دوازده گام به سوی زندگانی با مهربانی
استاد الهی، برگزیده، گ۳
کارن آرمسترانگ، متخصص تاریخ ادیان، از سال ۲۰۰۹ م با بنیانگذاری منشور مهربانی، در سراسر جهان بسیار تأثیر گذار بوده است. در این منشور اصل مهربانی که در قلب تمامی ادیان و نظامهای اخلاقی و سنتهای معنوی قرار دارد اینطور معنی شده است:
« در تمامی اوقات با سایرین چنان رفتار نماییم که خودمان انتظار داریم با ما رفتار شود. فضیلت مهربانی ما را بر آن خواهد داشت تا آنجا که در توان داریم برای تسکین درد و رنج همنوعانمان، خود را از مرکز دنیایمان کنار بکشیم و فرد دیگری را جایگزین خود کنیم و به قداست و حرمت هر یک از افراد بشر احترام بگذاریم و انصاف و برابری و احترام را در حد غایی و بدون استثنا، بر هر یک روا داریم.»
کارن آرمسترانگ در کتاب دوازده گام به سوی مهربانی۱ روشی عملی برای اجرای قانون طلایی که زیربنای تمام ادیان بزرگ میباشد ، ارائه میدهد. روشی که تمامی پیامبران، بزرگان معنوی و خردمندان در طی تاریخ مطرح کردهاند : با دیگران همانطور رفتار کنیم که میخواهیم آنها با ما رفتار نمایند. کاری که انجام آن در دنیای امروز چندان هم آسان نیست.
در کتاب دوازده گام به سوی مهربانی، نویسنده از ما دعوت میکند طی دوازده گام «آموزشی»، ایدههای پیشساخته را کنار بگذاریم و بهتدریج از الگوهای فکری فرهنگی، آموزشی و عاطفی که ما را از یکدیگر جدا میکند، فاصله بگیریم. او در کتاب خود با استفاده از منابع متعدد تاریخی، فرهنگی یا مذهبی و زندگی روزمره، مجموعهای از تمرینهای ساده و قابل اجرا را برای پرورش مهربانی در خود پیشنهاد میکند.
در یکی از اولین گامها تحت عنوان « به دنیای خودت نگاه کن» تأکید زیادی بر خانواده دارد و تمرینهایی برای رفتار مناسب در خانواده ارائه میدهد. و در گامهای بعدی به تدریج، تمرینها پیچیدهتر میشوند و به کسانی که در اطراف ما هستند گسترش مییابند: یک دوست، یک نفر که نسبت به او بیتفاوت هستیم و یک نفر که از او خوشٰمان نمیآید. و در فصول آخر کتاب، مهربانی را میتوانیم حتی در مورد دشمنانمان نیز به اجرا درآوریم.
نویسنده در این کتاب سعی میکند نشان دهد که حتی در این جهان از هم پاشیده، افرادی توانستهاند گذشت کنند و به فکر دیگران بودن را در برنامه زندگیشان وارد کنند. بررسی زندگی اسطورههای مهربانی به ما نشان میدهد که چگونه عمل کنیم. آنگاه میتوانیم به جای نومیدی از شکستهای پیدرپی، به یاد آوریم که ادامۀ کوشش و تمرین موجب دستیابی به کمال میشود.
در زیر قسمتی از گام پنجم کتاب با عنوان ذهن آگاهی آمده است.
«هنگام عمل به جنبههای گوناگون عشق غیر قابل سنجش، بالاخره از نمادهای بیشمار خودخواهی آگاهی خواهیم یافت. نمادهایی که ما را از تمایل به رفتار محبتآمیز و دوستانه بازمیدارد و افکاری مانند محبت به دشمن را مورد تمسخر قرار میدهد. این گونه وسوسهها مانع میشوند دریابیم که «من» نه وجودی استثنایی هستم و نه از مشکلات زندگی مصون میباشم. هدف از ذهنآگاهی – یکی از طیفهای رفتاری که بودا را به سوی روشنایی و بصیرت رهنمون کرد – آنست که با توجه به شیوۀ کارکرد ذهنمان بتوانیم خود را از بروزات ناشایست ایگو دور نگهداریم.
البته شما با مطالعۀ کتابها و متون بسیاری که در این زمینه وجود دارد میتوانید از ساختار سلسله اعصاب و مغز و همچنین چگونگی اثر مدیتیشن در تقویت سلامت درونی آگاه شوید، اما چنین فرایندی ضرورت خاصی ندارد. در این مورد نیز عمل به مراتب بیشتر از تئوری حائز اهمیت است. به عبارت دیگر، شما متوجه خواهید شد، همانطور که با رفتن به یک باشگاه ورزشی و انجام تمرینهای لازم میتوانید سلامت جسمانیتان را بهبود بخشید، میتوانید روی فرایند عملکرد ذهنیتان کار کنید.
ذهنآگاهی، در واقع نوعی مدیتیشن است که به طور طبیعی و همزمان با انجام امور عادی روزمره انجام میدهیم. این فرایند به ما امکان میدهد که کنترل بیشتری روی ذهنمان داشته باشیم و بتوانیم از وسوسههای دیرینه اجتناب کرده و آنها را با روشهای رفتاری پسندیده جایگزین نماییم. این درست همان شیوهای است که بودا برای تبدیل انگیزشهای مضر (از قبیل طمع، شهوت یا حسرت) به فضیلتهای رفتاری به کار میبست. درست همانگونه که یک موسیقیدان میبایست یاد بگیرد که چگونه وسیلۀ موسیقیاش را کوک کند، و یا یک سوارکار باید بداند چگونه اسب خود را تعلیم دهد، ما هم باید بیاموزیم که چگونه انرژی ذهنیمان را به نحو سازندهتر و با محبت و مهربانی بیشتر به کار ببریم. این روش، آن مدیتیشنی نیست که در تنهایی و ورای امور عادیمان انجام دهیم. در ذهنآگاهی، ما ذهناً خودمان را کنار میکشیم و رفتارهایمان را مشاهده میکنیم تا متوجه شویم در برهمکنش روزمره با دیگران چه چیزهایی ما را عصبانی و ناراحت میکند و چگونه میتوانیم تجربیاتمان را تجزیه و تحلیل کنیم و چگونه توجه خود را بر همان لحظه متمرکز نماییم. منظور از ذهنآگاهی آن نیست که دچار وسواس، احتیاط یا احساس گناه مفرط بشویم، حتی منظورمان آن نیست که به شیوهای تهاجمی با احساسات منفی و ناپسندی که از ذهنمان میگذرد برخورد نماییم. منظور از ذهنآگاهی آنست که ما را کمک نماید تا بتوانیم آنها را به شیوهای ابتکاری در مسیر مناسبی بیندازیم.
در حالت ذهنآگاهی، ما مغز تحلیلگر جدیدمان را به کار میگیریم تا بتوانیم از فرایندهای غریزی و غیرارادی مغز قدیمیمان آگاه شویم. در این راستا، میبایست در «آن لحظه »زندگی کنیم و نحوۀ حرف زدن، راه رفتن و خوردنمان را دقیقاً زیر نظر داشته باشیم. …
به هر حال، باید در نظر بگیریم که این عواطف اولیه چگونه موجب ناخوشیمان میشوند. مثلاً وقتی افکار ناشی از خشم، تنفر، حسادت، رنجش یا انزجار بر ما چیره میشوند، وسعت نگرش و میزان خلاقیت محدود میشود. خود من، در مواقعی که دچار رنجش میشوم، قادر به نوشتن نیستم. وقتی درگیر این گونه حالات خصومتآمیز میشویم، بیشتر فقط به خودمان میاندیشیم و تقریباً نمیتوانیم به هیچ چیز دیگری فکر کنیم و وسعت دیدمان کاهش مییابد. در این گونه موارد، فقط سایرین را مسئول تمامی مشکلات و درد و رنجهایمان تلقی میکنیم. اما با سلاحِ ذهن آگاهی، به تدریج میآموزیم که در بیشتر موارد خشم درونی خودمان است که موجب رنجمان میگردد. وقتی عصبانی میشویم، غالباً کاستیهای سایرین را به میزان اغراقآمیزی بزرگتر و بیشتر جلوه میدهیم، همانطور که وقتی نسبت به کسی علاقه داشته باشیم، بیشتر روی صفات مثبت او تمرکز میکنیم و کاستیها و اشتباهاتش را نادیده میگیریم، اگر چه دروناً به نوعی میدانیم که این خودفریبی است.
به همین منوال، متوجه میشویم که آن انگیزش اکتسابی که در آغاز موجودیتمان ما را برای یافتن غذا تشویق میکرد، هیچگاه کاملاً ارضا نمیشود. همانطور که شما به پیشرفت خود ادامه میدهید، مشاهده میکنید که تقریباً بلافاصله بعد از برآورده شدن یکی از خواستههایتان، خواستۀ دیگری پدیدار میشود و اگر خواستهتان به نتیجۀ مورد نظر نرسد، مأیوس میشوید. البته به زودی خواهید آموخت که هیچ چیز همیشگی نیست. یک احساس آزردگی و رنجش، یا فکری که لحظهای قبل موجب نگرانیتان گشته بود و تمامی فکرتان را به خود مشغول کرده بود، میتواند به زودی برطرف گردد، اما دوباره، لحظهای بعد رویدادی نه چندان غیر عادی، مثل پایین آمدن ناگهانی دمای هوا و یا شنیدن یک صدای بلند و ناهنجار حواستان را پرت میکند و تمرکزتان را به هم میزند. ما انسانها به نُدرت در وضعیتی دائمی باقی میمانیم،… به تدریج، وقتی متوجه تغییرپذیریمان میشویم، دیگر مثل گذشته، بر روی نظرات و خواستههایمان پافشاری نمیکنیم. کمکم به این نتیجه میرسیم که تمایلات و وابستگیهای فعلی، واقعاً معرف «ما» نیستند، چون به احتمال زیاد تا چند لحظۀ دیگر موضوع دیگری ذهنمان را به خود مشغول خواهد کرد.
