حذف مرگ
دکتر سام پرنیا۱ که محقق پیشتاز در زمینۀ مطالعات علمی در مورد مرگ و تجربۀ نزدیک به مرگ است در کتاب اخیر خود «حذف مرگ»۲ حاصل مطالعات و تحقیقاتش در حوزۀ مرگ، رابطۀ ذهن و مغز و طب احیا را در اختیار پزشکان قرار داده و در عین حال به معمای اصلی زندگی انسان پرداخته است: بعد از مرگ و در حین فرایند آن چه اتفاقی برای هوشیاری انسان رُخ میدهد.
طبق شواهد موجود، ذهن و روان انسان تا چند ساعت بعد از مرگ به حیات خود ادامه میدهد. دکتر پرنیا بر این اساس نشان داده است که چطور تحقیقات پزشکی انجام شده در زمینۀ نجات بیماران ایست قلبی، امکان وجود نوعی «زندگی پس از مرگ» را برملا میسازد. سوالات مربوط به «خود» و «روح» که زمانی به حوزۀ مذهب یا فلسفه یا حتی داستانهای علمی تخیلی محدود بود، اکنون بر اساس این تحقیقات علمی موشکافانه دوباره مورد بررسی قرار گرفتهاند.
شواهد موجود در این کتاب حاکی از این است که ما در مرز اکتشاف علمی جدید و فراگیر درباره هوشیاری قرار داریم که ماهیت ذهن را آشکار میکند و آیندهای را نوید میدهد که مرگ در آن شکست نهایی نیست، بلکه برگشتپذیر است: « مرگ طی تاریخ بشریت، همواره اوج ناامیدی و نهایت شکست انسان بوده است. ولی پیشرفتهای علمی اخیر، تحولی اساسی در ادراک ما از مرگ ایجاد کرده است، که برداشت قطعی و نهایی ما از آن را به زیر سوال برده و به دنبال آن، بسیاری از دیدگاههای ریشهدارمان دربارۀ مرگ را از رده خارج ساخته است… علم پیامدهایی را که پیش از این غیرقابل تصور بودند، به مسائلی کاملاً باور کردنی تبدیل کرده است…»
کتاب «حذف مرگ» شامل یازده فصل است. در فصل اول کتاب نویسنده نحوۀ شکلگیری مطالعاتش در زمینه مرگ را شرح میدهد و در فصول بعدی به موضوع امکان بازگشت از مرگ پرداخته و میگوید که مرگ یک لحظه نیست بلکه یک فرایند است …. فرایندی که طی آن سلولهای مغزی را از حالت امکان آسیبپذیری قابل برگشت به حالت آسیب غیرقابل بازگشت تغییر میدهد… و سپس به موضوع احیا میپردازد و موضوع تجربه نزدیک به مرگ را با رویکردی علمی بررسی میکند. در فصول انتهایی کتاب با بررسی نظریات فلاسفه، مفهوم «روح» و روان را مطرح میکند. او میگوید: « شاید عجیب به نظر برسد ولی دانشمندان هم نظریات مربوط به ماهیت روح را مورد بررسی قرار دادهاند. این موضوع در علم امروزی «مسئله آگاهی» نام دارد. سپس این سوال را مطرح میکند که منشا افکار، عواطف، احساسات و در واقع هر چیز دیگری که ما را تشکیل میدهد چیست؟ سوالِ دیگری که در این کتاب مطرح میشود این است که بعد از مرگ چه اتفاقی برای روحِ انسان رخ میدهد؟ آیا روح به حیات خود ادامه میدهد و در این صورت چه مدتی؟
در زیر، بخشی از فصل هشتم «مغز، روح و آگاهی» میآید.
«… بررسی دربارۀ آگاهی، به اکتشاف پدیدۀ الکترومغناطیس در قرن نوزدهم یا مکانیک کوانتوم در قرن بیستم شباهت دارد، که به وسیلۀ هیچیک از اصول شناخته شدۀ قبلی قابل توجیه نبودند. استدلال برخی از افراد مانند دیوید چالمرز فیلسوف این است که این موجودیت علمی جدید و تجزیهناپذیر محصول مغز است. در حالی که برخی دیگر معتقدند موجودیتی کاملاً مجزاست که به وسیلۀ مغز به وجود نمیآید.
