استاد الهی: میراث معنوی
ویدئوی زیر قسمتی از برنامهی « Les Chemins de la Foi» است که در ماه مارس ۲۰۱۱ در تلویزیون فرانسه پخش شده است. میراث برجستهی معنوی استاد الهی و ملکجان نعمتی در حین این مصاحبه با دو متخصص عرفان ایرانی، لیلی انور پروفسور ادبیات فارسی در مؤسسهی ملی زبانها و تمدنهای شرقی در پاریس و کریستیان ژامبه اسلام شناس و پروفسور فلسفه در پاریس به بحث گذاشته شده است.
برگرفته از سایت e-ostadelahi.com
برگرفته از سایت e-ostadelahi.com
.Thank you so much for the video
با سپاس از متیس عزیز برای ترجمه و در اختیار قرار دادن این ویدئو، نکته ای به نظرم رسید و آن اینست که جهان غرب بخصوص فرهنگ فرانسه که در فلسفه و عرفان سابقه ای بس طولانی و عمیق دارد، چگونه بدون تعصب با توجه به واقعیات زمان، در پی جستن حقیقت عصر حاضر است. در جایی که در بسیاری از کشورهای جهان که ریشه در فلسفهء اسلامی دارند، خود را در پیچ وخم های خود ساختهء دست بشر گم کرده و حقیقت را از دست داده اند.
باسلام وتشکر از زحمات متیس عزیز
واقعا ویدیو جالبی بود من خیلی لذت بردم من بخودم نهیب می زنم
که باید معنویتی را که ناب است را مفت در اختیار ما گذاشته اند قدرش رابدانیم.
باز ازشما نهایت تشکر رادارم ممنون
متن مصاحبه برای کسانیکه شاید اینترنت سریع برای خوب دیدن ویدئو نداشته باشند.
قسمتی از برنامه تلویزیونی کانال ۲ فرانسه، به تاریخ ۲۷ مارس ۲۰۱۱
گردانندهء برنامه از پرفسور لیلی انور می پرسد: «به قرن بیستم می رسیم، قرنی که سپری شد، نام برجسته ترین متفکران ایرانی این قرن مدرن چیست؟» چندین متفکر هستند، یکی از آنها که من درباره اش بسیار کار کرده ام و در حال حاضر به ترجمهء یکی از آثارش مشغول هستم، استاد الهی است که در سال ۱۸۹۵ به دنیا آمده است. تا جایی که اطلاع دارم در تاریخ متفکران عارف از اصالتی منحصر به فرد برخوردار بوده است. با ید دانست که او زندگی کاملاً عرفانی را در عزلت، مدیتیشن، و ریاضت، تحت نظر پدرش که عارفی برجسته بود، آغاز کرد. بعد از درگذشت پدر در سن ۲۳ یا ۲۴ سالگی به این نتیجه رسید که در واقع، معنویت فقط در صورتی ارزش دارد که در رویارویی با زندگی در اجتماع به عمل درآید. بنا بر این، او بر عکس آنچه به طور معمول عارفان انجام می دادند، عمل کرد، یعنی برای رویارویی با زندگی در جامعه، عزلت را ترک کرد و وارد کار قضاوت شد.
گردانندهء برنامه:«مقامی که مجری قانون است.»
دقیقاً، بعد از آن تجربه، در زمانی که ایران در حال تجدید نظر در سیستم قضایی اش بود، قاضی شد. در آن زمان تعدادی از قضات از جمله استاد الهی در ایجاد قوانین لاییک مشارکت کردند. و در اینجاست که متفکری که در سنت اسلامی و مسلکی برخاسته از کردستان متولد شده است، در عین حال که عمق این سنت را که وارث آن است جمع بندی کرده است و به الهیات تسلط کامل دارد و آثار ملاصدرا را به طور دقیق مطالعه کرده است، به واسطهء تمام این معرفت های فقهی، معنوی عرفانی و ورای اینها به واسطهء تجربیات شخصی اش، طرز تفکری را برای انسان که باید در اجتماع زندگی کند، بنا کرده است و همزمان با وجود اینکه وارث رشتهء وسیع از عرفان ایرانی است به احیای عقل به عنوان محور اصلی کار معنوی باز میگردد. گردانندهء برنامه از پرفسور کریستیان ژامبه سئوال می کند: «برای اینکه دراین طرز تفکر نوگرا در محیط ایران باقی بمانیم، چه کسان دیگری پیشرو نهدا (جنبشی که در قرن ۱۹ در مصر به وجود آمد) بوده اند؟»
ج- برخلاف ظاهر امر، متفکران ایرانی بسیاری بوده اند، از جمله استاد الهی که از او نام بردید، و بر طبق آنچه گفتید به نظرم می رسد که عملکرد متفاوتی داشته است. وقتی که جهان معنویت به عنوان یک کل در نظر گرفته شود، می توان ریشهء تعصب و بت پرستی را خنثی کرد. بت پرست کسی است که آگاهی نا کاملی از چیزها دارد. جنبش های لاییک و نوگرا از جمله جنبش های معادل نهدا در اسلام ایران به طور اساسی با مشکل و تضاد مواجه شدند و به این ترتیب، حقوقدانان، شروع کردند به بحث دربارهء عقاید دشوار و تعصب آمیز و در نتیجه کشمکشی ایجاد شد که متأسفانه به آنچه می دانیم منجر گردید.
گردانندهء برنامه از لیلی انور: «در بخش عرفانی و معنوی، به ملک جان نعمتی، خواهر استاد الهی می رسیم.»
ج- مشی فکری استاد الهی در واقع، به طور برجسته ای منطبق با انسان مدرن است. با یک تأکید خاص – و در اینجاست که می بینم او وارث این روش درونی است، یا بهتر است بگوییم او و بردارش، تأیید کننده این روش درونی هستند. طرز فکری که در آن زندگی معنوی یعنی، پرداختن به مدیتیشن درونی، اما این کار را می توان در میان اجتماع، هنگام کار، یا هر فعالیت روزمره دیگر انجام داد. برای انجام آن لازم به کناره گیری نیست و به همین خاطر هم استاد الهی می گوید: یک سالی که در اجتماع زندگی کردم به اندازهء دوازده سال ریاضتی که در جوانی کشیدم ارزش دارد و این نشان می دهد چقدر انجام دادن این کار دشوار است. بنا براین مدیتیشن، برقراری ارتباط با مبدأ است و این در حقیقت با آنچه روش درونی نامیده شده بسیار مرتبط است و سپس، لزوم تعهد اخلاقی در زندگی روزمره، یک تعهد اخلاقی بسیار بالا……
گردانندهء برنامه: « که او این تعهد را از برادرش به ارث برده است»
دقیقاً از برادرش و همچنین پدرش. چون در اجتماع زندگی می کنیم، به این معنی نیست که الزاماً باید هم رنگ اجتماع بشویم، بلکه باید در اجتماع زندگی کرد و هم زمان تعهد اخلاقی – معنوی بالایی را رعایت کرد. سپس، سومین جنبه، خیریه است و باید بگویم که ملک جان یکی از برجسته ترین شخصیت ها در اجرای اعمال خیریه است. اعمال خیریه یعنی از خود گذشتگی برای دیگران و با در نظر گرفتن اینکه دیگران تقریباً از خود ما مهم ترند.
گردانندهء برنامه: «او برای تساوی بین زن و مرد تلاش کرد و بخصوص اینکه ارث به تساوی بین دختر و پسر تقسیم شود.»
بله، ارث و تمامی حقوق، خاصه حق آموزش و روی این نکته تأکید می کنم زیرا آموزش هم یک سنت والای ایرانی است و آموزش دیدن خیلی اهمیت دارد. ملک جان می گفت آموزش بسیار اهمیت دارد ولی همانقدر که برای مردها مهم است برای زنان هم مهم است. فکر می کنم این چیزی است که امروز در کشورهای مسلمان باید پیشرفت کند. از طرفی مشاهده می کنیم که در کشورهایی که آموزش بیشتری داشته اند، مردم تعصب کمتری دارند و این بسیار ضروری است.
گردانندهء برنامه: «ملک جان در سال ۱۹۹۳ در فرانسه درگذشت. او در پرش به خاک سپرده شد.»
برای من خیلی جالب بود، و از اینکه تعلیمات استاد در بین مردم دنیا پخش میشود خوشحالم و امیدوارم هر کس بتواند با تمام قوا در بهبود خودش و دنیای اطرافش کوشا باشد با این امید که پرودگار مراقب همه هست، و بشر توانایی گذاشتن از مرز تعصبهای ناشی از ناگاهی را دارد.
سوالی از دوستان دارم:
چرا “ملک جان نعمتی” کتابی از خود ندارند؟ اگر فقط بحث خود شکنی و نیستی بود، این کار را بقیه نیز انجام می دادند.از طرفی نوشتن کتاب برای عالم تولید غرور نمی کند، بلکه از آنجایی که غرور از جهل است ،برای جاهل منیت را تقویت خواهد کرد ،نه ایشان که دریای علم بودند و معرفت…
با سلام و تشکر این قسمتها از ویدیو برایم خیلی جالب بود که با تلخیص بسیار ،عرض می کنم : “وقتی جهان معنویت به عنوان یک کل در نظر گرفته شود می توان ریشه ی تعصب و بت پرستی را خنثی کرد . {بت پرست کسی است که آگاهی ناکاملی از چیزها دارد}…”
“…بنابراین مدیتیشن ، برقراری ارتباط مداوم با مبدا است… و سپس لزوم تعهد اخلاقی در زندگی روزمره یک تعهد اخلاقی بسیار بالا… چون در اجتماع زندگی میکنیم به این معنی نیست که الزاما باید همرنگ اجتماع بشویم ، بلکه باید در اجتماع زندگی کرد و همزمان تعهد اخلاقی -معنوی بالایی را رعایت کرد.سومین جنبه خیریه است…اعمال خیریه یعنی از خود گذشتگی برای دیگران و با در نظر گرفتن اینکه دیگران تقریبا از خود ما مهم ترند…آموزش دیدن خیلی اهمیت دارد ملک جان می گفت :آموزش بسیار اهمیت دارد…”.
این نکات برایم خیلی جالب بود متشکرم.
با تشکر از متیس عزیز برای ترجمه مصاحبه و آذرمهر گرامی برای تایپ کل مطلب .
با سلام و تشکر از همه اگر ممکن است در مورد نااگاهی یا بت پرستی توضیح دهید
در جواب کامنت ۶ به نظرم اینطور میرسد که ایشان در زمان حیاتشان زحمات بسیاری برای مخلوق، بخصوص خانمها کشیدند و اگر نیازی می دیدند از نوشتن کتاب نیز دریغ نداشتند. آنچه لازمهء سیر کمال و سلوک عملی برای بشریت بود را استاد فرمودند و شاید تا حداقل تا پایان این تمدن چیزی نا گفته نمانده باشد. آقای دکترالهی هم هر چه میفرمایند، برای باز کردن و تفهیم فرمایشات استاد به مخلوق است. این خود نشان از یکتایی تعلیمات استاد دارد. از طرفی بشر در هر دوره خصلتی از خود نشان داده که این بزرگان، امروز سعی در باز داشتن ما از خطاهای عدیده دارند. بطور مثال بعد از تشریف بردن حضرت مولا آنقدر پیرایه به امامان بعدی شیعه بستند که الان می گویند، امام علی و امام حسن عسکری. حال با مطالعهء شاهنامهء حیقت متوجه می شویم که ذات و مقام معنوی این عزیزان قابل قیاس با یکدیگر نیست. البته اینها برداشت من است، شاید تماماً اشتباه باشد. من که خودم اینطورم. نفسم منتظر است تا فوری مرا از هدف اصلی دور کند.
در موردکامنت ۶ اگر منظور آشنایی با نحوه تفکر و سلوک معنوی ایشان است، در کتاب ملکجان نعمتی شرح حال و گفتارهایی از ایشان آمده است و از روی همان گفتارها مشخص است که مطلبی غیر از آنچه استاد الهی گفتهاند بیان نکردهاند. اگر کیفیت را مهمتر از کمیت بدانیم همان چند گفتار در کتاب ملک جان نعمتی برای عمری کار معنوی کفایت میکند
Ba salam wa tashakor az zahamatetan!
dar mowrede comment e shomareye shesh arz konam
Lotfan jahate jawabe soale mohemi ke tarh farmoudid
be ketabe “malek jan nemati” neweshteye
khanoume Leyli Anwar morajee farmaid:
dar jai az ishan naghl mikonad:
-BALATARIN EFTEKHARE MAN IN AST KE
SHAGERDE OSTAD NOURALI ELAHI BASHAM-
wa ya
-HAR CHE MIDANAM AZ OUST-
ba ehteram
ملک جان نعمتی با زبان و نوشتجات قابل توصیف نیست
مگر خداوند متعال چشم دل کسی را روشنی بخشد تا بتواند گوشه ای از سجایای اخلاقی ومعنوی حضرت شیخ را بزبان ارد.
انکه عمر خود را وقف رسیدگی به اموزش معنوی و تربیت اخلاقی
جامعه نمود انکه با ظاهر افراد کاری نداشت و بطون قلبی و معنوی را مورد تدقین قرار میداد در عالم روحی چنان تبحر داشت که انگار در قلب انسانها است و نیات و افکار درونی انها را میداند .
خیلی ممنون از متیس عزیز بابت این ویدئو و ترجمه آن
همچنین از دوست مهربانمان آذرمهر که لطف کردند متن مقاله را گذاشتند.
