معنویت در معنای متعالی آن (۲)
وظیفه اصلی ما گذر از مرحله بشری و پرورش دادن صفاتی است که از ما یک انسان واقعی میسازند. چالش اصلی این است که نگذاریم «حیوان درونمان» کنترل را در دست گیرد؛ حالتی که در بسیاری از رفتارهای ما مشاهده میشود.
اصل آنتروپی (آشفتگی) اخلاقی
معضل انحراف انسان به سطح حیوانی را باید در یک زمینه کلیتر بررسی کرد. همانطور که قبلا گفته شد، حیوان- بشر که مقدر است به مقام انسانی تحول یابد، دارای طبیعتی دوگانه است: یک بخش نفسانی – حیوانی و یک بخش روحانی – انسانی ( به مقاله قبل رجوع شود). اما اگر این مفهوم را در تعادلی ایستا ( یعنی۵۰٪ حیوان، و ۵۰٪ درصد انسان) در نظر بگیریم، دچار اشتباه شدهایم زیرا واقعیت به ترکیبی پویا (دینامیک) و ناپایدار نزدیکتر است، حالتی که بونوبوی درونمان (حیوان درونمان) ما را دائماً تحت فشار قرار میدهد تا کنترل را در دست بگیرد.
بونوبو در واقع میتواند با استفاده از یک ترفند یا عدم تعادل بنیادین مرتباً در جهت منافعش پیش برود. «اید» که معرف بخش نفسانی – حیوانی ماست، حد و مرزی نمیشناسد و طبیعتاً توسعهطلب است. اگر به او میدان دهیم، خودبه خود رشد میکند و اثراتش در تمامی روان نقش میبندد. «خودبهخود» به این معنی است که به میل خود و گاهی به طور نامحسوس، بدون اینکه حتی متوجه شویم، اثراتش را منعکس میکند.
بنابراین، عملکرد بخش حیوانی ما خودبه خود و بدون نیاز به تلاش صورت میگیرد. حیوان درونمان بدون هیچ فشاری از جانب ما تغذیه و رشد میکند و اگر آن را به حال خود رها کنیم، تقویت میشود و به تدریج همه وجودمان را در اختیار میگیرد.
انرژی اخلاقی، اگر از تلاش خاص و حمایت بیرونی برخوردار نشود، خودبه خود ضایع میشود. اگر به بخش نفسانی -حیوانی بیتوجه باشیم و آن را کنترل نکنیم، به تدریج به تمام حوزه روان نفوذ میکند. در این صورت چه اتفاقی میافتد؟ نداهای بخش روحانی – انسانی توسط سروصداهای بخش نفسانی – حیوانی پوشیده میشوند. یعنی ندایی که ما را به انسانیت فرامیخواند، به گوشمان نمیرسد و در برابر آن مقاومت میکنیم. در پایان این فرایند، خصوصیات یک حیوان را میگیریم و به طور خلاصه، چیزی بیش از یک «میمونسان انسان نما»( راهنمای عملی) نخواهیم بود. میمونسانی که در قالب مذکر یا مونث دیده میشود و هوش هم دارد. اگر با جدیت تلاش نکنیم، گرایش طبیعیمان ما را به چنین جایگاهی میبرد. چالشی که با آن مواجهیم واضح است: به هر ترتیب شده نگذاریم حیوان درونمان اختیار را در دست بگیرد و بخش روحانی – انسانیمان را به حرفشنوی از دستوراتش وادار نماید و ما را به طور نامحسوس به «میمونسان انساننما» تبدیل کند.
بدترین وضعیت را تصور کنید: میمونسان انساننما
هرچند ممکن است اغراقآمیز به نظر برسد، اما به خوبی میدانیم که وقتی انسانها توسط قوانین اجتماعی کنترل نمیشوند، چه اتفاقاتی میافتد. کافی است در اثر یک بحران مانند جنگ یا بلایای طبیعی و غیره قوانین اجتماعی اجرا نشوند. در چنین موقعیتی طبیعت حیوانات درنده در ما تشدید میشود و آشکارا بروز میکند. صحنههای غارت، در دوران وقوع فاجعه، که به طور دائم شاهد آن هستیم گواه غمانگیزی از این واقعیت است. بعد از اتمام بلای طبیعی(طوفان، گردباد، سیل …)، همدلی و تأثر جای خود را به هرج و مرج و طمع میدهد و این فقط به غارت مایحتاج اولیه ( غذا، کنسروها و غیره ) محدود نمیشود بلکه وسایل غیر ضروری (مانند کیف، تلویزیون و غیره) را نیز شامل میشود.
خوشبختانه، این گونه سوءاستفادهها عمومی نیست و چنین شرایطی به بعضی افراد حتی فرصت از خودگذشتگی و فداکاری میدهد. البته این لحظات همبستگی و انسانیت، تنها به محکوم کردن فضای وحشیگری که به محض وقوع بلای طبیعی شروع میشود و به ناراحتی عمومی میافزاید، اکتفا میکند. ولی هر کس، چه قربانیان فاجعه چه شاهدان آن، میتواند این سوال را از خود بپرسد: در چنین شرایطی که رفتارم پیامد و مجازاتی به همراه ندارد چگونه عمل میکنم؟ به چه میزان خصوصیات میمونسان انساننما را در رفتار خود مشاهده میکنم؟
انزجار یا عدم انزجاری که از « کارهای پَست» احساس میکنیم و به طور کلی تنفر ذاتی از اعمالی که « برخلاف وجدان و شرافت» هستند، معیاری مفید برای ارزیابی خود محسوب میشود. (ب گ، گ ۲۷۷) استاد الهی توضیح میدهد که این احساس انزجار دقیقاً یکی از خصوصیات انسان واقعی بودن است. ما میتوانیم این موضوع را به درجات مختلف، خواه مستقیم (در رویارویی با اتفاقات) خواه غیر مستقیم (با مشاهده رویدادی) تجربه کنیم و این اولین شاخص محسوب میشود.
سپس هر یک از ما باید از مثالهایی که واقعاً زننده و تکاندهنده هستند فراتر برویم و به دروننگری عمیقتری بپردازیم و سعی کنیم در خود نشانههای وحشیگری را شناسایی کنیم؛ یعنی انگیزشهای پنهان و ظاهراً بیآزاری که به خوبی میدانیم اگر فشار از حدی معین کمی شدیدتر شود بدون هیچگونه ظاهرسازی در قالب رفتاری وحشیانه بروز میکنند. اینها، در درازمدت، ما را شکننده میکنند و تمام وجودمان را فرا میگیرند و به رفتارهای ناشایست میدان میدهند. بدون هشیاری و مراقبت مداوم، در نهایت در دامشان میافتیم و آسیبپذیر میشویم و همین، زمینه مساعدی را برای بروزات شدیدتر و زیانبارتر فراهم میکند. این امر طبیعتاً از ساختار« دو بُعدی» انسان و عدم تعادل آن ناشی میشود: اگر این عدم تعادل به حال خود رها شود، خصوصیات حیوانات درنده در ما تشدید میشود و به تدریج ما را کاملاُ تحت کنترل خود میگیرد.
برای این فرایند هشیاری، در نظر داشتن چهره نفرتانگیز میمونسان انساننما بسیار مفید است. به جز موارد درندگی که در شرایط استثنایی پیش میآید و در بالا به آنها اشاره شد، در اخبار روزمره موارد مشابهی مشاهده میشود. مثلاً شخصی که مورد تمسخر همکارش قرار میگیرد، آنقدر عصبانی میشود که به او ناسزا میگوید یا حتی او را مورد ضرب و شتم قرار میدهد. در اینجا خصوصیات حیوانات درنده، به زنندهترین شکل نمایان میشود. البته باید در برابر سایر ویژگیهای حیوانی نیز هشیار بود، هر چند خشونت کمتری در آنها مشاهده میشود ولی خوشایند نیستند. کلاً اگر انسان طبیعت خود را رام نکرده باشد، تحت تأثیر انگیزشهای طبیعت حیوانی، گاه تصمیم میگیرد با سکوت کردن مشکل را حل و فصل کند و افکار منفی را در ذهنش نشخوار میکند، گاه به ترس و بزدلی روی میاورد و گاه به دسیسه و حیلهگری متمایل میشود. هر کس میتواند مثالهایی از این نوع گرایشها را در خود پیدا کند. اما نکته مهم این است که به خود بیاییم و متوجه شویم که این موارد ناجور و کارهای ناشایستهای که معمولاً در دیگران مشاهده میکنیم، فقط نمایی است از رفتارهای روزمره که ما نیز با میدان دادن به عصبانیت یا ترس غیر منطقی، تنبلی یا شهوت، به خود اجازه میدهیم آنها را انجام دهیم. این رفتارها ممکن است پیامد بیرونی نداشته باشند، حتی اجتماع بعضی از این نقاط ضعف را به بهانه شخصیت قوی داشتن گاهی نادیده بگیرد یا آنها را تشویق و ترغیب کند. در اوج عصبانیت، همیشه بخش حیوانی است که صحبت میکند. در موارد سادهتر (با بیتفاوتی جواب کسی را دادن، یا به جای کمک یا توجه به کسی به او فهماندن که « مزاحم نشود» ) باز هم بخش حیوانی است که صحبت میکند.
قدم اول: کنترل خود
چه راهکاری در پیش بگیریم تا « حیوان درونمان» نتواند بر ما مسلط شود. راه حل آن در یک اصل ساده خلاصه میشود: با تکیه بر اراده، دستورات هادی درون را بر طبیعت حیوانی (اید) تحمیل کنیم و آنقدر با نفس اماره مبارزه کنیم تا بتوانیم صفات حیوانی خود را رام و کنترل کنیم. (راهنمای عملی ص ۱۸۲) اما در عمل چگونه میتوانیم به چنین حالتی برسیم؟ دیسیپلینهای (برنامههای) کوچک تعیین کنیم و سعی کنیم، آنها را با دقت انجام دهیم. استاد در این مورد میفرماید: « وقتی کاری را از مستحب، جزء وجوب آوردم، حتماً آن را انجام خواهم داد.» (برگزیده، گ ۴۶۸). مثلاً: برنامه ورزشی مرتب، اشیا را سر جای خود گذاشتن و غیره. به عبارت دیگر با انجام برنامههایی که برای خود تعیین میکنیم، با تعیین محدودیتهای کوچک، «اید» را بهتر میتوان در یک چارچوب کنترل کرد. چرا؟ زیرا اجرای این روش، تمایل طبیعی به خصوصیات حیوانی را کاهش میدهد. تمایلاتی که در صورت مهار نشدن در نهایت به نفس اماره میانجامند.
سیر کمال در مشی فکری استاد به معنای ریاضتکشی، حداقل در معنای رایج آن نیست. «اید» را نباید با ریاضت یا کارهایی از این قبیل تضعیف کرد. اید، حتی اگر به افراط هم بگراید، باز هم منجر به ایجاد نقطه ضعف نمیشود. اید در صورتی نفس اماره تولید میکند که در اثر افراط و تفریط به پایمال کردن حق و حقوقی بینجامد. بنابراین قبل از اینکه به نفس اماره تبدیل شود و نقاط ضعف صفاتی را در ما فعال کند، باید با جدیت روی آن کار کنیم و عملکردش را تحت کنترل درآوریم. این دقیقا همان معنای « ریاضت کوچک» است که در بالا به ان اشاره شد.
مثال دیگر: استاد توصیه میکند قبل از سیر شدن دست از خوردن بکشیم، حتی یک لقمه هم شده کمتر بخوریم. این توصیه، ساده به نظر میرسد ولی عمل به آن کار آسانی نیست. این گفتار نشان میدهد تسلیم شدن مداوم در برابر وسوسه پرخوری، راهی به سمت افراطهای جدیتر باز میکند، انحرافاتی که بالقوه میتوانند برای جسم مضر باشند و حقش را پایمال کنند. خویشتنداری در این موارد، حداقل هر چند وقت یکبار، نه تنها باعث کنترل اید میشود، بلکه روش فوقالعادهای برای حفظ سلامتی است. این مطلب توسط متخصصان تغذیه نیز تأیید شده است.
به طور کلی، برنامههای کوچکی که با پشتکار دنبال میشوند به تدریج اراده را تقویت میکنند. تمرین کردن نوعی ورزش است. با رام کردن حیوان درونمان (میمونسان انساننما) حتی در پس چهره چاپلوسانهای که گاهی از خود نشان میدهد، منیت خودخواهانه که خاص انسان- بشر است را تعدیل میکنیم و زمینهای مناسب برای مبارزه با نفس اماره فراهم مینماییم: مبارزهای که بیشترین جنبه مثبت و مفیدش پرورش دادن صفات انسانی در ماست. صفاتی که به تدریج از ما یک انسان واقعی، انسانی شایسته این نام میسازد.
اساس مبارزه
در این مرحله همه چیز به طور خاصی پیچیده میشود زیرا نفس اماره که به طور خلاصه حاصل پیچیدگی طبیعت حیوانیمان در تماس با روح ملکوتی است ما را وارد مبحث حق، یا به عبارت دیگر، درست و نادرست، مشروع و نامشروع میکند. در مورد نفس اماره، موضوع صرفاً در مهار کردن طبیعت بشری و شناسایی فرضیههایش و جلوگیری از بیان صریح آنها خلاصه نمیشود، بلکه هدف رویارویی با نیرویی است متکی بر انگیزش و استدلال که چنان ما را فریب میدهد که حتی گاهی اعمال غیر انسانیمان در نظرمان کاملاً موجه جلوه میکنند.
برای تمرین مبارزه با نفس اماره و آشنایی با آن، میتوان به آنچه استاد الهی همواره آن را به عنوان اصل راهنمای اخلاقی معرفی کرده است رجوع کرد. برای کامل کردن انسانیت خود، باید مطابق وجدان عمل کنیم یعنی خودخواهی را از خود دور کنیم. روش انجام این کار هم کاملاُ مشخص و ثابت است: در هر شرایطی سعی کنیم آنچه برای خود خوب میدانیم برای دیگران هم همان را در نظر بگیریم و آنچه بر خود نمیپسندیم برای دیگران هم نخواهیم (برگزیده، گ ۱۲۹ و ۳۳۳).
برای کسی که میخواهد در مسیر انسان واقعی بودن قدم بردارد، این قانون که گاهی قانون طلایی نیز نامیده میشود، اساس مبارزه محسوب میشود. بدین معنی که در نگرش ما به چیزها تحول ایجاد میکند؛ یعنی به جای یک نگرش کاملاُ خودمحورانه، سعی میکنیم تا حد امکان نگرش دیگران را در نظر بگیریم و علاوه بر آن به افکار و احساساتشان هم توجه کنیم. یعنی سعی کنیم از نگرش خودخواهانه «خود محوری» خارج شویم و خود را جای دیگران بگذاریم و پیامی کاملاً متفاوت به آنها منتقل کنیم و جمله « من به دیگران کاری ندارم» را با جمله « من آماده کمک هستم، ولو آسان هم نباشد» جایگزین کنیم.
