در جستجوی خدا: گزیدهای از کنفرانس پروفسور بهرام الهی
هر چند در معنویت فطری عقل نقشی بنیادین ایفا میکند، اما احساسات مثبت نیز در فرایند سیرکمال از اهمیت خاصی برخوردار است.
در گزیدۀ زیر که برگرفته از کنفرانس پروفسور بهرام الهی در تاریخ نوامبر ۲۰۱۱ در دانشگاه سوربن است به این بُعد درونی و شخصی خودشناسی پرداخته شده است. در این کنفرانس به احساسات خاصی که از ارتباط انسان با خدا و حقیقت ناشی میشوند و همچنین لذت غیر قابل توصیف، قوی، عمیق و مطبوع حاصل از درک حقایق الهی اشاره شده است.
برگرفته از سایت e-OstadElahi.fr
با تشکر فراوان از همه دست اندر کاران سایت متیس.
با سلام
با توجه به کنفرانس ارزشمند دکتر بهرام الهی از چه راهکارهای عملی می توان استفاده کرد تا درونا به شناخت خدا رسید؟ و اینکه از کجا بفهمیم احساسی که تولید می شود ناشی از توهمات ایگو نیست؟با تشکر
سخنرانی پروفسور بهرام الهی
سوربن ، نوامبر ۲۰۱۱
گزیده ۲
در جستجوی خدا
– به نظر شما معنویت چیست؟
معنویت را باید مانند دوره تحصیلات سیر کمال روحی در نظر گرفت. یک فرایند آموزشی خیلی جدی است، که اصول خاص خود را دارد. و باید به طور صحیح و دقیق به آن عمل کرد تا بتوان نتیجه گرفت.
معنویت برای خودشناسی و خدا شناسی است.
هدف از معنویت این است: شناخت؛ خودشناسی و خداشناسی.
– منظور از خداشناسی چیست؟
لازم نیست خدا را در بیرون از خود جستجو کرد. چنین خدایی را نمی توان شناخت. ابتدا باید او را در درون خودتان بشناسید. وقتی او را در درونتان شناختید می بینید که او در همه جا و همه چیز هست.
او آنقدر جذاب است، که اگر کسی فقط یک دهم ثانیه حضورش را احساس کند دیگر نمی تواند از او دل بکند.
غیر ممکن است
چنان احساسی ایجاد می شود که این احساس، طبیعت لیمبیک ندارد و از ایگو ناشی نمی شود.
احساسی عمیق،
خالص،
مفید و مطبوع که نمی توان آن را وصف کرد باید آن را احساس کرد.
– چطور می توان فهمید که یک اصل معنوی صحیح است؟
فرض کنیم که هیچ وقت قند را ندیده اید.
من یک قند بر می دارم و آن را برایتان توصیف می کنم، شما می توانید این قند را برای همه توصیف کنید. اما نمی دانید که قند چیست؟ می گویم قند شیرین و این طور و آن طور است.
ولی شما نمی دانید چیست، برای اینکه واقعا بفهمید قند چیست باید آن را بچشید. به همین ترتیب، برای اینکه بفهمید حقیقت چیست باید آن را بچشید. برای اینکه بفهمید آیا یک اصل صحیح است، یک اصل معنوی و الهی صحیح است، باید آن را بچشید. برای چشیدن باید آن را خورد، آن را یاد گرفت و فهمید، سپس آن را به عمل درآورد تا بتوان آن را هضم و جذب کرد و تحلیل برد.
اگر به یک اصل الهی و اخلاقی صحیح درست عمل کنید، حالت درونی تان چنان تغییر مطلوبی می کند که به آن علاقه مند می شوید. هر چه جلوتر بروید، علاقه تان بیشتر می شود و احساس آرامش بیشتری می کنید، و امیدتان بیشتر می شود و احساس چنان نشاطی می کنید ، که آن قدر گیراست که دیگر نمی توانید از آن دل بکنید.
– چه چیزی در این فرایند به انسان انگیزه می دهد؟
در هر انسانی انگیزش حقیقت جویی وجود دارد، اگر آن را توسط افکار و اعمال منفی خاموش نکنیم، نا خودآگاه ما را به سوی جستجوی حقیقت پیش می برد.
کسی که به اصول اخلاقی و الهی صحیح عمل می کند بتدریج به این حقایق می رسد و آنها را می فهمد.
وقتی به اندازه کافی پیشرفت کند، این انگیزش حقیقت جویی به عشق به حقیقت تبدیل می شود. بنابراین عشق به حقیقت ، عشقی معنوی است، که از عقل سلیم ناشی می شود.
لذتی که احساس می شود عمیق و پایدار است و قابل قیاس با عشق لیمبیک نیست. شبیه عشقی است که یک دانشمند نسبت به حقایق علمش دارد. وقتی در زمینه علمی اش حقیقتی را کشف کند سرشار از شادی و هیجان می شود که این احساسات با احساسات برخاسته از ایگو متفاوت است.
لذت؛ خوشی ای که از شناخت و درک یک حقیقت الهی کسب می کنیم به حدی است که هیچ خوشی دیگری که از ایگو ناشی می شود جایگزین آن نمی شود.
این خوشی قوی، مطلبوع، و عمیق است.
متوجه می شوید؟
ای کاش بتوانیم فقط یک لحظه از این زابطه را تجربه و درک کنیم.
با سلام
بابت همه زحمات بی دریغی که برای ما میکشید بسیار سپاسگزارم.امیددارم توفیق عمل داشته باشم که بدین وسیله از زحمات شما قدردانی کرده باشم.
با سلام متاسفانه فایل تصویری باز نمی شود اگر ممکنست لینک فایل را برای دانلود قرار دهید یا متن کنفرانس را درج بفرمائید باتشکر
حقیقتی دیگر مافوق همۀ حقایق با زبان بسیار دلنشین، ساده، قابل فهم و عملی. آن را یاد بگیریم، بفهمیم و عمل کنیم. حضور «او» را احساس کنیم و لذت آن را ببریم که از همۀ لذتها بالاتر است.
لطفا متن سخنرانی را در سایت قرار دهید. فایل تصویری بصورت کامل قابل رویت نیست و در همان ابتدای سخنرانی قطع می شود.
خیلی ممنونم ، از این درس یادگرفتم، که هم اموشن مثبت داریم که از عقل سلیم منشا میگیرد و هم اموشن منفی که ایگو و سیستم لیمبیک.اموشن مثبت احساسی است که روحی که پیشرفت معنوی کرده لمس می کند.
با سلام
متأسفانه من نمی توانم ویدئو را ببینم و فقط صدای پروفسور بهرام الهی را می شنوم به زبان فرانسه که اصلاً متوجه نمی شوم. چند بار هم صفحه را باز کردم و دوباره امتحان کردم، اما هربار همین مشکل را دارم.
چه کار باید کنم تا مشکل ام برطرف شود؟
ممنون
با تشکر از انتشار أین مطلب عمیق به نظر من برای تشخیص اینکه إحساسی که تولید می شود از توهمات ایگو نیست شاید یکی از نشأته هاىش أینست که احساساتی که ناشئ از ایگوست همیشه با نوعی خودیت و خود خواهی توام است اما احساس مطبوع ناشى از عمل به یک اصل الهی درش خودیت نیست یا لااقل کم است و انسان دلش میخواهد أین احساس را با همه شریک شود و درش نوعی رهایی هست در حالیکه احساس ناشی از ایگو دارای نوعی اسارت است…و همیشه توام با نوعی نگرانی از دست دادن میباشد
با سلام وباتشکر فراوان از دکتر الهی، برای بیان این حقایق عمیق و نجات بخش به زبانی بسیار ساده و تشکر از همه دست اندرکاران متیس،
چون معنی لیمبیک را نمی دانستم از اینترنت آنرا پیدا کردم شاید مورد استفاده برخی از دوستتان قرار گیرد. با تشکر
واژه لیمبیک به معنی مرز یا حاشیه است. ،امروزه سیتم لیمبیک به معنی تمام مدارهای نرونی است که رفتار هیجانی و احساسی و اعمال هدف دار را کنترل می کند.
باسلام وتشکراززحمات بیدریغ تان. هرروزصبح باشورواشتیاق فراوان سایت رابازمی کنم وبی صبرانه منتظرمقالات ونظرات باارزش دوستان هستم وباحالی وصف ناپذیردرس هارامرورمی کنم ودرطی روز به خودم یاداوری می کنم. مسلماً درعمل همیشه موفق نیستم ولی حتی درحین قصور درس هاتداعی می شوند وشاید باعث میشودتالااقل زودتر بخودم بیایم وادامه ندهم.
با تشکر فراوان از متیس بلاگ . کاش من هم توفیق این را پیدا میکردم. که به اصول درست عمل کنم تا حلاوت این قند را تجربه کنم.
با سلام !
بسیار سپاسگزارم از زحمات شما متیس عزیز وهمکاران گرامیتان از ارسال مقاله پر بار .
.
با سلام و تشکر فیلم برای من هم باز نمیشود
با سلام
و تشکر بی نهایت از این نعمات بی اندازه با ارزش و گرانقدر.
شکر بی پایان که برای ما چنین دروسی میفرستند و به امید اینکه بتوانیم با عمل به آنها و تحصیل درک و تشخیص درست، به نتایجی که آقای دکتر الهی در این ویدیو توصیف فرمودند، برسیم…
khili sepasghozaram az zahemat b darigh shoma azizan.
با عرض سلام وتشکر از این کنفرانس
آیا مثبت بودن واحساس فرح داشتن ارتباطی با خدا را درون خود احساس کردن دارد ؟
با تشکر فراوان از دست اندر کاران سایت وسپاسگذاری میکنم از دوست عزیز ع-علی بخاطر متن سخنرانی . بسیار زیبا بود .امیدوارم این احساس مثبت زیبا را البته با عمل کردن به این درسها همیشه داشته باشیم .
سوالم این است که چرا خود سایت متن سخنرانی را در اختیار کاربران نمی گذارد و اجبارا هر بار یکی از کاربرها آن را می نویسد و به جای کامنت خود می گذارد. با این که از این کاربرها تشکر می کنم ولی بهتر و قابل اطمینان تر بود که خود سایت متن را می نوشت.
واقعا ممنون .این حس عشق واقعی را قطعا وقتی که کاری در جهت رضایت خدا إنجام می دهیم توسط نفس مطمئنه حس کرده ایم و حتما إحساساته منفی و قبض روحی را نیز توسط نفس ًلوامه تجربه کرده ایم .
خدا را شکر که با این تعلیمات و سعی در عمل به أنان میتو أنیم کاری در جهت پیشرفت عقل سلیم إنجام دهیم.
سلام به متیس و دوستان تشکر بخاطر نعمت دیگری که به ما اهدا شد دوستان اگر فصل سوم طب روح را حسابی و با دقت بخونیم که ملکه ذهنمون بشه مسائل این درس با درصد زیادی راهنمای قوی و راهگشا میباشد
با سلام ص ۷۹ کتاب مبانی معنویت فطری اولین قدم خودشناسی که درخود فرو رفتن میباشد بعد کتاب راه کمال ص ۴۳۵ فصل ۳۸ خودشناسی و خدا شناسی را مفصل نوشته اند موفق باشید اگر هم عزیزی خواسته باشد ایگو را مرور کند کتاب راه کمال ص ۴۶ میباشد.
با سلام مجدد دوستانی که مایلند معنی جامع لیمبیک را بدانند در
گوگل عنوان …لیمیک مغز ….را سرچ کنند بطور مفصل شرح داده شده است
آن یک دهم ثانیه و ثانیهها را چندبار در این دوران زندگانی احساس و تجربه کردهام. در آن حالت؛ متوجه زمان و مکان نیستی. هیچ چیز و هیچکس حتی خودت را هم نمیبینی. جذب جمال پُرنور و پُرانرژی «او» میشوی. محو لقای «او» هستی. وقتی «او» اراده کند و برود، آنوقت احساس آرامش درونی عمیق و خاصی میکنی. عشق به او سرتاپای وجودت را در بر میگیرد. احساس لذت و خوشی میکنی. همه چیز و همه کس را دوست میداری. آن لحظهها، فراموش نشدنی و قابل توصیف و تعریف نیست. وقتی کسی به آن حالت برسد، آنوقت به حقیقت آن پی میبرد. با توفیق«او».
سلام بر متیس عزیز و عزیزانی که شرکت فعال دارند و ع علی عزیز که زحمت کشیده و متن کنفرانس را نوشته است .درس بسیار عمیق و سنگین اما شیرین.دکتر الهی در این درس در باره چطور میتوان فهمید که یک اصل معنوی صحیح است توضیح دادند در این رابطه در کتاب طب روح مبحث نیت فرایند تحلیل اصول اخلاقی را با قیاس بین ارگانیزم فیزیکی و ارگانیزم معنوی کاملا توضیح داده اند اگر دوستان خواستند ص ۵۱ ۵۲ ۵۳ را بخوانند .با تشکر
سلام خیلی ممنون از سایت خیلی خوبتون اما من اصلا نمیتونم ویدیوهارو ببینم لطفا راهنماییم کنید
با سلام به متیس عزیز و سایر دست اندر کاران
خدا را میلیونها بار سپاس که ما از این نعمت ها برخوردار کرده است . انشاالله خودش هم توفیق عمل را بهمان بدهد
با سپاس فراوان از آقای دکتر الهی
به نام خدا
با سلام
و با تشکر از خدای مهربان به خاطر درسهای گرانبهای دکتر بهرام الهی و همه چیز های دیگر از جمله متیس ،دوستان آماده به خدمت مثل ع- علی گرامی که زحمت تایپ متن کنفرانس را کشیده اند و همینطور دوستانی که با ارایه سوال یا نظر ،دریچه ها یی از دیدگاه های متفاوت را برای درک بهتر موضوع می گشایند .
چندی پیش در پی جریاناتی، به عمق (در حد فهم اندک خودم )اصل “توقع نداشتن ” پی بردم . دیدم همانطور که رعایت این اصل باعث می شود که از دیگران انتظار سرویس ،احترام ،قدر شناسی ،درک متقابل ،ایده آل بودنشان و….رانداشته باشی ،باعث می شود که در ذهنت تحقیرشون هم نکنی ،اونها را از خودت دور نکنی (و دور ندانی ) و حتی بتوانی دوستشان داشته باشی .
احساس رهایی از این جاذبه علی(توقع داشتن )به طور خاصی آرامش بخش ،لذت بخش و پایدار(ازاین جهت که هروقت به آن فکر می کنم همان احساسات با همان کیفیت تجدید می شود ) است ،چنانکه قلب را سرشار از عشق الهی می کند و اطمینان می دهد که اگر تمامی اصول اخلاقی و الهی صحیح ،ملکه فاضله شخص شود ماهیت او دگرگون خواهد شد .
با سلام .. در رابطه با سوال gol
در رابطه با قسمت اول سوال شما،کسی که خود دروناً به شناخت خدا رسیده است میتواند به شما راهکار نشان دهد بنابراین بهترین همان ( درسها وکنفرانسهای پرفسورالهی و سایر کتب ایشان
و استاد الهی میباشد که سراسر سرشار از راهکارهای معنوی است
۲-کسی که به نیت رضای خدا مثلاً خدمت به خلقی را انجام میدهد
پس از آن احساسی خوب و همراه با شادی در درون خود احساس میکند و شکرگزار به درگاه خداست، که این توفیق را به او داده است.
واین احساس از وجدان یا نفس لوامه است و تایید نفس مطمئنه ، که کار او درست.
با سلام و تشکر از بابت این درس و ویدئو
مدتهاست که منتظر ویدئوی کنفرانس آقای د کتر الهی هستم.خوشحالمان کردید. ممنون
سوالی که دارم این است : قبلا خیلی عشق در من بود. مدتی هست که درسها و کامنتها مرا به فکر انداخته که چرا مثل قبل عشق در من فعال نیست. آیا سختی های زندگی مرا از معشوق ابدی ام دلسرد کرده یا !!!؟؟
خیلی از این بابت ناراحتم. با خودم فکر می کنم کاش دعا میکردم که خدایا میخواهم عاشق تو باشم.. به من توفیق بده که عاشق تو باشم. ولی نمی دانم آیا این دعا هم درست است یا نه.
به مناجات دقت می کنم. می بینم جایی در آن درخواست عاشق بودن از خدا نشده است. پس نمی دانم آیا این دعا صحیح است یا خیر. ازطرفی می ترسم که اگر عشق مثل قبل به سراغم بیاید زندگیم از تعادل خارج شود. تحمل این زندگی مادی برایم سخت شود و دائم گیج و سرگشته باشم.
باز فکر می کنم در کتاب معنویت یک علم است آمده است که “وقتی زمان آن برسد که روح بتواند جاذبه قویتری را درک کند یعنی از آمادگی و پختگی لازم برخوردار باشد خود به خود و به قدر لزوم از طرف مبدأ خلقت به او نیروی جاذبه عشق معنوی داده خواهد شد.”. پس اگر عشق بیشتری لازم باشد حتما به من داده خواهد شد مثل زمان قبل…
و گاهی هم فکر می کنم شاید این سکونی که در احساس من هست را هم خدا خواسته تا بتوانم زندگی عادی داشته باشم.
خلاصه من مانده ام که آیا طلب عشق از مبدا بکنم یا نکنم و به صلاح خود مبدا بگذارم و این در حالیست که دلم برای او خیلی تنگ شده. نمی دانم توانستم حالم را بگویم یا خیر.. ممنون میشوم اگر لطف فرموده راهنمایی بفرمائید.
Thanks a lot
؟عزیز
با سلام
کامنتی که مخاطبش خودم هستم!
خود وجود چنین احساسی قاعدتا خیلی ارزشمنده.اما حالا یک سوال پیش میاد.من در ارتباط با این حس زیبا چه کردم؟یعنی چه حرکتی انجام دادم؟برای شکوفا شدنش چه اقدامی کردم؟تبلور این عشق درونی چه بوده؟
گرچه رابطه انسان وخداوند غنی تر از هر رابطه دیگریه ولی یک مثال مادی بزنیم: وقتی در زندگی مادی گرایش زیادی به کسی یاچیزی داشتیم چه رفتاری کردیم؟
و دست اخر اینکه یک سوال خیلی مهمی اینجا پیش میاد وان اینکه چرا سختی های زندگی منو از او دلسرد کرده در حالیکه با وجود سختی های خیلی بیشتر ملک جان در زندگی ایشان خیلی بیشتر به خدا نزدیک شد؟
عکسها واشعار حضرت شیخ را که میبینم ومیخوانم از خودم خجالت میکشم بگویم من هم شاگرد استادم.
.
.
چشم دو بین را تو خود از من گرفتی
مقام وحدت را به من نمایاندی
زمین واسمان و دنیا وعقبا
همه خود تویی
ای یکتای بی همتا.
.
.
باسلام و احترام
در زندگی چندین بار موفقیت و موقعیت هایی داشتم که بسیار خوشحال شدم ولی بعد از مدتی برایم عادی شد و دیگر خوشحالم نمی کرد.چون سطحی بودند . ولی بعد از دیدن این درس متوجه شدم که اگر عشق به حقیقت را تجربه کنم، احساس خوشحالی آن برایم باقی مانده و از بین نخواهد رفت.
ممنون از متیس بلاگ عزیز ودوستان عزیز خدایا شکرت
با سلام به همه، سپاس بی نهایت ازپروفسور بهرام الهی، وتشکرفراوان از متیس گرامی
« هروقت تمام محبت ها را از دل بیرون راندیم، آن وقت عاشق خدا خواهیم شد،زیرا دل یکی است.نسبت به بقیه باید انجام وظیفه نماییم.فرزند، همسر،مال،مقام وغیره را دوست بداریم، ولی آنها را تحت الشعاع وظیفه نسبت به خدا قرار بدهیم. تا عشق از خدا نیاید عشقی نیست، منتها باید قابلیت تابیدن آن عشق را پیدا کنیم.
