جملاتی برای عبادت
عبادت (به صورت دعا خواندن) همیشه برایم مشکلاتی همراه داشته است. البته در این موضوع شکی ندارم که دعا تجربهای مهم و در ارتباط با واقعیتی اساسی است. با مطالعهی متون بسیاری از «محققین» معنوی (از ادیان و نژادهای مختلف) اهمیت دعا را حس کرده بودم و به آن اعتقاد داشتم. هر بار این متون را میخواندم، به یاد یکی از مقدسین۱ میافتادم که میگفت دعا عطر «وطن اصلی» ما را به مشام میرساند و یا به عبارت دیگر ما را با جهان حقیقی مرتبط میکند. با این حال بین کیفیت دعایم با احساساتی که این نوشتههای زیبا بیان میکردند فاصلهی زیادی بود.
من تعدادی از دعاها را بلد بودم. چندتایی از آنها را انتخاب کردم و سعی میکردم به طور مرتب و با توجه آنها را بخوانم. لحظاتی هم بود که نسبت به آن مبدئی که ما او را خدا مینامیم کششی ناگهانی احساس میکردم. ولی میدانستم که تمام اینها ورد خوانی است، احساساتی زودگذر و تلاشی است که به نتیجه نمیرسد. همیشه از آنچه انتظار داشتم پایینتر بودم.
گاهی به طور ناگهانی، نامنظم و یا برای مدتی کوتاه میل به دعا کردن داشتم اما نمیتوانستم بر استمرار آن تکیه کنم. از خواندن دعاهایی هم که برای خودم در نظر گرفته بودم اغلب و بیش از پیش، احساس نارضایتی و بیحوصلگی میکردم. در ارزش آنها شکی نداشتم ولی رشتهی کلام را گم میکردم. کلماتی را که میگفتم نمیشنیدم و خیلی زود به لقلقهی لسان گرفتار میشدم.
روزی، کلماتی از خودم را به یکی از دعاهایی که میخواندم، اضافه کردم تا شاید معنایش عمیقتر شود و توجه بیشتری پیدا کنم. فوراً متوجه اثر این کار شدم: به آنچه میگفتم توجه داشتم، کلمات را میشنیدم… مدتی هر روز تمرین میکردم تا کلماتی مناسب پیدا کنم، کلماتی که با روحیهام سازگار باشد. گاهی چندین روز روی یک کلمه فکر میکردم، کلمهای که بنظرم از روی صداقت بیان نشده بود، خلوصی در آن نبود و به همین خاطر به دلم نمینشست، و یا گاهی بعضی کلمات به حد کافی روشن نبودند، یا منظور واقعیام را بیان نمیکردند از این رو بینتیجه بودند. بدین ترتیب کمکم، چیزی را که میتوانست برای خودم یک « معیار سنجش»، یا نوعی«دفتر یادداشت» باشد، تهیه کردم.
مثلاً سعی میکردم به طور دقیق مطالبی را که به نظرم مهم و اساسی بودند، و میبایست مرتباً یادآوری کنم را در یادداشتم بنویسم:
• رجوع به اصول اساسی
• سعی در شناخت خود
• توجه دقیق و صادقانه نسبت به دیگران
• مهمل نبودن در دنیا
ضمناً علایم و شاخصهایی را در نظر گرفتم، مثلاً به خود میگفتم: «خدا مرا بدون هیچ قید و شرطی با محبتی بینهایت دوست دارد و هیچگاه مرا فراموش نمیکند». البته ممکن است بعضی افراد بگویند که این جملات همانهایی هستند که در کتب مذهبی استفاده شدهاند، اما آنها در دعاهای «من»، حقیقت و عمق و معنایی تازه پیدا کرده بودند. هر وقت آنها را بیان میکردم، احساس میکردم از سنگینی اعتقادات خشک و حس گناهکاری که دست و پایم را بسته بود ولو به اندازهی ذرهای آزاد شدهام. اعتقاد به اینکه محبت خدا بیقید و شرط است، سبب میشد احساس کنم که میتوانم و وظیفه دارم با ترس خود مبارزه کنم و با اطمینان به این واقعیت که او همیشه با نیکخواهی حاضر بوده است و همیشه نیز حاضر خواهد بود، پیش بروم.
همچنین سعی میکردم برای کلماتی که به کار میبردم، تصاویری را در ذهنم مجسم کنم، مثلاً در انجیل میگوید: ما باید در مقابل خدا با همان اعتماد و اطمینانی که کودک در کنار مادرش بازی میکند، رفتار کنیم. به او اطمینان داشته باشیم. با تجسم این حالت احساس میکردم این اطمینان در من ایجاد میشود.
این نوع عبادت، سه تأثیر داشت : اول، مثل گذشته دعا خواندن برایم مشکل نبود. دوم، متوجه شدم که وقتی صداقت و توجه با هم توأم شوند، میتوانیم معنای حقیقی کلمات را بفهمیم. من اولین قدمها را در این راه برمیداشتم، و دروناً احساس میکردم که باید در همین جهت ادامه دهم. خیلی زود متوجه اثر اول دعا شدم، ولی دومین اثر را بعد از مدتها در خود احساس کردم. موقعی که کمکم فهمیدم که چیزی در وجودم تغییر کرده است، ولی این تغییر آن قدر ظریف و درونی بود که بیانش مشکل است. گویی به طور ناخودآگاه «کاری» صورت گرفته بود که فقط تأثیراتش را میتوانستم درک کنم. مانند این بود که عالم معنا به من نزدیکتر شده بود.
اما اثر سوم، برایم غیرمنتظره بود. دعاهایی که از یاد برده بودم را دوباره از سر گرفتم. این دعاها دیگر بیروح و بیاثر نبودند. کلماتشان طعم داشتند، واقعی بودند، دلم میخواست آنها را دوباره بشنوم و تکرار کنم.
با صحبت از این دعاهای «مطابق با روحیهی هر کس»، به هیچ وجه نمیخواهم، بدعتگذاری کنم و یا به این کارم اصالت دهم. فکر میکنم که واقعیت فردی هر یک از ماست که باعث میشود به چیزی مافوق خود دسترسی پیدا کنیم. این «من» هر قدر هم ناچیز باشد، برای هر کس تنها نقطهی حرکت است، اگر از آن نقطه حرکت نکنیم، خلاف جهت خواهیم رفت و یا فقط هر چیزی را تقلید و تکرار میکنیم.
من به این نتیجه رسیدهام که برای دعا خواندن روشهای متعددی وجود دارند، ولی در هر کدام از این روشها، صداقت و توجه مؤثرند و اهمیت دارند.
شاید این مقاله کوتاه سبب شود که دیگران نیز تجربهشان را در این مورد بگویند. به نوبه خودم اشتیاق زیادی به خواندن این تجربیات دارم.
برگرفته از سایت e-ostadelahi.fr
**************************
۱- ترز مقدس Sainte Thérèse de l’Enfant Jésus
با سلام و تشکر،به نظر من این نوع دعا کردن به نوعی صحبت کردن با خداست به زبان خودمان همانطور که با یک عزیز درد و دل می کنیم بدون پیرایه و دستور ادبی.
مانند این دعای زیبا:
>>خدایا من تنها نیستم تو با منی، خودت مراقب من باش،پس از چه بترسم؟ تو خیرخواه منی<<
با سلام
در آثارحق ۲، استاد الهی مطالبی بسیار زیبا راجع به دعا و ذکر دارند که مشخص مینماید که ذکر می باید دعا نباید لقلقه زبان باشد و باید بخشی از ذاکر گردد. در خصوص دعانیز مهم است که از خالق چی می خواهیم، اگر ایمان داشته که وجودی مدبر و حکیم بر ما اشراف دارد، پس دعا صرفاً بر این قرار می یابد که از او در خصوص رسیدن به کمال کمک بخواهیم و برای دیگران نیز برای رسیدن به کمال دعا کنیم.
با سلام خدمت همه دوستان،
به سادگی میتوانم بگویم که مطالب مقاله فوق به قدری به احوال من نزدیک بود که در حین خواندن و حتی اکنون که این سطور را مینویسم دگرگون و منقلبم. وقتی بیاد میاورم که چگونه به سادگی (همانطور که در مقاله به آن اشاره شده و قبلا” هم به صورتهای مختلف به ما آموزش داده شده است) میتوانم خود را در آغوش خدا انداخته “در حین انجام وظیفه و حفظ حقوق در همه موارد” و نتیجه را به او بسپارم و تنها سعی کنم با او صادق و مخلص باشم و در این حال آنطور که از درونم میجوشد دعا بخوانم و با او راز و نیاز کنم
با تشکر HSH
با تشکر از مقاله جالبتان .من اخیرا خیلی به اینکه چرا باید دعا کنیم فکر می کنم و متاسفانه هنوز به جوابی در خور فهم خود نرسیدم. اگر باید یاد گرفت که خواسته نداشته باشیم و خدا را برای خودش دوست بداریم و هرانچه او بخواهد اتفاق می افتد دیگر چه نیازی به دعا کردن است؟
من فکر می کنم بی انگیزه شدن من در دعا کردن ریشه در معنویت سنتی من دارد” دعا می کنم تا براورده شود” و اگر نشد !!!
در هر حال می خواستم از دوستان خواهش کند که مرا راهنمایی کنند که چگونه کیفیت دعاهای خود را تغییر دهم تا اگر انچه خواستم و نشد نا امید و بی انگیزه نشوم و یاعملا چه جهت و سویی باید به عبادات و دعا های خود بدهیم تا برای سلامت روحمان مفید باشد. متشکرم
با تشکر از متیس عزیز بخاطر ترجمه و درج این مقاله و سایر مقالات مندرجه درایام گذشته، متن آخرین مناجات حضرت استاد به یقین بسیار جالب و جامع است . بنده هم در گذشته تجربه تقریبا” مشابه مقاله فوق داشته ام، نمیدانستم چگونه با خدا صحبت کنم؟ یااو را چگونه تصور نموده وبا چه نامی صدا کنم؟بعدها در آثارالحق ۲ خواندم که حضرت استاد به یکی از افراد در خصوص مطلب پیش آمده میفرمایند ، تو بابا داری عزیزم ، جرقه ای در ذهنم زد و قلبم از خشحالی به طپش افتاد ، زیرا که گمشده اش را یافته بود، بخود گفتم چه زیبا و خوش است اگر بتوانم با بابای مهربان و خیرخواه مطلق خویش بسان کودکی صادق ، صحبت و درد دل نمایم، با یاد و توجه به او در هر لحظه و مکانی ، در کنارش و یا آغوشش آرام بگیرم ، زیرا مطمئنم که بابای آگاه و دانا و توانای مطلق مهربانم ، بهترینها را برایم رقم خواهد زد. حال اورا با کلمه باباجان میطلبم .
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما زحمتکشان metis. تجربه ی زیبایی بود و بسیار آموزنده.یکی از دوستان میگفت:هر وقت درگیر مشکل یا موضوع خاصی بودم (مثلا:کنکور داشتم,نیاز پولی داشتم,بیمار بودم,پدر یا مادرم در بستر بیماری بودند ,یکی از عزیزانم فوت کرده بود,به دنبال شغل مناسب یا خانه میگشتم و……)خیلی دلم میخواست کسی برای موفقیت و برطرف شدن مشکلاتم دعا کند ,چون دعای دیگران در حق یکدیگر زودتر اجابت میشود,به همین دلیل بعد از آنکه مشکلات و گرفتاریهایم حل میشد در حق تمام کسانی که آن مشکل را داشتند دعای خیر میکردم این کار تا جایی ادامه پیدا کرده که امروز در حق بیماران,بیکاران,دانشجویان,فقرا,سربازان,پشت کنکوریها,کسانی که در معرض امتحانات معنوی قرار دارند,جوانان در شرف ازدواج و…. دعا میکنم. این تجربه باعث شد من هم علاوه بر خواندن مناجات حضرت استاد و طلب خیر کردن برای جمیع مخلوقات ,برای هر کسی هم که در نظرم می آ یدکه مشکلی دارد,دعای خیر کنم.
سلام
نمی دانم که جایز باشد گفتن این موارد یا خیر… نمی دانم؟
گفتم این دفعه قبل از ابراز محبت ها و تعریف و تمجید ها و خسته نباشیدهای دوستان که به عنوان نظر منتشر میشه – که نمی دانم واقعا قسمت نظرخواهی اصلا برای ۱ همچین چیزی گذاشته شده یا نه!؟ اما بعید می دونم که هدف این بوده باشه! (بعضی از دوستان شاید نمی تونن جلوی ابراز احساساتشان را بگیرن، اما به منافع و مضرات برخوردی که دارند فکر کردند یا نه؟ اون را هم نمی دانم)
خلاصه قبل از شروع آماج الطاف و محبت های دوستان، در مورد مقاله حاضر بگم که اگر واقعا نظر جناب لوییس اینکه “به هیچ وجه نمیخواهم، بدعتگذاری کنم و یا به این کارم اصالت دهم…” بهتر بود سبک و سیاق دیگری را برای انتشار و ابراز به اصطلاح صرفا نظر شخصی شون انتخاب می کردند که به نظر بنده کاملا بدعته! شاید معنی بدعت را نمی دانم… نمی دانم؟ شاید هم فکر میکنند که مقالات حاضر در اینطور جایگاهها از دید مخاطبین فاقد سندیت حتی بطور نسبی می باشد که کاش اینطور بود، اما از دفاعیات و توجیهات دوستان از مطالبی که در گذشته منتشر شده و بعضا چندان صحت و سقم آن روشن نیست، اینطور بر نمی آید… متاسفانه دوستان به مقالات موجود در این گونه سایت ها با همان دیدی نگاه می کنند که به کتب معنوی و الهی نظر دارند که به نظر من کاملا تفاوت می کنند، نمی دانم؟
– پس ترکیب اعداد و حروف مناجات ها و ادعیه چی میشه؟ پس انشا الله باید منتظر مناجات شماره ۱۱ هم باشیم، چرا؟ چون صداقت بیشتری ممکنه داشته باشه، یا تلقین بیشتری را از محبت الهی به فرد یادآور بشه؟! نمی دانم؟
– اگر احساس رضایت و توجه بیشتری می کنیم، یعنی سوپراید ماست که منشاء این احساسه؟ آیا قابل اثباته؟ نمی دانم؟ اگر خدای ناکرده منشاءاین احساس اید مان باشد، سیر ما به جلو هست یا عقب؟ نمی دانم؟ که ایشان می فرمایند:”این «من» هر قدر هم ناچیز باشد، برای هر کس تنها نقطهی حرکت است، اگر از آن نقطه حرکت نکنیم، خلاف جهت خواهیم رفت و یا فقط هر چیزی را تقلید و تکرار میکنیم…”
– آیا برای رسیدن به رشد و تعالی روحی مگر در ابتدا راهی بجز تلقین و تکرار وجود دارد… نمی دانم شاید هم باشد؟ شاید اینکه در تکرار اثر هست نیز منسوخ شده! نمی دانم؟
– بعد از این مقاله فایده مناجاتها و ادعیه ای که میراثی است از بزرگان معنوی حال و گذشته را دیگر نمی دانم؟ یعنی آنکه اینها قابلیت تمرین و تکرار را توسط شاگردی مبتدی نداشته و فقط به کار کارآزمودگان ماهر و پیشرفته می آیند، پس شمول تعالیمات معنوی درباره هر فردی در هر سطحی چه می شود؟! نمی دانم…؟
و هزاران نمی دانم دیگر…
برای تاکید بیشتر از دوستان خواهش می کنم این مورد را مد نظر داشته باشند، به نظرمن نقطه نظراتی که در این مکان جهت مطالعه دیگران قرار داده می شود، خیلی با آن مطالبی که در کتب الهی مطالعه فرموده اند، به لحاظ سندیت متفاوت است! شاید در بعضی مواقع در مورد کتب، چنانچه مطلبی در ظاهر با منطق و فکر ما جور در نیاید، توجیهش کنیم، اما به نظر من در مورد مطالب این سایت چنین حرکتی که به کرات در نظرات دوستان دیده می شود، خطاست! بهتر است درپی کشف و یافتن حقیقت و استفاده درست از آن باشیم.
با سلام و تشکر فراوان از اوئیس و مدیسه به خاطر این مطلب جذاب و شیرین.
من هم این روش گفتگوی خودمانی با خدا را تجربه کرده ام و بسیار هم مفید بوده است. هرچند مدتی است به دلیل مشغله و خستگی، شب ها نمی رسم دعا کنم و همینطور با دعایی مختصر به بستر خواب می روم. احساس می کنم که دیگر کسی سراغی از من نمی گیرد و احساس مبهمی دارم. کمک های او را دریافت می کنم اما احساس می کنم دیگر کسی با من گفتگو نمی کند. امیدوارم بتوانم دوباره برای گفتگو با خدای مهربان(پدر مهربان) وقت بگذارم. ضمناً با این نکته «صداقت» در دعا صد در صد موافق هستم. گفتگوی خودمانی به پرورش صداقت کمک می کند.
ممنونم
با سلام
مثل همیشه مطلب جالب، خواندنی و مفیدی بود که البته سوالاتی را نیز برای من پیش آورد. عدم تمر کز و توجه کافی در هنگام دعا خواندن از مشکلاتی است که من (و چه بسا خیلی از افراد دیگر) با آن روبرو هستم. چه بسیار مواردی که مناجات استاد الهی را شروع کرده ام و از اواسط ان بعد از “ولضالین”، بسم اله الرحمن الرحیم دیگری گفته و وارد سوره توحید شده ام! از طرف دیگر من هم تجربه مشابهی در رابطه با ایجاد یک دعای اختصاصی برای خودم دارم و که به نظرم تا حدی مفید هم بوده است ولی مسئله اینجاست که به عنوان مثال دعای مناجات استاد یا سایر دعاهایی از این دست، بواسطه اینکه از طرف یک مقام برزگ معنوی بیان شده اند هم بسیار بسیار جامع تر و مفید تر هستند و هم اینکه اصولا دارای اثر کلام خاصی می باشند.لذا به این دلائل، دعای اختصاصی خودم را اگر چه با توجه نسبی همراه بود جدی نمی گرفتم و هیچوقت هم فکر نمی کردم خواندن با توجه این دعا بتواند پیش نیازی باشد برای حفظ تمرکز و توجه بیشتر در هنگام خواندن مثلا مناجات استاد. سعی می کنم این مطلب را با نیت دستیابی به توجه بیشتر در هنگام دعا خواندن اجرا کنم و از تاثیرات آن استفاده نمایم.
ولی یک سوال باقی می ماند و آن مسئله بدعت است و اینکه اگر شخصی توصیه ای می کند که تا کنون به آن اشاره نشده، در چه صورت این توصیه و روش جدید بدعت است و در چه صورت بدعت نیست؟ آیا صرفا نیت شخص که نخواهد بدعت گذاری کند برای رد این مسئله کافی است؟ چون در آثار الحق گفتاری است که نقل به مضمون بدعت در اجرای یک کار خوب را هم رد می کنند. کوتاه سخن اینکه اصولا ملاک بدعت بودن یا نبودن یک توصیه چیست؟
با سلام مجدد. مطلبی را می خواستم اضافه کنم؛
گفتگو با خدای خود را با مرور اتفاقات و کارهای آن روز شروع می کردم و درباره این موضوعات صحبت می کردم:
۱- شکر گذاری به خاطر نعماتی که داشتم و نعمات و کمکهایی که در طول آن روز دریافت کرده بودم
۲- معذرت خواهی به خاطر خطاهایی که در طول آن روز مرتکب شده بودم
۳- طلب خیر و کمک اشخاصی که در آن روز برخورد داشتم(همه)
۴- و چند دعای همیشگی مثل طلب خیر برای همه، شفای بیماران و …
مرسی
با تشکر از مقالهٔ زیبا و راهگشایتان!
واقعاً به نکات ظریف و حساسی اشاره کردید. چرا با دیگران میتوانیم مکالمه زنده برقرار کنیم؟ چون حضورشان را حس میکنیم و این حسّ ایجاب میکند که به کلماتمان توجه و دقت کنیم تا بتوانیم منظورمان را برسانیم و در ضمن جواب هم بگیریم. صد البته اگر صداقت داشته باشیم, هم مکالمه ادامه پیدا میکند و هم به مرور زمان عمیقتر میشود. خودم شخصاً وقتی از زبان و کلمات بزرگان معنوی میخواهم با خدا حرف بزنم تقریبا همیشه ناموفق میشوم. چون کلمات از فکر و قلب من تراوش نکرده، بنابر این طبیعی است که مراتب یک مکالمهٔ زنده را هم نداشته باشد. البته بارها هم پیش آمده که وقتی از اعماق وجودم “او” را در کنار خودم حسّ کردهام و به زبان خودم و صادقانه با “او” حرف زدهام آنوقت هنوز جملهٔ اولم هم به پایان نرسیده که منقلب شده و اشک در چشمانم حلقه میزند و دقیقا هر جایی ممکن است اتفاق بیفتد. در همچنین حالتی تا ارتباط قلبی برقرار است، بلا فاصله برای دیگران دعا میکنم تا شاید حد اقل از این طریق نفعم به دیگران برسد. در ضمن، همانطور که شما اشاره کردید، با همین آمادگی میتوانم دعای همیشگیام را تا به آخر با تمرکز بخوانم. ایکاش میتوانستم این آمادگی را همیشه و در همهٔ کارهایم داشته باشم. البته با دعای شما دوستان.
با توفیق در حسّ و مشاهدهٔ همیشگی حضورش
من در کودکی دعا را مطابق شریعت دینم بجا میاوردم. نماز میخواندم ولی زبان آنرا نمی فهمیدم و فقط لقلقهء لسان بود. کمی بزرگتر که شدم از آن فاصله گرفتم. همه اش برای زبان دعاها نبود، مقداری بخاطراینکه جواب سئوالاتم را از گردانندگان دین نگرفتم و مقداری نیز بخاطر بلوغ و بیدار شدن نفس بود. بعدها بود که دلیل این دوری را در تعلیمات استاد متوجه شدم. «لذات ظاهری ضد لذات معنوی است». سالها گذشت اینجا کسی مرا به دعا خواندن مجبور نمی کرد. فقط یاد گرفته بودم که سر ساعت بخصوصی به خدا توجه و با او راز و نیاز کنم. به مرور زمان مطالبی را درک میکنم و به او نزدیکتر میشوم. مناجات دهم استاد را خیلی دوست داشتم و دارم. هم درک اش میکنم، هم از آن اثر میگیرم و از زیبایی کلام اش لذت میبرم. دعایم را آنچنان که هست میخوانم، ولی بعد از دعایم هر طور که دلم میخواهد با او راز ونیاز میکنم. گاهی دعایم را فراموش می کنم، گاهی نیز که حالت لقلقهء لسان به خود میگیرد، آنرا قطع میکنم. اما راز و نیازم بجای خود باقی است. بنظرم دعاهایی که بوسیلهء بزرگان توصیه میشود، دارای ترکیبات ِ مخصوص و اثرات ِ مخصوصی است. به همین دلیل فکر می کنم بهتر است هر دعایی آنچنان که گفته شده اجرا شود. پس از آن اگر راز و نیاز خصوصی به دلخواه انجام شود، هر دو فرم را در هم آمیخته و استفادهء بیشتری خواهیم برد. از روزی که با متیس بلاگ آشنا شده ام، میزان توجه ام بیشتر شده و بیشتر هم مطالعه معنوی میکنم. خدا خیرشان بدهد.
سلام بر همه
من شخصا ترجیح می دهم دعاهایی را بخوانم که از استاد است چون اثری معنوی دارند: مثلا از کتاب:
ٌWords of Faith – Prayers of Ostad Elahi
ای خداوندا! از تو فقط رضایتت را می خواهیم
سعادتی را می خواهیم که همیشه به یاد تو باشیم
همیشه در قلبمان تجلی نور ایمان تو را داشته باشیم
خدایا! از یاد خودت غافلمان نکن
فریب این دنیای بی سر و ته را نخوریم
تو عادل هستی اما کریم و رحیم هم هستی
اگر بخواهی ما را شامل عدالت کنی وای بر ما
پس امید است ما را شامل کرم و رحمتت گردانی
سلام بر همه
مطالبی که من یاد گرفته ام و سعی می کنم موقع دعا خواندن عمل کنم
وقتی با خدا صحبت می کنیم خدا به ما انرژی می دهد: برای تقویت ایمان – انگیزه مبارزه با نفس اماره – محافظت در مقابل نیروهای منفی و ….
شرط گرفتن این انرژی به صورت حد اکثر:
توجه: که توسط تجسم امکان پذیر است: انگار کسی جلویمان نشسته و داریم با او صحبت می کنیم و کلماتی را که بر زبان میآوریم معنی اش را می دانیم و عمل می کنیم
نیت: با صداقت نه با ریا و دو رویی = فقط برای رضایت او
نظری که دست نشانده داده است خیلی درست و بجاست فقط چرا آنقدر نمیدانم……نمیدانم در آن گذاشته شده؟
به نظر منهم اکثر نظرات حاوی جملات و یا کلماتی است که خیلی شخصی و درونی است و ربطی به موضوع مقاله ندارد.
ضمنا مقالۀ حاضر(دربارۀ دعا خواندن)را خیلی مثبت می بینم .
کلمات هم مانند ما هستند! شخصیت دارند! انرژی دارند! مثل ما جسد و روح دارند! جسدهاشان مهم نیست روحشان را باید چـــشـــیـــد
با سلام
بسیار از مقاله زیبا و مفیدتان سپاسگزارم.
