سرکوب نفس، بدون تفکر برای روح مضر است
در مسیر رسیدن به کمال روحی، اعمال، گفتار و حتی افکار انسان باید از هر جهت مطابق اصول اخلاقی باشد. چنین عملکردی کار عظیمی است که علیرغم دشوار بودن، باید آن را دنبال کنیم.
هنگامیکه شروع به عمل میکنیم، خیلی زود درمییابیم که عمل به اخلاقیات در ابتدا، یک مبارزه است. در واژهی «عمل» مفهوم سعی و کوشش مستتر است. منظور از عمل اخلاقی فقط استفاده از دانستههایی که در تربیت اولیهی خود کسب کردهایم یا دنبال کردن احساس طبیعیمان نیست، بلکه مقصود تلاش در جهت تغییر و پیشرفت خود است.
عمل به اخلاقیات در ابتدا شامل پسزدن و کنترل امیالی است که در فلسفهی استاد الهی«نفس اماره» نامیده میشود. مثلاً غیبت نکردن، کنایه نزدن به کسی که از او آزرده شدهایم، کنجکاوی نکردن در مورد زندگی دیگران، نپرسیدن سؤالات شخصی، خودداری از شایعه پراکنی برای خودنمایی، غلبه بر غرور و پذیرفتن صادقانهی انتقادی صحیح، و مثالهای متعدد دیگر.
از سوی دیگر کار اخلاقی تنها به اجتناب از انجام عمل منفی محدود نمیشود، بلکه شامل انجام اعمال مثبت نیز میشود: مثل کمک مالی، فکری و معنوی به دیگران، مثبت بودن، شجاعت داشتن ، فعال و مفید بودن در اجتماع، قدرشناسی نسبت به آنچه داریم… از آنجاییکه انجام چنین کارهایی مستلزم عملی فراتر از واکنش طبیعی ماست، در چنین موقعیتهایی باز هم با شکل جدیدی از فشار مواجه میشویم که سرکوبی در جهت معکوس است. از این رو با تکیه بر اصول اخلاقی، باید در جهت مخالف تمایلات ذاتی خود که بیشتر انرژی مفید ما را خنثی میکند و ما را از انجام آنچه که صحیح است باز میدارد، قدم برداریم: مثلاً کمک به دیگری بر حسب وظیفه، بدون اینکه تمایلی به انجام آن داشته باشیم. دفاع از حق خود علیرغم ضعف یا مسامحه. مجبور کردن خود به فعالیت و جستجوی راه حل برای مشکلات هنگامی که ناامید شدهایم، کنار زدن افکار منفی و غیره.
هنگام حملهی نفس اماره، خواه این حمله از طریق تهاجم باشد خواه از طریق یأس وناامیدی، نباید در پی گفتگو یا متقاعد کردن آن برآییم، چون کوچکترین قدم برای مذاکره با نفس برای ما خطرناک است. در چنین مواقعی باید با کمک نیروی اراده و با متمرکز کردن تمام انرژی خود، در مقابلش بایستیم. برای ساکت کردنش، بلندتر از او فریاد بکشیم، ساکتش کنیم و مانع عملش شویم و اگر لازم شد با تشر او را به عقب نشینی وادار کنیم.
تفکر، ابزاری مؤثر در کنترل نفس
اگر چه هنگام طغیان نفس، سرکوب کردن آن کاری ضروری است، اما این روش مبارزه، به تنهایی کافی و مؤثر نیست. زیرا هر قدر هم تلاش کنیم، امیال یا به همان صورت قبل یا به صورتی جدید دوباره بروز میکنند. شاید بعضی افراد با کمک تربیت اخلاقیای که کسب کردهاند، بتوانند از بدگویی یا قضاوت دربارهی فردی که با او رابطهی خوبی ندارند و وجودش برایشان آزار دهنده است خودداری کنند. ولی سرکوب این احساس منفی سبب از بین رفتن آن نمیشود و اگر روزی رفتار آزاردهندهی آن فرد شدت بیشتری پیدا کند، به احتمال زیاد احساس منفیای که وجود ما را فراگرفته است، قویتر خواهد شد. به عنوان مثال؛ شاید به کمک نیروی اراده بتوانخود را به نیکگویی وادار کرد و از آنچه رخ میدهد شکایت نکرد. ولی اگر این تلاشها از این مرحله فراتر نرود، نفس به اَشکال دیگری مانند دلسردی، ناامیدی، احساس بیعدالتی در دنیا یا تعصب بیجا و یا احساس برتری در مقابل کسانی که منفی بافی میکنند بروز خواهد کرد. وقتی روی خود کار میکنیم مشاهده میکنیم که در اغلب اوقات نفس بطور مستقیم و واضح خود را نشان نمیدهد، بلکه به صورت علایم پنهان و عمیقی بروز میکند که باید آن علایم را شناسایی کنیم. مثلاً شکایت و بدبینی مداوم میتواند علامت عارضهای عمیقتر باشد که تشخیص آن به آسانی میسر نیست. شاید علت آن توقعات بیجا و یا خود بزرگ بینی و غیره باشد. دو مثال زیر به درک بهتر موضوع کمک میکند.
ـ میخواهم از کسی بدگویی کنم، اما با علم به این موضوع که این کار غیر اخلاقیست از این کار خودداری می کنم. بعد با بررسی علل این تمایل، متوجه میشوم زمانی توسط آن شخص مورد ریشخند و استهزا قرارگرفته بودم ولی نتوانسته بودم از خود دفاع کنم و حالا با بدگویی از او میخواهم انتقام بگیرم. در آن زمان، سکوت خود را با این استدلال توجیه میکردم که جواب دادن به او در شأن من نیست و نباید مقابله به مثل کنم. ولی وقتی میل به بدگویی را در خود مشاهده کردم متوجه شدم که در واقع از روی ضعف یا کم جرئتی بوده که در آن زمان عکس العملی نشان نداده بودم. بدین ترتیب به وجود صفتی در خود پی بردم که تصورش را نیز نمیکردم. حال که به این نقطهضعف خود واقفم، میتوانم از طریق مبارزه با آن پیشرفت کنم. از این به بعد هرگاه در برابر وسوسهی غیبت کردن از این شخص ایستادگی میکنم، از فرایند آن آگاهی دارم و میدانم چه میکنم. زشتی عمل انتقام و تلافی را که منجر به غیبت از او میشود در نظر میآورم تا تسلیم نفس نشوم. در عین حال سعی میکنم روی نقطه ضعف عدم اعتماد بهنفس که موجب آن سکوت اولیه بوده کار کنم.
