بهترین روش رفتاری(قسمت دوم)
در نظر سنجی مقاله قبل، در پاسخ به این سوال که آیا گفتگوی مهمانان ژولیت، غیبت محسوب میشود، تقریبا تمامی خوانندگان مقاله، پاسخ مثبت دادهاند. و از بین آنها ۹۶ درصد معتقدند که ژولیت میبایست از همکارش دفاع میکرد («بله » و «تا حدودی لازم بوده »). و در پاسخ به این سوال که آیا در رویارویی با چنین موقعیتی سکوت کافی بود، ۹ درصد فکر میکنند که سکوت کافی است و ۶۸ درصد بر این باور بودند که سکوت کافی نیست و ۵ درصد فکر میکنند سکوت عالی است و ۱۸ درصد فکر میکنند که سکوت خطاست. با اینکه اکثریت شما معتقدید این موقعیت غیبت محسوب میشود، ولی برای رویارویی با این شرایط دیدگاههای متفاوتی ارائه دادهاید.
در واقع، بسیاری از کاربران توضیح دادهاند که در رویارویی با چنین موقعیتهایی، باید شرایط، خصوصیت مهمانها و همچنین شخصیت خود میزبان و موضوع حق و وظیفه … در نظر گرفته شود. در هر صورت واضح است که نشان دادن عکسالعمل مناسب کار سادهای نیست، و هر موقعیت در نوع خود خاص میباشد.
هر یک از ما، حداقل چندین بار با موقعیت مشابهی روبرو شدهایم و و متأسفانه در جامعۀ کنونی، بدگویی، به نوعی سرگرمی تبدیل شده که در بیشتر مواقع مورد استقبال قرار میگیرد. در واقع، به نوعی جزو عادات روزمره شده و حتی گاهی انگیزهای است برای گفتگو با دیگران. ضمناً هر یک از ما با این بهانه که « همه مردم اینطور رفتار میکنند» و اجتناب از آن تقریباً کار غیر ممکنی است، خودمان را توجیه میکنیم. بسیاری از ما ، بعد از شرکت کردن در غیبت ممکن است احساس ناخوشایندی داشته باشیم و فکر کنیم که بهتر بود در آن موقعیت به گونهای دیگر عمل میکردیم. در هر حال واضح است که توجه، تلاش و شناخت از خود، عواملی هستند که میتوانند به ما کمک کنند تا در برابر انگیزش غیبت و بدگویی از دیگران، مقاومت کنیم و رفتاری شایسته داشته باشیم.
در این مقاله ادامۀ ماجرا از زبان ژولیت بیان شده است. روشی که ژولیت در برخورد با این ماجرا انتخاب کرده، نشان دهندۀ یک روش رفتاری در میان روشهای مختلف میباشد و نمیتوان آن را صحیحترین و یا قطعیترین محسوب کرد. اما آنچه در این داستان جالب توجه است مقدمهای است که ژولیت در ابتدای داستان در مورد ترس از مورد تأیید دیگران نبودن بیان کرده است و اینکه برای رویارویی با این مسئله تصمیم گرفته وارد میدان عمل شود، و در نهایت تأثیری که رفتار او بر مهمانان داشته است.
چند سالی است که متوجه شدهام علیرغم تجربۀ حرفهایام، کسانی که در این زمینه پیشکسوت میباشند، تصور میکنند که من هنوز باید حرفهای بودن خودم را به آنها ثابت کنم. این موقعیت حالت ترس و دلهرهای را در من ایجاد کرده بود که از آن رنج میبردم: ترس از اینکه از من راضی نباشند و مرا از کار اخراج کنند. من سعی میکردم«با سلاح شهامت» سرسختانه با این ترس مبارزه کنم و اصل « خلاف طبیعت عمل کردن» را در مورد خودم اجرا کنم. یعنی با وجود ترس و دلهره، نمیبایست این احساسم را نشان دهم و برعکس سعی کنم اعتماد به نفس داشته باشم. تجربۀ زیر برایم بسیار مفید بود زیرا مرا درگیر ماجرایی کرد که موجب شد اثرات مفید اعتماد به نفس داشتن را مشاهده کنم…
به خودم گفتم تمام این ماجرا فرصتی است که با ترس و بزدلی ام مقابله کنم. اگر میخواهم اصل بنیادین احترام به حقوق دیگران را به عنوان حقی بنیادین در نظر داشته باشم، مجبورم، که حتی به قیمت از دست دادن ارزشی که از نظر آنها داشتم، اقدامی کنم.
چندی پیش من چند نفر را به مهمانی شام دعوت کردم، این افراد هم از لحاظ موقعیت کاری برایم اهمیت داشتند و هم اینکه شخصاً ارتباط دوستی خوبی با آنها برقرار کرده بودم. مدتی بود که میخواستم این مهمانی را برگزار کنم ولی به خاطر مشغولیت کاری آنها، موقعیت مناسب فراهم نمیشد…
هنگام صرف شام، بعضی از مهمانان تحت تأثیر یکی از مهمانان که نفوذ زیادی هم بر سایرین دارد، پشت سر یکی از دوستان قدیمیام شروع به بدگویی کردند. در ضمن این دوست قدیمی کسی است که اولین موقعیت کاری را برایم فراهم کرده است. هرکدام شروع کردند داستانی جالب و بامزه درمورد او تعریف کنند که البته پر از انتقادهای شدید بود و با خنده و تمسخر دنبال میشد. باید اضافه کنم که این اواخر، پروژههای کاری این دوست قدیمیام چندان خوب نبودند و همه از این موضوع خبر داشتند. ابتدا، با اینکه از این حرکت آنها متعجب شدم، ولی به دو دلیل ساکت ماندم، اولین دلیل که به نظرم کاملا مطابق اخلاقیات بود، این بود که : «اگر با آنها همصدا نشوم، آنها متوجه میشوند که با حرفهایشان موافق نیستم. بنابراین، لازم نیست که مخالفتم را حتماً با صدای بلند اعلام کنم. » با این طرز فکر عذاب وجدان هم نداشتم.
دلیل دیگر که در واقع از خودخواهی ناشی میشد این بود که : «اگر نظرم را بدهم، حال و هوای مهمانی به هم می خورد… و اگر مهمانان با حرفهایم موافق نباشند، از من دلخور می شوند و اعتبارم را از دست خواهم داد…»
با خودم گفتم آنها بالاخره موضوع صحبت را عوض خواهند کرد. ولی اصلاً اینطور نشد، به نظر میرسید که این موضوع تمام شدنی نیست. صدای خفیفی در درونم میگفت : «مراقب باش! سکوت علامت رضایت است …»، اما همچنان از اینکه در بحث دخالت کنم، دچار تردید بودم. بالاخره به بهانهای از سر میز شام بلند شدم و گفتم : «زود برمیگردم، بروم دسر را بیاورم.»
سر فرصت و با علاقه دسر را آماده کردم و دوباره سر میز برگشتم، مطمئن بودم با دیدن دسر موضوع صحبت را عوض خواهند کرد. دوباره حدسم غلط بود. آنها مرتباً به همان موضوع برمیگشتند و هیچ چیز نمیتوانست متوقفشان کند.
