نمودار «من» و اثر آن در عمل به معنویت

5 جولای, 2019
 

نویسنده: اس سی آر

دکتر بهرام الهی در دو کنفرانس «روح و من آگاه» و «واقعیت غایی انسان» نموداری از روح انسان یا آنچه آن را «من واقعی» می‌نامد، ارائه می‌دهد. در این نمودار، روح همچون جسم، به صورت یک ارگانیزم واقعی نشان داده شده: ارگانیزم روحی-روانی. این مطلب برای کسانی که در جهت رشد انسانیت خود کار می‌کنند و می‌خواهند قوای مختلف ارگانیزم روحی روانی خود را بشناسند و آن را تحت کنترل خود درآورند می‌تواند مفید باشد.

بررسی این نمودار مرا ترغیب کرد تا آن را در موقعیت‌های گوناگون زندگی روزمره به کار بگیرم. در واقع هر فرد فقط در صورتی می‌تواند حقیقت آن را به طور ملموس تجربه کند که قوای مختلف ارگانیزم روحی روانی خود را در شرایط گوناگون زندگی روزمره به آزمون در آورد. در این مقاله به دو تجربه اشاره می‌شود که به طور وضوح این مطلب را نشان می‌دهند.

در محیط کار

در محیط کار رئیس‌ام با بی‌اعتنایی با من رفتار می‌کند. چنین برخوردی نه تنها مرا نسبت به کارم دلسرد می‌کند، بلکه احساس سرخوردگی و تلخی هم در من به وجود می‌آورد. در لحظه‌ای که دچار چنین احساسی می‌شوم، یعنی این حالت تمام وجودم را فرامی‌گیرد، حالت خاصی در من ایجاد می‌شود که با مواقعی که به خودم فرصت فکر کردن می‌دهم کاملاً متفاوت است. در ابتدا، این سرخوردگی و تلخی به صورت یک نیروی منفی و مستقل و خارج از اراده‌ام بروز می‌کرد به طوری که کارهایم را از روی بی‌میلی انجام می‌دادم. اگر رئیس‌ام اشتباهاتم را تذکر می‌داد، آن را نمی‌پذیرفتم و غرض‌ورزی محسوب می‌کردم. این حالت در من به قدری قوی شده بود که بر رفتارم با سایرین هم تأثیر گذاشته بود. افکار منفی تمام ذهنم را به خود مشغول کرده بود. مواقعی در روز سعی می‌کردم این افکار را از ذهن بیرون کنم ولی دوباره با شدت بیشتری حمله می‌کردند.

بررسی نمودار ساختار کارکردی روان به وضوح نشان می‌دهد که این نیروی منفی، از ایگو ناشی می‌شود. با در نظر گرفتن این مطلب سعی کردم به تدریج افکارم را از ایگو بیرون بکشم و در هادی درون فرود آیم. برای این کار شروع به تجزیه و تحلیل رفتارم کردم. روند کار به این ترتیب بود که ابتدا فکر کردم چرا رفتار این شخص تا این حد مرا آزار می‌دهد. یافتن علت آن در ابتدا کار آسانی نبود. چون ایگو با توجیحات خوشایند سعی در متقاعد کردن من می‌کرد: « تو با دلسوزی کار می‌کنی ولی ارزش کارت نادیده گرفته می‌شود، طبیعی است که انگیزه‌ات را از دست بدهی؟»

ولی چیزی در درون من می‌گفت که موضوع عمیق‌تر از این است. واقعیت این بود که در اولین برخوردی که با رئیسم داشتم، تمام امیدم را به او بسته بودم و تصور می‌کردم آینده شغلی من در دست اوست و اگر نتوانم رابطه صمیمانه‌ای با او برقرار کنم راه پیشرفتم بسته خواهد شد و حتی ممکن است کارم را از دست بدهم. در واقع منشأ سرخوردگی‌ام انتظارات و توقعات مادی بود و این که امید زیادی داشتم به ایجاد رابطه با آن شخص که رئیس‌ام محسوب می‌شد.

آگاهی به این موضوع قدم بزرگی در تغییر مسیر فکری‌ام بود. در این مرحله بود که به خود گفتم، اگر می‌خواهم نیت‌ام را بر رضایت خدا قرار دهم لازم است در طرز فکرم تجدید نظر کنم. بنابراین باید با فشارها و انرژی افکار منفی که به من القا می‌کنند آیندۀ شغلی‌ام در دست این شخص است مبارزه کنم. درست است که میل به پیشرفت و برقراری ارتباط صحیح با رئیس‌ام، خواستی منطقی و حتی لازم است. ولی او نیست که آینده مرا رقم می‌زند. در واقع، اهداف مادی نباید مرا از شاخص‌های معنوی‌ام غافل کنند.