احتمالاً برجستهترین دانشمندی که به نفع چنین تفکیکی میان ذهن، آگاهی و مغز استدلال کرده، برندۀ جایزۀ نوبل، سرجان اکلز مرحوم بود، که یکی از بزرگترین دانشمندان عصبشناس در سراسر دنیا محسوب میشود. … طبق نظریۀ او خودِ ذهن، آگاهی یا روح، نقش فعالی در گزینش و ادغام فعالیت سلولهای مغزی و تبدیل آن به تمامیتی یکپارچه ایفا میکند. به عقیدۀ او این تفکر که همۀ کارها را مغز انجام میدهد و تجارب آگاهانه تنها بازتابی از فعالیتهای مغزی هستند اشتباه است. او این مسئله را تحت عنوان دیدگاه فلسفی مطرح کرده است. اکلز گفته است: « اگر چنین بود، خودآگاه ما چیزی جز ناظری منفعل بر عملکردهای دستگاه عصبی مغز نبود. و باورهای ما در اینباره که واقعا میتوانیم تصمیم بگیریم و اعمالمان را کنترل کنیم توهمی بیش نبودند. اکلز همچنین گفته است که « آمیزهای از دو چیز یا دو موجودیت وجود دارد؛ از سویی مغز ما و از سوی دیگر خودآگاه ما» به عقیدۀ او مغز ابزاری است که خطوط ارتباطی با دنیای خارج از انسان را در اختیار خودآگاه او قرار میدهد. و « این کار را با دریافت اطلاعات از طریق سیستم عظیم حسی میلیونها فیبر عصبی انجام میدهد که باعث ایجاد تکانههای مغزی میشوند. تکانههای مغزی سپس به شکل الگوهای اطلاعاتی رمزگذاریشدهای که در لحظه به لحظۀ تجاربمان که شامل دریافتها، افکار، عقاید و خاطراتمان رمز گشایی میشوند پردازش میشوند… .»
«پروفسور بهرام الهی، استاد برجستۀ جراحی و آناتومی، که به شدت به موضوع آگاهی یا روح و ماهیت آن علاقهمند است، چنین بیان کرده است که گرچه روح و مغز از هم مجزا هستند، وجودی که روح مینامیم غیر مادی نیست. بلکه از مادۀ بسیار لطیفی ساخته شده که گر چه هنوز کشف نشده است، اما به مفهوم امواج الکترو مغناطیس شباهت دارد که قادر به حمل صداها و تصاویر است و قوانین، اصول و قواعد دقیقی بر آن حاکم است. از این رو از دیدگاه پروفسور الهی هر چیزی که در ارتباط با این وجود قرار دارد، باید یک نظام علمی کشف نشده در نظر گرفته شود و مانند سایر نظامهای علمی به روش واقعگرایانه و عینی بررسی شود. به اعتقاد او از آنجا که علم روشی نظاممند و تجربی برای دستیابی به آگاهی دربارۀ قلمروی از واقعیت است، موضوع روح انسان هم میتواند و باید با همان عینیت و واقعگرایی مورد بررسی قرار گیرد. هر رشتۀ علمی مانند شیمی، بیولوژی و فیزیک قوانین، قواعد و اصول خاص خود را دارد و روح هم باید تحت قوانین، قواعد و اصول خاص آن مورد بررسی قرار گیرد. از دیدگاه او روح هم وجودی علمی و نوعی ماده است، هر چند لطیفتر از آن است که با ابزار علمی دنیای امروز سنجیده شود. از این رو از منظر او مغز ابزاری است که اطلاعات را به و از هر دو دنیای بیرون ودرون انسان مخابره میکند، ولی روح وجود علمی مجزا و لطیفی است که مستقیما با مغز تعامل دارد. علاوه بر این، از آنجا که روح انسان وجودی مجزا و در عین حال واقعی است که ماهیت اصلی انسان را تعیین میکند. بعد از مرگ به حیات خود ادامه میدهد. پس برای انسانی که میمیرد، همان سطح دانش، درک و دریافتی که روی زمین داشته، باقی میماند. به همین علت است که افراد با «تجربۀ نزدیک به مرگ» یا مرگ واقعی، آنچه را دیدهاند بر مبنای سطح آموختهها و افکارشان تفسیر میکنند. به این ترتیب سطح دریافت از واقعیتی که بعد از مرگ وجود دارد، مستقیما متناسب با سطحی است که در زندگی کسب شده است. فرد ملحد پس از تجربۀ واقعی مرگ کماکان دیدگاه قبلیاش را دارد. در حالی که کسی که اعتقادات خاصی دارد، آنچه میبیند را بر اساس باورهایش تفسیر میکند. بر اساس این مشی فکری همچنین میتوان در طی زندگی روی زمین فکر را پرورش داد و در نتیجه از طریق عمل به اصول اخلاقی صحیح، میدان ادراک خود را به درستی گسترش داد. قدم گذاشتن در فرایندی که طی آن عمق شناخت مربوط به واقعیات پس از مرگ در انسان ( از طریق عمل کردن اصول اخلاقی صحیح) افزایش مییابد، هدف از زندگی ماست… .»
۱ – دکتر سام پرنیا مدیریت تحقیقات «هوشیاری در حین احیا» را بر عهده دارد و در دو کشور انگلستان و امریکا مشغول به کار است. او مقالات متعددی در مجلات علمی در زمینه تجربیات نزدیک به مرگ نوشته است. دکتر پرنیا در بیمارستان هر روز با موضوع مرگ و زندگی رویارو است. او در دوران کار در بخش مراقبتهای ویژه، شواهد بیمارانی که تجربه نزدیک به مرگ داشتهاند را جمعاوری و بررسی کرد. سپس نتایج تحقیقات خود را در اولین کتابش تحت عنوان « وقتی میمیریم چه میشود؟ » در اختیار خوانندگان قرار داد.
۲ – حذف مرگ، ۱۳۹۴ انتشارات پندارتابان.