یک نمونه عملی
استاد در گفتاری در مورد یک موقعیت معمولی و در عین حال حساس تصویر جالبی را ارائه میدهد و آن مورد حسادت واقع شدن است. در نگاه اول، هیچ چیزی منفورتر از شخص حسود نیست. کسی که بدخواه است و آشکارا به ما تهمت میزند. از مشکلات ما لذت میبرد، و گاهی هم از ما بدگویی میکند. هیچ کس نمیتواند شخص حسود را دوست داشته باشد. رفتار طبیعی در مقابل شخص حسود، این است که به هر ترتیبی شده از او دوری کنیم. این طرز رفتار ناشی از غریزه حیوانی دفاع از خود است. حسادت، همانطور که استاد الهی هم تصدیق کرده « سّم کشنده» است ولی حسادت برای چه کسی سَّم محسوب میشود؟ استاد پاسخ میدهد: « برای شخص حسود» «چند چیز است که خود شخص را بیشتر از دیگران اذیت میکند» (برگزیده، گ ۳۳۹) ، سپس میافزاید، زیان حسادت این است که « حسود خودش دائماً ناراحت است»( برگزیده، گ۳۱۸).
ارائه اتفاقات زندگی به این روش، مستلزم تحولی کامل در نگرش است. استاد ما را تشویق میکند که توجه خود را نه بر حسادت بلکه بر شخص حسود متمرکز کنیم. شخصی که در چنگال حسادت است و خودش بیشتر از همه از آن رنج میبرد: « مثلاً یک شخص حسود مثل همان آب تلخ است، خودش تلخکامتر از دیگران است، چون تا درونش تلخ و ناراحت نشود و ناراحتی بر وجودش غلبه نکند، حسادت و بخالت نمیکند.» (ب گ، گ ۳۱۱ ). «سّم مهلکی بدتر از حسادت نیست. حسود هیچوقت از حسادت خود سودی نمیبرد، معذلک به حسادتش ادامه میدهد.» (ب گ، گ۳۳۹).
این گفتارها به تشخیص روانی و اخلاقی مضرات حسادت اکتفا نمیکند، بلکه ما را تشویق میکند خود را در جایگاه شخص حسود قرار دهیم و از دید او به موضوع نگاه کنیم. این کار ما را به سمت همدردی و دلسوزی با او میکشاند، زیرا خود ما هم در موقعیتهای دیگری به دیگران حسادت ورزیدهایم.
در مواجهه با شخص حسود، رفتار انسانی این نیست که به هر ترتیبی شده خود را از شّر اثرات او محافظت کنیم به این امید که وضعیت در نهایت بهبود خواهد یافت، بلکه باید سعی کنیم خود را جای شخص حسود قرار دهیم و صادقانه با او همدردی کنیم. و این فقط یک تمرینی ذهنی نیست، که به صورت اینویترو انجام شود. بلکه همدردی واقعی باید از تمرین ذهنی فراتر رود و تغییری در رفتار ما ایجاد کند که شخص حسود را کمتر بیازارد. «در زندگانی طوری باشید که موجب حسادت و سبب بغض همنوع خود نشوید و سعی کنید به درد دل مردم برسید… کسی که انسانیت داشته باشد بر او لازم است طوری در میان جامعه رفتار کند که سبب برانگیختن حسادت دیگران نشود. »(ب گ، گ۳۳۹).
با أگاه شدن از منشأ حسادت در دیگران ، میتوانیم بر خود تمرکز کنیم و ببینیم چه رفتاری در ما موجب رنج دیگران میشود و حسادتشان را برمیانگیزد. و در اینجاست که اصل « … [انسان] علت را همیشه باید در خود بیابد» (ب گ، گ۲۲۵). معنایی ملموس مییابد.
در مواجهه با مشکلات اگر صادقانه بپذیریم که خود ما نیز تا حدودی در ایجاد آنها نقش داشتهایم فضایی برای علاج آنها ایجاد میشود. شناخت علل شرّ باید ما را به سمت انجام اقدامات لازم برای تسکین رنج حسود هدایت کند. یعنی حسادت او را در مواردی که نسبت به آن حساس است تحریک نکند. مثلاً ثروت، موفقیت مادی، خانوادگی یا اجتماعی خود را به رخ شخصی که از این مزایا محروم است یا در سطح پایینتری است نکشد. از ایجاد موقعیتهایی که ممکن است شخص را تحریک کند دوری کند و این کار را نه صرفاً برای حفظ موقعیت خود بلکه برای همدری و تسکین رنج شخص حسود انجام دهد.
معنویت متعالی
مطالب بالا نشان میدهد که عمل ملموس به گفتار«خود را به جای دیگران گذاشتن» که هزاران بار تکرار شده است، مستلزم عزم راسخ و پایداری در عمل است. خود را جای دیگران گذاشتن «ولو دشمن هم باشد»، نسخه « کاملی» از قانون طلایی است که از نظر استاد الهی پایه سیر کمال محسوب میشود: «نیکویی به خلق خدا، به هر صورت که باشد؛ حتی اگر دشمن باشد.» (ب گ، گ ۲۲). رویکرد اینویوُیی که استاد در مورد شخص حسود توصیه میکند، کاملا خلاف طبیعت حیوانی است. دلسوزی نسبت به شخص حسود، و بالاتر از آن خِیر او را خواستن، مستلزم تواناییهای فراانسانی است، با این حال، در چنین سطحی است که جایگاه انسانیت واقعی از منظر «معنویت متعالی» مشخص میشود:
«انسان باید وجودش مانند انگبین شیرین باشد تا همیشه خیرش به دیگران برسد. همانطور که انگبین از شیرینی اشباع شده است، انسان هم باید آنقدر خوبی و نیکی در خودش حل کند تا وجودش مانند انگبین از نیکی اشباع شود. اصولاً اگر انسان خوب باشد و خیرش به دیگران برسد، یعنی نیک بین، نیک گو و نیک کردار باشد، اول، خیرش به خودش میرسد، یعنی همیشه خوشحال است، بعداً، فایدهاش به مردم سرایت میکند.» (ب گ، گ ۳۴).
برگرفته از سایت e-OstadElahi.fr
بسیار عالی
سپاس فراوان چقدر عالی عمل این ویوو در مورد قانون طلایی وحسادت باز شده و بیش از پیش عمیق بودن تعالیم استاد را نشان میدهد ویادآور میکند چقدر باید باتوجه تعالیم رو مطالعه وبا جدیت عمل کرد
الهی شکر
بارساله و تشکر فراوان از شما بِه خاطر زحمتاتون یک دنیا ممنون
با سلام و تشکر فروان از متیس عزیز برای این مقاله .بسیار مفید .
چگونه سپاسگزار باشم که در میان ازمونی که دست و پا می زدم در بحبوحه نیاز به یک راهکرد عملی خط به خط به این مقاله راهنمایم شد
در محیط کار تلاش می کردم که از شرارت های حسود خود را محافظت کنم دوری می کردم به تصور این که مبارزه با نفس می کنم !!! در حالیکه در مقاله فهمیدم این طرز رفتار ناشی از غریزه حیوانی دفاع از خود است (فریب) ، او رنج می کشید و مى سوخت ومن بی تفاوت تر با او و در نهایت شورش و طغیان او در محل کار منجر به معلق شدن او شده در حالی که برایش نگرانم که عدم کنترل و مهار خودش منجر به بیکاری شدنش در این زمان نیاز او شده و هنوز درمانده ام که راه درست چیست؟
با سلام
عجب مقالهٔ پر بار و مفیدی ، باید چندین بار و هر بار با تعمق در احوال خود آن را بخوانم ، با اینکه فوق العاده در شناخت خود ضعیف هستم ،اما تمام نکات آن برایم قابل حس ودرک است.
تاکید های بسیار کاربردی در مورد شخصی که مورد حسادت قرار میگیرد شده است که در نوع خود بی نظیر است ،چون ما همیشه شخص حسود را شماتت میکنیم و به نوعی برای اینکه به ما ضرر نرساند از او دوری میکنیم ، درصورتیکه چنانچه اگر در رفتار خود مقداری تغییر ایجاد کنیم هم خود را از شرحسادت او حفظ میکنیم هم میتوانیم به او که گرفتار نفسی بس تلخ و سوزانده است کمک کنیم؛
از محبت خارها گل میشود ، از محبت تلخ ها شیرین شود ، از محبت مس ها زرین شود ، از محبت شاه بنده شود ، از محبت درد ها صافی شود، از محبت دردها شافی شود.
بی نظیر بود ،
با سپاس از متیس عزیز
با سلام وممنون از مقاله بسیار زیبا ومفید
دوستان اگر امکان داره منو راهنمایی بفرمایید
من چند سالی هست که از نظر دیگران اینطور معرفی شدم که به اصطلاح گوشت تلخ هستم ولی سعی میکنم قلبا برای دیگران خیرخواه باشم و خدمت به خلق برای رضای خدا انجام بدم ولی نه خودم نه دیگران احساس شیرینی وجودم و متوجه نمیشیم و من اکثرا در جمع های دوستانه و غیره.. خوشحال نیستم بنظرتون چرا؟؟
سلام گاهی خدمت به خلق رو برای خوشحالی دل اون فرد انجام بده ولی با نیت رضای خدا، یعنی وقتی کسیو خوشحال می کنی یکم هم به اینکه اون خوشحال بشه فکر کن که اون شخص احساس نکنه نمایشی هستش، شاید زیادی به فکر رضای خدا هستی و به اینکه دل اون فرد هم شاد بشه کمتر فکر کنی
با سلام به نظر بنده در وهله اول نیت خود با خدا را درست کنید و بسیار صادقانه از او بخواهید به شما کمک کند بدون هیچ عکس ا لعملی فقط اول تمام توجه شما روی نیت خالصانه شما با خدا باشد تا بعد ببینیم زمان چه دستور جدیدی؟صادر میکند
عرض سلام
واقعا درس (درسهای) بزرگی بود که باید در زندگی روزمره پیاده کنم (به ویژه بخش مبارزه با نشخوار افکار منفی در ذهن).
در مورد عکس العمل نسبت به شخص حسود سوالی داشتم:
شخصی هست که به لحاظ مالی وضعیت بهتری از من دارد ولی اگر کوچکترین کاری بکنم یا چیزی بخرم که شبیه به آنچه او دارد باشد به شدت حسادت می کند با واکنش های کاملا واضح که هر شخص ثالثی هم متوجه می شود.
خیلی با ملاحظه هم با او رفتار می کنم ولی بعضی وقت ها چاره ای جز فاصله گرفتن از او به ذهنم نمی رسد.
دوستان اگر تجربه ای دارند ممنون می شوم راهنمایی بفرمایند
سلام دوست عزیز
بنظر من با دقت به متن به نکات عملی خوبی میرسیم به طور مثال گفته شد رفتار طبیعی که از غریزه حیوانی دفاع از خود ناشی میشود دوری کردن از شخص حسود هست ولی ما میخواهیم رفتار انسانی داشته باشیم ودر این مورد استادالهی راهکارهای خوبی بیان کردند ازجمله خود را جای اون شخص قرار بدهید و درکش کنید که تلخی حسادت چقدر داره بهش صدمه میزنه و سعی کنید بهش محبت کنید و غیره …
با احترام عرض میکنم این فقط نظر از دیدگاه من هست و هرکسی به شناخت درون خود بیشتر واقف هست انشالله که نظر اینجانب مفید بوده باشد
باسلام در برخورد خودم در این مساله شما اولین کار داشتن رقت قلب و دلسوزی بنده برای طرف مقابل را انجام دادم
دوما چرا بایستی چیزی بخرم که مثل او باشد پس دراین قسمت یک فتنه انگیزی و دل خوش کنک قلبی هست بنده دست پایین را میگرفتم و کاری نمیکردم لج اورا در بیاورم میرفتم یک چیز متفاوت برای خورد کردن حس قدرت طلبی خودم میخریدم چون در کل دنیا که نگاه کنیم دنیا ارزش اینهمه اذیت و آزار دیگران را ندارد ودر ثانی غالبا در میهمانی ها لباس کمی مستعمل و ساده و تکراری برای اینکه لج ایگو را در بیاورم می پوشیدم
با عرض سلام و تشکر ، همیشه در تصورم بود که از آدم حسود دوری کنم برای حفظ منافع خودم، ولی نمیدانستم که باید بالعکس با نیت خیر خواهانه به آن شخص محبت کرد ودر ضمن متواضع بود . و همانطور که در متن هم به آن اشاره شد در موقعیت های دیگر خود من هم به دیگران حسادت کردهام و با شناخت این ضعف صفاتی در خودم وقتی در شرایط سختی قرار می گیرم خواه نا خواه مقایسه می کنم البته سعی می کنم در فضای ذهنی ام برای ان شخص دعا می کنم( گاهی هم فراموش می کنم ) و برای آنچه خودم دارم شکر گزار باشم ولی متاسفانه بیشتر در مرحله اینویترو است انشاالله با کمک یکتا سعی کنم بطور اینویوو محبت داشته باشم .چه سعادتی که وجود انسان همانند انگبین شود !
با سلام
بیا که درد ودرمانم تویی تو این مسله شخص حسود خیلی توجه من را به بعد مشکلی کرد که من بارها برایم تکرار شده و هر بار ضعفی از وجود خودم پیدا میکنم که مشکل من هستم نه دیگران و این ناملایمات چی رو میخواد به من بگه ولی امروز هم با این مقاله فهمیدم خیلی چیزای هست که من با مشکلی با شخصی بطور مکرر دارم بزرگترین درسها را داره بهم گوشزد میکنه ولی خیلی طیفتر باید به این قضیه نگاه کنم ممنون برای همه چی .
عرض سلام و ادب و تشکر از این مقاله عالی
شخصی به من حسودی کرد که نه به مادیات بلکه به اعتقادات من حسودی کرد و منهم مدتها دیگر صحبت از اعتقاداتم نمیکردم ولی باز هم درست نشد تا اینکه موقعیتی پیش آمد که خارج از اختیار من بود و ایشان ارتباطش را قطع کرد و باین ترتیب رابطه ما قطع شد. لطفا” دوستان اگر راهنمایی در این مورد برای من دارند بفرمایند.