بنابراین کوشیدم، با طنز و شوخی و پیش کشیدن موضوع دسر و اینکه چطور آن را تهیه کردم و اینکه سعی کردم مطابق دلخواه همه باشد و…. جهت صحبت را عوض کنم. نتیجه اینکه فقط یک لحظه درباره دسر صحبت کردند و بعد دوباره به همان موضوع مورد علاقهشان برگشتند.
بنابراین اولین قدم را برای پایان دادن به این صحبتها برداشتم: «خوب دوستان عزیز، چطور است راجع به موضوع دیگری صحبت کنیم، خیلی از این موضوع حرف زدیم؟» همگی به طرف من برگشتند و کسی که بحث را شروع کرده بود به من گفت: «راستی، بگو ببینم، تو مدت زیادی با این خانم کار میکردی ! حتماً کار کردن با او خیلی سخت بوده، تعریف کن!»
با این حرف مرا هم به دام انداختند….
به سرعت، عواقب آنچه که میخواستم بگویم و انجام دهم را در ذهنم بررسی کردم. همه منفی به نظر میرسیدند! کاملا میتوانستم خودم را تصور کنم که تمام اعتباری را که با تلاش زیاد در بین این افراد، که بیشتر از نیم ساعت بود دست از انتقاد کردن از این شخص برنمیداشتند، کسب کرده بودم را فقط ظرف چند دقیقه از دست بدهم.
سپس، اصول اخلاقیای که در زندگی روزمره به شدت رعایت میکردم را به یاد آوردم، و نگاهی از سر تحقیر به خودم انداختم. احساس محبت نسبت به فردی که این همه به من کمک کرده بود، تمام وجودم را پُر کرده بود. تمام این بدگوییها باعث شده بود که اهمیت بیشتری برایش قائل شوم، و او برایم عزیزتر بشود. من حتی لحظهای از خودم نپرسیدم که آیا این حرفها حقیقت دارند یا خیر؟ سعی کردم خودم را با این حرف تشویق کنم که «من میزبان هستم، و به آنها یک اخطار «دوستانه» دادهام، ولی آنها بیشرمانه ادامه میدهند، و بیش از این نمیتوانم ساکت بمانم. ولی هر نوع عکسالعملی ممکن است عواقب ناخوشایندی برایم داشته باشد. اما دیگر برایم اهمیتی نداشت، من از حق این شخص که اینجا نیست تا از خودش دفاع کند، دفاع خواهم کرد. من وظیفه دارم که اقدامی کنم. این موقعیت خوبی است که شهامت به خرج دهم و با ترس خودم مبارزه کنم. باید مداخله کنم. نباید این فرصت را از دست بدهم ! خدای من، با کمک تو، و کمی اراده، با شهامت وارد عمل میشوم !»
بنابراین… رو کردم به سمت کسی که بحث را شروع کرده بود و با صداقت کامل و به بهترین وجهی که میتوانستم از فردی که در جمع نبود، دفاع کردم: از احساس محبتی که نسبت به او داشتم صحبت کردم، برایشان تعریف کردم که وقتی کارم را شروع کردم، او چگونه مرا با زیر و بم آن کار آشنا کرده بود، و اینکه به خاطر تمام زحماتش چقدر از او سپاسگزارم و دیگر نمیخواهم کسی در حضور من از او یا هر کس دیگری بد بگوید. آنها هم شروع کردند به مسخره کردن من!
ولی از آنجایی که من با شهامت از مرحله اول ـ که مشکلترین مرحله بود ـ گذر کرده بودم، مرحله دوم، بدون ترس از نتیجه، آسانتر طی میشد. «با آرامش» ولی قاطعانه به آنها گفتم که اگر بخواهند سر میز من، به این موضوع ادامه دهند، دیگر تمایلی به همنشینی با آنان نخواهم داشت، به اتاق خودم میروم و آنها میتوانند بدون من مهمانی را ادامه دهند و موقع رفتن هم در را پشت سرشان ببندند! از جایم بلند شدم، تا به اتاقم بروم.
این رفتار من آنها را به خنده انداخت و گفتند: « برگرد ناراحت نشو! عجب اخلاقی داری !» کسی که بحث را شروع کرده بود به من گفت: « اوه چه زبان تندی! خیلی خوشحالم که دوستی مثل تو دارم، اقلاً ، میدانم که اگر روزی در مهمانی شامی، که حضور ندارم، کسی از من بد بگوید، از من دفاع خواهی کرد… » بقیه هم که هنوز کمی مرا مسخره میکردند، تا خیلی هم موضوع جدی تلقی نشود، با حرف او موافق بودند و ماجرا به خوبی پایان گرفت. البته آنها مرا«دن کیشوت» و «قهرمان » هم نامیدند.
احساس آرامشی وجودم را گرفت؛ دروناً احساس خوشحالی و اطمینان خاطر میکردم. علاوه بر آن، فکر میکنم که نهایتاً احترام آنها را هم کسب کرده بودم، و مهمانی با خوشی خاتمه یافت و این من بودم که در خانه را پس از رفتن آنها بستم.
برگرفته از سایت e-OstadElahi.fr
با سلام وتشکر فراوان از مسؤلین عزیز
تنها چیزى که میتونم بگم تشکر فراوان است. امیدوارم که بتونیم با عمل زحمات شما عزیزان را قدر دانى کنیم.
باسلام و سپاس فراوان از متیس عزیز بخاطر این مقاله عالی و طبق معمول به روز. همینطور که در مقاله هم آمده این روزها غیبت درجمع متاسفانه بسیار متداول وحتی به نوعی باعث گرمی جمع میشود خود منهم از این قاعده مستثنی نبودم البته بطریقی که ظاهرا در حال رعایت اصول راهم هم هستم!!! بعد از بررسی زیاد متوجه شدم که علت اصلی این عمل غیراخلاقی در بنده ترس از مقبول واقع نشدن بود و بعداز گرفتن این درس که برای بدست آوردن یک صفت الهی باید به آن صفت عمل کنیم ، متوجه صفت بی نیازی خدا شدم خودش بود یکی از نقاط ضعفم به لطف خودش که نشانم داد درحال مبارزه هستم این مقاله بسیار کمک کارم شد واقعا بقول معروف (یارب نظر تو برنگردد) میدانم راه درازی درپیش دارم….
ای کاش بتوانیم به چنین اراده ای برسیم که ترسی بغیر از خدا در وجودمان نداشته باشیم.
این روش رفتاری اشک منو در میاره اینکه بیاد معبودم از دیگران پشتیبانی کنم و مثل همیشه همه چیز مثل آب خوردن حل بشه که هیچ بلکه اعتبار مادی و معنویم هم بالاتر بره،البته انتطاری نیست فقط منطورم کرم معبود است،ممنونم متیس عزیز برای تمام زحمتهاتون.
