نفس اماره در منظومۀ شیخ عطار نیشابوری
نفس اماره از غرایز و طبیعت حیوانی سرچشمه میگیرد و منشأ هوا و هوس نفسانی میباشد. پیروی از آن انسان را از راه خدا دور کرده و به سوی قهقرا میکشاند۲. تا زمانیکه روح ملکوتی به میزانی از پختگی نرسد انسان نمیتواند به وجود نفس اماره در خود پیببرد. زیرا نفس اماره برای غافل کردن انسان به ترفندهای گوناگون متوسل میشود که دائماً با رهنمودهای عقل سلیم مخالفت میکند.
انسان تنها با مبارزه با نفس اماره میتواند در مسیر کمال معنوی پیشرفت کند. «منظور از مبارزه با نفس اماره این نیست که نفس را به طریقۀ ضعیف کردن جسم ضعیف کند… باید جسم را قوی داشت منتها ارادۀ روح را بر نفس مسلط کرد به طوری که بتواند طبق رضای خدا رفتار کند.»۳ مبارزه با نفس اماره کاری است مداوم و دراز مدت. زیرا نفس اماره با فعالیت بیوقفه سعی میکند انسان را از هدف اصلی خود غافل کند. « بنابراین اگر سالک در مقابل یک امری در خود میلی احساس کرد نباید مأیوس شود. زیرا این میل در او گذاشته شده که با آن مبارزه کند و به کمال برسد اما اگر به خواهش نفس تسلیم شد و آن میل خلاف را عملی کرد آن وقت تسلیم نفس اماره شده است. راه سلوک بسیار طولانی است باید آن قدر با نفس اماره مبارزه کند تا تنفر ذاتی نسبت به بدیها پیدا کند.»۴
شیخ عطار در داستان زیر به دشمن درونی انسان، یعنی نفس اماره پرداخته است. در این داستان گفتگوی میان هدهد و یک پرندۀ دیگر، بخشی از مباحثی است که موضوع اصلی منظومۀ منطقالطیر را تشکیل میدهد. هدهد، در نقش راهنمای معنوی، به پرندگان پیشنهاد میکند به جستجوی اصل خود یا پادشاه جمیع پرندگان یعنی سیمرغ بروند. همگی با اشتیاق استقبال میکنند. اما همین که متوجه میشوند راه بسیار سخت و طولانی است، به بهانههای مختلف میخواهند از طی این مسیر دشوار شانه خالی کنند. برای گروهی این بهانهها ماهیت «دنیوی»دارند (وابستگیهای مادی دنیوی)؛ و برای گروهی دیگر ماهیت «معنوی» ( حیلههای زیرکانه نفس با استفاده از استدلالهای شبه معنوی).۵
به نظر میرسد پرندۀ مورد بحث در این داستان به میزانی از خودشناسی رسیده است، زیرا در وجود«خود» به «دشمن درونی» یعنی نفس اماره اشاره میکند. مشکل او این است که نمیداند چگونه با آن مبارزه کند. حتی به نظر میرسد که با آگاهی از قدرت نفس اماره و ضعف خود در مقابل آن، در حال منصرف شدن از ادامه راه است. هدهد، به عنوان یک راهنما، سعی میکند این حیلۀ زیرکانه نفس را خنثی کند و به رهرو بیاموزد که باید دائماً با این حیوان درون مبارزه کند، آن را آن طور که هست بشناسد، به فرمان او گوش ندهد، با حیلههای او آشنا شود و دریابد که تسلیم وسوسههای نفس شدن، مانند زندگی در جهنم است.
صد هزاران دل بمُرد از غم همی
وین سگ کافر نمیمیرد دَمی
نفس اماره ،این سگ نافرمان، که در هر قدم کمین کرده، انرژی روانی پُرتوانی است که از فعالیت نقاط ضعف صفاتیمان تشکیل شده و فعالانه ما را به حرکت در مسیر خلاف سیرکمال معنوی ترغیب میکند. او حیلهگر است، و موذیانه ما را به انجام کارهایی وامیدارد که خوشایند ایگو هستند. … او میتواند به اَشکال مختلف ظاهر شود و با تقویت انگیزشهای نامشروع، اختلالات صفاتی را در ما پرورش دهد.
ما به این نیروی منفی که در وجودمان ایجاد میشود، دائماً اجازه میدهیم اختیارمان را در دست بگیرد. او ما را زیر فشار میگذارد تا حقوق خود و به خصوص حقوق دیگران را پایمال کنیم. پرخاشجو، خردهگیر، حسود، متقلب و … باشیم. میدانیم که اگر با این سگ نافرمان مخالفت نکنیم و خود را به دست طبیعت حیوانیمان بسپاریم، او قویتر میشود و تمام وجودمان را میگیرد و روح را کمکم خفه میکند… و در این صورت است که انسانیت خود را نیز از دست میدهیم. نفس اماره هیچگاه آرام نمیگیرد، بنابراین بیوقفه باید با آن مبارزه کرد و با اراده بر انگیزشهای آن غلبه کرد.
برای شروع چنین کاری لازم است لیستی از نقاط ضعف صفاتیمان تهیه کنیم. در ابتدا باید روی نقاط ضعفمان تأمل کنیم. در اینجا تعدادی تمرین برای شناخت و ارزیابی بروزات نفس اماره ارائه میشود و در ادامۀ آن میتوان با عقل و اراده برنامهای عملی برای مبارزه تهیه کرد. بدین ترتیب کمکم موفق میشویم فعالیتها و اثرات منفی آن را محدود کنیم. باید در نظر داشت که این کار مبارزهایست طولانی و اگر منتظر نتایج فوری باشیم ممکن است در بین راه مانند پرنده مورد اشارۀ شیخ عطار دلسرد شویم و از ادامه مسیر شانه خالی کنیم.
عطار در شعر زیر دشمن درونیمان، یعنی نفس اماره را چنین توصیف میکند:
دیگری گفتش که نفسم دشمن است
چون روم ره زانک همره رهزنست
نفس سگ هرگز نشد فرمانبرم
من ندانم تا زدستش جان برم
…
در عجایب ماندهام زین بیوفا
تا چرا میاوفتد در آشنا
گفت ای سگ در جوالت کرده خوش
همچو خاکی پای مالت کرده خوش
نفس تو هم احول و هم اعورست
هم سگ و هم کاهل و هم کافرست
گر کسی بستایدت اما دروغ
از دروغی نفس تو گیرد فروغ
…
بود در اول همه بیحاصلی
کودکی و بیدلی و غافلی
…
بود در آخر که پیری بود کار
جان خرف، درمانده تن گشته نزار
با چنین عمری به جهل آراسته
کی شود این نفس سگ پیراسته
چون ز اول تا به آخر غافلیست
حاصل ما لاجرم بیحاصلیست
…
۱ – از مجموعه درسهای منطقالطیر. برگرفته از سایت ایاستاد الهی
۲ – ب ح ص ۳۷۳
۳ – آح۲ ص ۲۲۲
۴ – همان
۵ – نفس اماره، اگر نتواند در امور دنیوی آدم را گمراه کند در امور اخروی دخالت میکند و انسان را فریب میدهد. مثلا در مورد دیدن چیزهای ماوراالطبیعه وغیره، آح۱ گ ۱۲۸
به نام خدا
با سلام وتشکر از متیس عزیز بخاطر این مقاله زیبا
به نظر من چون انسان ها دارای استعدادها و ظرفیت های متفاوتی هستند نحوه ی مبارزه با نفس اماره نیز برای هر شخصی متفاوت است چون هرکس بهتر از دیگران نقاط ضعف خود را میشناسد.شناخت این نقاط ضعف نیز در تماس با دیگران میسر است .برای مثال اگر شخص انتقادپذیری باشیم گام مهمی را درجهت شناخت و اصلاح نقاط ضعفمان برداشته ایم اما اگر شخص خودخواهی باشیم و حتی حاضر نباشیم به انتقاد دیگران گوش دهیم مسلما خود را از این نعمت محروم کرده ایم.