با سلام
خدا را شکر که ازطریق علمی هم دارند زندگی روح را پس از مرگ ثابت می کنند که سالهاست در این زمینه شنیده ام در حال تحقیق هستند.
وقتی این مقاله را خواندم فکر کردم که چرا می خواهند این زمینه برای همگان روشن شود. بیاد جمله ای در کتاب راه کمال نوشته پرفسور بهرام الهی افتادم که نوشته اند ( مرگ نیست. همچون بط هر بار،به زیر اب غوطه ای می خوریم و از جایی دیگر برون می اییم)
چون زندگی واقعی ما در انجاست. (پس چه کنیم. هر روز به خود یاد آور شویم با انجام اصول الهی واقعی درست می توانیم روحمان را که در دنیای دیگر باید ادامه زندگی دهد تربیت کنیم. )
حال بعضی ها با ایمان وباوری که دنیای دیگر را قبول دارند به تعلیم ان می پردازند،،،،،،،،،،،،،،،
وبعضی ها باید به طریق علمی ان را باور کنند وبعضی ها،،،،،،،،
خدا به همه مان این توفیق را بدهد که بتوانیم تا حد شعور وفهممان به این مسئله واقف شویم
چیزی را که امروز عام در پی اگاهی واثبات ان است سالیان پیش اجازه دانستن وبهره وری از ان را در اختیارمان قرار دادند.
با سلام ، چند روزی است که خواندن این کتاب را شروع کرده ام،..به کنجکاوی ام افزوده شده و بیشتر مشتاقم بخوانم، اطلاعات علمی بسیاری به زبان ساده در آن درج شده.
با سلام و خسته نباشید .
با تشکر از متیس عزیز که چنین مقاله هایی را در اختیار ما قرار می دهد . دستتان درد نکند .
… بر اساس این مشی فکری همچنین میتوان در طی زندگی روی زمین فکر را پرورش داد و در نتیجه از طریق عمل به اصول اخلاقی صحیح، میدان ادراک خود را به درستی گسترش داد. قدم گذاشتن در فرایندی که طی آن عمق شناخت مربوط به واقعیات پس از مرگ در انسان ( از طریق عمل کردن اصول اخلاقی صحیح) افزایش مییابد، هدف از زندگی ماست… .» با تشکر از پروفسور بهرام الهی . امیدواریم بتوانیم هدف از زندگی را بفهمیم و از فرصتهایمان نهایت استفاده را بکنیم. « یگانه دلیل حضور ما در این دنیا پرداختن به سیر کمال معنوی مان است . » با تشکر
اگر یک زندگی داشتیم، جنایتهایی ،که انجام میگیرد ،جوابش چه میشد، فقر ،ثروت، اینهمه اختلاف طبقاتی،اینهمه آوارگی ودر بدری چه میشد؟
خداوند عادل است ،مرگ را پایان زندگی قرار نداد،مانند مدرسه که یک شاگرد کلاس اول ابتدایی تا با الفبای خواندن ونوشتن آشنا نگردد ،نخواهد توانست ،به کلاسهای بالاتر ارتقا پیدا کند، ونیاز به تلاش بیشتر دارد،زمین یک کلاس درس است هرچقدر بیشتر تلاش کنیم،بدّی هایمان را بشناسیم خواهیم توانست با راهنمایی بزرگ معنوی که همیشه زمین وزمینی ها از آن محروم نبوده اند به درجه خوبی ارتقاء سطح پیدا کنیم،،،،فتحیه
با سلام و تشکر از متیس عزیز به خاطر مقاله عالی. واقعا هر جمله را که دوباره و چند باره می خوانم می بینم چقدر عمق دارد. خدا را شکر … خدا را شکر
باسلام وسپاس فراوان
اینگونه که مشهود است موضوع مرگ وروح وعوالم بعد از مرگ که همواره بطریق اعتقادی مورد شناخت ودریافت عده ای خاص قرار داشت وفقط جنبه اعتقادی آن افراد را جذب میکرد دارد در اختیار عموم قرار میگیرد و بسیار جالب است که جنبه آکادمیک آن هم بسیاری را به دقت وتوجه وامیدارد خدارا شکر
با تشکر از درج أین چنین مقالاتی
چندین سال پیش با دوستی در مورد مقوله ی مرگ بحث و گفتگو می کردیم به او کتاب « معنویت یک علم است » نوشته ی دکتر بهرام الهی را معرفی کردم .پس از مطالعه احساسات خود را اینچنین عنوان کرد :با مطالعه ی مبحث « برزخ » از این کتاب ، دید انسان نسبت به مرگ تغییر پیدا می کند و از مرگ دیگر هراسی ندارد و گویی علاقه دارد هر چه زودتر این جسم خاکی را ترک کند و به دنیای دیگر برود.
حال اگر این باور در ما تقویت شود که مرگ پایان همه چیز نیست و زندگی در بعد دیگر ادامه پیدا می کند با یک دلواپسی همراه با امید و تلاش بیشتر به آینده نگاه می کنیم و زندگی در این دنیا مفهوم دیگری برای ما پیدا خواهد کرد و در واقع هدفمند تر خواهد بود.