باعرض سلام و ادب و تشکر بی شائبه از جمع بندی این مقوله…. زیرا همیشه دغدغه پاسخ نسبتا معقول هر مبحثی را دارم که بتوانم بار سنگینی احتمالی پاسخش را در افکارم سبک و سنگین کنم که در رویارویی زنده اش با شخصیت خودم ودرستی جایگزینی انرا.. در جریان صحیح پرورش فکرم.. دوچار دوگانگی نکند.. خیلی خوشحالم کردید …
سلام
خیلی جالب بود فقط به نظر باید به تفاوت های فرهنگی ایران که تعارفات بسیار و حرف را در لفافه زدن خیلی نمود دارد با فرهنگ صریح و بی تعارف صحبت کردن غرب را در نظر بگیریم. در واقع جنین رفتاری در ایران مطمعنا باعث دلگیری ها و دلخوری های فراوان و ادامه دار خواهد شد.
با سلام و تشکر ویژه از متیس عزیز.
امیدواریم خداوند آنچه که رضایت شما در آن است،جلوی راهمان قرار دهی و آنچه رصایت شما در آن نیست هرگز و هرگز حتی با ان مواجه نشویم.
با تشکر فراوان از متیس
هرچه خودم را به جای زولیت می گذارم می بینم نمی توانم با این خشونت با مهمانانم برخورد کنم ، به نظرم خوب است ادم نترسد و از حقوق دیگری مخصوصا شخصی که حق به گردنش دارد دفاع کند اما به چه قیمتی ؟ مثل این است که بخواهیم ابرویش را درست کنیم بزنیم چشمش هم کور کنیم ؟
من اگر بودم ، وقتی درباره او از من سوال می کردند می گفتم من نه تنها از او بدی ندیدم بلکه این خوبی ها را هم به من کرده است ، حالا هم از تون خواهش می کنم دست از سر اون طفلکی برداریم و به خودمون بپردازیم ، در ادامه هم با توجه به شناختی که از انها و علایقشان داشتم یک برنامه سرگرمی براشون جور می کردم مثلا ساز و رقص یا طرح معما یا پانتومیم و از این قبیل و خلاصه سعی می کردم حواسشون را به چیز دیگری جلب کنم
با سلام و تشکر از ارایه این مقاله سودمند.بسیار اموزنده بود .براى من چندین بار این موقعیت پیش آمده و زمانیکه
توانستم بر خودم مسلط شوم و نگذارم که نفس به من غالب شود احساس شادى و سبکبالى بعدش وصف نشدنى است .
سلام
همانطور که در داستان ژولیت مشخص است برای انجام هر کار درستی ، شهامت لازم است . من این شهامت را ندارم . در بین اطرافیانم هم می بینم دوست دارند کار درست را انجام دهد ولی شهامت آن را ندارند و فکر می کنند اگر طرف مقابل برنجد چه می شود و … در واقع به دلیل نداشتن شهامت انجام کار درست ، سکوت می کنیم یا با آنها همراه می شویم .
صفت دیگری که در این مواقع کمک می کند ، قدرشناسی از محبت دیگران و یا کارهایی که برایمان انجام داده اندُ است . اگر سعی کنیم محبت های دیگران و یا کارهایی که برای مان انجام داده اند را فراموش نکنیم ، در این مواقع بهتر می توانیم عمل کنیم .
بإسلام به متیس عزیز و کاربران گرامی
در مقاله اومده که این طرز رفتار ممکنه صدرصد درست نباشد چون محیط اونجا با محیط احساسی ما متفاوت است اما بسیار راهکار خوبی بود که من هم چنین کاری میکردم . چون ژولیت همینکه خواست شروع کنه خدا رو توی کارش دخالت داد و توصل کرد زیرا او همیشه کنار ماست برای یاری رساندن فقط ما باید همت کنیم و توجه داشته باشیم و دستش رو بگیریم. وقتی توکل کنی و ازش قلبا بخواهی که دخالت کنه نه تنها ضرر نمی کنیم بلکه طوری مسئله رو پایان میده که امتیاز هم بگیریم فقط کافیه یاد بگیریم ما بابا داریم و او بهترین رو رقم میزنه حتی اگه در ظاهر به نفع ما نباشه.
با سلام منهم با أین مورد بارها برخورد کرده ام ،و سکوت میکردم ،ژولیت تمام رَآه ها را امتحان کرد ولی مهما نها دست بردار نبودن ، منهم به کسی که عامل بود که سر غیبت باز شود در نهایت تذکر دادم وگفتم من حاضر نیستم در مهمانی های بعدی شرکت کنم ،ولی او طفره رفته و قبول نکرد تازه میگفت حتما تو با بقیه رو در باسی داری که در موردت بد فکر کنن ،،ولی میبینم نفس دست بردا ر نیست در جاهای دیگر مرا وسوسه میکند ،به خودم کفتم هر جای در مورد شخص سومی حرف زده شد دقیق شوم حرف را عِوَض کنم تا به غیبت کشیده نشده ،ولی باید یاد بگیرم که برای حرف زدن چه مورد های را پیدا کنم ،که مفید باشد ،و مزاح هم داشته باشد ،البته برأی محافل دوستانه ،
خیلی روش عالی بود و اموزنده
تنها راه مبارزه با نفس اینکه بهش معبا ندادو گول حرفهاش رو نخورد
خلاصه باید همیشه به نفس ضد حال های اساسی زد چونکه در وجود ما است و خیلی خوب میدونه چه کلکی به ما بزنه
بسیار عالی و آموزنده بود، ممنون از زحمات شما
خیلی ممنون.عالی بود. ایشالله توفیق داشته باشیم در امتحانها و صحنه های زندگی رضایت خدا رو همیشه در نظر داشته باشیم و آن را به هیچ چیزی نفروشیم.
با سلام و تشکر فراوان در گفتار ۲۷۷ اثارالحق جلد ۱استاد فرموده اند : ما کار به مردم نداریم ، باید انچه را خدا برای ما مقرر کرده است انجام دهیم ، خواه مردم خوششان بیاید یا بدشان بیاید ، خواه خوب بگویند یا بد بگویند.
با سلام و تشکر از متیس عزیز
خیلی ممنون از تکمیل مقاله.
مطلبی که به نظرم رسید این است که بعضی پیامبران یا اولیاء خدا به گونه ای عمل کردند که ممکن است ملایم و مهربان به نظر نرسد و حتی به نظر خشونت آمیز بوده باشد، ولی آنها دستور را اجرا کردند.شاید قلبا متمایل به آن کار نبودند ولی امر خدا را به هر چیز دیگری ترجیح دادند. چنانچه در مورد حضرت محمد فرمودند “وقتی که خداوند برای حفظ دین دستور جهاد داد، شانه از زیر مسئولیت خالی نکرد.(راه کمال ص ۱۷۳)”
این جمله “شانه از زیر مسئولیت خالی نکرد” برای من خیلی زیباست.
ما هم باید تلاش کنیم اطاعت امر معنوی از وجهه ظاهری برایمان مهمتر باشد. مهم قضاوت خداست نه اطرافیان.
به چشم من این خانم خشونت نکرد. صحنه، صحنه امتحان بوده و آنها هم اصلا شاید خودشان نبودند که بخواهند کوتاه بیایند یا نیایند.. به این ایستادگی و رشادت برای گذراندن این امتحان نیاز بوده است.
با سلام و تشکر
گفتارهایی از برگزیده که ژولیت در تصمیماتش رعایت کرده:
گ ۱۹: هر کس حق دیگران را محترم بشمارد پیش خدا و مردم محترم است. و اگر حقوق دیگران را مراعات نکند, باید از او دوری جست.