با سلام و خسته نباشید خدمت شما
ممنون از مقاله آموزنده.
تکمیل انسانیت مستلزم مبارزه با نفس اماره است،زیرا مهمترین مانع عمل این ویوو به اصول اخلاقی-الهی صحیح،نفس اماره است اگر شخص تسلط بر نفس اش ضعیف باشد،نمیتواند آنطور که باید و شاید به انسانیت عمل کند.( استاد الهی ایندپت،آزمون نهایی گفتار۳۰۱ تا ۴۰۰)
با سلام و تشکر بسیار زیاد از متیس عزیز
دیروز درس رو خوندم و تست رو انجام دادم
شب مهمان بودم . از در که وارد شدم با استقبال میزبان هم اقا و هم خانم روبرو شدم . وقتی وارد منزل شدم زوج جوانی که به صاحبخانه نزدیکتر بودن در سالن نشسته بودن با دیدن من خانم جلوی پای من بلند شد و بطرف من امد.ولی همسر ایشون تا یکقدمی من از جایش بلند نشد.طوری که همسر ایشون با نگاهش به او فهماند که بلند شو.و ایشون هم اینکارو کرد. اما من شدیدا درونم بهم ریختم چون با یک انرژی خوبی بطرفشون رفته بودم .چون بهم برخورد..غرور..مستقیم بطرف خانم رفتم اول ..در صورتیکه اقا جلوتر از خانم بود نفس غرور و کینه من باعث اول بروم بطرف خانم . بعد هم با اکراه با اقا سلام و احوالپرسی کردم. چند دقیقه بعد این زوج بخاطر کاری خداحافظی کردن و بطرف در رفتن. باز نفس..غرور تلافی.. بمن القا کرد که که باید ادب بشه . لازم نیست تو اونارو مشایعت کنی. بتدریج در حین مهمانی نفس داشت با افکار منفی ذهن منو خرابتر کنه. و نزدیک بود افکارم رو بزبان بیاورم و برای دیگر افراد خانواده ام تعریف کنم .ولی خدا رو شکر پناه بردم بخدای مهربان . و عذرخواهی کردم و نذاشتم بیشتر در میدان ادراکم جولان بده. وقتی اخر شب میخواستیم منزل رو ترک کنیم .میزبان ..اقا.. برای مشایعت ما نیامدراستش تا نفس امد که لباس دلسوزی و احترام به تن کنه . گفتم دهنتو ببند .تو حقت بود . عمل و عکس العمل .بسیار خدا رو شکر کردم از این صحنه اموزشیشون به بنده مغرور
بسیار عالی بود سپاسگزار از تمام زحمات شما
با سلام .
با تشکر از متیس عزیز ، عالی بود.
«منظور از مبارزه با نفس اماره این نیست که نفس را به طریقۀ ضعیف کردن جسم ضعیف کند… باید جسم را قوی داشت منتها ارادۀ روح را بر نفس مسلط کرد به طوری که بتواند طبق رضای خدا رفتار کند.»۳
با سلام و تشکر از متیس عزیزم
در مبارزه با خودخواهی و غرور و داشتن انسانیت بنده سعی میکنم مبارزه کنم و راه انتقاد رو باز بذارم اما در مقابل بعضی افراد که بهم انرژی منفی میدن و یا مشکل عدیده ای برام درست کردن خودم نمیخوام کوتاه بیام، با اینکه نفس ملهمه و جدان بهم نهیب میده اما خودم آگاهانه نمیخوام کوتاه بیام و میخوام مثل خودشان رفتار کنم، واقعا ضربه سنگینی بهم زدن، چون از فکر بیرونشون کردم اصلا دوست ندارم فراموش کنم وگذشت کنم، ساعت ها میشینم در هادی درون با فکرم بحث و بررسی میکنم به خدا می سپارم ، میگذرم، اما همینکه کسی اسمشون رو بیاره یا بحثی پیش بیاد تمام وجودم بهم میخوره و چشمم جایی رو نمیبینه، هر چه مبارزه میکنم و قطعا متوجه هستم و میدانم که علت در وجود خودم هست، خودمو سرزنش میکنم که میخواستی درست رفتار کنی، یا صداقت با کی کجا چقدر داشته باشه، تمام درسها یادم میاد که حق گرفتنی است ، اینها درسی هست که باید یاد بگیرم چطور زندگی کنم،
در همین لحظه تمام کاستی ها و خطاهام مثل پرده سینما از جلو چشمم میگذره اما نسبت به اون اشخاص اصلا نمیتونم آرام بشم، هر لحظه بدتر و بدتر میشم، اما در مقابل افراد دیگر مهربان، گذشت، انسانیت، … رو خیلی رعایت میکنم. عزیزان میتونن از تجربیات شخصیشون کمکم کنن …؟
عطار عزیز در مورد اینکه نوشته بودید، بخشش بعضی افرادی که به شما بد کرده اند براتون کار سختیه؛ پیشنهاد من مطالعه کتاب دوازده قدم به سوی زندگی با مهربانی- ترجمه دکتر محمود دانایی است. این کتاب بسیار به من کمک کرد که آدم ها و اشتباهاتشونو بهتر درک کنم و احساس همدری بجای تنفر در من غالب بشه، گرچه این فقط آغازیست این-ویترو برای تکمیل انسانیت، ولی تاثیر ملموس این کتاب را به وضوح در خود دیده ام.
با سلام وتشکر فراوان!
بنده اخیرا مواردى که انجامش برام مشکل بود را روی دفتر نوشتم و فکر می کنم این کار خیلى به من کمک کرد تا
مواردى که معمولا برایم خیلى سخت بود و من را وادار میکرد از comfort zone خود (محوطه راحتیم) خارج شوم را راحتر به اجرا برسانم.مواردی چون :
مرتب کردن خانه و مرتب نگه داشتنش ، مطالعه منظم وکمتر خوابیدن، دویدن در هر نوع اب و هوایی در صبح بسیار زود به دلیل تقویت اراده و غلبه بر نفس و سلامت جسم و روان و چیزهایی ازاین قبیل کارها … اینها همه باعث شده بود که من روزانه با نفسم در جدال باشم، و انجامشان برایم به سختى کندن کوه بود . ولی بعد از روى کاغذ اوردن انها و واقف شدن عینى به آن معایب ، بنده تا حدودى موفق به انجام انها شدم البته وقت زیادى نیست و امیدوارم به ملکه فاضله ام تبدیل شود ولی در نهایت در حال تجربه کردن حس بی نظیری میباشم که انشا لله که پایدار نیز باشد.
با سلام
یادداشت روزانه مهمترین کمک در مبارزه با نفس اماره است
با سلام به همگی دوستان عزیز ومتیس گرامی :
همان طور که می دانیم نفس شکلها و راههای مختلف برای مبارزه دارد که گاهی انرا می بینیم وگاهی انقدر در ان غرقیم که حق مسلم خود انرا می دانیم ، ولی چیزی که من در این مبارزه یاد گرفتم این است که این مبارزه تمامی ندارد ونباید منتظر نتیجه بود وگرنه نه تنها موفق نمی شویم بلکه أفسرده واگر نگویم نا امید دلسرد می شویم.
باسلام باتشکرازمقاله بسیارمفیدوکاربردی
با سلام به همگی
دوست عزیز ع-ع من همیشه از تجربیات خوب شما بهره بردم خدا بشما توانائی گذر از این بحران رو هم انشالا بده.