با سلام و تشکر از دست اندرکاران ، هر از گاهی این آگاهی را می دهند . انشالله با انجام اصول اخلاقی بتوانیم رضایت یکتا را بجا آوریم و هدف را فراموش نکیم .
سلام به متیس عزیز وتشکر فراوان از این مقاله بسیار به روز و مفید .
با ارزوی اینکه هر چه زودتر ابزار مشاهده و سنجش روح که ماده بسیار لطیفی است کشف /اختراع شود تا بلکه ما نوع بشر بتوانیم بدین وسیله مقداری از این جهل مرکب در بیاییم.
البته در این مقاله به نقل از پروفسور بهرام الهی ما می توانیم با عمل به اصول اخلاقی صحیح میدان ادراک خود را به درستی گسترش دهیم و به این ترتیت روز به روز به حقیقت مرگ و زندگی و شناخت خود نزدیکتر نزدیکتر بشویم.
بنابراین باید تمام تلاش خود را متمرکز کنیم بر عمل به اصول اخلاقی صحیح.
با سلام
برگرفته از متیس بلاگ : سخنرانی پروفسور بهرام الهی، بخش اول: روح و من آگاه
این «ما» چیست؟ ما چه هستیم؟
ما یک روح هستیم و «منِ» ما از این روح ناشی میشود. وقتی می میریم و روح جسم را ترک می کند, حیات و «منِ» ما را با خود می برد. پس, “منِ” ما می رود. اما این «من» هیچوقت از بین نمی رود. …….
روح ما یک آگاهی خالص است, بدین معنی که آگاهی خالصی است, متشکل از مجموعه ای از قوا. …..
اما در روی زمین, از کل این آگاهی چه مقداری در اختیارمان است؟
……. از کل آگاهی مان فقط سر سوزنی در اختیارمان است که «من آگاه» نامیده میشود. ………..
چه باید کرد تا در طول زندگی خاکی آگاه تر شویم و از آگاهی تام مان بهتر استفاده کنیم؟ …..
با سلام ، به آموخته هایمان از تعلیمات استاد الهی عمل کنیم و ایمان و اراده را بکار بگیریم و با علم و عقل در آزمون های زندگی و صبر و شکیبایی و توکل هدف را دنبال کنیم تا او چه بخواهد. ….
سلام
خواندن کتاب را تازه شروع کرده ام اما بر اساس مقاله فوق و همچنین مقالات و کتب منتشر شده در سالهای اخیر، به نظر می رسد از زمانی که معنویت علمی بطور عموم توسط دکتر الهی مطرح شد، تلاش برای دستیابی به روشهای علمی در خصوص متا فیزیک و عالم مافوق علی نیز توسط اساتید فن رشد چشمگیری داشته است. در واقع توجه اساتید فن به سخن ها و رهنمودهای دکتر الهی، می تواند سرعت دستیابی به روشهای علمی را برای آنها تشدید کند
با سلام و تشکر فراوان از متیس عزیز واقعا هر چقدر شکر او را بگوییم باز کم است امیدوارم همیشه در سایه رحمت و هدایت او بتوانیم باقی بمانیم چه در این دنیا و چه در جهان دگر.
باتشکر از متیس عزیز برای زحماتتان. امیدوارم بتوانیم استفاده کنیم
باسلام وتشکر فراوان
دوستانی که می دانند لطفا راهنمایی کنند این کتاب را از کجا می شود تهیه کرد ؟
با سلام به متیس عزیز وکاربران گرامى
براستى ایمان و باور داشتن به ادامه دار بودن زندگى پس از مرگ جسم و بقاى روح چقدر دواى درد هاست. دردهایی مثل افسردگى، شکست، نا امیدى و … با چنین باورى میتواند درمان شود. اعتقاد به این حقیقت، اعتقاد به اینکه این زندگى فقط همین یک بعد ى که درک و در آن زندگى میکنیم نیست، دنیا و دیدى کاملا متفاوت و مثبت به انسان هدیه میدهد و او را با وجود سختى ها و شکست ها و محرومیت ها و بیمارى ها و نا توانیهایش، به ادامه و آینده ، امیدوار میکند. با درک این حقیقت، می توان به وجود عدالت و رحمت الهى و هدف مند بودن زندگى بیشتر پى برد و اهمیت به اصولى مانند اصل علیت، قابل و قبول و اهمیت عمل این ویوو و گسترش دادن میدان ادراک، بزرگ تر میشود.
باور به زندگى پس از مرگ و بقاى روح نعمتى بى نهایت با ارزش است.
ممنون
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد /آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد.
متاسفانه انسانهای امروزی فقط منتظر تایید علمی هستند !!؟
با سلام وتشکر مجدد:
سعی میکنم اگر چه هر روز نه ولی بیشتر روزها (در این سایت )نگاه می کنم تا نظرات دوستان جدیدمان را بخوانم واز تجربیات انها استفاده کنم. وامروز از تجربه دوستان عزیز بخصوص دوست شماره ١٧ سوفی . که واقعیت ها قابل باور را که دوباره به ان اشاره شده را مرور کرده تا توجه مان را بیشتر کند. اینجا جایی است که میتوانم خودم را بازیابی کنم ،درونم را بهتر ببینم ،مطالب جدید را مطالعه و،،،،،،،،،، که همه همه برای نزدیکی به اوست. تا صدای اورا بشنویم.