گ ۵: یک انسان واقعی همیشه نفع دیگران را بر نفع خود ترجیح می دهد. یک انسان واقعی باید تا آن جا که می تواند نیکی کند. حتی چنانچه از آن نیکی بد هم ببیند باید دست برندارد, زیرا در هر حال به نفع اوست و ثمره آن را خواهد دید
گ ۵۵: اگر از دیگران نیکی بگوییم, نیکی آن به خودمان بر می گردد.
گ ۱۰۶: دوست دارم فرزندان معنوی ام ….. در جامعه باشند و مردم را تحت تاثیر صفات نیک خود قرار دهند, نه این که تحت تاثیر قرار گیرند.
گ ۱۲۰: در هر کاری وقتی انسان خوش قلب و خوش نیت شد, خدا کمک کارش است.
گ ۱۲۹: در هر کار یا گفتار یا پنداری باید ببیند آیا صاحب این دو چشم و گوش راضی است یا نه. …. همیشه خود را به جای دیگران بگذارد, بعد در مورد آن ها تصمیم بگیرد.
با سلام وتشکر از متیس وزحماتتون به نظر أین خانم روش درستی را انتخاب کرده یعنی شهامت بکار برده. وچون نیت این خانم درست بوده حتما میتونه اثر خوبی هم روی دیگران بگذاره أنشالله که همه بتوانیم در این طور موقعیتی درست عمل کنیم من فکر میکنم حتی وقتی در موضوع غیبتی شرکت میکنیم بدون دلیل هم هست فقط بخاطر اینکه دیگران را راضی وخوشحال کنیم و یا از جمع عقب نباشیىم ویا خودمان را جلوی دیگران شیرین کنیم. خلاصه اینکه فقط رضایت خدا را درنظر نگرفتیم
با تشکر فراوان از اینکه ترجمه متن را در اختیارمان قرار دادید،
هر قدر سعی بیشتری در عمل به اخلاقیات داشته باشیم، به همان نسبت حساسیتمان نسبت به تاثیر منفی اجتماع و انجام اعمال خلاف اخلاقیات بیشتر می شود. شاید عملی که تا چندی پیش از انجامش ناراحت نمی شدیم و یا خلاف اخلاقیات نمی دانستیم، بعد از سعی در به عمل دراوردن اصول اخلاقی؛ خلاف اخلاقیات و انسانیت بدانیم و از انجام آن احساس سنگینی و ناراحتی کنیم.
سلام و تشکر
مطلبی که در ذهن من نشست این بود که هر کاری رو اول باید برای رضای خدا انجام داد ، واگر نیت درست باشه عواقب اون کمتر به ضرر ما خواهد بود ودیگر اینکه گاهی ما با غیبت مخالفت میکنیم در جهت تخریب شخص غیبت کننده که وانمود کنیم که خودمان از او بهتریم و مثلا اهل غیبت نیستیم درحالی که این خود نوعی غلبه نفس است .بنابر این باید با دقت تمام جوانب را در نظر داشته باشیم .آنچه آموختم این بود که نه تنها نباید غیبت کرد بلکه با آن مخالفت کنم در جهت رضای خدا نه نفس خودم.امید که خداوند در این راه هادی و راهنمایم باشد.مطلب دیگر که دوست دارم نظر شما را بدونم این است که آیا بهتر نیست برای مهمانی ها برنامه ریزی کنیم تا نه تنها خود بلکه دیگران را از این صفت زشت دور کنیم مثلا قرار بگذاریم راجع به فیلم یا کتاب بخصوصی تبادل نظر داشته باشیم .با آرزوی توفیق برای همه در راه رسیدن به حقیقت.
باسلام.
در مقاله آمده این رفتار من آنها را به خنده انداخت و گفتند :”بر گرد ناراحت نشو! عجب اخلاقی داری!” کسی که بحث را شروع کرده بود به من گفت :” اوه چه زبان تندی”.
در مقاله ” نوعدوستی تصوری, خودخواهی واقعی ” بیان شده.
ما باید به مسئولیت خودمان در ایجاد احساسات منفی در دیگران, که از طرز برخورد, سرزنش ها, نیشخندهاو شوخی هایشان مشاهده می کنیم, سعی کنیم فکرمان را بیشتر بر رفتار خودمان متمرکز کنیم, یا “علتها را در خود جستجو کنیم”.
در اینجا ژولیت متعادل عمل نکرده زیرا با عکس العمل خوبی مواجه نشده, از طرف مهمانا انتقاد شده ” اوه چه زبان تندی”.
ما در تعالیم استاد الهی آموزش گرفتم “اگر عیبی را در کسی دیدیم, سعی کنیم آن را در خودمان هم پیدا کنیم و با آن مبارزه کنیم “.
به نظرم روش صحیح این است که بدون اینکه عیب دیگران رو ببینیم و در موردشان قضاوت کنیم. سعی کنیم اصول اخلاقی رو فقط خودمان رعایت کنیم, خیلی با نرمی و ملایمت ولی قاطعانه بگوید :این فرد خوبیهای زیادی هم دارد و نقاط مثبتش را بیان میکرد و از طرف بخاطر اینکه برایش کاری رو پیدا کرده بود تشکر میکرد. ما همانقدر که بتوانیم در این اجتماع به توفیق خدا خود را حفظ کنیم هنر کردیم, بدون اینکه دیگران رو منفی ببینیم.
در مقاله آمده :به سرعت, عواقب آنچه که میخواستم بگویم و انجام دهم را در ذهنم بررسی کردم, همه منفی به نظر می رسیدند.
باسلام به متیس عزیز و کاربران گرامی,
در مقاله بیان شده, من سعی کردم با سلاح شهامت سرسختانه با این ترس مبارزه کنم باید همزمان صفت احتیاط شرط عقل را هم در نظر گرفت, در ضمن در مقاله آمده به سرعت, عواقب آنچه که میخواستم بگویم و انجام دهم را در ذهنم بررسی کردم. من شخصا هر کاری رو که به سرعت بدون تامل و تفکر انجام دادم با عواقب بسیار حادتر ار عملم مواجه میشوم .در مقاله گفته شده عکس العمل مناسب کار ساده ای نیست و هر موقعیت در نوع خود خاص است باید مجتهد باشی.
با سلام, من ی تجربه دارم که خواستم عنوان کنم آشنایی که به غیبت کردن معروف است, منزلش دعوت شده بودم. من در مورد شخصی یا موضوعی داشتم صحبت میکردم که اصلا نیتم غیبت کردن نبود, این شخصی آن فرد را نمیشناخت فقط داشتم موضوعی را تعریف میکردم , یکباره بدون مقدمه به من گفت ” من از غیبت کردن خوشم نمی آید پیش من غیبت نکن ” این طرز رفتارش خیلی تو ذوقم خورد, هیچ عکس العملی نشان ندادم ولی از طرز برخوردش اصلا خوشم نیامد. به همین دلیل است که همیشه سعی میکنم رفتارم تو ذوق طرف نخورد زیرا خودم اصلا ازاین طرز برخورد خوشم نیامد.
