تعریفی دوباره از مهربانی
هنر مهربان بودن ـ یا نحوهی بروز دادن محبت ـ برخلاف آنچه که اغلب در جامعه گفته میشود، نشانهی ضعف نیست بلکه صفتی اخلاقی است. مهربان بودن کار چندان آسانی نیست. استفان آینهورن، متخصص سرطان در بیمارستان کارولینسکا استکهلم، در کتابش به نام «هنر مهربان بودن» به نکتهی قانعکنندهای اشاره میکند. او میگوید که مهربانی وجهه مناسبی ندارد و غالباً نوعی ضعف یا سادهلوحی محسوب میشود. ولی او مهربانی را شکلی از هوش و فراست میداند: « به نظر من مهربانی […] ناشی از سادهلوحی نیست، بلکه نشانهی شعور متعارف است». مهربانی صفتی است که به ما امکان میدهد مطابق اخلاق، یعنی با در نظر گرفتن راحتی دیگران زندگی کنیم. بدین ترتیب، مهربانی یعنی«هنر انسان بودن بین انسانها »، این معنی، درک بهتری از مهربانی را میسر میکند.
گرچه مهربان بودن، آسان به نظر میرسد، ولی چنین نیست، زیرا اغلب با شرایطی مواجه میشویم که قبل از اقدام به هر گونه کاری باید فکر و خِرد خود را به کار گیریم. آیا میتوانیم در هر شرایطی به قولمان پایبند باشیم؟ آیا برای حفظ دوستی میتوانیم دروغ بگوییم؟ ما مؤظفیم مطابق قواعد و قوانین تعیین شده عمل کنیم، اما این قوانین همیشه کار درست را به ما نشان نمیدهند و حتی ممکن است ما را به کاری وادار کنند که با واقعیتی که پیش روی ماست در تضاد باشد.
نویسنده در مقام یک پزشک، بارها با موقعیت های دشوار، گاه بسیار خاصی، مواجه شده است که باید بین «حفظ راز بیمار» یا برملا کردن آن برای نجات زندگی یکی را انتخاب کند: «تجسم کنید[…] شما پزشک هستید و بیمار شما خانمی است مبتلا به سرطان سینه[…]. او نمیخواهد خواهر کوچکش که سالهاست او را ندیده، از بیماریاش مطلع شود […] اگر خواهر کوچکتر از این بیماری بیخبر بماند با خطر مبتلا شدن به سرطان مواجه است[…] ولی اگر به او اطلاع دهید، امکان پیشگیری وجود دارد، اما با این کار قانون را زیر پا گذاشتهاید و ممکن است از شما شکایت کنند و از طرف کمیته پزشکان محکوم شوید. علاوه بر این خواهر بزرگتر نیز به خاطر افشای رازش بسیار ناراحت خواهد شد. در چنین شرایطی چه تصمیمی باید بگیرید؟» این مثال نشان میدهد که مهربان بودن مستلزم شعور متعارف و تصمیمگیری درست است.
استفان آینهورن پنج راهکار را برای عملکردی صحیح پیشنهاد میکند:
۱- در نظر گرفتن اصول اخلاقی، قوانین، قواعد و آداب […] که نحوهی عملکردمان را تعیین کنند.
۲- «توانایی عقلی» که ما را از صدمه زدن حفظ میکند.
۳- وجدان، که مانند قطب نمایی درونی عمل میکند، و سوپر ایگوی (صدای درون) ماست و ما را راهنمایی میکند.
۴- همدردی با دیگران که ما را در تشخیص اینکه چگونه «کار نیک» انجام دهیم و توجه به نیاز دیگران داشتن کمک میکند.
۵- کسانی که میتوانیم از توصیههایشان استفاده کنیم. قبل از انجام هر کاری با دیگران مشورت کنید- چنین کاری باعث خوشحالی مشورت شونده نیز می تواند بشود.
نویسنده مطالب خود را با مثالهای ملموس بیان کرده و این روش مطلب را روشنتر میکند. همچنین این کتاب تأیید میکند که مهربانی نه فقط برای دیگران بلکه برای خود ما نیز مفید است زیرا «هیچکس نمیتواند صادقانه کسی را کمک کند بدون آنکه خودش را کمک کرده باشد، این یکی از زیباترین پاداشهای زندگی است». این کتاب خواننده را به تفکر قبل از عمل دعوت میکند: تفکر درباره نتایج عمل و مهمتر از همه در نظر گرفتن مسئولیت های اخلاقی.
در فصل آخر کتاب، با برداشتی از اندیشه آلدوس هاکسلی، نویسنده میگوید: کمی ناراحت کننده است که تمام زندگی را به مشکلات انسانی توجه کرده باشیم و در نهایت بینیم که هیچ توصیهای نداریم جز اینکه بگوییم سعی کنید مهربانتر باشید. و چطور به این قاعدهی طلایی که او آن را هدف خود قرار داده است، اشاره نکنیم : « با دیگران همان طوری رفتارکنیم که میخواهیم با ما رفتار کنند».
قبل از عمل …. کمی دراینباره فکر کنیم.
برگرفته از سایت e-ostadelahi.fr
طبق تجربه های شخصی فکر میکنم مهربانی خوب است به شرطی که حقوق فردی خودمان نیز رعایت شود.هرگاه مهربانی موجب ظلم به خودمان گرددباید بیشتر فکر کرد وعملکرد خود را تعدیل کرد.
با تشکر فراوان به خاطر در اختیار کذاشتن این دروس زیبا
با سلام و تشکر بینهایت از ترجمه ی این مقاله ی زیبا و مخصوصا ویدیوی بسیار عالی ایی که بصورت ترجمه شده برای استفاده ی ما قرار داده اید.واقعا از زحمات عزیزان ممنونم.
با سلام و تشکر از متیس عزیز برای این مقاله زیبا و بروز.
من اصلا اعتقاد ندارم که مهربانی از ضعف و یا ترس باشد، برعکس مهربانی صفت مثبت و بزرگی است که اگر کسی این صفت را داشته باشد بسیار بسیار در معنویت کمکش می کند.ما باید به مهربانی بزرگان و دانشمندان معنوی توجه کنیم و درس بگیریم، آنها نه ضعفی داشتند و نه از چیزی می ترسیدند، فقط صفت مهربانی و محبت را در خودشون پرورش داند. در بزرگداشت یکصدمین سالگرد تولد استاد، یکی از دانشمندان گفت که استاد انسان دوستی به معنای واقعی است. برای استاد افراد فرقی ندارند، رنگ، نژاد، مرد، زن، ملیت، و… ایشان نسبت به تمام مخلوق مهربان بودند. واقعا همانطور که در مقاله هم اشاره شده بعضی وقت ها مهربانی استخوان آنسان را بدرد می آورد، نسبت به کسی که اصلا دوستش نداری و حتی در تضاد هم هستی، و باید یاد بزرگانی باشی که با چه حالت تسلیم و رضا مهربانی و محبت می کنند نسبت به خلق خدا.
با تشکر فراوان از متیس عزیز بابت مقاله و ویدئوی خیلی زیبا..
چند نکته از ویدئو بود که برای من خیلی جالب بود..
– در مهربانی هم از الهام گرفتن استفاده کنیم.
– در عمل به اصول خشک نباشیم.
– جوری عمل کنیم که انگار بار ایمان دنیا بر دوش ماست.
– درست عمل کنیم تا الگویی درستی برای دیگران باشیم. چون حتی بزرگسالان هم با تقلید کردن رفتار درست یا نادرست را از دیگران یاد می گیرند.
در مهربانی کردن هم از “الهام” کمک گرفت. لزوما نباید همیشه یک جور و یک مدل و به صورت خشک عمل کرد.
متن ویدئوی استفان آینهورن
هنر مهربان بودن
خیلی متشکرم، یکروز با مردی ملاقات کردم که یکی از نزدیکانش را در تصادف از دست داده بود. او آنچه را در اورژانس بیمارستان پیش آمده بود، برایم تعرف کرد. او گفت: همه خیلی مهربان بودند. آیا می دانید چه کسی بیشتر از همه به ما کمک کرد؟ من شروع کردم به حدس زدن که شاید پرستار، دکتر، یا کشیش بیمارستان بوده است. آن مرد سرش را تکان داد و گفت: نه، بهیار بیمارستان بود؛ زیرا در اتاق در کنار ما نشست. برای مدت نسبتاً طولانی حرف زیادی نزد. کار چندانی نکرد، ولی در کنار ما نشسته بود و به ما توجه داشت. او گفت: برای این کارش تا زنده هستم از او سپاسگزارم. کاری که او در آن روز کرد علامت عشق و مهربانی بود. ما هر روز با صدها نفر از همنوعانمان در خانه، در اتوبوس، در مغازه، در محل کارمان برخورد می کنیم و در هر یک از این برخوردها، تصمیم می گیریم چگونه با خواهران و بردرانمان ارتباط برقرار می کنیم. می توانید بگوئید که در واقع زندگی از این برخوردها تشکیل می شود. این ارتباط ها به زندگی معنا می دهند. شما با این کلمه آشنا هستید: مهربانی، این کلمه شهرت بدی پیدا کرده است. مهربانی ضعف یا ساده لوحی محسوب می شود. گاه گفته می شود: او مهربان است ولی گاوهای مزرعه هم مهربانند و من می گویم که زمان آن رسیده که تغییری اساسی در مورد کلمه مهربانی داده شود. من می گویم مهبانی نه ساده لوحی است و نه ضعف. مهربان بودن فقط زیبا نیست، بلکه راه موفقیت است. روشی که ما با همنوعانمان رفتار می کنیم می تواند برای سرنوشت خودمان در مقام فرد، در گروه، در اجتماع اثر بگذارد و موضوع اصلی این بحث این است که مهربانی، راه موفقیت است. باید ببینیم آیا می توانم شما را متقاعد کنم؟ ابتدا سئوالی مطرح می کنم: چه خصوصیت برجسته ای می خواهید داشته باشید؟ بین پنج خصوصیت فقط یکی را می توانید انتخاب کنید که عبارتند از:
یا میتوانید در حرفه تان موفق و ماهر باشید یا پروتمند باشید – منظورم ثروت زیادی است یعنی در حساب بانکی تان دویست میلیون یورو داشته باشید یا می توانید با هوش باشید – تا حدی که کاندید جایزه نوبل بشوید. یا مزه باشید – تا حدی که مردم با دیدنتان به شدت به خنده بیافتند یا انسانی خوب باشید. متأسفانه فقط یکی از این موارد را می توانید انتخاب کنید. آیا یکی را انتخاب کردید؟ حالا رأی می گیریم. بله درست شنیدید. کسانی که می خواهند در حرفه شان موفق باشند، دستشان را بلند کنند. هیچ کس در این گروه نمی خواهد در حرفه اش موفق باشد؟ کسانی که می خواهند ثروتمند باشند دست بلند کنند. هیچ کس در این گروه صادق نیست؟ دو نفر دست بلند کردند. با هوش چطور؟ ظاهراً این صفتی نیست که این گروه به دنبال آن باشند. یک نفر. چند نفر می خواهند با مزه باشند؟ یکنفر. چند نفر می خواهند انسانی خوب باشند؟ لطفاً دست بلند کنید. ۹۰ در صد، خیلی خوبه. از این رأی گیری چه درسی می گیریم؟ علی رغم آنچه می گویند که انسان بد است، یا اینکه دنیا محل بدی برای زندگی است، هر باری که این سئوالات مطرح می شود، جواب همواره یکی است. اکثریت مردم معتقدند که خوب بودن صفت بسیار مهمی است و این ارزش بخاطر سپردن را دارد. اما چرا باید انسان خوبی باشیم؟ چرا نباید با هم بد باشیم؟ چرا نباید همسایه مان را که ساعت ۷ صبح روز تعطیل چمن هایش را می زند کتک بزنیم؟ چرا باید با یکدیگر مهربان باشیم؟ جواب اینست: تحقیقات علمی ثابت کرده اند که از خوب بودن فایده می بریم. چندین مثال از این تحقیقات را با هم می بینیم. در این تحقیق چند نفر بازی ای را شروع میکنند. در این بازی دو استراتژی وجود دارد. می توانید خود خواه باشید و فقط به فکر خودتان باشید، یا سخاوتمند باشید و با دیگر بازیکنان همکاری کنید. بعد از بازی، ام آر ای مغزی بازیکنان گرفته شده و نشان داده شده که اگر سخاوتمند باشید و با دیگران همکاری کنید، ناحیه مربوط به لذت در مغزتان فعال می شود. این ثابت می کند که می توانید از انجام اعمال نیک واقعاً احساس لذت و خوشی کنید و جالب این است که هنگامی که مواد مخدر مصرف می کنید، دقیقاً همین ناحیه در مغز فعال می شود. این خبر خوبی است، اینطور نیست؟ ما میتوانیم اعتیاد را متوقف کنیم و به جای آن کارهای خوب انجام دهیم و از این کار به همان اندازه لذت ببریم. با این تفاوت که هیچ اثر جانبی هم ندارد. یک مثال دیگر می زنیم که مربوط به تحقیقاتی است که در کابین های تلفن عمومی صورت گرفته، سکه ای را در سوراخ مخصوص باز گشت سکه گذاشته اند، نصف کسانی که وارد کابین شدند، سکه را دیده و استفاده کردند و نصف دیگر آنرا بر نداشتند. هنگام خروج هر یک از افراد از کابین، هنرپیشه ای از آنجا عبور کرده و خود را روی زمین انداخته و تمام کاغذهایی که همراهش بوده روی زمین ریخته، نتیجه نشان داد، فقط ۵ درصد از کسانی که سکه را برندا شته اند به کسی کهروی زمین افتاده کمک کرده و کاغذهایش را جمع کرده اند. در حالیکه ۹۰ در صد از کسانی که سکه را برداشته اند، به فردی که زمین خورده کمک کرده اند. این چه به ما می گوید؟ به ما می گوید که اگر با شما خوب رفتار شود ولو این رفتار خوب توسط یک ماشین انجام شود، شما نیز به نوبهء خودتان با دیگران خوب رفتار خواهید کرد و این نشان می دهد که اگر شما کارهای نیک برای دیگران انجام دهید، امکان اینکه آنها هم متقابلاً کار نیکی برای شما انجام دهند افزایش خواهد یافت و حتی امکان اینکه برای دیگران هم کارهای نیکی انجام دهند نیز افزایش می یابد. بنا بر این، اعمال نیک مانند امواج گسترده می شوند. ما با کار کردن روی مهربانی نه فقط مهربان می شویم، بلکه عملکرد بهتری خواهیم داشت. مثالی در این باره، تحقیقاتی است که بر پزشکان انجام شده است. تعدادی پزشک را به دو گروه تقسیم کرده و فقط به افراد یک گروه آب نبات کوچکی دادند. بعد پزشکان دو گروه را آزمایش کردند. متوجه شدند کسانی که آب نبات گرفته بودند، ابتکار بیشتری در کارشان داشته، مشکل بیمارشان را بهتر تشخیص داده، سریعتر کار کرده و کمتر در کارشان تعصب نشان داده بودند و همهء اینها فقط به خاطر یک آب نبات کوچک بوده است و امیدوارم در ملاقات بعدی با دکترتان متوجه معنی آن باشید! وقتی انسان خوبی بشویم، خودمان از خوب بودن بهره می بریم و به ما انگیزه می دهد که مهربان شویم. حالا سئوال بعدی این است که چطور مهربانی را در خود پرورش دهم؟ یک روش خوب برای مهربانی تمرین است؛ زیرا نشان داده شده که با تمرین، هنگام رویارویی با مشکلاتِ ارتباطی روزمره بهتر عمل می کنیم. اگر تمرین کرده باشیم، در موقعیت های زندگی بهتر عمل خواهیم کرد. گاه هنگام رویارویی با موقعیتهای زندگی باید سریع تصمیم بگیریم. در اینجا یک تمرین کوچک انجام می دهیم. موقعیت را برایتان توضیح می دهم. چند ثانیه فرصت دارید دربارهء نحوهء عملکردتان فکر کنید، سپس همه باید پاسخ بدهند. موقعیت این است:
دروغ مصلحت آمیز
روزی دوستی با گریه به شما تلفن میکند. او زندگی خوبی دارد ولی شوهرش حسود است. او با دوست پسر سابقش برای شام بیرون رفته است. ملاقاتشان کاملاً دوستانه بوده ولی شوهرش که از ملاقات آنها مطلع شده ، بسیار عصبانی است. دوستتان با التماس از شما می خواهد که به شوهرش بگوئید که آنشب با او بوده اید و اتفاقی دوست پسر سابق را دیده اید و فقط صحبتی کوتاه بین او و دوستتان رد و بدل شده است.
