برزخ
برزخ عالمی است معنوی که روح بعد از ترک جسم به طور موقت در آن اقامت میکند.
بر اساس معنویت فطری، مرگ پایان زندگی نیست، بلکه گذرگاهی است به سوی دنیایی دیگر در بُعدی حقیقی و بسیار لطیف که دکتر الهی آن را برزخ مینامد.
از نظر نویسندهی کتاب مبانی معنویت فطری، برزخ طریق دیگری برای تعریف عالم دیگر و پاسخ به نیاز بشر مبتنی بر اعتقاد به بقای روح بعد از مرگ جسم نیست، بلکه پاسخی است به ضرورتی بنیادین در سیستم زندگیهای متوالی.
هدف از زندگیهای متوالی سیرکمال روح است. حال اگر گذر از یک زندگی به زندگی بعدی بهطور آنی و بدون توقف در عالم برزخ صورت گیرد، کسی که در طول زندگی خاکی خود، آگاهی معنوی به دست نیاورده است، فرصتی برای کسب آن نخواهد داشت. بنابراین احتمال دارد که ناآگاهیاش را از یک زندگی به زندگی بعد به همراه ببرد که در اینصورت زندگیهای متوالی بیحاصل خواهد بود. از این رو برزخ پاسخگوی نیاز بشر به وجود مکانی است مابین دو زندگی تا در آنجا بتواند برخی حقایق معنوی را جذب کند و آن را با خود به زندگی تازهاش ببرد. این حقایق بر فکر و عملکرد او تأثیر میگذارند و سیر کمالش را در زندگی بعدی سهلتر میکنند.
علاوه بر این، برزخ سیرکمال روح را آسانتر میکند، و برای روحی که به حدی از آگاهی رسیده ، فضای مناسبی را فراهم میکند تا سیرکمال معنوی خود را در شرایطی مناسبتتر از زمین، ادامه دهد. دکتر الهی، تأکید میکند، «ماندگار شدن در برزخ برای اتمام سیر کمال، ارفاقی عظیم به شمار میآید. در برزخ، کارها چه بهطور فردی و چه بهطور گروهی (غالباً گروهی است) آسانتر انجام میشود، زیرا ذهن بیدارتر و روشنتر و در نتیجه امکان اشتباه، کمتر است.»۱ بنابراین برزخ فقط فاصلهای بین دو زندگی نیست، بلکه امتیازی برای پیشرفت و رابطی بین دنیای مادی و عالَمِ کمال است.
از دو فصلی که در کتاب معنویت یک علم است به برزخ اختصاص داده شده، اجمالاً نکات زیر برداشت میشود:
– برزخ، تمثیلی غیرمادی، اما واقعی از دنیای مادی است. محیط برزخ چنان واقعی و ملموس است که ساکنانش آن را به مراتب ملموستر از آن مییابند که ما عالم مادی را. برزخ الگویی از دنیای مادی است و زندگی زمینی در مقایسهی با آن مبهم و رویاگونه به نظر میآید.
– برزخ عالمی است که نظم و تعادل بر آن حاکم است، و بهجز در موارد استثنایی، روح احساس سبکی و شادی میکند : «شادی بازگشت به خانه و دیدن آشنایان و آرامش یافتن فضایی پذیرا و تنفس هوای عشق و نیکخواهی.»
– برزخ فضایی است که در آن احساسات عمیقتر و ملموستر از دنیای مادی است و در آنجا شناختی که از خود و دیگران داریم بسیار عمیقتر و واقعیتر است. در آنجا انسان از جسم که آن را به حق میتوان به لباس یکپارچه کلفتی تشبیه کرد که آتشنشانان برای رفتن درون آتش آن را میپوشند، رها میشود، و روح با احساساتی بسیار عمیقتر ولطیفتر و آنطوری که واقعاً هست ظاهر میشود، در آنجا وجود و ظاهر یکی میشوند.
– هرکس با همین پرورش فکری که در روی زمین کسب کردهاست، به عالم برزخ وارد میشود و در برزخ همان است که در این دنیا بوده است. اگر در این دنیا حقایق معنوی را درک نکرده باشیم، با ورود به برزخ شناختی نسبت به حقایق معنوی پیدا نمیکنیم. در مقابل هر چه بیشتر در این دنیا از حقایق معنوی بهرهمند شویم، شناخت ما در برزخ به واقعیت نزدیکتر خواهد بود.
۱- معنویت یک علم است، ص ۱۵۵
با سلام
این دو پاراگراف با هم متضاد بنظر می رسد، لطفاً دوستان راهنمایی کنند:
۱- از این رو برزخ پاسخگوی نیاز بشر به وجود مکانی است مابین دو زندگی تا در آنجا بتواند برخی حقایق معنوی را جذب کند و آن را با خود به زندگی تازهاش ببرد. این حقایق بر فکر و عملکرد او تأثیر میگذارند و سیر کمالش را در زندگی بعدی سهلتر میکنند.علاوه بر این، برزخ سیرکمال روح را آسانتر میکند، و برای روحی که به حدی از آگاهی رسیده ، فضای مناسبی را فراهم میکند تا سیرکمال معنوی خود را در شرایطی مناسبتتر از زمین، ادامه دهد…
۲- هرکس با همین پرورش فکری که در روی زمین کسب کردهاست، به عالم برزخ وارد میشود و در برزخ همان است که در این دنیا بوده است. اگر در این دنیا حقایق معنوی را درک نکرده باشیم، با ورود به برزخ شناختی نسبت به حقایق معنوی پیدا نمیکنیم.
باتشکر
با عرض سلام و تشکر بابت مقاله بسیار جالبی که در اختیار ما گذاشتید…
با توجه به اینکه در برزخ احساسات لطیف تر است، و روح به کاهی می رنجد ، چگونه باز هم احساس شادی می کند !؟ زیرا که می بیند چگونه اشتباهاتی دارد ، چقدر عقب افتاده، چقدر استفاده نکرده و تمام اینها روح را آزار میدهد. اگر بگوییم به این دلیل که دوستان و آشنایان خود را در برزخ می بیند احساس شادی می کند ، باز هم عجیب است ، زیرا آنچه برای روح مهم است و او را خوشحال یا ناراحت می کند، بیشتر ارتباط با رشد روحی ، افزایش آگاهی و عمل به اصولی بوده که یا رعایت کرده یا اگر نه، باید به نهایت خجلت زده و ناراحت باشد ، لذا به نظر می رسد از این لحاظ روح باید در فشار و ناراحتی باشد…
با سلام
این مقاله نقش آگاهی که لازم است در این جامه کسب کنیم را گوشزد می کند .این موضوع که اگر می خواهیم این زندگی با تمام رنجهایی که دارد نتیجه بخش باشد باید میزان آگاهیمان را بالا ببریم.هر چه بیشتر سعی در فهم عمیق تر قوانین الهی داشته باشیم در بعدی دیگر پیشرفتی به مراتب بیشتر خواهیم داشت.
نکته بعدی مثل همیشه خیرخواهی آن مهربانترین است که برای پیشرفت مخلوقاتش زندکیهای متوالی را با نظم بی نظیرش طراحی کرده است.
در یک جای مقاله آمده که در برزخ میتوانیم دانش خود را از حقایق معنوی افزایش دهیم و در آخر مقاله میگوید که با ورود به برزخ نمیتوانیم شناختی به حقایق معنوی پیدا کنیم. اگر میتوانید راهنمائی کنید که چگونه باید به این پارادوکس نگاه کنیم ؟
با عرض سلام خدمت شما,زحمت کشان metis و تشکر از مطالب مهم و مفیدتان.تا جاییکه بنده متوجه شده ام و بضاعت ناقص علمیم یاری میکند ,در عالم برزخ که در بعدی بالاتراز همین دنیای مادی خودمان قرار دارد و بسیار برای حواس روحیمان ملموس تر از اینجاست , چند مطلب بسیار تعیین کننده میباشد: ۱-پرورش فکر صحیح وعمل به اصول اصیل الهی ۲-اندوخته ی معنوی که حاصل انجام اعمال نیک با نیت جلب رضایت خداست۳-شناخت وجه الله وولی وقت و ایمان به آنان و عمل به دستوراتشان به حکم انجام وظیفه. با تشکر
با سلام
فکر می کنم کلید راز زندگیهای متوالی در باور برزخ (با تعریفی که استادالهی داده اند،نهفته است….به این معنی که راه کمال ووجود کلاسهای معنوی برای رسیدن به کمال فقط در صورت وجود عالم برزخ میسر است و به نظر من مهمترین یا بهتر بگویم یکی از مهمترین نقشهای برزخ اینست که خداوند در برزخ راه را برای بشر باز گذاشته است…خداراشکر..
با تشکر
با سپاس و تشکر فراوان برای در اختیار قرار دادن ِ این مقاله ی ِ بسیار زیبا از خدمتگزاران ِ سایت ِمتیس ِ عزیز …
آنچه در ابتدای مقاله آمده است قانون کلی در مورد فایده برزخ است. یعنی برزخ جایگاهی است برای کسب آموزش و درک حقایق. ولی برای استفاده از برزخ شرایطی لازم دارد: اینکه شخص در این دنیا تلاشی کرده باشد مثلا اگر برای رفتن به بهشت تلاش کرده است وقتی به آن برزخ برود وارد همان بهشتی که در دینش توصیفش را شنیده میشود ولی بعد از مدتی اقامت در برزخ در مییابد که بهشت هدف نهایی نیست و خواستار بازگشت به زندگی مجددی میشود (ص ۷۷ راه کمال). بنابر این چون تلاشی در راه اعتقادش کرده است اموزش می بیند و با این حقیقت آشنا میشود .برزخ اینگونه نیست که هر کس در همان لحظه ورود از تمامی حقایق آگاه شود. هر چه مطالب بیشتری بداند حقایق بیشتری برایش آشکار میشودو ولی به طور کلی جز موارد اسثثنایی برزخ امکان جلو رفتن را فراهم می کند.
ضمن عرض سلام خدمت پاسارگاد عزیز وسرکار خانم مریم یاوری, باید عرض کنم به نظر اینجانب برزخ محیطی مانند دانشگاه است و دنیای زندگی حال حاضر ما مانند دوره های ابتدایی و راهنمایی ودبیرستان که با آنکه دانشگاه محیطی کاملا علمی و آموزشی است اما اگر ما در دوره های آموزشی آزمایشگاهی قبل سعی و تلاشی برای آموختن و آزمون وخطا انجام نداده باشیم و به هر ترفندی دروس را گذرانده باشیم و وارد دانشگاه شده باشیم ,فردی بی سواد و گنگ هستیم و مطالب مهم و به روز علمی که هر روز آموزش داده میشود برای ما غیر قابل درک و فهم بوده و در نهایت هم پس از پایان ضرب العجل گذراندن ترمهای دانشگاهی,باز هم نتوانسته ایم بر علم و دانش خود بیا فزاییم. اما اگر حداقلها(جوانه ها)را در دوره ی آموزشی که در آن قرار داریم کسب کنیم,در مرحله ی دانشگاه میتوانیم آنها را بارور و به کمال خود برسانیم.لذا نه تنها تناقضی به نظر نمی رسد بلکه نکته ای بسیار مهم و تکاندهنده برای ماست که تلاش خود را در یادگیری فهم مطالب معنوی بیشتر کنیم.
باسلام
دوست عزیز پاسارگاد
تا نتوانیم در این دنیای خاکی صفتی در خود جوانه بزنیم در عالم برزخ نمی تونیم به حقایق ان پی ببریم .بطور مثال تا در این دنیای خاکی خدای زمان را نشناسیم در عالم برزخ چگونه میتوانیم از مزایای او استفاده کنیم وقتی که انرا در کره زمین شناختیم در عالم برزخ هم این پرورش فکر بر عملکر ما اثر گذاشته و باعث جذب بیشتر حقایق معنوی میگردد .
اما اگر چنین پرورش فکری نداشته باشیم ما نمی توانیم حقایق خدا ی زمان را جذب ودرک کنیم .پس هر کس باهمان پرورش فکری که روی زمین کسب کرده وارد عالم برزخ میگردد و به همان اندازه حقایق معنوی بر عملکرد او تاثیر میگذارد .
با سلام به همهء عزیزان ِ دست اندرکار در متیس و دیگر کار بران محترم،
دوست عزیز پاسارگاد،
فکر میکنم اگر بجای عالمی که کمی ناشناخته تر است مثالهای قابل لمس تری بکار ببریم موضوع روشنتر خواهد شد.
برزخ ═ آموزشگاه تقویتی
زمین ═ مدرسه
زندگی خاکی ═ مرحله تحصیلی
از این رو آموزشگاه تقویتی پاسخگوی نیاز بشر به وجود مکانی است مابین دو مرحلهء تحصیلی تا در آنجا بتواند برخی حقایق معنوی را جذب کند و آن را با خود به مرحلهء تحصیلی تازهاش ببرد. این حقایق بر فکر و عملکرد او تأثیر میگذارند و پایان تحصیلاتش را در زندگی بعدی سهلتر میکنند.
هرکس با همین آموزه هایی که در مدرسه کسب کردهاست، به آموزشگاه نقویتی وارد میشود و در آموزشگاه تقویتی همان است که در مدرسه بوده است. اگر در مدرسه حقایق معنوی را درک نکرده باشیم، با ورود به آموزشگاه تقویتی شناختی نسبت به حقایق معنوی پیدا نمیکنیم. در مقابل هر چه بیشتر در این مدرسه از حقایق معنوی بهرهمند شویم، شناخت ما در آموزشگاه تقویتی به واقعیت نزدیکتر خواهد بود.
حالا با توجه به مثال فوق و جا بجایی جمله ای از سطر بالا مطلب روشنتر میشود.(کسی که در طول زندگی خاکی خود، آگاهی معنوی به دست نیاورده است، با ورود به برزخ شناختی نسبت به حقایق معنوی پیدا نمی کند.) «با ورود به برزخ»
ولی پس از ورود به برزخ آموزش می بیند.
با تشکر از زحمات متیس عزیز،
موضوع مرگ در اکثرتمدن ها با ترس همراه می باشد.وشنیدن کلمه مرگ ترس رابر انسان مستولی می کند،تا اینکه مرگ و عوالم پس از مرگ از دیدگاه استاد الهی تعریف شد،نه تنها دیگر احساس ترسی وجود ندارد بلکه با خواندن موضوع برزخ و امکاناتی که در آنجا وجود دارد انسان متوجه می شود این دنیا همچون معدن طلا می باشد که می توان در ان هدفمند زندگی کرد و با انگیزه بیشتر خود را برای زندگی درعالم برزخ و برخورداری از آموزش برای رسیدن به کمال در بعدی دیگر آماده نمود.
امیدواریم که بتوانیم امتیازات لازم برای اقامت در برزخ را در دنیای خاکی حائز شویم.
خواندن مطالب این سایت شو ق و انگیزه به یادگیری اصول صحیح اخلاقی و عمل به آن ها جهت وسعت دادن به میدان آگاهی رادرانسان بر می انگیزد.
به امید موفقیت روز افزون در تهیه این گونه مطالب !