من به این نتیجه رسیدم که من فقط باید خودم را اصلاح کنم درون خودم را ارزیابی کنم, معلم اخلاق برای خودم باشم نه دیگران.
خدا رو شکر میکنم که ” یکی از بدترین ضعفهای اخلاقیم” را با تحلیل کاملی فهمیدم، درحالیکه فکر میکردم «نوعی شجاعتِ اخلاقی» است که در مقابلِ بَدی سکوت نمیکنم!!!. البته امیدوارم بدرستی فهمیده باشم:
۱- اینکه به هر حال صحبتهای منفیِ دیگران درباره شخصی که غایب است و در یک جامعه هرچند کوچک « مثل یک میهمانی» به “بَدی” میشناسندش، « غیبت » محسوب می شود! و هرچند که ممکن است واقعیت داشته باشد اما حق شنیدن یا قضاوت کردن درباره آن شخص را ندارم! حق آگاهی رسانی به سایرین را در مورد چنین اشخاصی ندارم! حق پرده برداشتن از روی نقاط ضعفِ اخلاقی دیگران را « حتی به بهانۀ” آگاهی دادن”» ندارم!«حتی اگر سکوتم تاییدی بر آن اشخاص شود» و « حتی اگر آن اشخاص درظاهر اعتباری دروغین بیابند» و ملاکم قطعا باید قضاوت الهی باشد!!! برایم خیلی ارزشمند است!زیرا تا به حال می اندیشیدم که « در خصوص جامعۀ خویش مسئولم! » و نباید در « بَدی» های چنین اشخاصی با سکوتم شریک شوم! یا با پنهان کردنِ «بدیهایی» که در چشم جامعه چنان«بارز» شده است که از حدّ تحمّلش خارج شده؛ خودرا (وَلو با سکوتم)به طرفداری از “بَدی” معروف کنم.
۲-بنظرم میرسید که از نظرِ”جامعه شناسی” سکوت یا طرفداری از چنین رفتارهایی ( رفتارهایِ “بَدِ”اشخاصی که بَدی هایشان بارز شده است )شریک شدن در نحوۀ عملکرد آنان است!در حالیکه امروز برایم مشخص شد که “نحوۀ زبونانۀ مواجهه با بدی؛ بصورت غیبت” ( چه درون ذهنم و بدون بازگفت و اشاره “و” چه با اشاره و بازگو کردنِ آن ) معنایی نداردبجز داشتنِ همان صفت و نقطه ضعف در درون خودم!!!
۳- برایم مشخص شد که «غیبت کردن» فقط آن مواردی نیست که ؛ در خصوص اشخاصِ فاقدِ “شهرتِ بدی” بکار میرود و بلکه « حتی اگر شخص در آن جمع به ضعفهای اخلاقی معروف باشد » نیز « بَد گویی از آن شخص» غیبت محسوب میشود!!!و تا بحال خیلی اشتباه کرده ام.
تنها سوالی که هنوز در ذهنم باقی میماند اینست که : ” چطور میشود جامعه(خانواده،دوستان و همنوعان رااز چنین « بَدی» هایی “آگاه” ساخت!!! به نحوی که رفتارهایی اینگونه به نکاتِ بارزِ اخلاقی تبدیل نشوند” و اشخاصی که «بَدیهایی» دارند که موجب صدمه به حقوق جامعه میشوند را با سکوتمان موجب پیشرفت شان نشویم!!! بطوریکه داشتنِ آن صفاتِ «بَدِ اخلاقی» بتدریج نوعی «ارزشِ اخلاقی» اجتماعی محسوب نشود!
به نام خدا
با سلام
چند تا سوال برایم پیش آمده ،ممنون می شوم دوستان راهنمایی بفرمایند :
-التیماتم “اگر بخواهند سر میز من، به این موضوع ادامه دهند، دیگر تمایلی به همنشینی با آنان نخواهم داشت، به اتاق خودم میروم و آنها میتوانند بدون من مهمانی را ادامه دهند و موقع رفتن هم در را پشت سرشان ببندند! ” سهمی در به وجود آمدن احترامی که میزبان از سوی مهمانان احساس کرده بود ،داشته است ؟
-این التیماتم باعث شد که مهمانان لقب دن کیشوت (شخصیتی که خودش را در خیال شوالیه می دید و برای دفاع از حق مظلومان با دشمنان فرضی می جنگید و احساس قهرمانی می کرد )را به میزبان بدهند ؟
-اثر گذاری فرد در جمع به چه صورتی خوب است ؟ توجه دادن جمع به” شخص من” که اهل بدگویی نیستم ودر حضور من کسی نباید بد گویی کند،است ؟یا توجه دادن جمع به” سلوک معنوی صحیح ” است که شخص می تواند با رفتارکردن تحت شرایط عمل به اصول اخلاقی (تمام وکمال ،متعادل و مناسب و بجا ) آن را انجام دهد ؟
-مگر من نوعی در سطحی از طیف هزاران رنگ هر عیب ،نقص ونفسی قرارندارم ؟ چرا نباید یک عارضه بد را مثل یک درد مشترک بین خود و دیگران بدانم ؟چرا باید به خود حق بدهم در یک شرایط خاص ،تصویر خود را در آینه مهمانها انکار کنم تا حدی که (اگر چه به صورت محترمانه )مهمانهایم را (مثل یک دشمن فرضی) از خانه بیرون کنم ؟
چیزی که در این مقاله به من خیلی کمک میکند این است که همزمان، میزبان ،مهمانان و دوست غایب را در بخش هایی از وجود خودم می بینم .
با سلام و تشکر فراوان
خدای من، با کمک تو، و کمی اراده، با شهامت وارد عمل میشوم !
نباید این فرصت را از دست بدهم !
این موقعیت خوبی است که شهامت به خرج دهم و با ترس خودم مبارزه کنم.
این جملات برای من خیلی کمک کننده است.
با سلام < از سعدی
هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد
بیگمان عیب تو پیش دگران خواهد برد
با سلام اگر اشتباه میکنم ، خوشحال میشوم مرا راهنمایی کنید رفتار این خانم با ارامش ولی قاطعانه هم بوده واثری هم روى مهماتها داشته (اوه چه زبان تندی ، خیلی خوشحالم که دوست خوبی مثل تو دارم ،اقلا مىدانم اگر…….. کسی از من بد بگوید پشت سر. دفاع خواهی کرد پس خیلی هم اشتباه نکرده
عالی
خیلی عالی بود ، چیزی بود کاملا ملموس.
ضمن سلام و درود به متیس عزیز و ستایش شهامت ژولیت, اولین فکری که پس از خواندن این مقاله جالب به مغزم رسید این بود که واقعا چه جسارتی لازم است که کسی در موقعیت ژولیت بتواند اینچنین رفتار کند. سپس به فکر موارد نسبتا مشابه در زندگی خودم افتادم و راستش را بخواهید از خودم خجالت کشیدم چرا که در شرایط خیلی آسان تر هم هیچوقت نتوانسته بودم رفتار مشابهی را داشته باشم البته با خودم تصمیم گرفتم که بعد از این سعی کنم بهتر رفتار کنم و با استمداد از خدای بزرگ آنچنان باشم که لااقل موجب شرمندگی خودم پیش وجدانم و مهمتر از آن در برابر یکتا نباشم.
