پادزهری برای عصبانیت (١)
موضوع عصبانیت که در این مقاله مورد بررسی قرار گرفته، حالت برافروختگیای نیست که گاهی با آن مواجه میشویم بلکه نیروی مخربی است که میتواند باعث از هم پاشیدگی یک زندگی شود و کانون خانوادگی را نابود کند. چنین عصبانیتی حتی اگر با عکسالعمل بیرونی همراه نباشد، موجب افسردگی و افکار تیره و نگران کننده در شخص میشود. اگر هم آن را نادیده بگیریم و حتی برای مدتی تحملش کنیم، بالاخره وقتی با خستگی توأم شود آن را روی دیگران خالی می کنیم و پیامدهایش نیز خارج از اختیار فرد است. حال چطور میتوان از این دور منفی خارج شد؟ چطور میتوان عمل مؤثری را شروع کرد. عملی که قدم به قدم و مرحله به مرحله امکان مبارزه با این عیب صفاتی را میسر کند؟ این مقاله که حاصل یک تجربه شخصی است ما را در چنین مبارزه ای وارد می کند. مرحلۀ اول بررسی موقعیت، تشخیص مراحل حساس و فرایندهای روانی در ارتباط با دیگران و نهایتا پایه گذاری یک برنامه عملی یا یک استراتژی شخصی است. حال ببینیم این برنامه عملی برای ریشه کن کردن این مشکل کافی است؟
حالت عصبانیت در من هنگامی شروع شدکه بچه دار شدم و میبایست هنر تربیت بچه را یاد بگیرم . از همان موقع کار روی کنترل عصبانیت را شروع کردم ولی آن را به صورت پراکنده و بدون رسیدن به نتایج قطعی انجام میدادم. یعنی چندین بار یک برنامۀ مبارزه با عصبانیت برای خودم درست کردم ولی این برنامه فقط شامل تهیه کردن یک جدول بود که در موارد موفقیت یعنی فرو دادن خشم یا داد نزدن سر بچههایم به خودم امتیاز میدادم. اما چون این برنامه را بدون تفکر عمیق تهیه کرده بودم از آن چیزی یاد نگرفته بودم و نتایج آن نیز در طول زمان محدود و ناچیز بود.
وقتی تصمیم گرفتم با این عیب دائماً و به طور جدی مبارزه کنم مدتی طول کشید تا روش درستی را پیدا کنم. این مرحله حدود دو هفته طول کشید و در این مدت خود را مجبور به تفکر “مدام” در مورد این موضوع کردم. در حال رانندگی، هنگام ظرف شستن، موقع گوش دادن به موسیقی معنوی وهمچنین در درگیریهای شدید با نزدیکانم از هر فرصتی از “چراها ” و “چطورها” برای مبارزه با عصبانیت استفاده کردم. البته ابتدا برایم مبهم بود ولی کم کم گستردگی این مشکل را در درون خود مشاهده کردم و این مرحلۀ اول مرا به چند نتیجه رساند.
١ ـ با نگاه دقیق به رفتارم متوجه میشوم که در درجۀ اول با اعضای خانوادهام و آن هم به ترتیب زیر عصبانی میشوم: بچهها، همسر، پدر و مادر، دیگر اعضای فامیل، و در درجۀ دوم با دوستان و بعد با آشنایان و همکاران اداری. البته دلیل اینکه در ارتباط با آشنایان کمتر عصبانی میشوم این نیست که می توانم بر احساساتم غلبه کنم بلکه رعایت آداب معاشرت در اجتماع یا حفظ ادب و نزاکت جزو تربیت خانوادگیام است و مانع از نشان دادن عصبانیت در مقابل آنها میشود. در نتیجه میتوان دورنا خیلی عصبانی بود ولی آن را در مقابل بعضی افراد ابراز نکرد.
٢ ـ دیگر اینکه به طور وضوح عواقب بد عصبانیت را روی خود و دیگران احساس میکنم : خستگی جسمی (به خصوص بعد از عصبانی شدن)، گرفتگی حنجره، خستگی روانی که تا حد افسردگی پیش میرود، رابطۀ ناخوشایند با بچههایم که دیگر داد و فریادهایم رویشان اثری ندارد، با همسرم، و تا حدودی نیز با دیگر اعضای خانوادهام.
٣ ـ از طریق تجربهها و شکستهای گذشتهام میتوانم عکسالعملهای ناشی از عصبانیت را در خودم شناسایی کنم. ولی باید اذعان کنم که نمیدانم چرا مبارزه با این مسئله اینقدر برایم سخت است. ولی تمام نشانهها به چیزی که آن را نقطه ضعف مینامیم اشاره دارند.
پس باید جرأت کنم و وارد میدان عمل شوم، ضمن اینکه در این فرایند نباید فراموش کنم که از خدا کمک بخواهم:
“برای درمان یک اختلال کار کردی در ارگانیزم معنوی، ابتدا باید اختلال را تشخیص داد. لازمه تشخیص، شناخت علایم و تعبیر درست آنهاست؛ سپس باید در پی درمان مناسب بود”( طب روح)
در موقعیت من تشخیص بیماری ساده است چون علائم مرض به وضوح دیده میشود: با عصبانیت صحبت کردن، حرفهای نیش دار زدن، بد اخلاقی، لحن ناهنجار، احتراز از کارهای خوشایند، ناراحتی دائم. در ضمن باید یک روش درمان مناسب نیز در پیش گرفت و این کمی مشکل است.
برای شروع تصمیم گرفتم در ارزیابی(بیلان) آخر شب که تا آن موقع دنبال میکردم قسمتی را به طور خاص به عصبانیت اختصاص دهم، قسمتی که حتما میبایست ضربدر بزنم حتی اگر چیزی برای گفتن نداشته باشم. در ضمن قبل از پر کردن ارزیابی اجازه خوابیدن ندارم.
مرحله ١ : آنالیز فعالانه
هر شب خود را مقید میکنم در دفترچه یادداشتی که برای ارزیابی خریدهام موارد عصبانیت را یادداشت کنم. بدین ترتیب بعد از چند هفته خواهم فهمید در چه شرایطی، با چه کسی و به چه علتی عصبانی میشوم.