سپاس فراوان از مطلب کاملا عملی و کاربردی در عمل به معنویت
بنظراین حقیر نکته خیلی مهم و کاربردی که فرموده شده اینکه با اقدامات و تمرینات کوچک در امور روزمره وبظاهرساده میتوان از بروز و تبدیل اید به نقطه ضعف و نفس آماره جلوگیری کرد که تعبیر ریاضت کوچک را بیان داشته اند…چقدر زیبا قانون طلایی در معنویت با مثال مبارزه با حسادت تفهیم وملموس شده و اینکه بایددرعمل از خودگذشتگی و مبارزه با خودخواهی راسرلوحه زندگی خود قراردهیم و درمواجه با مشکلات همیشه نقش خودرا در نظرداشته باشیم،«انسان علت راباید همیشه درخود بیابد»
با سلام و تشکر از متیس عزیز به خاطر این مقاله ی پرمحتوا و بجا
همه ی نکاتی که در این مقاله آورده شده واقعا اثر گذار هست ولی بیشتر قانون طلایی که توضیح داده شده توجهم را جلب کرد به جای گفتن اینکه من کاری به دیگران ندارم بگیم من آماده کمک به دیگران هستم ولو آسان هم نباشد …
در جواب سوال سارا خانم هم نظر شخصی من اینه که شما یک مدت سعی کنید زبانتان را کنترل کنید چون ارتباط ما با دیگران بیشتر از طریق زبان هست یعنی اکثرا بقیه از نیت ما خبر ندارند و با کلماتی که بر زبان می آوریم ما رو قضاوت می کنند (البته نه به خاطر قضاوت دیگران بلکه به خاطر اینکه دل کسی نشکند و آزرده خاطر نشود)سعی کنید بیشتر خوبی ها را بگید یا سکوت کنید یا از دیگران تعریف کنید و…این طوری بقیه هم حس خوبی به شما پیدا می کنند و اگر نیتتان را هم رضایت خدا قرار دهید احساس رضایتی هم برای خودتان پیدا خواهد شد من خودم هم این کارعملی رو مدتی است که در پیش گرفته ام سعی می کنم رک نباشم و انتقاد نکنم و مراقب زبانم هم باشم البته بعضی وقتا موفقم و بعضی وقتا هم شکست می خورم خواستم تجربه ی خودم رو با شما هم در میان بگذارم امیدوارم برای شما هم مفید واقع شود.
با سلام و تشکر از متیس عزیز،
مطالب لیلی خانم خیلی اموزنده است، اما متوجه چند نکته نشدم اگر لطف کنند و توضیح بدهند: گفته شده رک نباشیم، انتقاد نکنیم و مراقب زبانمان باشیم، منظور از رک نبودن یعنی در مقابل مردم همیشه چاپلوسی و تعریف کنیم؟ هیچوقت حقیقت را بیان نکنیم؟ حتی اگر به وضوح میدانیم که شخص مقابل صادق نیست و نقش بازی میکند. شاید بعضی اشخاص فکر میکنند که اگر در مقابل دیگران نقش بازی کنند و فقط تعریف اشخاص را بکنند، ان شخص متوجه نمیشود و باور میکند.
اینکه فقط از دیگران تعریف کنیم و بجای اینکه انتقاد(مشکل) را مستقیما با او در میان بگذاریم، پشت سر او یا در مقابل دیگران با ایما و اشاره ان انتقاد را بیان کنیم که شخص متوجه اشتباه اش شود که بدتر از انتقاد مستقم است. خود من ترجیح میدهم که مردم با من رک باشند و مستقیم از من انتقاد کنند تا اینکه با مثال و ایما و اشاره بخواهند اشتباه را به من بفهمانند. البته می دانم که مردم دوست دارند همیشه طوری رفتار کنیم که خوششان بیاید و ترا خوشرو و با محبت توصیف کنند و حتی دایما از انها تعریف کنید و من هم علیرغم طبیعت ام گاهی خود را مجبور میکنم و همانطور که گفتید گاهی موفق هستم و گاهی شکست میخورم و عکس العمل نشان میدهم بخصوص وقتی می فهمم که طرف مقابل در رفتار و حرف هایش صادق نیست و نقش بازی میکند.البته منظورم این نیست که خودم با مردم صادق هستم، اشتباهات و بی صداقتی های زیادی مرتکب شدم و میشوم ولی سعی میکنم این اشتباهات را هیچوقت فراموش نکنم و درس بگیرم ولی بهرحال نفس اماره به طریق دیگه ای سر در میاورد و دوباره اشتباه میکنم. غرض از پر حرفی این است که اگر امکان دارد مواردی را که نوشتید چند مثال بزنید که بتوانم رفتار درست را در اجتماع یاد بگیرم چون اساسی ترین مشکل من می باشد. با تشکر.
سلام مهتاب جان، در مورد رک بودن که پرسیده بودید،
فکر میکنم شرایط با شرایط، موضوع با موضوع، شخص با شخص فرق میکند ولی بطور کلی باید طوری رفتار کنیم که طرف مقابل تا حد امکان نرنجند. البته من خودم این هنر را ندارم و تلاش در پرورش آن دارم. «امان از نمانی (سخنچینی)، غمازی (سخن چینی با اشاره چشم و ابرو) و عیبجوئی کردن و بخصوص عیب اشخاص را در رویشان گفتن» ب-گ۲۰۳
ولی بطور کلی باید ببینم موضوع مورد نظر چقدر حیاتی است که من اصلا رک باشم یا نباشم؟ مثلا اگر پای معامله ملک هستم و شخص مقابل صادق نیست به من چک تقلبی میدهد و یا موارد مشابه، خیلی فرق میکنید با اینکه در یک جمع دوستانه دوستی با من صادق نبوده و دروغی به من گفته و یا… در هر مورد باید عقل سلیم را شاخص قرار دهیم ببینیم چگونه رفتار کنیم بهتر است و از «او» مشورت بخواهیم، بپرسیم «من چگونه رفتار کنم که نفسانی نباشد، و مطابق رضایت شما باشد.»
از زاویه ای دیگر که نگاه کنیم، میبینم مذاکره خود یک فن و هنر است. کتاب های بسیار مفید و تکنیکی در مورد مذاکره موجود میباشد، که در آن آموزش میدهد حتی در موارد حاد (که موضوع مذاکره مهم است و طرف مقابل صادق نیست و..) چگونه رفتار کنیم که موضوع به خوبی و بدن جنگ حل و فصل شود. مبینیم حتی در مواردی که صد در صد مادی هم هست، راههایی هست که از طریق آن هم به هدف خود برسیم و در حقمان اجحاف نشود و هم کدورتی پیش نیاید. کتابهایی هم در این زمینه موجود است که میتواند کمک کند.
من هم با Yan عزیز موافقم. عیب دیگران را در رویشان گفتن خیلی دل اشخاص را می شکند. حتی اگر اون شخص پر از عیب باشه. البته واقعاً مورد با مورد فرق میکنه و انشالله با رشد عقل سلیم بتونیم رفتار درست رو انجام بدیم. تجربه شخصی من اینه که اگه واقعاً اون مورد مهم و حیاتی نباشه نه با طرف رک باشم و نه بشت سرش به کسی گله و شکایت کنم. چون ما هیچ وظیفه ای نداریم که عیوب دیگران رو برطرف کنیم.
در مورد سوال دوست عزیزمان مهتاب
خیلی جالب بود که این چند روزه من هم به این موضوع فکر می کردم که ترجیح می دهم کسی توی روی بنای ناسزا بگذارد ولی نفهمم که در جلوی روی من خوش برخورد و مهربان است ولی قبلاً چنین احساسی ندارد و همه از روی نمایش است. یعنی برای شخص من صداقت رفتاری خیلی مهم تر است. مخصوصاً اگر شدت این برخوردهای نمایشی زیاد باشد. ولی دیدگاه من لزوماً مورد رضای خدا نیست، نمیدانم شاید او طور دیگری دوست داشته باشد…
Ba name khoda va salam va tashakor az metisblog baraie in maghaleie binazir va amuzande ke vaghaan bayad har roz hade aghal yek bar az aval ta akhar an ra be deghat bekhanim va amal konim ta be yariie hagh betavanim har ruz be anha amal konim inshaallah .
با سلام
از این مقاله بیدار کننده بسیار سپاسگذارم.
با دانستن و عمل کردن به نکات مهم این مقاله میتوانم روابط بسیار بهتری را در محیط کارم با افراد داشته باشم.
استاد همواره به فکر ماست تا ما در مسیر معنویت پیشرفت کنیم. تصمیم گرفته ام هر روز این مقاله را بخوانم و به یاری او به ان عمل نمایم.
با سلام مجدد
در مورد سوال خانم سارا در باره گوشت تلخی ، من نمیدانم گوشت تلخی مربوط به طبیعت وجودی شخص است یا از بروزات درونی شخص است ؟ اگر مربوط به طبع شخص باشد فکر نمیکنم بشود کاری کرد مثل شخصی که طبع شوخی دارد ، خوب طبیعتش اینه ، البته باید سعی کند این حالتش موجب آزار و اذیت دیگران و نهایتا پایمال کردن حقوق دیگران نشود .
اما اگر تلخ گوشتی فردی از طبعش نباشد بلکه ناشی از صفاتی که در درونش فعال هستند باشد ، باید بگردد ببیند چرا از بودن با دیگران خوشحال نیست ؟ شاید از جامعه ضربه ای خورده و ضرری به او رسیده ،یا شاید در مواجهه با جمع حس حسادتی به سراغش میآید ، یا شاید چون نمیتواند خود را در جمع مطرح کند، یا شاید بغض وکینه از مسئله ای موجب گوشت تلخی اوست ،یا شاید افسرده است یعنی یک اختلال روانی دارد،؛ خلاصه باید اول در خود فرو رفت و ریشه یابی کرد چرا من در جمع و از بودن در کنار دیگران خوشحال نیستم ؟ وقتی ریشه پیدا شد آنوقت باید به دنبال درمان رفت
سپاسگزارم از راهنماییتون
ام اف عزیز در مورد پاسخ شما و گوشت تلخی که فرموده اید اگر جز طبیعت وجودی ما باشد نمیتوان کاری کرد من برداشتم چیز دیگری است اگر اشتباه میکنم تصحیح بفرمایید.
پاراگراف اخر صفحه ۶۸ کتاب ملک جان نعمتی
ملک جان فرموده اند:
“هر کس دارای غرایزی است که طبیعت او را تشکیل میدهد، هر چه هم بخواهد آن را تغییر دهد فایدهای ندارد زیرا او خلقتاً این طور است. اگر کسی بخواهد مقام معنوی تحویل بگیرد، نباید اجازه دهد غرایز خلقتی، او را تحت تأثیر قرار دهد. مثلاً من آدم ملایمی هستم و از مبارزه و شر و شور و جنگ و دعوا بدم میآید و وسواس دارم. آنقدر با طبیعتم مبارزه میکنم تا بتوانم مأموریت خود را اجرا کنم. انسان باید بر غرایزش تسلط پیدا کند.
برداشتم اینگونه است که در صورت لزوم حتی با غرایزی که طبیعت انسان را تشکیل میدهد باید جنگید وبه انها تسلط پیدا کرد.
من را ببخشید اگر جسارت کردم فقط خواستم برداشتم رو با شما به اشتراک بگذارم و اگر اشتباه است ممنون میشوم که راهنماییم بکنید.
با عرض سلام و تشکر و ادب خدمت متیس عزیز.
از دست و زبان که درآید از عهدهی شکرش به درآید.
مقاله ی بینهایت مفید و کاربردی و پر از راهنمایی های ارزشمند و عملی برای همه در هر جای جهان و امکانات و موقعیت های مختلف و….
چقدر راهکار، چقدر کامل،
مخصوصاً این پاراگراف که من باید حتماً حتماً ملاک سلوک عملی ام قرار دهم که کاملاً نجات دهنده است؛
برای تمرین مبارزه با نفس اماره و آشنایی با آن، میتوان به آنچه استاد الهی همواره آن را به عنوان اصل راهنمای اخلاقی معرفی کرده است رجوع کرد. برای کامل کردن انسانیت خود، باید مطابق وجدان عمل کنیم یعنی خودخواهی را از خود دور کنیم. روش انجام این کار هم کاملاُ مشخص و ثابت است: در هر شرایطی سعی کنیم آنچه برای خود خوب میدانیم برای دیگران هم همان را در نظر بگیریم و آنچه بر خود نمیپسندیم برای دیگران هم نخواهیم (برگزیده، گ ۱۲۹ و ۳۳۳).
برای کسی که میخواهد در مسیر انسان واقعی بودن قدم بردارد، این قانون که گاهی قانون طلایی نیز نامیده میشود، اساس مبارزه محسوب میشود. بدین معنی که در نگرش ما به چیزها تحول ایجاد میکند؛ یعنی به جای یک نگرش کاملاُ خودمحورانه، سعی میکنیم تا حد امکان نگرش دیگران را در نظر بگیریم و علاوه بر آن به افکار و احساساتشان هم توجه کنیم. یعنی سعی کنیم از نگرش خودخواهانه «خود محوری» خارج شویم و خود را جای دیگران بگذاریم و پیامی کاملاً متفاوت به آنها منتقل کنیم و جمله « من به دیگران کاری ندارم» را با جمله « من آماده کمک هستم، ولو آسان هم نباشد» جایگزین کنیم.
با سلام و تشکر از مقاله بسیار مفید
این مقاله بسیار برای من راهگشا بود ( در ارتباطم با شخصی که به روابط خوب و محبت من به دیگران حسادت میکند )با در نظر گرفتن این نکته که باید مشکل رو در خود جستجو کنیم ،متوجه شدم علت حسادت ان شخص اینست که ،من به اون اندازه ای که به دیگران محبت میکنم به او محبت نمیکنم (اما قبلاً به جای توجه به این مسئله از دست او عصبانی میشدم،چون کارهایی میکرد که به روابط من با دیگران صدمه بزند)و متوجه نیاز شدید او به مورد محبت قرار گرفتن شدم ٠انشاءالله با کمک یکتا بتوانم عمل کنم
باسلام و ضمن تشکر از به اشتراک گذاشتن تجربیات آموزنده دوستان ،می خواستم عرض کنم مشکل من حل شد با خواندن تجربه شما بزرگوار ،زیرا بیشتر حسادت های من بخاطر دیده شدن و تایید گرفتن که تا امروز نمی دانستم.سپاس از لطف و محبت متیس گرامی و دیگر دوستان ارجمند.
با َسلام وخسته نباشید ممنونم از این همه زحمات شما مقاله عالی ومفیدی بود با تشکر
با سلام
تشکر و سپاس فراوان بابت این مقاله ی گهر بار.
