند ،یعنی قلبش به طور اتوماتیک صاف و پاک میشود، و از کینه و حسد و بدبینی و غیره چیزی در ان نمی ماند.از انجا که دیگر قلبش پاک است و الوده نیست،فکر و خیال برایش ایراد محسوب میشود.ص۱۳۶ .
سلام
در یکی از کامنتهای درسهای گذشته دوستان یک سایتی را معرفی کرده بودند که من همان موقع مراجعه کردم بسیار هم خوب بود که در ان علاوه بر درسها امتحان هم میگرفتند حالا هر چقدر به ذهنم فشار میاورم نمیدانم نامش چه بود ایا میشود کمکم کنید بانشکر .
با سلام و تشکر
بانوی عزیز فکر میکنم همگی ما با این مشکل روبرو هستیم . چیزی که من در خودم میبینم اینرسی یعنی تمایل برای ساکن موندن یا به حرکت ادامه دادن. ما در مقابل مشکلاتمون مطابق با توانمون عمل می کنیم یعنی همون اینرسی. اگر در توان ما باشه حلش میکنیم و اگر نه شاید به خودمون فشار نیاریم که تغییری در خودمون ایجاد کنیم یا فکر میکنیم که ممکنه اطرافیان ازین تغییر ما استفاده کنند. ولی به نظر من ما خلق شدیم تا اینی که هستیم نباشیم و همانطور که در درسها هست اگر به هادی درون گوش نکنیم در من سطحی غرق میشیم. اگر هادی درون میگه که وقت اینکه آدمی باشم که مطابق میل دیگران باشم و خانواده از من راضی باشه پس کارایی که به این تصمیم کمک میکنه انجام بدیم بدون انتظار نتیجه و این که انتظار نداشته باشیم خیلی مهمه.
سلام,
من در یکی از کشورهای اروپایی زندگی میکنم،اوایل که اینجا وارد شدم در برخورد با مردم خیلی قضاوت میکردم که اینها چقدر بیاحساس هستند چقدر اینطور و آنطور هستند.سالها گذشت و من الان که به اون روزها فکر میکنم میبینم چقدر احساساتی … مردم را قضاوت میکردم.
دوست داشتم تجربهی خودم را برایتان بگویم و میدانم کسی که ما را آفریده به فکر ما هست و فکر میکنم ادمها خودشان وسیلهی هستند در دست خدا.اگر قرار باشد من کاری به دست آورم و نظر خدا هم در آن باشد،امکان ندارد کسی بتواند مانع شود.من به واسطه زندگی در اینجا خیلی تجربیات خوب به دست آورم و دوست دارم همیشه قدردان مردمی باشم که خدا از طریق آنها به من درس داد.میدانم که اگر هر کدام ما هر جایی از این کرهٔ زمین که هستیم یک سری واحدهای معنوی هستند که باید در آن سرزمین طی شوند.
http://www.ostadelahi-indepth.com
میتوان در سوالات روزمره شرکت کرد.البته چون از زمان ثبت نام در این دوره گذشته،شما میتوانید سوالات روزانه را فقط ببینید،اگر در دورهٔ بعد به موقع ثبت نام کنید میتوانید در آزمون روزانه شرکت کنید.موفق باشید.
کامنت ۶۳ عزیز
با اجازه شما من میخواستم این مطلب را برای شما بنویسم و چون من شما را نمیشناسم اگر این جواب در مورد شما بیمورد است از شما معذرت میخواهم.اینها تجربیاتی هستند که خیلی وقتها خودم با آنها روبرو بوده و هستم.
من خودم در اروپا زندگی میکنم،خیلیها اینجا از این کلمهٔ نژاد پرست استفاده میکنند و من میبینم این کلمهٔ منفی چقدر روی روان و زندگی آنها اثر منفی دارد.وقتی آدم از کلمات پیش ساخته بدون تفکر استفاده میکند اجازه میدهد که دیگران را به راحتی به هر دلیلی قضاوت کند.مثلا این کلمه به استفاده کننداش اجازه میدهد که به راحتی نگاه را از روی رفتار خودش بردارد و روی دیگران بیندازد.یعنی دیگر خیالش راحت میشود و به دنبال اشکال خودش نمیگردد.و چه بسا باعث میشود از خود برداشت اشتباهی کنیم. یعنی ما گاهی فکر میکنیم بنده برگزیده خدا هستیم و خدا فقط ما را دوست دارد .در صورتی که همه ما ادمها به واسطه همان خدای یکتا آفریده شدهایم.و خیلی از اشکالاتی که در دیگران هست و باعث عصبانیت یا خنده ما میشود چه بسا که خود از آن مرحله رد شدیم و یا در صحنه دیگر سر راه ما قرار خواهد گرفت.و من متوجه شدم ممکن است در صحنه ای قرار بگیرم که لازم باشد تلاشم را دو برابر کنم و آن سختی باعث شود من یک سری از خصایص خودم را بهتر بشناسم مثلا میبینم من چه زود دست از تلاش برمیدارم و یا چه پشت کاری دارم.از آنجایی که خدا با علت و معلول به ما درس میدهد خیلی جالب است که ما به علتهای که سر راه ما قرار میگیرند توجه کنیم.یعنی در هر اتفاقی منظور خودمان هستیم .منظور تربیت ماست.
با سلام ،
از نظرات و راهنمایی شما عزیزان ممنونم.
صدف عزیز از کامنتهای زیبا و پر احساس و با انرژی شما خیلی لذت میبرم.
صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست بیار نفخه ای از گیسوی معنبر دوست
به جان او که به شکرانه جان برافشانم اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست
…
با سلام به همه دوستان
صدف عزیز
از نظرات شما بخصوص در ارتباط با گذشت و نوعدوستی استفاده کردم.محبت و گذشت خیلی موثره .در مورد خودم و البته با دانش کم خودم سعی میکنم اونها را هر چه بیشتر مطابق با اصول اخلاقی والهی صحیح انجام بدم.
Man عزیز
با سلام
شاید نژاد پرست بودن بعضی افراد جامعه تقصیر ما نباشه اما بودن ما در یک چنین محیطی حتما دلایلی داره و میشه(باید) در همین وضعیت هایی که دلچسب نیستند بهره اموزشی برد.
دوستان دیروز مجددا با قانون توکل به خدا در ص۴۹ معنویت یک علم است مواجه شدم”اگر خود را به خدا واگذاریم هرچه از خوشایند و نا خوشایند برای مان پیش اید صلاح است.”
تصور میکنم توکل داشتن با در نظر گرفتن شرایط توکل کردن
در این بحث میتونه خیلی اهمیت داشته باشه.