باسلام خدمت پاسارگاد عزیز و مریم یاوری عزیز
معنویت یک علم است ص ۱۴۶ سوال ۴ )
آیا وقتی به عالم برزخ می رویم ایمان ما بیشتر می شود ؟
ج : کسانی که در زمین ایمان دارند، در آنجا به اطمینان بیشتری می رسند. کسانی که در زمین دچار تردید بوده اند در آنجا برای مدتی تحت تعلیم قرار می گیرند و ایمان می آورند، به طوری که وقتی بار دیگر به زمین باز گردند با ایمان خواهند بود . کسانی که در زمین ایمان نداشته اند و نمی خواسته اند ایمان داشته باشند، در عالم برزخ هم ممکن است ایمان نیاورند. آنها یا فوری به زین برگردانده می شوند ، یا یک دوره آموزشی طی می کنند، یا اینکه قبل از فرستاده شدن به زمین مدتی را در حالتی ناخوش به سر می برند. اگر مطالب را با دقت بیشتری مطالعه کنیم می فهمیم که استاد می فرماید با همان طرز فکری که در دنیا بوده ایم وارد برزخ می شویم و دقیقا درست است . ولی همانطور که استاد می فرمایند ، و از سوال بالا هم روشن است ، برزخ عالمی است که در آن محبت، راستی، شفقت، آرامش ، و … حکم فرماست .عالم برزخ یک دوره آموزشی است ، در جهت سیرکمال. چرا به برزخ می رویم ؟ به نظر من برای اینکه در این دنیا غبار نفسانی زیاد است، و ما نی توانیم خودمان را ببینیم ، در عالم برزخ روح لطیف تر و شفاف تر است و می فهمیم که چه بر سر ما گذشته است و اگر لیاقت داشته باشیم یک دوره آموزشی می بینیم، که چه باید بکنیم و اثر آن آموزش را با خود به دنیا می آوریم ، این یعنی کرم و بزرگواری خدا که می خواهد ما را راهنمایی کند . به نظر من اگر با همان افکار دوباره وارد دنیای خاکی شویم برزخ بی معنی می شود . زیرا ما آگاه نشده ایم و زندگی بعد هم دنبال همین زندگی میشود و این با عدالت منافات دارد .متشکرم
«ماندگار شدن در برزخ برای اتمام سیر کمال، ارفاقی عظیم به شمار میآید. در برزخ، کارها چه بهطور فردی و چه بهطور گروهی (غالباً گروهی است) آسانتر انجام میشود، زیرا ذهن بیدارتر و روشنتر و در نتیجه امکان اشتباه، کمتر است.»۱
کارها راحت تر انجام میشود؟؟ من شاید چند ماهی است که فهمیده ام ما نباید به تحصیلات و کار کردن به عنوان وسیله هایی برای امرار معاش و کسب ثروت نگاه کنیم انجام کارها بار معنوی دارند و برای روح مفید هستند زحماتی که در انجام دادن کارها میکشیم مطمئنا در پیشرفت عوالم معنویمان دخیل هستند آیا پاراگراف مذکور میتواند چنین نتیجه نیز در بر داشته باشد؟؟؟
اگر هم نداشته باشد این بر من واضح است که اگر برزخ تمثیلی از این دنیا باشد پس باید در آن مثل همین سرای مادی دانشگاهها و مشاغلی وجود داشته باشد تا از طرق آن …../.البته قبلا شنیده ام که حتی برخی از ارواح در برزخ برای انجام کارهایی در این سرا با بعضی افراد از طریق فکر ارتباط میگیرند
من هر دو کتاب مایکل نیوتن را خوانده ام و در بعضی کنفرانس های او هم شرکت کرده ام . به نظر من خیلی واضح از برزخ حرف میزند و مثال های روشن و قابل لمسی ارائه میدهد . تقریبا عین صحبت های استاد الهی را میکند ، بعلاوه با جزئیات بیشتر و موثرتر .به کسانی که آن دنیا برایشان سوال برانگیز است توصیه میکنم که این دو کتاب را بخوانند . در سایت ای استاد الهی هم از او صحبت شده است .
با عرض سلام و تشکر فراوان از متیس عزیز و دست اندرکاران محترم . بابت ترجمه و قرار دادن مقاله جدید در سایت خیلی تشکر می کنم.. .واقعا ممنون (:
در مبانی ۲ آمده است:
– “ما به همان گونه که هستیم و با همان پرورش فکر که داریم قدم به عالم برزخ می گذاریم در آنجا فقط چیزهایی را می بینیم و درک می کنیم که در اینجا دریافته ایم.کسی که در این دنیا از تربیت معنوی حقیقی محروم مانده باشد, در آنجا نیز تشخیص و تمیز درستی از محیط و اطراف خود به دست نخواهد آورد. در مقابل هر چه در اینجا بیشتر از حقایق معنوی بهره مند شود روشنایی ذهنش بیشتر و شناختش در آنجا به واقعیت نزدیکتر خواهد شد.” (ص ۱۴۲)
– “در ابتدای ورود به عالم برزخ, سطح آگاهی و ذخیره معنوی انسان سنجیده میشود تا بر اساس آن تکلیف موقتی او تعیین گردد…” (ص ۱۵۲) بنابراین “آگاهی” و” ذخیره معنوی” دو فاکتور اصلی برای مشخص شدن موقعیت روح در برزخ است.
– در قسمتی که “امتیازهای خاص” در برزخ برای یک روح صاحب استحقاق را توضیح می دهند فرموده اند که یکی از مهمترین امتیازها برای یک روحی که استحقاق خوبی کسب کرده است قرار گرفتن در چنان شرایط آموزشی است که سیرکمال او را هر چه بیشتر تسریع کند. (ص ۱۵۲)
– ” برای کسانی که در زندگی زمینی به مرتبه ای رسیده اند که مستعد دریافت تعالیم معنوی در برزخ باشند دو کیفیت پیش می آید…” (ص ۱۵۴) واژه “مرتبه” به نظرم باز به همان مساله استحقاق روحی بر می گردد..
– ” در هر حال عالم برزخ حتی برای کسانی که وضعشان چندان هم مطلوب نیست محلی است برای پیشرفت و یا لااقل جایی است برای بالا بردن سطح آگاهی …” (ص ۱۵۵)
بنابراین به نظرم قدر مسلم این است که برخورداری از امکانات و کلاسهای خوب آموزشی استحقاق و لیاقت لازم دارد و باید کاری در این دنیا کرده باشیم که “اجازه” بدهند در آنجا هم کار کنیم و در واقع جواز کار در آنجا را داشته باشیم. ولی با این حال چون هدف از ورود به برزخ, کمک به روح است برای اینکه بفهمد چه کرده است و چه کارهایی باید در جهت تکامل خود انجام دهد, این کمک صورت می گیرد . حال این کمک می تواند به صورت یک دوره آموزشی باشد یا قرار گرفتن در یک حالت ناخوش که حالت تصفیه برای روح را داشته باشد و یا روشهای دیگری که دستگاه الهی می داند برای هر روح چه روش و شرایطی بهتر است و آن شرایط را در جهت کمک به او فراهم می کند.
اینطور که بنده متوجه شدم برزخ ، بعد دیگری است نه جا و مکانی دیگر . لذا به نظر میرسد که روح حتی وقتی که در جسم است نیز با برزخ در ارتباط است . از آنجایی که یکی از ویژگیهای مهم برزخ جنبه آموزشگاهی آن است و محلی است برای تحصیلات تکمیلی ، اینطور به نظر میرسد که روح میتواند حتی وقتی در جسم است از امکانات آموزشی آن بعد بهرهمند شود . حتماَ برای شما هم پیش آمده که سوالی معنوی ذهن شما را مشغول کرده و به دنبال یافتن پاسخ آن هستید ، میخوابید و وقتی بیدار میشوید انگار ذهن شما روشن میشود و پاسخ سوال را درمییابید . این حالت در بیداری هم تجربه شده . خوب پاسخ چگونه به مغز شما راه یافته است ؟ شاید نکته این باشد که وقتی ما در خواب هستیم روح ما در کلاسی برزخی شرکت میکند یا از افراد واردی که در آنجا هستند سوال می کند و جواب را درک میکند . وقتی روح پاسخ را درک کرد از طریق مغز در سطح آگاهی ما ظاهر میشود و ما ناگهان پاسخ سوالمان را درمییابیم . البته تا جایی که بنده متوجه شدهام این بستگی به میزان پختگی و سلامت و هوشیاری روح دارد . آزادی و قدرت روح رابطه معکوس با تسلط نفس بر آن دارد . یعنی هرچه تسلط نفس بر روح بیشتر باشد درجه آزادی و قدرت حرکت و جولان روح کمتر است .
بهرحال پذیرش وجود برزخ و نقش آن در سیرکمال آنطور که در فلسفه استاد الهی مطرح شده از نکات اصلی در مسیر سیرکمال است زیرا وظایفی را برای ما مشخص میکند که با انجام دادن آنها از حقوقی بس ارزنده برخوردار خواهیم شد.
تئوری ابعاد و ارتباط بعدها با یکدیگر به عنوان یک واقعیت عینی از موضوعات بسیار جالبی است که علوم مادی هم به آن علاقه زیادی دارند و تحقیقات زیادی در رابطه با آنها انجام شده است .
با سلام
بینهایت از همه دوستانی که با صبوری و مهر، نسبت به رفع ابهام اینجانب با نوشتن نظریات ارزشمند خود تلاش کردند، سپاسگذاری و قدردانی می نمایم.
سلام
بر اساس آنچه ع-علی در انتهای کامنت ۱۴ گفته است، وجود برزخ یکی از تفاوتهای نظریه های تناسخ با نظر استاد الهی در باره زندگی های متوالی به طریق سیر صعودی (به عنوان کلید سیر کمال معنوی انسان) است.
مطلبی را که پرواز در کامنت ۱۷ گفته بود، مرا به یاد یک سوال قدیمی ام انداخت: “در ابتدای ورود به عالم برزخ, سطح آگاهی و ذخیره معنوی انسان سنجیده میشود تا بر اساس آن تکلیف موقتی او تعیین گردد…” (مبانی ۲، ص ۱۵۲).
تفاوت و ارتباط دقیق بین “آگاهی” و “ذخیره معنوی” چیست؟
مثلا فرموده اند که مبارزه با نفس ایجاد ذخیره معنوی می کند. اما به نظرم می رسد که ایجاد ذخیره معنوی لزوماً به معنای گسترش میدان ادراک و آگاهی نیست؛ چیزی که هر چه بیشتر باشد، در عالم معنا باعث باز تر بودن چشم ما می شود.
گسترش میدان ادراک، طبق کتاب “طب روح”، فقط از راه پرورش فکر صحیح ، و آن هم طی فرایند دقیق تحلیل اصول اخلاقی (توجه-تفکر-جذب-تحلیل) حاصل می شود و در نهایت به ایجاد فضایل اخلاقی می انجامد. اما تفاوت و ارتباط ذخیره معنوی با آگاهی و قلمرو آگاهی (میدان ادراک) چیست؟
منتظر نظر دوستان هستم.
با عرض ادب در پاسخ به سوال یکی از دوستان که روح لطیف است و به کاهی می رنجد چگونه ممکن است در برزخ احساس شادی کند ؟من تصور می کنم که شادی در برزخ به علت افزایش خوداگاهی ما در برزخ است هر کس به نسبت پرورش فکر خود بر کیفیات وجود خود اگاه تر است(ص۱۴۵ معنویت یک علم است). و این خود اگاهی و ازادی نسبی ایجاد فرح می کند. در واقع درک حاق واقع هر جیز یعنی کمال و این درک بسته به پرورش فکر هر انسان به طور نسبی در برزخ رخ می دهد و گرنه روح لطیف است و به کاهی می رنجدو احساس ندامت هم می کند.همان طور که احساس خوشی از شدت و عمق بیشتر ی بر خوردار است.
مهریار عزیز در باره سوال شما یک قیاس به ذهنم رسید: اگر اقامت روح به برزخ را مثل مهاجرت به یک کشور ثالث در نظر بگیریم، آگاهی مثل میزان “تحصیلات و تجربه شغلی” ماست، ذخیره هم مثل “پول نقد و پس انداز” ماست. همانطور که در ظاهر برای مهاجرت هر دوی این موارد لازم است، برای باطن هم هر دوی اینها لازم است. بر اساس آنها،محل سکونت، شغل، امکان ادامه تحصیلات، رشته تحصیلی که میتوانیم ادامه تحصیل بدهیم، و کلا سطح و نوع زندگی مان تعیین می شود. همانطور که در این دنیا هم همینطور است.
با سلام خدمت همه دوستان عزیز. در پاسخ به پاسارگاد جانم عرض میشود که بنظر این حقیر ، سوال اول شما مربوط است به احوالات کسانیکه امکان ادامه تحصیلات معنوی در برزخ را برایشان فراهم نموده اند و این مورد هم بستگی به میزان تلاش و کوشش فرد در روی زمین دارد. یعنی برزخ در کل برای کمک به تحصیلات معنوی ساخته شده است تا فرد در کلاس(زندگی زمینی) بعدی بتواند تصمیمات بهتری بگیرد و مسیر درست تری انتخاب نماید.
سوال دوم: اشاره به این برداشت نادرست رایج میباشد که عموم فکر میکنند تننها با پیش آمدن مرگ و رفتن به جهانی دیگر باید به میزان آگاهی انسان افزوده گردد در حالیکه بنظر میرسد چنین نیست.
با سلام ، “مریم ی” عزیز از اینکه به سوال حقیر توجه نمودید بی نهایت سپاسگزارم.ضمناً از جوابی که مبذول داشتید نیز کمال تشکر را دارم . بسیار مفید فایده واقع شد…
سلام به عزیزان
در جواب مهریار که سوال کرده بودند فرق بین ذخیره معنوی و آگاهی چیست برداشت من از تعالیم استاد و با استناد به فصل نیت از کتاب طب روح این است:
اگر به ۴ مرحله توجه – تفکر- جذب – تحلیل در روند به وجود آوردن فضیلت الهی دقت کنیم می بینیم که عمل ما در همه مراحل خود میتواند مبارزه با نفس محسوب شود اما وارد مراحل ۳ و۴ شدن باعث میشود شخص مبارزه با نفس را جدی تر و آگاهانه تر و مصمم تر و با نیت رضای خدا ( جهت دریافت انرژی مافوق علی) انجام دهد و نتیجه کار باعث رشد آگاهی وادراک بیشتر میشود یعنی یک قدم به جنس خدا نزدیکتر شدن. مثلا وقتی کسی از دیگری کینه به دل دارد در مرحله اول, “توجه”, به این نقطه ضعفش فکر میکند سپس در مرحله دوم برای برطرف کردن این کینه ,پرورش فکر مناسب میدهد و تدابیری می اندیشد و اینکه محاسن و فواید نداشتن کینه را بررسی می کند و شیوه از بین بردن آن را مورد بررسی قرار می دهد که چه باید بکند مثلا به او خدمتی کند … یا برایش دعای خیر کند یا گاه خوبی های فرد را به خود یادآوری کند و غیره. اما در مرحله سوم, “جذب”, تصمیم قطعی برای انجام اعمال جهت رفع کینه می گیرد. در مرحله چهارم, “تحلیل”, تدابیری که برای برطرف کردن کینه اندیشیده بود را به کار میگیرد و به دفعات آنرا تکرار می کند تا عصاره آن عمل در وجودش به صورت یک فضیلت الهی حل شود. مجددا عرض میکنم مشروط براینکه با نیت رضایت خدا باشد تا انرژی مافوق علی باعث شود آن صفت تبدیل به فضیلت الهی بشود.
سلام به دوستان عزیز
اگر یک دانشمند ثروتمند و یک فرد بیسواد ثروتمند را در نظر بگیریم تفاوت آگاهی و ذخیره معنوی برایمان مشخص میشود. در واقع, در قیاس این مثال با بعد معنوی, این دو فرد “ذخیره معنوی” زیادی دارند ولی تفاوت در دانش( که در بعد معنوی همان آگاهی است) میباشد. ذخیره معنوی داشتن با آگاهی داشتن متفاوت است. انجام هر کاری که انساندوستانه و اخلاقی باشد به افزایش ذخیره معنوی فرد کمک می کند. فکر می کنم وقتی صفتی در ما تحلیل می رود آگاهی مان افزایش می یابد در واقع مثل همان روشن شدن شمع جدیدی در وجودمان است. علاوه بر آن دانستن مطالبی در مورد برزخ, طبقات آن, نحوه کیفیت زندگی در آنجا, دانستن زندگی های متوالی , وجه الله, حضور مرد خدا در هر زمان بر روی کره زمین و .. نیز جزء آگاهی محسوب میشود. در واقع هر چه که بیشتر جواب این سه سوال(از کجا آمده ایم, به کجا می رویم و حال که اینجا هستیم چه باید بکنیم) را بدانیم آگاهیمان بیشتر میشود.