در کامنت دست نشانده به چندین موضوع در کنار هم اشاره شده است. که هر کدام موضوع بحثی جداگانه است. در اینجا به مطلبی که در مورد دعا موضوع این مقاله مطرح شده اشاره میکنم. دعا برقراری رابطه با خدا است و هر کس به هر روشی که بخواهد میتواند این رابطه را برقرار کند. با این وجود در این مقاله اگر با دقت خوانده شود میبینیم که نویسنده کاملا سعی دراد اثرات دعاهایی را که بزرگان معنوی گفتهاند درک کند و برای اینکار روشی را انتخاب می کند که خود را به آن مرحله برساند یعنی با دعاهای خصوصی خود را آماده میکند. و با دنبال کردن چنین روشی در انتهای مقاله به اثر سوم دعا میرسد که میل به خواندن دعاهای بزرگان است. در ضمن اینکه اگر کسی مناجاتی شخصی داشته باشد و آن را بخواند چه اشکالی دارد. مگر ما مناجاتی از شاعران و سایرین در وصف خدا نداریم، آیا خواندن مناجات عطار دلیل بر بیاعتنایی و یا بدعت بر مناجات حضرت علی است؟ یا اینکه هر کس میتواند با زبان خود وصف خدا گوید. انتقاد از خواندن دعاهای خودساخته مرا به یاد داستان موسی وشبان انداخت که همه داستان آن را میدانیم. استاد الهی در کتب خود بارها به اینکه « در دعا عمده اتصال قلب است به آن مبدأ به هر حال و لسانی باشد….»اشاره کردهاند و در گفتار ۱۶۰۲ که به علت طولانی شدن فقط جملهای از آن را در بالا آوردم تعریف می کنند در سلطان بودند ویکی از دروایش قادری ذکری میکرد و استاد از عشق آن شخص، منقلب شدند و نتیجهای گرفتند که در در طی ۳۷ روز ریاضت نگرفتند. و باز در گفتار۱۶۰۸ داستانی مشابه . این گفتارها و داستان ها در اثارالحق بسیار آمده که اشاره به همه اینجا غیرممکن است. این گفتارها همه حاکی از این است که در دعا فقط توجه مهم است. در خاتمه به گفتار دیگر از استاد اشاره می کنم که فکر کنم مطلب را روشن میکند. «هر چیزی که از حالت قشری و خشکی در بیاید، اثر میگذارد. بسا دیدهام اشخاصی که در بسترند، اما به هر جهت میغلطند میگویند « یا خدا » و با او راز و نیاز میکنند. برعکس، فلانکس بیدار هم شده، وضو هم گرفته و با قرائت صحیح و غلیظ هم نماز میخواند، ولی تمام حواسش جای دیگر است. آیا این دو، قابل مقایسه هستند؟ خیر، بلکه آن اولی دعایش بسیار مقبول است و دومی فقط اجر زحمت جسمانیاش را دارد».
با سلام
دست نشانده ی عزیز من با نظر شما مخالفم…
این مثال رو مطرح می کنم. به نظر شما اگه یکی بگه در دیگران بگرد و خصلت بدی رو پیدا کن بعد در خودت نگاه کن ببین اون خصلت رو داری یا نه؟ بدعت هست؟ به نظر من این یه راهکار مفید محسوب میشه نه بدعت.
با تشکر
سلام با تشکر از همه دوستان
یک تجربه:
مادر بزرگ پیری دارم که در شهرستان زندگی میکند وبسیار مقید و معتقد به شریعت میباشد و تمام احکام و اداب شریعت را مو به مو اجرا میکند و به ما نیز توصیه میکند که همان کارها را انجام دهیم. من هرگاه که به خانه آنها میروم به حرکات و عبادات او بسیار توجه میکنم. میبینم بعد از بجا آوردن تمام اداب عبادی خود کنار سجاده نمازش مینشیند و با زبان و لهجه ساده خود مدتها با خدا صحبت میکند. اول شکر و ستایشش میکند ( به قولی قربون صدقه اش میرود)بعد خواسته هایش که عموما برای فرزندانش میباشد را با خدا درمیان میگذارد. متوجه میشوم این حال و هوا و صداقت گفتاری که این رازو نیاز آخر نمازهایش است بیشتر به او انرژی میدهد و ارتباط او را با خدایش قوی تر میسازد تا عباداتی را که شاید بصورت عادت و یا اطاعت هشتاد سال است که دارد انجام میدهد.
حال هرکس میتواند به هر زبانی و با کمک هر مطلبی دعا بخواند. میتواند مناجاتهای استاد را بخواند یا با زبان خودش راز و نیاز کند مهم صداقت در بیان و حس و حال ما در ان زمان است. من شخصااز طریق مناجات استاد الهی ارتباط بیشتری با خدا برقرار میکنم تا اینکه خودم بخواهم جملاتی را کنار هم بگذارم و دعائی بخوانم.همیشه در ذهنم این بوده که دعا به نوعی دعوت و دیالوگ دونفره بین من و یک نیروی برتر است و در این دیالوگ جملاتی را بهتر و زیباتر و جامع تر از دعای استاد نتوانستم پیدا کنم .
نظرات کاملا شخصی بود
با عرض سلام
قبل از هر کاری تشکر می کنم از اینکه زحمت ترجمه و قرار دادن این مقاله را در سایت کشیدید تا وسیله ای باشد که مساله توجه به مبدا را به ما یادآوری و متذکر شوید.
مطالب دوستان را خواندم و استفاده کردم. شخصا فکر می کنم همانطور که سایرین هم فرمودند خواندن مناجات ها یا دعاهایی که از بزرگان گذاشته شده است به دلیل شخصیت معنوی ایشان و اثری که به آن دعا داده اند اثر خاصی دارد.. باعث خیر و برکت میشود و تمامی خواسته هایی که اجازه داریم از درگاه الهی داشته باشیم در آنها ذکر شده است. اگر کسی بتواند از آنها استفاده کند که فبها ولی اگر نتواند, اینکه خودش با خالق مکالمه ای داشته باشد بهتر از این است که هیچ مکالمه ای نباشد یا اگر عبادت به طرق خاصی را نمی پسندند به نظر من داشتن یک گفتگوی ساده با خالق بهتر از این است که به طور کل خودش را از ارتباط با خالقش محروم کند.
اگر بتوانیم در کنار دعاها و مناجات ها, صحبت صادقانه, صمیمانه و عاشقانه با ذات الهی هم داشته باشیم بسیار مفید و موثر و عالیست. در نوشته یکی از دوستان خوانده بودم که خوب است هر روز زمانی را به مغازله با ذات الهی قرار دهیم. من این کار را شروع کردم و تقریبا هر روز انجام می دادم. ممکن بود آن روز سایر عباداتی هم که معمولا سعی می کنم انجام بدهم را انجام میدادم یا خیر.. می توانم بگویم که این صحبت عاشقانه با او بسیار برایم موثر بود.. می گفتم خدایا مشکلات و سختی های زندگی هر چه که هست, هست … سختی ها می آید و میرود ولی دلم می خواهد همیشه عشقت در وجودم باشد…. و خلاصه مدتی شاید در حد ۵ دقیقه صحبت عاشقانه و صمیمانه فارغ از مشکلات زندگی و خواسته های بی پایانم داشتم و به قدری انرژی مثبت از این کار می گرفتم و می گیرم که حد ندارد.. احساس صمیمت و علاقه ام بیشتر شده است و احساس علاقه مبدا یا اینکه با دلسوزی به فکر من و آینده ام هستند در من بیشتر شده است.
با گفتن این مطالب فقط خواستم این را بگویم که اگر هدف از عبادت, دریافت انرژی الهی برای رشد روح و برقرار کردن ارتباط نزدیک با خالق باشد آیا اینگونه صحبت کردن با او ما را به این هدف نمی رساند؟ آیا آن عبادت لقلقه زبانی که در ضمن آن, دسته کلید گم شده مان, انگشتر غیب شده مان و راه حل هر مشکل دیگرمان را پیدا می کنیم موثرتر است؟؟
در ضمن در جواب دست نشانده خواستم عرض کنم تشکر کردن کار عجیبی نیست. وقتی انسان خودش را مدیون احساس می کند تشکر کردن کمترین و کوچکترین راه قدردانی است که فکر می کنم از دوران کودکی همه والدین سعی می کنند این مطلب را برای فرزندانشان جا بیندازند. بنابراین اگر کسی تشکری می کند یا آماج الطاف و محبت های دوستان, دلیلش این است که فرد خودش را در مقابل لطفی که به او شده است مدیون احساس می کند حال این لطف می تواند جواب سوالش باشد یا رفع ابهامی که برای او وجود داشته است و یا تشکر کند از اینکه مطلبی به او آموخته شده است و یا یادآوری شده است. و بدون اینکه قصد هیچگونه بی احترامی به فردی را داشته باشم باید عرض کنم که این کار از ساده ترین, ابتدائی ترین و رایج ترین اصول ادب, تربیت, نزاکت, انسانیت و قدرشناسی است.
مساله دیگر هم مساله “پس نگری ” است که می توانیم در مورد آن بیشتر بخوانیم .چرا در مورد معنویت فقط به گذشته نگاه می کنیم و فکر نکنیم که در زمان ما هم خدا ممکن است معنویت را برایمان به روز کند؟ مگر ما از آدمهای آن زمان کمتر هستیم یا خلقتمان تغییری کرده که دیگر خدا دورمان را خط قرمز کشیده است؟ بنابراین به نظر من اگر منتظر مناجات شماره ۱۱ باشیم خیلی بهتر است تا اینکه فقط به گذشته نگاه کنیم.
من فکر می کنم مطالبی که به عنوان مقاله در اینجا گذاشته میشود با مفاهیم و مطالبی که در کتب الهی مطالعه شده فرقی ندارد البته به شرطی که اصلا ما آنها را هم درست فهمیده باشیم و هدف از آنها را بدانیم.
در مورد مطالب گفته شده از دوستمان دست نشانده
می خواستم بگم که با نظرشان موافق نیستم.
به نظر من در این مقاله سعی شده بود که به خلوص نیت در عبادت وتوجه تمرکز و کیفیت عبادت شخصی و اثر بخشی عبادتی که شخص در ان از عمق دلش می گوید تأکید شود.
و منظور نفی عبادات مرسوم نیست.
مثلآ برای خود من بارها پیش امده که بعد از عبادت ثابت معمولی به زبان خودم با خدا راز و نیاز کرده ام که خیلی اثر بخش بوده و توجه وانرژی بیشتری برای من به همراه داشته و البته بارها شده که جملات همین دعاهایی که روزمره می خوانیم بسیار یرایم اثر بخش بوده و به نظر من این دو مغایرتی ندارند هر کدام در جای خود با ارزش اند.
در عبادت اصل توجه و خلوص نیت است.
و توصیه شده که در هر حالی و با هر زبانی و هر جایی که شخص می خواهد به هر شکلی توجه و عبادت داشته باشد.
در عبادت و راز و نیاز با خدا ظواهر و اسلوب و چهارچوبها هرچند هرکدام خواصی دارند ، شرط نیستند و اصل همان ارتباط قلبی است.
صبا کامنت بسیار خوب و روشنی داده ضمن این که هنوز با جملاتی از کامنت دست نشانده که از لحن بعضی نظرات انتقاد میکند، موافقم.
با سلام و عرض ادب خدمت دوستان عزیز
در مورد سئوالاتی که دوست عزیز “مریم ی” برایتان پیش آمده، نکاتی به ذهنم رسید که البته خودتون هم میدانید و فقط حکم یادآوری را دارد، ذکر میکنم. گفته بودید:
۱- “اگر باید یاد گرفت که خواسته نداشته باشیم … دیگر چه نیازی به دعا کردن است؟” تا جایی که از تعلیمات “استاد” فهمیدهام: دعا، خواص، فوائد و اثرات بسزایی دارد.
** حضور خدا را یادآوری میکند
از آنجائی که بشر فراموشکار است، یک یادآوری، حتی کوچک، میتواند نجات دهنده باشد. مجسم کنید که کلید منزل خودتان را روی پیشخوان یک فروشگاه جای میگذارید و با کلی خرید به طرف منزل برمیگردید تا خودتان را برای پذیرایی از میهمانانتان آماده کنید. حالا میتوانید متوجه شوید که تمام درد سرها، شرمندگیها و خسارتهای احتمالی را که برای ورود به منزل خودتان متحمل میشوید را میتوانستید با یک یادآوری کوچک، خنثی کنید. پس یادآوری بجا، نقش بسیار مهمّی در روند زندگی روزمره (مادی و معنوی) ایفا میکند و از خسارات و زیان و ضررهایی که در بعضی مواقع غیر قابل جبران هستند، جلوگیری میکند.
** نزد خدا، ایجاد استحقاق برای دیگران و خود میکند
یعنی از موقعیت، امکانات و حالاتی که لیاقتش را کسب نکرده بودم، برخوردار میکند. و همانطور که از اثرات دعاهای خالصانه و صادقانه دیگران در مورد خودم استفاده میکنم، من هم به نوبهٔ خودم وظیفه دارم در حد توانم به دیگران فایده برسانم و فقط مصرف کننده نباشم. این طرز فکر و عمل، جوامع و مجامع را به سوی نیکی، خیرخواهی و روشنی سوق میدهد و از اثرات آان استفاده میکنند.
۲- “در دعاهایتان به دنبال جهت صحیح و کیفیت مطابق با سلامت روح هستید.” باز تا جایی که از تعلیمات “استاد” فهمیدهام، اگر با خدا صادق باشیم، مثل صداقت بچه با بزرگترها، آنوقت همهٔ کارها با کیفیت میشنوند و همهٔ جهتهابه”خودش” ختم میشود. به عبارت دیگر، کیفیت و جهت، در صداقت ما با خداست و استواری در راهی که با “او” باز کرده ایم.
هر چه گفتم از برداشتهای شخصیم میباشد و از دوستان جهت تکمیل کردن موضوعی و تصحیح نقایص مطلب گفته شده، کمک و یاری میطلبم.
با تشکر و توفیق در کسب توفیقهای بعدی
در گفته های دوستان مواردی از دعای دهم و یازدهم استاد دیدم که من از چندو چون آن بی اطلاعم.اگر امکانش هست دوستان بیشتر راهنماییم کنن.سپاس
باسلام
دست نشانده عزیز مسئله دعا خواندن اصلا مسئله بدعت نیست ، امری است که هر کسی به هر زبانی ، به هر فرهنگی به هر سنی می تواند با خدای خود ارتباط برقرار کند و با او درد دل کند . چیزهایی که استاد در آثارلحق تجربه کرده اند و نوشته شده است ، تماما خود ایشان تجربه کرده اند ، و به نتایج مثبت آن واقف شده اند ، برای اینکه من و شما دیگر آن زحمات رانکشیم و فقط به آن عمل کنیم ، و از اثرات مثبت آن ذخیره سازی کنیم برای پرورش فکر . اصلا قسط حکایت و داستان نیست ، تجربه هایی است که باید به آن تعمق کرد و کلید طلایی هر نوع عمل را یافت و شش اسبه پیش رفت . در آثارلحق استاد گفته اند که می خواستند با خدا راز و نیاز کنند ، فکر کردند بروند بابا کوهی ، و به متولی آنجا گفتند که من می روم به اطاق شما و مشغول دعا می شوم نگذار کسی مزاحم شود ، که دو نفر خانم می آیند و سر بسر متولی آنجا که قریب صد سال داشت می گذارند ، از آنجا برمی گردند و به پشت بام می روند باز همسایه ها دورهم هستند و باز نمی تواند خلوت کد و راز و نیاز کند و… این یک حکایت و داستان نیست ، بلکه درسی است که ایشان تجربه کرده اند و برای من و شما بیان می کنند ، تا ما یاد بگیریم که باید در درون خودمان ، در قلب خودمان با او خلوت کنیم و کینه ها و بغض ها را کنار بزنیم و جای خدا را باز کنیم تا نور او در قلب بتابد . من حالم خوب نیست و موقعه دعا خواندن است ، اصلا نمی توانم تمرکز داشته باشم ، آیا مشکلی است که چند دقیقه بعد وقتی حالم مسائد شد با خدا صحبت کنم . ( خوشا آنان که دائم در نمازند ) خداوند زمان ، مکان ، رنگ ، بو ، ملیت و… خاصی ندارد ، او همیشه حاضر است بشرطی که ما به خودمان زحمت بدهیم و او را صدا بزنیم و در خانه خدا بزنیم ، او همیشه هست ، برای دست گیری ما ، ما باید دستمان را دراز کنیم تا دستش را بگیریم . آیا برای خدا فرقی دارد که دعاهای مرسوم ( نماز ، وقت اذان ، مسجد ، کلیسا و…) را به هر زبانی بخوانیم ، یا اینکه من دوست دارم به زبان و حال خودم با او صحبت کنم . مگر اصل توجه به خدا نیست ، یا او را شریک کردن در فکرمان ، در زندگی روزمره . دانشجویی به نیت اینکه بعدا به دیگران خدمت کند و فرد مثبتی برای اجتماع باشد ، می فرماید در حال عبادت است . چرا وقتی خدای زمان اینقدر عمل به معنویت را هموار کرده ، ما خودمان را در چهار چوب قرار می دهیم . ما اینقدر حال داشت باشیم که به خدا توجه کنیم واو را در کارهایمان شریک کنیم، برای بجای آوردن رضایتش ، همین کافی است ، این ما را در معنویت جلو می برد و در مراحل بعد هر کسی می فهمد که باید چکار کند. ضمنا در این سایت هر کس خودش را با درسهای استاد مقایسه می کند و تجربیاتشان را بیان می کنند ، حتما اشتباه هم دارد ، ولی ا این نظریات انشاءالله اشتباهات را با در نظر گرفتن مستند از کتب استاد اصلاح خواهیم کرد .متشکرم از اینکه حوصله کردید و نظرم را مطالعه می کنید .
با سلام وتشکر فراوان از مقاله بالا,
بنظر من همانطوری که در کتابهای اقای دکتر الهی هم نوشته شده,ادمها برای رشد روحشون احتیاج به انرژی دارند واین همون انرژی مافوق اعلی است, و بنظر من این نوع انرژی دریافتی است نه دادنی, که ما میتونیم توسط دعا خواندن همراه با حضور قلب ان رو دریافت کنیم.بنابر این دعا خواندن یکی از علائم رشدروح است.
نظر : آیا زمانیکه بکار بردن مکمل های غذایی پیشنهاد شد برای جذب مفید مواد غذایی که هر روز وهر وعده می خوریم همه اعتراض کردند که این بدعتی است برای نخوردن غذا؟ من از این مقاله اینطور برداشت کردم که به صورت تجربی و عملی چگونه می توانیم دعا هایمان را از لقلقه ی زبان در بیاوریم وبا آن انس بگیریم . حتی در آخر ذکر شده که دعاهای قبلی ام را هم که فراموش شده بود دوباره شروع کردم . مثال : آیا بکار بردن ویتامین D3 برای جذب بهتر کلسیم مواد غذایی بدعتی بود برای نخوردن غذا ؟ (البته بکار بردن این مثال کمکی بود برای اینکه بتوانم نظرم در مورد مطلبی که دوستمان گفته بودند :این بدعت است را بگویم نه اینکه دعا غذای اصلی روح است )تجربه:مدتی با اینکه دعایم را می خواندم اما یک ترسی در وجودم رخنه کرده بود واز همه ی کارها وتصمیماتم نگران بودم تا چند روز پیش تجربه ای داشتم بعد از اینکه دعایم را خواندم به پشتوانه ی او جرات کردم سر نفس دادبزنم :
که تو الان نمی توانی بگی خدا را نپرست اما مرا می خواهی با نگرانی های بی مورد مرا دلسرد کنی کدام خیری که در زندگی برایم بوده من برنامه ریزی کرده ام همه با برنامه ریزی او بوده و….. وبعد احساس گرما کردم وبا(( او ))صحبت کردم . امروز وقتی مقاله را خواندم دیدم این تجربه برای منهم مفید بوده است .
با سلام به همگی
آ ح گ ۷۰۹: عبادت فردی و خصوصی:
– به هر زمانی – به هر مکانی – به هر وضعیتی – به هر کیفیتی
– به هر عنوانی باشد ( به شرط توجه به مبدا ) خدا قبول می کند مثال: موسی و شبان
دید موسی یک شبانی را به راه – کو همی گفت ای خدا وای اله
تو کجایی تا شوم من چاکرت – چارقت دوزم کنم شانه سرت
دستک بوسم بمالم پایکت – وقت خواب آید بروبم جایکت
ای فدای تو همه بزهای من – ای به یادت هی هی وهی های من
…………
گفت موسی با که هستت ای فلان
گفت با آن کس که ما را آفرید – این زمین و چرخ از او آمد پدید
………….
وحی آمد سوی موسی از خدا
ما برون را ننگریم و قال را – ما درون را بنگریم و حال را
چونکه موسی این خطاب از حق شنید – در بیابان در پی چوپان دوید
عاقبت دریافت او را و بدید – گفت مژده ده که دستوری رسید
هیچ آدابی و ترتیبی مجوی – هر چه می خواهد دل تنگت بگوی
با سلام
قسمتی از نظر شما(دست نشانده) مرا یاد یادگیری موسیقی می اندازد، آیا می توان از شاگردی مبتدی انتظار آنرا داشت که با هر طریق و استیل دلخواه که نظر مبتدایانه او را جذب می کند در موسیقی پیشرفت داشته باشد؟ یا بعد از تثبیت استیلی نادرست در نحوه نواختنش، استادی آرایه های نادرست او را مجددا نوسازی کند؟
یا بیماری انچه را که خود فکر می کند درست است و او را آرامش می بخشد در مورد خود تجویز کند… سپس انتظار آنرا داشته باشد که از آنجایی که اصول اولیه را می دانسته در جهت صحیح دست به درمان خود زده و ادامه درمان را می تواند نزد طبیب حاذقی از سر گیرد، بی هیچ انحراف و اشتباهی…. که انحراف و اشتباه ممکن است بهای سنگینی برای او در برداشته باشد! همانطور که درموسیقی اصلاح یک استیل نادرست به مراتب سخت تر از یادگیری صعب و دشوار و ناخوشایند درست و اصولی آن از اول است، که در بعضی موارد نمی شود…
یا در معماری آن طرح و نمایی که برایمان صرفا جالب و آرامش بخش است، بدون درنظر گیری اصول پایه زیباشناختی، بدون در نظر گرفتن بافت شهری و طرح جامه شهرسازی، بدون در نظرگرفتن نظرات مکمل عمرانی و ساختمانی، اصول جغرافیایی، اپتیک و… بتواند بنای تشکیل نمای ساختمانی باشد؟
اگر می شود که… جالب است که بشود، اما وقایع شهادت متفاوتی را می دهند.
آیا می توان بدون گذر از مرحله اطاعت به عبادت رسید؟
آیا اگر شخصی با سیاق و ادبیاتی نادرست صرفا بخاطر آنکه ممکن است از جهاتی برای او اسان تر باشد، شروع به تمرین ارتباط با مبداء نماید، درست تر است؟ یا آنکه چون از نعمت هدایت برخوردار شده، چون استادی هست که تا جزیی ترین و خصوصی ترین نکات را(مثلا همین مناجات) نا گفته نگذاشته، خود را هر چند سخت باشد، هر چند فهم ان مشکل باشد، وادار به تفکر در ان نماید که شاید بشود نسبت به ان هم احساسی داشته باشد و روانا به آن چیزی که از صحتش مطمئن است تعلق خاطری کسب نماید…. چرا مناجاتهای استاد منتشر شد؟ مگر نه انکه راز و نیاز با معبود مسئله ایست کاملا شخصی!
!
بحث زمانی که از مبداء با من تماس می گیرند، و نمی خواهم خود را مقید الفاظ و کلمات و حالات و … کنم، جداست، اما فکر می کنم مقاله حاضر در مورد تمرین دعا کردن و برقراری توجه از سوی ماست نه تاکید بر آنکه زمانی که ارتباطی از آن سو شامل حالمان می شود، چه بکنیم؟ بجای بیرون، درون را خلوت کنیم.
فکر می کنم نظر اکثر دوستان متوجه آن توجه اهدایی که گاه هست و گاه نسیت بوده، تا تمرین دعا کردن بر اساس یک برنامه و سیلابس درست و مدون…
بنظر من تمام مناجات ها و ادعیه های موجود(که در نظرات بود) در یک طبقه به لحاظ ارزشی و کاربردی قرار نمی گیرند، نعمتیست که زمان محدودی در اختیار ماست، برنده انست که گزیده عمل نماید.
من دعا کردن را یجوری حرف زدن با خدا یا حتی حرف زدن با تصویری که از خدا در ذهن داریم، می دونم. من برای خودم دو تا لحن حرف زدن دارم که در شرایط مختلف سعی می کنم صادقانه صحبت کنم:
– یکی، با لحن بچه خطاکاری که همیشه چشم به محبت پدر توانا و مهربانش دارد
– دیگری، با لحن فرد متشخصی که در مقابل عالی ترین مقام دنیوی قرار گرفته است
تو حالت اول معمولا از اشتباهاتی که همیشه تکرار می کنم، اعلام پشیمانی می کنم و گاهی خواسته های بشری و شاید کودکانه را از پدر طلب می کنم، البته با شرط اینکه مصلحت بداند
در حالت دوم، معمولا پس از خواندن و دعا و مناجات، شرح وقایع مهم زندگی ام را می دهم و چنانچه تصمیمی تاثیر گذار در زندگی می خواهم اتخاذ کنم با ایشان صلاح و مشورت می کنم و طلب توفیق و رضایت
با عرض سلام و تشکر از دوستان به خاطر تجربیات و نظرات پربارشان. جملاتی درباره دعا از کتاب بانو حضرت شیخ جانی تقدیم می شود امیدوارم مفید واقع شود:
«…با دعا می توان مسیر هرچیزی را تغییر داد؛هم از درون، احوال خود را؛ هم از بیرون، سرنوشت های فردی و عمومی را».
نقل از نویسنده کتاب: «دعا در نظرش{حضرت شیخ}، همچنین، وسیله مبارزه معنوی بر ضد شر و بی عدالتی بود.»
«… گفت و گو و پرسش و پاسخ راهی است برای روشن کردن حقیقت و پیشرفت در علم معنوی و خودشناسی.»