فکر میکنم توی زندگی همه ی ادما کمابیش مثل مورد شما وجود داره حالا کمی شدیدتر یا با فشار کمتر
من مدت کمی است دارم روی این موضوع با کمک خدا بطور جدیتر کار میکنم
اول از خدا کمک خواستم.بعد مراجعه کردم به کتابها و تقریبا تمام گفتارهائی رو که به استاد بدی کرده اند و ایشان گذشت کرده اند .و ذکر کرده اند از بهترین خاطراتشان است رو بسیار مطالعه کردم .راستش خجالت کشیدم از خودم .در این مدت که با شیوه درست فکرو ذکر اشنا شدم راحتتر تونستم که ببخشم و یا اگر دلخوری پیش امده سعی کردم قلبی ببخشم .وقتی تصمیم گرفتم که ادمارو که بهم بدی کردن ببخشم .باور کنید همون کسائی رو که همیشه تو قلبم ازشون رنجش داشتم یکباره متوجه شدم که اگر اونها بمن بدی کردن مقصر اصلیش خودم بودم .من باعث شدم اونها به بدی کشیده بشن . در واقع ائینه ای شدن برای من. قلبا ازشون حلالیت طلبیدم .انشالا که خدا این شهامتو هم بهم بدن رودرو بتونم از اونها دلجویی کنم .باور کنید .خیلی فکر کردم دیدم در تمام مدت زندگیم یکنفر بمن ظلمی کرده .که همیشه ازش متنفر بودم … .بخاطر اینکه خدا دید من دلم میخواد کینه ها رو از خودم دور کنم یکباره دلم برای اون شخص سوخت .. . قلبم پر از مهر و عطوفت شد برایش . بسیار برایش دعا کردم و از خدا برایش طلب مغفرت کردم .با خودم گفتم تو از کجا میدونی که این ظلم نتیجه اعمال قبلی خودت نباشه و این کمترین ناراحتی بود که خدا برایت بوجود اوردن .اونهم بخاطر رفع حق الناس از گردنت. دوست عزیز باور کنید این نگرش و تغییر موضع از من نبود.وقتی درماندگی منو دیدن .لطفشونو شامل حالم کردن. خدا رو شکر شما خودتون با نهیب نفسهای ملهمه و لوامه تون دارید الارم میگیرین فقط کافیه خودتون عاجزانه از خدا بخواهین که تمام کینه ها رو با تلاش خودتون از دلتون بشوره و ببره.البته که من نمیتونم خودمو جای شما بزارم فقط انشالا خدا کمک کنند ازارمان بکسی نرسد
سلام متیس عزیز، ع-ع عزیز،
دنیا پر از آدمهایی با انزژی منفی است ،متاسفانه منهم این تجربه تلخ را داشته ام و من بشدت به آن شخص اعتماد داشتم ولی او از این اعتماد من سواستفاده کرد … خیلی زجر کشیدم، خیلی ضرر کردم فقط وفقط بخاطر
اعتمادم و اینکه اصلا فکرش را نمیکردم که این اتفاق برای من بیفتد، فقط توی فیلمها دیده. بودم. خیلی فکر کردم ،
درسهارا مرور کردم، نتیجه این شد که، این اتفاقی که پیش آمده یا صلاح است یا تنبیه، بخودم گفتم شاید کار بدی
در گذشته کردم یا صلاح من دراین است. شاید دارم امتحان میشوم. هیچوقت نمیخواهم مثل آنها بشوم، کلید طلایی ، خودم را جای او گذاشتم، دیدم الان همه از او به بدی یاد میکنند، دیگر به او اعتماد نمیکنند، من هرگز دلم نمیخواهد مثل او رفتار کنم، چرا باید بگذارم او با رفتار زشتش اخلاق مرا بد کند؟ شروع کردم به دعا کردنش، اورا بخشیدم ،از خداوند طلب بخشش برایش کردم…، آویزه ی گوشم شد که در اعتماد کردن حتی به خودی جانب احتیاط را بگیرم،در مهربانی کردن، گذشت، انسانیت تعادل داشته باشم (ضربه بزرگی بود) اگر تنبیه بود ، عالی تنبیهی بود، خدارو شکر میکنم که خدا حواسش به من هست، این برای من مهم است.
سعی کنید مثل خودشان رفتار نکنید، با اینکار دشمن شاد کن میشوید و در نهایت مثل آنها شدن اجر مارا ضایع میکند که باید حواسمان به راه و هدفمان باشد و با سرعت برویم و نگذاریم که دنیا مارا به خود مشغول کند و زحماتمان هدر برود و شرمندگی اش بماند، حیف است ، نگذارید نفستان پیروز شود. آرام باشید ، شاکر باشید به در گاه خدا، ، فکر کنید ، سعی کنید با افراد مثبت در این زمان بخصوص
بیشتر معاشرت داشته باشید، مطالعه معنوی به من خیلی کمک کرد ، بارها گفتار هارا خواندم، نوشتم از رویش که ملکه ذهنمبیشتر بشود تا آرام گرفتم، من همیشه خودم را در بست به خدا میسپارم ، به او تکیه میکنم و سعی میکنم، سعی میکنم خوب باشم ، رضایتش را میخواهم و راضی هستم به رضایش ، موثر در هر چیزی اوست، فقط او .
به امید موفقیت….
سلام بر دوستان
در ادامه صحبت دوست عزیز ع _ ع باید بگم منم تجربه مشابه شما را دارم که خیلی بابت سواستفاده شدن از صداقتم ضربه خوردم و تا مدتها ناراحت بودم چیزی که به من کمک کرد همان صحبت کردن با خدا و در هادی درونم بود
الان من این اتفاق را برای خودم درس بزرگی میدونم و بسیار هم خوشحالم که تجربه خیلی مهمی به دست آوردم شاید گاهی لازمه تجربه سختی داشته باشیم تا درسها را عمیق تر درک کنیم
مبارزه بانفس آن است که انسان به نیروی ایمان واراده ازهوا هوس نفسانی بگدرد نفس اماره گدشته ازانکه ازلحاط خلقت بدنیست هزران حکمت دارد واگر برای آنچه خدا خلقش کرده استفاده کنیم مانند سم است که به مقدار کم مرض را معالجه می کند(گفتار۶۵۷)
با سلام مجدد
در زندگی ام فقط از ان خاطراتی لذت میبرم که در باره ی اشخاصی بوده که بمن بدی کرده اند و برایم پیش امده ان ها را خرد کنم، اما گذشت کرده ام ، حتی تلافی به خوبی هم کرده ام . اینها جز شیرین ترین خاطراتم هستند.
لی لی عزیز به نکته خوبی اشاره و یاد اوری کردند..موثر در همه چیز خداست. تا او نخواهد برگی از درخت نمی افتد. هیچ حقی از بین نمیرود . چون ضامنش خداست.
اثار چاپ پنجم گفتار ۱۶۲۶ در این مدتی که دارم روی صفت گذشت کردن روی خودم کار میکنم خیلی تاثیر گذار بوده.
استاد به ان جوان خوبی کردند .اموالش را از عمه اش گرفتند و…. جوان در مقابل استاد بدی کرد . ولی استاد سرنوشت و اینده جوان را با گذشت و میانجی گری نجات دادند…..
باید بتدریج این تعالیم رو با فشار و حرف شنوی اویزه گوشم بکنم . حتی اگر از
درد و سختی ان بمیرم
باسلام. بسیار عالی وآموزنده. مخصوصا سوالات
با عرض سلام وادب حضور تمام عزیزان که منت گذاشتن و وقت گذاشتن، یقین دارم که علت در وجود ناپاک خودمه، منم از جمله کسانی هستم که سعی کردم علت ها را در وجود و اعمال و افکار و نیات و … خودم جستجو کنم هزاران علت دست به دست هم میدن تا یک معلول بوجود می آید، به خدا صددرصد اعتماد دارم تمام زندگیم و وجودم متعلق به اوست اما شاید ضعف ایمان است یا نفس اماره بر من غلبه کرده یا روحم کدر شده نمیدونم چه اتفاقی افتاده توجه ام کم شده مطالعه ام کم شده ارتباطم با خدا مدتی هست که کم شده …چون واقعا نمیخوام نسبت به این اشخاص مهر داشته باشم .
با سلام و تشکر از زحمات شمامقاله را چند بار خواندم و انقدر به دلم نشست دیدم غرور و خود خواهی در بنده از همه بارز تر ه و طوری هم نفسم وانمود میکنه و سرم کلاه میگذاره که اغلب گول میخورم خدا را شکر که این درسها را داریم و اقعا که راه سلوک بسیار طولانی است و فاصله من با ان چیزی که او میخواهد از زمین تا اسمانهاست اما اصلا نا امید نیستم هزاران بار شکر که ما خدا داریم .
