کسی که قضاوت نکند، برنده است
این مقاله بعد از انتشار مقالۀ « قضاوت منفی نکردن» توسط یکی از کاربران سایت ای استاد الهی نوشته شده است.
قضاوت منفی نکردن، هدفی قابل ستایش و ضروری است، ولی وقتی با کسی مواجه میشویم که واقعاً قابل انتقاد است چه باید کرد؟ کسی که رفتارش به ضرر دیگران است و مثلاً در محیط کار، عملکرد مناسب یک بخش را مختل میکند. وقتی یکی از اعضای گروه، کارش را درست انجام نمیدهد و نتیجه آن به ضرر تمام گروه است چه باید کرد؟ من چنین تجربهای با یکی از همکارانم در محیط کارم داشتم. به نظر همۀ ما، او در کارش جدی نبود. بارها سعی کردم از او انتقاد نکنم و در نحوۀ ارتباطش با دانشآموزان نکات مثبتی پیدا کنم، حتی مشکلاتی که در زندگیاش وجود دارند را در نظر بگیرم … ولی تمام این کارها بیحاصل بود. با اینکه کمتر از او انتقاد میکردم ولی ذهنم در این مورد منفی بود و این ناراحتم میکرد. این ذهنیت منفی مثل یک ماده آلودهی غلیطی بود که احساس میکردم بر تمام افکارم تأثیر منفی گذاشته است. لازم بود اقدامی کنم. پس، موقعیت را از نقطه نظر قضاوت با معیارهای پیشنهاد شده در کتاب «ندانسته قضاوت نکنیم»۱، بررسی کردم.
حق قضاوت کردن
ابتدا معیارهای قضاوت مشروع را در نظر گرفتم و عوامل را بررسی کردم: به نظر میرسید همکارم کارش را خوب انجام نمیدهد. این قضاوت برپایه برداشت سطحی نبود، بلکه بر اساس استنباطی واقعی بود. من با این حوزه کاری کاملاً آشنا هستم و صلاحیت ارزیابی کار او را دارم. از طرفی کار او کاملاً به من هم مربوط میشد زیرا اثرات منفی آن را متحمل میشدم. سروصدایی که از کلاس درس او میآمد مانع کارم میشد، وظایفی که در کار گروهی به عهده اش بود و آن را انجام نمیداد را باید کس دیگری به عهده میگرفت، شاگردانش کارشان را درست انجام نمیدادند و کارها روی هم انباشته شده بود. واقعیتهایی که نمیتوان نادیده گرفت. گذشته از آن، هر بار که سعی میکردم با پیش کشیدن مشکلاتش، کارهایی که در انجامش کوتاهی کرده بود را برای سایر همکارانم توجیه کنم همکاری با گفتن این جمله که «همه ما مشکل داریم، این دلیل نمیشود که کارمان را انجام ندهیم» حرفم را قطع می کرد.
با اینکه قضاوتم به نظر مشروع میرسید، اما احساس ناخوشایندی داشتم.
بالاخره تصمیم گرفتم احساسم را تجزیه و تحلیل کنم و در این موقع بود که متوجه شدم حرفها و انتقاداتی که دربارۀ او گفته میشد، برایم خوشایند است: در واقع، با این فکر که همکاری دارم که اشکالات کاریاش بیشتر از من است، به خودم قوت قلب میدادم. مثلاً هنگامی که درمورد کیفیت کارم دچار تردید میشدم، فکر کردن به اشکالات کاری دیگری باعث میشد در مقایسه خود با او، احساس بهتری از خودم و کارم پیدا کنم. من دیگران را از زاویۀ خودبینیام میدیدم و با این دید، آنها در نظرم بیاهمیت میشدند. در اینجا، نفس به طریق خیلی ظریفی عمل میکرد؛ یعنی حتی مواقعی که در کارهای گروهی کارم را «خوب» انجام میدادم یا احیاناً تصمیم میگرفتم به همکاری «کمک» کنم، در حقیقت تصویری که از خودم ساخته بودم بیشتر مطرح بود. در واقع مرز بین رضایت مشروع ناشی از انجام دادن وظیفه و خودستایی«بهتر از دیگران» کار کردن، واضح و روشن نبود. همچنین به تدریج متوجه شدم به همه با دیدی انتقاد آمیز نگاه میکنم.
به این نتیجه رسیدم که باید هر چه زودتر روی موضوع قضاوت نکردن دیگران، برنامۀ عمیق و اساسی تدارک ببینم. همچنین معیارهای قضاوت مشروع را دوباره بررسی کنم تا متوجه شوم در چه شرایطی اجازه دارم همکارم را قضاوت کنم؟ اگر من در مقام سرپرست یا بازرس آموزش و پرورش بودم باید اشکالاتش را به او گوشزد میکردم. ولی من هیچکدام از این دو مقام را نداشتم. بنابراین فقط نحوه برنامهریزی و عملکرد خودم را باید بررسی میکردم و اینکه سعی کنم اشکالات احتمالی در کارم را برطرف کنم. اگر هم از دستم برمیآید بدون بازگفت و بدون اینکه به کسی ضرری بزنم، به همکارم کمک کنم. اگر هدف واقعیام بهبود عملکرد کار گروه بود، باید چنین روشی را انتخاب میکردم.
بنابراین اولین مرحله بنیادین این بود: عملکرد را در نظر بگیرم نه فرد را. این کار آسانی نبود، به خصوص که اتفاقات دیگری هم پیش آمد.
آسان نیست، ولی مفید است
همکارم مریض شد و کارش به کس دیگری واگذار شد. از آن روز به بعد هیچکس نمیتوانست با او تماس بگیرد. یکی از همکاران با مهربانی قبول کرد مسئولیتهای او را به عهده بگیرد. در آن موقع از اینکه همکارم حاضر شده بدون شکایت وظایف او را انجام دهد دلخور شدم و حتی او را برای قبول این مسئولیت سرزنش کردم. در اینجا شروع کردم به کوشش در این جهت که عمل را از فرد جدا کنم، به خصوص که میدانستم همکارم مریض است (و با فرستادن چندین پیغام، جویای حالش هم شده بودم). از اینکه بیمار بود خیلی ناراحت بودم ولی باز هم به جای اینکه عملش را قضاوت کنم، خود او را قضاوت میکردم:« حتی موقع بیماری هم میشود چند کار کوچک مثل پُر کردن یک فرم را انجام داد، او هیچوقت کارش را جدی نگرفته است!»
برای مقابله با این فکر تصمیم گرفتم، هر روز برایش دعا کنم و این کار آسانی نبود. حتی گفتن اسمش هم برایم سخت بود. بعد هم این کارها به نظرم بیمورد میرسید: «این کار به من ربطی ندارد؟ او اصلاٌ به دعای من احتیاج ندارد». گاهی هم پا را فراتر گذاشته و میگفتم: «او لیاقت ندارد که در دعاهایم اسمش را بیاورم» و به این ترتیب دوباره و دوباره قضاوت میکردم. نفس اماره دست بردار نبود و پافشاری میکرد! من هم با پافشاری به کار خود ادامه دادم تا اینکه کم کم جدال با نفس اماره آسانتر شد، دیگر گفتن اسمش آزارم نمیداد و احساس بهتری نسبت به او پیدا کردم.