چنین ارزیابی بیطرفانه و معقولی از روش رفتاریمان به ما کمک مینماید متوجه شویم که قضاوتهای ما غالباً از موضع تعصب، یا حب و بغض هستند و بستگی به حالت روانی گذرا و لحظهایمان دارند و پیشداوریهای مداوم، ما را به مخالفت کردن با افرادی وامیدارد که به نظر میآید سد راهمان هستند. در این گونه موارد، متوجه میشوید که به چه آسانی سبب آزار و درد و رنج سایرین میشوید، به عنوان نمونه در رویارویی با کوچکترین اشتباه یا دردسری، بیصبرانه گله و شکایت میکنید. اگر فروشنده در پرداخت بقیه پولتان لحظهای درنگ نماید، حالت اعتراضآمیز به خودتان میگیرید، یا اگر کسی چیزی بگوید ابروهایتان را بالا میاندازید و با حالت تمسخر به او نگاه میکنید. اما از سوی دیگر، خودتان هم میدانید که اگر فرد دیگری با شما به همین شیوه رفتار نماید تا چه حد ناراحت میشوید و برعکس، رفتار محبتآمیز و یا کمک هر چند جزیی سایرین تا چه حد در روحیهی شما تأثیر مثبت میگذارد و حالت روانیتان را بهبود میبخشد.
هنگامی که متوجه شویم علت اصلی درد و رنج در درون خودمان است، انگیزه پیدا میکنیم تا آن را تغییر دهیم. ما متوجه خواهیم شد که اگر به جای خشم و پریشانی با خود در صلح و صفا باشیم، خوشحالتر خواهیم بود. … به جای آنکه نگران آنچه فردا رخ خواهد داد باشیم یا حسرت بخوریم که ای کاش در موقعیت هفتۀ گذشته بودیم، باید یاد بگیریم که چگونه در زمان حال زندگی کنیم و همین لحظه از عمرمان را به بهترین شیوۀ ممکن بگذرانیم. به جای آنکه اجازه دهیم خاطرهای از گذشته همچون ابر تاریکی، حالت روانی کنونیمان را بپوشاند، باید یاد بگیریم، از خوشیهای کوچک و ساده که در دسترسمان است لذت ببریم. … اما این هدف نهایی نیست. این روش رفتاری میبایست به طور طبیعی از ما بروز نماید و پس از چند روز، با کیفیت سودمند و مفیدی با مفاهیم گام بعدی آمیخته و هماهنگ گردد.
۱ – دوازده گام به سوی زندگانی با مهربانی، مترجم: م. دانایی نشر پنج
سلام ضمن عرض تبریک سال نو و تشکر از این مقاله که خیلی بدادم رسید اینقدر درونا بهم ریخته بودم از شدت عصبانیت دچار فراموشی می شدم و حضور ذهنم بهم ریخته بود و بغض جای مهربانی را میگرفت و ناراحت می شدم . با خواندن مقتله آرامتر شدم . سپاسگزارم
Mamnun az schoma
باسلام
خوبی به طرف کردم بدون توقع فقط بخاطر این بوده گفتم باید انسان خوبی باشم چون تعلیمات استاد به من گفته مثل کوزه گلاب باشم درونم را خوب کنم اما متاسفانه برای هرکس خوبی کردم نتیجه عکس شده است و او به دشمنی پرداخته و بیادبی کرده. درسته پیامد نوع دوستی قدر نشناسیه ولی بی ادبی ……………لطفا دوستان راهنمای بفرمایند
با سلام خدمت همه دوستان.
شاید بیشتر از هر چیز در گفتارها استاد به محبت آنهم محبت بی شائبه اشاره فرموده اند. محبت، محبت، محبت.
با سلام
با تشکر و خداقوت به عزیزانی که این مقالات،ویدیوها و درسهای گرانبها را در اختیار ما قرار می دهند.
با عرض سلام و تشکر از متیس عزیز و مقاله جدید و تبریک سال نو به همه دوستان
ما هم باید بیاموزیم که چگونه انرژی ذهنیمان را به نحو سازندهتر و با محبت و مهربانی بیشتر به کار ببریم….
پاراگراف آخر متن من را به یاد گفتاری از استاد الهی انداخت که نقل به مضمون فرمودند دوست دارم که دوستانم همیشه خوشحال باشند. احساس میکنم این نگرش، که سعی کنیم از شرایطی که داریم خوشحال باشیم و در “حال” زندگی کنیم معنی درستی از شکرگزاری است.
ممنون
با سلام و خسته نباشید خدمت شما عزیزان ،
مطلب، فوق العاده مفید وعملی است و میتوانیم از هر پاراگراف آن کارهای عملی برای خودمان برداریم ،به عنوان مثال پاراگراف زیر:
(به هر حال، باید در نظر بگیریم که این عواطف اولیه چگونه موجب ناخوشیمان میشوند. مثلاً وقتی افکار ناشی از خشم، تنفر، حسادت، رنجش یا انزجار بر ما چیره میشوند، وسعت نگرش و میزان خلاقیت محدود میشود).
با تشکر فراوان از زحمات شما و به امید موفقیت همگان
با سلام و تبریک سال نو خدمت شما عزیزان مثل همیشه مطلب فوق العاده آموزنده ای بود بسیار ممنونم
با سلام – برگرفته از: ایندپت / کاوش در «خودِ» دوبُعدی > وقتی که کار نیک کافی نیست:
(آثارالحق ۱، گ ۱۶۲۶):: در لار بودم، جوانی بود که در بچگی پدرش فوت شده بود و عمهاش سرپرست او بود و تمام دارایی او را به دست گرفته بود. چون سختگیری میکرد، جوان آمد و شکایت کرد. طبق قانون داراییاش را از عمه گرفتم و به دستش دادم. مدتی از این قضیهگذشت، ….. پولی به او دادم که برایم از شیراز کفش بیاورد. در مسافرت پولش تمام میشود و پول مرا خرج میکند. …. در مراجعت او را خواستم که کفشها را تحویل دهد، در جواب بنای پرخاش گذاشت. به او گفتم، برو. چند روز بعد مأمورین او را به محکمه آوردند، زیرا یک تاجر محترم محلی را در میان مردم سیلی زده بود. این جوان هم میخواست در امنیه (ژاندارمری) استخدام شود، اگر محکومش میکردم سوء سابقه میشد و دیگر استخدامش نمیکردند. تاجر هم به هیچ وجه حاضر نبود رضایت بدهد. میتوانستم از هشت روز تا دو ماه زندانیاش کنم. خلاصه درگیر جدال درونی شدم، دل گاهی میخواهد انتقام بگیرد، ….. وقتی انسان بر نفس خود مسلط شد کلامش اثر دارد، رو کردم به تاجر و گفتم هر چه تا به حال اصرار کردم نبخشیدید، ولی در سرنوشت این جوان اثر دارد، حال میتوانی در عالم جوانمردی این جوان را به من ببخشی؟ …
عمل اینویوُ زمانی است که شخص پس از انجام این عملیات ذهنی، آن را کافی نداند و احساس نیاز به عمل هم در خود حس کند، در نتیجه افکارش را به مرحلۀ عمل برساند تا متوجه شود آیا واقعاً آن واقعه را از خدا دیده، یا طرف مقابل را بخشیده، یا خیر. نفس اماره بزرگترین مانع برای انجام عمل اینویوُ است
در این حکایت، تسلط فکری بر نفس امارۀ انتقامجویی، بزرگترین مانع برای انجام عمل اینویوُ را از پیش رو برداشت. اگر عمل در این مقطع متوقف میشد، عمل گذشت در حد اینویترُ باقی میماند.
از دیدی دیگر، زندانی کردن جوان به علت بیاحترامی به تاجر، میتوانست عملی کاملاً قانونی تلقی شود که اگر همراه با کنترل نفس انتقامجویی میبود، از نظر اخلاقی حتی یک عمل مثبت به حساب میآمد. ولی درخواست بخشش از تاجر یک عمل کاملاً داوطلبانه بود که ارزش آن فراتر از یک عمل نیک اخلاقی بود. با این کار، گذشتی که در فکر صورت گرفته بود، به صورت اینویوُ به تجربه گذاشته شد. «هر چه مقام بالاتر رود، مسئولیت بیشتر است» (آثارالحق ج۱، گ۱۶۲۶)
با سلام خدمت متیس عزیز وهمه دو ستان . امیدوارم سال نو سالی پرخیر وبرکت باشد .
حالم آنقدر خراب است که از خودم بدم می آید ویک حالت تنفر از خود واز دنیا برایم پیش آمده نمی خواهم با کسی رفت و آمد کنم . اواخر سال با خود تصمیماتی می گرفتم دوست داشتم همراه با سال نو من هم آدم نوعی شوم عیب و ایرادهایم را کنار بگذارم وبشوم آدمی مهربان ، با محبت بدون در نظر رنجشها و آزردگی هایی که از بعضی ها داشتم ولی همان اولین روز سال جدید یک موردی پیش آمد واز لحاظ فکری و ذهنی وروانی مرا بهم ریخت همیشه می گوییم علت را در خود بیابیم ولی من هرچه فکر می کنم می بینم من کار اشتباهی مرتکب نشدم ولی یکی با طرز رفتارش ناراحتم کرد همه ی تصمیماتی که گرفته بودم برعکس شدند حالا نمی دانم چکار باید بکنم می گویم اگر آن شخص آن رفتار و گفتار را از خود نشان نمی داد این دلخوری پیش نمی آمد آیا حق می دهید که در بیشتر مواقع دیگران نمی گذارند درست رفتار کنیم …من می خواهم باز هم جلو بروم و محبت کنم ولی از طرز نگاه طرف چنین برداشت می کنم که مایل نیست چون باز هم با من با تندی حرف می زند .لطفا دوستان راهنمائیم کنند حالا وظیفه من چیست ؟
با تشکر
با سلام و تشکر از مقاله زیبا و پر ارزش،
من هم واقعا با خوندن این مقاله آرامش گرفتم. واقعا همیشه این خشم درونى خودمونه که باعث رنجش و عذاب جسمى و روحیمون میشه.
من همه نوروز رو کج خلق و عصبانى و غمزده بودم و دایما در حال رنج و عذاب درونى با انواع و اقسام افکار منفى.
هم حق جسم و روح خودم رو ضایع کردم و هم حق همسر و فرزندمو. اونم در نوروز روایداى به این مهمى و پر ارزشى.
و این همه رنج و عذاب فقط به یه دلیل کوچک بود چون انتظاری داشتم که برآورده نشد. ..
…
اما واقعا با خوندن این مقاله امیدارم بتونم با ذهن آگاهى بیشتر جلوى این حمله نفس سربلند باشم.
فکر کردم که توقع داشتن از دیگران یه دلیل در به وجود آمدن رنجش و عذاب براى ماست باید عینک رو از روى رفتار اونا برداشت وذربین رو روى افکار و رفتار خودمون انداخت که نفس نتونه این رنج بمیرد برامون تولید کنه.