پس هر شب موارد مکرر عصبانیت را یادداشت میکنم:
• از دست بچهها عصبانی شدم،
• سر پسرم داد زدم،
• با دخترم مشاجره کردم،
• مشکل با اشخاص دیگر،
• حالت عصبانیت به طور واضح خود را نشان نداد،
• ارزیابی را با بیمیلی یا با عصبانیت انجام دادم،
• عصبانیت به صورت ممانعت از انجام کار بروز کرد،
• بد خلقی،
• غیبت کردن …
هنگام مرور یادداشتهایم از عکسالعمل شدید خودم در مقابل کسانی که باعث عصبانیتم شدهاند تعجب میکنم. مثلا وقتی از دست کسی عصبانی هستم برای خودم سناریوهای خیالی درست میکنم (حتی گاهی در خواب) تا اشتباهاتش را از اول تا آخر به رخش بکشم و با حرفهای تند خوردش کنم. جزئیات اتفاقات را نیز یادداشت میکنم و با تعجب متوجه میشوم که هیچوقت برای مسائل مهم عصبانی نمیشوم بلکه چیزهای جزئی زندگی روزمره مرا عصبانی میکنند : چرا این بچه ها چیزهای خودشان را جمع و جور نمیکنند؟ چرا با هم دعوایشان میشود؟ چرا به من کمک نمیکنند؟ چرا چیزها را خراب میکنند؟ چرا به حرفم گوش نمیکنند؟ چرا سر وقت آماده نمیشوند؟ … بهطور خلاصه وقتی بیلان را بررسی میکنم میبینم موقعی عصبانی میشوم که کسانی را که فکر میکنم باید تحت فرمان من باشند (بچه ها یا دیگران) کاری را که من تصمیم گرفتهام انجام نمیدهند. در واقع از اینکه نمیتوانم آنها را کنترل کنم احساس ناتوانی کرده و بی اختیار از جا در میروم. مثلا شب وقتی میبینم هیچکس کفشهایش را سرجایش نگذاشته سر همه داد میزنم و میگویم هیچوقت نمیتوانید قدمی برای راحتی کار من بردارید….
در چنین مواردی که زیاد هم پیش میآید نفس در من به صورت زیر عمل خود را توجیه میکند:
• واقعا کارشان اشتباه است،
• چقدر اشتباه میکنند که به من کمک نمیکنند و مرا خدمتکار خود حساب کردهاند،
• حداقل باید به من احترام بگذارند،
• نظم و ترتیب خود جزء اصول معنوی است. پس حق دارم عصبانی شوم،
• رفتار من یک عکس العمل عادی است. چندین بار هم بهشان تذکر دادهام، رفتارشان دیگر از حد تحمل من خارج است!
در عین حال سعی میکنم دلائلی را که عقل در رد این توجیهات نفس ارائه میدهد پیدا کنم. البته این دلائل در لحظاتی که نفس حمله میکند بگوش نمیرسند اما میتوان آنها را در آرامش بیلان شبانه بهتر متوجه شد.
• اولا خشم بیهوده است چون به من ضرر میزند و تأثیری هم ندارد (چرا که تا به حال هر چه داد زدهام چیزی را تغییر نداده)؛
• شاید غیر از عصبانیت راههای دیگری هم باشد و چه بسا مؤثرتر هم باشد: بهتر است ده بار خواهش کنم تا ده بار داد بزنم، آن را به صورت یک بازی در آورم، برای بچه ها جایزه یا جریمه تعیین کنم. این در مورد بچه ها. در مورد همسرم هم اگر منصفانه قضاوت کنم : او واقعا مرا به عنوان یک خدمتکار در نظر نمیگیرد و چنین تعبیری زاییده خیالپردازی من است. چرا با محبت و کمی طنز از او نخواهم کار را انجام دهد چون اثر بیشتری دارد. حتی میتوانم بهجای او خودم کفشهایش را سر جا بگذارم چون او هم گاهی برای من کارهایی انجام می دهد (گرچه من به زحمت آن کارها را میبینم!)
اثر این تمرین فکری مثبت در موقع بیلان شبانه اینست که فردای آن روز معمولا موقعیت مشابهی پیش میآید و گاهی توانستهام پیشنهاد عقل را بپذیرم : مثلا جلوگیری از فریادی که در حال بیرون آمدن است و جایگزین کردن آن با یک لحن آرام تر.
توجیه دیگر نفس اماره : خستگی جسمی، روانی
در چنین مواردی دلائل نفس بسیار قوی است و تقریبا در تمام صفحات دفترچه بیلان من به چشم میخورد: خستهام، از پا در آمدهام ، طاقت ندارم، همه مرا آزار میدهند… واضح است که خستگی و استرس دائمی حالات عصبی را تشدید میکنند. اما موقعی متوجه این موضوع میشویم که از آن حالت تشنج بیرون آمده و فشار کمتر میشود. مثلا با همسرم به مسافرت رفتم و در این سفر همه چیز بهخوبی گذشت و موردی هم پیش نیامد که در دفترچهام یادداشت کنم.
ولی موقع خستگی چگونه عمل کرد؟ اوائل به خودم میگفتم باید وجود آن را بطور جبری قبول کرد چون زندگی را نمی شود تغییر داد. ولی به تدریج با تفکر بیشتر روی این موضوع به این نتیجه رسیدم که برای مبارزه با عصبانیت کافی نیست خشم خودم را فرو دهم و زندگی را تحمل کنم. اگر فقط به این صورت عمل کنم و کاری دیگری در مورد آن انجام ندهم نه تنها در دراز مدت موثر نخواهد بود.( چون لحظههایی میرسد که غیر قابل تحمل خواهد شد)، بلکه به افسردگی و سر خوردگی منجر خواهد شد.
تجربه : یک روز صبح هنگام بردن بچهها به مدرسه دیدم پسر کوچکم با یک چوب بلند به ماشین میزند چون برادر بزرگترش توی ماشین رفته و در را روی او بسته است. خونم به جوش آمد، با این حال به خودم گفتم خونسردیات را حفظ کن، باید با کلمات درست به او بفهمانی کارش بد بوده و بعد تنبیهش کنی. به طرف او رفتم، با ملایمت چوب را از او گرفتم و میخواستم به او نشان دهم که دو جای بدنه ماشین را خراش داده. از او پرسیدم چرا وسیله نقلیه مفیدی را که هر روز او را به مدرسه میبرد خراش داده، وسیله ای که حتی متعلق به او هم نیست. با لحن تندی جواب داد: “به من مربوط نیست، برادرم نمیخواهد در را باز کند.” در اینجا حرکت او و حتی لحن او که هیچ پشیمانی در آن به چشم نمیخورد همه چیز را از یادم برد : کار عملیام کاملا فراموش شد… چند ضربۀ دردناک به پشتش زدم و گفتم: “حالا با تو همان کاری را میکنم که با ماشین من کردی! عمل/عکس العمل”. کنترلم را از دست دادم و آنقدر محکم به پشتش زدم که دردش گرفت. اما او فقط جواب داد : “بله ولی تو بی انصافی کردی چون چهار بار زدی در حالی که من فقط سه بار روی ماشین زدم!” با این جواب به جای این که بهخودم بیایم تا دم مدرسه سرشان داد زدم. وقتی به خانه برگشتم میلرزیدم، رمق نداشتم، قلبم داشت از کار میافتاد. در اینجا به خود گفتم من چه مادر بدی هستم، هیچوقت نمیتوانم بچههایم را تربیت کنم، نمیدانم چکار کرده ام که چنین بچههایی نصیبم شده. واقعا به اوج نا امیدی رسیدم. از خودم شرم داشتم ولی نمیدانستم چطور میتوانم فشار و خستگی را روی خودم کم کنم تا قادر به مبارزه شوم. واقعا احساس تقصیر میکردم ولی در عین حال نمیدانستم چطور موقعیت و به خصوص عصبانیت خودم را کنترل کنم!