بلایی بد تر از علاقه نیست.روی همین اصل، ۲۴ ساعته به خود تلقین می کنم که علاقه به چیزی نبندم، ولی طبیعت مگر می گذارد!امان از این علاقه ها. چه می شد به جای این همه خرده علاقه که مثل خرده شیشه به تنمان بسته، همه ی علاقه مان را به تو می بستیم ای خدا. خیالمان راحت بود، چون تو نه میمیری، نه مریض می شوی، نه از بین می روی…اگر مزه ی آن علاقه را بچشید،غیر اوراعلاقه نمی دانید.»
گفتار۱۱۳ کتاب برگزیده
با عرض سلام
؟ عزیز
گفتید که «مدتی هست که درسها و کامنتها مرا به فکر انداخته که چرا مثل قبل عشق در من فعال نیست. آیا سختی های زندگی مرا از معشوق ابدی ام دلسرد کرده؟»
وقتی شاگردی در ابتدا و آغاز یک راه معنوی است یک عشق اولیه اعطایی به او داده میشه. برای اینکه دلگرم بشه و مطمئن بشه و بتونه با موانع سر راهش مقابله کنه. یک حال و شور معنوی و پر از عشق. حال و حسی که اکثر ما در آغاز آن را تجربه کرده ایم.
اما این عشق اعطایی موقت هست و شاگرد باید به تدریج این عشق را تبدیل به انگیزه برای انجام وظایفش بکنه.
پس از آن با استمرار انجام وظایف؛ عشق مجددا در او پدیدار میشه ولی این دفعه با دفعه قبل خیلی فرق داره و این عشق، عشقی است بر پایه آگاهی و رشد و پختگی روحی.
انشالله که خداوند به همه ما کمک کنند که بتونیم انگیزه شناخت و انجام وظیفه هامون را روز به روز در خودمان تقویت کنیم تا مثل آهنی که زنگار و ناخالصی هایش در حال پاک شدن است، روز به روز بیشتر جذب مغناطیس مصدریت الهی بشویم.
نکته دیگر که گفتید «خلاصه من مانده ام که آیا طلب عشق از مبدا بکنم یا نکنم و به صلاح خود مبدا بگذارم» .
به نظر میاد که بهتره هیچ هدف معنوی جز انجام وظایف به نیت رضای «او» برای خودمان تعیین نکنیم.
فریباى عزیز اخر حرف دل را شما زدی خیلی ممنون
Merci az hame shoma dostan ke dar dark beshtar har maghale be man komak mikonid . vaghean az khoda sepasgozaram ke shoma ha ro daram ,
.
با سلام،
به نظرم این شناخت و عشقی که آقای دکتر الهی توصیف میفرمایند، با عشقی که من فکر میکنم دارم، کاملا تفاوت دارد. عشقی که مد نظر ایشان است، عشقی است واقعی و حقیقی به همراه شناخت. البته در مقاله ی قبلی در موردش صحبت به میان آمد. شاید بین من و این عشق فرسنگها فاصله وجود داره اما تلاش وکوشش شرط اصلی است در تحصیل. درست مانند شاگرد دبستانی که به تازگی در کلاس ابتدایی ثبت نام کرده و هدفش رفتن به دانشگاه، تحقیق و بدست آوردن مدارج عالی تحصیلی باشد…
با سلام،
۲۲۰ عزیز، حق با شماست. من هم از خواندن گفتارهای حضرت شیخ عزیز کاملا منقلب میشوم. ایشان با تمام محدودیتها، بیماریها و سختی های مادی و جسمانیشان، تا ابد به ما درس همت، نوع دوستی، خداپرستی، پشتکار، عشق و اراده و … دادند. ..
آیا در درگاه پروردگاری که حضرت شیخ خود را شاگردش مینامند، برای بنده ای چون من جایی هست؟؟؟؟
به نام خدا و با سلام .سوفی عزیز شما نوشتید ایا در درگاه پروردگاری که حضرت شیخ خود را شاگردش مینامند برای بنده ای چون من جایی هست . شما نیز با چنین طرز فکر پخته و عمیق که بنده را منقلب کرده و تغذیه این ساعت فکر و ذکر م را تامین کردید چطور میتواند در درگاه ان یکتای مهربان بنده پسندیده و دانشجو نباشد چطور میتواند بین عشقی که در کنفرانس فرمودند و این عشقی که شما و امثال شما دارید فرسنگها فاصله باشد . در گفتاری امده که ای بشر چه چیز تو را غره کرد فرمودند کرمت بله مغرورم هزاران بار به کرمت .یا جای دیگر خدایا انقدر به تو مطمینم که مردم فکر میکنند از تو نمیترسم و …….نمیدانم این ذره ناچیز انقدر به ان یکتا مطمینم و به قول فرمایش حضرت شیخ انقدر در وجودم نشانه از او دیده ام که دیگر نمیتوانم اینها را خیال یا از ایگو بدانم و عطر ان بزرگوار را در تمرین فکر و ذکر گاهی از ناحیه قلبم به مشامم میرسد و باعث پر رنگ شدن حضورش میشود. موفق باشید
با سلام و خسته نباشید خدمت متیس عزیز .در این کنفرانس به احساسات خاصی که از ارتباط انسان با خدا و حقیقت ناشی میشوند و همچنین لذت غیر قابل توصیف و قوی و عمیق و مطبوع حاصل از درک حقایق الهی اشاره شده است .شاید قبلا کمی به احساساتم نسبت به خدا شک داشتم چون خودم را سرزنش میکردم که چرا تا این حد احساسی هستم اما اینک ان شک بر طرف شد زیرا تایید احساسات مثبت را دراین کنفرانس مهم دیدم و شنیدم نه تنها خیال نیست بلکه واقعیت محض است وقتی یکتای بی همتایی که ذره ای چون بنده را از بین این همه کره و این همه کشور و این همه شهر و این همه خونه و این همه فرش درست فرشی را کنار میزند که صدف ناچیز و ریز ریز را پیدا کند و نگاهش کند و دست نوازش بر سرش بکشد و ضعفهایش را نشانش دهد و به او کمک کند تا خودش را بشناسد و بفهمد که هیچ هیچ هیچ است و تنها اوست که در تمام لحظه ها به دادش میرسد وقتی با این همه عیب واشکال او بنده را ول نمیکند چگونه میشود ازچنین خدای جذابی که اقای الهی فرمودند دل کند .خدایا شکرت برای تمام لحظه هایی که در زندگیمان حضور داشتید و دارید..
با سلام؛
چقدر این جمله از سخنرانی جالب و عملی است:
« چه چیزی در این فرایند به انسان انگیزه می دهد؟
در هر انسانی انگیزش حقیقت جویی وجود دارد، اگر آن را توسط افکار و اعمال منفی خاموش نکنیم، نا خودآگاه ما را به سوی جستجوی حقیقت پیش می برد»
همیشه یکی از سوال های اصلی ما این بوده که چطور انگیزه برای عمل را در خودمان ایجاد و تقویت کنیم. واقعا این راهکار آقای دکتر الهی فوق العاده است. یعنی از روش برهان خلف استفاده می کنیم. یعنی بصورتی نهادینه این انگیزه اصولا در ما وجود داره و این ما هستیم که با افکار و رفتار منفی امان این انگیزه را محدود و ضعیف و خدای نکرده نابود می کنیم.
واقعا جالب و قابل توجه بود.
متیس گرامی از اینکه این امکان را فراهم می کنید که این دانش های ناب معنوی در اختیار ما قرار بگیرد، واقعا ممنون.
با سلام ،در این مقاله ،بر خلاف آموخته های قبلی ام فهمیده ام : عشق الهی ، عنصری مضر ،که تعادلم را به هم میزند و قوای مدرکه ام را ضعیف میکند و…نمی باشد چنانکه در کنفرانس ، عشق الهی را : “…احساسی عمیق، خالص، «مفید » و مطبوع که نمی توان آن را وصف کرد باید آن را احساس کرد …”دانسته اند .قبلا فکر میکردم عشق الهی فقط منحصر به معنویت سنتیست و دوره اش پایان یافته و بیشتر مربوط به روش ِ مردود و قدیمی ِحسی می باشد و با معنویت علمیه کنونی در تضادّست ،و عشق الهی همچون موشک ِبسیار قدرتمندیست که فقط برای مرحله ی آخر(جذب شدن به مبدا) بدرد می خورد و کلاً فرعی ،ممنوع و خطرناکست و بهترست که به سراغ آن نرفت … و بر خلاف صفات مثبت دیگری که برای بدست آوردن ِآنها، باید تلاشی دائم کرد در اینمورد ِ خطرناک،استثناً ، اگر لازم باشد خودشان به اندازه ی لازم،قدری از آنرا به ما می دهند…// مطلب دیگر ، چنانکه فرموده اند اگر معنویت واقعی را درست درک و عمل کنیم چنان حالت خوشبختیه دنیوی ِ عمیقی در ما نهادینه می شود که میتواند جوابگوی نهایت ِ آرامش وسعادتی باشد که انسان امروزی در زندگی دنیایی اش از هزار طریقِ ِ مشروع و نامشروع آنرا میجوید چنانکه فرموده اند :”…علاقه تان بیشتر می شود و احساس آرامش بیشتری می کنید، و امیدتان بیشتر می شود و احساس چنان نشاطی می کنید ، که آن قدر گیراست که دیگر نمی توانید از آن دل بکنید…لذتی که احساس می شود عمیق و پایدار است و قابل قیاس با عشق لیمبیک نیست. شبیه عشقی است که…….سرشار از شادی و هیجان می شود … این احساسات با احساسات برخاسته از ایگو متفاوت است. لذت ؛ خوشی ای که از شناخت و درک یک حقیقت الهی کسب می کنیم به حدی است که هیچ خوشی دیگری که از ایگو ناشی می شود جایگزین آن نمی شود. این خوشی قوی، مطبوع، و عمیق است…” یعنی اگر سعادت دنیوی را هم طالبیم آنرا نیز باید در همین معنویت جستجو نمائیم و دیگر اینکه عمل به معنویت میتواند منبع لذت بردنی عمیق و مشروع و مفید و سالم را در دنیا هم برایمان به ارمغان آورد لذتی که تقویت کننده است و بر خلاف اغلب لذات دنیوی برای روحمان هم مفید است .
اگر ما این جمله کنفرانس را که اعمال وافکار منفی مانع از درک حقیقت می شود را واقعا درک کنیم هرگز حاضر نخواهیم شد چیز به آن مهمی را برای یک فکر منفی که تازه باعث کسالت و آزردگی خودمان هم هست از دست بدهیم
با سلام و سپاس بسیار
؟ دوست خوبم در قسمتی از کامنتتان نوشته اید؟ با خودم فکر می کنم کاش دعا میکردم که خدایا میخواهم عاشق تو باشم.. به من توفیق بده که عاشق تو باشم. ولی نمی دانم آیا این دعا هم درست است یا نه.
دوست عزیز، من در طی روز تا جایی که یادم بماند از تمام اعماق قلبم این تقاضا رو از خدا میکنم .چه عشقی برای من از عشق بخدا عزیزترو و بهتر؟ای کاش یه روزی برسه که من تمام عشقهای زمینی رو در برابر عشق خدا فدا کنم.عشقهای زمینی مثل تار های عنکبوت بمن چسبیده و مرا از عشق به یکتا دور میکندبقول دوستمون سپید به همه مخلوق عشق به مبدا داده میشودحالا با ماست که این عشق را بیشترو بیشتر کنیم یا کلا خاموش .عشقی که از طرف عقل سلیم میاید عشقی است مثبت و اگاهانه،هر چقدر این عشق بیشتر شود ایمان هم بیشتر میشود در نتیجه روح ملکوتی هم بهتر و درستتر رشد میکند .البته این نظر شخصی من بود و ای کاش که من هر روز هر روز عاشقتر به خدا بشوم
tashabohi ke aghaie doctor dar morede tosife mazie ghand kardan kheileee mesale jalebie baraie kesaie ke monkere vojode bartar va lezate manavi hastand
aya mishe goft vaghti kesi vahede sefati ro dar khodesh tahlil mibare dar haghighate yek hes be havase manavish ezafe mishe ke baese bartarish mishe be kesani ke on hes ro dar khodeshon parvaresh nadadan?
با عرض سلام
۲۲۰ عزیز به سوالی که کردید فکر میکردم. هیچ.. هیچ کاری نکردم. در ارتباط با عشق معنوی نمیدانم. باید فکر کنم
از سایر دوستان هم که پاسخ دادند خیلی ممنونم
با سلام
از دوستان و متیس سپاسگزارم. بخصوص امیدوارم توفیق بیابیم به این درس عمل کنیم.
دوستی پرسیده اند چطور بدانیم این احساس کردن خدا در درونمان یک حس واقعی است و توهم نیست!؟
۱) توجه و «تمرین فکرو ذکر» که انجام میدهم ابتدا مرا متوجه احساس جذبه ای از درونم میکند؛این نیروی جاذبه مرا به سوی “چیزی ” میکشاند خوب که توجه میکنم «میبینم» خودم را و سنگینی بارمادیات را رفته رفته حس نمیکنم؛ سبک میشوم!
۲) با خود و عقل سلیمم فکر میکنم « این چیست که مرا بسوی «او» میکشد؟
۳) گاهی پیش میآید که شخصی یا علتی موجب میشودتا دوباره سنگینی بار علی را حس کنم؛ همان موقع اگر توجه کنم متوجه میشوم بیش از حد ارزش دادن به بارهای علی و خودرا در بند آنها گیرانداختن کارم را خراب میکند.
بهتر است توجه کنیم ببینیم چه چیزی برای مان با عقل سلیم حقیقت است؛ آیا عقل مان میتواند آنچه را حق است از ناحق و توهم متمایز کند؟ نفس دائما مطالبات خودش را حقیقی جلوه میدهد.
سلام
روبرو شدن با حقیقت چقدر آرامش بخش و زیباست. آنجا که وقتی درست نگاه می کنی متوجه میشوی که هر چیزی در جای خاص خودش قرار دارد. عقل سرجایش است و عشق و احساس هم در محل خودش کاربرد پیدا میکند. واقعا معنویتی که توسط آقای دکتر الهی بیان میشود دقیق و عمیق است ،هرچند مثل منی چه داند؟؟ فکر میتوانم بگویم خدایا شکرت و کمک کن تا بیشتر از این شرمنده روی بی مثالت نباشیم.
در متن امده :همچنین لذت غیر قابل توصیف ،قوی،عمیق،مطبوع حاصل از درک حقایق الهی اشاره شده است .اینها بستگی به ظرفیت هر شخص دارد مثلا بنده که ظرفیتم حتی به اندازه ته استکان هم نیست توانم هم همینطور میشود حتی از مورچه کمتر بنابر این کیفیتها هم فرق میکند .
کامنت ۲
سوال شده از چه راهکارهای عملی می توان استفاده کرد تا درونا به شناخت خدارسید؟ واینکه از کجا بفهمیم احساسی که تولید می شود ناشی از توهمات ایگو نیست؟
قدم اول برای شناخت درونی خدا هما نطور که در مقا له فرمودند مرحله ی خوردن (توجه)است.
باید با آن دمی که خداوند در همه ی ما دمیده است آشنا شویم یعنی با جزء روحانی ارگانیزم روحی _روانی (روح ملکوتی).
با حاضر وناظر دانستن خدا ،همیشه به خود یادآوری کنیم که تنها نیستیم وخدای مهربان محافظ ودلسوز ماست.
خواسته های روح ملکوتی را جزء وظایف روزانه ی خود قرار داده با لنز صداقت ونیت رضایت او وانجام وظیفه وارد عمل شویم (مبارزه بانفس).
هر چه بیشتر مبارزه بانفس کنیم نور بیشتری جذب می کنیم در نتیجه روح ملکوتی رشد بیشتری می کند ودامنه ی تسلط نفس کمتر شده انس والفت ما هم با خدا بیشتر میشود وخدا رادرونا احساس می کنیم.
چون با اراده واختیار خودمان حاکم ایگو بوده ایم (چند ثانیه …..) وبا توجه جلوی دخالتها ی او را گرفته ایم،احساس تولید شده عمیق وماندگار است .
با اجرای مکرر تمرین فکروذکرطی روز عاملی است که احساس حضور او را انشا ء اله درک کنیم.
(حضورش همچون انرژی هوشمند بسیار توانا،سر شار از محبت،رحمت،عدالت،کرامت،گذشت و…که غیرقابل توصیف است ادراک می شود.ص ۲۹راه کمال).
احساساتی که از توهمات ایگو ناشی می شود اصولا سطحی و زودگذر هستند.
در باره معنای عشق سایت متیس سمت چپ قسمت انتخابها (سوال و جواب از استاد الهی)سوال شده:ایا عشق به خدا میسر است و ایا چنین عشقی است که موجب کمال میشود ج:البته انسان تا به قوه عشق حقیقی عاشق نشود و خداوند را معشوق خود قرار ندهد یعنی مثل پروانه برای وصال شمع پرو بال سوخته و جان فدا نگردد به حق و حقیقت نخواهد رسید.و بعباره اخری هر کس خداوند را معشوق و معبود و مطلوب و محبوب خود شناخت به شرط اینکه (بدون انتظار پاداش باشد)آن کس میتواند خود را عاشق و عابد و طالب و محب خدا بداند کما اینکه حضرت مولا میفرمایند :تو را عبادت نمیکنم از ترس اتشت و به طمع بهشتت،بلکه چون یافتم تو را شایسته بندگی ،پس از این رو بندگیت میکنم.بدیهی است ان چنان عشقی که فوقآ توصیف گردید موجب کمال خواهد شد. اگر دوستان بیشتر خواستند بدانند میتوانند به همین قسمت مراجعه فرمایند.
از دست و زبان که بر اید کز عهده شکرش به در اید
؟عزیز
با سلام
در این دنیایی که قصر املش سخت بی بنیاد مینماید اگر با
همین حسی که در شما بوجود میاید که او را درونا یاد میکنید همین نشانه عمق علاقه شما به اوست و اوحتی اگر دعایی مبنی برمیخواهم عاشق تو باشم بر زبان نیاوریم از راز دلمان اگاه است. پس رفتارمان(مثلا با عشق به یک گل اب دادن یا به یک حیوان غذا دادن یا…..بیشمار مثال دیگر)همگی تقدیم به او میشود.که البته هرچه نیکی هست از خداست که گاهی کردار روی دست ادم میگذارد(کلام حضرت شیخ).
چه زیبا گفت سپید عزیز:نگویم تو را میخواهم بگویم رضایت تو را میخواهم.
