جوهر ادیان
استاد الهی بینش خود از خرد و مفهوم اساسی آن را در مناجاتی به نام« اصول عقاید» ارائه داده است. در این سخنرانی لیلی انور به بررسی نکاتی از این طرز تفکر و همچنین مفهوم« بدی»، معنای اخلاقیات و انسانیت حقیقی و اهمیت ایمان میپردازد.
لیلی انور پروفسور در بخش زبان و ادبیات فارسی در « انستیتوی ملی تمدنها و زبان شرقی » در پاریس است. تخصص او در ادبیات عرفانی است. این سخنرانی در سمپوزیومی که توسط بنیاد استاد الهی در ۱۰ سپتامبر ۲۰۱۱ با عنوان « چه خردی برای دوران ما؟» برگزار شد، ارائه شده است.
برگرفته از سایت e-OstadElahi.fr
با سپاس فراوان ، پیام با ارزشی را امروز دریافت کردم.
با سلام و تشکر ولی فایل تصویری اش اصلا متاسفانه باز نمی شود…
بسیار بسیار اموزنده و پر محتوا.از تمام دست اندر کاران کمال تشکر را دارم.
با سلام
مطالب عنوان شده از طرف خانم لیلی انور در متن نیست.
با سلام و تشکر از متیس عزیز و همکاران
وبا تشکر از خانم انور که بسیار جالب و استادانه و قابل فهم اصول عقاید( جوهرادیان )ازدیدگاه استاد الهی را تشریح کرد .
من از زمانی که با این اصول آشنا شدم و هر روز سعی می کنم آنرا بخوانم و برای خودم شرح دهم ولی امروز وقتی مطلب خانم انور را دیدم بسیار خوشحال شدم تازه متوجه شدم منظور استاد الهی از جوهر ادیان چه بوده .
به نظرمن هریک ازفرمایشات استاد الهی خود مطلبی است که باید مجدداً موشکافانه بررسی و تفسیر شود تا برای فردی مثل من قابل فهم شود . خوشحالم در دورانی زندگی می کنم که سعادت نصیب من شد تا بتوانم با این دروس آشنا شوم و اگر بخت یار باشد بتوان به آنها در حد توان عمل کرد . انشاالله
اگر دوستانی که اینترنت پر سرعت دارند متن را برای ما بنویسند ممنون می شویم زیرا فایل را نمیتوان باز کرد.
در اثار جلد ۱ استاد فرموده اند تمام اصول اخلاق و دین را در همین چند بیت اصول عقاید خلاصه کرده ام.ماحصل تجربه یک عمر من است.این فرمایش استاد قلبم را چنان به تپش میاندازد که انگار میخواهد دل از دهانم در اید گاهی از ذوق گاهی از ترس گاهی از…… نمیدانم فقط از خدا میخواهم توفیق عمل را خودش بدهد که در این دنیای شلوغ و تاریک کسی را جز او نداریم ..
روز همبستگی انسان ها ۲۰۱۱
چه خردی برای دوران ما؟ سمپوزیوم ۱۰ سپتامبر ۲۰۱۱
جوهر ادیان از دیدگاه استاد الهی ( قسمت اول )
لیلی انور- پرفسور در بخش زبان و ادبیان فارسی «انیستیتوی ملی تمدن ها و زبان های شرقی »
استاد الهی، یکی از خردمندان برجسته و شناخته نشده ی قرن بیستم است. خردمندی برجسته به سبب طرز تفکر و به خصوص زندگانی خاص اش که از طریق آن موفق شد طرز تفکری مبتنی بر خرد را جوهر کشی و سپس آن را منتقل کند. اگر استاد الهی کاملا شناخته نشده است، دلیلی بر خرد اوست. زیرا در دوران حیاتش افراد بسیاری می خواستند او را در مقام یک موسیقیدان- او استاد بی بدیل تنبور بود- همچنین در مقام متفکری عارف معرفی کنند. افراد بسیاری از ایران- محل زندگانی اش- اروپا و همچنین امریکا به دیدارش می آمدند و می خواستند او را به دیگران بشناسانند. او همواره به آنها می گفت می توانید از تعلیماتی که به شما می دهم، استفاده کنید ولی لزومی ندارد نامی از من ببرید. آیا چنین فروتنی ای نشانه ی خردی برجسته نیست؟ بنابر این می گویم خردمندی عارف- هرچند این دو واژه در کنار هم متناقض به نظر می رسند- که طرز تفکرش به طور خلاصه شامل پیشرفت عقل سلیم به منظور شناخت خود و در نتیجه شناخت حقیقت است. از نظر استاد الهی خود و اجتماع بهترین مکان برای رسیدن به شناخت است از این رو زندگی اجتماعی فعالی را برگزید و همواره زندگی فعال اجتماعی را توصیه می کرد زیرا بدون آن خرد حقیقی غیر ممکن است. همان طور که گفتم او موسیقی دان و همچنین قاضی بود و نقطه مشترک این دو زمینه، تسلط بر خود، دقت و انگیزه ی حقیقت جویی است. منظورم این است که حقیقت جویی در موسیقیدان خبره به صورت صداقتی عمیق بروز می کند. تمام زندگی اش صرف جستجوی حقیقت و مهم تر و عمیق تر از آن عمل به حقیقت شد و در ادامه ی این متن کوتاه که آن را توضیح خواهم داد به این مطلب خواهم پرداخت. از نظر استاد الهی، خرد ورای هر چیز، مبتنی بر عمل است. آنچه مرا به سوی استاد الهی سوق داده، من که تخصص ام در ادبیات عرفانی عاشقانهی ایران است که بیشتر متمایل به احساسات است تا عقل، این است که انسانی در اوج قرن بیستم تمامی گنجینه ی سنت معنوی و عرفانی را که در آن پرورش یافته- و خدا می داند که معنویت ایرانی بسیار غنی است و او کاملاٌ با آن آشنا بود و شناخت نظری فوق العاده ای از آن داشت- برمی گزیند و آن را به عمل در می آورد و به نتیجه ی بی سابقه ای می رسد به خصوص برای ایرانیان. زیرا عرفان سنتی به صورت معکوس عمل می کند یعنی عرفان سنتی با عشق آغاز می شود و به عقل اعتنایی ندارد. عرفان سنتی برای شناخت خود و شناخت خدا بر هیجانات تکیه می کند در حالی که استاد الهی برعکس معتقد است که عقل سلیم باید ما را سرانجام به تجربیات عشق الهی هدایت کند. بنابر این، حرکت در جهتی کاملاً معکوس با سنتی است که خود وارث آن می باشد تلاش او در زندگی، برای خود و در تعلیماتش، جستجوی جوهر ادیان بوده است و متنی که در قالب نظم فارسی بیان شده حاکی از آن است و در آن جوهر ادیان را خلاصه می کند. تعلیمات شفاهی او نیز گویای این مطلب است که برای یافتن روشی بنیادین که به شخص امکان بدهد پیشرفت کند، در اجتماع زندگی کند و همزمان به سوی خدا حرکت کند، تاکید داشته است. تمام این عوامل در این متن در جای مناسب خود قرار گرفته است. استاد الهی می گوید: « این چیزها که می گویم، قصدم حکایت نیست، بلکه پندیات است تا خودم چیزی را عمل نکنم غیر ممکن است به کسی بگویم و هر نکته ای که از زبانم خارج شود تا عمقش را نسنجیده باشم، به طوری که نه در دنیا و نه در عقبا ایرادی بر آن نباشد، بیان نمی کنم از کسی تقلید نکرده ام، همه اش نتیجه ی مشاهدات و تجربیات شخصی بوده عصاره ی اساس تمام ادیان را خلاصه کرده ام و در دو کلمه به دست سالکین راه حق داده ام. » و این شعر جوهر ادیان است
گر بخواهی پی بری از اصل دین این اصول است و عقاید برگزین
اولاً ایمان بیاور زان خدا هست بی همتا و فرد نامرئیا
بی شریک است و نزاد ولایموت بهر تعریفش همین بس در ثبوت
خواهید گفت که این مطلب را باید در سمینار صبح بیان می کردم. چرا که این مطلب با اشاره به خدا شروع می شود به خصوص خدای بی همتا، بی شریک با تمام خصوصیاتی که ادیان توحیدی توصیف می کنند خواهیم دید که ادیان توحیدی فقط شامل یهودیت، مسیحیت و اسلام نیستند بلکه زرتشت هم که دین قدیم ایرانیان است از ادیان توحیدی است به هر حال در انتها استاد الهی به ایده ی خدا باز می گردد و آن را به «حق» تعبیر می کند زیرا در تفکر استاد الهی لغت «خدا» مفهومی است که[در عام] با عقاید تعصب آمیز خاص پیوند خورده است و شاید بهتر باشد از حق یا به طور دقیق تر «بی همتا» که با حقیقت قرین است صحبت شود- دوباره به این موضوع باز می گردم این مطلب بیشتر مربوط به سمینار امروز صبح بوده است و فعلا آن را کنار می گذاریم ادامه مطلب بیشتر با موضوع سمینار امروز بعدازظهر ارتباط دارد.