یک شب موقع بیلان گرفتن به خودم گفتم : هیچ چیز جبری صرف نیست. اگر دیگران در این راه موفق شدهاند پس من هم میتوانم. ولی غیر ممکن است با مبارزۀ پراکنده به نتیجه درستی برسم. باید جدی تر عمل کنم و به جای فرار از مشکلات با آنها مقابله کنم. صفحات بیلان کار در مرحله اول نشان دهنده انجماد، استرس، بدبینی عمیق و عجز در مقابل مشکلات بودند و چنین وضعی از هر جهت منجر به عکس العملهای شدید میشود. علاوه بر آن محیط خانواده به طور محسوس روز به روز تیرهتر میشود. در خانه فضائی مملو از فشار، حالات عصبی و خشونت ایجاد شده و میدانم که رفتار من در ایجاد این مشکل نقش زیادی داشته است.
پایان قسمت اول. ادامه در مقاله بعد…
برگرفته از سایت e-OstadElahi.fr
ba salam va tashakor , khayli mmamnon az in maghaleh besyar mofid. dorost
vaghti man tasmim gereftam jedi ba asabaniatam
.mobarezeh konam tarigh mobarezeh ra motezaker shodied
بسیار مقاله مفیدى بود. متشکر
بی نهایت تشکر از این مقاله و شاید بتوان گفت نسخه ی درمانی تاثیر گذار
با خواندن این مقاله به ناگاه تمامی سناریوهایی که در زندگی روزمره در خصوص عصبانیت برای من رخ داده تداعی شد و یکتای بی همتا را از صمیم قلب شکر کردم که در تنگاتنگ مواجه شدن با نقاط ضعف صفاتی که در مقابل آنها احساس عجیب و ناتوانی میکنی چون یک طبیب داروی دردت را در اختیارت قرار می دهد و به تو امیدی تازه برای مبارزه و از جا برخاستن اعطا می کند.
داروی درد من هم این مقاله ی گرانبها بود.
با سلام و تشکر از این مقاله خوب و قشنگ
مشکل عصبانیت را اکثر افراد دارند. منتها هر که عقل سلیمش بیشتر رشد کرده مسلما کنترل بیشتری روی اعمالش دارد.ولیکن کسانیکه اینگونه روی خودشان کار میکنند و ابتکار و راهکارهایی هم از خود نشان میدهند، مسلماً راهنمایی خوبی است برای دیگران ، که راحت از این تجربه استفاده کنند و بهره ببرند.من با این مشکل مواجه هستم و تصمیم گرفتم قبل خواندن مقاله دوم که ادامه این کار عملی هست ،خودم هم اقدامی بکنم لذا با توکل به خدا ،در درون خودم تصمیماتی را گرفتم ولی متاسفانه ۲۴ ساعت بیشتر دوام نیاوردم . هرچند ظاهرا بروز ندادم ، و سعس کردم رفتار مناسبی داشته باشم .لذا منتظر ادامه مقاله هستم که انشااله پادزهر ایشان روی خودم امتحان کنم
بسیار عالی منتظر بخش دوم مقاله هستیم
ممنون
با سلام وتشکر فراوان از در اختیار گذاردن چنین روش و انالیز رفتاری بسیار ریزنگر ودقیق. به نظرم تا نتوانیم انگیزه ها و افکار و نیات و اعمالمان را چنین سیستماتیک و دقیق زیر ذره بین بگذاریم، محال است در مبارزه با هر نفسی موفق شویم.با خواندن این مقاله من متوجه شدم مبارزه با هر نفسی مثل عملی کردن یک پروزه مهم است که باید به طور سیستماتیک و برنامه ریزی شده با ان برخورد کرد، یعنی با مبارزه های پراکندو بدون برنامه امکان ندارد.ابتدا بایدآن نفس ( اشکال) را پذیرفت، سپس علایم ان را در خود دید وشناخت سپس علت/ علل بروز این نفس را در خود شناخت، توجیهات ان را در خود تشخیص داد، و در نهایت با برنامه ریزی دقیق ومستمر به مهار ( درمان )ان پرداخت،و حتما از کار خود بیلان گرفت وحتما بیلان ها را دقیق بررسی کرد و نتایج حاصل از آنها را در جهت بهبود روشی که برای مبارزه باآن نفس در پیش گرفته ایم اعمال کرد؛و از همه مهمتر باید بدانیم که هیچ تلاشی حتی تلاشهای برنامه ریزی شده و دقیق بدون کمک یکتا نتیجه نمی دهد.انشالله با مطالعه این مقاله وبخش دوم ان که انشالله نصیبمان خواهد شد،یاد بگیریم چگونه در عمل به صورت روشمند با نفس های خود مبارزه کنیم تا به نتیجه مورد رضای خدا برسیم.
…
.با تشکر
از دست و زبان که براید کز عهده شکرش به در اید
با تشکر فراوان از متیس عزیز که موارد عملی و کاربردی را به ما آموزش می دهد. یکی از عواملی که چند وقتیست باعث بروز این صفت در من می شود یکتواختی زندگی و موارد مالیست. شرایطی را در نظر بگیرید که هر چه تلاش می کنید هیچ تغییری در زندگی تان ایجاد نمی شود و مدام با مسائل مالی در حال دست و پنجه نرم کردن هستید و استرس وافکار به سرغتان می آید وکم حوصله می شوید و در نهایت عصابنیت. سپس به طریقی ( مثلاعمل معنوست-مطالعه کتب – صحبت با افراد مثبت …) دوباره آرام می شوید و مجددا ۲ روز بعد موارد تکرار می شود.اگر عزیزان راهکاری عملی در این مورد دارند بفرمایند.ممنونم
با سلام وخسته نباشید خدمت شما عزیزان،
مقاله بسیار مفید وآموزنده ای است.بی صبرانه منتظر قسمت یا قسمتهای بعدی هستیم.