ـ تصمیم دارم در مورد نحوهی رفتار با همسرم روی خود کار کنم. میخواهم سعی کنم جلوی انتقاد دائمی از او را که باعث ایجاد فضایی منفی در زندگی مشترکمان میشود بگیرم. بعد از چندی این کار برایم غیر قابل تحمل میشود. با آنکه انتقاد از او را برخود ممنوع کردهام، اما تمایلم برای انتقاد از او بیشتر شده است. با اینکه تلاش زیادی میکنم تا رفتاری خوشایند داشته باشم، اما از این که او هیچ تغییری در رفتار خود نداده است، نسبت به او کینه پیدا کردهام. تا اینکه روزی از خود میپرسم منشأ میل شدید به انتقاد از همسرم چیست؟ در اینجا متوجه میشوم که همیشه نسبت به او احساس برتری میکنم و در نتیجه عیوب خود را نمیبینم. از این به بعد با آگاهی به این موضوع، میل به انتقاد را در خود فرو مینشانم. کمبودهای خود را در نظر میآورم و به خود میگویم: «تو که هیچوقت این کوشش و آن کوشش را نمیکنی به چه حقی توقع چنین تلاشی را از او داری؟ » این باعث میشود تسلیم نفس نشوم. بهمین ترتیب سعی میکنم با علت اصلی نقطه ضعف خود که احساس برتری است مبارزه کنم و در خود صفت گذشت و شکیبایی را پرورش دهم.
مشاهده میکنیم که غلبه بر نفس، تنها با راندن وسوسه ها میسر نیست، بلکه باید آنها را خنثی کرد. مانند واکنشهای شیمیایی که اثر ماده ای را با مادهی دیگری که خواص ملکولهای آن را تغییر میدهد، خنثی میکنند. این روش مبارزهی منطقی چندین مزیت دارد:
ـ به ما توانایی بیشتری میدهد تا در مبارزهای که فقط به سرکوب کردن کورکورانه محدود نمیشود، موفق شویم. هنگام مهار کردن نفس، از علت عملکرد خود آگاهیم و و این درک و آگاهی، نیروی بیشتری می دهد.
ـ ما را در برابر اثرات جانبی سرکوب نفس مانند ناامیدی، افسردگی و غیره حفظ میکند.
ـ ما را متوجه بروزات مختلف نفس اماره میکند که میتوانیم از آنها به عنوان شاخصهایی برای شناخت خود استفاده کنیم. به جای آنکه به خاطر اشتباه یا خطای گذشتهمان احساس گناه و شرمندگی کنیم، با مشاهده بروزات نفس، میتوانیم به احساس خوشایند ناشی از کشف ریشههای انگیزشهای غیر منطقی در خود دست یابیم در حالی که بدون آن، این خصوصیات برایمان ناشناخته باقی میماند.
ـ میدان آگاهیمان وسیعتر میشود و به ما امکان میدهد تا به طور ملموس به رابطهی بین عمل به اخلاق و خودشناسی پی ببریم.
ـ با آنکه این روش حالت مبارزه دارد، اما هدف آن بیش از نابود کردن یک دشمن درونی، ساختن یک خود سالم تر، پخته تر و پیشرفته تراست.
برگرفته از سایت e-ostadelahi.fr
با سلام
معجزه در قرن حاضر را خوشبختانه امروزباز هم به لطف خداوند بعین مشاهده و لمس کردم .مقاله فوق عینا مشکلی است که مدتهاست من با آن درگیر هستم وعاجزانه از او کمک خواسته بودم که بلطفش امروز جواب گرفتم از صمیم قلب از شما عزیزان سپاسگزارم.
ممنون از بلاگ زیباییت خیلی استفاده کردم
امیدوارم بتوانم درجهت پرورش فکر خود تلاش کنم .
با سپاس فراوان از مقاله بسیار مفیدی که در اختیار ما قرار دادید
مثال دوم بی نظیر بود، راستش دقیقا در مبارزه با نفس من چنین حالت هایی داشتم و هیچوقت فکر نمی کردم از توقع است و انسان متوقعی هستم و کاملا به خودم حق می دادم. با این مثال متوجه شدم که وقتی حالم بده علت را در بیرون از خودم جستجو نکنم
mamnoon ali bood
با تشکر از خانم ایزابل نژار برای نوشتن این مقاله مفید و سپاس از متیس برای ترجمه آن
خیلی ممنون واقعا عالی بود امروز صبح داشتم فکر میکردم خدایا تا حدودی نفس و خواسته هایش رادر خودم میشناسم ولی چرا اینقدر در مبارزه عاجزم؟ با رهرو موافقم این معجزه قرن حاضر است.باز هم از زخماتتان ممنون
گویی این مقاله همان است که من این روزها درگیر آنم. در مقاله قبلی (مشتق و انتگرال در سیرکمال، کامنت شماره ۴۱ آن مقاله)هم این سوال را مطرح کرده بودم:
چرا گاهی با وجودی که می دانیم یک کاری بد است؛ و حتی خدا را (آن دو چشم را) بر خود حاضر و ناظر هم می دانیم، باز هم آن کار را انجام می دهیم؟ کجای کار اِشکال دارد؟ راه حل چیست؟
دوستان در آنجا جوابهای خوب و کمک کننده ای دادند. با وجود این، اگر چه مجاب شده ام، اما هنوز قانع نشده ام.
ممنون می شوم دوستان کمک کنند.
با سپاس از زحمات شما .امروز داشتم فصل تسلط برخود از کتاب راه کمال تالیف پروفسور بهرام الهی را می خواندم .با خودم فکر می کردم که چگونه می توانم در پالایش ذرات بشری انتخابی فعالانه داشته باشم که این مقاله به من در انتخاب راه کارعملی دراین زمینه بسیار کمک کرد.
این متن فوق العاده بود و برای من بسیار کاربرد دارد.
با تشکر
مقاله فوق مرا بیاد درد کهنه ای انداخت ؛ نفس اماره!
گاهی اوقات که این گونه مقالات را که مسایل را با روش علمی و منطقی برای درک بیشتر باز میکنند احساس می کنم اصلا خودم را نمی شناسم. چون اگر خودم را بشناسم حداقل چندین بار در روز باید افکار,گفتار و اعمال خودم را تجزیه تحلیل کنم و بتوانم اشکالات خود را ریشه یابی کنم. ولی حداقل پس از خواندن مقالات و راهکارهای عملی برای مدتی این مطالب توی ذهن می ماند که شخص متوجه اشتباه خودش می شود البته می دانم که در این حد کار کردن در خور و شایسته شاگرد دانشگاه معنوی نیست و شاگرد این دانشگاه باید خیلی بیشتر مواظب رفتار خودش باشد.
اما نکته ای که خیلی برای من جالب بود اینست که در اخر مقاله به ان اشاره شده است:
” با آنکه این روش حالت مبارزه دارد، اما هدف آن بیش از نابود کردن یک دشمن درونی، ساختن یک خود سالم تر، پخته تر و پیشرفته تراست”
با سلام
مقاله بسیار بجا و بموقعی بود، مخصوصا برای بنده که تجربه دوم دقیقا خداوند برای من نوشته بود. از آن روز که روی سایت قرار گرفت و مطالعه کردم توجه کردم و روی خودم کار کردم. البته مقاله را با همسرم در میان گذاشتم و به نقطه ضعفم هم اقرار کردم، از خدا تقاضا کردم که در مبارزه با این صفت زشت کمکم کند. تجربه این چند روز این بود که با دید اینکه، ایشان شاید در بعضی موارد از من بیشتر هم میداند و رعایت هم می کند، شروع کردم و برایشان شخصیت قائل شدم، که او هم مثل من آمده تا سیرکمال کند. خیلی موارد وجود دارد که من در زندگی در برابر آن ضعف دارم در صورتی که ایشان خیلی راحت انجام می دهد، بدون اینکه فخر فروشی کند و یا سر من منت بگذارد، بدون ریاو با سادگی هر چه تمام تر. انشاالله توفیق مبارزه را داشته باشم.متشکرم از زحمات بی اندازه متیس عزیز.