با سلام،
– تحقیقات و تالیفات آقای دکتر الهی همه نمایانگر این واقعیت است که او چه در امور معنوی و چه در سایر زمینه های علمی ، معتقد به اصالت عمل است. وی همواره هر مطلبی را از ملموس ترین زاویه مورد دقت و بررسی قرار میدهد و میکوشد تا نحوه ی کارکرد آن را روشن کرده ، علل و اثرات آن را بیابد و الگو های کاربردی آن را ارایه دهد. ضمنا همه ی این مراحل را به شیوه ای مستدل و منطقی و در عین حال به روشنی و سادگی مطرح میسازد که این روش ، با توجه به سوابق علمی-آموزشی او امری طبیعی است.- (معنویت یک علم است)
با توجه به گفته ی ایشان در کتاب -معنویت یک علم است- مهلت انسان در عالم خاک برای کسب معلومات لازم جهت رسیدن به کمال محدود است و نیز تعداد قالب هایی که در اختیار هر فرد گذاشته میشود معین است…این مهلت طبق گفته ی استاد الهی از لحظه ای شروع میشود که خود هر فرد در اولین زندگانی زمینی اش به سن تمیز و تشخیص برسد…-
همچنین طیق گفته ی حضرت شیخ – وقت بشر موقت است…-
بر طبق این قواعد و با توجه به اینکه این زندگی که ما در آن به سر میبریم اولین زندگی ما در عالم خاک نیست و قوه ی تمیز و تشخیص (هر کس در حد خودش) به ما داده شده است، در قبال هر ثانیه ی باطل و از دست
رفته ی مان مسئولیم. با توجه به اینکه چقدر برای ما زحمت کشیده میشود، چه دروس با ارزش و استثنائی در اختیارمان گذاشته میشود، همچنین ویدیو هایی که در اختیار مان قرار داده میشوند که در آنها آقای دکترالهی شخصا به ما آموزش میدهند، هیچ عذر و بهانه ای برای کم کاری مان در عالم برزخ به جا نمی ماند…
این افکار مدتی است مرا به خود مشغول کرده و به چه کنم چه کنم افتاده ام. حس میکنم از نعماتی که به وفور در اختیار دارم، درست و به موقع و به اندازه ی کافی، استفاده نمیکنم . این -سهل انگاری- باعث سر افکندگی ام خواهد شد. خودم را در مواقع مختلف روز در غفلت پیدا میکنم و بار ها و بار ها از خودم میپرسم: رفتار مناسب که به نفع روحم باشد، در این لحظه و شرایط چه میتواند باشد؟ چطور از مهلت باقیمانده ی عمر خاکی ام، که نمیدانم آیا لحظه ای دیگر یا سال دیگر به پایان خواهد رسید، بتوانم نهایت استفاده را ببرم؟ نشانه ها را باید دید و فهمید تا به یاد آورد. تا حواس پرت و گیج و گم بنده سر جایش ، که باید ، بیاید…
امروز در اتومبیلم دراتوبان و در ترافیک سنگینی نشسته بودم .مسیری را که معمولا در ۲۰ دقیقه باید میپیمودم، حدود ۲ ساعت به درازا کشیده بود و معلوم هم نبود کی این ترافیک تمام و من به دانشگاه خواهم رسید. در حالی که خسته و بی طاقت و عصبانی شده بودم به غر زدن پرداختم و کلی ناشکری کردم و گله و شکایت …
بالاخره که به علت ترافیک رسیدم، صحنه ی تصادفی وحشتناک ، به همراه مجروحینی که در وضعیتی وخیم به سر میبردندو از ِطرف پلیس راه در حال جمع آوری و سر پرستی بودند، دلم را لرزاند . با دیدن این صحنه ی دلخراش به خود آمدم. صدایی در درونم به من گفت:
=== کسی چه میداند چقدر مهلت دارد ؟ و تو چه میدانی ؟
با سلام
اینقدر معنویت شیرین و دلکش و دلربا ست که در طی این سالیان متمادی که توفیق اشنایی فراوانی به ارکان ان برایم فراهم بوده پیوسته بهت زده تر از قبل شده ام . یادم میاید اوایل که زندگی دونادون را فهمیده بودم مثل اسفند روی اتش بودم و درک حقیقت برایم در عین اطمینان انقدر سنگین و قوی بود که سالیان سال جزئ دلمشغولی های مثبت و بارز زندگیم قرار گرفت و همینطور به مرور اشنایی با حقایقی چون عمل و عکس العمل یا واقعیت خیرخواهی یا فهمیدن عدل خدا همگی برایم بی نهایت شوک بر انگیز بوده و هست واذعان میکنم اگاهی به این حقایق زندگی من را بشدت متحول کرد و همیشه باعث انگیزه بسیار بسیار قوی در من شد که به راهم مانوس تر شوم حالا هم این مطلب عشق به خدا همان شگفت زدگی قضیه دونادون را برایم تداعی میکند که چگونه سالهای سال از حس درکش و خوشحالی زاید الوصفی که برایم همراه داشت سرشار بودم . دوباره صحنه عوض شد وبه یک شگفتی جذاب دیگر رهنمون شدم خدا رو شکر البته هرزگاهی حالاتی از این عشق به سراغم امده بود و بقول معروف مزه اش زیر دندانم امده منتها همیشه وحشت داشتم نکند با ذهن پروری بخواهم عمل شاید نادرستی انجام دهم زیرا به کرات شنیدم نباید چیزی از او جز رضایتش خواست ولی الان کمی تسکین یافتم. واقعا انسان به هر راهی که کشیده شودچه مثبت چه منفی رنگ و بوی انرا بخود میگیرد و عشق به خدا هم یکی از همان راههایی است که خواهی نخواهی روزی کما بیش باید با ان مواجه گردیم. زیرا اخر و عاقبت درد دین جز این نیست .میبینم مدتهاست که از همه چیز دنیا دلزده شده ام قانع شدم دلم زیاده خواهی ندارد دنیا به نظرم خوار شده احساس دلتنگی شدیدی میکنم انگار دلم برایش بهانه گیر و تنگ شده اصلا دلم نمیخواهد به مسائل بیهوده ومنفی و دردسر ساز گرایش داشته باشم عاشق ساده زیستی و ساده زندگی کردن شده ام و چقدر هم احساس سبکبالی خاصی میکنم نمیدانستم که این قطار زندگیم است که میخواهد مرا از ایستگاههای مختلف معنویت عبور داده و روز بروز با صحنه های عمیق تری اشنا کند .الهی شکر که به قول استاد معنویت همینطور تو در تو و لایه به لایه است و سالک هر روز با بعد شگفتی افرین جدیدی از او روبرو میشود مدتیه همه اش بهانه جو شده ام و به خدا با ترس و لرز میگفتم خدایا کمکم کن بتو نزدیکتر بشم دیگه توان اینهمه انس و علاقه به ذرات مادیات را ندارم دلم میخواد بتو نزدیک بشم دلم میخواد به تو انس بگیرم چقدر جواب خودمو گرفتم شاهد از غیب رسید که فکرم نادرست نبوده .ای طبیب جمله علتهای ما .
گفتار ۸۷ ج یک
هرچیزی که برای تقرب به خدا باشد خوب و مستحسن است.
گفتار ۹۱
سؤال شد آیا سالک میتواند از خدا تقرب بخواهد؟
ج: وقتی رضایت خدا را خواستید، همان رضایت خدا را خواستن یک نوع تقرب است. انسان هر چقدر رضایت خدا را بیشتر جلب کند، تقربش بیشتر میشود.
تقرب به خدا، رضایت خداست.
بعد از تسلط بر احساسات و اینکه پنج حس مشترکهی باطنی پیدا شد،…
گفتار ۱۱۶
انسان عشقی بیابد که همیشگی باشد؛ بهاری بیابد که خزان نداشته باشد؛ گلی بیابد که پژمرده نشود.عشق و معبود هم باید خدا باشد و بس.
گفتار ۱۱۷
انسان باید معشوق را خدا قرار بدهد،عشق و محبت را بر خدا قرار بدهد.حیف نیست عشق مجازی را عشق بنامند؟ حیف نیست چنین کلمهی مقدسی را به چنان لجنزاری آلوده کنند؟
عاشق خدا بودن و به خدا پیوستن کافی است، مابقی فلسفهبافی است، باید دور ریخت، به درد نمیخورد.
عشق حقیقی توقف و تسکین ندارد.
گفتار ۱۱۸
تا انسان عاشق حق نشود نمیداند حقبینی چیست. سرمنشأ عشق برای وصل شدن به حق است؛ ولی حالا در بعضی موارد، به مجاز استعمال میشود که زودگذر و بیپایه است. عشق، در روز ازل خلق شد برای ایجاد رابطهی بین خدا و اشخاصی که طالب او
هستند. تا عشق نباشد انسان چیزی درک نمیکند. عشق آن است که انسان را به معشوق برساند، معشوق هم فقط خداست. هر چیزی فانی است تنها او باقی است.
عشق کلمهای است جامع( عام)؛ به هر چیزی انسان تمایل پیدا کند، اسمش عشق است. ولی عشق بیپایه و زودگذر کجا و آن عشق ابدی کجا که ما را همیشه از انحرافات حفظ کند و تشویق کند به معبود حقیقی برسیم، و همیشه متوجه نگه دارد از کجا آمدهایم، عمر را چگونه به کار ببریم، و به کجا میرویم.
با سلام،
نگرش عزیز،
از خواندن مطلبی که در کامنت ۵۹ نوشتید منقلب شدم.
گاهی اوقات در تب و تاب زندگی انسان احساس تنهایی و دلتنگی و غربت عجیبی بهش دست میدهد. در این برهه است که به دنبال نشانه هایی میگردیم تا ریسمان را پیدا کنیم و به خود نهیب میزنیم که به جلو نگاه کنیم و از آنچه گذشته دست برداریم. این امید ، این انگیزه ، این پیام و بالاخره این نشانه ها ی او هستند که زندگی ما را هدفمند تر و وسیع تر از میدان ادراک محدود خودمان می کنند. این عطر و بوی حضور او در زندگی ماست که به آن ارزش زنده ماندن میبخشد. . گا هی در صحنه ای از زندگی ام نشانه ای یا تا ییدی برای سوالاتم پیدا میکنم که قلبم را به تپش وا میدارد. نکاتی که در کامنت تان مطرح کردید برایم آشنا هستند. شاید من تنها کسی نیستم که این نظر را دارد. پروردگار مهربان را شکر که در این مواقع به یاد ماست ، ما را تنها نمیگذارد و یاریمان میدهد. چه کسی میتواند ادعا کند که این حس را تا به حال تجربه نکرده ؟ چه کسی تا بحال محبتش را ، یاری اش را و دلگرمی که حاکی از درک این حس میباشد را ، تا به حال نچشیده است ؟
باتشکر از عزیزان:باید درمقابل او من را فراموش کنیم به خدا قسم به خود آی خود خدایی لحظه فارغ از منیتها بااحساس عمیق وخالص
با سلام
اسارت به معنی در بند بودن است. ملموسترین شکل آن زندان است آزادی فرد را در فراتر رفتن از محدوده ای، میگیرد. اما من فکر میکنم اسارت در معنی وسیعتر میتواند هر چیزی باشد که ما را در موضوعی محدود کند و قدرت حرکت و پیشروی را از ما بگیرد. مثلا هر موردی که فکر ما را بیش از آنچه که لازم است به خود اختصاص دهد، دست کم از نظر زمانی، وقت ما را اسیر خودش میکند. در بعد وسیع تر، افکار منفی روان انسان را اسیر میکند و امکان گذر آن را از یک چارچوب بسته نمیدهد. افکار منفی توان ما را در یافتن حقیقت موضوع سد میکند و افکار منفی بیشتری را باعث میشود. این شاید فقط یک بعد اسیر نفس شدن باشد. حالا سعی میکنم هر وقت که درگیر فکری میشوم که زائد است، با فکر به خداوند تعادلم را پیدا کنم و از بندهای نفس که روان و توان من را اسیر خودش میکند رها شوم. دوستان راهنمایی بفرمایند. .
با تشکر فراوان از متیس و همه کسانی که با کامنتهاشون حرکت کردن رو برای کسی مثل من هموار میکنند.
بعد از آمدن این درس و خواندن کتابهای مربوط به تعلمیات استاد و کتابهای دیگری که در این زمینه کمک کار هستند. وقتی به کارهایم دقت میکنم و سعی میکنم که به درون بیشتر فکر کنم و آنها زمانهائیکه توفیق این را پیدا میکنم که به هیچ بودن خودم و باینکه تمام اتفاقهای خوب زندگیم رو کس دیگه ای کارگردانی میکنه با خوشحالی خاصی در عین حالیکه تعجب میکنم میگم خدایا عاشقتم. ولی خیلی زود به خودم نهیب میزنم که نه رسم عاشقی چیز دیگه است و هنوز برای گفتن این جمله کارها دارم که اگر او یاریم ندهد بخودی خود نمیتوانم از پس یک پشه هم بر بیایم. .
سلام mعزیز ما چه بخواهیم چه نخواهیم اسیر و در بند دو نیروی متضاد هستیم مثبت و منفی حالا چه خوشمون بیاد چه بدمون بیاد اونم مثل غریره حیوانی اتوماتیک داره کار خودشو میکنه منتها هر چقدر ادم افکارش صاف تر و پاک تر و پخته تر بشه مسلما روشنی فکرشو دنبال میکنه اگرم نه مهاری به افکار بدش نزنه خواسته های پستشو مد نظر میگیره من خودم شخصا برای مبارزه با افکار منفی با عمل کردن مبارزه میکنم نه با تلقین چون تلقین موقتیه اما در عمل وقتی با یک منفی روبرو میشم خیلی در موردش فکر میکنم که چه جوری بتونم ریشه ای مقاوت کنم نه مقطعی .
با سلام و تشکر از همه عزیزانی که با کامنتهایشان ،من خواننده را به ضیافت اندیشه ها و احساسات زیبا و پاکشان رهنمون میشوند ، بر خود فرض دانستم که از صمیم قلبم از عزیزانم نگرش ،m ، بهار ،سوفی ،۲۲۰ ، سپید ،صدف ، پروین ش، دریا گ ، ۱۲۳ که دقیقا مشکل مرا مطرح نموده اند و دیگر بزرگواران ،تشکر کنم با انگیزه ی صفر و بی حالی معنوی کامل ، خواندن کامنتها را آغاز کردم ولی وقتی به کامنت ۵۹ رسیدم ،دیدم دیگر از انرژی و شور و عشق یادگیری و مهر الهی در پوست خودم نمی گنجم و… واقعاً خدا را شکر ،بعضی زندگیشان تابلوی زیباییست برای آموختن… حقیقتا دوستان با عمق نگاهشان و خلوص قلبهایشان هر کدام به نوعی غذاهای مختلف معنوی را با حلاجی کردن درسها و بازگو کردن عشق الهی و شور و شوق معنویشان و شرح کشمکشها و مبارزاتشان با دیو اماره و… به حقیر ارائه داده و عشق و بینش و راهکار هدیه مینمایند ،بنظرم حداقل برای افرادی که رشد بیشتری در معنویت داشته اند واجبست که دیگران را از حس و دانش معنوی خود بی بهره نگذارند ،در یکی از کتب، پروفسور الهی (نقل به مضمون) فرموده اند که امروزه که دیگر دوره ی پیری و مرادی پایان یافته است باید با کمک گرفتن از افرادی که یک یا چند قدم در معنویت واقعی از ما جلوترند ، تحت هدایت خدای زمان، پیشرفت کنیم ،پی بردم که معنویت هم کار ِ گروهی لازم دارد هر کامنت خوبی ،یک قسمت از درس را تفسیر وتعریف میکند و… واقعا لذت آموزش و عشق الهی را بعد از سهیم شدن در دانش و حس و تجربه دوستان عملاً حس نمودم ،و روح و حس و فکر خودم را باآنها جلا میدهم این دوستان چون مطالبی را که میگویند خود زندگی میکنند هیچگونه میل به خودنمایی ازکامنت آنها به مشام نمی رسد فقط شرح ماوقع میدهند روی این اصل عملا میبینم و یاد میگیرم که نوع دیگری هم میتوان فکر و زندگی و طی مسیر کرد…
۲۲۰ عزیز.. ممنون از راهنمایی مجددتان
در زمینه انگیزه با عمق وجودم فهمیدم و لمس و حس کردم که باید بفکر زندگی ابدی ام باشم ،قبلا همیشه فکر میکردم از دوستانی که دغدغه معنوی و تجربیات و کامنتهای پرباری در رابطه با مبارزه بانفس و استرس معنوی دارند و…هزاران سال عقبم . بعد فهمیدم حالت بی حسی ام بخاطر تاثیر عقاید برخی فلسفه هایی بوده که معتقدند ما ضرب الاجلی برای کمال نداریم بهمین خاطر مهلتمان را خیلی جدی نمی گرفتم ولیعمیقاً فهمیدم که چه زمان کوتاهی داریم و اگر تلاش معنوی نکنیم و به کمال در مهلت مقرر نرسیم تقریبا الی الابد در طبقه ایی از بهشت ، متوقف خواهیم شد یعنی الی الابد (ابد نسبی)فهممان شعورمان سطح معنویمان ،رابطه مان با خدا و خودمان و دیگران و…در همان سطح خواهد ماند و دیگر رشدی نخواهیم کرد. برایم رشد نکردن یعنی زندان ، درجا زدن و تمام شدن، نگاه کردن به افرادی که الی الابد بالاتر از مننند یعنی عذاب و بدبختی و حقارت الی الابد . در حالتیکه خودم هم اگر کمی کوشش میکردم می توانستم خیلی بهتر و بالاتر از آنها باشم (چون متاسفانه کمتر کسی در دنیاست که این هشدارها را جدی بگیرد)،الان سعی میکنم این مفهوم را که زمانم چقدر کوتاهست و باید برای ساختن ابدیتم کاری کنم را در طی روز بارها و بارها درخودم تکرار کنم ناخودآگاه چیزها و دیگران کمتر برایم درگیر و مشغول کننده شده اند، گذشتم زیادتر شده آدم خیلی بهتری شده ام حادّی موضوعات مادی برایم کمتر شده ،دیدم به زندگی فرق کرده افکار و اولویتهایم خیلی معنوی تر شده چون خطر و عمق فاجعه و همچنین سعادت و خوشبختی ابدی و برتری ابدی و بطور بالقوه معدن طلا بودن دنیا را با تمام وجودم لمس کرده ام چون با تلاش اندکی در اینجا میتوانم در آنطرف تسهیلات بزرگی ایجاد کنم .فقط سوالی که مدتهاست برایم لاینحل مانده و اگر کسی پاسخ دهد ممنون می شوم اینست که مثلا بفرض اگر توفیق یافتیم و در برزخ ماندگار شدیم و قرار شد که دیگر به زمین برنگردیم آیا سالهایی که در برزخ هستیم و داریم سیر کمال میکنیم هم جزو مهلت ۵۰ هزار سالمان حساب می شود یا خیر؟ با تشکر.