با سلام
هیچوقت فکر نمیکردم، انسان بودن برایم خیلی سخت باشد، در واقع خودم را انسان میدانستم. ولی بعد از خواندن این دو مقاله(معنویت در معنای متعالی آن)، متوجه شدم که چقدر با انسان بودن فاصله دارم. امیدوارم یکتا به همگی ما یاری دهد. با تشکر از مقالههای بسیار عالی شما که باعث میشود، بیشتر خودمان را بشناسیم
باسلام خدمت متیس عزیز وبا تشکر فراوان ؛واقعا یکتا هیچوقت این بنده های خودرا فراموش نمیکند من این را در زندگی لمس کرده ام و به آن ایمان دارم ،چقدر به موقع ،چه سر بزنگاه،خدایا شکرت میکنم،هر کس طبق نقطه ضعف خود از این مقاله برای خود تصوراتی میکند، در اینجا هم گفته شده علت اصلی هر چیز را،حتی حسادت باید در خود جستجو کرد ایراد من اینست که دنبال علت در بیرون از خودم میگردم .فرموده اند :از شر نفس اماره باید به خدا پناه برد ،ولی نظر شخصی من با توجه به ضربه هایی که بشریت از حسادت برده و میبرد از شر حسود باید به خدا پناه برد
با سلام و تشکر و تبریک میلاد مسیح طبق معمول بسیار مطالب آموزنده و نکات عملی بسیار زیادی در بر داشت ومن دو مطلب را برای کار کردن روی خودم در آن پیدا کردم ومچ خودم را گرفتم .
یکی از آن ها مسله حسادت بود همیشه فکر می کردم این صفت در من ضعیف است مثلا با دیدن همکار قدیمی که به موفقیت چندانی رسیده بود کمی در من تاثیر می گذاشت ولی فورا با مقایسه نعماتی که یکتا به من داده به خصوص معنوی فورا مسئله برایم رفع می شد ودیگر فکرش را نمی کردم.
به تازگی با دیدن عکس یکی از بستگانم که مشغول ساختمان یک ویلا در اطراف تهران بود ناگهان چنان حساددتی در من موج زد دیدم مو قع تعریف این داستان حتی حالت بغض هم در صدایم پیدا شده بود ناگفته نماند حق مشترکی هم با این شخص داشتم ومن هیچ وقت جرات نکردم که مطلب را با او مطرح کنم وحقم را بگیرم
فورا ریشه یابی کردم و گفتم شاید این سرمایه را از جای دیگر به دست او رده ولیاقتی داشته من هم باید دنبال حق خودم می رفتم که چون مدارکی در دست نداشتم نرفتم پس این حسادت برای من چه نفعی دارد به هر حال تا امروز کمی آرام شدم و آنهم به علت توجه بیش از حد یکتا به تک تک مخلوق است
با تشکر از نظرات بسیار آموزنده دوستان همراه
در پاسخ به سوال zasaدر ارتباط با شخصی که وضع مالی خودش خوب است اما به شما هم حسادت دارد ، تا جایی که من میدانم این حسادت نیست ، این بخالت است که ناشی از خودخواهی انحصار طلبانه ای است که اگر در احوال خود هم دقت وتعمق کنیم در مواردی آن را در خود مان هم مشاهده میکنیم.در این مورد هم به نظر من بنا بر مطلبی که از این مقاله بسیار پر محتوی یاد گرفتم ، دوری کردن چاره کار نیست .
من در موارد بسیاری حسادت و بخالت را در خودم کشف کردم و متوجه شدم چیزی که متاسفانه موجب این احوالات در من میشود، این است که تحمل خوشحال بودن و پیشرفت دیگران را در کمال شرمندگی ندارم ، و وقتی این حالت را در خودم حس میکنم ، احساس لجن بودن میکنم .به نظرم برای التیام درد شخص حسود و بخیل گاهی بازگو کردن مشکلات خود برای آنها مفید است ، مثلا یک ماشین خریدید که میدانید او از این کار ناراحت است ، میتوانید ضمن نزدیک شدن به او از برخی مشکلاتتان با او صحبت کنید ، درد دل کنید تا او هم متوجه شود هر کس مشکلات خودش را دارد و مشغول دست و پنجه نرم کردن با آنهاست ، یا اینکه متوجه اش کنید که چقدر نداشتن ماشین برای شما زحمت زا بود یا اینکه توصیف کنید مثلا با سختی توانستم این کار را بکنم ، خلاصه به هر نحوی که صلاح میدانید او را متوجه کنید که شما هم در خوشی غرق نیستید و مشکلات خودتان را دارید.
با عرض سلام و ادب
بسیار این دو مقاله اخیر برایم ، در زندگی روزمره ام ،کارساز هست
انشالا که با تلاش و اراده خودم و پشتیبانی تنگا تنگ انرژی فراعلی یکتایی وظایفی که در مدرسه زمینی برعهده ام قرار گرفته با توجه به عقل سلیم انجام دهم ؛ حتی به کوچکی آبی که آن زنبور بر روی آتش حضرت ابراهیم میریخت
یا بفرموده ملکجان به اندازه موریانه
اصول عقاید بجا مانده از استاد را میتوان چنین خلاصه کرد
، ایمان به یکتا یا یک خدای حقیقی
؛ مبارزه با نفس آماره ی خویشتن ( شیطان وجود خودمان) که تولید کننده ی بدی ها است
؛ رعایت حق و حقوق خود ، حق حقوق دیگران و جامعه (قوانین مدنی)
؛نیکویی به خلق، که همه در چهارچوب یک زندگی انسان ساز جا میگیرند تا بشر را از حالات خود خواهی و تجاوز گری _ که از جنبه ی حیوانیتش ناشی میشوند_ دور کنند و به سوی نوع دوستی و کمال انسانیت سوق دهند، « بشر » را تبدیل به « انسان» کنند
فصل ۴ راهنمای عملی جوهر ادیان (اصول عقاید)
طرز تشخیص انسان از بشر این است: انسان به کسی اطلاق می شود که سعی دارد افکار و اعمال آش را بر مبنای ندای وجدانش قرار دهد، ولی بشر طبق خواسته های خودخواهانه ی ایگو آش قرار میدهد
پانویس همان فصل
به نام خدا
با تشکر از متیس عزیز بخاطر این مقاله زیبا
((با أگاه شدن از منشأ حسادت در دیگران ، میتوانیم بر خود تمرکز کنیم و ببینیم چه رفتاری در ما موجب رنج دیگران میشود و حسادتشان را برمیانگیزد. و در اینجاست که اصل « … [انسان] علت را همیشه باید در خود بیابد» (ب گ، گ۲۲۵). معنایی ملموس مییابد)).
متاسفانه بارها پیش آمده که دوست یا همکارمان رفتار ناشایستی با ماداشته اند که هنگامی به علت آن فکر کردیم مربوط به رفتار نادرستی از خودمان بوده که باعث شده این گونه با ما برخوردکنند.برای مثال اگر دوست مان امروز به من بی احترامی کرد ببینم آیا مربوط به رفتار ناشایشتی در خود من نبوده؟
همچنین در دوره ای که مادیات به اوج خود رسیده بهتر است کمی بیشتر مراقب باشیم که سبب برانگیخته شدن حسادت دیگران نشویم.بارها پیش آمده که جلوی دید قشر زحمت کش جامعه غذای خوشمزه و مفصلی خورده ایم و خود متوجه این حق الناس نشده ایم.
انشالا خداوند توفیق عمل به تعالیم را عطا نماید.
با سلام
سارا خانم
من خودم اینجوری از محبوب بودن دیگران کار عملی یاد میگیرم
مثلا هم خودم میبینم و هم از دیگران میشنوم فلان شخص چقدر گوشتش شیرینه
وقتی به اعمالش به گفتارش به رفتارش بسیار دقت میکنم
دوست دارم ازش یاد بگیرم،
که به چه دلیل ایشون مورد تایید یک فامیل و همینطور جمعهای دیگر هستن. ؟
من یا دیگران از نیت ایشون که اطلاع نداریم فقط ظاهر خوش آیند ایشون رو میبینیم
که انشالا و حتما نیت ایشون هم خوبه
نکته ای که از ایشون خیلی آموختم این بوده که با همه رفتاری همراه با مدارا دارد. حتی با شخصی که از نگاه دیگران آدم دورویی هست ،
بسیار با دقت به حرفها گوش میکنه حتی اگر مخالف حرفهای خودش باشه، با مهربونی جوری جواب میده که طرف مقابلش ازش نرنجه
حتی اگر از شخصی حرف ناراحت کننده ای بشنوه عکس العمل نشون نمیده و هیچوقت هم بازگو نمیکنه و دو باره رفتار خوبتر از خودش نشون میده
بسیار خوش برخورده، حتی درونش اگر ناراحت باشه
یعنی سعی و تلاش میکنه که صورتش رو شاد و بشاش نشون بده و از این طریق انرژی مثبت بدیگران ساطع کنه
متوجه شدم که ایشون غرور و تکبر بی جا نداره فقط در اندازه عزت نفس
مثلا بسیار با سلیقه هستن و آشپزی در حد عالی
ولی با فروتنی و با گوش دادن به نظرات دیگران ؛دقت میکنه
خلاصه من از این خانم که سن دختر من رو داره بسیار چیزهای خوب یاد میگیرم، باور کنین من تا به الن حتی از یک نفر جز از خوبی ایشون چیزی نشنیدم
در ظاهر هم شاید مورد آموزش تعالیم الهی نباشه
سارا خانم ، یکی از راه های آموختن من اینکه به رفتار دیگران دقت میکنم و سعی میکنم نکات مثبتشون رو یاد بگیرم
و بلافاصله به درونم نگاه میکنم که چرا من این صفت خوب رو ندارم؟
سالهاست بتدریج این نوع نگاه رو از تعالیم استاد یاد گرفتم
قبلا ها فقط بدی ها رو میدیدم و اشخاص رو قضاوت میکردم و بخودم نمره عالی میدادم
اما الن میبینم نکات خوبی در دیگران هست که من هنوز اندر خم یه کوچه ام
ولی امیدوارم به کرم و رحمت یکتا
منو ببخشید اگر پر حرفی کردم، فقط خواستم خصوصیات شخصی رو بنویسم که خودم سالهای نوری از این جور خصوصیات فاصله دارم
شما که خودتون حتما بهترین هستین
با سلام و سپاس فراوان از متیس گرامی
خداوند را بسیار شاکریم که همواره ما را از هدایت های نجات بخش خود بهره مند میسازد.
دوست عزیز zasa
به نظر این حقیر پاسخ سؤال شما در بخش “یک نمونه عملی” مقاله فوق داده شده، بخصوص ضمن (گ ۳۳۹برگزیده)و همچنین این قسمت ازپاراگراف آخر: «درمواجهه با مشکلات اگرصادقانه بپدیریم که خود ما نیز تا حدودی در ایجاد آنها نقش داشتهایم فضایی برای علاج آنها ایجاد میشود. شناخت علل شر باید ما را به سمت انجام اقدامات لازم برای تسکین رنج حسود هدایت کند. یعنی حسادت او را در مواردیکه نسبت به آن حساس است تحریک نکند.»
در مورد دوست شما فکر میکنم اصلا مهم نیست که او از وضع مالی بهتری نسبت به شما برخوردار است، یعنی این ملاکی محسوب نمیشود برای جلوگیری از حسادتش، ظاهرا حسادت او از نوع حسرت خوردن نیست بلکه از این نوع است که نمیخواهد چیزی را که او دارد دیگران هم داشته باشند. شما که به این موضوع پی بردهاید اکنون با خواندن این مقاله میدانید چه باید بکنید، کافی است با توجه به حساسیتی که در او سراغ دارید هنگام خرید و یا سایر موارد این موضوع را مد نظر قرار دهید تا وجه تشابهی که باعث آزارش میشود با او پیدا نکنید هرچند که خوشایند خودتان نباشد، زیرا هدف انسانی شما کمک کردن به اوست.
انشاالله خداوند به همه ما توفیق کمک و خدمت به خلق عطا فرماید.
با سلام و سپاس از متیس گرامی
اول این که خدا را شاکرم که توفیق خواندن و دانستن همچین مقالاتی را دارم و بعد میخواستم عرض کنم که ما همیشه بیشترین مشکلات و مبارزه ها را با نزدیکترین افراد به خود داریم و در اکثر مواقع از ترس ابرو. سعی از دور ماندن با این افراد را ترجیح میدهیم
خدا را هزاران بار شکر. که متوجه شدم نباید فرار کرد . باید بمانیم محبت کنیم خیرخواهی کنیم. چرا که همانطور که فرمودن. نیکویی برای شخص مبتلا به این بیماری. و بالاتر از ان خیرخواهی برایش.مستلزم فرا انسانی است . به امید حق
«…این گفتارها به تشخیص روانی و اخلاقی مضرات حسادت اکتفا نمیکند، بلکه ما را تشویق میکند خود را در جایگاه شخص حسود قرار دهیم و از دید او به موضوع نگاه کنیم. این کار ما را به سمت همدردی و دلسوزی با او میکشاند، زیرا خود ما هم در موقعیتهای دیگری به دیگران حسادت ورزیدهایم…»
این قسمت متن به نکته عمیقی اشاره کرده، که دید مرا در مورد روش صحیح خواندن گفتارها و نوشتارها تغییر داد. من معمولا با خواندن این گفتار یا گفتارهایی مشابه، صرفا به «تشخیص روانی» موضوع مورد بحث آن گفتار یا نوشتار اکتفا میکردم (یعنی در بهترین حالت، فقط به لایه اول آن توجه میکردم) در صورتی که میبینم نویسنده این متن چندین لایه عمیقیر از گفتارها را رمزگشایی کرده. مثلا مفهوم «خود را به حتی دیگران گذاشتن» را نیز از این گفتار استخراج کرده که کاربرد اینویویی این گفتار را صدچندان میکند.
این متن علاوه بر مطالب مفید کاربردی در مورد مبارزه با نفس و «خود را به جای دیگران گذاشتن»، اهمیت صحیح و عمیق خواندن و تعمق کردن در مورد گفتارها را به من گوشزد کرد.
