اعمال نیک بدون توقع

12 آوریل, 2011
 
نوشته: هلنا ورهوون

نیکی کردن، فقط شامل کمک، حمایت یا دلداری دادن به دیگران نیست، بلکه نکته مهم‌تر این است که آن را تا حد امکان بدون توقع انجام دهیم و کوشش کنیم منافع شخصی‌مان را کنار بگذاریم. تأکید می‌شود « تا حد امکان بدون توقع »، چرا که تجربه نشان داده که «بدون هیچ توقع»، ایده‌آلی است که مشکل می‌توان به آن دست یافت و اگر آن را شرط ضروری در انجام عملی«حقیقتاً» اخلاقی بدانیم، از آنجایی که خارج از توان ماست، ممکن است انگیزه‌ی خود را برای انجام آن از دست بد‌هیم. وقتی صحبت از عملی« تا حد امکان بدون توقع » به میان می‌آید، منظور این است که بپذیریم «آنچه سخاوت به نظر می‌رسد، معمولاً جاه‌طلبی نهانی است» (لاروشفوکو) و خود را برای جستجوی نشانه‌های ظریف این منافع شخصی تشویق کنیم. نشانه‌هایی که اگر چند علامت مشخص، واقعیت آن را نشان ندهد، مشاهده نمی‌شوند.

یکی از علائم خیلی واضح آن، لذت حاصل از آگاه کردن دیگران از کار خوبی است که انجام داده‌ایم. حضرت مسیح می‌گوید: «دست چپ از آنچه که دست راست می‌کند بی‌خبر باشد، چنان باش هنگامی که صدقه‌‌ای می‌دهی، کسی از‌ آن با خبر نشود. پدرت که آگاه به رازت است  برایت جبران خواهد کرد.» (ماتیو ۶:۳) با وجود آگاهی از این مطلب، باز هم نمی‌توانیم در حین گفتگویی، نشان ندهیم که از مشکل فلان کس باخبریم و در مورد آن با او دلسوزی کرده‌ایم، ولی متأسفانه او توجهی به توصیه‌های ما نمی‌کند. در یک کلمه: پز می‌دهیم. موضوع این است که پز دادن عملی بی‌حاصل است و باعث می‌شود که در جستجوی تأیید دیگران باشیم و به حرکاتی وادار شویم که در نظر کسی که آنها را می‌بیند، ناپسند یا حتی زشت می‌آید.

از بروزات دیگر ایگو این است که اگر به کسی نیکویی ‌کنیم و او در مقابل قدرناشناسی کند، احساسی منفی در ما ایجاد می‌شود. احساس اندوه و دلشکستگی که اگر جلوی آن را نگیریم به خشم و کینه مبدل می‌شود. اگر گوش تیز کنیم، حضور ایگو را مشاهده می‌کنیم که به صورت ندای درونیِ خشمگینی فریاد می‌زند: «بعد از آن همه کاری که برایش کردم!» با این حال احساس ناراحتی ما همیشه ناشی از آن نیست که دیگری از محبت ما قدردانی نکرده یا آن را جبران نکرده است، چرا که همه‌ی ما از روی ادب یا به خاطر تربیت اخلاقی اولیه‌ای که داشته‌ایم،‌ می‌‌دانیم نباید توقع قدردانی یا جبران عمل نیکمان را داشته باشیم. انتظارات ما به صورتی ظریف خود را نشان می‌دهند. برای مثال از شخصی که به او کمک کرده‌ایم انتظار جالب توجه‌تری داریم: او هر روز ما را در جریان تمام جزئیات زندگی‌اش بگذارد. زیرا هنگام گرفتاری او را حمایت، پشتیبانی و راهنمایی کرده‌ایم. حالا او مؤظف است ما را از جزئیات زندگی‌ شخصی‌اش مطلع کند! بهتر است که این کار را به طور دقیق انجام دهد، در غیر این‌صورت، ما نیز او را از توصیه‌هایمان محروم خواهیم کرد: «باید یاد بگیرد که خودش گلیمش را از آب بیرون بکشد»؛ به طور کم و بیش مستقیم به او می‌فهمانیم که با قدر‌ناشناسی، خودش را از چه مزایایی محروم کرده («من هم وظیفه دارم در مقابل قدرنشناسی دیگران شأن خود را حفظ کنم … »). خلاصه، در صدد انتقام هستیم اما طوری توجیه می‌کنیم که دچار عذاب وجدان نشویم. در بهترین حالات، اشتیاق زیاد خود را در کمک کردن به او، که اکنون خواستار آزادی عمل است، از دست می‌دهیم.

ندایی در من اعتراض می‌کند: «خوب، طبیعی است که از دیگری انتظار قدر‌شناسی داشته باشم» در واقع، این امر کاملاً طبیعی است. ما طبیعتاً قدرشناسان را دوست داریم و قدر‌ناشناسان را دوست نداریم. لذت بردن از قدر‌شناسی امری طبیعی است؛ ولی در انتظار قدرشناسی بودن مسئله‌ی دیگری است. در حقیقت، قدر‌ناشناسی هم امری طبیعی است. طلب قدر‌شناسی مداوم از دیگران، به معنای انکار طبیعت بشر است و فراموش کردن این نکته که ما هم همان طبیعت را داریم و در بعضی موقعیت‌ها رفتار ناسپاسانه‌ی مشابهی از خود نشان می‌دهیم. آیا بهتر نیست خطای دیگران را ببخشیم، همان طور که دوست داریم دیگران خطای ما را ببخشند؟

با اینکه توانایی تشخیص افراد قدرناشناس مفید است و به ما کمک می‌کند شناخت بهتری از کسانی که با آنها در ارتباطیم به دست آوریم؛ ولی آزادی حقیقی این است که یاد بگیریم ناسپاسی روی ما تأثیر نگذارد. وقتی به چنین مرحله‌ای رسیدیم، حتی برای مدتی کوتاه، لذت محبت بدون توقع یا برقراری ارتباط بدون قید را می‌چشیم. ارزش معاشرت با دیگران را حس خواهیم کرد، بدون آنکه به این میل نهانی جبران محبت، زنجیر شده باشیم. در این صورت خود را آزادتر، آرام‌تر، مستقل‌تر، یا به عبارت‌ ساده‌تر کمی خوشحال‌تر احساس خواهیم کرد.

برگرفته از سایت e-ostadelahi.fr