در جواب دوست عزیز Man (کامنت ۶٣) می خواستم عرض کنم که نژادپرستی افراد و رفتارهای بدشان در اجتماع تقصیر ما نیست ولی قرارگرفتن ما در چنین جامعه ای و برخورد با چنین افرادی علتی دارد و آن علت این است که ما ضعفهایی داریم که قرار است در کنار چنین افرادی رویش کار کنیم. اگر صفتی از فلان همکار ، حرصمان را در می آورد، بدون شک موضوعی در ما هست که باید روی آن کار کنیم حالا اسمش را تقصیر (به آن معنی که ظاهرا در ذهنمان می آید) نگذاریم. یعنی همانطور که دوستان گفته اند، اینکه من ضعفی دارم که باید رویش کار کنم توجیهی برای کار بد همکارم نیست. او خودش باید بداند که حسود است، یا نژادپرست و مغرور است ولی من به او کار ندارم. من باید ببینم من چرا در مقابل یک حسود قرار گرفته ام. چه چیزی در من است که باید اصلاح شود. همیشه هم این ضعفف ما اصلاح یک صفت بد نیست. شاید منظور تولید صفتی خوب است، مثلا باید توکلم به خدا زیاد شود و اثر او را در زندگی ببینم. از آدمها نترسم و نظرشان برایم مهم نباشد و …
با سلام
مطلبی که مدتهاست فکر منو به خودش مشغول کرده اینه که نفس غرور چقدر زیرکانه در لابه لای افکار واعمال ما خودش را پنهان میکند مثلاٌ مطلبی را می خوانیم سعی میکنیم بفهمیم و عمل کنیم ولی غرور آنقدر زیرکانه وارد عمل میشود که ما سرگرم خود هستیم وفکر میکنیم داریم عمل میکنیم غافل از اینکه باز هم داریم غرور مان را ارضا میکنیم. امیدوارم این حرف من جسارت محسوب نشه ولی با خواندن خیلی از نظرات متوجه شبیه آن را در خود شدم واز آنجا که هر عملی و حرفی از عطر وبوی آن معلومه که چفدر نفس قاطی اونه وقتی به خودم نگاه کردم دیدم باز هم با خواندن این مقاله دارم سر خودم را کلاه میگذارم ظاهراٌ مدعی هستم که علت را در خود جستجو میکنم ولی در عمل اگر سعی کرده ام که علت را در خود بابم ودیگران را مقصر ندانم و علت مشکلم را به گردن آنها نیاندازم را باز به این ربط میدهم که من کریمانه آنها را بخشیده ام یا نادیده گرفتم در صورتی که اگر واقعاٌ این موضوع را بفهمم وبخواهم با خودم راست وصادق باشم با ید به قطع بپذیرم که این یک قانون است که علت همه چیز چه خوب چه بد در درون من است پس اجازه ندهم که غرور به انحا مختلف وارد شود. وبا ژست به اصطلاح معنوی بودن مرا مشغول کند به نظرم یه بیلان خیلی راحتی که میتونم از کار کردن معنوی ام بگیرم اینه که ببینم اینطوری که من درباره خودم فکر میکنم آیا نظر اطرافیان هم همینه یا اینکه اونها روز به روز بیشتر از من فاصله میگیرن ومن باز فکر میکنم من دارم عمل به اصول میکنم اونها نمیفهمند .اگر عمل من معنوی باشد به قطع عطر آن به مشام اطرافیان نیز رسیده ولذت میبرند و اگر ارضای غرور باشد باز بوی آنرا میفهمند پس از اینجاست که نظر اطرافیان درباره ما خیلی میتواند راهنما باشد
به نام خدا
با سلام
man گرامی (کامنت ۶۳)
فکر می کنم در مواردی نظیر شرایط شما توصیه شده است که باید به دنبال پیدا کردن ,فهمیدن و تحلیل بردن درسی باشیم که به علت نیاز رشد روحی امان در آن زمینه برایمان در نظر گرفته شده است .
هاله گرامی در کامنت ۲۴ توضیحات دقیقتری در این زمینه ارایه نموده اند .
با سلام وتشکراز متیس عزیز و همه دوستان
Man عزیز، کامنت ۶۳ ، برای حقیر هم چنین افکاری پیش می آمد وبا کمال تعجب ازخود می پرسیدم وقتی اینقدر واضح است که تقصیر از جانب طرف مقابل است چطور من باید در خودم به دنبال اشکال بگردم؟ اما وقتی طی آموزه ها دریافتم که آگاهی ما از خود به اندازه سر سوزنی وشاید بشود گفت قطره ای در برابر یک دریاست، وقتی من فقط در ایگو یعنی خود آگاه سطحی بسر می برم، چگونه می توانم به قضاوت در مورد خودم اطمینان داشته باشم؟ آیا ( من واقعی خود) را می شناسم؟مثلا” از زندگی های قبلیم اطلاعی دارم؟ می دانم درگذشته های دور ونزدیک چه ها کرده وچه حق ها ضایع کرده ام؟ آیا این شرایط ناراحت کننده ای را که اکنون طرف مقابل برایم پیش آورده عکس العمل یکی از رفتارهای گذشته ام نیست که درحجاب های بر هم انباشته شده ایگو فراموشم شده؟ ولی قدر مسلم اینست که باید بدانم این تجربه تلخ نه برای تنبیه من است ونه از سر انتقام جویی بلکه این هم لطفی است از جمله الطاف الهی در قالبی متفاوت که نهایتا” به نفع من است، تاهم اشتباه وگناه گذشته ام پاک شود وهم با لمس تلخی آن، در رفع رفتارهاو نقطه ضعف های مشابه بکوشم،وهم با تقویت صبر وشکیبایی وتوسل وتوکل به یکتا، سعی کنم به جای گله از دیگران بتوانم با رفتارم اثر مثبت بر آنها بگذارم و به یاری او، رفتار آنها هم نسبت به من تغییر کند. از این دیدگاه می توان گفت مطلب فوق در مورد همه صدق پیدا می کند، تا نظردوستان چه باشد.
راه کمال صفحۀ ۲۳۲ ، پاراگراف اول :
دز آزمون های روزانۀ زندگی است که مبارزۀ با نفس معنا پیدا می کند. این آزمون ها که دستگاه علییت الهی آنها را تنظیم می کند، ماهیت های مختلف دارند، اما در همه حال نقاط ضعف شخص را نشانه می گیرند. بدین ترتیب، اکثر اتفاقاتی که در زندگی روزمره روی می دهد، حتی اتفاقات کوچک، در واقع صحنه سازی هایی است برای آزمودن و خالص کردن شخص و اینکه هر بار گوشۀ تازه ای از وجود خود را کشف کند و خود را بهتر بشناسد. آزمون ها ممکن است درونی باشد- مثلاَ نیت بدی که باید با آن مبارزه کند- و یا به صورت خواب ظاهر شود- مثلاَ شخص خواب می بیند که در معرض وسوسه ای قرار گرفته و به این ترتیب عکس العملش در مقابل این وسوسه مورد آزمایش قرار می گیرد.
دو سال گذشته به مدت ۶ ماه برای شرکتی کار کردم. به علت اختلافی که با مدیر شرکت داشتم استعفا دادم.تقریبا نزدیک به ۹ ماه کاری پیدا نکردم و ناامیدانه به دنبال یک معجزه در زندگی میگشتم. با این که تو این ۹ ماه خودمو با کلاسهای متفرقه ( کلاس نقاشی .. ) سرگرم میکردم و سعی میکردم مفید باشم اما انگار در زندان افکار منفی خودم دست و پا میزدم.خودم مسئولیت این وضعیتی که پیش اومد رو قبول کردم بله من هم مقصر بودم چون مغرور بودم و به دانشی که داشتم میبالیدم. بعد از ۹ ماه مدیر عامل کل شرکت با من تماس گرفت که سر کار برگردم. من واقعا و درونا خوشحال بودم اما یاد کارهایی که مدیر با من کرد می افتادم ولی تصمیم گرفتم و برگشتم به کار.
حالا سر کار هستم و هر روز به اتاق مدیری که با او درگیر بودم می رم و سلام و صبح به خیر به او میگم. خیلی وقتا با خودم دعوا میکنم که تو مسئول هر صبح سلام کردن نیستی اصلا چرا هر صبح سلام میدی حداقل ۳ روز یکبار سلام کن … خیلی فکرای دیگه که به ذهنم می یاد اما من تصمیم گرفتم که کار کنم و میخوام تنشی در کارم پیش نیاد و از همه مهمتر وقتی به درونم نگاه میکنم احساس میکنم آدم قوی هستم چون حداقل از پس غرور خودم بر اومدم.