سلام و تشکر از مقاله و پیام yan عزیز
در مورد حسادت گاهی زیاد هیجان نشان دادن هم باعث حسادت می شود، مثلا من هیچ چیز خاصی شاید نداشته باشم و از همه ی اطرافیانم امکانات کمتری دارم. ولی خیلی با هیجان و احساس در مورد همه چیز و همه کس صحبت می کنم و گاهی زیادی خوش به نظر می رسم. خب این رفتارها این موضوع را در ذهن اطرافیانم القا می کند که خیلی بی درد هستم و اینکه چقدر بعضی اشخاص را دوس دارم و ناخودآگاه باعث دلسردی و حسادت می شوم. گاهی با خود می گویم منکه چیزی ندارم برای حسادت ولی میبینم طوری که صحبت می کنم باعث این حس در اطرافیانم می شود
خیلی جالب بود! واقعاً توجه به ظرایف اخلاق چقدر مهم است. ممنون از این مثال
سلام ، از متیس عزیز و دست اندرکاران این سایت و همچنین از تمام دوستانی که نظر ارزشمندشون رو به اشتراک گذاشتن ، قدردان و سپاسگزارم و واقعا خودمو لایق چنین نعمت بی نظیر ، در شرایط یخبندان معنوی نمیبینم .
در ارتباط با نظر سارای عزیز ، باید بگم منم متاسفانه آدم خوشرویی نیستم حتی هنگام انجام خدمت به خلق با نیت رضایت خدا !!!
همیشه یاد فرمایش شیخ جانی میفتم که :
…الان… راه نیکی و کردار باز است… اگر قلبآ ناراحت باشیم اجرمان را خراب کرده ایم . اگر اخم و تخم کنیم و منت بگذاریم ، کار خود را خراب کرده ایم.( ملک جان نعمتی ص۶۴)
و با این یادآوری به شدت شرمنده میشم که همان خدمت به خلق کوچکی که خدا توفیقش را داده ، خراب کردم .
با ریشه یابی درون خودم ، متوجه شدم علت اصلی بدخلقی من اینه که از شرایط و دستاوردهای خودم راضی نیستم و باید اعتراف کنم که این شرایط و دستاوردها رو بیشتر در زمینه مادیات و کمتر در معنویات میسنجم و باعث عدم رضایت در لایه های عمیق روان من میشود ، ضمنا خیلی مستعد افسردگی هستم که علت این موضوع هم ، غیر از بخش ژنتیک آن ، مربوط به همان عدم رضایت من از شرایطم میشود.
خلاصه اینکه کاملا این موضوع را درک میکنم و راه کارهای دوستان در این زمینه برای من هم راهگشا خواهد بود.
از رضوان گرامی برای بیان تجربه شون تشکر میکنم ، منم سالهاست از این روش استفاده میکنم و اثرات خوبی برایم داشته ولی تا جایی که همه چیز خوب و خوش باشد ، امان از وقتی که سر وکارم با کسی باشد که آزارم میدهد ، اصلا این چهرهُ بداخلاق تبدیل به یک سپر دفاعی در مقابل این اشخاص برای من شده که فاصله خودشان را با من حفظ کنند …
با خواندن این مقاله بیشتر شرمنده شدم.
سپاسگزارم ،
با سپاس فروان از زحمات شما.
این صحبت هم بسیار درست است که من هیچ وقت از سفره مادی که برایم خدای مهربان پهن می کند … تعریف و تمجید جلوی افراد عادی نمی کنم … مباد … دلشان بلرزد …
ولیکن از خدای مهربان بسیار ممنونم … که من را با تعلیمات استاد آشنا کرد تا شاید تربیت شوم در این دنیا …
ولی حسودی که سعی می کند خانواده تو را و محبت خانواده تو را با نزدیکی و در لباس دوستی بگیرد … احتیاط لازم است … تا خود افراد خانواده از این مساله آگاه بشوند … که این فرد ، صد افسوس ، خیر خواه نیست …
با عرض سلام
Zasa محترم
دوستان راهکارهای خوبی ارایه دادن ، همینطور در بخش یک نمونه عملی راهکار مقاله فوق العاده کارساز است
من در مورد خودم متوجه شدم، گاهی افکار منفی ام نسبت به دیگران باعث بازخوردهای بدی نسبت بمن میشود
ممکن هم هست خیلی هم مراعات طرف مقابلم را در ظاهر بکنم
ولی مواظب انرژی فکر منفی ام نبوده ام و همین فکر منفی رابطه را خراب کرده و ایجاد حس حسادت یا بخالت از طرف مقابل شده ، که به فرموده استاد همه چیز در درون خودمان است
در نتیجه بازخورد افکار خودم بوده
گفتار ۱۰۸۶ چاپ پنجم
استاد در سرگذشت یوسف میفرمایند
تعادل نداشتن حضرت یعقوب در محبت به یوسف باعث حسادت و عصیان برادران دیگر شد در نتیجه یوسف را در چاه انداختن
من در مورد خودم اینو مطمینم که باید بگردم علت رو در خودم پیدا کنم شاید هم پیدا کردن علت در خودم فوری هم نباشد
در صحنه ای بشدت غرورم له شد، دلم شکست پناه بردم بخدا و گفتم من که داشتم خدمت بخلق میکردم ، چرا اینجوری باید بشکنم؟
صدایی در درونم بمن گفت (سالها این سوالم از خدا بود و البته جدیدا جواب درست رو فهمیدم و متوجه اشتباه خودم شدم)
چون تو مراقب افکار و نیاتت نبودی ، داشتی جلوه گری میکردی تا همه بگن چه آدم خوبیه. در صورتی که در واقعیت تو داشتی حس حسادت شخص بخصوصی رو جریحه دار میکردی
تا مدتها« ایگو» بمن میگفت « پیامد نوعدوستی ناسپاسی است»
تو خوبی، مشکل از طرف مقابلته
اما واقعا صادقانه میگم. خودم باعث شدم اون بازخورد بشدت ناراحت کننده برام ایجاد بشه
فکر میکنم هر کسی باید خودش بگرده تا اون «علت» بخصوص رو در خودش پیدا کنه ، مثلا در مورد حضرت یعقوب بی تعادلی باعث حسات شد
در مورد خودم ،فکر منفی ،که توی میدان ادراکم میچرخوندم نسبت به اون شخص ، باعث اون تجربه تلخ شد
ممنونم از سوالتون که دوباره منو برد به سالهای قبل و باعث شد از خدا و بنده خدا طلب بخشش بکنم
مشکل من تک رو بودن و خجالتی بودن من است ،
شنیدم همکاری فکر کرده بود من به او حسادت دارم .درحالیکه اصلا اینطور نبود من در کودکی اجازه بازی با.دوستان غیر از خانواده نداشتم و یاد نگرفتم چطور با دیگران کنار بیایم در صورتیکه همه را قلبا دوست دارم .ولی چاره چیست ؟ نمیدانم .و مطمن هستم دیگران هم از این قبیل مشکلات دارند،فکر نکنیم همه حسادت میورزند و بخیل هستند .
این درس را چند بار با آشتیاق خواندم و باز هم بارها خواهم خواند خیلی یاد گرفتم هرچه میخوانم آشتیاقم بیشتر میشود
یک دنیا ممنون برای این همه لطف و محبت .
سلام
یک سوال برای من پیش آمده است. چگونه باید قانون طلایی را در حق فردی که حسادت و قدرت طلبی دارد می توان اجرا کرد؟ چون چنین رویکردی را ناشی از ضعف تلقی می کند و به رفتار تجاوزگرایانه اش ادامه می دهد. باید حد و حدودی در این نگرش باشد.
برای من، این مقاله بیشتر از اینکه در مورد حسادت (یا هر نقطه ضعف صفاتی خاص دیگری) باشد، بصورت کلیتر در مورد چگونگی به عمل گذاشتن اینویوی اصول اخلاقی-الهی صحیح بود. یکی از راهکارهای عملی پیشنهاد شده «خود را بجای دیگران گذاشتن است». این فضیلت در هر فرد با شرایط خاص او میتواند به گونهای متفاوت با فرد دیگری باشد. در اینجاست که تفکر و تعمق و انجام آزمون و خطا (در تعاملات با اجتماع) به مرور عقل سلیمم را رشد میدهد.
یک تجربه شخصی: من با همکار و دوستی بدبین سر و کار دارم که همیشه از نقاط منفی و بی عدالتی در محیط کار میگوید. در ابتدا سعی میکردم به نکات مثبت و خوبی های محیط کار (نیمه پر لیوان) اشاره کنم ولی بیفایده بود. در نتیجه کمکم سعی میکردم از او دوری بجوییم برای اینکه حالم از این همه منفیگرایی، گله و شکایت و بدبینی بد میشود. مطالعهی این مقاله به من کمک کرد بفهمم «خود را به جای دیگران گذاشتن» در مورد او میتواند این باشد که دنیا را از چشم آن شخص بدبین ببینم (وارد مغز او شوم و با بدبینی او زندگی را تصور کنم) تا بفهمم و ببینم چنین دید سیاهی چقدر برای او زجرآور است. چقدر آن شخص تلخی میبیند و احساس میکند. وقتی اینگونه دیدم، بجای اینکه از دست او عصبانی شوم و یا بخواهم رابطه ام را کم کنم، بیشتر به او احساس محبت و همدردی کردم و سعی خواهم کرد در کنار او باشم و در این تعامل به مرور یاد بگیرم چگونه به سهم خودم از مشکل او بکاهم:
«…میتوانیم بر خود تمرکز کنیم و ببینیم چه رفتاری در ما موجب رنج دیگران میشود…شناخت علل شرّ باید ما را به سمت انجام اقدامات لازم برای تسکین رنج … هدایت کند»
فکر کردم من چه حرفهایی نزنم که به منفیگرایی همکارم دامن بزنم؟ دیدم مثلا وقتی راجع به اینکه چقدر محیط کار خوبی داریم حرف میزنم او بیشتر خشمگین میشود و تلاش میکند به من اثبات کند که چقدر محیط کار بدی داریم و چقدر بیعدالتی هست. من در این تجربه فهمیدم که درمورد این شخص خاص صلاح است اینگونه حرفها (هرچند کهظاهرا هم حرفهای مثبتی هستند) پیش نکشم تا به خشم و بدبینی او دامن نزنم. یعنی طوری رفتار کنم که مصداق (مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان) نشوم. البته این برنامه فعلا در حد فکری است. وقتی این برنامه را با این دوست در دنیا «ملموس» به اجرا گذاشتم، با برسی نشانه و بازخوردهای آن بهتر خواهم فهمید آیا تصمیم درستی در این مورد گرفتم، یا باید جور دیگری رفتارم را تنظیم کنم.
بیشتر که فکر کردم دیدم، اگر کاربرد این مقاله را به موردی خاص، مثلا حسادت یا … محدود کنم، از ماکسیمم فواید آن بی بهره میمانم، زیرا که استاد فرمودند: «هرکس در زندگانی، اگر از چیزهایی جزئی نتیجه کلی گرفت همیشه موفق است. بر عکس، کسی که بخواهد از کلی نتیجه جزئی بگیرد در زندگانی موفق نخواهد شد» ب – گ۷۳
خیلی به نکات خوبی اشاره کردید. خیلی دوست دارم بدونم که نتیجه این ویوو تغییر طرز برخوردتون با اون همکار چی میشه. من خودم با چنین افرادی زیاد برخورد کردم، و گاهی اوقات خودم هم دقیقاً همون طور رفتار میکنم. تجربه شخصی من اینه که تا وقتی خودم تا حدی شبیه به این اشخاص نباشم نسبت به حرف ها و نظراتشون آسیب پذیر نمیشم. یعنی اگه من کاملاً به خودم مسلط باشم از اون حرف ها و منفی گرایی ها ناراحت نمیشم. و اون صحبت ها به قول معروف روی من اثر نمیگذاره، یا کمتر اثر میذاره.
وقتی من خودم منفی میشم، یه روش ای که گاهی همسرم به کار می بره که حال آدم رو بهتر میکنه اینه: اول حرف های من رو خوب گوش میده و نشون میده که من رو درک می کنه و ابراز همدردی هم میکنه، بعد در مرحله بعد کمی هم از جنبه مثبت اون موقعیت میگه. اینطوری ذهن شنونده گیرایی بیشتری برای قبول جنبه های مثبت و تغییر نظر نگرش اش داره و خیلی به من کمک کرده که در طول سال ها کم کم دیدم عوض بشه و کمتر بدبین باشم، یا لااقل جنبه های مثبت رو بیشتر ببینم.
از yan به خاطر نکات خوبشان ممنونم
با تشکر از متیس و دوستان متاسفانه باید بگم حسادت یکی واحدهای مهمی بوده که باید پاس میکردم هرچقدر بیشتر با استاد و تعالیمش آشناشدم و روحم رو قوی کردم بیماریم بهتر شد فهمیدم حسادت مثل اسیدی که تنها ظرف خودش رو نابود میکنه و سال ها روی این نقطه ضعف که منشاش غرورو خود برتر بینی بود کار کردم این مقاله درس عملی جدیدی رو برای من که تمرکزم رو تنها روحسادت خودم بود عنوان کرد اینکه مراقب کلام و رفتارم باشم تا حسادت دیگران رو تحریک نکنم . خدا رو بابت بیداری و آگاهی که از طریق تعالیم استاد به من داده شاکرم و از تمامی دوستان و همراهان که منو در این راه یاری میکنن سپاسگزارم .
سلام به همگی
عجیب است خدمت به خلق در آنها که میانه ای با شیخ جانی نداشتند ایجاد عکس العمل منفی میکرد، اما باید در نظر داشت که او خود ، خدمت به خلق را نوعی مبارزه می شمرد. تداوم ایثار است که در دراز مدت خشونت را خنثی میکند. گذشته از این خدمت به خلق را وظیفه ای به حساب می آورد که هر کس باید، بدون توجه به دشمنی های دیگران ، به آن بپردازد
ملک جان نعمتی صفحه ۶۴
سلام .
به نظر من اگر دائم توجه مان به این موضوع باشد که از نظر رفتاری « فکر و عمل » چطوری باشیم که بتوانیم مجوز بگیریم در آن دنیا بمانیم ادامه ی تحصیل بدیم ودیگر مجبور نباشیم به این دنیای پرستیز و زحمتزا برگردیم ، همه چیز حل می شود .الان کلا دنیا طوری شده که همه به فکر خودشانند محبت خواهری برادری و… از بین رفته ورابطه ها مصنوعی شده ، یعنی همه می خواهند زیرآبی تو بزنند . و اینکه : دراین طوفان سهمگین دراین ظلمت وتباهی در این سرمای سوزان وکشنده جزبه درگاه تو به کجا روی آورم چه پناهی دارم جز تو ای پناهنده پذیر … الان همان موقعیت است اگر مواظب خودمان نباشیم از سرما یخ خواهیم زد .سعی کنیم نیتمان را خدایی کنیم همیشه در فکر خدمت به خلق ومحبت کردن به دیگران باشیم فریب دو روز دنیا را نخوریم سعی کنیم در این شرایط بحرانی به جای اینکه حال همدیگر را بیریم دست همدیگر را بگیریم . انشاالله تعالی خدا خودش توفیقمان دهد آمین
با تشکر از این مقاله ی گرانبها
با سلام و تشکر بی پایان از این مقالات اموزنده در رابطه با مبارزه با نفس اماره و ترفندهای اید فکر میکنم اول باید خودشناسی خود را بالا ببرم وانهم فقط از طریق رشد عقل سلیم صورت میگیرد که انقدر در کتاب پایه های سیر کمال روحی به ان اهمیت داده شده چون من هنوز با این همه تعلیمات و زحماتی که برای ما میکشند و من شرمنده از این که عمل نمیکنم گاهی به افکارم یا اعمالم که دقت میکنم حسادت را در خود تشخیص میدهم و حسادت دیگران و تشخیص وتمیز ان برایم مشکل است پس سعی میکنم تا جایی که میتوانم به همه مهربانی کنم واز کارهایی که موجب حسادت میشود خود داری نمایم.
