مجادله بر سر اعتقادات
چرا از اینکه دیگران با ما هم عقیده نیستند، احساس ناراحتی میکنیم؟ چرا اختلاف بر سر یک اعتقاد باعث درگیری ما با دیگری میشود؟ چرا کسی را به صرف مخالفت با نظراتمان تحقیر میکنیم و از او متنفر میشویم؟ اگر ما در انتخاب اعتقاداتمان آزاد هستیم، چرا نفی آن توسط دیگری احساس تنفر را در ما ایجاد میکند؟
رنجش، تحقیر و عصبانیت ناشی از دگراندیشی دیگری و اعتراضاتی از قبیل«با من موافق نیست؟ چطور چنین چیزی ممکن است؟» بدون شک نشانهی این است که ایگو جریحهدار شده است.
اعتقادات ما از نهاد ما سرچشمه میگیرد و معرف قسمت مهمی از آنچه که هستیم یا به طور دقیقتر آن چیزی که فکر میکنیم هستیم، میباشد. ایگوی ما طبیعتاً توسعهطلب است و میل دارد خود را برتر جلوه دهد. به قورباغه ای شباهت دارد که میخواست به بزرگی یک گاو جلوه کند۱ . در حقیقت، ایگو اعتقاداتش را همچون ابزاری به کار میگیرد تا در دیگران نفوذ کند، و آنها را به جبههی خود ملحق کند یا حتی بر آنها مسلط شود. حال اگر کسی عقاید ما را نپذیرد یا از آنها انتقاد کند، ایگوی ما خود را مطرود و تحقیر شده احساس میکند و برآشفته میشویم.
بدین ترتیب با دلیل و برهان نادرست با خود چنین استدلال میکنیم: اگر دیگران مثل من فکر نمیکنند، معنیاش این است که مرا طرد میکنند و در این صورت من حق دارم از خصومت آنها منزجر شوم. بنابراین یک اختلاف عقیدهی ساده با دیگری منجر به درگیری ناخوشایندی میشود.
برای تغییر این استدلال نادرست و تقویت حس مدارا با دیگران ابتدا باید سعی کنیم خود و اعتقاداتمان را جدا از یکدیگر در نظر بگیریم یعنی اگر کسی از باورهای من انتقاد میکند، مفهومش این نیست که از من انتقاد میکند؛ بلکه فقط با برخی از عقاید من موافق نیست. اگر کسی به عنوان مثال به من بگوید اشتباه فکر میکنم، منظورش این نیست که آدم بدی هستم. اختلاف عقیده با دیگران فرصتی است تا راجع به عقایدمان بیشتر فکر کنیم و صحت آن را با دقت بیشتری بررسی کنیم و این امکان را در نظر بگیریم که شاید عقیدهی دیگران در این مورد به نحوی درست باشد.
درنهایت، این که دیگری حق دارد یا نه، چندان مهم نیست. نکتهی اصلی این است که کنار آمدن با اختلاف نظرات با چنین طرز فکری، سبب میشود که من بتوانم پختهتر شوم.
موضوع کاملاً روشن است. اگر متوجه شوم که حق با دیگری است باید به اشتباه خود معترف شوم، البته این کار آسانی نیست اما باید سعی کنم درک خود را بالاتر ببرم و از تحمیل عقیدهام خودداری کنم.
چنانچه حق با من باشد، پرهیز از مجادله و خاتمه دادن به درگیری، سبب میشود حقانیت عقیدهام با وضوح بیشتری برایم ثابت شود و در عین حال صفت مدارا در من تقویت شود. احتمالاً هر یک از ما چنین تجربهای داشتهایم که هرچه از حقانیت و درستی عقایدمان مطمئنتر بودهایم از کسانی که مثل ما فکر نمیکنند، کمتر عصبانی و دلخور شدهایم.
برگرفته از سایت e-ostadelahi.fr
۱- این مثال از داستانهای لافونتن گرفته شده است
وقتی واقعا به تعالیم استاد الهی عمل کنیم به یک صلح درونی با خود و دیگران می رسیم . نتیجه می گیریم اصلا وقت نداریم در طرز تفکر دیگران کنکاش کنیم و باید بدون فوت وقت به خود بپردازیم.با تشکر از ترجمه زیباتون
با خواندن این مقاله یاد یک تجربه افتادم که با دوستی در مورد اعتقادات و طرز فکرش مانند بقیه دوستان مخالفت نمی کردم و به او می گفتم حق دارد هر طور که می خواهد بیندیشد و هر عقیده ای که می خواهد داشته باشد ولی پس از مدتی دیدم از نرمش من دارد استفاده می کند و سعی می کند که عقایدش را به من تحمیل کند. به نظر شما روش درست و برخورد انسانی با این گونه افراد چگونه باید باشد؟
با سلام و تشکر از این مقاله زیبا، اگر متوجه باشیم نهاد تمام انسانها در وحدت همه به یک جا میرسند، دیگر از عقاید دیگران که ظاهراً با ما موافق نیست ،خشمگین نمی شویم……
مورد دیگری که جالب است و بنده از پدرم یاد گرفتم این است که او در تماس با هرکس که قرار میگیرد، آن شخص فکر می کند عقایدش دقیقاً مثل پدرم است در حالی که واقعاً متوجه اصل عقیده پدرم نیست. این به دلیل تعصب نداشتن او است و اینکه به جای مخالفت سعی می کند نکته ای مثبت از عقیده دیگران را پیدا کند واز این طریق و همراهی و القا این حس که عقیده ما مشترک است نکاتی را هم که به نظر خودش درست است و حاصل تجربیاتش می باشد را به آن فرد نیز انتقال دهد.
مخصوصاً در میان آن دوستان یک فرد کمونیست و یک فرد شریعتی خشک افراطی است که با آنکه عقیده پدرم کاملاً با آنها متفاوت است همیشه او را بابت عقایدش تشویق می کنند و فکر هم نمی کنند ضدیتی وجود دارد ، لذا تصور نشود او عقیده خود را به دروغ شبیه آن ها جلوه می دهد تا به هدف خود برسد زیرا که هدفی ندارد و واقعاً این در اثر این است که می داند همه در وحدتی با هم مشترک هستند و او واقعاً خالی از تعصب و پیش داوریست……
با سلام به دوستان عزیز
در یکی دو قسمت از متن لفظ ایگو را دیدم که فکر می کنم اصطلاح اید به جای آن صحیحتر است مثلا در جمله “رنجش، تحقیر و عصبانیت ناشی از دگراندیشی دیگری و اعتراضاتی از قبیل«با من موافق نیست؟ چطور چنین چیزی ممکن است؟» بدون شک نشانهی این است که ایگو جریحهدار شده است.” و همینطور در پاراگراف بعد آن..
فکر می کنم اصطلاح اید در اینجا درست تر است… چون اید است که غرور از آن ناشی می شود و در اثر مخالفت دیدن, عصبانی و کلافه میشود. یا همینطور این اید است که اعتقاداتش را همچون ابزاری به کار میگیرد تا در دیگران نفوذ کند، و آنها را به جبههی خود ملحق کند یا حتی بر آنها مسلط شود.
ممکن است دوستان لطف کنند اگر اشتباه می کنم راهنمائی بفرمایند.
ممنون
بنام خدا و با تشکر ازمتیس عزیز و باسلام خدمت دوستان گرامی
بنظرم ، استاد نورعلی الهی در یکی از گفتارها اینگونه فرموده اند : عصبانیت زمانی بروز میکند که ما دلایل منطقی و قانع کننده برای دفاع از عقاید ونظریات خویش نداریم ، زیرا اگر شخصی دلیل منطقی داشته باشد آنرا ارائه داده و با گفتگو طرف مقابل را النهایه متقاعد میکند و نیازی به عصبانیت و تنفر و غیره که باعث تیره و تار شدن روح میگردد نیست. فکر اگر از اصول و تعالیم صحیح تغذیه نموده و پرورش یابد، بالطبع تولید عقیده و نظریه صحیح خواهد نمود و این اعتقاد اگر از سوی برخی موردنقد قرار گرفته و به چالش کشیده شود، با ارائه منطق و دلیل علاوه بر تقویت صفت مدارا ( طبق گفته نویسنده مقاله) موجب پختگی و قوام یافتگی فکر شده و یک انرژی و اشتیاق فراوانی را ایجاد میکند تا شخص بیش از پیش در پی تغذیه از آن اصول و تعالیم باشد
با سلام
استاد الهی می فرمایند: قلب سالکان جای محبت و نور است نه جای ظلمت و کینه توزی
اگر کسی از اعتقاداتمان بدگویی کند از دو حال خارج نیست:
– آن شخص از روی اشتباه و نفهمی بدگویی می کند > می توان با دلایل منطقی او را راهنمایی کرد
– آن شخص از راه عناد و حسادت بدگویی می کند > باید او را به خودش واگذاشت
با سلام
استاد الهی در کتاب برهان الحق می فرمایند:
درآینه هرکس نگرد صورت خویش بیند
اگر شخصی پرخاش کرد: >> نباید روی پایه حب و بغض رفت
– نباید جوابش را با پرخاش داد
– نباید سبب بغض امان شود – نباید حس انتقام جویی و یا مقابله به مثل کرد – نباید عصبانی و ناراحت شد – باید صبور و با گذشت بود
>>>> دل هر ذره که بشکافی آفتابیش در میان بینی
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما زحمتکشان METIS و تشکر بابت تلاشی که در جهت آگاهی ما انجام میدهید. بنده در سالهای ابتدایی آشنایی با معنویت فطری,فکر میکردم به هرچه اعتقاد دارم ویا عمل میکنم کاملا صحیح است و نظرات دیگران حتما اشتباه است.اما پس از سالها متوجه شده ام که نه تنها خودم چیزی از معنویت علمی نمی دانم بلکه خیلی چیزها را هم غلط فهمیده ام که با مطالعه و تحقیق بیشتر در صدد برطرف کردن اشتباهات و تصحیح اعمال خود بر آمده ام.در این بین هم متوجه شده ام که تمام ناراحتیها ی من از اینکه دیگران گاهی با عقاید من موافق نبودند ,ناشی از غرور و حس تایید طلبی است که در وجودم است و تقریبا هیچ ربطی به دین و ایمانم نداشته که من آن انتقادات و مخالفتها را به پای نادانی و کم سعادتی دیگران میگذاشتم.((هر چه هست از قمت ناساز بی اندام ماست))………………
باعرض سلام
از مقاله پر محتوا و کاربردیتان بسیار سپاسگزارم،امیدوارم بتوانم به عنوان کارعملی در برنامه روزانه ام بگنجانم چون در این زمینه بسیار نقطه ضعف دارم.
ضمناً کامنت پریسای عزیز سؤال بنده هم می باشد؛پیشاپیش از راهنمایی دوستان تشکر می نمایم.