با تشکر فراوان از شما
با سلام به متیس عزیز و کاربران گرامى،
با خواندن این مقاله احساس خوبى داشتم. حس قشنگ یارى توام با شکر گزارى در رابطه با یکتا و از ته قلب.
این مقاله بطور عجیبى با موقعیتى که در حال حاضر با آن مواجه هستم مربوط است. بار ها و بار ها از شخص بخصوصى به شدت عصبانى میشوم بطوریکه هر حرفى یا نظرى که از طرف او ست به سختى مرا باخود درگیر میکند. بنا به دلایلى مدتى است که مرتبا با او به اجبار در ارتباطم و در طى این مدت به این موضوع عصبانیت و دلیل آن در رابطه با این شخص کذایى فکر کرده ام. البته که او بارها در رفتارش عدم خیرخواهى اش نسبت به من را ثابت کرده، اما عصبانیت من تا حد زیادى برای شخص خودم، غیر منطقى بنظر میرسد. در پس پرده باید دلیل دیگرى هم باشد
بى صبرانه منتظر قسمت بعدى این سناریو هستم ).
ممنون
با سلام
در مورد بروز عصبانیت ، در مورد تجربه زندگى روزمره خودم میتوانم بگویم که حالت بیمارى حاد وحمله اى دارد ، جلوى آنرا گرفتن وبا آن مبارزه کردن یعنى مهار آن بسیار بسیار سخت است ، باید عوامل ایجاد کننده ى آنرا شناخت واز آن پرهیز کرد، ، اما یکى از عوامل بوجود آمدن اصلى این حالت عصبانیت در من حالت ایگویسموس ا همان غرور وبه طبع آن “توقع” از دیگران واطرافیان است ، مثلاً وقتى خانه مرتب است من حالم خوب میشود ، ولى از نظر بقیه ى افراد الان اگر استراحت کنند جلوى تلوزیون حالشان خوب میشود ، چرا باید توقع داشته باشم همه من ( ایگویم ) را رعایت کنند ، وبطور خلاصه در مورد خودم ، این عصبانیت قابل قیاس علامت سردرد است ، شاید تنها خوردن مسکن دواى درد نیست شاید سردرد از فشار خون باشد ، انوقت دواى این سردرد به جاى مسکن داروى فشار خون است ، در مورد من مبارزه با توقع ، عصبانیتم را بهتر میکند مثلا درک اینکه رفتار پسرم در سن بلوغ طبیعى است چرا من فکر میکنم باید مثل من فکر کند ، یا حتى در این مورد میتوانم مطالعه کنم که چه رفتارى را باید در این سن از او انتظار داشته باشم نه اینکه چه رفتارى ” میخواهم” او داشته باشد ، چون امروز مرتب کردن اتاق و رفتار است فرداى روز هم میخواهم همسرش را از نظر وفکر من انتخاب کند چون فکر میکنم من بهتر متوجه میشوم چه به صلاح او است وتوقع دارم انجام دهد ووقتى ندهد عصبانى میشوم و……. . ممنون.
با سلام و تشکر از متیس عزیز و کاربران : منم با این مشکل مواجه هستم با شدت زیاد مستدعی ام راه کار صحیح را بفرمایید تا با کمک از یکتا بتوانم با عملکرد تدریجی بتوانم وظیفه ام را انجام دهم .با سپاس فراوان.
با سپاس از متیس عزیز به خاطر این مقاله زیبا
بارها مورد عصبانیت برای من پیش امده و همان طور که اشاره شد غالبا بخاطر انتظاری هست که از طرف مقابل داریم و او هم ان طور که باید و شاید انتظار ما را براورده نمی کند در نتیجه عصبانی میشویم و از خود واکنش منفی نشان میدهیم. به نظر من بهتر است کمی از عقل سلیم کمک بگیریم و به جای واکنش،پاسخی منطقی بدهیم.در واقع ان قدر شخص در قدرت تصمیم گیری ناتوان است که به اولین واکنشی که به ذهنش می رسد عمل می کند که البته برای خود من اولین واکنش ناشی از نفس اماره است.اینشاالله در مقاله بعدی بتوانیم قدم های بزرگی در مبارزه با این صفت منفی برداریم.
ضمن عرض سلام و تشکر از متیس عزیز برای این مطلب کاربردی و بسیار مفید که اغلب ما (اگر نگوییم همه) به صورت روزمره با آن سرو کار داریمََ مشتاقانه در انتظار ادامه مقاله هستیم.
با سلام وتشکر از شما متیس
دوست عزیز پیام من هم نیاز مالی شدیدی داشتم مرتب با خدا راز و نیاز میکردم واز او کمک می خواستم همش منتظر بودم معجزه شود طوری بود که دنبال راه حل دیگری نبودم دست روی دست گذاشته بودم فکرم طور دیگر کار نمی کردم بیشتر به یاد خدا بودم با خلوص و تمر کز عبادت می کردم بیشتر کمک به خلق میکردم تا شاید مشگل من هم حل شود دائم استرس داشتم خود خوری می کردم یک روز که کتاب ملک جان را مطالعه می کردم به کفتار اخر صفحه۱۵۵ بر خورد کردم ایشان نوشته بودن شما در ضمیرتان انتظار دارید مشگلات دنیایی تان را راه معنویتان حل کند ، در حالی که صحیح نیست شاگرد به این منظور کوشش کند این کار هلاک کننده است. روح را ضعیف می کند . این فکر را از سر خود بیرون برانید .مکتب برای سیر معنوی وتقویت روح است . اگر میخواهید یک سالک واقعی بشوید این رویه را ترک کنید و وقتی این تخیلات برای شما می اید ، پناه به خدا ببرید بگویی یا خدا من خود را به تو می سپارم تا راه مستقیم به من بیاموزی ، مشکلات ظاهری هم اگر میل داری رفع بنما . با خواندن این گفتار بیدار شدم مثل این بود که فکرم را زندانی کرده بودم درست کار نمی کرد بعد از چند روز دیدم چقدر راه حل برای بر طرف کردن مالیم دارم چه انتظار بی جایی داشتم ارامش گرفتم حالت های عصبی واسترسم کم شد تازه کار های معنوی ای که انجام میدهم هم دلچسبتر شد
مقاله عالی و دادن راهکار عملی و تمرینی و داشتن برنامه بسیار موثر است . خیلی به این دارو نیازمندم .