آیا برای نجات دوستتان دروغ خواهید گفت؟ حالا کسانیکه دروغ نخواهند گفت دستشان را بلند کنند. تقریباً ۵۰ / ۵۰ است. از این چه نتیجه ای میگیریم؟ میتوانیم بگوئیم که راستگویی یک روش پسندیده است و اگر مردم به یکدیگرز دروغ می گفتند، چه جور جامعه ای داشتیم؟ یا میتوانید بگوئید: تحقیقات علمی نشان داده اند که به چه میزانی دروغ می گوئیم. می خواهید بدانید چه تعداد دفعاتی دروغ می گوییم؟ بله؟ ما بطور میانگین سه بار در روز دروغ می گوییم. نظرتان در مورد کت جدیدم چیست؟ اوه خیلی شیک است. ما دائماً این طوری رفتار می کنیم و شاید بپرسید، یک دروغ دیگر چه اشکالی دارد؟ نمی گویم که در این شرایط باید دروغ بگویید. پاسخ را به عهدهء خودتان می گذارم. بلکه می گویم که رسوم و قواعد، خط مشی ای را برای ما تعیین می کنند، اما آنها از ما سلب مسئولیت نمی کنند. گاه با شکستن یک قاعده کار پسندیده تری انجام می دهیم تا با دنبال کردن آن. قواعد و رسوم نمی توانند خشک باشند. حالا داستانی را در مورد بدترین قاعدهء خشکی که با آن مواجه شدم، برایتان می گویم. این ماجرا ۱۸ سال پیش اتفاق افتاد. پسرمان مایکل تازه به دنیا آمده بود و سه هفته داشت. من و همسرم تصمیم گرفتیم به سینما برویم. مایکل را با خود به سینما بردیم. به گیشه رفتم و دو بلیط خواستم. او به من و به مایکل نگاه کرد و گفت نمی توانید بچه با خودتان به داخل سالن ببرید. گفتم جای نگرانی نیست، این بچه بسیار ساکت است و تقریباً هیچوقت گریه نمی کند. اگر گریه کرد، فوراً سالن را ترک خواهیم کرد. او در پاسخ گفت: مسئله این است که این فیلم مختص افراد بزرگسال است! بعد از اینکه خودم را کنترل کردم گفتم: این یک موقعیت خوبی است که در مقام یک دکتر با او صحبت کنم. گفتم: ببینید، من یک پزشک هستم و می دانم که بچه سه هفته ای نمی تواند چشمانش را بر یک تصویر متمرکز کند و آنچه را که روی صحنه است ببیند. بعد با لبخندی به من نگاه کرد و گفت: ولی می تواند بشنود! فکر می کنید به ما اجازه داد وارد سالن شویم؟ خیر، موردی افراطی از اجرای قاعده ای خشک. حالا موضوع امروز الهام است. هنگام عمل به مهربانی الهام بسیار مهم است. می خواهم با شما در بارهء اهمیت سرمشق خوب بودن صحبت کنم؛ زیرا مردم همیشه به آنچه میگوییم عمل نمی کنند، بلکه آن کاری را که انجام می دهیم، انجام می دهند. می دانید بچه ها چطور یاد می گیرند؟ فکر می کنید که بچه ها با شرکت درکلاس های پنهانی راه رفتن و حرف زدن را یاد می گیرند؟ خیر آنها با تقلید کردن می آموزند. جالب اینست که ما در بزرگسالی هم با تقلید کردن می آموزیم و همچنان از دیگران تقلید می کنیم. می دانید این به چه معنایی است؟ به این معنا است که دیگران به ما نگاه می کنند و همان کاری را که ما انجام می دهیم، انجام می دهند. کودکان و بزرگسالان، همانند ما عمل می کنند، به همین دلیل مهم است که فقط حرف نزنیم، بلکه عمل کنیم. الان یک تمرین کوچکی را با هم انجام می دهیم. خواهش می کنم از جایتان بلند شوید، دیوید می تواند از جایش بلند نشود. من روی صندلی می ایستم تا همه بتوانند من را ببینند. همه من را می بینند؟ حالا همه هر کاری را که می گویم انجام دهند. پاهایتان را کمی باز کنید. بعد چند بار بالا و پائین کنید تا بدنتان نرم شود. حالا بایستید و دست راستتان را بلند کنید. با انگشت سبابه و شستتان یک دایره درست کنید. دستتان را به سمت صورتتان ببرید و روی دهانتان بگذارید. (این در حالی است که دستش را روی لّپ خود می گذارد) حالا خودتان را نگاه کنید و از خودتان بپرسید دهانتان کجاست؟ حالا لطفاً بنشینید. همیشه همین نتیجه است – (به دهانش اشاره نموده، می گوید) لب در اینجای صورت است. همیشه همینطور است. با اینکه تاکید کردم هر کاری را که می گویم انجام دهند، ۲۰ در صد کاری را که می گویم انجام می دهند. ۸۰ درصد کاری را که انجام می دهم، انجام می دهند. برای اینکه ما بیشتر متمایلیم از دیگران تقلید کنیم تا به آنچه می گویند عمل کنیم. برای همین آنچه که انجام می دهیم، از آنچه می گوییم مهم تر است. شما نباید احساس حماقت کنید. من همکاری در مرکز نشر دارم که مرا هفت بار در حال کنفرانس دادن دیده و هر بار همین کار را کرده. پیشتر گفتم که مهربانی، راه موفقیت است و می خواهم باز بگویم که حقیقتاً راه پیشرفت است. شما از مهربان بودن فایده می برید، زیرا باعث می شود، احساس خوبی کنید. تجربهء فعال شدن مرکز لذت را یاد بیاورید. ولی فقط این نیست، زیرا مزایایی هم به همراه دارد. اگر کار خوبی برای دیگران انجام دهیم، امکان اینکه دیگران هم در حق ما خوبی کنند، افزایش می یابد و علاوه بر این اعمال خوب مانند امواج گسترده می شوند و در نهایت همه از آنها استفاده خواهند برد. هر کسی مسئولیت بزرگی در قبال خودش، خانواده اش، دوستانش، آشنایانش، همکارانش و ……… دارد و فقط به این افراد خلاصه نمی شود. من می گویم: هرکسی باید طوری زندگی کند که گویی ایمان دنیا روی شانه هایش است و این نوع مسئولیتی است که به عهدهء ماست. کاری را که آن بهیار برای آن خانواده انجام دا به یاد بیاورید. ما هیچوقت قربانیان بدون دفاع نیستیم. ما همیشه می توانیم کاری برای برادران و خواهرانمان انجام دهیم. و حرفم را با سئوالی که از شما می پرسم و هر کسی باید از خودش بپرسد، تمام می کنم. اگر کمک به همنوعانم وظیفهء من نیست، پس وظیفه چه کسی است؟
خیلی ممنون
با تشکر از متیس عزیز برای مقاله و ویدیوی عالی و سپاس از آذر مهر عزیز برای نوشتن متن ویدیو برای دوستانی که نمی توانند آنرا مشاهده نمایند ممنونم.
با سلام و تشکر از این مقاله ی زیبا، واقعاً وقتی صبح این مقاله را دیدم خوشحال شدم،ولی در موردش خیلی سوال دارم:
معمولاً کسانی می توانند با دیگران مهربان باشند و همدردی کنند که خودشان هم به نوعی همان مشکلات را قبلاً چه در این زندگی و چه در زندگی های قبل کشیده باشند،البته قانون کلی شاید نباشد ولی خیلی این مطلب را در زندگی تجربه کردم.
حال سوال دارم چگونه می توان بدون اینکه تجریه ای در قبل داشته باشیم دیگران را درک کنیم و آنها را همانگونه که هستند با نقاط ضعف شان بپذیریم؛در حقیقت بتوانیم خود را به جای دیگران بگذاریم؟
با سلام و تشکر فراوان
مهربانی کردن در این دنیا هم بسیار سخت شده ، گاهی آنرا ساده لوحی می پندارن و گاهی فکر می کنند که میخواهیم سو استفاده ای در این قبال از آنها بکنیم.
در هر صورت نباید ناراحت شد هر چند که بسیار دشوار است ، اما من خودم در این مواقع جمله نتیجه نوعدوستی حق ناشناسی است را بیاد می آورم و کمی آرام تر میشوم.
با تشکر از شماو به نظر من مهربانی یک اصل مهم در منویت است و باید مانند بزرگان با همه خلق مهربان بود البته با در نظر گرفتن عقل رحمانی .
اثارالحق گفتار ۱
شعار دینی ام این است که :
نسبت به همه مهربان باشم .
مهربانی اگر در جامعه فراگیر شود . اسایش دنیا و اخرت را در پی خواهد داشت . چون یک نیروی فوق العاده قوی وموثر در جامعه ایجاد خواهد کرد . که مشگلات را سهل و انجام کارهای
عام المنفعه رواج مییابد . نیروهای منفی در ایجاد زمینه فعالیت بی اثر می گردد . اما باید از محبت دیگران سوء استفاده نکرد و محبت انها را دلیل بر ضعف ندانست .
از محبت مار موری میشود- – – از محبت دیو حوری میشود
از محبت مرده زنده می شود- -از محبت خواجه بنده میشود
نحوه محبت کردن نیز مهم و موثر است ودر این امر باید
حقوق خود و دیگران را ملحوظ داشت و تعادل را رعایت کرد
با تشکر از متیس عزیز و دست اندرکاران. خیلی ممنون از زحماتی که برای ما می کشید.
از آذرمهر عزیز هم خیلی ممنون که متن کنفرانس را قرار دادند.
در جواب دوست عزیز ۶ فکر می کنم اگر نسبت به اطرافیان و آنجه که در اطرافمان می گذرد- همانطور که در سه مقاله نوعدوستی آمده بود- بی تفاوت نباشیم در آنصورت می توانیم حال دیگران را درک کنیم و با آنها همدردی کنیم.
مثلا در مثال سامری نیکوکار, سامری چه بسا عین آن صحنه ای که دیده بود- فردی زخمی که راهزنان هر چه داشت را برده بودند و او را مجروح کرده بودند- برای خودش اتفاق نیفتاده بود ولی از آنجا که رقت قلب داشت و نسبت به اطرافیانش هم بی تفاوت نبود توانست به آن شخص کمک کند.