با سلام به متیس عزیز و کاربران گرامی
ممنون از این مقاله ی جالب و خاص.
باید بگم که این مقاله خیلی بیشتر از مقاله های قبلی سر گفتگو بین من و همسرم رو باز کرد و خیلی راجع به این سناریو صحبت کردیم ما خودمو ن رو هم به جای میزبان و هم به جای میهمان گذاشتیم و سعی کردیم از هر دو طرف این رفتارها رو بررسی کنیم و در اخر در این مورد صحبت کردیم که ایا رفتاری که این خانم در این جا انجام داده در محیط و اجتماعی که ما در اون زندگی میکنیم و با روحیه ی ما همخوانی داره یا نه؟ از هر زاویه ای که به قضیه نگاه کردیم موضوع جالب بود و ما بیشتر حیرت میکردیم.
ژولیت قبل از عکس العمل چندین ترفند رو بکار برده و در اخر به خدا پناه میبره و از او میخواد بهش در اجرای تصمیمی که گرفته کمک کنه. تا اینجا ما کاملا با او موافق هستیم و او رو تحسین کردیم. او حتی از شخص مورد غیبت دفاع کرده و محبتی رو که از او در خودش حس کرده رو بیان کرده و این خود میتونست نهیبی محترمانه برای میهمانهای او باشه که از ادامه ی بد گویی خودداری کنند.
از این به بعد رفتار ژولیت توام با خشونت و بی احترامی بود و میتونست قلب هر مهمانی رو بشکنه و باعث دلخوردگی و حتی قهر بشه. ما به توافق به این نتیجه رسیدیم که چنین رفتاری در بسیاری از اجتماعات میتونه باعث اختلافات، ایجاد سردی و جدایی و بی حرمتی و بی مهری بشه. من واقعا اگر چنین رفتاری از میزبانم ببینم از او دلگیر خواهم شد. همچنین خود من به عنوان میزبان هرگز به خودم اجازه نمیدم مهمان هایم رو اینطور سرد و خشک سر میز شام تنها بگذارم و …
متاسفانه تکرار اینطور رفتاری در اجتماع امروز میتونه باعث انزوا و کنارگرفتن از بقیه بشه بطوری که رفت و امد با چنین افرادی شاید کاملا قطع میشه.
از طرف دیگه وقتی به موقعیت مهمان های ژولیت فکر کردیم پی بردیم که رفتار میهمان های ژولیت در اخر این سناریو قابل تحسینه. اونها رفتار سرد و خشن میزبان رو با خوشرویی و شادی و خنده جواب میدن و از ایجاد دلخوری جلوگیری میکنن.
نتیجه اینکه با مدارا و کمی تامل و صبر و رعایت حق خیلی اوقات میشه حتی در چنین شرایطی جو غیبت یا هر مورد غیر اخلاقی دیگری رو با محبت و احترام و افتادگی عوض کرد بدون اینکه دلخوری و ناراحتی و جدایی و فاصله بوجود بیاد.اینکه من رفتاری که به نظر خودم صحیحه رو با اجبارو خشونت به بقیه بفهمونم هنر نیست.
استاد الهی در همه ی اثار شون و در همه ی شرایط زندگی شون هیچ موقع با خشونت و بی حرمتی به کسی اموزشی ندادند و قصد ایشان محبت و نوع دوستی و رعایت حق بوده و این رفتار و منش ایشان بوده که عشق به خوب بودن و … رو در دیگران زنده کرده.
گفتار ۱ کتاب اثار جلد یک: شعاردینی من اینست: نسبت به همه مهربان باشم…
گفتار ۱۷۸۶ کتاب اثار جلد یک:”لذت من اینست ببینم کسانی که به خانه ام میایند راضی و خوشحال ازینجا میروند.”
برهان الحق آخر ص ۲۵۰: قلب نیکان جای محبت و مهر اندوزی است نه جای ظلمت و کینه توزی
هر وقت شهامت به خرج میدهیم و قدمی به پیش میرویم، کمک انرژی مافوق علی را در درون خود احساس میکنیم، و هر چه این کمک را بیشتر احساس میکنیم، شهامتمان بیشتر میشود.
در رابطه با کامنت۲۶ دوستمان ۱۲۳
من هم به شخصه با قسمت طرد کردن مهمانان موافق نیستم، و فکر میکنم بهتر این است خودمان را از آنها جدا ندانیم و سعی کنیم با عمل به اخلاقیات و دفاع از شخص غایب، بدون اینکه به بقیه احساس سرزنش شدن بدهیم ، دوستانمان را تحت تاثیر قرار داده و آنها را با خود همراه کنیم.
با سلام و عرض تشکر .بسیار از این مطلب استفاده کردم و تاثیر گذار بود .از تجربه های دوستان هم خیلی استفاده کردم .مثلا تا جایی که یادمه برخورد عطار عزیز هم شبیه به برخورد خانم میزبان بود که بسیار هم ایشون رو تحسین کردم و در دلم به ایمان عطار افرین گفتم. اما من چنین شهامتی رو در خودم نمیبینم که با این کلمات با مهمانهایم برخورد کنم.اصلا هم نمیتونم بگم که کار میزبان خوب نبوده.ولی خودم نمیتونم اینچنین تند رفتار کنم. اما اینو هم میدونم که نیت چقدر در بازتاب رفتار و اعمال من تاثیرگذاره و حتما این بهترین روش رفتاری بوده.به امید روزی که فقط به این فکر باشم که خدا ز من راضی باشد
سلام
چند تا نکته به نظرم می رسد
اینکه اگر شخصی این همه با نفسش درگیر باشد چطور می تواند بدون لرزش صدا و با آرامش و ملایمت صحبت کند و مثلا صدایش نلرزد…؟ ضمن اینکه کمی خشونت و قاطعیت هم دارد و قصد ترک کردن میز را دارد. علاوه بر این با عجله هم تصمیم گرفته است. برایم باورش مشکل هست
اینکه چرا از پله اول شروع نکرده و پله آخر را اول انتخاب کرده؟ مثلا می توانست احساسات و محبت دیگران را برانگیزد، دو یا سه خاطره از محبتهای فرد غایب تعریف می کرد، همین باعث می شد تعدادی از جمع حس مثبت و محبت آمیزی پیدا کنند و صحبت هایش نقش محوری پیدا کند و مثلا بگوید من آدمهای مهربان در زندگی ام بسیار دیده ام مثلا آقای … و بحث عوض می شد
اینکه این شهامت و شجاعت تا چه حد ناشی از غرور و حس خودبرتربینی اش بوده و از اینها ایجاد شده که “من” چقدر با این غیبت کننده ها “فرق می کنم”؟ خشونت همراه اش به نظر من از نشانه های راهنمایی کننده خوبی هست برای منبع ایجاد این شهامت و شجاعت
اینکه اگر این فرد ابتدای به ساکن بدون هیچ فکر و تاملی می خواست تصمیم می گرفت چه قدر فرق می کرد برخوردش…؟ زمان و فرصت بسیاری را تلف کرده و اجازه غیبت را هرچه بیشتر داده، حالا هم به این نتیجه رسیده که به هر نحوی باید این روند را قطع کند
اینکه این فرد در طول این همه زمانی که تلف کرد و اجازه به قوت گرفتن غیبت شد، حداقل به نوع گفتار و رفتار و جهت گیری و حتی چیدمان صحبتهایش فکر می کرد و آنها را از قبل جاگذاری می کرد که چنین نپخته و جسورانه به عنوان میزبان از مهمان هایش پذیرایی نکند!
