نفس اماره در منظومۀ شیخ عطار نیشابوری

5 دسامبر, 2018
 
 
نفس اماره

(نفس اماره در منظومۀ شیخ عطار نیشابوری)۱
 

نفس اماره از غرایز و طبیعت حیوانی سرچشمه می‌گیرد و منشأ هوا و هوس نفسانی می‌باشد. پیروی از آن انسان را از راه خدا دور کرده و به سوی قهقرا می‌کشاند۲. تا زمانی‌که روح ملکوتی به میزانی از پختگی نرسد انسان نمی‌تواند به وجود نفس اماره در خود پی‌ببرد. زیرا نفس اماره برای غافل کردن انسان به ترفندهای گوناگون متوسل می‌شود که دائماً با رهنمودهای عقل سلیم مخالفت می‌کند.

انسان تنها با مبارزه با نفس اماره می‌تواند در مسیر کمال معنوی پیشرفت کند. «منظور از مبارزه با نفس اماره این نیست که نفس را به طریقۀ ضعیف کردن جسم ضعیف کند… باید جسم را قوی داشت منتها ارادۀ روح را بر نفس مسلط کرد به طوری که بتواند طبق رضای خدا رفتار کند.»۳ مبارزه با نفس اماره کاری است مداوم و دراز مدت. زیرا نفس اماره با فعالیت بی‌وقفه سعی می‌کند انسان را از هدف اصلی خود غافل کند. « بنابراین اگر سالک در مقابل یک امری در خود میلی احساس کرد نباید مأیوس شود. زیرا این میل در او گذاشته شده که با آن مبارزه کند و به کمال برسد اما اگر به خواهش نفس تسلیم شد و آن میل خلاف را عملی کرد آن وقت تسلیم نفس اماره شده است. راه سلوک بسیار طولانی است باید آن قدر با نفس اماره مبارزه کند تا تنفر ذاتی نسبت به بدی‌ها پیدا کند.»۴

شیخ عطار در داستان زیر به دشمن درونی انسان، یعنی نفس اماره پرداخته است. در این داستان گفتگوی میان هدهد و یک پرندۀ دیگر، بخشی از مباحثی است که موضوع اصلی منظومۀ منطق‌الطیر را تشکیل می‌دهد. هدهد، در نقش راهنمای معنوی، به پرندگان پیشنهاد می‌کند به جستجوی اصل خود یا پادشاه جمیع پرندگان یعنی سیمرغ بروند. همگی با اشتیاق استقبال می‌کنند. اما همین که متوجه می‌شوند راه بسیار سخت و طولانی است، به بهانه‌های مختلف می‌خواهند از طی این مسیر دشوار شانه خالی کنند. برای گروهی این بهانه‌ها ماهیت «دنیوی»دارند (وابستگی‌های مادی دنیوی)؛ و برای گروهی دیگر ماهیت «معنوی» ( حیله‌های زیرکانه نفس با استفاده از استدلال‌های شبه معنوی).۵

به نظر می‌رسد پرندۀ مورد بحث در این داستان به میزانی از خودشناسی رسیده است، زیرا در وجود«خود» به «دشمن درونی» یعنی نفس اماره اشاره می‌کند. مشکل او این است که نمی‌داند چگونه با آن مبارزه کند. حتی به نظر می‌رسد که با آگاهی از قدرت نفس اماره و ضعف خود در مقابل آن، در حال منصرف شدن از ادامه راه است. هدهد، به عنوان یک راهنما، سعی می‌کند این حیلۀ زیرکانه نفس را خنثی کند و به رهرو بیاموزد که باید دائماً با این حیوان درون مبارزه کند، آن را آن طور که هست بشناسد، به فرمان او گوش ندهد، با حیله‌های او آشنا شود و دریابد که تسلیم وسوسه‌های نفس شدن، مانند زندگی در جهنم است.