با سپاس
با سلام
باران عزیز آثارلحق جلد دو صفحه ۵۴۵و ۵۴۶ و ۵۴۷ را مطالعه کن . تجربه خودم میگه خودت را در جای جای هر کلمه بگذار ، ببین خودت را کجا می بینی . مرسی
با عرض سلام خدمت تمامی دوستان. باران عزیز ,گ۱۷۹۱ آثارالحق چاپ پنجم,دهمین و آخرین مناجات حضرت استاد میباشد. اما در مورد نظر و ابهامات مطرح شده توسط دوست عزیزمان ,دست نشانده,در ادامه ی فرمایشات دوستان عرض میکنم,ما در گذشته کار عملیهای بسیاری انجام داده ایم به امید اینکه هم یاد بگیریم وهم از یاد نبریم.در روزنوزدهم کتابچه ی ۱۰۰ روز ۱۰۰ قدم,آمده است:”هر روز ,اقلا چند لحظه به اینکه{او} وجود دارد فکر کنید و طوری با او راز و نیاز کنید,که گویی نزدیک شماست و حرفهای شما را در عین نزدیکی و خیر خواهی می شنود.” امروز,راس ساعت ۱۲ ظهر اجازه داریم آنچه را در دلمان است با خدا در میان بگذاریم.این امتیاز استثنایی را از دست ندهیم. و در مورد اینکه دست نشانده ی عزیز درباره ی مقالات و مطالب منتشر شده در سایت فرموده بودند نیز عرض میکنم هیچکس این مقالات را مانند مطالب کتب معنوی نمی پندارد,اما به عنوان مطالب سایتی مورد تایید که پایه و اساس آن اندیشه ی حضرت استاد الهی است,قابل قبول و تعمق میداند. با تشکر از تک تک دو ستان برای نظرات آموزنده و پر بارشان.
با سلام و خسته نباشید
در مطلب دست نشانده محترم ” شخص میتواند نظرش را بگوید بدون بغض . ما همه میدانیم که همه ما ذره الهی داریم و هدف از خلقت رسیدن به خداست . پس کسانی که در دینشان ادعیه هایی مطابق با شریعت اسلام ندارند به خدا نمیرسند!؟ جایگاه آنها کجاست ؟
با سلام
در مورد معنی لغت صلاه تحقیق می کردم . در قرآن آیه ای دیدم بدین مضمون: صلاه را به پای دارید همانگونه که موسی و عیسی و محمد آن را به پای داشتند. فکرکردم که این چه صلاتی است که همه این پیامبران آن را همانند هم به پا داشته بودند؟ بعدا در آثارالحق ج ۲ دیدم که استاد اینگونه فرمودند “« الصلاه عمود الدین»: صلاه، کلمه عام است به معنی دعا. دعا عبارت است از خواندن، چیزهایی که انسان بخواند. پس وقتی که میفرماید عمود دین، یعنی ستون است. اگر بنایی را ساختید که عمودیش تمایل به هیچ طرف نداشت و مستقیم بود، ساختمان دوام میکند. ولی اگر عمود نبود و تمایل داشت و کج بود، دوام ندارد. وقتی در مقابل خدای خود، خود را موظف دید عبادت کند، نفس وسوسهاش بریده میشود« دیو چو بیرون رود فرشته در آید».” در واقع برداشت من این است, مهم این است که با خدا ارتباط برقرار کنیم و این ارتباط برقرار کردن برای روحمان حیاتی است.
با عرض سلام
صحبت از عبادت با حضور قلب و توجه بود. به یاد داستان زیر افتادم : “میگویند در یکی از شهرها ( شاید کرمانشاه) روزی درویشی ژولیده وارد مسجدی میشود، سردش بوده، پشتش را به محراب میزند گرم شود. در این وقت خادم مسجد میرسد و پرخاشکنان به او میگوید: شما دراویش همه همین طور بیبند و بار و از خدا دور هستید، چرا پشتت را به محراب کردهای؟ آقا صف نماز جماعت بسته، چرا نمیروی پشت سر ایشان نماز بخوانی؟ درویش جواب میدهد: مرا به حال خودم راحت بگذار آقا که نماز نمیخواند، دارد قاطر میخرد . خلاصه خادم درویش را رد میکند و بعد از نماز، قضیه را برای آقا تعریف میکند. آقا هم شخص با انصافی بوده و برایش تعریف میکند: از منزل که میآمدم قاطری آوردند بخرم، قیمتش هفتاد تومان بود و من میخواستم شصت تومان بخرم، معاملهمان نشد. موقع نماز هیکل قاطر را مجسم کردم دیدم به آن قیمت میارزد. در این فکر بودم و تصمیم داشتم که وقتی به خانه برگشتم آن قاطر را بخرم، درویش راست گفته است. ملاپریشان در اینباره میفرماید: و دم مواچی ایاک نستعین و باطن مچین و قاطرخرین یعنی با زبان میگویی ایاک نستعین، ولی در باطن میروی به قاطر خریدن.”
در مورد کلمه بدعت و نیز مطلب دوست گرامی دست نشانده، یک تجربه کوچک ولی مهم برایم پیش آمد که بیربط نمیبینم عرض کنم: تا همین هفته پیش مطالب سایت ای-استادالهی (این وبسایت در انتهای کتاب برگزیده برای مطالعه بیشتر آمده) را با همان دیدگاه غیر انتقادی و یادگیری و پذیرش صرف که مثلاً خود کتاب برگزیده را میخوانم، میخواندم. بخصوص که از پروفسور الهی نیز مطالبی هست که اکثرا البته ترجمهشان در این وبلاگ موجود است که خب مشخص است که با چه دیدی مطلب ایشان را میخوانم. همان دید، به سایر مطالب هم تا حد زیادی تسری یافته بود. چند باری هم شد که با نظرات نویسنده اختلاف نظر داشتم ولی سعی کردم که هر طور شده آنها را به خودم بقبولانم!
تا هفته پیش، که یک ویدئوی جدیدی از یک فیلسوف بزرگ معاصر و استاد برجسته دانشگاه سوربن، به نام مارسل کونش در آن سایت دیدم. ایشان به خدا اعتقادی ندارد و به جای خدا به طبیعتی عالمگیر و خالق اعتقاد دارد! و البته موضوعات اصلی دیگر مثل حقیقت، خوبی و بدی، اخلاقیات و … نیز مورد پاسخ قرار میگیرند. تا آنجاییکه من متوجه شدم ایشان فیلسوفی طبیعتگرا ولی معتقد به اخلاقیات است. قصدم این نیست که وارد جزئیات این مطلب شوم ولی لازم بود کمی توضیح بدهم تا بتوانم علت احساس خودم را توضیح دهم. خلاصه، ایشان اول ویدئو صراحتا میگویند که به خدا اعتقادی ندارد و باز موضوع طبیعت در میان میآید. حالا فکر کنید، دارم با آن دیدگاه کذایی که عرض کردم، مطالب را گوش میدهم. کمی تحمل کردم. وسط ویدئو آنرا متوقف کردم و رفتم نشستم با خدا حرف زدن و گریه کردن. بعد کلمه خدا را در کتب جستجو کردم و نشستم همه را دوباره خواندم. در خانه تنها بودم و دچار چنان انقلابی شده بودم که در عمرم برایم پیش نیامده بود. رفتم و در مورد گوینده مطالبی خواندم. حالا با این زبان فرانسه نصفه نیمه! بالاخره تصمیم گرفتم بقیه مصاحبه را گوش کنم. مطالب آموزندهای هم در آن یافتم. تا اینکه رسیدم به آخر ویدئو، که یک دفعه دیدم کسی که یک عمر گفته طبیعت، طبیعت، و نه خدا، حالا میگوید که در اعماق وجودش به لایتناهی اعتقاد دارد، بعد میگوید نمیدانم شاید همان خدا باشد و آخرین کلمه ایشان در آن ویدئو این است: « حیف…»
باز نشستم گریه کردم و با خدا حرف زدم و آنقدر تشکر کردم.
دو تا درس گرفتم: یکی اینکه پیشداوری نکنم و دیگر اینکه: ممکن است از حالا به بعد تحلیل ها و مقالات و مصاحبههای مختلفی پیرامون اندیشه استادالهی بیابم. کارهای علمی و فلسفی مختلف. باید میزان درون ما باشد. اگر به تعالیم استاد عمل کنیم، نور حقیقت درون ما زیاد میشود و بیشتر میفهمیم. دید دانشجویی داشته باشم. دید تحلیلی. این برایم یکی از معانی این است که در دوران انتقالی هستیم و مرید مرادی، به دانشجویی تبدیل میشود. در عین حال که مریدش هستیم!
با سلام به همه ی دوستان خوبم و با تشکر از متیس عزیز برای این مقاله بسیار زیبا و دلنشین
در ادامه مطلب دوستان بیشتر ما با توجه مشکل داریم خیلی کم از افراد هستند که توجه دائم داشته باشند .
برادشت من ازاین مقاله یا بهتر بگم این تجربه زیبا این که ما را متوجه مبدا کند نه این که مناجات ۱۱!!!!
من به شخصه وقتی مناجات استاد الهی را می خوانم ( باتوجه) به قدری به من انرژی مثبت می دهد که خدا رادر کنار خودم احساس می کنم
ولی وقتی در خیابان راه میروم یا می خواهم کاری انجام دهم نمی توانم مناجات را بخوانم فقط می توانم به یاد خدا باشم با او صحبت کنم یا وقتی از خواب بیدار می شوم بگویم خدایا به امید تو کمکم کن بتوانم یک کار نیک انجام دهم و… می توانم طی روز خودم را متوجه مبدا کنم منظورم این است با خدا حرف بزنیم اولش با ۳۰ ثانیه شروع کنیم کم کم بیشترش کنیم او را حس کنیم عاشقش می شوید قول میدهم.
من خودم چند روز مطالعه معنوی خیلی زیاد داشتم و او را پیش خودم حس می کردم گویی دارد با من سخن می گوید دیگر مثل قبل نبودم دلم برایش تنگ می شد دوست اش داشتم نه به خاطر چیزی مثل عاشق هایی که می خواهن پر در بیارن شده بودم الان هم همین طور هستم و دوستش دارم ولی اگر این نفس بگذارد.
حتی چند روز پیش مشکلی برایم پیش آمده بود که هنوزم ادامه دارد و دلم گرفته بود و می خواستم به یکی از دوستانم زنگ بزنم و درد دل کنم ولی به یاد او افتادم و به جای این که با دیگران صحبت کنم و نتیجه نگیرم با او حرف زدم درد دل کردم گریه کردم قربون صدقه اش رفتم … باورتان نمی شود که چقدر من حالم خوب شد و انگار هیچ اتفاقی نیفتاده بود.
رابطه استاد با شاگرد مانند سیم تلفن همیشه برقرار است ، به شرطی که دستگاه تلفن خراب نباشد.( استاد الهی)
با تشکر
سلام به دوستان
سالها پیش وقتی قران میخواندم وبه آیه ای میرسیدم که فرموده بود بپرستید مرا… . .. یا عبادت کنید مرا … یا به عبارت ساده تر خدا میخواست با او رازونیاز کنیم نمیدانستم چرا خدا میخواهد اورا پرستش کنیم ؟و یا با او رازونیاز کنیم ؟ تا سالها گذشت وجوابم را در کتاب مبانی معنویت فطری دکتر بهرام الهی صفحه ۳۰ یافتم مثال گیاه و نور
” …… رشد طبیعی روح مستلزم توجه به خداوند است، چنان که رشد طبیعی گیاهان نیز مستلزم برخورداری از نور خورشید است. پس این گیاه است که نیازمند نور خورشید است؛ خورشید از گیاه بینیاز است. به همین قیاس، وظیفه ما از بابت توجه به خدا، صرفا به دلیل نیازمان به نور خداوند است؛ او ابدا به توجه ما نیاز ندارد. از آنسو،گیاه در حرکت به سوی خورشید مختار نیست، حال آنکه ما مختار و قادریم که روح خود را در معرض انوار الهی قرار دهیم.”
با سلام به دوستان عزیز
سوالی دارم ممنون میشوم راهنماییم فرمایید
در کتابهامیخوانیم که ما نباید از خدا چیزی بخواهیم زیرا ان حکیم علی الاطلاق همه چیزمان را میداند ومیداند ما به چه چیزی نیاز داریم سوال من اینست : پس درد دل کردن با او برای چیست ؟
گاهی از روی وظیفه دعا ها را میخوانم گاهی هم از روی اشتیاق وشور وشوق با او حرف میزنم مدتی است دچار کشمکش شده ام از یکطرف جز او کسی ندارم که مشکلم را برایش بگویم وحلال مشکلاتم باشد واز طرفی با خود میگویم او که همه چیز رامیداند ومن هم که نباید خواسته مادی داشته باشم پس چه بگویم ؟ وهمین طرز فکر کمی باعث کندی ارتباطم با او شده . از راهنمایی شما ممنون
دست نشانده عزیز
چرا اینقدر به همه چیز بدبینانه نگاه می کنید؟ از تشکر و قدردانی دوستانمان در اینجا گرفته تا طرز مقاله نوشتن نویسنده و همه چیز.فکر نمی کنم همه این طور باشند که شما می گویید.یعنی همانطور که به کتابهای مرجع نگاه می کنند به این مقاله ها هم نگاه کنند.اما وقتی واقعا مقاله ها زیبا و یاری دهنده اند چه بگوییم؟ بگوییم که نه نیستند؟!!من طبق تجربه ی شخصی ام صحبت می کنم.وقتی سری مقاله های نوعدوستی روی وب آمد امتحانات آخر سال ما شروع شده بود.شما نمی دانید که من با خواندن اینها چقدر تحت تاثیر قرار گرفته بودم.بعد از هر امتحان دنبال سوژه می گشتم تا بتوانم در راه نوعدوستی قدم بگذارم.من که این طور خودم را تحت تاثیر می بینم چطور می توانم ابراز احساسات نکنم و نگاهی کاملا مثبت و از روی اعتماد به این سطور نداشته باشم؟ من خودم برای برنامه ی دعایم هم مناجات را دارم و هم حرفهایی که از اعماق وجودم در همان لحظه تراوش می کنند.چه عیبی دارد؟ فکر نمی کنم نویسنده با نوشتن این مقاله قصد تحمیل این تفکر را به خواننده داشته که باید ادعیه و مناجاتها را دور بریزیم.نویسنده خود اشاره می کند که به این نتیجه رسیده که راههای متفاوتی برای عبادت وجود دارد اما دو معیار را برای تمام آنها معرفی می کند.اگر هم دعا و مناجاتیست که ما همگی می خوانیم برای همان اثر صداقت و توجهیست که گوینده در آن دقیقه داشته و در آن دعا ثبت شده است.ضمنا اگر کسی در نوشته اش خطایی داشت شما به او و تمام خوانندگان متذکر شوید.تقدیر و تشکر خوب است اما وحی منزل که نیست!شما اختیار دارید بدون سانسور دیگری از تفکرات اشخاص انتقاد کنید.
با سلام و عرض ادب ، بسیار از مقاله مفیدتان سپاسگزارم:
••چند وقت پیش به بنده برای ارتباط با آن “نقطه” و توجه به “او ” کمکی غیر قابل وصف به حقیر شد که هنوز دلیل آنرا نمی دانم ؟!! من همیشه سعی می کردم کتاب “برهان الحق” را بخوانم ، گرچه چیزی دستگیرم نمی شد و بیشتر موضوعاتی سنتی برایم جلب نظر می کرد، ولی یک بار با “توفیق الهی” و راهنمایی عزیزی تصمیم گرفتم با توجه به اینکه “جوهر حقیقت” در آن کتاب است با دیدی محققانه و با علم این موضوع که در برهان الحق چیزی ناگفته باقی نمانده این کتاب را بخوانم ، شاید نتوانم انقلاب درونیم و آن تحول و احساس نزدیکی با “او” را به این آسانی شرح دهم ،ولی این را می گویم در روند توجه و عشق به مبدأ برایم معجزه ای رخ داد که قابل وصف نیست، هر جمله اش را با اشک می خواندم و حس می کردم جملات با در کنارم پخش می شود ، شاید بگویید که چه ارتباطی این موضوع با توجه دارد ، بنده نیز تا تجربه نکرده بودم چنین فکری نداشتم ولی اگر عمل شودإن شاءالله اثر مشاهده خواهد شد… هیهات که هر چه بگویم نمی تواند توصیف آن باشد، امیدم آن است که توفیق دوباره اش نصیب شود……………
سلام، دوست عزیزم رامین جان، در مورد سوالی که فرموده بودید، به نظر می آید یکی از دلائلش برای ایجاد “انس “با اوست.
مثال صحبت های حضرت حاج نعمت و همسرشان به دلیل انسی که به هم داشتند در اواخر عمر ظاهری ایشان شاید در تفهیم کلمه انس به ما کمک کند…مثلاً دو دوست ممکن است یک خاطره را بارها برای هم تعریف کنند با علم آنکه هر دو آنرا بارها شنیده اند و می دانند، ولی این ها در ایجاد انس بسیار موثر است، مطمئناً شما خود مثالی از این نوع ارتباط را در زندگی مادی تان تجربه نموده اید…
رامین عزیزم این مبحث هم مثل بسیاری دیگر از تعلیمات استاد، از یک تا صد را در بر میگیرد. هر کس در مرحله ای از سلوک است. بهترین این است که از خدا رضایتش را بخواهیم. ولی اگر خواسته داریم، از او نخواهیم از که بخواهیم؟ در ضمن درد دل کردن معنی اش فقط خواسته داشتن نیست. مثلاً شما میتوانید با او راز و نیاز کنید و قربان صدقه اش بروید. یا درد دل کنید و کارهای روزمره تان را گزارش کنید و خطاهایتان را برایش بگوئید و به او بگوئید که اشتباه کردید ولی الان پشیمانید و میخواهید جبران کنید و غیره
البته اینها به نظر من آمد امیدوارم درست باشد.
شیرین عزیز، چه تجربهء شیرینی داشتید. این نشان ِ عمل است. تجربتان خیلی بدلم نشست و مرا نیز شارژ کرد.
دوستان عزیز، به نظر من، هم نظر لوئیس که مطلب بر اساس آن شروع شده، و هم نظر بقیه، بابی بود که ما را بیاد دعا و عبادت، راز و نیاز، درد دل و فرمایشات استاد بیاندازد، که انداخت. مهم نیست که چه کسی چگونه شروع میکند. مهم این است که چه کسی ادامه میدهد. چون در ادامه همه به یکجا خواهیم رسید. من دوستی داشتم که فرد بسیار معتقدی بود. ما سال اولی که در اروپا بودیم، با هم کلاس زبان می رفتیم. در زنگ تفریح با هم حرف میزدیم. من از معنویت استاد حرف میزدم. بدون بردن نام، تا اینکه او جویا شد که اینها از کجاست و از کدام ایدئولوژی سرچشمه میگیرد. خلاصه کنم بلاخره به او گفتم و اظهار علاقه کرد که کتاب را بخواند. آثار ج یک را به او دادم. مطالعه کرد و دوباره به من برگرداند. او هیچ چیزی نگفت، لذا منهم هیچ نگفتم و پس گرفتم. بعد از مدتی دوباره حرف را به جاهای قبلی کشاند. من از بحث در مورد مطالب معنوی با او فرار میکردم و سعی میکردم کمتر وارد آن مقوله شوم. ولی او دوباره خواهان کتاب شد. گفتم دفعهء قبل که خواندی چه شد؟ چیزی نگفتی حالا میخواهی با آن چه بکنی؟ «گفت بنظرم خیلی سخت آمد، میخواهم روزی بدنبال چنین چیزهایی بروم که بتوانم به آنها کاملاً عمل کنم.» گفتم این خیلی سخت، بلکه غیر ممکن است. . هر چقدر میتوانی عمل کن. بعدها آرام آرام درست میشود. قبول کرد و شروع کرد. الان من در مقایسه خودم با امثال او شرمم میشود که خود را شاگرد استاد معرفی کنم. ماشاالله چنان شش اسبه میتازد که بیا و ببین.
این همه را نوشتم که سرآخر بگویم، اینهمه به هم سخت نگیریم، هر کس ادامه بدهد، بالاخره به یکجا خواهیم رسید. خوشا بحال کسی که خودش بدنبال راهی میگردد تا با خدا ارتباط برقرار کند. استاد هندوانه را بریده و در دهان من میگذارد، ولی من زحمت قورت دادن راهم به خود نمی دهم. حالا با این دیدگاه لوئیس و عمل اش راببینید. چقدر از امثال من جلوتر بوده و هست.
حالا با این دید ببینید که کار لوئیس خوب است؟ بدعت است؟ یا چیست؟ چون الگو لوئیس نیست، و امثال او با خدا طرفند، بگذارید خدا با او طرف باشد. بحث ها خوب است و بسیار مفید، ولی سر آخر قضاوت را به عهدهء او بگذاریم راستی اگر لوئیس دعای فلان آیت الله و یا کشیش را دستکاری کرده و تبدیل به احسنت کرده باشد، کارش خطا نبوده که هیچ، شاید خیلی هم درست بوده باشد.
قربان همگی
در جواب دوست خوبمان رامین -ز
من به شخصه سعی می کنم که با خدا حرف بزنم و درد دل کنم اگر هم شده کوتاه ولی از یاد نبرمش
من هم قبلا مثل شما می گفتم خدا که می داند آخر چه می شود پس چرا من درد دل کنم او که همه چیز را می داند .
ولی این طور نیست من فهمیدم که هر لحظه ما با فکرمان داریم زندگی خود را ورق می زنیم و باید به خود پرورش فکر بدهیم و بدانیم با او چه طور صحبت کنیم. من قبلا آن قدر از خدا توقع داشتم که وقتی چیزی به من نمی داد از دستش ناراحت می شدم و می گفتم خدایا تو که باز کار خودت را کردی حتی فلان و فلان هم نکردی …
ولی حالا با خدا حرف می زنم و می گویم تو خدایی و من بنده توام ،من نظرم در فلان قضیه این طور است و دوست دارم ولی اگر صلاحت است درستش کن من در زنگدیم هیچ کار خوبی نکردم که ازت توقع داشته باشم برایم کاری انجام دهی هر چه هم که می دهی از سر لطف و کرمت است چون می دانم تو دلسوز منی تو خیر من را بیشتر از خودم می دانی اگر ۱۰۰۰۰۰تا فکر با هم تصمیم بگیرند به اندازه هوش تو نمی شود پس تو بهتر از هر کس خیر مرا می خواهی و… از ته دلم شکر می کنم
من قرار گذاشته ام هر شب همه کار های روزمره ام را به خدا بگویم و به او نزدیک تر شوم و بهترین دوستم شود و شاید از بعضی کار های روزمره ام شرمم بیاید و دیگر آن ها را انجام ندهم.
امیدوارم توانسته باشم کمی کمکتان کنم
با تشکر
با تشکر،رامین عزیزمن هیچ وقت نتونستم دعا یا شعری حفظ کنم راستش را بخواهید از شعر زیاد سر در نمیارم با اینکه بعضی وقتها ناراحت میشم ولی دوست دارم حرفها رک وپوستکنده باشه البته با رعایت ادب، به نظر من خدا از ما میخواد باهاش صادق باشیم دنبال فن بیان ولفاظی هم نیست. به نظر من بهترین فرصت برای صادق بودن با خدا زمان دعاست خیلی راحت بدون هیچ گونه خجالتی حرفهامونو به خدا بگیم. چه کسی راز نگاهتر از اون.نتیجه صداقت با خدا صداقت با خودمون که باعث میشه خودمونو گول نزنیم و بهتر خودشناسی کنیم.در مورد توجه به خدا این ارتباط دو طرفه است هر قدر ما به او توجه کنیم اون چند برابر به ما توجه داره ومهمتر از همه توجه او در اون دنیاست که همه بهش احتیاج دارن.
به قول قدیمیها هر چه میخواهد دل تنگت بگو به نظر من خواسته داشتن تو مرحله ای که ما هستیم خیلی عادیه ، این حربه نفسه که لباس معنوی پوشیده تا ارتباط مارو با خدا قطع کنه ،راحت باش با خدا درد دل کن تا ان شاءا… همگی به جایی برسیم که خواسته نداشته باشیم.
با سلام و سپاس فراوان از دوستان برای ارائه مطالب بسیار مفیدشان. سوالی دارم شای ساده باشد اما امیدوارم دوستان کمک کنند و پاسخ دهند:
با توجه به مشغله های روزانه و کمبود وقت چطور می شود یک برنامه دعای مناسب داشت و آنرا ادامه داد؟
ممنونم
بی نام عزیز تجربه ای که نقل کردید خیلی برایم دلنشین بود.. اینکه برای کسانی که درگیر مراحلی سختی هستند که خود پشت سر گذاشته ایم و آن موقعیت را درک کرده ایم دعا کنیم..مثل سربازان بیماران و … از اینکه این تجربه را بیان کردید خیلی ممنونم.
همچنین از دوست گرامی دیگری که اشاره کردند که نباید فقط مصرف کننده باشیم و ما هم برای دیگران دعا کنیم خیلی استفاده کردم. ممنون
متشکرم از متیس و همه عزیزانی که نظر داده اند.
نظر محمد رضا به دلم نشست: «کلمات هم مانند ما هستند! شخصیت دارند! انرژی دارند! مثل ما جسد و روح دارند! جسدهاشان مهم نیست روحشان را باید چـــشـــیـــد». روح این مقاله، برای من شیرین بود. با وجود این، از نظر “دست نشانده” هم که در این فضای دانشجویی معنوی، چالش بسیاری برانگیخته خیلی متشکرم.
ما در قالب خاکی هستیم و با آن آمیخته ایم. چرا عرفای ما بارها و بارها از جزئیات و صحنه های عشق مجازی برای توصیف کیفیات وصف ناپذیر عشق حقیقی وام گرفته اند؟ چون اشارات آنها بتواند قابل لمس باشد؛ برای هرکس به نحوی، بلکه تلنگری باشد که توجه کنند به معنا دار بودن زندگی.
واقعاً وقتی می خواهیم با یک معشوق انسانی حرف بزنیم، با نهایت احترام اما به طور خودمانی گپ بزنیم، درد دل کنیم، چه می گوییم؟ چطور می گوییم؟ چه زمانی؟ … «او» سخت نگرفته است. ما هم سخت نگیریم. خودش گفته است: عبادت فردی و خصوصی به هر زبانی، به هر مکانی، به هر وضعیتی… خلاصه به هر شرایطی هر چه می خواهد دل تنگت بگوی. اما عبادت دستوری یا تعبدی (اطاعت) چیز دیگری است. هر چیزی، میزان و کیفیت اثر خودش را دارد. نماز یک جور، نماز شب یک جور، آخرین مناجات استاد هم یک جور. خوب می توانیم به غذای روح خود تنوع هم بدهیم، به هر طریقی که می توانیم.
