تجربیات نزدیک به مرگ
در سالهای اخیر تجربیات نزدیک به مرگ ( اِن دی ئی) توجه بسیاری از مردم را به خود جلب کرده است. اما در جامعۀ علمی هنوز این موضوع کاملاً مورد قبول واقع نشده و برخی از پزشکان آن را ساخته و پرداخته مغزی میدانند که در شرایط دشوار میخواهد به هر ترتیبی شده به حیات خود ادامه دهد. دکتر الکساندر هم یکی از همین پزشکان بود که تجربیات نزدیک به مرگ را وهمیات و ساخته ذهن میدانست. تا اینکه خودش در دوران کما یعنی زمانی که جسم فیزیکیاش بر اساس موازین کنونی علم پزشکی در موقعیتی قرار داشت که غیر ممکن بود بتواند هیچ چیزی را حس و تجربه کند، به ماورای این جهان سفر کرد و به درک حقایقی نائل شد که بنا به گفتۀ خودش واقعیترین رویداد زندگیاش بود. او میگوید: « چیزهایی که من تجربه کردم واقعیتر از خانهام بود که الان در آن نشستهام، واقعیتر از هیزمهایی بود که الان در شومینه میسوزند. با این وجود، در جامعۀ پزشکی و علمی که من در آن تحصیل کردهام و دهههایی از عمرم را با آن گذراندهام، جایی برای این واقعیت وجود نداشت. حالا چگونه باید فضایی به وجود آورم که هر دوی این واقعیتها بتوانند همزیستی مسالمت آمیز داشته باشند؟»
قسمت زیر گزیدهای از فصل ۲۹ کتاب «بهشت برین حقیقت دارد» است. در این قسمت دکتر الکساندر بعد از مطالعۀ متون مختلف دربارۀ اِن دی ئی، دیدی روشن از موضوع به خواننده ارائه میدهد. او بر این باور است که اخبار کسانی که اِن دی ئی داشتهاند، میتواند بینش ما نسبت به زندگی و عوالم معنوی را که جایگاه اصلی ماست کاملا دگرگون کند.
تجربۀ مشترک
…. من در اقیانوس متون مربوط به اِن دی ئی غوطه ور شدم – اقیانوسی که تا آن روز حتی به آن نزدیک هم نشده بودم. دیری نگذشت که متوجه شدم افراد بیشمار دیگری هم چه در سالهای اخیر و چه در قرون پیش تجربیاتی از این دست داشتهاند. همهی این تجربیات مشابه یکدیگر نیستند. هر کدام ویژگی خاص خود را دارند، اما همۀ آنها در بعضی جنبهها مشترکاند، جنبههایی که من هم آنها را تجربه کرده بودم. مثلاً: تجربۀ مربوط به عبور از تونل تاریک یا درهای طولانی و …. همچنین اعتقاد به اینکه فرشتههای نگهبان، در این دنیا اعمال انسان را نظاره میکنند و پس از مرگ جسم نیز ورودش را به دنیای دیگر خوشامد میگویند. …
بارها هنگام مطالعۀ نوشتارهای مربوط به اِن دی ئی، چه در دوران معاصر و چه در متون معنوی قدیمی، احساس میکردم که گوینده برای توصیف عمق و شگفتی تجربیاتش دچار محدودیتهای گفتاری و نوشتاری است.
به عبارت دیگر کیفیت آن خاطرات به نحوی است که در قالب مفاهیم این دنیای خاکی و محدودیتهای حاکم بر آن نمیگنجد. بنابراین تقریباً در تمام موارد، تعریفکنندۀ خاطرات حداقل تا حدودی، در بیان آنچه که در دل داشته ناموفق بوده است…
تمام این کتابها و مقالات، قبل از تجربۀ من هم وجود داشتند، اما هیچگاه به آنها توجهی نکرده بودم. آنها را نخوانده بودم و حتی حاضر نشده بودم برای اینگونه مطالب اعتباری قائل شوم. به خصوص پذیرفتن این امکان که جزئی از ما بتواند پس از مرگ جسممان به موجودیت خود ادامه دهد. من، با صفت شکاکیام، به نظر خودم نمونهی خوبی از جامعهی پزشکی بودم. اما اعتقاد من بر این است که اغلب آنهایی که خودشان را شکاک تلقی میکنند، شکاک به معنای واقعی نیستند. زیرا شکاک واقعی کسی است که موضوعی را با دقت و جدیت بررسی کند. اما من هم، مانند بسیاری از پزشکان دیگر، هیچوقت موضوع اِن دی ئی را بررسی نکرده بودم، بلکه، فقط بدون دلیل خاصی« میدانستم » غیرممکن است…
با اینکه قدمت اِن دی ئی به قدمت تاریخ است ولی فقط در دوران اخیر این واژه (چه به عنوان پدیدهای واقعی و چه پدیدهای تخیلی) تا این حد زبانزد همه شده است. در دهۀ ۱۹۶۰ روش جدیدی به وجود آمد که با استفاده از آن، پزشکان میتوانستند بیمارانی که دچار ایست قلبی میشدند را دوباره به زندگی برگردانند. بیمارانی که قبل از آن نجاتی از مرگ نداشتند، به سرزمین زندگان برمیگشتند. اما واقعیتی که خود آن پزشکان هم از آن بیخبر بودند این است که آنها سبب شدند، به کمک این روش نجاتبخش، این امکان را برای گروهی فراهم آورند که احوالات سفر بین دو دنیا را تجربه کنند: کسانی که توانسته بودند به آن طرف پرده نگاهی اجمالی بیندازند و سپس به این دنیا برگردند و سرگذشتشان را بازگو کنند. امروزه تعداد این افراد از مرز یک میلیون نفر فراتر رفته است. سپس، در سال۱۹۷۵، یک دانشجوی پزشکی به نام ریموند مودی کتابی با عنوان «زندگی پس از زندگی» منتشر کرد که در آن تجربیات فردی به نام جرج ریچی بیان شده بود. ریچی که به علت ایست قلبی ناشی از پیچیدگی ابتلا به ذاتالریه « مرده » بود، مدت نُه دقیقه خارج از جسم فیزیکیاش به سر میبرد. او در این مدت از تونلی عبور میکند، مناطق بهشت و جهنمگونهای را میبیند، موجودی نورانی را که میگفت حضرت مسیح بوده ملاقات میکند و در آن مدت، چنان حالت صلح، آرامش و خوشی داشته که توصیف آن با کلمات امکانپذیر نبوده است. با انتشار این کتاب دورۀ اِن دی ئی جدید آغاز میشود.