با تشکر از متیس عزیز
با سلام وسپاس فراوان از متیس عزیز و دوستان گرامی
در کتاب معنویت یک علم است ص۱۱۰ ،سوءال میشود: آیا اگر وضع
ناخوشایندی بدون دلیل برایمان پیش آید،از این جهت است که در یکی از زندگیهای گذشته عمل بدی مرتکب شدیم؟
در جواب می فرمایند:الزاما اینطور نیست. یک اتفاق ناخوشایند
حتی ممکن است جواب یک عمل مثبت باشد. چیزهاییکه به نظر ناخوشایند می آید، گاهی اوقات بسیار مفیداست ،تاحدی که باید
برای آن استحقاق کسب کرده باشیم. گاهی هم ممکن است که اتفاق ناراحت کننده کوچک، بلای بزرگی را که مقرر شده رفع کند. گاهی نیز پیش می آید که مقدر خوبی از طرف مبدابرای
کسی تعیین شده، اما برای این کار باید ابتدا آماده شود و
ممکن است برای این آمادگی تحمل برخی ناملایمات ضروری باشد
زندگی ایوب نبی مصداق چنین موردی است.
پس واقعا نمیشه دقیقا قضاوت کرد چرااین اتفاق افتاده؟
اما به لطف خودشون ایمان داریم آنچه برایمان پیش می آید یا
تنبیه است یا مصلحت و هر دو به نفع ماست پس راضی باشیم و
جز او چیزی نخواهیم،سعی و تلاش برای انجام وظایف مان ومبارزه با نفس اماره داشته باشیم وبه نتیجه نگاه نکنیم
چون قطعا ناامید می شویم. آنچه خدای زمان از ما میخواهد
سعی وتلاش ومبارزه است.
در پاسخ به کامنت ۴۱ سوفی عزیز
در ارتباط با تجربه ی شما دوست عزیز کاملا احساست و اینکه بعضی وقت ها آدم هایی هستند که قصد آزار دارند و به راحتی نیت پلیدشون دیده میشه …
این شعر خیلی زیبا جواب میده آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا …
و وظیفه ی ما فقط مبارزه با درون خودمون به طوری که احساساتمون رو کنترل کنیم تا بدی به کسی بروز ندیم و صبر و استقامت در عمل
یک نکته ی دیگری که به من کمک کرد این بود. وقتی فردی رو میبینم که نیت آزار دیگران رو داره به خودم میگم که شاید روح بیماری داره یا مشکلی داره اما من چی ؟ از خودم میپرسم که من چی ؟ با این همه درس آیا من هم مریض و بیمار هستم ؟! می دونم که پاسخت منفی، چون اگر واقعا روح سالمی هستیم باید با مبارزه با افکار منفیمون از آلودگی روحی دیگران هم کم کنیم و به سالم شدنشون کمک کنیم.
با تجربیات بنده در اروپا نسبت به زمانهای گذشته می توان گفت که الان نژادپرستی به عنوان یک پدیده اجتماعی در اروپا وجود ندارد. افرادی که نژادپرست باشند که از طرف جامعه خودشون هم طرد شده اند. وقتی رفتارخودم را … با رفتاری که اینجا با من می شد مقایسه میکنم می بینم از خودم نژادپرست تر نبوده. اینجا دوستان زیادی داشتم که معتقد به نژاد پرستی اروپایی ها بودند و برخی کسانی بودند که تلاشی برای تطبیق خودشون با جامعه ای که در اون زندگی میکنند نکردند. و جالب اینجاست که آن به اصطلاح نژادپرستها با خارجی های دیگری روابط حسنه ای هم داشتند! حالا شاید تجربه شما واقعا خیلی متفاوت با تجربه من باشد ولی اگر یک خارجی پیدا بشه در جامعه ای که شما هستید که کار داشته باشه نشاندهنده این هست که این کار شدنی است و اگر هنوز هیچ خارجی ای نباشه که کار گرفته باشه شما می توانید با رفتارتون اولین کسی باشید که به به اصطلاح« نژادپرستها» ثابت می کنه که لزومی به نژادپرستی نیست.
دوستان عزیز ، إز راهنمای شما سپاس گذارم
با تشکر از همگی دوستان،
امروز فهمیدم علت اینکه بعضیها به نظرم نامهربون میرسند اینه که خودم با اونها همینطور رفتار کردم.. به خودم که میرسه فکر میکنم چون قلبا دوستشون دارم کافیه، ولی از بقیه انتظار دارم که با رفتارشون مهربونیشون رو نشون بدن. اصلا اینکه به نامهربونی دیگران توجه میکنم هم از نامهربونی خودمه…وگرنه به خوبیهای دیگشون توجه میکردم.
سلام بر همگی
دوستان من خودم شخصا به یک تجربه ملموس رسیده ام که میخواهم نظر شمارا هم بدانم که ایا شما هم همچین تجربه ای داشته اید .
در مبارزه با نفسهایی که در طی این سالیان داشته ام متوجه شده ام ریشه تمام نفسها از غرور است . حسادت عصبانیت تنبلی پرخوری حرص و طمع پرحرفی غیبت قضاوت
کلک حقه بازی رند بودن و خلاصه تمام صفاتی که ما باید بخاطر تقویت انسانیت رویش کار کنیم منشائ اش غرور است.منتظر نظرات شما هستم .ویا به نوعی دیگر شما چه معایبی می شناسید که ریشه در غرور نداشته باشد ؟
سلام
سوفی عزیز، یکی از معا نی سپرنا مرئی شاید این باشد که. هر چیزی که خلاف رضایتت است هرگز نگذارید به هیچ علت و سببی مرتکب یا راغب شوم و یا با ان مواجه گردم.
به شعری که نوشته بودید فکر میکردم خیلی با معنی است .
با سلام و تشکر
این نفس همیشه یه قدم از من جلوتره. باید کاری کرد که من از نفس یه قدم جلوتر بیفتم فکر میکنید چه جوری?
بانوی عزیز ملک جان نعمتی در جواب این سوال فرمودند:
گاهی نفس قوی و گاهی ضعیف است چرا؟
علت ،روح است که بیشتر تسلط پیدا میکند.هر دو با هم در مبارزه اند.نفس حالت یک جیب بر را دارد و همیشه در کمین است.
مثل اینکه آدم میرود خرید،باید یک فکرش به خرید باشد و یک فکرش به جیب برها.
باید دو فکر باشیم.یک فکره نمیتوانیم باشیم.فکرمان باید هم پیش روح باشد و هم پیش نفس.
نفس تا دم آخر با روح است.
با سلام به شما عزیزان
از کامنتها تون ، از نظرات و راهنمایی های پر محبت شما عزیزان ممنونم. واقعا هر کدام از شما از دیدی و از نقطه نظری مفید و با ارزش به من بی نهایت کمک کردین. از داشتن چنین نعمتی خیلی خوشحالم.
من نظرات همگی شما عزیزان را واقعا هر روز خواندم و روی آنها خیلی فکر کردم. عملا خودم را با نظریات و پیشنهاداتتان سنجیدم و در خود م به دنبال اشکالات و بی تعادلی ها م گشتم. در مورد خودم به این نتیجه رسیدم که بخشش و گذشت حاصل سعی و تلاش و تمرین است و هر کسی قادر به بخشش نیست چون هر کسی دید صحیحی از خودش و سنجش درستی از اتفاقات اطرافش ندارد. به همین خاطر است که عمل در مواردی از این قبیل برای من نوعی تا این حد سخت و طاقت فرساست. بخشیدن و دوست داشتن افرادی که ما را دوست میدارند و به ما محبت میورزند مسلما ساده تر از کسانی است که به ما بدی و یا با ما حتی دشمنی میکنند. اینجاست که ارزش گذاری ها مشخص میشود و مبارزه معنی پیدا میکند. اما این به این معنی نیست که نا امید شوم و از مبارزه دست بکشم. هر روز مبارزه میکنم. هر روز صبر میکنم و باز سعی میکنم چون این سعی و تلاش است که از ما انتظار میره. (البته با چشم باز و استفاده از عقل سلیم).