با سلام و تشکر از متیس و عرض تبریک سال نو
این جمله از مقاله که “هنگامی که متوجه شویم علت اصلی درد و رنج در درون خودمان است، انگیزه پیدا میکنیم تا آن را تغییر دهیم.” برای من بسیار کاربردی است چون اغلب علت ناراحتی هایم را در دیگران جستجو میکنم. و صدالبته به نتیجه ای هم نمیرسم چون نمیتوانم دیگران را تغییر دهم و این به تداوم ناراحتی و رنج منجر میشود.
با سلام و تشکر
محبت صفت بسیار ارزشمندی است و در بسیاری از شرایط ضروری است و باعث کنار گذاشتن خودخواهی می شود ولی در بعضی شرایط که باعث سوء استفاده و گستاخی طرف مقابل می شود نباید رفتار محبت آمیزمان را تکرار کنیم، در این صورت اجازه میدهیم دیگران به ما بی احترامی کنند. متاسفانه تجربه خوبی از نادیده گرفتن رفتار نادرست دیگران ندارم.در جواب دوست عزیز این نظر شخصی من است که اگر رفتار نادرستی تکرار میشود ، تکرار محبت باعث میشود دیگران متوجه رفتار اشتباه خودشان نشوند.
با سلام و تبریک سال نو و تشکر فراوان از متیس عزیز که کتابهای مفید رو بما معرفی میکنند و خدمت به بشریت میکنند . این گفتارها میتونه خیلی کمک کنه در برابر افکار منفی و برخوردهایی که از دیگران میبینیم : گفتار۳۳۸جلد ۱ : …..ما آنچه لازمه طی سلوک و معنویات خودمان است شعار خود قرار میدهیم و دیگر کاری هم به کسی نداریم .
گفتار۳۳۹ جلد ۱ : بهترین راه تقویت اعتماد به نفس آن است که ناملایمات را نادیده بگیرید و ایده ی خودتان را تعقیب کنید، مثل اینکه هیچ گونه شکست یا ناملایمتی برایتان پیش نیامده است .
ـ هر مکتبی چه ظاهری چه باطنی یک نوع ابزار دفاعی دارد ، ابزار دفاعی ما نیکی کردن به مردم است حتی اگر مردم ناسزا هم بگویند مهم نیست . ملک جان نعمتی ص ۱۴۶
…….باید یاد بگیریم که چگونه در زمان حال زندگی کنیم و همین لحظه از عمرمان را به بهترین شیوه ممکن بگذرانیم … اما این هدف نهایی نیست … این روش رفتاری میبایست به طور طبیعی از ما بروز نماید و پس از چند روز با کیفیت سودمند و مفیدی با مفاهیم گام بعدی آمیخته و هماهنگ گردد. از دوستان خواهشمندم در مورد جمله آخر راهنمایی بفرمایند منظور چیه ؟ و کاربرد عملیش چگونه میتونه باشه ؟ با تشکر فراوان
به نام خدا
باسلام
شهناز گرامی کامنت ۱۰
در موارد مشابه با تجربه شما دو نکته به من کمک کرده است:
۱-پیدا کردن علت به معنی پیدا کردن مقصر نیست
۲- اگر کسی عمل بدی انجام داد ،ان عمل بد است نه آن شخص
یک علت مشترک در همه اتفاقاتی (صحنه سازی هایی )که برای ما رخ می دهد وجود دارد و آن این است که من باید در رویارویی تجربی (عمل این ویوو) با یک موضوعی ،جهت رشد آگاهیم قرار بگیرم .
بنا بر این بعد از اینکه رفتارمان را بررسی کردیم و دیدیم که نتیجه اعمال ما نباید منجر به چنان عکس العملی می شده ،خوب است فکر کنیم منی که تصمیم گرفته بودم :” همراه با سال نو من هم آدم نوعی شوم عیب و ایرادهایم را کنار بگذارم وبشوم آدمی مهربان ، با محبت بدون در نظر رنجشها و آزردگی هایی که از بعضی ها داشتم” (با توجه به اینکه در این تصمیم قرار است من عوض شوم نه دیگران) چرا در عمل موفق به اینکار نشده ام ؟
غالبا رفتار بد یک شخص باعث می شود از اون آدم بدمون بیاد و دلمان نمی خواهد با او دمخور بشویم ،دلمان می خواهد بگذاریمش کنار .اما گاهی هم اینطور نیست ،مثلا از شخصی که دچار یک بیماری سخت است ،با اینکه به این دلیل بد خلق و پرخاشگر است نه تنها ازش ناراحت نمی شویم بلکه سعی می کنیم به اش کمک کنیم و برای سلامتیش دعا میکنیم ،چون می گوییم دست خودش نیست ،عارضه بیماریش باعث این رفتار بد شده است .اگر خوب توجه کنیم ،می بینیم اون آدمی هم که ازش خوشمون نمی آید هم دچار عارضه است و رفتارش دست خودش(خود روحانیش ) نیست بلکه دست ایگویش است .
من خودم با تمام وجود می دانم که ایگو چقدر می تواند سلطه گر باشد .به آنی می تواند تمام چیزهایی که طی سالیان یادگرفته ام و در ذهنم تکرار و بایگانی کرده ام را زیر پاش بگذارد و محوش کند .مثلا زمانی که موقعیتی پیش آمد که روی ” گله وشکایت نداشتن ” کار کنم ،دیدم که کار عملیم رو به کل فراموش کرده ام و طبق خواست نفسم مرتبا طرف را به جرم نداشتن عدالت محکوم می کنم ,غافل از اینکه نه تنها مفهوم عدالت برای من و دیگری ممکن است کاملا متتاوت باشه ,حتی در صورت نزدیک به درست بودن نظر من ,انتظار درک برداشتی که من از عدالت دارم و اجرای آن به همان صورتی که من فکر می کنم درست است هم ,توقع زیادی می تواند باشد .
خلاصه به نظرم باید هوشیاریمان را برای دیدن واستفاده از موقعیتهای عمل این ویوو ،تقویت کنیم.
با سلام به متیس عزیز و کاربران گرامی
این متن خیلی من را مشغول کرده بطوریکه هر روز که از نو مطالعه اش میکنم سوالاتم بیشتر میشوند.
شخصا از محبت کردن معمولا نتیجه ی خوشحال کننده (برای خودم) نگرفته ام و اکثرا با محبتم ایجاد توقع و انتظار در دیگران می کنم. این موضوع حتی تا حدی پیش رفت کرده ، که شخصی با من دشمن شد به این شرح:
این شخص را دعوت کردم و از او بسیار پذیرایی کرده مدتی نسبتا طولانی مهمانم بود. سالها بعد به دلایلی قادر به پذیرایی طولانی از او نشدم و این موضوع به شدت او را عصبانی کرد و به حالت گله از من قهر کرد. از طرفی از علاقه و محبتم نسبت به او اطمینان داشتم و از طرفی بسیار دلگیر شده ام.
شاید محبت هم میتواند گهگاهی بی جا و زیادی بوده و ایجاد توقع کند؟ ایا محبت کردن هم باید از روی قانون و قواعد باشد؟
مطمین نیستم اما تجربه های زیادی به من اموختند که حتی در محبت کردن هم پیشامد هایی نهفته که شاید همیشه مثبت نیستند. من اغلب اوقات بدون انتظار و بی درنگ محبت میکنم و معمولا با رفتاری پر از توقع، بی مهر و نگاهی شبیه عاقل اندر سفیه مواجه شده ام؟؟؟
نظر کاربران عزیز چیست؟
به نام خدا . با سلام
ممنون از کامنت ۱۶ ، ۱۲۳ عزیز .
بله به نکته مهمی اشاره فرمودید من تصمیم گرفته ام خودم عوض شوم نه دیگران .سعی ام را می کنم البته با کمک یکتا . با تشکر
با عرض سلام به دوستان گرامی
در مورد کامنت ۱۵، به نظرم کتاب را باید خواند تا متوجه مطلب شویم. در کتاب، ۱۲ گام برای افزایش مهربانی توضیح داده شده. در این قسمت هم گفته شده ” این روش رفتاری میبایست به طور طبیعی از ما بروز نماید و پس از چند روز، با کیفیت سودمند و مفیدی با مفاهیم گام بعدی آمیخته و هماهنگ گردد”.. اینکه گام بعدی چیست و چه میگوید باید به کتاب مراجعه کرد.
ممنون
با عرض سلام
در مورد دوست عزیز کامنت ۱۷،
به نظرم محبت هم مانند هر صفت دیگری باید متعادل باشد. اینکه بدانیم کی، کجا، تا چه حدی، با چه کسی و… محبت کنیم مهم است. مطالعه فصل دوم کتاب طب روح خیلی کمک میکند. اصول اخلاقی ای که میخواهیم به آنها عمل کنیم باید مناسب و به جا باشند… متعادل باشند و ..
از ص ۴۰ طب روح: سوال: میتوانید مثالی از واحدهای صفاتی و افراط و اعتدال آن بیاورید و بگویید که چطور به تعادل می رسد؟
ج: یکی از واحدهای صفاتی(صفت)، به طور مثال، حس همدردی است. اگر جزء بشری این واحد غلبه داشته و در افراط باشد، شخص صرفا نفع خود را در نظر می گیرد و همدردی او به علت منافع شخصی اش خواهد بود. اگر جزء بشری در حالت تفریط باشد، شخص ساده لوح شده و مورد سوء استفاده قرار می گیرد.اگر جزء ملکوتی بر جزء بشری غلبه کند و تعادل در کارکرد برقرار شود، انسان خیرخواه می شود.
مناسب و به جا باشد: یعنی به وقت خود و در جای خود عمل شود. باید معنای عمیق هر اصل به طور صحیح درک شود و عمل به آن، کورکورانه و بدون توجه به شرایط نباشد. مثلا جهت پرورش صفت تواضع در خود، عمل به آن در همه وقت و نزد همه کس جایز نیست. باید توجه داشت با چه کسی روبرو هستیم و در چه موقعیتی قرار داریم. در مورد صفت صداقت هم همین طور است. صداقت با شیاد و ریاکار مغایر اخلاق است. صداقت تا حدی جایز است که حقوق فرد و اجتماع لطمه نبیند وگرنه تبدیل به نوعی ساده لوحی میشود. (ص ۳۷ طب روح)
مطالعه سوال ۱۹ از همان فصل را به دوست عزیز کامنت ۳ پیشنهاد میکنم.