باسپاس فراوان از زحمات شما چون دقیقا اشکال من را باز می کنید
با سلام
من و مشگلاتم را در این مقاله دیدم و علت دلسردی و نا امیدی که گاهی سراغم می آید .با توصیه هائی که کردید امید را در ادامه مبارزه در من زیاد کردید و مثل ماشینی که بنزینش تمام شده بود دوباره احساس میکنم که نیروی جدیدی گرفتم .امیدوارم توفیق مبارزه را داشته باشم . از صمیم قلب سپاسگزاریم
ba tashakor zeyad az een veblog keh hameesheh be ma komak mekonad ba een maghaleh man daryaftam keh hameesheh ba sefat zauf hamrah boodam va ba gozasht eshtebah meegereftam omid daram keh ba komak khoda betavanam ba een sefat mobarezehie dorost dashteh basham..
امروز دوباره این مقاله را می خواندم و بنظرم بازهم جایی از آن برایم تاپخته، یا شاید گنگ میآمد، به عنوان آن نگاه میکردم…، ناگهان فکری به سرم آمد … از من نبود و اعتراف میکنم. “سرکوب نفس، بدون تفکر برای روح مضر است.”
بنظرم بهتر آمد بپرسم : آیا سرکوب نفس، بدون “توجه” برای روح مضر است. بهتر و دقیق تر نبود. آنجا که استاد آورده اند”روزه هم نوعی عبادت است …” اصل گفتار را بخاطر نمیآورم اما مضمون آن این است که در روزه هم استاد در معنویت کلاسیک بعنوان دارو گاهی روزه را تجویز میکند.
حالا فکر میکنم یا در ترجمه مطلب این به تفکر ترجمه تبدیل شده یا اصولا مقصود نویسنده مقاله هم همان توجه بوده ، چون تفکری در فرآیند تحلیل اصول اصیل مرحله هضم را داراست در قیاس (طبق طب روح)؛و این یعنی تفکر همراه با توجه “به مبدا” والا تفکر بدون چنین توجهی بسیار است چنانکه در روانشناسی هم سرکرب نفس همراه با تفکر است اما… بهتر میدانیم که نتیجه اش چیست؟ البته باز هم اعتراف میکنم و از این اعتراف بسیار مسرور و مفتخرم ” این همه اصلا از من نیست” و ” اگر فلسفه استاد الهی نبود ” ؛
اصلا چنین چیزی سابقه نداشت که من بتوانم امروز این موضوع را درک کنم؛ چه رسد به اینکه بیان هم بکنم.”
.
در جواب مهریار عزیز،
من فکر میکنم جواب این سوال در این جمله نهفته است:
هنگام حملهی نفس اماره، خواه این حمله از طریق تهاجم باشد خواه از طریق یأس وناامیدی، نباید در پی گفتگو یا متقاعد کردن آن برآییم، چون کوچکترین قدم برای مذاکره با نفس برای ما خطرناک است. در چنین مواقعی باید با کمک نیروی اراده و با متمرکز کردن تمام انرژی خود، در مقابلش بایستیم. برای ساکت کردنش، بلندتر از او فریاد بکشیم، ساکتش کنیم و مانع عملش شویم و اگر لازم شد با تشر او را به عقب نشینی وادار کنیم.
من فکر میکنم، چون نفس میداند که ما میدانیم کاری که میکنیم خطاست و حضور الهی را نیز حس میکنیم، بسیار با استدلال با ما روبرو میشود و طوری ماجرا را توجیه میکند که زشتی ان ابتدا کمرنگ و سپس از بین میرود. به همین دلیل میگویند” کوچکترین قدم برای مذاکره با نفس برای ما خطرناک است”!
از طرفی گاهی آنقدر خود را قوی نمیبینیم که در مقابل ان کار خطا ایستادگی کنیم، به عبارتی آن صفت شجاعت که در بالا اشاره شده در ما پرورش نیافته.
در نهایت من فکر میکنم اگر اجازه ندهم نفس با ما مذاکره کند، و اگر با خداوند “صادق” باشیم و بگوییم خدایا من میدانم اینکار غلط است، اما توان مقابله با آنرا ندارم، خودت یاریم کن ، به امید او از پس نفس سربلند بیرون میاییم.
بهتر است هر بار که میخواهیم کار اشتباهی بکنیم، تلخی پشیمانی از کارهای غلط گذشته را نیز به خود یاد آور شویم
با سلام و تشکر از مقاله جدید
دوست عزیز ایلیاشید من با نظر شما موافقم. من هم به تیتر مقاله فکر کردم. “سرکوب نفس، بدون تفکر برای روح مضر است”..راستش تیتر به نظرم هم درست است هم نادرست… و درستی یا نادرستی اش را شاید نیت درونی ما تعیین کند. مثلا اگر کسی رهبانیت را به خاطر اینکه فکر می کند درست است پیشه کند صحیح نیست. چون هیچ جا در “دین” چنین توصیه ای نشده است و فرد باید فکر کند که آیا اصلا این کار صحیح است یا خیر.آیا چنین کاری لازم است یا خیر.
اگر مساله برای روح ما لازم باشد چه بخواهیم چه نخواهیم بالاخره آنرا در مسیر ما قرار می دهند ولی اگر مساله انتخاب ما مطرح است باید سعی کنیم درست بفهمیم ,درست یاد بگیریم و درست انتخاب کنیم. ولی حتی اگر کسی به اشتباه فکر کند که کاری صحیح است و برای خدا آنرا انجام دهد خدا او را دست خالی نمی گذارد و او را هدایت خواهد کرد که راه و روش صحیح و درست را بفهمد و این دیگر با اوست که بخواهد هدایت شود و هدایت را تشخیص بدهد یا خیر.
سرکوب نفس بی دلیل و به صورت غلط اشتباه است و باعث ناهنجاریهای مختلف می تواند بشود ولی کسی که قصدش از سرکوب نفس یا بهتر بگوئیم مبارزه با نفس, رضایت خدا و یا سلوک درونی خودش است وضعیت فرق می کند. همانطور که در کتابها هم آمده است نیروی ایمان قدرت حفاظت کنندگی عظیمی دارد. وقتی برای “او” و رضایتش مبارزه می کنیم, “نظر او” مانع می شود که این مبارزات اثرات نادرست بر روحمان داشته باشد.