ژاله ی عزیز خیلی از کامنت شما ممنونم.
با سلام
در مورد کامنت ۷۵ ن.ز
باید بگم تا حدودی با شما موافقم چون من در زمان فکر و ذکر حاضرم همه را ببخشم ، اما به محض ورود به عمل و رویارویی با مشکل، نفس طغیان کرده و همه چیز باز سر جای اولش بر میگرده… اما این موضوع باعث نمی شه که من از مبارزه دست بردارم. به نظرم نقش تلقین در این مورد بی نهایت مفیده و من با تلقین و تمرین است که میتوانم خودم را به اجبار از انجام کارها یی که برای مبارزه با اونها نقشه کشیدم، منصرف کنم. به طور مثال به خودم صفات خوبی را که ندارم را یادآوری کنم و لااقل نقش انسانی مثلا بخشنده را (در ابتدا) بازی کنم. با تکرار تمرین و در مواقعی دیدن نتایج مطلوب ، حتی ممکن است به انجام اعمالی از این قبیل عادت کرد. همانطور که گفتین:
– اگر واقعاٌ این موضوع را بفهمم وبخواهم با خودم راست وصادق باشم باید به قطع بپذیرم که این یک قانون است که علت همه چیز چه خوب چه بد در درون من است-
با سلام
بانو ی عزیز
سوالی که پرسیدید خیلی کلی و در عین حال بسیار مفیداست. فصل بیستم و همچنین فصل سی و هفتم کتاب راه کمال به من خیلی کمک کرد…
با سلام و تشکر فراوان از نظرات دوستانم در ۷۴ و ۷۵ برای من بسیار عالی و کاربردی بود.
چند روزی است درگیر مسئله ای شده ام و دوستی از مدتها پیش نزد مدیر خبرچینی مرا می کند با اینکه به او بارها محبت کرده ام اما متعجبم که چرا او این کار را با من می کند(شاید برای دیگران هم باشد).
با توجه به نظر دوستم در کامنت ۷۷ شاید کاری کرده ام که هنوز متوجه اش نشده ام یا باید چیزی یاد بگیرم و مسلما شرایطی که پیش آمده به نفعم است. لا اقل اینها را به خود تلقین می کنم تا شاید به امید خدا به پاسخ برسم یا کمی آرام شوم.
بانوی عزیز در کامنت ۸۸
به نظرم این که از نفس جلوتر حرکت کنیم شاید در ابتدای کار خیلی سخت باشه شاید غیر ممکن و به ندرت شاید ممکن.ولی راهی که مفید هست تا نفس را تحت کنترل بگیریم برنامه ریزی معنوی است که در برنامه ریزی چندتا چیز خیلی مهم وجود داره…
۱ – ما معمولا یک کار سخت رو انتخاب میکنیم یا چندین کار آسون رو میخوایم با هم انجام بدیم و در همون ابتدا از پسشون بر نمی یایم و راهی برای نفس باز میشه که برنامه ریزی رو کنار میذاریم.
۲ – اول برنامه ریزی پرشور پیش میریم و هیجان داریم چون یادمون میره که خداوند هم باید کمکمون کنه
۳- تجربیاتمون رو بنویسیم
روح ما مثل یک کامپیوتر احتیاج به داده داره( داده ها تجربیات ما هستند یعنی زندگی اجتماع خانواده … ) تا خودشو بازسازی یا ترمیم کنه ( خودشناسی ) و این داده ها وقتی خوبن که با خودمون صادق باشیم و حب یا بغض نسبت به دیگران را در خودمون کمرنگ کنیم و علت را در خودمون بازیابی کنیم این داده برای روح ما مفید هست
۴- تجربیاتی که نوشتیم رو چندین بار بخونیم هر بار که این کارو انجام میدیم با دنیای جدیدی از خودمون آشنا میشیم در واقع ما همیشه دیگران رو زیر نظر داریم و خیلی آسون رفتار آنها رو زیر سوال میبریم اما با این کار خودمون و رفتارای خودمون رو روی کار میاریم و کم کم حواسمون رو از اطرافیان بر میداریم روی شناخت خودمون متمرکز میکنیم.
با سلام
در جواب نگرش عزیز، فکر می کنم مثلا بی ارادگی یا تنبلی ریشه در غرور نداشته باشد.من هم مثل شما منتظر نظرات دوستان عزیز هستم.
بانوی عزیز،مساله مهم سطح انرژی معنوی و هوشیاری معنوی ماست. به نظرم با مطالعه معنوی مداوم و تمرین فکر و ذکر بتوان این هوشیاری را داشت. ضمنا پناه بردن به یکتا در مواقعی که زورمان به او نمی رسد.
با سلام و تشکر
در ارتباط بانفس
متیس بلاگ
سؤال و جواب با استاد الهی – چند توصیه برای تسلط بر نفس
نکاتی برای عمل – سرکوب نفس، بدون تفکر برای روح مضر است
سلام به همگی
بانو عزیز ما بیشتر اوقات مغلوب ناخوداگاهمون هستیم چون اید در اون جا حاکم هست و نمیتوانیم بطور قطع همیشه از او جلوتر باشیم تا اشتباه و گناه هم نکنیم و علت رو در خودمون پیدا نکنیم خبری از پیشرفت نیست. ولی من خودم هر وقت مطالعه معنویم زیاد باشه برخوردم با اطرافیان بیشتر و توجه ام زیادتره وقتی در شرایطی میافتم که نفس میخواد از من جلوتر بره یا حتی رفته باشه بلافاصله یاد خدا میافتم و شیرینی مهربونیش تمام وجودم رو میگیره و ازش میپرسم الان شما دوست داری من چه برخوردی بکنم ؟ ::مکث و مشورت:: و انگار ابی روی اتش درون من ریخته میشه و اونجا من متوجه میشم که حالا من یکقدم از نفس جلو افتادم . اگر بتونیم انرژی توجه بخدا رو روی خودمون بیشتر کنیم کمتر نفس از ما جلوتر میرود
با سلام وتشکر
نگرش عزیز، کامنت ۸۶ اتفاقا” من هم مدتی است به همین نتیجه رسیده ام وبا شما کاملا” موافقم، هر عیب ونقطه ضعفی که انگشت رویش می گذارم بعد از ریشه یابی می بینم یک جوری به غرور وصل می شود، بنظرم اولین زیر مجموعه های آن، خودخواهی، خود بینی، خودپرستی،خود محوری… باشد واز این ها انواع واقسام عیب هاریشه می گیرند، شاید به همین علت است که فرموده اند در قدیم هرکس می خواست وارد سلوک شود به اشکال مختلف وادارش می کردند دروحله اول غرورش را زیر پا بگذارد، که اغلب هم طاقت نمی آوردند و می رفتند.حالا ببینید ما با چه دیو سرکش نیرومندی مواجه هستیم وچه نیروی عظیمی برای مبارزه با آن درجبهه های گوناگون باید به کار ببریم! وبه چه انرژی مافوق علی بی نهایتی نیاز داریم!