با تشکر از متیس عزیز . عالی بود.
با سلام و سپاس فراوان
در مورد خودم بهترین کاری که توانستم برای مبارزه باعصبانیت انجام دهم این است که فهمیدم باید خودم را تغییر دهم نه دیگران را. باید دیگران را همانطور که هستند قبول کنم. همچنین باید باور کنم که برای انجام هر کاری چندین روش وجود دارد و الزاما روش من بهترین راه نیست.باید به انتخاب دیگران احترام بگذارم. مثلا خرید منزل با همسرم است. قبلا اصرار داشتم که مثلا همین امروز باید این کار انجام شود. ولی الان در کاری که او به عهده دارد دخالت نمیکنم. میدانم نباید برای دیگران برنامه ریزی کنم. اینها باعث شده در بعضی موارد تعداد عصبانیتم کمتر شود. در مورد فرزندان هم تجربه ای دارم که هر وقت به ان فکر میکنم ناراحت می شوم. چندین سال پیش صبحها ابتدا پسرم را به مدرسه میرساندم و بعد خودم به سر کار می رفتم. معمولا تنش داشتم چون پسرم کارهایش را به کندی انجام می داد.تقریبا هر روز تذکر و کمی تندی با او داشتم. کم کم به اشتباه این فکر به نظرم رسید که با من لجبازی میکند و همین فکر باعث شد چنان برخورد تندی با او بکنم که شدیدا جا خورد و ترسید. از برخوردش فهمیدم که در اشتباه هستم. او در عوالم خودش است و خیلی به زمان توجه ندارد. قضاوتهای پیش ساخته ذهنمان هم گاهی باعث بروز عصبانیت میشود که حق الناس است. طلب کمک بهترین راه است.
مقاله ی بسیار مفیدی است که نه تنها در مورد نقطه ضعف عصبانیت، بلکه در مورد هر نقطه ضعفی، روش درست فکری و عملی را ارائه می دهد. (بدون مبارزه ی فکری و تصحیح طرز فکر نمی توان درست مبارزه کرد)
مثلا در مورد سوال اقای پیام، با توجه به این قسمت مقاله “برای مبارزه کافی نیست که خشم خود را فرو بخورم” بلکه باید ابتدا با یک مبارزه ی فکری، طرز فکر را درست کرد. در این رابطه می شود به مطلب زیر از آرشیو دوره ی اخیر ایندپت کمک گرفت :
سناریو بر اساس گفتار ۲۵۳: «”م“ سعی میکند در همه حال رضایت خدا را بجای بیاورد و اکنون در فشار مالی سخت واقع شده، به طوری که بازتاب آن بر زندگی عاطفی و سلامتی او اثر منفی گذاشته است. هر چه به سوی خدا دستِ نیاز برای برآوردن حاجتاش دراز میکند، پاسخی دریافت نمیکند.»
سؤال: دلیل این امر چه میتواند باشد؟
جواب صحیح: پاسخ همیشه به گونهای نیست که شخص انتظارش را دارد.
او درخواستهای ما را — اگر با توجه باشند — همیشه میشنود و اگر خواستهای داشته باشیم که واقعاً به سودمان باشد، جوابِ مُساعد میدهد. اشتباه از ما است که انتظار داریم جواب، سریع و بابِ میلِ نفسمان باشد.
تا شخص در جسم است نمیتواند صد در صد رضای خدا را بر رضای خود ترجیح دهد، بنابر این اکثراً، حداقل در حد فکر، انتظار گرهگشایی دارد و خدا هم گاهی درخواست را اجابت میکند.
با سلام ، در جواب دوست عزیزمان پیام ، تجربه این حقیر اینکه هر موقع در چرخه دنیا گیر می افتم ، پیاده روی خیلی کمکم میکنه ، چون در حین پیاده روی به مسایل و مشکلات معنوی و اینکه چه قدر درکیر مسایل دنیوی شدم و از مسایل اخروی دور افتادم فکر می کنم و سعی می کنم خودم رو تصیح کنم با وجودی که به قول شما ۲ روز بیشتر دوام نمی اورم ،شاید به خاطر همین است که استاد الهی می فرمایند : حداقل روزی نیم ساعت پیاده روی کنید ، من متوجه شدم این پیاده روی اینقدری که برای مسایل معنوی خوب هست شاید یرای جسم نباشه ، ممنون
با سلام
عصبانیت باید در وجود انسان باشد وگر نه نمی تواند از حق خود دفاع کند ،ولی باید بجا باشد .وجود بشر مثل تابلو نقاشی است وباید همه چیز به جای خودش باشد . عصبانیت وامثالهم همه از طبع حیوانی است . کامل کسی است که هر چیزی را به جای خود بشناسد . کتاب ملک جان صفحه ۱۵۱
باسلام و تشکر از مقاله خوبتان
با خواندن این مقاله توجه ام به نا رضایتی های خودم از زندگی و مشکلاتم که البته کم و پیش پا افتاده هم نیستند جلب شد که نمی دانم چطور می شود حل شان کنم واقعا هم عقلم نمی رسد هم توان درست کردنشان را ندارم و همین باعث عصبانیتم شده شاید واقعا با کمک خواستن از خداوند و
فاصله گرفتن از نا امیدی بشود در پیدا کردن راه کار بهتر و عمل به آن بیشتر تلاش کرد
با عرض سلام ممنون بابت مقاله ای که آماده کردید
واقعا عالی بود از همه دید ها توضیح داده شده
یه تجربه ای که من از عصبانیت دارم اینه که موقع بروز این مشکل یه لحظه سکوت کنید و نفس عمیق بکشید تو این لحظه شما ظاهرا این کار رو میکنید ولی فکر خودشو درگیر میکنه بعد از پایان این مدت خیلی کم قشنگ میشه نتیجه این سکوت رو به وضوح دید و نتیجه کاملا برعکس موضوع میشه
البته این نظر شخصی من هستش و روش آدم ها با هم فرق میکنه ولی به امتحانش می ارزه
من مشتاقانه منتظر قسمت بعدی هستم
بسیار مفید و عالی و دارای نکات عملی قابل اجرا خداوند توفیق دهد بتوانیم عمل نمائیم.
متیس عزیز باز هم عالی . متشکرم / واقعا بزرگترین عیب منه . بی صبرانه منتظر قسمت دوم هستم.