در کتاب طب روح , قسمتی که پروفسور الهی از غشاء روحی و روانی و غیره صحبت می کنند (شماره صفحه را اگر می خواهید بفرمائید تا خدمتتان بنویسم) در مورد غشاء روحی می فرمایند کنترلش دست خدای زمان است و روی آن نظارت دارد(نقل به مضمون) . برداشت من از این جمله این است که مواظب هستند تا مبارزاتی که می کنیم اثر سوء ای روی روح نگذارند و اثرش به روح منتقل نشود. مثلا در موردی مبارزه با نفس می کنیم یا به خودمان سختگیری می کنیم. ممکن است این اثرات روی روانمان اثر بگذارد ( مثالهایش در متن آمده: ناامیدی، افسردگی و غیره) ولی وقتی برای رضایت خدا و انجام وظیفه مبارزه کرده ایم, او “نمی گذارد” که این اثرات از روان به روح منتقل شود و اثر بدی روی روح بگذارد.
با سلام
ضمن اینکه با مقاله از این جهت که می فرمایند باید سعی کنیم در مبارزه با نفس صحیح و “ریشه ای” عمل کنیم و با نظر ایشان هم کاملا موافق هستم و مطمئنم که هدف اصلی مقاله هم همین است ولی فکر می کنم نباید فراموش کنیم که نظر او, قدرتش مافوق هر سرکوب و هر اثر مخربی ناشی از مبارزه با نفس است و این را فقط باید تجربه کرد تا متوجه شد.
با سلام
نظر من در مورد سر تیتر مقاله این است. دقیقا درست گفته شده اگر ما بدون شناخت و تفکر دقیق با نفس مبارزه نکنیم ضرر آن بر می گردد به روح. زیرا روح بشری خودش قوام یافته روح جمادی و نباتی و حیوانی است، در نتیجه احتیاجی به مبارزه ندارد، و اتومات خودش عمل می کند. روح ملکوتی باید با تلاش و کوشش راه درست را انتخاب کند، و خودش را پرورش دهد. مثلا به من بگویند برو فلان طلا ۱۸ عیار را بخر. من شناختی از طلا ندارم در نتیجه هر چیزی را می توانند به بدهند و ضررش هم به خود من میرسد.دقیقا اگر در مبارزه با نفس، تفکر نکنیم و بی گدار به آب بزنیم مطمئنا این روح است که ضرر می کند و نمی تواند درست تشخیص دهد. به نظر من ما آمده ایم برای اینکه یادبگیریم و شناخت و آگاهی پیدا کنیم که چه باید بکنیم.متشکرم
در جواب مهریار گرامی فکر میکنم گاهی وقتها و در بعضی از جنبه ها نفس آنقدر قوی است و نقطه ضعف آنقدر عمیق که نباید انتظار داشته باشیم در همان وهله اول بتوانیم برآن غلبه کنیم بنابراین حتی اگر در آن لحظه تو جه کامل هم داشته باشیم مقاومت کردن در مقابل نفس بعضا نا موفق است .مثل این است که شما در حال تمرین برای وزنه برداری هستید تمام دستورات مربی را نیز به کار بسته اید اما تمرینات تقویت عضلات و بدنسازی به تدریج نتیجه می دهند بنابراین نمیتوان از ابتدا وزنه های سنگین را بلند کرد اما اگر کوشش و ممارست زیر نظر دستورات مربی کاردان صورت پذیرد و ورزشکار اراده لازم را به کار ببرد سرانجام موفق به بلند کردن وزنه های سنگین خواهد بود. اگر این موضوع رابه مقاله حاضر ارتباط دهیم غلبه بر نفس به کمک فرایند پرورش فکر که خود با توجه وتفکر وعمل مکرر به دستورات اصیل همراه است میسر می گردد.
از Farrah عزیز خیلی متشکرم، جوابش قانعم کرد (کامنت ۱۷).
دغدغه و نظر دوستان در مورد ارجحیت استفاده از واژه «توجه» به جای «تفکر» را من هم قبول دارم (کامنتهای ۱۶ و ۱۸). اصلا در کل مقاله، کلمه توجه، غایب است. اگرچه مفهوم آن به طور تلویحی جاری است، اما به نظر کافی نیست. به نظر می رسداگر کسی با آموزه های راه به خوبی آشنا نباشد و مقاله را بخواند، اهمیت فوق العاده زیاد توجه را در مبارزه با نفس دریافت نخواهد کرد. «تفکر» در خیلی جاها هست؛ مثلاً فلسفه بدون اشراق، اخلاقیات بدون خدا، روانشناسی و غیره. بسیاری از این تفکرها، فقط بر مجهولات می افزاید و گاهی هم حتی به پوچی و خودکشی.
اما فقط این تفکر با توجه به مبداء است که به کارِ سیرکمال می آید نه هر تفکری. اصلاً وقتی می گوییم «توجه»، یعنی تفکر ضمن توجه به مبداء، اما عکس آن صادق نیست (یعنی توجه به مبداء در دل تفکر مستتر نیست). پس شاید بهتر بود حداقل یک بار بر اهمیت توجه، مستقیماً اشاره و تصریح می شد.
ز فرانک محترم نیز خیلی متشکرم، جوابش مفید بود(کامنت ۲۱).
کامنتهایی که در مورد دقیق نبودن عنوان مقاله آمده است به نظرم خیلی در اصل مطلب تاثیری ندارد و چه عنوان و چه محتوای مقاله کاملا واضح است. حتما لزومی ندارد که یک کلمه مانند توجه به طور مستقیم ذکر شود تا ما به اهمیت آن پی ببریم. مثالها و دقتی که در نتیجه گیری مثالها شده است مفهوم دقیق را به خواننده القا میکند. اگر در مبارزه با نفس تفکری نباشد و علت آن مشخص نباشد نتیجه مناسب به دست نمیآید. نویسنده خیلی خوب مراحل مختلف در این مبارزه را توضیح داده است و خواننده را در جهت نتیجه ای که باید از این مقاله و درس آن بگیرد ، هدایت کرده است
با تشکر از زاهنمایی دوستان و سپاس بیکران یگانه بی همتارا
امیدوارم نظرات بیشتری در مورد عنوان مقاله از دوستان بخوانم
و خداراشکر که نظر دوستان تایید سوالم است؛ در واقع نه اینکه تفکر اشتباه باشد، بلکه مقصودم اینست توجه به مفهوم خاص آن مقدم بر تفکر است. زیرا در همه مکاتب روانشناسی تفکر بر روی شیوه مهار و سرکوب نفس هست، اما توجه به مبدا؛نه! و وجه تمایز تفکر استاد الهی با علوم روان شناسی در همین است که توجه به مبدا را مقدم بر تفکر دانسته. وقتی توجه به مبدا مقدم می گردد؛ فشارهای نفس سرکوب شده و خستگی مبارزه با نفس و به احتمال زیاد شکست های پیاپی بعد از این همه تلاش موجب سرخوردگی و حس تحقیر و حقارتی که از سوی نفس و محیط القاء میگردد و کلا اثرات منفی به مثبت تبدیل می شود. زیرا توجه به مبدا جلب نور الهی میکند که انرژی به مراتب قوی تری از نفس و محیط دارد و خاصیت درمانی و واکسن هم بهمراه دارد و بعلاوه نوعی تغذیه روحی هم دارد و اتفاقا نظر الهی هم در همین توجه است و نه تفکر بلکه تفکر اگر با توجه باشد مرحله تحلیل و جذب را شامل میشود ؛ و اگر ما تفکر بدون توجه داشته باشیم همین جذب را هم بصورت مناسب نخواهیم داشت؛بلکه عمل جذب ناقص و نامتعادل خواهد بود.باز هم میگویم تفکر جایگاه خویش را دارد اما بدون توجه به مبدا
به نتیجه گرایی می انجامد و دانشجوی معنوی را به انحراف میکشاند. چنانکه یا مغرور میشود یا …
در حالیکه توجه به مبدا همه ناملایمات و شکستها را هموار میسازد.
