فروتنی ۲ – تعریف
… بدین ترتیب او تفکری دوگانه داشت : یکی تفکری که بر طبق آن شاهوار رفتار میکرد و دیگری تفکری که حالت حقیقی وجودش بود. یعنی آگاه بود که موقعیت کنونیاش بر حسب اتفاق بوده است. ( …) ارتباطش با دیگران از طریق طرز فکر اولی بود و برخوردش با خودش از طریق طرز تفکر دومی. (پاسکال)
فروتنی از برجسته ترین صفات در خودشناسی است و مستلزم درکی است روشن و شفاف از آنچه واقعاً هستیم و جایگاهی که در جهان داریم. فروتنی همچنین مستلزم این است که به خود بیطرفانه یا حتی دورادور نظر کنیم و حتی به این معنی است که بتوانیم با طنز به خود نگاه کنیم.
همانطور که در مقاله قبلی توضیح داده شد فروتنی میتواند نقطۀ پیوند میان دو شکل از من ( روانی و متافیزیکی) باشد: پذیرفتن موقعیت متافیزیکیام (اینکه من هیچم) حتی وقتی مانند دیگران در اجتماع و با مردم هستم. یعنی آگاه بودن از ناچیزیام (ضمن داشتن فعالیتهای اجتماعی روزمره و ضمن دفاع از حقام و انتظار احترام از جانب دیگران) با در نظر گرفتن این « دوگانگی فکری»که پاسکال به آن اشاره کرده است.
اغلب فروتنی را شکسته نفسی در نظر میگیریم. در حالیکه شکسته نفسی تظاهرات بیرونی فروتنی است و فضیلتی اجتماعی محسوب میشود. فروتنی فقط به مؤدب و مهربان بودن و به رخ نکشیدن موفقیتهای خود محدود نمیشود، بلکه فروتنی مقدم بر این صفتهاست. شما میتوانید دروناً فروتن باشید ولی شأنتان را حفظ کنید و در مواقع ضروری قدرتتان را اِعمال کنید. همان طور که میتوانید ظاهری متواضع داشته باشید و به دیگران احترام بگذارید ولی دروناً خودتان را برتر از آنها ببینید. روشفوکو میگوید: «فروتنی، یکی از نیرنگهای غرور است که برای پیروز شدن سر خم میکند. هر چند که غرور به هزاران راه، شکل عوض میکند اما بهترین راه برای فریب دیگران و مخفی کردن خودش هنگامی است که نقاب فروتنی بر چهره میزند». این حرف در صورتی کاملاً صحیح است که فروتنی را به فضیلتی اجتماعی محدود کنیم. در حالی که مفهوم فروتنی در اینجا معنای دیگری هم دارد. حالتی ذهنی و کاری فکری و درونی است که بنا بر موقعیت ممکن است در رفتارمان بروز کند یا فقط درونی باقی بماند.
فروتنی احساسی است شامل آگاهی از آنچه که هستیم، یعنی بفهمیم که هیچیم و خودمان را آن چنان که هستیم قبول کنیم. با توجه به این معنی، فروتنی شرط لازم برای سلامت روانی ( احساس خوبی داریم چون خود را چنان که هستیم قبول کردهایم) و پیشرفت در اخلاقیات است (فرد از تصویر نادرستی که ایگو از خود نشان میدهد دور میشود و دیدی که از خود دارد به حقیقت نزدیکتر میشود).
غرور ذاتی
تعریف یک واژه با استفاده از معنای واژه متضاد آن غالباً بسیار مؤثر است. در اینجا برای توضیح غرور از همین روش استفاده میشود. یعنی اگر فروتنی و خودشناسی ملازم یکدیگرند، غرور مترادف جهالت و بیخبری از خود است. پس غرور از جهالت است. در اینجا بهتر است ارتباط تنگاتنگ میان فروتنی، شناخت و حقیقت را کمی عمیقتر بررسی کنیم. اغلب گفته میشود که برجستهترین دانشمندان، متواضعترین افرادند. چرا چنین برداشتی داریم؟ علتش واضح است زیرا کسی که در زمینۀ علمی، مثلاً فیزیک، عالِم است علم خود را به رخ دیگران نمیکشد. دانشی که کسب کرده به او امکان میدهد تا نگرشی روشن در زمینۀ علم امروز داشته باشد و از وسعت آنچه هنوز کشف نشده، آگاه باشد. بنابراین، او با در نظر گرفتن تمام چیزهایی که هنوز نمیداند، متواضع است. دانش او در حدی است که میداند مسائل بسیاری هستند که باید آنها را یاد بگیرد. میتوان گفت او از ناآگاهی خودش آگاه است. اکنون موقعیت دانشجوی سال سوم فیزیک را در نظر بگیریم. این دانشجو در حال یادگیری بعضی قوانین پایهای حاکم بر جهان است و همین اندک دانش برای پُر کردن میدان ادراک محدودش کافی است. او تصور میکند که به کمک همین چند قانون از راز جهان آگاه شده و از دامنۀ آنچه باید یاد بگیرد بیخبر است.