من نمیتوانم بگویم که از انتشار کتاب ریموند مودی کاملاً بیاطلاع بودم، اما هیچوقت زحمت خواندن آن را به خودم ندادم. احساس میکردم که احتیاج به مطالعۀ آن ندارم، چون این برداشت عامیانه که ایست قلبی عارضۀ نزدیک به مرگ است را قبول نداشتم. اغلب تجربیات اِن دی ئی مربوط به مواقعی است که قلب بیمار- غالباً بعد از یک حادثه و یا روی تخت اتاق جراحی- برای چند دقیقه از کار میافتد. اما، این که ایست قلبی به معنی مرگ است، برداشتی است تقریباً مربوط به پنجاه سال پیش. هنوز خیلی از عوام تصور میکنند که اگر کسی از ایست قلبی نجات پیدا کند، یعنی اینکه او « مرده » بوده و دوباره زنده شده است. اما مدتهاست که جوامع پزشکی تعریف دیگری از مردن ارائه دادهاند و مرگ را مربوط به مغز میدانند و نه قلب (تعریف جدید شرایط مرگ مغزی به دنبال تحقیقات اساسی در زمینههای مغز و اعصاب در سال ۱۹۶۸ رسمی شد) ارتباط ایست قلبی با مرگ، فقط در حد تأثیر آن بر روی مغز واقعیت دارد. بعد از ایست قلبی، جریانِ خون به مغز متوقف میشود و بعد از چند ثانیه این امر موجب به هم ریختن وسیع و همه جانبۀ فعالیتهای عصبی و منجر به بیهوشی میشود.
از نیم قرن پیش تا به حال، جراحان قلب و گاهی مغز در موارد بسیاری ضربان قلب را برای چندین دقیقه، حتی چندین ساعت، متوقف میکنند تا بتوانند روی قلب یا ندرتاً روی اعصاب جراحی کنند. چنین فشارهای جسمی، منجر به مرگ مغز نمیشود. حتی اگر شخصی در خیابان دچار ایست قلبی بشود و فرد دیگری با اطلاع از روش صحیحِ سی پی آر، این کار را قبل از چهار دقیقه شروع کند و ضربان قلب دوباره شروع شود ممکن است حتی مغز هم صدمهای نبیند. خلاصه، مادام که اکسیژن خون به مغز برسد، با اینکه شخص موقتاً بیهوش است، مغز- و در نتیجه آن فرد- زنده میماند.
همین میزان دانش برایم کافی بود که کتاب مودی را بدون باز کردن، بیاعتبار تلقی کنم. اما حالا من نه تنها آن کتاب را باز کردم، بلکه مطالب آن را با دقت خواندم. در این کتاب، مودی با جزئیات به مواردی اشاره کرده بود که خود من هم حالا آنها را تجربه کردهام و همین سبب شد برداشتم در این زمینه کاملاً تغییر کند. دیگر تردیدی ندارم که لااقل تعدادی از افرادی که داستان خود را تعریف کردهاند، واقعاً جسمشان را ترک کردهاند. شباهت خاطرات آنها و چیزهایی که خود من تجربه کردهام آن قدر زیاد است که نمیتوانم آنها را نادیده بگیرم یا انکار کنم.
….. تجربۀ من از این نظر که برای شخص من پیش آمد مهم نبود، بلکه اهمیت آن در این بود که از نقطه نظر پزشکی به هیچوجه نمیشد آن را خیالات واهی تلقی کرد.
توصیف کیفیت اِن دی ئی کار دشواری است، اما توضیح آن برای جامعۀ پزشکی که حتی حاضر نیست امکان آن را هم بپذیرد، تقریباً غیر ممکن است. من هم جراح مغز و اعصاب و متخصص در این رشته هستم و هم شخصاً تجربۀ اِن دی ئی داشتهام. بنابراین، موقعیتی یگانه و استثنائی دارم که بتوانم این مقوله را، به طور معقول و قابل قبول بیان کنم.
متیس
با سلام
گفتارهایی از استاد الهی برگرفته از کتاب برگزیده
گ ۵۷: من برای هر چیزی، تا آن را ندیدم با اطمینان به کسی نگفتم. دیدن، آخرین درجه است. بنابراین می توانم بگویم عالمی دیگر هست و نمی توان منکرش شد.
—————————-
گ ۱۲: تمام ادیان بزرگ از عالم آخرت خبر می دهند. انسان اگر نتوانست به ماهیت حقیقی آن دنیا پی ببرد باید طرف احتیاط را بگیرد تا اگر صحیح بود، ضرر نکند
گ ۱۸: دائر مدار عرفان بر همین است که انسان بفهمد برای چه موجود شده، چه وظیفه ای دارد، و هدفش چیست.
گ ۳۰: … حتی برای گنهکاران هم آن دنیا بهتر است، و آن دنیا را بر این دنیا ترجیح می دهند ولو در این دنیا، شاهی هم بکنند.