باسلام به همه عزیزان،۱۲۳ گرامی در کامنت ۳۰ فرموده اید:”…به عمق (در حد فهم اندک خودم )اصل “توقع نداشتن ” پی بردم . دیدم همانطور که رعایت این اصل باعث می شود که از دیگران انتظار سرویس ،احترام ،قدر شناسی ،درک متقابل ،ایده آل بودنشان و….رانداشته باشی ،باعث می شود که در ذهنت تحقیرشون هم نکنی ،اونها را از خودت دور نکنی (و دور ندانی ) و حتی بتوانی دوستشان داشته باشی …”. شخصا چندین روزست دارم به کامنت زیبای شما و توقع نداشتن فکر میکنم ، ولی قضیه برایم باز خیلی مبهم است ،کلاً تنها روشی را که بطور تئوریک برای مبارزه با صفات منفی میشناسم و بنظرم خیلی هم سخت و کُند است مبتنی بر تجربه همراه با تفکر و خودکاویست و از جهل نسبی، نسبت به تعینات و تظاهرات یک صفت مثلا پرتوقعی شروع میشود و ریشه و تنه ی اصلی یک صفت منفی را هدف قرار میدهیم، بعد با مبارزه با آن ، تعینات آنهم “…انتظار سرویس ،احترام ،قدر شناسی ،درک متقابل ،ایده آل بودنشان و…”که شما فرمودید، کم کم اگر صادق و جستجوگر در خود باشیم بر ما در طولانی مدت مکشوف می شود و فرد صادق، کم کم به مرور با آنها مبارزه میکند و تعینات و تظاهرات بیشتری از آن صفت ،را در رابطه با خودش و دیگران و خداوند کم کم در خود خواهد یافت … مثلا شاید فرد باید به خود در ابتدا تلقین کند که نباید پرتوقع باشم و در عین حال بدنبال تعینات و تظاهرات پرتوقعی در رابطه با خود و دیگران و خداوند بگردد (مثلا من در مورد خودم فهمیدم که بعضا چقدر توقع نابجا از خودم داشته ام و……) فرد همواره باید از خود بپرسد که من چه توقعات بیجایی از خودم، دیگران و خداوند دارم کدامهایش بحق است و کدامهایش نابجاست و نابجاهایش را تعدیل نماید ،که امریست بسیار طولانی و بسیار سخت و نفس گیر … و سوال حقیر در همینجاست چگونه میتوان فهمید کدام توقعات (از خود و دیگران و خداوند ) واقعا بجاست و کدامها نابجا ،چه معیارهایی در زمینه ی تشخیص بجا یا نابجا بودن توقعاتمان از خودمان و خداوند و دیگران وجود دارد ؟… ۱۲۳ عزیز اگر مقداری در زمینه تجربه وکامنتتان بیشتر توضیح بفرمائید یا اگر دوستان دیگر تجربه یا بینشی در مورد صفت پرتوقعی وتعینات وتظاهرات آن و معیارهای تشخیص آن واساسا مثالهایی از پرتوقعی دارند ممنون می شوم مطرح بفرمایند تا راه دیگران برای یافتن و تمیز آنها هموارتر گردد باتشکر و سپاس از ۱۲۳ عزیز و دیگر دوستان.
سلام به دوستان عزیز
ببخشید من سوالی دارم. در کنفرانس آمده است” در هر انسانی انگیزش حقیقت جویی وجود دارد، اگر آن را توسط افکار و اعمال منفی خاموش نکنیم، نا خودآگاه ما را به سوی جستجوی حقیقت پیش می برد.”
چطور این انگیزش را در خودمان توسط افکار و اعمال منفی خاموش میکنیم؟ ممکن است لطف بفرمائید و مثال بزنید.
ممنون
من از وقتی نوجوان بودم به دنبال حقیقت میگشتم.به جاهای مختلف سر زدم و با آدمهای مختلفی صحبت کردم.تلاش میکردم تا به اندازهٔ فهم خودم ادم درستی باشم.و همیشه دعا میکردم که خدایا مرا به راه راست هدایت کن.سالها به جایی که خلوت بود میرفتم و با خدا راز و نیاز میکردم.ولی همیشه در وجودم احساس کمبودی داشتم.به خودم میگفتم من هر چیز خوبی بلدم انجام میدم و در دلم آن خدای لایتناهی را هم دوست دارم ولی یک چیزی کم است.مثلا در انجام اخلاقیات خیلی مشکل داشتم.فکر میکردم اگر میخواهم راستگو باشم باید همه چیز خصوصی زندگیام را ،اگر کسی سوال کرد برایش بگویم.اگر کسی به من چیزی میگفت سریع باور میکردم و اصلا دقت نمیدانستم که اینها باعث سؤ استفاده از من میشود.خیلی ساده لوح بودم.گاهی با خودم میگفتم اگر خدا را دوست دارم ،پس چرا نمیتوانم در انجام اخلاقیات تعادل ایجاد کنم. تا اینکه بعد از سالها با تعالیم استاد اشنا شدم.و چشمم رو به یک دانش وسیع راجع به تمام جوانب عمل به اخلاقیات باز شد.حالا میدانم عشق به خدا در آن مرحله مثل یک شتاب دهنده برایم عمل کرد.حالا عشق عمیقتر و با تعادل تری نسبت به او دارم.وقتی آقای دکتر میفرمایند عشق به خدا مطبوع و مفید است ،این حرف را با تمام وجودم احساس میکنم.وقتی کسی را میبینم که به دنبال خدا میگردد به او میگویم عشقت و احساسات را با صداقت و بدون چشم داشت مادی نگاه دار،خودش برایت رهگشا میشود.از حقیقت یکتا ممنونم که به فکر ماست و ما را با چه مهربانی هدایت میکند.از شما متیس عزیز ممنونم که برای ما زحمت میکشید..
با سلام،
زندگی ملک جان نعمتی نمونه ایست بارز و آموزنده از عشق الهی و تاثیر آن در زندگی یک انسان. انسانی که به واقع این عشق را صادقانه جستجو کرده، چشیده و همه ی هستی اش را در راهش فدا کرده است…
ایشان در بند بند وجودشان ، روح و جسمشان ، این عشق را ضبط و درک کرده بودند. در اشعارشان مجنونی و عاشقی موج میزند.
اشعار ملک جان صحنه هایی به تصویر می کشند که امثال من از آنها بی خبریم. این ابیات پر هستند از شجاعت ، گذشت ، ایثار . پر از آزادگی و رهایی ، پر از شیرینی و درد… درد شیرین عاشقی …
به توصیف آقای دکتر الهی:
-…او آنقدر جذاب است، که اگر کسی فقط یک دهم ثانیه حضورش را احساس کند دیگر نمی تواند از او دل بکند.
غیر ممکن است . چنان احساسی ایجاد می شود که این احساس، طبیعت لیمبیک ندارد و از ایگو ناشی نمی شود.
احساسی عمیق، خالص، مفید و مطبوع که نمی توان آن را وصف کرد باید آن را احساس کرد…-
هر وقت از خودم غافل ، در زندگی غرق میشوم و مشغولیت های دنیا مرا از او و از عشقش دور و دورتر میسازند ، به یاد ابیات این شعر ملک جان نعمتی می افتم که بی پرده و با صداقت سخن میگویند:
دل بی غیرت فنا شوی چقدر بی غیرت
به قدر روانه ای همت نداری
ببین در پی وصل شمع چقدر زحمت میکشد
جز پر و بالی هستی ندارد
آن را هم قربان جمال شمع میکند
آیا ذات حق و شمع کمتر است؟
یا جان تو از جان او شیرین تر است؟…
حمید عزیز
باسلام
۵۰ هزار سال زمینی عنوان فرموده اند.وماندن در برزخ جز این مهلت محسوب نمیشود.
با سلام ،و تشکر از همه دوستان بویژه سوفی عزیز در کامنت ۷۲ که شعری از حضرت شیخ را آوردند تصور حال پروانه ایی که فقط بال و پری بیش ندارد و آن را هم در راه محبوب و معبودش فدا میکند حالم را عوض کرد و خیلی برایم تکان دهنده بود در مورد سوال ؟ گرامی ، بنظرم می آید عشق الهی همانطور که در کنفرانس و گفتارها و کامنتهای دوستان آمده امری مفید و بسیار مثبت است و خواستن هر چیز مفیدی هم از خداوند در حالیکه ، دادن آنرا به صلاحشان واگذار کرده و اصرار بر گرفتن آن نداشته باشیم که حالت خواسته پیدا کند بنظرم امری مستحسنست چون دعای استاد هم پر است از خواستن ِ اینگونه چیزهای مثبت و معنوی ،پس صرف خواستن ، اگر بر آن اصرار قرار نگیرد ،بویژه اینکه آن خواستن معنوی هم باشد بنظرم امری مثبت است . همانطور که نگرش عزیز هم در کامنت ۵۹ گفته اند :”…به خدا با ترس و لرز میگفتم خدایا کمکم کن بتو نزدیکتر بشم دیگه توان اینهمه انس و علاقه به ذرات مادیات را ندارم دلم میخواد بتو نزدیک بشم دلم میخواد به تو انس بگیرم چقدر جواب خودمو گرفتم …” و بهار گرامی در کامنت ۶۰ آورده اند :”…گفتار ۱۱۷: انسان باید معشوق را خدا قرار بدهد،عشق و محبت را بر خدا قرار بدهد.حیف نیست عشق مجازی را عشق بنامند؟ … عاشق خدا بودن و به خدا پیوستن کافی است، مابقی فلسفهبافی است، باید دور ریخت، به درد نمیخورد. عشق حقیقی توقف و تسکین ندارد…”
با سلام
حمید عزیز در کتاب معنویت یک علم است فصلهای پایانی ان اقای دکتر الهی مفصل شرح داده اند. همینطور در کتاب راه کمال فصل ۱۰ ص ۷۶ توضیح داده اند و کتب دیگر ایشان ..من هم بطور مختصر جواب شما رو از روی مطالب کتاب راه کمال مینویسم
اقامت در برزخ
مدت و چگونگی اقامت در برزخ به کیفیت پرورش فکر و اندوخته معنوی شخص دارد .مدت این اقامت ممکن است از چند ثانیه تا چندین سال طول بکشد . اما هر چه باشد جزء مهلت زندگی در زمین به حساب نمیاید …..و این هم یکی دیگر از لطف کرمی است که یکتای عزیز در حق بندگانش میکند
نیکی عزیز؛
سوال کردید که «در هر انسانی انگیزش حقیقت جویی وجود دارد، اگر آن را توسط افکار و اعمال منفی خاموش نکنیم، نا خودآگاه ما را به سوی جستجوی حقیقت پیش می برد.چطور این انگیزش را در خودمان توسط افکار و اعمال منفی خاموش میکنیم؟ ممکن است مثال بزنید.»
خواستید که مثال بزنیم. مثلا سناریوی یک روز کاری در محل کار را بررسی کنیم:
۱- صبح در حال حرکت به سمت مسیر کارم هستم. می توانم از فرصت ماندن در ترافیک استفاده کنم و دعا و مناجاتی را که صبح زود نتوانسته ام بخوانم، بخوانم و از خداوند کمک بخوام که توفیق بده امروز شاگرد خوبی باشم. — می تونم هم به جای دعا و مناجات و گرفتن انرژی معنوی به افکار بیهوده و سرگردانم فکر کنم و همین یک مقدار انرژی که دارم هم کاسته و کمتر بشه. (انتخاب با خود منه)
۲- به محل کارم می رسم. با همکارم سلام-علیک می کنم. جواب درست و همیشگی نمیگیرم.— می تونم اینطور فکر کنم که شاید گرفتاری یا مشکلی براش پیش آمده و یا می تونم کلی در مورد همکارم فکر منفی بکنم. (انتخابش با خود منه)
۳- در جلسه کاری هستم.همکارم به تمام نظرات من ایراد می گیره و قبول نمی کنه.سواد و دانشش را هم نداره و واقعا من دارم درست میگم ولی او بدجوری مخالفت می کنه.— می تونم عصبانی بشم و پرخاش کنم و یا می تونم این سناریو را فرصتی بدونم که به من داده شده تا روی عصبانیتم کار کنم و قورتش بدم.(انتخاب با خود منه)
مثال های بالا نشون میده که این انتخاب های روزانه ماست که چرخه افکار مثبت یا چرخه افکار منفی را راه میاندازه و مشخص هست که چرخه افکار و رفتار مثبت، نتیجه اش گرفتن هر چه بیشتر و بیشتر انرژی مافوق علی و تقویت نفس مطمئنه و افزایش انگیزه های معنوی خواهد بود.
با سلام در مورد سوال نیکی عزیز بطور تئوریک، آنچنان که فهمیدم اعمال و افکار منفی همچون دود و غباری تیره حائلی بین قسمت معنوی و هادی درون ما و قسمت من آگاه سطحیمان ایجاد میکنند و این لایه ی تاریک حایل نمی گذارد قسمت معنوی وجودمان صدای خود را به من آگاه سطحیمان (ادراک عادی و معمولیمان ) به روشنی و رسایی و کاملی (بسته به ضخامت این لایه و میزان اعمال و افکار بدمان و…) برساند اینست که عشق به خداوند و معنویت و خوبی و نیکی که در روح ملکوتی همه انسانها نهادینه است و نهاده شده در افرادی که خود را به بدی سپرده اند فرصت بروز و ظهور در آگاهی عادیشان را بواسطه ی همین غبار تیره نمی یابد یا کمتر می یابد بنابراین آنها شاید هیچگونه علاقه ایی به معنویت و کششی نسبت به مفهوم خداوند و رحم و شفقت و انسانیت و … در خود احساس نکنند یا کمتر احساس کنند و خودم هم بخاطر دارم زمانهایی که کمتر عبادت و مطالعه کرده بودم و خطاهایی برایم روال در زندگی ام شده بود کم کم رابطه ام هم با خداوند و عشق او هم در درونم ضعیفتر شده و برعکس وقتی که در پریودی از زمان ، انسان بهتری شده بودم و عبادت و خدمت به خلق بیشتر و… میکردم رابطه ام هم با خداوند و معنویت قویتر و ملموس تر و شفاف تر و بهتر شده بوده است البته حداقل در من برخلاف اولیائ خدا اینگونه نیست که با یک خطا بتوانم سریع تاثیرش را در خودم بفهمم که مثلا فلان درجه از احساس حق جویی و کشش باطنی ام به خوبی و …در من کمتر شده که البته این اشراف به درون و حساسیت معنوی در پاکان و اولیای خداوند بسیار بسیار بیشتر است که مثلا حتی با خوردن اتفاقی غذایی ناصواب ،تاثیرات آنرا میتوانند در خود سریعا تشخیص و رصد نمایند ولی شخصا در طولانی مدت میتوانم کمی از اثار و تاثیر اعمال و رفتار و روالهای زندگی ام را بر انگیزه معنوی درونی ام و حس و حال معنوی ام و حساسیت وجدانم و … را در خودم کمی احساس نموده و پی ببرم…
با تشکر فراوان از کامنت ۷۲ از سوفی عزیز من معمولا بعضی از کامنتهای دوستان را بارها و بارها می خوانم کامنتهای ایشان و بعضی از عزیزان ، تاثیر خیلی خاصی بر من دارد که با چندین بار خواندن تاثیر آنها کم نمی شود این کامنت هم جزء آنهایی بود که حال مرا منقلب و قلبم را گرم میکند…
سلام به تمامی عزیزان. متیس عزیز هزاران بار از شما تشکر میکنیم تمام ما .پردیس عزیز خیلی ممنون که در کامنتتان از بنده هم یاد کردید و من هم مثل شما و بقیه از کامنت نگرش عزیز بسیار منقلب شدم راستش یاد و طن اصلی افتادم و تا الان حالم دگرگون بود و بسیار دلتنگ بودم و از خانه بیرون زدم تا با او راحت تر حرف بزنم ساعتها را در قدم زدن گذراندم و بیاد نگرش بیشتر افتادم و حسش را حس کردم و بعد از ……..به یاد فرمایش استاد افتادم (مگر یاد پدرت نبودی بابا داری عزیزم )این را انقدر تکرار کردم تا حضور مبارکش روشنو روشنتر شد .
دیاکو گرامی، از راهنمایی شما متشکرم.
باعرض ادب وباتشکر فراوان ازمتیس عزیز
خداوندابدون یاری تومن هیچم۰یکروزصبح که می خواستم سر کارم بروم ایستاده بودم که قطاربیا یدقطارامدخیلی شلوغ بودمن سوار قطارشدم۰وقتی که رسیدیم سرمقصدهمه هجوم اورده بودن دم درکه هرکس به طرف کارخودش برودمن هم گفتم بگذارزرنگی کنم من هم خیلی عجله داشتم پنج دقیقه بیشتروقت نداشتم که مقصدم برسم دربازشدهمه هجوم اوردن که بروند بیرون من هم هجوم اوردم که بروم تادم در قطار رفتم دیدم یک نیرویی انگار ازپشت منو کشید بطرف عفب پیش خودم گفتم خدایا این چه نیرویی بودکه منو به طرف عقب کشید۰بعداز چند ثا نیه دیدم ضبط صوت سرم روشن شده کو رعایت حق دیگران ۰کورنج خودوراحت یاران ۰کوازخودگذشتگی۰کو۰۰۰۰کو۰۰۰۰کو۰۰۰۰۰۰۰۰بعدازچندلحظه اشک توی چشمانم جمع شد۰
انوقت ان عشق خدارادروجودم حس کردم به تمام مسافرینی که داشتن پیاده می شدند در دل خودگفتم من خاک زیر پاتون هستم بفرمایید احساس می کردم که من میزبانم انهامیهمان۰شب شد از سرکار برگشتمم۰یک نفر به سرعت ازپیشم ردشد چنان خورد به شانه ام که خیلی درد گرفت برگشتم ازپشت نگاهش کردم گفتم به خداخاک زیر پای توهم هستم ان روز لذت بخش ترین زند گیم بود
امید دارم که خدادخالت توی کارهاایمان کند و هرگزرهایمان نکند۰
با تشکر بی نهایت۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
سلام و سپاس از زحمات شما و راهنمایی های دوستان ؛ در یکی از نظرات خواننده ای با عنوان « نیکی » در مورد مکانیسم کاهش انگیزه در اثر اعمال منفی سوال نموده اند ! و البته بنده با خواندن مقاله فوق نکته زیر را که ازقضا دردی قدیمی در من بود کشف و چون اکسیری یافتم :
“اگر به یک اصل الهی و اخلاقی صحیح درست عمل کنید، حالت درونی تان چنان تغییر مطلوبی می کند که به آن علاقه مند می شوید. هر چه جلوتر بروید، علاقه تان بیشتر می شود و احساس آرامش بیشتری می کنید، و امیدتان بیشتر می شود و احساس چنان نشاطی می کنید ، که آن قدر گیراست که دیگر نمی توانید از آن دل بکنید.” میخواهم اعتراف کنم دریافته ام که به آنچه از اصول معنوی آموخته ام یا بدرستی عمل نکرده ام، یا اینکه از ابتدا بدرستی نیاموخته ام .
اما صرف نظر از اینکه در صورت عمل کردن به اصلی که بدرستی نفهمیده ام چه تجارب تلخی داشته ام؛ همین موضوع موجب هدر رفتن انرژی زیادی شده است.
اما همانطور که در مقاله قبلی در خصوص تبعات و آثار و نتایج زنجیره ای اعمال اشاره کردم و نقل به مضمون گفتاری از آثار استاد الهی ؛ بنظرم برخی مواقع بی توجهی یا همان سهل انگاری موجب بروز زنجیره ای از نتایج منفی «مثلا بدعهدی » یا « مثلابرداشتهایی که اطرافیان از اعمال ظاهرا نیک ولی با اثر و برداشت منفی اطرافیان در خصوص خلق و خوی ریاکارانه ، مردم فریبانه ویا خودخواهانه ؛ و در نتیجه زیر سوال بردن مرام فکری یا فلسفه مورد علاقه شخص می شود! عکس العمل حق الناسهایی که شخص ممکن است مرتکب شود؛ نیز میتواند موجب بروز تاثیراتی بر انگیزه های مثبت و ایجاد انگیزههای شبه مثبت و به مرور کاملا منفی در شخص بشود. لذا این درس مثل گوهری درخشان است که ارزش آن تنها در اثر تجربه و عمل درست میتواند شناخته شود.