ثانیا موجود هرچه هر زمان نیک دان، چون بد نباشد زاصل، آن
گر عمل بد شد کسی، بد آن عمل تو بکوش بر محو مثلش ما حصل
متن کوتاهی است که به نظر خیلی ساده می رسد و ظاهراً با مطالب بدیهی ای شروع می شود اما می خواهم یادآوری کنم که تمام متافیزیک در این متن خلاصه می شود ورای مفهوم خدا و عالم دیگر متوجه می شویم اولین چیزی- منظورم اولین نکته عملی- که استاد الهی در این اصول عقاید از آن صحبت می کند مفهوم «بدی» است و بعد می بینیم که مفهوم «نیک» مطرح خواهد شد در ابتدا موضوع خداست و در انتهای متن موضوع ایمان مطرح می شود در اواسط متن موضوع بد و نیک مطرح می شود زیرا در نهایت خرد مفید، باید به این دو سوال اساسی پاسخ دهد: بد چیست؟ نیک چیست؟ چه کارهایی را نباید بکنم؟ چه کارهایی را باید بکنم؟ چرا کارهایی را نباید انجام دهم؟ چرا کارهایی را باید انجام دهم؟ و در نهایت خرد در این خلاصه می شود و همچنین جالب توجه است که استاد الهی ما را به تغییر دیدگاه دعوت می کند. او می گوید هیچ مخلوقی بد نیست. این که گفتم تمام متافیزیک در این متن مطرح می شود، منظورم این بود که استاد الهی از زمره کسانی است که معتقد است « بد » وجود ندارد «بدی» یک عارضه است و وجود واقعی ندارد. چرا؟ دقیقا به علت اصلی که در ابتدا ذکر شد، زیرا خالقی وجود دارد که مخلوقات را به وجود آورده و خیر مطلق است و «بد» خلق نمی کند. «بد» خاص انسان هاست و نتیجه عمل بدی است که انجام می دهند. پس، او ما را به تغییر دیدگاه دعوت می کند و همچنین ما را دعوت می کند به جای توجه به عیوب دیگران، به عیوب خود نگاه کنیم این بسیار قابل توجه است. از یک سو، هیچ چیزی را بد نبینیم، اگر کسی کار بدی انجام می دهد، آن عمل بد است نه ذات آن فرد و از سوی دیگر، وظیفه داریم با آن عمل مبارزه کنیم و این مطلب بدین معنی نیست که با کسی که بدی می کند مبارزه کنیم، بلکه باید با انگیزش های بدی که هر کس در وجودش دارد مبارزه کرد. بنابر این در اینجا اولین حرکت اخلاقی وجود دارد، که همچنین اولین حرکت در خرد است که پایه پیشرفت آن چیزی است که استاد الهی آن را عقل سلیم می نامد: دوری جستن از بدی همچنین می بینیم که بلافاصله به مفهوم نیک می رسد و در اینجا می خواهم در ارتباط با موضوع دین که امروز صبح به طور مفصل راجع به آن صحبت کردیم، بگویم که در دین گذشته ایرانیان که استاد الهی شناخت کاملی از آن داشت و بارها در تاٌلیفاتش به آن اشاره کرده است گفتاری است از زرتشت که می گوید زندگی یک انسان واقعی، زندگی مبتنی بر خرددر سه نکته خلاصه می شود: گفتار نیک، اعمال نیک، افکار نیک و درواقع قبل از گفتار نیک، اعمال نیک، افکار نیک و غیره باید از گفتار بد، اعمال بد، افکار بد پرهیز کرد این سه مورد به طور واضح در دیدگاه استاد در توضیح مفهوم «بد» بیان شده اند. حال، مفهوم « نیک» چیست؟
نیکوان هم هر کسی در هر مقام گشت معروف، برتو واجب احترام
ثالثاً در هر زمان و هر مکان آنچه نیکویش بدانند عاقلان
انتظام و حفظ آسایش شود بهر مردم، مصدرش از حق بود
تو عمل کن بر خود و بر دیگران ضد آن را چیست دوری جو از آن
در اینجا چندین موضوع قابل توجه وجود دارد: اول، آنچه توسط عاقلان نیک محسوب شده است با خود می گفتم که برگزاری این کنفرانس توسط بنیاد استاد الهی، ایده بسیار خوبی بوده است زیرا هدف از این کنفرانس ها این است که به ما بگوید عاقلان چه کاری را نیک محسوب می کنند و این برنامه کاملاً با مشی فکری استاد الهی و با آنچه که درباره جستجوی او [درباب حقیقت] گفته ام وفق می کند، یعنی توجه به آنچه توسط تمام سنت ها، عقلا، پیامبران و بزرگان معنوی گفته شده برای جوهر کشی و خاصه یافتن تعلیماتی برای زندگی روزمره در برهمکنش با خود، با دیگران و با مبداٌ در هر حال واژه (sage) در اینجا در فارسی به معنی عاقل است و عاقل کسی است که مطابق عقل عمل می کند در اینجا فرصت ندارم این مفهوم را توضیح دهم اما نکات مشترک بسیاری بین تفکر استاد الهی و تفکر سقراط وجود دارد به خصوص درمورد توضیح عقل و ایمان که استاد الهی در انتهای متن خود به آن اشاره کرده و صحبتم را با آن تمام می کنم
بعد از آن هر مذهبی کردی قبول آن که نبود برخلاف این اصول
هست حایز، لیک شرطش این بدان با عقیده کن عمل زاحکام آن
نورعلی تحقیق کرد و یافت این جوهر ادیان باشد وزیقین
دراینجا ایمان مفهومی اساسی دارد که فقط در دو جمله آن را توضیح می دهم در انتهای یک گفتگوی مفصل در کتاب «جمهوری» سقراط به کسی که از او می پرسد عدالت چیست؟ پاسخ می دهد نمی توانم با استفاده از ریاضیات ثابت کنم که عدالت چیست؟ به آنچه می گویم ایمان داشته باشید، به آنها عملا کنید سپس نزد خدایان عزیز خواهید شد. استاد الهی نیز دقبقا همین را می گوید بین عقل و ایمان تضادی نیست بلکه برعکس، ایمان پایه ای است که همزمان رشد عقل سلیم و تبلور نهان انسانی که هرکس در جستجوی آن است، را فراهم می کند. او می گوید بشر بودن آسان است ولی انسان شدن بسیار دشوار است. بنابراین این متن به نظر خیلی ساده می آید ولی اگر بخواهیم به همه ی جزئیات آن عمل کنیم، تا سرانجام به خرد برسیم، بسیار پیچیده است. ولی به این موضوع که «آن بُدار» مطرح کرد نمی پردازم. او گفت که ما هرگز به خرد نمی رسیم، حداقل در این دنیا نمی توانیم برسیم، استاد الهی در این متن، مسیر برنامه ریزی شده را به ما می گوید و به خصوص تاکید می کند خرد ورای هر چیزی مبتنی بر عمل است. ایمان، اعتقاد و بسیاری چیزهای دیگر هم هست اما آنچه اهمیت زیاد دارد نحوه ی ارائه این متن است: « گربخواهی پی بری از اصل دین»، و در ادامه از افعالی مانند مبارزه کردن، عمل کردن، استفاده می کند و در اواسط متن، به عمل کردن به عنوان مهم ترین نکته اشاره شده است او سه چیز را در نظر می گیرد: عقل، ایمان، و عمل فکر می کنم از نظر استاد الهی تفکر خردمندانه برروی این سه مفهوم متمرکز است
با سلام و عرض ادب ! بسیار تشکر از خانم انور که استادانه و بسیار قابل فهم اصول عقاید را تشریح وتوضیح دادند .
و همچنین تشکراز زحمات متیس بزرگوار و همکاران محترم.
با تشکر از بهار بخاطر زحمتی که در پیاده کردن این متن کشیدند.تفاوت تفکر و مشی استاد الهی با عرفان سنتی خود بهترین گواه بر صداقت و بی پیرایگی این مرد الهی است.استاد الهی با وارد کردن عقل در فضای عرفان و شناخت حق پایه گذار ورود عوام انسانها به طریقت شناخت و دوست داشتن خداست و مجذوب کننده ی ما انسانهای معمولی برای پیوستگی به شناخت خدادر این عصر یخبندان معنوی…
بسیار عالی و تشگر فراوان
مرسی از بهار عزیز، متیس که همیشه یاریمان داده برای دسترسی به این کنفرانسها، و پورفسور انور، برای دقیق شدن روی کلمات.
اشاره به سه نکته اصلی، عقل، ایمان، عمل، بسیار استادانه است. داشتم فکر می کردم پل ارتباطی بین این واژه ها چیست؟
در کتاب مبانی معنویت فطری فصل حقوق و وظایف خیلی استادانه توضیح داده اند. اول عقل اعلی رو باید با اصول صحیح منبعث از مبدا خلقت درست پرورش داد حقوق و وظایف هر کدوم رو بجای خودش درک کرد، تا خودشو برای تبدیل شدن به عقل سلیم آماده کنه. نقش ایمان اینجا خیلی مهم میشه، مخصوصا ایمان صادقانه. آموخته ها رو با عقل سلیم می سنجه و بعد از مراحل توجه، تفکر، به خاطر سپردن، تحلیل، زمینه برای یک عمل صحیح و درست آماده میکنه، و اراده و پایداری در انجام عمل انرژی و اثر معنوی عمل رو ذخیره می کنه. البته این در تئوری بسیار ساده ست، وقتی می خوای عمل کنی نگاه به درون با موجی از غبار تیره، افکار منفی، افکاری که درگیر مادیات و زر و برق مادی شده، سخت و سخترش می کنه، مثل همین که عمری ازت میگذره ولی هنوز اندر خم یه کوچه ای، روز ها و شبها میگذره و من نوعی فکر می کنم خیلی وقت دارم از فردا شروع می کنم. اما افسوس …
سلام و ممنون از متیس عزیز که ما را در این سخنرانی شرکت دادند. هچنین از خانم انور گرامی و بهار عزیز
در مورد معرفی استاد بعنوان یکی از خردمندان برجسته، به لغتنامۀ دهخدا مراجعه کردم تا ببینم در آنجا خردمند چه معنایی دارد. خردمند = عاقل . صاحب عقل ، چه خرد بمعنی عقل و مند بمعنی صاحب و خداوند است. (برگرفته از لغتنامه دهخدا) بعد دوباره به مطلب برگشتم.