گ ۳۴: … هر عاقلی نباید طرف احتیاط را رها کند و خود را از اعتقاد به عالم آخرت محروم کند.
گ ۳۷: … جسم توقفگاهی است در زمین.
گ ۳۹: در تمام مذاهب الهی عالم این دو نکته روشن است: – خدایی هست، – و وقتی خدایی بود، لازمه اش بقای روح و معاد است
گ ۶۲: مقصود از آمدن تمام پیغمبران و امام ها فهماندن این سه » کلمه « به مردم بوده است: برای چه آمده اند، این جا چکار باید بکنند، بعد از این جا کجا می روند
با سلام
یک رویداد نادر و فرا زمینی در جایی دیگر رخ داد که راوی ضمن اینکه دچار سختی های زیادی شد تجربه خود را به نگارش در اورد و مترجم محترم هم انرا به فارسی برگرداندو…
شاید کمترین کار ممکن برای من این باشد که انرا بخوانم و نکاتی از ان درک کنم.
سلام بر متیس عزیز، و سپاس بی پایان از زحمات شما! بد نیست در اینجا به چند مورد کوتاه در مورد این مقاله اشاره کنم: نخست اینکه کتاب جالبی است، علیرغم اینکه دکتر الکساندر به قول خودش “موقعیتی یگانه و استثنائی دارد که بتواند این مقوله را، به طور معقول و قابل قبول بیان کند”، معذالک به نظر نمیرسه که او در این راه تونسته باشه موفقیت چشمگیری کسب کنه. هنوزم که هنوزه این نوع تجربیات را بیشتر از زبان کشیشها و راهنمایان دینی میشنویم تا پزشگان و روانشناسان و یا متخصین شاخههای دیگر علمی. من حقیقتش وقتی که این کتاب رو خوندم، انتظار داشتم بر اساس رسالتی که آقای الکساندر خود به عهده گرفته، بتونه این پیام رو به گوش همه جهانیان برسونه. البته “لب گود نشستم و ..”، ولی امکانات در این جهان، به خصوص در آمریکا، بسیار زیادند و حد اقل ایشان میتونستند با همکاری با یک فرستنده تلویزیونی یا حتی یک نشریه، افراد با تجربههای مشابه رو فرا بخونن و یک موج اطلاع رسونی ایجاد کنن، یامثلا چه اشکالی داره اگه “تجربیات نزدیک به مرگ” به عنوان یک رشته تحصیلی در دانشگاهها مطرح بشه؟ من باب مثال، با الهام از پروفسور بهرام الهی که معنویت رو به عنوان یک علم تجربی به همه شناساندند؟
بگذریم! یک نکته خیلی جالب در حاشیه این مقاله توجه منو جلب کرد: “اغلب آنهایی که خودشان را شکاک تلقی میکنند، شکاک به معنای واقعی نیستند. زیرا شکاک واقعی کسی است که موضوعی را با دقت و جدیت بررسی کند”. این نکته به خصوص برای جویندگان معنویت حقیقی یک درس کلیدی است! فقط به چیزی شک داشتن و در مورد آن تحقیق و تفحص نکردن، بیشتر یک بیماری یا حد اقل یک عامل بازدارنده است (استاد الهی هم در مورد بیماری خطرناک شک – و غرور – فرمایشات ارزندهای دارند).
مرسی إز متیس بلاگ
به علت موقعیت کار ی چندین بار این واقعیت های را إز افراد مختلف شنید ه ام که در موارد مختلف سفر کرده و میگو یند ان دنیا واقعی است و بسیار زبیا و……و قدرت بیا نیش را ندارند و عوض می شوند متوجه شد ند که زمین برای شان موقت است دیکراز مرک هراسی ندارند و حا ضر به رفتن هستند و می دا نند در روی زمین کار ی دارند و با ید وظیفه خود را انجام دهند
و با مطا لعه این مقا لات بیشتر اگاه و شکر گزارم .درچه شرا یطی خدا مهر بان مرا قرار داده که بتوانم إز تمامی تعلیمات استاد الهی استفاده ببرم و به وظا یفم اگاه باشم مرسی
با سلام
دکتر الکساندر
توصیف کیفیت اِن دی ئی کار دشواری است، اما توضیح آن برای جامعۀ پزشکی که حتی حاضر نیست امکان آن را هم بپذیرد، تقریباً غیر ممکن است.
بنابراین، موقعیتی یگانه و استثنائی دارم که بتوانم این مقوله را، به طور معقول و قابل قبول بیان کنم.
استاد الهی – گفتارهایی از کتاب برگزیده
گ ۴۴۳: انسان اگر با آثارش، حتی یک نفر را هم هدایت کند خیلی تأثیر دارد، تا چه رسد به این که عده ای را از غفلت بیدار کند.
گ ۳۱۹: … در مورد دنیای ماوراالطبیعه، هرکدام از پیغمبران به نحوی تعریف کرده اند، اما بودا می گوید: » هر وقت رفتی می فهمی «، سخن بسیار بزرگی است، …
گ ۳۸۰: … آن هایی را که حق بخواهد، هدایتش می کند و اگر هم نخواهد با این نوشته ها هدایت نمی شوند.
گ ۴۰۹: همان طور که در زندگی، هر کس به اندازه وسع مالی اش دَین دارد که به فقرا کمک کند، همان طور هم هر کس هر چقدر از معنویات استفاده برد باید به دیگران استفاده برساند.
گ ۳۶۳: کلام حق اثرات خاصی دارد.
گ ۴۲۱: هر چیزی که اثر حق در آن باشد، هیچ نیرویی قادر نیست مانع توسعه و انتشارش شود.
گ ۴۷۰: هیچ موضوعی را ناگفته نگذاشته ام، فقط درک مطلب و اراده لازم دارد. اراده هم ناشی از روح است.