در جواب دوست عزیز ع.ع من هم کاملا تجربه مشابهی دارم. … به خودم نهیب می زنم که مگر اگر خدا نمیخواست این اتفاق میافتاد؟ بنابراین علتی داشته که من نمی فهمم. به خودم می گم در ظاهر زندگی ام نابود شد ولی قطعا یا تنبیه من است یا مصلحت و باید راضی باشم و اون شخص هم خودش میداند و خدا. این خیلی به من کمک کرد ولی ماهها طول کشید تا آرومتر شدم. هنوز هم که دارم مینویسم مثل قابلمه آب جوش قل قل میکنم ولی ته دلم میدونم که باید این طور میبوده و من این وسط قاضی نیستم که افراد را نتبیه کنم. قاضی یک نفر است و اون خودش میداند و بس.
با سلام خدمت متیس عزیز وهمگی دست اندرکاران.
بسیار سپاسگزارم از این مقاله پر ارزش.
با احترام
عرض سلام مجدد
دوستان عزیز کامنت ها رو با دقت بیشتر مطالعه کردم ممنون از انرژی مثبتی که برام فرستادین امروز خیلی کمکم کرد بیشتر تلاش میکنم، سخت گیرتر میشم نسبت به افکار منفی ام، امیدوارم خدا مثل قبل بیشتر در زندگیم دخالت کنه و انرژی مبارزه رو برام بفرسته، تلاش میکنم گیرنده رو درست کنم(انشاا..)
در حال حاضر دارم فشار میارم که فراموششون کنم اصلا اسمشون رو نیارم از ذهنم پاکشون کنم که کمی آروم بشم و بتونم مبارزه کنم.
متشکرم از همفکری و تجربیات خالصنتون وقتی تجربه دقیق و با صداقت باشه یقینا حامل انرژی فراعلی هست روی فکرم اثر میذاره و منم میتونم این بحران رو بگذرونم.
با سلام و تشکر از این مقاله مفید فعلا در بوته امتحانات مبارزه با نفس می سوزم ولی امیدوارم بتوانم مسایل را درست ببینم درک کنم آنالیز کنم و یه دانم روی کدام صفتم بیشتر باید کار کنم .فعلا در تمام امتحانات غرور و خودخواهی مرتبا تکر ار می شوند .
عرض ادب
روش استاد این است که شخص در معنویت کار کند و با کار خود به رشد معنوی برسد، یعنی متد تدریجی.دوست ندارد انسان برای رسیدن به مقصود، ریاضتهای شاق بخودش بدهد. بقول خودش شاگرد نوش بخورد و نوش بخوابد و در عین حال کار کند و به مقصد برسد. به همین دلیل هم مکتبش مشکل است ، باید مبارزه کرد و با نفس اماره جنگید، بی مبارزه چیزی بدست نمیاید.
تلقین به نفس بسیار خوب است ، از هر کس بر نمیاید به نفس خود تلقین کند، این خودش مرتبه ای است . باید بجایی برسد که حرف خودش به خودش اثر کند.
هر مکتبی چه ظاهری و چه باطنی، یک نوع ابزار دفاعی دارد، ابزار دفاعی ما نیکی کردن به مردم است، حتی اگر ناسزا هم بگویند مهم نیست . ما چیزی غیر از این نداریم. خدا نیکی در اختیارمان گذاشته نباید هم بخاطر مردم بکنیم.
کتاب ملک جان نعمتی.
سلام به همگی و عرض ادب
در عمل ، باید ابتدا با معایب صفاتی یا نقاط ضعف روحی روانی خویش که بارزترند مبارزه کرد.در اثر مبارزه با هر یک از این نقطه ضعفها، نقاط ضعف دیگری خود را اشکار میسازند.به این ترتیب میتوان بتدریج وجوه گوناگون نفس اماره خویش را شناخت و حمله ها و حیله های انرا خنثی کرد. از شیوه های مقابله با نفس اماره، یکی این است که انسان در ابتدا بطور سیستماتیک با خواسته های ان مخالفت کند و عکس خواسته های او را عملی سازد. مثلا اگر از کسی خوشش نمی اید، هر بار که وسوسه شود از او بدگوئی کند، ابتدا خود را وادار به خودداری کند، و در سطحی بالاتر ، جز از نقاط مثبت او حرفی نزند. اگر در این راه پشتکار به خرج دهد ، ان احساس منفی تدریجا منتفی میشود.
راه کمال فصل ۳۷ پرفسور بهرام الهی.
با سلام وعرض ادب واحترام بقول مولانا نفس اژدرهاست او کی مرده است ازغم بی التی افسرده است تا روزی ما در این جهان خاکی زیست میکنیم همیشه بین نفس اماره وروح ملکوتی تضاد ودرگیری وجود دارد مهم این هست در مقابل نفس اماره به خدای زمان وتعلیمات الهی که از مبدا اعلی می اید متشبث شویم در جوانی هم بیشتر به صورت شهوت عرض اندام می نماید وباید در هرعمل وفعلی به عواقب کار فکرکنیم وندای وجدان وعقل را شاخص قرار دهیم
با سلام و تشکر
همانطور که در علم طب با نمونه گیری و ازمایش پی به امراض جسمی میبرند به همین قیاس
در طب روح نیز با این سوالات به نقاط ضعف روحی و امراض روحی میتوان پی برد و با تمام اراده و با کمک مبدا با انها مبارزه کرد .
بادرود و سلام خدمت همه عزیزان. ع-ع عزیز من هم تجربه هایی داشتم که نزدیکانم بهم ضربه های سنگینی وارد کردم، برام کنار اومدن با اون موارد سخت بود ولی با یاری حق تا حدودی کناراومدم و بخشیدمشون ولی بعدها بهم تفهیم شد که وقتی سالک میخواد به جلو قدم برداره مانعهای بزرگی جلوش میاد که اگر با یاری حق باهاش کنار اومد، اون واحدها رو پاس میکنه… البته برای من اینطور بوده و شاید هنوز هم پاس نکرده باشم ولی چه در زندگی مادی و چه معنوی سهولاتی مثل معجزه برام پیش میاد که وقتی بهشون فکر میکنم که چرا خدا اینقدر پارتی بازی برام میکنه، یاداون موارد میفتم و شاید هم بیادم میارن. یکی از اون معجزات که بعد از اون برام پیش اومد آشنایی با تعلیمات استاد. یاد آوری این که اینها صحنه هایی هست برای تعلیم ما، خیلی برام موثر بوده و هست…
با عرض سلام و احترام
برای مبارزه با نفس-مبارزه با غرور و تکبر- دنبال کارعملی ای بودم که بتوانم به صورت روزانه,فعالانه و جزء شده به آن عمل کنم. در سایت ایندپت این مطلب را خواندم که برایم خیلی مفید است.
” برای مبارزه با نقطه ضعف غرور و نفس اماره ناشی از آن راههای زیر پیشنهاد میشود:
-در نظر داشتن عیوب خود
– اجتناب از انجام عملی که باعث ارضای غرور میشود
– حقیر و ناچیز تلقی کردن اعمال خود
– تلقین عجز و ناتوانی خود”
مثلا اینکه حواسم باشد حداقل یکبار یا دوبار در روز از خودم صریح یا ضمنی تعریف و تمجید نکنم… خودنمایی نکنم.
کارعملی دیگر میتواند دیدن عیوب خودم به جای عیب دیگران باشد.
همانطور که در آثارالحق آمده است:” بهترین صفت معنوی برای سالک این است که همیشه عیب خود را در آینه قلب ببیند و خود را پائین ترین و گنهکارترین بداند, امان از وقتی که عیب خود را نبیند.”
از متیس عزیز و نظرات آموزنده دوستان متشکرم.