«همواره به آنها می گفت می توانید از تعلیماتی که به شما می دهم، استفاده کنید ولی لزومی ندارد نامی از من ببرید.» چرا؟
در اینجا پرفسور لیلی انور این را نشانه ای از فروتنی و در ادامه، خِرَد استاد عنوان می کنند. از آنجا که شخصیت استاد بی نهایت بُعدی است، نتیجه گیری ایشان کاملاً صحیح است. اما به نظر بنده، هرگونه معرفی کردن استاد، محدود کردن او بود، لذا این هم از خِرَد او بود که اجازۀ معرفی شخصیتش را به آنها نداد. استاد را باید هرکس خودش و با عمل به دستوراتش بشناسد. «از نظر استاد الهی، خرد ورای هر چیز، مبتنی بر عمل است.» اگر کسی را که پولی را از ما برای خرید کفش گرفت و برد و خورد، و در مقابل ما در مقامی بودیم که او را خُرد کنیم و برای همیشه بیچاره اش کنیم، او را بخشیدیم، آنوقت می توانیم استاد را در مرحله ای بشناسیم. اگر در آن روزها ۷۰۵ صفحه کتاب آثارالحق و ۷۰٫۰۰۰ صفت استاد را می دیدند و آنها را به عمل در می آوردند، آنوقت استاد به آنها اجازه می داد که او را معرفی کنند. تنها شخصیتی که اجازه یافت او را معرفی کند، پرفسور بهرام الهی است. او هم هزار یک را می گوید و گفتنش هم برای ما آنقدرها قابل فهم نیست. زیرا شناخت اونیاز به عمل دارد. پرفسور الهی از سخنان وی با نام «گفتارهای پر معنا و به ظاهر سادۀ استاد که حاصل هفتاد و چند سال تجربۀ معنوی است» یاد می کند
«اگر استاد الهی شناخته نشده است، خود، دلیلی بر خرد اوست، زیرا در دوران حیاتش افراد بسیاری می خواستند او را در مقام یک موسیقیدان – او استاد بی بدیل تنبور بود – همچنین در مقام متفکری عارف معرفی کنند.» آیا این معرفی ها برای شخصیت استاد محدود کردن او نبود؟.
سلام،خیلی از این کنفرانس و متن ترجمه ممنون.
با سلام،
من واقعا به این موضوع فکر کرده بودم که در اصول عقاید استاد مطالبی ورای کلمات نهفته هستند. اگر روی هر اصل تمرکز کنیم و نکات عملی ازش استخراج کنیم، میشه ساعتها تعمق کرد و صفحات نوشت. خانم انور به طرزی بسیار زیبا و جذاب و در عین حال امروزی و قابل اجرا به این نکات اشاره کردند. من به نوبه ی خودم از اینکه این کنفرانس رو در این سایت جا دادین بسیار خوشحالم. به من خیلی کمک کرد تا بتونم عمیق تر به این اصول فکر کنم و از محوطه ی بسته ی فکرم قدمی به بیرون بگذارم و به این اصول به طور عملی تر و علمی تر نگاه کنم. در اینجا به نکته ای در کتاب معنویت یک علم است برخورد کردم که به این دید تازه ی من یعنی عملی کردن این اصول جان تازه ای داد:
برای آزمودن یک قانون معنوی پیچیده، باید آن را در موارد ساده بکار برد.
من فکر میکنم اصول عقاید پیچیده نیستند ولی برای آزمودن آنها در زندگی و عمل به اونها میشه از قدمهای ساده شروع کرد.
نکته ی بسیار جالب توجه دیگری که من رو به خودش مشغول کرده ربط کلمات:
ایمان، عقل و عمل است. به نظرم میاد که با ایمان به اصول صحیح از مبدایی حقیقی، به رشد عقل و تبدیل آن به عقل سلیم میرسیم که این بدون عمل به این اصول امکان پذیر نیست. برداشت من از این مطالب و ویدیو های قبلی اینه که ما در واقع چاره ای جز عمل و تجربه نداریم. تا زمانی که اصول صحیح رو و دروس را به آزمایشگاه زندگی در اجتماع نبریم و از موفقیتها و شکستهامون تجربه کسب نکنیم، رشد صورت نمیگیره. عمل به اخلاق و کسب تجربه باعث میشن زندگی رو طور دیگری درک کنیم و بهش بسیار مثبت و مملو از محبت نگاه کنیم. البته این خودش کاری است که سالها وقت لازم داره ولی تا شروع نکنیم، شانسمون رو امتحان نکردیم و این رو به روحمون و در واقع خودمون مدیونیم.
با تشکر از ترجمه کنفرانس
بنظرم بسیار اهمیت دارد که پاسخ عنوان مقاله را بیابیم.”چه خردی برای دوران ما؟”
و آنگاه از خوذ بپرسیم :«ایا ما هم از خرد بهره ای می بریم؟»
منظورم همان عمل مطلوب استاد است؛ آیا ما با تعالیم استاد تفریح میکنیم ؛ سمپوزیم میرویم یا ؛زندگی میکنیم؟
اینکه کسی بتواند با عمل خود ایده ای را به همنوعان خود بشناساند ؛ تفاوتی اساسی دارد؛ با اینکه بخواهد برای دیگران سخن براند! و من هنوز نمیدانم گنگی مثل من که عملی هم ندارد؛ در این جا چه میکند؟
تفکری که استاد به عنوان صاحب خرد ، به جهانیان ارائه دادند ؛ عمل به حقیقت است ، نه سخن گفتن از چیزی که حتی سطح آن را هم نشناخته ایم.
من از کلیات حرف نمیزنم؛ بلکه از حق گویی و صداقت میگویم.
استاد هیچگاه نخواستند حاشیه بر متن و اصل در موضوع دین غالب شود بنابر این میبینیم در عین فراگیری عمیق علوم و هنر و فلسفه ؛ در اجتماع حاضر بودند بدون هیچ ادعایی؛
در حالیکه امروز بعضی ها خود را رهروی حقیقت معرفی میکنند ولی با آن فاصله بسیاری دارند. بیایید بیشتر فکر کنیم و ببینیم اشکالمان کجاست ؛ که هنوز نمیتوانیم به کوچکترین اصول تفکر ایشان عمل کنیم یا حداقل سعی کنیم ؟
سلام .
با تشکر از گمنام عزیز . از نظر معنی شاید دو کلمه خردمند و عاقل یکی باشد ولی من فکر می کنم همانطوری که در متن اشاره شده است “خرد همراه با تجربه است” ولی عقل تنها دانش نظری را به همراه دارد به عبارتی خردمند همان فوت کوزه گری را دارد که عاقل ندارد.به عبارتی دیگر : هر انسان عاقلی لزوما خردمند نیست ولی هر انسان خردمندی عاقل است .
– «گر عمل بد شد کسی، بد آن عمل تو بکوش بر محو مثلش ما حصل»
– «در نهایت، خِرَد در این خلاصه می شود و همچنین جالب توجه است که استاد الهی ما را به تغییر دیدگاه دعوت می کند.»
– «پس، او ما را به تغییر دیدگاه دعوت می کند و همچنین ما را دعوت می کند به جای توجه به عیوب دیگران، به عیوب خود نگاه کنیم این بسیار قابل توجه است.»
مطالبی را که در بالا از متن کنفرانس خارج کردم، در درجۀ اول نظر مرا به خود جلب کرد. استاد مکرراً بر این نکته تأکید دارند که وظیفۀ ما توجه بر عملکرد خود و اصلاح اعمال خودمان است. با اینکه آنرا بارها شنیده ام هنوز هم تا صحبت از عیبی می شود، فوراً بیاد همان عیب در اطرفیانم می افتم و همین باعث می شود که عیوب خودم را نبینم.
استاد ما را به تغییر دیدگاه دعوت می کند و من تازه متوجه شده ام که اگر اولین دعوت او را اجابت نکنم، چه بسا به مورد دوم دست پیدا نکنم.
آی از نَفس، وای از نَفس، هزاران داد و بیداد از این نَفس.
منم آنکه از او سخن میرود، نه دیگری. منم آنکه بد است و بوجود آورندۀ بدی، نه دیگری.
نَفس میخواهد مرا از راه حق خارج کند و به بی راهه بکشاند. طوری هم جلوه می دهد که این خود، خودِ حق است و حقانیت!!!
– «مطلب دیگر «بنابراین، این متن به نظر خیلی ساده می آید، ولی اگر بخواهیم به همه ی جزئیات آن عمل کنیم، تا سرانجام به خرد برسیم، بسیار پیچیده است
یا به عبارت دیگر: “اگر بخواهیم به خِرَد برسیم باید به جزئیات آن متنی که ساده به نظر می آید، عمل کنیم؛” و اگر وارد عمل نشویم پیچیدگی آنرا نیز نخواهیم فهمید.
وقتیکه تازه با تعلیمات استاد آشنا شده بودم، شعری بدستم افتاد که برایم جالب بود. آنرا نزدِ یکی از دوستان خود بردم.. متن شعر چنین بود:
خواهی که شود دل تو چون آئینه ده چیز برون کن از درون سینه
بخل و حسد و کبر و ریا و غیبت ظلم و طمع و حرص و دروغ و کینه
او آنرا در ۳۰ ثانیه خواند و گفت: خدا را شکر، من هیچکدام از اینها را ندارم. حالا بنده هم وقتی اصول عقاید استاد را می خوانم، حال و روزم با طرز فکر آن دوستم تفاوت چندانی ندارد. متن بسیار ساده است ولی به عمل درآوردن آن بسیار مشکل.
بنده اگر در یک چیز به کمال رسیده باشم، آن ادعاست.