با سلام بر همگی
من یکی از کسانی هستم که تجربه ان دی ئی داشتم. این تجربه درست ۳۲ سال پیش در بیمارستان اتفاق افتاد . من نمی خواهم شرح آن واقعه را بدهم فقط می خواهم این را بگویم که من کاملا یادم است که با آنکه در ماورا آرامش بی سابقه ای احساس می کردم، بطور داوطلبانه و با اشتیاق زیاد به این دنیا برگشتم اما پس از چشم گشودن و برگشتن به زندگی عادی چون نمی توانستم آن سفر و علت برگشتن مشتاقانه به زندگی را برای خودم تفسیر کنم و هیچ کس از اطرافیان نیز هیچکدام از حرف های مرا باور نمی کرد، دچار سردرگمی و در نهایت افسردگی مزمن شدم. حدود بیست سال من چنین وضعیتی را داشتم تا فرصتی شد و من با کتابهای استاد الهی وآقای دکتر بهرام الهی آشنا شدم و و متوجه شدم که این سفر چه بوده و کجا بودم و برگشتن من به چه علت بوده است: چه دلیل بهتر از اینکه در این کره خاکی با تعالیم راه کمال آشنا شوم و میدان ادراکات خودرا افزایش دهم.
مدتی است که غیبت داشتم. به متیس سر می زدم ولی گذرا و بر حسب عادت بود. دقیق نمی شدم و همه چیز را نمی خواندم. با اینکه فلسفهء استاد را در حد خودم می شناسم تجربه های بسیاری از سردی معنوی در زندگی داشته ام. هر دفعه که مثل این بار می شوم، مثل اینست که می میرم و برمیگردم. با یک تفاوت، آنهایی که تجربه های ان دی ئی را دارند از یک دنیای واقعی تر و زیباتر سخن می گویند. من با اراده از دنیای واقعی که پس از شناخت فلسفهء استاد بدست آورده ام دور می شوم و باز برمیگردم. این دنیای ظاهری ما آنقدر سراب است که نگو و نپرس. آنقدر بی محتوا و پوچ است که گویی نیست.
از حقیقت “او” همین بس که هر بار به نوعی بدادم می رسد.
به ضعف خودم اقرار کردم و از “او” عاجزانه کمک خواستم. مثل اینکه برقی به من وصل شده باشد، لرزیدم و شوق عجیبی همهء وجودم را گرفت. کتاب ملک جان نعمتی را مطالعه کردم و با این سئوال که “نمی دانم برای عفو گناهانم چه کنم روبرو شدم. فرموده بود: برای عفو گناه چیزی بهتر از پشیمانی نیست. هیچ چیزی نیست که به اندازۀ پشیمانی قدر و قیمت به درگاه خدا داشته باشد و بتواند جبران کند. چند ساعت بعد به متیس مراجعه کردم و این مقاله را خواندم. دیدم اگر “او” نخواهد و کمک نکند، من هر روز به واقع می میرم و از این عالم حقیقی که برایم فراهم شده دور می شوم. .
در دنیای مجازی به حقیقت رسیدن از آن محبت های بی مثال است که ما نصیبمان شده و خوب است که دائماً به خودمان یادآوری کنیم.
سلام
این کتاب را مطالعه کرده ام و نویسنده حتی در مورد اتفاقاتی که برایش رخ داده اطلاعات پزشکی خوبی هم به زبان ساده می دهد تا خواننده سردرگم نباشد.
ممنونم
با سلام و عرض ادب !
بسیار سپاسگزار از زحمات متیس عزیز وهمچنین همکاران گرام
از ارسال این مقاله ارزنده .
با احترام
منهم این کتاب را مطالعه کرده ام و به همۀ دوستان و اطرافیانم هم سفارش میکنم که بخوانند تا باورشان عمیق شود و دلبستگی به مادیات کمتر شود.
کتاب جذاب و خواندنی است. امیدوارم کاربران متیس هم مثل من از محتوای کتاب لذت ببرند.
با تشکر فراوان فقط میتوانم این را بگویم که آنچه خدا در قبال انسان انجام میدهد در مقابل آنچه به عنوان وظیفه انسانی باید عمل کنیم قابل مقایسه نیست امیدوارم بتوانیم حداقل نیت قدم برداشتن به سمت او را داشته باشیم و اراده ای بکنیم تا برای رساندن ما به جایی که قرار است برسیم بهانه ای دست خدا داده باشیم
دوستان عزیزی که زحمت میکشند و گفتارهایی از استاد الهی را که مربوط به همین موضوعات است را بیان میکنند باعث میشوند تا درک درستی از این مسایل داشته باشیم و زمینه برای تفکر بیشتر به دست بیاوریم ممنونم امیدوارم مهرتان مستدام باشد
با سلام دوباره،
سوالی از کاربرانی داشتم که کتاب را مطالعه کرده اند. شما راجع به فصل ۵ کتاب که تحت عنوان “فصل زیرین”نوشته شده است ، جه برداشتی دارید؟ از راهنمایی شما ممنون خواهم بود.