بنابراین، غرور از جهالت ناشی میشود و ریشه در کمبود شناخت از خود دارد و باعث میشود تصویری نادرست از خود را در ذهن بسازیم که به آن ایگوی تصوری میگوییم. این فرد مغرور هر یک از ماییم. زیرا غروری که دربارۀ آن صحبت میکنیم منظور خصوصیتی روانی نیست که فقط در بعضی از ما وجود دارد و برخی دیگر درگیر آن نیستند (مثلاً به همان صورتی که بعضی ها عصبانی یا تنبلاند و بعضی دیگر آرام یا سختکارند…) این را نباید با خودخواهی و تکبر اشتباه کرد. زیرا اینها بروزات بیرونی و واضح حالتی درونیاند که غالباً پنهان هستند. غروری که درباره آن صحبت میکنیم شامل تمام خصوصیات روانی ماست و چنان ما را در خود جذب کرده که از آن آگاه نیستیم. این غرور با هستی ما همماهیت است و غالباً در ارتباط نزدیک با احساس وجودی است که در هر یک از ما وجود دارد.
این احساس شامل تمام افراد میشود از جمله افراد مهربان، خجالتی، رازدار یا حتی کسانی که اعتماد به نفس ندارند و خود را دست کم میگیرند.
برگرفته از سایت e-OstadElahi.fr
تواضع زگردن فرازان نکوست گدا گرتواضع کند خوی اوست
داشتن و به آنچه که داری ننازیدن وافتخار نکردن دردرون و بیرون ازخود خوب است.راه حل عملی آن خود رانادیده گرفتن و همه چیز را از خدادانستن است.ما که از یک لحظه دیگر خود خبر نداریم و آنی هستیم بین دو عدم دردنیای امروز باید برای چند سال آینده خود نیز برنامه ریزی کنیم تا عقب نمانیم.به توفیق الهی اغلب هم موفق تر از بسیاری دیگر میشویم.چون درست عمل کرده ایم.میماند رابطه صادقانه و افتادگی درونی ما با خدا ی یکتا،که افتادگی را بیاموزیم گر طالب فیض هستیم.
بنام خدا
یعنى اگاه بود که موقعیت کنونى اش برحسب اتفاق بوده است ، وقتى همه چیز بر اساس قانون علیت است ، پس هیچ چیز اتفاقى نیست ، من این قسمت را متوجه نمیشوم اگر دوستان راهنمایى کنند ممنون میشوم
با سلام. تصور بنده این است که شاید موقعیتی خاص به طور اتفاقی ایجاد شود که دلیل آن معلوم نیست و البته که حکمتی دارد اما در عین حال ظاهرا خارج از علیت هم باشد. در کل باز هم باغرور نباید فریب خورد.
با سلام و سپاس از این مقاله بسیار عالی و پر معنا و زیبا ،مخصوصاً جمله ی آخر مقاله برایم خیلی زیبا بود : “این احساس شامل تمام افراد میشود، از جمله … حتی کسانی که اعتماد به نفس ندارند و خود را دست کم میگیرند.”
چون کسی که اعتماد بنفس ندارد و ترسوست و خود را دست کم می گیرد هم اغلب ،افرادی در اطراف او هستند که او نسبت به آنها در موضع قدرت باشد مانند (مادر، مادر بزرگ ،ارباب رجوع،همسرو…) و آن فردِ بی اعتماد بنفس ،بسیار ممکنست نسبت به آنها غرور داشته باشد،و خود را بالاتر از آنها بداند،و مغرورانه عمل کند . پناه بر خدا از صفت مشمئز کننده ی خود بزرگ بینی و غرور.
متیس عزیز، از انتشار این مقالهء کاربردی سپاسگزارم.
برای شناخت این ضعف در خود و کار روی آن، راهی بس دشوار در پیش است. غیر ممکن نیست، زیرا طبیب حاذق، حاضر است و کافی است که وجود بیماری را در خود بپذیریم و به او مراجعه کنیم.
«این غرور با هستی ما همماهیت است و غالباً در ارتباط نزدیک با احساس وجودی است که در هر یک از ما وجود دارد.»
«این احساس شامل تمام افراد میشود، از جمله افراد مهربان، خجالتی، رازدار یا حتی کسانی که اعتماد به نفس ندارند و خود را دست کم میگیرند.»
از این نظر بسیار خطرناک است، زیرا خود را در پس چهره های مختلف پنهان می کند.
با سلام و تشکر از متیس برای مقاله فروتنی
با مطالعه این مطلب درک بهتری از غرور و فروتنی و بروزات بیرونی آنها پیدا کردم.
هر گاه توانستم هستی را به نیستی تبدیل کنم میتوانم مانند نی که درونش خالی از اضافات شده خوش صدا و خوش آهنگ بشوم.یک لحظه فکر کردن به آنچه که میدانم با آنچه که باید بدانم و نمیدانم شاید شروع خوبی باشد برای تلاش در رسیدن به فروتنی ذهنی که باید با مداومت و تکراردر درون ذهنم ایجاد کنم ..
بنا براین خیلی از اوقات بدون اینکه خود بدانیم شاید با فروتنی ظاهری که مینماییم چه بسا غرور پنهانمان را ارضا میکنیم
مهم نیست ما چه برداشتی داریم ، باید دید واقعیات کدامند. در این دنیا چیزی که بر انسان غلبه دارد و تا عمق روان او رسوخ کرده ، غرور و علاقه مفرط به جاذبههای دنیوی استکه اگر ارضا نشود ، دچار عذاب میشود.
این مقاله بسیار بسیار مقاله ظریف و عمیقی است. به نکات خیلی جالبی اشاره کردید. من احساس می کنم که هنوز تفاوتهای غرورو خودخواهی و تکبر را متوجه نشدم. مخصوصا غرور ذاتی. طبیعتا تصوراتی در مورد این معانی دارم که شاید درست باشند ولی حس میکنم چون این نقطه ضعفها را دارم باید بهتر بشناسم . کمک بسیار بسیار بزرگی می شود اگر شما به سبک دکتر الهی چند مثال عملی ساده بیاورید در روزمره و این نکات را بیشتر باز کنید. من می دانم که شیطان انسان را سجده نکرد و گفت چرا باید کسی را سجده کنم که من از او برترم. گناه شیطان غرور بود. و به این گناه از نزد پروردگارش رانده شد. باید بسیار دردناک بوده باشد برای فرشته ای مقرب که طعم تفرب را سالها چشیده بوده و حالا باید از او دور باشد.