در جواب پریسا ، لازم به یاد آوری است که ایگو معانی متعددی دارد، چنانکه یکی از معانی آن خودیت، نفس و غرور است و در اینجا بیشتر بنظر میرسد این معانی منظور است. در کتاب راه کمال ص ۳۷ در زیر نویس لغت ایگو به دو معنی من و خویشتن خویش آمده است، به نظر میرسد که نوشتن این دو معانی به این منظور است که در کتاب هر گاه کلمه ایگو میاید این دو معنی مد نظر است نه معانی دیگر آن، چون همانطور که در بالا اشاره کردم معانی زیادی برای ایگو است که بنا به اقتضای جمله معنی خاصی مورد نظر است که برای آن را در نظر گرفت..
با سلام و درود به متیس عزیز و دوست عزیزمان که زحمت مقاله را کشیده اند .
بنده نظرم این است اگر شخص با عمل به تعالیم علم معنویت ، آگاهی خود را بالا ببرد در چنین مواردی میتواند خیلی منطقی و درست برخورد کند ، بدون اینکه دست به کارهای عجیب بزند و در نهایت عملکردهای ما از پرورش فکر و آگاهی ما ناشی می شود .
با سلام و تشکر از این مقاله زیبا،در قسمتی از این سایت دوستی به سخنان ِ یکی از نظر دهندگان انتقادی به نظر من، بسیار نابجا وارد نمودند این ایراد ،بدلیل درست مطالعه نکردن ِ مطلب ِ نفر نقد شده توسط ِفرد منتقد بود ،به قدر بسیار زیادی از آن انتقادِ نسنجیده ناراحت شدم ولی مشغله های فراوان مانعم گردید مطلبی بنویسم ، فردایش دیدم همان فرد ِ نقد شده، به چه زیبایی و بدون اینکه در کلامش اثری از ناراحتی بوده باشد مطلب ِ مورد نظرش را به آرامی دوباره توضیح داده بود و فرد ِ منتقد نیز بعدا از او عذر خواهی نموده و مطلب ِ خود را تصحیح نمود ،آنقدر این صحنه زیبا از دلهایی که مکدر نشده و پیوند ِ عمیقتری خورده بود (و تهدیدی به فرصتی برای همدلی بیشتر تبدیل شده بود و …)روی من تاثیر گذاشت که رویدادی بعدش در زندگی شخصی ام پیش آمد که علی القاعده می باید عصبانی می شدم ولی به تاثیر آن کار و نوشته یِ زیبا ،خود را نگه داشته و رفتاری آرام و متین از خود نشان دادم…
فکر میکنم ما بیش از هر چیز ،از رفتار ِ دیگران درس می گیریم.
پریسای عزیز. بنده هم با نظر شما موافق هستم. به نظرم کلمه دقیقتر «اید» است. چونکه نقش ایگو مدیریت منازعات درونی است نه ایجاد آنها. و این اید است که به اصطلاح بهش برمی خورد، چون روح ابدا هستی و غرور ندارد، ولی از طرفی چون ایگوی ما نمی تواند همیشه درست مدیریت کند و گاهی در دست اید قرار می گیرد، و نیز اینکه در کلام روزمره این اشتباه رایج می شنویم می گویند مثلا فلانی خیلی ایگو دارد، یا ایگوییست است، که یعنی خود محور است، شاید از این لحاظ در این مقاله گفته شده.
سلام به دوستان
اینطور که در راه کمال وجود دارد اید در منطقه ناخوداگاه کامل وجود ما به سر می برد و پالس درونی بدون وقفه ای برای ارضای خواسته های خودش دارد مثل یک بچه کوچک
ایگو به عنوان داور عاقل مابین پالسهای درونی اید و موضوعات خارجی پیش امده تصمیم عاقلانه و صحیح را می گیرد لذا در مقاله هم امده ایگو اعتقاداتش همان تفکرش است
فکر و پیشینه اشتباه فقط به اعتقادات مذهبی بر نمی گردد مثلا بعضی میگوند هر روز یک غذای ساده می خورم پلو و مرغ در صورتیکه در لیست کالری غذاهاجزو یکی از پر کالری ترین ها می باشد
فکر ما اگر در جهت پرورش فکری حرکت نکند ایگو داوری می شود با احکام و ابزارهای قدیمی درست مثل یک قاضی که با قوانین مدون ۲۵۰۰ سال پیش رای صادر کند
جنا ب آقای دکتر الهی در مقدمه های کتب خود از بازبینی مجدد صحبت می کنند پس اگر این پیش فرض را در ایگوی خود بنشانیم که تنها فکر و نظر من کافی نیست و نظریات دیگران را باید محترم بشمارم چرا که فرصت بازبینی و رفع اشکال را به من میدهد واگر نظریات آنها منطقی نیست می توانم با حفظ آرامش درونی نپذیرم
این سازگاری و به روز فکر کردن نوعی مبارزه با پالسهای اید ودر پی داشتن رشد پرورش فکر(عکس العمل صحیح تر ایگو) را به دنبال دارد
در اصل متیس با ارائه مقالات روز این کمک را به مخاطب می کند
ببخشید طولانی نوشتم
در یکی از نظرات گفته شده که این اید است که براشفته میشود در صورتی که در واقع “ایگو” خام و نا پخته توسط “اید”تسخیر گردیده و بجای او تصمیم میگرد و از انتقاد ناراحت میشود.
ایگوی نادان زمام اندیشه و رفتار و کردار ش را از دست داده و تحت فرمان اید در امده است و به این دلیل او عصبانی میشود زیرا بر نتافتن نظرات مخالف نظرات خویش از اید ناشی میشود چون اید رعایت حق و انصاف را نمی کند و خود را در همه امور صاحب حق میداند .
با سلام وتشکر
من فکر میکنم وقتی عقاید ما مورد قبول دیگری قرار نمیگیرد به این مسئله هم توجه داشته باشیم که:
۱- عقیده درست است ولی من درست نفهمیده ام
۲-درست بیان نکرده ام و مخالفت ناشی از نحوه ارائه و بیان من است
و لذا به جای مجادله لازم است با تامل بیشتری مجددا به بررسی برداشت ها و نحوه بیان و ابراز عقبده خود بپردازم
از دوستان عزیزی که به سوالم جواب دادند تشکر می کنم.جوابم را گرفتم.
ممنون
با سلام و عرض تشکر از این مقاله. سوالی دارم که امیدوارم دوستان در پیدا کردن جواب آن کمکم کنند:
برای من پیش آمده که گاهی کسی با اعتقادات و دانسته ها و حتی اعتقادات معنوی من مخالفت کرده اما من توضیح داده ام حال یا طرف قانع شده یا نه که وقتی دیده ام طرفم نمی پذیرد اصراری بر این موضوع نکرده ام نهایتش گفته ام اگر آدم با خدا صادق باشد و بدون حب و بغض جستجو کند خدا راه درست و جواب درست را به او می گوید و راهنمایی اش می کند و حتی گاهی که طرف مرا به مطالعه بیشتر دعوت کرده(حتی در مواقعی که بر عقیده خود مطمئن بوده ام) پذیرفته ام و اگر کتابی بوده با احتیاط مطالعه یا بررسی کرده ام. گاهی نیز با توجه به این موضوع که طرفم اصلا پذیرای چیزی نیست به بحث خاتمه داده ام و دیگر صحبت نکرده ام به خودم گفته ام من وظیفه ای در این زمینه ندارم.
اما گاهی کسی به اعتقادات و مقدسات و چیزی که برای من خیلی عزیز و محترم است در جهت رد آن توهین می کند یا آن را به شوخی و استهزا می گیرد. در این زمینه رفتار باید چگونه باشد؟ آیا باز هم با ملایمت یا اینکه رفتاری مقابل به مثل و تند؟
ممنون می شوم تجربه و نظرات دوستان عزیزم را بشنوم
با سلام و ارادت. از متیس عزیز جسارتاً یک خواهش داشتم. لطفا در صورت امکان در مورد سوابق مطالعاتی یا تحصیلات و رشته تحصیلی یا مطالعاتی نویسندگان مقالات چند کلمه ای بنویسید. هرچند ممکن است یک شخص عادی در اینجا تجربه خود را در قالب یک موضوع بنویسد اما فکر کنم مفید باشد بدانیم شخص نویسنده وقتی در موردی مثلا روانشانسی نظر می دهد سابقه مطالعاتی او چیست.
مثلا نویسنده محترم این مقاله سرکار خانم «سوفی لواسور» مطلبی را در مورد «ایگو» بیان کردند که برای دوستان و از جمله خود من این شبهه پیش آمد که ایشان دارند از «ایگو» صحبت می کنند یا «اید». شاید بهتر باشد رفرنس یا منبع تعریفی که در اینجا از «ایگو» ارائه شده عنوان شود.
بهرحال نمی دانم این درخواست صحیح است یا نه؟ آقای دکتر بهرام الهی در مقدمه کتاب مبانی معنویت فطری عنوان می کنند که(نقل به مضمون): … معمولا خواننده یک مقاله یا شنونده یک سخنرانی دوست دارد در مورد نویسنده یا سخنران بداند… و سپس ایشان از خود و منابع مطالعاتی و سوابق تحصیلیشان می گویند.
با سپاس فراوان
سلام
مقاله «مجادله بر سر اعتقادات» بسیار کاربردی است و من هم بارها از این طریق در دام نفس افتاده ام.
من تشنه ای بودم و بارها از تشنگی به حد مرگ رسیدم. انبوهی از سوالهای اساسی و بی جواب، تناقض های فراوان در امور دین و دنیا، بی عدالتی ها، تبعیض ها و.. و…. گیج و حیران و سرگردان بودم. هیچ جوابی قانعم نمی کرد. بارها گَندابه هایی به اسم آب تمیز به خوردم دادند، …تا اینکه سرانجام خدا توفیق عطا کرد و راه راست را نشانم داد: آب تازه، زلال و گوارایی که اکنون دیگر دائم در نشئه آن مسرورم و مدام خدا را شکر می کنم. دیگر بی ابهام شده ام و هر سوالی هم که پیش می آید جواب کامل اش در این راه هست…. قلبم آرام گرفت.
از آن به بعد، بارها اتفاق افتاده که می بینم نزدیکانی (به ویژه عزیزانی در خانواده) دارند جان می کنند، از تشنگی دارند می میرند و حالی شبیه حال دیروز مرا دارند. آخر دوستشان دارم. می بینم دارند لَه لَه می زنند، یا آب گیر نمی آورند، یا به همه آبها مشکوک اند و نمی خورند، یا دارند آبهای آلوده می خورند. باید کاری کنم. با دلسوزی سعی می کنم به آنها لیوان آب تازه را نشان دهم. گاه به دستشان می دهم. می بینم بعضی ها اصلاً محل نمی گذارند، بعضی ها مردد و بی حوصله اند، و بعضی ها لیوان آب را می گیرند و همه اش را می ریزند و لیوان را پس می دهند، و بعضی ها هم آب را می ریزند و لیوان را می شکنند!
اوایل خیلی ناراحت می شدم. کمتر مجادله می کردم ولی خیلی دلخور می شدم. تا اینکه گفتار زیر از حضرت استاد، مشکلم را حل کرد:
- … اگر دیدید کلمه اول را پذیرفت و منتظر کلمه دوم بود… ادامه بدهید؛ و اگر به طریق شوخی و مضحکه برگزارش کرد، آن شخص به درد سلوک نمی خورد، باید او را به خود واگذاشت [آثارالحق، ج ۱، چاپ ۴، گ ۲۷۹].