با سلام وتشکر ازمتیس عزیز ودوستان گرامی
در پاسخ به سئوال میترای عزیز آنچه که شخصا” ازفصل”دنیای زیرین”برداشت کرده ام این است: بارها در درسها خوانده وشنیده ایم کسی که دراین دنیا سعی دربالا بردن سطح معلومات معنویش نکند وعقل سلیم را رشد ندهد وقتی به دنیای دیگر برود گیج وسرگردان خواهد بود( حداقل تا مدتی) خالا تکلیف کسی که کلا” منکر همه چیز است،مثل دکترالکساندرقبل از تجربه ان دی ای، کاملا”روشن است، بنظر من آن احساس غربت وحس ناخوشایند کرم خاکی یا موش کور بودن در محیطی آلوده وگاه چندش آور وترسناک نشانه جهل وبیخبری مطلق ازعالم ماوراست که وی درطول زندگی گرفتارش بوده وحتی به نوعی به آن می بالیده.که البته بعدا”درآن حالت ناراحت کننده برزخی، لطف خدا شامل حالش شده وبا رحمت بی بدیلش اورا از این وضعیت نجات داده ونورمحبتش اورا دربر می گیرد.ازطرفی این توصیف:« …موجوداتی خزنده وکرم مانندبا ازدحام عبور می کردندوپوست صاف یا تیغدارشان را به من می ساییدند.» مرا به یاد مفهومی از گفتارها انداخت که ضمن آن فرموده اند آن ماروعقرب هایی که وصفشان دردوزخ شده درواقع تجسم اعمال بد خودمان است. بهرحال برداشت ها می تواند بیشمار باشد.والله اعلم.
از ش-گ عزیز متشکرم که برداشت جالب خودرا از دنیای زیرین دکتر الکساندر ارسال کرده است و من را متوجه رابطه بین جهان بینی مادی و نحوه ورود به ماورا نموده اند . همانطور که استاد گفته اند هر کس برزخ را طبق نگرش خودش فهم می کند. به تبع آن مادیگران هم واقعیتهای الهی ماورائی را نمی توانند بینند. همچنین برداشت ایشان از رابطه اعمال زشت هر کس و مار و عقربی که دکتر الکساندر گفته خیلی دقیق به نظر می رسد و من را بر آن داشت که روی نکاتی که قبلا فکر هم نمی کردم بیشتر فکر کنم.
بر اساس آنچه در کتاب آمده و در مصاحبه های متعدد وی که اکثرا آنها در سایت یوتیوپ وجود دارد, او همیشه به اینکه در یک خانواده مسیحی بزرگ شده و یک مسیحی مومن و کلیسا برو بوده است تاکید کرده است.
اما ایشان در شغلش یک پزشک لائیک و به اصطلاح امروزی ها یک شخصیت علمی بوده است. یعنی اینکه به نظرش تولید کننده آگاهی مغز بوده و چیزی فراتر از مغز مادی نمی توانسته است، آگاهی مارا تولید کند. به همین خاطر هم آنقدر در رابطه با نفی تجربه های ان دی ئی در قبل صحبت می کند. زیرا ان دی ئی وقتی پیش می آید که مغز مرده است.
این موضوع برای من به عنوان یک شاگرد کوچک خیلی مهم است. بسیاری از ما اعتقاد به آن جهان و خدا و..راه کمال داریم اما در هنگام کار و زندگی اجتماعی واقعا آن اعتقادات را کنار می گذاریم تا بتوانیم به اصطلاح “علمی ” بر خورد کنیم.
مهم این جا است که اعتقادات خودمان را در همین زندگی مادی وارد کنیم و این البته کار بسیار مشکلی است.
با سلام
میترای عزیز
برداشت حقیر هم شبیه به ش-گ عزیز است.وقتی اون فصل رو میخوندم یاد” عالم اخرت مانند مرات است هرکس صورت خودش در ان بیند”افتادم.بهرحال دقیقا نمیشه گفت دکتر الکساندر در چه فضایی بوده دوزخ برزخ یا جای دیگر.البته خوشبختانه در فصل ۷ اوضاع خیلی بهتر میشه.
حالا با توجه به اینکه شما هم این تجربه رو داشتین لطفادر صورت امکان نظر خودتون رو هم بفرمایید.
۲۲۰ عزیز به خاطر اینکه من این تجربه را داشتم، تا حدودی دنبال پیدا کردن تجارب دیگران بوده ام و با توجه به امکانات اینترنت , می توان صدها و هزاران تجربه را در این مورد پیدا کرد اما واقعا هرگز چنین چیزی مانند دنیای زیرین نشنیده بودم. نکته دیگری که دکتر الکساندر میگوید و حالت استثنا دارد آن است که در مواقعی مانند ص. ۴۳ کتاب بین خودش و این دنیای خاکی تفاوتی نمی تواند بگذارد . آقای دکتر الهی می گویند زمانی که “خودیت” بوجود آمد و خلق شد هرگز از میان نمی رود یعنی در سیر زندگانی متوالی و در برزخ هم همین خودیت منحصر بفرد و قابل شناسایی برای هر کس وجود دارد.
اما چرا چنین چیزی برای دکتر الکساندر بوجود آمده است شاید همان باشد که وی راص. ۴۲ می گوید یک نوع خاطره مغز وقتی دچار حمله باکتری ها شده بود. یعنی در واقع علت وجود چنین مرحله تقریبا استثنائی برای وی نوع مرگ او یعنی مننژیت باکترایی بوده است . اما از آنجا که هیچ چیز برای کسی بی علت پیش نمی آید، شاید هم این نوع مرگ برایش حواله شده بود تا عدم آگاهی وی از تفاوت آگاهی ناشی از مغز و فرا مغز را عملا تجربه کند و در نهایت بتواند بین باور های دینی و علمش همآهنگی برقرار کند. ( نظرشماره ۱۵). البته این فقط یک حدس است و اصلش را خدا می داند.
ش-گ توضیح بسیار خوبی بود ممنون
با سلام
گفتارهایی از استاد الهی برگرفته از کتاب برگزیده
گ ۴۶۶: از کسی نقل قول نمی کنم، هرچه می گویم، نتیجه مشاهدات و تجربیات شخصی ام است. مقصودم این است بدانید که حتما دنیایی غیر از این دنیا و حسابی غیر از این حساب هست، …..
