جملاتی برای عبادت

29 ژوئن, 2010
 
نوشته: لوئیس

عبادت (به صورت دعا خواندن) همیشه برایم مشکلاتی همراه داشته است. البته در این موضوع شکی ندارم که دعا تجربه‌ای مهم و در ارتباط با واقعیتی اساسی است. با مطالعه‌ی متون بسیاری از «محققین» معنوی (از ادیان و نژاد‌های مختلف) اهمیت دعا را حس کرده بودم و به آن اعتقاد داشتم. هر بار این متون را می‌خواندم، به یاد یکی از مقدسین۱ می‌افتادم که می‌گفت دعا عطر «وطن اصلی» ما را به مشام می‌رساند و یا به عبارت دیگر ما را با جهان حقیقی مرتبط می‌کند. با این حال بین کیفیت دعایم با احساساتی که این نوشته‌های زیبا بیان می‌کردند فاصله‌ی زیادی بود.

من تعدادی از دعاها را بلد بودم. چندتایی از آنها را انتخاب کردم و سعی می‌کردم به طور مرتب و با توجه آنها را بخوانم. لحظاتی هم بود که نسبت به آن مبدئی که ما او را خدا می‌نامیم کششی ناگهانی احساس می‌کردم. ولی می‌دانستم که تمام اینها ورد خوانی است، احساساتی زودگذر و تلاشی است که به نتیجه نمی‌رسد. همیشه از آنچه انتظار داشتم پایین‌تر بودم.

گاهی به طور ناگهانی، نامنظم و یا برای مدتی کوتاه میل به دعا کردن داشتم اما نمی‌توانستم بر استمرار آن تکیه کنم. از خواندن دعاهایی هم که برای خودم در نظر گرفته بودم اغلب و بیش از پیش، احساس نارضایتی و بی‌حوصلگی می‌کردم. در ارزش آنها شکی نداشتم ولی رشته‌ی کلام را گم می‌کردم. کلماتی را که می‌گفتم نمی‌شنیدم و خیلی زود به لقلقه‌ی لسان گرفتار می‌شدم.

روزی، کلماتی از خودم را به یکی از دعاهایی که می‌خواندم، اضافه کردم تا شاید معنایش عمیق‌تر شود و توجه‌ بیشتری پیدا کنم. فوراً متوجه اثر این کار شدم: به آنچه می‌گفتم توجه داشتم، کلمات را می‌شنیدم… مدتی هر روز تمرین می‌کردم تا کلماتی مناسب پیدا کنم، کلماتی که با روحیه‌ام سازگار باشد. گاهی چندین روز روی یک کلمه فکر می‌کردم، کلمه‌ای که بنظرم از روی صداقت بیان نشده بود، خلوصی در آن نبود و به همین خاطر به دلم نمی‌نشست، و یا گاهی بعضی کلمات به حد کافی روشن نبودند، یا منظور واقعی‌ام را بیان نمی‌کردند از این رو بی‌نتیجه بودند. بدین ترتیب کم‌کم، چیزی را که می‌توانست برای خودم یک « معیار سنجش»، یا نوعی«دفتر یادداشت» باشد، تهیه کردم.

مثلاً سعی می‌کردم به طور دقیق مطالبی را که به‌ نظرم مهم و اساسی بودند، و می‌بایست مرتباً یادآوری کنم را در یادداشتم بنویسم:

• رجوع به اصول اساسی
• سعی در شناخت خود
• توجه دقیق و صادقانه نسبت به دیگران
• مهمل نبودن در دنیا

ضمناً علایم و شاخص‌هایی را در نظر گرفتم، مثلاً به خود می‌گفتم: «خدا مرا بدون هیچ قید و شرطی با محبتی بی‌نهایت دوست دارد و هیچگاه مرا فراموش نمی‌کند». البته ممکن است بعضی افراد بگویند که این جملات همان‌هایی هستند که در کتب مذهبی استفاده شده‌اند، اما آنها در دعاهای «من»، حقیقت و عمق و معنایی تازه پیدا کرده بودند. هر وقت آنها را بیان می‌کردم، احساس می‌کردم از سنگینی اعتقادات خشک و حس گناهکاری که دست و پایم را بسته بود ولو به اندازه‌ی ذره‌ای آزاد شده‌ام. اعتقاد به اینکه محبت خدا بی‌قید و شرط است، سبب می‌شد احساس کنم که می‌توانم و وظیفه دارم با ترس خود مبارزه کنم و با اطمینان به این واقعیت که او همیشه با نیکخواهی حاضر بوده است و همیشه نیز حاضر خواهد بود،‌ پیش بروم.

همچنین سعی می‌کردم برای کلماتی که به کار می‌بردم، تصاویری را در ذهنم مجسم کنم، مثلاً در انجیل می‌گوید: ما باید در مقابل خدا با همان اعتماد و اطمینانی که کودک در کنار مادرش بازی می‌کند، رفتار کنیم. به او اطمینان داشته باشیم. با تجسم این حالت احساس می‌کردم این اطمینان در من ایجاد می‌شود.

این نوع عبادت، سه تأثیر داشت : اول، مثل گذشته دعا خواندن برایم مشکل نبود. دوم، متوجه شدم که وقتی صداقت و توجه با هم توأم شوند، می‌توانیم معنای حقیقی کلمات را بفهمیم. من اولین قدم‌ها را در این راه برمی‌داشتم، و دروناً احساس می‌کردم که باید در همین جهت ادامه دهم. خیلی زود متوجه اثر اول دعا شدم، ولی دومین اثر را بعد از مدت‌ها در خود احساس کردم. موقعی که کم‌کم فهمیدم که چیزی در وجودم تغییر کرده است، ولی این تغییر آن قدر ظریف و درونی بود که بیانش مشکل است. گویی به طور ناخودآگاه «کاری» صورت گرفته بود که فقط تأثیراتش را می‌توانستم درک کنم. مانند این بود که عالم معنا  به من نزدیکتر شده بود.

اما اثر سوم، برایم غیرمنتظره بود. دعاهایی که از یاد برده بودم را دوباره از سر گرفتم. این دعاها دیگر  بی‌روح و بی‌اثر نبودند. کلماتشان طعم داشتند، واقعی بودند، دلم می‌خواست آنها را دوباره بشنوم و تکرار کنم.

با صحبت از این دعاهای «مطابق با روحیه‌ی هر کس»، به هیچ وجه نمی‌خواهم، بدعت‌گذاری کنم و یا به این کارم اصالت دهم. فکر می‌کنم که واقعیت فردی هر یک از ماست که باعث می‌شود به چیزی مافوق خود دسترسی پیدا کنیم. این «من» هر قدر هم ناچیز باشد، برای هر کس تنها نقطه‌ی حرکت است، اگر از آن نقطه حرکت نکنیم، خلاف جهت خواهیم رفت و یا فقط هر چیزی را تقلید و تکرار می‌کنیم.

من به این نتیجه رسیده‌ام که برای دعا خواندن روش‌های متعددی وجود دارند، ولی در هر کدام از این روش‌ها، صداقت و توجه  مؤثرند و اهمیت دارند.

شاید این مقاله کوتاه سبب شود که دیگران نیز تجربه‌شان را در این مورد بگویند. به نوبه خودم اشتیاق زیادی به خواندن این تجربیات دارم.


برگرفته از سایت e-ostadelahi.fr


**************************

۱- ترز مقدس Sainte Thérèse de l’Enfant Jésus