عمل به اصول اخلاقی وظیفه ماست. محبت کردن یکی از این اصول اخلاقی است و یکی دیگر از این اصول اخلاقی لازم الاجرا، رعایت حق خود است. یکی از حقوق خودمان هم به نظرم حفظ احترام مان است… قرار نیست ما محبت ساده لوحانه ای که عاری از درک و تدبیر و درایت است داشته باشیم.
راستش را بگویم من خودم را فردی میبینم که نیاز دارد روی محبت به انسانها کار کند و نمیخواهم هنوز شروع به تمرین نکرده، بهانه به دست نفسم بدهم تا مرا از محبت کردن به دلایل مختلف منصرف کند. برای من خیلی پیش نیامده به کسی زیاد محبت کرده باشم و رفتار بد دیده باشم. اگر جایی محبت کرده ام و عکس العمل بد دیده ام، هنوز هم به نظرم رفتارم صحیح و انسانی بوده و وظیفه ام بوده. اینکه او بد برخورد کرده یا قدردان محبتی که به او هدیه کردهام نبوده، ضعف او بوده ولی از رفتاری که داشته ام پشیمان نیستم و این بدین معنی نیست که همچنان همان رویکرد و رفتار را در ظاهر با او دارم . الان ترجیح میدهم با او رفتار مودبانه و آنکادرهای داشته باشم که عاری از روح صفا و صمیمیت است، شاید این رفتارم برخورد آئینه وار باشد و به او هم کمک کند تا رفتار خودش را اصلاح کند. ضمن اینکه قلبا سعی میکنم بد او را نخواهم و قلبا خیرخواهش باشم.
از دوستان عزیز استدعا دارم اصلاح فرمایند…
با تشکر
ضمن عرض سلام خدمت دوستان و تشکر از راهنماییهای کاربردیشان. این قطعا درست است که ما باید خودمان را عوض کنیم و برای همین به این کره خاکی بازگردانده شده ایم ولی نکته مهم در اینجاست که چگونه؟ تمام دروس و تکرار کارهای عملی در طول این سالها برای همین امر مهم است. ولی باید دید تا کجا سعی کردیم و تا کجا پیش رفتهایم؟ بنده حقیر که گاهی در این موارد به گونه ای از خودم مایوس میشوم که حس میکنم شاید ارزش این همه درس و تعلیم را هم شاید نداشته ام. گاهی میبینم کسانی که در روال عادی زندگی میکنند و به اصولی که ما به آنها معتقدیم توجهی ندارند در عمل خیلی از ما (شخص خودم را عرض میکنم) جلوتر هستند که واقعا موجب شرمساریم میشود. نمیدانم شاید اشتباه میکنم ولی این مطلب خیلی موجب ناراحتیم شده، لطفا راهنمایی کنید شاید نکتهای در ذهنم روشن شودو منهم بتوانم آنطور که باید خودم را عوض کنم البته میدانم که اینکار به زمان نیاز دارد و البته توجه یکتا قبل از هر چیز.
با عرض سلام و ادب و ارزوی خیر و برکت برای متیس عزیز دوستان گرامی و تمام مخلوقات خداوند .انشالله
غرض از نگاشتن این سطور فقط و فقط بیان تجربیات شخصی خودم است ..در معنویت استاد که به طب روح شهرت دارد و میخواهند که ما هم مانند یک دانشجو دران کسب فیض نموده وبا تلاش خود بتوانیم پله های انجام درست و بجای اخلاقیات را در خودمان به مرحله اگاهی و جوانه زدن برسانیم من استنباطم این است که باید قوه تشخیص را در فکرم بالا و بالا و بالاتر ببرم چون در غیر این صورت در مراحل بعدی نمیتوانم با نفسهای دیگرم درست برخورد کنم ودر نتیجه نمیتوانم ان درمان درست را چه در جهت معالجه خودم و چه در معالجه دیگران بکار ببرم مثلا مقوله محبت وقتی به میان میاید همگی فکر میکنیم باید کسی را پیدا کنیم به مانند تشریح و اناتومی اورا به زور ببریم ودر موقعیتی قرار بگیریم که فقط قربان صدقه اش برویم یک مقدار زیاد خوراکی به زور بهش بدهیم چند تا لبخند بزنیم درحالی که ممکن است تمام این روندی که طی میکنیم صادقانه نباشد تظاهر باشد چرک نویس کردن باشد وقت تلف کردن باشد و اخرش هم پشت کردن ان شخص و اندوه ما که ای داد من چرا محبت کردم ؟ اولین قدم محبت (خیرخواهی) است چگونه ؟درتمام فکر ما شعله ای فوران کند که خود را موظف بدانیم چه در روز روشن چه در تاریکی شب در مورد دیگران خیرخواه و صادق و درستکار باشیم …مثال:اگر یک رستوران دار مابین جاده هستم در پشت دخلم که کسی مرا نمی بیند با انجام درس حاضر و ناظر دانستن خدا بر اعمالم بهترین مواد غذایی و بهداشت را به مسافرین ارائه دهم که انگار خانواده نزدیک من هستند یا اگر در جایی کار میکنم حالا یا پرستار یا خدمتکار یا کارمند انچنان در غیاب کافرما کارم را خیرخواهانه و مسئولانه انجام دهم که انگار برای اعضای خانواده خودم دارم کار میکنم اگر تعمیر کار هستم قطعات خوب بکار ببرم و دستمزد منصفانه بگیرم اگر دکتر هستم در قبال انهمه زحمتهایی که کشیده ام بدون چشم داشت به معالجه بیمارانم برسم ومسئله دست تنگی خودم را و اختلاف خودم را با خانواده قاطی طبابت نکنم که بخواهم از مریض تا مبلغ بیشتری نگرفته ام اورا معالجه نکنم نانوا هستم خانه دار هستم معلم هستم مغازه دار هستم هر نقشی که دارم خیرخواهانه مسئولانه ودر جهت رضای خدا باشد این میشود قدم اول مهربانی که همان پرورش وجدان اخلاقی در خودمان است . …چون میخواهم صحبت به درازا نکشد تا همین جا گفته شد انشالله تا بعد .
چقدر این نکته عالی است. ممنون و متشکر:
«…کمکم به این نتیجه میرسیم که تمایلات و وابستگیهای فعلی، واقعاً معرف «ما» نیستند، چون به احتمال زیاد تا چند لحظۀ دیگر موضوع دیگری ذهنمان را به خود مشغول خواهد کرد.»
تشکر از دوست عزیز کامنت ۱۹
با سلام وتشکر فراوان
جدا از نکته اساسی مقاله یعنی محبت کردن که موضوع بسیار ظریف وپیچیده و کاربردی است
متاسفانه من متوجه نشدم منظور از ذهن آگاهی یعنی چه ؟ منظور ذهنی است که اگاه است ؟ یا شخصی که به ذهن خود اگاه است یا ؟
از دوستان سپاسگزار می شوم اگر مرا در درک این اصطلاح یاری کنند و ضمنا اگر می دانند انگلیسی این وازه را بفرمایید .
با تشکر
با مطالعه مجدد مقاله ، اینطور برداشت کردم که منظور از ذهناگاهی یعنی تمرکز بر عملکرد ذهنمان و تصحیح ان در جهت اصول اخلاقی انسانی والهی ؟
من فکر می کنم هر چه میزان خودخواهی در ما کمتر شود میزان محبت داشتن و محبت کردن بالا می رود . ما دوست داریم همه چیز مطابق میل وخواسته ما باشد و وقتی نمی شود نسبت به افراد بی محبت می شویم ، نسبت به انها خشم ونفرت پیدا می کنیم ، بنابراین اگر با خودمان قرار بگذاریم قرار نیست همه چیز مطابق میل من باشد ، همانقدر که من فلان خواسته را دارم فلانی هم خواسته دیگر دارد، انوقت گذشتمان زیاد می شود ، انوقت است اگر کسی خلاف میل ما رفتار کرد نمی رنجیم و برای او موضع نمی گیریم .
محبت وقتی معنای واقعی پیدا می کند که طرف ما مطابق میل ما نباشد اما ما بتوانیم بنا بر اصل اخلاقی به محبت خود ادامه دهیم ، البته مسئله سو استفاده دیگران از ما مسئله ای که مستلزم یک رفتار ظاهری است که سعی کنیم دیگران از ما سواستفاده نکنند اما درونا از انها بدمان نیاید وسعی کنیم از رضایت وخوشحالی دیگران ما هم خوشحال شویم که کار بسیار سختی است ، من خودم غالبا از ناراحتی دیگران ناراحت می شوم اما از پیشرفت وخوشحالی دیگران خوشحال نمی شوم و حتی در برخی موارد ، بستگی به فرد دارد ، ناراحت می شوم ، دچار حسرت و حسادت هم می شوم که به نظرم همه ریشه در محبت نداشتن به دیگران دارد که ناشی از خودخواهی ام است .
به نام خدا
با سلام
سوفی گرامی کامنت ۱۷
گاهی انتظار دیگران از ما به دلیل این است که روی توجه و علاقه ما “حساب” می کنند نه اینکه فقط ” توقع” خدمت داشته باشند و علت رفتار قهر آمیز اونها ممکن است به این دلیل باشه که فکر کنند دیگه به اشون اهمیت داده نمی شود.
من فکر می کنم در زمانی که دستمان برای انجام مهربانی باز است نباید به خاطر ترس از اینکه یکروزی نتونیم به اینکار ادامه بدهیم ،خودمون رو محدود کنیم .صفتی که باعث انجام مهربانی می شود (صفا ،صمیمیت ،محبت ،صداقت و….)خودش کمک می کنه که در وقتی که امکان خدمتی را نداشته باشیم،بتونیم برای اون شخص در مورد محدودیتهایمان توضیح بدهیم تا فرد مورد نظر بدونه علیرغم میلمان قادر به انجام بعضی کارها نیستیم .
اما اگر داریم روی “عمل محبت کردن ” تمرین می کنیم (مثل خود من در بیشتر موارد )با نظر دوستان موافقم ،من هم فکر می کنم بهتر است که با احتیاط و قدم به قدم جلو رفت .
به نام خدا
با سلام
HSH گرامی کمنت ۲۱
وقتی شکست های پی در پی می خورم و باعث می شه که خودم رو سرزنش کنم و بگویم چی شد؟چی شدی ؟ به یک جواب قانع کننده می رسم :اگر تعلیمات استاد الهی نبود ،خیلی خیلی بدتر از این بودم.
حتما خود شما بهتر از من می دانید هرکسی باید از جایی که خودش هست جلو تر برود و به قول معروف رکورد خودش رو بزند.