باسلام
رامین – ز عزیز ، این جمله که نباید از خدا چیزی بخواهیم درست است . ولی باید تجربه کنیم و فکرمان را با تعالیم استاد پرورش دهیم ، بین خواسته داشتن و چیزی از خدا خواستن با گزارش زندگی دادن به خدا فرق باید فرق بگذاریم . اگر از خدا خواسته داشته باشیم مثل این است که نعض بالله به خدا بگویم که تو نمی دانی من چه لازم دارم ، واز او چیزی را بخواهیم ، و بر خواسته خود پا فشاری کنیم . اگر بگوئیم که خدا همه چیز را می داند و تلاش نکنیم، یا جبری می شویم یا اختیاری این هم درست نیست ، خدای زمان ما مثل عرفای قدیم دیده داری نمی کند ، زمان دانشجویی و تحقیق و عمل کردن درست به تعالیم است .و اما گزارش دادن حساب روزانه به خدا ، این است که ما وظیفه داریم کارهای روزانه و مشکلاتمان را به خدا گزارش می دهیم و طلب کمک در جهت رضایت او را داشته باشیم . حال یا صلاح می بیند و برای مشکلاتمات راهی باز می شود یا این که صلاح نیست ، و در هردو صورتش سپاس گذاریم و ناراحت نمی شویم ، چون ما گزارشمان را داده ایم . در این دنیا و در جامه بشر کسی نیست که خواسته نداشته باشد ، در مراحل مختلف زندگی و خواسته های متفاوت ، ولی ما سعی می کنیم و به خودمان تلقین می کنیم و نتیجه خواسته ها را به او واگذار کنیم .البته با توفیق خودش و مبارزه بسیار زیاد و مداوم ، که هر چه صلاح اوست برایمان پیش بیاید . خداوندا هر چیزی که از تو خواستم به من ندادی ولی هر چه لازمه زندگی من بود تو با لطف و کرم عطا کردی .متشکرم
با تشکر از صحبتهای تک تک دوستان که از نام بردن یکایک آنهامعذورم، در مورد دعا کردن و خواسته نداشتن باید بگویم گاهی می دانم که نباید خواسته داشته باشم ولی جالب است که بعضی چیزها در زندگی یک شاگرد -با اینکه بسیار طبیعی به نظر می رسد که باشد- وجود ندارد و این یعنی سلوک.
اما گاهی از این محرومیت- که آن مورد طبیعی که حق هر انسان اجتماعی است و من از آن محرومم- مرا عصبانی و ناراحت می کند کاری به خدا ندارم و از او نمی خواهم که بزور به من بدهد ولی خیلی بدخلق و کسل و عصبانیم می کند این از راههای نفس است ولی می بینم که همه اطرافیانم به راحتی از این مورد برخوردارند ولی من به هر دری می زنم آخرش چشمانم گریان می شود.(البته بگویم که بدون این مورد می شود به راحتی زندگی کرد ولی همه دوست دارند از آن برخوردار باشند و آرامش نسبی داشته باشند).نظر شما چیست؟
به نام خدا وبا سلام
باران عزیز
به نظر میرسد یک نکته در مورد سوال شما بی جواب مانده: آخرین مناجات که حتما در کتاب راه کمال وسایر کتب مشاهده فرموده اید همان مناجات شماره ۱۰ است و اگر دوستان اشاره ای ب شماره ۱۱ مینمایند بحهت استغاره برای بیان مطلبشان است وگرنه شمار ۱۱ ای وجود ندارد و طبعا” وجود نخواهد داشت
با تشکر HSH
به نام خداو با سلام
کوروش عزیز همانطوری که میدانید در این راه همه ما شاگرد و به اصطلاح همشاگردی هستیم و به همین جهت کلیه نظرات فقط برای تبادل نظر یا همان ورک شاپ است. در مورد سوال شما از جمع نظرات اینطور بر میاید که ساده ترین روش به قول شما در روزگار پر مشغله امروزی انستکه جدا از دعا های مرسومی (هر کس هر طور که آموخته وخود را موظف میداند یا اینکه بهتر بگوئیم به دلش نشته است) بهترین شروع خواندن آخرین مناجات آنهم پس از اندکی توجه قلبی و با حضور قلب حد اقل دو بار در روز و حتی المکان در وقت معین میباشد که ما را در بهبود کیفیت دعا و ارتباط قلبی کمک خواد کرد. انشاالله.
با تشکر HSH
با سلام؛دوستی بنام علی ،در موردِ بدعت پرسیده اند ،انواع ِ بدعت را در اینجا بیان مینمایم ، امیدوارم خطاهای ِ حتمی ام را تذکر فرمایید در گفتار ۳۵۸ آثارالحق ۱ آمده است “{از حضرت استاد سوال شد : اگر کسی یک عمل ِمستحب ِدینی را رواج داد و عده ایی هم از او پیروی کردند ،تکلیفش چیست ؟}{فرمودند}:اگر آن عمل ِمستحب را ،می خواهند بدعت کنند باید قطعش کرد.”بنظر می آید روی سخن این گفتار فردیست که خود را بدون ِاستحقاق و دانش ِ معنوی ِلازم و تایید ِالهی ،راهنمای ِمعنوی ،معرفی کرده و برای دیگران نسخه تجویز مینماید ،چون آنفرد،تخصص ِلازم در این زمینه را ندارد مطئناً مشکلی بر مشکلات ِ معنوی پیروانش خواهد افزود و عمر ِآنها را تلف خواهد کرد پس هر سخن ِ اینفرد ،بدعتی نابجاست و بدعت ِ مزموم با دقت در گفتار بالا ،در این حالتست که اتفاق می افتد ، چون افراد ِ تحت ِ آموزش ِ او ،او را به اشتباه ،رابط ِ سخنان ِ حق ، و دربست دُرُست ، میپندارند نسخه های او ،حتماً حال آنها را بدتر خواهد کرد چون او ،تخصص لازم را در این زمینه ندارد ،لیکن در اینجا نه نویسندگان مقالات و نه دیگرانی که نظر میدهند هیچکدام ادعایی ندارند بنابراین حس ِ تحقیق و کنجکاوی و تفکر بیشتر را در دیگر افراد، رشد داده و باعث ِ رقابت مثبت و مطالعه بیشتر و عمل بیشتر خواهد شد .شخصاً برای من این تفکر کردنها و تجربیات بسیار بسیار مفید بوده است.
در گفتار ۱۳۰۵ همان کتاب ،در مورد ِایجاد ِ دارالتقریب ،(که درآن زمان نوعی بدعت و نوآوری محسوب میشد)فرموده اند : “”” اگر شخصی کار خیری انجام داد و از کارش ، اشخاص خیّری به وجود آورد ،هر چقدر آن اشخاص خیر و نیکوئی بکنند ، این شخص هم ،با آنها شریک است ؛بر عکس اگر کسی «بدعت ِ بدی » بگذارد ،با بدی های آنها شریک است .حال به واسطه ی این دارالتقریب ،هر چند اشخاص از اشتباه خارج شوند ،آقای “ق” با آنها سهیم خواهد بود “””.
با دقت در گفتار ِ فوق میبینیم وقتی که نوآوری (بدعت) باعث ِ اتحاد ،رفع کدورت و خوبی و… بوده است تأیید و حتی تشویق شده است و فقط بدعت و نوآوری بد، تنقیح شده است.
بعنوان مثالی دیگر : در گفتار ۱۷۰۸ عمل ِ معتقدانی که به اشتباه (از روی بدعت ِ نادرست ِافرادی نا آگاه )یک ماه دیرتر نیت قولطاسی را به جا می آوردند را، چون عملی مستحب بود ، بدون اشکال ، توصیف نموده اند، لکن نیت مرنوی را ،تاکید فرمودند در زمان ِصحیحش باید صورت پذیرد. بنابر این همه موارد ، در همه زمینه ها ،در کتب ِ راه آمده است ؛فقط باید با مطالب ِراه تطبیق و مطابقت داد و بیشتر تفکر کرد و سپس اگر مفید تشخیص داده شد دانش ِ خود در آن زمینه را با تجربه، تکمیل و در آن صفت ،خود را به تعادل بیشتری رساند همانطور که میدانید از معانی ِ اصلی ِ بدعت ، نوآوری و خلاقیتست ؛ادامه ی حیات بشر بدون قوه ی خلاقیت و نوآوری در مسایل ِمادی، اگر به انحطاط نه، به سطح بسیار نازلی تنزل مینمود در معنویت نیز راه ِما به آپدیت شدن ِ همیشگی تعالیم، توسط ِ ولی وقت معتقد است (بدعت ِ لازم و مفید)،حضرت استاد مکتب خود را ابداعی مینامند و همچنین مقالات ِ این سایت نیز مورد تایید راه میباشند پس آنها نیز بدعت و نوآوری ای مفید به شمار می روند.پس خلاقیت و بدعت ، تحت ِ نظر ِ متخصص ِ امر (در معنویت اولیاء خدا و در مادیات دانشمندان علوم ِ مادی)از هر نظر مفید و لازم و ضروریست .
بدعت ِ مفید ِشخصی :هر کدام از ما چون شرایط ِروحی -روانی ،جسمانی ،محیط تربیتی ،کوله بار ِ تجربیات ِ زندگیهای پیشین ،موقعیت های شغلی و خانوادگی ِو… متفاوتی داریم برای عملی کردن ِ اصول ِِ راه ،برای خودِ منحصر بفردمان ، نیاز به تفکر و نوآوری و خلاقیت (بدعت ِ شخصی ِخوب) در استفاده از مواد ِ اولیه (تعالیم ِ راه و تجربیات و… )برای به ثمر رساندن یک تجربه ی معنوی ِموفق ، در خود داریم تا شیوه ی خاص ِ خودمان (که ممکنست برای دیگران هم کمک کننده باشد)را در مورد بهبود ِ صفتی خاص ، بیابیم ،مثال : پیدا کردن روشی متناسب با روح و روان ِ شما ،بر اساس اصول ِ راه ، برای ایجاد ِ صفتی مثبت در خود ،چنانکه در مقاله ی بالا نمونه ایی از این تلاش را ،در مورد ِ صفت ِ عبادت، در آقای لوییس ،برای آموزش ِ ما ،مشاهده مینماییم.
کوروش > به نظر من می توان ضمن تعیین زمان(های) عبادت، نسبت به توجه اقدام نمود
در مواردی هم واقعا درگیر کاری هستیم که نمی توانیم آن را قطع کنیم بهترست تا در همان لحظه خدا را به خاطر بیاوریم تا آن فرصت را از دست ندهیم
با سلام خدمت دوستان گرامی
در مورد صحبت دوستان برداشت شخصی بنده بر این است که فرق است بین گفتگو و رازونیاز با خدا و ((عبادت ))به شیوه رسوم دینی و مذهبی . هر کسی به هر زبان و گفتار و حالت می تواند به خدا راز و نیاز ، گفتگوو نیایش کند ولیکن بحث ((عبادت ))چیز دیگریست باید هر کس به همان شیوه و روسومی که بزرگان و اولیاء دینشان توصیه کرداه اند عمل نمایند چرا استاد الهی در مناجات و شهادتین بعضی از گفتار ها را به زبان عربی به کار بردند مگر نمی توانستند معادل فارسی اش را به کار ببرند ؟؟ و یا توصیه می کنند که قرآن رابا تلفظ صحیح بخوانند فظیلتش بیشتر است چون در آن کلمات(( اثر)) دیگریست . اگر قرار باشد هر کس هرچه دلش می خواهد و هر طور که می خواهد عبادت کند پس این همه تاکید بر وقت عبادت ، طرز عبادت ( خدا را حاظر و ناظر بدانید ) و….چه می شود حتی استاد الهی می فرمایند قرآن هم(( حتماٌ)) باید با وضو خوانده شود . پس آنجا که استاد الهی می فرمایند هر پنج شنبه شب ها دعاهایی بود که من آنها را می خواندم چه بوده است ؟ اگر این چنین بود که ایشان که زبان خدا را هم می دانستند هر طور که دلشان می خواست به خدا گفتگو می کردند.
در ضمن روال سایت های دیگر بر این منوال است که نکته و یا اظهار نظری که فردی بیان می کند نویسنده و یا مدیر و یا گردانندگان سایت جواب می دهند که قصد و نیت نویسنده را می دانند . بنده که هیچ از ایدوئولوژی ، نیت و شخصیت نویسنده خبردار نیستم چطور می توانم از مقاله ایشان دفاع کنم ؟ با خواندن فقط یک صفحه از مقاله ایشان !!!. انتقاد یک طرفه هم که امکان ندارد و دفاع سایر دوستان هم از مقاله و نویسنده ( با توجه به اینکه هیچ اطلاعاتی از نویسنده نداریم ) بیشتر احساسی است تا منطقی .
انشاا.. متیس عزیز راهکاری پیدا کند که کسانی در جواب انتقادها پاسخ دهند که شناخت کافی با نویسنده و نیت نگارش مقاله داشته باشند .
هر کس به طریقی سخن از حمد تو گوید بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه
خدا یار و یاوران
در کتاب برگزیده گفتار ۱۷۶ فرموده اند:
“یک دلیل اثبات روح این است: مثلا همیشه می گوییم دست من، پای من، چشم من و غیره. یعنی این « من » از تمام این اعضا جداست و این اعضا تعلق دارد به « من ». پس « من » کیست که این اعضا به او تعلق دارد؟ « من » همان روح است … حتی می گوییم « روح من »، پس این « من » چیست که روح هم به آن تعلق دارد؟”
از اینجا بود که فهمیدم یک انسان در معنویت تا کجاها می تونه پیش بره … فقط اراده لازم داره.
در تایید مطلب نویسنده:
“این «من» هر قدر هم ناچیز باشد، برای هر کس تنها نقطهی حرکت است، اگر از آن نقطه حرکت نکنیم، خلاف جهت خواهیم رفت و یا فقط هر چیزی را تقلید و تکرار میکنیم.”
اینکه محمد در نظر خود گفته است در عبادت باید هر کس به همان شیوه و رسومی که بزرگان و اولیاء دینشان توصیه کرداه اند عمل نمایند در گفتار ۱۶ کتاب برگزیده در مورد عبادت گفته شده « در عبادت هم ترتیب شرط نیست، وقتی انسان توجه به خدا پیدا کرد، به هر زبان و کیفیتی ذکر او را بگوید همان کافی است. » و همانطور در گفتار۵۲۲ آثارالحق آمده است به طور کلی تمام این چیزها از قبیل عبادت، ذکر، فکر و غیره، مقدمهای هستند برای به دست آوردن توجه، وقتی توجه پیدا شد از آن پس احتیاج به هیچ چیز دیگری نیست گفتارهای زیادی که سایر کاربران به آن استناد کردند هم به همین مطالب اشاره شده است. البته در این شکی نیست که خواندن یک دعا به زبان اصلی(البته اگر توام با توجه باشد نه لقلقه زبان) بهتر است و اثر بیشتری روی انسان دارد و همینطور زمان و ساعت هم در عبادت موثر است ولی برای بعضیها خواندن آن دعا با زبان اصلی میسر نیست مثلا یک انگلیسی یا فرانسوی زبان را در نظر بگیرید که دلش میخواهد مناجات استاد را بخوانند ولی امکان آن برایشان نیست. حال اگر با این فکر جلو می رفتیم که خواندن مناجات استاد به زبان دیگر صحیح نیست ، افراد بسیاری از این نعمت محروم میشدند که البته خوشبختانه راه استاد فراتر از این تعصبات قشری است و این مناجات به چندین زبان ترجمه شده است و در دسترس همه است. قضاوت در مورد موثر بودن عبادت با چارچوب رسمی ممکن نیست چنانکه استاد در گفتار ۹ برگزیده داستان لالی را تعریف می کنند که با زبان بی زبانی خودش اذان میگفت و استاد سعی میکردند در زمانی به گردش بروند که اذان او را بشنوند، چون از ته دل بود خدا برای آن اذان ارزش بسیاری قایل بود.
با عرض سلام
دوست عزیز, محمد, همیشه از صحبتهای شما استفاده می کنم. اجازه می خواهم که این جمله شما را برای خودم به این صورت تغییر بدهم: فرق است بین گفتگو و راز و نیاز با خدا و “اطاعت” به شیوه رسوم دینی و مذهبی.
به نظرم لازم آمد که این را بگویم. مساله اطاعت و عبادت فرق می کند. آنچه که در ادیان به آن سفارش شده در درجه اول حالت اطاعت دارد و در واقع به روح مومن دیسیپلین می دهد. بعد فرد می تواند در صورتی که توجه و تمرکز کافی داشته باشد از آن اطاعت به مرحله عبادت هم برسد. که داستانش هم همان قضیه کشیدن پیکان از پای مبارک حضرت علی (ع) است.. در واقع “اطاعت” را مطابق با شیوه دینی انجام می دهند ولی اتفاقا “عبادت” زمان و مکان و وضعیت و حالت خاصی نمی طلبد می توان در هر حالی در حال عبادت بود. اینکه فرمودید تاکید بر وقت عبادت شده است کاملا صحیح است. همانطوری که استاد الهی فرموده اند “زمان” اثر خاصی دارد. برای همین عبادت در زمان سحر یا غروب آفتاب و یا سایر زمانهای توصیه شده ارزش خاصی دارد که خوب است از آن استفاده کنیم و بی بهره نمانیم.
درضمن به نظرم ایدئولوژی مشخص است. از اندیشه های استاد الهی سخن می گوئیم. برای دفاع از مقاله نیازی به شناخت از نیت و شخصیت نویسنده نیست. ما در مورد فرد خاصی که نمی خواهیم اظهار نظر یا قضاوت کنیم ما درمورد مطلبی که گفته اند صحبت می کنیم و سنگ محک هم تعالیم راه است.
به نظرم بهتر است که ارتباط با مبدا را برقرار و حفظ کنیم و به هم سخت گیری نکنیم. النهایه عبادت و پرستش خدا, حق الله حساب میشود و اگر کسی اشتباه عمل کند یا خیر طرف حسابش خداست و پروردگار هم که دیدی ورای ما انسانها دارد. استاد الهی فرموده اند “چیزی که کمر انسان را خرد می کند حق الناس است”. (… و نه حق الله) پس شاید بهتر باشد که این دقت ( و یا سختگیری) را در قسمت رعایت حق الناس بگذاریم بهتر است.
با سلام
پرواز جان به نکته جالبی اشاره کردید. پس صلات معنی نمازهای یومیه که خاص مسلمانان است را نمی دهد و در معنای جامع تری, معنای عبادت و دعا را می دهد.
ممنون
با سلام خدمت همه دوستان
از راهنمائی هایی همگیتان متشکر و ممنونم. لطف کردید که وقت گذاشتید و این مطالب را برایم نوشتید.
خیلی ممنونم
دوست عزیز رهرو به نظر من مشکل شما مشابه مشکلی است که من دارم که پاسخ دوستان خصوصا ناشناس بسیار راهگشا بوده است که از ایشان تشکر ویژه دارم.لذا بنده این نقطه نظزات را بازگو می کنم.
اولا تشکر از خدا و بر قراری ارتباط بااو در شرایطی که همه چیز مهیا است خیلی کار سختی نیست. موانعی چون نداشتن چیزی که به درست یا غلط فکر می کنیم حق ماست و مبارزه با این مانع است که از ما مرد راه می سازد. اشاره می کنم به درس ارزشهای دنیوی و منصفانه بسنجیم که ایا نداشته هایمان ارزش است؟غور در این مطلب خود پرورش فکر به دنبال دارد تا به زخرف دنیا چنگ نیاندازیم و مشغول نشویم.
من نیز مثل شما خواسته ای بدیهی دارم و سالهاست که از خدا خوسته ام در این زمینه کمکم کند در این راستا سرد و گرم شدم توجه کردم دعا کردم امیدوار و نا امید شدم. گرچه هزاران توجیه برای دست نیافتن به این خواسته داشتم ولی این نداشتن اذیتم می کند از هر جهت. و یکی از پیامد های منفی ان رسوخ باوری اسیب زنده در من است که پس دعا چرا مگر هر انچه او بخواهد اتفاق نمی افتد؟
اگر با خود صادق باشم متوجه فعالیت نفس در این فرایند می شوم و این چالش یعنی حرکت به جلو که شاید خودم هم متوجه ان نیستم. ما از سردی رابطه مان با خدا نگرانیم از اینکه درست دعا نمی خوانیم دلواپسیم و همه این موارد یعنی اینکه جای امید هست. دوستی داشتم که البته از شاگردان راه نبود در یک مقطع زندگیش همان شد که او می خواست یک روز با حسرت به من گفت که چقدر از خدا دور شده است و کاش به همان روزهای قبل بر می گشت.
به همه در طول زندگی نشان داده شده که اراده ای فوق اراده ما وجود دارد بهتر است خود را به او بسپاریم.و این سپردن یعنی باور و ایمان که ما را از همه خواسته ها بی نیاز میکند.انشاءالله
با سلام به دوست خوبم رهرو
رهرو عزیز مطلبی که گفتید را با تمام وجودم درک می کنم. دیشب در آثارالحق ج۱ گفتاری می خواندم بدین مضمون: در مورد اثبات دنیای دیگر, که فلاسفه و غیره با دلایل دنیای دیگر را اثبات می کنند ولی اگر همینقدر توجه کنیم که هر چیزی که ما می خواهیم نمیشود و گاهی مسائلی که اصلا نمی خواهیم خارج از خواست و اراده ما برایمان پیش می آید این خودش نشان می دهد که عالم دیگری بر ما حکفرماست که اصل هم آن دنیاست.
در واقع همانطور که خودتان هم می گویید گاهی مسائل آنطور که می خواهیم پیش نمی رود.
فردی را در نظر بگیرید که پایش شکسته است و در گچ است و روی تخت دراز کشیده است و باید ۶ ماهی صبر کند تا بهبود حاصل کند. گاهی اوقات حال همچین فردی را داریم در عین اینکه می دانیم که طبیب عزیزمان خیر و صلاحمان را می خواهد و باید پایمان در گچ بماند تا سلامت شود ولی از راکد بود و دائم روی تخت دراز کشیدن خسته میشویم… نه اینکه از دست طبیب ناراحت باشیم.. نه اینکه ندانیم که این گچ گرفتن برای ما ضروری است, بلکه از آن “شرایط” خسته میشویم و جور دیگری می خواهیم و گاهی حق هم داریم شرایط ممکن است خسته کننده و کسل کننده باشد.
حضرت شیخ عزیز را در نظر بگیرید. در کتاب ملک جان نعمتی از فرمایشات ایشان آمده است: خداوند چشم های مرا از من گرفت ولی کسی نمی تواند تصور کند که من در آسمانها چه به دست آورده ام. (نقل به مضمون) خب این حرف خیلی بزرگی است. حتی نمی توانیم “تصور” کنیم که ایشان چه به دست آورده اند. ایشان به خاطر محروم بودن از نعمت بینایی با استفاده از کاست سعی می کردند مطالبی را که دوست دارند بشنوند و در جریان آن باشند. از شعر و ادبیات گرفته تا اخبار و …
پس چطور برخورد کنیم با این مسائل و شرایط؟
به نظرم خیلی مهم است که به خودمان یادآوری و تلقین کنیم که آن حکیم علی الاطلاق هیچ حکمی خارج از حکمت نمی کند و هر چه پیش می آورد به خیر و صلاح ماست. اینکه بدانیم بی دلیل از نعمت و موهبتی محروم نمیشویم.. حتما حکمتی در آن است و بدانیم دلیلش هر چه که هست در نهایت به نفع ماست. در نهایت نعمت یا موهبتی را به دست خواهیم آورد و اینکه شاید الان “زمان مناسب” برای آنچه که ما می خواهیم نیست وشاید زمان دیگری که او صلاح می داند مناسب باشد و در زمان مناسب آنچه که دوست داریم را هم داشته باشیم. خیلی ها ممکن است آرزوی شرایطی که ما در آن هستیم را داشته باشند و ما هم همانطور که خودتان گفتید چیزی را که خدا برایمان نخواهد نمی خواهیم… من اینطوری می گویم نه اینکه واقعا آدمی باشم که میل و رضایت خدا را واقعا و با تمام وجود بخواهم یا اصلا همچین درکی داشته باشم بلکه به خاطر این سعی میکنم اینطور فکر کنم که می دانم آنچه او برایم نخواهد, آخر و عاقبت ندارد.. اگر داشت آن حکیم علی الاطلاق خودش برایم در نظر می گرفت.در واقع بیشتر از روی دفع ضرر است که سعی می کنم آنچه او نمی خواهد را نخواهم.
به طور خلاصه به نظرم در چنین شرایطی این کار را میشود کرد:
۱- تمام تلاش مشروعمان را برای به دست آوردن آنچه که به نظرمان لازم و صحیح است و دوست داریم داشته باشیم و نداریم انجام می دهیم ولی نتیجه با خداست و اینکه آیا او صلاح می داند ما جوابی از تلاشمان بگیریم یا خیر. این تلاش را هم برای این انجام می دهیم که پیش خودمان عذاب وجدان نداشته باشیم که تلاش نکردیم و یا کوتاهی کردیم.
۲- توجه خودمان را به سایر مسائلی که می تواند به رشد آگاهی و میدان ادراکمان کمک کنند معطوف کنیم.
در آخر می خواستم بگویم, طاقت بیار رفیق .. طاقت بیار… بالاخره…. می رسیم…
(انشاءالله)
عذر می خواهم محمد جان, منظورتان از اینکه می فرمائید”…یا توصیه می کنند که قرآن رابا تلفظ صحیح بخوانند فظیلتش بیشتر است” منظورتان از توصیه می کنند چه کسی است؟ منظورتان استاد الهی که نمی تواند باشد. چون من هیچ جا ندیده ام ایشان به همچین چیزی توصیه کرده باشند. درست است؟ منظور شما احتمالا افرادی غیر از ایشان است که اینچنین توصیه هایی را می کنند.