و گفتار های دیگر به ادامه کار بسیار کمک کرد. من فهمیدم که این معایب را در خود دارم: زبونی در عقل و در قدرت، موقع نشناسی، جهالت، و از همه بدتر خودنمایی و فخرفروشی؛ خود را عقل کل دانستن: غرور. فهمیدم از کتابهای راه، فقط مقداری تئوری آموخته ام، اما در میدان عمل، بسیار بسیار مبتدی هستم. فرموده اند:
- هر کس را دیدید هیچوقت نگفت فقط آنچه من می گویم صحیح است و همیشه مستمع بود که هر کس هرچه می گوید بسنجد و اگر صحیح گفته بود استفاده کند، چنین شخصی عالم است. جاهل کسی است که در هرچه فهمیده، پافشاری کند [آثارالحق، ج ۱، چاپ ۴، گ ۱۴۱۷].
-رنجش و دلخوری من، بیشتر به خاطر غرورم بود
نکته احتیاطی دیگر، رعایت افکار طرف مقابل است (گویا این به منزله قائل شدن حقی برای او و رعایت آن حق است):
- هر کسی وارد اجتماع می شود، خواه ناخواه ملزم است رعایت افکار اجتماع را بکند… [آثارالحق، ج ۱، چاپ ۵، گ ۲۱۷].
حاصل اینکه به لطف خدا، مدتهاست دیگر در دام چیزی به اسم مجادله بر سر اعتقادات، گرفتار نشده ام.
دوست عزیز (ک)
به نظر من بستگی به آن شخص دارد. اگر موردی را که شما عنوان می کنید، یکی از اعضای خانواده باشد که دائم با او در تماس هستید، بد نیست که یکبار برای همیشه تربیت بشود. ولی اگر شخصی است که سالی، ماهی یک بار با او برخورد میکنید، موضوع تفاوت می کند. اصولاً غیرت دینی به این معنی نیست که با دیگران به تندی برخورد کنیم. بلکه آن حالت ناراحتی درونی است که انسان قلبش بدرد می آید. اینکه راجع به افراد نزدیک خانوده چنین عرض کردم، دلیلش این است که اینکار در حق او یک لطف است، تا شاید به خود آید.
البته این یک برداشت و نسخهء شخصی است.
ک عزیز. امروز این تجربه برای من پیش آمد: این روزها از راه دور یک مهمان دارم. مهمانی که سالها پیش، یکی از افرادی است که کلمه اول و حتی دوم را گفتیم و نخواست که کلمه سوم را بشنود. راستش من آنقدر پخته نیستم و از دست حرفهای ضد ایمان او زجر می کشم ولی سعی می کنم با یادآوری حالتی که در افراد پخته دیده ام، متعصب نباشم، چیزی نمی گویم و سعی می کنم خودم به آنچه بلد هستم عمل کنم و دگم و یک بعدی نباشم. اما امروز، یک جمله توهین آمیز همراه با استهزاء در مورد یکی از بزرگان دین گفت، در آن لحظه خداوند کمک نمودند و با آرامش ولی قاطع در چشمش نگاه کردم و گفتم، نه، لطفا توهین نکن. هر کسی اختیار اعتقاد شخصی خودش را دارد، ولی ما لازم است که به عقاید دیگران، احترام بگذاریم، هر چه که باشد. مگر نه؟ و همین طوری توی چشمش نگاهی کردم و او ناگهان گفت، راست می گویی. ببخشید.
من فکر می کنم گاهی لازم است که حفظ حریم را به دیگران یادآوری نماییم. دلمان نلرزد. عصبانی نشویم. حریم الهی صدالبته حافظ دارد و به بنده حقیر نیست. ولی من همانطور که نمی توانم بپذیرم که به پدرم یا برادرم توهینی بشود، همانطور هم از کسی نمی پذیرم که بزرگان دین و ایمان توهینی نماید.
از مقاله پر محتوایتان بی نهایت ممنونم
با سلام
در جواب دوست عزیز ک,
به نظر من آدمها ممکن است با نظر هم مخالف باشند ولی توهین کردن مساله دیگری است. اگر با کسی هم فکر و هم عقیده نیستیم حالا یا صحبت را ادامه نمی دهیم یا مکان را ترک می کنیم که بحث کش پیدا نکند و یا راهکاری دیگر.. سعی میکنیم این نکته را بفهمیم که مردم امام و پیغمبر را ندیده اند و ممکن است بردداشتها و شناختهای اشتباهی داشته باشند ولی همانطور که من به خودم اجازه نمی دهم به اعتقادات کسی توهین کنم دیگران هم باید رعایت طرز فکر مرا بکنند و اگر این نکته را نمی دانند من وظیفه خودم می دانم که اینرا به آنها بفهمانم.
برای من, اعتقاداتم مثل ناموسم است. اجازه اینکه کسی بخواهد به او توهین کند یا مسخره کند را نمی دهم. گاهی با چند نگاه محکم و عمیق می توان به طرف آنچه را که می خواهیم بگوئیم بفهمانیم و گاهی هم ممکن است لازم باشد محکم تر برخورد کنیم و من فکر می کنم این کار هم برای من خوب است هم برای او.
من این تجربه را داشته ام که فردی به حساب شوخی یا خوشمزگی و عادتش, به مسخره گرفتن مطالبی پرداخته که من اعتقاد داشته ام و من عکس العمل نشان داده ام. درگیری لفظی هم پیش آمده ولی متوجه شده که جلوی من اجازه ندارد هر چیزی دلش می خواهد را بگوید. البته بعدا با فاصله زمانی مناسب به نحوی به او محبتی کرده ام که رابطه مان تیره نشود و الان روابط معقولی با هم داریم ولی کلا متوجه شده که هر چیزی را بهتر است جلوی من نگوید و متوجه شده ایم که بهتر است حریم خاصی را با هم حفظ کنیم.
با سلام
در ارتباط با موضوع مطرح شده توسط ک عزیر در کامنت ۱۹، فکر می کنم در برخورد با افرادی که به مقدسات و باورهای اعتقادی ما توهین می کنند لازم است ضمن توجه به سه فاکتور شخص منتقد، زمان و مکان، با جدیت کامل همراه با احترام برخورد نماییم. از یک دیدگاه تحوه برخورد با این امر هم مانند سایر وقایعی که در زندگی برایمان رخ می دهد مستلزم سنجش شرایط است و نمی توان نسخه واحدی برای آن مشخص نمود اما فکر می کنم دو فاکتور جدیت کامل و رعایت احترام در همه این موارد ثابت و لازم است.
به عنوان مثال اگر یک همکار که هر روز با وی برخورد داریم به مقدسات ما توهین کند و یا شخصی که مثلا برای مدت کوتاهی در تاکسی کنار وی نشته ایم این کار را صورت دهد برخورد ما احتمالا متفاوت خواهد بود. به دومی ممکن است چیزی نگوییم و صرفا با نشان دادن برخوردی که طرف متوجه شود به شنیدن حرفش علاقه ای نداریم کا را خاتمه دهیم (برخوردی کاملا جدی و مودبانه) ولی به اولی اگر حرفی نزنیم ممکن است هر روز این حرکت را تکرار کند لذا فکر می کنم لازم است کاملا جدی و با احترام مشابه روشی که توسط کارمای عزیز در کامنت ۲۳ مطرح شد مسئله را تذکر دهیم و از تکرار آن جلوگیری کنیم چون در صورت سکوت و فرض اینکه هرکس مسئول اعمال خود است و ما مسئولتی در این زمینه نداریم، باید هر روز شاهد جریحه دار شدن احساسات خود باشیم.
فاکتور زمان هم می تواند نقش بسیار مهمی داشته باشد. یکی از اقوام من پس از فوت ناگهانی پسرش بر اثر شوک وارده چنان به تمام اعتقادات دینی توهین می نمود که در حالت معمولی به هیچ عنوان قابل تحمل نبود.ولی خوب واضح است که در این زمان هر گونه تلاشی برای متقاعد کردن فرد راهی به جایی نمی برد و با توجه به اینکه شخص در شرایط روحی خاصی قرار دارد شاید بهترین چاره سکوت محض باشد و بس.اما در اینجا هم در پس همین سکوت به نوعی جدیت و احترام و نهفته است.
با سلام
۱-در مورد این موضوع در اکثر اوقات بعد از اینکه بیشتر توجه کردم دیدم که به خاطر ارضای غرور و اینکه به طرف نشون بدم که اطلاعاتی بیشتر ار اون دارم شروع به بحث کردم.
۲-در مواردی هم که شاید نیت درستی از بحث و تبادل نظر داشتم این قدر اوج گرفتم و این قدر شاخ و برگ به موضوع دادم که طرف مقابل رو یا گیج کردم و یا ناراحت.
۳-در اکثر اوقات وقتی شروع به این جور بحث ها می کنم فراموش می کنم که خدا حاضر و ناظر است و اگر از طریقی من رو راهنمایی کرده و دست من رو گرفته پس در مورد دیگران هم همین طوره و شاید نیاز به اصرار و فریاد من برای راهنمایی دیگران نباشه.
۴-مهمترین چیزی که در این مورد باید بهش توجه کنم اینه که از استاد یاد گرفتم که با رفتارم باید چیزی رو به دیگران یاد بدم و اگر خودم تجربه نکرده باشم حرفم هیچ تاثیری روی دیگران نخواهد داشت.
در مورد مطلب ک عزیز باید بگویم بنده تقریبا ده سال است که توفیق آشنایی با راه استاد را، به حقیر داده اند در این ده سال هرگز یکبار هم این پیشامد در مورد ِ عقیده ام ،در زندگی شخصی ام ، خارج از اینترنت ، برایم اتفاق نیفتاده است که کسی به راهم یا عزیزانم در این راه، جسارتی کرده باشد .
همیشه قبل از اینکه عقایدم را با کسی مطرح کنم در احوالاتش غور مینمایم و هرگز از استاد پیش ِ کسی نام نبرده ام که حس کنم ممکنست روزی بر اساس تعصب و نادانی از طرف ِآن فرد، توهینی انجام گیرد.
البته متاسفانه پدر و مادرم غیر از خداوند ، تمامی پیغمبران و امامان را ساختگی میدانند که البته آنهم به خاطر رفتارهاییست که به نام دین ،در این چند دهه مشاهده کرده اند ولی در مورد اعتقاداتم، چون میدانم به مباحث علاقه ایی ندارند منهم چیزی تا بحال بیان نکرده ام، سخنان انکار کننده و… پدرم در مورد ِ ادیان و پیامبران و … بسیار برایم عذاب آورست ولی مدتهاست که سعی میکنم هرگز ،صحبت با او را در مسیری قرار ندهم که به دین و اعتقاد و … بینجامد و اخیرا کتاب ِ “سفر روح” را برای مطالعه به ایشان دادم . که کمی باعث شده است به انکار و افکارشان از ماورا الطبیعه و… شک کنند.و متوجه شده ام که رفتار ِ خوب ِ من در تغییر نظر ایشان، از گفتارم ، خیلی موثر تر است .