تعلیمات پربار
در ادامه اتفاق دیگری افتاد. باز هم در ارتباط با کارهایی که وظیفه او بود ولی در انجامش سهل انگاری کرده بود. این بار، خودم انجام آنها را به عهده گرفتم،کارش کمبودهای زیادی داشت و همین موضوع، آن را خیلی پیچیده کرده بود و انجامش وقت زیادی میگرفت. چندین بار عصبانی شدم و به حالت انتقاد گفتم: «بعضی از همکاران که به وظایفشان بیتوجهی میکنند، همه گروه را به دردسر میاندازند و به حقوق شاگردانشان هم لطمه میزنند». یک روز، عصبانیتم را طوری بروز دادم که خودم از این حالتم شرمنده شدم. رفتارم خجالتآور بود. چطور میتوانستم کسی را این چنین متهم کنم در حالیکه تصمیم گرفته بودم روی موضوع« قضاوت نکردن دیگران» کار کنم.
چیزی که در آن موقعیت به من کمک کرد این بود که میدانستم وقتی سعی میکنیم صفت مثبتی را در خود پرورش دهیم، لزوماً موانعی سر راهمان خواهد بود، یا به عبارتی موانع واضحتر به نظر میرسند. در حالی که درباره تمام این اتفاقات فکر میکردم، وجه های دیگری از این مبارزه را کشف کردم. مثلاً، از اینکه همکارم تمام زندگیاش در کارش خلاصه نشده بود به او غبطه میخوردم. این مسئله مرا به سوالات دیگری درباره برنامهریزی زندگی مادیام، طبقه بندی وظایف و در نظر گرفتن اولویتها در وظایفم، کشاند که البته این خود موضوع دیگری است.
خاتمه کلام
دوران تعطیلات مابقی نارضایتیهایم را نیز از بین برد و در حال حاضر از افکار منفی دست و پاگیر فاصله گرفتهام و خود را سبکتر و آزادتر احساس میکنم. نمیتوانم با اطمینان بگویم محبتی که امروز به این همکارم احساس میکنم، دائمی و عمیق خواهد بود. ولی میتوانم قاطعانه بگویم که هنگام کار با همکارانم آرامش و متانت بیشتری دارم. از گفتن آنچه برای بهبود عملکرد بخش ضروری است واهمهای ندارم. البته سعی میکنم نظریات و پیشنهاداتم را طوری بیان کنم که باعث شرمندگی کسی نشود یا حالت انتقاد از شخص خاصی به خود نگیرد.
تصور میکنم تلاشی که در بهبود رابطهام با این همکارم کردم، به طور کلی به من کمک کرد تا در قضاوت نکردن دیگران پیشرفت بیشتری کنم و محتاطتر باشم. کمتر عصبانی میشوم و کمتر به دنبال پیدا کردن ضعفها و اشکالات دیگران هستم. فکر میکنم که صفات مثبت آنها را بهتر میبینم و به طور کلی بردبارتر شدهام.
دکتر الهی، در پایان مصاحبهاش درباره نوعدوستی، میگوید که «هر حرکتی در جهت نیکی، باید بر ضدش غلبه کند تا به نتیجه برسد». چیزی که من در اینجا تجربه کردم این است که «ضد» هم از درون میآید و هم از بیرون.
برگرفته از سایت e-OstadElahi.fr
*************************************************************
۱- اثر کلود برژه، مجموعه اخلاقیات روزمره، ۲۰۰۶
salam mamnunam az matlab por bar shoma dar vaghe man har bar ghezavat kardam
eshtebah budeh va dars bozorgi gereftam
ba tashakor faravan
dear metis, vaghean aali bood!! be khosoos ke emrooz man ba ghezavat haye manfie besyari rooberoo boodam va in maghale dorost melse tiri bood ke be hadaf zad va tamame pish davari haye man ra be zire soal bord!! man ham az khodam sharmande hastam va in article ro mesle yek spiritual messege mibinam ke dare behem hoshdar mideh.
با سلام
جداً که چه مصیبت بزرگی است این خود بینی و در مورد دیگران قضاوت کردن . نمیدانم که چگونه بود که همیشه مسائلی پیش می آمد که خیلی آسان و بدون در نظرگرفتن عاطفه و احساس ، دیگران را قضاوت کنم و از هر کاری به هرنحوی که دیگران انجام می دادند انتقاد کنم . همکاری داشتم که با من کار می کرد و همیشه قبل از هر کار ، انجامش را به او گوشزد می کردم و این کارم دیگر برایم یک عادت شده بود یک عادت بد و تنفر آمیز . تا اینکه کارم اندکی گسترش یافت و باید برای کار جدید یک همکار دیگر استخدام می کردم ، یکی از دوستانم که هم ردیف من بود رااستخدام کردم .
در کار جدید چند بار به همکارم که با هم سابقه دوستی هم داشتیم در مورد انجام کار تذکر دادم و این کار جندین بار تکرار شد و دوستم و همکارم چیزی نگفت ، تا اینکه یک روز وقتی می خواستیم با هم کاری را انجام دهیم دوباره به او تذکر دادم و ناگهان دوستم برگشت و گفت : فلانی نا سلامتی من دوتاتیتر مهندسی دارم تو هم که خوب میدونی خیال می کنی که من هم اون همکارت هستم که دائم بهش تذکر میدی؟ این حـرف او اندکی منوشـرمنده کـرد ولـی بـه روی خـودم نیاوردم .
وقتی با خودم خلوت کردم دیدم این حرکت من از یک خودخواهی و خود بزرگ بینی ناشی می شود ، به خودم نهیب زدم توکه اینچنین نبودی گذشته از این تو باید رفتارت هم با دیگران فرق داشته باشد ، پس این همه کتاب که خواندی و درسها که گرفتی چه شد ؟ امان از دست این نَـفس
فردای آن روز وقتی همکار و دوستم را دیدم بلافاصله از او عذرخواهی کردم و گفتم منظور خاصی نداشتم ، شرمنده .
از آن روز به بعد تصمیم گرفتم نه از کسی انتقاد کنم ونه نسبت به کسی خود را بزرگتر جلوه دهم و اگر هم اشتباهی از کسی می دیدم ویا در کار احتیاج به تذکر بود ، سعی می کردم با زبانی صحبت کنم که جنبه انتقاد و یا فخرفروشی نداشته باشد .وتا به امروز این کاررا ادامه دادم و هروقت نـَفس خواست مرا وادار به عملی خلاف جهت مبارزه با خودخواهی و غرور کند ، فوراً آن روز حرفِ دوستم را یاد می آوردم . جداً از استاد الهی و دکتر الهی سپاسگزارم که با درسهایشان مرا تربیت کردند و می کنند چون هروز باید چیزها یاد گرفت و درمقابل نَفس تربیت شد ( زیرا که نَـفس هرروز ترفند جدیدی میزند) و همچنین از متیس عزیز و همکاران تشکر می کنم که همواره در یادآوری روزانه تربیت آموزی به من در تلاش شبانه روزی هستند .واقعاً که دست مریزاد.