با سلام و احترام
حدودا ۲ یا ۳ هفته قبل از انتشار این مطلب، داشتم فکر می کردم که برخی کلاسهای برزخ هم تقریبا اجتماعی از افرادی خواهد بود که در این وبلاگ کامنت می گذارند. سپس با خودم فکر کردم با چه کسانی دوست تر دارم در یک کلاس قرار بگیرم و با چه کسانی خیر و بعد این موضوع برایم روشن شد که هر چه سطح فکر بالاتر و میدان ادراک گسترده تر باشد دامنه افراد متنوع تر و بیشتر خواهد بود و هر چه افراد کمتری را بتوانم تحمل کنم به این معنی است که روح نپخته تری دارم… چون کسی که میدان ادراک وسیعی دارد از تک تک این مطالب و کامنتها درس خود را خواهد گرفت ولی من فقط به برخی از جملات که نزدیکتر به روحیه ام است توجه خواهم کرد و از آنها خوشم خواهد آمد
با سلام به مهریار عزیز
ذخیره معنوی و آگاهی به نظر من در عرض هم هستند نه در طول هم، کار بشر در این دنیا مبارزه با نفس است و این ایجاد ذخیره معنوی می کند به شرط اینکه مبازره در جهت رضای خدا و پرورش فکر صحیح طبق اصول الهی باشد. فکر می کنم در مبارزه با نفس است که ما آگاهی و شناخت از خودمان پیدا می کنیم و در نهایت به خودشناسی می رسیم. هر چه مبارزه بیشتر و دقیق تر باشد شناخت و آگاهی ما به درون بیشتر می شود. من تفاوتی نمی بینم ، شاید این دو اصل لازم و ملزوم هم باشند. به نظر شما اگر مبارزه نباشد ، انسان از چه راهی می تواند بر نقاط ضعفش شناخت و آگاهی پیدا کند؟ ما در یک زندگی متعارف می توانیم در عین مبارزه و ایجاد ذخیره معنوی ، آگاهی از خود و محیط اطراف و کسانی که با آنها ارتباط داریم را پیدا کنیم . متشکرم
باسلام به همه دوستان عزیز
من همیشه برای مبارزه با نفس و مقابله با تنبلی سه راه را جلو خودم گذاشته ام . برای اینکه در برزخ و عالم آخرت حاشیه نشین جامعه معنوی نباشم .همیشه به خودم هشدار می دهم که ،اول: فرض براین است که ، من اولین دون ( زندگی ، جامه )هستم که به دنیا آمده ام ، پس خدا را باید خیلی شاکر باشم که در اولین جامه استاد و راهش را شناخته ام ، پس باید فکرم را با اصول صحیح پرورش دهم که عمل صحیحی انجام دهم که با همین افکار درست به برزخ برم .دوم خیلی جامه عوض کرده ام ، و تا الان خدای زمان خود را نشناخته ام ، چون طبق گفته استاد هر کس خدای زمان خود را بشناسد دیگر به دنیا بر نمی گردد و بقیه مراحل سیر کمال را در برزخ ادامه می دهد ، پس به لطف خدا در این جامه در ظاهر و در حد ظرفیتم خدای زمان را پیدا کردهام و باید کوشش و تلاش کنم و فکرم را مطابق اصول صحیح الهی پرورش دهم تا در آن دنیا جوانه صحیح بزند که در عالم برزخ امیتاز ماندن را پیدا کنم.سوم جامه آخرم است و اتمام حجت بر من تمام شده ، تا الان کاری نکرده ام ، پس به لطف و کرم خدا در آخرین جامه خدای زمان را پیدا کرده ام . نتیجه این سه طرز تفکر برایم این بوده است ، که تا می توانم تلاش و کوشش کنم و درک صحیحی از تعالیم استاد پیدا کنم و فکرم را درست پرورش دهم ، تا عمل صحیحی داشته باشم . این طرز تفکر خیلی کمکم میکند که اعمالم را زیر زربین بیشتر ببرم ،و مو شکافی بیشتری انجام دهم ، نیتم را در انجام عمل دقیق تر بررسی کنم، واقعا دوست ندارم که با افکار ناصحیح و غلط وارد برزخ شوم . استاد می فرمایند که برزخ حتی برای گناه کاران هم جای شفقت ، بخشش ، درس ، یادگیری ، و حقایق و… است . عمر بشر کوتاه نیست – ولی وقت بشر موقت است . ۴۲ سال از عمرم گذشت ، هر آن ممکن است که بروم ، واقعا وقت ندارم برای اینکه فکرم را درست پرورش دهم . این هشداری است که به خودم می دهم . اگر می خواهیم که در برزخ و عالم آخرت درست مورد قضاوت قرار بگیریم باید درک صحیحی از اصول حاکم بر این دنیا و آن دنیا داشته باشیم . مثل اینکه می خواهیم به یک کشور خارجی سفر کنیم ، اگر اطلاعات صحیح از قانون ، و زبان آن کشور را ندانیم قطعا دچار مشکل و سر گردانی خواهیم شد . ورود به عالم برزخ هم همین طور است ، اگر از قوانین حاکم بر عالم برزخ درک صحیحی نداشته باشیم دچار همان سر گردان به مراتب بیشتر خواهیم شد . متشکرم
سلام بر همگی
رشد و پرورش روح ملکوتی در زمین و برزح به روش قیاس:
از کتاب Path of Perfection
روح ملکوتی = دانه ای که امکان رشد به درخت تنومندی را داراست
جسم = گلدانی پر از خاک که دانه ملکوتی در آن جای می گیرد
رشد دانه باید به تدریج و طبیعی صورت گیرد –
بدون باغبان بسیار دشوار و طولانی و شاید امکان پذیر نباشد
در خاک نامناسب دانه می گندد یا خشک می شود –
به خاک باید آب و کود داده شود تا وقتیکه از این دانه جوانه ای بروید و تبدیل به درخت کوچکی شود
پس از مرگ این درخت کوچک در خاکی که کاملا معنوی است در برزخ کاشته می شود – آنجا باز تحت نظر باغبان است منتهی در نهایت خوشی و آرامش و اطمینان خاطر به رشدش ادامه می دهد
سلام بر همگی
از کتاب ملک جان نعمتی – صفحه ۱۳۷
هسته ی هلو را ابتدا ، به طور موقت ، در جایی می کارند ، تا جوانه بزند – بعد آن را در جای مناسب تری می کارند ، تا به قدر کافی رشد کند
روح ِ ملکوتی هم وقتی به بشری دمیده میشود، آن جامۀ بشری
برایش حالت زمین موقت دارد.
وقتی روح از جامۀ بشری مفارقت حاصل کرد ، رشدش را در عالم ِ روحی ادامه می دهد.
خاصیت اینکار این است که روح وقتی جسم نداشته باشد،
سبک تر است و بهتر می تواند رشد کند ، دیگر هوا و هوس
نفسانی نمی تواند جلوی پیشرفت او را بگیرد.
باسلام به خدمت دیدار عزیز :
مثالی که زدید درست است، ولی برداشت شما کمی اشتباه است. مثال را تجزیه و تحلیل می کنیم : اول اینکه شخص دانشمند از طریق درس خواندن و تلاش و کوشش مداوم توانسته به آن ثروت برسد. فرد بیسواد هم از طریق دیگر ( کشاورزی و یا …) تلاش و کوشش مداوم داشته و توانسته به این ثروت برسد. که در نتیجه هر دو آنها با تلاش و کوشش مداوم توانسته اند به این موفقیت برسند.( هر چند که در معنویت ارزش عمل و نتیجه آن ، بستگی به نیت شخص در جهت رضای خدا دارد ).در قیاس شما ثروت همان ذخیره معنوی محسوب می شود. دوم در مورد آگاهی : دانشمند از طریق بالا بردن آگاهی و شناختش از علم توانسته به آنجا برسد. فرد بیسواد هم از طریق آگاهی و شناختش به کاری که انجام داده به آنجا رسیده. در نتیجه هر دو نفر با آگاهی و شناخت، کار انجام داده اند. به نظر شما چه تفاوتی بین تلاش و کوشش و آگاهی و شناخت آنها وجود دارد. ( البته، با در نظر گرفتن موقعیتی که در این دنیا خدا برایشان فراهم کرده ). در برزخ و عالم آخرت از ما نمی پرسند چند کلاس درس خواندی ، بلکه می پرسند از علمی که در اخیار داشتی چقدر به اجتماع خدمت کردی . از ما نمی پرسند منزل شما پائین شهر بود یا بالای شهر ، بلکه می پرسند از مکانی که در اختیارت بود چقدر در خدمت همسایه ها بودی. از ما نمی پرسند چه ماشینی سوار می شدی و مدل آن چه بود ، بلکه می پرسند ، از وسیله ای که در اختیارت بود چقدر به دیگران خدمت کردی و کار مردم را انجام دادی. حال راننده ماشین دانشمند باشد یا بی سواد. منزل مال یک فرد باسواد باشد یا بی سواد. ارزش عمل و ایجاد ذخیره معنوی بستگی به خالص بودن نیت در جهت رضا یت خدا دارد ، نه چیز دیگر. آقای دکتر الهی در طب روح ص ۵۴ مبحث سوم، نیت ، چنین عنوان می کند: نقش نیت در فرایند تحلیل اصول اخلاقی: عبارتنداز الف ) نیت برای جذب انرژی مافوق علی ضروری است. ب )نیت ، ارزش معنوی عمل را تعیین می کند. ج ) نیت می تواند معادل عمل به حساب آید. ببخشید اگر گفتم برداشت شما اشتباه است . متشکرم
سلام، از اشرف عزیز بسیار ممنونم. فکر می کنم این فرمایش مربوط به ویرایش قبلی این کتاب باشد؟اگر ممکن است آدرس و صفحه ی مربوط را نیز بفرمایید…
باسلام خدمت همگی.دوستان از کتابهای دانشگاه استاد مواردی را اشاره کردند که بسیار عالیست ویاد آوری دروسی است که سالیان سال گرفتیم .امانکته ایی که برای بنده بعد از شنیدن هر درسی مطرح میشود عمل به آن درس بوده وهست. باید طوری در زندگی زمینی عمل کنیم که مانند یک دهاتی که به نیویورک وارد شده نه زبان انگلیسی بلد است ونه جایی را میشناسد نباشیم که شب کنار خیابان بخوابد وصبح زود هم پلیس بالگد از خواب بیدارش کند فقط باعمل به درسها.میتوانیم به دانشگاه استاددربرزخ راه یابیم. عمل به درس نوع دوستی که پروفسور الهی در مصاحبه چاپ شده دردسامبر ۲۰۰۹ یکی ازآن دروس ارزنده است که فرمودند.عمل به نوع دوستی باتوجه به مبداومبارزه ی با نفس اماره نقشی تعیین کننده در کیفیت زندگی روح وخوشی اودرعالم معنادارد.
با سلام و تشکر از عزیزان متیس بلاگ. و تمامی کامنت های پر ارزش دوستان
با آرزوی توفیق شرکت در کلاس های درسی در برزخ تحت نظر (استاد)و از این ((کوچ رو رو)) و برزخ رها شدن وبه کمال رسیدن برای همگی. ان شاء الله.
با نام و یاد خداوند هدایتگر مهربان و با سلام وتشکر از این همه لطف دوستان بخصوص متیس عزیز که واقعا احساس می شود که مطالب زیبای شما نیاز روحی مان است . واقعا شکافتن موضوعات خیلی زیبا و قابل فهم است .
با تشکر : ۲۸/۵/۸۹
بسیار ممنونم از همه عزیزان.
فکر می کنم پاسخم را در مورد « تفاوت و ارتباط ذخیره معنوی و آگاهی» از تلفیق نظرات دوستان به ویژه کارما (کامنت ۲۲) و دیدار (کامنت ۲۶) گرفتم. در قیاس با داشته های کسی که می خواهد به خارج مهاجرت کند:
(الف) ذخیره = پول نقد و پس انداز مفید قابل انتقال
(ب) آگاهی = تحصیلات، تجربه شغلی مورد قبول آنجا، زبان رایج آنجا، وضعیت و قوانین آنجا
کسی که ب را دارد، حتماً الف را هم داشته که توانسته به ب برسد. اما کسی که فقط الف را دارد، تضمینی نیست که ب را هم داشته باشد یا به آن برسد؛ و لذا معلوم نیست بتواند حتماً در آنجا ماندگار شود. در واقع، الف، پیشنیاز و شرط لازم و ضروری برای رسیدن به ب هست، اما کافی نیست. پس به هرحال برای اینکه بتوانیم برویم و مجبور به برگشت نشویم، باید، باید ذخیره داشته باشیم.
کاری که ما می توانیم و باید در این دنیا بکنیم، اندوختن ذخیره است که کار شاقی هم نیست، مخصوصاً اگر ایمان داشته باشیم که می خواهیم برویم (و اساساً اینجا هستیم برای اینکه کارهایی بکنیم و برویم). داشتن و اندوختن ذخیره در اینجا، لزوماً توسعه خیلی زیاد در قلمرو آگاهی مان را تضمین نمی کند، همان طور که داشتن پول زیاد، نمی تواند ورود به دانشگاه و تجربه شغلی و فراگیری زبان را تضمین کند؛ مگر این که درایت و اراده و پشتکار داشته باشیم، زحمت بکشیم و افزون بر کسب درآمد، مقدار کافی از آن را صرف شهریه و هزینه دانشگاه، کلاس زبان و فراگیری حداقلی از قوانین آنجا و مشاغل مورد قبول آنجا بکنیم.
پس چه بهتر که در همین جا تحصیلات، تجربه شغلی و زبان رایج و قدری از قوانین آنجا را فرا بگیریم. در قیاس، چه بهتر که همین جا آگاهی هرچه بیشتری کسب کنیم (گسترش میدان ادراک از رهگذر پرورش فکر صحیح؛ تحلیل اصول اخلاق اصیل)، چرا که فردا در آنجا راحت تریم و جلوتر می افتیم. اما تکمیل کردن فرایند تحلیل هر صفت یا واحد صفاتی و تبدیل آن به فضیلت الهی (طب روح، مبحث سوم)، در زمین کار آسانی نیست- به همین دلیل هم انجام آن در زمین، منجر به کسب امتیاز بیشتری نسبت به انجام آن در برزخ می شود.
خوشبختانه، با توجه به این که حداقلی از آگاهی هم (مطابق با گواهینامه دوره ابتدایی تحصیلات معنوی: کتاب مبانی ۲، ص ۱۶۲) کافی است تا بتوان مابقی سیرکمال خود را در برزخ ادامه داد، اگر در تحلیل بردن اصول اخلاقی، خیلی هم موفق نیستیم (در قیاس، مثلاً دیپلم بیشتر نداریم، حرفه مورد قبول آنجا و زبان آنجا را هم دست و پا شکسته بلدیم)، نباید نا امید شویم. باید تا جایی که توان داریم، نهایت تلاش خود را بکنیم که تا می توانیم ذخیره جمع کنیم (ایجاد جوانه های صفات الهی) تا کفاف ماندن در برزخ را بدهد و دنباله سیرکمال را در همان جا به پیش ببریم. …
البته حکمت الهی، مانع از آن است که در زمین، بدانیم کجای کار هستیم یعنی چه مقدار در تحلیل بردن اصول اخلاقی در خود موفق بوده ایم، چقدر ذخیره داریم و خلاصه از هزار عالم یا مرحله دوره سیرکمال، چند تا را گذرانده ایم و چقدر دیگر فرصت داریم.
خوب، آخر مطلب می رسیم به یک چیز، و آن هم ضرورت اراده راسخ و نهایت تلاش پیگیر خود برای جمع آوری ذخیره است…. چگونه ذخیره جمع کنیم؟ «مبارزه با نفس امّاره»، ضمن «توجه دائم به مبداء».
در مورد ارتباط آگاهی و ذخیره معنوی، توضیحات دوستان خیلی مفید بود، متشکرم.
من پیش از این فکر می کردم در برزخ فقط آگاهی ما مهم است یعنی فقط از ما می پرسند چی می دونی؟
اما الان با جمعبندی حرف دوستان به این نتیجه رسیدم که ۲ سوال اساسی می کنند. ۱٫ «در زمین چه کار کردی؟» چه خدمت به خلقی، چه گذشتی؛ چه منشا خیری… «ذخیره» ۲٫ «در زمین چه یاد گرفتی؟» درسهای عملی، مطالعات … «آگاهی»
و باز همین طور که دوستان گفتند آگاهی بدون عمل پرورش پیدا نمی کنه، و (به صرف اینکه به لطف خدا به من اطلاعات کلیدی اقامت در عالم معنا را داده اند؛ همین برای من کافی است) تفکر معقولی به نظر نمی یاد، چون از ما می پرسند ۱٫ چه کاری کردی؟ و ۲٫ با توجه به فرصتی که داشتی و کارهایی که کردی چه چیز جدیدی یاد گرفتی؟
متشکرم
سلام بر همگی > در جواب دوست عزیز
صفحه ۱۷۶ کتاب Path of Perfection
The angelic soul is like a seed that potentially contains a tree; the body is a small bit of matter, like a pot filled with soil in which the angelic seed has been placed
…….
ع- علی عزیز و گرامی ,
متشکرم از اینکه وقت گذاشتید و مطلب را بررسی کردید. مطلبی که فرمودید کاملا صحیح است. من صرفا منظورم قیاس عالم بودن و نبودن بود. اینکه علم و ثروت همانطور که در ظاهر متفاوتند به نظر من در باطن هم متفاوتند. وگرنه به هیچ عنوان منظورم کوچک شمردن کسی که در دنیای مادی علم و یا ثروت ندارد نبود. می دانیم که بزرگان معنوی زیادی در طی تاریخ بوده اند که سواد ظاهری نداشته اند ولی دانشمند معنوی بوده اند. همچنین از ثروت هم همانطور که خودتان فرمودید منظورم ذخیره معنوی بود وگرنه ممکن است افراد بی بضاعتی در دنیا باشند که با اعمال صحیحشان (مثل مثالهای شما) ذخیره معنوی زیادی کسب کرده باشند و ثروتمند معنوی محسوب شوند. در نهایت باز هم از اینکه لطف کردید و مطلب را واضح تر بیان نمودید تشکر می کنم.
با عرض تشکر قلبی از بنیان گذار این سایت و با خسته نباشید به همۀ دانشجویانی که صمیمانه تجربیات و نظرات خود را در میان می گذارند تا امثال بنده از آنها استفاده کنیم
موفق باشید
در رابطه با ذخیرۀ معنوی و آگاهی به یاد این گفتار استاد الهی افتادم:
تسلط بر نفس ،برتر از کردار (عمل نیک) است؛ وقتی تسلط بر نفس نباشد ، کردار بر باد می رود.