با تشکر ، دو روز بود در رابطه با مسئله ای شدیدن ناراحت وعصبی بودم و تمام این دوروز درهاله ای از تاریکی وغم گذراندم وبا اینکه علت را در خودم پیدا کرده بودم ولی با این حال قلبم آرامش نداشت و امروز که این مطلب را خواندم مثل یک آبی روی آتش بود دچار شکر قلبی بزرگی شدم . مرسی
در واقع علتی که درخود یافتم ، انتظار وتوقع از دیگران که ریشه خودپرستی وغرور دارد ، بود و این نقطه ضعف باعث خراب کردن روابط بین آدمها و تیره و تار کردن رابطه با یکتاست و وقتی دچار توقع و انتظار هستیم نه عیوب خود را میبینیم نه نعمتهائی که داریم وشکر گذاری را فراموش میکنیم
باسلام وتشکرازمتیس عزیزوهمه دوستان:نگرش عزیز بانظر شما موافقم .خمیره روح بشری غرورامیخته به عشق مادیست وهمچنان که به کره خاکی میاییم واز خود واقعی بی خبریم بنابراین تمام معایب ورذایل وصفات بددرون یخ غرورمان را به همراه میاوریم.باتوجه به راهنماییهای الهی ودستورات وپرورش فکر صحیح وبه درون توجه کردن ومرحله خودشناسی کم کم این قشر درون منظور یخ درون ذوب میشود وتمام اون عیوبی که تشکیل اون کوه غرور یخ را داده بودند نمایان میشوند.واز وقتی که به کمک ولطف وتوفیق الهی در حال اب کردن یخ غرور شویم میتوان گفت یک قدم جلوتر رفته ایم.بانوی عزیز گفتند چه جوری؟مثلا۱- برنامه تلویزیون بی محنواست ودلم میخواهدببینم ولی به جایش میروم مطالعه معنوی یا یک برنامه مفید برای روحم میگذارم .۲- یادرمورد شخصی که باعث ناراحتی دیگران شده وچه حقی به گردنشه وچی میشه وچی نمیشه واینجور افکار -به درون خودم برم وبررسی کنم امروز چقدر حرف یا عمل یا فکر غلط داشته ام ؟اخه باید به فکر امروزم باشم که داره از دستم میره !یا چه کار مثبتی کردم؟ زود دست به کار بشم.وضمناهمانطور که صدف عزیز گفتند هرچیزی که بر خلاف رضایت خداست انجام ندهیم وکاری کنیم که او راضی باشدوهرچیزی رو که نفس میخواد اگر میبینیم قابل دسترس ومشروع ومضر نباشه بهش بدیم والا عنان روبه دست نفس میدیم واز ما جلوتر میره.
با تشکر از نظرات همه دوستان ودر اختیار گذاشتن وقت متیس عزیزجهت همفکری وراهنمایی :همانطوری که نویسنده گفتند وکمال تشکر را دارم- پایداری وپشتکار ما برای تصفیه درون وبنده حقیر میخواهم به این مطلب اضافه نمایم اتحاد وهمدلی وکسانی که صادقانه بانیت خیر خواهی در این وادی یعنی نجات بشریت گام برداشته اندمیتوان گفت که مانند دیوار ویا سپر ویا حفاظ مستحکمی است که تکیه گاه پناهگاه وسلاحی است برای مقابله با دشمن درون وبیرون از خود
با سلام،
غرور که مایع خود بینی و خود پسندی است نتیجه ی جهل از خود است. شخص مغرور به ارزش واقعی خود آگاه نیست. برای صفات خود ارزشی برتر از آنچه هست قائل میشود و صفات نیک دیگران را ارزشی پایین تر میگذارد.
را ه کمال ص ۱۰۹ پاورقی ۱
سلام
نیکی جان بقول دوستمون ۹۹عزیز بنظرم اولین زیر مجموعه های (غرور)آن، خودخواهی، خود بینی، خودپرستی،خود محوری… باشد واز این ها انواع واقسام عیب هاریشه می گیرند، من هم نظرم اینکه تنبلی و بی ارادگی را هم باید در غرور جستجو کنیم مثلا شخصی در کارهای منزل کمک من میکند گاهی متوجه میشم که از سر تنبلی و بی ارادگی بیشتر کارها را روی دوش او انداختم چرا؟ چون با خودم میگم اون کار میکنه و پولش رو میگیره این تنبلی ریشه در کدام صفت من دارد؟ نفس غرور داره منو توجیه میکنه .البته اگر ریشه تنبلی و بی ارادگی را در خودمون جستجو کنیم ممکنه گاهی هم ضعف جسمانی و بی حوصلگی باشه که باید به خودمون زمان بدیم تا انشالا برطرف بشه
با سلام وتشکر از دوستان :نیکی عزیز همانطوری که گفته شده وقتی اسم از عیوب برده میشود میتوان گفت کلا ریشه اش در غرور است البته اگر اشتباه نگفته باشم چرا؟ ۱-غرور =جهل ونادانی ۲-بی ارادگی وسست عنصری متضاد با ارادگی واراده از عقل ناشی میشود ۳-تنبلی متضاد ساعی وکوشا بودن است پس بنابراین شخصی که از عقل خود استفاده نکرده ودرعالم بی خبری مانده وبه نوعی جهل ونادان واز فرصتهای مناسب جهت تقویت اراده وپرورش فکر صحیح قدمی بر نداشته…… وتنبلی که باز هم به نوعی بر می گردد به خود خواهی وغرور چون شخص راحت طلب است وهمه چیز میخواهد بدون زحمت به دست بیایدوتنبلی میکند مگر اینکه توانش را نداشته باشد واجازه نداشته باشدمثل( دستور پزشک)ایا اینها برای شخص مغرور کافی نیست که هم خودش را به نابودی بکشاند وهم دیگران را؟…….ما افراد اجتماعی هستیم وباید در اجتماع باشیم فعال کوشا با اراده وخیرمان هم به دیگران برسد والا مرده متحرک به حساب میاییم.متشکرم از نظرات شما
با تشکر از نظرات همه دوستان,
مبارزه با نفس – چندین بار در روز با هادی درون دیالوگ داشته باشیم. علاج واقعه قبل از وقوع. همیشه در حال آماده باش باشیم. این نفس همیشه در کمین غافلگیر کردنه.
با سلام و تشکر از جوابهاتون قانع کننده بود
حالا یک درخواست دارم با توجه به اینکه فهمیدم زیر بنای تمام نفسها در غرور است با چه ترفند و تکنیکی میتوانیم یک راه میانبر و منطقی و اسون برای خودمون پی ریزی کنیم که انگیزه و نشاط مبارزه با نفس را درما بالا ببرد ؟
دریا.گ و س.ا عزیز از پاسخ شما متشکرم.
س.ا عزیز من از راهنمایی ها و نظرات شما متشکرم.
با سلام و تشکر از متیس عزیز و نظرات دوستان
نگرش عزیز اگر راهکاری دارید لطفا ما را هم بهرهمند بفرمائید.
ممنون
مقاله ی خیلی جالبی بود مطالبی که میدونستم ولی فراموش کرده بودم…
به نظر من یک بخشی از ناملایمات و رفتارهای منفی اطرافیان مربوط به رفتار یا افکاری هست که تولید میکنیم
ولی بعضی وقتا میبینیم علی رغم مثبت بودن افکار و اعمالی که از ما ساطع میشه باز با رفتاری منفی از یک فرد مواجه میشیم یا اتفاق بد و منفی ای برایمان میفتد….
به نظرم اینطور مواقع خدا چیز جدیدی میخواد بهمون یاد بده مثل اون قانون معنوی که میگه پیامد نوع دوستی قدرنشناسی است…
یعنی خدا میخواد انرژی معنوی اون عمل مثبت ما رو به طور کامل برای روحمون محفوظ کنه برای همین میبینیم علی رغم مثبت بودن رفتارمون با رفتار قدرنشناسانه یا زشت و منفی طرف مقابل مواجه میشیم.