با قسمتهایی از نظر محمد عزیز کاملا مخالفم.از نگاه من هیچ تفاوتی بین گفتگو و عبادت نیست.لااقل این دو در یک چیز مشترکند و آن هم هدف است.هدف از عبادت که در تمام ادیان توصیه شده چیست؟ آیا چیزیست جز “توجه”؟ و مگر نه این است که توجه یعنی “خود را تنها نبینیم و شخص دیگری را بر خود حاضر و ناطر ببینیم و چیزی که خلاف میل اوست انجام ندهیم”؟خب ما وقتی با خدا گفتگو هم می کنیم در شرایط توجه قرار می گیریم.پس بین عبادت و گفتگو چندان تفاوتی نیست.جفتشان توجه ایجاد می کنند.در ضمن برای اظهار نظر در مورد یک نوشته بنده نیازی نمی بینم که شخصیت نویسنده را واکاوی کنم.فهمیدن نیت نویسنده هم که اساسا غیر ممکن است.ما باید به سخن توجه کنیم نه گوینده ی آن.
با سلام در زمینه ی عبادت در گفتار ۱۸۱۰ آثارالحق جلد ۱ به تلخیص ،حضرت استاد چنین فرموده اند :{{ …اصولا برای هر فردی دو نوع عبادت است : عبادتی که عمومیت دارد و عبادت خاص . نوع اول عبادتی است مطابق دستور، که هر کس در دین خودش به نحوی انجام می دهد ،مانند عبادات مرسومی ،حلال ،حرام وغیره . هرکس معتقد به خدا باشد و تحت اوامر دینی باشد باید این دستورات را اطاعت کند ؛این عبادت عمومیت داردو برای تمام اشخاص موحد و خداپرست صدق می کند.
نوع دوم عبادت خاص است ؛هر فردی با حال خودش با خدای خود یک نوع راز و نیازی دارد و این یک حال شخصی و فردی است ؛مثلا یکی به هوا می پرد ،یکی خودش را می غلطاند و می گوید :خدایا بیا مرا بغلطان و غیره ….
اصل عبادت همان توجه دائمی به خداست که در هر حالی خودمان را تنها نبینیم…}}
و در مورد قرائت قرآن با وضو در گفتار ۱۳۳۰ همان کتاب به تلخیص فرموده اند:{{در قرائت قرآن به قصد عبادت ،آن چهار سوره ی سجده ی واجبه را حتماً و ده سوره ی سجده ی ممدوحه را باید با وضو خواند .قرائت بقیه ی سور قرآن هم اگر با وضو باشد فضیلتش بیشتر است .اما اگر قرآن را به قصد مطالعه در دست بگیرند ،احتیاجی به وضو ندارد …}}
و در گفتار ۲۷۱ همان کتاب نیز فرموده اند : {{خدا از ما صداقت می خواهد و ایمان ؛هر کاری میکنیم بی ریا و به قصد خدا باشد ،و هیچ عبادتی بالاتر از این نیست…}}در عین حال گفتارهای زیادی نیز موجود است که نقل به مضمون فرموده اند اگر کسی سخن خوبی می گویداستفاده کنید و خیلی به اینکه او کیست و چیست و چه نیتی و… دارد توجه نکنید.در واقع ببینید چه می گوید نه اینکه که میگوید.
محمد در کامنت خود به اهمیت شناخت نیت و شخصیت نویسنده مقاله اشاره کرده است. افراد را میتوان بر اساس آنچه بیان میکنند شناخت، یعنی مطالب یک نویسنده بیانگر طرز تفکر اوست به قول معروف از کوزه همان برون تراود که در اوست. در حال حاضر مقالات و کتاب های زیادی در مورد فلسفه استاد توسط افراد زیادی نوشته شده است که ما بسیاری از این افراد را نمیشناسیم. ولی نکته مهم این است که معیارها و شاخصهایی در دست داریم که توسط آنها میتوانیم مطالبی را که میخوانیم ارزیابی کنیم و از آنهایی که مفید هستند( فارغ از ملیت یا دین نگارنده) استفاده کنیم. این به عهده هر کس است که با تعالیم معنوی صحیح فکر خود را پرورش دهد تا بتواند صحیح را از ناصحیح تشخیص دهد. در چنین حالتی نیازی نیست منتظر بمانیم تا هر چه را به ما دیکته کنند. علاوه بر این در قسمت نظرات این مقاله، غالب نظرات بر اساس استنادات دقیق بیان شده است نه بر مبنای احساسات شخصی. خواندن این نظرات و تجربیات و توجه به آنها ما را در تشخیص میزان مفید بودن مقاله کمک میکند
با سلام به دوستان خوب و عزیزم “مریم ی” و “پرواز” عزیز نمی دانم چطور از نظرات صمیمانه و با حوصله ای که برایم نوشتید تشکر کنم، برایتان دعای خیر میکنم،حتما.
پرواز جان جمله آخر شما که مهربانانه گفتی “طاقت بیار رفیق .. طاقت بیار… بالاخره…. می رسیم” لبخند گرمی را بر لبانم نشاند (:
خیلی ممنون انرژی گرفتم و تلاشم را می کنم.
از دوستان عزیزم «سهراب» و «HSH» برای پاسخشان سپاسگذارم.
با سلام خدمت دوستان گرامی:
شاید برخی به دلیل تجربه نکردن این روش که آقای “لوئیس” فرمودند کمی متعجب شوند و بنا را بر خیلی چیزها گذارند ولی این طور نیست. راستش بنده نیز در دوره ای از زندگیم و قبل از آشناییم با تعالیم استاد الهی دعاهای مرسوم برایم ایجاد توجه نمی کرد، حتی گاهی باعث دور شدنم نیز می شد زیرا برایم آنچه به ظاهر در برخی دعاها گفته می شد قابل اهمیت نبود لذا در کنار آن آداب ظاهری توام با آنها ،آن موقع کاری را شروع کردم که شاید به نظر برخی جالب نبود و شاید کفر بود مخصوصاً اینکه استنباط خود را نیز دخالت داده بودم. در آن موقع روی کتاب قرآن و انجیل و… تعمقی داشتم که یکی از خواص آن برایم تعدادی جمله بود که هر روز چندین بار بعد از نماز به خدای خود آنها را می گفتم و بیان می داشتم مگر خودت اینها را وعده ندادی ؟!! پس من را به همین وعده ای که دادی هدایت کن .این جملات را از بین آیات، جدا کرده بودم ،برخی در ابتدای آیه بود ،برخی انتها ، و تمامی آن ها در مورد این بود که “همه روزی به او باز می گردیم” و “چیزی بالاتر از بهشت نیز وجود دارد و آن رسیدن به اوست” …خلاصه اینها را طوری کنار هم چیده بودم و برنامه ی دعایی درست کرده بودم که اگر کسی می دید می گفت قرآن جدید نوشتی ؟! ولی قرآن جدید نبود همه جملات همان قرآن بود ولی چون آن جملات به من کمک می کرد و انگیزه زندگی می داد آنها را کنار هم گذاشته و هر روز می خواندم و با التماس از او می خواستم آنرا نصیبم کند ، تا اینکه با راه استاد الهی آشنا شدم و فهمیدم مقصود همان کمال است و مفهوم آن آیات، “کمال” بوده که البته با تعالیم استاد الهی متوجه شدم خیلی بالاتر از آن هم وجود دارد و بهتر است به همان کمال هم فکر نکنم و وظیفه ام را انجام دهم…
در حال حاضر نیز باز این کارابداعی را به نوعی انجام می دهم مثلاً درآثارالحق جلد ۱ ( ص ۳۸۸ )استاد الهی جمله ای دعایی فرمودند که در اولین باری که خواندم بسیار برایم جلب نظر کرد:
“”چیزی که ما از خدا می خواهیم این است: ما را طوری به قوه ی جبری نگه بدارد که همیشه رضایت او را بخواهیم و نگذارد بر خلاف رضایتش کاری کنیم.””
این جمله کوتاه را همیشه در رئوس ساعات توجه تا آنجا که توفیق آن توجه باشد ، بیان می کنم زیرا اولاً کوتاه است و می توان به سرعت در هر حالی آنرا گفت ثانیاً خودشان در ابتدای جمله فرمودند چیزی که ما از خدا می خواهیم این است، ثالثاً دعایی جامع است و اینکه سر رأس هر ساعت مثلاً اگر بخواهم مناجات بخوانم خسته می شوم و نفسم نمی گذارد ادامه دهم رابعاً به کار بردن کلمه ی “قوه ی جبری” در این دعا بود که فقط تا بحال در اینجا مشاهده کرده بودم. حال البته بنده این جمله را به این نحوی تغییر دادم برای اینکه قابل گفتن شود یعنی جملات را به سمت خودم برگرداندم به این نحو: ما را طوری به قوه ی جبری نگه “بدار” که همیشه “رضایت تو” را بخواهیم و “نگذار” بر خلاف “رضایتت” کاری کنیم.
خوب حالا کسی بیاید و به من بگوید کفر گفتی و جمله را تغییر دادی ،من می گویم خیر ، زیرا مهم مسمی و مفهوم است و آنچه او خواسته و اینکه خود استاد الهی فرمودند باید این را از خدا بخواهیم. حال این جمله از دهان مبارک ایشان است و لزوماً هنگامی که ما بخواهیم این جمله را بگوییم باید به نحوی دیگر بیان کنیم و تغییراتی اعمال کنیم وگرنه قابل استفاده دعایی نیست…
گفتار ۱۶ برگزیده( که به همّت و لطف جناب پروفسور الهی به ما هدیه شده) به نظر من شاخص است در عبادت و بنا بر ان اقای لوئیس نه بدعت گذار است و نه ان چیزی که بعضی به ایشان نسبت داده اند،از آثارالحق اموخته ام:«در طریقت اول آن حال می اید بعد فرد هر چه گفت میشود عبادت»
با سلام به همه دوستان عریری که از خواندن نظراتشان لذت می برم با توجه به این موضوع که استاد فرموده اند در هر حالتی که باشی و توجه کنی خدای مهربان می پذیرد چه اشکالی دارد که هر کسی با هر زبانی آنطور که دوست دارد با خدا صحبت کند من هر روز باهاش درد دل میکنم و مشکلاتم را برایش میگویم با وجودی که بچه هایم را به او سپرده ام گاهی اوقات بهش یاداوری میکنم من یک انسانم با یک دنیا خواسته که با تلقین تمام سعی ام را میکنم که همه چیز را به او بسپارم ولی سر ساعتهائی که باید دعا بخوانم بعد از خواندن مناجات این دعا را میخوانم
“خداوندا عموما طوری عبادتت میکنیم که چیزی به دست اوریم من را طوری توفیق بده که برای به دست آوردن تو از همه چیز بگذرم”
سلامتی همه شما را از خدا میخواهم
آرمین عزیز در جواب اقای محمد نوشته اند که مطلب خواندن قران با قرائت صحیح را درجایی از اثارالحق ندیده اند ازجهت یاد اوری خدمتشان عرض میشود در آثار الحق جلد ۱، صفحه۳۶۴
گفتار ۱۰۷۰ استادالهی فرموده اند :
قرائت قرآن طلبا لمرضاهالله خواص بسیار دارد منجمله: کسی که قرآن را با قرائت صحیح میخواند، هم ثواب میبرد و هم فضیلت بیشتری دارد. آن که قرآن رامیخواند، اما با قرائت ناصحیح، ولی بیش از این از دستش برنمیآید، ثواب میبرد،
میخواند، اما با قرائت ناصحیح، ولی بیش از این از دستش برنمیآید، ثواب میبرد،اما فضیلت آن کسی را که با قرائت صحیح میخواند ندارد. اگر در هر خانهای هر روز
ولو یک آیه هم باشد، از قرآن بخوانند برای خیر و برکت و دفع شر خیلی مؤثر است.
اگر کسی نتوانست عربی بخواند و ترجمهی قرآن را خواند، باز هم خداوند با نیت او کار داشته، قبول میکند.
دعا برایم انس گرفتن با عزیزی است که برای صحبت با او و درددل با او لحظه شماری می کنیم و می خواهیم زودتر زمان ملاقات با او فرا برسد تا همه چیز را برایش تعریف کنیم و از همه جا برایش بگوئیم و او با خیر خواهی به ما گوش دهد.
دعا برای من مثل حرف زدن با بهترین دوست صمیمی و دلسوز و پدری مشکل گشاست ( نه اینکه مشکلات را برایم حل کند ) بلکه مثل پدری که داناو بسیار قدرتمند است که مرا نصیحت می کند و من می توانم بفهمم که مثلا این موضوع آنقدر ها هم مهم نبوده و یا اشتباه خودم بوده و یا بسیاری راه حلها ی دیگر مثلا عواقب کاربدم را باید تحمل کنم وقتی به او می گویم ، به عیبها و ناچیزی ها خودم و زود گذر بودن این دنیا پی میبرم و می دانم او از همه برتر و قدرتمند تر است و هرچه او اراده کند می شودو من می توانم به سادگی و راحتی در آغوش او پناه بگیرم و مطمئن باشم که او حامی و نگهدار من است . مثل بچه ای که اگر در کودکستان عروسکش گم شود برایش فاجعه است زمانی که به پدرش می گوید، شاید او برایش عروسکی دیگر نخرد ولی به او می فهماند که خیلی هم مهم نیست و می گذرد وتو مرا داری من بابای مهربان تو هستم کم کم که بچه بزرگ می شود میفهمد براستی هم مهم نبوده است . این دنیا چه خوب وچه بد می گذرد . من باید سعی کنم پدر مهربانم از من راضی باشد تا بتوانم همیشه به آغوش امن او پناه ببرم .
با سلام
از دوست گرامی علی م بابت توضیحاتی که در مورد بدعت دادند سپاسگزارم..من اصلا این مطالب را نمی دانستم.
متشکرم
رویا جان با تمام وجود تک تک کلماتی را که نوشته ای درک میکنم بخصوص وقتی در سخت ترین لحظات زندگیم احساس میکردم در آغوش امن او قرار دارم.
دوست عزیز شیدا،
مطلبی که به نظر من به درستی هم بیان داشتید مرا به یاد شرایط تقریبا” مشابه خودم انداخت به این صورت که با وضعیتی بسیار نزدیک به آنچه که فرموده اید طی سالهای متمادی اکنون به اینجا رسیده ام که در هر فرصت مناصب و به ویژه در حین دعا چنین میگویم: ای خداوندا، به نیروی جبریه چنان مارا محکم و منسجم نگهداری فرمائید که طبعا” و فطرتا” از هر آنچه که خلاف رضایتت است متنفر و منزجر باشیم، عمل نکنیم و دور بگیریم و در حسنات باشیم و از سیئات دوری کنیم، آمین …
ضمنا” همانطوری که بارها فرموده اند باور من اینستکه وقتی به جای “من” کلمه “ما” میگوئیم خودمانرا به طفیل همه مومنین و همه نیکوان قرار داده و از “جمع” به جای “فرد” بهره میبریم.
با سلام خدمت دوستان و تشکر از نظرات مفیدشان:
بنده تا آنجایی که توفیق توجهی از سوی او باشد وقتی می خواهم دعایم را شروع کنم ابتدا با دعا برای کسانی که به من “بدی” کردند شروع می کنم و سعی می کنم این دعا از اعماق وجودم باشد( چه آنهایی که می دانم بدی کردند و چه آنهایی که من نمی دانم ) بعد برای کسانی که به من “خوبی” کردند(چه آنها که می دانم ،چه آنها که نمی دانم) ، بعد برای “مربیانم” یعنی کسانی که چیزی به من آموختند مخصوصاً در زمینه “معنویت” ، بعد برای کسانی که به من “حسودی” می کنند(البته از روی جهل، زیرا که واقعاً مطلبی برای حسادت ندارم) و بعد برای کسانی که به آنها حسودی کردم و غبطه به حالشان خوردم ، دعا می کنم خیر و برکت زندگی آنها مخصوصاً در آن زمینه که به آنها حسودی کردم زیاد شود، بعد می روم سراغ “جمیع والدینم” که تا بحال در زندگی های متوالی داشتم، و بعد از آن برای “کل مخلوقات”…این روش به من لذتی می دهد که به وصف نمی آید، وقتی برای کسانی که بزرگترین لطمات را به ما زدند دعا می کنیم احساس انبساط و گشایشی می کنیم که بعد از آن بهتر می توانیم با خدای خود که بخشاینده ترینِ بخشایندگان است صحبت کنیم و عشق بورزیم، زیرا که کل مخلوقات حتی آن ها که به ما بدی می کنند مخلوق دست او هستند . پس اگر او را دوست داریم ضرورتاً باید اثرات او را نیز که یکی از آنها همین مخلوقات است نیز دوست بداریم…شما وقتی عاشق کسی هستید آن فرد را با تمام جزئیاتش دوست دارید حتی لباس کثیف آن فرد را می پرستید و برایتان خوشبوترین لباس عالم است .
“زیرا عاشق چیزی جز جمال یار نمی بیند……………”
سلام به دوستان
من به شخصه با نظر دست نشانده موافق هستم. بنظرم ارزش یک دعا به صاحب آن دعاست نه به آن کلمات که در ان صورت کتب شعر و سخنان نغزو پند و اندرز فراوان است. فکر کنم اگر که دعایی می خوانم که خود ان را ساخته ام و با خواندن آن آرام می شوم این آرامش آرامش روانی است که ممکن است در جهت رشد روح نباشد و حتی ضد آن باشد. اگر آفتاب به یک باتلاق یا یک دمل چرکی بتابد بوی بد از آن بلند می شود اما در عوض شخص را درمان می کند وجود من همان باتلاق است اگر نور الهی به آن می تابد گرچه ناراحت شوم اما درمانم در آن است. دعاهای استاد آن آفتاب است روحم را رشد می دهد آینده معنوی ام را تامین می کند. استاد برای زیبایی ادبی و زیبایی شناسی کلمات را پشت سر هم ننوشتند که دعایی بشود اثری در آن است که صاحب کار در آن گذاشته است. گرچه زیبایی شناسی هم دارد. معنای کلمات دارد. معنای ترکیبی دارد. حروف و جملات رمز و راز در آن هست. توالی و ترتیب دارد و هزار و یک خاصیت معنوی که اصل کار است و ما از آن بی خبریم. بنابر این هر چه می خواهیم بگوییم معیار مناجات استاد است. اگر ایشان برای عموم مخلوقات دعا کرده ما هم همین کار را بکنیم. خاصش نکنیم بجز والدین. فلانی مشکلش حل شود .آن یکی حالش خوب شود. بنظرم اینها دعا نیست.
با سلام
ضمن تشکر از نظر دوست گرامی ع- علی که به خوبی راه ارتباط با خدا را بیان فرموده بودند .
یه سوالی مدتهاست که ذهن منو به خودش مشغول کرده .لذا خرسند خواهم شد که راهنماییاتان را از بنده ی حقیر دریغ نفرمایید.
از وقتی که به یاد دارم لحظه ای از یاد خدا غافل نبوده ام ولی همیشه برایم جای سوال بوده که چرا باید با خدای خود سر ساعتی مشخص و بازبانی غیر از زبان خودم ارتباط برقرار کنم که هیچ تمرکزی هم ندارم و نمی فهمم که کی ارتباطم به پایان می رسد . خیلی وقتها وقتی به صورت غیر رسمی و عاشقانه با خدای خودم به صحبت می نشینم متوجه می شم که چقدر به او نزدیکترم .
ولی همیشه ترس کنار گذاشتن نماز را داشته ام با اینکه خوب میدانم که هیچ اثری از لحاظ روحی برمن ندارد و فقط ادای وظیفه است .
من از این مقاله و نظرات سایرین خیلی استفاده کردم. نکته کلیدی این مقاله برای من این بود که هر کس به هر روشی عبادت میکند، در عبادتش دو نکته صداقت و توجه را در نظر بگیرد. بعنی عبادتم خالصانه باشد، ریا و یا خودنمایی در آن نباشد، و سعی کنم دعایم را از لقلقه لسان در آورم. گاهی شده مشغول خواندن مناجاتی بودهام ولی اینقدر بیتوجه بودهام که متوجه نشدهام کی به انتهای آن رسیدهام یا اینکه اصلا نمیدانم آیا قسمتی از آن را جا انداختهام یا نه. روشی که در این مقاله به آن اشاره شد برای من مثل این بود که برای شروع ورزش، برای بهتر انجام دادن آن ورزش کمی نرمش میکنیم تا بدنمان آماده شود، و از حالت خشکی درآید. دعاهای خصوصی و رازونیاز همان حالت آماده سازی و شروع مرحله توجه برای دعاهایی است که از بزرگان معنوی میشناسم.
با سلام، شاه بخشیده وزیر نمی بخشه!!! یادم است در مورد “توجه” مطلبی برای بنده و… خوانده شد که در آن جا قید شده بود با خدا مثل اینکه پدری مهربان و دلسوزتان است صحبت کنید و بیشتر برای توجه ایجاد آن ارتباط عاطفی و انس با او مطرح بود ، حالا که خود او کار را برای ما راحت کرده و برایش همان ارتباط مهم است ، ما کار را برای خود سخت می کنیم.البته عبادات مرسوم نیز هر یک خواص مربوط به خود را دارد که بیشمار می باشد ، ولی در توجه مهم آن ارتباط قلبی است . برای توجه نیز نیاز به وضع خاصی نیست…بنده نماز را اگر بخوانم برای خواص دیگرش می خوانم و حتی مناجات استاد را هم هیچ وقت برای توجه به مبدأ انتخاب نمی کنم و فعلاً چون می دانم بهترین مناجات است و جامع و مانع تمامی دعاهاست می خوانم، زیرا چیزی از آن نمی فهمم ، مثلاً من چه می فهمم فرق یکتا و بی همتا چیست؟ یا واجب الوجود و خالق کل مخلوق چه کسی است؟ ارحم الراحمین کیست؟ فرقش با اکرم الاکرمین چه می باشد؟ فرق آنها که نازروا هستند با مقدس و مستجاب الدعوه و مقرب چیست؟ وقتی من حتی کلمه ای از این مناجات را نمی فهمم نتیجتاً نمی توانم انتظار داشته باشم بتوانم توجه درستی با این مناجات بگیرم ، مگر آنکه زمانی “او” نظر کند و بفهمم در هر کلمه با که صحبت می کنم و چه می گویم. مثلاً بنده کلی زمان گذاشتم تا فرق واجب الوجود و خالق کل مخلوق را از کتاب معرفت الروح کمی درک کردم که البته باز نمی فهمم، فکر می کنید چقدر می دانیم او چه دعای گرانبهایی دستمان داده ؟!پس باید آنقدر آن مناجات را بخوانیم، آنقدر این دعا را در متن زندگیمان قرار دهیم تا روزی ان شاءالله اگر او صلاح بداند تفقدی نماید و ما را از این جهل نجات دهد…و گرنه برای توجه عمده همان اتصال قلب است.
. با سلام خدمت دوستان:
تجربه ی دیگری در مورد دعا برای کسانی که به ما بدی کردند برای حقیر همیشه پیش می آید که شاید بیان آن جالب باشد ، هنگامی که شروع می کنی برای کسی که ظاهراً به تو بدی کرده دعا می کنی ، در ابتدا و احساس اولیه آن در بدو شروع کمی عجیب است و گاهی اوقات سخت ، بعد سعی می کنی این دعا از اعماق وجودت باشد، برای این کار لازم است خود را به جای طرف مقابل بگذاری، بعد خوبی های آن شخص را جلوی چشمت بیاوری ، گاهی حتی مشکلاتش را برای اینکه او را بهتر درک کنی ، مثلاً شرائط روحی و روانی. بعد از یک ارتباط فکری و کمی احساس هم سنخی ، یادت می افتد او نیز خواهر یا برادر توست و یا بهتر بگویم همه با همیم و او نیز بنده ای از بندگان خداست، بعد کم کم آن فرد برایت دوست داشتنی می شود، بعد از آن وقتی داری با تمام وجود برای آن فرد از خدا طلب بخشش می کنی ناگهان از “غرور” خود دچار شرمندگی می شوی، زیرا ندایی درونت می گوید ، چه خیال کردی ؟! چقدر مغرور!!؟ مگه تو کسی هستی که باید او را ببخشی؟! چقدر از خودت مطمئنی؟! از کجا می دانی تو به آن فرد بیشتر بدی نکرده بودی و حال باید با تخفیفی که خدا برایت در نظر گرفته ، کمی حساب کتاب خود را پاک کنی ؟!! هیچ چیزی نا حق به سر آدم نمی آید ، پس مطمئن نباش که قبلاً تو خود همین بلا را به سر او یا کس دیگر ،آن هم شدیدتر نیاوردی ، تازه باید شکر گذار باشی که حسابت را دارند پاک می کنند، خلاصه آن قدر این فکر درونت پررنگ می شود که در نهایت خود را می بینی که با شرمندگی برای آمرزش “گناه خود” دعا می کنی و سرت را از خجالت نمی توانی حتی بلند کنی…
“قضاوت ما و آن چه ما فکر می کنیم معمولاً کاملاً برعکس است ، همان بهتر که زیاد به این موضوع پی نبردیم، زیرا از خجالت نمی دانستیم به کجا پناه بریم”
با سلام ، خدمت “دست نشانده” عزیز:
با تشکر از فرمایشاتتان، مطالبی در مورد نظری که مبذول داشتید به ذهن حقیر رسید که اگر جسارت نباشد بیان دارم:
۱) دوستان اگر ابراز لطف و یا احساسی هم می کنند، چه اشکالی دارد؟!!! این خود یکی از صفات پسندیده است که از کسی که چیزی به ما آموخته تشکری داشته باشیم، در ضمن برخی فقط توان چنین کاری را دارند .هر کس به طریقی آن ارتباط را برقرار می کند ،احساسات دیگران را به صلابه نکشید.البته اگر خود “متیس” عزیز بفرماید بحثی دیگر است…
۲)در مورد “هدف “این سایت هم که فرموده بودید، مطمئناً هدف هیچ وقت آنچه ما فکرش می کنیم نیست، ولی خوش بحالتان اگر واقعاً شما هدف سایت را متوجه شدید، بنده به شخصه در حد فکر و فهم ناقصم سعی می کنم …
۳)در مورد “بدعت گذاری” فرمودید، آقای “علی م” عزیز جوابیه کاملی لحاظ فرمودند که به نظر می آید عرایض بیشتر حقیر اضافه باشد .