با تشکراز مطلب خوبتان چون بسیار عملی است
با سپاس فراوان از مقاله خوبتان چون مطلب بسیار عملی بود
سلام
ک و۲۰۱۰عزیز
به نظر من اگر طبق تعلیمات استاد به عقاید همه حتی اگر نادرست بود احترام گذاریم، هیچگاه دچار چنین عکس العملی نخواهیم شد که مورد اهانت قرار بگیریم.البته باید توجه داشت احترام گذاشتن بدین معنا نیست که عقیده مقابل را چنان تاییید کنیم که حتی اگر خلاف اصول الهی هم بود صاحب عقیده متوجه نشده و در جهل خود بماند. مع الوصف باید مراقب بود مرز بین بحث و نقد منصفانه با عیب جویی و اثبات نظر برای ارضای غرور حفظ شود وگرنه نفس کار خودش را کرده چون در لباس یک معنوی به هدف خود رسیده.
در صفحه ۲۵۰ برهان الحق سؤال و جوابی است که حتما مطالعه کردهاید ولی به نظرم بیارتباط با موضوع مورد بحث ما نیست:
از استادسوال شده است که خلاصهاش این است «کسی هست که از برهانالحق بدگویی میکند. … چنانچه اجازه میفرمایید ایشان را دعوت به مباحثه خواهیم کرد و جوابی در خور شأنشان خواهیم داد.
ایشان پاسخ فرمودهاند: راجع به فرمایشان معظمله، بر او ایرادی نیست زیرا در آینه هر کس نگرد صورت خویش بیند. ولی آیا شما هم خدای نخواسته به حالت قهقرائی هستید که حس انتقامجویی و مقابله به مثل را در قلب خود جای دادهاید… یکی از شرایط مهم سالکین این راه این است که زشتی زشت خویان هم نیک تلقی نماید، تا صفت بدبینی که سرمایه بدگویی و بدرفتاری است مانند مرض مسری در او سرایت نکند….
توصیه میکنم این سؤال و جواب را دوباره به طور کامل مطالعه کنیم و روی نکات آن تفکر کنیم. واقعا دستورات عملی ایشان در زندگی روزمره و در برخورد با مردم برای ما راهگشاست.
همانطور که دوستان عزیز هم قبلا گفته بودند حقیقت ساده است … ما هستیم که خیلی آن را پیچیده می کنیم. فکر می کنم اگر واقعا قصدمان خدمت به دیگران برای دستیابی به حقیقت است, مثل تجربه زیبای کامنت ۴ اگر همیشه از نقاط اشتراکی که با طرز فکر دیگران داریم وارد شویم بهتر است. چون طرف فکر می کند که با هم هستیم و فکر نمی کند در جبهه مقابل هم هستیم که در آنصورت غرور در هر دو نفرمان باعث میشود از حرفمان کوتاه نیائیم و اگر نیتمان هم خوب و درست بوده است کار به جائی نمی رسد. واقعا رفتارمان خیلی مهم است. خیلی از آدمها وقتی ببینند که طرف مقابل با بزرگواری و تواضع به خاطر اینکه کشمکش در بحث ایجاد نشود سکوت می کند یا روی نظر خودش اصرار نمی کند آنرا متوجه میشوند و حتی اگر در ظاهر چیزی نگویند شخصیت طرف نزد فرد بالا میرود و بعدا برای صحبتهای او وزن خاصی قائل میشوند.
سلام به همه دوستان عزیز
یکی از عزیزان من به شدت در مورد اعتقادات مذهبی اش متعصب است روزی دیدم کتابهایی که برای من بسیار گرامی هستند را در یک طرف کتابخانه و سایر کتابهای مذهبی که خود انها را مقدس میداند(ناگفته نماند که انها هم متعلق به من و از نظر بنده هم مقدس بودند)در سمت دیگر قرار داده چون به نظرشان انها کتابهای الحادی بودند.باور کنید دلم بینهایت گرفت خیلی سخت است که اینقدر مرود عدم پذیرش خانواده و عزیزان باشی وخیلی سخت است بپذیری اینقدر بد عمل کرده ای که در دیگران چنین تصوری نسبت به عقایدت ایجاد کرده ای شرمندگی از استادت هم مزید بر علت بود.این کار در سکوت انجام شده بود قاعدتا باید در سکوت پاسخ می گرفت ,مخالفت در نام بود پس در سکوت ودر بی نامی ادامه دادم فکر کردم شاید علت اصلی مخالفت در نگرانی از جایگزین پیدا کردن باشد فکر کردم استادم ارادت درونی مرا میبیند پس بگزارم ارادت والدینم رتبه اول ارادت زبانیم باشد.نکاتی که میخواستم در جمع مطرح کنم با تبلیغات کمتر وبا ذکر اینکه در کتابی خوانده ام بیان میکردم مهم اشاعه طریق استاد بود و هر علاقه مند مستعدی می توانست نشان کتاب را بعدا بخواهد.امروز سالها میگذرد ان عزیز مرا فرزندی عزیز وپذیرفته میداند همه فرمایشات و درس ها را با علاقه مندی دنبال میکند ولی هنوز نمی داند و نمی خواهد بداند منبع کیست و من هنوز هم نمیدانم کجا را اشتباه کرده ام؟؟؟؟؟؟؟؟؟
با سلام. دوباره خوانی این مطالب چقدر روح را سرزنده میکند
خانم مهرنوش عزیز هر از گاهی که کامنت شما را میخوانم شما را تحسین میکنم اما اینبار بعنوان قدر دانی خواستم که این تشکر را براتون بنویسم
روح های پخته همیشه درست عمل میکنند
من مطمینم اگر من بودم جوری رفتار میکردم که یک خاطره بد باقی می گذاشتم
انشالا که من هم یاد بگیرم
مهرنوش عزیز؛ این که گفتید: «..امروز سالها میگذرد ان عزیز مرا فرزندی عزیز وپذیرفته میداند همه فرمایشات و درس ها را با علاقه مندی دنبال میکند ولی هنوز نمی داند و نمی خواهد بداند منبع کیست و من هنوز هم نمیدانم کجا را اشتباه کرده ام؟»
به نظر من اینکه رفتار درست ما میتواند در دیگران تاثیرگذار باشد و در ایدهآل ترین حالت باعث شود دیگران علاقمند به راه سلوک شوند شکی نیست. ولی این، فقط یک روی سکه است. روی دیگر سکه آمادگی روحی آن شخص و نظر و کَرم یکتا بر اوست. مثلا در زمان حضور تمامی اولیا و انبیا بر روی کره زمین قطعا بسیاری از افراد با آن بزرگان در ارتباط بودند، ولی آیا همه آنها به راه راست هدایت شدند، یا اینکه درک حضور آن بزرگان را کرده اند؟ ناگفته پیداست، خیر. پس میشود نتیجه گرفت آمادگی روحی طرف مقابل و نظر مبدا احتمالا از همه چیز مهمتر است (موثر در همه چیز اوست، مابقی اسباب و سبب علیتاند). پس من و شما هم در این مورد خود اسباب و سبب علیت هستیم، اگر آن موثر اصلی بخواهد خودش اسباب و سبب را طوری جور میکند که آنچه که او میخواد بشود. در عین حال «…اشخاصِ بسیار نیکی در جامعه هستند که طبقِ ندایِ وجدانِ خود رفتار میکنند، صادقانه اخلاقیات را به عمل میگذارند و به دیگران نیکی میکنند، ولی خداهایِ ادیانِ امروزه را نمیتوانند بپذیرند. یکتا نمیگذارد چنین افرادی، کاملاً در سیر کمالشان توقف کنند و بالاخره خدایِ حقیقی را نیز به آنها میشناساند: یا در طولِ زندگیِ این دنیا و یا در بَرزَخ. مگر، ندایِ وجدان، انعکاسی از ندایِ خدا در نفسِ لوامهی انسان نیست؟ کسی که واقعاً طبقِ ندایِ وجدانِ خود رفتار کند، عملاً با خدا در ارتباط است» ر ع ف ۵
با سلام و تشکر از تجربه ی زیبای دوست عزیز مان مهرنوش جان, به نظر می رسد همیشه چنین مواردی به دلیل اشتباهات شخص ما نباشد و شاید هنوز آمادگی کافی برای پذیرش چنین تعالیمی کسب نشده باشد…
النهایه تلاش از ما و نتیجه از اوست……
با سپاس فراوان از دوستان عزیز که عنایت کردند و سوال مطرح شده را با مهربانی پاسخ دادند. من جوابم را گرفتم.
باز هم ممنون
در جواب مهرنوش عزیز می خواستم عرض کنم که شاید من در آن شرایط این کار را انجام میدادم-البته نظر شخصی است و نحوه برخورد در چنین شرایطی به شرایط و موقعیت و غیره بستگی دارد . من ترجیح می دهم در چنین شرایطی با “قاطعیت” توام با ملایمت, لبخند و ادب رفتار کنم.
بدون اینکه عکس العمل بدی نشان دهم در سکوت کتابهایی که متعلق به خودم است اعم از کتابهای مربوط به سلامت و بهداشت, روانشناسی, رمان, کتابهای معنوی وکتابهایی که هم شما و هم او مقدس و یا محترم می دانید مثل قرآن ..انجیل . نهج البلاغه و .. , و غیره را شروع می کردم به ساماندهی دادن و در قسمت دیگری از همان کتابخانه یا کتابخانه اتاقم- اگر داشتم- می گذاشتم و “به اسم” اینکه می خواهم به کتابها و کتابخانه ام نظمی دهم آنها را جدا می کردم و در زمان مناسب با ملایمت و مهربانی می گفتم: من کتابهایم را مرتب کرده ام تا دسترسی ام به آنها راحت باشد لطفا اگر کتابی از کتابهای من را خواستید به خودم بگوئید تا در اختیارتان قرار دهم! چون ترتیبشان به هم میریزد و ساماندهی مجددشان برایم مشکل است.
معنی ضمنی این جمله این است : شما تا اطلاع ثانوی و بدون کسب اجازه از من, از دست زدن به کتابهای من محروم شده اید!
در واقع برای من, راه و کتابهای معنویم جواهراتی هستند که حاضر نیستم وقتی کسی طالب نیست به راحتی در اختیارشان قرار دهم.
این در مورد گذشته بود که دیگر گذشته است ولی پیدا کردن طرز برخورد صحیح همیشه مفید است.. در مورد اینکه می گوئید هنوز نمی داند و نمی خواهد بداند منبع این صحبتهایتان کیست و چیست.. فکر می کنم نه در گذشته و نه در حال نیازی نبوده و نیست که منبع را بگوئید. .همانطور که یکی از دوستان هم گفتند کسی قصد سیاهی لشکر درست کردن ندارد. اگر با صحبتهای ما کسی به دین و ایمان و عمل به معنویت علاقه مند شود و قدمی بردارد برای روح خودش خوب است و ما هم وظیفه مان را که انتقال تعالیم الهی است انجام داده ایم.
هر چند که به نظر من او خودش می داند منبعتان چیست….