با سلام … ( گامنت ۶ ) استاد تمام مراحلی را که باید طی کرد تا به کمال رسید را بطور علمی و سیستماتیک و علمی بیان کردند و فقط باید به آنها عمل کرد، حضرت شیخ تمامی افکار و تعلیمات استاد را مو به مو عمل کردند و تمام یافته های خود را با زبان شیرین و قابل فهم برای همه در کلاسهای درسی بطور شفاهی بیان کردند اگر کتابی ننوشتند حتما صلاح دیدند. در کتاب ملک جان نیز بیان شده و این نوشته های شفاهی موجود است انشاالله عمری باشد که آنها نیز به چاپ برسند.ژحضرت شیخ انعکاس دهنده تعلیمات استاد الهی هستند. اگر کمی دقت کنیم در این قرن و در این زمان کسی می تواند از علم فیزیک صحبت کند که مدارک دانشگاهی و بالاتر را طی کرده باشد. اگر من نوعی در مورد موسیقی استاد نظر بدهم شما فکر می کنید چند نفر قبول می کنند. در درجه اول می پرسند سواد موسیقیایی من چقدر است، آیا توان نظر دادن در مورد موسیقی را دارم یا نه؟ تا اینکه منوهین در مورد موسیقی استاد نظر بدهد. چقدر تفاوت دارد؟
در مورد ارتباط آگاهی و بت پرستی که t گرامی فرمودند،از دو منظر قابل بررسیست یک :اگر بت را خرافه و افکار پوچ ترویج شده توسط گروهی برای استثمار و بهره کشی از ناآگاهان بدانیم عنصر آگاهی در شکستن این بت حداقل در ذهنمان خیلی کمک میکند مثلا در صدر اسلام همآنگونه که در فیلم محمد رسول الله هم مطرح شده آن ها بت را مظهر خداوند و وسیله ایی برای ارتباط با خدای نادیدنی و تجسم و تمرکز و عبادت بهتر و موثرتر میدانستند و آنقدر عقل داشتند که بفهمند که مثلا این عروسک چوبی که خود امروز تراشیده اند آنها وپدرانشان و دنیا و افلاک و…را در قدیم به وجود نیاورده و هدایت نمی کند ولی مشکل اینجا بود که گروهی مفهوم این بتان را در اختیار مطامع پست دنیایی خود گرفته و مفاهیم و مطالبی را که به نفع دنیای خود و گروهشان بوده را به خداوند نسبت میدادند و مردم ناآگاه را گمراه کرده و مانع میشدند که نور آگاهی و حقیقت به آنها بتابد و از مفاهیم صحیح استفاده کنند چون آنها مظهر و ولی یا راهنمای الهی نبودند علم لازم برای راهنمایی مردم را هم نداشتند و شیادانی در لباس روحانی بودند پی کسب جاه و مال . به این صورت باعث می شدند که هدایت واقعی الهی هم در آنزمان (حضرت محمد(ص) و علی(ع)) بایکوت شوند باید به تدریج آن فلسفه پوشالی و آن بتان و روحانیان تقلبی می شکست تا مظاهر واقعی خداوند بتوانند نور آگاهی معنویت حقیقی را به مردم بر حسب وظیفه شان به رایگان بتابانند اگر مردم آنزمان آگاه بودند تن به آن اسیری و بهره کشی و ظلمت و ستم به خود و دیگران به اسم خداوند و مظاهر غیر واقعی آن نمی دادند پس آگاهی باعث جلوگیری از پرستیدن خدای تقلبی (بت) و دنبال کردن راهی غیر واقعی و استثمار کننده و…می شود .
وجه دوم:اگر بت پرستی را مثلا نفس پرستی ،شهوت پرستی ،پول پرستی ،خود پرستی ،مادیگرایی و…بدانیم که خوب همگی به درجاتی به این نوع بت پرستی دچاریم باز آگاهی صحیح و الهی ما را کم کم به سمت بهتر شدن سوق داده و باعث کم شدن اینگونه بت پرستی ها در ما ،با تلاش و کمک گرفتن از حضرت حق می گردد ،کلا هر چه که غیر خداست اگر به آن وابسته و دلبسته و عاشق باشیم بتیست که نیروی فکری وروانی و جسمانی و مساعی ما را از رسیدن به خدای اصلی بسمت خود معطوف مینماید و از سرعت ما بسمت هدف اصلی کاسته و راه مستقیم مان را در رسیدن به او منحرف مینماید که باز آگاهی ازین کژی میتواند ما را در میل کردن به سمت صراط مستقیم و دوری از آن بتی که به آن درگیر و دلبسته و وابسته شده ایم کمک نماید.
کلا هر چه غیر خداوند بین قلب خود و خداوند بگذاریم بت است و مظاهر الهی از آن جهت تقدس و الوهیت دارند که نور خداوندی را بصورت بسیار ضعیف شده در حد تحمل ما ، بما میتابانند یعنی آن نوری که میتابانند خداست نه جسم آنها. مظهر فکر و قدرت و کلام و هدایت و حضور خداوندند در حد میدان ادراک کوچک ما. پس بت نیستند ،چون جدا از خدا نیستند.
با عرض سلام و تشکر بابت مقاله جدید
در مورد سوال دوست عزیز t
من خودم در مورد اینکه : “وقتی که جهان معنویت به عنوان یک کل در نظر گرفته شود، می توان ریشهء تعصب و بت پرستی را خنثی کرد. ” سوال برایم پیش آمد که دقیقا منظورش چیست. بعد به این نتیجه رسیدم که این جمله (“اگر جهان معنویت به عنوان یک کل در نظر گرفته شود”) شاید معنی اش این باشد که اگر می دانستیم تمام اولیاء و بزرگان از یک مبدا و برای هدایت مخلوق می آیند…و اگر می دانستیم ( با توجه به فصل مقامات معنوی راه کمال) بزرگانی که برای هدایت بشر به زمین تشریف می آورند تعداد خاصی هستند که در جامه های مختلف به زمین می آیند و می روند و دوباره در جامه دیگری در زمین حضور پیدا می کنند, دیگر فرقی بین این دین و آن دین نمی ماند و دیگر این همه اختلافات و دیوارها بین انسانها ایجاد نمی شد. این است که اگر دید صحیح داشته باشیم و یا آگاهی کاملتری, متعصبانه برخورد نمی کنیم. دیگر کسی نمی گفت که مثلا زرتشت را قبول دارم ولی X (که اتفاقا جامه بعدی هموست) را قبول ندارم و امثالهم…
اگر منظور از بت پرستی در این مصاحبه همان بت پرستی باشد که در اعصار گذشته بیشتر بوده است می توان چنین فکر کرد که اگر بت پرست می دانست که مظهر خدا در هر زمانی بر روی زمین می باشد, آیا نیازی بود برای ارتباط با خالق برای خودش بت درست کند و عبادت کند؟
اگر هم منظور از این بت پرستی , به دنبال (یا پرستیدن) قدرت و ثروت و غیره باشد که باز هم از آگاهی ناکامل است.اگر بدانیم اینها هدف زندگی و خلقت نیستند, اینقدر به دنبال اینها نمی رویم و آنها را به چشم وسیله- و نه هدف- خواهیم دید.
اگر مطلب را درست متوجه نشده ام ممنون میشوم دوستان عزیز راهنمایی بفرمایند.
باسلام به همه دوستان و متیس عزیز
به نظرم با توجه به وجود مراحل آموزشی برای هر شخص در هر دوره ای از مراحل رشد فکری و جسمی ، نوع آموزش و وسایل کمک آموزشی تهیه و دراختیار قرار می گیرد.خاصه جنس بشر که بتعداد انسانها می توان شیوه و روش آموزشی بنا نهاد.بت پرستی نیز یکی از مراحل ابتدایی پرستش خالق توسط بشر است که بصورت های مختلف در گذشته و حال در حال انجام است با شکل و ظاهری متفاوت.. و در نهایت اینکه ” او با مسما کار دارد”
دوست عزیز S.M
از توضیحات خوب و تجزیه و تحلیل دقیق تان ممنونم.
چرا استاد الهی را باید یکی از متفکران برجسته قرن حاضر دانست ؟
اولآ- از اثر پی بموثر میبریم کتب برهان الحق و معرفت الروح
بقدری استناداتشان قوی است که نمیتوان منکر هیچ یک از موضوعات و مطالب شد.
ثانیآ- برای اثارالحق گر چه مستندی ذکر نشده ولی حاصل یک عمر ریاضت و تجربه و رویدادهای واقعی در زندگی و شناخت درست و عملی از معنویت حقیقی است که جوابگوی نیاز های بشری جامعه امروزی است که هر فرد خدا جوئی میتواند با مراجعه بان میکروبهائی که بانسانیت حمله می کنند بشناسدو فضایل الهی را جایگزین نماید.
ثالثآ- هدایت دوران اخیر یک هدایت الهی است که طبق مقتضیات زمان و مکان اثاری بجامعه عرضه گردیده که ضمن حفظ حقوق و رعایت اصول ادیان الهی اصول را مورد تدقین قرار داده که مبنای هدایت بشر تا رسیدن به نتیجه غائی است .
این شخصیت ممتازچنان احاطه علمی در تمام امورشرعی و عرفی و فلسفی و اخلاقی و عرفانی دارد که اثارش ارتباط با مبداء را بما می نمایاند حقیر با مراجعه باین اثار در جهت درک معنویت حقیقی که در وجودم اثر گذاشته راهی را یافته ام که حتم دارم عامل را بسر منزل مقصود میرساند
با تشکر از متیس عزیز برای ترجمه مصاحبه و آذرمهر گرامی برای تایپ کل مطلب .
ازآذرمهر عزیز یک خواهشی داشتم اگر ممکن است سخنرانی دکتر بهرام الهی را که در مورد ( خودشناسی وکمال بود) در صورت امکان برایمان تایپ کنند تا راحتتر بتوانیم بخوانیم . با تشکر
نکاتی که فرمودید بسیار جالب است ،ولی بنده منظورم کتابی در مورد ایشان نیست، بلکه کتابی از خود ایشان است.
برای بنده سوال است که با توجه به اینکه این بزرگواران غروری ندارند (زیرا غرور از جهل است)چرا در مورد نوشتن کتاب چنین خودداری انجام می دهند؟اگر بنده ی نوعی یک هزارم علم این عزیزان را داشتم ،هزاران کتاب تحویل اجتماع می دادم و فکر هم می کردم خدمت به خلق می کنم،ولی ما حتی در مورد استاد الهی می بینیم ایشان در واقع کتابی از خود ندارند ،البته سه کتاب ظاهراً از ایشان داریم ولی آن هم عجیب است .درست است که این کتب را هر چه وقت بگذاری و زمان بگذرد متوجه می شوی چه دریایی است و چه اثری از ایشان باقی مانده ،ولی کاری که ایشان نمودند در نهایت “نیستی” بوده است و بنده سوالم این است که با توجه به اینکه در مورد ایشان این غرور و منیت در میان نیست ،چرا این بزرگواران اینچنین نیستی نمودند؟
شهناز عزیز آن سخنرانی را “م” گرامی تایپ نموده بودند،ابتدای صفحه است.
در پاسخ دوست عزیز کامنت ۲۱،
چیزی که به نظر بنده می رسد (و با تاکید اینکه پاسخ بنده در این مورد درک شخصی بنده حقیری بیش نیست) این است که موضوع هستی و نیستی نیست. بلکه اگر کسی به آن درجه از کمال روحی برسد که به حقیقت مسائل واقف شود پس سطح من نوعی را هم می داند. و همچنان که هرگاه به بنده نوعی نظر می کند، بارکد من را در لحظه می بیند، می داند که اگر آنچه را که بطور کامل و عینی واقف است برای من کورباطن بگوید، من از آن دریای عظمت و شگفتی چیزی نمی فهمم. مثل اینکه یک معلم بیاید برای بچه کلاس سوم دبستان فیزیک اتمی درس بدهد. آیا کار عبثی نیست؟
در عین حال به نظرم آنچه که یک بزرگ معنوی انجام می دهد معناً دارد و واضح است که نه برای تحسین دیگران است و نه نیز از نقد دیگران واهمه ای دارد بلکه فقط آنچیزی است که رضایت خدا در آن است. آنچه که از علم حقیقی با ما می رسد یک رشته از نور است که از مبدا حقیقت به ما رسیده. وظیفه ما هم این است که سر رشته را بگیریم و دنبال کنیم و با تمام قوا و در عین حال وقوف به عجز خویش و با تکیه بر کرم حق بکوشیم این رشته را رها نکنیم.
چیزی که تا کنون فهمیده ام این است که درک بقیه مراحل معنویت با عمل به تعالیم حقیقی ای است که امروزه در دسترس همگان هست و به نظرم بقیه اش ماهیتاً نوشتنی نیست. درک و فهم بیشتر، پس از عمل به علم و دانش معنوی اولیه حاصل می شود و درک هر مرحله چراغی می شود برای روشن سازی و درک مرحله بعدی و همینطور تا کلاس به کلاس و وضع به وضع و مرحله به مرحله و انشاءلله عالم به عالم پیشرفت کنیم…
در عین حال با همه کاهلی ام، به تجربه دیده ام که همیشه درس برای کسانی که عمل می کنند حی و حاضر است و در زندگی ظاهر می شود.
از پرگویی ام عذرخواهی می کنم.
گامنت بیست ویک – اظهار نموده اید « در مورد استاد الهی می بینم ایشان در واقع کتابی از خود ندارند»
کتابهای مرجع در معنویت از اثار استاد الهی است چون هدفشان هدایت انسانهاست تا هدف غائی .یعنی ثبوت و اثبات ذات لم یزلی و شناسائی او برای کمال مطلوب .اثار این است
اول -کتاب برهان الحق – اثری است شامل دستورات مسلکی اهل حق
مستندات این کتاب از انطباق مسائل مسلک اهل حق با سایر کتب مذهبی ، فلسفی، عرفانی،تاریخی ، علمی و ادبی و لغوی
در خارج مآخوذ گشته وبرای اثبات مدعاشواهدی از ایات قرآنی
وتفسیر مفسرین و احادیث و اخبارو کتب لغوی همچنین کلام سر انجام و کلام سایر بزرگان اهل حق آورده شده
از ص ۱۸۷ – ۲۴۴ چاپ سوم بمستندات مراجعه شود.