با سلام – گفتارهایی از اثارالحق ۱: غرور
گ ۷۵: غرور داشته باشید در حد استغنای طبع، تکبر داشته باشید در حد حفظ شخصیت
گ ۸۴۵: … نباید هیچوقت از نفس غافل بشود. پیر که شدیم به صورت » شهباز» می آید. شهباز به معنای غرور
گ ۱۱۳۴: برای تربیت بچه، اول باید غرورش را تقویت کرد و شانش را بالا برد، وقتی کار برخلافی کرد آنوقت روی غرورش زد، فورا به او اثر می کند و در بزرگی هم برایش بسیار خوب است
گ ۴۷۴: در عمل خیر اگر لذت توام با غرور باشد صحیح نیست، ولی اگر به قصد قربت الی الئه و رضایت خدا و انجام وظیفه باشد، خود به خود لذت آور است
با سلام
با خواندن هر مفاله ى شما شناخت بهترى از خودم پیدا مى کنم
از اینکه مرا به ” خودم” نشان مى دهید سپاس گزارم
استاد فرمودند: انسان تا زنده است باید متوجه ” خود” باشد واز نفس اماره غافل نشود
با سلام در مورد سوال سوزان عزیز فقط قسمتی از گفتار ۲۹۳ آثارج۱ چ۵ تایپ می گردد میفرمایند :”در زندگانی هر کس ، هر حادثه ای پیش آید باید بگردد علت اصلی آن را پیدا کند … چون بدون علت و حساب چیزی اتفاق نمی افتد”البته این مقاله، بنظر حقیر بسیار پر مغز و قابل تامل می باشد.و انتظار ِاینکه همه ی چیزهایی که در یک مقاله مطرح می شود صد در صد درست و خالی از اشکال باشد، شاید خیلی واقع بینانه نباشد چون ما در دنیای نسبیها زندگی میکنیم. با تشکر از سوال خوب شما.
با سلام با تفکر و خواندن این مقاله ی زیبا متوجه شدم که چقدر زشت و پلشت است که خود را از کسی بالاتر و برتر ببینم با غور در خودم ،لیستی از افرادی را که خودم را بدلایلی بطور ناخودآگاه ،از آنها بالاتر می دانستم را در ذهنم لیست کردم ،به خودم قول دادم که انشاالله در مواجهه با آنها یا وقتی به ذهنم می آیند به خودم تلقین و یادآوری نمایم که من هیچ برتری ایی نسبت به آن عزیزان ندارم ،البته برای صفت ِ عزت نفس و مناعتِ طبع نیز باید بعداً برای خودم برنامه ایی بگذارم چون متاسفانه لیستی در ذهنم دارم که آنها را بلحاظ برخی امتیازات ِ مادی ایی که دارند از خودم بالاتر می دانم ،و آنها را نیز باید با خودم برابر بدانم ،چون به این نتیجه رسیده ام که برتری فقط به تقرب ِ بیشتر داشتن به خداوند حاصل می شود و میزانِ تقرب چیزی نیست که بتوانیم از ظاهر، اشخاص آنرا متوجه شویم پس علی القاعده باید ارزش همه را در ذهنمان با خودمان تقریباً برابر بدانیم مگر اولیاء خداوند و صلحا را ،که مشخص است که بسیار از ما مقربتر و برتر و ارزشمندترند .ولی در کل با مقاله بسیار موافقم که خودم و دیگر انسانهایِ هم ردیفم، در مقابل کائنات و خالق آن و موجودات ِ کامل یا حتی نسبتاً کامل ،بسیار هیچ و ناچیزیم.متشکرم.
سلام ممنون از این مقاله زیبا.فروتنی این است که متوجه ی موقعیت معنوی خود واینکه هیچ هستم باشیم…فکر کنم تا حدی متوجه ی موضوع شدم اما سوالم درباره ی نقطه ی مقابل آن یعنی تکبر است .تکبر درمقابل خداماننددیواری مانع ارتباط ما با او می شود .از دوستان تقاضا دارم برایم توضیح دهید که من ناچیز درارتباط با یکتای بی همتا چطور می توانم تکبر کنم ؟
با سلام و با تشکر از این مقاله بسیار مفید.
من به نوبه خودم سالهاست به مبارزه با غرور مشغولم. اول که فکر می کردم من اصلاً غرور ندارم. به خودم در بحث ها کردیت می دادم که «من نه حسادت می دونم چیه، نه غرور»!!! در طول این سالها خداوند هر دوی این نفس ها را جلوی رویم گذاشت، گفت ببینشون! باید باهاشون مبارزه کنی.
اخیراً از فرط نادانستگی و جهالت شکسته نفسی و سکوتم را علامت تواضع می دانستم. از توی آن حالات هم برایم امتحاناتی پیش آمد که سنگین بودند.
فهمیدم از فرط غرور است که شکسته نفسی می کنم یا سکوت، از فرط غرور است که خودم را عقب می کشم و حرف دیگران را قبول می کنم. از فرط غرور است که سعی می کنم دل همه را به دست بیاورم و غیره.