ما هم اگر سعی کنیم که انسانها را دوست داشته باشیم و نسبت به دیگران بی تفاوت نباشیم می توانیم خودمان را به جای آنها بگذاریم. در مورد دوست داشتن انسانها مطالب زیبایی در متیس فروم در قسمت “مفهوم گذشت چیست” مطرح شده است که خواندنش برای خود من خیلی لذت بخش است.
با سلام
بنظر منهم نیت همه جا حرف اول را میزند مثلا من خودم زمانی سعی میکردم با یک عده ای مهربان و با محبت باشم ولی بعد از سالها متوجه شدم بخاطر ضعف و ناتوانیم بود نه بدلیل دوست داشتن و محبت واقعی به آنها… یعنی فقط از ترس اینکه اذیتم نکنند محبت و مهربانی میکردم
بنابراین همانطور که گفته اند بعضی وقتها از ضعف و ناتوانی هم هست
با تشکر از این مقاله مفید
در رابطه با سوال ۶ من هم سوالی برایم بیش آمد و آن اینکه اصلا آیا برای محبت کردن به مردم باید آنها را دوست داشته باشیم و درکشان کنیم یا در مورد آنهایی که دوست نداریم کافیست که فعلا به طور ظاهری محبت کنیم؟ و مطلب دیکر اینکه کاهی بر اساس تربیت یا رودربایستی یا مناسبات اجتماعی و غیره به شخصی یا اشخاصی محبت می کنیم، آیا می شود این را به حساب محبت کردن که در این مقاله به آن اشاره شده یا در همه تعالیم هست کذاشت؟ یعنی یک حالت محبت ظاهری یا به نوعی مراعات مردم را کردن نه با نیت صرفا رضای خدا بلکه نوعی جلب منفعت و کسب احترام اجتماعی و … من دقت که کردم دیدم بیشتر محبت هایم به دوستان و اطرافیانم از این نوع است و واقعا آنها را دوست ندارم.
تا میتوانید محبت کنید محبت کنید محبت کنید.گفتار استاد الهی .وقتی به این گفتار فکر میکنم مهربانی و محبت خدا را بیشتر احساس میکنم وتشویق میشوم برای مهربان بودن .ما باید با مردم مهربان باشیم تا بتوانیم بگوییم ای خدای مهربان باید این صفت خدا را درک کرده باشیم وگرنه هر چه بگوییم ای خدای مهربان فقط به زبان گفته ایم. حال در جواب دوست عزیزمان ۶ درست است باز همان قانون طلایی خود را به جای دیگران گذاشتن. همانطور که میخواهیم مردم با ما مهربان باشند ما هم بایید با انها مهربان باشیم انها را درک کنیم و دوستشان داشته باشیم .در این صورت هم خودمان لذت میبریم و هم دیگران . دیگر چه میخواهیم .چه توفیقی بالاتر از این .
من همه عمر با همه مهربان بودهام و خیلی از موارد تا آنجایی که میتوانستم از لحاظ مادی و روحی به دوستانی که احتیاج به کمک داشتهاند کمک کردهام و اگر باز هم موقعیتی برای کمک پیش بیاد حاضر به همه نوع کمک هستم، این در خصلت من هست، و نمیتوانم غیر از این باشم، اما موارد بسیاری در زندگیم پیش آمده که به وضوح دیدم که از حس انساندوستی من سؤ استفاده میشود، من ا نمیتوانم به آنها حتا بگویم که من فهمیدم که از مهر و انسانیت من سؤ استفاده کردید. این از ضعف من به حساب میاید، چگونه میتونم رابطه انسانی با ادامها داشته باشم بدون اینکه مورد اشتباهی پیش بیاد و انسانها با من رابطه یی از سر برابری داشته باشند بدون اینکه من احساس غبن کنم و آنها هم راضی باشند.
با سلام
در ارتباط با سئوال ۶ عزیز که پرسیدند چگونه بتوانیم خود رابه جای دیگران بگذاریم؟
در کتاب راه کمال فصل ۲۰ “رفتار انسان در این دنیا”
صفحه ۱۳۳ (یک قانون طلایی)راهکار داده شده.در انتها فرمودند.”در قلب هر انسانی ذره ای الهی نهفته است,از این روجلب قلوب جلب الطاف اوست”.
با توجه به راهکار داده شده,برای خود کار عملی برداشتم
خدا را شکر می گویم که به من توفیق داد ,که دیگران را
همان طور ببینم که هستند .(فقط به ذره الهی نهفته شده
در قلب شان توجه کنم)
نتیجه این که همه را دوست دارم همان طور که هستد,بدون تفاوت.حالا آرامش بیشتری دارم وکمتر رنج می برم از گفتار وکردارشان.
مهربانی میتواند حتی یک لبخند ساده باشد.
با سپاس
در جواب سایه عزیز,
فکر می کنم محبت کردن به طور ظاهری هم خوب است. خیلی عالیست اگر محبتمان واقعی و از ته قلب باشد ولی اگر نیست, به نظرم محبت ظاهری هم خوب است. در آنصورت شاید اگر از نوع محبت واقعی نباشد بتوان آن را در دسته ادب و نزاکت ظاهری گنجاند. ولی به طور کلی خیلی خوب است که سعی کنیم انسانها را دوست داشته باشیم.
گاهی همانطور که اشاره کردید محبت کردنمان از روی جلب منفعت است که به نظرم بهتر است نیت رضای خدا را به خودمان یادآوری و تلقین کنیم و نگذاریم نفس از حربه محبت, برای جلب منفعتش و خودخواهی هایش استفاده کند. چون محبت ابزاری است که واقعا جواب می دهد و می توان انسانها را با محبت جا به جا کرد. ولی برای کسی که در راه معنوی رهروی می کند به نظرم لازم است که این نیت رضای خدا را به خود یادآوری کند.
در مورد فواید محبت , در ویدئو آمده بود (ضمن تشکر از آذرمهر عزیز که از متنشان استفاده میکنم) :
– محبت باعث فعال شدن ناحیه مربوط به لذت در مغز می شود, همان قسمتی که در صورت استفاده از مواد مخدر تحریک میشود.
– محبت راه موفقیت است.
– تحقیقات علمی ثابت کرده اند که از خوب بودن فایده می بریم.
– اگر کار خوبی برای دیگران انجام دهیم، امکان اینکه دیگران هم در حق ما خوبی کنند، افزایش می یابد .
– عمل نیک ما مانند موجی گسترده می شود و علاوه بر اینکه دیگران استفاده می کنند امکان عمل مشابه از طریق دیگران را به وجود می آورد (در واقع منشا اثر خیر میشویم).
این موارد قطعی است. مثل توپی که به زمین می زنیم و به سمت ما برمی گردد. ولی فکر می کنم برای کسی که می خواهد صفتی مثل مهربانی- که از صفات بزرگ خالقش است- را در خودش پرورش دهد خوب است در این روند نیت رضایت خدا را در ذهن داشته باشد و به آن توجه کند.
در میان فواید محبت, فکر کردن به اینکه با محبت کردن می توانم منشا اثرخیر بشوم و با انجام کار خوبی در ابتدای روز, بتوانم موجی از نیکی را گسترده کنم خیلی برایم خوشایند بود.
تجربه ای دارم که شاید بیانش بد نباشد. متوجه شده ام که آدمها موج مهر و محبت یا بی مهری ما را بدون اینکه حتی یک کلمه حرف بزنیم, کاملا میگیرند.
همکاری دارم که در دو بخش مجزا کار می کنیم. فرد با سوادی است ولی خیلی به سر و وضعش نمیرسد و من از این نظر خیلی او را نمی پسندم. همانطور که گفتم چون در دو بخش مجزا کار می کنیم اصلا کاری به کار او ندارم فقط یک احساس درونی اینچنینی نسبت به او دارم. چند روز پیش در نشستی با همکاران دیگر دیدم یک تکه ای به من انداخت… خیلی توی فکر رفتم که من که اصلا به او کاری ندارم برای چی او باید از من لجش بگیرد!!؟؟ خیلی فکر کردم.. دیدم درست است که من با او هیچ برخورد ناخوشایندی ندارم ولی همین دید تحقیرآمیزی که به او دارم موجی ایجاد می کند که او میفهمد و احساس می کند. متوجه شدم که این حس, بوی غرور می دهد و برای همین او هم از من خوشش نمی آید. چون خودم را از او برتر می دانم.
روز بعد سعی کردم با او صحبت کنم و به نحوی محبت کنم. برای اینکار سعی کردم در مورد زمینه ای که او وارد است صحبت کنم و سعی کردم نظر او را بخواهم. بدین نحو خواستم برای او عزت واحترامی قائل شوم یا حداقل برخوردی به وجود آورده باشم برخلاف بی تفاوتی همیشگی که نسبت به او داشتم…
این بود که خواستم بگویم محبت کردن, روشهای خیلی زیادی دارد.یکی از آنها هم می تواند نظرخواهی از دیگری باشد..مهم این است که آن حس احترام و محبتی که شما می خواهید به فرد منتقل کنید, منتقل شود. مثل آن بهیاری که نشسته بود و فقط با “حضورش”, محبتش را منتقل می کرد.
با تشکر از نظرات زیبای دوستان (مخصوصا نسبت به دلیل مهربانیهایی که میکنیم که خیلی در خودشناسی در این زمینه به من کمک نمود )در مورد سوال سایه ی عزیز بنظرم اگر بتوانیم با نیت رضای خداوند، مهربانی کنیم در حالیکه دیگران را هم قلبا کاملا دوست داریم این امر نشان می دهد که در معنویت شکر خداوند وضعیت خوبی داریم، ولی شخصا برای تک تک این مسائل باید کار عملی تعریف کرده و با فشار در این زمینه ها قدم به قدم فعالیت کنم.مثلا استاد مثالی نقل به مضمون فرموده اند که اگر کسی مثلا حتی اگر برای خودنمایی و زینت ،هم در مقابل منزلش درختهایی بکارد که دیگران از سایه ، زیبایی و … آنها بهره مند شوند بازهم برایش از نظر معنوی مفیدست ،یعنی به نظرم می آید انجام کار خوب ، حتی با نیتی نفسانی باز هم از انجام ندادنش بهتر باشد .البته این نباید دلیلی شود که نیاتمان را سعی نکنیم که الهی تر نماییم.بلکه به این معنیست که کامل نبودن نیتمان نباید دلیلی شود که کار شایسته را انجام ندهیم.
با سلام در مورد سوال ۶ عزیز در کامنت ۸ ،می خواستم بگویم این هم از نعمات ِ بودن در راه ِ معنوی درست است که اگر کسی بدی ایی می بیند برایش مایه آموزش شود که مانند آنرا با دیگران عمل ننماید و… ، و خود مرتبه ایست و نیاز به شکرگزاری دارد و حاصل تفکر و مطالعه و توجه به معنویت واقعیست . معمولا انسانها عکس اینند .و بدی را به دیگران بازتاب می دهند (با شیوه های فرافکنی ،خالی کردن عقده و عصبانیت خود بر سر دیگران و آزار ضعیفتر ها، کم کاری ، پرخوری ، بیحوصلگی و… بازتاب مشکلاتشان را به دیگران بر می گردانند)پس تجربه های ناگوار اگر همراه تعلیم گرفتن از دروسی درست و سعی در انجام آنها نباشند ممکنست باعث تخریب بیشتر ظاهری فرد هم بشود،حتی انسانها مشکلاتی که در زندگیهای گذشته شان داشته اند را نیز زیر نظر اساتید معنوی پس از مرگ ، در برزخ ،مرور و موشکافی و حلاجی مینمایند اینگونه است که از آنها استفاده کرده و در زندگیهای بعدیشان روحیه ایی قویتر داشته و بهتر عمل مینمایند .و برای کمتر نیاز شدن وقوع حادثه ی ناخوشایند برای فهمیدن و سیر کمالمان ، باید سعی کنیم مانند شاگردی متوسط دروسمان را در حد امکانمان بخوانیم تا که کمترین تنبیه برای آموزشمان ایجاب شود.مانند یک شاگرد که درسش را با زور ِ چوب معلمش و با مرارتهای بسیار وزحمت می خواند و دیگری که بطور داوطلبانه تکالیفش را در حد امکاناتش انجام می دهد .فرموده اند نقل به مضمون ، که ما اگر هزار یکم تکالیفمان را هم انجام بدهیم تنبیه مان هم نمی کنند. ولی همچننین نقل به مضمون آمده بود گاهی اوقات تنبیهات برای وسیعتر شدن ظرفیت روحی ماست ،یعنی لزوما همه ی مشکلات عکس العمل رفتارهای نادرست سابق ما ممکنست نباشد.
با سلام ، بنده ««بیشتر»» در آثار استاد مفهوم محبت کردن به دیگران را مشاهده کرده ام تا دوست داشتن دیگران را ،البته مثلا در گفتاری نقل به مضمون می فرمایند که محبت نمودن به ایتام برای من از آن منظر بسیار سخت است که خود را ملزم مینمایم آنها را از ته قلبم مانند فرزندان خودم دوست داشته باشم.