دویم – کتاب معرفت الروح – در اثبات صانع تعالی ،روح،
بقای روح، کیفیت خلقت روح ،ثبوت بقای روح ، مُعاد و مَعادو نحوه سیر کمال بیان مطلب شده با ذکر دلایل و براهین کافی و قطعی در پا ورقی.
سیم – کتاب حاشیه بر حق الحقایق در ۶۹صفحه با مستندات در پاورقی .
چهارم – کتابهای آثار الحق جلد ۱و۲ با نکات معنوی پر بار
که مطالبش برای سیر سلوک ابنای بشر کفایت میکند .
پنجم – آثار منتشر نشده دیگر
.
حقیر ضعیف نا توان یک حساب سر انگشتی کرده ام اگر این توانائی را خدا بمن میداد و بنوشتن موضوعی میپرداختم در طول عمرم نمی توانستم یک هزارم این دلایل و مستندات را جمع اوری کنم. کار استاد الهی ریشه اش از مبداء اعلی است
با تشکر از آذرمهر عزیز بابت گذاشتن متن این مقاله,
ضمن تشکر بسیار از متیس بلاگ برای این ویدئو در جواب …. عزیز : همانطور که استاد الهی فرمودند مکتب ایشان جوهرکشی تمام ادیان است! و آنچه که لازم و در سطح آگاهی انسان بوده و می باید گفته شود گفته شده است . هر چند که با بالا رفتن هرچه بیشتر آگاهی (که از روی عمل کردن به اصول بدست می آید) طبق گفته ی شما در پس هر گفتار دریایی مشاهده می شود.
به امید آنکه کمکی کرده باشم.
… عزیز،
اگر اجازه داشته باشم، میخواهم جملاتی از دو کامنت شماره ۶ و ۲۱ را با شما بررسی کنم.
از کامنت ۶، «نوشتن کتاب برای عالم تولید غرور نمی کند» ممکن است بفرمائید این جمله از کدام تئوریسین و یا فیلسوف بزرگ است؟ اگر نوشتن کتاب برای عالم ایجاد غرور نمی کند، پس در عالم نویسندگان چه چیزی ایجاد غرور می کند؟ از طرفی با اینکه این بزرگواران قابل قیاس با یکدیگر نیستند، بفرمائید که چند کتاب از حضرات حافظ و مولانا می شناسید؟ آیا این در حقیقت آن بزرگواران سئوال ایجاد کرده؟ که پس از قرنها تازه جهان به فکر اشعار گوهربارشان افتاده است؟
در کامنت ۲۱، «اگر بنده ی نوعی یک هزارم علم این عزیزان را داشتم ،هزاران کتاب تحویل اجتماع می دادم و فکر هم می کردم خدمت به خلق می کنم» استاد حقایق خلقت، هدف از خلقت، وظیفهء مخلوق و راه عملی رسیدن به کمال را در مختصرترین و قابل فهم ترین شکل ممکن بیان فرموده اند. حال هم ما بجای اینکه از تعلیمات بقول خود شما در کامنت ۲۱ «این کتب را هر چه وقت بگذاری و زمان بگذرد متوجه می شوی چه دریایی است و چه اثری از ایشان باقی مانده» استفاده کنیم، بیائیم و به این بپردازیم که چرا ایشان یا حضرت شیخ کم نوشته یا ننوشته اند!؟.
خلاصه وصیت من به همهء دوستانی که بدنبال سیرکمالند اینست که به فرمایش حضرت شیخ توجه نمایند: «عمر بشر کوتاه نیست ولی وقت بشر موقت است.» کمی در آیینه بنگریم و زشتی صورت خود را به زیبایی تبدیل نمائیم. به آن دنیا که رفتیم، هیچکس نمی پرسد که چقدر ایراد از دیگران گرفتید. فقط می پرسند که چه کردید و چه با خود آوردید.
برای درک واقعی همین جملهء حضرت شیخ، («عمر بشر کوتاه نیست ولی وقت بشر موقت است.») چندین “زندگی” نیاز داریم. اگر فلاسفه آنرا بفهمند، میتوانند کتابها در بارهء آن بنویسند.
شما به همان شرح خلقت کمی توجه بفرمائید ………. یا به گفتار یک از آثارالحق جلد یک توجه کنید………..
برای رسیدنِ عملی به گفتار یک آثارالحق ۱، عرفا و بزرگان دین، “زند
گی ها” نیاز دارند. چه رسد به ما!!!!!!
با تشکر از دوستان عزیزم و راهنمایی هایتان ،ولی متاسفانه متوجه منظور بنده نشده اید !
بنده از اظهار نیستی این بزرگان با توجه به عالم بودنشان ، در حیرتم ، نه در شکایت!
در جواب آذر مهر عزیز: اگر به نظر شما نوشتن کتاب در عالم تولید غرور می کند ،معنای “عام” عالم را شما در نظر گرفته اید،اگر عالم ،واقعاً عالم باشد یعنی به آن درجه از شناخت خود و خدا رسیده باشد ،آنچه باید بداند را می داند.ایشان در نهایت فروتنی بودند……
-در مورد اینکه فرمودید “چند کتاب از حضرات حافظ و مولانا می شناسید؟” بنده هم منظورم همین است یعنی عالمان وقتی اینچنین سکوت می کنند این همه زیاده گویی ما از چیست؟!
در مورد اینکه فرمودید چرا به این فکر کنیم که این ها چرا کم نوشته اند یا ننوشته اند :اگر ما به رفتار این بزرگان فکر نکنیم پس چه درسی می خواهیم در سلوک بگیریم؟! اگر به این فکر نکنیم حضرت شیخ با آن دانش و فضل چرا کتابی ننوشته اند چه شناختی از ایشان خواهیم داشت ؟!!!!
اینکه سفارش فرمودید در آینه صورت زشت خود ببینم اتفاقاً این سوال از این است که صورت زشت خود را کمی دیدم و اینکه فرمودید ایراد از این ها نگیریم ،این قضاوت شما بوده و آن کسی که باید بداند می داند که بنده چنین قصدی نداشتم و هیهات…!
کارمای عزیز به نهایت از فرمایشتان استفاده نمودم ،مخصوصاً اینکه تا حدی متوجه منظور و هدف بنده از این سوال شده اید……
گامنت ۶
نوشته اید چرا حضرت شیخ از خود کتابی ندارند
اولآ- بنیانگذار دانشگاه سیر کمال روحی استاد الهیست یعنی
مبداء این نحوه کمال روحی از افکارایشان سر چشمه گرفته است .
ثانیآ- حضرت شیخ شاگرد ممتاز استاد و ادامه دهنده راه و بعبارتی مروج و مجری اثار ایشان هستند که حفظ امانت نموده به انچه استاد فرموده عمل می نمایند.
.
ثالثا – ایشان طبق اثار استاد و انچه در ارتباط با ایشان دریافت میکردند اقدام می فرمودند .
رابعا – درسهای سلوکی شان باندازه چند مجلد کتاب است که نمونه هائی از ان در کتاب ملک جان نعمتی بچشم می خورد.
با سلام .
کامنت ۲۱ (…)عزیز ۱- به نظر بنده درزمانهای متفاوت آگاهی دادن و پرورش فکر وروح انسانها به شکل های مختلف صورت میگیرد و اشکار میشود یعنی… در هرزمان بزرگواران طبق دستوروخواست مبدا الهی عمل میکنند . , تاالگویی باشند ازعمل کردن به درسها, برای دیگران. ! پس تا نظر مبدا در هرزمانی چه باشد وربطی به غرور ومنیت ندارد زیرا این بزرگواران طبق فرمان الهی عمل میکنند .
اینکه فرموده اید استاد درواقع کتابی از خود ندارند نظر شخصی و استنباط من چیز دیگری است .
حضرت حاجی نعمت پدر استاد در مدت چهل روز اشعاری را پشت سر هم میگفتند واستاد تند تند مینوشتند واسم آن کتاب را هم شاهنامه حقیقت گذاشتند ایا میشود گفت چون خود حضرت حاجی با دست خود قلم بر نداشتند وننوشتند ایشان صاحب آن کتاب نیستند ! ؟ یا اگر در زمانیکه استاد در جلسات متعدد سالیانه بین دوستان وشاگردان صحبت هایی مذهبی ، معنوی عارفانه , عالمانه , حکیمانه , میفرمودند وهزاران هزار پند واندرز سلوکی میدادند وراهنماییایی برای رشد روح وسیر تکامل انسانها مینمودند ودونفر از شاگردان امین ایشان فقط انهارا یادداشت میکردند وبعد آن گفتارها را به چاپ رساندند, آیا میشود گفت مطالب این کتابها از استاد نیست ؟! یا مثلا سوال فرمودید چرا حضرت شیخ از خودشان کتابی به جا نگذاشتند (کتابی ننوشتند ) علاوه بر نظری که در بالا عرض کردم (در پارگراف اول ) به نظر بنده همیشه این *مهم *, لزوما با نوشتن کتاب و دروس تئوری نیست , حضرت شیخ خود کتاب متحرک کامل علم و عمل معنوی بودند . بانویی که سلامتی جسم و سلامتی قلب خود را بدهند تا حقوق تساوی برای زنان بگیرند ایا این عمل کردن به *درس ایثار و خدمت وعشق واقعی به همنوع * نیست ؟ ,در تمام عمر با ناراحتی جسمی زندگی کنند وبا بردباری تمام روزگار بگذرانند , ایا این خود درس بردباری وصبر نیست . هیچ گونه گله و اعتراضی نکنند ایا این درس شکر و تسلیم نیست ؟ با ان وضعیت جسمی تا آخرین لحظات حیات دست از اموختن برندارند این درس پشتکار وارزش نهادن به دانایی ویادگیری وعلم نیست ؟ و ایشان تمام دروس تئوری معنوی را به همه شاگردان وطالبین , عملا آموزش دادند ایمان وتوکل به خدا , شجاعت , رشادت , استقامت واراده . و..و..و. . ..
ایشان نوشته تمام کتابها را به عمل در اوردند . عمل ایشان خود کتابت صد کتاب است !
البته اینها چیزهایی بود که به نظر من رسید .
با سلام
مرسی از آذر مهر عزیز برای جوابتان. واقعا بجای اینکه دنبال این سوالات باشیم، که فکر می کنم بار مثبت آنچنانی هم ندارد دنبال عمل به درسهای، استاد و یا حضرت شیخ باشیم. فکر می کنم برای من نوعی اگر تمام عمرم را صرف یادگیری و عمل دقیق به گفتار اول آثارلحق جلد یک نمایم بازهم نتونم تمام و کمال آن را انجام دهم، چه رسد به کتاب و کتابهای دیگر ایشان. دنبال فلسفه رفتن و چرا این جوری و اون اونجوریه ما را بجایی نمی رساند، و از حاق واقع مطلب که عمل صحیح به اصول الهی جهت نیل به کمال است باز می مانیم. خداوند توفیق دهد که در عمل به سوالاتی بپردازیم که به درد آوریز گوش خوردن می افتد، و موجب می شود در راه “خدا” قدمی جلو بریم، و تجارب دوستان استفاده بهینه نمائیم و مطالب را از بایگانی به عمل درآوریم. انشاالله.
در مورد سوال … عزیز واقعا در ضمن تصدیق جوابهای زیبای دوستان ،معتقدم همواره کتب و مراجع صحیح،بسته به زمان در طول تاریخ ، در دسترس، همیشه بوده اند مثلا در زمان حضرت شیخ کتابهای شاهنامه ی حقیقت و برهان الحق و معرفت الروح که دنیاهایی از لحاظ تئوری و عملی در مورد علم معنویت را در اختیار طالبین قرار می دهند و واقعا به لحاظ پندیات اخلاقی و …زندگیها ،برای درک و تحلیل و دریافت و فهم آنها لازم است در دسترس بوده اند .
حقیقتا همین الان هم از همین کتبی که منتشر فرموده اند چقدر استفاده و مطالعه و عمل و بهره برداری مینماییم ؟ در مورد این جمله … عزیز که فرموده اند :”اگر بنده ی نوعی یک هزارم علم این عزیزان را داشتم ،هزاران کتاب تحویل اجتماع می دادم” باید عرض کنم هر چیزی بیش از حدش هم باعث لوث شدن مطلب و تخفیف ِ قدر ِ نویسنده و …می شود و از ارج و منزلت سخن و گوینده ، آن بیان ِاضافی و مکرر خواهد کاست ، ««لاف از سخن چو دُر توان زد -آن خشت بود که پر توان زد »»و همچنین منظور آن بزرگان ،پدید آوردن فیلسوفانی کتاب خوان و فلسفه دان از ما نبوده است ،بلکه همیشه علم معنوی را به اندازه ایی که برای عمل ِ بهتر لازم و واجب بوده است ،برای جلوگیری از اتلاف وقت معنوی ی سالکان ، به حد لازم بیان فرموده اند ولی بعضی مطالب ِ عملی را بارها می بینیم که در کتابهای آثارالحق ،برای نشان دادن اهمیت موضوع ِ عمل کردن ِ نیک ،به انحای مختلف تکرار و تکرار کرده اند. اینجمله از … عزیز نیز باعث تعجب حقیر شد : “ولی ما حتی در مورد استاد الهی می بینیم ایشان در واقع کتابی از خود ندارند!!! ،البته سه کتاب ظاهراً از ایشان داریم ولی آن هم عجیب است ” .