فکرکردن و تفکر چون خون در تن ارگانیزم روحی است.تفکر معنوی به توجه می انجامد.نیت است که به تفکر در مبارزه با نفس سمت و سو می دهد.چرا مبارزه با نفس و خدمت به خلق اساس پیشرفت در سیر کمال معنوی است چون ما را به مبدانزدیکتر می کند؟اگر بنا برطبیعت خود عمل کنیم و بدون تفکر و نسنجیدن شرایط حتی اگر خوبی کنیم پیشرفت آنچنانی نکرده ایم.چون مبارزه و سعی و کوشش در شناخت موقیعت های متفاوت نکرده ایم.بعنوان مثال من بطور طبیعی خیلی مهربان بودم.در برخورد با مسایل از مبارزه می ترسیدم و باهمه یکسان برخورد می کردم.گاهی که باید از حق خود دفاع میکردم چون گذشت و مهربانی برایم آسان تر از تفکر و یافتن راه حلی برای دفاع از حق خودم بود به خودم زحمت مبارزه و درست و پخته عمل کردن را نمی دادم.این جا خالی کردن ها تا آنجا ادامه یافت که از آدم های زور گو میترسیدم.مهربانی را هم نقاب این ترس کرده بودم .تا اینکه کارد به استخوانم رسید و فهمیدم که اشتباه از من است .با تفکر کم کم گاهی با بی اعتنایی گاهی با ادای عصبانیت را در آوردن.گاهی با سکوت های کشدار و گاهی با از اتاق بیرون رفتن مهاجم ها را کم کم جای خود نشاندم و به دیگران آموختم درست است که مهربان هستم ولی آنها نیز باید ملاحظه مرا بکنند.
“برای توفیق در مبارزه با نفس اماره احتیاج به یک روش صحیح هست. از سویی انسان باید به تحلیل روان خود بپردازد تا به معایب و ضعف های خویش پی ببرد و از حضور نفس اماره آگاه شود از سوی دیگر باید سلامت “من” را حفظ کند و آن را پرورش دهد و تقویت کند تا از اراده ای قوی و عقلی سلیم برخوردار شود.” راه کمال ص ۲۳۳
پاراگراف فوق چند مطلب مهم را بیان می کند:
۱-احتیاج به روش صحیح برای مبارزه با نفس داریم
۲-باید توانایی تحلیل روان خود را برای پیدا کردن معایب و ضعف هایمان پیدا کنیم
۳-حفظ کردن سلامت “من” و پرورش دادن و تقویت کردن آن تا از اراده ای قوی و عقلی سلیم برخوردار شویم
از نکات فوق و مطالب ارائه شده در مقاله به نظر می رسد که این کار خیلی باید با دقت انجام شود و بدون آگاهی و عملکرد درست نتیجه مطلوب گرفته نمی شود. دقیقا مثل پزشکی می مانیم که می خواهیم عمل جراحی انجام دهیم بدون دانش و داشتن ابزار لازم یک پزشک نمی تواند به اتاق جراحی برود علاوه بر دانش و تخصص خودش باید وسایل مورد نیاز کار خود را در دسترس داشته باشد از قبیل داروهای لازم افراد متخصص کمکی اتاق مربوطه و ….
برای همین است که پایه کار این مکتب را استاد روی توجه دائم به مبدا و مبارزه با نفس اماره گذاشته اند.
بنابر این هر چه با دقت بیشتر در درون خود تعمق کنیم و اطلاعات داده شده در کتابها را دقیق تر مطالعه کنیم شناخت ما نسبت به نقاط ضعف خود دقیق تر و عملکرد ما صحیح تر خواهد شد.
البته با یاری او
خدارا شکر ؛ واقعا این مقاله که به مبارزه به نفس مربوط است چقدر در من ایجاد انگیزه برای عمل میکند ، از متیس سپاسگزارم .
در باره نظرات دوستان هم خیلی فکر کرده ام و از آنها هم متشکرم . فکر میکنم نیاز به مطالعه بیشتری دارم و عمل بیشتر و توجه بیشتر، از همین رو چند روزی بخصوص روی پاسخ های پرواز و farrah و البته بقیه دوستان کار میکنم . و امیدوارم تا چند روز اینده بخصوص تجارب بیشتری در این زمینه دریافت کنم. خدا را شکر که به ما توفیق بزرگ چنین مطالعاتی و چنین ارتباطی را میدهد. امیدوارم همیشه بتوانیم به او توجه کنیم. آمین یارب العالمین
با سلام
اینطور که متوجه شدم بعضی از دوستان در مورد تیتر این مقاله ترجیح میدادند که کلمه توجه بجای تفکر باشد.نظر به جمله مقاله(رابطه بین عمل به اخلاق وخودشناسی)هر چقدر هم که توجه داشته باشیم ولی تفکرو ریشه یابی برای پیدا کردن نقطه ضعفمان نکنیم(خودشناسی)مبارزه با موضوعی که ما را بخود مشغول داشته بالاخره به سردی و نا امیدی می انجامد.
مثال دومی که زده شده که ناخود آگاه یا خود آگاه وقتی احساس خود برتر بینی می کنم باعث جولان نفس ما میشود و خطرناکتر اینکه بما احساس مغبون شدن می دهد.پس تفکر برای شناخت خود تا کورکورانه عمل به اخلاقیات نکنیم بسیار مهم است.
در مورد این جمله مقاله:
«هنگام حملهی نفس اماره، خواه این حمله از طریق تهاجم باشد خواه از طریق یأس وناامیدی، نباید در پی گفتگو یا متقاعد کردن آن برآییم … الی آخر پاراگراف»
این جمله در مورد یاس و ناامیدی ، هر چه فکر می کنم به ذهنم نمی نشیند. چون اگر فردی خدای ناکرده گرفتار ناامیدی شد، یک راه مبارزه همین امید دادن است. یعنی او را به یاد صحنه های رحم و کرم خدا انداختن، صفات خدای حقیقی را برشمردن، و از درسهای صحنه های سخت، گذرا بودن خوشی و ناخوشی، صلاح و مصلحت و غیره (بسته به موارد) و امثالهم برای فرد مفید است. حالا آن فرد دیگری باشد یا خودمان. در مورد شک و تردید، موافقم ولی برای ناامیدی، در هر درجه ای نه. چون با پرخاش، چه بسا چه بسا فرد ناامید تر شود و از خدا دور گردد. در ضمن، به نظرم جمله فوق با عنوان مقاله منافات دارد. نمی دانم منظور نویسنده چه بوده، چون در پاراگراف بعدی روش برخورد متفاوتی را توضیح می دهد.