یعنی محبت و کمک ظاهری را کافی نمی دانسته اند و ارزشی خاص برای محبتی که از ته قلب باشد قائل بوده اند. ،ولی ««بیشتر»» به نظر حقیر در متون تاکید برای ما محبت کردن به دیگران بوده تا سعی بر دوست داشتن دیگران ، و در عوض تاکید خیلی بیشتری بر دوست داشتن قلبی خداوند شده است … مثلا جناب پروفسور الهی در یکی از کتبشان نقل به مضمون چنین می فرمایند که در مراحل بالای معنویت ،افراد به عموم (حتی دشمنان خودشان) هم کمک و محبت می کنند از روی ِ محبت و علاقه و عشق قلبی ایی که به آنها دارند زیرا در همه ی موجودات و انسانها اثراتی از خداوند را می بینند ،یعنی به نوعی این محبت ِ فرد به خداست که به سمت مخلوق کشیده و معطوف شده و باعث دوستداشتنی تر شدن دیگران برای بزرگان معنوی می شود،پس به نظر می آِید بهینه تر و مفیدتر است روی صفت دوست داشتن خداوند بیشتر کار کنیم و سعی کنیم دیگران را هم دوست داشته باشیم چون ذره ایی از همان خداوند را در خود جای داده اند و بخاطر اینکه خداوند هم از این دوست داشتن و محبت کردن به دیگران خوشحال میشوند، اینگونه نیتمان هم خالصتر می شود.
گفتارهائی از آثارالحق
۹۹- محبت خدا بر مال و منال و اولاد مقدم است .
۱۱۵- عشق و محبت را بر خدا قرار بدهید .
۱۲۲- محبت داشتن به بچه هم از خود دوستی سر چشمه می گیرد .
۱۷۶ محبت باید به کسی کرد که قابل آن محبت باشد .
۱۷۷- ظاهر و باطن،دنیاوآخرت هرچه بخواهید در ریشه است .
اگر ریشه محبت کرم خوردگی پیدا کرد و یا فاسد شد ، هر چه دارد خراب میشود.
حضرت عیسی هم پایه کلامش روی محبت بوده است .
انسان خودش تا حدودی در پرورش محبت دخالت دارد.
از محبت مار موری میشود——- الخ.
شخصی که محبت دارد همیشه شاد ، با حال و مکیف است.
۳۰۷-اگر بکسی محبت کردید تازنده هستیداسمش رانیاورید..
۳۱۰- یگانه چیزی که انسان را از خوف مرگ و از طمع دنیا و از وسوسه شیطانی نگه میداردمحبت خداست که مانند فرشته ای چون آمد این دیوها فرار می کنند .
محبت بخدا انسان را از همه چیز بی نیاز و مستغنی می کند.
با سلام و تشکر از مقاله و صحبتهای دوستان، بنظرم باید مدام به خود یادآوری کنیم که این ما هستیم که به محبتی که به دیگری می کنیم احتیاج داریم و نه شخصی که به او محبت می کنیم، از این طریق نه تنها منت نمیگذاریم بلکه از او متشکر خواهیم بود.
از طرفی بنظرم آمد که رابطه ای مستقیم بین محبت و قضاوت نکردن افراد وجود دارد: هر چه کمتر در مورد شخصی قضاوت کنیم بیشتر به او محبت خواهیم داشت. محبت همیشه هست ولی آن نفس است که نمیگذارد محبت را به فکر و به عمل برسانیم، از وقتی که شروع به قضاوت می کنیم، امکان محبت کردن به شخص را از خود می گیریم و حتی اگر خود را وادار بکنیم، آنقدر خشک و مصنوعی است که دلی خوشحال نمی شود! شاید یکی از شرطهای محبت این باشد که اشخاص را همانطور که هستند قبول داشته باشیم و به خود یادآوری کنیم که همه در این زندگی زمینی هستند که مسیر سلوک خود را طی کنندو مانند ما نقاط ضعف هم دارند و بدون قضاوتشان راهی که دلشان را خوشحال می کند بدست بیاوریم(گاهی محبت کار خاصی نیست و فقط همینکه در کنار شخصی خوشحالیم حس می کنیم آن شخص به ما محبت دارد).
سلام و تشکر از زحمات شما امروز خواندن این مطلب مرا به خود اورد که به رفتار و کردار روزانه ام عمیق تر فکر کنم و بعد به عمل بگذارم زیرا خیلی عا قلا نه تر است که در بر نا مه های روزانه کاری انجام دهم که هم خیر برای خودم دارد همه برای دیگران .مرسی
با تشکر از دوستانی که پاسخ بنده را دادند. تجربیات مطرح شده خیلی مفید است اینکه برای ایجاد محبت قلبی از فکرمان شروع کنیم و با فکر مثبت و قضاوت نکردن که دوستان اشاره کردند به طور سیستماتیک احساس محبت قلبی را پرورش دهیم. فکر کردم برای شروع از یکی از اطرافیانی که ازش خوشم نمی آید شروع کنم. مثلا برای این هفته یک نفر را بنویسم که حواسم باشد و توجه کنم که ازش قضاوت نکنم یا احساس و فکر بدی در مورد او را در خودم پرورش ندهم. شاید در این مرحله نیاز به حرکت بیرونی خاصی نباشد.
ببخشید مطلب دیگری را هم می خواستم اگر دوستان کمک کنند و اگر تجربه ای در این زمینه دارند بفرمایند شاید به مطلب مهربانی بی ارتباط نباشد و آن اینکه در کتاب حضرت شیخ که فرموده اند “دوست داشتن مردم یک واحد سلوکی است” برای برداشتن این واحد و گذراندن آن چه پیشنهاداتی دارید. چون از ظاهر این مطلب می آید که دوست داشتن مردم هم به اندازه محبت کردن مهم است. شاید هم مربوط به مراحل بالای معنوی است و کار ما نیست.
سلام niloofar عزیز:
منم تقریبا مثل شما هستم، البته نه به این شدت که شما جزء فضیلت اخلاقیتان شده. همیشه فکر می کنم ما چرا به این دنیا آمدیم، برای اینکه این بعد ها را در وجودمان پرورش دهیم، البته در حد تعادل. خدا رو شکر شما تونستید به فضلت تبدیلش کنید و حالا باید مبارزه را برای به تعادل رساندنش انجام بدی. خوش به حالتون که این فضیلت را دارید. البته برای به تعادل رسوندن مهربانی و محبت، خودم خیلی فشار آوردم تا کلمه “نه” را هم یاد بگیرم، اونجایی که حس می کردم دیگه داره از من سوء استفاده میشه با فشار و کلی عرق کردن می گفتم نمی تونم یا نمیشه و… تجربه ای از یک دوست بیان می کنم. من با کسی کار می کردم که واقعا آدم با محبتی بود، یه روز محل کار نشسته بودیم، کسی اومد بعد از کلی احوال پرسی و خوش و پش مبلغی را از ایشان درخواست کرد، ( مستحق نبود وضع مالی خوبی هم داشت ) خلاصه دید که داره سوء استفاده می کنه و جواب نه را با فشار داد و اون هم رفت. بعد از رفتنش رو به من کرد و گفت، نگاه کن ببین پیشانی من چیزی هست، منم متوجه نشدم منظورش چی بود، گفتم نه چیزی نیست، کمی قرمز شده بود بعد فهمیدم که تازه منظورش چی بود. ولی واقعا این یک فضیلت است و انسان باید در جامه های گذشته خیلی روش کار کرده باشه تا بتونه چنین حالتی داشته باشه. بعد از اینکه کمی آروم شد، به ایشان گفتم که چشمه آب دست خودش نیست باید از اون آب بطراود و محیط اطرافش را سبز کنه. چه بخواهد و چه نخواد آب از اون تراوش میکنه هر جایی جلوش رو بگیری از جای دیگه یرون میزنه. شما هم روی این فضیلت کار کردی و زحمت کشیدی دست خودت نیست، خدا هم برات حواله می کنه، بجای اینکه ناراحت بشی ببین کجا لازمه که محبت کنی و کجا باید کتمان کنی البته خیلی سخته ولی با تعالیم استاد، کم کم روح پرورش پیدا می کنه و می فهمه که چکار باید بکنه.
با سلام در مورد سوال کامنت ۲۸ از سایه ی گرامی ،کامنت ۲۳ خود را برای جلوگیری از سوئ تفاهم، بیشتر باز میکنم در جمله ایی که مفادا از یکی از کتب پروفسور الهی آوردم برداشت شخصی ِحقیر این بود که منظورشان این بوده که اگر هم کسی را قلبا دوست نداریم به اجبار خود را ملزم به انجام اعمال محبت آمیز به او بنماییم زیرا تنها بزرگان معنوی هستند که صرفا بخاطر ِعشقی که به دیگران در قلبشان احساس می کنند به دیگران کمک می کنند و این عشق هم به خاطرِ اینست که وجود خداوند را در تمام مخلوق حس می نمایند و چون عاشق خدایند بخاطر وجود خداوند در دیگران و موجودات و…، آنها را دوست دارند مطالعه ی کامنت ۱۷ از فروزنده ی عزیز در این زمینه بسیار کمک کننده است ،یعنی شخصا فکر میکنم برای کار عملی قرار دادن ِ دوست داشتن ِ دیگران ، بهتر است شاید ابتدا خدا را سعی کرد بیشتر دوست داشت و بعد سعی کرد دیگران را چون ذره ایی از خداوند در آنها وجود دارد سعی کنیم بیشتر دوست بداریم ،این گونه حرکت کردن به سمت ِ ایجاد صفت دوست داشتن ِ دیگران در قلب خودمان ، باعث می شود نیتمان مافوق علی تر شده رابطه مان با خداوند و مخلوق هم زیباتر و مستقل تر گردد و اگر هم در اثر این دوست داشتن سوئ استفاده یا بی محبتی یا سردی ایی و… از دیگران دیدیم مثل ِ مورد سوال نیلوفر عزیز که خودم هم خیلی درگیر چنین مشکلاتی هستم، کمتر ناراحت شویم چون ما معامله ی مان را با خداوند کرده ایم و منظور در این فرآیند خداوند بوده است پس از دیگران در ازای محبتی که می کنیم هیچگونه انتظاری نداریم (حتی سوئ استفاده نشدن ) چون پاداش و انرژی معنویمان را از خداوند قبلا دریافت کرده ایم البته فواید بسیار زیاد دیگری نیز در این شیوه و رویکرد به پرورش صفت ِ دوست داشتن دیگران نیز وجود دارد که … .
نظر حقیر نسبت به سوال زیبای نیلوفر گرامی هم بسیار نزدیک به ع-علی عزیز است . با تشکر.
با سلام در مورد سوال نیلوفر گرامی علاوه بر صادق بودنِ سخنان ع-علی عزیز در بسیاری از مواقع ،در تکمیل به عرض می رسانم که شاید باید صفت ِ گذشت و اغمازمان را گاهی در مورد سو ئ استفاده ها و فرصت طلبی های ِ حقیری که دیگران از محبت مان می کنند در خود پرورش دهیم. خودم هم وقتی دقت می کنم در بسیاری از مواقع نسبت به محبتی که دیگران و خداوند و … به من می کنند از روی نا آگاهی ،سوئ استفاده ها و قدر ناشناسیهایی مینمایم ،باید سعی کنیم در مواجهه با این گونه رفتارهای ِ دیگران اولا از آنها کینه ایی به دل نگیریم و سعی در تلافی کردن فعال و غیرفعال نداشته باشیم که خود این گذراندن ِ یک واحدِ مشکل ِ ِ معنویست و سعی کنیم آنها را حتی الامکان ببخشیم و بعد تلاش کنیم به نوعی که پرده دری نشود گاهی شاید بد هم نباشد که با دیگران در مورد رفتار ناشایستشان انتقاد و صحبتی هم داشته باشیم بسته به اهمیت موضوع وشرایط . می توانیم دفعه بعد دیگر با آن فرد به گونه ایی رفتار نکنیم که بتواند به سو ئ استفاده ی خود ادامه دهد و… ،ولی فکر میکنم نمی توان در این نوشتارهای کوتاه راه حلی جامع (حتی اگر کسی آنرا کاملا می دانست) ارائه داد که بتواند همه ی ارتباط های ما و دیگران را در همه ی شرایط ، کاملا چنان درست و منطقی تنظیم نماید که نه حقی از کسی ضایع شود و همه هم همیشه در این ارتباطهایشان راضی و برنده باشند ، منهم از این دست مشکلات بسیار دارم کلا این صدمه خوردنها و زدنها متاسفانه فکر میکنم تا مرحله ی کمالمان در ارتباطات هایمان برای آموزشمان احتمالا وجود خواهند داشت فقط باید به خود بگوییم که در این آسیب و رنجی که می بینیم درسی نهفته است که تا زمانیکه آنرا نیابیم حکمت و دلیل ِ آموزشی ِِآن شرایط را نگرفته ایم باید بدنبال ِ درس ِ آنها و نقاط ضعف خود و اصلاحشان بود متشکرم.