یا گاهی وقتا کنتاکت های منفی ما با دیگران به خاطر حساب و کتابهایی هست که از زندگی های قبلی برایمون به جا مونده و در این زندگی باید تسویه بشه تو چنین شرایطی هم میبینیم که علی رغم اینکه در ظاهر ما تقصیری به گردن نداریم ولی بد میبینیم با بد باهامون رفتار میشه..
گاهی وقتا هم هیچکدوم اینها نیست و خدا میخواد امتیازی رو به ما بده…
دیگه هیچکدوم ماها که از حضرت حسین بالاتر نیستیم که با وجود کامل بودنشون ،اون همه بدی و نامردی از سمت اطرافیانشون دیدند.
اما علت هر چه که باشد به نظر من برای کسی که سیرکمال میکنه و درد دین داره هر چیز که پیش میاد خیره و غیر ممکنه که غیر از این باشه،فقط باید ایمان و اعتمادمون رو به خدای زمان قوی کنیم تا ناملایمات روزگار ما رو تحت سیطره ی خودشون نگیرن.
بازم ممنونم از این مقاله چون بیشتر از هر کس دیگه فکر کردن به این مقاله و نوشتن این کامنت خودم رو آروم کرد چون شدیدا بهش نیاز داشتم.
ندای عزیز…
واقعا چقدر همه مان به این ایمان و اعتماد قوی نیاز داریم. ممنون
با سلام؛
من امروز به شدت از رفتار منفی یکی از اطرافیانم عصبانی بودم و گرچه عکس العملی نشون نمیدم ولی این حس منفی تمام وجودمو گرفته.از خدا کمک خواستم و با این مقاله رو برو شدم.چقدر زیبا بود.مطالب ندای عزیز در کامنت۱۱۰ هم خیلی قشنگ بود.میخوام این گفتار حضرت شیخ رو هم به مطالب فوق اضافه کنم: دنیارا باید برای دین خواست،دراینصورت دنیا خوب است… من فکر میکنم دنیا رو برای دین خواستن از جنس پرورش فکری هست که تو مقاله اشاره شد.افکار منفی نداشتن نسبت به دیگران اولین قدمه که بدون کمک خدا امکان پذیر نیست.
سلام نداجان کامنت ۱۱۰ شما بنده را هم بسیار ارام کرد و فکرهایی که در سر داشتم را کاملتر کرد بسیار از شما تشکر میکنم.با ارزوی موفقیت برای شما و همگی دوستان.
با سلام با توجه به
کامنت ۱۱۰ در ادامه مطلب فکر میکنم اگر واقعاٌ خواستار این هستیم که میدان ادراکمان را وسعت دهیم خوبست منطقی تر به موضوع نگاه کنیم زیرا با توجه به اینکه میتوانیم حضورخدا را در زندگی حس کنیم ورابطه ما با خدای زمان یک رابطه آموزشی وهدایتی است خوبست دقت کنیم واز هر اتفاقی جنبه آموزش آنرا پیدا کنیم فکر میکنم در هر اتفاقی با در نظر گرفتن حقوق و وظایف بسیار بهتر میتوانیم اتفاق را آنالیز کنیم اگر دقت کنیم معمولاٌ اتفاقات روزمره زندگی نقاط ضعف ما را مورد هدف قرار میدهندپس قطعاٌ در این هدف گیری منظوری هست وخدا به صورت اتفاقی موضوع را پیش نیاورده پس خوبست خیلی ریز ببینیم وجنبه آموزش آنرا پیدا کنیم تا اینکه آن را به چیزهای دیگر نسبت دهیم. ضمناٌ خوبست این گفتار استاد الهی را به یاد داشته باشیم که فرموده اند علت هر چیز را در وجود خودتان جستجو کنید. البته این گفتار قطعاٌ این معنی را نمیدهد که یک علت بدی در وجود من بوده که فلانی فلان رفتار را با من داشته گاهی وقتی علت را جستجو میکنیم میبینیم برای فهم یک درس این سناریو برای من به وجود آمده یا برای درک یک عملکرد اشتباه در خودهر چند با نیت خوب ویا ….
اگر قرار است عقل سلیم امان را رشد دهیم بهتر است زیرکانه خودشناسی کنیم وعیوب خود را بشناسیم طبیعتاٌ راحتتر این است که تقصیر را به گردن آنچه غیر خودمان است بیاندازیم. ویا اینکه فکر نکنیم با یک نگاه کوتاه وگذرا به درون خودمیتوانیم منشا را تشخیص دهیم و…
با تشکر از متیس عزیز و دوستان گرامی
سلام
از کامنت ۱۱۴ خیلی ممنونم چون دایره ی افکار من رو در مورد این مقاله کامل کرد
درسته…
با زیر ذره بین قرار دادن عیوب خود و دانستن حقوق و وظایف خیلی منطقی تر و درست تر میشه به قضایا نگاه کرد جوری که اون جمله ی استاد در مورد علت را در درون خود بیابیم هم در برمیگیره.
با سلام
مقاله ای جالب توجه و دقیق است. بخصوص این که بهتر است ما “علت گرفتاری هایمان را درون خودمان جستجو کنیم” مثل یک تیغ دولبه است ؛مثلا : اینکه شهرمان بسیار کثیف است ؛ آیا تقصیر من است؟ “جواب بله! حتی اگر خودِ من هم آن زباله ها را نریخته باشم؛ بی تفاوتی من نسبت به محیط زیستم و رفتار ناشایست دیگران که حقوق مراهم تضییع میکنند ، نوعی بی مسئولیتی ! است.” ممکن است بسیاری از دوستان موافق این امر نباشند و بگویند من باید به خودم نگاه کنم و خودم را درست کنم!!!
در پاسخ فقط میتوانم بگویم :” همانطور که برای رشد دانه و بوجود آمدن جوانه و گیاه نیاز به آب ؛ خاک و محیط مناسب داریم ، برای داشتن صفت مسئولیت پذیری هم نیاز به وظیفه شناسی ( مسئول دانستن خود و انجام وظایف فردی و اجتماعی خود ) و هم نیاز به شناخت کافی نسبت به حقوق فردی و اجتماعی خود(جسم- محیط مان) داریم. بقول شاعر ” ترحم بر پلنگ تیز دندان ؛ ستمکاری بود بر گوسفندان )
نکته : بعضی اوقات برایم خیلی سهل تر است که در جمله زیر معنای “خود” را معادل محدوده “جسم و روان و روحِ خودم ” در نظر بگیرم در حالیکه بر طبق تعریف “خود” عبارتست از “جسم محیط + روح و روان” و قبول کردن محیط بعنوان بخشی از “خود” کارم را سخت تر میکند و موجب میشود ناگهان خود را مسئول تر از فقط “مسئول نسبت به خویشتنم” بدانم !!!
مسئله اصلی اینجاست :”من هم مثل خیلی از دوستان که تا مدتهای مدیدی کلمه “ایگو” را معادل عقل رحمانی ومنافع معنوی را معادل منفعت طلبی “ایگو” قرار داده بودیم! کلمه “خود” را معادل “محدوده رفتار و اعمال خصوصی خودم و رفتار خودم نسبت به دیگران، فقط!” قرارداده بودم و از معنای اصلی آن به مفهوم “جسم+ محیط + روح و روان) غافل شده بودم. درست مثل اینکه بخواهم گیاهِ خودم را در گلدان خودم نگهداری کنم اما برای “تغذیه آن” از “آب آلوده ای ” که از بالای رودخانه میآید استفاده کنم! و یا برای “نور” آنرا در جایی بگذارم که “یکی از هم آپارتمانی هایم با توپ فوتبالش میتواند آنرا بشکند” گیاه من به (جسم – محیط) مناسب نیاز دارد و من مسئول هستم تا (جسم-محیط) مناسب را برایش آماده کنم؛ عقل سلیم قبول نمیکند و نمی پذیرد که جوانه ای را که با هزاران رنج و زحمت بوجود آمده برای رشد و شکوفایی اش در مکانی تاریک حبس کنم و یا برای درامان ماندنش از گزندهای محیطی ، مسئولیت پذیر نباشم.
motshaker az zahamat Metis Blog, ke komak be aamoozeshe in nokaate mohem mikonanad!