============================
گ ۱۱۶: تمام روح ها یک ریشه ای در عالم باطن دارند. وقتی به این دنیا می آیند ریشه ی آن ها در آن جا هست و هر کاری بکنند در آن مبدأ و ریشه اثر دارد
گ ۳۱۳: … انسان تا در جسم است، روحش توسط رشته ای به جسم اتصال دارد. آن وقت بر حسب قدرت و قرب روح و مقتضیات خدا، این روح می تواند در هنگام خواب به عالم ماورا الطبیعه برود گردش کند. … روح باید اجباراً به جسم برگردد. در موقع مرگ آن رشته را قطع می کنند و روح پرواز می کند و از جسم خلاص می گردد.
گ ۱۱۷: روح وقتی در جسم است، سابقه ی قبلی اش را فراموش می کند، ولی به محض این که از جسم خارج شد ) مرد ( تمام زندگی های گذشته اش یادش می آید. …
گ ۲۱۶: مرکز ثبت خاطرات، روح است نه جسم. مرکز هوش معنوی در روح است و مرکز هوش حیوانی در مغز. مغز وسیله و اسبابی است که خاطرات روحی را بروز دهد.
بسیار عالی , مفید و تاثیرگذار . سپاس
با سلام
در مودر “فصل زیرین” که دوستان نطر دادندو جالب توجه هم بود .
وفتی این قسمت از کتاب را می خواندم من را به یاد این تکته انداخت که کره زمین از همه کرات پایین تر است و پست ترین خلق خاک است .برای عبور از پایین ترین سطح و رسیدن به سطوح بالاتر باید مراتب علت و معلولی طی شود. با بودن در این دنیا و عادت کردن به آن فراموش می کنیم که در پایین ترین سطح هسنیم .حتی به این زندگی دل می بندیم و مادیات مایه افتخار ما می شود . فصل زیرین من را به یاد این می اندازد که این دنیا همان معدنی است که اطرافش تمیز نیست و پر از سیاهی است . برای گذر از آن و رفتن به جایگاه واقعی که یکتا برایمان در نظر دارد باید این سیاهی را پشت سر بگذاریم و حتی با اعمالی در جهت رضای « او » در این دنیا الماس هم پیدا کنیم .تا قابلیت گذر از این دنیا و رسیدن به مرتبه بالاتر را پیدا کنیم.
با تشکر
با سلام وتشکر
مقاله این دوره مرا به یادتجربه یک دوست می اندازدکه مدتی قبل از اوشنیده بودم. او که امروزمادربزرگ است تعریف می کردزمان جوانیش یکبار به علت مسمومیت شدید اورا به اورژانس رساندند ولی ظاهرا” دیر شده وکاراز کارگذشته بوده.او می گفت:« ناگهان ازجسمم که روی تخت بیمارستان بود خارج شدم وتا نزدیک سقف بالا رفتم واز آنجا شاهد کار وتلاش پزشکان روی جسمم بودم،همه آنها لباس سفید بتن داشتند بجز خانمی که بلوز قرمز تنش بودوتوجه مرا به خود جلب کرد.بعد ازمدتی آنها موفق شدند حیات را به جسمم برگردانندوهمزمان من هم به جسم برگشتم.بعد از بهبود ، این تجربه مهم را برای دیگران تعریف می کردم ولی هیچکس باور نمی کرد،حتی به پزشکان معالجم هم که گفتم آنرا حمل برهذیان گویی دوره نقاهت کردند! من برای اثبات حرفم به آنها گفتم خانمی که هنگام قطع آثارحیاتی در من ، هراه شمامشغول شوک دادن وسایر اقدامات روی من بود(وبلوزقرمزبتن داشت)کجاست؟ آنها با تعجب به همدیگرنگاه کردندولی باز هم بی اعتنا از کنار قضیه گذشتند،مدت ها از اینکه کسی حرفم را باور نمی کند ناراحت بودم اما بعد بخود گفتم مهم اینست که خودم باید چیزی را می فهمیدم که فهمیدم.»
باتوجه به عکس العمل دیگران درمورد تجربه این دوست وتجارب مشابه ونیز اشاره مقاله به ( شکاک واقعی وغیرواقعی) باخود فکر می کنم وقتی کسی تصمیم می گیرد واراده می کند که چیزی را باور نکندباهیچ دلیل ومدرکی هم نمی توان آنرا به اوباوراند.
با تشکر از دوستانی که پاسخ به پرسشم دادند و آنانیکه با گفتارهای استاد موضوع را برایم بیشتر آشکار کردند، من از تجربه دکتر الکساندر و صحبتهای دوستان این را یاد گرفتم که در تجربه ان دی ائی باید دو محور را مورد توجه قرار دهیم:
۱- یکی اطلاعاتی که در نتیجه این رفت و آمد روح به علم ما اضافه می شود و در واقع تاییدی با جزییات بیشتر در رابطه با نظم و ساختار برزخ و شرایط پذیرش روح در بدو ورود و نقش عواملی مانند موسیقی، …. است. این اطلاعات کلی است و بدرد همه بشر می خورد .
۲- دوم فهم اینکه این تجربه چرا برای یک شخص پیدا می شود. این محور دیگر فقط شخصی است و دلیل و یا دلایل پیشآمد این تجربه را فقط خود فرد و راهنمای معنوی او می توانند درک کند و شاید سالها بگذرد تا دلایل این رخداد برای شخص آشکار شود.اما برای درک دلایل سفر به آن جهان و پیامی که برای ادامه زندگی به او داده می شود ، فرد باید خودش بداند که چه اتفاقی افتاده و چه تجربه انجام گرفته است.
خوشبختانه شاگردان راه کمال در هر دو محور از گنجینه ای از اطلاعات و ارکان و از همه بالاتر از نعمت تعلیمات و کمک های استاد برخوردارند که با عث می شود در اینگونه موارد سرگشته نماند اما چه بسا فردی از افراد جامعه ، خانواده و دوستان که از کما برگشته و از آنجا خاطراتی دارد و عمری را در حالت ناباوری و گمگشتگی می گذراند.