ممنون از این مقاله زیبا و مثل همیشه پر از اموختنی های فراوان .در اینجا این دوست عزیز روی صبر خود و توقع نداشتن از دیگری نیز کار کردند و این خیلی درس گرفتنی بود.
میتوانیم بگوییم با پرورش دادن یک صفت مثبت در خود روی صفات دیگر هم کار میکنیم و این بسیار زیباست.ممنونم از متیس عزیز.
تجربه اموزنده ای بود مرسی
قبل ازاینکه بخواهی درموردمن وزندگی من قضاوت کنی
کفش های من رابپوش ودرراه من قدم بزن
ازخیابانها کوههاودشت هایی گذرکن که من کردم
اشک هایی رابریزکه من ریختم
دردهاوخوشی های من راتجربه کن
….سال هایی رابگذران که من گذراندم
روی سنگ های بلغزکه من لغزیدم
دوباره ودوباره برپاخیزومجددا” درهمان راه سخت قدم بزن
همان طورکه من انجام دادم….
بعد
آن زمان میتوانی درموردمن قضاوت کنی
باسلام
واقعا امان ازنفس که چقدر حیله گراست وقتی حتی نفس مانع ازاینست که خودمان رابشتاسیم و قضاوت درستی از خودداشته باشیم چطور میتوانیم درمورد دیگران قضاوت کنیم من متوجه شدم هرجانمیتوانم اصول صحیح راانجام دهم یکجایی نفس قایم شده بعنوان مثال ۲سالی است که درگیر نوشتن تجربیات روزانه ام هستم وبارهاو بارها شکست خوردم چند وقت پیش متوجه شدم علتش اینست که به محض اینکه یک نفس را درخودم شناسایی میکنم وبعنوان کارعملی انتخاب میکنم فورانفس مثل یک بچه حرف شنو وخوب تمام کارهاو افکار روزانه ام را درموردآن نفس بخصوص بطوراتوماتیک و به درستی انجام میدهد یعنی همانطور که نحوه عملش است یعنی حتی مجبورنیستم قدری برای انجام آن بخودم زحمت بدهم
درنتیجه کارعملی ام به نظرم ساده میامد و رهایش میکردم تابالاخره خدا لطف کرد و شگردش را دیدم خلاصه کنم واقعا” همانطورکه استاد فرموده اند فقط باید از دست نفس به خدا پناه بردکه هر لحظه خودش را بشکلی درمیاورد و …..
کامنت ۶ رویا عزیز در باره قضاوت نکردن مطلبی را نوشتی که بقدری منقلب شدم فقط میتوانم بگویم وای بر من اگر دیگر کسی را قضاوت کنم کسی را درک نکنم و خودم را به جای او نگذارم.
بسیار متشکرم از متیس بلاگ برای ترجمه این مقاله که واقعا صادقانه و آموزنده است. این یک مثال از صدها مثالها و قضاوت هایی است که من نیز روزانه انجام می دهم و متوجه شدم که “جدا کردن مرز بین رضایت مشروع ناشی از انجام دادن وظیفه و خودستایی «بهتر از دیگران» کار کردن” یک دلیل اساسی در قضاوتهای منفی می باشد. طرز مبارزه با نفس و تجزیه و تحلیل افکار و اعمال که در این مقاله وصف شده خیلی واضح، مفید و آموزنده است. متشکرم
دید موسی یک شبانی را به راه
کو همی گفت ای خدا وای اله
توکجایی تا شوم من چاکرت
……………
گفت موسی، های خیره سرشدی
خود مسلمان ناشده کافر شدی
………….
وحی آمد سوی موسی از خدا::::
ما برون را ننگریم و قال را
ما درون را بنگریم و حال را
با سلام
این مقاله برای من خیلی جالب بود، چون امروز دقیقا برایم مشکلی مانند آن پیش آمد. همکلاسی دارم که در انجام کارهای درسیش کمی ضعیف است. من همیشه برای انتخاب همگروه سعی میکردم حتی الامکان با او در یک گروه نباشم. این بار گروه بندی بر حسب قرعه بود. این کار برای من خیلی مهم بود چون نمره به گروه داده میشد و پروژه نهایی آخر ترم بود و از قضا من با این همکلاسی در یک گروه افتادم. وقتی اسم هم گروهیهایم را دیدم فهمیدم که این نه تنها پروژه درس ظاهریم هست بلکه احتمالا پروژه درس معنویم هم هست!!
بعد از کلی مبارزه درونی بالاخره توانستم حداقل با ظاهری خوش و خندان با هم گروههایم مواجه شوم و پیش خودم فکر کردم آنقدرها هم سخت نبود. جلسه بعد که قرار گروهی داشتیم این همکلاسی نیامد و بقیه اعضاء گروه شروع کردند به اظهار ناراحتی از اینکه او در گروه ماست. من ظاهرادر بحث داغ غیبت شرکت نکردم و سعی کردم از او دفاع هم بکنم ولی اینقدرحرفهایی که میشنیدم برایم خوش آیند بود که نمیتوانستم از آن جمع دل بکنم!! امروز بعد از اینکه این مقاله را خواندم فهمیدم که داشتن قضاوت منفی در من از یک مشکل اصلی تر نشأت گرفته که آن چیزی نیست جز صفت منفی
“خود برتر بینی” . تصمیم گرفتم که از این موقعیتی که خدا برایم گذاشته استفاده کنم و روی این صفت کار کنم.
در خاتمه از همه دوستان خواهش مبکنم اگر تجربه ای در زمینه نحوه مبارزه با این صفت منفی دارند، به من هم بگویند شاید بتوانم از این پروژه سر بلند بیرون بیایم.
با تشکر
خیلی جالب است نفس به شکل های مختلف خودش را نشان میدهد، برای نمونه وقتی قرار هست کار گروهی انجام دهم همیشه دوست دارم بقیه هم گروههایی ام ضعفیت تر باشند یا کم کاری کنند تا من بدون اینکه مطرح کنم بیشتر وبهتر کارها را انجام دهم”خودتر بینی”( تا وقتی که ازم تعریف میکنن دروناً لذت ببرم) جالبه مدتی است که دارم صفت حسادت را تو خودم شناسایی می کنم والبته توفیق مبارزه با این صفت را پیدا کردم، می بینم خودبرتربینی، قضاوت منفی کردن، کنجکاوی کردن،افتخار طلبی و…… تو خودم پیدا کردم.
فقط اینو فهمیدم که باید تلاش کنیم ومادام العمر با صفات منفی درونم مبارزه کنم، صفاتی که تا چندی پیش فکر نمی کردم که من این صفات را دارم،از همه مهم تر کمک گرفتن از اوست که میتواند در مبارزه ما را یاری کند.