با تشکر از متیس و دوستان که کمک میکنن بهتر مسایل رو درک کنم ، خدا رو برای دادن این نعمت شکر میکنم . من هم تجربه های مشابهی دارم و تنها راه مبارزه با نفس رو در توجه و کمک گرفتن از خدا میدونم . در بیشتر مواقع متوجه تسلط نفس بر خودم هستم اما اگر در اون لحظه بخدا پناه نبرم محاله بتونم مبارزه کنم چه برسه به اینکه بیروز بشم و اعتراف میکنم جدا از خودخواهی و حسادت و غرور ادم سو استفاده گری هستم و از کرم و مهربانی خدا انچنان مطمینم که در اکثر موارد به نفسم اجازه میدم به لذت جویی خودش ادامه بده و در مبارزه کاهلی میکنم . از تک تک دوستان واقعا سپاسگزارم که با نظرات و تجربه هاشون منو راهنمایی میکند .
سلام
تشکر ویژه
سپاسگذارم از مطالب ارزنده
با سلام و تشکر فراوان از مقاله های قشنگتون و اینکه به ما کمک میکنید تا توجه بیشتری داشته باشیم
من مدتهاست که روی خودم کار کردم تا وجودم از کینه و انتقامجویی وحسادت پاک باشه ولی با کسی زندگی میکنم که با وجود خیلی اخلاقیات خوبش خیلی ایراد گیر و کینه ای هست و ناخوداگاه روی خیلی از روابط من و معاشرتهام تاثیر میذاره… و اینکه ناخواسته باید وارد یه جریاناتی بشم خیلی منو اذیت میکنه…خواستم بدونم کسی تجربه مشابه داره که بتونه بهم کمک کنه؟؟
سلام
در پاسخ به دوست عزیز بانو باید عرض کنم من در این موارد سعی میکنم خودمو از نظر احساسی وابسته نزدیکانم نکنم و مواردی که کینه توزی یا ایجاد توقع می کنند روی من تاثیر نگذاره ، به خودم یادآوری می کنم که همسر و فرزندان من فقط کنار من هستند تا زندگی زمینی پرباری درکنار هم داشته باشیم و در کنار اونها و دیگر اسبابی که در این زندگی در اختیارم قرار داده شده خودم رو کاملتر کنم
پس دلیلی ندارم که مثل اونها فکر کنم یا تحت تاثیر اونها احساسی و تحت تاثیر نفس اماره برخورد کنم
عرض سلام و ادب حضور شما عزیزان که با تجربه هاتون بهم انرژی مثبت میدین که بتونم این مرحله رو بگذرونم، شکی در این نیست که یا تنبه، یا عکس العمل، یا مصلحت، یا مرحله، یا درس زندگی، و هر چیز دیگر که خالق یکتا صلاح دونسته برام پیش بیاد و یقین دارم که این بهترین بوده و هست، کامنت قبلی هم حضورتون عرض کردم که از جمله کسانی هستم که علت وقایع رو سعی میکنم در وجود نا پاک خودم جستجو کنم، حتی اگه دقیق پیدا نکنم علت چی بوده این یقین رو دارم که علتها باید در خودم باشه خارج از من چیزی نیست که درکش کنم همیشه علت در وجود خوده شخص هست، با این روش میتونم به خودشناسی برسم و نقاط ضعف رو پیدا کنم، و واقع بین باشم، اما اینم یه واقعیت هست که اینچنین بی مهری در حقم شده ، اما بخاطر اینکه ضربه بیشتری به فکر و معنویتم وارد نشه بخاطر اطاعت امر و قطع افکار منفی سعی کردم فراموش کنم که به لطف خودش داره انجام میشه. بینهایت از شما عزیزان سپاسگذارم برای این همه توجه و انرژی مثبت.
با سلام خدمت همگی.و توفیق رضایت خالق
بانو جان فکر کنم همه کسانی که دارن روی خودشون کار میکنن تا با صحنه سازیهای مختلف کمی به خودشناسی خودشون نزدیکتر بشن با مورد شما دست به گریبان هستن . حالا یا بطور مداوم با کیس مورد نظر زندگی میکنن یا با افراد نزدیک خانواده که کمابیش در ارتباطند .مثلا فرزندان .خود من قبلترها خیلی بیشتر تحت تاثیر این موارد قرار میگرفتم .مثلا اگر اونا از کسی ناراحت میشدند و برای من تعریف میکردن بسیار تاثیر پذیر بودم و همه حق رو به عزیزان خودم میدادم و کینه طرف مقابل در من ایجاد میشد.ولی کم کم بلطف خدا دارم سعی میکنم این تاثیر پذیری رو در خودم کمتر کنم و بیشتر ..حق.. رو در نظر بگیرم.با خدا گفتگو میکنم ازش کمک میخوام که یاریم بدهند واقع بینتر بشوم . کمکم کنند کمتر خودم رو درگیر این مسائل بکنم .من از مشورت با خدا خیلی نیرو و کمک میگیرم .البته درونا خیلی اذیت میشم چون افکار منفی ول کن نیست. در این مواقع موسیقی معنوی گوش میدم .بخودش پناه میبرم . برای هر دو طرف دعا میکنم و همینطور بری خودم که از بدبینی نجات پیدا کنم .تا بتونم بهتر مسائل رو حلاجی کنم .در ضمن یادم هست یک مقاله توی سایت متیس هست به اسم رنگ اجتماع را بخود نگیریم
هست حتما مطالعه ا ون هم میتونه خیلی کمک کننده باشه.ممنونم از پرسش خوبتون
با عرض سلام
من هم مایلم از عزیزان کمک فکری بگیرم. راستش بیست و اندی سال است که دارم با مشکلی دست و پنجه نرم می کنم. مشکلی که در هر دوره ای به شکلی دیگر و با حضور بازیگرانی دیگر بر روی این صحنه ی زندگی تکرار می شود. می دانم نقطه ضعف من در این مشکل مورد هدف قرار گرفته شده است و در عین حال خرابکاری هایی کرده ام که عکس العمل آن ها را دارم می بینم. ولی همه اش این سؤال برایم پیش می آید: یعنی تمام نمی شود؟ به خیال خودم درس آن را گرفته ام ولی باز هم هر بار به نحوی دیگر همان تم اصلی با صحنه آرایی دیگری تکرار می شود. طوری که اعتماد به نفسم تحلیل رفته است و بد تر از همه اینکه در خودم نوعی ناشکری و نا امیدی تشخیص می دهم و به این خاطر خجالت زده ام. به احتمال زیاد این هم از نفسم است ولی راهکارهایی که تا کنون آزموده ام و راه هایی که رفته ام (تلقین، مطالعه و موسیقی معنوی، کار روی صفت توکل و اعتماد به کارساز، سرگرم کردن خود به موضوعات دیگر، شکر گزاری عملی و کلامی…) دیگر کمکم نمی کنند. ممکن است دوستانی که تجربه ی مشترک دارند ایده ای یا راهکاری به من معرفی نمایند؟ ممنون
من هم به نوع خودم شرایطی مشابه به مشکل شما داشتم و دارم. من کاملا از ابعاد مشکل شما آگاه نیستم، ولی چند مورد به نظرم می رسد:
– نفس و نقطه ضعف مورد نظر را درست پیدا نکرده اید(مثلا من سال ها با عصبانیت مبارزه می کردم، بدون اینکه بدونم عصبانیت از غرور و تکبر من سرچشمه گرفته، وقتی متوجه شدم، به لطف کرم بی انتهاشون، و با غرور مبارزه کردم و می کنم و نتیجتا توانستم موفقیت نسبی بهتری بدست بیارم)
– مبارزه فقط در جبهه اینویترو انجام می شود (مثلا من به خود تلقین می کردم غرور بد است، دلم می خواست با این صفت مبارزه کنم، و در فکر و ذکر و عباداتم همیشه خواستار بودم که به من کمک شود که به این سرطان روح دچار نشوم، توکلم هم به خودشون بود) ولی هیچ عمل اینویو ای انجام نمی دادم، لذا نتیجه ای هم نگرفتم، ولی وقتی سعی کردم به صورت این ویو عمل کنم نتیجه ای بهتر حاصل شد (مثلا در روز حداقل ۳ بار وقتی شرایطی پیش اومد که نظری بدم و بقیه به به و چه چه کنند، جلوی خودم رو بگریم – یا وقتی با کسی راجع به موضوعی مخالفت داشتم و اون موضوعی حیاتی نبود، از ابراز نظر خودداری کنم و نظرم را برای خودم نگه دارم یا دیرتر نظرم را ابراز کنم که مطمئن باشم از غرور نیست)
– در مبارزه با نفس خود را هم رقمی حساب می کردم، گویی که همه چیز در ید و اختیار من است. وقتی فهمیدم چقدر حقیر و ضعیف هستم، و اگر او نخواهد یک قدم هم نمی توانم بردارم که هیچ بلکه تمام صفت های بد قبلیم که مثلا رویشان کار کرده بودم بر می گردد بلکه بدتر از روز اول، در مقابل او متواضع تر شدم، فهمیدم اگر در مبارزه حتی موفقیتی کوچک حاصل می شود، این هم از لطف و کرم اوست، اگر نخواهد فردا دوباره روز از نو روزی از نو. من باید شب و روز تلاش کنم، مثل یک کارگر بدون چشمداشت به مزد، که حداقل بدونم در حد خودم کوتاهی در مبارزه با نفس نکردم. مابقی نتیجه رو به او بسپرم. اوست طبیب روح.