اگر خواستۀ من جلب رضایت یکتاست، باید کارکرد تربیتی این موقعیت را در نظر بگیرم و از آن استقبال کنم. چیزی که در این فرایند به من کمک می‌کند، تمرین توجه دائم است. یعنی هر بار که افکار منفی به ذهنم خطور می‌کنند به خود یادآوری می‌کنم که سیاله الهی برای کمک به ما همیشه حاضر است، هیچگاه مرا تنها به حال خود رها نمی‌کند. برای اینکه این یادآوری اثر درازمدت در ذهنم باقی بگذارد، تمرین فکر و ذکر را با جدیت انجام می‌دهم و در طی آن سعی می‌کنم، بر قدرت یکتا توجه کنم و نعمت‌هایی را که از آن برخوردارم به خود یادآوری کنم.

این تمرین مداوم، چنان مسیر فکری مرا تغییر داد که سبب شد مفهوم این گفتار را به طور ملموس درک کنم: « نباید جز خدا به کسی دیگری امید بست.» من این گفتار را بارها خوانده‌ بودم ولی هیچگاه به مفهوم عمیق آن توجه نکرده بودم. این تجربه نشان داد که بدون کمک یکتا، به آسانی می‌توان در دام نفس گرفتار شد و تمام امید خود را به یک فرد یا حتی یک موقعیت بست!

یکی از دوستانم

یکی از دوستانم از موقعیت اجتماعی خوبی برخوردار است و من به او حسادت می‌کنم. این موضوع به تدریج سبب شده بود که تمایلی به معاشرت با او نداشته باشم. واضح است که چنین تمایلی از ایگویم ناشی می‌شد، زیرا احساس حقارت می‌کرد و سعی می‌کرد از موقعیت‌هایی که که ممکن بود او را در این وضعیت قرار دهد فرار کند. علاوه بر این، حسادت سبب می‌شد از مشکلاتی که برای او پیش می‌آمد خوشحال شوم. یا نسبت به زندگی او، بیش از حد کنجکاوی نشان دهم. یا حتی برای جزیی‌ترین موضوع از او انتقاد کنم… . البته این حالت همیشگی نبود گاهی نیز پیش‌ می‌آمد که رفتاری کاملاً متفاوت داشته باشم. مثلاً اتفاق افتاده بوده که در مواردی دیگر با همین شخص با خوش‌رویی و محبت رفتار کنم و احساس حسادت در من تخفیف پیدا کند.

چنین تفاوت رفتاری به نظرم عادی نمی‌آمد. با خودم فکر کردم چرا رفتار من نسبت به این شخص در مواقعی دوستانه و در مواقعی سرد است. با دقت بیشتر بر رفتارهای روزمره‌ام متوجه شدم که وقتی برنامه عبادی منظمی را دنبال می‌کنم توجه‌ام به یکتا بیشتر می‌شود و حضور او را واضح‌تر احساس می‌کنم. در این صورت بهتر و با دید معنوی‌تر می‌توانم وضعیت را بررسی ‌کنم و دیگر مشکلی با دوستم ندارم. حتی احساس حسادت و بدخواهی‌ام، بی‌مورد و کاملاً بچه‌گانه به نظر می‌رسد.

البته انرژی ایگو با حمله‌های بی‌وقفه سعی می‌کند اراده‌ام را در اختیار بگیرد و در بیشتر مواقع موفق هم می‌شود اما آنچه در این فرایند مهم است پشتکار و استمرار من در مهار کردن آن است. بنابراین هر بار که موفقیتی به دست می‌آورم، و احساس حسادت در من ضعیف می‌شود انرژی مثبتی احساس می‌کنم که مرا در ادامه مبارزه تشویق می‌کند، چون می‌دانم صرف مبارزه مرا در مسیر سیر کمال روحی‌ام پیش خواهد برد.

این دو تجربه نشان می‌دهد برای غلبه بر خواسته‌های ایگو باید فعالانه عمل کنیم، در این صورت است که می‌توانیم از انرژی یکتا برخوردار شویم، تنها انرژی‌ای که می‌تواند به فکرمان کیفیتی کاملا متفاوت بدهد تا بتوانیم آزمون‌های زندگی روزمره را با تلفیق بُعد معنوی، بهتر تجزیه و تحلیل کنیم.

برگرفته از سایت e-OstadElahi.fr