چیزی که متوجه شده ام برای مبارزه با ناامیدی تلقین و پرورش فکر صحیح توصیه شده (نه فریاد کشیدن و تشر که در مقاله آمده):
آثار الحق ۲، گ ۳۱۱: « … سالک باید همیشه از ناامیدی بپرهیزد و با تلقین به نفس بر آن غلبه کند»
همان کتاب، ص ۵۴۱: « هیچکس نباید از رحمت خدا مایوس شود. شاید از بدترین گناهان مایوس شدن و ناامیدی از رحمت خدا باشد»
یک مورد دیگر که از آموخته ها، به ذهن بنده می رسد این است که مهمترین عامل برای مبارزه با نفس، ایمان به خدای حقیقی است. همین عامل است که مانع عقده و زیان می شود. نه فهمیدن. البته همه ی رشد، در پرورش فکر نهفته است و یک اصل غیرقابل تفکیک از معنویت فطری است، اما، چه بسا با نیت صادقانه، و بدون فهمیدن (چون در آن مقطع تفکرمان قادر به درک تمام جوانب آن موضوع نیست) و از روی ایمان وحرف شنوی با نفسی مبارزه می کنیم، و بعدها… می فهمیم. هیچ عقده ای هم نمی شود، صددرصد هم به نفع روح است.
راه کمال، صفحه۲۳۴: « حربههای اصلی« من» در مقابل نفس اماره، اراده راسخ و اخلاق اصیل و اصول الهی است. به کار بستن اخلاق اصیل و اصول الهی، مواد غذایی لازم برای رشد ارگانیزم روحی – روانی، یعنی« خود» را فراهم میآورد. تنها در گرماگرم این مبارزه درونی است که شخص متوجه میشود بدون کمک خدا هیچ نتیجه دائمی قابل توجهی عایدش نمیشود و همچنین متوجه میشود که ارادهاش به تنهایی، بدون حمایت و نور « او»، قادر به انجام کاری نیست. با ایمان به خدای حقیقی است که میتوان نور او را که حاوی هدایت و انرژی است، جذب کرد. وگرنه بدون آن، سرکوب مداوم انگیزشهای نفس اماره موجب وازدگی، ایجاد عقده و دیگر مشکلات روانی میشود. نظر« او» اثرات روانی زیان بار ناشی از این سرکوبها را خنثی میکند.»
متاسفانه در متن این مقاله بسیار کاربردی، از این مهمترین عامل مبارزه با نفس، نامی برده نشده است.
کارمای عزیز
فکر کنم همانطور که خودتان هم می فرمائید راه حلی که در آن پاراگراف آمده ((= برای ساکت کردنش، بلندتر از او فریاد بکشیم، ساکتش کنیم و مانع عملش شویم و اگر لازم شد با تشر او را به عقب نشینی وادار کنیم)) بیشتر برای مواردی باشد که نفس از در تهاجم وارد شده باشد وگرنه در حالت یاس و ناامیدی فکر کنم همان روشهایی که ذکر کرده اید مناسب تر باشد.
ولی در مورد اینکه این جمله با عنوان مقاله منافات دارد یا نه, فکر نمی کنم منافاتی داشته باشد چون این راه حل برای مواردی مثل شک و تردید, شهوت و یا حمله شدید نفس ,مناسب است و اصلا در چنین شرایطی “نمیشود” فکر کرد. اگر بخواهیم فکر کنیم حریف با سرعت عملی که دارد پیروز میشود. ولی مثلا اگر حس بدخواهی با بدگویی (مانند مثل نویسنده) در ما بروز کرده و می خواهیم با بدخواهی عمل کنیم می توانیم اول او را با تشر وادار به عقب نشینی کنیم ولی خوب است که بعد روی آن فکر کنیم که چرا این حس و حال را نسبت به این فرد داریم و احتمالا(اینطور که در مورد خودم بوده است) عیوب دیگری را در پس ماجرا پیدا می کنیم مثل حسادت به آن طرف. در واقع بعد از تفکر عیب دیگری که پنهان است پیدا میشود که حالا برای مبارزه ریشه ای با بدگویی یا بدخوااهی باید با آن صفت هم مبارزه کرد . مثلا وقتی حسادت را تشخیص دادم باید سعی کنم با آن مبارزه کنم و همانطور که در فصل نیک بینی از کتاب راه کمال آمده است برای مبارزه با حسادت باید خودم را در آینه فرضی درست نگاه کنم. ببینم که خودم محاسن و معایبی دارم و دیگران هم همینطور و با این نیک(= صحیح) دیدن این حالت حسادتم بهتر میشود. ضمن آنکه می توانم به خودم یادآوری کنم که حسادت کردن نوعی اعتراض به خداست. زیرا او عادل است و عدالت مطلق در عالم حکمفرماست و هر کس هر چه دارد مطابق استحقاق و لیاقتش است و مطابق پرداختهایی است که داشته است.
به همین دلیل فکر می کنم این دو پاراگراف در تضاد با هم نیستند بلکه می توانند در ادامه هم باشند. در مواردی اول با تشر و پرخاش(در واقع استفاده از قوه غضبیه) نفس را وادار به عقب نشینی کنیم و بعد با تفکر کردن روی آن مساله مبارزه ریشه ای تری را انجام دهیم.
ولی در مواردی مثل شک و تردید فکر می کنم همان مرحله اول (تشر) کافیست و به نظر من نیازی نیست برای مبارزه با آن وارد مرحله تفکر هم بشویم.
در رابطه با کامنت شماره ۳۰ نظر کارمای گرامی چون این مورد یکی از مشکلاتی است که من زیاد با آن در گیر بودم آن را به این شکل تجربه کردم .بسیاری از اوقات وقتی در رابطه با نقطه ضعفی که خیلی وقت است که با آن مبارزه میکنم و با آن درگیر هستم ، در امتحانات ناموفق می شوم ،نفسم شروع می کند وبه من می گوید:” تو هیچوقت نمی توانی بر این ضعفت غلبه کنی .آنقدر این مشکل در تو عمیق وریشه دار است که هرگز موفق نمی شوی چرا بیهوده زحمت می کشی و خودت را اذیت میکنی از تلاش دست بردار .تو به جایی نمیرسی.”این حرفهای نفس مرا به مرز نا امیدی ،یاس وبی انگیزگی می برد برای اینکه ساکتش کنم به تندی وخشونت به او می گویم.” به تو هیچ ربطی ندارد خداوند رحیم و کریم است ضعف مرا می شناسد و به من کمک میکند. تازه از لج تو هم که شده اگر تا هزار سال دیگر هم هی بیایم و بروم و فقط هم روی همین مشکل کار کنم می آیم و می روم ومثل آن مورچه که صد بار از دیوار بالا می رود تا دانه را به لانه اش برساند تلاش میکنم و دست بر نمی دارم .وظیفه ی من سعی کردن است . نتیجه اش به من هم مربوط نیست چه برسد به تو که بیخودی دخالت میکنی. آن مهربان هر وقت و هرطور صلاح دید نتیجه ی کوششهایم را خواهد داد”. معمولا با این حرفها حداقل تا مدتی نفس عقب نشینی می کند.