با تشکر فراوان وقدر دانى از دست اندر کاران این سایت بى نظیر و اموزنده و کسانى که نظر مى فرستند.
نو روزمان پیروز باد
چه مقاله جالب و مفیدى که در این سال جدید انگیزه محبت کردن را در این دنیاى پر طلاطم براى ما پر رنگتر مى کند.
استاد فرمودند از جزء به کل مى شود رسید.
محبت کردن هم شرایط ویژه دارد که بعد از بازیابى انها با عمل کردن این ویوو کم کم مى شود پیشرفت کرد مثل هر صفت اخلاقى دیگر و در نظر داشته باشیم که اطرافیان ما ازمایشگاه ما و موارد امتحان ما هستند ولى صرفأ هدف و مسیر پیشرفت ووحی انها با ما یکى نمى باشد و باید این مسأ له را در نظر داشته باشیم.
شاعر مى گوید
تو نیکى مى کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز
مولانا نیز مى گوید
از محبت خارها گل مى شوند از محبت سرکه ها مل مى شوند
با نام و یاد یکتای بی همتا و عرض سلام و تشکر فراوان از راهنمایی ۱۲۳ عزیز.البته باید اینطور باشد و تا جایی که میتوانیم سعی خودمان را بکنیم. رهنمود شما مرا به یاد توصیه بسیار مهم استاد انداخت که ضمن سعی و اهتمام نباید هرگز یاس به دل راه بدهیم که خودش گناهی عظیم است.
با استمداد از خدا و آنچه در طی این سالها آموخته ایم سعی میکنم هر چه بیشتر در اصلاح خودم بکوشم.
با تشکر فراوان
با عرض سلام و آرزوی سالی پر بار برای همه عزیزان،
در کتاب ملک جان نعمتی ص ۵۴ آمده است: در سلوک معنوی هدفی برای خود نباید تعیین کرد. از دیدگاه او هیچ چیزی را انتظار نباید داشت………..و نه حتی پیشرفت بسوی کمال را. بایدوظیفه را فقط و فقط، برای وظیفه انجام داد.
با تشکر
حضور کامنت ۱۰ با عرض ادب
من فکر میکنم شما تصمیم محکم و قطعی گرفتی که از اون حالت در بیای و قلبتو با سال جدید نو کنی و یا خانه تکانی درونی و خود شناسی کنی این بسیار عالی و خدا پسند است اما قسمتی که رو که باید به خودمون یاد اوری کنیم و از اون غافل نشیم نفس است. تا زمانی که همواره ما تصمیم قطعی در مورد مبارزه با نقطه ضعفی نمیگیریم خوب طبیعتا مقداری از مبارزه و عمل ما هر چند این ویو هست اما رضایت نفس هم درش هست و خوشایندش هست. ما در این حالت زیاد فشاری احساس نمی کنیم و فکر می کنیم در جهت رضایت خدا مبارزه می کنیم.
اما فشار و ناملایمات زمانی ما رو اذیت می کنه که ما تصمیم قطعی در رفع آن می کنیم . در این حالت نفس از ما خیلی هوشیار تر و دقیق تر عمل می کنه و صحنه سازی رو انجام میده که ما رو مغلوب کنه. و همین افکاری رو تزریق میکنه که در فکر شما کرد. کسی رو در مقابل ما نشان میکنه که تمام تصمیمات رو زیر سوال ببره ما باید زرنگ باشیم و هوشیار و با تجربه که ترفند نفس رو تشخیص بدیم چون ما یاد گرفتیم که در اینجور مواقع نفس با تمام قوا به میان میاد اما ما چکار می کنیم؟
دوست عزیز ۱۲۳ عالی گفتن منم استفاده کردم از صحبت ایشون.
من کاری به طرف مقابل ندارم که چه رفتاری کرده اول باید خودمو تجریه و تحلیل کنم این منم که تصمیم گرفتم مبارزه کنم نه طرف مقابل. نفس درون من فعال شده و با تمام قوا اومده که منو مغلوب کنه. ما یاد گرفتیم که تمام این فشار و ناملایمات صحنه سازی برای مبارزه ما است و یاد بگیریم که از مشکل فرار نکنیم بلکه بایستیم و راه درست رو بیاموزیم و مبارزه کنیم. انشاا… تونسته باشم مطلب رو خوب درک کرده باشم و کمکی هم به خودم و شما کرده باشم.
کامنت HSH 21 عزیز همه ما بارها و بارها اینو تجربه کردیم و می کنیم همونطور که کتب استاد الهی توضیح داده شده هر بشری که پا به عرصه گیتی گذاشته یک نقطه قوت و یک نقطه ضعف مثل قطب مثبت و منفی در وجودش هست برای مبارزه و پیشرفت معنوی. منم هم خیلی وقتها چنین افکاری دارم و واقعا زجر میکشم با این همه تعالیم من کجا هستم. اما شما هم خیلی رفتار های مثبت دارید که دیگران همین فکر رو در مورد شما دارن و تحسین میکنن. خدا رو شکر که چنین افرادی رو سر راه ما قرار دارند که اولا به خود نبالیم و غرور نکنیم و نکته دیگه از اونا یاد بگیریم ما هم انجام بدیم چقدر راحت می بخشن چقدر راحت خدمت به خلق دارن چقدر راحت مهربانند چقدر راحت راتباط مثبت دارن و در دل جا میگیرن و…
چه اشکالی داره از خدا ببینیم که این شخص رو خدا در سر راهم گذاشته که ازش درس یاد بگیرم ما هم نگاه کنیم و عمل کنیم. البته اول اینها رو به خودم میگم ولی کامنت شما باعث شد که عنوان کنم. ممنونم
با تشکر از متیس عزیز و گرامی برای این مقاله زیبا و معرفی این کتاب خوب و پر محتوا.
به نام خدا
با سلام و تبریک سال نو به شما عزیزان و همچنین با تشکر و قدردانی از متیس که با نوشته های پر محتوا و آموزنده ات،درس جدیدی را به من آموختی…متاسفانه هنوز کتاب رو نخریدم…در کتاب راه کمال ص ۱۰۰ “یکی از صفات خداوند، مربی بودن است، می آموزد و پرورش می دهد. یکی از روشهای آموزشی خداوند”صحنه سازی”است…و این برای خالص کردن ماست که هر بار گوشه تازه ای از وجود خود رو کشف می کنیم…منم به خاطر حرفهای توهین آمیز یک نفر در تعطیلات عید، به قدری ناراحت شدم که می تونم بگم شوکه شدم که چرا چنین رفتاری با من کرد؟ خیلی محبت بهش کرده بودم…همش به خدا میگفتم درسش چیه؟کجای کارم اشتباه بوده؟ تا اینکه فهمیدم نباید قضاوتش کنم، به خودم گفتم افرادی که این کارا رو میکنن یه بیمارهستن و نه تنها نباید ناراحت بشم بلکه باید کمکش کنم…
یکی از ویژگی های انسان موفق داشتن مهارت لازم برای مدیریت بر روی رفتار، هیجان، افکار،و… خود است،با توجه به مشغله های مختلف روزمره، نشخوارهای فکری مداوم و شرایط پر استرسی که داریم، مدیریت کردن بر روی ذهن خیلی اهمیت دارد. برای مدیریت ذهن لازمه قوانین ذهن رو بدرستی شناخته و با مدیریت آن از حداکثر توانمندی اش بهره برد.
“ذهن آگاهی”( mindfulness )راهکاری موثر است.و به معنای آگاهی از افکار،احساسات،هیجانات،رفتارو… است به طوری که بهتر بتونیم آنها رو مدیریت و کنترل کنیم…فرد ذهن آگاه خودش رو با افکار و احساسات خودش یکی نمی دونه…در واقع نظاره گر و تماشا چی بی طرفه،یعنی “ذهن آگاهی” یاد میده که در مورد هیجانات و افکار و احساسات نا خوشایند و منفی خود، نمی خواد کاری کنی ،بذار بیاد حرفش رو بزنه و رد بشه بره، بدون اینکه قضاوت شون کنی. وقتی در یکسان نبودن خود با هیجانات و… مهارت پیدا کردی، میفهمی که احساسات و …نا خوشایند،نه تنهاآزارنده نیستند، بلکه بر عکس پر از درس و آموزش اند.آنها پیامی دارند… امتحان کن.
ممنون از توجه تون
با سلام به همه دوستان وتشکر از متیس عزیز
وبا امید به اینکه در سال جدید همه ما بتوانیم ولو شده یک گام در جهت مهربانی و… برداریم .
به نظر حقیر یک سوال بسیار خوبی دوست عزیزمان م.ف در کامنت ۲۵ عنوان نمودند چنانچه دوستان موافق هستند در این زمینه هم نطرات به اشتراک گذاشته شود.
در گام پنجم کتاب به ان اشاره شده.بطور مثال میتوان سوالات زیر را مطرح و پاسخ دهیم.
در این مقاله یا در کتاب منظور از ذهن اگاهی چیست؟
ایا روش بودا چه بوده است؟
مکانیزم یا به عبارت دیگر ساز وکار ان بطور ساده چیست؟
چه مواقعی در حالت ذهن اگاهی قرار داریم؟
اگر در حالت ذهن اگاهی نیستیم چطور متوانیم در ان قرار بگیریم ؟
اثرات ذهن اگاهی چیست؟
چرا اساسا نیاز به ذهن اگاهی داریم؟
با سلام و عرص ادب .
بسیار سپاسگزارم از زحمات شما .
سلام.
همیشه درمقابل بدی گذشت میکردم.
از کسی که بدون دلیل بامن فاصله میگرفت.وخیلی هم بمن نزدیک بود دیدن کردم.واو متعجب شده بود ومن ازگذشته چیزی نگفتم ولی برایش کادو بردم واون گفت برای من خریده بودید.گفتم بله.پس باید دل بی کینه داشت.واگر کسی باما بدی کرد وبه مشکلی دچارشدودست کمک دراز نمود باید کمک کرد.سالها عاشقانه بدرسهای استاد توجه نمودم.اما اکنون ازکسی کینه ندارم.درحقشان دعا میکنم.ولی با مشکل روبرو شده ام.فتحیه
با سلام
خواستم صبر کنم تا کتاب را مطالعه کنم و بعد سوال بپرسم ولی سوالم را مطرح میکنم.