سایه عزیز:
دوست داشتن و محبت به دیگران از روی عشق کار مقامات بالای معنوی است. در حد ما که گرفتار پوست و استخوان و نفس هستیم، دوست داشتن و محبت کردن حتما دلیل دارد. برای درک بیشتر هر کس به درون خودش نگاه کند، و کسی را که دوستش دارد و نسبت به او محبت دارد و به خودش اجازه نمی دهد عیبهایش را ببیند ارزیابی کند، به شرطی که با خودمان صادق باشیم، می بینیم که دلیل های زیادی پیدا می کنیم. مثلا طرف جایگاه مادی یا معنوی خوبی دارد، توی اداره کاره ای است، تیپ خوبی دارد، دستش به دهنش می رسد، و… البته این خارج از طبیعت نیست، محبت و دوست داشتن ما از روی تلقین و اجبار است. به خودمان فشار می آوریم و تلقین می کنیم که محبتی که انجام می دیم رضای خدا هم درش باشه. اگر در خودمان هم دقیق شویم می بینیم که درست است. به همین خاطر گفتم که در سده استاد عنوان شد “استاد انسان دوستی به معنای واقعی است”. به نظر من جای تعجب نداره، چون ما گرفتار نفس هستیم و هیچ کسی در این دنیا نمی تواند( حداقل من و امثال من) نیتی صدرصد مافوق علی داشته باشه، استاد هم از ما فقط مبارزه می خواهد نه نتیجه. متاسفانه من از مبارزه هم کم میگذارم، بعد توقع دارم به کمال هم برسم و اسم دانشجو هم روی خودم میگذارم،
با سلام
نیلوفر جان, من هم مثل شما ,این از خصوصیات اخلاقی ام می باشد که نمی دانم کجا ؟ چه مقدار ؟ با چه کسی؟چنین روشی داشته باشم(یعنی فرشته وار)بدون اندیشیدن البته خودم را می گویم ,که چنین ضعفی دارم.ع-غلی عزیز در کامنت ۲۹گفته اند که حالا باید برای به تعادل رسیدنش مبارزه کرد.برای به تعادل رساندن صفت مهربانی ومحبت همان طور که نوشته اند”باید (نه گفتن ) را بیاموزیم.
اولین باری که نه گفتم اواخر شب بود طبق معمول با من تماس گرفتند برای انجام کاری(البته کسان دیگری که بتوانند کار ایشان را انجام دهند بودند).پاسخ دادم که ببخشید در شرایطی نیستم که بتوانم انجام دهم,خیلی سخت بود. تا صبح راه رفتم,گریه کر دم واز خدا عاجزانه کمک خواستم,راهنمائیم کند.یکی دو روز بعد دوستی تجربه ای شبیه به تجربه من تعریف کردند ,ایشان هم معتقد بودند که نه گفتن سخت است اما باید یاد بگیریم.ع-علی عزیز راهکار خوبی را ارائه نمودند ومهرداد عزیز در کامنت ۳۱ ان را کامل کردند.
باتشکر
خداوند مهربان ترین مهربانان است,
اما برای آنکه بیاموزیم ,گاهی به ما نه می گوید.
Man ham hamin moshgel ra ba atrafian daram, inkeh hamisheh be derang be hame baleh gofteam va agar roozi na begoyam hame asbani ham me shavand. Albateh hamisheh fekr me kardam baraye rezayeh kodast ta inkeh ba khondaneh nazrarteh doostan fahmidam ke in tor nist chera ke gadr nadani ya narahati doostan baeseh dekhoryeh man ham me shavad. . az tamaome doostan barayeh tajrobiateshan mamanoonam,
من دوستی داشتم که هر کاری از دستش می آمد برای اطافیانش کوتاهی نمی کرد و تقریباً به هیچکس نه نمی گفت. خیلی ها هم بودند که از روحیات او سوء استفاده میکردند. سالها قبل او را از دست دادم، و بعد از رفتنش متوجه شدم که امتیازات برجستهء بسیاری را مال خود کرده بود و ما از آنها خبر نداشتیم. اگر قرار بود که امثال من او را قضاوت کنند، آنقدر به او بر چسب می زدیم که تقریباً هیچ چیزی نصیب اش نمی شد. باید دید قضاوت خدا چطور است. البته باید حواس مان جمع باشد. اگر در اینجا کم دقتی شود، آرام آرام درس مهربانی به راهکارهای دوری از مهربانی تبدیل می شود. همیشه همینطور است تا درسی میرسد نفس هم تعلیمات خود را آغاز می کند. که باید مواظب باشیم سوء استفاده نکنند و …… و راهکارهای نه گفتن به دیگران رونق میگیرد.
اشتباه نشود من منکر این نیستم که بعضی از مردم خیلی دست خیر دارند، ولی ما وقتی خودمان را قضاوت می کنیم، بیشتر کارت تبریک است که برای خود می فرستیم و نقاط قوت خود را درشت تر از نرمال می بینیم. من فضولی می کنم. پیشنهادی دارم که حداقل در این مدتی که این درس را گرفته ایم، بگذاریم مردم از ما سوء استفاده کنند و ما در حق همه مهربان باشیم. این شعار دینی استاد است.
یا سلام
من با آذر مهر موافقم . من مثل همین دوست آذر مهر هستم و خیلی ها از مهربانی من سوء استفاده می کنند خیلی ها هم کار خیری که می خواهم برای دیگری انجام دهم می گویند خیلی ساده هستی چرا این کار را انجام می دهی و…( حتی بعضی وقت ها به خودم می گویم چرا اینقدر ساده بازی در می آورم ولی دست خودم نیست بی اختیار انجام می دهم ) ولی چندی پیش که زندگی ام را مررور می کردم متوجه شدم که زندگی ام از خیلی اونهایی که از من و افرادی مثل من سوء استفاده می کنند خیلی بهتر است و کاری که کرده ام چون برای خدا بوده و نیت خیری داشتم خدا نگذاشته ضرر بدی متوجه اهم شود .
در ضمن جواب محبت فدر ناشناسی است. شاید این قانون را خدا گذاشته که ببیند آیا بعد از قدرناشناسی هم باز مهربانی می کنی ؟ چون (( خودش )) اینطور است هر چقدر ما نسبت به (( او )) قدر ناشناسی و ناشکری می کنیم (( او )) باز و باز و…. به ما مهربانی می کند .
امروز مقاله را بار دیگر به لطف خدا مطالعه کردم بسیار زیبا و ربطش با درسهای استاد الهی را بیشتر درک کردم که گفته اند مردم اعم از این که خوب باشند یا بد ما باید خوبی کنیم .ملک جان نعمتی در یکی از گفتار هایشان گفته اند هنر ان است با بدان خوب باشیم وگر نه با خوبان که همه خوبند.یا باز هما قانون طلایی خود را به جای دیگران گذاشتن.گفتارها در این رابطه بسیارند همگی بیشتر از بنده خوانده و میدانید . اما منظور بنده این است که ما ناخوداگاه به نفع خودمان کار میکنیم اگر با تلقین سعی کنیم به یاد خدا مهربن باشیم حتی اگر در جایی هم افراط یا تفریط کنیم خدا خودش همه چیز را میزان میکند و نمیگذارد سر اخر به ضررمان تمام شود با نیت خوب و با یاد او واقعا از اشتباهات در امان میمانیم .بنده که تا این سن رسیده ام دیدم که یک بار محبت البته با این نیت کردم ان شخص چندین برابر محبت کرده و میدانم که این کار خداست برای این که انرزی بیشتری بگیرم برای مهربانی کردن .با پیشنهاد اذرمهر جان موافقم شعار دینی استاد الهی را همیشه به یاد داشته باشیم و به ان عمل کنیم که بالاترین ارامش است و لذتش را هم ببریم.
با سلام وتشکر از مطالب آموزنده
امیدوارم با تلاش وکوشش وبا توجه به مبدا به پیشرفت معنوی خود کمکی کنیم
با سلام
این مقاله مثل همه مقالههای این سایت مرا تکان داد و انگار فقط و فقط برای من فرستاده شده بود چون بینهایت با این مسئله درگیر بودم از ۲ روز قبل انگار همه اطرافیانم را خدا بسیج کرده بود تا این پیغام خودش رو به گوش من بار دیگر برسونه از طریق تلفن …باور کنید .من خیلی کم به رادیو گوش میدم اما رادیو رو هم که روشن میکنم مجری از فواید محبت کردن به همنوعم داره حرف میزنه یه جورایی انگار خدا داره منو بمباران عمل کردن به این “هنر “زیبا میکنه خلاصه من به لطف خودش جدیتر دارم روی این مسئله کار میکنم با کلمات خیلی قشنگ که اگر کسی با خودم اینگونه حرف بزنه لذت میبرم، صحبت میکنم چیزی که در این چند روز برای من پیش اورده اینه که من چقدر “ارومم ” “چقدر شاد و سرحالم “کمتر خسته میشم تا میام از اطرافیانم خسته بشم متوجه کار عملیم و اینکه این امتحانه تو داری به اون ذره محبت میکنی پس “طرف مقابلت ” فقط یه مهره اییه که دستگاه علییت جلوی تو گذاشته و این یاداوری مثل ابی روی اتش نفس منه خلاصه من به لطف الهی تحول درونی خودم رو متوجه میشم باز تاکید میکنم چیزی که من بیشتر متوجه میشم و با التماس از خدا خواستم کمک کنه اینه که من در برخورد بدی که با من میشه در همون موقع متوجه این میشم که این امتحانه و همین کمک الهی باعث میشه که من محبت خودم رو بیشتر کنم و یا لااقل برخورد بدی نداشته باشم .قبلا بعد از خرابکاری متوجه این موضوع میشدم اما الان در همون گیرو دار منو متوجه میکنن و این هم از محبت و مهربونی و لطف الهی است . من که خیلی مدیون خدای مهربون هستم.
فکر میکنم همیشه «نه» گفتن مساوی «نامهربانی» نیست. اگر مجبور میشویم در جایی «نه» بگوییم ولی این «نه» از روی فکر باشد و با حرص خوردن همراه نباشد یا با طرف بد نشویم و قضاوتش را نکنیم، یا به بیان دیگر سعی کنیم هنوز دوستش داشته باشیم، دلیل این نیست که بیمحبتیم. شاید در یک صحنه پیش بیاید که باید نه بگوییم ولی بگردیم و با دلسوزی کاری که از دستمان بر میاید بعدا برایش انجام دهیم یا کمک فکری کنیم یا لااقل خیرش را بخواهیم. برای من اغلب اینطور پیش میاید که اینقدر از دست طرف یا درخواست کمکش لجم میگیرد و یا احساس مورد سؤاستفاده واقع شدن به من زور میآورد که با حالت انتقامجویی «نه» می گویم و ازاینکه او را از سر خودم باز کردهام قلبا کیف میکنم و در موردش خیرخواهی ندارم. علتش را هم این دیدم که بر خلاف اینکه یکی از دوستان اشاره کرد، یادم میرود اگر محبتی در گذشته به طرف کردهام یا بخواهم در آینده بکنم، فایدهاش مستقیما به خودم میرسد و در این مورد من محتاج او هستم نه او محتاج من.
علاوه بر نکات عملی خود مقاله و فیلم، نکاتی در جواب دوستان واقعا راه گشا بود. ممنونم. با اینکه بارها شنیده بودم ولی انگار تازه جا افتاد: اینکه اگر سعی کنیم محبت و علاقه به خدا را در خودمان پرورش دهیم، مردم را به خاطر «او» دوست خواهیم داشت و رفتارمان با آنها طور دیگری خواهد بود.
سایه جان این در کامنت ۴۱ دو خط اخر دقیقا چیزیست که همگی داریم میگوییم و تا بحال یاد گرفته ایم منتها هر کس با بیان خودش گفته .واقعا حضور و یاد خدا همه چیز و همه کس را برای ادم زیبا میکند و نه تنها مهربانی را میشود کرد بلکه با لذت و کمال میل و ذوق میشود انجام داد زیرا که یاد او تمام خوبی ها و خوشی ها را در بر دارد.
از کامنت ۲۳, محمد عزیز, متشکرم از نکته دقیقی که مطرح فرمودید.
با سلام و تشکر از s.m عزیز و نظرات بسیار زیبای دیگر دوستان ، واقعا همه را با دقت همیشه مطالعه می کنم و همواره هم لذت برده ام ممنونم.
با تشکر از متیس و در ضمن تجربیات و نظرات کاربران محترم.
در باره محبت و مهربانی تقریبا موردی نبوده که مهربانی کرده باشم و در فکرم شمارش آن ثبت نشده باشد. در زندگی روزمره اکثر موارد مهربانی و محبت را با نوعی معامله میفروشم. مخصوصا سر کار. ولی هدفم مشخص است و آنرا به عنوان عمل معنوی تلقی نمیکنم.
ولی وقتی تمرین مهربانی و محبت را با نیت معنوی انجام میدهم موضوع صدو هشتاد درجه فرق میکند. یعنی قبل از عمل با توجه به انجام حرکتی خدا پسندانه شروع میکنم, دیگر سوء استفاده و فرد مقابل را نمیبینم و در عوض کمبودم در ارتباط با آخرتم جلوی دیدم است
در این ویدئو اشکالی که به چشم میخورد این است که فاکتور اصلی که خدا و رضایت اوست از قلم افتاده است و همین باعث می شود- در اجتماعی که محبت ساده لوحی محسوب میشود و نمی توان منکر این واقعیت شد -در صورت سواستفاده از محبت فرد بعد از مدتی انگیزهاش از بین برود و حتی دچار سرخوردگی شود. در حالیکه نیتی معنوی مانع از تمامی این افکار و سرخوردگی ها است، زیرا هدف اصلی خوشحال بودن خودمان و یا کسب لذت از محبت کردن نیست بلکه هدف کسب رضایت خداست
من هم با نظر کاوه گرامی موافقم. اصولا صفات اینچنینی که ممکن است از عمل به آنها متضرر بشویم مثل همین مهربانی و نوعدوستی را فقط با نیت رضای خداست که می توانیم انجام دهیم وگرنه اگر بخواهیم ظاهری نگاه کنیم خودآزاری که نداریم که پس از هر بار آسیب دیدن از مهربانی و نوعدوستی باز هم سعی کنیم خوبی کنیم و نوعدوستی به خرج بدهیم.