باسلام
من یک سوال داشتم . با وجود این شواهد و حتی اطمینان دادن از وجود جهانی دیگر توسط تمامی بزرگان که آن دنیا بسیار بهتر از اینجاست ( قابل مقایسه نیست)و این نکته را قطعا می دانیم ( حداقل خود من کاملا به عالم معنا مطمئن و اعتقاد دارم) ولی چرا نمی توانیم مرگ عزیزانمان را باور کنیم و بسیار بی تابی و …. می کنیم ؟ با علم بر این که جایی که رفته یا می خواند بروند بسیار بهتر از اینجاست .
.m عزیز:
باسلام.
این چندان غیر طبیعی نیست.بواسطه خاطراتی که با هم داشته ایم علاقمندیهاوغیره.حتی وقتی حضرت حاجی تشریف بردند استادفرمودند:…مقارن نیمه شب بود که توی جا رفتم ولی طاقت از دست رفت و…در ادامه همین گفتار وقتی بعد از هفت هشت شب حضرت حاجی به دیدار استاد میایند فرمودند:هیچ از تو انتظار نداشتم که اینقدر تحت تاثیر طبیعت قرار بگیری…میدانی چقدر گریه تو برایم سخت تمام شد؟… (اثارالحق جلد ۱ گفتار ۱۵۳۹).
در هر صورت با توجه به این گفتارو سایر تعالیم استاداین بسیار بی تابی کردن هابیشتر موجب ناراحتی فرد از دست رفته میشود.
این طور به نظر میرسد که ما هر چقدر بیشتر درس میگیریم و عمل میکنیم ناملایمات را راحتر تحمل میکنیم وبیشتر متوجه میشویم که همگی مهمان یک شب این دنیاییم.وقتی دوستی خدا امد ما هم راضی هستیم هر چه او بخواهد.یک وقتی یک کسی را به امانت بما داده حالا هم وقت رفتنش رسیده او را میبردهمان جا که خودتان فرمودیدجای بهتری است.
.As métis Aziz sepasgozaram baraye in maghale ziba va mamnun az doustan Aziz
با عرض سلام و تشکر از متیس و دوستان
با مقایسه کتاب دکتر الکساندر با کتابهای دیگر در مورد خاطرات برزخ و تجربیات نزدیک به مرگ(که تا حالا مطالعه کرده ام) کتاب ایشان این خصوصیت را دارد که برخلاف دیگر نوشته ها ایشان زیاد از مشاهدات خود در برزخ و آن دنیا به نسبت کتابهای دیگر تعریف نمی کنند و تاکید بیشتر بر روی مسایل علمی این واقعه و شواهد اثبات این تجربه شده است که با توجه به هدف کتاب بجا است.
در این کتاب خیلی بر مسئله آگاهی تاکید می شود. در مورد دنیای زیرین(کرم خاکی) برداشت من این بود که ایشان(شاید بنا بر حکمتی) به پایین ترین سطح آگاهی نزول می کنند یا به عبارتی از آنجا شروع می کنند. مثل اینکه آگاهی ایشان برای مدتی ریست می شود. به یاد مطالبی از کتاب آقای دکتر بهرام الهی افتادم(مبانی معنویت فطری) که روح ها که آفریده می شوند یک آگاهی اولیه ای دارند. به عبارتی ایشان در آن دنیای زیرین مراحل ابتدایی تولید روح را دیده است!
نظر دیگر اینکه چون خیلی بر آگاهی تاکید کرده اند شاید ایشان را آنقدر در مسیر تکامل آگاهی به عقب برده اند که در آن ابتدا غرق در آگاهی جمادی خود بوده و باید آنجا را هم میدیده و کم کم پیشرفت کرده است.
مرسی. نظر دوستان چیست؟
بسیارعالی وباارزش ومفید متشکرم
با سلام ؛ بنظر من نحوه مطالعه چنین مطالبی برای دانشجویان معنوی باید متفاوت باشد در کامنت ۶ نمونه ای از این کاربرد عملی را میبینیم :”حدود بیست سال من چنین وضعیتی را داشتم تا فرصتی شد و من با کتابهای استاد الهی وآقای دکتر بهرام الهی آشنا شدم و و متوجه شدم که این سفر چه بوده و کجا بودم و برگشتن من به چه علت بوده است: چه دلیل بهتر از اینکه در این کره خاکی با تعالیم راه کمال آشنا شوم و میدان ادراکات خودرا افزایش دهم.”
خواندن این مطالب اگر دانشجوی معنوی را به سوی کشف حقیقتی معنوی هدایت نکند یا او را در عمل به اصول حقیقی یاری نکند خاصیت سرگرمی روحی پیدا میکند.
با سلام به متیس عزیز ودوستان گرامی ونظرات وتوضیحات مفیدشون.ازکامنت۲۵ برای توضیحی که داده اند متشکرم
سلام به میترای عزیز و با تشکر از متیس گرامی
شما در چند درس گذشته در مطلبی راجع به ملک جان نعمتی یک ادرس یو تیوب را فرموده اید که خیلی مفید بود و با کلیک کردن ان راحت میشد زیارتگاه ایشان را دید
اما من خواستم انرا برای کسی ایمیل کنم مجبور شدم از کپی و پیست استفاده کنم که متاسفانه باز نمیشود ایا برایتان مقدور است یک ادرس راحت تر ا را بفرمایید یا فرضا اگر وارد یو تیوب میشویم چه جمله ای مارا به ان مطلب میرساند ؟ صمیمانه سپاسگزارم
من هم تجربه ای داشتم
حدود سن ۲۲ سالگی درد دین شدیدی داشتم به طوری که فرایند عادی زندگی ام مختل شده بود و با سطح فکر آن دورانم دوست داشتم که بمیرم تا خدا را ببینم از زندگی بی ارزش مادی راحت بشوم و جواب سوالاتم را بگیرم. این آرزو به حدی در من شدید بود که بایک عامل بیرونی خیلی سطحی با تصور اینکه دیگر راحت شده ام از حال رفتم.