با عرض سلام و سپاس از تجربیات و نظرات مفید همه دوستان و متیس عزیز. سوالی کوچکی دارم:
در صحبتهای دوستان و در قیاس، اشاره به دانستن زبان در برزخ شد. زبان برزخ چیست یا زبان ما در برزخ چگونه است؟ چطور باید آن را در زمین یاد بگیریم که آنجا رفتیم دچار مشکل نشویم؟
با سپاس امیدوارم دوستان عزیز عنایت کرده پاسخ دهند.
با سلام خدمت دوستان عزیز
مهریار عزیز من یک تجربه از دوستم شنیدم با توجه به جواب دوستان و سئوال شما بی ربط نیست .
دوستم تعریف میکرد قرار بود برای گرفتن ویزا به کشور دیگر برود ودر انجا کارهای ویزایش را انجام دهد: بعلت تاخیر هواپیما ما دیر به هتل رسیدیم در انجا بعد از چندی تلاش و سئوال از این وان یکی از لیدرهای تور هتل حاضر شد به ما فرمهای سفارت را بدهد و ما را راهنمایی کند پس از دریافت فرمها دیدم زبان انگلیسی من ضعیف است و بعضی را متوجه نمیشوم و از لیدر هتل خواستم کمکم کند که ایشان گفتند من ۱۵۰۰ درهم میگیرم و ما هم قبول کریم پس از اتمام کار و رفتن به سفارت وبرگشت به هتل متوجه شدم که قیمت فرمها و پرکردن انها۱۵۰ درهم است نه ۱۵۰۰ درهم و من پول اضافه داده بودم و تازه این به تنهایی نبود بعلت اینکه با منطقه اشنا نبودیم بابت ایاب وذهاب هم هزینه فراوانی پرداخت کردیم .
باتوجه به مثال بالا و جواب دوستان اگر اگاهی را شناخت منطقه و زبان و تحصیلات و… در نظر بگیریم و ذخیره معنوی را همان ارز موردنظر در نظربکیریم .متوجه میشویم اگاهی در حفظ ذخیره معنوی چقدر تاثیر دارد. بنابراین اکاهی در جذب و خرج ذخیره معنوی بسیار موثر است اگاهی ما سبب میشود
۱- ذخیره معنوی را بالا ببریم
در کسب ذخیره معنوی اگر اگاهی داشته باشیم که خدمت به خلق را برای رضای خدا انجام دهیم نه برای اینکه دیگران از ما تعریف کنند و یا سود خود را در ان کار ببینیم . قدر مثلم برای رضای خدا باشد بهتر است .بس اگاهی و پرورش فکر درست ؛ در جذب ذخیره معنوی به ما خیلی کمک میکند
۲- به درستی و به اندازه و بجا از ذخیره معنوی استفاده کنیم .
مثلا بجای تسلیم رضا بودن برای مشکلات که برایمان پیش میاید خواسته داشته باشیم و از خدا خواستن ذخیره را خرج کنیم . تازه در بعضی از خواسته هایمان که که ذخیره مان را خرج کردیم متوجه میشویم که به ضرر خودمان کار کردیم و ذخیره را از دست دادیم.
بس نتیجه میگیریم که اگاهی در جذب ذخیره معنوی بسیار مفید و موثر است و به ما کمک میکند از ان چکونه استفاده کنیم .
با سلام به دوستان عزیز
کوروش جان دوستان در قیاس و برای درک بهتر زبان را مطرح کردند و بنظر من زبان ما در انجا اعمال و رفتار ماخواهد بود
من فکر می کنم منظور از مثال زبان, همان آشنایی و مانوس شدن با محیط برزخ است که فکر می کنم هر چه آگاهی بیشتر و صحیح تری داشته باشیم این مورد سریعتر صورت می گیرد.
خدمت اشرف محترم،
ما دیگر دسترسی به چاپ های گذشته نداریم. ممنون میشم رفرانس مشابه به رفرانسی که احتمالا از چاپ قدیم میباشد و به آن اشاره کردید را از چاپ جدید ذکر نمایید.
Path of Perfection چاپ جدید سال ۲۰۰۵ و یا فارسی آن راه کمال چاپ سال ۱۳۸۱ می باشند.
از دوستان عزیزم در خواست دارم پرورش فکر که مهمترین و شاید به دردخورترین وسیله برای روح در برزخ هست رو شرح کنند واینکه در برزخ چگونه نقش خودش رو نشان می ده و
اینکه آیایکی از تفاوت ادیان و راه های معنوی در تفاوت پرورش فکر آن هاست؟
پیشا پیش از دوستانم سپاسگزارم
باسلام به باران عزیز
امروز صبح موسیقی برای ذهن سی دی ۳ تراک ۵ را گوش می دادم. در این آهنگ استاد به نکته بسیار جالبی اشاره می کنند، البته کلام حضرت شیخ امیر است و به نظم کردی است، ولی من آن را به فارسی بیان می کنم. می فرمایند: از آن روز بترس که جایی برای حاشا کردن نیست – چشمی که امروز نبیند، کی فردا می تواند ببیند. بسیار جالب توصیف می کنند. منظور همین پرورش فکر و شناخت خدای زمان است. که اگر ما در این دنیا نتوانیم فکرمان را با حقایق و اصول الهی پرورش دهیم و اصول حاکم بر خلقت را نشناسیم و آگاهی پیدا نکنیم، در آن دنیا نیز کور، کر، ولال هستیم، و نمی توانیم درک صحیحی از خلقت و آنچه که بر سر ما می گذرد پیدا کنیم.مثال دوستان برای مسافرت یا اقامت در یک کشور خارجه جواب را خیلی روشن می کند. اگر ما نتوانیم زبان و قوانین آن کشور را در اینجا بیاموزیم و تقریبا به چیزهای ضروری که با آن مواجه خواهیم شد، آگاهی پیدا نکنیم، بدون شک مورد سوءاستفاده افراد سودجویی که بر سر راهمان هستند قرار می گیریم. فکر می کنم کمی توجه کنیم و خودمان را در این موقعیت قرار دهیم، مفهوم و نقش پرورش فکر در عالم برزخ را بیشتر متوجه شویم. مثال دیگر اینکه ما بدون درس خواندن و تلاش و کوشش، انتظار داشته باشیم که در کنکور با نمره خوب قبول شویم. نقش پرورش فکر در اینجا بسیار روشن است، با کسی که زحمت می کشد و کتابهای مختلف مطالعه می کند و با شناخت و آگاهی تمام کنکور می دهد، و خودش را برای آن روز آماده می کند.متشکرم
ممنون
با سلام. با توجه به مطالب ارائه شده باز سوالی برایم پیش آمده؛
در کتابهای آقای مایکل نیوتون که درباره برزخ هستند اینطور که توصیف شده هر روحی که وارد برزخ می شود حتی اگر خیلی روح جدید و تازه کاری هم باشد پس از مدت کوتاهی وارد جمع یا کلاس قبلی خود و جمع هم گروه های خودش می شود و با کمک راهنماها تعالیم خود را ادامه می دهد مثل اینکه هرکس آنجا پرونده ای دارد و پس از گذراندن یک دوره آموزشی(یک زندگی روی زمین) دوباره ادامه کار خود را از نو پی می گیرد تا دوره بعدی. و تقریبا برای همه محیط برزخ یک محیط آشناست و روح ها به محیط آشنای خود برمی گردند.
سوال: اگر اینطور است و تحقیقات آقای نیوتون صحیح است پس این مطلب که مدام تکرار می شود که اگر اینجا فکرمان را درست پرورش ندهیم وقتی وارد برزخ شدیم مثل اینست که وارد یک کشور خارجی شده ایم و نه زبان میدانیم و نه راهنمایی داریم و سرگردان خواهیم بود چگونه توجیح می شود؟
آیا آقای نیوتون روی موارد خاصی کار کرده اند و تحقیقات ایشان عمومیت ندارد؟
آنطور که در این کتابها آمده(سفر روح و سرنوشت روح) چرا تقریبا اکثریت روح ها با ورود به برزخ به یک جای آشنا(جمع دوستان هم گروه) خود برمی گردند و راهنمایی (یک روح در مرتبه ای بالاتر) هم دارند و هیچ کدام حالت یک مسافر وارد شده به یک کشور خارجی را ندارند؟
اگر دوستان لطف کنند نظرشان را بگویند ممنون می شوم.
باران عزیز. به طوریکه تا کنون متوجه شده ام پرورش فکر جزئی از روح می شود مثل یک مایملک واقعی و هر چند قابل تغییر است اما غیر اعتباری است. یعنی اگر خوب و اگر بد مال فرد است. هم در این دنیا بر تصمیمات و جهت گیری اثر می گذارد و هم در آن دنیا که از این دنیا سوا نیست.
فرض کنیم که ما یک خانه هستیم. خانه ای که با آجر ساخته شده. “پرورش فکر” آجرهای آن خانه است. خانه خوب خانه ای است که با آجرهایی از جنس اخلاقیات اصیل و تعالیم صحیح درست شده باشد. ادیان الهی مثل پی و زیرسازی خانه است. دین به ما اطاعت یاد می دهد و اینکه خدایی هست، دنیایی دیگر هست، روح بقا دارد، حساب و کتابی غیر از آنچه در این دنیا می بینیم هست و یکسری تعالیم اخلاقی. بعد که سنگ بنا محکم شد، بقیه ساختمان با آجرهای پرورش فکر بالا می رود. هر چه کیفتش بهتر باشد خانه محکمتر و امن تر و زیباتر است. مدتها آرزو می کردم کاش یک کتاب بود تحت عنوان دائره المعارف پرورش فکر. بعد دیدم چکیده تعالیم اخلاقی را از ادیان و سایر منابع الهی یاد می گیریم اما این یادگیری توسط افراد مختلف در سطوح مختلفی اتفاق می افتد. و در عمل هم در محیطهای مختلف، شرایط مختلف، مراحل مختلف نحوه عملکرد فرق می کند. مثلا بعضی چیزها برای سالک راه خدا ایراد محسوب می شود که در شریعت منع نبود. مثل آن هفت دانه گندم شیخ امیر… نیت رضای خدا را یاد می گیریم. یاد می گیریم نیت را دقیقتر چک کنیم. نیتمان خالصتر بشود ، خواسته هایمان را طور دیگری مدیریت کنیم و … بعد هر چه که پیشرفت می کنیم میبینیم که همان مفاهیم پایه اولیه عمیقتر می شوند. مثلا اصل حضور الهی دارای ابعاد فراوانی است که درک آنها ارتباط مستقیم با کیفیت پرورش فکر فرد دارد. به همین خاطر نمی شود یک رفرانس واحد پرورش فکر تعریف کرد که شامل بایدها و نبایدهای ثابتی باشد. چون روح بعد از مرحله شریعت، وقتی که وارد مرحله معنوی می شود، هر چند گاه، وضعیت و مقتضای دیگری دارد.
اختلافات ادیان در سطح و ظاهر است، چنانچه در مرحله معنوی پس از پی بردن به عمق حقایق، می بینیم که هیچ گونه اختلاف و تناقضی در ادیان آسمانی نیست. «ایمان به اصول اساسی ادیان الهی و عمل به شریعت دین، روح مؤمن را برای ارتقا به مرحله معنویت آماده میکند. مؤمن اگر در این مرحله توقف کند، به بهشت موعود پیامبرش میرسد و اگر خود را به مرحله معنویت برساند، برای نیل به مقام کمال آماده می شود»
به نظرم این موضوع بسیار زیباست و ابعاد درخشانی دارد و حالا که در زندگی زمینی هستیم اگر به یادگیری و انجام وظایفمان تمرکز کنیم، کم کم همه چیز را بیشتر متوجه خواهیم شد. انشاءلله.
کوروش عزیز، نظر شخصی بنده این است که تحقیقات آقای نیوتون هر چند بسیار دلگرم کننده هستند اما یک روزنه بسیار کوچکی از آن حقیقت واقعی بیش نیست.
تجسم کنید در همان مثال مهاجرت، شخصی که سواد چندانی ندارد و فقط زبان فارسی بلد است به کشوری انگلیسی زبان مهاجرت کند. مثلا از طریق سرمایه گذاری. یک موسسه هم پیدا کند که وقتی می رود بیایند فرودگاه، تحویلش بگیرند، از قبل هم برایش خانه بخرند و ببرندش سر خانه زندگی اش. وقتی هم که رفت خانه چند تا از اقوام که در آن کشور زندگی می کنند بیایند دیدنش و چندین ساعت از قدیم بگویند و بشنوند و خوش باشند. اما بالاخره می روند سر خانه زندگی شان. حالا آنها چند سال است که هر چند متعلق به گروه هموطنان او هستند ولی زبان آنجا را بلدند و سیستم زندگی را هم می شناسند، اما او بلد نیست و نمی شناسد. روزنامه نمی تواند بخواند. تلویزیون را فقط تصاویرش را می بیند. با همسایه نمی تواند ارتباط درستی به غیر از یک دست و سر تکان دادن داشته باشد، و خلاصه هر چند بی خانمان نیست، اما می شود حاشیه نشین آن جامعه!
به سختی کم کم یاد می گیرد برود سوپر برای خودش غذا بخرد و سایر کارهای ریز و درشت زندگی روزمره را یاد بگیرد. تازه، سرمایه اولیه شاید بالاخره تمام شود. باید به فکر سرمایه گذاری بهتر باشد ولی بدون آگاهی چگونه؟ با تن لرزه به دو تا از همان آشنایان رو بزند آنها هم اندازه فهم خودشان به او کمک کنند! اگر هم جور نشد که باید برگردد. کما اینکه در مثالهای آقای نیوتون این افراد برگشته اند.
به نظر بنده، در برزخ حالات و شرایط، لاتعد و لا تحصی است و به حساب و گنجایش در نمی آید. اما باید لایق بشویم که استفاده کنیم.
راه کمال، صفحه۷۴: «از آنجا که در آن عالم، انسان از قید
جسم عنصری آزاد است، احساسات و عواطفش عمیقتر و ملموستر
است. شادی و درد در آنجا با حدتی به مراتب بیشتر احساس میشود. با این حال، هر چند که انسان در آنجا هوشیارتر است و احساساتش عمیقتر و ملموستر، ولی به صرف اینکه از قید جسم عنصری رها و وارد عالم برزخ شده، ادراکش از واقعیتهای عالم معنا افزایش نمییابد. در آنجا هر کسی صورت خودش در آن بیند»
در صفحه ۷۵ همان کتاب می فرمایند: « ما با همین افکار، با همین پرورش فکر و با همین میدان ادارک که در اینجا کسب کرده ایم وارد عالم برزخ می شویم»
توجه کنیم که چهار تا آشنا دیدن با ثبت نام در یک دانشگاه درجه یک برای مقطع دکتری یا فوق دکتری فرق می کند. کسانی که انشاءلله می خواهند وارد این مقاطع بشوند، از قبل از مهاجرت مدرک زبان بین المللی خود را آماده کرده اند و سایر مدارک دانشگاهی خود را ترجمه رمسی نموده و معرفی نامه های اساتید دوره های کارشناسی و کارشناسی ارشد را نیز به همراه دارند. به علاوه اینکه آن سرمایه یا بورسیه را هم دارند. برای همین آگاهی اینقدر مهم است. وگرنه در دنیای جدید هم اکثرا کسی از گرسنگی نمی میرد. ولی این کجا و آن کجا.
نکته دیگر، ارواح معمولی اندازه میدان ادراک معمولی خودشان وضعیت آن طرف را دیده اند و آنقدر که اجازه هست به حافظه فرادماغی شان دسترسی دارند که از طریق هیپنوز به گوش ما برسد. چه بسا آن افراد به اندازه ما، اطلاعات از عالم برزخ ندارند. ( در این دنیا هم همینطور است. من قبل از اینکه مهاجرت کنم، از برداشتهای دیگران- که برای خودشان حقیقی بود- مطالب بسیاری در باره این کشور شنیده بودم. ولی الان می بینم که برای من یک نوع عالم دیگری جریان دارد و مثل آنها نیست) برای همین تعمیم دادن معمولا اشتباه است. برای هر کسی فرق می کند.
ببخشید که اینقدر پرگویی کردم.
کوروش عزیز، شما تجسم کنید که یک روز من از این دنیا بروم. یا برای مدتی کوتاهی بمیرم و دوباره برگردم. شخصی مثل دکتر نیوتن روی من کار کند. یا من های دیگری که در اطراف ما هستند. ما از حقیقت چه میدانیم؟ تازه ما خیلی چیزها یاد گرفته ایم و حرفهایی برای گفتن داریم. ولی مردم و یا بعبارتی روحهایی که آقای نیوتن تجربیات خود را از آنها گرفته، از حقیقت چه میدانستند؟ حرفهای آنها فقط به این درد میخورد که ما بدانیم، علم امروز کم کم دارد به حقایقی که استاد فرموده نزدیک می شود. فقط به این درد میخورد که بدانیم برزخ هست. ولی هر کدام از آنها مسیر خود را تعریف کرده اند. لذا هر آنچه آقای نیوتن گفته ملاک نیست. ملاک تعالیم استاد است.