۴)اینکه فرمودید این سایت “سندیت” ندارد، مهم نظر “اوست” حال بر تکه ای سنگ باشد، پارچه باشد، یا مطلبی در کتاب یا در سایت…
۵)در مورد “ترکیب اعداد” که فرمودید با نظر آقای لوئیس این ترکیب بهم می خورد: اگر دقت شود تیتر مقاله جملاتی برای “عبادت” است نه “اطاعت”، در عبادت هم همانطور که خود شما بهتر بدان واقفید، نیاز به وضع قوانین خاص نیست…
۶)مورد دیگر اینکه ایشان نفرمودند در چه دعایی ایشان تغییراتی لحاظ نمودند و شما از کجا چنین مطمئنید و بحث مناجات شماره ی ۱۱ را می نمایید؟!! زیرا ایشان اصلاً صحبتی در مورد اینکه چه دعایی مد نظرشان بوده ندارند.در دعاهای اصیل و…مطمئناً اگر هم بخواهی نمی توانی تغییری ایجاد کنی، زیرا حتی کلمه ای از قرآن نیز قابل تغییر نیست و معنی اش عوض می شود…
۷)مورد دیگر آنکه شاید این فرد مسیحی هستند ، بنده هر چند وقت یک بار به کلیسا می روم و کتاب انجیل هم گاهی می خوانم، می دانم “تقریباً “چه دعاهایی را مسیحیان عزیز می خوانند، همانطور که می دانید کتاب عیسی مسیح به حد کافی تحریف شده و دعایی که به معنای کامل بتوان گفت از خود مسیح است “شاید” کم باشد، مثلاً از دعاهای مسیح این دعاست که بسیار هم زیبا می باشد:(انجیل متی/۶/۹ )
((پس شما اینگونه دعا کنید:ای پدر ما که در آسمانی، نام تو گرامی باد. ملکوت تو برقرار گردد. خواست تو آنچنان که در آسمان مورد اجراست، بر زمین نیز اجرا شود. نان روزانه ما را امروز نیز به ما ارزانی دار. خطاهای ما را بیامرز ، چنانکه ما نیز آنان را که به ما بدی کرده اند، می بخشیم. ما را از وسوسه ها دور نگاه دار و از شیطان حفظ فرما. زیرا ملکوت و قدرت و جلال تا ابد از آن توست.آمین! ))
۸)اینکه فرمودید ممکن است این حس که آقای لوئیس فرمودند، از نفس و اید باشد و صحبت “اثبات را فرمودید. باید گفت مهم آن “توجه” است، اگر مطلبی ما را به یاد “او” می اندازد ، احتیاجی به اثبات دیگری نیست و چه اثباتی از این بالاتر؟!! می خواهی بغلتی ، می خواهی برقصی ، می خواهی آواز بخوانی ، فقط آن ارتباط و توجه و نزدیکی به “او” می تواند خود ما را به آن اثبات رساند…
۹)در مورد “تلقین” و تکرار که فرمودید با تلقین باید همان دعاها را خواند . بله درست است باید با تلقین و…آن مناجات ها را آن قدر تکرار کرد که روزی بتوانیم در موقع آن دعا توجه هم داشته باشیم، ولی آیا تا آن موقع باید بایستیم و توجه نداشته باشیم ؟!! خوب الان سعی می کنیم توجه داشته باشیم و دعا را با توجه بخوانیم ولی اگر توجه کاملی نبود، در کنار آن از “سیستم های کمکی” هم استفاده کنیم چه اشکالی دارد؟!!
۱۰)در مورد آنکه فرمودید بعد از این مقاله برخی فوائد دعاها را زیر سوال می برند… بعد از این مقاله إن شاءالله ، افراد نا امیدی که فکر می کردند حال که نمی توانند توجهی با برخی دعاها بگیرند نزد او مقبول نیستند، امیدوار شده و شاید نگاهشان به مبدأ عوض نیز شود ، و شاید دریای لطف و کرم او را بهتر درک کنند…
۱۱)نکته آخر در مورد مفاد سایت ، با توجه به اینکه هر قشری و …ممکن است مطالب این سایت را بخواند ، و امکان تفکیک موضوعی و جدایی به قول شما حقیقت برای هر کسی ممکن نیست، فکر نمی کنم چنین با ما برخورد کنند… زیرا واقعاً کاری دشوار است ،مگر برای فردی که از آگاهی نسبی ای برخورد دار باشد، نه برای بی سوادی چون حقیر…النهایه از نظرات شما به غایت سپاسگزارم و امید آن دارم عرایض حقیر را حمل بر اعتراض یا بی حرمتی مگذارید ، زیرا که فقط یک مبادله ی فکری است و ممکن است آنچه بنده فکر می کنم ۱۰۰% غلط باشد…ممنون
” علم رسمی سر به سر قیل و قال”
با سلام
شیدای عزیز ازاینکه باعث شدید در هنگام خواندن مناجات حضرت استاد به مفاهیم ومعنای کلمات بیشتر دقت نمایم سپاسگزارم تا به حال انقدر دقیق به موضوع نگاه نکرده بودم،البته بدیهی استکه درک باطن کلام از بنده حقیر برنیاید; انشاالله خود او مارا از جهل نجات دهد…
دوستان عزیز، یک پیشنهاد و یا خواهش سازنده دارم. وقتی یکی از دوستان نظری میدهد که احساس می کنید با تعلیمات کمتر همگون است، چند نفری هم جوابهای منطقی و روشن به او داده اند، اینقدر آنرا ادامه ندهید. بقیه تکرار مکررات است و خسته کننده میشود. این حرکت ِ ناخواسته به سایت لطمه میزند. اگر یکی همین الان وارد این بحث بشود، چه فکر می کند. منکه خودم با این سبک عادت کرده ام، تا می بینم موضوع صحبت سر بحث ِ آن دوست عزیز است بی اختیار دوست ندارم مطلب را بخوانم. گاهی در دفعات بعد که برمیگردم و نفسم را مجبور به خواندن میکنم، می بینم که در جاهایی از موضوع ِ نوشته شده تجربهء جالبی وجود داشته و من خود را از آن محروم کرده ام. الان این دوست دانشمند ما آمده و یک مطلب چند پاراگرافی نوشته ، ما هم هر کدام به همان اندازه طولانی مینویسیم که به او جواب بدهیم. این هم مثل همان بحث غار نشینی شده است. باید یک بار گفت اگر قبول کرد خودش میداند، اگر قبول هم نکرد مشکل اوست. از طرفی همیشه این موضوع را در نظر داشته باشیم که هیچکدام از ماها الگو نیستیم. آن دوست عزیز هم خوب است مدتی را به فکر کردن روی نظرات دوستان برای خود در نظر بگیرد که شاید آنها هم یک درصد راست بگویند . اگر روی انتقادات و پیشنهادات تعمق نکنیم، خودمان بازندهء نهایی میشویم و بعدها اگر دنیایی و حساب کتابی باشد، بهانه ای نداریم که نمی دانستم یا کسی به من نگفت.
ببخشید که فضولی کردم.
با عرض سلام به همه دوستان و سپاس فراوان از مطالب شیدا، خیلی استفاده کردم، ممنون.
سلام
البته بنده عوام سواد کافی برای اینکه این عزیزان را با کامنت خوب به فیض برسانم ندارم اما با همان عوام بودن یک مطلبی به نظرم رسید که اگر از کمند گرداننده بحث بگریزد به حضور شما عرضه میشود.
در دعاها مجموعه اثراتی هست که ماورای لعات بکار رفته در آن و حتی مفاهیم آن لعات، به علت مجموعه اثر زمان و مکان و گوینده و چه بسا شنوندگان اولیه که در شکل گرفتن آن نقش داشتهاند، دارای اثراتی شده است. این اثرات قفط در حالی که دعا به همان شکل و لغات و معانی صاحب اثر بکار رود قابل حصول است و اگر لعات عوض شود، این اثر اخیر از دست میرود.
اما از طرف دیگر اگر هنگام دعا شنونده را در مقابل خود حس کنیم و با او صحبت کنیم اگرچه لعات عوض شده است اما اثراتی، نه از نوعی که در بالا اشاره شد، بلکه از نوع صمیمیت با مخاطب و از دست نرفتن تمرکز حاصل میشود.
حال این به انتخاب ما است که از بین دو اثر کدام را بیشتر بدست میاوریم و در حال و روزی که هستیم کدام بیشتر به کارمان میآید.
بدعت احتمالا وقتی است که بنده دعایی را عوض کنم و به نوع عوض شدهاش نه برای مصرف شخصی بلکه برای مصرف عمومی تجویز کنم. و الا این که کسی در بند لغات نباشد از زمان بابا طاهر عریان بوده است (البته قبل از آن هم احتمالا بوده اما سواد بنده و عوام بودن و …)
خلاصه اینکه مثل هر جیز دیگر این دنیای علی که اگر جیزی بگیری باید چیزی بجایش بدهی، به نظرم صمیمیتی که در دعا به زبان خودمان بدست میاوریم باید بجایش اثر اصلی دعا را بدهیم.
مثل اینکه در زمستان برای این که با امنیت رانندگی کنیم زنجیر چرخ میبندیم و بجایش سرعت و قدرت مانور ماشین را از دست میدهیم. (نهایت استدلال برای یک نفر عوام مثل من)
سلام
از مقایسه نکات مطرح شده توسط “دست نشانده” و دیگر نظرات، و نظر اخیر “شیدا” بنظر من:
– اگر در یک سایت سطح بالای علمی، دست اندرکاران سایت ایتمی را بعنوان “نظر بدهید” در نظر گیرند، کمتر انتظار ابراز احساسات و غیره را خواهیم داشت، بجای آن بیشتر انتظار مطرح شدن سئوالات و نکاتی را در سطح مطالب ارائه شده خواهیم داشت.
از سوی دیگر ممکن است، فرد مراجعه کننده به سایت، برای اولین بار از طریق همین رسانه با گوشه ای از اندیشه استاد الهی ارتباط برقرار کرده باشد. اگر تعدادی از نقطه نظرات و یا قسمتی از نظرات (که درصد آنها کم هم نیست) به تشکر و به به و چه چه برگزار شده باشد، چه تصوری خواهد داشت؟ آیا این برخورد سطح سایت و مابقی نظرات را تقلیل و تنزل نخواهد داد؟ آیا در فرهنگی که در جوامع و محافل علمی وجود دارد، چنین برخوردهایی وجود دارد؟ یا بدون تأیید یا تکذیب، بدون تعریف و تقبیح از نظری صرفا به دنبال بحث و تبادل نظر و حتی استفاده از نظرات مخالفند… بقول “دست نشانده” نمی دانم! .
مورد واقعی ای را برایتان تعریف کنم، شاید بد نباشد، نظر یکی از همین افرادی که از طریق سایت با مفاهیمی از اندیشه استاد الهی آشنا می شد این بود: که مطالب خوب است، اما چرا یک سری افراد بخصوص، مشخص و قلیل دور هم جمع شده اند و دائم از هم تعریف می کنند؟ دائم همدیگر را تأیید می کنند؟ چرا تا یک نفر نظری به ظاهر متفاوت از بقیه را عنوان می کند، جبهه ای تشکیل می شود و هزاران چرای دیگر.
آیا اگر همه از مطالب سایت تعریف کنند و بگویند خوب است، مطالب سایت خوب می شود و خوب بنظر می رسد؟ یا برعکس اگر همه آنرا تکذیب و تقبیح کنند، مطالب آن بد می شود؟ خوب و بد بودن به تعریف و تقبیح نیست که این چنین مشخص گردد! شاید اینگونه برخورد ها این برداشت ها رابطور غیر مستقیم برای مخاطب ناآشنا ایجاد کند
نتیجتا هم از نظر نمود، هم از نظر فرهنگ موجود و معمول علمی و هزاران هم دیگر برخی از نقطه نظرات بهتر ست تعدیل شود، احترام، تشکر، شکر گزاری و… اگر در درون باشد، مناسب تر است.
قبل از پایان یک مورد دیگر را اشاره کنم، مابقیش را بقیه دوستان انشاءالله خواهند گفت….
– فکر می کنم، جملاتی که بعنوان تعریف بدعت آورده شده است، تعریف نباشد اگر بیشتر دقت کنید مصداقی را به مثال آورده اند. ضمن اینکه شاید از “بدعت مفید یا مثبت” منظورتان ابداع بوده است، که فکر می کنم درمورد آن هم اگر طالب تبادل اطلاعات باشید باید مستند تر و علمی تر تعریفی نمایید، “شاید” آنوقت فکر کنیم که همانطور که در مثال مصداقی بدعت آورده اند(مورد اول)، اشاعه یک امر و شیوه کاملا شخصی و فردی (مثل نوع راز و نیاز) و عمومیت دادن آن “شاید، شاید” به نوعی بدعت باشد.
در مورد مابقی نقطه نظرات نیز نظراتی به نظرم می رسد، اما فکر میکنم فعلا تا همین حد کافیست، البته جناب “دست نشانده” صلاحیت بیشتری را در دادن نظر در این خصوص دارند، صبر میکنم شاید دیگر دوستان نیز شرکت کنند، اما بنظر من هم چنانچه خالی از فرض سندیت به مطالب سایت نگاه شود( حالا چه سندیت داشته باشد یا خیر، که بحث و بررسی طولانی ای را می طلبد) استفاده بیشتری می شود کرد. واقعا من هم احساس کردم بعضی از نظرات صرفا توجیه مطالب است(با فرض انکه سندیت دارد و ۱۰۰% مورد تایید است) آنهم با دلایلی که بنظر خیلی صحیح نمی رسند، فکر میکنم اگر تعداد نظرات کمیتا کمتر شود ولی از نظر محتوا کیفیتا عمیقتر شود کمک بیشتری به همه مان کند.
با عرض سلام
با نظر دوست عزیز و گرامی گمنام کاملا موافق هستم. خوب است آدم نظرش را بگوید… ما شنونده سخن های یکدیگر هستیم ..هر کس که قصد رشد دادن خودش را داشته باشد سعی می کند که روی مطالب گفته شده فکر کند. یا به نظرش درست است یا خیر.. در نهایت تصمیم گیری با خود شخص است که مطلب را قبول کند یا خیر. البته همه ما می دانیم که هیچ کس ما را مجبور نکرده که به این سایت سر بزنیم و مطالب را بخوانیم. اگر به نظرمان سندیت ندارد یا مطالب مفیدی ندارد می توانیم به انواع دیگر سایت ها که در اینترنت به وفور هستند سر بزنیم. خدا را شکر مطالعه مطالب این سایت از جمله کارهای کاملا اختیاری است .
از نظر دوست عزیز “عوام” تشکر می کنم…خیلی برایم جالب بود…پس خوب است که برای اینکه هم از نعمت صمیمیت با ذات حق برخوردار شویم و هم از اثرات دعا استفاده کنیم هر دو کار را انجام دهیم…البته به شرط توفیق (:
ممنون
با سلام خدمت دوست عزیز پرنیان.
چون سوال شما پیشترها برای من هم مطرح بود، پاسخی که تا امروز برای آن به دست آورده ام خدمتتان عرض می کنم.
اولین اثر خواندن نماز به همان شکل مرسوم ، همان طور که می دانیم اثر کلمات و ترکیب کلمات و…است. نکته ی دیگر به نظر من این است که با توجه به گفتارهای زیادی که در مورد اهمیت جمع و دعای جمع آمده، چون نماز یک کار “جمعی” است ، اثر خاصی دارد. مهم نیست که شما در اتاق خودتان به ظاهر به تنهایی نماز بگزارید، تصور کنید بعد از گفتن اذان چه جماعت عظیمی همزمان با شما درست رو به یک سمت کلمات مشابهی به زبان می آورند با حرکاتی یکسان و به نیتی مشابه که همان اطاعت باشد. اگر دقت کرده باشید تمام دعاهای نماز جمع است، “ما” به کار می بریم. نه “من” که همان طور که فرموده اند به طفیل جمع مومنین به جایی برسیم.
من فکر می کنم زمان نماز، جهتش (قبله)، کلماتش و آدابش همه مهم اند تا ما را طفیل جمع کنند و مهم است که خودمان را موقع نماز گزاردن تنها نبینیم و در جمع حس کنیم.
ضمناً در مورد خودم، واقعاً به این نتیجه رسیده ام که رسیدن به مرحله ی “عبادت” با گذر از مرحله ی”اطاعت” ممکن است و بس.
سلام به دوستان عزیز و با تشکر از نظرات دوستان
مطلبی بنظرم رسید که شاید بد نباشد مطرح گردد .
بنظرم می اید جملاتی برای عبادت کاملا ارتباط خالق و مخلوق را شامل می شود هرکسی از ذن خود شد یار من ، ارتباطی است قلبی و خصوصی بین من و او این مقاله نه در مورد نماز است نه در مورد عبادات مرسومی نه در مورد چطور به کلیسا و کنیسه برویم و نه در هیچ مورد دیگر صرفا ایشان به این نتیجه رسیده اند که باید با او صادقانه صحبت کرد و این کاملا شخصی و قلبی است .
حال کسی می خواهد مو شکافی کند که بدعت است یا ابداع است یا غلط است یا درست است خیلی کارساز نیست . بنظرم بحث بی نتیجه خواهد شد . هر کس می تواند تجربه خود را بگوید سوای اینکه آنرا به بحثی دو نفره و مخالف و موافق بکشاند کسانی که می خوانند میتواند از تجربیا ت بهره ببرند یا نه بنظرش مفید نیاید . اشکالی ندارد از این گوش بگیرند و از آن گوش خارج کنند تفکر ازاد است نباید حتما هر کس حرف دیگری را بپذیرد . بنظرت مفید نمی اید قبول نکن .
و اما در مورد تشکر من همواره تشکر می کنم و قدر شناس این سایت هستم و هر بار که مطلبی می نویسم هم دوباره دو باره تشکر خواهم کرد بنظرم این کار یعنی اهمیت و قدرشناسی از زحمات وادب و…… می باشد .
بازهم اگر بنظر کسی می آید که نباید تشکر کند مختار است . می تواند تشکر نکند ولی لزومی ندارد که این مسئله را با طعنه و اعتراض بیان کند .خوب شما تشکر نفرماید.
مطالب طویل شده اند .دوستان به نصیحت هم میپردازند!!!…
حالا اصلا بگیریم” بدعت گذار”!!! من میخواهم چگونه توجه خود را جلب کنم؟!(نویسنده که موفق شده در توجه،مقاله هم که مورد نائید متیس بلاگ است)تو چگونه میخواهی و میتوانی توجهت را به خالق جلب کنی؟.
بانو حضرت شیخ میفرمایند: یک نوع دعا کردن داریم که فقط صرف وقت میکند.در این صورت ثواب وقت صرف کردن دارد.یک دعایی داریم که توجه جلب میشود.این،یک لحظه هم باشد خوب است.دعایی که در ان صرف وقت میشود،نتیجه اش این است که انسان را میرساند به دعای وصیله(با توجه).منظور این مقاله هم همین است اگر دقت کنیم.
۲-تمام عبادت ها برای این است که آن یک((آن))برای بشر بیاید،در واقع سهیل زده شود.بشر خیلی زحمت باید بکشد،انواع عبادت ها را میکند،انواع زحمت ها را میکشد تا نظر خدا به سویش جلب شود و ان یک آن برایش پیش آید.منظور از عبادات؛همگی برای این است که غافل نشویم.عمل صحیح و عبادت ها سبب میشوند که آن یک ((لحظه))ایجاد شود.عمل صحیح اصل کار است.کسی که اعمالش درست باشد خود به خود به سمت عبادت کشیده میشود.اگر کسی به عبادت کشش ندارد،بهتر است عمل صحیح انجام دهد.
ان یک ((آن)) را باید بتوانیم هر وقت میخواهیم ایجاد کنیم اگر بشود عملمان صحیح میشود(باید مدیتیشن الهی داشت)
با سلام
پ.ن عزیز . اگر صحبت کنم شاید تکرار باشد ولی فقط اشاره می کنم . مکتب استاد دانشگاه است در دانشگاه همه نوع آدم وجود دارد .( فقیر ، غنی ، فعال ، تنبل ، ضعیف ، قدرتمند، و… با هر طرز فکری وجود دارد ) پس هر کسی بقدر فهمش فهمیده مداعا را . هرکس به اندازه توان و کوششی که انجام می دهد و با چه نیتی مبارزه می کند و پرورش فکر می کند نتیجه کارش را می گیرد . اگر می بینی در نظرات احساسی وجود دارد یاتعریفی است ، مقصود این نیست که به قول شما تعدادی افراد محدود به همدیگر به به و چه چه می زنند .به نظر من مقصود ارائه آن عملی است که با نیت های مختلف توسط افراد مختلف بیان می شود .من وقتی این سایت را باز می کنم با این نیت وارد سایت می شوم که انشاءالله خدا توفیق دهد از نظرات دوستان نکته ای از نقاط ضعفم را به من گوشزد کند و خدا درسش را با زبان ساده ، بدون ترکیب فعل و قافیه به من یادآوری کند . البته این درست است که توجه کنیم مطالبمان را پخته تر بیان کنیم ، ولی زمانی مطالب اثر دارد که عمل را همانطور اتفاق افتاده بیان کرد ، چون اثر عمل در همان ساده بودنش است . من یاد گرفته ام که برای نظر همه دوستان احترام قائل باشم ، شاید در همان سادگی خدا درس بزرگی را برایم در نظر دارد .متشکرم
با سلام خدمت همگی دوستان،
با توجه به نکات تذکر داده شده توسط همگی که مسلما” صرف نظر از تنوع، مطلبی به گمانم رسید که اگر اجازه داشته باشم خدمتتان عرض میکنم. اگر از بعضی نظزات (تا حدودی) شخصی بگذریم میتوان جوهر این مقاله و نظرات منتسب به آنرا به دو نکته اصلی که قطعا” مورد پذیرش دوستان میباشد خلاصه نمود: اول اینکه عبادات روزانه (یا در واقع همان اطاعت) اعم از عمومی و خصوصی توسط حضرت استاد توصیه و بلکه تاکید شده است . دوم اینکه همانریکه فرموده اند “هیچ لحظه ای را برای توجه از دست ندهید” که در واقع همانست که مورد توصیه غالب دوستان هم به اشکال مختلف بوده به این مفهوم کلی که به هر زبان و حال و هوائی سعی کنیم که ارتباط با “او” را حفظ کرده و از “خود” غافل نشویم یا به عبارتی همان مدیتیشن طبیعی .) با این حساب جائی برای تشکیک در امر باقی نمیماند، یا به عقل ناقص حقیر نمیرسد. لطفا” راهنمائی بفرمائید
با تشکر / HSH
با سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان. مطالبی از کتاب راه کمال فصل ۲۹(عبادت و مدیتیشن) جهت یاد آوری ارائه می شود امیدوارم مفید باشد و کمی از تفرق آرا بکاهد:
«انسان ولو ایمان هم داشته باشد خدا را فراموش می کند، مگر در موارد احتیاج یا در حالت اضطرار. هدف از عبادت، جلوگیری از این فراموشی و حفظ ارتباط با خداست.
عبادت «دستگاه گیرنده» عابد را به سمت خدا می گرداند و به او امکان می دهد که از این راه انرژی او را دریافت کند. انرژی الهی اکسیری است برای شفای تمام دردها، بخصوص دردهای روح.
اصل در عبادت، حضور قلب است. عبادت واقعی عبادتی است که صرفاً به نیت تقرب به خدا و توجه به حضور او صورت گیرد. طبق این اصل، مهم «توجه» است، الفاظ در مرتبه بعد قرار می گیرد.
عبادت به هر شکلی که باشد، اگر با حضو قلب انجام شود به مبدأ می رسد…
خواسته هایی که در وقت دعا از خدا می خواهیم بستگس به فرهنگ، تربیت و مرتبه روحی دارد.
با آرزوی توفیق آن مهربان
با سلام
دیشب داشتم راه کمال فصل هدایت آیتم فایده راهنما را مطالعه می کردم ( توصیه می کنم دوستان حتما مطالعه کنند )
باید انتظار داشت که از این پس آموزش معنوی به طور فزاینده ای از طریق تبادلات علمی و به سبک دانشگاهی صورت گیرد . لذا ما در مرحله انتقال هستیم ، ( یعنی از مرحله سنتی به مرحله علمی و دانشگاهی ) پس باید انتظار داشت که همه ما ( منظور اشخاصی که نگران سرنوشت معنویشان هستند ) تفکرات و نظرات متفاوتی داشته باشیم ، چون در حال آموختن و یاد گیری مرحله دانشگاهی معنوی هستیم . به نظر من باید سعی کنیم به نکات عملی ای که به درد آویز گوش کردن می خورد و ما را در پرورش فکر به سمت دیدگاهی که مورد نظر استاد است خود را پیش ببریم .اصل در عبادت توجه است به هر زبان و به هر کیفیتی ، منظور این است که ما در روز و در برخورد با مسائل توجه داشته باشیم که به طریقی عمل کنیم که موجب پرورش فکر به سمت کمال انسان است . پرداختن به اینکه پای راست جلو باشد یا چپ و مسائلی این قبیل ، نه تنها ما را بجایی نمی رساند ، بلکه ما را از هدف اصلی ( کمال و توجه به مبدا ) دور می کند و معنویت مثل الان می شود که هر کسی به سلیقه خودش خدا را عبادت کند و فروعات دین ، جای اصول را بگیرد ، و انسان از راه خدا بریده شود .
سلام
یکی از خواص احتیاط قابلیت تولید رشته ی ایمان است.
معنویت بر پایه ی شریعت است، بدون شریعت, معنویت همچون سازه ای می ماند که پایه و فونداسیونی ندارد.
شیوه ی فکری استاد الهی نیز بر پایه ی شریعت است، یعنی جنبه ی آیینی و ظاهری دین.