سلام گرم وصمیمی خدمت همه دوستان و زحمتکشان سایت متیس بلاگ .وبا تشکر از این مقاله زیبا وآموزنده .
واقعا وقتی آدم در هر پیش آمد ناراحت کننده خود را مقصر می داند خودبخود می تواند دیگران را ببخشد . یک موردی برای من پیش آمده بود که تعدادی از اطرافیان پشت سرم خیلی حرفهای ناخوشایند می زدند من چون خودم را مقصر این ماجرا دانستم میگفتم عیبی ندارد بگذار بگویند درست است که کمی تو دلم ناراحت بودم باز می گفتم اشکالی ندارد بگذار بگویند .ازاین طرف هم درخلوت خودم به خدا می گفتم علت این همه ناراحتی من هستم چون نسنجیده وناشیانه اقدام به کاری کرده بودم درست است که نیتم مثبت وخیر بود ولی نتیجه برعکس شده بود .درتعلیمات استاد الهی آمده که ما همه ی تلاشمان را برای به انجام رسانیدن یک کار مثبتی بکار می گیریم ولی در پشت پرده این خداست که نتیجه کار را رقم می زند که همیشه به خیرو صلاح ماست .ماجرای من هم درست اینطوری شد الان که ماجرا یک جور دیگر پیش آمده هر روز وشب خدا را شکر می کنم اقدام من کجا واقدام خدا کجا و از خدا تشکر می کنم که نگذاشت اقدام من به نتیجه برسد چون اقدام خدا هزاران برابر باارزشتر وبهتر وعاقلانه تر از اقدام من بود . پس وقتی موردی پیش می آید که خوشایندمان نیست سعی کنیم علت را در خود بجوییم بااین طرز فکر که حتما این اتفاق به ظاهر ناخوشایند به صلاح من است هرچند علتش را هنوز نمی دانم .
Thank you sooo much for this article .
I feel that it was written just for me – another wake up call — . After reading this article and couple of the other articles I asked somebody close to me to think about what is it that is so annoying about some of the things that I do ? I told her ! I want to try and improve myself self and evaluate where I’m going wrong ? Well as you can all guess she came up with a whole list of items .
Until we agreed to focus on the one that is most prominent and obviouse to her – –
It was me getting angry too quickly ?
Well after thinking seriously about her comment – I agreed with her .
delved in deeper and realised – my anger derives from my unfair and unrealistic expectations , my own laziness , bossiness – wanting things done on my terms and not being flexible. .
I then delved further in my thoughts and found out that my anger is also turning into me becoming a moaner – and a character who is jumping into situations too quickly .
So this is my first step to improving myself in this area – –
Simply think MORE before asking others to do things , think few minutes before commenting on issues , check my intentions , what do I really want to come out my moan / comment / suggestion etc.,
Enshallah , with more focus on my OWN weakness , un realistic expectations, I can take . some initial steps towards becoming a more tolerant , positive and calmer person.
با سلام به دوستان عزیز
به لطف خدا گاهی اوقات که پیشامدی بد یا خوب در زندگی ام اتفاق می افتد از خود می پرسم چرا این مسئله اتفاق افتاد و اعمالم را مروری می کنم وگاهی علت را متوجه می شوم که از رفتار اشتباه یا نیت منفی خودم بوده پس سعی در تغییر رفتارم می کنم و گاهی علت آن اتفاق ناراحت کننده رابه رفتار اشتباه شریک زندگی ام نسبت داده و هر چه فکر می کنم نمی فهمم تقصیر من چه بوده (متاسفانه) ولی مطمئنم که اتفاقی نیست و هر دو باید درسی بگیریم تا آن مشکل اگر مصلحت باشد برداشته شود وضعف دیگری که در این خصوص دارم اینست گاهی علت اتفاقات خوب را به خود نسبت می دهم و.. خیلی عاجزم و گاهی اصلآ دلیل بعضی اتفاقات بد را نمی فهمم..اگر دوستان تجربه ای در این خصوص دارند ……ممنون
به نام خدا
باسلام
عاملی که انسان را از پیش رفتن باز میدارند:
عامل «انرژی منفی محیط» صحیح نیست، چون تا گیرندۀ نفس اماره در شخص وجود نداشته باشد، عامل منفی محیط بر شخص اثر نمیگذارد. «نفس اماره که منشأ آن روح بشری است، هم گیرندۀ انرژی منفی و هم تولید کنندۀ هوسها و انگیزشهای مضر است» (راه کمال، ص۲۲۹ – پاورقی).
برگرفته از سایت استادالهی ایندپت
با تشکر از مطلب بسیار مفید
همه گفتارهای استاد در درجه اول به نفع خودمان است چه در این دنیا و چه در آن دنیا…
بر اثر تجربه دریافتم که اگر ریشه تمام اتفاقات بد را در خودمان جستجو کنیم باعث شده که دیگه آن اشتباهی که منجر به چنین اتفاقی شده را تکرار نکنیم و همین هم به نفع خودمان است در آینده و هم باعث پرورش فکر و در نتیجه پختگی روحمان می شود..ولی اگر مدام دیگران را مقصر بدانیم و خودمان را مبرا از هر تقصیری زمینه برای ارتکاب دوباره اشتباه را فراهم خواهیم کرد..
بنده حقیر فکر میکنم تا انسان اشتباه خود را نبیند و علت انرا در خود نجوید و به آن اعتراف نکند هیچوقت اصلاح نخواهد شد،دیدن اشتباهات دیگران خیلى ساده است مهم این است که انسان چشم از دیگران بردارد و اعمال وافکار خود را ببیند وبسنجد.
با سلام وتشکر ازمتیس و دوستان عزیز چند روز پیش با چیزی مواجه شدم که خیلی ناراحت شدم از شدت عصبانیت قلبم درد گرفت حال با خواندن این مطالب کمی آرام شدم حتما بی علت نیست.ازخودماست بر خود ما.