مطالعه کتاب رمزگشایی پیام های معنوی خیلی به من در مبارزه با نفس و پیدا کردن مشکلات سر راه (بخصوص اصلاح نیت) کمک کرد. پیشنهاد می کنم، حتی اگر این کتاب روخوندید مجدد بخوانید.
با سلام به متیس عزیز و کاربران گرامى،
نفس اماره مطلبى روزمره است که با آن مرتب در ارتباطم. اونقدر بهش نزدیکم و در او غرقم که نمیبینمش. با این حال او را نمیشناسم و این زنگ خطر ها هر روز در من به صدا در میایند که چه مورد رفتار یا گفتار یا نیتم باز به خیال خودم درست بوده، در صورتیکه کاملا نفسانى عمل کرده ام. به نظرم بزرگ ترین دشمن که به من بدترین بدى ها رو روا دانسته همین نفس اماره در منه.
دوستان عزیز از خواندن این مقاله و کامنت هاتون واقعا لذت بردم چون باعث میشه دشمن اصلى ام را بیشتر حس کنم. دوست عزیز ع. ع. من هم تجربه اى شاید مشابه شما داشتم. سالها مشغول و درگیرش بودم و هنوز هستم. شخص مورد نظرم را بارها در نظرم داشته و دارم و با سعى در فراموشى او، نا خودآگاه و متاسفانه مرتب به او فکرم مشغوله!!!
دشمن اصلى من اما شخص نیست. او در خود منه. او نفس منه. اگر طى این سالها به جاى فکر کردن به یک شخص که به من بدى کرده، به نفس و ترفندهاش فکر کرده بودم، حتما در سیر کمالم بسیار جلو میبودم. افسوس از اتلاف وقت به موضوعات و اشخاص و حوادث بى ارزشى که من با آنها درگیرم و امور مهمى که از نظر و فکرم دور هستند. نظر به اینکه وقت من موقت است و این زندگى فقط سناریویى است براى پیشرفت و یادگیرى من، پس باید طرز فکر و زندگى ام را کاملا جهت دیگرى بدهم. در واقع ضرورت ها یم را یکبار دیگر چک کنم و مرتب کنم.
ممنون
=بانو جان نشانه پیشرفت معنوی این است:
شخص علت هر چیز را در خود جستجو می کند نه بیرون از خود.
اول به خودم یادآوری می کنم.
سپاسگزارم
با سلام وتشکر فراوان از متیس عزیز و همراهان گرامی
مثال هابی که در مورد بروزات نفس اماره داده بودند، بسیار برای من آموزنده بود.متوجه شدم اگر میخواهیم نقاط ضعف خود و نفس اماره هابی که از آنها منشأ میگیرد بیشتر بشناسیم باید به کنش و واکنش های جزیی خود توجه کنیم، یعنی این کنش و واکنش ها درست مانند کلید راهنما برای خود شناسی ماست.
با سلام خدمت همگی.
می خواستم تجربه خودم را در مورد کامنت شماره ۹برای دوست عزیز شماره ۳۳ بگو یم. من هم موردی دارم که حدود ده سالی است دارم با ان دسته وپنجه نرم می کنم. چون موردی است که اصلا وابدا مورد نظر نفس اماره ام نیست. و هر دفعه برای دور شدن از ان راه های زیادی و روش های مختلفی را نفسم در اختیارم قرار می دهد. البته برای مبارزه با ان تنها راهی که می تواند کمکم کند این است که به او می گویم من که نمی دانم چی برایم خوب است و چی بد فقط تو می دانی به همین خاطر تمام راه های نفس پسند را می روم ولی نتیجه را به او می سپارم. مدتی ارامم می کند ، ولی دوباره چند وقت دیگر همان بروزات طغیان نفس شروع می شود گاهی خیلی خسته می شوم ، ولی ایندفعه که دوباره برایم پیش امد دیدم که همین است وفقط من باید مبارزه ام را بکنم وچاره دیگری ندارم تمام اقدامات ظاهری ام را می کنم ولی نتیجه را به می سپارم تا او برایم چه بخواهد. ویک عامل دیگری که به من کمک می کند این است که سالها قبل چنین مورد مشابهی برایم پیش امده بود وباتمام مبارزهام برای رهای از ان فقط او بود که همه چیز را عوض کرد.
با سلام و تشکر از متیس گرامی و دوستان عزیز
دوست عزیز “۹”
می گویید مدت ۲۱ سال است که یک سناریو با اشکال مختلف برای شما تکرار میشود. به نظر حقیر شما شخص خوشبختی هستید زیرا پیداست یکتا شما را زیر نظر دارد و میخواهد شما به هر نحوی شده این واحد درسی خاص را پاس کنید، در این صورت نا امیدی و از دست دادن اعتماد به نفس برای چیست؟ آیا این سعادت کوچکی است که یکتا این چنین مراقب احوال کسی باشد و با وچود شکست های پیاپی او را به حال خود رها نکند؟ دوست عزیز، زمانی میتوانیم مطمئن باشیم درس را فهمیده و عمل کردهایم که یک سناریو مدام تکرار نشود. پس بسیار خداوند را شکر کنید و بسیار از این لحاظ که زیر نظر او هستید و برایش مهم هستید بر خود ببالید و با روحیهای قوی و ارادهای محکم و با یاری خواستن از خودش به مبارزه با آنچه برایتان مانع ایجاد کرده بپردازید، بی شک موفق خواهید شد و وقتی به گذشته فکر کنید خواهید دید موضوع آنقدرها هم که فکر میکردید بزرگ نبوده.
با آرزوی موفقیت شما
دوست عزیز از پاسخ تان نهایت امتنان را دارم. در این روزهای سرد، گرمایی بود خیرخواهانه که چسبید. راستش به نظرم دیدتان به مشکل من بسیار جالب و پر از شور معنوی بود. گاهی از خودم می پرسم شور و حرارت معنوی ام کجاست، چقدر با ترس و لرز خداپرستی می کنم. اگر بتوانم مثل شما به قضیه نگاه کنم ماجرا مسیر دیگری می یابد. ممنونم از شما و سعی خواهم کرد دیدم را به این موضوع عوض کنم. امروز در سؤال و جواب ایندپت نکته ای به نظرم رسید که خیلی کمکم کرد. یقینا به دوستان دیگر هم کمک کرده است. اگر وظایفمان را درست انجام دهیم، حق آن را ایجاد می کنیم یکتا نظر خود را بر ما بیفکند و در زندگی مان به نفع مان دخالت کند. اگر به او توجه نکنیم او هم بنا بر قانون علیت به ما توجه نمی کند و ما دچار جبر علیت می شویم. فکر کردم خیلی اوقات قرار است از نظر علی (جبر علی) اتفاقی برایمان بیفتد که برای اگوی مان شیرین است، ولی عملی هم کرده ایم که ایجاب می کند یکتا در زندگی مان دخالت کند. دخالت او به شکل سناریویی اتفاق می افتد که به مذاق اگوی ما چندان خوش نمی آید (مثل مورد من). ولی در حقیقت دخالت یکتا در جهت خیر و صلاح من است. موضوع این است که من خود صلاح خویشتن نمی دانم و نمی شناسم.