سلام
در خصوص سه نکته مورد بحث (عقل ، ایمان ، عمل): فکر می کنم برای مبارزه با بدی و ایجاد نیکی ، عقل سلیم لازم است. همیشه در عمل لنگم ، همیشه در مبارزه با بدیها یا ایجاد صفت مثبت ، نتیجه ی بسیار موقت و گذرا می گیرم و با اولین مشکل ، مجددا بدیهای من برگشت کرده و یا عمل به نیکی خودم را فراموش می کنم. بیشتر این معضل بخاطر نداشتن توجه به خدا و نداشتن نیت جلب رضای او بخاطر خودش است . یعنی ایمانم مشکل دارد ، درنتیجه در عمل همواره لنگ می زنم. دوستان عزیزم لطفا از تجربیات مشابه در حل این مسئله و یا نکات عملی که از کتابها پیدا کرده بودند بهره مندم گردانند. متشکرم
با نظرiliashid عزیز بسیار موافقم، ما همه در وحله اول باید با خودمان صادقانه کنار بیاییم، و از خود بپرسیم هر روز بپرسیم که در طول روز چه میزان با راهنماییهای استاد همراه بودیم، بنظرام تنها راه رسیدن به حق مطلب صداقت است. به امید اینکه با این درسها به درون خود با صداقت باشیم، و باقی را به خداوند بزرگ بسپاریم.
«چه خردی برای دوران ما ؟»
اینکه خرد همان عقل است یا نه؟ آیا منظور از عقل عقل رحمانی است یا نه ؟ آیا خرد در نتیجه عمل از روی صدق به ایمان توام با عقل است یا نه؟
اینها موضوعاتی است که هر یک زمانی مخصوص خود نیاز دارد و یادمان باشد کسی که چیزی را عمیقا درک نموده و به آن آگاهی عمیق یافته ؛ مشکلات و پیچیدگی اش برایش از بین رفته و به قول معروف معما چو حل گشت آسان شود.
به همین لحاظ هنوز نظرم بر این است که بهتر است به اصل مقاله یعنی سوال ابتدایی آن بپردازیم!
خردی برای دوران ما! آیا ما میدانیم در دوران ما اصولا چه خرد هایی بصورت عمده مطرح هستند؟
این خرد ها از چه اجزایی تشکیل یافته اند؟
ساختار هر یک از این اجزاء چیست؟
مکانیسم سیستمهای فکری دوران ما چگونه است؟ بعبارت دیگر در محدوده عمل خود بوسیله ترکیباتشان چگونه عمل میکنند؟ و در نتیجه چطور به معماهای بشر امروزی پاسخ میدهند؟
من معتقدم و بلکه مطمئنم و یقین دارم آن سیستم فکری که از عمل به ایمان و حصول تجربه و سپس تحلیل نتایج این تجارب ؛ مجموعه ای از آگاهی ها را به بشر امروزی میدهد ، و تازه آگاهی های حاصل از آن سیستم فکری در تضاد و تقابل با یک دیگر نبوده و موجب از خود بیگانگی و پریشانی او نمیشوند بلکه در جهت تکمیل و تقویت یکدیگر شخص متفکر را به سمت همگرایی و تقویت خردمندانه کمک میکنند «تنها اندیشه استاد الهی » است.
آری اندیشه یا خرد یا هرچه اسمش بگذاریم :” ؛ بی باز گفت و بی ادعا ، آنچنان بدیهی که گویی آفتابی در میان ذراتش عیان است”.
با سلام وتشکر از این مقاله بسیار زیبا، یاسر عزیزم من چون عملم بینهایت ضعیف است جوابی برای شما دوست عزیزم فعلا به ذهنم نمی رسد ./ در مورد ِ مفهوم عقل میتوانم بگویم ،تعقل کردن و عمیق فکر کردن به مشکلاتم و راه حلهایش ،در سکوت وخلوت، بعد از کار روزانه ام ،را مدتیست که توفیقم داده اند که انجام میدهم ، بینهایت آرام تر و خوشبختر و قویتر و بهتر شده ام در سکوت ِ تنهایی ِ چند ساعته ام هر روز ، ریشه های مشکلات و ناراحتی هایم را ، که از ضعفهای روحی ام ناشی میشوند را ، بهتر با تعمق می یابم و می توانم تعادل بهتری از صفاتی که همین الان ،عدم تعادلشان زندگی ام را با رنج همراه کرده است را بگونه ایی قابل اجرا در زندگی ِ روزمره ام بیابم وقتی میفهمم ،با رفع آن، الان ، خیلی راحتتر و خوشبخت تر خواهم بود و در آخرت هم سعادتمند تر .به این ترتیب انرژی و انگیزه ی حلشان و مبارزه با آن ها را خیلی بیشتر می یابم ،مشکلات ِ امروز ِ ما ،دروسی هستند که نشان دهنده ی ضعفهای معنوی ایی در ماست ،که الان برایمان در نظر گرفته اند که با آنها مبارزه کنیم و زمانی حاد میشوند که به آنها بی توجه باشیم و تلنبار شوند ، اگر بخواهیم درد نکشیم مجبوریم ریشه های مشکلاتمان (ضعفهای روحیمان) را در خودمان بیابیم و با آنها مبارزه کنیم واین راحت شدن ِ امروزی و سعادت ِ اخروی ، بمن انگیزه ی مبارزه میدهد ، پاداشش حل مشکل و آرامش در زندگی امروزی ام و رشد و غلبه ی نسبی ،بر ضعفی درونیست که مقدر شده بود الان با آن مبارزه کنم و آخرتم را بسازم . به این ترتیب کار عملی ، از مطلبی انتزاعی به چیزی تبدیل می شود که بزرگترین مشکلات و دردهای ِ حال حاضر ما را حل و فصل میکنند ،هدف از زندگی رسیدن به خوشبختی بینهایت و غیر قابل تصور ِکمال است عمل به معنویت واقعی دنیایمان را هم راحتتر و لذت بخشتر میکند وقتی من آرام و خوشبخترم میتوانم آرامش و خوشبختی بیشتری به دیگران بدهم وقتی من ناراحت و مضطرب و افسرده و عصبانیم ، صِرفِ وجودم برای دیگران تنش زا ست بنظرم بهترین کار عملی آنچیزیست که باری از زندگی همین الان ما به روشی خداپسندانه کم میکند …در عین حال باید تلاش کنیم در حد توانمان به دیگران هم برای رضای او یاری برسانیم تا بتوانیم همواره در دنیا و آخرت خوشبخت باشیم ،راه رسیدن به خوشبختی در دو دنیا خوشبخت تر کردن ِ دیگرانست .
راجع به (عقل، ایمان، و عمل) مثالی به نظرم رسید.
چند سال پیش اگر بخاطر داشته باشید، “عده ای بنام یک راه معنوی رفتند و در جزیره ای به خود کشی دسته جمعی دست زدند که از این جهان رها شوند.” در اینگونه مواقع ایمان افراد است که هر چه رهبرشان گفت عمل کردند. فارغ از اینکه خود رهبر چه رهبری بود و غیره… اگر در آنجا عقل به همراه ایمان و عمل می بود، از خود می پرسیدند، چرا ما در اینجائیم و وظیفهء ما در اینجا چیست و ….. از این قبیل مثالها بسیار است.
“…می توانید از تعلیماتی که به شما می دهم، استفاده کنید ولی لزومی ندارد نامی از من ببرید. آیا چنین فروتنی ای نشانه ی خردی برجسته نیست؟ …”؟!! کامنت ۱۴ از گمنام عزیز چقدر عالی شبهه و سوالاتی را که از جمله ی بالا از سخنرانی پروفسور انور، در ذهنم ایجاد شده بود را پاسخ دادند یعنی تقریبا آنچیزی را که در ذهنم ضعف ِ سخنرانی میدانستم به قوت تبدیل کردند واقعا لذت بردم مرسی.
با سلام خدمت تمام عزیزانی که تجربیات و انچه با صداقت در روح و روانشان میگذرد با ما هم در میان میگذارند.مثلا اذرمهر عزیز در کامنت بیست از دست نفس اه و فغانش تا اینجا شنیده میشود و دل ما را از دست خودمان بیشتر ریش میکند بعد از چندین بار خواندن هنوز میخواهم بخوانم زیرا درست درد من رابیان کرده تیکه هایی از انرا بنده دوباره مینویسم.استاد ما را به تغییر دیدگاه دعوت میکند و من تازه متوجه شدهام که اگر اولین دعوت او را اجابت نکنم چه بسا به مورد دوم دست پیدا نکنم…..مرسی .
با کامنتی به نام گمنام موافقم
واقعن هیچ کس به زیبایی پروفسوربهرام الهی نمی تواند گوشه هایی از شخصیت ومشی فکری استادروان هم هزار از یک به ما منتقل کند راستش از جهتی به خودم بالیدم که چنین استادی را دارم از طرفی هم ناامیدناامید از اینکه باوجود چنین استادی تقریبا عمل من صفر…
«عرفان سنتی با عشق آغاز می شود و به عقل اعتنایی ندارد. عرفان سنتی برای شناخت خود و شناخت خدا بر هیجانات تکیه می کند.»
همانطور که جهان و کل خلقت در حال تکامل است، طبیعتاً عرفان نیز. در گذشته مردم از خلوص خاصی برخوردار بودند، مراحل سلوک نیز رعایت می شد. پیرها واقعی بودند. تا مرحله ای که میتوانستند، شخص را پیش می بردند و از آنجا به بعد بدست پیری در مرحلهء بالاتر می سپردند. ولی امروزه دیگر چنین نیست. کارهایی که آن روزها وسیلهء عرفان بود، الان دیگر جواب بشر امروزی را نمی دهد. مثلاً یکی که در حال نشسته نیم متر از زمین اوج می گیرد، مردم می پرسند، برای من چه چیزی به همراه می آورد؟ دوره، دورهء عقلانیت است. مردم می خواهند دلیل هر چیزی را بدانند. و خدای خالق عقل برای سئوالاتشان جواب دارد. دیگر روزگاری نیست که به ما بگویند، این سئوالِ تو کفر است!
ثالثاً در هر زمان و هر مکان، آنچه نیکویش بدانند عاقلان
انتظام و حفظ آسایش شود بهر مردم، مصدرش از حق بود
این عاقلان کدامند؟ در روزگار ما چه کسی عاقل محسوب میشود؟
گردانندگان جهان امروز؟ قانونگذاران امروز؟ دانشمندان علوم ظاهر؟ یا خردمندی است که صاحب عقل الهی است؟ صاحب خِرَدی برای دوران ما؟
بشرطی باعث انتظام و حفظ آسایش می شود که «مصدرش از حق بود.» آنوقت نوبت به ما می رسد. «تو عمل کن بر خود و بر دیگران، ضد آنرا چیست دوری جو از آن»
خِرَد یعنی همین که، هفتاد و دو دین را یکی کند و بدون تناقض در دو کلمه بدست سالکین راه حق بدهد.