ولی این نکته که محیط برزخ برای همه یک محیط آشناست و روح ها به محیط آشنای خود برمی گردند، مغایزتی با تعلیمات ندارد. بطور مثال ایران یک محیط آشنا برای همهء ایرانیان است و برگشت به آن، برای همه لذت بخش خواهد بود. ولی این به معنای دسترسی به همهء امکاناتی که در ایران هست، نیست. از این مردم هر کس به مقدار دارایی و علم خود از ایران بهرمند خواهد شد. مثلاً اگر شاهزاده برگردد، با برگشت من یکی نخواهد بود و یا اگر فلان فیزیکدان موفق در ناسا برگردد، با امثال من یکی نخواهد بود.
کوروش عزیز
در همان کتاب سفر روح هم آمده که روح پس از ورود به برزخ ممکن است حالت گنگی و گیجی داشته باشد و برای خارج شدن از این شوک است که افراد آشنا حتی اگر خودشان در زمین باشند در آنجا به استقبال ما می آیند تا خاطر ما را آسوده کنند.
همانطور که در این مقاله هم نوشته شده است روح وقتی به برزخ میرود احساس خوشی دارد. زیرا همان جدا شدن از جسم احساس سبکبالی را ایجاد می کند. در راه کمال ص ۷۸ میگوید «عالم برزخ قبل از هر چیز عالم روشنایی و رافت و رحمت است ولو آنکه کسانی در آنجا ناگزیر از تحمل مجازاتهای موقتی به منظور درمان باشد…» بنابراین برزخ به هر حال محیطی است برای آموزش ولی هر کس به میزان آگاهیاش از آموزش آنجا و کلاسهای آنجا برخوردار میشود . مثلا چند نفر در یک موسسه زبان ثبت نام میکنند. ولی یکی در کلاس مبتدی است یکی در کلاس متوسط و شاید دیگری در حد مرحله تافل باشد ولی هر سه دارند یاد میگیرند و جلو میروند. ولی هنگام انگلیسی صحبت کردن شخص مبتدی با هزار مشکل حرف میزند ولی آن دیگری به راحتی.
منظور این است که بالاخره هدف از برزخ در سیستم زندگیهای متوالی آموزش است نه تنبیه ولی هر چه ما هوشیار تر باشیم بهتر و بیشتر میآموزیم. و اینکه میگویند هر کس با برورش فکری خود آنجا میرود عین عدالت است یعنی اینکه هر چیزی در اثر تلاش حاصل میشود و کسی که بهتر در اینجا آموخته در آنجا سریعتر مطالب را جذب میکند. چنانچه مدرسه جای آموختن است ولی کودکی که در خانه مرتب تکالیفش را انجام دهد درس های معلم را بهتر میفهمد حال فکر کنیم کسی که آگاهی ندارد را نیز در کلاس بالای برزخ بگذارند خودش ناراحت است چون هیچی نمیفهمد مثل اینکه یک بچه را سر کلاس آناتومی بنشانند.
من خیلی قبل کتاب دکتر نیوتن را خوانده ام ولی بنظر میاید که در آن کتاب ارواح بعد از دیدار آشنایان خود از هم جدا میشدند و درکلاسهای مربوط به خود میرفتند و معمولا بنا برسطح و سنخیت کلاس مشترک داشتند. و این دقیقا همان میزان برورش فکر است.
اگرگفتارهای استاد در مورد برزخ را مطالعه کنیم متوجه عظمت و تنوع شرایط در برزخ میشویم یعنی ما یکسری قانون را در مورد برزخ میدانیم ولی اینقدر در شرایط متفاوت موقعیت های متفاوت است که توضیح و درک همه آن ممکن نیست. مسئله اساسی برای ما این است که هر چه بهتر یاد بگیریم امکانات آموزشی بهتری در برزخ در اختیار خواهیم داشت.
با سلام؛ بنظرم نه تنها برزخ مکانی میانی است؛ بلکه عالمی مابین دوعالم وموقتی نیز هست.
اگر در قیاس زندگی و داشگاه معنوی جایگاه برزخ را به مدت زمان بین دو ترم تشبیه کنیم موضوع به این ترتیب حل میشود ، زمان بین دو ترم هنگام نتیجه گیری و بررسی نتیجه اتنخابها و تصمیمات فر در ترم گذشته و تاثیر آن در ترم آینده خواهد بود.
اینچنین است که استادالهی با بیانی بظاهر ساده ، معمایی را حل مینماید که تاریخ بشریت در تکاپوی حل آن به حیرت رسیده و وامانده است.
از سوال کوروش (کامنت ۵۱) و نظرات کارما (کامنت ۵۲ و ۵۳) بسی استفاده کردم و لذت بردم. توضیحات سحر (کامنت ۵۶) و تمثیل ایلیاشید (کامنت ۵۷) هم برایم خیلی مفید و لذت بخش بود.
من کسانی را می شناسم که به دلایلی امکان مسافرت های مکرر به خارج دارند و هر سال می روند و می آیند (مثلا کارمند معمولی هواپیمایی هستند). یک بار با یکی شان همسفر بودم. دیدم هنوز زبان هم بلد نیست و بسیاری از امکانات آنجا را هم حتی خبر ندارد. فقط چهار تا خیابان و فروشگاه را بلد است که خرید کند، و چند تا مرکز تفریحی و عیش و نوش برای خوشگذرانی، همین. آیا اینها تمام آن واقعیت آن کشور خارجی است؟ اگر این شخص بخواهد آنجا را توصیف کند چه می گوید؟ اصلاً چه انتظاری از او دارید؟
این است که می فرمایند “هر کسی صورت خودش در آن بیند” یا در جای دیگر می فرمایند، “هر کسی محصور در میدان ادراک خویش است”.
کاری کنیم میدان ادراک خود را وسعت دهیم. خدایا… توفیق عطا فرما تمام کار و بارمان فقط در جهت رضای تو باشد.
سلام
ممنون از توضیحات زیبا و جامع دوستان.
به نظرم محیط برزخ چون محیط شفقت و رحمت و مهربانی است می خواهند که به ارواح کمک کنند و برای همین در بدو ورود آشنایان قبلی فرد به پیشوازش می آیند یا او در جایی مشابه با مکانی که در زمین مورد علاقه اش بوده دوستان و هم گروهی هایش را میبیند تا احساس راحت تری داشته باشد ولی همانطور که دوستان عزیز دیگر هم گفتند این ورود یا خوشامدگویی در ابتدا است و بعد همان مساله بررسی عملکرد روح خواهد بود و در آنجاست که مساله پرورش فکر و غیره مطرح میشود.
مبانی ۲ صفحه۱۲۷ : برای درک علت گذر به عالم برزخ باید میزان آگاهی معنوی انسان در طی زندگیهای متوالی را درنظر گرفت. انسان تا در زمین و در قید جسم است، میزان آگاهیاش از آنچه واقعا هست، بسیار ناچیز است. اگر انتقال از یک زندگی به زندگی دیگر، آنی و بدون گذر از عالم برزخ صورت گیرد، این ناآگاهی ازخود ادامه یافته و تا پایان ضربالاجل باقی میماند؛ در این صورت داوری دستگاه الهی مغایر عدل و رحمانیت بشمار میآید. روح هنگام گذر به عالم برزخ، از حال نسیان خارج شده ((پاورقی: این حالت در مورد روحهای عادی صدق میکند. اگر روحی در مراحل پائین باشد، در عالم برزخ نیز از آگاهی کافی برخوردار نمیشود.)) معمولا از« خود»، آگاه میشود و کارنامه کاملی از آنچه بوده و کرده در برابرش قرار میگیرد. اگر نتیجه نشان دهد که رشد روح کافی نبوده، برای ادامه کار ناگزیر به زمین باز میگردد. پیش از بازگشت به زمین، روح غالبا از شر بعضی نادانیها و غفلتها آزاد میشود، زیرا در برزخ میتواند حقایقی بیاموزد که پرداختن به سیر کمال را در زندگانی بعد برایش آسانتر کند. این حقایق در حافظه فرا دماغیاش ثبت میشود، به طوری که وقتی به زمین باز میگردد، به خودی خود بهتر میاندیشد و بهتر عمل میکند. مثلا کسانی که به مبدأ اعتقاد ندارند، ممکن است در صورت داشتن استحقاق، در عالم برزخ واقعیت به آنها تفهیم شود؛ در این صورت اثرات این شناخت در حافظه فرا دماغیشان محفوظ میماند و وقتی به زمین بازگردند، از انتقال این اثرات به ذهن، خود را معتقد به چیزی ورای زندگی مادی مییابند، بی آنکه از دلیل آن باخبر باشند.
باران عزیز,
من اینطور فهمیده ام که زندگی در برزخ در واقع ادامه همین زندگی است. با ورود به برزخ آدم دیگری نمیشویم. بنابراین فکر می کنم آنچه را که روح از طریق رابطه اسمزی اش با روح بشری به دست آورده یا درواقع به او نفوذ کرده است را با خود می برد.
مثلا اگر در این دنیا روح دچار بدبینی, بخالت, بدخواهی یا غیره باشد و با این حالات مبارزه نکنیم(در واقع فکر صحیح مطابق با اصول و تعالیم الهی در آن زمینه نداشته باشیم) و این صفات به روح منتقل شود,روح این حالات و معایب را با خود می برد. با ورود به برزخ یک دفعه خیرخواه و خوش طینت و…نمیشود و این یعنی اینکه روح با همین پرورش فکر به آن دنیا منتقل میشود و به سطحی که سزاوار آن است منتقل میشود.
در برزخ سطوح متفاوت و زیادی وجود دارد. هر چه که روح از طرز فکر صحیح تری برخوردار باشد یعنی آجرهای ساختمان فکری اش بیشتر مطابق با تعالیم الهی باشد در سطح بالاتری قرار میگیرد.
از دوستای خوبم سپاس گزارم مطلب کمی برام روشن شد اما سوال خودم رو جزیی تر می پرسم به طور مثال فردی از برزخ تصوری دارد که همه نور و فراخی وسرور باشدو.. و یا در مقابل تصوری داشته باشد نقطه ی مقابل همین دیدگاه
با توجه به نقش پرورش فکرآیا محیط برزخ برای او-در هر دو فرض- متفاوت خواهد بود؟
و هم اینکه از آنجاکه هر فردی هر مکتبی در تعیین مصداق های اصول الهی در عمل کمی متفاوت خواهد بود- به عنوان مثال افراد دینداری که موسیقی را به هر نوع آن مطرد می دانند ودینداران دیگری شاید عمیق ترین نیا یش های خود را همراه یا موسیقی تجربه کردند و سایر مثال هایی که وجود دارند پر اهمیت تر از این –
آیا در نحوه وچگونگی روبه رو شدن با پلیدی های روح در برزخ -منظورم همان باز خواست شدن روح در برزخ است- اتفا قات متفاوتی در این دو فرض خواهد افتاد؟
همینطور که داشتم نظرات را مطالعه می کردم به یاد بهترین تشبیهی افتادم که یکی از دوستانمان کردند:برزخ به دانشگاه.
اگر خوب به این مطلب فکر کنیم تمام سوالهای ذهنمان جواب می گیرند.مثلا اینکه در برزخ ما آدم دیگری می شویم و تضاد بین آن دو پاراگراف حل می شود.شما اگر خودتان بخواهید در خانه تان درس بخوانید و وارد مدرسه نشوید از خیلی از امتیازها محروم خواهید ماند؛امکانات تحصیلی،روحیه ی جمعی،دبیرانی که به شما در روند یادگیری کمک کنند،کتابخانه،مشاوران و … .رابطه ی برزخ و دنیا هم مینطور است.شما در آنجا کس دیگری نمی شوید همانطور که وقتی به مدرسه می روید کس دیگری نمی شوید.فقط دارید از امکانات و امتیازاتی که برایتان در نظر گرفته اند استفاده می کنید؛هم گروهی ها و همان روحیه ی جمعی،راهنما،آگاهی بیشتر نسبت به موقعیت خودتان،کتابخانه ای که در کتابهایش صحنه هایی از زندگی خودتان است و … .
با سلام و با سپاس فراوان از نظرات دوستان عزیزم؛ کارما، آذرمهر، سحر، مهریار و آیدین. واقعاً درکم بیشتر شد ممنونم فوق العاده بود.
با سلام به باران عزیز
اینکه ما چه برداشتی از برزخ داریم و یا افراد مختلف در ادیان مختلف دیدگاههای متفاوت دارند، همانطور که شما گفتید یکی برزخ را نور و سرور می بیند و دیگری بر عکس. اینها مهم نیست که ما چه برداشتی داریم، مهم آن است که حقیقت چیست، تفسیر استاد از برزخ و عوالم آخرت چیزی سوای آنچه که تا بحال به ما گفته اند است، در آن دنیا و برزخ ما با حقیقت خالص و واقعیت زندگی روبروی می شویم، و اینکه در دنیا نبود ، ندیدیم ، نشنیدیم، از کسی قابل قبول نیست، چون استاد می فرمایند در هر دون، حداقل هر کسی برای چند لحظه هم که شده با حقیقت خالص روبرو می شود. استاد می فرماید: ما با همان طرز فکر و با همان پرورش فکر که در این دنیا داریم وارد برزخ می شویم. مثال قدیمی است که می گوید گندم بکاری گندم درو می کنی، هیچگاه جو درو نمی کنی. یکی از دوستان در مورد کشور خارجی جالب صحبت کردند. از اشخاصی که به کشور های خارجی سفر می کنند اگر سوال کنی از یک کشور مشترک دیدگاههای مختلفی دارند. اگر شخص اهل هوا و هوس باشد از آن دیدگاه توضیح می دهد، اگر اهل علم باشد از دیدگاه دیگر توضیح می دهد. در صورتی که حقیقت چیز دیگری است و برای آنها متفاوت است. جنگ هفتاد و دو ملت را همه عذر بنه – چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند. اگر ما خودمان را با اصول الهی حقیقی پرورش ندهیم ، وقتی رفتیم به برزخ می بینیم که هرچه رشته ایم پنبه شده و فقط شاهنامه خونده ایم. منابعی برای مطالعه بیشتر ۱- معنویت یک علم است مبحث هفتم و هشتم .راه کمال عالم برزخ ص ۷۲و بازگشت به زمین ص ۷۹٫ متشکرم
علی گرامی از توضیحاتت سپاسگزارم پاسخ سوال اولم رو به روشنی در یافت کردم.اما آنچه که به نظرم رسید برای قیاس برزخ شایدلازم نیست کشور خارجی رو مثال زد همین دیدگاه های متفاوت از محیط پیرامون-و آنکه فرد دانا کسی است که آنچه که حقیقتا در جریان است را می بیند- هم می تواند قیاس مناسبی برای درک مفهوم برزخ باشد.
در مقاله و بیشتر کامنت های مقاله به طور مکرر اشاره به پرورش فکر شده است. اینطور که متوجه شدم مهمترین کاری که ما باید بکنیم پرورش فکر است ولی خیلی در کامنت ها در مورد نحوه و روش این کار صحبتی نشده است. به طور عملی چه کاری باید کرد تا فکر به سطح مناسب برسد آیا منظور ایمان داشتن به خدا و اولیا و فرستادگان خدا است؟ به هر حال اکثر ما معتقدیم که بعد از مرک حساب و کتاب است و باید جوابگوی اعمالمان باشیم . آیا منظور همین است ؟
با سلام به دوستان عزیز
بنده عقیدهام بر اینست که خدای ما برای کمک به مخلوق گیج
و گنگش دائم بوسیله درسهای متعدد و تشویق و تنبیه های بسیار ما را یعنی مخلوقش را به جلو میراند برزخ نیز یکی از مراحلی است که با با همه تعاریفی که در کتابهای استادو دکتر الهی شده است مصداق و حکمتش آگاهی یافتن بیشتراز بعدی دیگر و باور به اینکه خداوند به فکر هر فردیابهتر هر روحی است و کیفیات سمبولیک تعریف شده ذهن روحی ما را باز میکند و امکانات آگاهی بیشتر ومشوقهائی میدهد
تا باورمان بشود که میدرویم آنچه را که در عالم علی کاشته ایم پس کوشش انجام وظیفه و توجه به آ ن خاق و پدر مهربان که ما را دائم یار است.
اشاالله که جناب پاسارگادبا جوابهایی که داده شده جواب خود را گرفته اند ، لذا اشاره کوچکی هم این حقیر عرض
مینمایم اشاالله که مثمرالثمر واقع شود.۱-کسانی میتوانند
در برزخ بمانند که سطح معلومات و آگاهی معنویشان معادل
گواهینامه ابتدایی باشد .
۲- اگر کتابهای معنویت فطری و معنویت یک علم است را
مطالعه بفرمایید صد در صد جواب کافی دریافت خواهید
کرد.