کتابهای l استاد بنظر آنهایی که ذراتی از آنها را درک کرده اند اقیانوسهایی عظیم از معرفت و نور و عشق الهی و هدایت اند .لمس زیبایی و عمق ِمطلبی ،کیفیتی تجربه و لمس کردنیست نه به بیان دیگران به آن دست یافتنی.
… عزیزم ،دریافت عمق مطالب معنوی بزرگان نیاز به دقت و عمل و موشکافی دارد و درباره ی بررسی آثار بزرگان بجای کمیت و تعداد ،بیشتر به کیفیت و آثار باید توجه داشت.مثلا خداوند از زبان حضرت محمد (ص) فقط یک کتاب قرآن را بیان فرمودند آنهم در طی بیست سال به مرور ،اگر کثرت کتابها موثر بود و مناط تعدد بود حتما خداوند هم بسیار بیش از یک کتاب بر پیغمبر خود و بر هر ولی بعد از او صدها کتاب نازل میفرمودند. اعتقاد و توجه ِ خواننده ی کتاب و سپس عمل کردن به دریافته هاست که زمینه را برای درک بیشتر دانشهای عظیم مکتوب شده در آن کتب الهی فراهم می آورد.
با احترام؛
این جمله که خانم انور فرمودند ” چون در اجتماع زندگی می کنیم، به این معنی نیست که الزاماً باید هم رنگ اجتماع بشویم، بلکه باید در اجتماع زندگی کرد و هم زمان تعهد اخلاقی – معنوی بالایی را رعایت کرد. ” بسیار مهم است که باید رعایت کنیم، چون بیشتر اوقات حواسمان نیست و کارهایی را که بیشتر جامعه انجام میدهند ما هم ناخودآگاه انجام میدهیم و قبلش فکر نمی کنیم که آیا آنکار صحیح است یا خیر؟
مانند رانندگی که حق دیگران را ضایع می کند یا برخوردهایی در محیط کار که دیگران برای پیشرفت ظاهری کارشان انجام میدهند و … .
با سلام در مورداین جمله ی … عزیز:”ولی ما حتی در مورد استاد الهی می بینیم ایشان در واقع کتابی از خود ندارند ،البته سه کتاب « ظاهراً » از ایشان داریم “.
بنظر من تقریبا در ۶۰ درصد کتب ، استاد، به ارائه مستندات و اقوال و تلخیص و گردآوری اقوال صحیح گذشتگان و ۴۰ درصد مطالبشان به بیان نظرات و نتیجه گیری های شخصی شان اختصاص داده اند پس این جمله که کل کتابها از اقوال و نظرات دیگرانست بنظر من صحیح نیست . انتظاری اشتباه هم بنظر من در بین افراد وجود دارد که مثلا اولیا ی خدا باید هر آنچه می گویند کاملا نو و تازه باشد جوری که هیچ کسی قبل از آنها آنرا نگفته باشد در حالیکه به نظر من مهمترین هدف اولیای خدا خالص کردن آنچیزیست که به نام دین در جامعه ساری است از ناخالصی هایی که مرشدان ناآگاه و سالوسان سوداگر دین و ناآگاهان و مغرضان و… به دین می افزایند و جمع آوری در مجموعه ایی خلاصه و کاملا و صد در صد صحیح می باشد مثلا می بینیم حتی دونادون و ۱۰۰۰ زندگی و ۵۰۰۰۰ سال ضرب الاجل و…در قرآن در آیاتی آمده است و یا عرفای قبل به زندگیهای متوالی اشاره کرده اند و… به زحمت می توان مطلبی را از راه استاد الهی پیدا کرد که در تاریخ عظیم معنویت بشری در کتابی حداقل به استعاره به آن اشاره نشده باشد مهم اینست که ولّی ،طلایی را که با هزاران تُن ناخالصی، مغرضان و ناآگاهان در طول زمان مخلوط مینمایند را خالص و به روز کرده و معمولا درصدی هم بنا به قدرت خود، به عیار و میزان آن می افزایند و به طالبین،به رایگان و به آسانی و سادگی میبخشند ،در مورد استاد الهی با توجه به ویژگی خاص ایشان در میان اولیای قبل و بعد ،این درصد ِ اکتشافات معنوی ، خیلی بیشتر شده است ،مثلا حضرت محمد(ص) هم بسیاری از سنن قوم عرب و ادیان قبلی خود را که مردم آنزمان به آن خو کرده بودند را کاملا رد ننمودند که به میزانی آنها را اصلاح فرمودند (مانند برده داری وغسل و بسیاری از احکام شرعی دیگر و…)زیرا رشد بشر تدریجیست و یارای تغییر شدید در باورهایی که به آنها خو گرفته را بطور سریع ندارد ،مثلا اگر مامور هدایت الهی بر جزیره ایی آدمخوار نازل شود مثلا نمی گوید آدم نخورید می گوید «به ناحق »انسانها را نخورید، چه در غیر اینصورت طرد میشود ودر ارتباط برقرار کردن با مردم و ماموریت خود شکست می خورد،حتی اولیای واقعی خدا بر خلاف اندیشمندان و فلاسفه ایی که خودنمایی و مطرح کردن خود در ضمیر نیتشان بوده و همیشه سعی در بینظیر نمایاندن نظریاتشان دارند همواره با مثالهای زیادی می خواستند بگویند مطلبشان چیز عجیب و تازه و غریبی نیست تا شگفتی را در ذهن افراد دامن نزنند و قدما هم شبیه آنرا گفته اند چون هدفشان نه نمایاندن خود که فهماندن مطلب به افراد و هدایت آنها با کمترین هزینه و مقاومت در ذهن افراد بوده است.دیگر چیزی که در مطالب و نسخه های اولیای الهی وجود دارد مهر و تاثید و اثر الهیست که ویژگی و اثر منحصر بفردی بر سلامت روح ،ورای ظاهر کلامشان ، به آثار آن بزرگان داده است.
… عزیزم،
راه اصلاح و آموزش اینست که ما درهای انتقاد را بروی خود نبندیم. اگر انتقادی وارد بود، بگیریم، روی آن فکر کنیم و به آن عمل کنیم. اگر انتقاد وارد نبود آنرا دور می اندازیم و به کار خود ادامه می دهیم. این بزرگان برای این آمده اند که ما از آنها درس بگیریم و الگوی خود قرار بدهیم. استاد در گفتار ۱۷۸۱ آثار جلد ۱ چاپ پنجم فرموده:
– عوالم سیر و سلوک و عرفان را هم که “مایهء اصلی” است، تا آنجایی که “باید حلاجی بشود حلاجی کرده ام”.
نتیجتاً، چیزی که می گویم طوری می گویم که نه عالِم و نه عارف نتواند آن را رد کند و آنچه می گویم صحیح است.
در گفتار ۱۷۸۰ همان کتاب فرموده: عصارۀ اساس تمام ادیان را خلاصه کرده ام و در “دو کلمه” به دست سالکین راه حق داده ام.
از تمام این گفتارها نتیجه گیری می شود که بیش از آنچه گفته اند، نیاز نبوده است. بنا براین ما بعنوان یک جویای علم معنوی باید سعی و تلاش خود را برای درک و به عمل درآوردن آنها بنمائیم. اگر غیر از این، “وقت موقت” خود را برای آنچه بهره ای ندارد صرف کنیم، چه نصیبمان خواهد شد؟ .
آذرمهر و ع-علی عزیز
پیشنهاد می کنم کامنت شماره ۲۸ دوست عزیز… را مجدداً ملاحظه فرمایید زیرا فکر می کنم منظور…عزیز در این کامنت به خوبی بیان گردیده و شاید بشود از زاویه ی دید ایشان به نکات مهمی پی ببریم….
با تشکر از دوستان عزیزم ، بنده سوالم چرایی موضوع نبود !بلکه “توجه” به موضوع بود ،بنده قصدم این بود که توجه به این موضوع جلب شود ،نه اینکه چرا چرا کنم! وقتی آن ها که دریای علم و معرفت هستند اینچنین کم گویی کرده و با اثر وجودیشان بشریت را متحول می کنند، چرا نباید این موضوع ما را وارد فکر کند ؟!یادم است آنروز با دیدن این فیلم به یاد حضرت شیخ و سختیهایی که کشیده اند افتادم که چقدر در نهایت فروتنی بودند واینکه بدون آنکه کتابی حتی از خود داشته باشند با اثر وجودیشان بشریت را چگونه متحول کرده و روی آن ها اثر گذاردند……این حتماً به دلیل ضعفی در بنده هست که معمولاً کسی(غیر از..)متوجه منظور بنده نمیشود،لذا از حضورتان عذر می خواهم…
در مورد کتابهای استاد الهی،منظور بنده زیر سوال بردن و در نظر نگرفتن عظمت کتاب های ایشان نبود ! بلکه بالعکس در نظر گرفتن عظمت کار ایشان بود ،شما در کتاب برهان الحق ظاهراً یک سری آداب اهل حق می بینی و استاد الهی نیز چنین قصدی را “ظاهراً” ابراز نمودند ،ولی آیا کتاب برهان الحق این است؟ کتابی که نقطه ای در آن حتی بی دلیل نوشته نشده! یا اینکه در کتاب معرفت الروح که با اصرار دیگران هم بوده است ، از ایشان آن قدر که نقل قول می بینی نظر شخصی دیده نمی شود ،دلیلش هم همان هایی است که در صفحه ی ۹ همان کتاب نوشته شده (کانرا که خبر شد خبری باز نیامد)اگر ایشان می خواستند کتابی از خود (یعنی صرفاً نظر خود را بنگارند) به اکثر فهم ها غیر قابل هضم می بود،در مورد حضرت شیخ نیز چنین است همان است که “کارمای” عزیز به زیبایی آنرا با این جمله فرمودند:”مثل اینکه یک معلم بیاید برای بچه کلاس سوم دبستان فیزیک اتمی درس بدهد. آیا کار عبثی نیست؟”
……
در ادامه عرض کنم در کتاب ملک جان نعمتی دلیل ننوشتن کتاب توسط ایشان را “خودشکنی” فرمودند،این برای بنده سوال شده بود و خواستم نظر شما را بدانم زیرا که به نظر شخصی حقیر ،این نه به دلیل تواضع نشان دادن بوده و نه به دلیل انکه چیزی برای اضافه کردن نداشتند ! زیرا که استاد الهی آنچه برای طی سلوک لازم است را فرمودند ولی آنچه در دلشان است به “ما” نگفته اند و اگر حضرت شیخ می خواستند کتابی اضافه نمایند نه اینکه دیگر چیزی نبود ،بلکه ولی به قول کارمای عزیز به درد کسی جز معدود نمی خورد و به اکثر گوش ها ثقیل و به اکثر فهم ها غیر قابل هضم میبود……
دوست عزیز و گرامی “…”
با شناختی که از شما و فرمایشاتتان تا به حال به دست آورده ام می دانستم که قصدتان پرسش و یا ایرادگیری نیست و حتما مفهومی جلب توجه شما را کرده است که می خواهید توجه ما را هم به آن جلب کنید ولی متاسفانه هر چه فکر می کردم جوابی پیدا نمی کردم و یا جوابهایم نادرست بود.
از توضیحاتی که فرمودید مخصوصا مساله “اثر وجودی ” که توجه ام را به آن جلب کردید تشکر می کنم.با خودم فکر کردم که ای کاش واقعا به آن حالتی برسم(یا اگر جسارت به دیگران نباشد, برسیم) که اثر وجودی مان برای سایر مخلوقات همه اش خیر و پر از منفعت باشد.
از کامنت آزاده عزیز هم خیلی ممنونم. روی من خیلی
اثر گذاشت.
… عزیزم،
اگر بنده منظور شما را بد متوجه شده ام، از شما عذرخواهی می کنم. بنده شخصاً کمی احتیاط می کنم که آشکارتر بنویسم و نظراتم خدای نخواسته دیگران را به اشتباه نیاندازد. امیدوارم که شما را ناراحت نکرده باشم.
از A عزیز هم بخاطر توجه و راهنمایی شان سپاسگزارم.
با سلام به (… ) عزیز:
مرسی از توضیحاتتون. می خوام پیشنهاد کنم یک بار، شاید ده بار هم لازم شود ما گفتار ۲۲۸ آثارالحق جلد دو را مطالعه کنیم، و همیشه آویز گوشمان باشد، که استاد چی فرموده اند و ما چکار باید بکنیم. ولی ما روزانه چه عملی انجام می دهیم، شاخص زیبایی است که ما خودمون را در مقایسه این گفتار پر بار و پر انرژی قرار دهیم، برای اینکه فکرمان را در راستای آن قرار دهیم.
با تشکر از “…” عزیز و توضیحات تکمیلی شان
پس از خواندن مطالب شما با خودم فکر کردم که خیلی اوقات کتاب نوشتن, نوشتن الگوهاست. این مساله را به طور کلی می گویم. مثلا کتابهای زیادی در مورد نحوه زندگی افراد موفق یا بررسی خصوصیات خاص آنها,که باعث موفق شدن و پیشرفتشان شده است نوشته میشود.. راستش من فکر می کنم الان خیلی از آدمها الگوها را می دانند. چه کسی هست که نداند نظم خوب است یا خوش قولی یا خوش اخلاقی و .. خوب است.
یک موقع صحبت از الگوهاست و یک موقع مساله “الگو بودن” است. حضرت شیخ خودشان یک الگو بودند و به نظر من با حضورشان و وجودشان دیگر نیازی به بیان الگوها نبود یا همان طور که آزاده عزیز فرمودند ایشان کتاب متحرک بودند دیگر چه نیازی به کتاب بود.