سلام به همه دوستان وتشکراز متیس عزیز وزحمات دست اندر کاران
۱۲۳ گرامی ، بی شک اگر من در مقابل مهمانانم عین عکس العمل ژولیت را نشان دهم واز همان کلمات او استفاده کنم، آنها به شدت از من رنجیده خواهند شد وچه بساهمان موقع خانه ام را Aکنند، با این حال کار ژولیت درست بوده! چون همان طور که در مقاله اشاره شده، در رویارویی با چنین موقعیتهایی، باید شرایط، خصوصیت مهمانها و … در نظر گرفته شود.همچنین چنانکه بعضی دوستان عنوان کرده اند، موضوع فرهنگ وعادات بومی نیز خیلی مهم است. به عبارتی، اینجا دو مسأله مطرح است: یکی غلبه ژولیت بر تردید ناشی از ترسش ویکی وارد عمل شدن او وتذکر دادن به دوستانش با آن کلمات. شیوه عمل ژولیت را نمی توان الگو قرار داد ، آنچه که مهم است وباید الگو قرار داد قسمت اول ماجرای اوست یعنی ( غلبه بر تردیدی که باعث سکوت او شده بود) قسمت دوم بر می گردد به شرایط، که هر کس خودش باید روش وکلمات مناسب را انتخاب کند، که البته در فرهنک ما باید در کمال فروتنی، ادب، مهربانی ونرمی باشد که باعث رنجش کسی نشود. در فرهنگ محیطی ژولیت، بنطر می رسد رک وبی رودربایستی صحبت کردن امری عادی است وکسی را ناراحت نمی کند.
با تشکر از خدا
وقتی مقاله و نظرات دوستان عزیز را خواندم از خودم و از صفات پستم گریه ام گرفت من اصلا اعتماد به نفس ندارم نمی توانم مثل مقاله عمل کنم …جرات ندارم به اعتقادات معنویام آشکارا و بدون ترس عمل کنم ترس از تنها ماندن در پس ضمیرم همیشه هست . اغلب فکر میکنم بودونبودم برای دیگران یکسان است و هیچ تاثیری نمی توانم بر دیگران بگذارم دیگران دلشان به حالم میسوزد چیزی از شجاعت و شهامت که لازمه ی عمل به تعالیم استاد است در خود نمی بینم . من فقط دارم یک زندگی عادی را پشت سر می گذارم …
ضمن عرض سلام خدمت همه دوستان عزیز و با احترام به کلیه نظرات ارایه شده، بنظر میرسد که مطالب بیان شده از جانب ژولیت میتواند صرفا” نوعی سناریو باشد که میتوان با الهام از آن در شرایط مختلف به گونه های متفاوتی در جهت درست و منطبق با اوضاع و احوال جمع و مهمانی و یا هر موقعیت دیگری مورداستفاده قرار گیرد. مطمئنا” منظور این نیست که در هر شرایطی ما همان برخورد و یا گفته های ژولیت را تکرار کنیم. شاید بهتر باشد که از هر مطلبی نکات مثبتش را بگیریم و بکار ببندیم. اینجا بیشتر محل یادگیری است تا چالش بر روی پاره ای نکات کم اهمیت. در نظر داشته باشیم که ما در حال بررسی و نقد یک فیلم سینمایی نیستیم!
سلام
این مقاله منو برد به سالیان پیش زمانی که خیلی جوان و خام بودم.مهمانی سرزده بمنزلم امد.بعد پذیرایی من برای نهار دعوتشون کردم که بمونن بندهای خدا چون سرزده امده بودن اجازه رفتن گرفتن و من بدون فکر جمله ای سرد به انها گفتم .سالها از اون جریان میگذره و من هنوز از خدا خجالت میکشم و میخوام که منو ببخشه. پس کار من نیست که مثل ژولیت رفتار کنم
پاراگراف اول اشاره به شناخت این فرد از خودش دارد نقطه ضعف : ترس . بعد به سرعت عواقب را در ذهنش مرور کرده و دیده که منفی هستند اینجا منظورش عواقب مادی مثل رابطه اش با اون افراد و کارش هست. باید به سرعت عمل می کرده بیشتر وقت تجزیه تحلیل نداشته چون باید کم کم عکس العمل نشون می داده اگر می خواست بیشتر صبر کنه سکوتش خودش یک عکس العمل بود. با توجه به این شرایط و با توجه به اینکه درفرهنگ و محیطش میزبان جایگاه دیگه ای داره ( که از طرف مهمانها کما بیش رعایت نشده) و با توجه به اینکه نقطه ضعفش ترس بوده و پادزهرش رفتار عکسش هست به نظر من رفتار جسورانه اش …فعلا… درست تلقی می شه. کما اینکه پاراگراف آخر در مورد احساس آرامشی که وجودش رو فرا گرفته صحبت می کنه. که به نظر من نفس مطمعنه اش بوده. دو بار تایید گرفته بار اول مادی که همه چیز خوب پیش رفته بار دوم درونی که این احساس آرامشش بوده. پس رفتارش فعلا در این مرحله درست بوده.
حالا در مورد علت همه چیز رو در درون خود جستن: من علت همه چیز رو در درون خود جستن اینطور متوجه شدم: نه اینکه هر کسی هر جور انتقادی به هر دلیلی از ما کرد ما در موردش فکر نکنیم و فکر نکرده بپذیریم که ما این هستیم. ما باید عمیق فکر کنیم ببینیم چرا این انتقاد رو کرده. آیا به جاست یا نا به جاست؟ چه رفتاری از ما باعث این انتقاد شده. در این مورد اوه چه زبون تندی داری یا مسخره شدن میزبان از طرف دیگران علتش شاید این بوده همیشه عادت داشتن این آدم رو ترسان و لرزان ببینن و توقع همچین عکس العملی از این آدم نداشتن، کما اینکه ممکنه اگر همین اتفاق در خانه اون فرد صاحب نفوذ می افتاد و اون میزبان بود همین افراد به اون می گفتن به به چه عالی گفتی . نمی خوام بگم که زبانش تند نبوده یا تندی خوبه.. منظورم این هست که شاید انرژی اون عدم اعتماد به نفس رو در اون خانم گرفتند و اینطور گفتند. این خانم همچنان باید این انتقادات رو به عنوان فید بک ببینه و نکات رو برای کار عملی اش برداره و روش فکر کنه و سعی کنه در شرایط بعدی ملایم تر عکس العمل نشون بده.
من با اینکه تا حالا ادعای جسارتم می شد به نظرم زیادی نترس بودم ولی بعد از خواندن این مقاله از خودم خجالت کشیدم که عرضه اش رو ندارم در مقابل کسیکه بود و نبودم رو از روز اول وجودم تا ازلم از اون دارم و غیر از محبت و خوبی ازش هیچ ندیدم در یک صحنه چند ساعتی یا چند ساله یکی از زندگیهام در مقابل آدمهایی که می یان و می رن .. عرضه اش رو ندارم همین چند تا چیزی که از من خواسته رو به یک مدت محدودی خوش آمد اون آدمها بودن نفروشم.