اگر در این طرز برخورد و نگرشم اشتباه می کنم ممنون میشوم که دوستان و سروران گرامی راهنمائیم بفرمایند. چون گاهی با خودم فکر می کنم آیا این همه قاطعیت در رفتارم صحیح است یا خیر؟ آیا ملایمتم کم است یا کافیست؟ ولی اصولا از شل و سیب زمینی وار عمل کردن خوشم نمی آید و دوست دارم که آدمها حد و حدودشان و حریمشان را در رفتار با من بدانند و مسائل معنویم هم که دیگر جای خود دارد.
ممنون
در میان دوستان صمیمی و نزدیک من که در راه نیستند هیچکدامشان به طور قطع و صریح نمی دانند که در یک راه معنوی هستم. ممکن است حدسی زده باشند ولی من مطلبی نگفته ام. فقط یکی از آنها – که او هم خودش متوجه شد و من به او نگفته بودم- اطلاع دارد و چون به مسائل معنوی علاقه مند نیست (ولی انسان خوب و شریفی است ) ما هیچ صحبتی در این زمینه با هم نداریم. دو تا دیگر از دوستان صمیمی ام هستند که چون زمان زیادی است با هم دوست هستیم احساس کردم شاید وظیفه ای نسبت به آنها دارم. اگر خودشان متوجه شدند و درخواست کردند بیشتر توضیح می دهم..مثلا به یکی از آنها لینکی در مورد حق و وظیفه در سایت ای- استادالهی بود که معرفی کردم و دیگر نمی دانم آیا اصلا آن مطلب را دید یا ندید…چون هیچ وقت نپرسیدم و نیازی هم نمی بینم که بپرسم و به دوستی دیگر هم کتاب سفر روح را هدیه کردم.
فکر می کنم روح اگر طالب باشد و جستجوگر خودش را به در و دیوار می زند که حقیقت را پیدا کند و برای همین هیچ گاه مبلغ وار عمل نمی کنم. در مورد فلسفه دوستی و وجود دوستانم هم فکر می کنم که دوستی باید فایده و بهره ای برای آدم داشته باشد.. یک دوست, پای ورزش و پیاده روی و کوه است.. یکی دیگر عاقل است و خوش فکر و از صحبت با او می تواند بهره برد و لزوما نباید با تمام دوستان در تمام زمینه ها موافق بود(البته اگر از نظر معنوی آدمهای بی خطری هستند)
آیا دوستان عزیز فکر می کنند عملم صحیح است؟
متشکرم
سلام،
من مقاله به زبان اصلی را مطالعه کرده ام و ضمن تشکر از متیس بلاگ باید به خدمتتون عرض کنم که در متن اصلی هم از لفظ “ایگو” استفاده شده. حال باید دید که ایگو هم میتواند مظهر کاستی هائی از قبیل خشم و…. باشد یا خیر.دوستان محبت کنند و بیشتر توضیح بدهند.
با سلام مطلبی که شخصا باید روی آن خیلی کار کنم تحمل مخالف در هر زمینه است . وقتی کسی بر خلاف نظرم ، در خانه و یا اداره و … سخنی می گوید دوست دارم به هر نحوی شده یا منبع سخن را به نوعی ساکت نمایم یا اینکه حداقل از آن مکان دور شوم و یا اصلا سر صحبت را باز نکنم، چون اغلب جواب دادن تقریبا در بالای ۹۵ درصد موارد، درباره فهماندن اشتباه عقاید دیگران واقعا بیفایده است ، انسانها خودشان باید به تجربه یاد بگیرند ،البته میدانم که ما مکلف به انجام وظیفه ایم نه نتیجه … متاسفانه مشکل من عدم تعادل هاست غرور ،توجه به سخن و نظر دیگران ،انتقاد پذیری و… همه و همه باید در تعادل انجام پذیرد و افراط و تفریط در هر یک ، ما را دچار مشکل میکند و رسیدن به این تعادل در کارها و صفات خیلی سخت است و همینست که انقدر سیر کمال را پیچیده و سخت می نماید،ولی مطمئنم در برزخ دانش و وسایل خیلی بهتری برای به تعادل رساندن این صفات خواهم داشت انشاالله .
با سلامی دوباره به همه دوستان
طبیعی است که بعد از خواندن مطالب ارزشمند دوستان عزیز ذهن بنده کاملا با موارد مطرح شده در گیر شده است.امروز مطلبی را تحت عنوان از زندگی چه آموخته ایم مطالعه کردم شخصی ابراز داشته بود” فهمیده ام که وقتی طرف مقابل داد میزند صدایش به گوشم نمیرسد بلکه از آن رد میشود”
از نویسنده هیچ نمیدانم نه نام نه ملیت نه طرز فکر نه جنسیت فقط میدانم ایشان ۵۰ ساله هستند.اگر با قانون طلایی به قضیه نگاه کنیم ما هم دوست داریم با نرمش ,مهربانی و لطافت یاد بگیریم کما اینکه این چنین یادمان داده اند ایا مهربانتر از استادمان می شناسیم ؟تجربه دوست ۵۰ ساله مان ضرب المثل شیوای گوش شنوا را برایم تداعی کرد بیاییم بخواهیم تا بیاموزندمان که چگونه گوشهایی شنوا و مشتاق در محیطمان برای سخنانمان بسازیم
با سلام
قبل از همه از متیس تشکر می کنم که وسیله ای شده تا من مرتب مطالعه معنوی کنم و در مباحث اطلاعات عملی بیشتری کسب کنم
در مورد این مبحث استاد الهی می فرمایند:
– آنهایی که خدا پرست هستند در این دنیا غریبند
– وظیفه ما پایداری و استقامت خستگی ناپذیر در مقابل مخالفین است
– وقتی در عقیده امان ثابت بمانیم بالاخره هرچه مخالف است بر طرف می شود
– ما یک راهی برای خودمان می رویم کاری هم به کسی نداریم دشمنی قلبی هم با کسی نداریم نه کینه نه مبارزه به کسی هم به حالت حقارت نگاه نمی کنیم خواه درباره امان خوب بگویند خواه بد بگویند ما اعتقاد کامل به راه خود داریم
– هنر این است که با این اجتماع کثیف زندگی کنیم و دیگران را تحت تاثیر خود قرار دهیم
– در قاموس ما کلمه به من چه وجود ندارد
– هرکس کسی را روشن کند یک دنیا اجر می برد به قدر زنده کردن یک مرده
– ایجاد انگیزه معنوی در افراد بزرگترین خدمت به خلق است
– ………
با توجه به این گفتارها ما مدیون تعلیمات استاد هستیم یعنی حق این تعلیمات بر عهده امان است و کمترین وظیفه ما در مقابل این حق این است که این تعلیمات را به دیگران انتقال دهیم
طرز انتقال بیدار کردن حس معنویت در اشخاص است مثلا: * با استفاده از نعمت بیان باید موضوعات مختلف راجع به معنویت را مطالعه کنیم * متد دیگر تعریف تجربیات جالب و عبرت انگیزی است که توجه شخص را به معنویت جلب کند * از همه مهمتر عمل به اخلاقیات کنیم
* با صحبت و تبادل نظر و گوش دادن با دقت به پاسخ و نظرات و بررسی عکس العمل آنان می توان روان واخلاق اشخاص را شناخت
>>> در هر کاری وقتی انسان خوش قلب و خوش نیت شد خدا هم کمک کارش است
سلام می خواستم از دوست عزیز احسان خواهش کنم که ادرس سایت انگلیسی مقالات منتشر شده را ذکر نمایند
با تشکر
با سلام
در مورد ایگو = من
در مقاله چنین آمده: اگر کسی عقاید ما را نپذیرد یا از آنها انتقاد کند، ایگوی ما خود را مطرود و تحقیر شده احساس میکند و برآشفته میشویم
آنچه من از عکس صفحه ۴۱ راه کمال فهمیده ام: ایگو چون مبدا عقل و فکر است لذا بوسیله پرورش فکر و اراده مان می توانیم مابین ایگو و منهیات اید = نفس اماره و حتی منهیات سوپر ایگو فیلتری درست کنیم که افکار یا احساسات و اعمال غیر قانونی از آن رد نشوند
> بر آشفته نشویم: ناراحت و عصبانی نشویم و پرخاش نکنیم ….
دوستان عزیز، فکر می کنم در همهء موارد نمی توان یک نسخه را پیچید. گاهی لازم است که حتی بطور تصنعی هم که شده خود را عصبانی نشان بدهیم. همانطور که در کل بشریت به تعداد افراد بشر طبقهء روحی وجود دارد و هر کسی د ر مرحله ایست که با دیگری تفاوت دارد، برخورد با آنها هم نمی تواند یکی باشد.
. همیشه مجادله بر سر اعتقادات بد نیست و همیشه هم خوب نیست. برای همین است که استاد فرموده راهنما باید روان شخص را بشناسد. لذا نباید پیش داوری کرد. البته بعضی قدرت استدلال دارند و بعضی دیگر ندارند. به نظرم خوب است کسانی که نمی توانند وارد چنین بحث هایی نشوند. چون ضرراش بیشتر از استفادهء آن است.
با سلام خدمت تمامی دوستان و تشکر از نظرات بسیار جالب و مفید دوست عزیز اشرف
بنده در اوایل آشنایی ام با این مطالب،حالت ناپخته گی ام باعث شده بودکه در مقابل هر عقیده سابق و از غیر تهاجم گرفته و در موارد زیادی حمله کنم!و در بازتاب آن اصلی ترین مخالفان من خانواده ام بودند..برخورد احساسی و غرور آمیز من از یک طرف و رفتار متعصبانه ی آنها ماحصلی جز لجبازی و دعوا و مرافعه نداشت،و آنها این رفتار مرا حاکی از اقتضای سن من می انگاشتند که بعد از مدتی خاموش خواهد شد..و…،
با کمی مطالعات بیشتر و بعد از گذشت مدتها در کل چند نتیجه دستگیرم شد:
*قرار نیست که من بخواهم کسی را تغییر بدهم بزرگترین کار من در اینجا تغییر خودم است..
و اینها را هم در نظر داشتم :که حقیقت خود دلیل خودش است نیازی به دلیل و برهان ندارد.
*هر چیزی که اثر حق در آن باشد هیچ نیرویی قادر نیست مانع توسعه و انتشارش شود.
و اینکه بزرگترین مرجع ما اعمال و رفتاری است که از ما بروز می کند،تا اینکه بعد از مدتها کار به جایی رسیده بود که چند نفر از اعضای خانواده بدون اطلاع من از کتابخانه ی شخصی ام کتابها را برداشته و در خفا مطالعه می کنندو وقتی خود حقیقت آنها را دریافتند خیلی مشتاقتر و با انرژی بیشتری نسبت به من پیگیر بودند،و من در این میان نقشی نداشتم..
ای کاش می توانستیم رفتاری را در اجتماع از خود به نمایش می گذاردیم که واقعا در شان شاگرد استاد می بود،در این صورت کسی دلیلی نمیدید که با استمزاح به روش فکری ما نگاه کند،و شاید دنبال آن گوهر انسانی میبود که در تو می دید..در ضمن اگر کسی بد ما را خواست ما از خدا خیر او را می خواهیم،چرا که اگر جهت یک انگشت اشاره مان به بقیه باشد جهت سه انگشت دیگر به طرف خودمان است..
هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست
ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
در مقاله آمده است باید سعی کنیم خود و اعتقاداتمان را جدا از یکدیگر در نظر بگیریم. نمیدانم چطور میتوان چنین کاری کرد. شاید اگر موضوع مربوط به موضوعات روزمره باشد این کار ساده باشد. مثلا اگر کسی از تیم فوتبالی که دوست دارم انتقاد کند شاید این دستورالعمل آسان باشد ولی وقتی مربوط به اصول اعتقادی باشد کاری مشکل است چون من و اعتقاداتم یکی میشویم. اگر کسی از من انتقاد کند من می توانم این فرمول را بکار ببرم چون میگویم من انسان هستم و قابل خطا ولی اگر عکس آن روی دهد یعنی کسی از اعتقاداتم ایراد بگیرد بکار گیری این فرمول ممکن است آسان نباشد شاید حتی بگویم د ر مراحلی صحیح نباشد. در عمل چگونه باید این موضوع را دید و با آن مواجه شد؟
راجع به مطلب م عزیز،اگر از انتقاد یا نقد اینطور برداشت کنیم که سوال یا دریچه ایست که میخواهد مطلب جدیدی را خاطرنشان کند بهتر میتوانیم با آن کنار بیاییم اگر ما به راهمان ایمان داریم به این نیز ایمان داریم که هیچ سوالی بی پاسخ نمانده است..بنابراین ترسی از برخورد با مسایل جدید نداریم و از طرفی وقتی می بینیم پاسخ آنها تمام و کمال گفته شده است موجب دلگرمی و ایمانمان به راه نیز خواهد شد..
با خواندن این مقاله و فکر کردن در رابطه با نکات آن، به این نتیجه رسیدم که مجادله و انتقاد شنیدن برای اعتقادات دینی و معنوی درصد خیلی کمی از مجادلات زندگی من را تشکیل میداده، و دیدم اغلب رنجشها و عصبانیت و دلخوریهایم از اطرافیانم و مجادله با آنها سر مسائلی غیر معنوی و بحثهای بیهودهای است که منشآ همه آنها همانطور که در مقاله اشاره شده خودخواهی و غرور است. دیدم اغلب تحمل ندارم که کسی نظر من را تایید نکند و اگر این اتفاق بیافتد در دراز مدت با طرف بد میشوم. انتقاداتی را که به موضوعات میشود شخصی برداشت میکنم و سعی میکنم با بحث و مجادله خود را اثبات کنم، دیدم این حالت حتی با بچههایم هم اتفاق میافتد. دوست دارم نظرم را به آنها تحمیل کنم. ولی اتفاقا در اجتماع بیرون به علت رودربایستی با مردم روحیهای صبور و انتقادپذیر نشان میدهم و گرچه ظاهرابا آنها مجادله نمیکنم ولی دیگر خوشم نمیآید معاشرت را ادامه دهم.
به نظر من یکی از دلایل ایجاد , مجادلات , خود ما هستیم من تجربه ای دارم به این ترتیب که : سالها پیش یکی از افراد خانواده ما با راه اشنا بود من هم به واسطه همان شخص البته بطور غیر مستقیم با راه آشنا شدم . در ان زمان خیلی از فامیل با ایشان مخالفت داشتند . به دو دلیل یکی جنس زن بودن ایشان شاید ایجاد حسادت میکرد در خانمهای فامیل.که حرفهای ایشان را نپزیرند. ۲-رفتار و گفتار غرور آمیز ایشان راجع به خودشان و راه . پس از گذشت چند سال با آشنا شدن یکی از آقایان فامیل با راه به علت داشتن روحیه مدارا و گذشت ایشان بچه های فامیل یکی پس از دیگری به راه معرفی شدند .و پس از آن مشکلی یا مجادله ای تقریبا نداشتیم.
باسلام
من سعی میکنم با کلید طلایی به قضیه نگاه کنم فکر میکنم هیچ کدام ما از روز اول شاگرد این راه نبوده ایم و حداقل خود من هم از روز اول نه همه چیز را میدانستم ونه با همه آنچه که در مراحل اول مطالعه کرده بودم موافق بودم بخشهایی از تعالیم و تئوری های راه که برای من قابل فهم ,درک و تجسم بود مرا جذب کرد و مهمتر از ان رفتار و محبت و درایت شخصی که مرا با این راه آشنا کرد.این روزها با خود فکر کردم آیا اگر ان شخص فقط یک بار سر من داد زده بود به این راه علاقه مند میشدم؟؟؟؟؟؟؟
چندی پیش از یک موزه مردم شناسی دیدن کردم در ابتدا وسایل اولیه ای مثل چرخ نخریسی ,جاقوها وظروف ابتدایی و…را دیدم با علاقه انها رادیدم و سیر سریع تکنولوژی را تحسین کردم.بخش دیگر انواع طلسم ها ,دعا ها و… بود در نگاه اول با غرور خندیدم که چقدر در بند خرافاتند ولی بعد دیدم این محل نگهداری پیشینه من است واین ها همه سیر تکامل فکر من .چرا به سیر تکامل تکنولوژی افتخار میکنم ولی در عمل از گذشته فکری خود خجالت میکشم؟
من خوشحالم از اینکه در مسیر رو به جلوی تکامل بشرم,من به نواقص گذشته ام به چشم اشتباه غیر قابل برگشت نگاه نمیکنم من به اینکه هر روز بیشتر یاد میگیرم افتخار میکنم مطمئنم اساتید مهربان ما در کائنات این فرصت را به همه داده اند همه در مسیر رشدیم واشتباهات همه حتی اگر بی ادبی باشد مقدمه ای و مرحله ای است در رشد انها.
نمیدانم ایا هرگز میتوانیم به علت اینکه اتومبیل اخرین مدلی داریم به انانکه اتومبیلی ندارند تفاخر کنیم؟ ایا میتوانم به گذشتگانی که از طلسم و جادو برای رفع مشکلشان استفاده می کردند تفاخر کنیم؟و ایا میتوانیم به انانکه هنوز منبع دانش و آگاهی (بدون توجه به مقدار آن)مرا نشناخته اند فخر بفروشیم؟
سلام و خسته نباشید به متیس و دوستان محترم که نظر میدهند .
در مورد اینکه دیگران به عقاید مان توهین می کنند نظر بنده هم این است .
مواظب باشیم خودمان با رفتار و اعمال نادرست باعث ایجاد این مسئله نشویم، خودمان بحث را شروع می کنیم و بعد به دلیل اطلاعات کم و غرور بیش از حد و نسنجیده عمل کردن ، در مقابل طرف کم می آوریم و طرف غالب بر مامی شود و بعد هم می خواهیم غیرت به خرج بدهیم که عاقبتش مشخص است چون کمتر اتفاق می افتد که کسی خیلی راحت به خودش اجازه بدهد به اعتقادات ما توهین کند مگر در موارد استثنایی، پس بیشتر ایرادها از خودماست . اگر موردی هم پیش آمد بسته به مورد باید عمل کرد .
با سلام گفتار ۱۶۱از کتاب آثارالحق جلد ۱ برایم جای سوال بود چون همیشه گناهان کبیره را مواردی مثل قتل ،دزدی ، زنا و غیره میدانستم ، فرموده اند : “””بدترین کفر کسانی را شامل است که از رحمت پروردگار «مایوس» باشند .کبر و غرور و تبختر جزء گناهان کبیره اند ، ««مایوسی و ناامیدی »»از کرم خدا هم در ردیف اینهاست و جزء گناهان کبیره است .”””
امروز به داستانی برخوردم که موضوع را برایم تا حدی روشن نمود،البته از آن درس ِ ضعیف نشدن از نواها و گفتارهای ناامید کننده و مخالف دیگران و پافشاری بر روی ایمان ِ صحیح ، و نجنگیدن با دیگران و در عین حال تسلیم نشدن ِ قلبی به عقاید ِ اشتباه ِ آنها ، و سست نشدن از راه ِحقیقت،بدلیل ازدیاد ِ نظر ِ مخالف را نیز میتوان برداشت نمود.
{{روزی از روزها گروهی از قورباغه های کوچیک تصمیم گرفتند که باهم مسابقه ی دو بدهند .
هدف مسابقه رسیدن به نوک یک برج خیلی بلند (کمال) بود
جمعیت زیادی برای دیدن مسابقه و تشویق قورباغه ها جمع شده بودند …
و مسابقه شروع شد ….
راستش, کسی توی جمعیت باور نداشت که قورباغه های به این کوچکی بتوانند به نوک برج برسند ..
شما می توانستید جمله هایی مثل اینها را بشنوید :
اوه,عجب کار مشکلی !!’
اونها هیچ وقت به نوک برج نمی رسند
یا هیچ شانسی برای موفقیتشون نیست.برج خیلی بلنده !
قورباغه های کوچک یکی یکی شروع به افتادن کردند …
بجز بعضی که هنوز با حرارت داشتند بالا و بالاتر میرفتند …
جمعیت هنوز ادامه می داد,’خیلی مشکله!!!هیچ کس موفق نمی شه !
و تعداد بیشتری از قورباغه ها خسته می شدند و از ادامه دادن ِ راه منصرف ، (بدلیل عقاید ِ اشتباه دیگران ،ایمانشان سست می شد)ولی فقط یکی به رفتن ادامه داد بالا, بالا و باز هم بالاتر ….
این یکی نمی خواست منصرف بشه !
بالاخره بقیه ازادامه ی بالا رفتن منصرف شدند.به جز اون قورباغه کوچولو که بعد از تلاش زیاد تنها کسی بود که به نوک برج رسید !
بقیه ی قورباغه ها مشتاقانه می خواستند بدانند او چگونه این کا ر رو انجام داده؟ اونا ازش پرسیدند که چطور قدرت رسیدن به نوک برج و موفق شدن رو پیدا کرده؟ و مشخص شد که …آن قورباغه ناشنوا بوده است}}
بنظرم فرد برنده ،حداقل ۲ کار را انجام نداده است ،۱- از زیادی تعداد ِ افرادی که اشتباه فکر میکردند سست نشده ۲-با صاحبان ِ عقیده ی اشتباه جنگ و دعوا و منازعه و … راه نینداخته و انرژی خود را صرفا در راه رسیدن به هدفش صرف نموده است ، و خود ِ این رسیدن، بهترین گواه برای حقانیت تفکرش و اثبات اشتباه بودن نظر عموم و تصحیح فکر و اعتقاد دیگران و… ایجاد کرده است . همچنین فهمیدم که چرا نا امیدی در گفتار بالا جزء بدترین گناهان نامیده شده زیرا از حرکت ِ بیشتر ما به سوی ِ قله (کمال) جلوگیری مینماید. با تشکر
با سلام
در مفاله آمده: «ایگوی ما طبیعتاً توسعهطلب است و میل دارد خود را برتر جلوه دهد. به قورباغه ای شباهت دارد که میخواست به بزرگی یک گاو جلوه کند»
در مورد این داستان: لافونتن، نویسنده قرن هفدهم فرانسه، حکایاتی تمثیلی را در قالب داستان حیوانات نوشته است: مقصود آموزش پند و اندرز است و داستان وسیله ای است برای این منظور
قورباغه ای گاوی را می بیند و فکر می کند: او چه بزرگ است و من به اندازه تخم مرغی بیش نیستم > « ایگویش خود را مطرود و تحقیر شده احساس میکند»
بر او حسادت می ورزد و تصمیم می گیرد به اندازه گاو چاق شود.