تا شاید بتوانیم این (جام جم ) راببینیم. با ارزوی شناخت بیشتر از وجود خود. وپیوستن به او
با سلام – برگرفته از ایندپت – توضیحات گفتار های برگزیده
(گ ۱۹۱) «دوست دارم دوستان و عزیزان من همیشه در مطالعه و تحقیق باشند که جامعه از آن بهره ببرد.» ::: در امور زندگی تأمل و تعمق کند و نسبت به وقایع دید محققانه داشته باشد.
مطالعه به معنای نگریستن به هر چیز و تأمل و اندیشه کردن برای پی بردن به حقیقت آن چیز است. لذا مطالعه به تحصیلات آکادمیک یا تحقیقات علمی محدود نمیشود، بلکه یک طرز فکر است که شخص در هر موردی از وقایع زندگی بکار میگیرد تا به حقیقت آن واقعه پی ببرد.
(گ۱۹۵) «در تمام مراحل و تمام مقامات، چه در ظاهر و چه در باطن، دانش خیلی تأثیر دارد.»
اگر منظور از دانش، طرز فکرِ محققانه باشد و نه تحصیلاتِ آکادمیک، اثر آن بر سیرکمالِ روحی چیست؟:: تجارب معنویاش را واقعبینانهتر و عملگرایانهتر ارزیابی میکند.
یکی از مهمترین اثراتی که میتواند طرز فکر محققانه در شخص داشته باشد، تقویت عملگرایی (پراگماتیسم) است.
(گ ۱۵۳) «وقتی اشخاص توجه پیدا کردند، خداوند اثری در آنها میگذارد که با یک تجربۀ مختصر پی به چیزهایی میبرند و از آن جزئیات، کلیات برایشان کشف میشود.»
«… خداوند اثری در آنها میگذارد …» یعنی نظر یکتا شامل حالشان شود
«… که با یک تجربۀ مختصر …» یعنی باید به روش اینویوُ تجربه کند
«… پی به چیزهایی میبرند و از آن جزئیات، کلیات برایشان کشف میشود.»، یعنی عقل سلیم باید به قدر کافی رشد کرده باشد، تا بتواند از جزئیات نتیجۀ کلی بگیرد.
…
با سلام و تشکر از این مقاله
فکر میکنم کتاب را میتوان از سایت انتشارات جیحون خریداری کرد.. یا احتمالا شهر کتاب..
در پاسخ به کامنت شانزده ، من این کتاب را از سایت http://www.karoon.com تهیه کردم.
با سلام وتشکر فراوان از راهنمایی دوستان در ارتباط با نحوه تهیه کتاب
با سلام به دوستان عزیز و متیس که ما را از انتشار کتاب جدید دکتر پرنیان آگاه کرد.
نکتهای که با خواندن مطلب مربوط به برداشت افراد در دنیای دیگر بسته به میدان ادراک آنها و اعتقاداتشان در همین کرهی خاکی دارد، بذهن افرادی که تازه با چنین مطالب معنوی برخورد میکنند، میآید، میتواند این باشد پس دنیای دیگر هرج و مرج یا بی قانون و تصوری است تا واقعی و دارای ساختاری معین؟؟!!
اما من با مثالی در همین دنیا این مطلب را مشاهده کردهام که وقتی کسی اعتقادی داشته باشد همهی دریافتهای خود را براساس اعتقاد خود میسنجد و درک میکند. مثلا افرادی که بار اول به سفر خارجی رفتهاند، با بیانهای بعضا متناقضی، کشور مورد نظر را توصیف میکنند. بنده خودم قبل از اینکه وارد دانشگاه شوم، با دیدن کتب قطور در دست دانشجویانی که از نزدیکان بودند و بیشتر اوقاتشان را به تفریح و مهمانی میگذراندند به این باور رسیده بودم که در دانشگاه امتحان بمعنای واقعی نمیگیرند یا اینکه از این کتاب چند صفحه درس میدهند. با این دید وارد دانشگاه شدم در یکی از رشته های علوم پایه، کتابهای قطوری که معرفی شد را جدی نگرفتم و همه ترم را طبق باورم مانند دانشجویان مورد نظر گذراندم، دقیقا یادم است وقتی اولین امتحان که از قسمت تئوری واحد آزمایشگاه از ما بعمل آمد، در کلاسی جدا از همدیگر نشستیم می گفتم این امتحان واقعی نیست و یک نمرهای به همه میدهند، با این باور منتظر چیزی بودم که باورم را تایید کند و هر چیزی را در جهت تقویت باورهایم تفسیر میکردم، چون درس یک واحدی بود و ما ترم اول مراقب یکی از دانشجویان ترم بالایی بود و سر جلسه وقتی بچه مشورت میکردند کاری نداشت و من هم تونستم واحد آزمایشگاه را پاس کنم، در ضمن به نظر خودم فهمیده بودم راز پاس کردن کتابهای قطور دانشگاهی