چرا؟ چون من یک تصویر اشتباه از خودم دارم و این تصویر را به بیرون انعکاس داده ام. شکست من در هر یک از حالات پیش آمده بالا، تصویرم را برایم می شکند. من در ناخودآگاهم به این امر آگاهم که ضعیفم. اما تصویری که به بیرون داده ام و یا حتی به خودم ، خلاف آن است. این است طوری رفتار می کنم که کمتر امکان شکست آن تصویر پیش بیاید. با علم به این موضوع از هفته گذشته یک کار عملی جدید برای خودم کذاشته ام:
روزی یکبار (حداقل) در شرایطی که خجالت می کشم، خودم را عقب می کشم، وارد بحث نمی شوم، دنبال این هستم که دل همه را به دست بیاورم، به راحتی حرفی را که قبولش ندارم می پذیرم، از حقم دفاع نمی کنم و غیره به قلب ماجرا بتازم. یعنی برم توی اون شرایط و عمل کنم. بگذار دیگران ضعف من را ببینند. بگذار خودم ضعفم را ببینم و ببینم که یک هیچم. بگذار این تصویر بشکند.
البته هفته گذشته موارد بسیار جالبی هم در ارتباط با این کار عملی پیش آمدند اما چون تازه شروع کرده ام نتیجه مانایی نگرفته ام که اینجا بنویسم. فقط خواستم بگویم: باید بخواهیم تصویرمان بشکند. خیلی سخت است. حتی وقتی که می گوییم می خواهیم باز ممکن است از سر غرور باشد. استاد در مورد شیطان می فرمایند: غرور پشتش را شکست (نقل به مضمون). جداً غرور کمر آدم را می شکند. امیدوارم همگی دوستان توفیق عمل داشته باشند و من را از راهنماییهایشان محروم نکنند.
با توجه به سؤال کامنت ۲ که به نظرم نکته سنجی خوبی بود می توانم اشاره کنم که پاراگراف اول این مقاله از پاسکال می باشد و او به زنجیری از علل که باعث موجودیت آن شخص شده بود از لغت “اتفاق” استفاده کرده. کل رساله پاسکال مربوط به پاراگراف اول را به انگلیسی در این لینک می توانید بخوانید.
http://www.bartleby.com/48/3/4.html
غرور که مایه خودبینی و خودپسندی است نتیجه جهل از خود است.
شخص مغرور به ارزش واقعی خود آگاه نیست.
برای صفات خود ارزشی برتر از آنچه هست قائل میشود و صفات خوب دیگران را ارزشی پایینتر میگذارد.
گاهی هم صفتی را که اصلا ندارد در خودش میبیند.
گاهی اصلا صفتی را که به خودش نسبت میدهد ،ارزش الهی و اخلاقی ندارد و در توهم است.
با سلام و تشکر فراوان از متیس عزیز برای این مقاله زیبا که پراز نکاتی است که شایدبرای درک بهترو شناخت بیشترآنهاسالها وقت لازم است. درمورد کامنت sh.n عزیز فکر میکنم یکی از علائم تکبر درارتباط با یکتای بی همتا زمانیست که ناشکری میکنیم و حق خودرا بیشتراز آن چیزی میدانیم که داریم و در دل غمگین هستیم لطفا دوستان هم راهنمایی کنند.
از مقاله متیس و شرح دوستان بی نهایت تشکر می کنم.
و امافروتن در لغت بمعنای افتادگی ومتواضع آمده
مقاله متیس عزیز انرا احساسی شامل آگاهی از آنچه که هستیم می داند . یعنی بفهمیم که هیچیم
استاد در گفتار ۲۴۵ میفرمایند. تواضع در مقابل اشخاصی باید کرد که تواضع را حمل بر ادب و بزرگی شما بنمایند
و الا اگر حمل بر ترس و حقارت بشود نباید تواضع کرد
از این جملات درک می کنیم باید با توجه به عقل سلیم بتوانیم تشخیص دهیم در چه موقع و چگونه از صفت فروتنی
بهره کافی ببریم که باعث رشد گردد همین هیچ دانستن خود در مقابل عظمت گرداننده این کائنات و دوری از غرور و تکبر میتوانددرس عمیقی برای رفتارمان باشد.
دوست گرامی «ر.ا»
در مورد کامنت ۸ شما ببخشید که فضولی می کنم، ولی مثل اینکه شیطان از اجنه بوده که بر اثر زحماتش رئیس بر ملائکه شده بود. نه از فرشتگان.
اگر اشتباه می کنم دوستان اصلاح بفرمایند.
گ ر – از علائم تکبر که در ص۲۳ کتاب برگزیده درج است .
خود بین ؛ مغرور و متکبر است؛ معایب خود را نمی بیند.
وقتی عیب خود را ندیدآن عیب مثل سرطان ؛روحش را مریض می کند. اما وقتی خود بین نبود چیز های بد را می شناسد واز
خود دور می کند و چیزهای خوب هم می شناسد پیشه ی خود می کند.
با سلام
تکبر در مقابل خدا شاید این باشد که شخصی در یک رشته هنری و علمی و تخصصی در دنیا به اوج رسیده باشد و در افکارش خود را بی نیاز از خدای یکتا بداند.نفس در این موارد شاید اینگونه عمل کند که شخص با ایمان در همه موارد از خدا یاری بخواهد جز از آن مورد تخصصی اش .نمیدانم این مورد که بنظرم رسید درست است یا نیست.دوستان اگر تجربه ای در این مورد دارند راهنمایی فرمایند.
با سلام : من از پاراگراف اول چیزی نمیفمم لطفا دوستان عزیز منو راهنمایی کنند.با تشکر.