بدین منظور خود را با زور باد می کند … بیشتر و بیشتر
و بالاخره …. ناگاه می ترکد و مابین علف ها پراکنده می شود
>> اید خود را به دست امیال غیرقانونی نفس اماره نسپاریم
با سلام میخواستم بدین وسیله ازاین سایت زیبا تشکر کنم یکی از نکاتی که در روش آموزشی در این سایت برای آموزش من حیاتی بود سریع نگذشتن از مقالات و موضوعاتست .مثلا بعد از هر مقاله معمولا به فاصله یک یا دو روز همه تقریبا آنرا خوانده اند و اگر کسی هم نخوانده باشد در آرشیو میتوانست آنرا پیدا نماید ولی سایت چندین هفته را به بحث و بررسی یک موضوع اختصاص میدهد و من تقریبا هر روز به این سایت چند بار سر میزنم و خواندن نظرات دوستان و مقاله و تفکری که ناخود آگاه در طی این هفته ها بر روی این مطالب دارم باعث درونی و عملیاتی و کاربردی تر شدن این مفاهیم در زندگی روزمره ام شده است با خواندن بار اول ،همه، مطلب را میفهمیم ولی با گذشتن هفته ها این مطلب در روحمان ثبت میشود ناخود آگاه موارد عمل آنرا در زندگی شخصیمان تشخیص میدهیم و وجدانمان آموزش دیده و در جاهاییکه مثلا داریم کسی را بخاطر عقایدش طرد یا مورد بی مهری و بی توجهی قرار میدهیم (در مورد موضوع مقاله فعلی )و … وجدانمان آلارم می زند بنظرم این یعنی ((جوانه زدن)) یک صفت که اگر سریع از آن رد میشدیم این اتفاق نمی افتاد در اینحال فقط مقاله ایی علمی را مطالعه کرده بودیم و در روح و روانمان تاثیر ماندگاری نداشت.
با سلام در گفتار ۱۵۰۰ اثار الحق به دو نکته مهم اشاره شده است ۱- باید نیت را درست کنیم ۲- به اقتضای شرایط واکنش فرق می کند که گاهی در حین داشتن قدرت می بخشیم و گاهی باید دفاع کنیم
با مروری اجمالی به کامنت هایی که برای این مفاله در سایت انگلیسی گذاشته شده بودند، به نکته ی جالبی رسیدم، برخی از کامنت ها کاملاً موافق مقاله و برخی مخالف آن بودند و می شد برداشت کرد که هر دو تاحدی درست می گویند. وقتی دوباره برگشتم و مقاله را خواندم این جمله بسیار به نظرم اثربخش تر از قبل آمد:
اختلاف عقیده با دیگران فرصتی است تا راجع به عقایدمان بیشتر فکر کنیم و صحت آن را با دقت بیشتری بررسی کنیم و این امکان را در نظر بگیریم که شاید عقیدهی دیگران در این مورد”به نحوی” درست باشد.
موضوع نسبی بودن است. هرکس می تواند به نسبتی محق باشد.
با سلام
و سپاس ازمتیس و همه عزیزانی که ازنظراتشان بهره گرفتم.
– استادالهی فرموده اند:”همانطور که در زندگی،هرکس به اندازه وسع مالیش،دین دارد که به فقرا کمک کند.همانطور هم هر کس،هر چقدر از مکتب روحانی استفاده ببرد،باید به دیگران استفاده برساند.”
– پروفسور الهی فرموده اند:”من یک آگاهی هستم در حال سخن گفتن وشما یک آگاهی هستید در حال سخن شنیدن”
دوستان در نظراتشان به موارد کاربردی بسیاری از تعالیم، اشاره نمودند که میتوان آنها را آویز گوش قرار داد.
مهم اینست که قبل از هر عملی، به خود یادآوری کنیم که تعالیم و گفتارهای استاد مانند پازل میماند که هر کدام از قطعات آنراکه در نهایت زیبایی است، باید در جای خود درست استفاده کنیم تا شکل حقیقی خود را بنمایاند،تنها یک قطعه را در نظر داشتن ما را به عمل صحیح نمیرساند.
لذاتنها به امید استفاده رساندن وانجام وظیفه،بدون در نظر گرفتن کاراکتر طرف مقابل که آیا:
(درد دین دارد؟-دنبال چیست؟منظورش از مطرح کردن نظرش چیست؟باز است ودر حال تحقیق؟زمینه آگاهی او ؟یااینکه مغرض و……….)
نه تنها استفاده نرسانده ایم(چراکه به کسی که ابزار بینایی را نداشته ،خواسته ایم کیفیت نور را نشان دهیم.)
شاید حتی انگیزه توهین یا جبهه گیری را هم ایجاد کرده باشیم.که طبیئتاٌ چون غیرتمان اجازه نمیدهد، نا خواسته به مجادله هم کشیده میشویم.
با سلام و تشکر از متیس عزیز و همراهان خواهشمندم لینک انگلیسی مقالات ترجمه شده را برای بررسی بیشتر در صورت امکان در پایین مقاله ذکر بفرمایید تطبیق متن فارسی و انگلیسی مقالات هم باعث دقت بیشتر در جزییات مقاله شده و هم دانش انگلیسی همه مارا رشد میدهد اگر در مورد این مقاله خاص هم عزیزی لینک انگلیسی آنرا بیان نمایند ممنون خواهم شد
.در مورد لینک مقاله در سایت انگلیسی که رضا درخواست کرده بود آدرس آن این است
http://www.e-ostadelahi.com/eoe-en/clashing-over-beliefs/
نکته ای که به نظر من باز مهم است نکته مداراست که باز در این مقاله آمده است.
“چنانچه حق با من باشد، پرهیز از مجادله و خاتمه دادن به درگیری، سبب میشود حقانیت عقیدهام با وضوح بیشتری برایم ثابت شود و در عین حال صفت مدارا در من تقویت شود.”
با تشکر از م.میر گرامی .
با سلام
یکی از دوستان در مورد سوابق علمی نویسنده این مقاله خواستار اطلاعاتی شده بودند لینک اطلاعات در این زمینه
http://www.e-ostadelahi.com/eoe-en/author/sophie-levasseur/
و همچنین میتوان نام ایشان را بصورت لاتین در اینترنت نیز سرچ نمایند
اگر در سایت متیس عزیز هم مانند سایت مرجع e-ostadelahi نام نویسنده بصورت هایپر لینک به مشخصات نویسنده در آن سایت مرتبط شوند مشکل از اساس حل خواهد شد با تشکر (: .
با سلام به دوستان عزیز
در مورد، اختلاف عقیده با دیگران فرصتی است تا راجع به عقایدمان بیشتر فکر کنیم و صحت آن را با دقت بیشتری بررسی کنیم، واین امکان را در نظر بگریم که شاید عقیده ی دیگران در این مورد به نحوی درست باشد، می خواستم نظرم را بیان کنم. چون مورد توجه دوستان و گامنت ۵۸ هم قرار گرفته بررسی می کنیم. من از دو دیدگاه بررسی می کنم، اول اینکه ( عقیده ) دو جنبه دارد، ۱- هنوز راهی را که به خدای زمان متصل باشد و حاق واقع حقیقت باشد را پیدا نکرده ایم، که در این صورت در مرحله تحقیق و مطالعه هستیم و اگر به اعتقادات دیگران هم توجه کنیم که شاید درست باشد اشکال ندارد.۲- ولی اگر راه حقیقی منتهی به خدای زمان و حقیقت واقعی را پیدا کرده ایم، نگاه کردن به دیگران جهت درست بودن یا نبودن اعتقاداتمان این یعنی نفهمیدن و تشخیص ندادن راه حقیقت است و ایجاد دوگانگی و شک و تردید در هدف مان می شود که وضعش معلوم است، و بسیار خطر ناک است.خیلی باید مواظب باشیم با چه کسی وبا چه اعتقادی داریم مجادله یا بحث می کنیم. دوم: اینکه ما بر سر انجام دادن عملی هر چه بیشتر در جهت رضای خدا با دیگران تبادل نظر می کنیم.در این جا می شود به اعتقاد دیگران توجه کرد که شاید دیگری از من توجه بیشتری داشته و در ارتباط با مبارزه با نفس موفق تر است و شاید درست بگوید. در اینجا از نظر من اشکالی ندارد به شرطی که با اصول منافات نداشته باشد، فقط در جهت پرورش بیشتر فکر باشد، در غیر اینصورت این کارها برای شک و تردید بسیار خطر ناک است و استاد اسمش را قانع نبودن و شک و تردید گذاشته اند.متشکرم
مرسی از مفاله زیباتون استفاده بردم
با تشکر از مجید عزیز به خاطر لینک نویسنده مقاله
با سلام و تشکر از تجربه ی زیبای مهرنوش عزیز، واقعاً همینطور است، زیرا که او معالج و مربی خیر خواه انسانها در هر دوره ای بوده و اگر ما در حال حاضر چیزی می دانیم خواست اوست ، و تفاخر به چنین موهبتی که از اوست عجیب است. بهرحال روند رشد بشر نیز تدریجی است و اگر زمانی به آن نحو بوده حتماً لازم بوده ، ضمن اینکه هر چیزی را می توان از ضدش شناخت.
با سلام خدمت دوستان عزیز
وتشکر از همه
تعصب یعنی چه . تعصب به اعتقادات چگونه است ؟
ایا اگر ما خودمان عمل نکنیم و تعصب را برای اطرافیان قرار دهیم درست است ؟.مثلا من خودم مطالعه نمی کنم اگر کسی که کتاب اثارالحق را به دست بگیرد و مطالعه کند و مانند یک کتاب معمولی برخورد کند . ما بایستی طوری رفتار کنیم که تا اخر عمر به کتاب دست نزند . وناراحت شود.یا اینکه به خود بگوییم یاد بگیر اعتقادی ندارد ولی انچنان دارد مطالعه میکند که تو (خودم) هرگز مطالعه نکردی .
با توجه به مثال فوق تعصب درست چگونه است ؟
ایا در مورد اعتقادات تعصب برای دیگران است و از انها باید توقع داشته باشیم (با توجه به اینکه پرورش فکری و اگاهی ما را ندارند ) و خودمان را نبینیم . صحیح است ؟
چرا این تعصب برای خودما بر افروخته نمی شود زمانی که اعمال ما با توجه به تعلیمات گرفته شده مغایرت دارد؟ و حتی بیشتر اوقات اعمال متفاوت خود را نمی بینیم . وقتی هم متوجه میشویم به ارامی برخورد میکنیم از کوره در نمی رویم .
ایا تعصب ما برای همه یکسان است حتی خودمان یا نه نسبت به کسانی که کدورت بیشتری در دل داریم فرق میکند .