چیست!! و اگر کسی از من قبل از امتحانات بعدی میپرسید دقیقا چیزی را میگفتم که شما هم به آن فکر می کنید، اونجا تقلب آزاده و دانشجویان همه باهم جواب سوالات را مینویسند، از طرفی مراقب هم کاری ندارد از روی دست دیگران بنویسیم!! وقتی متوجه این برداشت اشتباهم شدم که یک ترم مشروط شدم و فهمیدم اون کتابهای قطور نه تنها باید کامل خوانده بشوند بلکه باید به اندازهی آنها هم تمرین حل کنی که سر جلسهای که استاد روی سرت است و به همکلاسی که سرش را برگردانده بود صفر داده بود، بتوانی نمرهی ۱۸ بگیری. … ماحصل اینکه نه فقط در آن دنیا بلکه در این دنیا نیز ما در میدان ادراکمان زندگی میکنیم و مانند مرآت است که هر کس عکس خود را در آن می بیند، پس توصیف ارواح مختلف از دنیای دیگر یکسان نمیتواند باشد، مگر کسانیکه به حقیقت رسیدهاند و از جنس او شدهاند و آنچه لازم است را به رأی العین دیدهاند. ایشااله روزی بیاید که از روح و دنیای دیگر طیف بگیرند و دانشمندان معنوی واقعی آن طیفها را تفسیر کنند و معنویت هم مانند علوم تجربی برای همه مقبولیت داشته باشد، اینکه در نظرات گفته شده؛ متاسفانه انسانها منتظر تایید علمی هستند، نه اینکه اگر علم تایید نکند بعد معنوی نیست، بلکه علم در آینده بعد معنوی را در دسترس حواس ظاهر قرار میدهد مثلا امواج الکترومغناطیس که اگر تلویزیون نباشد با حواس ما قابل درک نیست. اگر این اتفاق بیفتد و علم به پیشرفتی ایچنینی دست یابد، مصداق ظهور عام است که ظلم ازبین میرود و صحت و سقم قوانین معنوی و گفتههای افراد در مورد معنویت معلوم میشود و….
باسلام و تشکر از مطالب .
چه حقیقت را چند نفر بدانند و چه کل کره زمین ، از حقیقت نه چیزی کم و نه اضافه میشود ، آنچه بر من نوعی واجب است آنست که بادیدن نور حقیقت به جد به سوی آن بشتابم تا از این تاریک خانه تکراری خلاصی یابم ، حکایت شمع و پروانه و پروبال سوخته است …
با سلام به متیس عزیز و کاربران عزیز
هر چه بیشتر مطالعه میکنم بیشتر از این مقاله و این تحقیق لذت میبرم و واقعا خوشحالم که دکتر پرنیا به عنوان یک محقق و پزشک متخصص موفق شده اند یکى از حقایق الهى را که استاد الهى به آن اشاره و تاکید نموده ان را از طریق علمى اثبات کنند. مطمینم با گذشت زمان و پیشرفت بشریت، دانشمندان و محققینى به مانند دکتر پرنیا ، موفق خواهند شد با تلاش و زحمت، نقاط نظر استاد الهى را به اثبات برسانند.
بسیار ممنون از این مقاله ى پر بار
.
سلام
سوالی از دوستان دارم ، ترس از مرگ ناشی از چه عللی می باشد و ریشه در چه چیز دارد؟
با سلام وتشکر فراوان
درپاسخ به سوال” نازی ، شماره ۲۷ ” در خاطرم است ،سوالی در ایندپت به این صورت مطرح شده بود :
کسی که برای آخرت کار میکند … ترس از مرگ ندارد.» (گ ۱۶۱)
سؤال: این گفتار به طور مطلق برای چه کسی صدق میکند؟
پاسخ :تا شخص مراتب بالای سیرکمال (که مستلزم ورود به ناخودآگاه روحی است) را طی نکند، به مرتبهای نمیرسد که مطلقاً ترس از مرگ از وجودش برود. تا قبل از آن، گرچه به علت اینکه بقای روح و دنیای دیگر برایش واقعیت ملموس پیدا کردهاند، از مرگ نمیهراسد، ولی ممکن است به علت طبیعت بشری، گاهی ترس از مرگ بیاید که معمولاً موقتی است و ذهناً
آن را پس میزند.
به این ترتیب علت ترس در وجود بشر از طبیعتش منشا می گیرد و تا بر طبیعتش کاملا مسلط نشود که ان هم مستلزم ورود به ناخوداگاه روحی است، حس ترس از مرگ مطلقا از وجودش از بین نمی رود .
در پاسخ به کامنت ۲۷ نازی عزیز بنظر می رسد که ترس از هر چیزی ناشی از عدم اطلاع در مورد آن چیز باشد. تاریکی یا مرگ یا …
وقتی بدانیم که با مرگ چه اتفاقی می افتد ترس رخت بر می بندد و جای آن را برنامه های آماده شدن برای آن میگیرو.