اولین اتفاقی که افتاد چشمانم سیاهی رفت و بعد شروع کردم به نوعی دیدن یا شنیدن که با دیدن یا شنیدن معمولی جسم خیلی متفاوت بود. انگار که نوعی بودن بود. مادرم را دیدم که برای کوکو سیب زمینی پوست می کند و همزمان خواهرم را که در قاره دیگری مشغول خرید بود را دیدم و هم می توانستم افکارشان را بخوانم و هم حسهایشان را حس میکردم و همینطور کسانی که می شناختم و نمیشناختم… بعد از این فضا وارد فضایی مثل تونل شده بودم به خیال خودم که می خواهم خدا را ببینم با اشتیاق و عطش و با آسیب پذیر و حساس ترین حالتی که از خودم می شناختم می رفتم که کم کم سرعتم کم شد و وارد یک تاریکی وسیع
و بیکرانی شدم که شب نبود و آرامش بخش بود و ناگهان به یک چیزی شبیه پل یا مرز یا دیوار و دره رسیدم که دیگر نمی توانستم از آن عبور کنم. این مرا خیلی که بسیار حساس شده بودم بسیار غمگین کرد و گیج. که ناگهان فرشته یا مرد یا زنی را دیدم که با هر موجود دیگری که دیده بودم متفاوت بود. انگار جنسیت نداشت ولی اگر مجبور باشم انتخاب کنم فکر می کنم مرد بود حس میکردم که از هر فرد دیگری در زندگی ام طولانی تر و عمیق تر می شناسم انگار قرنها می شناختمش. کاملا می شد حس کرد که آن حضور بسیار شریف و خاص است.قدرتی دارد که از جنس عشق بی قید و شرط و اراده است. ایشان با یک حس همدردی و عشق خیلی شدید منرا نگاه میکرد.و بدون کلام با آن نگاه مفاهیم و احساسهای فشرده ای را راحت منتقل میکردند. آن نگاه یک احترام و عشق عمیقی را به قلب من منتقل کرد که مثل آب روی آتش قلب مرا پرکرد مثل کسی که به بچه ای اطمینان میدهد که دوست داشته می شود و محترم هست و هدفی دارد نه بی ارزش و تنها. در عین این عشق عظیم و این همدردی که انگار مو به مو درد مرا حس میکرد با همان نگاه انگار به من گفت می فهمم که چقدر دوست داری بروی اما ما با هم قراری داشتیم و تو مسئولیتی داری. کمی معقول تر و منطقی تر شدم و انگار چیزی یادم افتاد و آرام گرفتم و به یک حالتی که هم مختار نبودم و هم کاملا موافق بودم به همان فضاهای قبلی برگشتم و دوباره چشمانم باز شد. دیدم که دوستم که کنار من بود با ترس و وحشت مرا نگاه می کند ولی نمی دانستم کیست وآنجا کجاست و من کیم در صورتی که می دانستم مثلا این صندلی است و آن … تا صدای خودم را شنیدم که با اطمینان به من گفت: تو الان (اسمم) هستی و الان دورانی هست که اینترنت کشف شده یا تازه بین مردم رواج یافته. من همه چیز را به خاطر آوردم. جالب اینجاست که وقتی به خانه رفتم مادرم کم کم کوکوهایش را سرخ میکرد. و بعد از تماس با خواهرم مطمعن شدم که اون هم مشغول خریدش بوده است.
بعدها که کتابها را خواندم در مورد آگاهی روح ملکوتی فضاهای معنوی درد دین رنج دوری از خدا پیمان الست و … کمی بهتر تجربه ام را فهمیدم و همینطور کتاب سفر روح نوشته مایکل نیوتن.
بعد از این تجربه همیشه در بحث ها می گفتم من نمی توانم سر خودم کلاه بگذارم هم روح وجود دارد و هم عالم هدف و نظمی دارد. آن احترامی که به من گذاشته شد و عشقی که به من نثار شد باید بگویم می فهمیدم که برای تک تک انسانهاست نه فقط برای کسانی که این تجربیات را دارند. حس کردم ما بسیار محترم و عزیزیم و کائنات عاشقانه همه ما را جدی میگیرد و حالات ما را می بیند. و در عین حال آن مسئولیت و آن عهد بسیار جدی و سنگین بود.
bandeh kam fahm hastam vali be raastgooyaani chon ostad Elaahi motaghedam, lezaa baa hame bi etelaai-am motmaenam ke har che gofte-and haghighate mahz ast. vali khosh haal mishavam ke in pezeshgaan ham chenin tajrobehaayi daarand va khod taidist baraaye maa.
سلام با تشکر از همه دوستان ونظریات آموزندهشان
به عقیده این حقیرزندگى پس از مرگ دیگر نیازى به اثبات ندارد و تمام کسانى که درپى شناخت ودرک حقىقت هستند میدانند که زندگى پس از مرگ لازمه ادامه را ه ورسیدن به کمال میباشد ،وانگهى اگر بدون پیش داورى به مسئله فکر شود و خالق راشعور مطلق در نظر بگیریم متوجه خواهیم شد که از این خالق هیچ گاه عمل بیهودهاى سر نمیزند ،پس انسان بیهوده خلق نشده است، حال که توجه پیدا شد که خلق انسان بدون دلیل نیست بایستى با تمام توان به دنبال حقیقت باشیم