با سلام و تشکر
آن تفکری که در اینجا منظور است توجه را نیز در درون خود دارد و فکر می کنم اهمیت پرورش فکر را در مبارزه با نفس می رساند،مثلاً ما می توانیم با “توجه به مبدأ” غریزه ی شهوت خود را سرکوب کنیم و با خود فکر کنیم این کار را برای رضای خدا انجام می دهم، لذا موقتاً نفس سرکوب می شود. ولی این انرژی نفس بصورت پتانسیلی منفی درون ما باقی مانده و با اولین وسوسه جدی این اژدها خود را نشان می دهد، حال اگر این مبارزه توأم با “تفکر” باشد و مانند شطرنج بازی ماهر با نفس برخورد کنیم ، مرحله به مرحله جلو می رویم و در نهایت نفس “مات” می شود ، زیرا متوجه روند کار ما نشده و حتی گاهی فکر می کند در حال برد نیز هست، بنابرین اگر سعی کنیم نفس متوجه روند کار ما نشود و با تفکر پیش برویم در نهایت نه آسیبی می بینیم و نه مبارزه را می بازیم.
مبارزه ی با تفکر کم خطر ترین و موثر ترین راهی است که می توانیم با نفس روبرو شویم……
دوست عزیز آفتاب,
این مطلبی که فرمودید به نظرم خیلی جالب است:”اگر این مبارزه توأم با “تفکر” باشد و مانند شطرنج بازی ماهر با نفس برخورد کنیم ، مرحله به مرحله جلو می رویم و در نهایت نفس “مات” می شود ، زیرا متوجه روند کار ما نشده و حتی گاهی فکر می کند در حال برد نیز هست، بنابرین اگر سعی کنیم نفس متوجه روند کار ما نشود و با تفکر پیش برویم در نهایت نه آسیبی می بینیم و نه مبارزه را می بازیم.”
ممکن است لطف بفرمائید کمی بیشتر آنرا باز کنید یا مثالی بزنید. نمی دانم چطور میشود عمل کرد که نفس متوجه روند کار ما نشود؟؟
دوستان عزیز، پریسا، فرانک و آفتاب، از راهنمایی تان متشکرم.
آفتاب عزیز، انشاءلله که در شطرنج با نفس موفق باشید، ولی نفس بنده همیشه حداقل دو حرکت از من جلوتر است و حتی وقتی که یک بازی را می برم، بعد می بینم که او رها کرده و بدون آنکه بدانم چند صفحه جدید چیده است و باز جلو هم افتاده.
در طب روح آورده اند : توجه یعنی متمرکز کردن فکر روی موضوع مورد نظر” در نتیجه بطور قطع تفکر تنها و تنها برای
روح ابزاری است همانطور که اراده ؛ اما توجه به مفهوم خاص آن یعنی توجه به مبدا یعنی بکاربردن ابزار ارده و فکر و متمرکز کردن آنها بر مبداء در این صورت ما هم نورالهی و هم گرمای الهی را دریافت میکنیم. هم عمل تغذیه را انجام می دهیم و هم هر آنچه مبدا الهی لازم بداند برایمان فراهم می گردد. مهم توجه است حال در هر حالتی. چون توجه هم اراده را و هم تفکر را بر روی مبدا متمرکز میکند. اینجا مبدا آنچه را که میخواهد با روح میکند. اساس و پایه مبارزه با نفس توجه است. گفته توجه نه تفکر چون توجه فکر را به کار میگیرد درجهت رضایت او اما تفکر میخواهد بر اساس پرورش فکری از داده ها استنتاج کند و برایش نتیجه مهم است! تحلیل را برای حل کردن و جذب کردن میخواهد و با مبدا ممکن است ارتباط نداشته باشد و ممکن است فقط در حیطه علیت عمل کند اما اگر آنرا به منبع اسباب و علل متمرکز کنیم یعنی توجه کنیم ؛ مقصود فراهم است. پس مطمئنا توجه بر تفکر تقدم دارد و اولویت با آن است وگرنه موضوع تفاوت مابین روانشناسی و اخلاق اصیل منتفی بود.
با سلام و تشکر از دوست عزیزم ایلیاشید:
اگر به صفحات ۵۲ و ۵۳ کتاب طب روح نگاهی بیاندازیم متوجه می شویم مرحله ی تفکر بعد از توجه در مراحل تحلیل یک اصل اخلاقی می باشد و در ص ۵۳ فرمودند:
“”مرحله ی تفکر زمانی است که ذهن، موضوعی که توجه اش را به خود جلب کرده، مورد بررسی و ارزیابی قرار می دهد.””
به همین استناد گفته شد مرحله ی تفکر ، توجه را نیز در درون خود دارد، شاید ما به اهمیت مرحله ی تفکر و نقش آن واقف نیستیم و آنرا با فکری که در حالت عام بکار می برند مقایسه می کنیم . علی ای حال فرمایش شما در مورد توجه درست است، ولی با توجه به کتاب طب روح به نظر می رسد مرحله ی تفکر طور دیگری باشد……
کلمه تفکر و توجه به نظر من هیچکدام گویا نیستند. تفکر به نوعی سطحی است. هر کسی می تواند هر چقدر دلش می خواهد فکر کند. و توجه هم معنی خاص خودش را دارد که در اینجا نمی گنجد. شاید تعمق بهتر باشد چرا که در واقع مقاله می خواهد بگوید برای مبارزه با نفس اماره فقط بر خلاف میل آن عمل کردن کافی نیست بلکه باید ریشه قضیه را پیدا کرد و علت را جست و برطرف کرد. بدون تعمق در اعماق وجود و بررسی فعل و انفعالات درونی (به شرط آنکه شخص با خودش صادق باشد) نمی شود ریشه یابی کرد:-)
با تشکر از این مقاله و کامنتها من اخیرا حس منفی در مورد کسی پیدا کرده بودم و دائم با خود در جدال که چگونه با این حس مبارزه کنم و دقیقا با روش تفکر مثبت راجع به او و نیکیهایی که دارد و گذاشتن شکیبائی و گذشت و تشر زدن به نفس که دائما طلب کینه میکرد و با کمک خواستن از خدا و در ضمن پس از به کارگیری همه این کاتالیزورها دریافتم رفتار آن فرد دقیقا به نقطه ضعف من که سالها با آن درگیر بودم ربط داشت و از آنجا که خدا از خودم به من نزدیکتر است به این وسیله مرا مثل همیشه شفا داد و هر چزی که پیش میاید حکمتی دارد و باید تلاش کرد تا همه کاتالیزورها را درک کنیم.
با تشکر از متیس عزیز وهمه ی دست اندر کارانی که در این سایت زحمت می کشند . واقعا دستتان درد نکند .