با سلام
امروز باز نگاهی داشتم به همین موضوع. مرگ ولی برایم جای سؤال پیش امد چرا به اینموضوع مهمی بیشتر از این توجه نمی کنم از ان خیلی سطی می گذرم.نمی توانم تصور کنم که این هم روزی برایم پیش می اید البته با وجودی که سعی می کنم در طول روز به ،توجه به خدا وجلب رضایت او فکرم وتا جایی که یادم می ماند عمل کنم. وسعی می کنم در طول روزخودم را با خواندن مطالب به روز ویا مطالبی در مورد خودشناسی و،،،،،،،،،،، دور نگه ندارم. ولی الان که فکر می کنم با وجودی که سعی می کنم ولی نمی توانم این حس را که زندگی ما در جای دیگری است را به تصور در اورم واهمیت انرا بیشتر بدانم. واین را در انجام کارهای روزانه می ببینم که چطور می توانم از ان ساده بگذرم.
لطفا اگر می توانید راهنماییم کنید که بتوانم از چه طریق هایی می توانم اهمییت انرا بیشتر درک کنم.
با سلام به کاربران و متیس عزیز،
ایمان به زندگى و بقاى روح بعد از مرگ به انسان نشاط و علاقه به زندگى کردن میبخشد.
بطوریکه هر روز با استفاده ى هر چه بهتر از موقیت ها و امکاناتى که در اختیارش قرار داده میشوند، سعى در نهایت بهره برى از زمان باقیمانده در زندگى، هدفى والا و نشاط دهنده خواهد شد.
شاید ترس از مرگ به خاطر فقدان این عقیده و باور است. اینکه انسان مرگ را ، یک ناکامى و جدایى بى اختیار و غیر منتظره از زندگیش بداند، حسى بسیار منفى و ترسناک ایجاد خواهد کرد که امید به زندگى را تحلیل و نا امیدى در شکست را تکرار میکند.
ممنون از سوال شم کاربر گرامى در کامنت ٢٧
به نظرم ترس از مرگ بیشتر برمیگردد به اینکه کلا انسان ها از چیزها و مکان های ناشناخته می ترسند و اینکه ممکن است در آنجا چه اتفاقی برایشان بیفتد!خود من بارها وقتی می خواهم جایی بروم که برای اولین بار است دچار استرس می شوم حتی با اینکه یک شناخت نسبی هم دارم.دلیل بعدی هم ریشه در تربیت غلط و آموزش های نادرستی است که از چندین نسل قبلتر به ما ارث رسیده است و زندگی بعد از مرگ را برای ما زشت و ترسناک کرده است.دلیل بعدی وابستگی هایی است که در این دنیا داریم و جدا شدن از آنها برای ما سخت و دردناک است مانند همسر و والدین و فرزند و حتی جسم مادی خودمان که ممکن است بعد از مرگ چه بلایی سرش بیاد! دلیل بعدی شاید برگردد به اعمال خودمان و ترس از مجازات و اینکه چگونه در برابر دادگاه عدل الهی قضاوت خواهیم شد.
در این دوران فقط با علم و منطق چیزی قبول یا ردّ میشود، دورانی که به عنوان زمستان سخت و خفقان روحی توصیف شده، دیگر نشانی از ایمان قلبی بدون نیاز به اثبات علمی نیست یا کمیاب است. فقط با اثبات علمی به چیزی معتقد بودن یعنی تقدم دوران عقل بر دل و احساس. اما این ایمان کجا و ایمان قلبی کجا؟ فرضاً با علم زندگی پس از مرگ اثبات شود تفاوت چندانی با عبادت از روی ترس ندارد. در این دوران دیگر نیازی به احساس و قلب و عشق نیست و همه چیز علم است و منطق. علم تمام بشریت را به هم وصل کرده اما دریغ از یک دوست واقعی ..
استاد فرمودند، بشر همیشه به مراحل بالای علمی میرسد و میخواهد به اسرار بالا دست پیدا کند، میگویند فضولی موقوف و همان علمش باعث نابودیش میشود..
باسلام،
با خواندن کتاب معنویت یک علم است مخصوصا فصل برزخ ، گویی با ان دنیا ارتباط نزدیک برقرار می کنی و وطن اصلی خود را انجا می پنداریم.
ولی ترس از مرگ همواره در من هست در واقع از اعمالم ترس دارم که چگونه پاسخگو باشم!نمیدانم شاید این ترس بنوعی خوب باشد و ترمزی برای رفتار و اعمالمان باشد.
به نام خدا
با سلام
صفحه ۱۴۲ :هنگامی که به نور رسیدم ،موجودات نورانی دیگری را دیدم و آنها به آرامی مرا به سمت مرور زندگی ام هدایت کردند .در این تجربه دیگران اعمالم را قضاوت نمی کردند ،خودم این کار را انجام می دادم.حضور خودم ،می توانست ذهنم را بخواند و راهی برای پنهان کردن افکارم وجود نداشت .با تجربه کردن رنجی که دیگران به خاطر اعمالم متحمل شده بودند ،به آرامی به اشتباهاتم پی بردم .