شاید برای به تعادل رساندن هر افراط یا تفریطی می بایست راه تفریط یا افراط را در پیش گرفت تا به تعادل رسید، اما این رویه به معنی حذف کامل نیست. چنانچه جایگاه و اهمیت شریعت دین در کنار جنبه ی معنوی آن به درستی شناخته شود، نیاز به نادیده گرفتن یا حذف آن نمی باشد، بلکه جزو ضروریات امور معنوی قرار می گیرد و فرد را در رسیدن به هدف اصلی کمک می کند.
در نتیجه، در هر امری مربوط به امور دینی (معنوی) چنانچه علم و ابزار پایه ی آن (شریعت) در نظر گرفته نشود ناقص بوده و نمی توان انتظار داشت که به نتیجه ی مطلوب برسد، دعا خواندن و عبادت کردن نیز از این قاعده مستثنی نیست.
“من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق “با عرض سلام و تشکر از مطالب ِاغلب ِ دوستان ،که به استثنای ِیکی دو نظر، از مابقی ِنظرات ،بسیار استفاده کردم و لذت بردم ،بنظرم خیلی مهم است که رعایت ِادب و حرمت ِدیگران را از همینجا و جمع خودمان شروع کنیم ،واقعا اگر با نظری مخالفیم بنظرم بسیار ناپسند است که کلمات یا جملات نویسنده را به سخره گیریم، عمل ،به پندهای ِ راه ،بسیار مهمتر از نشان دادن ِ دانش ِ تئوریک بالاست از ما عمل میخواهند نه سخن …بیاییم به دیگران حق بدهیم که متفاوت از ما بیندیشند و به مخالفانمان احترام بگذاریم و عملاً با دیکتاتور ِدرونمان بجنگیم… پروردگارا مرا از اشرار ِ دیکتاتور ِدرونم حفظ فرما.
شخصا ً معتقدم تشکر از دیگران به وجهه ی علمی ِبحثها لطمه ایی نمی زند بلکه بُعد و روح ِانسانی ِسایت را غنی تر مینماید (نظر شخصیست و میتواند مورد قبول ِ شما دوست خوبم نباشد که البته نظر شما هم برای ِ من ، محترم است ، «لزومی ندارد که همه ،در تمامی زمینه ها، مانند هم فکر کنیم» )
دیگر اینکه ،مطالب ِاین سایت ،چون برگرفته از سایتهای ِ مانند e-ostadelahi.fr و … می باشند درست و قابل ِ بحث و عمل می باشند و می خواهند نکاتی امروزی ،از معنویتی که همواره در حال ِ به روز و نو شدنست را به ما بیاموزند چه در غیر اینصورت تحلیل ِآنها ،اتلاف ِ وقت و بیان آنها در چنین سایتهایی ،مایه ی ِ گمراهی و ایجاد ِتفرقه ، و در نهایت بی دلیل و مضر بود. (البته عزیزان میتوانند غیر ازین بیندیشند و نظرشان هم برای من ،قابل احترام است ).
دیگر اینکه ؛قبلا ً متاسفانه شخصا برای جلب ِنظر ِدیگران به توانایی علمی ام !!!!و تشویق ِآنها و به کرسی نشاندن حرف ِ خود و احساس ِرضایت از صد درصد درست بودن ِافکارم ، نظراتم را مینوشتم که واقعا ً از این نیت شرمسارم…کوشش ِزیباییست اگر سعی کنم برای رضایت او و بیان ِحق ،اظهار نظر نمایم نه ارضای ِخودیت ِ نفس اماره ی ِ خویش و مثلاً برتری در یک مباحثه ی ِچندش آور فلسفی و نمایاندن ِ توانایی ِ بحث کردنم !!!و…،خداجانم این صفت را نیز ،خودت از حقیر دور فرما.
تجربه ای دیگر: قبلاً اگر بنظرم عزیزی سخنی به اشتباه میگفت حتماً میبایست با زوم کردن روی نقطه نظرات ِاو ،برای به اشتباه نیفتادن دیگران !!!و تحریف نشدن اصول راه !!!!!جوابیه ایی روشنگرانه !!!میدادم ولی اکنون متوجه شده ام واقعاً عزیزانی که این سایت را مطالعه مینمایند درصد بسیار بالایی از آنها بسیار بسیار بیشتر از من به اصول و مطالب ِ راه واقفند و خود بدون ِ نیاز به تذکر ِ من و بسیار بهتر از خود ِ من ،مطالب را آنالیز مینمایند ،این زوم کردن بر روی ِ مطالب ِ افرادی که به نظر ِ من اشتباه می گفتند باعث میشد که از مطالب ِزیبای دوستان ِدیگر (که غالب ِ نظرات را تشکیل میدهند) غافل و بی بهره بمانم و از درک و استفاده از مقالات ِ زیبای ِ مورد ِنظر ِراه که در اینجا بیان میشوند خود را محروم نمایم تصمیم گرفتم چون وقتم محدود است ازِ آن مطلب ِ نادرست سریع رد شوم و به مطالب ِ زیبای مابقی دوستان و نکات ِ عملی ِ مقاله ی تایید شده ی راه ،و عمل به آنها، بپردازم ، که این تصمیم ،بسیار برایم مفید بود .خیلی حیف است که در بدیهیات ِ تئوریک غرق شوم و از عمل و تجربه کردن غافل،در اینصورت نفس اماره ام به هدف ِ خود ،رسیده و حواسم را از مطلب ِ اصلی که عمل به درسهاست دور و به مباحثات بی حاصل فلسفی و عصبانیت و…معطوف نموده و وقتم را تلف است. … SHS عزیز باید بگویم با شما کاملاً موافقم موضوع ،حداقل برای اغلب عزیزان کاملاً روشنست فقط عمل کردنش میماند که انشاالله خداوند توفیق ِ آنرا هم،به حقیر عنایت فرمایند.
با سلام
با نهایت احترام به” دست نشانده” June 29th, 2010 در ۱۰:۱۸ am و پ.ن July 10th, 2010 در ۱۲:۳۱ pm
در مورد مطالب ایشان نظر شخصی بنده این است :
– یکی از تعالیمی که شاگردان استادگرفته اند و خود را موظف میدانند به آن عمل کنند قدر شناسی و حق شناسی است
قدر شناسی:وقتی است که کسی یا چیزی در اجتماع هست و برای او فایده داردباید قدرش را بداند.
حق شناسی:شخصی به او نیکی کرده همیشه متوجه آن نیکی باشدو در صددجبران باشد.
در اینجا یاد آورمیشوم که اگردوستان در ابتدا با تشکرو سپاس ،مطلب خود را شروع میکنند،اینرا تنها راه قدر دانی از”متیس”میدانند آنهم برای در اختیار گزاردن مطالبی که به راحتی برای همه دستیابی به آن میسر نیست.که صد البته نه برای تعریف و تمجید وبیانی احساسی.
-استفاده از کلمه ها به جای هم در زبان ما امری متداول است
بطور مثال:استفاده از کلمه” ناجی”به معنی “نجات دهنده”به جای “منجی”از غلطهای مشهور است(دهخدا)
-در فرهنگ لغات : ابداع = ابتکار
و بدعت = چیز نو وتازه و بی سابقه آمده است.
دین به معنای راه و روشی است که انسان را به طرف خدا هدایت میکند و این راه و روش از ظهور اولین آدم بر کره خاک با او بوده است.و بنا بر پیمان ازلی ، بر طبق فرهنگ وبینش و دانش انسانها تا امروز آمده و تا پایان هم خواهد بود.
چه باک که در راه به سوی” او” ابتکارهم به خرج دهیم؟ تا بتوانیم عشقش را عمیق تر در وجودمان احساس کنیم و گرما و نورش را بهتر وبیشتر جذب کنیم و در راه جلب رضایتش مصرف کنیم.
-اگر قرار است به فرموده حضرت علی(ع) با زمانه دینداری کنیم،باید معنای آنرا عمیقاٌ درک کنیم.
-دوست گرامی ،حقیقت ،همه ی آن چیزی نیست که ما میدانیم.
با سلام
به نظر حقیر خیلی از دوستان (( توجه )) و (( دعا )) را به ۱ معنی برداشت می کنند و به همین خاطر اشتباهات زیادی در عمل پیش می اید.
شاید به همین دلیل است که میگویند «دعا» را باید با « توجه » خواند
فکر میکینم این ۲ کلمه ماهیتشان با هم فرق می کند. در ارگانیزم روحی روانی « دعا » مانند دارو عمل می کند و « توجه» حالت غذایی دارد .
« دارو » باید از طرف پزشک تجویز و در زمان دقیق و مشخصی خورده شود سلیقه ای نمی شود مصرف کرد میزان مشخصی دارد و دل بخواهی در کار نیست
در صورتی که خاصیت و تنوع و مصرف غذا متفاوت است و به اشکال زیادی میتوان آن را صرف کرد به عنوان مثال یک شخص گوشت را کبابی دوست دارد ولی شخصی دیگر همان گوشت را آب پز نوش جان میکند و شخصی دیگر اصلا گوشت نمیخورد و غذای دیگری را جایگزین میکند و ……….
بنا بر این « دعا » را نمیتوان به هر زبان و زمان دلبخواهی و اشکال من دراوردی خواند بلکه بهتر است آن را دقیق به همان زبان با نظم و نثر و حتی آهنگ( مثل التماس ، عاشقانه ، مصمم ….)گفته شده و بهتر است در زمان های از پیش تعیین شده آن را خواند .
اما « توجه » را به هر شکل و زبان و آهنگی ، در هر مکانی و به هر نثر و نظمی و شیوه من دراوردی میتوان داشت و خواند. باید دقت داشته باشیم« توجه » زمان مشخصی ندارد و باید ۲۴ ساعته و داءم باشد حتی در خواب و « حتی در حال انجام گناه»
به نام او
دوست غزیز afshin ضمن تشکر از مطالب جنابعلی که در اصول مباینتی با موارد بیان شده توسط غالب دوستان ندارد دو موضوع برایم سوال بود که اگر عنایت بفرمایید روشنتر بیان شود همانطوری که حتما” میدانید بعضی از خوانندگان ممکنست آشنائی درستی با اصول نداشته باشند و بعضی دیگر در سنین نوجوانی (فرزند کوچکتر من که در راه است حدود ۱۵ سال دارد) خدای ناکرده به اشتباه نیفتند:
۱- چطور میشود ۲۴ ساعته توجه داشت در حالیکه در درسهای آقای دکتر معمولا”اشاره به ثانیه هاست نه حتی دقایق؟
۲- چگونه میشود (انشاالله که حقیر درست نفهمیده باشم) در حین انجام گناه توجه داشته باشیم و به چه چیز؟
با عذر خواهی مجدد و در خواست راهنمائی / HSH
با عرض سلام
شیدای عزیز, تجربه ای که در تاریخ July 9th, 2010 در ۵:۴۴ am نوشتید خیلی به من کمک کرد.از اینکه این تجربه گرانبها را در اختیار من هم گذاشتید ممنونم. چون من راه بی تفاوتی را پیش گرفته بودم و با به کار بردن روش درست تفاوت در قلب و احساسم را می بینم. متشکرم
دوست عزیز علی م, از راهنمائی پربارتان متشکر و مممنونم.
من به نوبه خودم, اگر در متن کلامم لحن تند یا بی احترامی یا بی ادبی به عزیزانی را داشتم عذرخواهی می کنم.
خواهش می کنم عذرخواهی مرا بپذیرید.
ممنون
afshinعزیز اگر به کامنت قبلی این حقیر نظر اندازید و آراء بانو حضرت شیخ را در این مورد بخوانید در میابید که ایشان سخن از دعایی به میان میاورند که توامان با توجه است(وصیله).عبادات(منظورم اطاعات نیست) در برگیرنده ادعیه هم میشوند و وظیفه و هدف کارکردیشان این است که (طبق رای کامنت قبل) غافل نشویم، توجه داشته باشیم و عمل درست انجام دهیم.
افشین عزیز لطفا رفرنس خود را ارائه دهید از کجا میفرمائید دعا دارو و توجه غذاست؟ ۲-رفرنس بیاورید در کجا استاد الهی میفرمایند نمیشود دعا را به هر زمان و زبان خواند؟؟؟ اینها آرا و نظرات شماست یا برای آنها سند دارید؟؟
afshin جان فکر نمی کنم درست باشد که بگوییم توجه حتی در حال انجام گناه.چون توجه گناه را و گناه توجه را نقض می کنند و در کنار هم نمی آیند.اگر توجه داشته باشیم گناه نمی کنیم و اگر گناه می کنیم به این معنیست که توجه نداریم.در ضمن سنگ بزرگ نشانه ی نزدن است.اگر ما هدف را توجه ۲۴ ساعته بگذاریم به آن نمی رسیم و سرد می شویم و ناامید.پس بهتر است از کم شروع شود تا به زیاد برسد.
HSH عزیز، در آثار گفتاری هست که الان متاسفانه چون سر کار هستم و دسترسی به کتب ندارم که عین گفتار و شمارهء آنرا قید کنم. ولی مفهوم آن اینست، وقتی با خدا حرف میزنیم باید نامی از نامهای او را که با مورد خواستهء ما همخوانی دارد استفاده کنیم. مثلاً نمی شود گفت که خدای تو عادلی و مرا ببخش. اگر تقاضای بخشش داریم باید به صفت کریمی و رحیمی او پناه ببیریم نه عدالتش. ولی اگر از آنها اطلاعی نداریم به هر اسمی او را بخوانیم بدادمان خواهد رسید. در مورد جوانان که شما فرمودید، حالت دوم در نظر گرفته شده. همهء دستورات استاد به همین منوال است. اصلاً برای همین است که من و امثال من طاقت آورده ایم اگر ایشان هم مثل بزرگان دیگر، قبل از آگاهی سخت میگرفتند، همهء ما فرار میکردیم. فرموده هر چه میتوانید عمل کنید. خدا با سعی شما کار دارد. ولی نفرموده که اگر شما به خود سخت بگیرید و خیلی سعی و کوشش کنید، می بازید. مثلاً اگر من بگویم که سالی یک مطلب یاد میگیرم، جواب میدهند: خیلی خوب است، بعضی آن یک مطلب را هم یاد نمی گیرند. آیا مفهوم آن اینست که همه بروند و سالی یک مطلب یاد بگیرند؟ مسلم است که نه!
این یک تا صد کلیدی برای رفع این ابهامات است.
باسلام ؛ .
شخصا با این نظر موافقم که در معنویت علمی توجه به مبدا در همه حال امکان پذیر و به هر زمان و مکانی میتواند عمل شود( معنویت یک علم است) ؛ همینطور هر کلمه ای دارای دو مفهوم است عام وخاص. پس همانطور که استاد در مورد عشق اشاره فرموده اند در توجه هم میتوان استفاده کرد و در دعا هم همینطور است( همانطور که در آثارالحق میفرماید:بهترین دعاها همان سوره حمد است)پس نمیتوان حکم کلی داد همانطور هم میفرماید وقتی آن حال آمد همه چیزخداست(نقل به مضمون) پس خدا از ما توجه میخواهند. حال اینکه در هر لحظه ای اعم از گناه! وثواب توجه خاص آن چیست بنظرم پرورش فکری درست را آنجا که فرموده اند خداشناسی وظیفه شناسی ؛
معما حل نموده اند . و بازهم میبینیم که اعجاز زمان است (نه این زمان که همه زمانها)اقیانوسی در قطره ای مختصر و مفید . حال خود بفرمایید آیا نباید به چنین
تفاوتهایی افتخار کرد؟ در ادامه مطلب قبل : همانطور که میبینیم آثارالحق میفرماید: دشمن خدا کسی میدانم که با دستورات مختلف موجب انحراف توجه انسانها شود.(نقل به مضمون) و اشاره دارد به این آیه که ای انسانها چرا میگویید آنچه را که خود بدان عمل نمیکنید
در مورد توجه داشتن در حین گناه البته خود نویسنده گرامی مطلب بهتر منظورشان را میتوانند توضیح بدهند، ولی کلاً ممکن است.
یادش به خیر، سالها قبل یکی از دوستان بسیار فهمیده میگفتند که توجه به خدا اینطوری است:
۱- خدا را به یاد میآوریم و او را حاضر و ناظر میبینیم ==» انرژی مافوق علّی را دریافت میکنیم
۲- به وضع خود توجه می کنیم و از خودمان میپرسیم که آیا این وضعیتی که دارم (فکری که میکنم، حرفی که میزنم، استراحت میکنم یا خلاصه هر کاری که انجام میدهم) موافق رضای او هست یا خیر.
۳- اگر وضعیت را به خاطر رضای خدا تغییر دادیم یعنی اینکه انرژی مافوق علی را در جهت صحیحی استفاده کردهایم
۴- اگر تغییری در وضعیت، لازم بود (یعنی خطایی یا گناهی یا حتی فقط اشتباهی در شرف انجام بود) و تغییری ندادیم، انرژی مافوق علی را به هدر دادهایم اما به هر حال عمل توجه را انجام دادهایم. (و چون انجام هر عمل زمینه عمل مشابه را فراهم میسازد، توجه ما توجه میآورد و آن کار خطا هم مثل خودش را پدید میآورد)
یا مثلاً کسی در حین عملی که خلاف رضای خداست به یاد خدا میافتد اما نفس او را برده است و روح موفق نمیشود که نفس را جمع و جور کند، بسته به نیت و وضعیت و اضطرار شخص فرق میکند. مثلاً عصبانی شده، دارد داد و بیداد میکند وسط این وضعیت، یادش میافتد که خدا حاضر و ناظر است، دیگر فحش نمیدهد اما همچنان داد میزند و نمیتواند آرام بنشیند! این تجربه برای من پیش آمده…
دوستان گرامی، در موردی که افشین عزیز، «در باب توجه حتی در زمان گناه» اشاره کرده، بنده تجربه دارم. استاد نیز در آثار فرموده اند: سالک باید آنقدر حال داشته باشد که در زمان حملهء نفس به استادش پناه ببرد. این توجه به این صورت نیست که فکر کنید شخص به ملکوت اعلی میرود. ولی در همان لحظه ای که نفس به من حمله می کند، می گویم، من توان ایستادگی در برابر نفس را ندارم و دارد مرا می برد، خودت بدادم برس. من قابل امتحان نیستم. من گزارش ناتوانیم را میدهم. حتی ممکن است شکست هم بخورم، ولی توجه داشته ام و کمک خواسته ام. واقعاً بعضی از واحدهای سلوکی را بدون تجربه کردن، نمی شود پذیرفت. امیدوارم شما دچار چنین حالی نشوید. حتی شاید برای بعضی از دوستان، مسخره به نظر برسد. گاهی آبروریزی هم حکم یک واحد سلوکی را پیدا می کند. نمی دانم که داستان مولانا و حمل شراب، که بدستور شمس انجام داد را شنیده و یا خوانده اید؟ شمس از او میخواهد که خم شرابی بدوش بگیرد و در بازار بگرداند. مولانا که مجتهد بوده و به نوعی میخواسته از زیر این دستور فرار کند، میگوید: چون شراب را منع کرده ام در اینجا یافت نمی شود. شمس میگوید: فلان کلیمی یا مسیحی در فلان جا دارد. برو و بگیر. او میرود و میگیرد. ولی نه بدوش بلکه زیر عبایش قایم می کند که کسی نبیند. پایش به عبایش می پیچد و به زمین میخورد. شراب به زمین میریزد. مردم جمع میشوند و او را تکفیر میکنند. در این زمان شمس میرسد و می گوید نه، مردم شراب نیست گلاب است. مردم بو می کنند و می بینند که گلاب است. شراب را به گلاب تبدیل می کند.
باید بجایی رسید که خود را واقعاً در مقابل حق نیست مطلق ببینیم و حس کنیم. در این داستان مولانا، هم حرف شنوی و هم توکل و هم …… نهفته است.
آن کس که ترا شناخت جان را چه کند؟
فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی!
دیوانهء تو هر دو جهان را چه کند؟
در بارهء دعا و فرم آن نیز در صفحهء ۱۸۸ راه کمال، در بخش مدیتیشن طبیعی آمده، «برای اینکه چنین کوشش ِ ذهنی کارآیی بیشتری داشته باشد وسریع تر به نتیجه برسد، لازم است که شخص برای خود برنامهء عبادی منظمی قرار دهد و به طور مرتب اجرا کند و سعی کند در طول عبادت کلمات را با حضور ذهن ادا کند.» در پاورقی نیز مطلب تکمیلی آمده «برخی مذاهب بعضی اوقات شبانه روز را برای توجه و عبادت مناسب تر از دیگر اوقات میدانند. مثلاً شب (بعد از نیمه شب ترجیحاً از ساعت سه تا سپیده صبح)، سپیده صبح، ظهر، هنگام غروب.
پیشنهاد می کنم خودتان زحمت بکشید و این مبحث یعنی از صفحهء ۱۸۷ تا ۱۸۹ همه را به اضافهء پاورقی، دقیق مطالعه فرمائید. فکر می کنم مطلب بهتر جا بیافتد.
با سلام خواهر خوبم پریسای عزیز واقعاً منظورم از آن مطلب ؛شما و بسیاری از دوستان ِ دیگرم نبود و بعد هم افسوس خوردم که چرا آن پاراگراف را هم؛ با افعال ِ متکلم ِ وحده نیاوردم که نظراتم به مطالب ِ عزیزی برخورد ننمایند و انتقاد ِ گروهی محسوب نشوند…؛طبق ِ گفتارهایی از کتاب ِآثارالحق ،نقل به مضمون ،بسیار کار ِ ناشایستیست که مشکل ِ کسی را (چه برسد به جمعی …)درِ روی ِاو، مخصوصاً در حضور دیگران و به طور مستقیم به او گوشزد نماییم ،معذلک از اینکه سخنم به گونه ایست که بوی تعیین خط ِ مشی برای دیگران و تقبیح ِ جمعی و شماتت ِ گروهی ممکنست از آن برداشت شود(که بسیار بدتر از حالت ِ اول است) در حالیکه واقعاً نیتم این نبود و در مقام ِ چنین عملی هم نیستم و بسیار ازین کار نیز منزجرم … بدین لحاظ از شما و دیگر ِ عزیزانی که مطلب را به خود برداشته اند … صمیمانه پوزش میطلبم …چون صرفاً بیان ِ دردِدلی شخصی بود و قصدم انتقاد ِ گروهی نبود…؛بهر حال از همه ی دوستان عذرخواهی مینمایم.
با عرض سلام
علی م عزیز و گرامی …
همیشه از فرمایشات گرانقدرتان استفاده برده و اگر عمری باقی باشد خواهم برد و از نیت خیرخواهانه شما و سایر دوستان نیز آگاهم. اتفاقا مطالبی که مطرح فرمودید به احوالات من نزدیک بود و راهنمائی بزرگی به من شد و عذرخواهی من نیز از این جهت بود که واقعا ترجیح می دهم هیچ فردی را از خودم نرنجانم.در نهایت, از شما متشکرم (: .
جدا از مسائل قبلی مطرح شده (بدون اینکه نظرم به مطالب قبلی و یا هیچ عزیزی باشد) باید عرض کنم در کلامتان به مساله ای اشاره فرمودید که مانند علامت سوالی مدتیست در گوشه ذهنم باقی مانده است و اگر لطف بفرمائید در این مورد نیز بنده را راهنمائی بفرمائید ممنون خواهم شد.
مساله سر احترام گذاشتن به نظرات و یا افرادی است که به نظرم قابل احترام گذاشتن نیستند.
استاد الهی فرموده اند اگر از کسی نقض عهد مشاهده شود در اجتماع داغ باطله به خودش زده است. و همچنین در گفتاری آمده است که عکس العمل دروغ این است که طرف را به انسان مسلط می کند. در واقع به نظرم اینکه احترام انسان نگه داشته شود یا خیر, تا حدود زیادی به خودش مربوط است. اگر فردی با رفتارهای غلط و غیرانسانی احترام خودش را از دست داد خودش مسئول است و بازیافتن احترام و اعتماد از دست رفته هم کار آسانی نیست. حال من این مساله را با وجود ذره الهی در افراد برای خودم حل کرده ام. انسانها ذره دارند و به آن ذره احترام می گذارم نه به رفتارهای غلط یا نادرستشان. ولی در مورد طرز فکر یا نظریه ها اینطور نمی توانم فکر می کنم. در واقع به نظرم نظریات هم خودشان با صحت و اصالتشان, احترام خودشان را فراهم می کنند. من برای نظریه ای که در آن بی شرمی , بی حیائی, خیانت به دیگران و حقوقشان یا…. باشد نمی توانم و نمی خواهم که احترام قائل باشم. از طرفی این عبارت یا اصطلاح احترام گذاشتن به طرز فکر دیگران(هر چند که آن طرز فکر غلط و نادرست هم باشد) در فرهنگ غرب خیلی رایج است و جوری برخورد می کنند که انگار حتما باید اینطور فکر و عمل کرد. البته میدانم که غلط یا نادرست بودن مساله ای را نه من تعیین می کنم و نه من صد در صد می دانم ولی با همین فکر ناقصم یک سری مسائل به نظرم کاملا آشکار و هوایداست که مثالهایی از آنها را آوردم. بنابراین سوالم این است که چطور می توانم و اصلا چرا باید برای هر طرز تفکری احترام قائل باشم؟
خیلی ممنون میشوم اگر بنده را راهنمائی بفرمائید.
با تشکر و احترام
دوست گرامی آذرمهر عزیز،
با عرض سلام و تشکر از مساعدتهای راهگشای جنابعالی در صورت امکان در مورد شماره گفتارهای مورد اشاره در کامنت “July 15th, 2010 در ۸:۲۳ am ” راهنمائی بفرمائید.
با تشکر مجدد / HSH
با سلام همانطور که در مقاله به زیبایی چنین بیان شده است :””من به این نتیجه رسیدهام که برای دعا خواندن روشهای متعددی وجود دارند، ولی در هر کدام از این روشها،«« صداقت و توجه مؤثرند و اهمیت دارند»»…””.