ثمین عزیز. در پاسخ آخرین سوال شما، به نظر بنده اعتقاد به حساب و کتاب در آخرت، یک پرورش فکر صحیح و یکی از بسیاری از پرورش فکرهایی است که لازم است داشته باشیم. تجربه بنده این است که تعالیم استاد الهی آنچه را که انسان امروزه برای پرورش فکر خود لازم دارد تا به رشد روحی متناسب با فطرت خود برسد را تمام و کمال دارند. و نیز یک اثر بی مانند در این تعالیم هست و آن این است که هر کسی به فراخور مرحله فکری و رشد روحی خود از آنها می آموزد و مستفیض می گردد. فقط با ایمان و قلب پاک و تا آنجا که می توانیم با نیت خالص و صادقانه رو به خدا کنیم و به آنچه که تا اینجا فهمیده ایم سعی کنیم که عمل نماییم، خودش چراغ راه می شود. مطالعه مجدد ۳مطلب ذیل خیلی به من در درک مطلب پرورش فکر کمک می نمایند. امیدوارم که برای شما هم چنین باشد:
آثار الحق جلد ۱، صفحه۴۸ و ۴۹: « به دوستان توصیه میکنم: تا آنجا که قدرت دارید تکالیف و دستورات اصل دین را عمل کنید، خودش چراغ و رهنما میشود و نمیگذارد دزدهای ایمان به شما رخنه کنند. عرض کردم« اصل دین»، ناگفته نماند خیلی چیزها در ادیان معروفه وارد شده که ارتباطی با اصل دین ندارد. چون هر آنچه از امور منهیات و اوامر اصولی است درتمام ادیان وجه مشترک دارد. مثلا دزدی، خیانت، تقلب و امثالهم را همه گفتهاند بد. کمک به خلق، محبت به مردم، حق دیگران را محترم شمردن، ادب و نزاکت و غیره را همه گفتهاند خوب. ما کاری به فروعات نداریم، اصول دین از اول آدم تا خاتم، در تمام
ادیان یکی است. پس هر کس پایبند آن اصول باشد، ولو مسائلی را هم نداند، برایش حل میشود. حتی در زمان حضرت رسول( ص) اشخاصی بودند که به طرز مخصوصی عبادت میکردند و حضرت چیزی نمیفرمود، چون از ایشان سؤال میشد میفرمود:
آنها نیتشان درست است و خدا هم با نیت کار دارد.»
– راه کمال، صفحه۵۹: « قبل از هر چیز باید به کمک پرورش فکر صحیح مراقب سلامت عقل اعلی بود. پرورش فکر صحیح باعث میشود که تصمیمات انسان متکی بر اصول صحیح باشد، یعنی آن اصول اخلاقی و الهیای که از طریق تعلیمات اصیل فرستادگان خداوند به ما رسیده است. تعلیمات اصیل، چگونگی تشخیص میان آنچه را که از جزء بشری( اید) میآید، و آنچه را که ناشی از جزء ملکوتی( ایگو، سوپر ایگو، سوپر اید) است به انسان میآموزد و او را از اصولی که باید به کار ببندد، حدودی که باید رعایت کند و دامهایی که باید از آنها بپرهیزد، آگاه میسازد.»
– راه کمال، صفحه۷۶، زیر نویس: « پرورش فکر، فرایندی است که طی آن شخص ساختمان فکریاش را با آجرهایی از اصول اخلاقی و دینی صحیح میسازد و یا بازسازی میکند. همین پرورش فکر است که در طول زندگی، اعتقادات و تصمیمات و جهتگیری رفتار انسان را تعیین میکند و کلا حاصل زندگی او را بها میدهد.»
با سلام به ثمین عزیز
پرورش فکر از این جهت بسیار مهم است،که آقای دکتر الهی در طب روح مبحث چهارم ( فکر ) و راه کمال فصل هدایت چنین، عنوان می کند که انسان با نیروی فکر (( هدایت )) می شود. اینجاست که ارزش پرورش فکر خود را نشان می دهد. گفتید عملا چطوری می شود. وقتی که هر روز آثار استاد را مطالعه می کنی و وارد اجتماع می شوی، در می یابی که اگر فکر را با اصول حقیقی که استاد در اختیار ما گذاشته درست پرورش ندهی، در این زمانه کم می آری، و چون انسان فطرتا تعالی طلب است در انتخاب راه، مورد سواستفاده دزدان معنوی قرار خواهی گرفت، و در عمل روزانه به اصول اخلاقی دچار مشکل خواهی شد، مخصوصا معنویت امروز که هنوز شاخصی برای آن برای همگان وجود ندارد و انسانهای این عصر تقریبا با معنویت حقیقی بیگانه هستند، آقای دکتر الهی می فرماید، الان ما در زمستان معنوی بسر می بریم، و برای گرم نگهداشتن خودمان باید فکر را با اصول حقیقی پرورش دهیم. در زمانه ای که اصل فرع شده و فرع اصل شده، فقط باید تعالیم استاد کمک کند و ما را دراین زمانه نگهداری کند . متشکرم
ثمین عزیز,
البته مطالبی مثل ایمان به خدای واقعی و .. از مسائل اولیه و اساسی در پرورش فکر است.. هر چه در معنویت بیشتر پیشرفت کنیم در خداشناسی هم قویتر می شویم در واقع “خدای واقعی” و نه تصوری, را بیشتر می شناسیم. ولی منظور از پرورش فکر کار کردن روی عیوبمان هم هست.
فکر می کنم در عمل می توان به این صورت پرورش فکر داشت: به انتقاداتی که به ما میشود دقت کنیم. معمولا وقتی از یکی دو نفر انتقادی شنیدیم,اگر فکر کنیم و کلاه خودمان را قاضی کنیم می بینیم عیبی پشت آن ماجرا خوابیده است. خدا اگر بخواهد ما را هدایت کند گاهی با زبان اطرافیان با ما صحبت می کند پس آنچه که به عنوان انتقاد می شنویم را رویش فکر می کنیم و از کنارش راحت رد نشویم. اگر صحیح است خوب است آن را جایی- مثلا در دفترچه ای – یادداشت کنیم.
اول از همه می توانیم به سراغ آن ایرادی برویم که بیشتر از بقیه به ما تذکر داده شده است. مثلا بی نظمی یا بداخلاقی یا بدقولی و … بعد آن مورد را که انتخاب کردیم در تعالیم دنبال مطالب مربوط به آن جهت ایجاد فکر صحیح می گردیم و اینجاست که اهمیت مطالعه معنوی معلوم میشود. چون الگوهای صحیح ذهنی را باید از روی گفتارها و مطالب معنوی صحیح انتخاب کنیم. مثلا اگر به بدقولی من اشاره کرده اند از گفتارهای آثارالحق اینطور به خاطر دارم بدعهدی از هر کس مشاهده شوددر اجتماع داغ باطله به خودش زده است (نقل به مضمون) یا اینکه مقام معنا برای کارهایی که ایجاد ادب و نزاکت می کند خیلی اهمیت قائل است (نقل به مضمون) پس بدین ترتیب یک اصل درست را در ذهنم می گذارم و آن این است که ادب و نزاکت از نظر عالم معنا خیلی مهم است و اگر بدقولی و بدعهدی از من مشاهده شود وجهه خودم را در جامعه خراب می کنم.. یا جملات مشابه که در کتابهای معنوی آمده است و بعد در جهت عمل به آن حرکت می کنم یعنی اگر قراری با دوستی دارم و همیشه عادت دارم نیم ساعتی مردم را منتظر نگه دارم سعی می کنم که سر وقت به قول و قرار خودم برسم… این تمرینی است در جهت پرورش فکر و همینطور ادامه میدهم.
اگر روزی یکی از نزدیکان یا دوستانم به من خلاف صفتی که قبلا به من گفته شده بود را گفت یعنی مثلا گفت چقدر وقت شناسی یا.. این یعنی اینکه من در این صفت پیشرفت کرده ام و بعد از آن می توانم به سراغ صفت بعدی که به عنوان انتقاد شنیده بودم بروم…
من سعی میکنم از این روش – که البته در کارهای عملی آمده بود- استفاده کنم و همین الان در دفترچه ام صفاتی است که یکی پس از دیگری باید روی آن کار کنم.. ولی چون تغییر نهایی به صورتی که واقعا کسی به من گوشزد کند که آن عیب را ندارم (یعنی خلاف آن عیب را به من بگوید)خیلی دیر اتفاق می افتد و از آنجا که عیوبم زیاد است معمولا سعی می کنم روی هر صفتی حدود دو ماهی کار کنم و بعد به سراغ صفت دیگری می روم.. گاهی هم زندگی خودش کار کردن روی صفت خاصی را به ما تحمیل می کند… و این یعنی اینکه برای ما برنامه ریزی شده است که روی آن صفت کار کنیم.. مثلا شرایط به نحوی پیش میرود که باید”صبر” کنیم و یا اینکه کسی دائم تلاش می کند و نتیجه نمی بیند…شاید باید روی تلاش و پشتکار و سست نشدن در صورت نتیجه نگرفتن کار کند… یا اینکه ماجرایی پیش می آید و غرورمان جریحه دار میشود که در واقع مبارزه با غرور مدنظر است.
هرکس که دقت کند می تواند بفهمد روی چه چیزی باید کار کند.
ثمین عزیز،
در حد فهم خود چند مثالی را که در عمل پرورش فکری صیحیح را برساند، خدمتتان عرض می کنم. امیدوارم درست بوده مورد استفاده قرار گیرد. دوستان عزیز اگر اشتباهی دیدند، تصحیح بفرمایند.
۱- چگونه نیک بین باشیم: نیک بین باشیم در حدی که مورد سوء استفاده قرار نگیریم و ساده لوح انگاشته نشویم.
۲- برای نداشتن غرور: غرور داشته باشیم در حد استغنای طبع.
۳- برای آرامش: برای رسیدن به آرامش نباید از چیزهایی مثل فقر، بیکاری، بیماری و غیره ترس داشت.
۴- برای تسلیم و رضا بودن: همین گردش روزگاری که ما داریم، تا هزاران علت دست به دست هم ندهد هیچ کاری انجام نمی گیرد.
حالا همین چند سفارش استاد را در نظر بگیرید، دانستن و بکار بستن این دروس، پرورش فکری صحیح است. اگر در حد توان هریک از اینها را به اجرا بگذاریم،:
به آرامش نسبی میرسیم.
از غرور بی جا دوری میکنیم.
نیک بین می شویم.
از اتفاقات زندگی ناراحت نمی شویم و غیره
جواب هایی که به سوالم داده شد مطلب را روشنتر کرد اگر درست فهمیده باشم منظور از پرورش فکر انجام دادن یکسری اعمال است. من بیشتر فکر می کردم که مطالعه و اعتقاد به اصول دین که همان توحید، عدل، نبوت و امامت و معاداست باعث رشد فکر میشود یعنی من بدانم خدایی وجود دارد که همه چیز به دست اوست و اگاه باشم که بعد از مرک حساب و کتابی است. بعنی فکرم را با این اصول پرورش بدهم. بهر حال این جواب ها باعث تفکر بیشتر میشود.
با عرض سلام. در پاسخ به ثمین عزیز در ادامه فرمایشات پربار دوستان باید عرض کنم:
اینکه شما می فرمایید: «…یعنی من بدانم خدایی وجود دارد که همه چیز به دست اوست…» این خود پرورش فکر می خواهد و هرچه در زندگی و در مسیر سیر کمال تلاش کنیم و تجربه انجام دهیم و جلو برویم ایمانمان به این قضیه بیشتر می شود و این مطلب کوچک و بی اهمیتی نیست.
دیگر اینکه گفتید: «… و آگاه باشم که بعد از مرگ حساب و کتابی است…»، بله این جمله و این اعتقاد نیز نیاز به پرورش دارد. مثل همین مقاله که می گوید بعد از مرگ چه پیش می آید و محیط برزخ چگونه است. اگر متوجه شده باشیم اعتقاد به جهان بعد از مرگ و نحوه حساب و کتاب و آموزش در برزخ در بین مردم یکسان نیست و با همین مطالعه و پرسش و پاسخ و تجربه به این موضوع ایمانمان بیشتر می شود و فکرمان بیشتر پرورش می یابد. حال ببینید کسی که فکرش تا اینجا پرروش یافته چگونه عمل می کند و نگاهش به زندگی چگونه است و کسی که اعتقاد سطحی به این اصول دارد چگونه به زندگی نگاه می کند.
در پروررش فکر(تحلیل یک اصل اخلاقی) در قیاس با مراحل هضم و تحلیل غذا در بدن ما این مراحل را طی می کنیم:
توجه(خوردن)
تفکر(هضم)
به خاطر سپردن(جذب)
تحلیل(تحلیل)
توضیح کامل تر و شیواتر را در کتاب «طب روح»-دکتر بهرام الهی می توانید ببینید.
با سپاس
تجربه کوچکی دارم از کاربرد دو نوع پرورش فکر در جامعه:
برای انجام یک کار بیمه درمانی به قسمت مربوطه مراجعه کردم. سوالی از من شد که اگر راست می گفتم از مزایایی محروم می شدم(طبق قانون) و اگر دروغ می گفتم یا پنهان کاری می کردم مزایایی شامل من و خانواده می شد.
طبق تعالیمی که یاد گرفته بودم و با توجه به ارزش راست گویی که به من یادداده بودند و تا به حال هم نتیجه مثبت گرفته بودم(و همچنین از دروغ گویی نتیجه منفی)، راست گفتم و از آن مزایا محروم شدم.
مدتی گذشت و نیاز به آن خدمات بیمه ای پیدا کردم اما شامل حالم نمیشد. همسرم که آموخته هایش بامن متفاوت بود گفت چرا آنجا راست گفتی این ساده لوحی بوده نه صداقت. تو هم مانند بقیه نباید راست می گفتی.
حد و حدود صداقت برای من اینطور تعریف شده بود و تجربیات و تعالیم به من اینطور یاد داده بود در صورتی که همسرم حد و حدود صداقت را طوری دیگر فهمیده بود و به این صورت فکرمان با دو روش متفاوت پرورش پیدا کرده بود و بدین ترتیب عملکردمان متفاوت بود.
با تشکر
ثمین گرامی،
در مورد پرورش فکر، اول باید دید فکر و ساختار آن چیست و از کجاست و عملکرد آن چگونه است، و فکر، چگونه می تواند پرورش صحیح پیدا کند (یا دچار انحطاط شود)، و اصلاً چرا باید پرورش یابد. تمام اینها به طرز منحصر به فردی در کتاب «طب روح»، تالیف دکتر بهرام الهی تشریح شده است. کتاب دیگر ایشان، «راه کمال»، نیز دایره المعارف عالی در باره سیرکمال معنوی انسان است.
نکته کلیدی که بارها به آن تاکید شده، این است که حقیقت ساده است، اما بسیار ژرف (ژرفای آن بی نهایت است). هر وقت دیدید دارید با یک موضوع پیچیده و بغرنج گرفتار می شوید، بدانید که دارید از حقیقت دور می شوید، چون حقیقت، پیچیده نیست، ساده است، منتها لایه لایه است (و این لایه ها تا کمال؛اتصال به اقیانوس وحدت، ادامه پیدا می کند).
هر لایه یا پرده را که بر می دارید، به لایه تازه ای می رسید و الی آخر تا کمال روحی. منتها برداشتن لایه ها، فقط با عمل به اصول اخلاق اصیل الهی انجام می شود نه با حرف زدن و فکر کردنِ صِرف (آنچه که در علومی مانند فلسفه صورت می گیرد).
از همین روست که وقتی متون معنوی حقیقی اصیل مانند آثارالحق یا کتابهای فوق الذکر را خوانده و به آن عمل می کنید، و دوباره می خوانید، با هر بار خواندن مجدد، چیزهای تازه ای می یابید، چون لایه تازه ای از حقیقت را می بینید. علی الظاهر، کتاب همان کتاب است و جمله ها همانهایی که قبلاً بارها خوانده اید، اما «خودِ» شما، دیگر همان خودِ قبلی نیست، جایگاهش ترفیع یافته است، زیرا در طریق خودشناسی به سوی کمال، رشد (پرورش فکر) پیدا کرده است و در زاویه دید و وضعیت بالاتری از آگاهی قرار گرفته است.
بدین ترتیب درخواهیم یافت که آثار معنوی واقعی، دریاهای بیکران اند و عمق بی نهایت دارند، فقط به شرطی که با خلوص نیت و پشتکار، در همین زندگی روزمره به آنها عمل کنیم. اصلاً برای همین در دنیا هستیم: پرورش فکر صحیح و گسترش میدان ادراک، با هدف رسیدن به کمال.