با سلام و عرض ادب و تشکر بخاطر داشتن این نعمتی که خدا بی هیچ منتی برای من وما ارزانی داشته
بدون اغراق بگم این سایت چقدر به من کمک میکنه تا طی روز بیشتر مراقب خودم باشم مثلا همین امروز که این مقاله رو خوندم چقدر انرژِی گرفتم و چقدر نسبت به انهایی که قضاوتشان کردم شرمنده شدم چندین بار خوندم و نکات عملیش رو یادداشت کردم و از خدا کمک خواستم تا توفیق عمل کردنش رو بهم بده.وقتی داشتم پیاده روی میکردم و با خدا حرف میزدم چندین بار از کسانی که به من بدی کرده بودن نفس حرفای اونا رو به من یاداوری کرد یا به کسانی که در زمانهای مختلف کمک کرده بودم و الان زمانی هست که من به این همدلیها شاید نیازمند هستم و خیلی از اونا خبری نیست جلوی من رژه میرفتن .دیدم اصلا از انها ناراحت نیستم بلکه دارم دعاشون میکنم و هیچ توقعی هم ازشون ندارم خیلی از این حالت و احساس خودم لذت برم و خدا رو شکر کردم بخاطر این ارامشم و ازش عاجزانه میخوام که انقدر به بنده هاش لطف داشته باشه که ما رو همیشه در همین حالت نگه داره.البته من در هر زمانی که مطالعه معنوی داشته باشم .روحم هوشیارتره و بخاطر این هوشیاری خدای مهربون رو شکر میکنم.
آن خالق بی نهایت را شکر و آن پروردگار بی مثل را،
آنچه در من پس از مطالعه این مقاله بروز کرد؛ همان حسی است که استاد آنرا چنین میفرماید:«در قاموس ما کلمه به من چه وجود ندارد» تجربه فردی ام چنین است:” درخیابان میرفتم، دیدم اتوبوسی در ایستگاه توقف کرد و پیرمردی مسافر به محض پیاده شدن ازدرب اتوبوس به داخل دریچه ای افتاد که به جوی کنار خیابان باز میشد و درب آن در جای خودش نبود؛ از مشاهده درد آن پیر مرد چنان ناراحت شدم که ادامه مسیر برایم ممکن نبود؛ متوقف ماندم و بعد از مدتی کلنجار با خودم به مامورین گزارش دادم ؛ فردای آنروز دیدم که کارگران شهرداری مشغول نصب درب جدیدی هستند؛ آیا من هم میتوانم به همین سادگی موارد پیشآمدهای روزمره را از خودم منفک کنم؟” هر پیشآمدی که برای مان میشود درسی درآن هست! مهم این است خود را فقط نسبت به آینده معنوی خود مسئول ندانیم که هردو به هم مربوط هستیم ما و محیطی که برایمان انتخاب میکنند!
متاسفانه فردگرایی افراطی مانع از رفع بی مسئولیتی مان میشود.
با سلام و تشکر بسیار ازین مقاله بسیار مفید ،امیدوارم همگیمان در راه کمال هر روز موفق تر و پر تلاشتر باشیم سیر کمال و غلبه بر هر صفت امری بسیار طولانیست . در کتاب سفر روح از دکتر مایکل نیوتن به یاد دارم که فردی (از بیمارانشان که تحت هیپنوتیزم به آگاهی برترش دست یافته بود)گفته بود که (اگر اشتباه نکنم)مدت مدیدی مثلا ۳ یا ۴ هزار سال طول کشید تا توانست در چندین زندگی و به تدریج ، مقداری بر روی صفت ِخشمش کنترل پیدا کند ولی ما با تعلیمات استاد اگر به شیوه ی درستی روی هر صفت ، آگاهانه و بطور ارادی کار کنیم فکر میکنم این زمان بسته به مورد و فرد ، تا چند ماه ، برای جوانه زدن هر صفت ، کاهش یابد ،این بنظرم یکی از تفاوتهای راه معنوی واقعی و استاد معنوی حقیقی و داشتن ِتعالیم و نور و گرمای الهیست با زندگی کردن ِ عادی، و نداشتن کارعملی و گذراندن روزها و…
با سلام و احترام؛
اتفاقا من دقیقا همین مشکل را در محل کارم دارم. قبل تر ها که تجربه کمتری در کار داشتم سعی میکردم با دخالت اشتباه دیگران را برطرف کنم، اما حالا یاد گرفته ام در کارهایی که به من مربوط نیست دخالت نکنم و خودم سعی کنم کارم را صحیح انجام دهم و اینطور کمتر دیگران را مورد قضاوت انجام میدهم و راحتر هستم.
با سلام . مدتی که رو این صفتم کار کردم متوجه شدم انتقاد من این جوریه که :چرادیگران ( یا همون شخص ) مثل من فکر یا رفتار نمیکنه نه این که رفتارش درسته یا نه با توجه به خانواده و میلیون ها عوامل دیگر رفتار و تفکراتش درسته ( اندازه گیری را نباید با شاخص خود اندازه بگیریم در این صورت فقط خود ما و یا یک یا دو نفر دیگر حق می گویم و حق داریم لذا اندازه گیری را باید با شاخص های خانوادگی & اجتماعی & دینی & قانونی و ….. آن شخص اندازه بگیریم نه شاخص های خودمان )در این حالت متوجه می شویم که آنها دقیقا همون جوری هستن که باید باشن نه اون جوری که ما توقع داریم .ما هیچ وقت جمادات و نبادات و حیوانات رو تجزیه و تحلیل نمی کنیم و توقع نداریم اون جوری باشن که ما مایل هستیم به نظر بنده در مورد انسانها هم باید همین شیوه رو پیش بگیریم. به قول حضرت حافظ : عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت که گناه دیگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر خوبم اگر بد تو برو خود را باش که گناه دگران بر نو نخواهند نوشت .