فقط به نیت رضای خداست که واقعا می توان دوباره سعی کنیم به آن صفت عمل کنیم ولی مساله اینجاست که برای کسی که می خواهد معنویت را شروع کند عمل با نیت رضای خدا ، آن هم وقتی واقعا شناخت زیادی از آن منبع عظمت و زیبایی ندارد و انس قلبی با او ندارد کار ساده ای نیست. فکر کنم برای همین این دلایل در اینجا ذکر شده است وگرنه عمل با این نیت که بعد از مهربانی کردن من، یکی هم پیدا میشود و به من خوبی می کند نیت خالصی نیست و مثل معامله است ولی فکر می کنم برای شروع و برای کسی که شناخت زیادی از خدا و معنویت ندارد محرک و انگیزه ای است.
در کتاب راه کمال آمده است که اخلاقیات بدون خدا مثل درخت کم ریشه است که با اولین وزش قوی باد بر زمین میافتد. وقتی کاری را انجام دهیم و عامل اصلی که خداست را در نظر نگیریم بعد از مدتی مسئله سود و زیان و معامله پایاپای پیش میآید. و اگر احساس کنیم که کسی که به او کمک کرده ایم قدرناشناس است معمولا به آن کار ادامه نخواهیم داد. زیرا انسان طبیعتا کاری را که برایش نفعی داشته باشد انجام میدهد و برای انجامش انگیزه پیدا میکند. اگر خدا را در نظر داشته باشیم و به عالم دیگر معتقد باشیم میدانیم که هر عملی ثبت است و کمکی که به دیگر ی میکنیم در اصل برای تأمین سرنوشت اخرویماست. و لو شخصی که به او کمک کردهایم قدرناشناس باشد باز هم میدانیم که این عمل مثبتمان ثبت است.
دوستان عزیز،
به نظر می رسد که آقای استفان آینهورن در راهکار سوم خود، از پنج راهکار برای عملکردی صحیح،
«۳- وجدان، که مانند قطب نمایی درونی عمل میکند، و سوپر ایگوی (صدای درون) ماست و ما را راهنمایی میکند».
با اشاره به وجدان و تشبیه آن به قطب نما نظری جز خدا، ندارد. ولی امروزه که مردم نسبت به نام “او” حساسیت پیدا کرده اند، آقای آینهون در یک کنفرانس علمی، بعنوان یک پزشک، از هوش خود استفاده کرده اصول حقیقی معنوی را با زبانی عاقل پسند، ارائه می کند و این خود هنری است که هر کدام از ما نیز اگر آنرا بیاموزیم، میتوانیم دیگران را از آموخته های حقیقی بهتر بهرمند کنیم م
مگر وجدان چیست؟.
نکتهء قابل توجه دیگر برای دوستان از پاراگراف آخرِ مطلب،
در فصل آخر کتاب، با برداشتی از اندیشه آلدوس هاکسلی، نویسنده میگوید: کمی ناراحت کننده است که تمام زندگی را به مشکلات انسانی توجه کرده باشیم و در نهایت بینیم که هیچ توصیهای نداریم جز اینکه بگوییم سعی کنید مهربانتر باشید. و چطور به این قاعدهی طلایی که او آن را هدف خود قرار داده است، اشاره نکنیم : « با دیگران همان طوری رفتارکنیم که میخواهیم با ما رفتار کنند».
این هم از مطالب عنوان شده در دقایق پایانی ویدیو
من می گویم: هرکسی باید طوری زندگی کند که گویی ایمان دنیا روی شانه هایش است و این نوع مسئولیتی است که به عهدهء ماست. کاری را که آن بهیار برای آن خانواده انجام دا به یاد بیاورید. ما هیچوقت قربانیان بدون دفاع نیستیم. ما همیشه می توانیم کاری برای برادران و خواهرانمان انجام دهیم. و حرفم را با سئوالی که از شما می پرسم و هر کسی باید از خودش بپرسد، تمام می کنم. اگر کمک به همنوعانم وظیفهء من نیست، پس وظیفه چه کسی است؟
ایمان دنیا روی شانه هایش است، یعنی چه؟ فقط با استفاده از ذکاوتش، از بردن نام “او” خودداری کرده است.
نکته ای دیگر برای توجه دوستان،
«استفان آینهورن، متخصص سرطان در بیمارستان کارولینسکا استکهلم، در کتابش به نام «هنر مهربان بودن» به نکتهی قانعکنندهای اشاره میکند.»
امروزه مردم دنیا می خواهند که قانع شوند، که چرا باید با همه مهربان بود؟ و طبیعتاً اگر چیزی برایشان سود نداشته باشد، در پی آن نخواهند بود؛ و این خوب، عاقلانه هم به نظر میرسد. مهم اینست که بتوان شخص غیر معتقد را هم به کار اخلاقی خداپسند، تشویق و راهنمایی کرد، همهء دنیا که در پی معنویت به معنای یک شاگردِ راه کمال نیستند.
در اینجا دکتر آینهورن با توضیح دادن یک آزمایش علمی ثابت می کند که مهربانی چه خواصی دارد:
«بعد از بازی، ام آر ای مغزی بازیکنان گرفته شده و نشان داده شده که اگر سخاوتمند باشید و با دیگران همکاری کنید، ناحیه مربوط به لذت در مغزتان فعال می شود. این ثابت می کند که می توانید از انجام اعمال نیک واقعاً احساس لذت و خوشی کنید و جالب این است که هنگامی که مواد مخدر مصرف می کنید، دقیقاً همین ناحیه در مغز فعال می شود. این خبر خوبی است، اینطور نیست؟ ما میتوانیم اعتیاد را متوقف کنیم و به جای آن کارهای خوب انجام دهیم و از این کار به همان اندازه لذت ببریم. با این تفاوت که هیچ اثر جانبی هم ندارد.»
من کاملا با نظر اذر مهر عزیز موافقم
جملهای که از دیر باز گذشتگانمان زمزمه میکردند “محبت محبت میأورد” .چه بسا باعث آموزش در فردِ محبت دیده میشود .با توجه به گفتاری از آثار الحق یادآوری این نکته نیز ضروری است که نشانهٔ نو دوستی قدر ناشناسیست ،دلسردی از ناسپاسی دیگران نباید ایجاد ناامیدی در محبت کند که این خود امتیازی استثنائی میباشد..
یک سئوال،
دوستان عزیز، چه عواملی باعث میشود که ما نسبت به اطرافیان مهربان نباشیم؟
با سلام با توجه به نظرات زیبای دوستان و مخصوصا مطالب کامنتهای ۴۸و ۴۶ و کامنتهای زیبای آذرمهر عزیز ، واقعا خدا را شکر میکنم که اینگونه ، تفاوت ِ اثرات ِ مافوق علی ِ نیتها و انگیزه ها در اعمال ِ معنوی ،برای آنهایی که تعلیمات استاد الهی را دنبال میکنند، حداقل به صورت تئوریک ، مشخص است و قطعا همه مان هم تلاشمان را در حد توانمان برای عملی تر کردن ِ تئوری هایی که به آنها باور داریم در حد مقدوراتمان انجام میدهیم و همین تفاوتهای کوچک در تئوری ، در نهایت به نظر حقیر ،تفاوتهای بزرگ پس از سالها در راهرویان ایجاد مینماید .با مطالعه ی سمینار ِجناب دکتر آینهورن و شیوه ی مادی انگیزش دهی و اثرگذاری ایشان بر روی مخاطبین محترمشان، که همانطور که ۳۳ عزیز هم فرمودند برای آن عزیزان که شاید، ایمان کمتری به لزوم ساختن آخرتشان و… دارند ، بسیار هم مناسب و به جا و انگیزش دهنده هم می باشد. شخصا حداقل به صورت عقلانی و تئوریک این نوع انگیزه دادن را در مورد خودم ، هرگز دنبال و تلقین نکرده ام ( ولی در باطن انگیزهایم غالبا متاسفانه ،نفع مادی یا شبه مادی بوده است). این مقاله عکس العملهای مثبت ِ مادی ِ نیکی را در ذهن و روان ِ خودمان و جامعه به زیبایی نشان می دهد در حالیکه شخصا انگیزه ی ««تلقینی ام»» کسب رضایت خداوند ،و کار برای ساختن حیات ابدی ام بوده است . انگیزه دادن به خود بصورت ِ شبه معنوی که در مقاله آمد مزایا و معایب خاص خودش را نیز دارد که ۳۳ و کاوه عزیز به درستی به آنها اشاره داشتند ولی بنظرم کسانیکه شاگرد تعالیم استاد الهی می باشند سیستم انگیزش دهی ِ عملیشان مافوق علی تر است ،البته این مقاله در مورد ِآگاهی رسانی ِ تاثیرات بیولوژیک و عکس العملهای مادی ِ خوبی، بطور علمی و بطور تجربی بسیار موفق است ،و در نوع خود بسیار ارزشمند می باشد. برداشتی که از مقاله داشتم و به تجربه بارها برایم هم ثابت شده است اینست که با تلقین ِ افکار مثبت و انجام ِ اعمال نیک ،اولین کسی که ملحوظ از سعادت و خوشبختی مادی و روانی در همین دنیا شده است خودم بوده ام .و اگر زجری کشیده ام ناشی از شیوه ی نگرش و اندیشه و رفتار اشتباه خودم بوده است. متشکرم.
در مورد سوال آذرمهر عزیز ،می توان به وسوسه های ارواح منفی یا ساپروفیت و همچنین نفس اماره که تکامل یافته ی نفوس حیوانی و… در ماست و ما را به خشونت و بدی فرا می خواند و همچنین عقیده نداشتن به اینکه آمده ایم که صفات نیک را در خود تکامل بخشیم و… اشاره نمود . در خودم عدم نیک بینی و مثبت نگری بسیار به مهربان نبودنم با دیگران دامن می زد چون وقتی ناخودآگاه فکر میکردم دیگران انسانهای خوبی نیستند و دارند در مورد من بد فکر می کنند و توطئه پردازی می نمایند و…علاوه بر بسیار ناراحتیها و تلخکامی هایی که برای خودم این گونه فکر کردنها ایجاد می کرد حداقل باعث میشد مهربانی کردن به این گونه افراد، برایم خیلی سخت و ساده لوحانه به نظر برسد. بنظرم تمام صفات بد و جهالتها نسبت به جایگاه ِ دنیا و مادیات و… میتواند جلوی محبت کردنهایمان را بگیرد. مثلا من همیشه در جنگی سرد با همکارانم بودم تا موقعیت و میزان اضافه کاریم را حفظ نمایم!(در حالیکه میزان روزی اغلب بدست خداست و در نهایت حقیقت همیشه پیروز است و خداوند هم همیشه در کنار ماست) بعد که واقعا جنگ اعصاب ِ ِپیش آمده خسته و ذله ام کرد چون از تعالیم یادگرفته ام که مادیات همه چیز نیست و هدف از زندگی مادی چیست و … با خود گفتم من در این جنگ ِ زشت شرکت نمی کنم. الان هم رفتارم با دیگران بسیار بهتر شده است و هم میلیونها برابر مبلغ آن اضافه کار ،احساس آرامش و راحتی و محبت مینمایم ولی اگر به چیزی جز پول اعتقاد نداشتم و فکر نمی کردم ، به زندگی بدِ خود و رنجیدن و رنجاندن و کشمکش با دیگران بالطبع ادامه می دادم و مهربانی ایی هم قاعدتا در این شرایط اصلا موضوعش پیش نمی آمد. پس به خیلی آموخته ها نیاز داریم تا بتوانیم به دیگران در خانه ،خیابان ،محل کار و … محبت کنیم،اینست که متاسفانه خیلی مواقع آن گونه که باید موفق به انجام این مهم نمی شویم.
با سلام
مهربان بودن کار چندان آسانی نیست. این جمله چقدر زیبا و پر معناست. می خوام کمی اون رو بشکافم با عقل ناقصم. اول خصوصیات یک آدم مهربانی را که می شناسیم پیش خود ترسیم کنیم: ۱- با گذشت است( می بینیم از خیلی چیزها که ما نمیگذرم او میگذرد) ۲- خدا ترس است،( برای اینکه حق کسی را ضایع نکند، که من کمتر این فکر را دارم)۳- افکار مثبت در مورد دیگران دارد، ( توجه نمی کند کیست و چرا، ولی من هزار دلیل برای مهربانی کردن میاورم)۴- چقدر آرامش دارد،( درک کرده و فهمیده که هیچ چیز بی دلیل نیست و خدا هیچ چیزی را به کسی مفت نمی دهد، پس آرامش قلبی دارد)۵- در اجتماع مورد احترام است،( از خودش انرژی مثبت تولید می کند و اطرافیانش از معاشرت با او لذت می برند)۶- توجه دارد و ارتباط خوبی با خدا دارد، ( یک نوع رندی است که توجه خدا را به خودش جلب می کند و “او” را در کنارش حس می کند و اعمالش را با “او”رویو می کند برای جلب رضایتش)۷- منشاءاثر خیر است،( در اجتماعی که زندگی می کند اثرات مثبت باقی می گذارد)۸- تا در این دنیاست خوش و خرم، آنجا هم که برود خوش و خرم.۹- ایجاد ذخیره معنوی می کند،( هر عمل مثبتی که انسان به قصد رضایت “او” انجام دهد ایجاد ذخیره معنوی می کند)و…
حالا برگردیم به آسان نبودن مهربانی: ما باید چه اندازه و به چه کسی و کجا باید مهربانی کنیم، که مورد سوءاستفاده یا ساده لوحی قرار نگیریم. وقتی موارد بالا را که اشاره ای به آنها کردیم در نظر میاریم مهربانی کمی آسونتر میشه. من همیشه فکر می کنم که اینها همه اش صحنه سازی ای است که خدا برایم پیش میاره، پس میگذره ولی چه خوب که توجه کنیم سر بلند بیرون بیائیم( البته خودم همیشه شکست می خورم و آخرش روسیاهی برام میمونه). نتیجه اینکه مهربانی در دنیای نفس و پوست و استخوان واقعا مشگله، ولی خدا خیلی خیلی مهربانتر از اینکه من در فکرم تصور می کنم، انشاءالله با لطفش مارو تربیت کنه.