ببخشید مطالب خود را بصورت سئوال مطرح کردم . من یقین دارم اگر ما (خودم ) مطابق گفتار های استاد الهی عمل کنم هیچ اختلافی و دلخوری بوجود نمی اید .
از دوستان خواهش میکنم برای درک مطالب فوق اینجانب را راهنمایی فرمایید .
در جواب کامنت ۶۹:
به نظر من تعصب درست این است که وقتی آدم سخنی یا صحبتی میشود که در آن به اعتقادات مهم او بی احترامی یا توهین میشود, در قلبش واکنش ایجاد شود.
گاهی این واکنش در حد قلب باقی می ماند و گاهی هم بسته به شرایط و سنجیدن آن ممکن است بروزات بیرونی و ظاهری هم داشته باشد.
مساله این است که در معنویت باید اجتهاد کنیم که آیا عملی را انجام بدهیم یا خیر. گاهی خوب است- هم برای خودمان و هم برای روح طرف مقابل- که در ظاهر هم واکنشی داشته باشیم.. و گاهی ممکن است واکنش در حد قلب بماند و عکس العمل ظاهری نشان ندهیم.
یک نکته ای که به نظرم رسید این است که به استنباط من مقاله “مجادله بر سر اعتقادات ” فقط مربوط به عقایدی که مخالف عقاید ما هستند نیست. حتی با دوستانی که به طور کلی هم عقیده هستیم گاهی ممکن است توافق نظر روی مساله ای نداشته باشیم که این هم به علت وسعت علم معنویت و تفاوت در سطح نگرش و یا دانش معنوی افراد است. بنا براین یک مساله ساده را ممکن است متفاوت ببینیم.. تبصره های آن را بدانیم یا ندانیم.
در واقع مساله مهم این است که اختلاف عقیده در این مورد, باعث میشود که مساله را بیشتر و دقیقتر بفهمیم و یاد بگیریم.
سلام و درود به همه دوستان عزیز
من با پوزش از همه عزیزان میخواهم عرض کنم به نظر بنده تعصب یک واکنش افراطی است که معمولا به دگماتیک ختم میشود.در مورد خودم دیده ام که حتی در مورد استنباط های شخصیم هم نمیتوانم تعصب به خرج دهم چراکه هربار مطالعه افق دید به گمان خودم وسیعتری به من داده است .از این بابت میگویم به گمان خودم چراکه میدانم لزوما برداشت من از مطالبی که میخوانم (هر مطلبی)منظور نویسنده نیست.و این که آنچه که در اختیار ودسترس من است بهترین و مناسب ترین برای من است.آیا میتوانم مثلا نسبت به داروی شیمی درمانی که در این مقطع برای من نوعی بهترین است متعصب باشم که برای همه بهترین است؟
اموزه های درسی من در پیشینه ای که داشته ام به من اموخته که هریک از مخلوقات آن صاحب عزیز برای او عزیز است واینقدر مهربان است که چه بدانیم یا ندانیم به ما بهترین را در مناسبترین موقعیت ها داده است.به روشنی حمایت ,لطف و مراقبتش را حس میکنم.
برای کار عملی پیشنهاد میکنم به الگوسازی جمعی ازرفتار اساتیدمان در برابر اختلاف نظرها (نقل قولهای موثق ,آثارالحق و…)بپردازیم که ایشان به مراتب بیش از هریک ازما در انتقاد و مخالفت بوده وهستند.
از صحبت ها و راهنمایی همه دوستان تشکر می کنم.
پیرو کامنت ۵۸ و ۶۵، من فکر می کنم حتماً لازم نیست که دیگری با ما هم عقیده شود یا عقیده ی ما با دیگری همسو شود. بلکه همان طوری که عنوان مقاله می گوید، موضوع بر سر مجادله کردن یا نکردن است. به این معنی که بتوانم برای دیگری این حق را قائل شوم که به نسبت شرایط و ظرفیت خودش اعتقادات خودش را داشته باشد ولو اینکه با عقاید من کلاً ناهمسو باشد. متشکرم.
بعد از خواندن این مقاله روی آن خیلی فکر کردم چرا مجادله ؟
به این نتیجه رسیدم اگر روی سه کار عملی کار کنیم دیگر مجادله نخواهد بود
۱- خودت را در همه حال به جای دیگران بگذار . معلمی که به بچه های کلاس اول درس می دهد از آنها معادله انتکرال نمی خواهد گرچه این معادله با همان اعدادی نوشته می شود که در کلاس اول به آنها می آموزد . همه انسانها در راه پیشرفت به سوی کمال خویش هستند حال هر کس در بعدی و کلاسی، طبیعی است که دانشجوی سال اول درسها دانشجوی دکترا برایش قابل هضم نباشد . پس مجادله ای در کار نیست . او هم خواهد دانست وقتی به آن سطح از دانش برسد . لزومی هم ندارد که در این زندگی به آن سطح برسد.
۲- غرور بدترین صفت است اینکه فکر کنم آنچه که من می اندیشم درست است و جز این نیست . و بقیه که نمی فهمند پس آنها در اشتباه هستند و مستحق جنگ و دعوا . هر کسی به اندازه ظرفیت خود از این دریا استفاده می کند و در واقع هیچ کس بر دیگری برتری ندارد .
۳- تعصب بجا نسبت به عقاید برحق نه تنها مجادله نیست که عین اثبات حقیقت است . منتها باید یاد بگیریم چگونه و تا چه میزان و به چه نحوی تعصب نشان دهیم . گاهی ترک محل . گاهی تذکر لفظی گاهی قهر گاهی اخم وترشروئی و……
بادرود
بنده تجربه دارم مادامیکه برای اعتقادی که دارم استدلال و منطقی قابل ارائه داشتم از مخالفت وعدم پذیرش از طرف دیگران قلبا ناراحت نمیشدم که هیچ برای ادامه مذاکره با شخص مخالف بیشتر انگیزه داشتم ولی در مواقعی که قدرت کافی برای ارائه دلایل مستدل نداشتم از مخالفت هم نارات میشدم وهم از مخالف خوشم نمی آمد ریشه آن هم از ناتوانی من سرچشمه میگرفت .
توجه باینکه عرض کردم مخالف نگفتم معاند برای این است که با معاند وارد بحث شدن اتلاف وقت است ولی با مخالف حتی اگر یک درصد احتمال نتیجه برود جایز است .
مجادله کردن . [ م ُ دَ ل َ / دِ ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ستیزیدن . جنگ کردن : به آواز بلند و به محاوره ٔ سفها و الفاظ اخساء مجادله و مخاطبه کنند و مایه ٔ عداوت مدخر نهند.(اخلاق ناصری ). و با ما مجادله و مضاربه کنند. (تاریخ قم ص ۱۱). || خصومت ورزیدن . دشمنی کردن . || مباحثه کردن چنانکه هر یک از طرفین بخواهند نظر خود را بر دیگری بقبولانند : هر که با داناتر از خود مجادله کند تا بدانند داناست بدانند که نادان است . (گلستان ، از امثال و حکم ص ۱۹۴۹).
مجادله . ۞ [ م ُ دَ ل َ / دِ ل ِ ] (ع مص ) خصومت و ستیزگی و منازعه . (ناظم الاطباء). جدال . کشمکش . ستیزه . مخاصمت . خصومت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آن مجادله میان هر دو برادر قائم بود تا هم سلطان میان ایشان به وساطت برخاست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ ۱ تهران ص ۳۳۵).او در مجادله مقام خویش بشناخت و بدانست که خود را بدین سفارت در ورطه ٔ هلاک انداخته است .(ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ ۱ تهران ص ۴۰۰). || مباحثه . (ناظم الاطباء). مناظره . مناقشه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). به معنی مناظره است اما نه برای اظهار صواب بلکه برای الزام خصم ، پس اگر مجادله کننده در عین حال جواب دهنده باشد کوشش او بر آن است که کسی را ملزم نسازد و خود را نیز از الزام غیر، مصون دارد. و هرگاه سؤال کننده باشد باید سعی کند که مخاطب خود را ملزم سازد و گاه سائل و مجیب هر دو مجادله کننده باشد چنانکه در رشیدیه گفته . سید سند در شرح مواقف در مقصد ششم از مرصد نظر گوید: این مجادله حرام است اما مجادله ای که در راه ظاهر و روشن کردن حقیقت باشد و بخواهند باطلی را مضمحل سازند به چنین مجادله ای هرمسلم مؤمنی شرعاً مأموریت دارد چنانکه حق عزاسمه فرماید. و جادلهم بالتی هی احسن . (از کشاف اصطلاحات الفنون ج ۱ ص ۲۴۲). مناظره است برای الزام خصم یا اظهار صواب و برای الزام خصم حرام است و اما برای اظهار حق و ابطال باطل مأمور به است البته با شرایط خاص و در قرآن است : و جادلهم بالتی هی احسن . (فرهنگ علوم ، تألیف سید جعفر سجادی ) : پس از مجادله ٔبسیار میعادی معین گشت . (کلیله و دمنه ). گفتند یکی طبیبی است کرمانی و دیگری منجمی یونانی ، امروز میقات مجادله و میعاد مقابله ٔ ایشان است . (مقامات حمیدی ).نه هرکه در مجادله چست در معامله درست . (گلستان ).
مطالب فوق از لغتنامه دهخدا است که در واقع با تعریفی که از کلمه مجادله شده بیشتر حالت منفی آن به چشم می خورد بنابر این فکر نمی کنم برای شاگرد دانشگاه معنوی برای دفاع از دروس آموخته از معنویات مجادله لازم باشد. چون شاگرد این دانشگاه با کسی دشمنی ندارد و می داند که هر کس برای قبول این دروس معنوی باید آمادگی روحی داشته باشد و با اختیار کامل و با آگاهی انتخاب کند که علاقمند است یا نه؟ کما اینکه در دیگر رشته های تحصیلی هم همینطور است هر کس بنا به علاقمندی اش رشته تحصیلی مورد نظر خود را انتخاب می کند.
البته داشتن تعصب بجا فرق می کند و خوب است.
چون عقاید اشخاص از ادراک انها وگاها مقداری حب و بغض
سرچشمه میگیرد ودرک اشخاص متفاوت و محدوداست لذا اختلاف نظر باید باشد۰ النهایه به نظر بنده انسان پویا وقت پافشاری گفتاری ندارد و سعی عمل اولیتر است۰ تشکر فراوان از بانیان وهمکاری کنندگان این برنامه۰
با سلام
اگر ما تحمل دگر اندیشان را نداریم یا کسانیکه مثل ما فکر نمی کنند کنار میزنیم .علتش غرور و ناآگاهیست.
استاد الهی در اصول عقاید انسانها را در جهت انتخاب عقیده آزاد گذاشته{بعد ازآن هر مذهبی کردی قبول}و نفرمودند چه مذهبی انتخاب کن بلکه انسان را آزاد گذاشته تا خودش انتخاب کند.وخط قرمزش هم اینه {آنکه نبود برخلاف این اصول} .ادراک انسانها متفاوت است .وطبیعتا اختلاف نظر وعقیده باید باشد.تمام انسانها نمی توانند مثل هم فکر کنند.هر چه به نوک حرم کمال نزدیکتر شویم افراد کمتر میشود
ا