یکی از حالات نفس در مورد قضاوت نکردن این است که درست در آن لحظه مشغول توجیه خود میشوی که من قضاوت نمیکنم اما دقیقا مشغول به آنی
سوال حقیر این جاست که گاهی انقدر نفس قوی است که خود میدانی که در حال قضاوتی اما حالی برای مبارزه نداری ،در این حالت چه باید کرد ؟
گاهی آن قدر میزان حسادت،بدبینی،شک ،و حالت منفی در شخص زیاد میشود که لذت این قضاوت اجازه مبارزه نمیدهد آن لحظه چه باید کرد؟
ریشهٔ قضاوت کردن از چیست؟به کدام نفس بر میگردد؟
با سلام تشکر از کامنتهای بسیار زیبای دوستانم ، در مورد سوال بسیار مفید و کاربردی آناهیتای عزیز در کامنت ۱۱ در مورد غرور ،گفتارهایی از کتاب «آثارالحق ج۱ چ۵ » را فهرست وار به عرض میرسانم که خواندنشان بینهایت برای خودم مفید بود چنانند که صرفِ خواندنشان دانش و انرژی مبارزه را به انسان میدهد و خواننده را متحول و منقلب میکند .«آثار الحق جلد ۱چاپ پنجم»گفتارهای ۹-۱۱۰ -۱۳۹ -۱۴۱ -۱۴۲- ۱۴۳ – ۱۴۴- ۱۴۷- ۱۵۶ -۱۵۷- ۱۸۴- ۲۱۱ -۲۷۱ -۳۳۹ -۶۲۹ – گفتار ۶۶۰ پاراگراف ۲ و۳ – گفتارهای ۶۷۲- ۶۷۳ -۶۸۱ -۶۸۳ -۷۹۸ پاراگراف اول -۷۹۹ -صفحه ی ۲۶۶ پاراگراف اول – ص۳۷۶ پاراگراف اول – گفتار۱۰۹۴ پاراگراف اول- صفحه ی ۴۱۱ ارکان اهل حق بخش “نیستی” – ص۴۷۸ پاراگراف ۲ -ص ۴۸۷ پاراگراف آخر- گفتار ۱۴۰۰ – صفحه ۵۴۴ گفتار ۱۴۸۲- گفتار ۱۴۸۹ – صفحه ۵۹۵ پاراگراف ۴- گفتار ۱۵۹۵- صفحه ۶۰۶ پاراگراف ۲- صفحه ۶۴۳ پاراگراف آخر – گفتار ۱۷۶۶
با سلام به دوستان عزیز در مورد قضاوت شخصا به تجربه هایی رسیدم شاید برای شما هم مفید باشد . اولین نکته خطرناک در قضاوت با یک کلمه بسیار کوچک وبه طاهر پیش پا افتاده شروع میشود انهم این است ( چرا؟) . همه ما در بدو امر چه در درون خودمان و پنهانی و چه بصورت اشکار برای قضاوت کردن بطور غریزی واتوماتیک اول میگوییم چرا فلانی اینطوری است و چرا فلانی انطور نیست .همیشه هم دو صورت دارد یا میگوییم چرا فلانی با نداشتن این محاسن یا مدارک یابی لیاقتی از نعمات زیادی بهره مند است . یا باز کلمه کذایی چرا را بکار برده و میگوییم فلانی چقدر نادان است چرا مثلا بهتر زندگی نمیکند؟ چرا همه اش به فکر ظاهرش است؟ ووووودر قسمت اول که نمیتوانیم خوشی وراحتی دیگران را ببینیم ریشه در حسادت دارد . در مورد دوم که به حالت انتقاد برخورد میکنیم از حس برتر جویی وقدرت طلبی و تحقیر کردن دیگران حاصل میشود که ریشه اش در غرور و جهل وخودبزرگ بینی و نادانی خودمان است . البته کل این موارد در لابلای زیر مجموعه عمل نمایان تر میشود . با تشکر
با سلام:
این جمله به نظرم برای بسیاری از ما مصداق دارد و بسیار صادقانه در این مقاله آنرا مطرح کردید.
“با این فکر که همکاری دارم که اشکالات کاریاش بیشتر از من است، به خودم قوت قلب میدادم.”
نفس دوست دارد نمره ۲۰ نقاشی را با ۱۰ ریاضی دیگران مقایسه کند و احساس رضایت کند.
سلام،با تشکر از متیس
به خودم که نگاه میکنم ،متوجه میشوم ریشه بیشتر قضاوتهای من مقایسه خودم با دیگران است.سوالاتی را نفس حیلهگر برایم پیش میاورد تا مرا به سمت اولا ناشکری و بعد قضاوت کسانی که در اطرافم هستند هدایت کند.خودم میدانم که لیاقت حتا یک هزارم آنچه خدا به من داده ندارم.که در
چه وضعیتی بودم و چطور با مهربانی دستم را گرفت و مرا هدایت میکند. فکر میکنم اینکه آدم صفت شکر گذاری و قانع بودن را در خودش پرورش بدهد،رهگشای بهبود خیلی صفتهای دیگر میشود.مثلا اگر میخواهم از همکارم گله کنم میتونم به خودم بگم خدا رو شکر که من اصلا این کار را دارم،در این شرایط و روزگار که این همه آدم بیکار هستند،و خیلیها از من استحقاق بیشتری دارند ولی من این کار را دارم و محتاج نیستم و میتونم آبرومندانه زندگی کنم.این صحبتهای درونی به آدم کمک میکند که دیگر جلو نرود و مشغول توجه به اوضاع دیگران نشود.هر وضعیت جدیدی برای ما پیش میاید چند واحد جدید برای کار کردن در آن موقعیت پیش میاید،آدم باید حواسش را جمع کند و متوجهٔ درسهای جدید باشد.
با سلام
در مورد تجربه ای که آناهیتای گرامی نوشته بود می خواستم تجربه ای را تعریف کنم: خودم دقیقاً درگیر موقعیتی مشابه بودم و از اینکه جمعی پشت سر یکی از دوستان صحبت می کرد احساس خوشی میکردم با آنکه گاه ظاهراً از غیبت کناره می گرفتم، من بعد ها که رفتار حودم را تحلیل کردم دیدم موجودی هستم بسیار خودخواه. از سر خودخواهی میخواستم آن فردی که پشت سرش حرف زده می شد فقط من را قبول داشته باشد، فقط در مورد نظریات من به به و چه جه کند. و چون تحت شرایطی او من را انتقاد کرد، شدیداً به خودخواهی و غرورم فشار آمد. این بود که هر جا کوچکترین غیبتی از او می شد ظاهراً خودم را کنار می کشیدم اما باطناً لذت می بردم. این ادامه داشت تا اینکه هر بار از دیدنش احساس گناه و پشیمانی به من دست می داد. دیدم من از سر خودخواهی نظر مثبت او را برای خودم میخواهم و تحمل کوچکترین انتقادی را از او ندارم. می خواهم من مهمترین شخص ذهن او باقی بمانم. دیدم اینکه او به طرفداری از دیگری من را نقد کرده شدیداً حس حسادت مرا برانگیخته است و… دهها صفت منفی دیگر را در خودم کشف کردم. طوری نسبت به او منفی شده بودم که جواب تلفن هایش را نمی دادم و همه اش از او نزد دیگران با تمسخر یا منتقدانه صحبت می کردم. شروع کردم کار کردن روی خودخواهی ام. اینکه نخواهم حرف حرف من باشد. تعیین تکلیف نکنم. نظر خودم را تحمیل نکنم و غیره. اکنون چند ماهی از آن ماجرا می گذرد و من رابطه ام را با این شخص درست کرده ام، سعی می کنم به او محبت کنم و نظرم را به او تحمیل نکنم. این باعث شده احساس سبکی و راحتی کنم.
اینکه آناهیتای عزیز متوجه ریشه احساست شده ای خیلی مهم است. چون اگر شروع به مبارزه و کار روی این نفس بکنی رابطه ات با این شخص بهتر خواهد شد. شاید حتی روزی نام او را وارد لیست دوستانت بکنی.
با احترام
سلام
و ممنون از این مطلب بسیار مفید . به نظر من هم قضاوت کردن دیگران، میتواند از غرور و عدم خود شناسی، ریشه بگیرد. اگر در آیینه به خود واقعی مان بنگریم و قادر به دیدن خودمان به طور واقعبینانه و منصفانه بشویم، اشکالاتی را که به دیگری نسبت داده ایم ، در خود خواهیم دید. این یعنی دید بهتر . مثل شخصی که به علت ضعف بینایی اش، قادر به دیدن خودش نیست و به محض اینکه دیدش را به کمک عینک دوباره باز یافت، تازه میتواند ببیند چه شکلی است. ما تا چشم باز نکنیم نمیبینیم و تا نبینیم، هر قدم مان پر از خطر و صدمه خواهد بود.
دوست خیر خواهی به من توصیه ای در این باره کرد که برای من خیلی مفید بود. او به من پیشنهاد کرد، به محض دیدن عیبی در دیگری، فورا به دنبالش در خودم بگردم. باید در این امر به اینکه ضعف مورد نظر حتما در من هست، اطمینان داشته باشیم. دلیلش بسیار واضح است:
٬ چون در وجودم هست، قادر به دیدن آن ضعف شده ام ٬
و در واقع عدم شناسایی اش در من، فقط دلیل بر عدم شناخت من از خودم می باشد!