با سلام
یکی از دوستان تجربه اش را برایم تعریف کرد خیلی زیبا بود، عنوان می کنم انشاءالله برای دوستان هم جالب باشد.
کردار یا مهربانی یا … مثل گنجی است که مار افعی روی آن خوابیده است. برای دست یافتن به گنج باید با افعی مبارزه کرد. در اینجا گنج به کردار، محبت، گذشت، مهربانی کردن و…تشبیه شده و مار افعی به زخم زبان مردم، قدر نشناسی طرف، یا هر عکس العمل منفی طرف نسبت به عمل مثبت ما. دوستم گفت به یکی خیلی محبت می کردم به نیت رضای خدا. در جایی این موضوع را مطرح کردم و شخص مورد محبت که متوجه شد منکر محبت هایم شد خیلی ناراحت شدم و تصمیم گرفتم که دیگر کمکش نکنم.( اینجا معلوم شد که کمکهای من در جهت رضای خدا نبوده، چون از برخورد او ناراحت شدم و تصمیم بدتری گرفتم) بعد از مدتی آن شخص از من عذر خواهی کرد. دوباره ه تصمیم گرفتم که کمکش کنم ولی این بار برای رضای خدا. ببنید واقعا مهربان بودن کار ساده ای نیست، با اون مار افعی مبارزه کردن خیلی اراده و توان معنوی می خواهد که پیروز شوی. تمام اینها صحنه سازی خدا برای آزمودن و پرورش فکر ماست، به شرطی که توجه داشته باشیم.انشاءالله
مدتی صبر کردم تا شاید دوستان مرا راهنمایی کنند. متاسفانه بجز مهرداد عزیز کسی چیزی ننوشت. امروز یکشنبه بود و وقت بیشتری داشتم، لذا روی آن بیشتر فکر کردم. حالا نتیجهء بدست آوردۀ خود را خدمتتان مینویسم. موردی که بنظرم رسید، این بود که ما صاحبِ موجودی را که با او روبرو میشویم نمی شناسیم. مثالی برایتان می زنم. ما در روز از کنار چندین کودک می گذریم ولی با همهء آنها کاری نداریم. ولی وقتی میخواهیم لطفی به اطرافیانمان بکنیم، زمانیکه کسی از نزدیکان را می بینیم که فرزند خود را به همراه دارد، به فرزند او توجه می کنیم و او را مورد لطف و مهربانی خود قرار می دهیم. دلیل آن شناخت ما از اولیاء کودک و جلب خرسندی آنهاست. حتی اگر کودکی با اعمال دور از ادب، آرامش ما را بهم بزند، باز هم او را تحمل می کنیم و با مهربانی ظاهری از جرم او چشم پوشی می کنیم. این بخاطر پدر و مادر اوست. آنها صاحب آن کودک هستند. صاحب انسانهای دیگر کیست؟
فکر می کنم، خالق آنها، صاحبشان است. اگر او را می شناختیم و حاضر بودیم بخاطر آشنایی با او از جرم مخلوقش بگذریم، حال و روز خودمان بهتر می شد. کاش آن دو چشم کمی با ما حرف می زد و می گفت که کدامیک از مخلوقش را بیشتر دوست دارد و کدام را کمتر!
آیا واقعاً ما میدانیم که “او” کدامیک از ماها را بیشتر دوست دارد؟ آن گفتار را بخاطر دارید که حضرت حاجی منتظر مهمانی بودند و اجازۀ دعا دادن نذر را نمی داند تا اینکه پیر مرد ژنده پوشی از راه رسید و حضرت حاجی با او در یک ظرف غذایشان را میل کردند و پس از رفتنش فرمودند: او همان کسی بود که منتظرش بودم و بقیه داستان ………. آیا می دانیم آنهایی که سر راه ما قرار می گیرند، شاید امتحانی برای ما باشند؟ یا شاید سرمایه ای برای کسب ذخیرۀ معنوی ما؟ به همین دلیل خوب است که برای هر کس کاری می کنیم، برای صاحبش و برای خالقش بکنیم و منتظر جواب او نباشیم.
– در اعمال انسانیت و دل به دست آوردن پیشقدم باشیم.
– اقلا روزی یک کار نیک بدون انتظار پاداش و مزد انجام دهیم.
. او از ما چیزی جز مهربانی و خوبی نمی خواهد.
با سلام
بعضی وفتها من صبح ها جلو آینه به خودم می گم اگر این روز آخر زندگی ات باشه چکار می کنی ؟ حالا که این مقاله رو مرور می کنم متوجه شدم که تمام کاریهای که برنامه ریزی کردم وانجام دادم این بوده که با دیگران مهربانی کنم.
آذرمهر عزیز, ممنون از نوشته قشنگتان. راستش وقتی جواب مهرداد عزیز را خواندم آنقدر آن را جامع دیدم و اینقدر برای خودم تلنگری بود جهت مهربانی با همکاران و غیره که بهتر دیدم جواب ناقص و غلطی که می خواستم بدهم را ننویسم.
در مورد من که خیلی صدق میکرد که بدبینی مانع مهربانی کردن و محبتم به دیگران باشد و حس برتری جویی. این تمثیلی که شما آوردید هم خیلی به دلم نشست که صاحب انسانها را به خود یادآوری کنیم تا بتوانیم بهشان محبت کنیم. تجربه اخیرم هم این است که اگر تصویر آن یار یکتا را در چهره افراد اطرافمان تجسم بدهیم راحتتر می توانیم محبت کنیم. در حقیقت همان نکته ای که یکی از دوستان قبلا هم فرموده بودند که محبتمان به دیگران ناشی از محبتی است که به او داریم و برای همین هم هست که خوب است روی عشق و محبت به او کار کنیم.
متیس عزیز ممنونم که این مکان هم فکری و یادگیری را برایمان ایجاد کرده اید.
S.M عزیز، ممنونم از توجه و ابراز لطف شما،
چقدر زیبا و تأثیرگذار است این جملهء شما، نشان از عمل دارد.
«اگر تصویر آن یار یکتا را در چهره افراد اطرافمان تجسم بدهیم راحتتر می توانیم محبت کنیم.» به من خیلی حال و هوای خوبی داد. ولی راستش را بخواهید، من اگر بتوانم چهرهء “او” را در اطرافیانم تجسم کنم که باید شب و روز، کار و زندگی ام را رها کنم و گریه و زاری پیشه کنم. شاید هم کار به کوه بیابان بکشد. گاهی فکر می کنم اگر این غبار نفسانی نبود و همه او را می شناختند، هیچکس را توان ادامهء زندگی نبود.
با سلام و تشکر از نظر لطف s.m عزیز برای پاسخ ناقص حقیر و مطالب زیبای دوستان ،متاسفانه چون خیلی کم عامل به این مفاهیم هستم واقعا مدتیست خجالت می کشم نظری بنویسم و آنچه که مسلم است اینست که باید به این اصول عمل نماییم و این سایت و مطالب دوستان در یادآوری این موضوع ،خیلی به من کمک مینماید با تشکر.
سلام و متشکرم از همه دوستان و متیس عزیز؛
من برداشتم را از این مقاله میگویم :” مهربانی ؛ یک کار بزرگ یا کوچک نیست که بصورت لطف برای کسی انجام دهیم! مهربانی حتی این هم نیست که دانسته یا ندانسته در مورد یک اشتباه دوستمان به او راهنمایی بدهیم! مهربانی این است که از مهری که بین ما و دوستانمان است نگهبانی و مراقبت کنیم!!! اینکه از امروز بگردیم و به زور به دیگران لطف کنیم و بخواهیم به آنها یاد آوری کنیم چون به معنویت عمل میکنیم فرد با محبتی هستیم؛ روشی بسیار غلط است مراقب باشیم و محبتمان را ابراز کنیم نه غرور و فخرفروشی و بی تدبیری مان را !
iliashid عزیز،
بنظرم اینهم که شما می فرمائید درست است؛ ولی در هر یک از صفات سلوکی، ابعاد بسیاری وجود دارد. بطور مثال اگر به مطلب مورد بحث دقت کنیم، حرکت آن بهیار ربطی به نگهبانی مهری که نسبت به دوستان خود داریم، ندارد. بلکه دقیقاً او با عمل مهربانانهء خود دل کسی را به وجد آورده که هیچ آشنایی با او نداشته است. باز هم با دقت به تیتر مطلب، می بینیم که «تعریفی دوباره از مهربانی» شده است. این دوباره مفهوم تکراری ندارد، به برداشت بنده، تعریفی متفاوت از مهربانی را نمایندگی می کند.
با سپاس
سلام ihiashid عزیز:
من برای نظر شما احترام قائلم، ولی اگه کمی توجه کنیم، نظر شما در مورد مهری است که بین ما و دوستانمان وجود دارد باید نگهبانی کنیم، اما استاد ما را به محبت و مهربانی نسبت به مخلوقات تاکید میکنند( جماد، نبات، حیوان). این درس است برای ما که محبت و مهربانی را پیشه کنیم، البته شرایط محبت و مهربانی را نیز فرموده اند که در کامنتهای قبلی اشاره شده. جمله اول مقاله هم (هنر مهربان بودن ـ یا نحوهی بروز دادن محبت) اشاره به شخص یا مخلوق خاصی نکرده. یکی از دوستانم اشاره قشنگی داشت، گفت بگذار از محبت ما سوءاستفاده بکنند ولی انجام بدیم، من آنقدر دلیل برای محبت نکردن در فکرم می گذارد و آونقدر عز و چز می کنم که لطفش از بین می ره، و انرژی ای برای انجام کار برایم نمی ماند، اگر خدا از روی لطف و کرم موقعیت انجام محبتی را فراهم می کند، با این افکار نکنه سوءاستفاده بشه، نکنه فکر کنه نمی فهمم، نکنه پیش خودش فکر کنه من ساده ام، و… که وقت می گذره و من هنوز توی این فکرم انجام بدم یا نه. بیائیم با خودمان صادق باشیم، در روز چقدر به مخلوق خدا مهربانی می کنیم، چقدر از صحنه سازی های خدا استفاده بهینه می کنیم، که بیام حالا برانداز کنیم. اصولا ما چون گرفتار نفسیم در مواقع محبت، گذشت، و از خود مایه گذاشتن خیلی بالا و پایین می کنیم، به خاطر به نظرم نباید موقعیت ها از دست بدیم.
دوستان عزیز،
دیروز خیلی به مهربانی فکر کردم و چیزهایی به نظرم رسید که قبلاً به آنها توجه نداشتم. مهربانی در موقعیت های مختلف نتایج مختلفی در بر دارد.
– گاهی مهربانی وظیفه است. نسبت به پدر و مادر و خویشان
– گاهی در حکمِ کار نیک است که اگر به نیت رضای خدا باشد، ایجاد ذخیرهء معنوی می کند.
– گاهی حکم مبارزه با نفس دارد.
– گاهی برای محبوبیت در اجتماع است.
– گاهی برای اینست که دیگران هم با ما آنطور باشند.
حالا شاید شما هم موارد دیگری را در ذهن داشته باشید. ولی چیزی که مهم است، اینست که ما مهربانی را بیاموزیم، عمل کنیم و مهربان بشویم. حالا اگر به جایی رسیدیم که خواستیم نتیجهء مهربانی ما، کمک کارِ رسیدن به کمال مان باشد، باید نوع بهتر و هدفمندتر آنرا انتخاب کنیم. استاد در آثار خود به همه نوع آن اشاره دارند.
در ضمن از ع-علی عزیز هم بخاطر کامنت پر شورش تشکر می کنم. گاهی یک کامنت حال و انرژی خوبی میدهد.
از نظرات دوستان و از متن مقاله بسیار آموختم و بنظرم خیلی راهگشاست که کمی بیشتر مداقه کنیم ؛ ببینیم چرا با این همه درک از محبت که در روح و روان ما حل شده است ، برای ما چنین مقالهای می آید؟
منظور من هم اینست :” گاهی اوقات خیلی خوب تئوری یک چیزی را میدانم اما در عمل مثل آشپزی محصول نهایی چیزی دیگر از آب در می آید؛ فارغ از اینکه من چقدر برای عمل نکردن بهانه میتراشم؛ بهتر است ببینم از این آشی که می پزم چند نفر نمیخورند یا کم میخورند یا …”.
محبت و مهربانی و تعریف دوباره آن خیلی به مفهوم مقاله قبلی مرتبط است ؛ آیا تا بحال فکر کرده ایم چرا باید به جایی برسیم که بعضی از اطرافیانمان “دوری و دوستی” به ذهن مهربانشان؟
من پاسخش را در بهرمندی از الطاف برخی دریافته ام. محبت ناپز! بله درست مثل آش نپخته است؛ مراقب باشیم بیشتر نفس دنبال راههای آسان محبت کردن است نه راههای پر زحمت.