چند مورد پنهان پیدا کردم که فکر نمی کردم از غرور است و با کمک این مقاله و کمی فکر کردن برایم روشن شد:
– با روبرو شدن با خرابکاریها و کوتاهی های خواسته یا نا خواسته اطرافیان عصبی می شوم. یادم میرود اگر خدا نخواهد و حمایتم نکند، خودم می توانم در ساده ترین و پیش پا افتاده ترین موضوعات اشتباه کنم.
– هنگامی که دوستی از موضوع مورد علاقه اش صحبت می کند، گوش نمیدهم و منتظرم خودم بروم روی منبر و او را نصیحت کنم یا راهکاری برایش ارایه دهم. نه اینکه احساس یا تصور کنم بلکه مطمئنم از طرف بیشتر می دانم و باید او را راهنمایی کنم.
– اگر قراری با فردی نه چندان مهم دارم ، برایم مهم نیست دیر برسم و یا او مدتی معطل من بماند.
با تشکر از این مقاله عمیق..در مورد تکبر در مورد خداوند با کامنت ۱۷ کاملا موافقم.
با سلام
-شاید یکی از مواردی که تکبر در برابر خدا محسوب شود این باشد که هر کاری را اعم از عبادت،خدمت به خلق محبت یا هر عملی که در جهت رضایت او انجام بدهیم،به نطرمان بیایدکه شق القمر کرده ایم.
-یا در رویدادهای زندگیمان برای خدا تعیین تکلیف کنیم که باید این بشود و آن نشود.
بنام خدا
ممنون از دوستان با کامنتهاى خوبشون ، من جواب سوالمو گرفتم ، ولى امان از این غرور ، من که سرنخ هر
چیرو میگیرم اخرش به غرور میرسم ، امیدوارم خدا خودش کمک کنه بتونیم با این ضعف که ریشه در همه چى
دوانده مبارزه کنیم ، البته من خودمو میگم ، مرسى از متیس عزیزم با این مقاله هاى خوب و راهگشا
با سلام و تشکر از متیس عزیز
دوستان عزیز من در مبارزه سالهای خودم با نفس فهمیدم که ربشه تمام ضعف های ما در غرور هست اگر شما نطرتان چیز دیگری است بفرمایید .
درضمن بنظرم میاد این مطلب بصورت خیلی شلوغ و ثقیل ارائه شده که شاید مشکل از ترجمه اش باشه .
ایکاش با نثر ساده تری ارائه میشد . کمی گیج شدم
حضور کامنت ۲۲
البته به اندازه درک و فهم خودم جواب میدم، خیلی فکر کردم که واقعا منظور چیست؟
در دنیای خاکی خلأ وجود ندارد، هیچ نقطه ای وجود ندارد که از وجود ذات باری تعالی خالی باشد( برای دقت بیشتر، معنویت یک علم است مبحث جاذبه )چون ما در خدا راه میریم، در خدا فکر می کنیم و …
این کلمه اتفاق شاید در اینجا برای روشن شدن جمله است. مثل اینکه ما از کسی یا دوستی که می بینیم ناراحته، می پرسیم: مگه چه “اتفاقی” افتاده که اینقدر گرفته ای؟ دوستمون در جواب علت و عللی را که موجب این نگرانیش شده رو توضیح میده. حال برگردیم به پاراگراف اول: یکی تفکری که بر طبق آن شاهوار رفتار میکرد و دیگری تفکری که حالت حقیقی وجودش بود. یعنی آگاه بود که موقعیت کنونیاش بر حسب اتفاق بوده است. ( …)
در مورد تفکر اول: همه ما در حالت عادی و در اجتماع می خواهیم از موقعیت و شخصیت خوبی برخوردار باشیم در نتیجه سعی می کنیم شخصیت خود را طوری عنوان کنیم که هیچ مشکلی نداریم و کاملا شاه وار زندگی می کنیم، اگر کمی دقت کنیم هم در وجود خودمان پیدایش می کنیم و هم در اطرافیان.
این تفکر در مورد برخورد با دیگران و اجتماع است.
تفکر دوم که بیشتر درون نگری است و بیشتر به خودشناسی نزدیک است که ما خودمان را بیشتر می شناسیم و از درونمان و اعمالمان، افکارمان، نیت مان، و … آگاهی داریم.
از خودم مثلا می زنم که به کسی بر نخورد: همیشه در این فکر هستم و بارها در طول روز وقتی با نفس مبارزه می کنم از خودم سوال می کنم: میگم ای خدا مردم و اطرافیانم ظاهر مرا می بینند و مرا به اسم ( علی، مصطفی، و…) می شناسند، از درون من خبر ندارند، تو می دانی، تو که آگاهی از وجودم، تو منو به چه اسمی می شناسی؟ در اون دنیا به چه اسمی مرا می شناسی؟ ( دروغگو، حق نشناس، بی صداقت، روسیاه، و…)یا ( صادق، جوانمرد، راستگو، نوع دوست، و…)
کلمه اتفاق اینجاست: چه علتی یا بهتر بگم چقدر لطف کردی که من با دانشگاه استاد آشنا شدم؟ واقعا نمی دونم چه اتفاقی افتاده که چنین معلولی بوجود اومده؟…
انشاا… تونسته باشم کمکی در جهت باز شدن مسئله کرده باشم، منتظر نظر دوستان برای اصلاح هستم. از شما ممنونم که باعث شدی چند دقیقه ای به درونم نگاه کنم و “اتفاقاتی” که در زندگی برایم پیش اومده رو مرور کنم و درونم رو ببینم.