ممنون
از متیس عزیز و این مقاله جدید همچنین نظرات دوستان خیلی متشکرم.
با سلام ، مشکل من این است که رفتار و حرکات بعضی از افراد ناراحتم میکند! نمیخواهم قضاوت کنم و نمی شود اسمش را قضاوت گذاشت ولی مثلا غدا خوردن شخصی که نزدیک من است و … اینها ذهنم را مشغول میکند و نکته مثبتی پیدا نمیکنم فقط سعی میکنم خودم را طوری مشغول کنم که نشنوم یا نبینم . میخواستم دوستان راهنمایی کنند که در شرایطی که کارهای شخصی که دست خودش نیست وارد فکر و روانم میشود چطور میتوانم نیکبینی کنم و خودم را با شرایط مطابقت دهم و قضاوت منفی نکنم؟
با سلام ،
داشتم نظرات دوستان را مطالعه می کردم تا بتونم از تجربیات آنها استفاده کنم ، برخوردم به نظر دوستمان دریــا که از ترفندها و حیله های نفس می گفت ، درسته واقعاً نَـفس یک حیله گر به تمام معنا است من هم گرفتار همین مشکلات بودم وهستم ، اما دوستی کمکم کرد و به من پیشناد کرد که یک کتاب را بخوانم و با آن تمرین کنم ، من هم به توصیه دوستم عمل کردم و می توانم بگویم این کتاب خیلی به من کمک کرد و بارها و بارها آن را مطالعه کردم و می کنم وسعی دارم با آن تذکرات ترتیب اثر بدم و همیشه مـد نظر داشته باشم ، امیدوارم دریـا این دوست عزیز همانند من به نتایجی برسه .
اسم کتاب : غلبه بر حسادت
نویسندگان : بئاتریس گورنیه و اگنس روسو
مترجم : فروزان تجویدی
انتشارات : جیحون
با تشکر مجدد از متیس عزیز و همکارن
من امروز توفیق پیدا کردم همهء مطالب را بخوانم و شکرگزارم از این بابت
همه این تجربیات مفید و سازنده هستند ولی واقعا” باید از بوجود آورنده این سناریوها در زندگی سپاسگزار بود کسی که این همه لطف را بدون هیچ گونه انتظاری در اختیار ما قرار داد تا شاید رستگار شویم با امید موفقیت همه انسانها و موجودات….
به نظر حقیر . ریشه قضاوت از غرور است همان طور که عزازیل از روی غرور قضاوت کرد که مقام من از انسان بالاتر است و به انسان سجده نکرد .
با سلام
تجربه خوبی در مبارزه با قضاوت برایم پیش امد که شاید برای دوستان هم مفید باشه . مدتی است که در محیط جدید هستم و کسی را نمیشناسم اما هر از گاهی که همسایه ای را میدیدم سلامی و لبخندی از خودم نشان میدادم . در بین این چند خانم که به ظاهر خوشرو بودن خانمی هم بود که بنظر من قیافه عبوسی داشت و خیلی با خوشرویی با من رفتار نمیکرد .من هم از این برخورد خوشم نمیومد و چند بار دیگه که این خانم رو دیدم جوری با دیگران سلام و علیک میکردم که مثلا من شما رو ندیدم . تا اینکه مطلب اگاهی عمیق وسطحی رو خوندم خیلی روی من تاثیر گذاشت بخصوص وقتی کامنت دوست عزیز ۹ را خوندم که گفته بودن خانم فروشنده ای بوده که خوش اخلاق نبوده ایشان با خوندن این درس رفتار متقابلی با ایشون نشون ندادن و این تجربه روی من هم اثر گذاشت و تصمیم گرفتم برخوردم رو با این خانم هم مثل بقیه بکنم و خدا رو شکر وقتی چند بار برای پیاده روی میرفتم ایشون رو دیدم و با مهربونی برخورد کردم .تا اینکه ۲ یا ۳ روز این خانم رو ندیدم اما جالبه که تو فکرش بودم و شروع کردم برایش دعا کردم .تا اینکه فهمیدم این خانم به رحمت خدا رفته .اول از این خبر ناراحت شدم وقتی با خودم خلوت کردم دیدم چقدر خدا به من لطف کرد و در بزنگاه مرا متوجه رفتارم کرد و خیلی زود من از اگاهی سطحی بیرون امدم و رفتار بهتری از خودم نشون دادم . خدا رو شکر کردم از این تربیت و پرورش فکر محال بود اگر من تحت این تعلیمات نبودم رفتار درست نشون بدم خلاصه امروز وقتی از پشت پنجره دیدم که امبولانس امد و این خانم رو برد قطره اشکی از چشمم امد و باز هم ازش عذر خواهی کردم بخاطر قضاوت غلطم و شروع کردم براش هر دعا و مناجاتی که بلد بودم خوندم و از مقربین و خدای مهربون براش طلب رحمت و مغفرت کردم. درس دیگری که من گرفتم این بود که غیر از خدا هیچکس نمیتواند و حق قضاوت ندارد حتی ما نمیتوانیم نفس خودمان را هم قضاوت کنیم وای به وقتی که من مدام دارم دیگران رو قضاوت میکنم.با خودم گفتم تو چه میدونی این روح در چه مرتبه ای بوده که الان تو(گنهکار) باید اینجا باشی و برای این روح دعا و مناجات بخونی خلاصه دوستان تجربه خیلی خوبی برای من بود امیدوارم که همیشه اویزه گوشم باشد.شاید خدا خواست به من هم بگه فرصتها رو داری از دست میدی و خیلی زود برات دیر میشه.
با کامنت m موافقم که ریشه قضاوت از غروره، مادر تمام صفات بد ریشه در غرور داره.
مصلما قضاوت کردن افراد بر اساس رفتار و اعمال آنها درست نیست و اصلا برعهده من نوعی نیست ولی نفس عمل رو می شه نقد کرد. چنانچه در شعر استاد الهی هست:
… ثانیا موجود هرچه هر زمان
نیک دان، چون بد نباشد زاصل،آن
گر عمل بد شد کسی، بد آن عمل
تو بکوش بر محو مثلش ماحصل
به نظرم برای کوشش در محو یک عمل بد در خود، اول باید یک مشاهده گر خوب بود و اون عمل بد رو چه در دیگران و چه در خود شناسایی کردواین کار با قضاوت کردن نباید اشتباه گرفته بشه، لطفا اگر اشتباه می کنم تصحیح بفرمایید
در جواب کامنت ۳۲؛ من فکر می کنم بهتر است سعی کنیم مشاهده گر خوبی ها باشیم و سعی کنیم دیدمان را برای مشاهده خوبی ها تقویت کنیم نه بدیها و اجازه ندهیم که بدبینی و اشکال و ایراد گرفتن در ما رشد کند.