باز هم در مورد (عقل، ایمان، و عمل)
دوستانی داشتم که به معنویت علاقه نشان می دادند. باهم که صحبت می کردیم، اندیشهء استاد نظرشان را جلب کرد. بیشتر جویا شدند و بنده هم کتاب آثار جلد یک (شاید تنها کتاب منتشر شدهء آن زمان) را به آنها معرفی کردم. مطالعه کردند و دست تقدیر ما را یازده سال بعد دوباره با هم روبرو کرد. آنها پس از مطالعهء کتاب بجای اینکه به دنبال صاحب خِرَد بگردند، به کس دیگری مراجعه و به خیال خود کلاس معنوی می رفتند. بعد که ما همدیگر را دیدیم، سوالاتی از آنها پرسیدم که جوابش در اندیشهء استاد داده شده است. نتوانستند جواب بدهند. گفتم لطفاً از پیرتان بپرسید و جواب بیاورید. جوابی را که او به آنها خواهد داد را نیز گفتم، زیرا این جواب کلیشه ای است و هر جا رهبران راههای به اصطلاح معنوی می مانند، همین جواب را می دهند. وقتی سوال را با او در میان گذاشته بودند، او همان جواب مرا به دوستانم داده بود. گفته بود شما الان متوجه نمی شوید و باید ادامه بدهید بعدها می فهمید. “منظورش این بود که شما نمی فهمید.” بعد که پیش من آمدند، من جواب را از اندیشهء استاد به آنها دادم و آنها فهمیدند و راهشان را تغییر داده به دنبال جایی رفتند که (عقل، ایمان، و عمل) باهم در آن بکار می رود.
خدا صاحب عقل و یا به عبارت دیگر خالق عقل است. حالا چطور صاحب عقل موجودی متفکر می آفریند و نمی تواند جواب او را بدهد؟
در جهان امروز، هر جا ایمان و عمل بدون عقل بکار گرفته شد، جای سوال دارد.!
“…منظورم این است که حقیقت جویی در موسیقیدان خبره به صورت صداقتی عمیق بروز می کند. تمام زندگی اش صرف جستجوی حقیقت و مهم تر و عمیق تر از آن عمل به حقیقت شد…”. چقدر زیباست که برایمان مهم حقیقت باشد حتی اگر بر خلاف نظرمان باشد حتی اگر اثبات ِ آن حقیقت باعث شود ساده لوح و کم اطلاع بنظر آییم . حرفمان را نخواهیم با پوشاندن حقیقت به کرسی بنشانیم ،گاهی به حقیقت تن نمی دهیم چون غرورمان را باید زیر پا بگذاریم و اثبات ِ پرفکت بودن ِخودمان را فراموش کنیم ،اغلب ِ اوقات برای تحقق بخشیدن به اهداف و آمالم متاسفانه سعی میکنم حقیقت را آن جوری جلوه دهم یا ناخودآگاه آنگونه حقیقت را می بینم که منافعم بطور ِ حداکثری تامین شود (عادت کرده ام که حقیقت را از دریچه ی تامین منافعم میبینم ) یا وجهه ام (از نظر خودم) بالا بماند و از اینکه حقیقت واقعا تا چه حد با منست اغلب برایم خیلی مهم نیست گاهی اوقات حقیقت ۵۵ درصد حقیقتاً با نظر ِ من همسان است ولی فکر میکنیم ده هزار درصد بر حقم ، با اینگونه عمل کردن ممکنست دیگران به من چیزی نگویند ولی در نظرشان کوچک شده ام چون هر کسی در عمق وجودش حقیقت را حس میکند حتی اگر نتواند آنرا بیان کند بو و حس ِ بی صداقتی و صداقت و بدی و پاکی را هر انسانی میتواند حس کند … و از این مفهوم که تلویحا در جملات بالا از سخنرانی مطرح شد که صداقت ِ عمیقی در موسیقی استاد الهی وجود دارد خیلی لذت بردم واقعا در کلام استاد در موسیقیشان صداقتشان با خداوند و دیگران موج زده و عیان است مرسی .
مرسی از آذرمهر و گمنام عزیز برای تحلیل های زیبا و همیشگیشان من که شخصا خیلی لذت میبرم.
با سلام،هر کس در این عالم به اندازهٔ شعور و معرفت خودش از خورشید معنویت استفاده میکند.به اندازهٔ فهمش عمل میکند و از آن بهره میبرد.ما هر کدام به اندازهٔ فهم و سطحی که معنویت را فهمیدیم صحبت میکنیم.و فکر میکنم اگر این کنفرانس اینجا نشان داده شد در سطح قابل قبول و درک برای ما بوده.کتابهای استاد طوری است که یک عامی بیسواد و یک دانشمند،عارف،یک راه گم کرده و هر کس و هر کس میتواند از آن برای خودش توشهای بردارد.هر کس به اندازهٔ ظرفیت و سطحی که در آن است اگر نیتش را صاف کند و صادق باشد همان برایش راه گشا خواهد شد.باید دید که خدای زمان در این زمان اثر معنوی را از چه طریقی برای جویندگان، کرم و مرحمت میکنند،و به دست و به گوش ما میرسانند.
نیمای عزیز،
از شما و برخی دیگر از دوستان که گاهی اظهار لطفی می کنند، ممنونم، ولی ای کاش یک هزارم این نفس سخنوری، عمل می داشتم. اگر در کسی، در این زمینه ها حسنی هم باشد، که در من نیست، دادۀ پروردگار است و کسی برایش کاری انجام نداده است. اتفاقاً مسئولیت را سنگین تر می کند. دیگر نمی تواند که بگوید: نفهمیدم و یا نمی دانستم. همانطور که قبلاً هم نوشتم، اگر یک چیز داشته باشم، از نادانی، آن هم ادعاست لا غیر. امیدوارم آن یکتای بی همتا، خودش لطف و تفضل فرماید و توفیق کوشش و عمل بدهد. والا این دنیای فانی بنده نادانی مثل من را هر لحظه به دیواری می کوبد و وقتی از زمین برمی خیزم، فوراً کراواتم را درست می کنم که دیگران نبینند. این چند سطر تئوری اگر درست هم باشد، بقول شاعر «از فضل پدر ترا چه حاصل» دُر و گوهری است که از زبان استادِ جاری شده و امثال من باز نویسی می کنند.
با سلام به متیس عزیز و پرفسور لیلی انورکه به این زیبایی و روان ، فرمایشات استاد الهی را ارائه میدهد.
«عرفان سنتی برای شناخت خود و شناخت خدا بر هیجانات تکیه می کند. در حالی که استاد الهی، برعکس معتقد است که عقل سلیم باید ما را سرانجام به تجربیات عشق الهی هدایت کند. بنابر این، حرکت در جهتی کاملاً معکوس با سنتی است که خود وارث آن می باشد……»
یکی از نشانه های اینکه استاد خردمندی برای دوران ماست، در همین پاراگراف بالا مشخص می شود. در گفتارهای استاد، کاملاً پیداست که او و پدرش از اثراتی به مانند بزرگان پیشین، برخوردار بودند، ولی او خود تصمیم گرفت که از قدرتش، چه در ظاهر و چه در باطن استفاده نکند. در آن دوران، آنچه را که استاد کنار گذاشتند، متاع روزگار خویش بود. دورانی که باطن داری و معجزات، خریدار بسیاری داشت. او به عمد، فاصله ای بین معنویت سنتی و معنویتی متکی بر روش نوین اش قرار داد. آن اتفاقاتی که پس از غروب کردن حاج نعمت الله بوقوع پیوست و همه از گِرد او پراکنده شدند، کافی بود که با یک حرکتِ ارادی استاد، به همان سبک قدیم ادامه یابد. این نیز نشانی از ورق خوردن معنویت بدست او بود. معنویتی متکی بر عقلانیت یا به قول پرفسور لیلی انور متکی بر خِرَد. حال آنکه بودند کسانی که خالصانه نزد او آمده و آن اثرات را دیده بودند. استاد روش اش را برای انسانهای عادی بنیان نهاد.
در مورد اظهار محبتِ نیمای گرامی، من هم با آذرمهر موافقم، ولی از لطف ایشان نیز سپاسگزارم.
استاد در ضمن ِ اینکه از شهرت دوری می کردند، و به کسانی که نزدشان می آمدند، اجازۀ معرفی خودشان را نمی دادند، در جای خود، بر حسب مأموریتشان حقیقت را نیز آشکارا عنوان می کرد.
«گر بخواهی پی بری از اصل دین، این اصول است و عقاید “برگزین”» او، در ابتدای اصول عقایدش با سادگی و صداقت هرچه تمام تر، مخلوق را، البته اگر خود بخواهند، برای پی بردن به اصل دین، به برگزیدن آن اصول و عقاید دعوت می کند؛ «گفتارهای پر معنا و به ظاهر سادۀ استاد» در عین آزادی و آزادگی، انتخاب را به خِرَد خود شخص وا می گذارد. بعد شروع می کند به آگاهی دادن و پرورش عقل سلیم ِ شخص. فهم فرد را بالا می برد، سپس او را برای انتخاب آزاد می گذارد. کسی را از مذهبش جدا نمی کند. «بعد از آن هر مذهبی کردی قبول، آنکه نبود برخلاف این اصول، هست جایز، لیک شرطش این بدان، با عقیده کن عمل زحکام آن» در پی آن، با همان “گفتار پر معنا و به ظاهر ساده”، روش رسیدن خود به آن اصول را توضیح می دهد. «نورعلی “تحقیق کرد” و یافت این، جوهر ادیان باشد وزیقین» یعنی اگر غیر از این می بود، هیچ کس قادر به شناخت حقیقت نمی شد.