ممنون از دوستان
با سلام،تا در قیدحیات هستیم نفس وجود دارد،به نظرم نباید این فکر را در خود پرورش دهیم که یک روزبیایدکه من نفس نداشته باشم، این حالت درست مانند کارمندی است که برود سرکار وببیندهیچ کاری برای انجام روی میزش نیست،لذا بایدقدرنفس هاییکه درخود شناختیم بدانیم، مدام با آنها مبارزه کنیم تا بتدریج دراثر مبارزاتمان پادزهر آن در ما ایجاد شود ،مهم مبارزه است، وقتی نفس نباشد مبارزه معنی ندارد.
ba salam va tashakor az metis aziz va hameh dostan soalha va javabha besyar mofid va ghbele dark bod ba komake ykta bishtar say mikonm .
بعد از شنیدن نباید لحظه اى وقت تلف کرد چه مادى وچه معنوى . تصمیم جدى گرفتم که به ان عمل کنم . ..
دوستى دارم که خانمى بسیار متین و موقر است گاهى با هم نهار میخوریم. دو کتاب بى محتوا بمن داده بودند که به ایشان برگرداندم. نظرم را خواستند حقیقت را گفتم ، کتاب رمان بمن پیشنهاد کردند
ناگهان مثل دیوانه ها پرخاشکردم که من وقت ندارم آنقدر کتاب وکار دارم که حد ندارد أصلا کتاب نمیخواهم .
سکوت ایشان نشان دل شکسته شان بود و من متوجه رفتار بدم شدم
چند روز بعد در حالى که مشغول مرتب کردن کتابها بودم از بالاى صندلى پرت شدم و به بیمارستان منتقل شدم تا بیست روز حتى مناجات را هم نمیتوانستم بخوانم ( بر اثر داروها و مرفین)
خیلى به این موضوع فکر کردم. هجوم درسهاى بسیاری را بر سر و روى خود حس میکردم بیشتر لطف خدا را ومهربانیهایش را وچه تنبیه اثر دل شکستن ایشان را
هنوز هم بحال عادى بر نگشته ام دچار بی حالى بدى هستم ایا راهنمایى برایم دارید
سلام با تشکر ازمتیس و دوستان چقدر راهکارهای سودمند و دلگرم گننده .
دوست عزیز A چقدر یکتا دوستتان دارد که فورا عکس العمل دل شکنی را دیده اید. به نظرم شکستن دل حق الناس است و بارها گفته شده بهتر است در همین دنیا عکس العمل حق الناس را ببینیم تا در دنیای دیگر. یاد گفتار استاد افتادم (۱۷۰۹ آح ۱) که فرمودند در سن یازده دوازده سالگی کبوتری را به مدت شش ساعتی زندانی کرده بودند و به این علت و در راستای عکس العمل آن کار در پنجاه سالگی به واسطه ی یک سوء تفاهم می بایستی ۶ ساعت در اداره آگاهی تحت نظر می بودند.
با عرض سلام و تشکر از گردانندگان عزیز متیس و مطالب دوستان
پس از خواندن نظرات دوستان متوجه شدم اکثرا شبیه من، از برخی اطرافیان آزرده شده اند. انگار واحد درسی عمومی است. درد این زخم درازمدت عمیق روانی بمن می گفت: نیاز به رسیدگی دارم.
نفس اماره هم با قوانین خاص خودش در این میان عنان بدست، با چرخه دایمی فکر “حق با من است” ذهنم را اسیر کرده بود.
حرف های نفس معلوم است و هر سالکی آن را می شناسد چون اثرش را می بیند. نفس اثرش را مثل سم داخل روان بشر می کند. امان از دلیلش! هیچ قاضی ای از عهده جواب دادن به نفس بر نمی آید (ملک جان نعمتی ص۱۵۰).
به لطف الهی، زمان اوج ناراحتی، با تعالیم راهگشای استاد الهی آشنا شدم میفرمایند: وضع فعلی هرکس نتیجه زندگیهای گذشته اوست. سرنوشت هرکس بسته به امتیازاتی است که شخصا زحمت کشیده و بدست آورده است(پروفسور الهی راه کمال ص۷۱). جسم محیط کودکی به فراخور آنچه که در طول زندگی های قبلی کسب کرده و متناسب با آنجه در زمینه تعلیمات می باید فراگیرد برایش تعیین می شود بنابراین انسان در تعیین شرایط خود سهیم است (رک ص۶۷). نتیجه عمل ما ثروت یا فقر، افتخار یا حقارت، زندگی زناشویی موفق یا ناموفق، احساس خوشبختی یا بدبختی شادی یا غم و …است. بسیار مهم است که انسان به این تبعات اعمال خود توجه کند (رک ص۱۲۳). انسان چه در این دنیا چه در آن دنیا همواره همان می درود که کاشته است (رک ص۱۰۶).
فهمیدم نقش اصلی در این تاتر بعهده من بوده است.
هر چه برایمان پیش بیاید باید از آن درس بگیریم ( ملک جان نعمتی ص۱۳۳). اگر کسی خوشبخت است علتی دارد و کسی که بدبخت هست علتی دارد. آنکه خوشبخت است، علت و سبب را یافته و راه درست را انتخاب کرده است(آح ج۲)
قدم دوم این بود که مشکل آنالیز کنم. به کدام یک از علایم توجه نکردم؟ چه چیزی را رعایت نکردم؟ کدام نکته را از اطرافیان ندید گرفتم؟ وارد خیابان اشتباه شدم که حالا هم باید عواقب را ببینم و هم دنده عقب بگیرم و برگردم.
قدم سوم پس از اینکه اشتباهات گذشته را مشخص کردم، روی صفاتی که موجب عواقب آنچنانی شد، کار کردم. خدای مهربان هم با علایمی مسیرم را روشن تر می ساخت.
اگر انسان دقت کند، همواره می تواند از روی نشانه هاییکه غالبا بازتاب اعمالش هست، درستی یا نادرستی مسیرش را دریابد (رک ص۱۱۸)
نکته امیدوار کننده اینکه کوچکترین کار ما را حساب می کنند: چه بسا تنها انجام یک عمل مثبت تمام گذشته را جبران کند (رک ص۸۳).
در انتها نکته جالب دیگری که در زندگی دیدم این است که هیچکدام از وقایعی که از نظرم نامطلوب بود، اثر منفی در زندگیم نگذاشت جون به لطف وجود تعالبم الهی، اشتباهاتم را دریافتم و با تکرار نکردن شان، موفعیت های رنج آور، پیش نیامد.
اغلب حوادثی که به نظر ناگوار می آیند، در واقع موهبت هایی هستند که تزکیه و تربیت روحی انسان را در بردارند ( رک ص۱۰۷). حالا آن آدمها با همان اخلاقهای سابق خودشان هستند ولی اثر منفی بر من ندارند به حمد ا…
با سلام و تشکر بسیاد زیاد از شما دست اندرکاران محترم .بسیار از این وبلاگ می اموزم و خدارو سپاسگزارم. اینجاجایی است که احساس میکنممیتوانم از تعالیم خدا و تجربیات دوستانم استفاده ببرم.بدون اغراق میگویم از اشنایی با این سایت خیلی خوشحالم و تقریبا زیاد به متیس مراجعه میکنم . خسته نباشید .
با سلام و عرض ادب.
دوست خوب و عزیزA. انشالا که بزودی بهبودی حاصل میشه.
افرین بشما که علت سانحه ای که دیدید متوجه شدین و علت ر.و تقصیر عواملی دیگری نگذاشتید
اتفاقی است که افتاده و چاره دلشکستن هم دل بدست اوردن طرف مقابل هست.