از نشانه های غرور در من این است که اغلب صفات خوب خودم را با صفات بد دیگران مقایسه میکنم و نتیجه میگیرم که از ایشان برترم . به راستی که غرور از جهل است . ناآگاهی از صفات منفی خود و مثبت دیگران …
با سلام و تشکر از این مقاله بسیار مفید
با کامنت دوست عزیز P.E کاملا موافقم و فکر میکنم که یکی دیگر از مثالهای غرور در برابر خدا اینه که کارهای خوبی که انجام میدهیم رو از خودمون ببینیم در صورتی که اگه خدا توفیق نده هیچ کدوم از این کارهای خوب انجام نمیشه. در مورد خودم که همیشه اینطور بوده.
با سلام و تشکر، مطلبی که شاید کمکمان کند که از “ایگوی تصوری” دور شویم، فکر و توجه روی معانی دعا است، بطور مثال اگر صادقانه روی مفاهیم مناجات استاد الهی توجه کنیم، وقتی طلب عفو برای گناهان بی پایان دوره زندگانیمان میکنیم، اگر صادقانه یاد خودمان بیاوریم که چه حقهایی پایمال میکنیم ( در فکر و عمل) چه وضایفی را انجام نمیدهیم … (مثال در خود پیدا کنیم) و یا روی صفات خدا فکر کنیم و ببینیم ما هر کدام از آن صفات را چگونه در خود پرورش میدهیم و یا صحنه سازیهای مختلف خدای “ربالعالمین” را ببینیم و همیشه مد نظر خود داشته باشیم که اینجا برای تربیت هستیم… انشالله کمی به واقعیت خود و اینکه بدون کمک “او” قادر به هیچ کاری نیستیم واقفتر میشویم . بنظرم، ریشه هر نوع غروری از غرور با خدا میآید و اگر از ریشه یعنی روی غرور با خدا مبارزه فعالانه کنیم (نشانه ها و بروزات آنرا در خود پیدا کنیم) اثر مثبت آن در تمام مبارزات در برابر حمله نفس از طریق غرور ( به فرمهای مختلف) را حس خواهیم کرد.
با سلام:ممنوون و متشکر از علی اقا بسیار استفاده کردم .من هم باعطار عزیز موافقم چون گیج شدم.انشاالا با راهنمایی دوستان مطلب بیشتر جا بیفته. مثل پاراگراف اول که با کمک علی اقا من متوجه شدم. باز هم از متیس عزیز بسیار ممنون هستم .
به نظرم مطالب مقاله خیلی روشن و سیستماتیک هستند. موضوع فروتنی در سایت ای استاد به صورت ۴ مقاله پی در پی آمده. شاید برای درک بهتر مقاله بد نباشد که مقاله قبلی آن همزمان با این مقاله مرور شود زیرا اگر آن را به خوبی دنبال کنیم و به سبک خاص نویسنده عادت کنیم میتواند در جنبههای مختلف فروتنی مفید باشد. زیرا دو مقاله بعدی نیز به همین سبک بیان شده است.
اینکه در موقعیتهای مختلف از فروتنی استفاده کنیم بدون اینکه طرف مقابل آنرا حمل بر کم شخصیتی یا ضعف نگذارد نیاز به تجربهٔ زیاد در معاشرت با دیگران و شناخته روحیات ایشان دارد. متاسفانه در جامعه امروز شناخت تعادل در این صفت خیلی سخت تر است. یادآوری گفتار ۲۴۵ (کامنت ۱۸) به بنده خیلی کمک کرد. با تشکر.
با عرض سلام و سپاسگزاری از متیس عزیز برای چاپ این مقاله بسیار زیبا و کلیدی . مشکلی داشتم که متوجه شدم از کجاست . امان از غرور بیجا و توقع داشتن بیجا. ممنون از نظرات دوستان عزیزم که خیلی روشن و نتیجه بخش هستن .
با سلام و درود فراوان به متیس عزیز و همه دوستان، برای جواب در باره سوال پارگراف اول که دریا گ پرسیده بودند.
یادمان باشد که هیچ چیز تصادفی نیست، یعنی در همان پارگراف اول این تصادف ناشی از تصور اولیه است که موقعیت اولیه ناشی از تصادف باشد اما خرد الهی این موقعیت را در مقابل شخص میگذارد تا او موقعیت خودش را در تقابل با درون خودش بیابد. این تقابل است موقعیت انسان را میسازد. خداوند مایل است که تلاش ما را برای رسیدن به ذات الهی نظاره کند…
خداوند همیشه ما را امتحان میکند تا ما به درون واقعی خود واقف بشیم.
با سلام: از کتاب ملک جان نعمتی ص ۱۵۹
در میدان حق، هرچه آدم بیشتر نیستی کند دایم به خود بگوید هیچی نیست بهتر است. آدم نباید اصلا از خودش تعریف کند که اینم یا آنم. آخر چه تعریفی داریم، یک نفس مثل چاه فاضلاب داریم، دیگر چه تعریفی داریم؟ آدم اگر کیفیت خودش را بشناسد از وجود خودش بیزار می شود. دلش می خواهد خودش را زیر یک خروار خاک پنهان کند. در مقابل، هرچه نیکی هست از خداست که گاهی کردار روی دست آدم می گذارد. آدم باید قلبا ضعف خودش را بشناسد. در مقابل امتحان خدا، در مقابل قدرت خدا، قلبا خودش را هیچ بگیرد.
با سلام
خانم اشرف خیلی ممنون از مطلبی که از شیخ جانی یادآوری کردید.