عصبانیت بارزترین نقطه ضعفم است.
عصبانیت من فقط فحاشی. زخم زبان. پرخاشگری. داد و بیداد. زدن. پرتاب کردن اشیا نیست. بلکه در فکر : تصور و آرزوی انجام دادن این کارها. نفرین کردن. ولی خوب قهر دلخوری گلگی اینگنور کردن و هر نوع ضرر یا بدی را برای دیگری خواستن هم یک نوع عصبانیت است. در مورد من عصبانیت ریشه ارثی عمیقی هم دارد.
سعی کردم افکاری که قبل از عصبانیت به ذهنم می رسد را حلاجی کنم و صفتهای مربوطه به آنرا:
انتظار زیاد از دیگران از خودم از شرایط. پرفکتسیونیست بودن. غرور و خودمحوری: آنطور که من می گویم فقط درست است. که اینها منجر به کم صبری و بی تحملی هم می شوند. تفکرات منفی: تفکرات منفی در مورد دیگران و بهشان قصدهای بد نسبت دادن که نمی دانیم اصلا دارند یا ندارند. نکات مثبت را نادیده گرفتن که منجر به ناشکری هم می شود. تفکر همه یا هیچ .. یعنی وقتی یک چیزی یک جایش بلنگد کل آن موضوع از چشم آدم بیافتد و دیگر نکات مثبت را نبیند. و خیلی ضعفهای دیگر خودشان را در من به شکل عصبانیت نشان می دهند.
عصبانیت برای دفاع از حق خود باید در وجودانسان باشد. ولی در عمل می دانم که گیرم حقم هم ضایع شده باشد اولا باید وقتی شرایط گذشت هست گذشت کنم ثانیا در شرایط من لزومی برای فحاشی و .. نیست که از حقم دفاع کنم. می شود همانکار را بدون پرخاشگری انجام داد.
از نظر عملی تنها چیزی که بعضی اوقات کمکم کرده کمتر کنترلم را از دست بدهم و عصبانیت ام را بروز بدهم این است که خیلی قبل تر از اینکه به اصطلاح صبرم سر برود تا می بینم دارد شروع می شود به خودم بگویم با کمک خدا نمی گذارم این موضوع جزیی عصبانی ام کند. مثلا در این متن آنجا که جمله (خونم به جوش آمد) نوشته شده دقیقا وقتی است که سعی میکنم همانجا خودم را کنترل کنم چون بعدا وقتی یکی دو تا موضوع دیگر مثل لحن صحبت بچه در متن و طرز جوابش روی قضیه می آید دیگر کنترل کردنش غیر ممکن می شود. با این ترفند کمی دیرتر خونم به جوش می آید. گاهی اوقات هم به خودم می گویم فقط تا ساعت فلان تحمل می کنم.
باسلام وتشکر بنظرم دریک زمانی خدابشدت انسان راموردآزمایش قرارمیدهد وآنهم زمانیست که بچه دارمیشوند البته امتیازهای بزرگی برای پدرمادری که این امرتربیت بچه راجدی میگیرند میدهدوبخاطرهمین مرتب بایدخودشان رابخدابسپارندودراین امرتربیت بچه راهنمایی بخواهند تاروانشان سالم باشدوبتوانندبچه های خوبی را تحویل جامعه بدهند .دراین راه همدلی پدرومادر خیلی مهم است سرچیزهای بیهوده اعصابشان را خردنکنند بهم یادآوری کنندکه باید دراین راه صبورباشند وازیکتا یاری بخواهند تادرتربیت بچه موفق شوند چراکه سخت ترین واحد صفاتی میباشدوکتاب راه کمال فصل تربیت بچه رابخوانندباهم بحث کنند روی نقاط ضعفشان کارکنند . درابتدا تئوری مطالب مختلف دررابطه با تربیت بچه مطالعه کنند وبعدروی رفتارخودشان کارکنندتادر راه تربیت بچه موفق شوند .اول خودشان راقوی کنند تاسرمسائل جزیی اعصابشان خردنشود وروانشان بهم نریزدتربیت بچه واقعا مسئله پراهمیتی ست وباید جدی گرفته شود انشالله که همه ی پدرمادرها دراین راه موفق باشند .
کامنت ۷:
برگزیده گفتار ۲: زندگانی ما در این دنیا مثل شخصی است که شبی را در مهمان خانه ای بسیار عالی یا کاروان سرایی محقر می گذراند. او نباید نه از تجمل آن مهمان خانه خود را گم کند و بر خود ببالد و نه از حقارت آن کاروان سرا دلگیر شود. چون در هر دو صورت مهمان یک شب است و بقیه عمر را در خانه ای صرف خواهد کرد که بهتر است از الان آن را آماده سازد. چه خوشی ای از این بالاتر که قدم به خانه ای بگذارد که همه چیز برایش مهیا باشد. بدبخت کسی است که بدون هیچ توشه و هیچ منزلی برود.
من هم درصد بالایی از شرایط مادی ام اصلا باب میلم نیست. چون در ذهنم همیشه فکر می کردم که کسانی که در شرایط اینطوری هستند بی عرضه بودند و … عصبانی می شوم چون نمی خواهم بپذیرم الان خودم هم طبق آن قضاوتم بی عرضه هستم. الان دارم درک می کنم که تلاش آدم تا حدی تعیین کننده است و می فهمم آن چیزهایی هم که به دست آوردم و فکر می کردم خودم بودم خودم نبودم چون خیلی ها همان تلاش من را و بیشتر کرده اند و نشده. پس باید شکرگزار باشیم. واقعیت آمار وارقام دنیا این است که وضع مادی ما هر چه باشد تعداد آدمهایی که وضعشان از ما بدتر است بیشتر است. سعی می کنم به خودم تلقین کنم که شرایط آنطور که من می خواهم نیست که نباشد خوب چه می شود. چیزهایی را که نمی شود تغییر داد باید پذیرفت. اکثرا برای مادیات بیشتر از ارزشی که واقعا دارند ارزش قایل می شویم.
از طرفی در فصل ۳۷ راه کمال در مبارزه با نفس اماره : مبارزه با نفس اماره … یک فرآیند طولانی است و به پشتکار زیاد احتیاج دارد. برای حفظ پشتکار و نگاه داشتن انگیزه لازم معاشرت با اشخاص معنوی مثبت (به ویژه دیدار با مقدسین) خدمت به خلق و انفاق مطالعه متون الهی عبادت و … عوامل تقویتی مفیدی هستند.
نمی شود توقع داشت که یکباره تغییری حاصل بشود.