قبول دارم که بهتر است بعضی از افراد دور و برمان که رفتارهای نادرست دارند را به چشم بیمار ببینیم و از کارهایشان ناراحت نشویم ولی… با فردی مشکل دارم. تا به حال هر چه محبت کردهام برای رضایت خدا و انجام وظیفهام بوده، تلاشم را کردهام بدون اینکه نتیجهای حاصل شده باشد و میدانم هم که نتیجه مهم نیست ولی الان از این محبت یک سویه بیحاصل که باعث شده رفتار فرد به مرور نسبت به من خودخواهانه تر و متملکانهتر شود و نیاز به هیچ تغییری در خودش را هم نبیند خسته شدهام. میدانم که برای بهبود این رابطه تلاش کردهام، شاید درست عمل نکرده باشم، شاید مناسب و به جا نبوده، شاید متعادل نبوده یا… ولی به نظر خودم آنچه که میتوانستم و میدانستم را انجام دادهام. این رابطه روانم را خسته و آزرده کرده. به طوریکه دلم میخواهد از این فرد دور شوم و این رابطه بیمار را متوقف کنم. از طرفی به خودم میگویم از این صحنه فرار نکنم، بگذارم تا این رنجها و فشارها به ثمر بنشیند و نتیجه ای که برایم دارند-هرچه که باشد- عاید شود، ولی خیلی هم خسته شدهام به طوریکه با دانستن این مطالب جدید و اینکه میدانم به چه کسی باید محبت کنم اصلا تمایلی به انجام این کار ندارم. احساس میکنم روانم آزرده تر و زخمی تر میشود. ممنون میشوم اگر مرا کمک و راهنمایی بفرمائید.
متشکرم
با سلام وتشکر برأی أین مطلب پر معنی در مورد ذهن اگاه یعنی چه؟ یاد مطالب کتاب أقای دکتر بهرام الهی افتادم، در مورد مقایسه جریان خون در ارگانیزم جسمی وجریان فکر در میدان ادراک وارگانیزم روحی وروانی ما که چطور باید نگران أین باشیم که هر فکری باعث تغذیه خوب یا بد ارگانیزم روحی ما میشود ،و به راحتی اثر خود را مثل جریان خون در تمام بدن ما میگذارد ،برأی همین هر فکر کوتاه وبلند مدت خود را تجزیه کنیم وبا دقت بفهمیم إز کجا ناشئ میشود وروی چه معیاری نقش بسته است .
من دقیقا با مورد خانم فریبا مواجهه شده ام خیلی ناراحت هستم که دیگران چه راحت قضاؤت میکنن . با خواندن مطلب جدید أین دوره هنوز با أین ناراحتیم کنار نیامده ام که دلیل ناراحت شدن من إز کدام ضعفم ناشئ میشود ،وبأید چکار کنم ؟
بسیار سپاسگزارم از پیشنهاد خواندن این کتاب و امیدوارم که بتوانم به ان عمل کنم . اینکه بتوانیم در زمان حال زندگی کنیم یکی از ارزوهای من است و امیدوارم با عمل به نوشته های این کتاب بتوانم این ارزو را به واقعیت درونی خود با ذهنیت اکاه تبدیل کنم . زندگی کردن در زمان حال باعث بالا رفتن تمرکز و توجه به انچه در اطرافمان میگذرد و استفاده مفید از صحنه هاو نشانه های الهی بعنوان امتحان و یا درس میشود . باز هم ممنون از راهنمایی متیس .
در مورد ذهن اگاه من فکر میکنم منظور این است که هر محبتی که میکنیم بدون انگیزش های نفس اماره باشد بدان معنا که اگاهانه با نفس مبارزه کنیم و محبت را خالصانه انجام دهیم تنها برای رضای خدا و در نظر گرفتن قانون طلایی حال این محبت حتی میتواند لبخند ساده به یک غریبه در صف نانوایی باشد و یا سلام و احوال پرسی از دست فروش کنار ماشین ، با ذهنی اگاه بدون افتخار و توقع . امیدوارم خداکمک کنه بتونیم با نفس امارمون مبارزه کنیم و از این نفس فقط به خودش باید پناه برد و کمک خواست . بدونیم که اگر برامون موقعیتی پیش اومده که محبتی بکنیم از لطف خداست که بادستها و نگاه و زبون ما برای انتقال لطفش استفاده میکنه . من خودم هم در رابطه ای محبت زیاد کردم و در اخر هم نه تنها ناسپاسی بلکه بی نزاکتی دیدم و روزی که بسیار عصبانی از مرور این رفتار بودم متوجه شدم این حس و کینه باعث خرابتر شدن حال و گرفتن توجه ام میشود در همون لحظه از ته دل بخشیدمش چون یادم اومد خدا بخشنده و مهربانه و باید صفت خدا رو در افکار و اعمالم بکار ببرم و از خدا تشکر کردم که این قدرت رو بهم داد ، بعد از اینکه خشم رفت توانستم با ذهن اگاه نگاه کنم و متوجه شدم در محبتم توقع و وریا نهفته بود و برای رضای خدا که هیج حتی برای خود شخص هم نبوده من صادقانه و خالصانه محبت نمیکردم ادای محبت رو ماهرانه در میاوردم و اون بی احترامی عکس العمل نیت ناخالص خودم بود .
سلام به همگی عزیزان!
به نظر من خیلی از مشکلات ناراحتیهای ما بخاطر انتظاریه که داریم. مثلا من در شرکت به کسی که ۱۵ سال از من جدیدتر بود محبت میکردم و یا تقریباهمیشه پیش سلام بودم و کار به جایی رسیده بود که جواب سلامم رو هم نمیداد. خلاصه خیلی با خودم کلنجار میرفتم و قبل از ورود به شرکت از خدا کمک میخواستم و غیره. گاهی میگفتم این شخص بیماره و من نباید ازش دلگیر شوم و یا تو باید خودت رو بسازی و نه دیگران رو، این نوع افکار مسکن بود ولی اثر بی دوامی داشت. تا این که فهمیدم که من نباید اصلا توقع داشته باشم. در اصل ضعف من در توقع داشتنم بود از اینکه من اینقدر محبت میکنم چرا اون اینقد بی ادبه و علاوه بر توقع و انتظار، توی ذهنم تخم بد بینی رو هم میکاشتم. کلا به این نتیجه رسیدم که که این شخص یا اشخاص جلوی من گذاشته شدن که من به ضعف هام پی ببرم. باور کنید درخیلی از مواقع که به ریشه ضعف خودم پی بردم هم درونن راحتتر شدم هم در خیلی از مواقع رفتاراون اشخاص با من عوض شد و یااصلا از زندگی من دور شدن. هنوز هم باز هم از این موارد در زندگیم زیاده و وقتی دنبال اینکه من مقصرم یا اون و به عبارتی دنبال مقصر میگردم برام نتیجه چندانی نداره ولی موقعی که دنبال پیدا کردن ضعف خودم توی این صحنه که برام درست شده میگردم و ضعف روپیدا میکنم و از یکتا برای اصلاحه ضعفم کمک میخوام، خیلی آرامش بیشتری دارم، چه اون ضعف رفع شده باشه چه نه.
در آخر، اگر کسی منو عصبانی کرد، در اصل اون شخص منو عصبانی نکرده، من ضعیف هستم و عصبانی میشم و این صحنه ایه که یکتا جلوی روم گذاشته که من در راه حق پیشرفت کنم. خیلی ممنون میشم اگر دوستان تجربیاتشون رو در اختیارمون بگذارند.
با تشکر و آرزوی موفقیت
باسلام وعرض تبریک سال نو به شما عزیزانم
تصمیم امسالم در لحظه سال تحویل این بود که باخانوادهام مهربان تر باشم . بیشتر محبت کنم .اختلافات جزئی را با همین تصمیم نادیده میگرفتم و الم شنگه راه نمی انداختم . من عقیده دارم دعوا ها معمولا با بهانه ای جزئی شروع می شوند و ادامه می یابند. تا هفته ی پیش همسرم انتقادی کرد که برخوردم این بود من قبول دارم اشتباه کردم اما خودت در چیزهای دیگه بدتری. … بعد پاپیش گذاشتم برای آشتی .
وقتی بحث میکردیم و عیب ها را میگفت بعد از اینکه سرکار رفت همه چیز را نوشتم اینکه چه انتظاراتی از من دارد و (واقعا هم به حق بود.) و اینکه چه وظایفی دارم . همه را نوشتم
دیدم نوشتن و پیداکردن ضعفهای جدید و کمک خواستن از خدا در اوقات فراغت چقدر کمکم کرد .وقتی در خانه به فکر اصلاح موقعیت بودم … او هم بعدا از من معذرت خواست . همین طور رفتار های اشتباه با بچه هایم و انکه چند بار دعوایشان می کنم و چرا؟ همه را بنویسم . نوشتن باعث میشه کمی از مسئله فاصله بگیریم و با احاطه ی بیشتر مشکل را بررسی کنیم.
به نام خدا
با سلام
دوازده گام به سوی مهربانی ،صفحه ۸۰
البته لازم است که از رفتارهای نا مناسب خودمان آگاه باشیم و مسئولیت آنها را نیز بپذیریم . اما نباید فراموش کنیم که خشم ،ترس ،انزجار و طمع که ما را به اعمال ناپسند وادار می کنند ،میراث اجداد و نیاکان دوران خزندگی مان می باشند.البته در این گونه موارد،فایده ای ندارد که خودمان را مورد انتقاد شدید قرار دهیم ،چون چنین واکنشی فقط منجر به خودانزجاری می گردد.در واقع ،می بایست کاملا آگاه باشیم که این صفات هویت واقعی ما را تشکیل نمی دهند و همانطور که بودا گفته است به خودمان یادآوری نماییم که “این کار شایسته ی من نیست ،این رفتار از واقعیت آن چیزی که من هستم بر نمی خیزد ،این خود واقعی من نیست. “
با سلام و تشکر فراوان از متیس عزیز و سایر دوستان
دوست عزیز،کامنت ۴۰ به شما پیشنهاد می کنم در بخش “نکاتی برای عمل” مقاله “دوری و دوستی” را مطالعه فرمایید.
با سلام
با تفکر و تلاش برای عمل به این مقاله قشنگ، مفید و مهم، به این نتیجه رسیدم که محبت کردن نه تنها همیشه راحت نیست، بلکه خیلی هم سخت میتواند باشد.
در ثانی پیامد محبت همیشه چیزی نیست که من انتظارش را دارم. حتی ممکن است نتیجه ای کاملا غیر قابل پیش بینی و نا خوشایند هم داشته باشه. شرط رفتار من و روش محبت من است.