با سلام
گاهی اوقات انقدر دلم برای خدا تنگ میشه و انقدر احساس عشق به او پیدا میکنم (مثل الان)که تمامی مادیات برایم بی رنگ میشه و با اینکه ته دلم شاد هستم، ولی با تلنگری دوست دارم زار زار گریه کنم تمام اطرافیانم رو دوست دارم و دلم میخوادهر کاری از دستم بر میاد برای انها بکنم و با این کار “”او””را شاد کنم و چقدر این حس عاشقی رو دوست دارم چون حکایت نفس ملهمه ام هست که به من الهام میده این حس از عقل سلیم سر چشمه میگیره و ادامه بده ای کاش بتونم این حس مهر و عشق بخدا رو هر روز در خودم پرورش بدم بلکه اُنسم به او بیشتر بشه و علاقه به مادیات برایم کمرنگتر بشه .کجا من میتونم رضایت او را جلب کنم ؟ مگر اینکه او با دیده مهربونش به عمل من نگاه کنه.
با سلام
ش عزیز در کامنت ۶۹ مطلبی را در مورد توقع مطرح کردید و پرسیدید که: «چگونه میتوان فهمید کدام توقعات (از خود و دیگران و خداوند ) واقعا بجاست و کدامها نابجا،چه معیارهایی در زمینه ی تشخیص بجا یا نابجا بودنابن توقعاتمان از خودمان و خداوند و دیگران وجود دارد؟»
* در مورد بجاو نابجا بودن توقع، فکر می کنم کلا این صفت منفی و نابجا باشه.چون اگر همه چیز را برای خودمان انجام وظایف بدونیم دیگه چه توقعی باقی می ماند؟
اصول فکری که تلقین و بکارگیری آنها در این خصوص به من کمک کرد بطور خلاصه اینها بودند:
۱- معمولا توقع از زمانی شروع میشه که ما به کسی محبت یا کمکی می کنیم و در درونمان توقع جبران آن را داریم. به خودم تلقین کردم که پیامد محبت معمولا قدرناشناسی است و از طرفی به خودم گفتم تو هر چه کردی برای رضایت خداوند و انجام وظیفه انسانی ات بوده. پس توقع نداشته باش که پاسخ آن را از آدم ها بگیری.
به خودم گفتم که شکر کن که خداوند توفیق خدمت و محبت بهت داد و استمرار این فرصت ها را با ناشکری و پرتوقعی از خودت نگیر.
۲- این طرز تفکر که «معمولا مصدریت الهی سناریوهای زندگی ما را بر اساس نقاط ضعفمان طراحی می کند»؛ همیشه کمک می کنه تا اگر احیانا توقعی هم پاسخ داده نمیشه، در خودم دنبال صفت یا ویژگی بگردم که به این وسیله دارند به من آرامش را می دهند.
۳- در خصوص توقع از خود، به نظر میاد که بیشترین توقع را
باید از خود داشت. اینکه شاگرد با عملی باشم و از همه مهمتر فکرم را در این وقت محدود و کم زندگانی بشری درست کنم.
۴- در خصوص توقع از خداوند، دست به دامن خداوند شده ام تا کمکم کند که از او توقعی به جز رضایت او نداشته باشم. توقع تداشتن از خدا برایم بسیار بسیار سخت تر از توقع نداشتن از خلق خدا بوده. از ته دل و با تمام وجود از او یاری می خواهم تا در این زمینه درست بشوم چون برطبق کتاب ملک جان، توقع مادی از خداوند و معنویت برای شاگرد هلاک کننده است.
ببخشید طولانی شد.
نیکی عزیز
باسلام
من هم توجه ام به این قسمت جلب شد و به اون فکر کردم.این دو سه جمله بظاهر ساده در واقع بیانگروضعیت ما میتونه باشه.در نهاد هر انسانی این انگیزه وجود دارد.و همه ما ذاتا به او گرایش وکشش داریم.اما چرا یا چطور با وجود انگیزش حقیقت جویی در هر انسانی به سوی جستجوی حقیقت پیش نمیریم؟
همانطور که در کنفرانس فرمودن توسط افکار و اعمال منفی.
اگر بیشتر دقت کنیم میبینیم همه چیز از فکر شروع میشه.
بنظر منشا تقریباهمه اعمال و گفتار و تصمیم گیریهاوبطور کلی تقریباهمه کارهامون از فکره .اما در عین حال باز وقتی دقت میکنیم میبینیم خیلی از اوقات مثل ربوت مشغول انجام کارهامون هستیم.یعنی حتما فکری کردیم که الان داریم کاری انجام میدیم ولی چندان توجهی به این فکر که منجر به این اعمال وکارها وتصمیم گیریها میشه نداریم.یعنی فکر بصورت یک زیر جریان قوی در ما تولیدرفتار و حرکت میکنه. منفی نبودن اعمال وافکار مستلزم اینه که ما بتدریج بتونیم به فکرهامون مسلط بشیم.برای اینکارلازمه که ما بتونیم به مشاهده افکارمون بپردازیم.ولی یه مشکلی وجود داره واون اینه که چون یه چسبندگی قوی بین ما وفکر ما وجود داره من توفیقی در مانیتور کردن اون پیدا نمیکنم.فکر مثل یه تیر با دو پیکان خلاف جهت همدیگه(علی ومافوق علی)میمونه که بردار مافوق علی اون خیلی از اوقات اصلا فرصت بروز پیدا نمیکنه. باید سعی کنیم خودمونو از اون جدا و به تماشای اون بپردازیم. یعنی انگار بتونیم از افکارمون فیلم تهیه کنیم و بعد بهش نگاه کنیم.
مثال:
-در جمعی بنای غیبت گذارده میشه.من هم وارد صحبت میشم وچند مورد منفی رو برای سایرین در مورد ان شخص
عنوان میکنم.سایرین تایید و…
حالا سعی کنیم با حرکت اهسته یکبار دیگر این وضعیت رو ببینیم.
قبل از اینکه گفتار من اغاز بشه فکری در من بوجود میاد که منجر به عنوان کردن حرف من میشه .این فکر تبدیل به یک رفتار کلامی در من میشه که بشدت ارزش فرد غایب را در نظر شنوندگان کاهش میده .اینجا فاصله بین تولید این فکروعنوان کردن یا نکردنش خیلی اهمیت داره اون یعنی مشاهده این فکرو اگه فکر درست تربیت شده باشه اینجا از غیبت خودداری میکنه…در غیر اینصورت من بیخبر از عواقب این رفتار شایع در جامعه روی ارگانیزم روحی خودم به رفتاری دور از شان میپردازم.روح ملکوتی این رفتار رو دوست نداره ولی صداش نمیرسه که اینکار رو انجام نده.ویک لایه روی لایه پیشین افزوده میشه.
روح قویتر(پرورش فکر درستر )اصلا چنین فکری تولید نمیکنه که بخواد در جایی عنوان بکنه حتی در بعضی شرایط رفتاری متفاوت رو در پیش میگیره وبه محسنات اون فرد اشاره میکنه.
فکر درست سبب تغذیه ارگانیزم معنوی سپس ارگانیزم معنوی سالم تولید فکر صحیح مینماید.
وقتی فرموده اندحاضر و ناظربودن اورا در دستور کار قرار دهیم یعنی میخواهیم درمحضر او باشیم افکار واعمالی را که او میپسندد را داشته باشیم ودر انهایی که سختترند یاری او را بخواهیم.
با سلام
ویدیو باز نمیشود.
با سلام و تشکر فراوان از دریا.گ و ۲۲۰ عزیزم برای پاسخهای مستدل و زیبا و کاملشان ، سوال دیگری نیز در زمینه شرایط «بازنگشتن دوباره به زمین »مدتهاست که ذهنم را به خود مشغول کرده است ،کلا ۳ نقطه نظر تقریبی ،در این زمینه دیده ام ۱-بعضی می گویند اگر به خدای زمان ایمان داشته باشیم و تلاشمان را هم در حد توان اندکمان ،حالا در نهایت، نتیجه هر چقدر هم که کم باشد خیلی در این نوع نگاه ،محل اشکال نیست ولی ایمان به خدای زمان ، در فرآیند برنگشتن را این گروه از همه چیز مهمتر میدانند که البته در صورت صحت این نظر، میزان ایمان لازم هم در اینجا خیلی مشخص نیست ۲- بعضی به موارد فوق محبت و دوست داشتن خدای زمان را نیز می افزایند اینکه چقدر اورا باید دوست داشته باشیم هم ،معیاری بیان نمی شود ۳-عده ایی دیگر علاوه بر شرایط فوق، لزوما ،رسیدن به حد خاصی از رعایت اصول اخلاقی و گرفتن نمره قبولی در زدودن خصایل بد و ایجاد حدی از صفات نیک (حداقل جوانه زدن) در خود را نیز علاوه بر موارد فوق ، از جمله ضروریات برنگشتن به زمین می دانند ،ولی در اینجا هم نمی دانم چند تا صفت خوب و کدامها در من ،در اینجا باید به چه حدی از بهبودی برسند و چه صفات بدی و چندتای آنها باید تا چه حدی در حقیر کمرنگ بشوند تا به حد لازم برای برنگشتن برسم. سوال:اولا شرایط بازنگشتن به زمین دقیقا چیست؟ ثانیا چگونه میتوانم وضعیت برگشتن یا بازنگشتن خود را پس از مرگ تا حدودی تقریبی حدس بزنم یا اینکه تا آخر عمر باید در حالت تعلیق و ظن و گمان در مورد این مساله باقی بمانم . با فرض اینکه بهمین شکل ِ شکسته بسته و لنگ لنگان و افتان و خیزان دارم سعی ایی مزبوحانه برای انجام اصول اخلاقی ایی که میشناسم را انجام می دهم (حال این شناختم از اصول اخلاقی (با توجه به مطلب ایلیا شید عزیز، چقدر درست است و چقدر درست عمل میکنم خدا می داند و یک از میلیون را هم نمی توانم انجام دهم…) ، چقدر میتوانم امیدوار باشم که مرا دیگر برنگردانند ، آیا راهی میانبر در مورد برنگشتن به دون به نظرتان میرسد ؟پیشاپیش از پاسخهای شما دوستان عزیزم واقعا متشکرم.
باسلام وتشکر اززحمات شما
امروز عصر با یک نفر درگیر شدم
نتایجی که می گیرم؟
۱-خویشتنداری ام کم بوده.
۲-عصبانیت برمن غلبه کرد.
۳-از عقل سلیم استفاده نکردم.
۴-باید تمامی راههای معقول را می رفتم .
پس من توجه ام به طرف خدا کم بوده که بدترین راه را برای گرفتن حق خودم انتخاب کردم یعنی استفاده از عصبانیت ودعوا.
گرفتن حق وحقوق از راه دعوا کار خوبی نبوده ونیست وبروز چنین حس منفی حتما درمیان نبودن عقل سلیم را گواهی می دهد.
من یک لحظه احساس کردم طرف دارد حقم را پایمال می کند بنابراین برای گرفتن حقم به دعوامتوسل شدم.
قبلا برایم خیلی اتفاق افتاده بود که وقتی توجه ام به خدابیشتر بوده وبیشتر از انرژی مافوق علی بهره مند بوده ام به جرات می توانم بگویم که عصبانی نمی شوم وحس خوب گذشت وکرامت را در خودم احساس می کنم از بودنم خوشحالم واینکه کسی که خدا را دارد جز خود خدا چیزی دیگر اورا ارضاء نمی کند.
حالا که دلم گرفته بود ومتیس را باز کردم و سخنزانس پرفسور بهرام الهی را دیدم اشک در چشمانم حلقه زد واز کار خودم پشیمان شدم امیدوارم که دیگر در زندگی ام چنین اعمالی را مرتکب نشوم وهمیشه باخدا وبا عقل سلیم زندگی کنم.
با سلام به متیس عزیز وهمه دوستان وتشکرفراوان
باز هم درباب عشق به(او):
ازنشانه های بارز عشق،رشک بردن است، عاشق نمی تواند رقیب را تحمل کند، به او رشک می برد وهمه تلاش حود را به کار می برد که از او سبقت بگیردو جای او را دردل معشوق پر کند، حال اگر شما هم مثل من ، به بندگان خوب وکوشای خداوند ( ازجمله شما دوستان عزیز) رشک می برید ودوست دارید ازآنها بیاموزید، وبا رقابت با آنها،بسیار سعی می کنید در جلب رضایت خدااز انان عقب نمانید،بلکه پیش بیفتید، بدانید که عاشق او شده اید!
چه عشق مبارکی!
حمید عزیز
باسلام
دوست عزیزم همانطور که در متن کنفرانس فرمودن دوره تحصیلات سیر کمال روحی یک فرایند آموزشی خیلی جدی است.خیلی جدی به انچه بما اموزش داده میشود بپردازیم.حضرت شیخ میفرماید:…حدود یکماه پیش به خودم گفتم از کجا معلوم که من دوباره به دون نیایم؟…
بنظر حقیر با تجربه کم وناقص خودم خیلی انرژی وذهنمان را درگیر این موضوع نکنیم.در معنویت به نتیجه فکر کردن بیشتر ممانعت ایجادمیکنه.در مورد خودم اینطور فکر میکنم که استاد با نهایت لطف ومهربانی من گناهکار وعقب افتاده و بی لیاقت و… رو به شاگردی پذیرفته و تربیت میکنه باید از این فرصت استثنایی نهایت استفاده رو بکنم.
با سلام
از دوستان عزیزی که با توضیحات و مثالهایشان راهنمایی ام کردند خیلی تشکر می کنم. وقتی کنفرانس را دیدم، به این قسمت خاموش کردن انگیزه که رسیدم فکر کردم خب.. من انگیزش حقیقت جویی دارم، این مطلب شامل حال من نمیشود! و از روی آن رد شدم. ولی دوباره که ویدئو را دیدم گفتم حالا شاید یک کارهایی می کنم که این انگیزش خاموش شود نظر بقیه را بپرسم و واقعا هم ممنون. فکر نمی کردم کارهای منفی ای که می توانند این انگیزش را خاموش کنند همین کارهای ساده – مثل بی محلی یا کم محلی به همکارم که ناشی از حسادتم است و یا غیبت کردن که متاسفانه در صحنه ای بدجوری هم مرتکب شدم – باشد. به غلط آنگونه کارها را خیلی بزرگتر و با ابعاد بیشتری نسبت به این این مثالهای ساده تصور می کردم.
حالا یک سوال کوتاه دیگه دارم و اون اینکه: مثلا من یک برنامه غذایی دارم و یک روز که زیاده روی کردم فرداش تقریبا روزه بودم که زیاده روی دیروزم را جبران کنم. وقتی مثلا من دیشب غیبت کرده ام، چه چیزی می تونه مثل اون روز روزه جبرانی، عمل غلط دیروز من را پاک کند؟ آیا پشیمانی تنها، یا اینکه برای روح اون فرد دعا کنم کار جبرانی ای که بتواند اثر اون عمل منفی من را پاک کنه محسوب میشه؟یا شاید عبادت یا خدمت به خلق!!!؟ ممنون میشم اگه باز هم راهنمایی بفرمائید.
ضمنا M.b عزیز کامنتتان خیلی به دلم نشست. ممنون
کامنت ۸۷ عزیز،نکتهای که خودم تجربه کردم را حیفم آمد برایتان نگویم.
مدتی پیش دائم در پی دانستن این بودم که مثلا بدانم چقدر دیگر وقت از مدت تعیین شده دارم یا من چقدر رشد کردم،آیا من جایگاه بالایی دارم یا پایینم،آیا مثلا خدا مرا دوست دارد یا نه؟
دوستی برایم صحبت کردند و من خیلی روشنتر شدم،یکی از راه کارهای نفس این است که آدم را به فرعیات بکشاند.
مثلا من خودم در گذشته راجع به ظرفیت روحی زیاد کنجکاو بودم و میخواستم بدانم من چقدر ظرفیت دارم،یا چرا یکی زیادتر ظرفیت دارد یا یکی کمتر.
بعدها بیشتر که دقت کردم و با راهنمای کسانی که تجربهی بیشتری داشتند فهمیدم که بهتر است به عمل خودم بیشتر دقت کنم.من فهمیدم که اگر من واقعا دنبال رضایت او هستم و میخواهم رنگ او را بگیرم پس باید راضی به رضایت او باشم.شاید او بخواهد مرا بارها روی زمین برای ادامهٔ تربیتم برگرداند و یا نه ،برنامهٔ دیگری برایم در نظر دارد.
مثل یک سرباز که همیشهٔ آمادهٔ خدمت است،برایش مهم نیست کجا،اینجا آنجا برایش مهم نیست.برایش انجام وظیفه مهم است.
حضرت شیخ هم فرمودند من بروم آن دنیا باز هم باید درس بخوانم زیرا اینجا راضی نشدم. منظور شناخت خود است.و مطمئناً خالق یکتا که بروشور وجود همهٔ ما را دارد میداند برای ما کجا بهتر است.و ما را کجا نگاه دارد برایمان بهتر است.چنانچه فرمودند امتیازاتی که روی زمین به دست میآیند ارزش بیشتری دارند.
و فکر کنید الان به ما بگویند ما در چه سطحی هستیم یا مغرور میشویم و یا ناامید.چون هنوز که به تعادل نرسیدیم که تحت تاثیر قرار نگیریم.و فکر میکنم یک چیزهای هست که روی زمین اصلا برای ما قابل درک نیست و پروندهٔ هر کسی را نسبت به شرایط خودش بررسی میکنن و یک قانون صد در صد کلی برای همه وجود ندارد.ولی در نهایت به عدالت و لطف خداود اطمینان دارم و میدانم او که مرا آفریده از همه چیز من باأطلاع است و به من اجحافی یا کوتاهی در دیده شدن شرایطم نخواهد شد.
و یک مطلب دیگر که متوجه شدم اینکه:اگر من در ذهن خودم هدف قرار دهم که مثلا چه خوب است من دیگر روی زمین برنگردیم و یا دوست داشته باشم و یا توقع داشته باشم که با من چنان و چنین رفتار کنند فکر نکنم درست و در شان یک دانشجوی معنوی باشد.
چه خوب است که من بدانم این وقت در این دورهٔ طلایی چه نعمت بالایی است و بیشتر صفاتم کنجکاو باشم و بدانم خودش چه نعمتی است که به هر چی دارم و هر کجا که هستم راضی باشم و استاد هم فرمودند در هیچی نخواستن ما و راضی به رضایت خدا بودن نفع ما صد در صد تامین است.
و میدانم از این دانش تا آنجا که گفتند برای دانستن تئوری کافی است.و بقیه را با عمل هر کس به دست میاورد و تجربه خواهد کرد.مثل مثال قند که آقای دکتر الهی فرمودند.با تشکر.
دوست خوب آقای حمید شما سوال کردید:
چقدر میتوانم امیدوار باشم که مرا دیگر برنگردانند.
میخواستم بگویم:آیا یکی از خصوصیات شاگرد معنوی این نیست که تا اندازهٔ توانش انجام وظیفه و سعی در شناخت خودش کند و نتیجه را به خدا وابگذرد?آیا به نظر شما این خودش خواسته داشتن حساب نمیشود؟
چقدر زیباست که ملک جان فرمودند:شما به ,به خدا رسیدن کار نداشته باشید. خدا در وجود خود ماست. خدا از ما دور نیست،هدف برای خود تعیین نکنید،آنچه وظیفه است انجام دهید و نتیجه را به خدا بسپارید.
از سوال شما ممنونم چون باعث شد من تمام مطلب این زمینه را بیشتر مطالعه کنم.ممنون
سلام،آقا حمید
نوشتید:ثانیا چگونه میتوانم وضعیت برگشتن یا بازنگشتن خود را پس از مرگ تا حدودی تقریبی حدس بزنم یا اینکه تا آخر عمر باید در حالت تعلیق و ظن و گمان در مورد این مساله باقی بمانم.
-اینهمه فکر خوب و مثبت و سازنده هستش که میشه باهاشون روی خودمون کار کنیم.