صفحه ۱۴۴و۱۴۵ :همه جا در احاطه نوری آبی خاکستری قرار داشت .متوجه شدم کسی در کنارم ایستاده است .می توانستم حضورش را احساس کنم .حضوری آرام و اطمینان بخش ،ولی سرشار از قدرت و عظمت .احساس کردم اوضاع رو به راه است .سپس مرور لحظات کلیدی زندگی ام را آغاز کردم .ولی هم زمان آن را از دیدگاه دیگران تجربه می کردم و این تکان دهنده بود ،چون درد و رنج و عذاب ناشی از اعمال خود را حس می کردم .درک ان موضوع که آن کسی نبودم که گمان می کردم ،برایم هولناک بود .در اینجا آن موجود پیامی برایم فرستاد که می گفت :”مهم نیست .ذات انسان همین است .انسان جایزالخطا ست “.جالب ترین نکته در مورد این مرد ،درست مثل آن زن انگلیسی این بود که در مرور زندگی اش اتفاقات گذشته را دوباره از دیدگاه دیگران تجربه می کرد . در واقع استیو به طور مستقیم همه ی رنج و عذابی را که برای دیگران ایجاد کرده بود حس می کرد ،درست مثل اینکه کسی دقیقا همان کار را در حق او انجام بدهد. به این ترتیب وجود خودش بدون نیاز به قضاوت دیگران ،قاضی اعمال و رفتارش نسبت به دیگران شده بود .
همه چیز روشن و واضح بود .استیو با آشکار شدن بخش هایی از زندگی اش از بد رفتاری هایی که در حق دیگران انجام داده بود شوکه شده بود .او گاهی فریب کار بود ،به دیگران لطمه زده و آشکارا دروغ گفته بود و زمانی همه این موارد را برای خود توجیه کرده بود و منطقش این بودکه هر کسی سزاوار همان است که برایش رخ می دهد . ولی در حین این تجربه رنج و عذاب ناشی از اعمالش در حق دیگران را حس می کرد . حال که این رویدادها به اجبار در نظرش زنده شده بود ،دیدگاهش نسبت به زندگی زیر سوال رفته و او را به این نتیجه رسانده بود که زندگی بدین نحو شکستی بیش نبوده است .احساس می کرد اعمالش”حقارت بار و هولناک “بوده اند”.
به نام خدا
با سلام
صفحه ۲۳۲و۲۳۳ :بدیهی است که از دیدگاه علمی ،نمی توانیم به سوال نهایی جاودانه بودن روح پاسخ دهیم ،چون هنوز ابزار سنجش و ردیابی مستقیم آن را در اختیار نداریم و از این رو نمی توانیم وجود چنین امکانی را آزمایش کنیم .ولی می توانیم بگوییم که حداقل در چند ساعت اولیه ی پس از مرگ ،که زمانی است که برای انجام بررسی ها و بازگرداندن فرد به زندگی نیاز داریم ،ذهن ،هوشیاری ،روان،روح ،یا هر واژه ی دیگری که برای توصیف “خود” به کار می بریم ،به حیات خود ادامه می دهد. در مواردی که موفق به ا حیا و بازگردندان فرد به زندگی می شویم ،حتی چند ساعت بعد از مرگ هم هوشیاری باز می گردد. از این رو در واقع “زندگی پس از مرگ “باید وجود داشته باشد .حتی اگر تنها چند ساعت بعد از مرگ را شامل شود.امروزه در مورد فراتر از آن نمی توان با قاطعیت نظر داد ،چون در حال حاضر بیشترین زمانی که برای بازگرداندن بیمار به زندگی در اختیار داریم ،تنها چند ساعت است ،ولی این اعتقاد که بعد از مرگ چیزی باقی نمی ماند ،در بهترین حالت خود عقیده ای شتاب زده و نسنجیده است .
به نام خدا
با سلام
این تحقیقات بازتابی از علایق و کار حرفه ای من بود که در دو مسیر تحقیقاتی موازی و بسیار مرتبط با یکدیگر پیش می رفت . اولی ،بهبود کیفیت احیا به منظور نجات افراد بیشتر و جلوگیری از ضایعات مغزی است . دومی شناخت اتفاقاتی است که پس از مرگ برای ذهن و هوشیاری انسان رخ می دهد ،چون ایست قلبی احتمالا تنها وضعیتی است که می توان هوشیاری انسان را در زمانی که مغز به طور طبیعی از کار افتاده و در وضعیت خط مستقیم قرار گرفته است ،مورد بررسی قرارداد .به این ترتیب می توانیم به رابطه ی آن با عملکرد مغز پی ببریم و در عین حال این واقعیت را هم از نظر دور نکنیم که به هنگام تلاش برای حفظ جان افراد ،تنها با فرایندی پزشکی روبه رو نیستیم .بلکه با یک انسان سر و کار داریم .حتی اگر ذهن و هوشیاری انسان به دلیل خاموش شدن مدارهای تنظیم هوشیاری در مغز قابل مشاهده نباشد،آن فرد جایی در همان جاست و هرگز نباید آن را نادیده بگیریم یا فراموش کنیم .
به نام خدا
با سلام
با عرض پوزش ,مطلب ارایه شده در کامنت ۳۷ مربوط به صفحه ۲۳۶ کتاب “حذف مرگ ” می باشد .