سوالی برایم پیش آمد:
آیا آن بروزاتی که در برخورد اول از موجودی می بینیم اثر وجودی او میشود؟ مثلا اثر وجودی گل سرخ, بوی خوش است و یا اثر وجودی عسل, شیرینیست؟ یا اثر وجودی چیز دیگریست؟
“…” عزیز و سایر دوستان, ممنون میشوم اگر توضیح بیشتری بفرمایند.
با سلام ، متیس عزیز تقریبا روزی یکبار نظرات را آپدیت می فرمایند ،البته شخصا هم بدلایل زیادی از این امر راضیم و از زحمات متیس عزیز هم بینهایت سپاسگزارم ولی در این سیستم ممکنست عزیزی توضیحی روشنگر بر کامنت قبلی خود گذاشته باشد ولی دیگر دوستان بدون دیدن آن توضیحات روشن کننده ،به موضوع ِ کامنت قبلی آن فرد جواب بدهند در نهایت هم جواب آنها در آخر آنروز ،بعد از آپدیت شدن سایت،بعد از توضیح ِ جدید سوال کننده قرار میگیرد در آنصورت بنظر میرسد جواب دهنده ها به کامنت توضیحی ِ آنفرد توجه نداشته اند در حالیکه کامنت توضیحی در آنزمان اصلا هنوز منتشر نشده بود ، مثلا مطمئنم اگر کامنت ۲۸ که کاملا موضوع در آن باز شده است را دوستان دیده بودند بعید است زحمت تهیه این پاسخهای زیبا را به خود می دادند شخصا از تمامی پاسخها به ویژه کامنت کارمای عزیز و کامنتهای ۲۷ و ۳۱ حظ خاصی بردم.
در مقاله آمده است: “استاد الهی می گوید: یک سالی که در اجتماع زندگی کردم به اندازهء دوازده سال ریاضتی که در جوانی کشیدم ارزش دارد “در حیرت ماندم که روش درست در هر امری چقدر… موثرست دلایل گزاره بالا را در فصل ۲۰ کتاب راه کمال دیدم فرموده اند:”دنیای مادی آموزشگاهی است برای طی مدارج سیر کمال معنوی .کلاسهای آموزشی عبارتند از خانواده دوستان اجتماع محیط کار طبیعت و غیره. وجود خودمان هم آزمایشگاه آن است.تجارب و امتحانات نیز همان آزمون هایی است که هر روز در زندگی روزمره با آن مواجهیم.برای برخورداری از بهترین آموزش باید راه به هدایت الهی داشت. در این روند آموزشی تجربه نقشی غالب دارد چرا که پختگی روحی همانند پختگی فکری صرفا با دانش نظری به دست نمی آید . مثلا تنها با گفتن ذکر و ثنای خدا نمی توان به شناخت خدا رسید بلکه لازم است اخلاق اصیل و دستورات الهی را که غذای روح ملکوتی هستند در میان اجتماع و در برخورد با دیگران به عمل در آورد تا روح ملکوتی رشد کند و به پختگی برسد و بتواند خدا را بشناسد.مثالی دیگر :با خواندن مطالبی چند درباره سعه صدر و یا شجاعت ، نه کسی دارای سعه صدر می شود نه شجاع. بلکه در اثر عمل به این فضایل در اجتماع و آن هم به مدت زمان کافی است که می توان آنها را در خود تحلیل برد.آموزش معنوی شبیه به تحصیلات دانشگاهی است هر بار که انسان موفق شود یک فضیلت الهی در خود پدید آورد معنی اش این است که واحد معنوی آن فضیلت را گذرانده است.” حقیقتا هر سوالی تا کنون داشته ام جواب آنرا به بهترین شکلی در کتب یافته ام فقط نیاز دارم که به آنها فکر و عمل نمایم و از او توفیق عمل و هدایت بطلبم .با تشکر.
آذرمهر عزیز
با توجه به کامنت شماره ۳۶ شما را فردی انتقاد پذیر یافتم! لذا بعنوان کسی که شاهد این گفتگوهای معنوی می باشد از شما تقاضا دارم اگر برایتان امکان دارد از لحن ملایم تری در بیان نظراتتان استفاده نمایید به عنوان مثال کتاب “نیک بینی” ترجمه ی سرکار خانم فروزان تجویدی کتاب کاربردی مفیدی می باشد.
نمی توانم باور کنم افرادی که با این تعالیم ارزشمند آشنا می باشند و ظاهراً انقدر اهل مطالعه هستند در این سایت با الفاظ نامناسبی همدیگر را راهنمایی کنند!!! مثلاً در کامنت ۲۷ فرموده اید {کمی در آیینه بنگریم و زشتی صورت خود را به زیبایی تبدیل نمائیم}
متأسفانه دوستان عزیزی مانند ع-علی و نیما عزیز نیز لحن سخت و نا عادلانه ی جنابعالی را تأیید نموده،”حظ خاصی” هم از آن می برند!!!
متأسفم که این را عرض می نمایم اما چون خودتان چه در این مقاله و جه در مقالات قبلی همواره فردی بسیار “رک” می باشید فکر می کنم انشاالله دلگیر نشوید اگر خدمتتان عرض کنم که پاسخهایتان همواره مانند امر و نظر یک بزرگتر به کوچکتر می باشد،بعنوان مثال در کامنت شماره ی۲۷ فرموده اید:{ خلاصه وصیت من به همهء دوستانی که بدنبال سیرکمالند اینست که…}
دوست عزیزم فکر نمی کنم هیچکدام از ما در مقامی باشیم که بخواهیم همدیگر را “وصیت” نماییم…
می دانم که نیت شما در پاسخ به سوالات دوستان بسیار خیر است اما بسیار متشکر می شوم در پاسخ دادن تمام جوانب را در نظر بگیرید.مرا به بزرگی خویش ببخشید…
فکر می کنم اگر وقتی منظور دوست عزیزی را نمی دانیم از او سوال کنیم یا کمی تأمل نماییم شاید برای احترام به این مقالات گرانبها نیز بهتر باشد.
بنده فقط چون می دانم جنابعالی انشاالله فرد انتقاد پذیری می باشید این موضوع را عرض نمودم.
با سپاس فراوان
البته سوتفاهمی که در مورد کامنت …
پیش آمده بود رفع شد و نمیخواهم مجددا روی آن برگردم ولی اگر در کامنتی که میگذاریم شفاف نظرمان را بگذاریم برای دیگران ایجاد ابهام نمیکند. بنظر میرسد تقربیا بیشتر کسانی که کامنت شماره ۶ و ۲۱ را پاسخ دادند متوجه منظور دقیق آن نشدند از جمله خود من چند بار این دو کامنت را خواندم ولی از هر دو آنها برداشتی متفاوت از آنچه نویسنده آن در کامنت اخیر گفته است داشتم. شاید اگر از ابتدا نظرتان را بدون مطرح کردن سوالی که ابهام داشت مینوشتید مطلب سریع تر به نتیجه می رسید. البته خوشبختانه اینها تجربیاتی هستند مفید برای همه ما که میتوانیم در کامنت های بعدی استفاده کنیم
بنده از … و A عزیز اگر ناراحتشان کردم عذر می خواهم کامنتهای ۲۸و ۳۹ و ۴۰ از … عزیز بینهایت مفید و کمک کننده و زیبا و تقویت کننده ایمان بودند ولی لحن و جملات و مفهوم کامنتهای ۶ و ۲۱ را شخصا نمی پسندم (نظر شخصی من است )چون میشد آنها را واضحتر نوشت که بطور ناخودآگاه اساعه ادب به ایمان و عشق مان نشود و بنظرم همانطور که کامنتهای ۲۸و ۳۹ و ۴۰ موستوجب تقدیر بودند در جواب ترکیب کامنتهای ۶و ۲۱ هم کامنت ۲۷ آذرمهر عزیز بنظر من مناسب می نمود و نصایح کامنت ایشان را نیز شخصا به خودم برداشتم چون چهره ی روحی ام زشتست و انسان ایرادگیری هم میباشم و معنای “وصیت” در کامنت ایشان را “نظر” برداشت نمودم .ولی ایکاش کامنتهای زیبای ۲۸و ۳۹ و ۴۰ را … عزیز از همان ابتدا میفرمودند که باعث اینهمه سوئ تفاهم با مقدسات و علایقمان و ایجاد کشمکش نمیشد شاید باورتان نشود کامنتهای ۶ و ۲۱ از ایشان را که خواندم فشار روحی و ناراحتی عجیبی بر روح و روان و قلب من مستولی شد در عین حال شخصا دوست داشتم بر مسائل عملی تری زوم نمایم و همچنین حس کردم به ایمانم در سایت خود استاد دارد به شکلی مرموز و مزورانه هجمه و جسارت وارد میشود (احساس شخصی ایی بود که از خواندن کامنتهای ۶ و ۲۱ در من ایجاد شد).چون شخصا به این دلیل به این سایت آمده ام که ایمانم تقویت شود و سخنان ِ تقویت کننده و موافق احساسات وعلایقم بشنوم چون سایتهایی که ایراد نابجا و غیر منصفانه و مخرب برای رسیدن به مادیات و مرید و چپاول اموال مردم و… مینویسند که بسیارست و چون ایمانم هم ضعیف است شخصا دوست دارم که سخنان تقویت کننده ی ایمان و مطالبی عملیتر را در سایت استاد ببینم در این حالت یاد برزخ می افتم و حس خوبی به من دست می دهد (البته انصافا نتیجه گیری آخر … عزیز بسیار مطلب کاربردی و زیبایی بود) بهر حال هر کسی اعتقاداتش خط قرمزش باید باشد(که این از نقاط ضعف من و قوت آذرمهرعزیز است )ولی حفظ حرمت ایمان و مقدساتمان را باید با حفظ حرمت دیگران ترکیب کنیم جوری که نه دل کسی را ناخودآگاه برنجانیم و نه اینکه بگذاریم که کسی به خود اجازه دهد که سخنان ناخوش آیند در مورد محبوب ازلیمان بیان نماید (حتی در لفافه ی سوال یا استخبار و…) که ناخودآگاه باعث سستی ایمان ضعیفمان در این عصر یخبندان معنوی (به نظر حقیر) و یا ناراحتی عده ایی باورمند و اتلاف وقتی که بر مسایل عملیتری میتوان صرف نمود بشود .البته اگر ایمانمان در حد کمال باشد ازین سخنان خنده مان میگیرد ولی مطمئنم ایمان حداقل بسیاری از ما(مانند خودم) خلل ناپذیر نیست شخصا حداقل در این سایت انتظار گرما و تایید ایمانم را دارم (انتظاری شخصیست) .البته کامنتهای ۲۸و ۳۹و ۴۰ از …عزیز بسیار گرما بخش و عالی بودند.البته اگر در جایی خارج از این محیط هم کسی سخنانی نامربوط نسبت به اعتقادم بزند قطعا با رفتاری مناسب وضعیت و شرایط از روال ناپسندش جلوگیری خواهم کرد.البته نیت قلبی … عزیز هم بسیار خوب بوده است با تشکر از ایشان .
با سلام به همه دوستان عزیز و متیس عزیز:
فکر کنم اگر هر کدام از ما سوالی داریم باید واضح و روشن سوال را عنوان کنیم که ایجاد انحراف فکری دوستان نشود که در کامنتهای مختلف توضیح دهیم تا اینکه منظور اصلی سوال مشخص شود. در ضمن هر کسی بنا بر برادشت شخصی خودش جواب می دهد. و قرار نیست از نظرات دوستان ناراحت شویم. همه ما آمده ایم درس بگیریم و خدا توفیق دهد آنچه را که می فهمیم با کمک تجربه دوستان به عمل آوریم. فکر کنم ما باید یاد بگیرم که چطور سوال کنیم و یاد بگیریم که جوابها را کوتاه و تمام و کمال بدهیم. این سایت در اولش توضیح داده که خلاصه و مفید و جان کلام را بیان کنیم. حاشیه رفتن و از توضیح اضافی خودداری کنیم، چون از حوصله این سایت بیرون است. از توضیحات دوستان برای خودم اینطور فکر کردم، که تغییراتی در افکارم بدهم، گفتم شاید برای دوستان هم مورد استفاده باشد. مرسی
دوست عزیزم A ،
با سپاس فراوان از دلسوزی شما. در مورد لحن نوشته هایم بنده به شما کاملاً حق می دهم. من از کودکی در محیطی خشن بزرگ شده ام و طبیعتاً اخلاقم تند است. اگر شما بیست و چند سال پیش که با تعلیمات استاد آشنا شدم، مرا دیده بودید، الان فکر می کردید که من به کمال رسیده ام. اتفاقاً دیروز با همسرم صحبت میکردم و راجع به کامنت کارمای عزیز می گفتم، یکی هست که همیشه خیلی ملایم و با استدلال قوی می نویسد. این از بخش انتقادیتان. بسیار از شما ممنونم که از من انتقاد سازنده کردید. به امید خدا سعی بیشتری خواهم کرد.
ولی چند نقطهء ابهام در برداشت شما دیدم که شاید بد نباشد آنرا روشن کنم.
– وصیت کسی می کند که فنا پذیر است. قبل از مرگ حتماً باید وصیت کرده باشیم. فکر می کنم آنکه منظور شماست، نصیحت است.
– راستش را بخواهید، برداشت من در بارهء آن دو کامنت ۶ و ۲۱ تغییر نکرد. ولی چون “… عزیز” در کامنتهای بعدی، توضیحاتی دادند و چند نفر از دوستان دیگر هم چنین نوشتند، بنده برای احترام به همان سایت و مقاله و مواردی که شما اشاره فرمودید، عذرخواهی کردم. توجه شما را به نظر ن.م عزیز در کامنت ۴۸ جلب می کنم.