خدا را شکر میکنم که هنوز و هر روز میتوانم این صفحه را باز کنم و با مرور و تفکر و تمرکز مجدد بر معانی خالص این جا سرشار از نور آگاهی شوم.
آنجا که سخن از مهربانی است ؛ ناخودآگاه مفهوم مهر و خورشید به ذهن متبادر میشود. خورشید منبع بی پایان نور و گرمی برای ماست. آن که مهربان است همان نگهدارنده مهر ؛ کسی نیست جز ایزد پاک خدای بی همتا و حی و توانا. در معنا کسی که با بخشش بی بازگفت و کرم بی توقع و انتظار همانند خورشید به مخلوق نور و گرما میبخشد. اگر جایی سخن از مهر و مهربانیست ؛ منظور (البته بنظر حقیر) همان نگهبانی از مهر و محبتی است که بین دوستان است و البته برای آنها که در معنویت بویی به مشامشان رسیده دوستی فقط شایسته ذات بی همتایش است و بقیه انجام وظیفه است. از این روی آنکه نگهداری و نگهبانی میکند از مهر بین خود و دوست ؛ به معنای حقیقی و واقعی امر سرشار از محبت است و بر مظاهر او ؛ اینچنین است که نسبت به هم نوعان وظیفه نوعدوستی بجای می آورد و نیست محض در نور درخشان الهی می گردد. چیزی که در دوران معاصر فقط میتوان از یک نفر آموخت کسی که هیچگاه راضی نشد از او نامی به میان بیاید و همه فکر و ذکر و کلامش ، یاد آوری کلمه و محبت “او” به جامعه بشری بود. همیشه به همه حتی دشمنان محبت نمود و پاسخ بدی را با گذشت.
البته همهء شما دوستان هزاران برابر بهتر از بنده می دانید. این بحث هایی که ما انجام میدهیم، برای یاد آوری دروس به خودمان است. در همین جهت عرض می کنم، به نظرم این دنیا و درگیری روح و نفس مثل یک رینگ کشتی و دو حریف روبروی هم است؛ با فرق اینکه در آنجا قهرمان شدن بسیار مهم است و حتی می توان گفت که هدف نهایی است؛ ولی در سیر سلوک ما، مهم اینست که بیدار باشیم و مبارزهء خود را انجام دهیم. اغلب هم از نفس شکست می خوریم. تقصیر ما نیست. این دنیا متعلق به نفس است و زور در دست اوست. خدا این جهان را خلق کرده و خودِ “او” آگاه است که از ما کاری ساخته نیست، ولی از ما سعی و تلاش می خواهد. همانطور که iliashid عزیز فرموده (تئوری را خوب میدانیم.) مناجات نهم استاد را در جلد ۲ آثارالحق، دوباره بخوانید، استاد در مقابل نفس همه چیز از دستش می آمد، ولی برای اینکه زبان حالی به ما بدهند و اصولاً وضعیت ما را به خودمان گوشزد کنند، روش ربرو شدن با خدا و دستگاه الهی را به ما می آموزند. بخش هایی از آن مناجات را خدمتتان می نویسم.
«… ادای حمد و ثنای شایستهء مقامت از عهدهء کل مخلوق مخصوصاً بنده که پست ترین خلقم خارج است – ضمناً ای خدایا با اینکه گنهکار و عصیان بار و شرمسارم و به عباره اخری جمیع صفات و ذاتیات و حرکات و سکنات و اعمال و افعال و پندار و افکار و رفتار و کردار و گفتارم مطلقاً زشت و فاقد نیکی است»
خوب حالا ببینید از ما چه باقی می ماند که فکر کنیم به درد بخورد؟ دلیل این همه گرفتاری همین چهار سطر اطلاعات تئوری است. والا به واقع ما این هستیم که استاد برای معرفی خودمان در مقابل حق راهنمایی مان کرده است. وجودمان را به آرشیو حقایق معنوی تبدیل کرده ایم و دلمان خوش است که کسی هستیم و چیزی می دانیم. باید هر روز که از خواب بیدار می شویم، قبل از اینکه خانه را ترک کنیم، به خود بگوئیم که “این منم”؛ بعد خانه را ترک کنیم. در کامنت اخیر د-پ عزیز در مبحث انرژی مافوق علی، این جمله خیلی به دلم نشست. (برای مقابله با نفس اماره نیروی اراده به تنهائی کافی نیست. انسان نیاز به کمک انرژی خاصی دارد).
باز هم در همان مناجات، استاد فرموده:
«در خاتمه نیز مستدعی ام برای عموم مخلوق اعم از جنس بشر و غیره تا هستم منشاء اثر خیر باشم و همیشه نفع و خیرم به همه برسد، و شرّ و ضرر و زحمتم به هیچکس نرسد، و با همه دوست و مهربان و خیرخواه باشم، آنها هم نسبت به من همینطور باشند» باید دقت کرد که استاد دارد به ما می آموزد که برای خوب بودن هم باید از خدا طلب کمک کرد و بدون توفیق او راه به جایی نخواهیم برد و نباید به این چهار سطر تئوری که در باب معنویت مطالعه نموده ایم مغرور شویم. حالا با توجه به این می خواهم این را عرض کنم که استاد اینگونه تفکر را در برابر خدا به ما آموزش می دهند. یعنی هیچوقت اینطور فکر نکنیم که (چرا با این همه درک از محبت که در روح و روان ما حل شده است) بدانیم که اگر حتی ذره ای از آن در روح و روان ما حل شده بود، حال و روز دیگری داشتیم و اثرات عمیقی در اجتماع اطرافمان می گذاشتیم. این طرز فکر از نفس می آید تا ما را از عمل دور کند. خدا شاهد است، همین بنده که برای شما سخنرانی می کنم، هر روز چقدر خطا می کنم. فقط امید به کرم “او” دارم. iliashid عزیز شما را به خدا از من دلگیر نشوید، ما انسانهای خوشبختی هستیم که خدا به ما در تئاتر خودش نقشی داده که با این بحث و جدلها، نکته هایی را درک کنیم. “او” خودش شاهد است که نه قصد اظهار فضل دارم نه خدای نخواسته کوچک کردن دیگری. مرا ببخشید.
من فکر می کنم منظور دوست عزیز,iliashid , این بود که تئوری را می دانیم که چقدر محبت خوب است و لازم است بامحبت باشیم و منظورشان این نبود که واقعا در عمل بامحبت هستیم و صحیح عمل می کنیم.برداشت من از صحبتهای ایشان اینطور بود.
آذرمهر عزیز, من با نظر شما کاملا موافقم که واقعا توفیق را باید بخواهیم. اصلا فکر می کنم آن قسمتی که می توان انجام داد همین درخواست توفیق است.اینکه در ابتدای روز توفیق اینکه مطابق میل و رضایتش عمل کنیم , خیرمان به مردم برسد, موجب ضرر و زیان کسی نباشیم و اینکه از این دوران استثنائی استفاده کنیم را بخواهیم.
وقتی فکر می کنم می بینم من آدم بامحبتی نیستم.. شاید قلبا برای دیگران سعی کنم خوب بخواهم و بدشان را نخواهم ولی در ظاهر و در بیرون، محبتی از من تراوش نمی کند که دیگران بتوانند به من به حالت تکیه گاه نگاه کنند و برای درخواست کمک به سمتم بیایند. شاید فقط نزدیکان درجه یکم بدانند که محبتی هم در من هست. در هر حال منظورم این است که محبت نیاز به ابراز کردن هم دارد تا دیگران بتوانند از آن استفاده کنند.
مشکل دیگرم هم این وسط “غرور” است… اینکه در ته ذهنم خودم را از خیلی از اطرافیانم فهمیده تر و عاقلتر و.. میبینم، باعث میشود از آنها درونا دوری می کنم و بنابراین راه محبت کردن و خیر رساندن به آنها و در حقیقت خیر رساندن به خودم را ببندم. امان از دست این غرور!!
آیا دوستان راهی به نظرشان می رسد که بتوانیم غرور را کم کنیم به نحوی که نابود و متلاشی هم نشویم(!) و از ادامه راه باز نمانیم؟
پرواز عزیز،
من خیلی آدم خشن و بد برخوردی بودم، الان کمی بهتر شده ام. اضافه بر آن، غروری که شما فرمودید را هم کم و بیش دارم، که خود را برتر از بسیاری می بینم . مدتهاست که روی صحبت کردن با دیگران کار می کنم و سعی ام در این است که در زمان صحبت با دیگران از کلماتی مانند عزیزم و جانم استفاده کنم. فکر می کنم حدود شش الی هفت سال است که روی این کار می کنم که تازه تازه برایم جا افتاده و کمتر بدون استفاده از اینگونه لغات صحبت می کنم. هر کاری برای بشر قابل انجام است، فقط نیاز به تمرین دارد. روزی از کسی شنیدم که می گفت: وقتی کسی پیش من می آید که سئوالی بکند، می گردم و در او یک صفت خوب پیدا می کنم. بعد این صفت را آنقدر بزرگ می کنم و خودم را در برابر او کوچک می گیرم. سپس با او صحبت می کنم. فکر می کنم که این برای تمرین روش خوبی باشد. چون بالاخره هر کس حداقل یک صفت نیک که دارد. باید آنر گرفت و بزرگ کرد و خود را در مقابل او کوچک دید. البته خیلی کار آسانی نیست؛ ولی نشدنی هم نیست. در ضمن اینکه طرف هم از روش ما مطلع نمی شود تا به قول شما نابود و متلاشی هم نشویم. افرادی مثل ما معمولاً نمرۀ ورزش خودمان را که ۲۰ است، با نمرۀ ریاضی دیگران که ۱۴ دارند مقایسه می کنیم که راضی و خوشنود برمی گردیم. اگر قیاس به واقع بکنیم، تمام اطرافیانمان از ما برترند. این عین واقعیت است. من از تکبر و غرور گرفته تا گذشت و فداکاری هر که را می بینم از خودم سرتر است ولی نفس انسان را کور می کند. .
با سلام به دوستان
در جواب پرواز . به نظر حقیر . شما می توانید با یک تیر دونشان بزنید یعنی با محبت کردن روی صفت غرورتان هم کار کنید . دقت کنید انسان های که مغرور هستند سلام هم نمی کنند و توقع دارند دیگران به انها سلام کنند چه رسد به محبت کردن . ما زمانی که می خواهیم به کسانی که نسیت به ما از لحاظ مالیٍ ٍ، مقامی ،سنی …با لاتر هستند محبت کنیم راحت تر انحام می دهیم . چرا؟ برای اینکه نسبت به آنها غرور نداریم ولی به کسانی که از لحاظ موارد بالا ( مالیٍ ٍ، مقامی ،سنی ….) پایین تر هستند سخت است محبت کنیم چرا؟ برای اینکه نسبت به آنها غرور داریم و نفس لذت می برد به آنها فخر بفروشد.
ممنون از آذرمهر و م. عزیز …چقدر جوابتان زیبا و عالی بود. واقعا مرسی مرسی
با سلام و تشکر بینهایت از ترجمه ی این مقاله ی زیبا و مخصوصا ویدیوی بسیار عالی ایی که بصورت ترجمه شده برای استفاده ی ما قرار داده اید.واقعا از زحمات عزیزان ممنونم.
واقعا ممنون
هم از زحمات متیس عزیز و هم یه تشکر ویژه دارم از آذرمهر عزیز با خوندن کامنتش که در ارتباط با چشم پوشی از اشتباهات بچه ای بود که پدرو مادرش حضور داشتن یک لحظه اشک از چشمهام جاری شد … این انگیزه ی قشنگیه برای گذشت از اشتباهات بقیه
خدا رو شکر می کنم که امشب این سایت فوق مفید رو مطالعه کردم و این همه انرژی گرفتم
احتیاج داشتم … ممنون
وقتی کتاب ملک جان وآثار استاد وپروفسور بهرام الهی را مطالعه می کنم متوجه میشوم محبت کردن به مخلوق آنقدر مهم است که بنا به فرموده شیخ جانی عزیزم دفع شر نیروی منفی میکند .
سلام
تمام راهکارها در مورد محبت وعمل به دستورات در دانشگاه سیر کمال بیان شده فقط کمی توجه لازم دارد.پرفسور بهرام الهی در اثارشان فرموده اند.پیامد نوعدوستی قدر نشناسی است. ما باید تمام جوانب هر عمل دینی را در نظر بگیریم.تا دچار مشگل عمل دینی نشویم.
agar be kasi mohabat kardim va an fard ghadr nashnasi kard va ma mohabateman ra moteadeltar kardim baz ham oo haman ghadr nashnasi ra kard aya baz be niate rezaye khoda mohabateman ra edame dahim……….h
ممنون عالی بود
باسلام وادب بنظرم مهربانی تک تک مولکولهاوسلولهای بدن رابه وجد میاورد طوری که ناخودآگاه حضورخدارااحساس میکند .کمک بهمنوع واقعا پتانسیل وصف ناشدنی به انسان میدهد بیخود نیست که استاد درآثارالحق با اولین گفتار که شعار دینی من اینست نسبت به همه مهربان باشم آغاز کرده اند.چون انرژی ویژه ای ازشخص مهربان ساطع میشود که تاشعاع زیادی رادربرمیگیرد درمهربان بودن نباید منتظر طرف بود که درحقت مهربانی کند بلکه این صفت را چون انرژی متا کزال بطرف میدهد باید انجام داد درضمن فایده آن قبل ازهرچیز بخودش میرسد.