خداوندا تو را سپاس که در این دنیای نفسانی پدر گونه همیشه به دادمان میرسی و همیشه ما را هشیار تر از قبل میکنی ای کاش قدر بدانیم خدایا روزی نرسد افسوس بخوریم که میتوانستیم کاری بکنیم ولی انجام ندادیم
بار الها گرچه بخشیدم به نفس خود مراد // میکنم اکنون به بستان پشیمانی چرا
با سلام و احترام
در ارتباط با این موضوع که فرمودند: برنامه های کوچکی که با پشتکار دنبال می شوند…متاسفانه از زمانی که خودم رو شناختم تا الان که ۳۸ سال سن دارم توی انجام دادن این برنامه های کوچک ماندم. توی دوران کنکورم،برنامه ریزی می کردم ولی ناامیدی و استرس ( البته از دید محدود خودم) باعث میشد دوامش چند هفته بیشتر نباشد و … تا الان که ازدواج کرده ام و دو فرزند هم دارم ولی متاسفانه همچنان این ضعف همراه من هست هیچ کاری را به پایان نمی رسانم . مثلا ده روز ورزش می کنم و دیگر ادامه نمی دهم. متاسفانه بسیار عصبی هستم و نمی توانم مبارزه کنم حتی راهنمایی و کمک هم شده ام ولی… واقعا مانده ام با خودم چه کنم؟!!!!خواهش می کنم اگر راه حلی به ذهنتان می رسد بفرمایید شاید به لطف و یاری او راه نجاتی برایم باشد .
با سلام و عرض ادب
Eliعزیز باید بگم که من هم خیلی عصبانی هستم و خیلی وقته برنامه گذاشتم و دارم روی این ضعف کار میکنم هر چند که فعلن فعلنا به یاری یکتا باید روی این ضعف کار کنم ولی چند راهکاری که برای من مفید بود خدمتتون میگم. اول اینکه برای خودم برنامه میذارم مثلا امروز به یاری حق جلوی عصبانیت رو بگیرم، آخر شب نگاهی میکنم به اعمالم که ببینم عصبانی شدم یا نشدم. اگر شدم دلیلش چی بود (غرور، انتظار، بی صبری، گرسنگی، سرم، گرما ووووو)، بعد از پیدا کردن دلیلش سعی میکنم در روزهای اینده اون مورد رو هم جزو کارهای عملی قرار بدم و روش کارکنم. بهتره که از چیزای کوچیک شروع بشه. مثلا کسی به من حرفی زده و به غرورم بر خورده، سعی کنم جلوی خودم رو بگیرم و جوابش رو ندم و اگر باختم و جواب دادم برای خودم جریمه میذارم، مثلا مقداری پول بدم برای کمک خیریه یا مثلا چیزی که دوست دارم نخورم و غیره ـ برای ورزش هم به نظر من بهتره از هفته ای دو سه بار و روزی یک دقیقه یا دو دقیقه شروع کنید بعد کم کم و به تدریج زمانش رو بیشتر کنید مثلا پنج دقیقه یا بیشتر، همینطور ادامه بدید تا براتون عادت بشه، طوری که شاید روزی برسه که رها کردن ورزش براتون سخت میشه. باید یادمون باشه که یکی از ترفند های نفس اینه که همیشه چیزای بزرگ رو میزاره جلومون که خسته بشیم و نتونیم ادامه بدیم. پس بهترین راه اینه که به تدریج و از کم شروع کنیم و زیاد هم به فکر نتیجه نباشیم. موفق و پیروز باشید
پشتکار احتیاج به مراقبه درونی دارد …. مراقبه احتیاج به آرامش و تسلط بر اعصاب دارد…
بر اساس تجربیات شخصی خودم ، اول باید آن عامل بر هم زننده آرامش درونی را پیدا کرد … چون بدنبال آرامش در بیرون از خود گشتن مشابه به دنبال سراب دویدن است … مهمترین و شایعترین عامل برهم زننده آرامش در اکثر مواقع این است که ما بدنبال آرامش در بیرون از خود می گردیم …
اشاره به گفتاری که در اون استاد بدنبال جایی خلوت برای عبادت بودند ولی درنهایت این نکته رو متذکر شدند که آرامش را باید در درون جستجو کرد نه بیرون.
در سایر موارد مشکل از ایمان و توکل است ، حتی با زبان میگوییم اگر خدا بخواهد ولی برای انجام امور به دیگران امید داریم یا متوسل میشویم …. “…. امیدمان به فلان مقام است … ”
عدم تطابق توکل و توسل نیز مورد دیگری بوده که در خودم پیدا کردم و باعث می شد امورات روزانه نیمه کاره رها کنم.
داشتن برنامه جبرانی به قصد تنبیه نفس و تعهد به انجام مورد جبرانی در این موارد بسیار کمک کننده است.
با سلام . به عقیده حقیر در درجه اول ناامیدی یکی از ابزار های شیطان هست برای دور کردن شخص از خدا . در گفتار . احادیت و روایات بزرگان علم و دین زیاد نقل قول داریم که نا امید نشوید :. تاامیدی دروازه ورود به حریم شیطان و خداحافظی به درگاه ((اوست)). ۱۰۰ بار اگر توبه شکستی بازا و…. در درجه بعد اینجانب پس از چندین تحربه ، مبارزه و شکست . مبارزه و شکست و…:یا بعضی از صفات منفی در پله اول هستم ولی با بعضی از صفات دیگر تا هنگامی که دستم در دست (( اوست )) در چند پله بالاترم و این موفقیت در چند نکته یافتم که البته تمام این موارد در کتاب های آقای دکتر بهرام الهی و استاد ذکر شده است :
۱) ناامید نشدن ( شاید خسته شده باشم و به خودم استراحت نفسانی داده ام و چند مدتی افسار من در دست نفسم بوده ) ولی دوباره از (( او )) کمک خواسته ام و با کمک ((او)) بر نفسم فایق شده ام و امتیازاتی توانستهام کسب کنم . بدون یاری ((او)) غیر ممکن است
۲) از آن نقطعه ضعف بدتان بیاید و حالت انزجار داشته باشید
۳) با حالت آنابه و التماس از ((او)) بخواهید که در مبارزه با این نقطعه ضعف کمک تان کند .
۴) مطالعه معنوی
و به خود بگویید که اگر بر این نقاط ضعف پیروزی نسبی بدست نیاورم شاید دوباره باید در شرایطی سخت تر برای پاس کردن این نقاط ضعف به دنیا باز گردم .
انشالا که (( او )) به دادمان برسد
و نکته مهم که نباید فراموش کرد اینکه وظیفه ما تلاش کردن صادقانه است ، ینی همان کردار و مبارزه با نفس به قصد تبدیل توجه دائمی به توجه کامل … “.. وظیفه را باید به او واگذار کنیم ”
نکته خیلی مهم و مثبت پیغام شما این هست که این نقطه ضعف هرچه که هست باعث تمرین توجه دائمی در شما شده است.
” .. نتیجه را باید به او واگذار کنیم … “
عرض سلام و ادب و تشکر از این مقاله غنی
“نکته مهم این است که به خود بیاییم و متوجه شویم که این موارد ناجور و کارهای ناشایستهای که معمولاً در دیگران مشاهده میکنیم، فقط نمایی است از رفتارهای روزمره که ما نیز با میدان دادن به عصبانیت یا ترس غیر منطقی، تنبلی یا شهوت، به خود اجازه میدهیم آنها را انجام دهیم. این رفتارها ممکن است پیامد بیرونی نداشته باشند، حتی اجتماع بعضی از این نقاط ضعف را به بهانه شخصیت قوی داشتن گاهی نادیده بگیرد یا آنها را تشویق و ترغیب کند.”
به نظرم وقتی اینقدر اجتماع میتواند قوانین و قواعد بازی زندگی را غلط به ما القا کند پس ضروری است که تعالیم الهی را دائما مطالعه کنیم. مدتی است کتاب برگزیده را میخوانم. نکات جدیدی برایم بولد میشود و اینکه باعث ساختاردهی مجدد به ذهنم و الگوهای ذهنی ام میشود. خیلی به این طبقه بندی و نظم دهی ذهنی نیاز داشته و دارم. سپاس و تشکر فراوان دارم از پروفسور الهی که برگزیده فرمایشات استاد الهی را در این کتاب جمع آوری نموده اند.خیلی ممنونم
با تشکر از سایت محترم متیس و دست اندرکاران گرامی
مقاله خیلی پربار است و پر از نکته های عملی.
“خود را جای دیگران گذاشتن «ولو دشمن هم باشد»، نسخه « کاملی» از قانون طلایی است که از نظر استاد الهی پایه سیر کمال محسوب میشود: «نیکویی به خلق خدا، به هر صورت که باشد؛ حتی اگر دشمن باشد.» ”
من هیچوقت به این صراحت قانون طلایی حتی نسبت به دشمن رو متوجه نشده بودم. در مورد چنین فردی که امیدوار هم هستیم نباشد، ترجیح میدادم چشمهام رو ببندم یا به روی خودم نیاورم یا راهم رو کج کنم تا مجبور نباشم با او مواجه و درگیر اجرای قانون طلایی برای او بشوم. خیلی این “نسخه کامل” برایم جالب بود.
من از متیس بلاگ بسیار سپاسگذارم ، به میزان کل ذراتی که خداوند در آفرینش خود خلق کرده
با سلام و شکر به درگاهش
و تشکر از مقاله بسیار مفید که به راههایی که هرگز نمی دانم و توان رفتن ندارم، راهنمایی میکنند و توان میدهند
gm عزیز
در مورد فرد حسود قدرت طلب، در مورد حسادت، مقاله فوق العاده راهنمایی کردند
در مورد فردی که قدرت طلب است، تجربه شخصی ام این است که هیچوقت سعی نمیکنم قدرتش را بگیرم یا جلویش دربیایم و ناراحت نمیشوم او را راحت میگذارم و کاری به کارش ندارم
ولی اگر فردی پیشنهاد دهد که فلان کار لازم است انجام شود و صحیح و بجا باشد و فرد قدرت طلب قبول نکند ومانع تراشی کند اگر این مخالفتها منجر به صدمه بشود، دنبال ان کار لازم صحیح را میگیرم و به انجام شدنش کمک میکنم بدون درگیر شدن با فرد قدرت طلب
و اگر مانع شد، آن کار را انجام میدهم
بدلیل اینکه
لازم است
نه برای مقابله با قدرت طلبی یا قدرت نمایی او
در هر صورت مثل بولدوزر کار صحیح و لازم را به قدرت خدا انجام میدهم
افرادی هستند از همه جهات میتوانند قدرت نمایی کنند و می کنند
ولی وقتی ببینند آن کار که لازم است انجام میدهم، و نمیخواهم احساسات آنها را جریحه دار کنم، نیت مقابله به مثل ندارم، خودبه خود کنار میروند گویی هیچ قدرتی ندارند و اصلا نمیخواهند داشته باشند
و خودشان هم کم کم تغییر رویه میدهند
بگونه ای که دوست دارند کار صحیح انجام شود نه اعمال قدرت انها
تا آنجایی که متوجه شده ام، قدرت طلبی از یک درون ضعیف می آید که دلسوزی را برمیانگیزد
چقدر این مقاله در مورد من صادق بود..انگار برای من فرستاده شده ..همیشه در مواجه با افراد حسود لبخندی میزدم و فکر میکردم که چقدر درمانده و بیچارست که حسودی میکنه..با خواندن این مقاله متوجه شدم که در ۱۰۰درصد مواقع من باعث برانگیختن حسادت افراد به صورت ناخودآگاه بودم… ممنون بابت این مقاله ی زیبا
غرور و حسادت و موارد مشابه اونها یک موضوع دونفره است … .اگر فقط یکنفر در دنیا وجود داشته باشد غرور و حسادت نسبت به دیگران معنی نخواهد داشت ولی غرور و نافرمانی نسبت به خالق همچنان موضوعیتش پابرجاست.
ما ناگزیر از حسادتیم چون جفت صفاتی رقابت-حسادت همچنان با ما خواهد بود و همونطور که تاکید هم کردن “.. رقابت حس خوبی است … سعی کنید رقابت کنید …”
اونچه که موضوع حسادت و حتی خود غرور رو بغرنج میکنه موضوع “پایه رفتار” است … همونطور که ملک جان هم گفته اند ” ما باید پایه را او قرار دهیم” و به همین دلیل هم محبت کردن در هر نوع و مرحله از حسادت باعث میشود موضوع حسادت به رقابت تغییر ماهیت بدهد و این قطعا احتیاج به همان عوامل کمک فراعلی او ، نیت صادقانه و پشتکار دارد.
اگر از روابط برقرار در “اتاق تاریک” هم بخواهیم استفاده کنیم ، دیدن صفات خوب دیگران عکس اون رو در درون من منعکس میکنه ، پس این مورد با “انرژی بی دریغ و لیزر گونه سیاله الهی” تمام اون صفات رو در صورت داشتن نیت صادقانه در من حک خواهد کرد ؛ از این مفت تر و مجانی تر در هیچ برهه ای از تاریخ بشر هدایت نشده است.