خواستم بگوید معنی فروتنی و خود را در مقابل “یکتا” هیچ دانستن در کتاب شیخ جانی کم نیستند.ایشان که از بهترین شاگردان استاد بودند ،فروتنی را به طور کامل در زندگی خود به اجرا گذاشتند.بی مناسبت ندانستم که خدمتتان عرض کنم از امروز ۱ نوامبر در وبسایت
http://www.ostadelahi-indepth.com/
مبحث کتاب شیخ جانی مطرح شده.با ثبت نام میتوان در سوالات روزمره شرکت کرد.و خیلی مطلب یاد گرفت.
کامنت های کاربران تماما برایم مفید است زیرا ایگوی ام را بیشتر برایم روشن می کندولی کامنت ۱۴ بسیار پربار بود و کمک زیادی کرد.
مرسی از تمام کاربران که تجربیات خود را می نویسند و افرادی مثل من تراپی می شوند و روشن تر به ”خود“ نگاه می کنند.
با سلام
من از کامنت ۳۳ خواهش میکنم دقیقا بفرمایند که ،در کدام سایت مقاله فروتنی از استاد وجود دارد.با تشکر
در سایت http://www.e-ostadelahi.fr/ هر چهار مقاله فروتنی هست(در صفحه ورودی لینکش را می توانید ببینید) و در سایت http://www.e-ostadelahi.com/ هم سه مقاله از مقالات فروتنی آمده است.
از کامنت ۳۸ به خاطر بیان این مطلب و معرفی سایت خیلی متشکرم.
با سلام در مورد غرور با خداوند ،که شخصا فکر نمی کنم نسبت به خدای بزرگ و نادیدنی و… غروری داشته باشم ولی همه ی رشد و پیشرفت معنوی و عبادات ما در ارتباط با مظهرات و تجسم و…بهتر است که انجام گیرد و متاسفانه و صد حیف که جدیدا فهمیده ام نسبت به آن بزرگواران ، منه حقیر ، اصلا خاکسار و خاشع و هیچ و فروتن و… نیستم و اتفاقاً متاسفانه و صد حیف که بسیار هم مغرورم ، به این نتیجه رسیدم که غرورم نسبت به مظهرات چقدر مرا در معنویت عقب انداخته و… تصمیم گرفتم که مرتب این مفهوم را که در مقابلِ مظهراتِ او هیچ و ناتوان و…هستم را به خودم تلقین و به کراّت یادآوری نمایم تا انشاالله این صفت کلیدی در من نهادینه شود ،فروتنی نسبت به مظهرات ، بینهایت باعث ِ عمیق و خالصانه تر و قویتر شدنِ ارتباطمان با آنها می گردد زیرا انسان کلا ً و ذاتاً و بدلیل غریزه ی جلب منفعت و دفع ضرر مایل به ارتباط برقرار کردن با بزرگتر و قویتر و برتر و بالاتر از خود، می باشد تا بدینوسیله بتواند ضعفهایش را برطرف کرده و…بهمین خاطر این خود را هیچ دانستن در مقابل مظهرات، مخصوصاً مظهر مطلق، کلا فضای عبادات وتجسم و… را متحول و قویتر میکند و…. به هر نسبت عمیقتر و بیشتر و با تمام ِ دل و جانتر با خالقمان ارتباط بر قرار نماییم نور و انرژی بیشتری هم دریافت کرده و برایمان بسیار این عبادت مفیدتر خواهد بود.مرسی.
شهین محترم .
تا خدا نخواهد کسی قادر بخلق هیچ آثاری نخواهد بود . وتا حال هیچ آثاری نتوانسته و نخواهد توانست پا جای پای آثار
خدائی بگذارد.
عاشقان کشتگان معشوقند —- بر نیاید ز کشتگان آواز
همیشه هیچ دانستن ِ خود را ،با مفهوم ِ سمینار آخر ِ جناب پروفسور الهی که رلِ خودِ ما را بسیار در فرآیند ِسیر کمال پر رنگ ،بیان فرموده بودند در تضاد ِ معنایی می پنداشتم ،که چگونه یک هیچ می تواند تمام ِسرنوشت ِابدی خودش را ،بر مبنای آن سمینار ، خودش رقم بزند ،ولی الان واقعا خیلی بهتر پی به منظور این مقاله برده ام ، فهمیده ام که یک “هیچ” هم میتواند ،علی رغم ِ هیچ دانستن ِ خود، برای سیرکمالش حرکت کند و تلاش نماید و آن فکرم یک مغالطه ی معنایی در ذهنم بیشتر نبود ،و هیچ تضاد ِ معنایی ایی، هیچ بودنِ ما ،با تلاش برای سیر کمالمان ندارد،همانطور که یک آمیب یا یک جاندار تک سلولی که از نظرِ ما هیچِ هیچ است لاجرم برایِ ادامه ی حیات و رشدِ خود باید تلاش بنماید ،واقعا او در کائنات هیچ است ولی همین هیچ، تا زمانیکه تلاش میکند ،بسیار ارزشمندست . البته یک فروتنیِ نسبتاً متعادل، فقط به همین هیچ دانستن خود خلاصه نمی شود و مسائل و پارامترهای بسیار زیادی در تعادل این صفت دخیل اند ،مثلاً ممکنست ، خیلی صفاتِ مضموم ،مانند ترس،منفعت طلبی ،تظاهر ،قدرت طلبی و… خودشان را زیرِسایه ی فروتنی ایی ظاهری پنهان نمایند… که در این مقالات ،به بعضی از آنها پرداخته شده … با تشکر و سپاس.