سلام به دوستان و متیس عزیز
همیشه با قضاوت کردن مشکل داشتم در موقعیتی قرار گرفتم که مجبور شدم (فشار نفس) که قضاوت کنم، مربوط به گرفتن تصمیم مهمی در زندگی بودم، باید آن شخص و خانواده آن شخص را قضاوت میکردم. سوالم راجع به موضوع قضاوت است وقتی پای تصمیم گیری (ازدواج، شراکت، و…) به میان میاید و مجبوری گذشته، نظر اطرافیان، دلایل منطقی و غیر منطقی خودت و شنیدن دروغ از آنها و. و و، آیا باز قضاوت اشتباه هست؟؟؟ اینقدر هجوم افکار و قضاوت برآیم آمد که موجب تنفر شد، امیدوارم خدا من رو ببخشد، و کمکم کند بفهمم یاد بگیرم اصلا قضاوت چیست، آیا قضاوت درست و غلط هم داریم، ما تا نسبت به اطرافیان قضاوت نکنیم نمیتوانیم مبادله و ارتباطی انجام دهیم، دوستان ممنون میشم مرا راهنمایی کنن
ممنون از نیمای عزیز برای گفتارهای آثارالحق
سلام
در مورد کار عملی که برای قضاوت برنامه ریزی کردم گفتار زیر خیلی برایم موثر بود:
((گفتار ۱۵۹۳ – آثارالحق جلد ۱ چاپ پنجم))
…
پس اگر نصیحت هم می کنید باید طوری نباشد که نام اعمال دیگران را ببرید تا جنبه ی پرده دری یا غیبت پیدا کند. و اگر درباره کسی از شما نظر می خواهند و می دانید آدم خوبی نیست، نباید طوری صحبت کنید که جنبه ی پرده دری و غیبت داشته باشد، می گویید: نظرم این است که صلاح نیست … .
توصیه می کنم هیچ وقت درباره کسی قضاوت نکنید، زیرا نمی توانید در وقت حساب جواب بدهید. فقط خداست که حاق واقع همه را می شناسد و می تواند قضاوت کند. ما که حتی نفس خودمان را هم نمی شناسیم چگونه می توانیم درباره دیگران قضاوت کنیم؟ بنابراین ما باید همیشه حمل بر صحت کنیم و راه احتیاط را در پیش گیریم. بدین معنی که همه را خوب بگیریم و خوب بگوییم، اگر آدم خوبی بود که راست گفته ایم و اگر آدم بدی بود، احتیاط کرده ایم. در قرآن می فرماید: «آیا دوست داری برادر عزیزت بمیرد و گوشتش را بخوری، غیبت کردن همان حالت را دارد » وای به حال آنان که عیب جوئی می کنند و غیبت مردم را می کنند. در قیامت حتی اگر آن شخص، غیبت کننده را ببخشد، باز هم به عنوان عکس العمل گوشت مرده را به خوردش می دهند.
یک داستانک جالبی در مورد قضاوت کردن است که گاهی اوقات جهت خوشایند نبودن زود قضاوت کردن بر من اثر دارد شاید مفید واقع شود :روزی یک مرد با دو فرزند کوچلوش سوار مترو شدند بچه ها سرو صدای زیادی را انداختند و هر کاری که دلشون می خواست انجام دادند طوری که همه مسافران کلافه شده بودند و خونشون به جوش آمده بود. ناراحتی همه هم از این بود که بچه ها هر کاری می کردند پدر آنها چیزی نمی گفت و جلو اذیت و شیطنت بچه ها را نمی گرفت و آرام داشت به بیرون نگاه می کرد همه در مترو ناراحت بودند که چرا پدرشان اینقدر خونسرد به آنها برخورد می کند بلاخره کاسه صبر من سر آمد و به ناراحتی و عصبانیت رو به پدر بچه ها کردم و گفتم آقا : خونسردی هم حدی داره بچه های شما تمام مترو را به هم ریخته اند و اعصاب همه را خرد کردند چرا جلوشونو نمی گیرید . در حالی که داشت به آرامی گریه می کرد گفت : ما داریم از بیمارستان برمی گردیم مادر بچه ها که همسر من بوده مرده و من ماندم که چطوری به بچه ها این خبرو بگم . ناگهان دنیا بر سرم خراب شد واز آن به بعد دیگر رفتار بچه ها اذیتمان نمی کرد و تمامی افراد می خواستند کاری کنند تا بچه ها خوشحال شوند . و از آن به بعد دیگر تصمیم گرفتم زود قضاوت نکنم .
من با کامنت ۳۲ موافقم زیرا باید واقع نگر بود و عمل شخص را از خود شخص جدا کرد و تجزیه و تحلیل کرد تا هوشیارتر شویم و بهتر بتوانیم خود را بشناسیم و خود را تجزیه تحلیل کنیم وگرنه ما با شخص کاری نداریم و برای یادگیری خودمان همه چیز را باید ببینیم و فکر میکنم…… این قضاوت نباشد .و به قول k1 عزیز کوشش میکنیم یک عمل بد را در خود محو کنیم من بارها این تجربه را داشته ام و برایم بسیار کار ساز بوده بدون اینکه فکر بدی در باره ان شخص بکنم فقط با خودم و اعمال خودم کار داشته ام.موفق باشید.
ما فی البداهه در حالت قضاوت منفی هستیم جالبه بگم من همیشه در اولین فرصت قضاوت منفی رو انجام میدهم در ذهنم ولی بلافاصله این شعر در اصول عقاید بدادم میرسه و طرز تفکر و نگاهم رو عوض میکنه و به همتون این توصیه رو میکنم درقضاوتهایتان ازش استفاده کنید
گر عمل بد شد کسی بد آن عمل تو بکوش بر محو مثلش ماحصل
با سلام
همهٔ اطرافیان من هم مانند من اگر کامل بودند در این دنیا نبودند. در جایی که من مدام در مبارزه با نفس امّاره و پر از مشکل هستم چرا توقع دارم که اطرافیان من آدمهایی بدون اشکال و ایراد باشند، چرا توقع میکنم که بر اساس معیارهای من عمل کنند. معیارهای من اگر خیلی درست بودند این همه کار روی نفس برای چه بود و اصلا در دین دنیا چه میکردم.
دوم اینکه من گاهی فراموش میکنم که دیگران هم مثل من دارای نفس امّاره هستند. فکر میکنم خودخواهی من حتا در کار معنوی هم مرا رها نمیکند. درست است که من باید روی خودم کار کنم و کاری به بقیه نداشته باشم تا پیشرفت کنم ولی این کائنات که فقط درست نشده که من از نقطهای به نقطه یه دیگر برسم. همهٔ آدمها هم در همین مسیر هستند. خداوند اگر مرا دوست دارد بقیه را هم دوست دارد، من تافته جدا بافته که نیستم. نفس امّاره را من تنها ندارم و فقط من نیستم که دارم با آان مبارزه میکنم.
اگر به این شکل به موضوع نگاه کنم، به جای قضاوت دیگران، اعمال نادرست آنها را از نفسشان میبینم، درست همان طور که اعمال و افکار نادرست خودم را ناشی از نفسم میدانم، و وقتی این طور فکر کنم به جای قضاوت نابجا و انتقاد، از صمیم قالب برایشان آرزوی موفقیت در مبارزه با نفسشان میکنم.