با سلام وتشکر از متیس عزیز.در پاسخ به دوست عزیز بهار باید بگم که این خوشایند نفس ماست که خوبی ها رو از خودش ببینه وبدیهاروخارج از وجود خود.همین جاست که نقش تعالیم استادرو میفهمیم .اگر ماسعی کنیم با پرورش فکر صحیح خوبیهارواز خداوندبدونیم وبدیهارودردرون خودمون علت یابی کنیم کم کم علت خیلی مسایل رادرک میکنیم.نقش نیت بسیار حایزاهمیت است ولی باید متوجه باشیم که درعلت یابی دچار اوهام نشیم تا در نتیجه گیری مااثر سو نداشته باشد.به امیدتوفیق همگی مادراین راه
باتشکر از متیس.حقیقت مشکلی برایم بیش امد که درکش برایم سخت است.در ابتدا مشکل خانوادگی سپس مشکل با فرزندم طوری که اززمین وزمان برایم مشکل میبارید دایما ایرادودر اجتماع تحقیر شدن واقعا اگر تعالیم استاد نبود به یقین دیوانه میشدم میدانم که علت مشکلات خودم میباشم ولی حرفهای اطرافیان گاهی اوقات برایم قابل هضم نمیباشد واقعا خیلی سخت است علت تمام مشکلات رادر خود بیابی لطفا اگر تجربه ای در این زمینه دارید راهنمایی بفرمایید.متشکرم
با سلام و تشکر از دوستان برای راهنمایی های خوبشان
ملیکای عزیز من جند سال پیش دچار مشکلات زیادی در زندگی ام شدم و با وجود اینکه ظاهرا می گفتم من هم مقصرم وباید تغییر کنم ولی همه فکرم این بود که طرف مقابلم مشکل ساز است و من مشکلی ندارم واین مشکلات روز به روز بیشتر و حال من روز به روز بدتر می شد تا جائیکه واقعا احساس عجز کردم و دست به دامان خدا شدم که خدایا من که نتوانستم طرف مقابلم را تغییر بدهم کمک کن ضعف های خودم را بشناسم و آنجا بود که تمام رفتار های خودم را بردم زیر ذره بین وشروع به تغییر رفتارهایی کردم که گاهی به آنها افتخار هم می کردم وخداوند کسانی را هم برای کمک و همراهی ام فرستاد و من می دانستم اینا فراد هم از طرف خداهستند تا در آن شرایط به من کمک کنند..ونهایت با تغییر خودم همه چیز تغییر کرد و در عرض ۳ ماه کل زندگی من به لطف خدا ارامش یافت و خدا را شکر هنوز هم در زندگی ام آرامش ناشی از تغییر خودم با لطف خدا را احساس می کنم..امیدوارم تجربه ام بتواند سر سوزنی به شما کمک کند..صادقانه به ضعف های خودمان باید نگاه کنیم.
سلام و با تشکر إز متیس بلاگ
با خواندن درسها و مقا لات احساس میکنم کم کم در شنا خت خود کمک میشوم و برایم بسیار مفید است مرسی
ملیکای عزیز
علت را در خود جستن. شاید یک معنی آن این باشد که نقطه ضعفی داریم و امتحانات همیشه روی این نقطه ضعفهاست.
باید آنقدر روی آن کار کنیم تا دیگر تحت تاثیر اتفاقات و رفتار دیگران قرار نگیریم.
بنده خواهش میکنم زیاد از متیس عزیز تشکر نکنیم شاید او هم از این کار شرمنده بشود و خدای نکرده او را غرور بگیرد هر کسی در راه خدا کاری میکند مثلا روشنگری افکار عمومی یک نوع وظیفه برای خود میداند و باز فکر میکند که هیچ کاری را انجام نداده است و هر کاری در راه خدا انجام داده باشد خودش را بیشتر شرمنده می بیند که چرا بیشتر از این کار را انچام نداده ام بنا براین هر کاری که در راه خدا انجام میدهیم جز وظیفه چیزی برای خودمان ندانیم و این را هم به همه کسانی که نظرهایشان را می فرمایند عرض بکنم که بنده خاک پای همه شما هستم ان هم اگه لیاقت داشته باشم.
سلام.
با خواندن مطالب آموزنده : وقتی بدیهایم را لمس نمودم.شرمنده شدم.اما ناامید نگشتم.چون تلاش وایمان واعتقاد به راه بهترین کمکم خواهد بو د تا بتوانم، چشم از عیوب دیگران بردارم.حالا همچو کشتی شکسته هستم.
چشم امیدم کمک و رحمت اوست وپایمردیم در اصلاح خودم.
ممنون وسپاسگزارم
سلام.برگزیده:۲۶۳
انسان کامل ،شخصی است که آنچه در حق خود می پسندد ، در حق دیگران عمل کند وآنچه برای خود نمی پسندد، برای بقیه هم دفاع کند.این ،گفتنش آسان است ولی در عمل بسیار مشکل است؛
هرچقدر بتواند عمل کند، در انسانیت کامل شده است .باید ۲۴ ساعته خودش را کنترل کند وقاضی خود باشد.
تمام بدیهایم را در افراط و تفریط این پند بزرگ یافتم.هرزمان که درست عمل میکنم رنجی ندارم واگر کوتاهی در حق دیگران کنم خودم با مشکل روبرو میگردم.چون یک حق بزرگ را زیرپا گذاشته ام.نا امید نیستم با کرمش سعی میکنم رعایت کنم…فتحیه
باتشکرفراوان؛این مقاله مرابیادعملی انداخت که مدتهاست به ان مشغولم؛فکرکردم باشمادرمیان بگذارم. هروقت درمقابل کسی یاعملی یافکری در خودم احساس خون بجوش امدن یا عصبانیت منیمایم فکر میکنم که این موضوع حمله شدیدی بیک نکته ضعفی دروجودم نموده وان ضد حمله ای از نکته ضعفی دروجودم هست که باعث احساس خون بجوش امدن یا عصبانیت شده.دراثر تلقین وتمرین فکری که این ممکن است نکته ضعفی دروجودخودم باشد بسرعت مراارام مینماید.
یک عمل «اینویترُ» که با عمل بان رفته رفته تبدیل بیک عمل «اینویوُ»شده ودیگرازاثرات ان اینستکه کمترافکارمنفی دروجودخوداحساس مینمایم ویادررفتاردیگران بیشتربه خود توجه دارم تا دیگران.
به قول معروف از ماست که برماست . ولی مهم تشخیص این است که از کجای ماست ،از چه چیز درماست ؟ با بضاعت کمی که من از شناخت خود دارم تشخیص علت یا علل اتفاقات ناپسندی که برایم رخ می دهد خیلی سخت است ( مشکل اول ) ، تازه وقتی بعداز مدتی کنم وکاو در درون خودم متوجه علت یا عللی می شوم، اصلا مطمئن نیستم دارم درست تشخیص می دهم یا نه ؟ (مشکل دوم ).بعد از تشخیص علت یا عللی خیلی از اوقات دچار احساس بی عرضگی وتا امیدی و دلسردی شدیدی میشوم که تازه باید کلی انرژی بگذارم این احساسات را مهار کنم . خلاصه از خودشناسی سختتر وجود ندارد
چنانچه خوانندگان گرامی لطف کنند مرا در مورد مشکلاتی که مطرح کردم راهنمایی بفرمایند سپاسگزارم .
az shoma besyar sepasgozaram. besyar ziba bood. kheili in rouzha be shenidane in maghale ehtiaj dashtam va mamnoun az dostan aziz vaghean mibinam ke arzeshe roham ra nemibinam va dar haghash khyanat mikonam. khodaye bozorg kheili be man lotf darad.
سلام
هزا ان مرسی گا هگا هی به این درس رجوع میکنم تا به واقعیت این درس علت هرچه را در خود جستجو کنم را به خود یاداوری کنم و به عمل بگذارم مرسی
با سلام و سپاس فراوان از کلیه دوستان
وقتی به عدالت خداوند ایمان داریم و می دانیم بدون اذن او برگی از درخت نمیافتد پس باید اطمینان داشته باشیم که هر پیش امدی دلیلی دارد که از عدالت خدا ناشی می شود. باید بدانیم ما نمی توانیم دیگران را تغییر دهیم . فقط می توانیم خودمان را تغییر دهیم. و تا این تغییر ایجاد نشود و درس مربوطه را نفهمیم مشکلات و مسائل به طرق مختلف تکرار می شوند. فقط از خدا بخواهیم مسائل را با ارامش به ما بفهماند. امین
سلام ، ممنون از همه ی دوستان
امیدوارم خدا با دیده ی کرم و رحمت و گذشت و چشم پوشی نسبت به اشتباهاتمان در زندگی های گذشته و حال به ما بنگرد که این اشتباهات مارو در برابر همچین افراد حسود و بی وجدان و خدا نترس قرار ندهد، که من بدون کمک خودش توانایی مقابله و مبارزه رو اصلا ندارم