فکری که در فرعیات ما را گیر بندازه و ما را ناامید و یا نگران کنه حتی اگر به ظاهر راجع به معنویت باشه خودش جز بیلان منفی فکر است و جلوی حقیقت بینی را میگیرد.
به نظرم سادهترین راه توجه به درسها و سعی در عمل به آنها است.و به نظر من هیچکس(منظورم دیگران هستند) نمیتواند به شما به قطع بگوید که چه جوری میشه صد در صد دیگه برنگشت.در کتابهای آقای دکتر مطالبی فرمودند ولی ما نمیتوانیم صد در صد مطمئن باشیم این شرایط واقعا در مورد ما صدق کنه.فکر کنم مهم تلاش صادقانه ما در حد خودمان است.ولی مطمئنم که خود یکتا بهترین را برای ما در نظر دارد.لطفا دوستان راهنمایی بیشتر کند.
سلام حمید عزیز واقعا با این سئوالت حرف دل همه را زدی چون من فکر میکنم کسی بین ما نیست که دلش بخواد بازم برگرده . همه ما کما بیش ارزومونه که دیگه بر نگردیم در مورد سئوال شما من اینطور یادمه یکی از دلایل صددرصد که برنگردیم اینه که پنجاه هزار سالمون تموم بشه که دیگه محاله برای یک ثانیه بعد برگردیم . یکی هم شناختن خدای زمان مارا در شاهراه می اندازه و خیلی خیلی کمک اساسی هست که لطفی در حقمون بشه یکی دیگه هم یادمه گویا تو کتاب مبانی معنویت فطری بود که اقای دکتر فرمودند برای باز نگشتن یک شرط هم این است که حداقل سواد معنوی را باید روی زمین طی کرده باشیم و در صورت امضای ولی وقت بر نگردیم اما در مورد خودمون یادمه همیشه گفتند تا جایی که میتونید تلاش کنید تلاش کنید تلاش کنید البته صادقانه و با خلوص نیت و نتیجه نهایی را به کرم خودشان واگذار نمایید باز در جایی یادم میاید که گفته شده بود هرکس بتواند از این دوران سردی و یخبندان بسلامتی جان به در ببرد و ایمانش را حفظ کند لیاقت فیض عظمی نصیبش میشود باز هم منتظر نظرات دوستان میشویم .
بعد از خواندن کامنت ۹۱ این گفتار حضرت شیخ در صفحۀ ۱۳۶ کتاب ملک جان به فکرم آمد:
” نمی دانم برای عفو گناهانم چه کنم؟
* برای عفو گناه، در عالم معنا چیزی بهتر از پشیمانی نیست.هیچ چیزی نیست که به اندازۀ پشیمانی قدر و قیمت به درگاه خدا داشته باشد و بتواند جبران کند. بنابراین هر آن و ساعت به درگاه خدا عجز و لابه بیاور و بگو پشیمانم. بگو خدایا من پشیمان شدم، تو عفو کن!”
در جواب دوست عزیز حمید..
فکر میکنم همانطور که حضرت شیخ فرمودند باید خودمان را به او بسپاریم حتی اگر لازم باشد دوباره برمان گردانند. فقط امیدواریم که در هر مکان و هر زمان سایه او بالای سرمان باشد. به حال خودمان رهایمان نکند و از هدایتش برخوردار باشیم وگرنه من که حد جوانه زدن صفات و اینکه دقیقا چه صفاتی هستند را نمی دانم.فقط امیدوارم خودش در مسیری که درست است مرا قرار بدهد و توفیق عمل هم عطا بفرماید تا انجام وظیفه شده باشد.
با تشکر اززحمات متیس و مقالات مفیدوارزشمند -نیکی عزیزهرکسی نیت خودش را بهتر از کس دیگر میداندانچه که نتوانیم مقابل شخص بگوییم واورا ناراحت میکند غیبت محسوب میشود پس چون پای شخص ثالث درمیان است ومیتوان گفت که حق الناس است ولذا باید این حق را به او برگرداند وحداقل کاری که میتوانیم انجام دهیم حلالیت بطلبیم در حقیقت میشود گفت برخلاف نفس عمل کرده ایم وهمانطور که برای سلامتی جسممان برنامه جبرانی میگذاریم که برایمان هم سخت هست برای سلامتی روحمان هم لازم هست که برنامه داشته باشیم والا به قول ۲۲۰ عزیز جزو عادتهای غلط ما خواهد شدوبرعکس
با عرض سلام
نیکی عزیز، در کامنت ۹۱ گفتید که : «آیا پشیمانی تنها، یا اینکه برای روح اون فرد دعا کنم کار جبرانی ای که بتواند اثر اون عمل منفی من را پاک کنه محسوب میشه؟یا شاید عبادت یا خدمت به خلق؟»
برای پاسخ به سوال خوب شما، در کتب مربوط به تعلیمات استاد، به دنبال واژه «توبه» و «پشیمانی» را گشتم. نتایج این گفتارهای زیبا بود:
* آثار الحق جلد ۱، صفحه۸۵
… هر وقت کار خلافی کردید، مأیوس نشوید؛ اگر با قلب شکسته و خجلتزده به خدا پناه ببرید، او اکرمالاکرمین است، میبخشد. زیرا هر کس به محض آنکه توبهی نصوحی کرد خداوند کریم و رحیم است او را نجات میدهد.
…
***** مبانى معنویت فطرى، صفحه۵۸
خداوند مربی و معالج خیرخواه مخلوقات خویش است.
پشیمانی، از جمله، ما را کمک میکند تا پخته شویم واشتباهات خود را تکرار نکنیم
با سلام،
حمید عزیز سوال بسیار خوبی مطرح کردین و من خیلی بهش فکر کردم. واقعا این موضوع خیلی مهم است و هر کدام از ما مشتاق دانستن جوابش هستیم. درست مثل شاگردانی که پس از اتمام امتحان، منتظر نتیجه ها یش هستند.
از طرف دیگر، کار و تلاش ما در بعد معنوی با امید به نتیجه نیست، بلکه از ما سعی و تلاش خواسته اند. به نظرم ما در عین تلاش و سعی خودمان ، در واقع چاره ای به جز امید به کرم و رحمت پروردگار عزیزمان نداریم چون هر کاری از طرف ما و هر قدم ما ، به مانند مورچه ایست که در جنگلی به سویی حرکت میکند. این حرکت در عین کوچکی و بی مقداری، نهایت قدرت و توان آن مورچه را میرساند و خدا درست این را از ما میخواهد. نه نا امید از کوچکی و بی مقداری خود و اشتباهاتمان شویم، نه مغرور از کاری که به نظر مان معنوی می آید…به نتیجه اش هم کاری نداشته باشیم…
او از ما فقط میخواهد که برای خاطر رضایتش و انجام وظیفه مان و به خاطر وفای به عهد و پیمان ازلی ، به سویش، به جهتی که به ما یاد داده است و طوری که او به ما آموخته ، حرکت کنیم. همین. باقی اش را به خودش بسپاریم. حساب و کتاب او با حساب و کتاب ما بی نهایت متفاوت است. کلا در بعد دیگری است.
پس تلاش کنیم و با علم به اینکه تا چه حد در مقابلش کوچکیم، به سویش حرکت کنیم چون او را دوست داریم.
چون او ما را دوست دارد…
با سلام،
نیکی عزیز
به سوالتان فکر کردم. این سوال بی نهایت جالب و مفید است. من تا به حال به این موضوع بی توجه بودم .
طبق فرمایش آقای دکتر الهی در کتاب راه کمال فصل ۱۸
-هر لحظه از زندگی انسان برای همیشه ، هم در دنیای مادی و هم در جهان معنا و بخصوص در وجود خودش، به صورت زنده ثبت میشود، گویی فیلم برداری می شود…هر چه هستیم و هر چه کرده ایم در وجودمان ثبت و ضبط است و چیزی را به وجود می آورد که می شود آن را بارکد انسان نامید. به محض ورود به آن دنیا، مسئولین امر با خواندن این بارکد بلافاصله از جزییات وجودی شخص آگاه میشوند …-
همچنین در فصل ۱۹ همین کتاب، راجع به -پیامد اعمال- مطالب زیر در این مورد نظرم را به خود جلب کردند :
– اثر زنجیره ای : …به موجب قانون توالی و تسلسل عمل، هر عمل امکان ایجاد عمل مشابه را فراهم می سازد. بدین ترتیب یک عمل مثبت، امکان انجام عمل مثبت دیگری را فراهم می کند و غالبا عملی منفی، شخص را در جهت انجام عمل منفی دیگر قرار میدهد. این روند می تواند ادامه پیدا کند مگر با یک عمل مثبت جبرانی یا مداخله ی رحمت الهی (مثالی در پاورقی)، این توالی و تسلسل منفی شکسته شود.
نکته ی مهم قضیه این ست که ماباور کنیم که مستقیما مسئول افکار و اعمالمان ، و ضبط شده های وجودمان ، اعم از مثبت و منفی، هستیم، (در مثال شما :غیبت کردن) . عملا طرز فکری که شما به آن اشاره کردید بسیار ضروری است. یعنی طبق مثالی که زدید، برای غیبتی که کردید در صدد کاری مثبت برای جبران بر آمده اید. این بعد تفکر عالی است . من معمولا در صدد جبران در بعد مادی هستم و از جبران در موارد و اشتباهاتم در بعد معنوی تقریبا همیشه غافل و بی اهمیت، هستم.
بهتر بگویم – سهل انگارم – …
پیشنهاد :تمرین فکر و ذکر و طلب بخشش و یاری از خدا برای جبران.
در ادامه اگر همان طور که برای جبران پر خوری، روز بعد به کم خوردن و یا نخوردن اشاره کردید، بتوان برای جبران غیبت روز قبل، از غیبت کردن در روز بعد فعالانه و به هر قیمتی دوری کرد. و یا حتی کار جبرانی دیگری انتخاب کرد مثلا به شخصی که غیبتش را کردیم، محبتی کنیم …
به هر حال از اینکه به من این طرز فکر را یادآُوری کردید، بی نهایت ممنونم.
کامنتها بسیار عالی و پر بار ممنونم از تمام دوستانی که تجاربشان را در میان میگذارن.
با سلام به دوستان عزیز منهم یک سئوال دارم
باتوجه به درس داده شده که اگر یکصدم ثانیه بتوانیم حس اش کنیم نمیتوانیم از او دست بکشیم . ایا این همان حالت در برزخ بودن است که میگویند انقدر انطرف عشق و محبت هست که هیچکس حتی یک دزد دوست ندارد به دنیا برگردد و یا حتی بخواهند پادشاهی به بدهند ؟
در غیر این صورت تفاوتش در چیست ؟.
با سلام و تشکر بی پایان از دوستان عزیزی که وقت و فکر گران بهای خود را صرف پاسخ به سوالم فرمودند ،کلًا همانطور که در کتب مریوط به تعلیمات استاد و دیگر کتب (سفرروح ،بهشت برین و…) آمده برزخ جای بسیار شگفت انگیزیست بینهایت زیباتر از زمینست، و هر چه در آنجا استنشاق می شود محبت و رحمت و صمیمیت است و همچنین زمانی که در برزخ می مانیم نیز جزء ۵۰ هزار سال مهلت مقرره مان محسوب نمی شود (یعنی محدویت زمانی هم برای سیر کمال در آنجا نداریم) و همچنین به یاد دارم در جایی فرموده اند که اگر سیر کمال کسی به برزخ بیفتد تقریبا به احتمال زیاد تا پایان راه (کمال) خواهد رفت و قدرت یادگیریمان هم در آنجا بسیار بسیار بیشتر میشود مثلا (طبق فرموده) در آنجا روحی برتر می تواند کتاب سترگی چون مثنوی معنوی را ظرف چند دقیقه به روحی ضعیفتر تفهیم نماید و… یعنی در واقع هم آرامش و خوشبختی مادیمان بینهایت از زمین مهیاتر است و هم آموزش و سلوک معنویمان… اگر سیر کمالمان به آنطرف بیفتد بفرموده استاد الهی ،(نقل به مضمون)ارفاق و اتفاق مثبت بسیار بزرگی در زندگیمان روی داده است … ولی باید سعی و تلاش نمایم و نیتم را خالصتر کرده و به نتیجه فکر نکنم …از همه دوستان بزرگوار بخاطر راهنماییهای زیبایشان صمیمانه متشکرم.
با سلام،
امروز در اتومبیل نشسته و در مسیر همیشگی ام حرکت میکردم. به این فکر میکردم که چه کنم که نشانه های معنوی زندگی برایم واضح تر شوند و من بیشتر به یاد بعد معنوی ام بیفتم ؟ برای این کار به اندام های حسی مخصوصی احتیاج خواهم داشت. چگونه این اعضا را به کار بیندازم. مثلا چطور به هشدار های ندای وجدانم بیشتر گوش بدهم، صدای نفس اماره را تشخیص دهم. التماس و سرزنش های نفس لوامه ام را بشنوم، از نفس ملهمه ، بی غرض و بدون رویا پردازی ، بهره برداری کرده و از طریقش ارتباط صحیح و واقعی و منطقی با معبودم برقرار کنم ؟؟؟ اگر قصد من خودشناسی است باید این – خود- را بهتر درک کنم. او را حس کنم. ببینم. بشناسم . او را پیدا کنم…
همانطور که دست ها و پاها یم را، کمرم، گردنم را، ماهیچه ها و عضلات بدنم را در زمان ورزش باید برای هر حرکتی ، به نوعی خاص و در جای خود قرار دهم تا تعادلات حرکاتی ام امکان پذیر شوند، پس باید راهی هم برای استفاده از این اندام های حسی روحی در خودم پیدا کنم. باید آنها را فعال کنم. شاید تنها راه ارتباطم با معبودم این اندامها هستند. باید آنها را برای این حرکت ورزیده کنم و به موقع در مسیر ی مشخص حرکتشان بدهم و در جای درست قرارشان بدهم. درست مثل ورزش کردن. با ید رویشان تمرکز بیشتری کنم و استفاده کردن از آنها را یاد بگیرم. این شروع مانند فردی است که همیشه فلج بوده و باید به پاهایش یاد بدهد راه رفتن یعنی چه. ماهیچه هایش را کم کم و با تمرین ورزیده کند…
به فکر و ذکر مشغول شدم و از پروردگار مهربانم، عاجزانه طلب کمک کردم…
شب از طرف دوستی به شام دعوت شدیم. او فردی است تحصیل کرده، …. این کلمات مدام در ذهنم تکرار میشدند و من رفته رفته از او ناخودآگاه فاصله میگرفتم. از خوب صحبت کردنش کم کم رنج میبردم. لباسها یش، کم کم اشکال دار می شدند و من بی توجه به طوفانی که در من ایجاد شده بود مشغول صرف شامی بودم که او میزبانش بود. من …
ناگهان به خود آمدم. غرق در حسادت . در حال عیب جویی از او ، با غرور ی بی جا که در خودم ، برای ارضای کمبودی که در مقابل او حس میکردم دارم، ناگهان رو در رو شدم . عجب اینکه صدای نفس را ،با وجود بلندی کر کننده اش ، نشنیده بودم. به یاد افکار ی افتادم که در حین رانندگی داشتم و به سرعت به دنبال گمشده هایم گشتم. صدای آنها را جستجو کردم و شنیدم…
نتیجه اینکه این نعمات همیشه در اختیارم بوده و هستند و من باید از آنها استفاده کنم به نفع روحم. فکر و ذکر و در نتیجه یاری و انرژی از طرف پروردگار مهربان و بزرگوار باعث شده بود تا حدی حساس تر شوم. سعی در محبت و قدردانی و گفتن خوبی ها و مهربانی آن شخص میزبان و شکر گزاری از یاری که از خدا به من رسیده بود، احساس خوبی به من داد. شاید مثل انگیزه ای که مرا به تمرین بیشتر ترغیب میکند…
باسلام وتشکر از دوستان عزیز:فاصله این دنیا وان دنیا، همانطوری که در کتابهای معنوی داریم، مثل مرغابی که از این طرف اب به اون طرف اب بره،وباتوجه به اینکه مابه نوعی در برزخ هستیم ،واون تفاوتی که دوست عزیز دل ارام گفتندکه درچیست،چون بعدانسان عوض میشود اونجا دیگر نفس نیست وبه این جسم ظاهری که داریم نیست هرآنچه که دراین زندگی زمینی کسب کردیم وپرورش فکر به دست آوردیم ویا برعکس اعمال منفی همه وهمه توشه راهمان هستندو با خود میبریم در برزخ همانطوری که خودتان گفتیدحتی یک نفر دزددوست ندارد که برگرددوبه قول حمید عزیز جو محبت ورحمت و…واضافه براینکه ارفاق بزرگی که درانتظارش است وبنابر این هرچقدر اعمالمان برای رضایت خدا خالصانه وصادقانه بدون انتظار اجرومزد باشدوهمه وهمه فقط اورا درنظر داشته باشیم میتوان گفت این عشق ومحبتی که دراین دنیا به دست اوردیم اگر به انطرف برویم تداعی میشود.به همین علت هست مرگی درکار نیست وجسم زمینی ما درزمین میماند وجسم روحی(جسم اتری)به ان دنیا میرود یا اینکه مثلا رویای صادقه دارید وروحتان به همه جا میرود همه اینها بستگی به اعمال ونیتمان داردواحساساتمان هرچه خالصتر عمیقتر ولطیفتر باشد بهتر میتوان از این زندگی زمینی بهره برداری کرد
در جواب کامنت ۹۱ به نظر من پشیمانی بسیار کمک می کند و همچنین کمک گرفتن از یکتا برای اینکه بتوانیم توبه خود را نگه داریم. انجام ندادن یک عمل غلط انرژی ای لازم دارد که تنها از طریق تمرین فکر وذکر بدست می ایدو
تنها با جلب نظر یکتا است که می توان توفیق پیدا کنیم که سبب بخشش حق الناس نیز گردیم.
گفتار های زیر برای
درک مطلب کمک می کند.
آثار الحق جلد ۲، صفحه۳۸۶
[ سئوال شد وقتی کسی از گناهان خود توبه کرد آیا خداوند او را میبخشد؟
جواب فرمود:] اگر توبه واقعی باشد مثل توبه نصوح، خداوند در آن دنیا وسائلی فراهم میکند که صاحب حق کاملا راضی شود و از حق خودش بگذرد. یعنی امتیازاتی به او میدهد تا راضی شود و صاحب توبه آزاد شود.
آثار الحق جلد ۲، صفحه۴۹۲
[ درمورد پشیمانی فرمود:] به این شرط که دوباره مرتکب نشود، آن گناهش را خداوند میبخشد. بهترین عبادت این است اگر غفلتی کرده پشیمان بشود و بعد هم دیگر مرتکب نشود. وقتی گفت خدایا من پشیمانم تو ببخش، باید واقعا پشیمان
باشد و دیگر تکرار نکند.
آثار الحق جلد ۲، صفحه۴۹۸
تکلیف توبه کار چیست؟ چون خداوند از حقالناس که نمیگذرد، فرمود:]
خداوند در واقع ضامن حقالناس ما میشود و آنقدر به طرف امتیازاتی میدهد که راضیاش کند. حقالناس را خداوند به خود صاحب حق داده است یعنی خودصاحب حق باید ببخشد.
سپید عزیز از پاسخ زیبایتان در کامنت ۸۴ به سوالم از شما متشکرم.