در واقع این اصل از اصول عقاید استاد که میفرمایند: گر عمل بد شد کسی بد آن عمل، به این ترتیب برایم عملی تر میشود چون حساب آدمها را از نفسشان جدا میکنم.
از کاربران عزیز خواهش میکنم تصحیح بفرمایند. متشکرم.
سلام ریشه تمام بدی ها در بی محبتی ونادیده گرفتن حقوق دیگران است که آن هم ناشی از غروراست.
درقضاوت کردن ما تمام ماجرا رانمی بینیم فقط قسمتی را می بینیم که به نفع مان است و می توانیم از آن موضع درست کنیم .من درخودم پیدا کردم زمانی قضاوت می کنم که دقیقا خودم آن اشکال را دارم (زمانی ما نور را می بینیم که خورشید درآسمان است.)ویا نسبت به آن موضوع حسادت دارم ویا می خواهم باافتخارطلبی نقاط ضعف خودم را بپوشانم .
استادالهی : (کسی به جزخداوند حق قضاوت ندارد.) ایشان هم درتمام مدت قضاوتشان خیلی بااحتیاط پس از بررسی های بسیار دقیق ودرنهایت باتوکل وپناه بردن به خدا به آن هم به خاطر مسئولیتشان قضاوت می کردند.
باتشکرازمتیس عزیز ودوستان نظرات همگی خیلی کمکم کرد.سپاس گزارم
قضاوتهای که معمولا که نه همیشه انچام میدم بر اساس تجربه ها گذشته است که اساسا هم اشتباه است. و موضوع دیگری که در اینجا مشخص میشه شناخت بهتره خودم که با قضاوتهای که میکنم در شرایط مختلف در مورد مختلف با در نظر آمدن صفات منفی افراد متوجه آن صفت منفی در خودم است که سعی در رفع آن میکنم. این دلیل بر ادامه قضاوت کردن نیست. وبا باتشکر
I was exactly in the same situation.I want to know shoundn’t we think about those poor student
سلام من هم خیلی خیلی متشکرم .به لطف خدا من کمتر دچار قضاوت میشم چون که هر وقت موردی پیش می آید با خودم میگویم نگاهی به گذشته ات بینداز ببین خودت در پروانده ات چی داری و مطمئن باش تا خودت ایرادی نداشته باشی در دیگران آن ایراد را تشخیص نمی دهی شاید هنوز زمان رویارویی باآن موردنشده.البته به لطف تعالیم و تجربه دوستان عزیزم به این نتیجه رسیدم.
دوستان، من یک سوالی برام پیش اومده: اگر یک نفر در مورد ما قضاوت اشتباه می کنه، ما چگونه متوجه اشتباهش کنیم؟ من معمولا در این حالت بسیار خشمگین عمل می کنم و از این بابت خیلی ناراحتم
به کسانی که پشت سرتان حرف میزنن بی اعتناباشید:انهابه همان جاتعلق دارن:دقیقاپشت سرتان. گفتن این جمله همیشه به من کمک میکنه که کمی بیتفاوت ترنسبت به قبل باشم چون زمانی که میشنیدم ازگوشه وکناردرموردمن قضاوت وغیبت شده خیلی بهم میریختم…باگفتن جمله بالا کمی اروم تر شدم باتشکرازتجربه ی قشنگ شمادوستان.
با سلام
من هم فکر می کردم اگر همکارانم به من وابسته باشد بهتر است چون برای هر کاری که برایشان سخت بود فورأ مرا در جریان می گذاشتن و با تجربه ای که داشتم دراسرع وقت مشکل را حل می کردم.این کار همیشه با یک احساس خوبی همراه بود. با این درس متوجه شدم که صفت خود بهتر بینی را تقویت می کرده ام .
لازم به تذکر است که با برنامه ای که برای خودم گذاشته ام به تازگی اکتیو شده ام تعجب نکنید که چرا با این تاخیر ابن ایمیل را می فرستم.
با تشکر از متیس
hi dear zarifeh
if you pay attention ,the essay says that we should think about the act . not the persone.and in the end says that I don’t scare to say anything that is good for the performance of the workplace.
سلام
دوستان عزیز تمام مطالبى که نوشته اید همگى آموزنده اند و میتوانند خیلى مفید باشند ،من هم تقریبا هر روز در موقعیت قضاوت قرار میگیرم ،در آن لحظه از کلید طلایى استفاده میکنم وخودم را جاى آن شخص قرار میدم و پیش خودم فکر میکنم آیا اگر من در موقعیت ایشان بودم چه میکردم و فورا به خدا پناه میبرم از شر نفس اماره
سلام من خودم کلا اهل قضاوت کردن هستم متاسفانه . اما یکی از معاشرینم هم با شدتی بیشتر از من عاشق بررسی کردن دیگران و نهایتا قضاوت کردن ادمهاس . منظورم اینه که همنشین خیلی میتونه موتر باشه . البته نمیخوام اشتباه خودمو گردن کسی بندازم اما ادمهایی متل من که نفس اماره قوی دارن با توجه به نقش دیگران بیشتر از مبارزه دور میشن و اصلا فراموش میکنن که برای چی اینجا هستن و باید روی چه چیزی تمرکز کنن سعی کنیم از کسانی که مشکل ما رو تشدید میکنن فاصله بگیریم
سلام.
از همۀ شما عزیزان ممنونم.بخودم رجوع کردم.با دیدن عیب چندین نفر قضاوتم هم شروع شده است.وقتی خدارا حاضر وناظر بر خود میدانم.در حقشان دعا میکنم.بشدت از کاری که آنها میکنند متنفر هستم.حالا با خودم میگویم تو نباید اونطور اندیشه کنی وراهی را که می روند.بخودشان مربوط است.خداوند بخشنده است.تو در حقشان دعا کن باقی بتو ربطی ندارد.بازهم ممنونم.درسهای خوبی از تجربیات شما گرفتم.
باعرض سلام وتشکرازمتیس عزیز .بیادداشته باشیم عظمت زندگی به علم نیست به عمل است.باید تغییراتی رادرنوع نگاهمون بوجودآوریم وبرای اینکاربایداهمییت موضوع قضاوت منفی نکردن رودرک کنم واین کار رودرحد باید وبرنامه معنوی قراربدهیم.برای شروع برنامه روزمره این رودرنظر بگیریم که اینکارهمراه باتلاش واشتباهاتی است که مرتکب میشویم بهرحال برای ازبین بردن یک رذیلت اخلاقی بایدبابرنامه ریزی دقیق واساسی پیش برویم واین امرمستلزم درون نگری صادقانه برای ارزیابی افکاری است که درباره دیگران داریم .در نگاه اول بدون فکر وازروی خودخواهی دیگران راقضاوت می کنیم واین ازلحاظ معنوی به سلامت ارگانیزم روحی روانی امان آسیب فراوانی راوارد می کنیم برای اینکه روانمان سالم بماند توجه” تلقین “مبارزه بانفس وبخدا پناه بردن کمک می کند باتوجه به تعالیم استاد الهی اگرنگران سرنوشت معنوییم میباشم باید معنویت وهرآنچه به آن مربوط میباشد راجدی بگیرم وتادیرنشده با امیدبخدا بخودبیاییم ورفتار خداپسندانه ای را درنظربگیرم.