باسلام وتشکر فراوان از مقاله زیبای متیس عزیز، سوالی داشتم در مورد یک شخصی که حسادت میکنه ؟؟ ما به تازگی در موقعیت خوبی قرار گرفتهایم . چند نفری از نزدیکان حسادت زیادی به ما میکنن به گونه ای که رفت وامدشون رو با ما قطع کردن البته که خیلی بررسی کردم، کاری انجام ندادیم وهیچ حرف وسخنی بین ما رد وبدل نشده که موجب دلخوری طرف مقابل بشه ، وتا قبل از آن هم بسیار خوب وخوش بودیم ، طرف مقابل که از نزدیکان درجه یک هم هست کلا با ما از اون موقع قطع رابطه کرده ، با اومدن اینمقاله خیلی ذهنم درگیر شده که ایا فاصله گرفتن ما هم از او وبه حال خود رها کردن اون شخص درسته یا نه ؟؟ ایا همون صفت حیوانی حفظ خود هست یا نه طبق گفته مقاله ؟؟ واقعا متوجه شدیم که اون شخص از دیدن ما حالش بدتر میشه و بی اعتنایی میکنه ، و حتی دوست نداره جایی ما رو ببینه ، واقعا رفتار درست چیه ؟ موقعیتمان را هم به رخ شخص نکشیدهایم. این رو همه میدونن ولی واقعا در این جور مواقع رفتار درست چیه؟؟ ( البته لازم به ذکر هست ، که این رفتار رو در این شخص نسبت به افراد دیگر و در موقعیتهای دیگه که کسی موفقیتی کسب کرده هم دیدیم . ) از دوستان عزیزم راهنمایی میخواهم . واقعا کار روفتار درست چیه باز هم باید به شخص نزدیک شد و با او همدردی و محبت ودلسوزی کرد ؟؟ یا اینکه بگذاری زمان بگذره خودش با شرایط خودش کنار بیاید ؟؟
با سلام.
چندین بار این مقاله را خواندم و باز هم باید خوانده شود. نکات بسیار مهمی دارد. اول فکر کردم رعایت کردن نکات مقاله باعث می شود دیگران سواستفاده کنند ولی با بیشتر خواندن متوجه شدم این مقاله زشتی اعمال دیگران که در عمل واقعا بد هم هست مثل مسخره کردن یا حسادت کردن را بررسی نمی کند. بلکه منظور این است من در چنین شرایطی چگونه باید حیوان درونم را کنترل کنم. در چنین شرایطی من چگونه حیوان نباشم. من چگونه خودم را کنترل کنم که موجب فعال شدن صفات منفی در دیگری نشوم. ممنون
با عرض سلام و شکر زیانی و عملی و تشکر از زحمات متیس عزیز وگرامی :
(مطالب بالا نشان میدهد که عمل ملموس به گفتار«خود را به جای دیگران گذاشتن» که هزاران بار تکرار شده است، مستلزم عزم راسخ و پایداری در عمل است. خود را جای دیگران گذاشتن «ولو دشمن هم باشد»، نسخه « کاملی» از قانون طلایی است که از نظر استاد الهی پایه سیر کمال محسوب میشود: )
همان طور که فرموده اند ;خود را به جای دیگران گذاشتن ، هزاران بار تکرا شده ولی تا چه حد می توانیم موفق شویم ، من خودم به شخصه تا جایی که بیاد می اورم سعی می کنم در مواقعی که توجه دارم ، این کار را انجام دهم ، ولی خوب از انجایی که نفس مکارتر و همیشه در هر صحنه ای حضور فعال دارد و برای فریبکاری همیشه حاضر است اگر او را در خود از ان نقطه ضعف شناسایی نکرده باشیم غلبه می کند ان وقت است که بر ما چیره میشود. با خواندن مجدد این مقاله فکر منفی که از یک گفتگو با کسی در چند روز پیش برایم بوجود امده بود ، در فکرم مجدد زنده شد و بعد از بررسی دیدم از نوعی کوچک کردن و یا به نوعی که به طرف بفهمانم که تو نمی فهمی ریشه داشت و اگر واقعا خودم را به جای طرف سوم می گذاشتم ، در همان ابتدا خاموش می کردم ولی خدا را شکر با کمی صبر وتحمل وتوجه در حد فکر باقی ماند ولی خوب از انجایی که نفس هیچ وقت ساکت نمی ماند انرا در جایی بایگانی کرده.بودم تا در موقع خاص از ان استفاده کنم. ولی با خواندن این مقاله توانستم این تاکتیک او را شناسایی کنم و بهترین راه مبارزه با نفس بعد از کمک از او و همراه با انرژی فراعلی ، شناسای ان نفس است که هنگام حمله مجدد با صلاح توجه انرا خنثی کنیم. که البته این هم از توفیق خودش که همراه با تکرار مطالب است موفق می شویم.
با سلام
S_h
در بیشتر مواقع خیلی خوب میفهمم که خودم باعث حسادت دیگران میشم و گاهی اوقات از قصد خودم می خواهم که لج طرف رو در بیارم ، خودم از این قضیه ناراحت میشم و عذاب وجدان منو میگیره ولی وقتی خوب فکر میکنم میبینم که من از طرف مقابل حسود تر هستم به خاطر همین همیشه سعی کردم روابطم رو با طرف مقابل کم و یا حتی قطع کنم چون از درون منو عذاب میده حالا میفهمم که کارم واقعا اشتباه بوده اول باید روی حسادت خودم کار کنم و دوم روابطم رو با طرف گرم کنم البته نه با یکی دو بار ،تکرار تکرار،تکرار………..
@YAn
Yan عزیز من همیشه از تجربیات کاربردی شما بسیار بهره می برم ، در مورد تجربه ی از همکار و دوست بدبین در محیط کار شما ، می توانم تا حدی درک کنم که تجاربی را که او در محیط یکسان و همکاران یکسان ولی درک و احساسی متفاوت با شما کسب کرده از یک عامل بدبینی و منقی گرایی صرف نشات نمی گیره، زمینه های فکری و تربیتی و اموزشی و اعتقادی و احساسی و نگرش های عقلانی و حتی رتبه و تجربه کاری و هزاران عامل دیگر که ساختار وضعیت فعلی و جریان های فکری و احساسی و عقلانی شخص را تعیین می کند.
شخصا یکروز قبل از بالا امدن مقاله در سایت ، تجربه به شدت تلخ و اموزنده را برای درک مفاهیم این مقاله گذراندم و هنوز در وضعیت جراحی و بهبود عملی روان هستم، که چگونه محیط دل انگیز و لذت بخش کارم که انرا به عنوان ازمایشگاه و کار گاه عملی، تمرین انسانیت و رشد روحی ام تلقی می کردم ، تبدیل به جهنمی از انتقام و چشم پوشی و غلبه بر حیوانیت درون و مدارا و انسان بودن شد و هنوز با اراده خودم که ناشی از تمرکز و تلقین به حضور دایم اوست که طراح صحنه و اموزش و تربیت کننده من است ، هر روز با درد و تلخی به محل کار می روم.
تمام انچه در جسم و حیطه روان ، بر ما می گزرد صرفا جهت ارتقا درک ماست و هر کس در مرحله خودش انرا درک و سپس لمس مى کند و کلمات و الفاظ ، تبدیل به مفاهیم معنوی و تجربی می شود.
با سلام
در حین مطالعه دوباره مقاله، باز وقتی به مبحث شخص حسود و توضیحات بسیار جالب و راهگشای آن رسیدم غرق خط وافری از آموختن این مطلب به من دست داد ، امیدوارم بتوانم واقعا به صورت عملی از آن استفاده کنم ؛ البته تا جایی که من خودم را شناختم بیشتر من حسادت میکنم تا اینکه کسی به من حسادت کند، به همین دلیل حال و وضع شخص حسود و رنج هایی که او متحمل میشود خیلی ملموس حس میکنم. فکر میکنم کسی که حسود است دچار نوعی بیماری است ، درنتیجه باید همان رفتاری را که با یک بیمار جسمی داریم با او داشته باشیم ، یعنی به او محبت کنیم ، محبتی که او نیاز دارد نه محبتی که ما خودمان دوست داریم ، او را با تمام مشکلاتی که ایجاد میکند تحمل کنیم و به هر نحوی شده بهاوکمک کنیم و به هیچ وجه او را از خود دور و ترد نکنیم ، چون این کار پاک کردن صورت مسئله است نه حل آن
با سلام و تشکر از متیس عزیز برای عرضه مقالات بسیار مفید و ارزنده.
در مورد مسله حسادت انچه که مرا بسیار کمک میکند این است که به محض این احساس منفی به خود یاوری میکنم که من یکی از ثروتمندترین و موفق ترین افراد روی زمین هستم چون او را دارم .
یعنی پشتم به کوه بند است و به گنجینه ای دسترسی دارم.
اما از هزاران مشکلی که دارم یکی این است که با چند تا ازدوستانم که دور هم جمع می شویم بخصوص در خارج از محیط خانه مدام افراد دور و برمان موردتمسخر و قضاوت قرار میگیرند. چند بار به یکیشون تذکر دادم که این کار صحیح نیست و همه ما به نحوی ناکامل هستیم ولی هر بار این مسله تکرار میشود ومن سکوت میکنم ولی همانطور که در مقاله قید شده افکار منفی را نشخوار میکنم و نمیدانم چه کنم.
مسله دیگرم این است که در گروهی دیگر همیشه سعی میکنم که سنخگو من باشم و با طنز و حتی کوچک کردن خود و خانواده ام مجلس گرم کنم به حدی که اگر به دلیلی نتوانم به جمعشان بپیوندم همه شاکی میشوند که بدون تو دور همی امان مثل همیشه نبود و همیشه به هنگام حضور مرا تشویق به دلقلک بازی و خنداندنشان میکنند. از یکطرف خوشحال میشوم که باعث سرورشان میشوم واز طرفی عذاب وجدان دارم که حرمت نفس را رعایت نمیکنم و اسرار خودم و خانواده ام را برای خوشی دیگران فاش میکنم.
ممنون میشوم اگر تجربه ای در این مورد دارید راهنمایی ام بفرمایید.
دوست عزیز
من فکر میکنم رفتار صحیح ما مثلا همراهی نکردن و شریک نشدن در رفتار تمسخرآمیز آنها روش خوبی باشد. همانطور که در بدگویی سعی میکنم سکوت کنم و به توفیق او خیلی دل به دل طرف مقابل ندهم تا بدگویی اش ادامه پیدا نکند. در هرحال تذکر و حالت معلم به خود گرفتن را هیچکس دوست ندارد.
در مورد شوخی ها هم به نظرم وجدان شما صحیح کار میکند و عذاب وجدان درست است. همانطور که دوست ندارید دیگری مسخره شود، کوچک کردن یا مسخره کردن خود و خانواده مان هم صحیح نیست. کسی که شم طنز و شوخی دارد میتواند مسائل دیگری را پیش بکشد تا وسیله شادی و خنده دیگران باشد.
ف عزیز بسیار از راهنمایی شما ممنون و سپاسگزارم. به نکته مهمی اشاره فرمودید که متوجه ان نبودم:
“همانطور که دوست ندارید دیگری مسخره شود، کوچک کردن یا مسخره کردن خود و خانواده مان هم صحیح نیست”
با سلام
دوست عزیز
فصل ۱۴ راهنمای عملی در صفحه ۱۷۹ میخوندم
انگیزش ها و امیال ضد اصول اخلاقی الهی غالبا برای ایگو لذت بخش و حتا بسیار لذت بخش جلوه میکنند : گاهی هم ممکن است دلپذیر نباشند و دردناک نیز باشند ، مانند افکار حریص مندانه و طمع کارانه ی سرخورده ، نشخوار ذهنی بدبینانه، افکار افسردگی و خودکشی ، کینه و حسادت ( بویژه نسبت به اقوام و آشنایان) …
من فکر میکنم اگر احساس میکنیم که فعلا طرف مقابل با دیدن ما احوالاتش بدتر میشه ، به این ماجرا زمان بدیم ، و کمی از اون افراد و ماجرا دور بایستیم اما نیتمان از این دوری نیت دور شدن و کات کردن نباشه
ما در همین سایت مقاله دوری و دوستی را داریم ،مطالعه دوباره آن خیلی کمکار هست و همینطور کامنت دوستان
و در این تایمی که از طرف مقابلمان دور هستیم باز هم به رفتارها و عملکرد های خود فکر کنیم ،
به یکتا بگوییم یاریمان کنید اشکالات خودمان رابفهمیم و گاهی خودمان را بجای آنها قرار بدیم همه ی حقها را بخودمان ندهیم
مدام برایشان موج مثبت و دعای خیر بفرستیم
از خدا بخواهیم این احساسات نفرت انگیزی که از ایگو در روان ما و طرف مقابلمان مدام بروز میکنن و باعث انواع دلخوریها و حسادتها و… میشوند را کم و قابل کنترل کردن بکنند
و باز هم از خدا بخواهیم خودشان در این قضیه دخالت بکنند و دوباره محبت و دوستی برایمان حواله بکنند
البته این نظر من بود نمیدونم تا چه اندازه صحیح هست یا نه
باسلام خدمت متیس عزیز،و تشکر از زحمات بی دریغ شما،فقط این نکته را میخواهم بگویم :خدایا انسان بودن وانسان شدن خیلی مشکل است فقط و فقط خودت باید کمکمان کنی آدمها خیلی عجیب هستند هر چه در روابطم با دیگران دقت میکنم زورم به آنها نمیرسد هر کجا میرسم بدیشان را میگویم ،خیلی این موضوع مرا اذیت میکند،دارم روی خودم کار میکنم که باید اراده بیشتری به خرج بدهم و حضور یکتا را بیشتر حس کنم ،ای خدا در این دنیای بی سرو ته فقط تویی که میتوانی کمک کنی چون دلسوزتر ین،مهربانترین،بی توقع ترینی.
با سلام وتشکر از دوستان خیلی مطالب مشترک در کامنت ها دیدم که در من هم صادق است مثلا دوستی بعد از ۴۰ سال رفاقت از من فاصله گرفت دفعه اولش نبود از زمان دانشجویی این مسله را با من داشت حتی گاهی به طعنه تعاریفی که استادان از من می کردند را به تمسخر می گرفت من همیشه رد می کردم ومی دانستم ریشه در حسادت دارد با آنکه او هم د ر زندگی مادی اش موفق است ولی معاشرت با من را دوست نداشت وندارد بعد از کلی کنکاش با خودم فکر کردم من که اعصاب این طفلک را به هم می ریزم ودوبار با من قهر کرده پس معاشرت با او چه نفع معنوی یا مادی برای من دارد
الان یکسال است به حال خودش گذاشتم شاید برای هردو بهتر باشد ومن دنبال دوستان ویاران همدل باشم بهتر است .
همیشه می گفتم من بایستی به او محبت کنم تنهاست و…..
ولی آیا وقت وانرژی خودم را طوری دیگر صرف کنم ومحبتم را به کسی نشان بدهم که او هم ذره ای مرا دوست داشته باشد بهتر نیست ؟
با سلام . به نظر حقیر با هر قیمتی نباید دوستی ها را نگه داشت دوستی های این دوران بیشتر به خاطر منافع مادی و یا دوری از تنهایی شکل می گیرد و با کوچکترین خدشه ای از بین می رود و باعث کودورت و ناراحتی می شود لذا من همیشه ار خدا می خواهم چنانچه این دوستی در جلب رضایت توست و من می توانم اثری بر او بگذارم یا او به من بس این دوستی را نگه دارد ان را به هم بزن .