– ولی در مورد اینکه “زشتی صورت” و اینگونه از الفاظ را نا مناسب تلقی کردید، نمی دانم. اینگونه موارد شاید سلیقه ایی باشد. من ترجیح می دهم برای خبر کردن من از آتشی که بر عمامه ام افتاده به من بگوید، …. داری میسوزی تا اینکه بجای آن بگویند: حضرت اجلِ اکرم ……. بعد تا آن موقع من سوخته باشم.
تا نظر شما چه باشد.
در هر صورت بنده مخلص همهء دوستان هستم و اگر بی احترامی به کسی شده، باز هم از همگی عذرخواهی می کنم. امیدوارم قلباً مرا ببخشید.
با سلام در مورد کمی یا زیادی مطالب معنوی در دسترس در دورانها، گفتار ۳۰۰ از کتاب برگزیده را دیدم حیفم آمد قسمتهایی از آنرا در اینجا نیاورم :”… برای رستگار شدن ، ما باید از آثار و دستورات بزرگان دین پیروی کنیم و گرنه کشف و کرامات آنها به چه درد ما می خورد . آن بزرگان،هر کدام در زمان خودشان فلان کرامات را برای مریدانشان کردند و رفتند . اما آنچه از آثارشان که ما را به راه راست هدایت بکند همان به دردمان می خورد و هیچ وقت هم کهنه نمی شود. مثلا شیخ عطار هر چه کرامات کرد به چه درد ما می خورد ، ««اما منطق الطیر هزاران نکته ی قابل استفاده برای ما دارد»» “.
همانطور که در کامنت ۴۶ از راه کمال در بالا آمده است باید واحد های صفات نیک را همچون دروس دانشگاهی یکی یکی پاس نماییم وگرنه به اجبار آن واحد را در ترم بعد باز بردوشمان میگذارند،خدا نکند که کل ترم را مجبور شویم دوباره بگذرانیم ،اگر واقعا بدنبال پاس کردن واحدهای معنوی باشیم حتی منطق الطیر هم هزاران نکته عملی مفید دارد واگر بازیگوش باشیم حتی کتاب برگزیده هم چیز دندانگیری برای عمل از داخلش بیرون نمی آید تاثیر متون خیلی بستگی به آمادگی روحی فرد هم دارد و این که در زندگی نگاهش بدنبال چه چیزی باشد ،سیری ناپذیری در مادیات ،خانه بهتر ،ماشین بهتر و… هیچ موقع این بهتر کردن مادیات در من تمام نمی شود تا عزرائیل بر بالین فرد حاضر شود و باالاجبار با چه سختی از مادیاتش که خیلی بهتر هم شده است دست بکشد و در آن دنیا هم همش باید جوابگوی حق الناسی باشد که در بدست آوردن مادیات ،عنوان ،اعتبار ،احترام ،شخصیت کاذب و… ناخودآگاه از دیگران زایل کرده است یا اینکه به حدودی متوسط قناعت کند ایکاش آن انگیزه را داشته باشیم که نگذارد وقتمان را در این دنیا به بطالت تلف کنیم و با قدرت سعی کنیم بیاموزیم و عمل کنیم.مثلا از خود بپرسیم برای چه داریم در این سایت مطلب مینویسیم ،خود نمایی ،اینکه بگویند چقدر مطلب بلدیم ،از ما تشکر کنند ،یا دروناً غرورمان ارضا شود که مثلا چقدر باهوشیم یا چقدر کارمان بلحاظ معنوی درست است… یا اینکه خدای زمان از ما راضی باشند ،شخصا خیلی عقبم هیهات…همیشه باید نیتم را بهتر کنیم…
البته متون امروزی و حقیقی الهی انرژی و اثر وجودی بسیار زیادتری در روحمان خواهند گذاشت .چون هم صد در صد اصیلند و هم کاملا به روز ،ولی اگر نفس اماره مان بگذارد که استفاده کنیم.
با سلام:
داشتم گامنت ها را مطالعه می کردم، نرگس عزیز(گامنت ۵۲) مرسی از توضیحاتتون. هیچ چیزی بی علت نیست؛ این بحث و جدل هم بی علت نیست. از خودم سوال کردم چه نکته عملی در این بحث بود که باید استفاده کنم. پاراگراف دوم شما سه خط آخر درون مرا توضیح داد، واقعا استفاده کردم مرا به افکاری که داشتم متوجه کردید که خودم نمی دانستم. ما انسانیم و با هم سیرکمال می کنیم، همین بحث ها ست که گوشه ای از درونمان را روشن می کند که خودمان از آن بی خبریم. ای خدای من، تو که می دانی من اسیر نفسم، تو که می دانی اگر کمکم نکنی من هیچم، تو می دانی هیچ اراده ای از خودم ندارم، ما را از نظرت دور نکن، همیشه یاریمان بده که در اشتباهات متوجه راه راست باشیم، تو را حاضر بدانیم، و از تو یاری بطلبیم، ما را دچار غرور نکن که از تجارب دوستان “در” انتقاد را ببندیم، و از کرده خود راضی
باشیم. “آمین”
ع-علی عزیز از توضیحاتتان ممنونم اینها دقیقا نیاتیست که در درون من همیشه متاسفانه جاریست انشاالله با کمک او بتوانم درون و نیاتم را هر روز کمی پاکتر از دیروز نمایم تنها چیزی که نهایتا برایمان میماند همین نیات است که ارزش معنوی اعمالمان را در هر روز روشن میکند.با تشکر.
بنده از دوستان عزیز تشکر می کنم که بنده را تشویق نمودند و کامنت این شاگرد کاهل را قابل دانستند.
و خدا رو شکر می کنم که دوستان، حقیقت من را نمی بینند که چگونه کسی با استدلال قوی گاه نمی تواند جلوی یک عصبانیت خود را بگیرد یا به حفظ الصحه عمل کند، یا جلوی افراط و تفریطهای بی شمار خود را بگیرد و .. و .. که اگر می دیدند باید از شرم هفت پستو خودم را پنهان می کردم و اصلا حرف نمی زدم.
خدا را شکر که در ستاریت خدا، پشت پرده مجاز اینترنتی پناهنده هستم.
الغرض، در وبسایت http://www.ostadelahi-indepth.com/ جملاتی برای تعمق هست. یکی دوتای آنها خیلی نظر بنده را جلب کرده و دیدم حالا که می خواهم معناً شخصی تحصیل کرده بشوم و شاگرد شده ام، لازم است آنها را یاد بگیرم. با اجازه شاید بد نباشد که مفهومشان را اینجا هم بنویسم (البته احتمالا دوستان می دانند):
« تحصیلات توانایی شنیدن تقریبا هر مطلبی است بدون اینکه از کوره در برویم یا اعتماد به نفس خود را از دست بدهیم- رابرت فراست»
« نشانه ی یک ذهن تحصیل کرده این است که بتواند هر فکری را بررسی کند، حتی وقتی با آن مخالف است- ارسطو»
« هر چه فکر وسیعتر، تحمل و حوصله بیشتر- استاد الهی»
متاسفانه در این سالها بارها برایم پیش آمده که به علت ظاهرا غیرت، و باطنا تعصب ناشی از ضعف خودم، باعث شده ام مکالمه ای معنوی با نزدیکان و آشنایان قطع شود و آنها از طرز فکر من دوری گرفته اند. امروزه روز از خودم می پرسم چه چیزی آنها را دلزده کرد؟ تعالیمی که از آن صحبت می کردم یا پافشاری و تعصب ناشی از غرور و خامی من؟ البته صد در صد عوامل دیگری هم دخیل هست ولی اشتباه من هم کم نبوده. انشاءلله که یک روز بنده هم یاد بگیرم.
با سلام و تشکر از کامنتهای زیبای ۲۸ و ۳۹ و ۴۰ از … عزیز و در جواب ۳۳ عزیز و با تشکر از سوال محترمانه و واضحشان، هر کس هر چقدر کوچک و ضعیف و ناتوان هم باشد خداوند به همان اندازه ی توان اندکش از او ،همانقدر کم انتظار اثرگذاری مثبت دارد باید سعی کنیم اثر مثبتی از وجود خود همواره در پیرامونمان باقی بگذاریم ،مثلا محبت کردن یا صادقانه کار کردن و… کلا هر گونه مفید و مثبت بودن به هر شکل اثر گذاری ای مثبتست که به بهبود دنیا و آخرت خودمان، همانطور دیگران کمک میکند ،بهترین اثر گذاریها را شاید با انجام قانون طلایی بتوانیم داشته باشیم ،در هر موقعیتی خود را به جای دیگران بگذاریم وآنچه بر خود می پسندیم برای دیگران هم بخواهیم و… ،که نتیجه ی چنین تاثیرگذاری مثبتی را در صفحه ۱۳۴ کتاب راه کمال فرموده اند :
“با رعایت این قانون طلایی ، انسان در واقع خدمتی ، نه فقط به دیگران بلکه در اصل به خود می کند . در این حال وجدانش آسوده و دلش آرام است ،همیشه در درون خود احساس فرح ، سبکی و آرامش می کند،مشکلاتش راحت تر حل می شود ، زندگی خانوادگی و اجتماعی موفق تری خواهد داشت و در کارهای روزمره کمتر متزلزل می شود .پرورش دادن محبت، نیکی ،خیرخواهی و این قبیل صفات در خود ،جلب الطاف الهی می کند و باعث دفع انرژی های منفی از زندگی می شود.در قلب هر انسانی ذره ای الهی نهفته است ، از این رو جلب قلوب ،جلب الطاف اوست”.
همچنین چه بسیار بزرگانی معنوی بودند که با اثرگذاری مثبتی که در حد توان عظیمشان در دیگران داشته اند چقدر باعث راحتتر شدن دنیا و آخرت دیگران شده اند .
حتی با فکر مثبت و دعا کردن میتوانیم اثری مثبت از وجود خود برای دیگران داشته باشیم .یک اثر گذاری مثبت کوچک در الان میتواند این باشد که همین الان همه ی کسانی را که به ما بدی کرده اند را در قلبمان بخاطر رضایت خدای زمان ببخشیم.
با سلام و احترام؛
بحثهای پیش آمده در کامنتهای این صفحه چند صفت زشت مرا برایم عریان کرد. “هر وقت تمام پیغمبران و اولیا را بر حق دیدی و این دین و آن دین برایت نماند وارد عرفان شدهای، وقتی هر کس را نگاه کردی عارف دیدی آن وقت معنی عرفان را فهمیدی” می توانم بگم در شرایط فعلی (وارد عرفان شدم)، ولی آیا معنی عرفان را هم فهمیدم؟! به هیچ وجه. هر کسی را میبینم، قضاوت می کنم.
در مصاحبه آمده است وقتی در اجتماع هستیم و به کارهای روزمره مشغول هستیم در عین حال میتوانیم به معنویت هم عمل کنیم یعنی همان کاری که انجام می دهیم معنوی محسوب میشود. البته فکر میکنم که کار روزمره ما موقعی معنوی محسوب میشود که نیت از انجام آن کسب رضایت خدا و انجام وظیفه باشد یعنی مطمئن باشیم که در انجام آن نیت معنوی داشته باشیم یعنی اگر برای کسب جلب توجه دیگران و یا شنیدن تعریف و تمجید کار نیک کنیم درست است که خیرمان به مردم رسیده است ولی چون نیت از انجام آن نیتی مادی یا گاه مادی معنوی است آن کار معنوی محسوب نمی شود. اول اینکه می خواستم ببینم آیا برداشت من صحیح است و همچنین چطور میتوانیم نیت خود را معنوی کنیم من گاهی در ابتدای کار به خود یادآوری میکنم که هدفم رضایت خدا باشد ولی وقتی غرق کار میشوم یا نیت اصلیام را فراموش میکنم یا گاهی خودم را فریب می دهم. در چه صورت میتوان نیت خود را به نیت خالص معنوی تبدیل کرد
در کتاب طب روح نوشته شده است که تا زمانیکه ما در جسم هستیم نمیتوانیم نیت صد در صد مافوق علی داشته باشیم، نیت مافوق علی را باید به خود تلقین یا تحمیل کنیم.
شاید منظور از نیت مافوق علی تحمیلی این باشد که مدام به خود یادآوری کنیم که باید کارم در جهت رضایت خالق باشد احتمالا هم لحظات فراموشی برایمان پیش میآید ولی وقتی نیتمان درست باشد ما به سمت صحیح میرویم. اگر پشتکار به خرج دهیم و هر بار به خودمان یادآوری کنیم که باید نیتمان مافوق علی باشد کم کم ثمر میدهد. چیزی که خدا از ما انتظار دارد تلاشی است که برای تقویت یک صفت خوب انجام میدهیم شاید ما تا اخر عمرمان هم نتوانیم نیتی صد در صد خالص داشته باشیم ولی میزان تلاشی که میکنیم بسیار اهمیت دارد و حساب میشود.