با سلام ۲۲۰ عزیز در کامنت ۸۵ (تا جاییکه من متوجه شدم) بر اهمیت پرورش فکر بموازات ِ عمل درمانی اشاره کرده اند ، افکار می توانند توسط ِ ارواح ساپروفیت ، نفس اماره ،روح ملکوتی،ارواح مقدس ، اطرافیان ،استتنتاجات عقل اعلی خودمان یا… در من آگاه سطحی مان بروز و ظهور پیدا نمایند ،و به گفته ۲۲۰ عزیز (تا جائیکه حقیر از کامنت ایشان فهمیدم)همین افکارند که عموماً تولید کننده ی نیات و اعمال خوب و بد ما و در نهایت عادات و احساسات ما می باشند یعنی اگر به این افکار بد عمل کنیم یا بهشان بی توجه باشیم کم کم عادات یا احساسات بد را در ما شکل میدهند پس بدین ترتیب قاعدتاً برای ترک عادات یا احساسات بد، باید از کشف افکار بد ِ تولید کننده ی آن عادات یا احساسات،در خود شروع کرد که در لایه های عمیق ذهنمان مخفی اند و آنها را با افکار صحیح بوسیله تلقین و … جایگزین نماییم،بنظرم در اینجا هم بسیاری از کامنتهای تاثیر گذار، مثلا بجای اینکه بگویند من توی سر غرورم زدم شرح می دهند که دقیقا چه افکاری در ذهنشان بوده و چه باورهایی از قدیم در این زمینه داشته اند یا…که ایشان را به آن احساس یا عمل ِ مثلا غرورآمیز وا داشته است (اولا این افکار را تا حد امکان شناسایی و شرح داده اند) ثانیاً توضیح داده اند که این افکار را با چه افکار درستی (با تلقین و…) جایگزین نموده اند ثالثاً چه رفتار صحیح و خردمندانه ایی را عملا بجای آن رفتار یا حالات غرورآمیز در پیش گرفته و جایگزین نموده اند یا پس از تعویض فکر، چه تفاوتی در آن احساس ِ بدشان ایجاد شده است ،اگر آنچه که نوشتم درست باشد پس باید بر روی ریشه های فکری ِ بدمان (حداقل به اندازه ی اعمال بدمان ،اگر نگوئیم بیشتر ،حساس باشیم)،ممکنست بگویید گاهی اوقات هم یک میل ِ بد است ،که به وسیله ی یک فشار یا رنج ،نه لزوما یک “فکر”، خود را در من آگاه سطحیمان بما می نماید و انجام عملی را به ما تحمیل مینماید(مثلا پرخوری) یعنی آن عمل ِبد ،پاسخ ِ آنی به یک درد یا نیاز است نه لزوما یک فکر، ولی بنظرم ۹۹ درصد دردها و نیازهای ما از افکار اشتباه ماست که نشات میگیرند یعنی اگر افکارمان درست باشند آن درد یا نیاز را به طریقی معقول و مشروع ،میتوانیم پس از مدتی ،عموماً برای خودمان حل یا مدیریت نمائیم ،پس بنظرم درست است اگر بگوییم مهمترین و پایه ایی ترین چیز در سلوک معنویمان، افکار (پرورش فکر) ماست.
تشکر خیلی زیاد از تمام عزیزانی که به سوالم جواب دادند…
رضا عزیز
باسلام
با تشکر از نکاتی که ذکر کردین.
اهمیت این قسمت شاید به این علته که رفتار یا گفتارما جنبه بیرونی داره و اشکار میشه و دور و اطرافیان ما گاها بعضی وقتها در مورد اونها بما تذکر میدن یا تشویقمون میکنن.خودمون هم راحتر وضعیت خودمونو میبینیم.اما فکر ظرافت بیشتری داره و کسی داخل فکر ما رو نمیبینه که تذکر بده یا تاییدمون کنه در حالیکه فغان وغوغایی در انجا برپاست .بنابراین مشاهده فکر ما توسط ما میتونه خیلی مفید باشه.
مثلا کامنت ۱۰۵ سوفی عزیز مثال خیلی خوبی در این زمینه است. در حالیکه ارام در برابر میزبان نشسته اما در درونش طوفانی بوجود امده و دچار عیب جویی شده.
اما نکته مهم اینه که در همین زمان همانطور که قبلا ش-گ عزیز به زیبایی متذکر شد پادزهر این وضعیت نامطلوب رو کردن به “او”ست.بلافاصله وقتی متوجه تاخت و تاز نفس اماره در فکرمون شدیم رو به ایشان میکنیم و…
این همون مدیتیشن طبیعیه.سعی کنیم در هر شرایطی به او توجه کنیم .توجه را از خلق به حق تغییر موضع بدیم. با تشکر فراوان.
با سلام و تشکر إز متیس بلا گ
مرتب و مرتب به درسها وکنفرانسهای پر وفسور الهی رجوع میکنم وهر بار إثارتی در من گذ اشته می شود که برایم تازه گی دارد وبسیار أنگیزه در بهتر کار کردن روی فکرم و أعمالهم و رفتارم می شود
از ایشان بسیار سپا سگز ارم
سپاس و درود فراوان بر همه دوستانی که در پخش این سخنرانی پر ارزش از طریق متیس بلاگ و نیز ارائه نظرات صائب خودشون به فهم بیشتر این مطالب کمک میکنند. به خصوص ممنون از ۱۲۳ عزیز که یک مثال عملی از یک اصل اخلاقی صحیح و تجربه شده توسط خودشون رو مطرح کردند.
همینطور مرسی صدف عزیز، که احساساتت رو، که قطعا با احساسات خیلی از ماها تطابق میکنه، رو بیان کردین
خیلی خیلی ممنون ازآقای دکتر الهی
با سلام،
ما با توجه و دقت به افکارمان و کنترل آنها در تمام امور ، به واقع قادر به نجات خود از لغزش ها و خطر هاى بزرگى خواهیم شد. اگر مواظب و مراقب افکار خود شویم و فعالانه سعى کنیم به آنها جهت بدهیم، مثلا با تمرین و تلقین تصور و یا بهتر بگویم باور کنیم که خدا یک یک افکارمان را میبیند و میشنود و اینکه همین افکار و در نتیجه نیات و اعمال ما هستند که سرنوشت ابدى ما را رقم میزنند، مانع بسیارى از فکرها و نتیجتا اعمال بیهوده و مضر خواهیم شد. این کار به جز به تمرین و برنامه اى دقیق، امکان ندارد. عادت کردن به این طرز فکر ، در کنار انرژى الهى به واقع قادر به تغییرى مثبت و اساسى در زندگى ما خواهد بود.
با سلام،
یکی از اولین اصول بنیادین معنویت فطری «توجه» است. یعنی ذهن دایماً متوجه خدا باشد و او را حاضر و ناظر بداند و در هر چه انجام میدهد رضایت او را بجوید. دومین اصل، بهکار بستن اصول اخلاقی- الهی صحیح از جمله: صداقت، انصاف، احساس مسئولیت، جدیت، وفای به عهد و غیره و مهمتر از همه، رعایت حقوق دیگران. اصل سوم، مبارزه با چیزی است که در اصطلاح روزمره به آن بدی (شرّ) گفته میشود، و اصل چهارم این است که عقل سلیم را رشد دهیم تا از طریق آن به خودشناسی برسیم (جهت توضیح بیشتر رجوع شود به معنویت یک علم است، ص ۳۵-۳۲) .
امروز با هزار زحمت فقط توانستم نیم ساعت جلوی خودمو از عملی که میدونستم عاقبت خوشی نداره نگهدارم….. قدرت نفس و ضعف خودم را دیدم و خجالت میکشم, خدایا کمکم کنید با وجود تمام درسها در موقع عمل باز ضعیفم. دوستان جطور میتوانم از شر افکاری که مرا با جملاتی مثل حقت را بکیر نجات دهم.
باسلام وسپاس
…می فرمایند:در هر انسانی انگیزه حقیقت جویی وجوددارداگر
آنرا توسط فکر واعمال منفی خاموش نکنیم ناخودآگاه مارابه
سوی جستجوی حقیقت پیش می برد.
بنابراین میتوان اهمیت بسیار زیاد فکر راهمیشه در نظر گرفت
وبرای داشتن پرورش فکر صحیح تلاشی پیوسته وبی وقفه داشته باشیم .
طب روح ص۷۲ :… منشا فکر دو گانه است:جریانهای ناشی از جزء بشری(جریان علی)وجریانهای ناشی از جزء ملکوتی ارگانیزم معنوی(جریان مافوق علی).
پس آنچه باعث تولید افکار واعمال منفی وخاموش شدن انگیزه حقیقت جویی در انسان می شود از جزء بشری است.
مبارزه با افکار منفی در تمام لحظات رندگی مان ،برای سلامتی “خود” کاری حیاتی و اساسی است.
در صفحه۷۶ طب روح میفرمایند:کارکرد مطلوب یانامطلوب ارگانیزم معنوی(خود)بیش از هر چیز بستگی به نحوه پرورش فکر دارد.
به دوستان عزیزم توصیه میکنم ف ۴و۵ از طب روح را مطا لعه فرمایند،عظمت و زیبایی کلامشان مثل همیشه راه گشاه ونجات بخش است.
با سلام وخسته نباشید .
خواستم از زحمات انسان دوستانه تان تشکر کنم .
وتشکر مخصوص از آقای دکتر الهی که این کنفرانسها را در اختیار همگان قرار می دهند . ممنون ممنون ممنون
هردم بری یا علی از کوی تو می رسد تازه تر از تازه تر تازه تری می رسد . انشالله که در زندگی روزمره مان پیاده کنیم .
با سلام خدمت آقای دکتر الهی وعرض خسته نباشید وتشکرات فراوان .
مشکل کار ما دراینجاست هنوز خودمان مزه قند را امتحان نکرده به بقیه توصیه می کنیم که قند را بخورند همیشه به راحتی برای دیگران نسخه می پیچیم وراهکار نشان می دهیم ولی خودمان اصلا از دواهای آن نسخه استفاده نمی کنیم درنسخه ما ن هم همیشه به فرمولهای اساسی که همان اصول معنوی هستند اشاره می کنیم .
با سلام و با یاد او.فرزانه جان سلام شما در کامنت ۱۹ سولی مطرح کردیدکه ایا مثبت بودن و احساس فرح داشتن ارتباطی با خدا را در درون احساس کردن دارد.البته که وقتی خدا را عمیقا احساس کنیم مثبت میشویم و احساس فرح هم میکنیم اما باید دایما فکرمان را معاینه کنیم مبادا این شادی و فرح مثلا از غرورمان سرچشمه بگیرد.اگر مطمین شدیم که فقط برای حضور ان عزیز خوشحال و مثبتیم درست است .ببخشید که دیر متوجه کامنتتان شدم.البته که این استنباط من است که از درسها متوجه شده ام امیدوارم که درست باشد.موفق باشید.
با سلام.
از خدای مهربون و همه کسانیکه فرصت دیدن این کنفرانس رو برامون ایجاد کردن بی نهایت سپاسگزارم.
ای کاش ویدئوهای بیشتری از سخنرانی پروفسور الهی در سایت میبود.
بازم ممنون.
با سلام ،
چقدر عمیق و …
کلمات قادر به توصیف این ویدئوی دوستداشتنی نیستند.
استاد الهی در مورد منشأ اثر خیر شدن تأکید فرموده اند.
از همه کسانیکه منشأ این خیر شدند که ما با دیدن سخنرانیهای پروفسور الهی اینقدر انرژی خداپرستی بگیریم متشکریم.
و البته خواهش میکنیم فرصت دیدن ویدئوهای بیشتری از ایشون برامون فراهم فرمایند.
م ف عزیز سلام.(کامنت ۱۱۷)
من وقتی توی محیط کارم درمانده میشم به این جمله استاد پناه میبرم:
“هیچ حقی ضایع نمیشود،ضامن آن خداست.”
معنای توکل از دیدگاه استاد الهی هم اشاره به این مطلب داره که تا جایی که در توانمونه تلاش کنیم و نتیجه را به خدا واگذار نماییم.
در جای دیگه ای هم استاد میفرمایند:
“کسی که اتکایش به خدا باشد،خدا نمی گذارد به او آزاری برسد.
موفق باشید.
سلام
مرحله توجه(خوردن) :برای ارگانیزم معنوی،این مرحله معادل مرحله خوردن غذا برای جسم است .عمل خوردن یک اصل اخلاقی توسط ارگانیزم معنوی وقتی صورت میگیردکه توجه خاص انسان به عملی،سخنی ،فکری ،ویا ایده ای جلب شودوآن را مدنظر قرار
دهد.فرض کنیددر جلسه ای،در فیلمی ویا در مقاله ای عمل به
نوعدوستی مورد تحسین و تشویق قرار گرفته،اگراین صفت اخلاقی
ذهن مارا به خود جلب کند،میتوان اصطلاحا گفت که آن را “خورده”ایم.
مرحله خوردن ایده ها توسط فکر انجام میشود.در این مرحله،
توجه به کمک پرورش فکری که از قبل کسب کرده ایم،خوراک مورد نظر راانتخاب میکند ودر ذهن نگه می دارد.
پرورش فکر صحیح باعث میشودکه انسان در میدان آگاهی خود،
آنچه راکه توسط فکر،مناسب تشخیص داده است، مورد توجه قرار
دهد(بخورد)ویا برعکس ، به آن توجه نکند. در واقع انتخاب و
گزینش ایده هاتوسط پروزش فکر انجام میشود.(طب روح ص۵۲)
پس مراقبت دقیق و همیشگی از فکر اولویت مهمی در پیشرفت معنوی است ومبارزه با افکار منفی ،مبارزه با غرور وخودخواهی و خودپرستی ،نقش بسیار حیاتی در این پیشرفت
دارند.
با سلام
دلارام عزیز،کامنت (۱۰۵) فصل ۷و۸ از کتاب معنویت یک علم است ،توصیف و تشریح برزخ از دیدگاه استادوادیان مختلف،همچنین وضعیت
انسان در عالم برزخ، سیر کمال در برزخ وجو سرشار از عشق وشفقت و محیت وآرامش وهمدلی و…عمیق وزیباو دلنشین به تصویر کشیده اند.
درک حضوربی مثالش حتی در یک دهم ثانیه … دیگر نمیتواند از او دل بکند ،غیر ممکن است…احساسی عمیق،خالص،مفید ومطبوع که نمیتوان آنرا وصف کرد باید آنرا احساس کرد.
به نظر من این درک حضور بسیار بسیار فراتر از احساسی است که در برزخ وجود دارد (البته برداشت من است).
دوست عزیز ه ب
از نوشته بسیار زیباى شما که به قلب مینشیندانرژى بسیار گرفتم
به امید انکه روزى منهم مثل شما به ان لحظه ها برسم
با توفیق (او)و با سپاس فراوان از اقاى دکتر الهى
با سلام وعرض تشکر خدمت آقای دکتر الهی که اجازه پخش این درسهای گرانبها را دراختیار همگان قرار می دهند .
وبا تشکر از کامنت ۳ که زحمت کشیده اند ومتن کنفرانس را برایمان درکامنتشان آورده اند . من نتوانستم ویدئوی کنفرانس را باز کنم واز روی متن کنفرانس را خواندم . با تشکر دستت درد نکند . نمونه بارز یک شاگرد مسئولیت پذیر . امیدوارم بتوانیم شاگرد واقعی باشیم . انشاالله
چز ذات تو ای ذات احد دادرسی نیست غیر از تو در این مهلکه فریاد رسی نیست از بس که شدید است طوفان زمانه جز درگه امنیت تو هیچ دری نیست
با تشکر
با تشکر از اقای دکتر و تمام دوستان بنده از مطالعه این اثر و نظرات دوستان خیلی انرژی می گیرم و هر بار میخواهم نظری بدهم خجالت میکشم چون موضوعی را که میخواهم بیان کنم عملش را در خود نمی بینم به ناچار فقط مستمع هستم امیدوارم خودش توفیق فهم و عمل برایمان بدهد
ممنون
با سلام و تشکر از متیس مهربان که روز مرا با دیدن این ویدئو ساختید. چندین بار درس رو خونده بودم ولی خوشبختانه امروز تونستم ویدئو رو ببینم .چقدر انرژی گرفتم فقط خدا میدونه ممنونم از خدا و متیس عزیز
سپا سگزارم إز دروس داده شده وکمک و محبت پر و فسور بهرام الهی .
هر چه بیشتر می خوانم بیشتر متوجه می شوم چه زحمتی برای ما میکشند
مرسی إز متیس بلاگ
این درس بما می اموزد یک اصل معنوی والهی صحیح را باید فهمید و عمل کرد تا حالت درونی تان چنان تغییر کندکه احساس آرامش کنید . احساسی عمیق – خالص – مفید و مطبوع . واگر یک لحظه ای احساسش کنید نمی توانید از او دل بکنید . سالها دل طلب جام جم از ما میکرد – آنچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد – بیدلی در همه احوال خدا با او بود – او نمیدیدش و از دور خدایا میکرد – خداوند همه چیز را در این سایت بما ارزانی داشته است همچنین آن لحظه های حضور و جذاب که دل کندن محال است . زبانِ شکر بگشائیم و سپاسی بر متیس روا داریم
با سلام ، مطلب را در سایت ای استاد خوانده بودم و به زبان فارسی هم در این سایت دیده بودم اما با وجود سعی بسیار نتوانسته بودم نوار ویدیو را ببینم . دیدن ویدیو های این سایت آنچنان روی من تاثیر می گذارد که معمولا بعد از دوبار دیدن کاملا مطالب آنرا حفظ می شوم مثل اینکه با گوش جان می شنوم. اما خواندن کلمات چنین تاثیری روی من نمی گذارد.
با سلام متیس محترم
منشا خیر شدن همین است متشکرم در ضمن از علی که متن سخترانی را گذاشته هم متشکرم کاش فیلم به نحوی بود که برای همه قابل استفاده بود
از همه بخاطر زحماتشان تشکر میکنم
با سپاس از همه دوستان و راهنماییهایشان .
سپاس از همه
از خدای مهربان و عزیزم متشکرم که این سخنرانی ها را اجرا می کنند ودراختیار همه گان قرار می دهند . به امید روزی که بتوانیم با عمل کردن به این تعالیم از زحماتشان قدردانی کرده باشیم . قدردانی تئوری که همیشه می کنیم خدا خودش توفیقمان دهد قدردانی عملی کرده باشیم .
الهی چنان کن که فرجام کار
تو خشنود باشی وما رستگار
با سلام و تشکر از خدای مهربون و متیس که نمیشه گفت چقدر کمک کار ما در خداپرستیه…
در مور اون بخش از فرمایششون که “اگر به یک اصل الهی و اخلاقی صحیح درست عمل کنید، حالت درونی تان چنان تغییر مطلوبی می کند که به آن علاقه مند می شوید. ” تجربه به من ثابت کرده وقتی در مبارزه با نفس ناتوان میشم(میشه گفت همیشه!) و از خدا کمک میخوام تا غلبه کنم بر نفسم،همیشه موفق میشم. بعد اون احساسی که آقای دکتر فرمودن در انسان هزاران برابر میشه. هم میفهمم که خدا با منه.هم کیف میکنم که موفقم فرموده… مهمتر از همه این روش این ویوو اینقدر قشنگ و دلچسبه که دقیقاً مثل دانشمندی که در کنفرانس فرمودن با عمل بهش شوق عمل دوباره و کشف پرده های جدیدی در وجود رو در ما ایجاد میکنه. واقعاً محشره. فوق العاده است.
حمید عزیز, امروز به جمله ای در آثارالحق جلد ۲ ص ۲۹۷/۲۹۸ برخوردم:
شخص سالک نه باید آرزوی مرگ بکند و نه آرزوی زندگی,تسلیم محض باشد به اراده حق. بسا دیده شده از دنیا بیزار بوده اند و تقاضا کرده اند بروند و از مهلتشان مانده بود. ولی اجابت شده و رفته اند. اما دو برابر باقیمانده عمر را در آنجا زحمت کشیده اند.