باتشکراز زحماتتان، از دوران نوجوانى دغدغه خاطم این بودکه کار درست و راه درستى انتخاب کنم، تازمانى که باراه استاد الهى و کتابهاى ارزشمندى که وجود داره آشناشدم. مدت زمان طولانى نقطه ضعف هایم را مینوشتم وسعى میکردم با توجه بتوانم بر آنها فائق شوم. باخواندن این مقاله و نشان دادن اینکه چطور باروش درست جلو بریم، درى تازه برایم بازشد، مثلاً درلیست کارهایم مینوشتم عیب جویى نکنم، غیبت نکنم و…. تازه متوجه شدم چطور بایدروى هرکدام ازین صفات تأمل کنم تامتوجه شوم اشکال کارازکجاست. ازصمیم قلب سپاسگزارم.
با سلام و تشکر از متیس گرامی و نظرات دوستان محترم
ممنون از این مقاله عالی. خیلی عملی مبارزه با نقطه ضعف باز شده بود. همانطور که دوستان هم فرمودند مبارزه با نفس کردن مثل یک پروژه به پلن عملیاتی، کنترل، شناسایی مشکلات و دلایل موفق نشدن نیاز دارد.(ممنون از کامنت ۶)
نکته مهم برای من این است که بدانم بدون توفیق یکتا پیشرفتی حاصل نمی شود و اینکه حتما هرشب باید بیلان بگیرم. ولی متاسفانه بلد نیستم که بعدا با بیلان ها چه کار کنم. فکر کنم باید مطالعه ای در این زمینه بکنم. اگر دوستان هم کتابی یا مطلبی در این زمینه سراغ دارند که میتواند کمک کننده باشد ممنون میشوم راهنمایی فرمائید.
با تشکر
با درود و سلام از تمامی عزیزان وبا تشکر از زحماتتان:
با بررسی متوجه شدم که عصبانیت در من تاثیر گرفته از ضعفای زیر میباشد.غرور، خود محوری و خودپسندی، خویشتندار نبودن، بی صبری، انتظار، خستگی جسمی و روانی، عجز فکری و زبانی و سر آخرفراموشی از اینکه اینها همه صحنه هستند برای پیشرفت روحی و در مواقعی که این موضوع را فراموش نمیکنم با خواستن کمک از یکتا، راحتتر با مسایل کنار میایم. همچنین در من، افکار منفی و پیش قضاوتی (در مورد افراد، محیط و غیره)در افکارم، تاثیر در بروز عصبانیت داشته. .
با سلام به متیس عزیز
سپاس از مقاله زیبا و کاربردی که اشاره به نقطه ضعف همیشگی بنده کرد و دقیقا مو به مو هنگام عصبانیت انجام میدم.
با سلام و سپاس
عصبانیت را در تجربه هایم بطور شخصی نوعی احساس عدم رضایت از وضع موجود ؛ شرایطی که در آن قرار گرفته یا می گیرم ویا احساس خطری قریب الوقوع نسبت به خودم میدانم و درک کرده ام وضعیتی که با آن موافق نیستم و برایم قابل قبول نیست و موجب می گردد نتوانم به نحوی عاقلانه و برپایه عقل شرایط خویش را انتخاب کنم و یا تغییر دهم لذا در آن حالت زبونی عقل بر اساس احساس عدم رضایت و تهدید منافع در جهت تغییر و دفع آن ضرر یا تهدید بدون فکر اعمالی را مرتکب می شوم.
اگرچه که بسیاری از مواقع به تجربه تشخیص داده ام که اگر رفتار خاصی را انجام دهم عواقبی نامطلوب برایم خواهد داشت اما در برخی از این موارد نتوانسته ام علیرغم آمادگی فکری قبلی رفتاری عاقلانه داشته باشم ویا تصمیمی بدون عصبانیت بگیرم.
گاهی هم در حین احساس عصبانیت و نزدیک بودن به شرایط بحرانی و خارج شدن کنترل رفتاری با کمی تامل و صبر و نپرداختن به آنچه احساسات مادی به من القاء می کرده نهایتا تصمیم را به تاخیر انداخته ام ویا آنرا تغییر داده ام و بر اساس عقل رفتار کرده ام
در ادامه مطلب قبلی لازم است توضیح زیر را بدهم :
۱- همیشه ناملایمات هست و لازم است توجه داشته باشیم که «ناملایمات فقط به موضوعات مالی و مادی» محدود نمیشود؛ زمان یا مکان یا موقعیت نامناسب برای یک کارعملی معنوی ، رعایت حق؛ رعایت احترام دیگران ، محبت و… همگی مواردی هستند که موجب بروز ناملایمات می شوند این ناملایمات که نوعی عدم انتظار از بازتاب عمل ویا نتیجه عمل مارا بوجود میآورند نیز بسیار رخ داده و رویدادیست که میتواندحاصل عدم تجربه کافی و عدم توجه به عوامل محیطی و بیرونی باشد.