تصمیم گرفتم بهترین نوع ِ مناجات و دعایی را که موجود است (مناجات حضرت استاد) را حداقل روزی یکبار با تمام ِ صداقت و احساسی که در وجودم سراغ دارم بخوانم ،تمرکز بر روی ِ تمثال ِنقطه ی وحدت واقعاً در کیفیت ِدعا ،اثری حیاتی دارد، چون مانند ِ اینست که داریم با شخصی که روبرویمان نشسته صحبت و راز و نیاز مینماییم، چون مناجات استاد را حفظ نیستم کلماتی از آنرا از روی ِکتاب خوانده و سپس با تمام ِ وجودم سعی میکردم آنرا از ته ِ قلبم ، به تمثال ِمظهریت بیان نمایم و اگر یک کلمه یا جمله ای از آن را با بی دقتی و بدون ِ احساس ، ادا میکردم ،دوباره آنرا از نو و با احساس و صداقت ِ بیشتری تکرار مینمودم و وقتی مناجات تمام میشد اگر حال و زمان داشتم یک بار ِِ دیگر از ابتدا همین کار را انجام میدادم ،به این طریق ،برخلاف ِ قبل و انتظارم ، این نوع عبادت برایم بینهایت لذت بخش ،پربار و جالب شده است ،یعنی همانطور که در مقاله ی بالا آمده است اگر عملی واقعاً برای روحمان مفید باشد میتوانیم این فایده را درک و حس کنیم و اساساً فکر میکنم (و نویسنده ی مقاله هم ظاهراً بر همین نظر است ) که خود ِفرد و روح ِ انسان از انجام ِ کار ِ بیهوده و کم اثر خسته و منزجر میشود (که البته این حالت با اهمالکاری نفس اماره ،که باید با آن مبارزه کرد تفاوت دارد)؛ با قوایی که در روح گذاشته شده است از جمله ایگو و نفس لوامه و ملهمه و مطمئنه و… (اگر با مفاهیم ِ الهی تغذیه شده باشند ) میتوان بدرستی متوجه شد که خوراک ِ مناسبی برای روح ِ خود تدارک دیده ایم یا خیر…مثلاً با کمی دقت میتوان تفاوت ِ لذت ِ ناشی از خوردن ِ یک کیک را (که از ارضای ِنفوس اماره یا کارگر ایجاد شده است )را با فرح ِ آرامش بخش ِ ناشی از یک کار ِ نیک ،که مورد ِ رضایت ِ خداوند قرار گرفته است را درک نمود (که از نفس ِ مطمئنه نشات گرفته است). و مفاهیم بسیار زیباو اغوا کننده ایی هم در این مناجات مطرح میشود که حیف است این خواسته ها را که امکان اجابتشان وجود داشته است را هر روز از خداوند نخواهیم که از آن جمله میتوان به امکان بخشیده شدن ِ تمامی گناهان و توفیق ِ رفتن به راه راست را که مرضی ِ اوست نام برد. طبق ِ گفتاری ،نقل به مضمون ،از آثار ؛به مرور هرچه بیشتر در ازدیاد ِ شور و شوق و توجه و احساس و صداقت ِخود در هنگام ِ خواندن ِ مناجات و عبادت کوشش کنیم در این زمینه مانند ورزشکاری که تمرین میکند ، قوی تر شده و همانطور که در مقاله، بعنوان ِ نتیجه ذکر شده است ،رابطه ی قویتری هم با مبدأ برقرار نموده و مسیر صحیحتری را برای سرنوشت خود رقم خواهیم زد…البته این به معنای ِ ترک ِ عبادت ِ شخصی ام که با ترکیب ِ موسیقی حضرت استاد و پاپ و توجه به تمثال ِ مظهریت میباشد نیست و انجام این دو با هم منافاتی نخواهند داشت.
HSH عزیز، از آن نمونه گفتارها آ ج ۱ چاپ های قبل از پنجم گ ۱۶۶۰ «اسماءالله هر کدام یک خواصی دارند. در صورتیکه ذات یکی است……… از هرکدام از جامه ها و مظهرهای حق هم یک خواصیت مخصوص تراوش میشود……. البته برای آنهایی که خواص هر کدام را نمی دانند، بهر اسمی صدا کنند، مطلبشان داده خواهد شد.»
گ ۵۵۹ «بین این اسماء ترکیبات خاصی هست. در مورد حاجت، باید اسماءالله (رحمن، رحیم، کریم، عظیم و غیره) را ترکیب کنیم.»
گفتارها طولانی هستند. لذا لطف کرده، خودتان مطالعه بفرمائید.
با سپاس
آذرمهرعزیز،
متشکرم
با آرزوی توفیق الهی / HSH
شخصا نتیجه دعاهایم را دیده ام. همیشه رضایتش را خواسته ام و همیشه هم ناملایمات زیادی بوده که بعدها یا در همان زمان دلایلش را درک نموده ام . اما همانطور که در مقاله ناملایمات هم گفتم به تجربه دریافته ام تنها هستم.تنهایی منحصر بفردی که در لحظات خاصی بدست می آید نوعی تنهایی و مورد توجه بودن
اصلاً برای چه دعامی خوانیم ،چرا عبادت یا اطاعت انجام می دهیم؟
خوب فکر می کنم همه موافقند که برای توجه به مبدأ و جذب انرژی(انرژی برای رشد ، یاری کمک، مقابله با نفس و …)
این کارها را انجام می دهیم.
خوب حالا چه فرقی می کنه کی ؟ چه شکلی ؟ باچه بیانی؟وزبانی؟ و…
خوب شاید بعضی بپرسند پس چرا از طرف خدا و بزرگان ادیان و… توصیه هایی در مورد الفاظ عبادت،زمان آن،و یه عالمه شرایط دیگر آمده است؟
خوب هر کدام حکمتی دارد و خاصیتی که نمی شود منکر آن شد
ولی خدا هم ارزش این موارد را در اولویت نسبت به بطن و هدف آن قرار نداده است.
البته اگر می خواهیم به زبان خود عبادت کنیم باید سعی بکنیم که چیزی که می گوییم صحیح باشد . مثلاً همان موردی که دوستان گفتند : با یادآوری عدالت خدا از او بخشش نخواهیم یا چیزهای بی ارزش یا مضر و … نخواهیم.
ولی اگر واقعاً نیت درست باشد و اشتباهی در شکل و لفظ و خواسته یا هر چیز دیگری رخ دهد چه می شود؟
به نظر شما از عبادت آن شبان در داستانی که مولانا بیان می کندممکن است بد تر (در ظاهر) عبادت کنیم؟
تو کجایی تا شوم من چاکرت
چارقت دوزم،کنم شانه سرت
دستکت بوسم،بمالم پایکت
وقت خواب آید، بروبم جایکت
و….
ولی پاسخ نهایی موسی با توجه به تذکر خداوند به او چیست؟
موسی در آخر به شبان می گوید :هرچه دل تنگت می خواهد بگو
به نظر شما عبادت شبان درست بود (ظاهری)؟
خوب مشخص است که در ظاهر عبادت شبان جز کفر چیزی نبود،ولی اصل نیت و قلب است و این عامل به قدری پر اهمیت است که می تواند همه ی فاکتورهای مهم دعا ها و عبادات توصیه شده و قواعد را تحت شعاع قرار دهد.
پس به نظر من عبادت بیشتر حالت شخصی دارد. ممکن است کسی با خواندن دعایی از انجیل یا قرآن و.. یا دعاعایی از بزرگان یا مناجات استاد به هدف (توجه) برسد که در این صورت چه بهتر و از همه ی خواص بهرمند می شود. و ممکن است شخصی با راز و نیاز شخصی و به زبان خود هدف را راحت تر دریابد.
با سلام خواهر خوبم ،پریسای عزیز ،ممنونم از نظر لطفی که به حقیر دارید منهم واقعا از مطالب ِشما و دیگر ِ دوستان از جمله آذر مهر ،شیدا ،رویا ، کارما ،مهریار ، پ.ا ،آیدین ،محمدرضا ،عوام ،گمنام و … مابقی دوستان ِ عزیز ،استفاده ی فراوانی برده و می برم و انشاالله با مطالب بیشتری که از شما عزیزان و دیگر دوستان بر روی سایت منتشر میشود بتوانم در آینده، بهره افزونتری نیز داشته باشم.باید از انتقاد ِبسیار زیبا و سازنده ایی که داشتید، واقعا سپاسگزاری نمایم ،مطمئنم الان همه دوستان آرزو می کنند، ایکاش به هر کدام از مطالبشان ،روزانه صدها انتقاد، اینچنین سازنده و پر مغز و محترمانه صورت می گرفت،تا مطالب ِ جدیدتری آموخته و رشد بیشتری داشته باشند، نظر حقیر هم همین بود که سعی کنم شخصاً انتقاداتم محترمانه و بعد از تفکری عمیق صورت پذیرد و با نقدِ نظر ِ طرف ِ مقابل ،به شخصیت ِ او و جمعی دیگر ،توهین نکرده باشم که خوشبختانه در ۹۹ درصد ِانتقادهایی که در این سایت، مطرح شده است ،اینحالت رعایت گردیده است ،که جای ِشکر دارد،چون روحهاو شرایطِ ژنتیک و اجتماعی و نیازها…در هر یک از ما متفاوت است ممکنست هر کدام ،اصلاً نیاز باشد ،که اصلی را، بشکل ِ منحصر بفرد ِ خودمان، بفهمیم و بکار گیریم، طوری که به کاستیهای درونیمان پاسخ ِ بهتری داده شود، و بهر حال نظر شخصی بنده اینست که ما هر کداممان استادی معنوی در وَرای اندیشه ی ِ خود داریم که به دقت برنامه های آموزشی ِمعنوی ِما را ،متناسب با نیازها وضعفهای حال ِ حاضر ِِ روحیمان ، تنظیم و برنامه ریزی مینمایند و رویدادهای ِ زندگی هر یک از ما را برای آموختن ِآنچه که باید خود ِمنحصر بفردمان بیاموزد در حال مدیریت کردن است،و همانطور که در آثار ،نقل به مضمون آمده است دقیقتر و حساستر و سخت تر از ماموریت ِ معنوی ،در جهان کاری وجود ندارد، زیرا داروی مورد ِ نیاز هر یک از ما و مشکلاتمان و…بسیار متفاوت از دیگران میتواند باشد،بنابراین سزاوار نیست روش ِ دیگران را،اگر استاد تایید فرموده اند ،کاملاً غلط و مورد ِ عتاب و خطاب دانست چون ممکنست او را از راه ِ خود دلسرد و قدمهای او را در راهی که برایش در نظر گرفته شده ،ناخودآگاه سُست نماییم ،بنظرم می آید بهتر است محترمانه، مسائل را به آرامی به دیگران گوشزد نماییم همانکاری که شما و اغلب ِ دوستان ،انجام داده و میدهید.
برادر عزیز و سرور گرامی ام, علی م, از مطالبی که برای این حقیر بیان فرمودید بی نهایت سپاسگزارم.
با سلام
امروز داشتم کتاب برگزیده را مطالعه می کردم . به گفتار ( ص ۶۷ گ ۱۴۸) رسیدم ، می فرماید : در هر مکان و در هر زمان (( توجه )) پیدا شد،آن را از دست ندهید . به هیچ وجه زمان و مکان شرط نیست . در شلوغ ترین خیابان ها می شود و در هر زمان هم امکان دارد. برای خودم خیلی جالب بود ، گفتم شاید برای دوستان هم جالب باشد و جواب سوالاتمان را بدهد.متشکرم
afshin عزیز،
باسلام، لازم میدانم بابت کامنت شما “July 14th, 2010 12:28″ و جوابیه اینجانب ” July 14th, 2010 در ۶:۳۲ ” ، از جنابعالی عذر خواهی کنم و شاید خواست خدا بود که این دو موردی که در کامنت شما بود و مورد سئوال اینجانب واقع گردید مورد استفاده سایر دوستان هم واقع شود:
۱- در مورد توجه ۲۴ ساعته مصداق بارز آن در آثارالحق ۲ ابتدای صفحه ۳۵۲ چنین فرموده اند: ” یک سالک باید ۲۴ ساعته توجه و فکرش به خدا باشد.”
۲- در مورد توجه داشتن در حین انجام گناه یا بهتر بگوییم اشتباه، این موضوع برای من ظرف چند روز گذشته به صورت عملی اثبات ش که چطور توجه میتواند در هر حالی انسان را از خطا و گناه یا حداقل از ادامه آن بازدارد.
در هر حال ضمن پوزش، از اینکه موجب ارشاد اینجانب شدید متشکرم
با آرزوی توفیق الهی / HSH
با سلام ،نکته ایی که پس از مدتی خواندن مناجاتِ دهم برایم ایجاد گردیده ،اینست که واقعاً الان مفاهیم را خیلی راحتتر و با تمرکز و سرعت بسیار بیشتری نسبت به ابتدای ِ شروع ِاین برنامه ، میتوانم، با توجه و صداقت ِ بیشتری،ادا نمایم،و شخصاً به اهمیت ِ خواستن ِ خواسته های ِ معنوی ایی که در این دعا آمده است برای سرنوشت ِ ابدی ِ خود ،تا حدی پی برده ام …
اوقاتی که متن ِ مناجات روبرویم نیست ،چون آنرا از بر نیستم،فقط عفو جمیع گناهان و عمل برای رضایت ِ خداوند بطور جبری از طرف ِ خود ِاو را، از خدای ِزمان تمنا مینمایم که اینکار ،ماهیت ِفیاضیت و کاری عظیم، که خدای زمان برای ما ،اگر به اندازه ی ِکافی بخواهیم ،ممکنست و میتوانند ، در این زندگی انجام دهند را به من یادآوری نموده و حال روانم را بسیار معنویتر مینماید…
Ba salam,site http://www.ostadexpo.com /ghesmate virtual visit/memorial/az filmi ke az maghbareie Ostd Elahi gozashtand mitavanid bahreie vafi barid va ehsas konid vaghean dar anja hastid, makhsusan baraye kasani ke dar iran nistand va ya saati az ruz va shab ke hata baraye iraniha emkane dastresi be anja nemibashad garche baraye kasani ke mitavanad cheghadr zibast ke khodeshan az nazdik ziarat konand va az atmosfer va hal va havaye anja niz bi nasib namanand
با سلام ،مرور ِگفتار ۶۱ از کتاب برگزیده ، بدلیل ارتباطی که با موضوع دارد ، شاید بی فایده نباشد:””دشمن ِدین ِخدا ،کسی است که با ایجاد ِ قیودات ِ بی فایده ،حواس ِ اشخاص را پرت کند و توجهشان را به هم بزند .مثلاً به او بگوید : چون قرائتت صحیح نبود یا فلان طور نایستادی ،دعایت باطل است و امثال ذلک.
هر چیزی که از حالت ِ قشری و خشکی در بیاید ،اثر می گذارد ، بسا دیده ام اشخاصی که در بسترند ،اما به هر جهت می غلطند ،می گویند «یا خدا» ،و با او راز و نیاز می کنند . برعکس ،فلان کس ، بیدار شده ،وضو هم گرفته و با قرائت ِ صحیح و غلیظ هم نماز می خواند ،ولی تمام حواسش جای ِ دیگر است . آیا این دو ، قابل ِ مقایسه هستند ؟ خیر ، بلکه آن اولی دعایش بسیار مقبول است و دومی فقط اجر زحمت ِ جسمانی اش را دارد.””
از s عزیز هم برای ِ معرفی ِراهی که بتوانیم تمرکزمان را در عبادت بالاتر ببریم (عبادت در حالیکه به طور مجازی داریم نظرگاه را زیارت میکنیم …) سپاسگزارم .
با تشکر از تجربیات زیبای دوستان عزیز یادمان نرود ماباخدا راز و نیاز میکنیم چون حقا”لایق پرستش وعبادت میباشد.پس کمی هم از دید اینکه وظیفه داریم رو به سویش کنیم به این مسئله نگاه کنیم وزیاد هم دنبال این حال وکیف در دعهایمان نباشیم. ونیز بهتر است با کلمات وعبارات زیبا ودلنشین و به همراه عجز وفروتنی در مقابلش بنشینیم.
سلام،مورد جالبی که در مورد فیلم مقبره استاد الهی در سایت ostadexpo وجود دارد این است که در هر زمانی از روز آن را تماشا کنی ، حس می کنی فیلم مربوط به همان ساعت از روز است ، یعنی اگر شب هم باشد حس همان شب را داری.من صبحها که بلند می شوم روز خود را با دیدن آن فیلم شروع می کنم،زیرا جو ملکوتی آنجا بسیار اثرخوبی بر اعمال در طی روزم دارد.مخصوصاً اگر با تنبور ایشان همراه شود.
از فیلم بردار محترم و… کمال تشکر را دارم……
سلام
در مورد نحوه دعا کردن و راز و نیاز با خدا دوستان عقایدشان را گفتند فکر کنم در صفحه ۵۷۳ برهان الحق میتوان به جواب نهائی رسید فرموده اند عبادت به دو قسم است :
قسم اول – عبادتی است تکلیفی که هر شخص خدا پرست مکلف است مطابق دستور دینی و مذهبی خودش انجام دهد ( مانند عبادات اهل کتاب )
قسم دوم – عبادتی است غیر تکلیفی که دستور خاصی بر او مترتب نیست . یعنی هر کس میتواند به هر زمان و مکان و به هر لسان و عنوان و بهر وضعیتی و حالتی که هست با خدای خویش رازو نیاز نماید.
بنابراین چنین عبادتی ( جزء توجه به مبدا حق و حقیقت ) قید و شرط و دستوری ندارد .
خنده ی چشم تو را دیدست بی شک نوبهار
کاین چنین در کوچه ها مست و شکوفا میرود
فرق چندانی ندارد در زمین یا آسمان
هرکجاباشی دلم یکباره آنجا میرود
ولادت استاد الهی پیشاپیش بر همه ی شما گرامی
سلام از مطلبهای خوبتون تشکر میکنم ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بی تو به سر امد وقت است که باز ایی
باسلام وتشکر ازهمه دوستان شکر خودش نظرات تنوعی از زیباییها را داشتندواستفاده بردم.امیدوارم همیشه نیکگو و نیکجو و نیکخواه باشیم تا بتوانیم نهایت استفاده را از نظرات هم ببریم واختلافات ظاهری انهارا بافرمایشات بزرگان درتفاوت بیان و…بدانیم تا از نکات وتجارب خوب هم بهره ها ببریم.
با سلام و تشکر از همه کسانی که در این رابطه فعالیت میکنن.امیدوارم همیشه بتوانیم تعالیم استاد الهی را رعایت و به انها عمل کنیم.
با تشکــــــــــــــر.
وقتی خدامرادرشرایطی قرار داد وتوفیقی داد که هرروز حداقل ۲الی ۳ مرتبه با خدا صحبت میکردم وانسی پیدا کرده بودم که همه دعاهارا می خواندم گاهی به حالت نشسته بعضا درحال پیاده روی وتکرار اسمائ الله خیلی حال خوشی داشتم اینکه گفتید دعا عطروطن اصلی مارا به مشام میرساند را بابه یاد آوردن آن شرایط عمیقا حس کردم طوریکه الان یک حالت دلتنگی میگیرم احساس میکردم به خدا نزدیکترم وخداهم درسرنوشتم دخالت میکند
.بارالها قطع امیدم مکن مایل مساز نوردل رازانکه دارم درتوبس امیدها
این جمله مرا منقلب میکندانگار خواندن دعاهای بزرگان کم کم آن تاثیر وتوجه وهیجان را درقلبم ایجاد میکند
با سلام
در شرایطی که میتوان یاد خدا بود و از اینکه توجهش در آن لحظه به ما معطوف شده،بهره برد،چرا استفاده نکنیم؟
من به شخصه از اینکه میتوانستم در چه لحظه هایی یاد خدا باشم و نبودم همیشه حسرت میخورم.حسرت اینکه در موقعیت های خاصی که ممکن است برای هرکسی اتفاق بیافتد،اگر به یادش بودم شاید چیز دیگری به وقوع می پیوست…شاید تصمیماتم در آن موقعیت ها عوض میشد، اگر یادی از او میکردم…
به هر اسمی و صفتی که بخوانیمش کم گفتیم و نگفتیم.
اگر کفر کفر شبان داستان موسی است که ما همه کافریم.
ما فقط باید عظمت طرف صحبتمان را سعی کنیم که تصور کنیم
هر کسی قدر تصورش! تصور را هم که خودش داده است. می ماند سعی! ما فقط باید سعی کنیم.
آنچه سعی است من اندر طلبت بنمایم
این قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد
عارضش را به مثل ماه فلک نتوان گفت
نسبت دوست به هر بیسروپا نتوان کرد
من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف
تا به حدیست که آهسته دعا نتوان کرد
بجز ابروی تو، محراب دل حافظ نیست
طاعت غیر تو در مذهب ما نتوان کرد
با سلام به دوستان عزیز ..به نظر من و آنچه از تعلیمات استاد یاد گرفتم عبادت به هر زبان و هر حالتی باشد مهم نیست مهم توجه خالصانه ای است که به خدا داریم و در آن لحظه احساس اینکه خدا از ما دور نیست و هر لحظه که به او توجه کنیم با مهربانی به ما گوش می دهد و در مبارزه با نفس از او صادقانه کمک خواهیم مثل پدری مهربان کمکمان می کند و ما آن کمک را حس می کنیم..
با سلام وتشکر از دوستانی که با اظهار نظر وراهنماییهای ارزنده خود ما را در درک و عمل به معنویات کمک مینمایند
استاد در کتاب برگزیده در گفتار ۳۱۶ می فرمایند به طور کلی تمام این چیزها از قبیل عبادت و ذکر -فکر و غیره مقدمه ای هستند برای به دست آوردن توجه وقتی توجه پیدا شد از آن پس احتیاج به هیچ چیز دیگر ندارد
باسلام وتشکر بنظرم آنچه به دعا معنا میدهد صادقانه مطرح کردن آن وبا خضوع وخشوع بودن آنست که البته دوستان عزیزم درکامنت هایشان بوضوح به آن اشاره کردند. یک موقع آنقدر باهیجان باخداارتباط میگیرم واقعا لذت میبرم ولی گاهی اوقات فقط برای رفع تکلیف دعامیخوانم وخودم هم متوجه نمیشوم چه میگویم یک موقع واقعا نمیتوانم دعابخوانم وفقط به ضعفم اشاره میکنم که کمکم کند آنرا برطرف کنم لطفا اگردراین زمینه تجربه ای دارید راهنمایی بفرمایید.متشکرم
با عرض سلام ، در جواب دوست خوبم ۹۶ در مورد دعا من قبلا موقع دعا دنبال حال و هیجان و گریه کردن و این جور موارد بودم و زمانی که هیجانی بهم دست نمی داد فکر می کردم از خدا دور شدم یا عبادتم فایده نداشته و به خاطر این موضوع دیگه عبادت نمی کردم بعد از یه مدت فکر کردم شاید فکرم درست نباشه اینقدری که دنبال مسایل حاشیه ای بودم فکر عبادت و هدف عبادت نبودم لذا منبعد عبادت و انجام می دم ( و دقیقا متوجه شدم ) زمانی که در گیر مسایل دنیوی هستم عبادت و فقط از سر بالا تکلیفی و لقلقه زبان انجام می دم تمام . ولی زمانی که قبلا رو خودم کار کردم و توجه دارم ، مطالعات معنویم و انجام دادم موقع عبادت یه حال و فرح خاصی دست میده و لی خیلی هم فکرم و درگیرش نمی کنم چه حالی بود و….. چون می دونم به خاطر اینکه در گیر دنیا نبودنه ، بعضی وقت ها سجاده هم می اندازم موسیقی هم می زارم عبادت هیچ فرحی ندارم ولی بعضی وقت ها پشت فرمان اتومبیل موقع رانندگی هم موقع عبادت اون فرح دست می ده .
با سلام خدمت تمامی دوستان وعلاقه مندان به این سایت:
امروز که مجددا روی این مبحث افتادم ومطالب ونظرات دوستان را خواندم دیدم این مطالب برای هشت سال پیش است وزمان چقدر زود می گذرد که گذشت انرا احساس نمی کنیم. ،
ازلحاظ شخصیتی کسی هستم که نمی توانم روی یک مسله یا کار بمانم زود از ان خسته می شوم وبه اصطلاح خودم ادمی تنوع طلب هستم ولی الان که نگاه می کنم می بینم که این عبادت وتوجه که سالهاست انجام می دهم (البته به فرم خودم) با وجود تکرار هر روز نه تنها خسته نشده ام بلکه اگر روزی به عللی نتوانم در اون زمان های خاص انرا را انجام دهم ، به نوعی ،کمبود ،عذاب وجدان، یا احساس دلتنگی و،،،،،،،، برایم پیش می اید در هنگام توجه وعبادت إحساسی که دارم این است که من هستم واو وگاهی در قسمت اول که شروع به حرف زدن با او می کنم ودر خواست کمک ویاری و،،،،،، از او می کنم می بینم که وارد قسمت هایی از روزم شده ام که که اشتباه ویا خطایی کرده ام واینطوری برایم یاد اوری می شود که ان کار اشتباه را کرده بودم ، وبعد که شروع به خواندن دعای روزانه ام می کنم هرچند که در تمام مدت خواندن دعا توجه کامل ندارم ولی بعضی از کلمات ان در مغز وروحم فرو می رود ودیده ام در طول روز حتی زمانی که توجه هم ندارم وقتی کار اشتباهی می کنم چطور به کمکم می اید و مرا یاری می کند. خودش این توفیق را بدهد که بتوانیم با این همه نفسهای مختلف حداقل بتوانیم اون سیم ارتباطمان را نگه داریم.
بدون این ارتباط برای من مثل ان اسب عصاری می مانم که فقط بدور خودم می گردم.
bA SALAM BE HAMEIE SUSTAN VA METIS GERAMI
OSTAD FARMUDEAND DOAA BE HAR ZABANI BE HAR LESANI VA BE HAR ZAMANI KE ANJAM SHAVAD FARGHI NEMIKONAD .
BE NAZARE MAN FAGHAT BAYAD TAMARKOZ VA TAVAJOH KARD KE FEKR BE JAHAIE DIGAR NARAVAD.