 
صد هزاران دل بمُرد از غم همی
                    وین سگ کافر نمی‌میرد دَمی

 

نفس اماره ،‌این سگ نافرمان، که در هر قدم کمین کرده،‌ انرژی روانی پُرتوانی است که از فعالیت نقاط ضعف صفاتی‌مان تشکیل شده و فعالانه ما را به حرکت در مسیر خلاف سیرکمال معنوی ترغیب می‌کند. او حیله‌گر است، و موذیانه ما را به انجام کارهایی وامی‌دارد که خوشایند ایگو هستند. … او می‌تواند به اَشکال مختلف ظاهر شود و با تقویت انگیزش‌های نامشروع،‌ اختلالات صفاتی را در ما پرورش دهد.

ما به این نیروی منفی که در وجودمان ایجاد می‌شود، دائماً اجازه می‌دهیم اختیارمان را در دست بگیرد. او ما را زیر فشار می‌گذارد تا حقوق خود و به خصوص حقوق دیگران را پایمال کنیم. پرخاشجو، خرده‌گیر، حسود، متقلب و … باشیم. می‌دانیم که اگر با این سگ نافرمان مخالفت نکنیم و خود را به دست طبیعت حیوانی‌مان بسپاریم، او قوی‌تر می‌شود و تمام وجودمان را می‌گیرد و روح را کم‌کم خفه می‌کند… و در این صورت است که انسانیت خود را نیز از دست می‌دهیم. نفس اماره هیچگاه آرام نمی‌گیرد، بنابراین بی‌وقفه باید با آن مبارزه کرد و با اراده‌ بر انگیزش‌های آن غلبه کرد.

برای شروع چنین کاری لازم است لیستی از نقاط ضعف‌ صفاتی‌مان تهیه کنیم. در ابتدا باید روی نقاط ضعف‌مان تأمل کنیم. در اینجا تعدادی تمرین برای شناخت و ارزیابی بروزات نفس اماره ارائه می‌شود و در ادامۀ آن می‌توان با عقل و اراده برنامه‌ای عملی برای مبارزه تهیه کرد. بدین ترتیب کم‌کم موفق می‌شویم فعالیت‌ها و اثرات منفی آن را محدود کنیم. باید در نظر داشت که این کار مبارزه‌ایست طولانی و اگر منتظر نتایج فوری باشیم ممکن است در بین راه مانند پرنده مورد اشارۀ شیخ عطار دلسرد شویم و از ادامه مسیر شانه خالی کنیم.

عطار در شعر زیر دشمن‌ درونی‌مان، یعنی نفس اماره را چنین توصیف می‌کند:

 
دیگری گفتش که نفسم دشمن است
                    چون روم ره زانک همره رهزنست
نفس سگ هرگز نشد فرمانبرم
                    من ندانم تا زدستش جان برم

در عجایب مانده‌ام زین بی‌وفا
                    تا چرا می‌اوفتد در آشنا
گفت ای سگ در جوالت کرده خوش
                    هم‌چو خاکی پای مالت کرده خوش
نفس تو هم احول و هم اعورست
                    هم سگ و هم کاهل و هم کافرست
گر کسی بستایدت اما دروغ
                    از دروغی نفس تو گیرد فروغ

بود در اول همه بی‌حاصلی
                    کودکی و بی‌دلی و غافلی

بود در آخر که پیری بود کار
                    جان خرف،‌ درمانده تن گشته نزار
با چنین عمری به جهل آراسته
                    کی شود این نفس سگ پیراسته
چون ز اول تا به آخر غافلیست
                    حاصل ما لاجرم بی‌حاصلیست

سوالات
‌به تمام سوالات باید در یک نشست پاسخ داده شود.
attar-survey5

**************************************

۱ – از مجموعه درس‌های منطق‌الطیر. برگرفته از سایت ای‌استاد الهی
۲ – ب ح ص ۳۷۳
۳ – آح۲ ص ۲۲۲
۴ – همان
۵ – نفس اماره، اگر نتواند در امور دنیوی آدم را گمراه کند در امور اخروی دخالت می‌کند و انسان را فریب می‌دهد. مثلا در مورد دیدن چیزهای ماوراالطبیعه وغیره، آح۱ گ ۱۲۸