۲- اینکه لازم است در طی یک برنامه عملی پرورش فکر صحیح ؛ نوع تفکر خود را در مورد ابراز احساسات غیرعاقلانه و برخوردهای غیر عقلانی با محیط و سپس با اشخاص مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قراردهیم و به این فکر کنیم که همانقدر که شرایط محیط در کنترل مان نیستند همانقدر هم لازم است نسبت به نتایج برآمده از این شرایط محیطی بیاندیشیم و عاقلانه فکر کنیم نه از روی احساساتی نظیرخودخواهی و غرور و…
راه کمال ص ۵۵:
( کمال هر صفت در تعادل آن است یعنی در اندازه بودن میزان اجزای ترکیبی آن….. به عنوان مثال عصبانیت را در نظر می گیریم: فرض کنیم به وضعی دچار شده ایم که خشم بر ما غلبه کرده است. اگر این احساس را مهار نکنیم ذرات بشری خشم که به وفور آزاد شده اند خود به خود و بیش از اندازه وارد روح ملکوتی می شوند و به مرور خمیره اش را ضایع می کنند. اما اگر بتوانیم خشم خود را مهار کنیم ذرات خشم به تعداد مناسب و به میزانی که برای تسلط بر نفس لازم است وارد روح ملکوتی می شوند. در چنین مواقعی است که می توان به طور ارادی تبادلات میان جز بشری و جز ملکوتی را کنترل کرد و بر ترکیب ساختاری ((خود)) اثر مطلوب گذاشت. )
باسلام و تشکر از متیس عزیز مقاله بسیار جالبی است در مقاله اشاره به این شده که اگر فقط خشم را در خود فرو داد کافی نیست ،بلکه منجر به افسردگی و سرخوردگی میشود از دوستان میخواهم مرا راهنمایی بکنند با این نقطه ضعف چطور میشه مبارزه کرد؟؟
با سلام ، در جواب دوستم fm به نظر بنده . زمانی که شما با یک عملی (کنش ) مواجعه می شوید که باعث عصبانیت شما می شود واکنش شما اگر از طریق ایگو یا نفست تان باشد ( به عبارتی عقل سلیم یا یعد معنویتان را دخالت ندهید) به دو صورت می توانید به ان کنش که تحریک تان کرده عصبانی بشوید پاسخ می دهید ۱) از طریق ضعف (شما کاری از دست تان بر نمی یاید ) پس مجبورید کوتاه بیاید که این باعث افسردگی و سرخردگی می شود ۲) از بعد بزرک منشی و غرور گذشت می کنید که این باعث کینه و انتقام می شود راه حل سوم از طریق عقل سلیم یا بعد روحانی تان پاسخ می دهید ( واکنش نشان می دهید ) مثال – شما با همسایه تان مشکل دارید ان دو راه اول را که بارها شاهدش بوده ایم ولی راه حل سوم می تواند این باشد ، این همسایه را خدا برای امتحان من گذاشته است که من بر رو نقطه ضعفم ( مثل کبر ، نظافت ، بددهنی یا حتی اگر این طور برداشت می کنیم که ۱۰۰ درصد حق با من است رفتارم طوری باشد که بتوانم روی رفتار او تاثیر گذارم و او را به راه راست هدایت نمایم ، باید در خود بروید و علت را پیدا کنید البته این ساده نیست شاید ماه ها و بلکه سال ها طول بکشید ، البته چیزی که در قدم اول مهم است اینکه از عصبانیت بدمان بیاید و زمانی که عصبانی هستیم خودمان را از بیرون نگاه کنیم ، یا زمان بعد از عصبانیت نگاهی به رفتار و گفتار و خرابکاری های که پشت سرمان کردیم بیندازیم ،
با تشکر از دوست عزیز با راهنمایی کاملی که کرده اند بسیار عالی بود امیدوارم که موفق شوم
باسلام وعرض ادب خدمت دوستان عزیزوزحمتکش این سایت متیس خدارو شکر که من خیلی دیر وبه ندرت عصبانی میشوم فکر میکنم اینهم یک هدیه از طرف خداست وانشاالاه که همه روی این صفت کار کند وتا جای ممکن بتواند ریشکن کنند ممنون
سلام،
این مقاله بمن آموخت ،که در موارد عصبانیت باید از کاربرد عملی استفاده نمود
یکروز با مورد سختی روبرو شدم ،سکوت اختیار نمودم وعکس العملم کم حرفی وبندر ت جواب دادن بود ،تا روز بعد
اصلا مطرح نکردم ،طرف مقابلم متوجه گردید ،حرکت روز قبل ،خوشایندم نبوده ، سکوت راه حلی بود برای من ،اما در بیشتر موارد کارآیی ندارد، نتیجه گرفتم ، سکوت عصبانیت را خنثی میکند ،وجلوی افکار منفی را میگیرد ،
باید برای مراحل بعدی از سکوت استفاده نمایم،،
بی نهایت ممنونم ، مرا با عیوبم بیشتر آشنا ساختید،،،،،
باتشکر از این مقاله زیبا وتاثیرگذارتون.. وقتی میخونیم مثل اینه که داستان زندگی خودمونو مطالعه میکنیم..
با عرض سلام خدمت همگی :
شکر از یکتای بی همتا و که این همه زحمت بیدریغ می کشند تا شاید در این دنیای زمینی بتوانیم خود را اماده کنیم.
اینقدر این مبحث عصانیت وراه کار های ان را عملی توضیح دادند که وقتی انرا می خواندم تمام انرا حس می کردم وخودم را در ان می دیدم.
سلام و تشکر از متیس بلاگ عزیز
با توجه به کار سخت مبارزه با نفس و در پی نتیجه ی فوری نبودن ، شاید بهتر باشد همه تجربیاتی را که کسب میکنیم ، با امیدواری تکرار کنیم و اگر هم زمان هم در ازمون ها ( ناهماهنگی ها ظاهری) شکست خوردیم نا امید نباشیم منتظر بمانیم . عصبانیت مان را قورت بدهیم و طلب کمک از یکتا کنیم .
البته چیزی که در قدم اول مهم است اینکه از عصبانیت بدمان بیاید و زمانی که عصبانی هستیم خودمان را از بیرون نگاه کنیم ، یا زمان بعد از عصبانیت نگاهی به رفتار و گفتار و خرابکاری های که پشت سرمان کردیم بیندازیم ،
ممنونم از این مقاله مفید و تجربیات دوستانم
پاراگراف اول رو دوستی بنام ۴۴۹۶ نگارش کردن
بسیار بدلم نشست و از یکتا خواستم کمکمان کنند تا از این صفت زشت بدمان بیاید
البته باید خودمان تلاش کنیم ، ولی تا او نخواهد این حالت تنفر در ما ایجاد نمیشود
چند روز پیش با یکی از نزدیکانم بخاطر یک مورد بیخود
عصبانی شدم ( علت خشمم قضاوت ایشون بود)
شاید چون چندین بار این موضوع تکرار شده بود( که البته این هم خودش استدلال نفس هست)
اما اگر با احتیاط رفتار میکردم
حتما صحنه جور دیگری رقم میخورد. ولی متاسفانه رفتارم در شان یک دانشجوی راه کمال نبود
طرف مقابلم رو که بسیار بهش مدیون هستم رنجاندم و دلش را شکستم
چقدر این نفس مکار و فریبنده هست
وقتی از اون صحنه دور شدم ، تازه یاد سیاله الهی افتادم که شاهد تمام این ماجرا بوده است
شرم کردم. اشک ریختم . نمیدونم چند روز در قبض و توبه و انابه بودم ، و از پشیمانی و خجالت پیش یکتا سر افکنده بودم و هستم
بعد از اینهمه درس و کار عملی . این همه مطالب گرانقدر واقعا در حیرتم
بقول دوست مان وقتی به عقب برگشتم و رفتارم رو بازیابی کردم بیشتر دیدم چقدر خرابکاری کردم.
انشالا که این تجربیات باعث بشوند که بیشتر احتیاط کنیم و کمتر واکنشهای انی انجام بدهیم
و در اخر انشالا که هیچوقت خدا
دستش را از روی سرمان برندارد