در اوایل دوستی قبل از این که دوستی صممیمی شود باید زیاد تفکر کرد که ایا شئونات ما ( خصوصیات فردی . خانوادگی . دینی و…. )به هم می خورد یا خیر
{خودشکوفایی ( self-actualization) اصطلاحی در روانشناسی انسانگرایانه و به معنی محقق ساختن حداکثر تواناییهای بالقوهٔ فرد توسط خودش است.خودشکوفایی به این پدیده اشاره دارد که انسانها تمایل دارند فراتر از نیازهای اولیه خود یعنی همان نیازهایی که در هرم سلسله مراتب نیازهای مزلو فهرست شده پیشرفت کنند. انسانها میکوشند از طریق خودشکوفایی، از امکانات به شیوهای بهینه استفاده کرده و تمامی استعدادهای پنهان خود را شکوفا کنند، حال این استعدادها هر چه میخواهد باشد. همانطور که آبراهام مزلو بیان میدارد: «آنچه آنسان میتواند باشد، باید بشود». منبع ویکی پدیا}
جمله از استاد در گفتار ها که به ذهن متبادر می شود همان جمله معروف است با این مضمون که ” … من به هر جایی رسیده ام همه اش نتیجه سعی و تلاش شخصی خودم بوده است ..”
به نوعی توضیحات اول متن درمورد خودشکوفایی در تایید و توضیح همین جمله استاد است و مزلو نیز به خوبی اشاره کرده که آنچه می توانی بشوی در وظیفه ات است که بشوی.
در موارد زیادی از مفاهیم جدید روانشناسی انسانگرا به موضوعاتی بر میخوریم که به نوعی لب کلام آنها در گفتار های استاد مشاهده میشود و این از اثرات همان حضور نوابغ معنوی بر روی زمین است.
فراموش نکنیم که اثر کلام نابغه معنوی در گفتار به چشم می خورد و در عمل ظهور و بروز می کند و مانند همان پیاز ( تشبیه حقیقت به پیاز در راهنمای عملی) که لایه های درونی آن بعد از “در خود فرورفتن” کشف و شناخته می شود.
تشابه به پیاز نکته عملی بسیار مهمی برای شناختن حقایق مورد ادعای راهنمایان دروغین از راهنمای واقعی و الهی است چرا که حقایق الهی واقعی و زنده صرفا با روش “در خود فرورفتن” کشف و شناخته می شوند بر خلاف حقایق دروغین و تصنعی که صرفا تظاهری به حقیقت را باعث می شوند.
تمامی این اثرات ناشی از ظهور “فیلسوفی عملگرا” بوده که در بالاترین سطوح حقیقت به “رای العین” نیز رسیده است و آنچه که ما در بطن مفاهیم سایر فلاسفه نیز موفق به دیدن نشده ایم را نیز متذکر می شود.
سلام، با تشکر از اینکه حس کنجکاوی ما را در خواندن آثار استاد الهی تحریک میکنید. متاسفانه جملهای که به مضمون از استاد الهی آوردهاید را نتوانستم کامل پیدا کنم. بسیار ممنون میشوم که کمکم کنید. مرسی
عرض سلام و ادب
من تجربه ای داشتم که میان دو نفر از نزدیکان اختلافی بود و وقتی خودم را جای هرکدامشان میگذاشتم که چطور رفتار کنم، رفتاری را برای خودم در جایگاه او میپسندیدم که خلاف رفتار دلخواه برای دیگری و در جایگاه او بود. یعنی برای یکی رفتار A و برای دیگری رفتار B صحیح بود یا میپسندیدم و A و B مخالف و در تضاد هم بودند و من مانده بودم خودم را جای چه کسی بگذارم! ممنون میشوم اگر در این مورد هم راهنمایی بفرمایید. متشکرم
دوست عزیز ۵، در مورد چالشی که گفتید دارید که چگونه خود را به جای دو شخص متفاوت بگذارید که ممکن است بین خواست آن دو تضادی در میان باشد:
به نظرم سوالی که باید از خود به بپرسید این است که عمل صحیح و خداپسندانه کدام است؟ نه الزاما عملی که دلخواه طرفین باشد یا نباشد. چون ممکن است گاهی رفتار دلخواه دیگران همسو با اصول اخلاقی الهی صحیح نباشد.
“[پرسیده شد اگر خود را به جای دیگری گذاشت و دیگری تقاضای نامناسبی داشت چه باید بکند؟ فرمود ]:
برای هر چیزی ملاکی در دست است. وقتی کسی تقاضای غیر عقلایی داشت یا خلاف دین و مذهب بود، رعایتش صحیح نیست.”
آثارالحق ۲ – “جمعه ۱۳۴۹/۸/۸”
دوست عزیز Yan
از پاسخ و توضیحات شما بسیار متشکرم. بله کاملا صحیح است که نباید عمل دلخواه آنها برخلاف رضای خدا باشد. منظور من در واقع این بود که آن موقعیت، قضاوت کردن را ایجاب میکرد که حق با چه کسی است و چون من حق قضاوت کردن ندارم و درون و نیت آنها را نمیدانم، خود را به جای کدامیک گذلشتن برایم سخت شده بود. البته به این هم فکر کردم که راه حل بینابینی پیدا و طبق آن عمل کنم ولی باز هم نمیشد و نیاز به رفتار صریح تر مشخص تر بود و این بود که عمل صحیح از جانب خودم را نمیدانستم.
دوست عزیز
عصبانیت ، هم برای امور دینی و معنویت ضرر دارد ، هم برای امور دنیوی ضرر دارد و هم برای سلامتی جسم، در عصبانیت تلقین و عادت خیلی موثر است. بخصوص تمرین در رفع آن موثر است و دوای آن است
آثار الحق ۲ ص ۱۹۹
استاد نسخه داروی هر دردی را برایمان پیچیده اند ، باید با کمک از خدا در موقعیتهای گوناگون این داروها رو بخوریم ، هر چقدر هم تلخ و بد مزه باشند ولی مرتب بخوریم و بخودش پناه ببریم
آخرین شرط پروسه پرورش فکر صحیح صبور بودن هست ، تا کم کم به ان انس بگیریم
برای خود من بسیار «قورت» دادن عصبانیتم در ابتدا سخت بوده چون بسیار مغرور و از خود راضی بودم
اما به مدد خدا کمی بهتر شدم
بیشترین چیزی که بمن کمک میکنه . این هست که با یاد آوری صحنه هایی که خشمگین میشدمو مثل یک حیوان عمل میکردم ، خجالت زده و شرمنده میشم ،
الن که بخودم دقیق میشم
میبینم همین یه قدم بطرف صبور بودن ، چقدر بمن آرامش داده ، که البته همه ی آن بخاطر کمکهای یکتا میباشد
متاسفانه اطرافیان بخصوص فرزندان مان هم از ما الگو برداری میکنند ،. و در آینده ای نه چندان دور تمام اون رفتارها را از خود نشان میدهند
پس بهترین و موثرترین راهکار دارو هایی است که در تعالیم
استاد الهی فرموده اند
موفق باشید
با تشکر از مقاله مفید
متاسفانه من هم راهکار دوری گزیدن رو انتخاب کردم منتها تفاوتش برای من در اینجاست که درست یا غلط حس میکردم فرد مورد نظرم سعی در برانگیختن حسادت من دارد و این باور به نداشتن حسن نیت از جانب او در من ایجاد حس نفرت میکرد که با قطع معاشرت فعلا از خودخوری ها وخیلی حسهای منفیمکم شده ولی همیشه این ترس رو دارمکه انقدر ضعیف بمونم تا در شرایط مشابه باز هم تو همین تله گیر بیفتم
خودمرو بارها جای او گذاشتم در نهایت تنها چیزی که باعث شد بتونم ازش عبور کنم(یا تصور کنم که تونستم چون دیگه برخوردی نداشتیم) این بود که جرقه هایی از لحظات زندگیم رو بخاطر آوردم که بمراتب بدتر از او عمل کرده بودم امیدوارم بابت افتخارطلبی های بچگانه ای که داشتم بخشیده بشم
سمیر جان، در مورد اینکه گفتید «حس میکردم فرد مورد نظرم سعی در برانگیختن حسادت من دارد و این باور به نداشتن حسن نیت از جانب او در من ایجاد حس نفرت میکرد».
اگر این مساله را از زاویهای دیگر ببینم شاید بتوان برداشت کرد که چقدر آن شخص مورد نظر (ورای اینکه شاید حتی ظاهرا شرایط دنیویاش بهتر از ما باشد) ولی باز در مقابل ما یا دیگران، درونا احساس کمبود، ضعف، و حقارت میکند و در نتیجه در ناخودآگاه اش لازم میبیند از طرق مختلف (از جمله خودنمایی و…) خود را اثبات کند تا احترام، توجه و محبت ما را به خود جلب کند تا به اصطلاح «دیده شود».
از این زاویه که ببینیم، جای احساس تنفر را، احساس همدردی و ترحم میگیرد. چون اگر خود در زندگی در موقعیتی مشابه این احساس حقارت (یا دیده نشدن) را به نوعی تجربه کرده باشیم میدانیم چقدر دردآور است.
در عین حال تجربه شخصی به من میگویید در خیلی موارد رفتارهای من باعث ایجاد این حس حقارت یا «دیده نشدن» در دیگران شده. مثلا به آنها بی توجهی کردم و یا از بالا به پایین به آنها نگاه کردم و قاعدتا این دیدگاه در رفتارم هم منعکس شده بدون اینکه در خودآگاهی عادی ام متوجه آن باشم.
از طرفی میتوان برداشت کرد که شاید ما برای او مهم هستیم (یا بودیم) که تلاش میکند به ما چیزی را اثبات کند. این قاعدتا میبایست نکته مثبتی باشد.
اگر این موارد را در نظر بگیریم، احتمالا میتوانیم فرمول ارایه شده برای مبارزه با حسادت در خود (محبت کردن به دیگران) را در مقابل دیگرانی هم که سعی میکنند حسادت را در ما برانگیزند اجرا کنیم و همان نتیجه را بگیرم.
چقدررجالب اصلا از این دیدگاه ندیده بودم چون همونطور که فرمودید اون شخص از موقعیت بهتری از من برخوردار هست باورش برام سخت بود انقدر درگیر خودم و احوالاتم بودم که تو همه حالات نقش قربانی به خودم میدادم هر طور فکر میکردم آخه به همچین شخصی چطور محبت کنم بجایی نمیرسیدم اما واقعیت اینه دیگه مطمئن نیستم من از او رفتارم آزار دهنده تر نبوده باشه متوجه شدم حافظه ام خیلی جاها به نفعم خودسانسوری میکرده
بسیار از راهنمایی شما سپاسگزارم و چقدر شاکرم که نعمت برخورداری از این تعلیمات رو دارم انشالله که حقشون رو بجا بیارم
دو نکته مهم بنظرم می رسد :
۱٫ “خودتان را به دیدن بد آلوده نکنید”
۲٫” محبت باید کریمانه باشد” ….. از کافی نبودن محبت خود شرمنده نیز باشد …شاید حقش را ادا نکرده باشم …
در اینگونه موارد که شخصی یا موقعیتی چندین بار برای ما تکرار می شود ، تذکریست برای دیدن پیغام پشت پرده آن صحنه گردان !
تجربه شخصی من در این موارد شامل این بوده که اگر در پشت صورت آن شخص در آن موقعیت ، صحنه گردان اصلی را تجسم کنی و یا بنظر بیاوری که شخصی در پشت صورت آن شخص در حال اجرای نمایشی است که به شما موردی را تذکر دهد و یا درسی را به شما بدهد…انگار که “او” دارد به تو نگاه می کند/می خندد/تذکر میدهد/امتحان می کند …. اولین اتفاق مراجعه قوه ملهمه به مقامات بالا (توسل) و مراجعه عقل عادی به وجدان (فضای هادی درون) خواهد بود و از خود خواهید پرسید بهترین اقدام یا رفتار چیست.( با اقتباس از گفتاری در مورد حاج نعمت پدر استاد که با تغییر چهره خود به یاد آن فرد آوردند که در بیابان به او کمک کرده اند)
در این مدل صحنه سازی ها توکل و توسل به مبدا و قدری در خود فرورفتن باعث یافتن سرنخ و پاسخ مناسب خواهد شد.
“کلید و مفتاح در درون خودمان است”
پیرو نکات ارزشمندی که عنوان کردید بارها با خودم این بیت رو زمزمه میکنم:
گر عمل بد شد کسی بد آن عمل
تو بکوش بر محو مثلش……
تا روی دیده بدبینیم اثر بگذاره ولی انگار نفس از شخصی کردن قضایا لذت میبره
اون قسمت که فرمودید مراجعه قوه ملهمه به مقامات بالا و مراجعه عقل هادی به وجدان برام خیلی جدید بود کاش دیده مون انقدر وسیع بشه که دست اصلی که توی کارمون هست ببینیم
با سلام
دوست عزیز فکر میکنم منظور دوستمون بلبل عزیز
گفتار های ۱۷۸۰
و۱۷۶۷ و ۱۷۶۸
آثار الحق جلد اول چاپ پنجم باشد
آنچه از استادم ، حاجی نعمت ، یاد گرفتم در مقابل آنچه بعد آز ایشان زحمت کشیدم و کسب کردم مثل یک دانه گندم است دربرابر یک خروار ، مع الوصف همان یک دانه خیلی برایم موثر بود
از کسی نقل قول نمیکنم ،هرچه می گویم نتیجه ی مشاهدات و تجربیات شخصی ام بوده و …
از کسی تقلید نکرده ام ، همه آش نتیجه ی مشاهدات و تجربیات شخصی بوده و بقیه گفتار
صمیمانه از لطف شما متشکرم.
بسیار سپاسگزارم از متیس برای مقاله پر محتوا که نقاط ضعفی که اسم برده شده دقیقا شرح حال من بود.
باتشکر از شما وزحماتتان بسیار مقاله اموزنده اى براى من بود وبسیار احتیاج داشتم
سلام به همگی و ممنون از مطالب مفید
خدایا در پس پرده تو دانی که چیست…
امیدوارم در لحظه به لحظه زندگی یاریمان دهی
سلام خیلی عالی بود واقعا با خواندن این مقاله فهمیدم که هیچ درکی از گفتارهای استاد ندارم معنای خیلی از گفتارهای استاد برایم روشن شد با خواندن این مقالات تازه می فهمیم چگونه رفتار کنیم ما در خلاف جهت آب شنا می کردیم بسیار بسیار ممنون