سوالی از دوستان عزیز داشتم:
ثانیا موجود هرچه هر زمان نیک دان چون بد نباشد زاصل آن
چگونه می شود همه را نیک دید؟
* من در برخورد با کسانی که نمی شناسم یا کم می شناسم و به طور معمول همه را، تهدیدی برای خود و خانواده ام می بینم.
* با یک نگاه به عابرین و … خود را بالاتر و بهتر از آنها میبینم و عیبی چه عینی چه ذهنی برای آنها به ذهنم می رسد.
* فاصله زیادی بین خود و دیگران برای خود متصور هستم و خیلی از بالا به بقیه نگاه می کنم.
* اگر یکی از عیبهائی که در خود سراغ دارم در دیگری می دیدم، حاضر نبودم جواب سلامش را بدهم (جدا بودن عمل از عامل را فقط برای اعمال زشت خودم خوب بلدم انجام دهم)، با این حال چنان غرورم زیاد است که خود را حتی از نظر معنوی هم بسیار بالا تصور می کنم…
خوشحال می شوم در مورد بیت بالا راهکاری عملی از تجارب دوستان داشته باشم
zasa عزیز تجربه خودم رو میگم. خود را بالاتر از دیگران دانستن یا دیدن، زنگ خطر است. هر گاه انسان پرورش فکر صحیح داشته باشد و بیشتر از لحاظ معنوی پیشرفت کند می بیند از بینهایت بعدی یک بعد را یاد گرفته، بماند در مقابل نفس چقدر می تونه عمل مثبت داشته باشد. اگر یک گفتار یا یک صفحه از آثارالحق را در روزمطالعه کنی و روی اون فکر کنی، بعد از مدتی خواهید دید نه تنها غرور نداری بلکه خود را پایین ترین مخلوق می دونی. غرور یکی از مرضهای سخت است و خدا نکنه کسی دچارش بشه، در انوقت باید فقط خدا خودش درمان کند. من خودم وقتی به دیگران نگاه می کنم واقعا اعمالی مثبت و خوب انجام میدن و رد میشن که من حالا حالا ها باید کار کنم تا یکی از اون کارهارو انجام بدم. بعد به خودم میگم مثلا تو با تعلیمات استاد آشنا هستی و در دانشگاه معنوی استاد درس می خونی، این افکار و اعمال تو و اون اعمال افراد دیگر شاید این تعلیمات هم به گوششان نخورده. غرور در مقابل کدوم عمل صادقانه، کدام خدمت بی ریا، کدوم افکار مثبت، کدوم نیت پاک و صادقانه، کدوم نگاه پاک، واقعا از خودم شرمنده ام. به نظرم گفتن اینکه من از دیگران بهتر می فهمم یا بالاترم یا بیشتر رعایت می کنم و … همه حرف نفس است، وقتی صادقانه به درون خود نگاه کنیم صورت مسئله تغییر می کند. حضرت مولا یه روز هیچ بلایی سرش نیامد، آخر وقت خیلی ناراحت است، از ایشون می پرسند چرا گرفته ای، می فرماید امروز خدا مرا تنبه نکرده، من نوعی از قضیه خوشحال میشم ولی اگر درد دین داشته باشم می فهمم که چرا خدا یک روز مرا تنبیه نمی کند یا کاری بکارم نداشته. به نظرم این بدترین حالت است چون من طی روز هزار و یک نوع افکار، نیات، اعمال، گفتار، پندار، کردار و… زشت دارم، و عکس العمل هر کدوم از اونها رو بگیرم وای بحالم.
با عرض سلام دوست عزیز منظور استاد از نیک دیدن کل مخلوق شاید این باشد که حساب ظاهر با باطن جداست . چونکه همه مخلوقات برای یک اصل مهم خلق شدند که همان رسیدن به عقل سلیم و متعالی کردن روح ملکوتیست . که این قسمت مخلوقات خیلی عالیست وبسیار خوب و ارزنده . اما در کنار این تفضل یک حریف قدر هم در کنار هر کدام از مخلوق است که نقشش منفی را اجرا میکند. زیرا هر حقیقتی باید از لایه های متضاد عبور کند تا به منصه ظهور برسد . بخاطر همین بعد منفی تبدیل به خطرناکترین موجودات میشویم که استاد میفرمایند در انجام معامله با دیگران فکر کنید با یک شر خر روبرو هستید .هر موجودی بجا و نیکو است منتها باید خود ما قوی و استوار باشیم و به دور از تعارفات و سهل انگاری وکوتاهی و نا بلدی توانا باشیم و با دیگران اینه وار رفتار کنیم پس باز هم نقص از ماست اگر فریب عدم تعادل صفات کار کردی دیگران قرار یگیریم . از ماست که بر ماست . با تشکر.
خدا از طریق کانال های علی (همین اشخاصی که اطرافمان هستند و…) با ما ارتباط برقرار می کند. فکر می کنم باید “تعمق” کنیم. هر چه قدر جلو رویم باز هم حقیقتی دیگر است که باید بدانیم. من هروقت به خوذ مغرور می شوم حس می کنم نمی توانم خدا را از طریق کانال های علی درک کنم و از طرفی نمی توانم حقیقت بالاتری را بفهمم.
zasa aziz,
علت بوجود آمدن همه انواع موجودات و گیاهان، آب، درخت، گًل و گیاه همه این است که هرکدام به نوبه خود به خدا بپیوندند… هر کدام از انواع خلقت این روند پایان ناپذیر را پشت سر میگذارند و در نهایت به کمال میرسند… هر کس حق دارد هر چه میخواهد به خودش امتیاز بدهد… آنکه داور اصلیست میداند، همیشه به یاد داشته باشید که معیار خوبی و بدی ادامها به این است که دل چند نفر را بدست آورده و با مهر با آنها رفتار کرده و دل چند نفر را شکسته… خداوند متعال بسیار رحیم است و برای تک تک مخلوقات خود خیر و برکت میخواهد، در وجود انسانها هم وقتی به دنیا میآیند ذرهی بدی نیست زیرا از روح خدا در ما هست، وقتی روحمان آغشته به خودبینی، غرور و تکبر شد آن ذره الهی کدر میشود و در برخی به کلّ تاریک و نادیدنی، این همان وضعیتیست که مثلا آدم بیرحمی انسان میکشد چون خود را برتر میپندارد…ما در این دنیا آمدیم تا میتونیم سعی کنیم از این ذره الهی که در ما به امانت گذشته شده به خوبی محافظت کنیم. این میزانی که من میدانستم حتما دوستان دیگر میتوانند بهتر از من به شما توضیح بدهند،
با فروتنی.
سلام بر دوستان در جواب zasa به نظر بنده در مرحله ای خوبی هستید چرا که متوجه عیب خود یعنی غرورتان شدید من که خودم بعضی از عیب ها را دارم و متوجه نیستم که دارم در نتیجه نمی توانم با آن مبارزه کنم شما ۱ قدم جلو هستید قدم بعدی مبارزه با آن عیب است که استاد الهی و جناب پرفسور الهی در کتاب های مختلف راه های میارزه را شرح داده اند .
ممکن است دوستان لطف کنند و آینه وار عمل کردن را با مثالی توضیح دهند.
ممنون
zasa عزیز
به نظر تمام جوابها را دوستان گفتند، من هم تجربه ای که در ارتباط با این موضوع دارم را بیان می کنم شاید بدرد شما بخورد، من در ارتباط با اعمال بدی که در دیگران می دیدم برای اینکه دچار قضاوت و بدبینی نشوم در درون خود می گشتم واعمال بدی را که داشتم بیاد می آوردم و یاداشت می کردم در اوائل چیز بدی در خود نمی دیدم ولی فقط کمی دقت والبته انصاف تعداد اعمال بد یاداشت شده من راچند برابر عمل بد دیگران بود( هم از نظر تعداد، هم از نظرزشت بودن) وقتی دوباره اعمال خود را بیاد می آوردم دیگر جایی برای بد دیدن دیگران نبود، البته نه اینکه دیگر این مشکل را ندارم بلکه سعی میکنم با دیدن عملی بد در دیگران سعی کنم ذربین را روی خودم برگردانم.
فکر می کنم اگر بتوانیم به خودمان یادآوری کنیم که همه مخلوقات اثری و ذره ای از “او” دارند، بهتر بتوانیم آنها را بپذیریم. مساله این است که ممکن است موجودی عیب و اشکالی داشته باشد مثل خود من، ولی با این حال خالقش او را دوست دارد، حتی بیشتر از یک محبت ساده، پس من هم ( اگر قرار است و دلم می خواهد که به آن احدیت بپیوندم ) باید یاد بگیرم بتوانم دیگران را دوست داشته باشم. اینکه همه را تهدیدی برای خودمان حس کنیم شاید از بدبینی ناشی بشود. در هر حال مبحث نیک بینی در متیس فروم خیلی خیلی به من کمک کرده است و همین جا از این بابت تشکر می کنم. خیلی ممنونم. البته نیک بین بودن به هیچ وجه به معنی کم عقل یا ساده لوح بودن نیست.
به این نتیجه رسیده ام که برتری ای نسبت به کسی در کار نیست.حتی اگر در حال حاضر به بهترین وجه ممکن عمل می کنیم توفیق و نظر خداست. کافیست خدا لحظه ای نظرش را بردارد معلوم نیست که چه کارهایی بکنیم!! البته گویا خدا توفیق را هم بی دلیل عطا نمی کند ولی در هر حال فکر می کنم اگر او حواسش بهمان نباشد خیلی ناامیدکننده خواهم بود.
سعی کردن در محبت به دیگران هم خیلی کمک می کند و باعث میشود کم کم بتوانیم آنها را دوست داشته باشیم و خوبی هایشان را هم ببینیم.