ازهمه دوستان مخصوصا اشرف عزیز به خاطر یادآوری فرمایشات حضرت شیخ بسیار سپاسگذارم امیدوارم همه به توفیق خدا بتوانیم قدمی به جلو برداریم .در مورد خود من تمام صحنه سازیهایی که در زندگیم خداپیش آورده غرورم را نشانه رفته وهربار به نوعی خواسته که من روی این صفتم کار کنم اما افسوس وصد افسوس که هربار با ناشکری وغر زدن و چراچرا کردن باخته ام وعمری را هدر دادم رفت.
ای دریغ ازاین عمر که بیهوده هدر گشت …
با سلام
وقتی خودم را در حضور خدا حس میکنم،با یادآوری اشتباهات گذشته آنچنان عجزی در من بروز میکند که گاهی به طرف ناامیدی میروم ولی با یادآوری لطف و مرحمت خدا باز میگردم. هروقت از خودم راضی میشوم با این فکر قدری از رضایت درونی ام کم میکنم. ولی وقتی درست نگاه میکنم میبینم که غرور آنقدر شعبات مختلف دارد که واقعا متحیر کننده است .
برگزیده گفتار ۲۷
انسان تا اول خودرا نشناسد ،نمی تواند خدارا بشناسد. قدم اول خودشناسی ، مبارزه با خودخواهی و خود بینی است .
انسان درخود ازبین نبرد نمی تواند خودرا بشناسد.
خود خواه ،یعنی جز خود چیزی نخواهد ، همه چیز را برای خود بخواهد وبه فکر دیگران نباشد .
خودبین ،مغرور و متکبر است ، معایب خود را نمی بیند .
تمام این معایب در وجودم است چون نفس از راههای مختلف وارد میشود یکزمان فکرمیکردم دیگر حسادت راکاملا شناخته ام با طرفندی وارد میشود که غافلگیر میشوم چون ریشه در غرور وخودخواهی وخودبزرگ بینی داردو حتی انسان فکر میکند متواضع است.باگذشت است.وتمام عیوب در هر کدام از ما شدت وضعف دارد :باید شدیدأ با نفس مبارزه نمایم تا روزی که زنده هستم…غرور درحد استغنای طبع وبی نیازی از خلق است .نه اینکه فکر کنم تلاش زیاد نموده ام والان فرشته گشته ام.چون روند رشد تدریجی است. وغرور با چهره های متفاوتی جلوه میکند در خشم و غیبت وتمام رذایل اخلاقی سپاسگزارم..
از همه نطرات دوستان سپاسگزارم.به گفته بعضی از دوستان واقوام من شخصی مهربان ومدد کاری هستم که به لطف همین درس ها متوجه شدم که همه این عملکردهااز غرور ومنیت من بوده چون می خواستم که مطرح باشم ودر حاشیه قرار نگیرم وحالا که این تعریفها را میشنوم خوشایندم نیست واحساس بدی پیدا می کنم.واز خدا می خواهم که در راه شناخت خودم ومبارزه باآن به من کمک کند.
۹
یکی از بزرگترین مشکلات اساسی ام این هست بخصوص بعد از مدتی که در کوما بودم، بر این باورم که همیشه فکر میکنم چون شاگرد استاد هستم و تمامی رفتار وپندارم تحت کنترل هست و حتی المقدور طبق فرمایشات و مراجعی که از استاد رسیده عمل و عکس العمل دارم، پس همیشه حق با منه و دیگران در اشتباهندو غافل از این که من هم مثل مابقی بشر جایزالخطا هستم چه بسا دلها که شکستم.
طبق فرمایش استاد در مشکلاتی که پیش میاید اگر خودمان را مقصر بدانیم ، دلخوری پیش نمیاید.
وای بر من که چه غافل و مغرور بودم، از این پس باید جبرانش کنم، امیدوارم که او امکانات خودشناسی واقعی را عنایت فرماید و از ارتکاب اعمال سابقم بر حذر باشم،!
یک حقیقت وحشتناک را در خود کشف کرده م ( علی رغم بروزات ظاهری و لقلقه زبانی مبنی بر نیستی و حقیر و ناچیزبودن در مقابل خدا که گاها” هنگام دعا یا در دیگر مواقع میگردم ) , و آن داشتن حس غرور نسبت به خداست . چند باری که خواستم با حالت انکسارو عجز و نیستی دعا کنم , وقتی به خود دقت کردم دیدم چنین حسی را ندارم, البته میدانم که این درخیلی ها ممکنه باشه و به همین دلیل توصیه شده در هنگام دعا و رازو نیاز با خدا در حالت نیستی و عجز و انکسار باشیم , ولی این غرورچنان درتمام اعضاء روح ما ریشه دارد که با ما یکی و عجین شده که کانه خودماست , ما اویم و او ما و تشخیص و تمیز خودمان از او ( غرور) بسیار دشواراست , در هنگام دعا وقتی داشتم حالت نیستی را به خود تلقین میکردم , دیدم در درونم یک قوه مخالف این نیستی کردن نسبت به خدا فعال است . البته قبلا” هم از این نوع افکار در من بوده در موقعیت های دیگر .
با سلام
من هم زمان دعا این غرور را بسیار در خود می بینم و گاهی خواسته هایم را با اینکه سعی می کنم به زبان نیاورم ولی متاسفانه می گویم و آخرش به شرط مصلحت خدا می گذارم و در واقع خود را گول می زنم که من زمان دعا خواسته ای از خدا ندارم … به فرموده استاد :مگر من برای خدا چه کرده ام به چه رویی از او چیزی به
خواهم همین قدر به ما لطف داشته باشد که در هر حالی قلبا شکر گذار باشیم..