از این رو ست که چند روزی است به خواندن کتاب ملک جان نعمتی میپردازم. البته این کتاب را بارها مطالعه کرده ام و همیشه اثر این مرور هر چند کوتاه از گوشه هایی از زندگی ایشان ، انگیزه ی بسیار قوی به من میدهد. زندگی حضرت شیخ جانی مملو از صفاتی متعالی ، من جمله محبت بود. ایشان کریمانه محبت و بخشش میکردند. خواندن این کتاب درست مثل دارو برای من عمل میکند و انرژی بسیار قوی به من منتقل میکند. انگار بعد از هر تایم مطالعه ی این کتاب عاشق محبت کردن میشوم…
ممنون
به نام خدا
با سلام
دوازده گام به سوی مهربانی، صفحه ۸۲
روانشناسان پیرو مکتب یونگ از “سایه ” سخن می گویند ،یعنی مکانیسمی که به ما امکان می دهد انگیزش ها ،گرایش ها و اشتیاق های نه چندان مطلوب و پسندیده مان را که بر افکار و رفتارمان تاثیر می گذارند،پنهان نماییم .ما می بایست بتوانیم بر این بخش زیرین روان مان مسلط شویم ،تا از مشاهده ی رفتارهای خشونت آمیزی در خودمان ،دچار شگفتی نشویم .اگر نتوانیم این جنبه تاریک وجودمان را تشخیص دهیم و آن را بپذیریم ،قادر نخواهیم بود این جزئ سایرین را نیز ببینیم .افراد که واکنش های شدید در مقابل رفتارهای تجاوزگرانه و خشونت آمیز سایرین نشان می دهند ،ممکنست به این سبب باشد که نتوانسته اند این گونه گرایش ها را در خودشان ردیابی نمایند و بر این پندار هستند که فقط سایرین مرتکب اعمال تنفر آور و شیطانی می شوند .
با عرض سلام و تشکر از ع-ع عزیز که با تذکر و راهنمایی ارزشمندشان موجب قوت قلب بنده شدند. البته همین طور است و باید سعی در تلاش هر چه بیشتر داشته باشیم.
به نام خدا
با سلام
دوازده گام به سوی زندگانی با مهربانی ،صفحه ۹۳
“این آن چیزی نیست که من واقعا هستم .این خود واقعی من نیست .”و ما به تدریج خودمان را از این گونه احساسات منفی ،جدا می بینیم وحاضر نیستیم که این گونه طیف های رفتاری معرف هویت واقعی مان باشند.علاوه بر آن ،به تدریج درخواهیم یافت که احساس و برداشت ما در مورد سایرین غالبا نسبی و چه بسا مغرضانه می باشد و شباهت زیادی به واقعیت ندارد . به عبارت دیگر ارزیابی ما به جای آنکه بی طرفانه و منصفانه باشد ،از احساس و برداشت “همه چیز برای خودم ” نشات گرفته است .ضمنا مادام که اجازه دهیم این حالت بر ما حاکم باشد ،در وضعیتی دفاعی و نگرشی خودخواهانه و خود محور زندانی باقی خواهیم ماند ،تا انجا که هیچگاه نخواهیم توانست توان ها و استعدادهای بالقوه ی خودمان را تشخیص دهیم و از آنها بهره برداری نماییم .شیوه و برداشت سازنده تر برای رویارویی با احساسات خصومت آمیز نسبت به سایرین آنست که تشخیص دهیم که شاید خود آنها هم ،از جنبه هایی که ما در مورد آنها نمی پسندیم ،دل خوشی ندارند و رنج می برند .به عنوان نمونه ،اگر کسی در موردی به ما تعرض می کند ،چه بسا که خود او هم از وضعیت مشابهی در رنج و عذاب است .اگر ما با پشتکار چنین رویه ای را دنبال نماییم ،بعد از مدتی به جایی خواهیم رسید که افرادی که از آنها می ترسیم و یا نسبت به آنان احساس حسادت می نماییم ،کمتر تهدید آمیز به نظرمان می آیند،چون متوجه خواهیم شد که آن خودی که ما تا آن حد نگران حفظ و حراست آن می باشیم ،خیالی بیش نیست ،که ما را به موجودی ناچیزتر از آنچه می بایست باشیم تبدیل نموده است .
از راهنمایی ها و مثالهای دوستان خیلی متشکرم.
با سلام – برگرفته از کتاب دوازده گام به سوی زندگانی با مهربانی
پیشگفتار – انگیزه نگارش کتاب
کارن آرمسترانگ میگوید که در این دوران کمتر درباره مهربانی سخنی به میان میآید، حتی رهبران مذهبی بیشتر توجهشان بر امور ثانوی متمرکز است تا به اجرا درآوردن قاعده طلایی. او میگوید که در سال ۲۰۰۸ بعد از دریافت جایزهای از سازمان غیر انتفاعی تد از این سازمان تقاضا کرده است تا به او یاری دهد تا با همکاری متفکران نظامهای اعتقادی متعدد، منشوری به نام منشور مهربانی[۳] برای مقابله با افراطگرایی، تعصب و تنفر تهیه نمایند. [۴] از آن پس، هزاران نفر از نقاط مختلف جهان، نظر خود را در مورد پیشنویس این منشور در وبسایت چند زبانه ارائه دادند و این منشور در اختیار شورایی قرار گرفت که متشکل بود از افراد برجسته مربوط به نظامهای اعتقادی مسیحیت ، اسلام ، بوداییسم ، و کنفوسیانیسم . این افراد در فوریه سال ۲۰۰۹ در کشور سوئیس جمع شدند تا متن نهایی منشور را تنظیم کنند.[۵]از نظر او چنین منشوری نشان خواهد داد که با وجود تفاوتهای اساسی همه ما توافق داریم که پیروان ادیان مختلف میتوانند به یکدیگر کمک نمایند تا برای ایجاد صلح و عدالت همصدا شوند
دوست عزیز، ش گ گرامی از توصیه تان متشکرم.مطالعه کردم و خیلی برایم مفید بود. باید در مورد آن واقعا فکر کنم. ممنونم
از سایر دوستان هم که با مثالها و مطالب مفیدشان راهنمایی فرمودند بسیار سپاسگزارم.
به نام خدا
با سلام
دوازده گام به سوی زندگانی با مهربانی ،صفحه ۱۱۲
البته ،این مدیتیشن زمانی مشکل تر می شود که شما می خواهید افکار دوستانه ،محبت آمیز ،نشاط آور و بی طرفانه را متوجه فردی بنمایید که به او علاقمند نیستید .این مشکل را فراموش نکنید ،آن را همواره در نظر داشته باشید ،چون همین مطلب نشانگر محدودیت صفت مهربانی در شما می باشد . همه ی ما ممکنست بر این گمان باشیم که فرد مهربانی هستیم ،اما واقعیت آنست که خوش قلبی تا حدود زیادی بستگی به احساس شما نسبت به طرف مقابل دارد. اگر دقت کنید و در خود فرو روید متوجه خواهید شد که فکر کردن در مورد این فرد خاص تا چه میزان برایتان دشوار و ناخوشایند است . ضمنا ،ممکنست سایرین به همین فرد علاقه داشته باشند و چه بسا که واکنش تان کاملا مربوط به رفتار و برداشت او نسبت به شما باشد .آیا او علایق و منافع تان را مورد تهدید قرار داده است ،آیا در مورد یا مواردی سد راهتان شده و یا به هر حال برخوردش با شما چنان بوده که مورد پسندتان قرار نگرفته است ؟اگر چنین است ،به احتمال زیاد عدم علاقه تان به او مربوط به خیال باطل ایگوی شما می باشد،و این مقوله ای است که وقتی به گام آخر رسیدیم آن را مورد بحث قرار خواهیم داد.احساس علاقه یا نفرت مقوله ای قطعی و تغییر ناپذیر نیست : هیچکس دوست یا دشمن شما متولد نشده است ،دوست سال قبل می تواند دشمن سال آینده مان بشود.هر فرد ،مثل خود ما ،مجموعه ای از صفات خوب و بد است .همه ی افراد خواهان خوشی هستند و نمی خواهند هیچ درد و رنجی داشته باشند .موارد و جنبه هایی موجب اذیت و آزار طرف مقابل می شود که شما هیچ وقت درک نخواهید کرد. بنا بر این ،چطور می توانید کسی را به خاطر عدم علاقه تان به او ،جدا کنید و محبت و دوستی ،مهربانی و خوشی و توجه را از او دریغ نمایید؟
سلام.
وقتی متوجه گشتم.قلبم کدر است وتنفسم سنگین شده است.تصمیم گرفتم.دوایش را در خودم جستجو کنم.
متوجه شدم گذشت ودل بی کینه.چون دیگران را نمیتوانم اصلاح کنم.ولی خودم را که میتوانم.روح ملکوتی ازدم پروردگار است واستاد سرمنشأ تمام نیکی هاوخوبی هاوگذشت.”او” دل بی کینه
دوست دارد ومن روح بدون کدورت…ممنونم فتحیه
سلام
ممنونم از این مقاله مفید که میتواند مهمترین اصل زندگیمان باشد.
متاسفانه هنوز نتونستم کتاب رو خریداری کنم اما حتما این کارو خواهم
کرد به امید خدا
از دوستانی که زحمت میکشن و پاراگرافهایی از کتاب رو تایپ میکنن
ممنونم .محبت و خدمت به خلق خیلی مفیدی انجام میدن .همینطور از
دوستانی که از تجاربشون مینویسن خیلی سپاسگزارم
به نام خدا
با سلام
دوازده گام به سوی زندگانی با مهربانی ،صفحه ۱۵۰و۱۵۱
او (سقراط )خطاب به منو ،یکی از نجیب زادگان گفت :اگر من هم اهل بحث و مجادله بودم و می خواستم زرنگی به خرج دهم ،فقط دیدگاه خودم را مطرح می کردم و به تو هم می گفتم حالا سعی کن آن را رد کنی .اما این شیوه ،مناسب و در شان تبادل نظر بین افرادی نیست که –مثل من و تو – دوست و صمیمی هستند و می خواهند از دیدگاه طرف دیگر نیز آگاه شوند .در یک گفتگوی واقعی ،شرکت کنندگان “می بایست دیدگاه شان را با ملایمت و متانت و متناسب با موضوع مورد بحث بیان کنند .” گفتگوهای سقراط در واقع نوعی تجربه و تمرین معنوی بودند که به منظور ایجاد نوعی تحول روانی مطلوب در شرکت کنندگان صورت می گرفت ،و چون هدف آن آگاهی هر فرد به عمق نا آگاهی خودش بود ،بنابراین اصولا هیچ یک از طرفین نهایتا برنده نمی شد .