یک نکته کوچک دیگری می خواستم عرض کنم و آن اینکه :
فکر می کنم کار کردن روی نقاظ ضعفی که از دید عالم معنا واقعا رذیلت محسوب میشود مثل حسادت, بخالت, بدخواهی, بدگویی از دیگران, قساوت و سنگدلی.. مهمتر باشد از مبارزه کردن با صفاتی که ناشی از بدطینتی و یا به قول معروف “فلز خراب” ما نباشد مثل بی نظمی یا بدقولی…چون در فصل آخر از کتاب مبانی ۲ صفاتی مانند شجاعت, صداقت, شفقت, رحم و مروت, ایمان, سخاوت, خیرخواهی و … جزء قدرتهای روح شناخته شده اند و اینها هستند که سطح یک روح را بالا می برند و باعث میشوند روح در طبقات بالاتری از برزخ قرار گیرد. ولی مواردی مانند نظم و ترتیب یا خوش قولی و .. لازمه زندگی صحیح و سالم داشتن است و از این روست که تلاش در این زمینه ها نیز کاملا مستحسن است. ولی به طور کلی فکر می کنم پرورش فکر دادن روی صفاتی که واقعا طینت و کیفیت و جنس روح ما را تعیین می کند مهمتر باشد. امیدوارم اگر اشتباه می کنم دوستان عزیزم راهنمائی بفرمایند.
سلام به همه دوستان
سوالی که سالها دارم و متوجه ان نشده ام تقاضا دارم دوستان مرا تفهیم کنند ممنون میشوم
در کتاب معنویت یک علم است ص۳۷ سوال میپرسد که : ..میگویید در هر زندگی خطراتی در کمین است , دقیقا منظور شما چه نوع خطراتی است ؟ جواب میفرمایند
در هر زندگی معمولا آنچه که در زندگیهای گذشته تجربه کرده وآموخته ایم فراموش میکنیم وباید دوباره همه انها را یاد بگیریم …
مگر نه اینطور است اگر کسی در زندگی اش از سختیها درسی بگیرد , یا کار خوبی انجام بدهد , یا فضیلتی کسب کند یا اموزشی ببیند جزئی از روح ان شخص میشود و ان یافته ها واموزشها درزندگی بعد با او میاید ؟؟
با سلام ،واقعا از نظرات دوستان استفاده زیادی میبرم با تشکر از همه عزیزانی که به فهم بهتر مطلب با گذاشتن ِ زمان ِ خود ،کمک مینمایند.
علاوه بر مطالبی که به زیبایی دوستان در مورد پرورش فکر اشاره نمودند از جمله مطالعه ، خودکاوی ،داشتن ِ برنامه برای مبارزه با نقاط ضعف اخلاقی و … به نقش الهام ِاستاد ِ حقیقی ِمعنوی که بسیار از آن ،خود آگاه و ناخود آگاه ، شاگردان استفاده مینمایند و کمک خواستن ِ مستقیم از او هم میتوانم اشاره نمایم و با نظر S.M عزیز نیز کاملا موافقم.
در مورد سوال ِ آزاده عزیز، چنانکه از کتابها به ذهن ِ حقیر می آید ،نقل به مضمون فرموده اند این تجارب و آموخته هایمان در برزخ ، در حافظه ی فرا دماغی ما ثبت است و با آمدن به دنیا بطور ناخود آگاه ،مثلا اگر قبلا فرد اعتقادی به ماورا الطبیعه نداشته بطور مثال الان بطور اتوماتیک فرضا خود را به چیزی ورای مادیات معتقد و به این نوع مباحث برخلاف ِ زندگی ِ قبلی اش علاقمند میبیند ، ولی خوب باز در جایی دیگر نقل به مضمون فرموده اند که احساس و ادراکی که خود ِواقعی ما از وقایع دارد همچون احساس لامسه ی ِ دستیست که در دستکش بوکسی فرو رفته است ، یا آمدن ما به این دنیا همچون شوک ِ سنگینیست که خاطرات و …را از ادراک ِ هشیار ِ ما پاک مینماید …بهر حال شاید شما هم با بنده موافق باشید که ما بجز یکسری تمایل و نقاط ِ ضعف و قوتی که از بچگی با ماست و از زندگیهای قبلیمان در حافظه ی فرادماغیمان با خود به این زندگی آورده ایم واقعا در کودکی بسیاری از مطالب را از یاد برده ایم و باید بسیاری چیزها را دوباره بیاموزیم و شاید اهمیت ِ محیط ِ پرورشی ،در رشد و آینده کودک ، از همین ناآگاهی ایی و لزوم باز آموزی ِ ما، که در اثر آمدن به این دنیا به ما دست داده است نشات گرفته باشد. با تشکر از سوال زیبای شما.
ثمین عزیز، واقعا ممنون که این سوال را پرسیدید. هم ما را به فکر واداشتید و هم باعث شدید که از نظرات فوقالعاده گرانقدر دوستان بهره مند شویم.
S.M. عزیز، آنچنان که تاکنون متوجه شده ام نظم جزء صفات بسیار مهم است و هم در دنیا وهم در آخرت لازم است: « آح۱، گفتار ۲۳۲: نظم در زندگی دنیا و آخرت هر دو تاثیر دارد» و نیز، « آح ۱، گفتار ۵۱۴: اگر کسی در ظاهر مهمل و نامنظم باشد، نمی توان انتظار داشت که در معنویت پیشرفت زیادی خواهد داشت» نظر شخصی ام این است که اگر تفکیکی در ارزش گذاری صفات قائل شویم رخنه برای سوءاستفاده ی نفس پیدا می شود و سعی می کند روح را قانع کند که گزینشی کار کند که می تواند برای روح خطرناک باشد.
کارمای عزیز , منظور من هم دقیفا همین است. منظورم این است که زمان محدود است و اتفاقا روح باید گزینشی عمل کند و روی صفاتی که ریشه ای تر هستند کار کند.البته هر مبارزه ای ذخیره معنوی محسوب میشود و کاملا پسندیده است ولی می دانید… منظورم این است که در تعالیم و درسها مثلا حق نشناسی یا حسادت رابه عنوان رذیلت مطرح کرده اند ولی هیچ جا من در کتابها نخوانده ام که بی نظمی رذیلت و پستی است.. به هیچ عنوان منظورم این نیست که بخواهم کار کردن روی نظم و ترتیب یا موارد مشابه را زیر سوال ببرم.. بلکه دقیقا منظورم تفکیک بین صفات بود که بعضی هایشان واقعا “پستی” محسوب میشوند و بعضی های دیگر خیر.. و این پستی هاست که سطح یک روح را پائین می آورد.
s.m عزیز به نظر بنده باید به این نکته که مکررا در درسها ذکر شده توجه کنیم که مبارزه باید با صفات ساده شروع شود و غلبه بر ان راه را برای کار بر صفات مرکب که قطعا مشکل ترند فراهم می کند. که اگر جز این عمل شود ممکن است باعث نا امیدی و سر خوردگی شود. شایان ذکر است که در مبارزه با صفاتی مرکب چون حسادت نیز باید جز به جز وارد عمل شد به عبارتی در ابتدا صفات ساده تر را در خود تحلیل برد.
مسئله دیگر تفاوتهای بین فردی در داشتن نقاط ضعف و قوت است که به دلایل مختلف می تواند وجود داشته باشد. لذا چه بسا مبارزه و یا غلبه بر یک اختلال عملکرد صفاتی برای من تا اخر عمر غیر ممکن باشد ولی برای شما به اسانی میسر گردد. و این اصلا به اهمیت ان صفت بر اساس هر طبقه بندی ارتباط ندارد.(اسان -سخت و ساده یا مرکب)
اخرین نکته این که در مبارزه با هر صفتی نیت و کمک خواستن از مبدا مهم است . من بارها در مبارزه با صفاتی امتحان شدم و لغزیدم که هیچوقت به نظرم اهمیت نداشت و برایم پیش پا افتاده بود.فهمیدم باید از او خواست که کمکم کندکه غافل نشوم و گرنه انچنان محیط فراهم می شود و نقطه ضعفم اشکار می گردد که همان چیزی بوده که من عمری به ان بالیده بودم.پس تا نظر او چه باشد.( من این روزها خیلی سخت امتحان می شوم که گاه به یک تراژدی شبیه می شود و باور نکردنی .بدون اغراق عرض مکنم.موفق باشید
با سلام. از دوست عزیزم S.M سوالی دارم امیدوارم مطلب برای خودم هم روشن تر شود:
آیا میتوانید تصور کنید بدون نظم و کمی برنامه بشود روی صفاتی که شما به عنوان موارد اصلی و مهم اسم بردید کار کرد و نتیجه قابل قبول گرفت؟
درست است بعضی صفات خیلی جامع هستند و درون خود صفات کوچکتری را شامل می شوند و با کار کردن روی آنها می توان صفات کوچکتر را هم سامان داد. از طرفی موارد دیگری نیز هستند که ریشه در همه چیز دارند. من خودم از بی نظمی و بی برنامه گی (در حد خودم)رنج میبرم. بدون برنامه(چه در ذهن چه در روی کاغذ) کار کردن سخت و خسته کننده می شود و انرژی آدم را هدر می دهد.
با سپاس
S.M عزیز، متوجه فرمایش شما هستم ولی … تجربه ای دارم مربوط به چند سال پیش که خدمتتان عرض می کنم:
من چندین سال سیگار می کشیدم. تا اینکه با تعالیم استادالهی آشنا شدم و متوجه شدم که لازم است از دود کنار بگیرم. همان سال اول سیگار کشیدن را به مدت ۳ ماه ترک کردم. اما بعد با وزیدن یک تندباد مشکلات به عادت ناپسند برگشتم. صفت را درست نمی شناختم و نمی دانستم که هیچ ایمنی ای در کار نیست و ممکن است که به همان راحتی که ترک کرده بودم برگردد. حالا دیگر خیلی هم خجالت می کشیدم چون که اطرافیان می دانستند که ترک کرده ام و کلی هم تشویقم کرده بودند و به من هدیه داده بودند و … تا حدود سه سال بعد ذلیل نفس شدم و هر کار کردم اصلا نتوانستم سیگار را ترک کنم. امان از دلیل آوردنهای نفس. یادم هست این اواخر، چند تا از ادله اش اینها بودند: حفظ الصحه یک واحد سلوکی است مثل بقیه. کی گفته سیگار کشیدن از غیبت بدتره؟ من برم روی غیبت نکردن و مبارزه با حسادت و انتقاد پذیری و نیک بینی و چه و چه کار کنم، مهمترن. ما که توی برزخ جسم نداریم. اصلا نمی شه آدم سیگاری باشه روی خودش کار کنه؟ خب خدا می دونن من در این قسمت ضعف دارم، اینهم یک ضعف مثل بقیه و …. منظورم این است که نفس من می خواست با کم اهمیت جلوه دادن موضوع را منتفی کند. اما غافل از اینکه این صفت به خیلی صفات دیگر مرتبط است و تالی فاسد فراوان داشت: حفظ الصحه که فقط وقتی از دستش بدهیم می فهمیم چه بود، مقرر عمر را کم می کند، نداشتن حرف شنوی، هر چیزی که مشغولیت بیاورد برای سالک بد است، ضعف اراده، وابستگی، یک عدم کنترل واضح اولیه بر خود، و … بالاخره واقعاٌ آنقدر از دست این نفس جان بر لب شدم که خداوند مهربان مرحمت فرمودند و کمکم نمودند و الحمدلله ترک کردم. یکی دوسال بعد از آن بود که توجه کردم و دیدم که بعد از ترک سیگار چقدر در درس معنوی جدی و کوشا شده ام و وضعیتم قابل مقایسه با قبل نبود. حال اگر فکر می کردم: سیگار فقط به جسم خودم لطمه می زند، من که توی تراس سیگار می کشم حق الناس نیست، عطر می زنم که بو ندهم، پس اطرافیانم چیزی حس نمی کنند، رذیلت نیست، دزدی و آدم کشی نیست و ….
به همین علت، آیا کسی که نظم ندارد، می تواند دقت و صحت داشته باشد؟ حق اشیا را رعایت می کند؟ اگر با دیگران زندگی می کند آیا حق الناس نیست؟ چرا نظم ندارد؟ خودخواه است؟ تنبل است؟ دیسیپلین ندارد؟ آیا یک دانشجوی کوشا و فعال می تواند بدون دیسیپلین و در میان انبوهی از کاغذ و دفتر یا حتی یک دسک تاپ پر از آیکان استفاده نشده و فولدرهای پخش و پلا، به درستی از منابعی که در اختیار دارد استفاده کند؟ آیا صفت بی نظمی به صفات بدتر دیگر، منجر نمی شود؟ صحنه ای را از یکی از دوستان به یاد دارم که خیلی دختر خانم آراسته ای بود اما اتاقش خیلی نامنظم بود. همیشه مادرش از او شکایت داشت و حسابی ناراحت بود. سالها این وضع ادامه داشت و به بحث و گاه عصبانیت می کشید… و برعکس، یادم هست که به طور غیر مستقیم در مورد نحوه زندگی یک بانوی برازنده آگاه شدم که حتی توی کشوهای شخصی شان چقدر منظم هستند، در کابینت آشپزخانه همه مرباها و سایر مواد به تاریخ انقضا از جدید به قدیم چیده شده و سایر موارد از نظم شخصی که آدم از شنیدنش لذت می برد. خیلی رویم اثر گذاشت و فکر کردم چقدر این صفت زیباست و لازم است منهم یاد بگیرم.
البته فکر می کنم منظور شما به این گفتار نزدیک باشد: « آثار الحق جلد ۱، صفحه۳۰۲: حقالناسهایی که مقررات خداوند اجازهی بخشش آنها را نمیدهد، چیزهایی است که شنیدنش هم برای دیگران مشمئز کننده است و اگر یک شخص عادی بشنود آنا مرتکب را به نظر خصومت نگاه میکند، مانند قتل، تجاوز، خیانت، تهمت و امثالهم. قانون عرف و شرع همیشه در کلیات با هم تطبیق میکند و طوری است که رعایت هر کدام را نکردی رعایت دیگری نمیشود.»
اگر منظور شما چنین است درست، اما به نظر بنده که واقعا ادعایی در گذراندن هیچ واحد معنوی ندارم، چه برسد به نظم و ترتیب، فقط تقلایی می کنم که شاید یاد بگیرم، این است که اگر کسی بخواهد سیرکمال کند فقط کافی نیست که حق الناس سنگین یا رذیلت نداشته باشد، بلکه لازم است که جوانه های اصلی را در این دنیا بزند و آیا بدون نظم و ترتیب کسی می تواند دکترا بگیرد؟ به همین قیاس چنانچه استاد در گفتار ۵۱۴ می فرمایند بدون نظم در معنویت هم نمی توان انتظار داشت که پیشرفت زیادی داشته باشد.
ببخشید که من اینهمه پرحرفی می کنم. فقط این را هم بگویم که کامنت شماره ۷۱ شما بسیار عالی است و فوق العاده برای بنده آموزنده بود. بی نهایت متشکرم.
با سلام در عین تایید نظرات زیبای دیگر دوستان که تفاوت ماهوی از نظر بنده، با سخنان S.M عزیز ندارند ،بنظر حقیر میرسد که بعضی گناهان ،در شرایطی خاص ،وقتی از بعضی افراد ، صادر میشوند ، وجهه و تاثیر بسیار بدی در عالم معنا میگذارند ،البته نقل به مضمون جناب دکتر در جایی فرموده اند که اگر افراد (همانطور که دوستان اشاره داشتند)بدی های مشخص و هویدا را سعی کنند تا حد امکان انجام ندهند (که خود بنظر اینجانب مستلزم حفظ کردن هشیاری معنوی از طریق عبادات و مطالعه و در نظر گرفتن نداهای درونی و وجدان و … میباشد )،هرگز به جایی نخواهند رسید که خطاهای موثر و سهمگین را مرتکب شوند…
چون خودم تجربه ی خطاهای تاثیر گذار، که به شدت پاک کردن اثرشان از زندگیم برایم سخت بوده و هنوز هم بشدت درگیر تبعاتشان هستم را دارم ،از این منظر سخنان s.m عزیز را واقعا…تجربه کرده ام و گفتارهایی مرتبط از «آثارالحق جلد یک » در این زمینه را تقدیم مینمایم البته سخنان دیگر دوستان را نیز به غایت و واقعا قبول دارم چون اختلاف ماهوی باهم ندارند.
گفتار ۳۱ : “””دو گناه است که من از تمام گناهان کبیره ««بدتر»» می دانم :۱- ریاکاری ،یعنی کسی که باطن و ظاهرش دو تا باشد.۲- کسی که نسبت به استادش حق نشناسی کند ، یعنی حق کسی را که به او چیزی یاد داده است گم کند…”””
گفتار ۷۸ :”””…هر اختیارداری که بخواهد بین خود و زیر دستانش فاصله قائل شود در غفلت است ،اگر توانست خوب با آنها رفتار کند نیکوست ، خودنمایی و فخر فروشی «بدترین» گناهان است…..”””
گفتار ۱۶۱ : “””«بدترین» کفر کسانی را شامل است که از رحمت پروردگار مایوس باشند .کبر و غرور و تبختر جزء گناهان کبیره اند ، مایوسی و ناامیدی از کرم خدا هم در ردیف اینهاست و جزء گناهان کبیره است .”””