طی این دوهفته من روی شناخت ترفندهای نفس اماره کار می کردم از این مقاله وکامنتهای دوستان خیلی استفاده کردم . ممنون وبی نهایت تشکر . باز هم منتظر تجربیات وراهنماییهای سبزتان هستم.
در این سایت مطالب مفیدی برای مهار کردن نفس به چشم می خورد که در خور توجه اسست .
در اینجا دوری بمعنای قطع رابطه نیست . چنانکه در متن امده
مینویسد این فاصله گرفتن بمعنایدور شدن از ان شخص نیست .
بلکه باید بما امکان دهد از افکار بیهوده در باره او دوری کنیم.
باید دید چه نقطه ضعفی در خودمان باعث مشاهده عیوب ان شخص و نا راحتیمان شده چه بسا ریشه نا راحتی را در خودمان پیدا کنیم
پس مراد کار روی اعمال خود است یعنی بتوانیم هر صفت را به فضیلت الهی تبدیل کنیم تا عیوب دیگر نیز مشخص گردد
در اصول بنیادین معنویت فطری آمده
توجه: ذهن دائمآ متوجه خدا است . خدا را حاضر و ناظر میداند رضایت خدا را می خواهد .
باید فکر را چنان پرورش دادکه شآنیت روح تحت تآثیر کار مغایر اخلاق و معنویت اصیل قرار نگیرد .
حضرت شیخ می فرماید فکر بشر باید کامل شود تا روحش کامل شود انسان باید در خود پرورش فکر صحیح بدهد.
ایضآ تا فکر صحیح بمیدان نیاید چگونه میتوان افکار بیهوده را بیرون ریخت تا توجه حاصل شود. بنا بر این
نکات و مطالبی که در متن امده بجای خود صحیح و امری است مثبت و موثر برای مهار نفس اماره.
به نام خدا
با سلام
در جمله اول مقاله آمده :” در مسیر رسیدن به کمال روحی،….” بنابراین مخاطب این مقاله افرادی هستند که می خواهند سیر کمال روحی نمایند و سیر کمال یعنی انجام وظیفه برای جلب رضایت خدا ، پس “توجه ” در کل مطالب این مقاله مستتر است . با این حال بسط و شرح این مسئله برای شخص من بسیار آموزنده بود و از دوستان متشکرم.
سرکوب نفس به معنی گذشتن از حق نیست.بلکه ایجاد فرصتی برای تفکر بیشتر برای انجام اعمال مطابق با اصول الهی برای جلب رضایت خداست . بدیهی است بدون حاضر وناظر دانستن خدا و جلب رضایت او ،انگیزه ،هدایت و انرژی لازم برای انجام هیچ عملی حاصل نمی گردد.
باسلام و تشکر خدمت همه ی عزیزان
به نظرم این روش مبارزه با نفس بسیار درست ومنطقی است و به این ترتیب ما خود را در مقابل حملات بعدی نیز اماده تر میکنیم زیرا با این روش پرورش فکری درستی از نقاط ضعف خود بدست اورده ایم ودرتتیجه در موقعیت های دیگری که پیش می اید ما برای ایگویمان راه کار درست را داریم و به این صورت خنثی باقی نمی مانیم تا ایگو بدست نفس بیافتد.
با سلام ممنون از نظرات دوستان -پیشنهاد می گردد به منظور آشنائی بیشتر دوستان وبه منظور تاثیر گذاری عمیق مطالعه به همراه موسیقی ؛ تکه هایی از موسیقی استاد را با مطالب پیوند دهید وهنگام مطالعه مقالات گنجانده شده در متیس بلاگ همراه با نوای جان بخش موسیقی استاد باشد مثلا مطالب نفس اماره همراه با تکه هایی از شیخ امیری یا عابدینی استاد باشد تا یادگیریها عمیق و پیوند مطالب دائمی باشد
با سلام ممنون از خدای مهربان به خاطر این همه لطف
اینکه باید نفس را با تو سری محکوم کرد وسرش داد زد وگوش به حرفش نداد ..
اگر دوستان تجربه ای موفق در این زمینه دارند بگویند چون در بعضی شرایط هر چه می خواهم نفس را با کمک خدا ساکت کنم و سرش تشر می زنم انگار بلندتر فریاد می زند ونهایت بر من غلبه می کند ..نمی دانم شایداز درست عمل نکردن خودم است ..ولی در مواردی هم بوده واقعا با این کار نفس ساکت شده .
بهار عزیز
نگران نباشید برای تسلط بر نفس باید بارها مارگزیده شویم و این طبیعت راه است.
من هم در مورد بعضی عادات بد- خواسته های نا معقول و غیره با اینکه با قدرت جلوی نفس ایستادم اما نتیجه یکباره بدست نمیآمد.ولی پس از مبارزه های پی در پی، هر بار روح کمی قویتر میشود و بعد میبینیم که تسلط بر نفس در آن مورد آسان شد.
این را هم مد نظر داشته باشیم که مبارزه با نفس در مقابل اثرات منفی اجتماع امروز ما بسیار مشکل است و انرژی مافوق علی زیادی لازم داریم که از طریق عبادت و غیره بدست می آید انشاالله.
گاهی نفسانیات داخل فکر می شوند مبارزه با افکار منفی برای من مشکل تر از مبارزه با اعمال منفی نفسانی است
هر چه تلاش میکنم ریشه افکار نفسانی را بزنم باز دست بر دار نیست چگونه می توان راه نفوذ افکار منفی را بست پناه به خدا بردن و خواندن دعا و ملتجی شدن به یکتای بیهمتا هم
این وضعیت را بطور کامل خنثی نکرده راهنمائی ضروری است
متشکرم
دوست عزیز.. شاید به طور کامل خنثی نشود… مهم مبارزه است. از بین رفتن کاملش ملاک نیست. فقط از ما تلاش میخواهند.
به نام خدا
با سلام
د-پ گرامی (کامنت ۴۸)
من هر وقت در موضوعی شکست می خورم و احساس عجز می کنم ,از احساس عجزم استفاده می کنم .یعنی به عاجزیم انقدر فکر می کنم تا به ارتباط خود با خدا و فاصله خود با او پی ببرم .ان وقت ,انقدر احساس کوچکی می کنم که دیگر هیچکس از من کوچکتر و تحقیر آمیز تر نیست ,هیچ موقعیتی از استحقاق من کمتر نیست .جالب اینجاست این کوچکیم ناامیدم نمی کنه ,تازه می شوم یک بچه ای که پدرش رو می خواهد وچه توفیقی از این بهتر که سایه پدر بالای سرمان هست .
بااستنادبه کتاب برگزیده که فرمودند:هروقت آماده مبارزه بااین نفس اماره شدیم،قطعاازمبدا اعلی امداد می شویم .ودرجایی دیگر از کتاب برگزیده گ۲۶۶اشاره دارد به این موضوع که انسان باید تابع عقل باشد نه هوس.هرکاری که از روی هوس وبدون مطالعه وشرئط عقلایی انجام شود عاقبتش ننگ است.هوس بازی عاقبتش ننگ است. امان ازکسانی که تابع هوس نفس اماره اند،چه بلاهایی که برسرشان نخواهد آورد. .