افلاطون ،گفتگو را مدیتیشن دسته جمعی توصیف می کرد که کاری مشکل و مستلزم “صرف وقت و زحمت بسیار “است.اما او هم ،مانند استادش ،بر این نکته پافشاری فراوان داشت که می بایست با مهربانی و احترام متقابل انجام شود .در واقع او چنین می پنداشت که اگر “تبادل پرسش و پاسخ ها در نهایت حسن نیت و بدون تنگ نظری و تعصب ” صورت نگیرد ،منجر به دستیابی به بینش برتر و والاتری نخواهد گشت .هیچ کس نمی بایست به اجبار دیدگاهی را بپذیرد که به آن رغبت پیدا نکرده بود. هر یک از شرکت کنندگان میبایست “جا برای سایرین باقی بگذارد” یعنی با دقت و مدارا و احساس همدردی به دیدگاه سایرین گوش دهد و حتی آمادگی داشته باشد که آنها نقطه نظرهایش را زیر سوال ببرند. در چنین فرآیندی ،طرف یا طرفین مقابل هم ،غالبا ذهن خود را برای درک و آگاهی نقطه نظرهای او باز می گذاشتند.
با سلام
به تازگی متوجه شدم بخشش و گذشت ،بسیار دل بزرگ می خواهد.
شخصی به من چنان بد ی کرد که من مدتها با عواقب کارش به سختی افتادم. مدتی گذشت و من با وجود سختی ، عکس العملی نشان ندادم. چند وقت پیش متوجه شدم که ان شخص حلالیت میخواهد….قوت و نیروی روبرو شدن با او را نداشتم و به همین خاطر از دیدن او و یا صحبت با او ظفره رفتم… من میدانستم با دادن این شانس به او، باعث اسودگی خاطرش میشدم. اما موفق نشدم. هر چه با خودم کلنجار رفتم و از خدا طلب قوت کردم نشد….
در حین مبارزه … ناگهان به فکر خدا افتادم که چقدر بزرگوارانه و راحت میبخشد. چقدر با گذشت و بزرگوار و رحیم است. و من بارها و بارها با ندامت و پشیمانی به درگاهش رفته ام و او بزرگوارانه بندگانش را مورد عفو و یاری اش قرار میدهد. أین افکار چنان منقلبم کرد که بی اراده اشکم سرازیر شد. بزرگواری و بخشش او را چنان حس کردم که چاره ای به جز شرمساری برایم نمی ماند. تا ان لحظه نمیفهمیدم بخشش و بزرگواری خدا چه طعمی و قوتی و اثری روی قلب ها می تواند داشته باشد.
…
امروز کتاب دوازده گام را تمام کردم و واقعا به دوستان پیشنهاد میکنم حتما آن را مطالعه کنند. نکات عملی و مفیدی در آن است که میتواند در زندگی روزمره برای عمل به مهربانی مفید باشد.
به نام خدا
با سلام
دوازده گام به سوی زندگانی با مهربانی ،صفحه ۱۵۲
یک روز همین حکمران (پاسنادی )،به بودا گفت که ضمن صحبت با همسرش ،هردوی آن ها ،به این نتیجه رسیده اند که هیچ چیز بیشتر از خواسته ها و تمایلات خودشان برایشان اهمیت ندارد .در این هنگام ،بودا به جای آنکه خطابه مفصلی در مورد طبیعت و خصوصیات “خودپسندی ” ارائه دهد یا وارد بحث مبسوطی راجع به آناتا بشود ،سعی کرد خودش را در موقعیت پاسنادی تصور نماید ،و ببیند که این شاگرد الان در چه وضعیت و چه برداشت ذهنی است ،نه آنکه چگونه و در چه وضعیتی می بایست باشد .بر اساس این نگرش ،به سلطان گفت که اگر برای او هیچ چیز و هیچ کس مهم تر و عزیزتر از خودش نیست ،باید بداند که همه ی افراد دیگر هم همین طور هستند . سپس ،بودا برداشت خودش از قانون طلایی را این گونه توضیح داد :”هر فردی که خودش را دوست می دارد ،می بایست به خودیت سایرین هم آسیب نرساند .”
بودا هم مانند سقراط اعتقاد داشت که دانش ،یک فرآیند خودشناسی است .یعنی شما از طریق پذیرفتن نظرات سایرین به بصیریت نمی رسید ،بلکه می بایست حقیقت را در درون خودتان بیابید .
به نام خدا
با سلام
دوازده گام به سوی زندگانی با مهربانی ،صفحه ۱۶۰
اگر در برخورد با سایرین ،از کوچک ترین کار آنها خرده بگیریم ،مرتبا محاسن و مزایای خودمان را به رخ شان بکشیم و به راحتی اشتباهات آنها را به زبان آوریم ،در آن آزمون ناموفق بوده ایم .اگر با بی حوصلگی ،جسارت ،بی ادبی ،یا غیر دوستانه حرف بزنیم ،در معرض این خطر هستیم که حالت مدارا با دیگران را از دست بدهیم و خودمان را به سطحی برسانیم که آن را محکوم کرده بودیم .
به نام خدا
با سلام
در جواب کامنت ۳۷ (۲۲۰ عزیز )
۱-در این کتاب منظور از ذهن آگاهی چیست؟
ذهن آگاهی ، در واقع نوعی مدیتیشن است که به طور طبیعی و همزمان با انجام کارهای عادی روزمره انجام می دهیم. این فرایند به ما امکان می دهد که کنترل بیشتری روی ذهن مان داشته باشیم و بتوانیم از وسوسه های نفس اماره دوری کنیم…و با توجه به شیوه ی کارکرد ذهن مان بتوانیم خود رو از بروزات ناشایست ایگو به دورنگهداریم.
۲- آیا روش بودا چه بوده؟
یکی از طیف های رفتاری که بودا را بسوی روشنایی و بصیرت رهنمون کرد ” ذهن آگاهی ” بود، که نوعی مدیتیشن، برای تبدیل انگیزش های مضر ( از قبیل طمع، شهوت یا حسرت ) به فضیلت های رفتاری است.
۳- ساز و کار آن بطور ساده چیست؟
درست مثل موسیقی دانی که باید یاد بگیرد، چگونه سازش را کوک کند، ما هم باید یاد بگیریم که چگونه انرژی ذهنی مون رو به نحو سازنده تر و با محبت بیشتری بکار ببریم.
۴- چه مواقعی در حالت ذهن آگاهی هستیم؟
مواقعی که در ” زمان حال ” زندگی کنیم ( در آن لحظه ). یعنی توجه و تمرکزمون در زمان حال باشد و هدفمند . در مورد درست بودن یا نبودن اتفاقات و رویدادهای اطرافمون، قضاوت و پیشداوری نکنیم.
۵- اگر در حالت ذهن آگاهی نیستیم چطور می توانیم در آن قرار بگیریم؟
آگاهی خود رو از گذشته و آینده، به حال و اکنون معطوف کنیم.
۶- اثرات ذهن آگاهی چیست؟
واقعیت رو با تمام جنبه های درونی و بیرونی ش می بینیم…
۷- چرا اساسا نیاز به ذهن آگاهی داریم؟
چون در حالت ” ذهن آگاهی ” ، پاسخ هامون به تحریکات زندگی؛ خردمندانه تر، موثرتر، و همینطور آرامش و اطمینان قلبی بیشتری داریم. ضمنا ” ذهن آگاهی ” روشی است برای ارتباط آگاهانه، با خودمان، دنیای اطرافمون و حتی ارتباط با خدای خودمون، بصورت لحظه به لحظه.
با سلام وتشکر بابت مقاله مفید.
این که وظیفه مان را در زندگی بدانیم از همه چیز مهم تر است، اینکه چه کسی دارد کار درست را می کند و یا نمی کند مهم نیست . من قرار نیست در دنیای دیگر پاسخگوی اعمال آنها باشم ،پس چرا آنقدر کمتر به رفتارهای خودم توجه می کنم و بیشتر به رفتار های سایرین ؟!
چون هنوز درک نکرده ام قضیه اصلی چیست .من باید روی خودم دقیق شوم . من باید مهربان باشم . باید خدمت به خلق کنم . هیچ توجیهی برای من گذاشته نشده که به شخصی خاصی محبت نکنم. گفته شده با دشمن خود هم باید مهربان باشیم. ….
بله باز هم باید محبت کنیم .این که کی با من چه کار کرد را کنار بگذاریم و ببینیم خودمان با اطرافیان چگونه رفتار می کنیم .
باسلام.
از عزیزان خیلی متشکرم که وقت عزیزشون و صرف میکنن و کامنت میگذارند. بسیار مفید و آموزنده هست. با آرزوی پیروزی و موفقیت برای همه عزیزان
با سلام وتشکر فراوان از پاسخها در کامنت ۶۴
عرض سلام و احترام؛
بعضی وقت ها ما محبت می کنیم و انتظار داریم طرف هم به ما محبت کند یا انتظار قدردانی و دوست داشته شدن داریم ولی چیزی که به ما برای اولین بار آموخته شده این است که برای جذب این صفت باید پیامد آن که قدر نشناسی هست را هم بپذیریم.
بعضی وقت ها هم محبت می کنیم و هیچ انتظاری هم نداریم ولی طرف مقابل فکر می کند که ما انتظاری داریم و برایش عجیب است و حتی شاید این فکر برایش پیش بیاید که بهتر است از ما دوری کند!
بعضی وقت ها هم ما طوری محبت می کنیم که فکر می کنیم درست است در حالی که نیاز و خواسته شخص مقابل را در نظر نگرفته ایم و کاری را که خودمان دوست داریم را انجام دهیم و فکر می کنیم به طرف محبت کردیم و برای خود ثواب هم می نویسیم!
در این مورد تجربه ای شندیده ام: شخصی به منزل افراد مسن می رفت برایشان غذا درست می کرد، آنها را حمام می برد، خانه شان را تمیز و مرتب می کرد و … بعد از مدتی عمل به این کارها فهمید چیزی که این افراد مسنِ تنها می خواهند، هم صحبت است، نظافت و تمیز کاری درجه بعدی نیازشان است. آنها می خواستند مورد توجه قرار گیرند، کسی باشد که به آنها و صحبتهایشان توجه نشان دهد تا احساس وجود بکنند نه یک ماشین نظافت!
با سلام
واقعا از خدا ممنونم که سایتی مثل متیس در اختیارمه و باهاش اشنام.
که انقدر دقیق و ملموس و کاربردی همه چی رو توضیح میدن.
ممنون