با سلام در مورد سوال بسیار زیبای ن.م عزیز ،بنظر حقیر همیشه مگر در عالم کمال (در زمینه خالصتر کردن نیت)، همیشه جا برای کار بیشتر ،وجود دارد،شخصا در مقاله قبلی توفیقی یافتم که مظهریت حی را به گونه ایی خاص که هرگز فکرش را هم نمی کردم با چنان سرعتی این مفهوم در درونم مانوس شد و از خداوند برای این جهش عظیمی که به این سرعت در سلوک من اتفاق افتاد از صمیم قلب شاکر ومتشکرم برای توضیح ِ حالتم جمله ایی را از مقاله قبلی برای روشن شدن منظور ذکر مینمایم :
“باید کششی نسبت به آن علتالعلل پیدا کرد که منجر به ایجاد رابطهای قلبی و تغییری در رفتار در جهت رضایت خالق شود.ملکجان نعمتی میگوید: « انسان وقتی [ او را] دوست داشته باشد توجه میکند.» بسیاری از معتقدین به خدا احساس مشابهی را تجربه کردهاند. عشق به خدا و مظاهر او برای کسی که میخواهد فعالانه در راه معنویت عملی قدم بردارد، ضروری است. منظور از چنین معنویتی این است که ایمان لفظی و محدود به یک طرز فکر فلسفی، به ایمانی ملموس و زاییدهی تجربهی عملی و محرکی واقعی برای سیر کمال خود تبدیل شود.”
مفهومی نزدیک به این جملات را قبلا نیز شنیده بودم و عقلا هم قبول داشتم که صرفا فقط زمانی میتوانیم فقط برای رضایت کسی کار کنیم که عاشقش باشیم تنها و تنها در این حالتست که فقط برای رضایت او و نه چیز دیگر میتوانیم عمل کنیم ،غیر از عشق ، هر عامل دیگری ، لزوما علتی شخصی و ناشی از خودیت برای رشدو… خواهد بود حداقل فکر میکنم عشق باعث خیلی خالصتر شدن نیت ِ فقط برای رضایت خدا حداقل در زمین میشود (حتی اگر قصدمان خوب بودن و پاک بودن و سالم ماندن ِمایه ی روحی روانی خودمان یا تسریع سیر کمال خودمان باشد که بسیار هم خوبست باز این خوبی به گونه ایی در جهت ارتقای خودمانست نه صرفا رضایت او بدون توجه به سود خودمان و دارای مقداری خودیت هم می باشد)فکر میکردم هزاران سال طول بکشد تا بتوانم فقط برای رضایت او و به عشق او عملی را انجام دهم و به علت اینکه او را خیلی دوست دارم و می خواهم خوشحالش کنم کاری را انجام دهم،بارها کار عملی توجه میگذاشتم مثلا روزی دوتا یک دقیقه و معمولا در هفته دوم شکست می خوردم ولی پس از اینکه مفهوم مظهریت حی را عینا درک و حظورش را عینا لمس کردم و با او در مقاله قبلی دوباره آشنا شدم حس کردم که ناخود آگاه چقدر او دوست داشتنی است یعنی نمیتوان او را بسیار دوست نداشت دیگر خیلی خیلی راحتتر میتوانم برای او و فقط برای او کاری انجام دهم و ناخود آگاه خیلی بیشتر به یاد او می افتم چون اصلا شاید کارکرد مظهریت حی در این دنیا همینست شاید او هر بار به زمین می آید که علاوه بر دادن هدایت صحیح بتوانیم از طریق او ،خدا را عاشقانه و صادقانه و فقط برای خودش ،از بس که زیباست دوست داشته باشیم در اینصورت انجام کار برای رضایت او و توجه کردن به او که خداست کاری بینهایت شیرین (حداقل بسیار شیرینتر از قبل) می شود.«البته شور با شعور و عشق با علم معنوی که با مطالعه و عمل وتفکر و کمک خواستن و… بدست می آید کاملتر می شود» که در این زمینه ها هنوز بسیار ضعیفم .با تشکر از سوال زیبایتان .
یک روش هم که من برای خودم گذاشتم اینه که از قبل هر کاری که در راستای خدمت به روح خودم یا دیگران انجام می دهم از قبلش با خودم طی می کنم. چون دیگه دستم اومده که نفس بعدش چه احساساتی (اعم از توقع، یا غرور) در فکرم می ریزه. طی می کنم یعنی تاکید بالنفس می کنم که مثلا داری می ری عیادت فلانی که از نیش زبونش دلت پره، گل قشنگ هم خریدی، درس و مشق هم داری وقت نداری، بعد از مریضی بلند شد دوباره اذیتت کرد، برنگردی بگی این دست بشکنه، عجب آدم قدرنشناسی، دلم شکست، حیف من و … این کمترین وظیفه انسانیتته. یه کار خیلی کوچیک که ثابت می کنه تو یه کم آدم هستی. همین.
وقتی از قبل کار خودمو کوچیک و حقیر دیدم انگار یک برنامه ایه که به ضمیر ناخودآگاه داده ام و نیتم کمی خالص تر می شه.
اگه واقعا فهمیده باشیم که ما باید وظایف خودمون انجام بدیم به هزار دلیل، و به واکنش دیگران هم کاری نداریم و طرف ما خداست و بس، و مرتب اینو به خودمون تکرار کنیم، شاید کمی کمتر جوگیر بشیم.
سناریوی بعد اینکه اگر داریم کاری رو برای نیت علی ودنیایی انجام می دیم اقلا اینقدر صداقت داشته باشیم که اسم معنوی روش نذاریم.
مثلا در مثال فوق، اگه نیت من این باشه که: می رم عیادتش چون همکارمه، چشم تو چشمیم، همکارهای دیگه می یان، بده منو نبینن. خب این نیت اصلا مافوق علی نیست. فکر بهتر: امروز نرم عیادت، بقیه هم منو نبینن، هم درس امتحان فردام رو می خونم هم فردا با نیت مافوق علی تری می رم.سعی هم می کنم بازگو نکنم یعنی توی شرکت نگم که: حالش بهتره الحمدا.. (یعنی منهم رفتم عیادت!).
در مورد سوال ن.م خواستم بگویم که در مورد خودم شاید اگر واقع بینانه نگاه کنم تعداد دفعاتی که در انجام کاری نیت معنوی خالص داشتهام به تعداد انگشتان یک دستم هم نرسد. اکثر موارد نیتم در انجام کارها علی و یا اگر خیلی مواظب حیله های نفس بودهام علی مافوق علی بوده است. هر گاه کاری را با نیت رضایت خدا شروع کرده در میان کار نیت های دیگری هم مخلوط شده است ولی باز هم خوشحال بودهام که آن کار را انجام دادهام. و بعد هم سعی کرده ام نیتم را بررسی کنم و از اشکالات آن درس بگیرم ولی اگر بخواهم خودم را برای نداشتن نیت مافوق علی سرزنش کنم باعث میشود که کم کم نفس از این طریق که چون نیتت خالص نیست بهتر است اصلا هیچ کار نکنی وارد شود. مثالی از زندگی روزمره ام میزنم. من خیلی دلم میخواهد ورزش کنم و و مانند یک ورزشکار حرفهای ورزیده باشم. هرگاه در برنامه ای نحوه ورزش کردن انها را میبینم با خود قرار میگذارم مثل انها بشوم و با انگیزه بالای شروع یه ورزش میکنم، ولی اینقدر این کار دشوار است و زمان و انرژی زیادی میبرد که بعداز چند روز ناامید میشوم و حتی ورزش روزمره را نیز کنار میگذارم. در حالیکه اگر با ریتم مناسب ورزش کنم ولو در مدت زمان زیاد ولی به هرحال به نتیجه مطلوب میرسم اگر هدف را خیلی بالا بگیرم خطر دلسرد شدن هست . بنابراین بهتر است با واقع بینی کم کم خود را ورزیده کنم تا زمانیکه نیتم به مافوق علی نزدیکتر شود شاید تازمانیکه در جسم هم هستم به موفقیت نرسم ولی مهم این است که خدا از ما کوشش میخواهد و بس.
با تشکر از ۲ روشی که شهریور عزیر ذکر کردند ،حس دلسوزی برای خود وقتی که کاری برای کسی کردی و مورد بدزبانی و تحقیر قرار گرفتی را بارها ( بخصوص این روزها) تجربه کرده ام روشی که ایشان گفته اند روش به ظاهر ساده ولی در واقع عمل به آن بسیار دشوار است امیدوارم بتوانم با بکار گیری اصول صحیح راه و راهکارها و تجربیات مفید دوستان موفق شوم ثابت کنم یک کم آدم هستم.
عاشق خداوند حی و حاضر زمان خود بودن آدم را در سیر کمال معنوی خیلی کمک میکند.با دیدن او در هر دم و باز دم است که نیت و عمل و فکر کم کم خالص و پاک میشود.نیت مافوق علی یعنی رضایت اورا خواستن و در این راستا قدم بر داشتن.هر روز یک عمل نیک انجام میدهیم تا به تدریج بتوانیم به توفیق انجام یک کار نیک در هر ساعت و دقیقه وثانیه و لحظه و لمحه برسیم.این وقتی ممکن میشود که او را حاضر و ناظر بر خود وقلب و نیتمان احساس کنیم.از گرمای حضورش گرم شویم و…..
با سلام در مورد این جمله از ن.م گرامی که فرموده اند : ” ولی چون نیت از انجام آن نیتی مادی یا گاه مادی معنوی است آن کار معنوی محسوب نمی شود” گفتار ۳۴۰ از کتاب برگزیده بسیار جالب بود فرموده اند: ” در عالم باطن دیده ام ، اشخاصی که اختراعات عام المنفعه کرده اند از قبیل برق ،تلفن ،داروهایی که مرض های مهلک را شفا می دهد و غیره،ولو در راه دین هم نکرده باشند، همان اختراعاتشان سبب شده که اجرهای کلان ببرند و آمرزیده شوند …” و همچنین در مورد رضایت خداوند و نقش ایمان و توسل به او در رشد معنوی در گفتار ۳۸۳ به تلخیص فرموده اند :”تا زمانی که او توجه نفرماید نوری به قلب انسان نگذاردایمان پیدا نمی شود، و انسان به طرف خدا تمایل پیدا نمی کند تا زمانی که غرور نداریم و به درگاه او متوسلیم ،ایمان هست و تا زمانی هم که ایمان هست جلو می رویم…
باید خدا را عبادت کرد به قصد لله نه به قصد چیزهایی . وقتی کسی دبیرستان را تمام کرده و به دانشگاه رفته است برنامه اش عوض می شود.
خداوندا سعادت و توفیق بدهید آنچه مورد رضایت توست انجام دهم و آنچه بر خلاف رضایت توست از آن متنفر باشم . رضایت تو را می خواهم برای خاطر رضایت تو ، نه برای این که چیزی به من بدهی.”
در مورد اثر وجودی و همچنین در دسترس بودن همیشگی متون الهی مطالبی بیان شد در گفتار ۳۶۳ از کتاب برگزیده اشارات زیبایی به این موضوعات شده است فرموده اند : ” کلام حق اثرات خاصی دارد : اولا هیچ وقت کهنه نمی شود ، و در هر زمان و مکانی همیشه با آن تطبیق می کند
ثانیا ، هر چقدر برای اثبات آن ، دلیل بخواهند ، دلیل از خودش تولید می شود.
ثالثا ، بر شنونده اثر می گذارد، حتی اگر شنونده در جدل هم باشد ، باز نمی تواند انکار کند.”
بنظر شخصی حقیر اولیای حی در هر زمان بیشتر کارشان پالایش متون حقیقی از اضافاتی که جهل و طمع و حرص اولیا نمایان دنیا گرا به معنویت ضمیمه کرده ، می باشد و همچنین گلچین کردن و به روز کردن ظاهر آن حقایق برای راحتتر شدن فهم و استفاده شان توسط پیروان حقیقی و همچنین شاید بدست آوردن پاره ایی کشفیات معنوی جدید و… می باشد .
در مرود کامنت ۶۵ در کتاب طب روح هم مشابه آنچه از آثارالحق مثال آوردید مطلبی آمده است. کسی سوال میکند «برخی افراد بدون قصد و نیت خاصی به اصول الهی عمل میکنند تنها به این دلیل که این نوع اعمال را جزو وظایف انسانی خود به حساب میآورند به این ترتیب چه عایدشان میشود؟ ج- این اعمال دخیره معنوی آنها را افزایش میدهد و به علاوه آنها را آماده دریافت هدایت مبدأ میگرداند تا جایی که به آگاهی برسند. » مسلما کار خیر بدون ثمر نیست. ولی اگر ما بتوانیم کمی بیشتر جلو برویم و تا حدی که در توانمان است سعی کنیم نیت مافوق علی را در خود تقویت کنیم نتایج بیشتری میگیریم. که نقطه شروع هم این است که به طور تلقینی در کارهایمان نیت مافوق علی داشته باشیم تا کم کم در آن زمینه قوی شویم.
از کامنت ۵۹ متشکرم که خواندن فصل نیت راتوصیه کردند خواندن آن خیلی در فهم موضوع کمک کرد همینطور کامنت سایرین که با تجربیات و راهکارهای مناسب مرا راهنمایی کردند.
با سلام و تشکر از این سوال مهم ،مطالبی که همه دوستان در مورد رضای خداوند فرمودند بسیار عالی بود ، همیشه من نیتم واقعا از دو حال خارج نبوده که آندو هم در واقع یکیست یا بدنیال رضایت خود و نفس اماره ام هستم و یا بدنبال راضی کردن خلق خدا تا بتوانم با جلب رضایت آنها از خود، به رضایت درونی و امیال و مطامع و خواسته هایم راحتتر جامه عمل بپوشانم وآرامش و خوشی و راحتی بیشتری در این دنیا داشته باشم و حداقل از شر عذاب وجدان راحت باشم،یعنی در واقع همیشه به اشتباه بدنبال رضایت خاطر خودم هستم ولی اگر رضایت خالقم را بجویم هم رضایت خاطر و آرامش و…در خودم زیادتر می شود و هم معالا دیگران از من راضی تر خواهند بود چون در آنصورت بدنبال مابه ازایی از آنها برای کار نیکم متوقع نخواهم بود صفتهای مضر جنبی ایی که این عدم جستجوی رضایت خداوند را در من تشدید می کند و فعلا به ذهنم می رسد یکی ترس است یعنی در نا خود آگاهم قبول ندارم که خداوند همه کاره ی جهانیان است و دیگران مخلوقاتی ضعیف و نیازمندند مانند خودم،در ناخودآگاهم می ترسم که از دیگران به من لطمه ایی وارد شود پس باید رضایت آنها را در درجه اول ، جلب کنم تا امنیت وآرامش بیشتری داشته باشم ،در حالیکه خداوند کاردار است و دیگران محتاج .