استاد تاکید فراوان در مورد دل بدست اوردن میکنند. در اثار الحق چاپ پنجم گ۱۵۵۶ گفتاری هست به این مضمون که حضرت حاج نعمت برای نورعلی کوچک پیغام میفرستن تا دل ان پیرزن را که شکستی .رضایتش را جلب نکنی تو را نخواهم بخشید. حالا شما هم هر طور که خودتون صلاح میدونید سعی کنید دل دوستتون رو بدست بیاورید. در واقع هر چه بیشتر بتونید دلشو شاد کتید . دل خدا رو شاد کردید
سلام
در پاسخ به A : اصلا نمیتوان اظهار نظر کرد که چرا این اتفاق برای شما افتاده ،خودتان با کمک یکتا باید بگردید ببینید این اتفاق آیا عکس العمل کاری بوده ؟ یا خیر و مصلحتی برای شما در این اتفاق ناخوشایند بوده است .اما در مورد رفتارتان با دوستتان، همانطور که خودتان هم احساس کردید، به نظر من هم در شأن کسی که باید روی خود کار کند نبوده .من خودم هم بارها بارها در مقابل مواردی که خوشم نمیاید عکس العمل های اینچنینی نشان داده ام و چه بسا که دیگران را هم از خود رنجانده و ایجاد حق الناس برای خود کرده ام .برای مبارزه با این حالت برای خود تمرین گذاشتم قبل از نشان دادن عکس العمل در مقابل مواردی که برخلاف میلم است، سریع اقدام نکنم وله نحوی پاسخگویی را برای زمانی دیگر بگذارم ، حال به چه صورت ؟ بستگی به شرایط دارد ،مثلا خودم را به آن راه بزنم، طوری که اصلا صحبت او را نشنیدم ،یا مثلا با خود بگویم بعد از خوردن غذا جوابش را میدهم و در این مدت به مسئله فکر کنم و… خلاصه همیشه فکر کردن به جوانب و تأثیر اعمالمان میتواند راهکار خوبی برای صحیح تر عمل کردن باشد.
س با سلام و تشکر از متیس عزیز چه را هکارهای موثری خدا را شکر و سپاس از این نعمت الهی . گ ۷۲ از کتاب بر گزیده بگوییم خدایا آنچه صلاح است همه چیزمان تامین می شود. صلاح در این است که خود را به او واگذار کنیم تا نفع دنیا داشته باشیم و هم نفع آخرت .
دریا گ
دوست عزیز A
شخصی که تقصیر کند و بفهمد و بداند که فلان تنبیهش بخاطر فلان گناه بوده آدم سعادتمندیست و علامت اینست که از نظر پروردگار دور نشده است. وای بحال کسی که گناه کند و تنبیه نشود و نداند . چون او آنقدر دور شده که از نظر خداوند کنار مانده و دارد به قهقرا میرود .درویشی بود میگفت چند وقت است مولا مرا تنبیه نکرده ، میترسم از چشم او دور مانده باشم زیرا آنقدر خوب نبوده ام که تنبیه نشوم. اثارالحق جلد ۲ گفتار ۷۲
سلام به دوستان
در جواب دوستA, به نظرم یکی از صحیحترین کارها در این زمان “شکرگزاری” است. اینکه زیر نظر و نگاه او هستیم و اشتباهاتمان با صدمه ای از روحمان پاک شود خیلی شکر دارد. من هم بدون دلیل ظاهری پایم گرفته است. واقعا تعجب کردم که بدون ورزش اشتباهی یا کاری پایم گرفته است. وقتی فکر کردم دیدم چند روز پیش ناشکری کرده بودم. البته بعدش پشیمان شدم و به درگاه او ابراز شرمندگی کردم ولی با خودم فکر کردم شاید علت معنوی این درد, همان بوده باشد و او از روی کرمش بدینوسیله میخواهد اثر بد ناشکری را از روحم پاک کند.
اگر بتوانیم با کسی که با او بد صحبت کرده ایم هم تماسی بگیریم و صادقانه عذرخواهی کنیم و برایش بگوییم که عصبانیتمان به دلیل نگرانی عمیق درونی ای است که نسبت به عملکرد خودمان و کارهای به تعویق افتاده مان داریم, شاید او هم از روی حس همدردی ما را ببخشد و این حق الناس پاک شود. قبل از تماس با او هم به نظرم از خدا استمداد بطلبیم تا کمکمان کند گفتار و رفتارمان با دوستمان به نحوی باشد که او ما را ببخشد… در واقع استمداد بطلبیم تا سناریو را با لطف و کرم خودش جلو ببرد…
امیدوارم همگی مدفق باشیم
باسلام و تشکر از متیس و دوستان. تجربه ای دارم درصورت امکان دوستان یاری نمایند تا عملکرد صیحیح داشته باشم .
چندوقت پیش شخصی را خیلی یاری و همراهی کردیم چند روزی همسرم بیمار بود و آنها سراغی از ما نگرفتند بعد از کلنجار زیاد با خودم گفتم نکنه نفس از راه توقع وارد شده و هی منو عصبانی کرده و میگه تو حقوق و ظایفت را انجام دادی حقت بشناس . این جمله به ذهنم آمد یار تو را دارم اغیار نمی خواهم .
من به یاد این گفتار افتادم که فرمودند “اگر انسان نیکی را به خاطر رضایت خدا کرد و انتظاری نداشت، خدا راهنماییهاش می کند، اجرش محفوظ است و آنچه هم از دنیا و آخرت مصلحتش باشد برایش فراهم میکند. اما اگر انتظار دنیوی داشت، خداوند درمقابل اجرش دنیا به او میدهد، ولی در آخرت نصیبی ندارد.”
یا این گفتار که “محبت اگر به کسی میکنید کریمانه باشد.”
به همین دلیل شاید باید حتی خوشحال باشیم که اگر کار نیکی هم کردیم، اجرمان در آن دنیا محفوظ مانده.
مطلب بسیار خوبی بود
جوابها خیلی عالی وپخته گفته میشود…با سپاس
دوست عزیز، سوزى م،
من هم إز أین موارد برایم پیش آمده ولى ، خیلى وقتها ، وقتى دقت مى کنم ، مى بینم که خودم هم به علت مشغله زندگى و خودخواهى فراوان، کمتر به فکر کمک به دوستانم هستم.
مواقع زیادى پیش آمده که دوستانم احتیاج به کمک داشته اند و من آنها را فراموش کرده ام،
پس چه توقعى إز سایرین دارم؟ من که خودم هم بارها و بارها، دوستانم را در گرفتارى هایشان، به فراموشى سپرده ام، منتها، اکثراً، متوجه رفتار خودخواهانه خود نبوده أم . دوستانم هم ناراحتى شان را به من ابراز نکرده اند و إز رفتار من گله و شکایتى نکردند و بروى من نیاوردند.
البته، شما که انسان شریفى هستید و نسبت به دوستانتان محبت کرده اید، شاید أین جمله اى که در ایندپت و یکى إز کتب خواندم برایتان جالب باشد:
پیامد نوعدوستى، قدر نشناسى است و اگر ما با این مکانیزم آشنا باشیم، إز قدرنشناسى دیگران ناراحت نمى شویم چون نیکى را براى رضایت خدا انجام داده ایم
سوزى عزیز،
چقدر عالى است که شما اینقدر نسبت به احوالات درون خود آگاه هستید و در پى مطالعه بر اعمال و افکار خود. خوشا به سعادتتان.
مطالبى که دوستان گفتند، همه درست است. ضمناً، من در مواقعى که رفتار نادرستى مى بینم، اول به خودم میگم:
– آیا تا کنون، خودت، همین عمل را نسبت به کسى انجام نداده اى ؟شاید، در این زندگى و شاید در زندگى هاى گذشته . در هر صورت، این شخص، آینه اى شده براى پیدا کردن عیب خودم
– در مرحله دوم، میگم : حالا که فکر مى کنى که هیچوقت این عیب را نداشته اى، سعى کن هرگز، این عیب را پیدا نکنى