با تشکر از کامنتهای زیبای دوستان ،زسای عزیز حالاتی را که با آنها شخصا در درونم گرفتارم را چقدر زیبا بیرون آورده و تشریح کرده اید مهم اینست که مشکل را به دقت بفهمیم و از اینگونه ماندن ، بدمان بیاید ، مبارزه با مصادیق آن راحت تر است چون شما انگیزه را دارید ، مهم اینست که بفهمیم این دردها را داریم و چقدر هم ناپسندند ، مابقی کار بنظرم راحت تر است (مشکل من اینست که بدیهایم را نمی بینم و چون به آنها خو کرده ام زیاد هم بنظرم زشت نیستند متاسفانه اصلا برای کشف ِ آنها فکر هم نمی کنم ، بازی راحتتر است)، مثلا تلقین کردن در مواردی که در آنها ضعف داریم میتواند راهکار خوبی باشد و نا امید نشدن در مابقی عمر و خسته نشدن از شکستهای متوالیِ احتمالی از دیو نفس اماره که هزاران حیله و چهره دارد و ادامه ی این راه ِ کشف و مبارزه ی تدریجی با ترفندهای تازه به تازه ی نفس و نا امید و دلسرد نشدن و مدد خواستن و…. ، فکر میکنم به همین کارها میگویند سیرکمال ،کاری که احتمالا چندین هزار سال طول میکشد ،چون کار عملی کردنم بسیار ضعیف است فقط گفتارهای ۲۹۳و ۲۹۴ از کتاب برگزیده از استاد الهی که تجسم ِ کامل ِ دانش و عمل بودند را در اینجا تایپ مینمایم ، ۲۹۳: ” در طول عمرم هر چه به من بدی کرده اند فراموش نکرده ام ، ولی هرگز درصدد تلافی نبوده ام و مطابق همان بدی ، خوبی به آنها کرده ام .هر چه بدی بیش تر بوده ، خوبی بیشتر کرده ام . گاهی اوقات هم لازم است که طرف تنبیه شود . در این جا انسان باید مجتهد باشد بداند چه موقع باید تنبیه کند و چه موقع باید نرمش به خرج دهد . هیچ کس در اصل بد نیست بلکه بدی یک عارضه است . بنابر این نباید خودِ شخص را بد دانست بلکه نفس ِ آن عارضه ،بد است و برطرف شدنی است.”
۲۹۴:” هر وقت کار بر خلافی کردید ، مایوس نشوید ، اگر با قلب شکسته و خجلت زده به خدا پناه ببرید ، او اکرم الاکرمین است می بخشد. هر کس توبه ی نصوحی (سوره ی ۶۶ آیه ۸) کند خداوند کریم و رحیم است او را نجات می دهد ، توبه ی نصوحی ، یعنی توبه ی خالصانه که شکسته نشود . غفلت نکنید که از اعمال نیکتان «مغرور» شوید . چون اگر «مغرور »شدید بلافاصله ایجاب میکند شیطان هایی برایتان حواله شود.”
zasa عزیز،
به نظرم شما در نقطهء آغازین مطلب خود خطایی ندارید. همانطور که دوست گرامی عطار نوشته اند. البته اگر موضوع را کمی عادی تر ببینیم، شاید بهتر باشد تا اینکه همه را تهدیدی برای خود و خانواده. در اغلب کشورهای جهان معتقدند که همه راست می گویند، مگر اینکه خلاف آن ثابت شود. فکر می کنم، خوب است که نیک بین، ولی واقع بین باشیم.
در مورد بند دوم و سوم، بنده هم این مشکل را دارم. برای غلبه به آن سعی می کنم که این مثال را همیشه در ذهن داشته باشم. یک روز خداوند به حضرت موسی فرمود: برو و بدترین بندۀ مرا پیدا کن و بیاور. ایشان رفتند و یکی را یافتند و در حین آوردن، فکر کردند، از کجا که من بدتر از او نباشم؟ سپس خود را به حضور حق آوردند. خدا فرمود که اگر این کار را نکرده بودی، از پیامبری عزل ات می کردم. درس بزرگی در این حکایت نهفته است. تازه ایشان پیامبر و مقرب درگاهش بوده است. اگر بفرمائید که در آثارالحق از اینگونه مثالها بسیار است، به شما حق می دهم. از جمله آن پیرمرد ژنده پوشی که حضرت حاجی دست و صورت او را بوسیدند و یا داستان موسی و شبان. “استاد الهی فرموده: « این چیزها که می گویم، قصدم حکایت نیست، بلکه پندیات است….» ما نمی دانیم چه کسی نزد خدا عزیزتر و مقرب تر است. به همین جهت باید همیشه جانب احتیاط را گرفت. اگر رفتیم به آن دنیا و یکی از همان افرادی را که کوچکش فرض کرده بودیم و حقیرش شمرده بودیم، آمد و گفت هرکس او را ببخشد، من نمی بخشم. آنوقت چه؟ حداقل تقصیری که کرده ایم، حق الناس است و شما بهتر از بنده می دانید که هیچکس غیر از صاحب حق نمی تواند از آن بگذرد. حالا ما باید تجسم کنیم، به تعداد افرادی که در روز از کنار ما می گذرند، حق به گردن ما می آید. فقط بخاطر اینکه غرور داریم. آنهم به چه فضیلتی؟ اگر چیزی هم داریم از تعلیمات استاد است. والا با کدام ذخیره از آن مهلکه نجات پیدا خواهیم کرد.
اگر اینطور فکر کنیم که هرکس بیشتر می داند و کمتر عمل می کند، بارش سنگین تر است و در مقابل حق مسئولیتش سنگین تر، آنوقت همیشه سعی خواهیم کرد که خود را از دیگران پائین تر بگیریم. بنده خوب است، بدانم که اگر بالاتر از دیگران بودم، صفات پسندیده ام بیشتر بود تا کبر و غرور هزاران بدبختی دیگر. در این قسمت های پایانی، فرمایش شما را بهانه قرار دادم که نفس خودم را بکوبم و امیدوارم شما به خود نگیرید
در پایان می خواستم از اینکه خودم را با شما در یک جا دیدم عذرخواهی کنم. زیرا از کامنت شما بیش از غرور، شجاعت و صداقت می بارد..
در مورد سوال ۳۳ عزیز در کامنت ۴۴ ، در کتب راه استاد اصول در این زمینه آمده است ولی باید با تجربه و استفاده از عقل اعلیمان آنها را اولا بدانیم و سپس بطور مناسب و درست عمل کنیم مثلا بطور تئوری بدانیم با چه کسی و در چه مواقعی از نظر راه ِ استاد الهی ،باید رفتارمان آیینه وار باشد و در چه مواقعی طبق ِ متون گذشت نماییم ،شرایط گذشت چیست؟ در چه مواقعی باید تنبیه کنیم و… ولی تطبیق شرایط ،کارِ عقل اعلی ماست در کتاب طب روح ،ص ۴۳ سوال ۱۹ آمده : شما تلویحا گفتید که صداقت با شیاد و ریاکار مغایر اخلاق است ، اما اگر با اشخاص نادرست همانطور رفتار کنیم ،که آنها با دیگران رفتار میکنند ،آنها الگویی برای اصلاح خود نخواهند داشت. /پاسخ: هرگز نباید نادرست بود ،بلکه باید رفتارمان ««آیینه وار»» باشد به طوری که اشخاص نادرست تصویر خود را ببینند . ««شاید این کار به آنها کمک
کند تا خود را اصلاح کنند »»./در پاسخ این سوال مثالی میزنند از افرادی که باید با آنها رفتاری آیینه وار داشت / سوال ۲۰ :معذلک نمونه هایی مانند ژان والژان (در داستان بینوایان) وجود دارند که یک گذشت،آنها را از دزد بودن به انسانی درستکار تبدیل کرد. / پاسخ: ژان والژان فطرتاً «دزد و کلاهبردار» نبود ،احتیاج او را وادار به دزدی کرد نیت او «سودجویی » و یا «کلاهبرداری» نبود . اگر تاکید شده که نباید «با کلاهبردار ها» صادق بود ، مقصود «کلاهبردارهای حرفه ایی» است که این کار جزء طبیعت آنها شده و از آن لذت می برند”. / . شرایط ِ گذشت کردن را در صفحه ۳۳ از کتاب مبانی معنویت فطری فرموده اند ، سوال شده است : شما میگوئید باید حقوق خود و سایرین را رعایت کرد ولی آیا می توان از حقوق خود به نفع سایرین گذشت کرد؟ / پاسخ :”از حق خود به نفع دیگران گذشتن خوب است اما برای اینکار شرائطی لازم است . اول اینکه این گذشت نباید ضرر جبران ناپذیری به شما وارد کند . دیگر اینکه این گذشت فقط به خود شما مربوط شود یعنی حق شخص ثالث یا اجتماع پایمال نشود و همچنین شخصی که به خاطر او از حق خود میگذرید ،«لایق » آن باشد.” / در کتاب طب روح در ص ۴۲ س۱۵ به نیت و شرایطِ درونی ِ گذشت کننده اشاره فرموده اند /، سوال : به دفعات گفته اید که دفاع از حق بسیار مهم است ،اما به نظر می رسد که در اخلاقیات ،گذشت مهم تر است؟ / پاسخ: “گذشت موقعی مفهوم دارد که شخص از قدرت بیشتر یا مساوی برخوردار باشد و آن هم به خاطر رعایت اخلاقیات باشد ،نه از روی سهل انگاری و بزدلی یا از موضع ضعف”. این گفتارها نشان میدهد با چگونه اشخاصی باید آیینه وار عمل نمود و تحت چه شرایطی ، ولی اصل بر گذشت نسبت به عموم مردم قدرناشناس و نامهربان است …
با عرض سلام استاد فرموده اند به افراد بی ادب رحم نکنید اینه وار رفتار کردن اینست که با هرکس در حد فهم و شعور و شخصیتش با او رفتار کنیم از قدیم میگویند برای کسی بمیر که برایت تب کند با ادمی که کارش کنایه زدن است باید ایستادگی کرد و اعاده حیثیت کرد نه اینکه در درون خودخوری کرده غیبت کنیم عصبانی شویم رودروایسی کنیم اخر سر هم ما مقصر شناخته شویم رفتارمان طوری باشد اقلا دیگران هم به خودشان بیایند نه حق کسی را پایمال کنیم نه اجازه بدهیم کسی حق مارا ضایع کند مثل حکایت استاد که زمانی بلیط اتوبوس داشتند میخواستند روی صندلی خودشان بنشینند شخصی به صرف اینکه سرگرد است به ایشان بی ادبی میکند و ایشان هم مصرانه ایستادگی کرده جای خودشان را میگیرند همیشه اینه وار رفتار کردن اقلا باعث تغییر دیگران هم میشود و ما با شجاعت خودمان خدمتی هم به دیگران میکنیم که به اشتباه خودشان پی ببرند و خودمان هم از ضعیف بودن و دست و پا چلفتی بودن احیانا مصون میمانیم البته اینه وار بودن نیاز به مبارزه با نفس زیادی دارد که در بدو امر اسان نیست .مثل بعضی اشخاص در فامیل ممکن است باشند که کینه ای هستند ما باید در نهایت صبر چند صباحی ظاهرا نقش یک ادم کینه ای را بازی کنیم وفوری و مثل همیشه پیش قدم اشتی نشویم وفرصت بدهیم او هم کمی دردرون خودش فکرکند وقدمی در جهت بهبود خودش بردارد .اگر کسی در صف جای مارا میگیرد اعتراض کنیم .اگر کسی میخواهد با ابروی ما بازی کند دفاع کنیم اگر کسی میخواهد از ما سوئ استفاده کند ممانعت کنیم به صرف اینکه سالک هستیم نباید تو سری خور باشیم با عرض معذرت که مصدع اوقات شدم.