صفت مخلّ دیگر در این زمینه صفت مزموم حرص و خودخواهیست یعنی بدلیل کمبود مناعت طبع دوست دارم با جلب نظر دیگران بیشترین سهم ممکن از هر چیز به من تعلق گیرد.دیگر اینکه در ناخودآگاهم فکر میکنم اگر دیگران مرا تایید کردند دیگر کارم همه جوره در دنیا و آخرت درست شده است پس بجای دنبال کردن تایید و رضایت خداوند بدنبال مهر تایید کلامی ،احساسی، عملی و… از دیگرانم در این حالت نیت از جلب رضایت خداوند به جلب رضایت مخلوق و گرفتن مهر تایید از مخلوق تغییر میکند،مثلا سلام نمیکنم که خداوند از من راضی باشند سلام میکنم که دیگران با من ارتباط احساسی خوبی داشته باشند و ازین رابطه خوب ،لذت درونی ببرم و… و کلا مخلوق در نظر من (معاذ الله )بجای خالق نشسته و بدین شکل دچار شرک شده ام در این حالتست که دوست داشتن مظهریت حی و تلاش مکرر برای جایگزین کردن نیت رضایت خدای زمان و انجام اعمال مثبت برای راضی کردن او ،امری تدریجا رسیدنی و هدفی بلند مدت در من مینماید که نیاز به مطالعه و آنالیز نیات ِ درونیم ،هر چه بیشتر در روز و تلقین و جایگزینی هر چه بیشتر آنها با نیت رضایت خدای زمان در زندگی روزمره دارد ،و میدانم که با تمرین و زحمت در سالیان متمادی کم کم نیتم اگر او بخواهد کم کم خالصتر خواهد شد ،مانند کودکی که تازه می خواهد دوچرخه سواری بیاموزد چقدر تمرین کرده و زمین می خورد و کمک میگیرد و…
بعد هم عامل کمک خواستن از خدای زمانست زیرا خود استاد هم در مناجاتشان از خداوند در خواست فرموده اند که به اجبار به گونه ایی نگه داشته شوند که از جاده ی رضایت الهی هرگز به جبر الهی خارج نشوند .
بیت زیر در این زمینه برای من بسیار کارسازست کمکم میکند بجای نیت رضایت مخلوق بدنبال خدمت به خلق به نیت راضی شدن خالقم باشم { آنکه منظور خود از غیر خدا می طلبد.
او گداییست که حاجت ز گدا می طلبد.}
اجازه می خواهم مجدداً از تک تک شما دوستان ، عذر خواهی نمایم .
آذر مهر عزیز ممنون که دلسوزانه بنده را راهنمایی فرمودید و تجارب خود را رایگان در اختیار حقیر قرار دادید.قدر نشناسی بنده را ببخشید…
نیمای عزیز با تمام وجود شرمنده ام که مسبب ناراحتی در شما گشتم ،امیدوارم مرا به بزرگواری خود ببخشید و دوباره بتوانیم از نظرات سودمند تان مثل همیشه استفاده کنیم.متأسفانه بنده هنوز یاد نگرفتم چگونه سوال بپرسم!
به قول ع-علی عزیز و گرامی گفتار ۲۲۸ را به خاطر داشته باشیم.امیدوارم این خواهر کوچک خود را که تجربه ای هم ندارد ببخشید و این را به حساب نپختگی اش بگذارید…
دارم امید عاطفتی از جناب دوست/کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست……
با سلام در مورد فقط رضایت او را خواستن و نقش عشق در این فرایند گفتار ۳۷۵ برگزیده بسیار کمک کننده است فرموده اند :”بهترین رابطه ی مخلوق با خدا این است که مخلوق در مقابل خدا تسلیم محض باشد،یعنی چیزی جز او نخواهد ،عاشق واقعی او باشد و او را معشوق خود قرار دهد.” و باز در همین رابطه در گفتار ۱۲۰ فرموده اند:”در هر کاری ،وقتی انسان خوش قلب و خوش نیت شد خدا کمک کارش است.اگر انسان نیکی را به خاطر رضایت خدا کرد و انتظاری نداشت ، خدا رهنمایی اش می کند ، اجرش محفوظ است و آنچه هم از دنیا و آخرت مصلحتش باشد برایش فراهم می کند .اما اگر انتظار دنیوی داشت ،خداوند در مقابل اجرش دنیا به او می دهد ،ولی در آخرت نصیبی ندارد.در جزا و سزا ،نیت، ««عمل و وضعیت شخص»» ،«هر سه» ،در نظر گرفته می شود.”
خود دوستی و خودیت یکی از مواردیست که جهت نیتمان را از خداوند به سمت نفس خودمان همواره متمایل میکند و تا خودمان را اینقدر خالصانه عاشقیم و همه چیز را برای خودمان می خواهیم نمی توانیم واقعا و صادقانه و به معنای واقعی کلمه عاشق او باشیم و برای او کار کنیم در واقع هر کاری میکنیم برای خاطر خودمانست و ((در بهترین حالت ))نیت مان علی_مافوق علی می شود در گفتار ۸۲ از کتاب برگزیده این امر را استاد به زیبایی توضیح می فرمایند :”حتی محبت داشتن به بچه هم از خود دوستی سرچشمه می گیرد،یعنی چون خودتان را دوست دارید ،بچه تان را هم برای خاطر خودتان دوست دارید،انسان تا خودیت دارد نمی تواند خدا را دوست بدارد،باید این خودیت از بین برود تا خدا بیاید”
یعنی باید کمی از خودمان بگذریم تا بتوانیم رضایت او را بدست آوریم البته او بسیار مهربانست و کمه ما را بزرگ می پندارند
… عزیزم،
امیدوارم که شما هم از ما دلگیر نشده باشید. همیشه در همهء کارهایتان چه دنیوی، چه معنوی موفق باشید.
با سلام ،خواهر بزرگوارم ،این فروتنی شما درسهای بسیار بزرگی به بنده داد،بنده هم دوباره از شما عذر خواهی می نمایم و آرزوی موفقیت و پیروزی و شادکامی در تمام عرصه های زندگی رابرای شما خواهر بزرگوارم از خداوند منان مسئلت دارم
اگر دوست داشتید در آدرس زیر گفتارهایی از شیخ جانی را میتوانید مطالعه کنید.
http://www.saintejanie.com/fa/goftar.htm
در مورد تجزیه و تحلیل وقایع بلحاظ معنوی و اصلاح نیت خوب است سعی کنیم حداقل یکبار در روز در پیش آمدی قبل از واکنش نسبت به آن (چه فکری و چه عملی ) این چهار سوال را از خود بپرسیم و اگر قبل از واکنش نشان دادن نتوانستیم ،بعد از پیش آمد، آنها را مد نظر قرار دهیم. این سوالات در اینجا آورده می شود چون بنظرم بینهایت چک کردن درونی اینها برای رشد روحیمان و خودشناسی و اصلاح نیت و… مهم و حیاتیست .
سوالات : ” ۱- چرا این واقعه پیش آمد؟ ۲- خاصیت و اثراتش برای من چیست ؟ ۳- وظیفه ی من در قبال آن چیست ؟ ۴- نیت من از واکنش نسبت به آن چه باشد؟ ” .
به این سوالات اگر هر وقت موضوعی ناراحتمان کرد در ذهنمان جواب دهیم از هر نظر رشد فکریمان ، سلامت روحی وروانیمان و … تغییر اساسی خواهد کرد ،شخصا که تاکنون به دلیل مشغولیت بیش از حد به سرگرمی های دنیایی از این اکسیر معنوی متاسفانه بسیار کم استفاده و بهره برده ام .
باکمال تشکر از تمام دوستان و سروران محترم که از نظریات انها بهره گرفتم واما فراموش نکنیم در این سایت صحبت از میراث معنوی است ببینیم استاد و حضرت شیخ و سایر بزرگان معنوی که ما از اثار انها استفاده می کنیم تا چه اندازه روی نیات ،افکار، گفتار و رفتار ما اثر گذاشته و درون ما را متحول نموده است .
بطور خلاصه استاد الهی حاصل یک عمر تجربه معنوی راکه با زحمات زیاد و طاقت فرسا( که در فصل ۲۴ اثارالحق مسطور است )بدست اورده باسانی در اختیار ما گذاشته که با مرا جعه بهر یک از فرمایشات ایشان دربی تازه گشوده و دنیائی دیگر را به انسان می نمایاند . ایا پی بردن به نحوه سیر کمال روحی و طی مدارج کمال و ثبوت و اثبات ذات لم یزلی و شناسائی او برای کمال مطلوب بشر امروزی را بسر منزل مقصود نمی رساند .
در مورد میراث معنوی حضرت شیخ
حضرت شیخ در زمان جوانی بعد از رحلت پدر بزرگوارشان استاد الهی را بعلت تاثیر گذاری روی افکار گفتار و اعمال و همچنین معنویتی پر بار و قابل عمل که وجودش را مملو از فضایل الهی نموده بعنوان استاد معنوی انتخاب و از ایشان تبعیت می نماید و دستورات ایشان را سر لوحه امور معنوی خود قرار میدهد تا جائی که شاگرد ممتاز استاد لقب می گیرد .
حال ببینیم این شاگرد ممتاز استاد الهی چه کار معنوی برای ما انجام داده است و چرا شاگردان استاد بالاجماع تبعیت از او را پذیرفتند.
۱- حضرت شیخ مروج و مجری اثار استاد الهی بودند
۲- چون ایشان احاطه معنوی به نیاز انسانها داشتندو میتوانستند انها را در جهتی که مورد نظر استاد بود هدایت نمایندو این امر برای شاگردان مسجل شده بود لهذا بعنوان جانشین استاد الهی در امور معنوی از ایشان تبعیت میشد.
حضرت شیخ مانند یک گیرنده از استاد میگرفت و عینآ به شاگرد منتقل میکرد.
۳- باتوجه باینکه دوران حضرت شیخ یک دوران پر تنش معنوی محسوب است نکات معنوی را طبق مقتضیات زمان و مکان بشاگردان گوشزد میفرمود .
۴- جواب بسئوال شاگردان را در دستور کار خود قرار داده و پذیرای سائلین در تمام اوقات روز بود
۵- بعضی از شاگردان علاوه بر امور معنوی انتظار داشتند
حضرت شیخ بامور ظاهری و مادی انان نیز سرو سامانی بخشد
و نحوه درست زندگی کردن را بانها بیاموزد
۶- بعضی شفای بیماران خود را از او خواستار بودندکه حضرت شیخ در این امور نیز کاملآ موثر بودند
۷- تشکیل کلاسهای معنوی و تربیت شاگردانی خدا ترس که پرهیز از منهیات و بجای اوردن اوامر را برخود روا داشته ودر سیر سلوک نیز قدمهای پر بار و مثبتی بر داشتند
۸- مساوی اعلام کردن حقون زنان با مردان
۹- شرکت زنان در مجالس مذهبی که قبل از ایشان اجازه نداشتند
۱۰ – رسیدگی بامور مستضعفین در منطقه
۱۱- نیکی کردن بمردم در حد یک وظیفه مهم
۱۲- راهنمائی و جواب سئوال سائلین در دیدار های حضوری
.
با سلام ودرود بر همه عزیزان باید بنویسم که واقعا خداوند بزرگ را شکر گذارم که در چنین راهی که یک راه جهان شمول است گامی هرچند ناچیز برمیدارم ولی ازسوی دیگر ناراحتم ازاینکه نمیتوانم شاگرد خوبی برای باشم امیدوارم به کمک تعلیمات ایشان بتوانم بر نفس اماره چیره شوم وتوفیق روزافزون را برای شما گردانندگان این بلاگ از پروردگار خواستارم زیرا که سردی روزگار به درجه غایتش رسیده است بدرود
هر روز با خواندن و گوش کردن این متیس بلا گ در درونم حسی پیدا میکنم که مرا وادار به حر کت می کند و درواقع انگیزه و تو جه ام پیشتر می شوددوستان حس ز یبا یی است ایا برای شما هم پیش امده مرسی از همه چیز
باتشکر وقدر دانى از همه دوستان
با تفکر ورجوع به شریعت ودین اسلام ورسالت پیغمبر به عنوان برگزیده ودریافت کننده پیام پرورد گارواز طرفی کتابت قران توسط دستان مبارک حضرت على این مورد که ایشان نیز صاحب سخنان ارزشمندى بنام نهج البلاغه بوده که به راستى در عالم خاکى مثل انرا نتوان یافت به نظر بنده حقیر اگر دنیا ایشان را میشناسد همین است وبس و اگر این موارد وجود نداشت ونوشته اى بجا گذاشته نمیشد بسیارى ایشان را نمیشناختند از هر کلمه اى که ایشان استفاده کرده اند دنیایى مطلب بیرون میریزد پس رد پای مولایمان همین است و بس بنده در تصدیق صحبت دوست عزیزم که نیاز به نوشتن کتاب از جانب این بزرگان در هر برهه اى از زمان وجود دارد را لازم وضروری دانسته و خداوند مهربان نیز در کنار پیامبر ایشان را قرار دادنند که نزول قران از قلب بر ورق نشیند