من هم احساس شما راهنوز گاهی دارم. به خودم میگویم یعنی احساس ناقص و منطق ناقص خود را بیشتر از منطق خدا قبول داری؟یا شک داری که خدا به صلاحت داناست وبخیل خیر تو نیست؟ وقتی با اداره ای کاری داری یا کلا به پروسه های عادی در روزمره اعتماد می کنی ولی با این ادعاهایت ایمانت فقط در همین حد است؟
با سلام به م.ح عزیز و دوستانی که نمیتونن ویدئوها رو ببینن. حواستم بگم : من وقتی از اینترنت اکسپلورر وارد سایت متیس میشم نمیتونم فیلمها رو ببینم. ولی وقتی از فایرفاکس استفاده میکنم ، این مشکل پیش نمیاد.
با سلام به دوستان عزیزم کاش همیشه به خود یاد آور شویم تنها کسی که برای ما می ماند خداست ..او هیچگاه ما را تنها نمی گذارد..هر چه بیشتر به ضعفهایم پی می برم بیشتر به عاجز بودن خود و قادر مطلق بودن خدا پی می برم
درود، با تشکر از کامنت ۳؛ ع-علی که مطابق با تصمیم این حقیر معنای این کنفرانس باارزش را نوشتند ضمن مروری که به تمامی نظرات همراهان داشتم که هر متنی همراه با لذت خاص معنوی بود، با سپاس فراوان از یکایک شما عزیزان.
شکر خدای عز وجل که آنقدر ما را دوست دارد که هنوز اول کاریم و اینویو بیشتر از اینویترو در من موجود است، با این وجود احساس فخر وسرافرازی بی پایانی دارم که جزًء ناچیزی هستم در عین حال مورد توجه مبدأ،
آن یک دهم ثانیه جبران همه ثانیه هاست.سرشار از لذتی غیرقابل وصف.حس اطمینان. پر از اثر خدا. در همه چیز. در همه جا. در همه کس. آنوقت اگر درد و رنجی هم در زندگی پیش بیاید از رنج کشیدن هم لذت میبری. همه تصمیمات یکتابرایت خواستنی و دلچسب است… …
با سلام و تشکر إز متیس بلاگ
می خواهم بطور خا لصا نه إز پرفسور بهرام الهی سپاس گزاری کنم مرسی
با سلام وتشکر از متیس بلاگ
بنده حقیر مدت کوتاهی است که امکان دسترسی با این سایت بسیار پر ارزش را دارم.
از استاد بسیار ممنونم که مرا در محیطی قرار داد که راه درست را پیدا کنم وهمچنین از اقای دکتر الهی که زحماتش بی دریغ است
با سپاس از شما.. وقتی او را در می یابیم و به حقیقت میرسیم و او را در خود و در همه کس و همه چیز میبینیم همه چیز اصیل و کامل میشه امید دارم او ما را همیشه حفظ کند.
در لحظاتی در مانده شدم واز او کمک خواستم ولی آنطور که می خواستم نشد هر وقت از او چیزی خواستم در انتها مرا به پشیمانی انداخت.نمی دانم شاید من لایق کمک او نبوده ام حال یاد گرفته ام که از او چیزی نخواهم وتسلیم محض باشم.
مدتهاست که با جدیت و پشتکار در جلب رضایت او تلاش میکنم اما آن احساس لذت عمیقی که میفرمایند را احساس نمیکنم. برعکس بیشتر اوقات دلم گرفته. میخواهم حضور او را احساس کنم اما جز تلخی روزگار نصیبم نمیشود.
شاید این احساس گرفتگی از نفس است؟ لطفا کمکم کنید.
من خیلی خوشحالم که با این وبلاگ آشنا شدم و می تونم از مطالب خوب و مفید اینجا استفاده کنم مدت زیادی نیست که با تفکر استاد الهی آشنا شدم و دانشجوی تشنه حقیقتم…
با تشکر از زحمات شما . امیدواروم روزی برسد که بتوانم اورا در درون خودم پیدا بکنم واز عشق او وحقیقت نصیبی داشته باشم خیلی ممنون
Fatema
طبیب میداند چه دارویى براى مریض خوب است
خواسته ما باید طورى باشد که ضررى به کسى نرسد
من چند بار که مشکل خیلى جدى داشتم وقتى خودم را در حضور او احساس کردم و مشکلم را باز گو کردم جواب خود را کرفتم
ان هم خیلى زود
امیدوارم موفق باشید
شماره ۱۵۲ سخنان شما کمک کارم بود و آرامبخش. فکر میکنم بیشتر مشکلاتم بخاطر محیط نامساعدی است که در آن قرار گرفته ام.(از لحاظ معنوی) باید خود را در حضور او احساس کنیم و باید برنامه عبادی منظم داشته باشیم. باید انقدر خصوصیات خدا را در زندگی خود وارد کنیم تا دیگر تحت تاثیر قرار نگیریم. خیلی مشکل است خیلی. ولی او خودش کارساز است.
مدتی است توجهم به خدا کم شده اگر هم توجه می کنم حس می کنم دور است نفسم هم خیلی قوی شده.. دوست دارم زمان توجه مثل گذشته حضورش را درک کنم و احساس فرح ناشی از توجه را داشته باشم ولی نمیشه…..
این صفحه برای من بمثابۀ یک کلاس درس است.ودرس معنویت از طریق پرفسور بهرام الهی.
بی نهایت سپاسگزارم…
با گذاشتن برنامه ای جهت توجه روزانه به خدا و کمک صادقانه خواستن از او احساس دوریم از خدادر لحظاتی که توجه به او داشتم از بین رفته و هر چه بیشتر به او توجه می کنم و می خواهم رضایش را به رضای نفسم ترجیح دهم آن مهربان بیشتر کمکم می کند .با مطالعه سخنرانی آقای دکتر الهی و کامنت دوستان خداوند انرژی پشتکار بیشتر را به من داد .
از متیس بلاگ بابت راه اندازی این سایت باارزش بسیار ممنونم
خوردن = توجه
هضم = تفکر
جذب = بخاطر سپردن
تحلیل = تحلیل
فرآِیند تحلیل اصول اخلاقی توسط ارگانیزم معنوی – طب روح ص ۵۱
اگر کسی حتی ۱۰ ثانیه حضورش را احساس کند دیگر نمی تواند از او دل بکند
ممنون از متیس
با سلام و تشکر از متیس
با کمال قدردانی
اگر ممکن است سخنرانی دکتر الهی را کامل در سایت قرار دهید
خیلی ممنون
دریافت پیام های الهی اتفاقی نیست،من اسم أین اتفاق را توفیق الهی می گذارم و از همه ی دست اندرکاران و طراحان و گرداورندگان أین مطالب کمال تشکر رادارم ….
این مطلب در کمال شیرینی و سادگی بسیارپرمعنا بود چرا که بدون عمل نمی توانیم به درون خودمان و شیرینی وجود خدا پی ببریم.
با سلام وتشکر از متیس گرانقدر، مطالب این سخنرانی درعین سادگی وشیرینی برای من بسیار پیچیده است ، حتما بس که عمل به اصول اخلاقی الهی صحیح به نحو درست در من کم است ،لذا در ک وحس ابن مطلب برایم سخت است .امیدوارم با توجه به مبدا و افکار ونیاتم بتوانم روز به روز تعداد اعمال اخلاقی الهی صحیح خود را بالا ببرم تا بتوانم از حلاوت وجو د خدا بهره مند شوم.
واقعا از صمیم قلب سپاسگزارم،
چندی است بیمارم….گریه و فغان و گله وشکایت کرد ه ام ، اما شکر گزار هم بوده ام ، توکل هم داشته ام…..
در دنیای علی نیت و عمل فراعلی بدون نگاه او غیرممکن است
که همه صورتند و معنی او
وحده لا اله الا هو
به تک تک سلولها احساس کرده ام
در فضای این ویترو خود راتسلیم حق می دانستم، در فضای این ویوو تمامی پرهای غرور بی اساسم سوخت
مثل کامنت حمید آرزوی رهایی و رفتن به برزخ رهایم نمی کرد ، رهایی از آزار علیت
روزی دوستی … گفت :اگر اکنون برویم با حق الناس چه می کنیم؟
پیام واضح بود «حق الناس » چقدر بر گردن دارم خدا می داند.
پس تا فرصت باقی است احساس فوریت کنیم و ابتدا برای جبران از نزدیکترین کسان شروع کنیم ، حلیت طلب کردن کافی نیست .
باسلام
باسپاس و تشکر بی پایان از تمام دست اندرکاران متیس ، … درسهای پرفسور برای تمام انسانها مانند خونی تازه در رگها ونفسی تازه برحیاتمان است که از خرد شدن و وشکستن درمقابل دشمن قهار نفس اماره مان جلوگیری می کند و ایجاد انگیزه می کند که با اراده بهتر وتلاشی بیشتر از پیش به مبارزه باآن را ادامه دهیم تا بتوانیم با عمل کردن درسهای گرانبهای ایشان آنچه را لازم است بفهیم و درک کنیم تابتوانیم درتمام زندگی حضورش را حس کنیم حتی اگر بتوانیم باندازه یک دهم ثانیه . چون مطمئنا بعداز آن لحظه هرگز دور نخواهیم شد .
استاد فرمودند: من این هندوانه رادر دهانتان میگذارم تا مزه وطعمش را بچشید. در حالی که بقیه، تخم هندوانه را به دستتان میدهند تا خودتان بکارید و بارورش کنید، از آفات محفوظش بدارید. آیا میوه برسد یا نرسد. تازه
اگر رسید، میگویند این هندوانه است. آیا عمرتان کفاف بدهد که از آن بچشید یا نه؟
باتشکر مجدد
سالهاست که به کنفراس های پرفسور الهی گوش می دهم هر چند بار که گوش می دادم باز هم دفعه بعدی برایم تازگی داشت وبا وجودی که بعضی از جملات را وقتی اولش را می شنیدم تا ته جمله را می دانستم. ولی می دیدم که دفعه دیگر که دوباره گوش می دادم یا دم رفته. امروز که داشتم دوباره گوش می دادم می دیدم که انها را حس می کنم در صورتی که قبلا این چنین حسی را نداشتم ، انها گوش می کردم برای اینکه یاد بگیرم ولی امروز برایم یک حس جدید بود که تا بحال انرا تجربه نکرده بودم.مثلا وقتی این جمله( اگر به یک اصل الهی و اخلاقی صحیح درست عمل کنید، حالت درونی تان چنان تغییر مطلوبی می کند که به آن علاقه مند می شوید. هر چه جلوتر بروید، علاقه تان بیشتر می شود و احساس آرامش بیشتری می کنید، و امیدتان بیشتر می شود و احساس چنان نشاطی می کنید ، که آن قدر گیراست که دیگر نمی توانید از آن دل بکنید.)را شنیدم وقتی به یک اصل الهی سعی می کنم عمل کنم این احساس ارامش را در خودم حس می کنم.
باز از خدا متشکرم که این منابع با ارزش، غنی، بی پایان
با سلام و تشکر از متیس عزیز و دست اندر کاران.
با سلام خدمت متیس عزیز ودوستدارنش:
وای از نفس ،وای از نفس ٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠ وقتی که فکر می کنی توانستی قالب ان شوی واز این احساس ،احساس شعف مکنی ، یک گوشه ارام نشسته وبه تو می خندد ،ولی غافل از اینکه دوباره اماده است برای حمله کردن.
در شرایطی که بعضی موضوعات برایم قبول کردنش سخت است وبه خودم می گویم که خوب تو این را دوست نداری واذییت میکند، وحق تو است که انرا قبول نکنی ، ولی ندای در من می گوید بدنبال رضایت او باش ( رضایت او را به رضایت خودت ترجیح بده ) ولی خیلی سخت است ،با وجودی که در درونم این را مرتب تکرار می کنم ولی موفق نمی شوم. به ظاهر ساکت هستم وعمل هم می کنم ولی در درونم منتظر فرصت هستم که مخالفت کنم. واین مرا ازار می دهد.
از دوستان اگر کسی با این مورد برخورد داشته چه راهی را داشته که موفق شده لطفا به یاری خدا راهنمایی ام کنید.
چطور خدا را در درون خودمان بشناسیم؟
با عرض سلام خدمت همگی:
نمی دانم احساساتم را چگونه بیان کنم. هر چه بیشتر کنفرانسها ودرسهای و کتاب ها و،،،،،،،،،گوش می دهم و میخوانم احساس درونی بیشتر در جهت گذرا بودن و موقت بودن دنیا و جایگاه ابدی مان در جای دیگر پی می برم. تا جایی که این دنیا برایم جای تنگ و تاریکی می شود …. ولی وقتی به یاد این می افتم که اینجا اموزشگاهی است که باید از ان گذر کنیم ، و تا سطح دانش معنوی خود را بالا نبریم و به خود شناسی و خدا شناسی ( مقطع پایه پایه سیرکمال ) نرسانیم دو باره باید برگردیم این انگیزه بیشتری برایم می شود تا بتوانم این زمان را تحمل کنم.
*
(گر به یک اصل الهی و اخلاقی صحیح درست عمل کنید، حالت درونی تان چنان تغییر مطلوبی می کند که به آن علاقه مند می شوید. هر چه جلوتر بروید، علاقه تان بیشتر می شود و احساس آرامش بیشتری می کنید، و امیدتان بیشتر می شود و احساس چنان نشاطی می کنید ، که آن قدر گیراست که دیگر نمی توانید از آن دل بکنید.)*
از عمل به یک اصل الهی مثل خدمت و کمک کردن به دیگران در جهت رضاتیت خدا ، وقتی به ان بار ها عمل کنیم این احساس ارامش را در خود حس می کنیم و واقعا احساسی است با هیچ حس لیمبیک قابل قیاس نیست.
با عرض سلام :
زمان اینقدر زود می گذرد که واقعا گذر انرا در سالیان پی در پی کمتر حس می کنم. امروز که مجدا به این کنفرانس گوش می دادم دیدم ده سال از انتشار ان گذشته و گذشت زمان را این طوری دیدم ، ولی حس نکردم ، وبرای من مثل گذشت همین چند روز پیش بوده.
و وقتی کامنت های دوستان را می خواندم همگی برایم تازگی خود را دارد ویا حتی تجربیات خودم را که مجدا می خواندم یک نوع احساس دلتنگی ، لذت ،وابستگی ، نگرانی ، دوری ، خوشی ، نزدیکی ، و ،،،،،، می کنم ، البته با احساس درونی ام که در قلبم حس می کنم قابل وصف نیست و همان طور که فرموده اند احساسی است عمیق ، خاص ، مفید ، مطبوع ، پایدار ، ،،،،،،، که قابل قیاس با هیچ عشق لمبیک نیست و قابل وصف نیست. وقتی روی این سایت می ایم مطالب را می خوانم و همچنین نظرات دوستان را چنان احساس نزدیکی می کنم به او که انگار مستقیما با او حرف می زنم و او هم به من گوش می دهد و در این مدت چند دقیقه در دنیای مادی نیستم و فقط من هستم و او این طوری انرژی خود را در اول روز شارژ می کنم تا بتوانم در طول روز با این نفسی که در من است و هر روز به شکلی خود را نشان می دهد شاید با انرژی خودش بتوانم مبارزه کنم.
چه خوب که در این دوران سرد ویخبندان معنوی جایی هست که بتوانیم انرژی خود را بیشتر شارژ کنیم و بتوانیم با اموزش های به روز شده بیشتر در جهت اموزش روحمان تلاش کنیم.
با عرض سلام و شکر از درگاهش:
عشق به حقیقت چیزی است که نه خسته می شوی و نه کهنگی. دارد ، بلکه با رشد عقل سلیم بیشتر به ان علاقه مندمی شوی اگر چه این عشق هنوزبه عشق قلبی تبدیل نشده و انرا بصورت تلقینی در خود به عمل می گذارم. ولی چیزی است که بدون ان نمی تو انم با درگیری های زندگی ادامه دهم. باز هم شکر که توفیق این را داشتم که بتوانم به این راه حق وحقیقت دست یابم.
با عرض سلام خدمت همگی
فکر می کنم هرکس خدا را در درون خود به یک شکل نمی بیند. خدا را من این طور أحساس می کنم ، هر وقت از روزگار خسته می شوم ویا مشکلی برایم پیش می اید یا هر چیزی که خوشایند نفسم نیست ووووووو وقتی حواسم باشد و به او پناه می برم و از او کمک می خواهم و به دادم می زسد و به من احساس گذرا بودن زندگی را یاد اوری می کند که این جا برای اموزش امده ایم و احساس اطمینان به او که اوست کمکم می کند واین احساس نزدیکی به او را حس می کنم.
امروز که مجددا این کنفرانس را گوش می دادم این جمله که خدا را باید در درون خود حس کرد بیشتربرایم قابل لمس شد.
با سلام
اگر بپرسند بزرگترین شانس و یا نعمت در زندگی ات چیست ، می گویم اشنا شدن با تعلیمات استاد الهی که دست ما را به او یکتای بی همتا می رساند. هیچ لذتی بالاتر از این نیست که بتوانی در تمام لحظات خوش و به ظاهر ناخوش زندگی بتوانیم اثر او را در زندگی حس کنیم که ، بل واقع با هیچ لذت زمینی قابل قیاس نیست و کم کم متوجه می شویم که خانواده وکار ووووووووووهمه همه وسیله ای هستند برای گذر از این دنیا تا بتوانیم به شناخت خودمان و اگر ، بتوانیم تا حدی به حس انرژی الهی او برسیم ، که در همه حال ما را أحاطه کرده.
با سلام
او آنقدر جذاب است، که اگر کسی فقط یک دهم ثانیه حضورش را احساس کند دیگر نمی تواند از او دل بکند.
خدای مهربان را شکر میکنم که سالیان سال است که دست مرا گرفته و با من مدارا میکند و مرا تربیت میکند
این عشق و جاذبه در قلبم باعث شده که دیگر نمیتوانم از او دل بکنم
با عرض سلام وتشکر و شکر از درگاهش:
معنویت را باید مانند دوره تحصیلات سیر کمال روحی در نظر گرفت. یک فرایند آموزشی خیلی جدی است، که اصول خاص خود را دارد. و باید به طور صحیح و دقیق به آن عمل کرد تا بتوان نتیجه گرفت.
معنویت برای خودشناسی و خدا شناسی است.
همان طور که فرموده اند معنویت یک فرایند اموزشی است که اگر بتوانیم در حد شعور و توان خود به ان عمل کنیم می توانیم پله به پله البته با یاری از خودش مراحل مختلف انرا طی کنیم واینقدر اهسته است که تغیرات انرا در ابتدآ حس نمی کنیم ولی وقتی به گذشته خود نظر می کنیم لطف و کرم و بخشش وووووووووو،اورا در مراحل مختلف زندگی حس می کنیم بطوری که کم کم علامت های او را در لحظات مختلف زندگی حس می کنیم و او خود را بصورت های مختلف به ما می نمایاند و به این نتیجه می رسیم که واقعا ( موثر در همه چیز تویی بقیه همه علت واسبابند که باید آز انها گذر کنم تا بتوانم به تو برسم ) و همان می شود که فرمودهاند اگر بتوانیم یک صدم ثانیه او را حس کنیم دیگر نمی توانیم از او جدا شویم. و خیلی از وقتها او را در قسمت پیش اگاهمان به صورت اصول و درستوراتش حس می کنیم که چطور ما را یاری می کند.