یکی از اشتباهاتی که مدتها به آن دچار بودم بحث افراط در چیزی بود که آ ن را احقاق حق میپنداشتم و نفسم تعابیرِ راه استاد را به گونه ایی برایم تفسیر مینمود که عملا انسانی حساس به عیوب دیگران (چون هر عیب دیگران در واقع به نوعی تضییع حقوق مارا هم در پی دارد)، بی گذشت و خرده گیر و ذره بین و جنگی گردیده بودم و تمام اینها را احقاق حق ِ خود دانسته و چشم پوشی از آنها را طبق مطالب ِ تعلیمات استاد ، ضعف و مهملی میدانستم آنقدر آیینه وار عمل کردم که همرنگ بدترین رنگهای جامعه ی پیرامونم شدم اصلا میکروسکوپ گذاشته بودم که کجا دارد حقم ولو ذره ایی نادیده گرفته می شود تا آنرا به هر وسیله ی ممکن بگیرم (احقاق حق نمایم ) جالب است که این حالت را که باعث ِ بد آمدن و عدم ِ تفاهم ِ دیگران با من در اجتماع و جنگی فرسایشی برایم می شد را رفتار آیینه وار و گرفتن حق و عملی درست و معنوی و منطبق با تعلیمات استاد هم میدانستم! . در گفتار ۲۹۳ از برگزیده که در کامنت ۴۷ عیناً تایپ شده ،مفاداً بیان گردیده در احقاق حق نباید هرگز نیتمان کینه و تلافی جویی باشد اگر بخواهیم همانند استاد رفتار کرده باشیم معادل همان بدی باید به آن افراد نیکی هم در جواب بنماییم ادامه ی گفتار :”… گاهی اوقات هم لازم است که طرف تنبیه شود در اینجا انسان باید «مجتهد» باشد بداند چه موقع باید تنبیه کند و چه موقع باید نرمش به خرج دهد …” دقیقا مشکل از همین اجتهاد ،شروع می شود که معمولاً اغلب ِ زمانهایی که باید نرمش به خرج دهیم تنبیه می کنیم و در نادر زمانهایی که باید تنبیه کنیم نرمش ِ بیجا بخرج می دهیم …. .”
باسلام وخسته نباشید از میتس عزیز
نکات بسیارریزی در اصول عقایداستاد نهفته است که هرکس براساس درک وپرورش فکر خود می توانداز آن برداشت وبرای عمل کردن استفاده کند مثل ایمان وتوجه به خدا مبارزه با بدی خدمت به خلق ………….
گفتنش آسان وعمل کردنش سخت ولی خدا ازما تلاش می خواهد ومبارزه نتیجه را باید به خدا واگذارکرد امیدوارم همه ما بتوانیم همانی باشیم که خدا از ما می خواهد.
فقط رضایت خدا…….
با عرض سلام به همه ی دوستان و متیس عزیز
در مورد نیک بینی میخواستم مطلبی در آثارالحق خوانده ام بیان کنم گفتاری هست که استاد فرموده اند: «حضرت مسیح و تعدادی از یارانشان در جایی عبور می کردند که لاشه ی سگی می بینند همه اطرافیان بیان می کند چه بوی بدی و حضرت مسیح می فرمایند چه دندان های سفید و زیبایی» که باید سعی کنیم این مسئله در پس ذهن ما باشد که بدی وجود ندارد و هیچ چیز بد خلق نشده است تا در موقع عمل بتوانیم دید نیک بین داشته باشیم.
با تشکر از پرفسور انور برای بیان زیبا و بسیار دقیق ایشان .
باعرض سلام و تشکر از پرفسو لیلی انور باتوجیه زیبا وبسیار قشنگشان از جوهر ادیان .باید بگویم که من خیلی استفاده کردم.ولذت بردم
باتشکر از مقاله بسیار ارزشمند وزحمات شما :اولا ایمان بیاور زان خدا هست بی همتا وفرد نامرءیا……….تاخداوند نوری به قلب کسی نگذارد ایمان پیدا نمیشود واقعا بی ریا وصادقانه از خداوند بخواهیم که به ما ایمان بدهد . او سخاوتمند وبخشایشگر است دوست دارد ازگنجینه اش این سرمایه جاودانی رابه مابدهد. باتوجه به بیت اول اصول عقاید از سرلطف وکرم درابتدا به همه این گوهر گرانبها داده شده ودر اصل مارا در نگهداری از ان راهنمایی میفرماید الی اخر
درود!
باسپاس از تمامی مراحل و واسطه هایی که این مطالب ارزشمند و آموزنده را در اختیار ما قرار دادند، به امید آنکه یکایک این پیام های آموزنده را به مرحله عمل و طبیعت ثانوی ام برسانم.
با عرض سلام :
« این چیزها که می گویم، قصدم حکایت نیست، بلکه پندیات است تا خودم چیزی را عمل نکنم غیر ممکن است به کسی بگویم و هر نکته ای که از زبانم خارج شود تا عمقش را نسنجیده باشم، به طوری که نه در دنیا و نه در عقبا ایرادی بر آن نباشد، بیان نمی کنم از کسی تقلید نکرده ام، همه اش نتیجه ی مشاهدات و تجربیات شخصی بوده عصاره ی اساس تمام ادیان را خلاصه کرده ام و در دو کلمه به دست سالکین راه حق داده ام. » و این شعر جوهر ادیان است
باید این کنفرانس را مجددا دید تا شخصیت و منظور استاد را از تعلیماتش وخرد و نیکی وبدئ و،،،،،، همه را بهتر فهمید وتلنگری دوباره به خودمان بزنیم.
تا با شد به أمید توفیق وهدایت او
با عرض سلام خدمت دوستان ومتیس عزیز :
امروز صبح برای بیدار شدن با حالت سردردوعصبانیت بیدار شدم چون شریک زندگیم برق را طوری روشن کرد که مستقیم به چشم خورد وچون حساس هستم سردرد گرفتم وهمین باعث عصبانیتم شد به هر جهت به ظاهر صبح خوبی را شروع نکردم ولی سعی می کردم با خودم مبارزه کنم وچیزی نگویم بلاخره بعد چند دقیقه ای مبارزه وتوسل جستن به او گفتم بروعلت را در خودت جستجو کن ، بلاخره بعد مدت زمان کوتاهی رفتم روی متیس و نا خوداگاه این کنفرانس را باز کردم و با گوش دادن ان اول خدا را شکر کردم بعد از خودم خجالت کشیدم که اینطوری فکر کردم با وجودی که همه چیز را به ما گفته اند و وقتی به این قسمت رسیدم.
( استاد الهی ما را به تغییر دیدگاه دعوت می کند. او می گوید هیچ مخلوقی بد نیست. این که گفتم تمام متافیزیک در این متن مطرح می شود، منظورم این بود که استاد الهی از زمره کسانی است که معتقد است « بد » وجود ندارد «بدی» یک عارضه است و وجود واقعی ندارد. چرا؟ دقیقا به علت اصلی که در ابتدا ذکر شد، زیرا خالقی وجود دارد که مخلوقات را به وجود آورده و خیر مطلق است و «بد» خلق نمی کند. «بد» خاص انسان هاست و نتیجه عمل بدی است که انجام می دهند. پس، او ما را به تغییر دیدگاه دعوت می کند و همچنین ما را دعوت می کند به جای توجه به عیوب دیگران، به عیوب خود نگاه کنیم این بسیار قابل توجه است. از یک سو، هیچ چیزی را بد نبینیم، اگر کسی کار بدی انجام می دهد، آن عمل بد است نه ذات آن فرد و از سوی دیگر، وظیفه داریم با آن عمل مبارزه کنیم. )
خدا را شکر کردم ، وقتی می خواهد چیزی را به ما یاد اوری کند بهانه ای درست می شود که ما از ان درس بگیریم حتی ان سختی وناراحتی که برایمان بوجود می اورد که برای اموزش ما است بعدا که متوجه می شویم برای اموزش وپروش روحمان ورشد عقل سلیمانمان است برایمان تبدیل به شکر گذاری می شود.