و برای جمع بندی در مورد تفاوت اثری که گناهان بر روی روح ما دارند در گفتار ۹۵۳ فرموده اند : “”” گناه درجات دارد .مثلا یک نوع گناه را دو نفر مرتکب میشوند ولی مجازاتشان فرق میکند ، نیت ، موجبات گناه ،خود شخص چه آدمی بوده ،اینها باعث میشوند فرق ایجاد شود. شفاعت شامل حق الناس نمیشود و حق الناس باید پرداخته شود ، حق الناس دو جور داریم تعمدی و اضطراری . اضطراری آنست که نمی خواسته حق الناس ایجا شود ، ولی شده . مثلا پولی قرض کرده و می خواسته و در صدد هم بوده پس بدهد ، اما حوادث روزگار طوری شده که نتوانسته است .حق الناس تعمدی آنست که از اول قصد دادن پول را نداشته و مخصوصا آنرا نداده است . مجازات این دوجور حق الناس البته فرق دارد . نیت خیلی مهم است زیرا خدا اعمال را بر پایه نیت حساب می کند نه خود عمل .””” و در گفتار ۲۰۱۲ نیز مطلب مرتبطی با مطلب S.M عزیز (که تاکید روی اثر بیشتر اعمالی که از رذالت طبع ناشی میشوند دارد )آمده است که ذکر میشود :”””…چشم چران هم نیت بد داشته …این قبیل رذالتها بدتر از قتل و سایر گناهان کبیره است .جز خصلت ذاتی پست اشخاص ،چیز دیگری سبب رذالت نیست . مثلا کسی که قتل یا دزدی می کند ،ذاتا قاتل یا دزد نیست،سببی داشته است .اما رذالت طبع ،از همه چیز بدتر است،هیچ سببی جز رذالت طبع در کار نیست .مثل یک موش که هر چقدر سیر باشد باز هم چیزها را میجود و خراب می کند….””” با تشکر.
می بینم که شعله یک آتشی را به پا کردم!! (:
کورش عزیز, به نظرم صفات “نسبی” هستند.. ممکن است من از دید فرد دیگری منظم نباشم ولی با همین نظم نسبی که به نظر خودم دارم کارهایم به طور قابل قبولی (باز هم از دید خودم) پیش برود.
باز هم عرض می کنم نکته ای که مد نظر من بود پستی و رذالتی بود که پشت بعضی صفات است در حالیکه بعضی صفات دیگر آن حالت مشمئزکننده را ندارند و فکر می کنم این پستی هاست که سطح روح را پائین می آورد. مثلا چشم داشتن به مال و ناموس و خوشبختی دیگران پستی و رذالت است ولی بعضی معایب -نمیدانم چه مثالی بزنم چون هر مثالی ممکن است بحث برانگیز باشد..ولی..- مثل شکمو بودن (که به نوعی افراط قوه شهویه در یک مورد خاص می تواند باشد) و یا مثلا مسرف بودن, به نظرم این حالت را ندارند و برای همین باید گزیده عمل کرد.
قصد ندارم روی حرف خودم پافشاری کنم. حتما روی فرمایشات دوستان فکر می کنم و از تمام دوستانی هم که لطف کردند به مطلب توجه کردند تشکر می کنم.
مجید عزیز به نکته جالبی اشاره کردند. پس “الهام” گرفتن در فکر و کمک گرفتن از مبدا هم جزء مسائل مهم پرورش فکر است.
ممنون
آزاده عزیز،
با احترام به نظرات مفید دوستان در مورد مطلب مورد استناد از کتاب معنویت یک علم است به نظر میرسد که مطلب آقای دکتر الهی بیشتر اشاره به این واقعیت است که منظور از زندگهای گذشته (چنانکه ممکنست گاهی غیر از این تصور شود) یک، دو،… یا شاید حتی دهها زندگی نبوده و سیر این یادگیریها و فراموش کردنها ممکنست خیلی بیشتر از تصور باشد. بدین ترتیب امکان دارد بارها بیائیم و برویم و بخشی یا بسیاری از آموخته هایمان را از یاد ببریم. اینجاست که اهمیت تحلیل بردن آنچه که میاموزیم و صد البته با عمل کردن مکرر و بسیار سعی در “واقعا” به خاطر سپردن آنها مشخص میشود. از او میخواهیم که در این راه یاریمان نماید که اینکار به صرف اراده خودمان ناممکن است. انشاالله که شما در این راه موفق باشید. در ضمن از جنابعالی و سایر دوستان استدعا دارم که حتما نظرات اصلاحی ابراز نمایند که نا گفته ای باقی نماند
با تشکر از کلیه دوستان
با سلام وتشکر فراوان از دوستان عزیزمزدک وHSH کامنت ۸۱ و۹۰ که به سوالم پاسخ دادند.
موضوعی که باعث شد سوال شماره ۷۸ را مطرح کنم این است : چند سال پیش سعی میکردم نقاط ضعف و معایبم را بشناسم اوایل تعدادشان کم بود کم کم که شناختم نسبت به خودم بیشتر شد وصادقانه به خودم نگاه کردم دیدم نقاط ضعف وعیوب زیاد دارم وقتی شروع کردم که روی یکی از انها (با کمک خدا ) کار کنم میدیدم چند عیب دیگر از بغل ان عیب بیرون میزند !! ( اشکار میشود ) !! و روز به روز نقاط ضعف جدیدی از خودم را میبینم , خوب سعی مختصری میکنم و مختصر تجربه ای هم به دست میاورم .
با عمل کردن به تعالیم و آنها را “واقعا” به خاطر سپردن کاملا موافقم. ولی مراحل ۴گانه توجه – تفکر – به خاطر سپردن – و , مخصوصا , تحلیل بردن فضائل اخلاقی در یک زندگی برای من امکان پذیر نیست و من فقط میتوانم در زندگی کمی از انها را بیاموزم یا تجربه کنم که اگر قرار باشد همه اموخته ها وتجاربی که در زندگیهای گذشته کسب کرده ایم را در زندگی بعدی از یاد ببریم و دوباره همه انها را یاد بگیریم ( با استناد به مطلب ص ۳۷ معنویت یک علم است)که کارمان خیلی سخت تر میشود وغیر ممکن . آیا اموخته های معنوی و تجارب معنوی به دست آمده در زندگیهای گذشته از یاد میروند ؟
سوال: پس این مختصر کوشش و اموخته های من حتی اگر به مرحله تحلیل نرسد چه میشود؟ عمر من که کفاف به تحلیل بردن همه فضائل الهی را نمیدهد! مساله جوانه زدن چه میشود؟ مگر نه اینکه از ما خواسته اند فقط در خودمان جوانه صفاتی را ایجاد کنیم (و نه اینکه آنها را تحلیل ببریم)؟
دوست گرامی کامنت ۹۰ اشاره کردند که ممکنست بخشی یا بسیاری از اموخته هایمان را از یاد ببریم …… طبق عدالتی که دستگاه الهی دارد نباید هر زحمتی هم که برای اموخته هایمان کشیده ایم از یادبروند که در زندگی بعدی مجبور شویم تلاش مضاعف کنیم.
سوال : دوست گرامی کامنت ۹۰, شما به نکته ای در پرانتز اشاره کرده اید. منظورتان از ” سیر این یادگیریها و فراموش کردنها ممکنست خیلی بیشتر از تصور باشد.” چیست؟
میدانم ومیدانم که بدون یاری “او ” کاری امکان پذیر نیست
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
دوست عزیز آزاده،
مطلب ص ۳۷ بدین مضمون آمده: «در هر زندگی معمولا آنچه که در زندگی های گذشته تجربه کرده و آموخته ایم فراموش می کنیم و باید دوباره همه آنها را یاد بگیریم. علاوه بر آن اگر محیط مان نا مساعد باشد، بیشتر در معرض تاثیرات آن قرار میگیریم. و ممکن است گمراه شویم و آنچه را که قبلا بدست آورده ایم از دست بدهیم.»
برای همین است که می گویند، کاری بکنید که دیگر برنگردید. اگر ما در برزخ بمانیم و ادامه سیر کمال مان را در آنجا بدهیم، هر آنچه را که آموخته ایم برایمان ثبت است و از آنجا به بعد را در آنجا می آموزیم. “وقتی دوباره به دنیا می آئیم”، معمولا آنچه که در زندگی های گذشته تجربه کرده و آموخته ایم فراموش می کنیم. این برای برگشت به زمین است. و در آنجا که سخن از جوانه میشود، برای ادامهء راه در برزخ است. چون وقتی روی زمین هستیم، آن حجاب نفسانی روح را می پوشاند. و ما به آگاهی های روح دسترسی نداریم.
امیدوارم که خدا توفیق این را بدهد که تا پایان عمر با ایمان به خدای حقیقی زندگی کنیم و با ایمان از دنیا برویم که دیگر بر نگردیم.
آزاده عزیز،
ضمن تشکر از اظهار لطف شما به نظرم رسید چند نکته که تصور میکنم با کمی تفاوت مورد تائید غالب دوستان نیز باشد خدمتتان عرض نمایم:
۱- همانطور که میدانید و در درسها نیز به صور مختلف بیان گردیده برای پیشرفت در راه چیزی جز “تلاش در مسیر صحیح و منطبق با اصول کتب راه” از ما نخواسته اند، بدین ترتیب ارزیابی شخصیتی نه تنها مفید نیست که حتی میتواند موجب سرگردانی ودر بعضی مواقع حتی غرور شود.
۲- اگر هر یک از ما کارمان را در اینجا “در حد تحصیلات ابتدائی” انجام داده بودیم دیگر (جز در موارد استثنائی که از این بحث خارج است) نیازی به بازگشت نداشتیم، بدین ترتیب همه ما (البته هر یک در حد و شرایط خود و با در نظر گرفتن فاکتور های بسیاری که بعضا” از حد تصور ما خارج است) کم و کاستیهائی داریم که میبایست با سعی و تلاش بی وقفه و البته با استعانت از “او” در صدد رفع آنها برآئیم ولی نکته بسیار مهم اینستکه ارزیابی اینکه در چه وضعی قرار داریم اصولا” جز وظایف ما نیست و فقط باید تلاش کرد برای پیشرفت و بس.
۳- فقط و فقط رضای “او” را در نظر داشته باشیم و غیر از آن چیزی نخواهیم، اطمینان داشته باشیم که با “رضای او را خواستن” و عمل به اصول اساسی راه و مایوس نشدن در هیچ شرایط و وضعیتی حتما” کمک “او” را هم کسب کرده و اگر صداقت داشته باشیم پیشرفت نموده جوانه های اولیه را در اینجا خواهیم زد و انشاالله دیگر شاید نیازی به بازگشت مجدد هم نداشته باشیم. در نظر داشته باشید که بعضی از آموخته های ما (که البته در هر زندگی بسته به سعی و تلاش خودمان میتوانسته کمرنگتر یا پر رنگتر شده باشد) بعضا” ممکنست به ده ها (و یا حتی بیشتر)زندگی قبلیمان مربوط بوده باشد و در غالب موارد نباید صرفا” تصور ما به یکی دو زندگی قبلی معطوف گردد. چند لحظه تصور کنید مثلا” پانزده زندگی قبلی شما در چه زمان و مکان و حال و هوائی میتوانسته باشد و با چه دامنه آگاهی! همه ما از این گذر گاههای بعضا” مخوف عبور کرده تا اکنون به اینجا رسیده ایم.
انشاالله که شما و سایر دوستان گرامی در این راه موفق بوده و هر چه زود تر به آنچه بشارت داده شده ایم برسید.
در ضمن از جنابعالی و همه دوستان استدعا دارم که حتما نظرات اصلاحی ابراز نمایند که نا گفته ای باقی نماند
با تشکر از کلیه دوستان
دوست عزیز، S.M. در کامنت ۷۷ سوال جالبی مطرح کرد. از این سوال و جوابهای دوستان (به ویژه کارما ۸۶، صادق ۸۷ و کارما ۸۲) خیلی بهره مند شدم. با اجاز ه دوستان چیزی هم به ذهن خودم می رسد:
فکر می کنم نمی توان بی نظمی و تنبلی را با آن صفات رذیله مقایسه کرد. صفاتی مانند نظم، گویی خود از «ابزارها و لوازم» اصلی کار سلوک است. لذاست که می فرمایند (نقل به مضمون): کسی که در کارِ این دنیا بی انظباط و مهمل باشد نمی توان انتظار داشت در کار عقبا هم پیشرفتی داشته باشد. یا در مفهوم مرتبط در جای دیگر: «اراده، کلید فتح باب تمام مقامات معنوی است».
اصلاً بدون اراده (اراده اعلی) نمی توان هیچ قدمی بر علیه هواهای نفس برداشت. و این ارتباط عمیقی دارد با همان غلبه بر تنبلی، که مثل جریان آب رودخانه، انسان را به پایین هُل می دهد. حرکت به سوی سرچشمه رودخانه، نیاز اراده، فنون شنا و صرف انرژی دارد. خود را رها کردن و به جریان نفس سپردن و حرکت در جهت جریان آب، نیازمند اراده و صرف انرژی نیست. خود به خودی است. اصلاً بی نظمی، خود به خودی است. به نظر من مهمترین نقطه ای را که تنبلی هدف می گیرد، اقدام علیه هر عمل مثبت، مخصوصاً علیه ایجاد نظم است.
یک وقتی فکر می کردم که حکمت خدا را ببین. از جمله قوانین علییت در فیزیک دنیای مادی، اصل دوم ترمودینامیک است که به موجب آن، تمام سیستم ها تمایل خود بخود به بی نظمی دارند، تا آنتروپی هر چه مثبت تر شود (آنتروپیِ مثبت در فیزیک، یکی از دو عامل رسیدن به پایداری –انرژی آزاد گیبس منفی- است). برای حرکت در سیر کمال هم، هر کس باید بر آنتروپی مثبت (یعنی بی نظمی) غلبه کند. این به صورت یکی از چهره های حریف تمرینیِ ما (نفس اماره)، نمود پیدا می کند.
در عوالم معنوی علّی از جمله عالم برزخ، دیگر اصول ترمودینامیک برقرار نیست، نفس اماره نداریم، تمایل به بی نظمی هم نداریم، لذا از کسب امتیازهای زیاد به خاطر مبارزه با بی نظمی نیز در آنجا خبری نیست، پس قدر زندگی زمینی را باید دانست.
البته، حساب و کتاب های عالم معنا را ما نمی دانیم، و نیازی هم نیست که بدانیم. ظرفیت و سوابق و شرایط و نیت هر شخص را فقط خدا می داند و او هم از ما فقط تلاش خواسته است و خلوص نیت، همین.
من که خودم، علاوه بر تعداد بی شماری نقاط ضعف و عیب، بد جوری اسیر این تنبلی هستم…و در این بین، امان از توجیه های نفس. بارها برنامه می ریزم و بعد یواش یواش رعایت نمی کنم. بر روی واحد های صفاتی هم، بدون برنامه و نظم نمی شود به خوبی کار کرد، یکی از عوارض خطرناک بی نظمی، فراموشی است. مثلاً یک وقت به خودت می آیی می بینی مدتهاست با خدا خلوت نکرده ای و غرق مادیات شده ای.
هیچ کاری هر دم بیل پیش نمی رود؛ وقت و انرژی و هزینه هدر می رود. فرموده اند با خدا هر طور برخورد کنی، همان طور جواب می گیری، با تفریح و تفنن و باری به هر جهت برخورد کنی، همان طور جواب می گیری.
خدایا خودت کمک کن. فقط به یک چیز دلخوش ام: همین که فرموده اند، خودِ همین نگرانی ها مفید است، و فرموده اند که هر چقدر زمین می خورید، ناامید نشوید و یاس از رحمت پروردگار، خودش گناه کبیره و بدترین کفر است… و خلاصه… ریسمان را رها نکنید. الهی، … از کریمیت ده این کَلب پناهی.
ضمناً پاسخ کارما در کامنت ۸۲ خیلی به دلم نشست. مراقب باشیم، نفس حیله گر، دائم در پی همین روزنه های نفوذ است.
با تشکر ازدوست عزیز hsh که وقت گذاشتند وجواب دادند جوابهابرایم بسیار دلگرم کننده و مفید بود .ممنونم
پرورش فکر ومبارزه با نفس توجه دائمی به مبداء سه مورد خیلی مهم است که باید به آنهاعمل نمود .
باسلام
درجواب یکی از دوستان بنام آقای کورش فرموده بودند،در برزخ زبان ارواح چگونه است اباید عرض کنم که ،در انجا افراد از ملیتهای مختلف هستن پس میشه گفت زبانها هم مختلف و متنوع هستن ،در انجا رد وبدل کردن پیامها بین ارواح بصورت تله پاتی بر قرار میشه .اما در مورد برزخ باید بگویم شبیه رحم مادر ودنیای خاکی است مثلا این دنیا در مقابل برزخ، دقیقن مثل رحم مادره.مهم نیست آنجا چطوره، مهم اینه ما آنجا چطور باشیم.