در مورد اینکه آیا این اتفاق آینه درون میزبان بوده. با توجه به اینکه حتی از خودش نپرسیده آیا این حرفها حقیقت دارند یا خیر. فکر می کنم بیشتر سناریو و شرایطی بوده برای مبارزه با ترسش. شاید آینه ای از گذشته اش با شه یا باید بگرده ببینه الان در چه شرایطی غیبت می کنه. به هر حال این خانم واقعا مرحله غیبت را حد اقل در مورد کسی که دوستش داره و اون فرد حق به گردنش داره رد کرده.
من خودم می خواستم به کسی از آشنایان محبت کنم. چون فردی بود که به غیبت و اخلاقهای بد دیگه معروف بود که البته به علت کمبودها و تجربیات بچگی اش بود ولی به هر حال تنها بود و کسی احوالش رو نمی پرسید، من به خیال خودم می خواستم مثلا محبت کنم و هر بار شروع می کرد به غیبت و بد گویی در مورد کسی و من سعی می کردم روشنش کنم و خوبی های طرف رو بشمرم و غیره. ولی نهایتا هر وقتی از پیشش می اومدم می دیدم درونا نسبت به فردی که غیبش رو کرده کدر شدم. یعنی حتی در مورد افرادی که دوستشون داشتم و حق داشتن به گردنم به شک می افتادم، برای من می شه گفت اون فرد آینه درونم بود ولی برای ژولیت فکر می کنم بیشتر امتحانی بوده. الان می بینم چقدر اون آدم تاثیر منفی داشته بر من و کاش که این گفتار رو رعایت کرده بودم از برگزیده
گ ۱۹: هر کس حق دیگران را محترم بشمارد پیش خدا و مردم محترم است. و اگر حقوق دیگران را مراعات نکند, باید از او دوری جست.
با سلام و تشکر از این همه مطلبى که آموختم
چند نکته ذهنم را مشغول کرد
اول: خانم ژولیت بسیار شناخت خوبى از ضعف خود داشت و به دنبال برنامه براى مبارزه با آن بود و این یعنى دانشجویى واقعى .
دوم: از خدا کمک طلبید براى غلبه بر این نفس و این ٩٩ درصد کار است بعد در عمل تصمیم به اجراى مخالف یعنى مبارزه با ترس کردحتى اگر اختلاف سلیقه و انحراف عمل از طرف اشخاص قابل بحث باشد ولى غلبه اثر خداست در نتیجه درست کلى و منتهى به پختگى و شهامت او.
سوم:چون برنامه ونیت پیشرفت داشت متناسب با توان او امتحان صورت گرفت عجب از دستگاه الهى که براى امتحان هر شخص قابلیتهاى او را از خودش هم بهتر میشناسد.
چهارم : واقعا ترس از آسیب مثل مورد تایید نبودن، اخراج شدن ،محبوب نبودن را در اجراى اصول اخلاقى صحیح دارم و این مقاله قوت قلبى برایم شد تا بیشتر به زندگانى بزرگان معنوى توجه کنم که صفت نترسیدن در حین حفظ آرامش و پافشارى در انجام رضایت خدا در آن متلبور است.
با سلام و تشکر خدمت متیس عزیز و تمامی کابران گرامی؛ به نظر من شهامت ژولیت و درخواست کمک از یکتا در اون موقعیت سخت شاید قابل تحسینه و امکان داره ژولیت عملکردش مناسب با محیط و فرهنگی که زندگی میکنه باشه ولی فکر نمیکنم در خیلی از فرهنگها جوابگو باشه. من فکرمیکنم اینجاتاحدودی ازمنطق زور استفاده شده، چرا که میهمانها اگر به غیبت ادامه ندادن بخاطر تهدید ژولیت بود. درضمن این اشخاص دوستان قابل اعتماد ژولیت بودند و باید اعتباری پیش ژولیت داشته باشن که به خونه اش دعوت شدند، پس آیا این نوع رفتار با دوستان کمی تند و خشن نیست؟ و اگر قابل اعتماد نیستن پس چرا دعوت شدن؟ گفتاری از استاد که دقیقا خاطرم نیست ولی اگر اشتباه نکنم، فرمودندکه؛ مانباید هر کسی را به عنوان اینکه مهمان هستند به خانه مان راه بدهیم . پس ما باید در انتخاب میهمان هامون هم احتیاط بکنیم.
مورد دیگه ای که بنظرم رسید؛ در بعضی موارد که اشخاص غیبت کننده مورد انتقاد مستقیم قرار میگیرن ، برای توجیه عملشون بیشتر سعی به ادامه بدگویی میکنن چرا که خودشون قلبا شرمنده عملشون هستن و برای ازدست ندادن اعتبارشون راهی جز به اثبات رسوندن هدفشون که غیبته پیدا نمیکنن و میخوان شنونده هاشونوبا خودشون همزبون کنن و شدت عمل میتونه نتیجه عکس داشته باشه. بنظر من شاید بهتر بودبدون چاپلوسی و اغراق، ژولیت به نوعی به دوستانش نشون بده که اونا پیش ژولیت اعتبارزیادی دارن و امکان داره با غیبت اشخاص اعتبارشون رو از دست بدن. شاید بهتر باشه مثلا چند تا از نقاط مثبت دوستان غیبت کننده رو پیدا کنه و بهشون بگه که مثلا شما توی این موارد خیلی خوب هستین ولی در مورد این دوست غیبت شونده من نظرم چیزی دیگه هست و بعد از دوست غیبت شونده تعریف کنه و نتیجه روبه یکتابسپره. همینطور که سوفی عزیز اشاره کردند استاد الهی هیچ موقع با خشونت و بی حرمتی به کسی اموزشی ندادند.
چندین بار در شرکتمون برای خود من موارد مشابه ای پیش اومده و راستش رو بگم اکثرا در عمل کم آوردم ولی با گذشت زمان و کمک یکتا تا حدودی از غیبت کردن توی دفتر کارمون کمتر شده؛
مثلا بعضی از همکارها که با من رابطه نزدیکی دارن درمورد همکارای دیگه ای غیبت کردن که تا حدودی هم نظرشون درست بود ، من به حرفشون گوش دادم ولی گفتم ما باید ببینیم چکار کردیم که اینطور شده یا اینکه ما اینطور فکر میکنیم و شاید واقعیت رو ندونیم و یا اینکه اون شخص چیزی توی دلش نیست و اینطور حرفا. خیلی ازمواقع میدونستم وقتی در دفتر من و اون اشخاص تنها هستیم ، دوباره غیبت شروع میشه، پس برای جلوگیری از بدگویی قبل ازشروع غیبت از کارای خوبی که شخص غیبت شونده کرده بود میگفتم و اینکه چقدر به شرکت کمک کرده و مخصوصا کارهای مثبتی که هم غیبت کننده و هم غیبت شونده داشت رومیگفتم و نتیجه این بود که اونا میگفتن، ای راست میگیا. البته در موردهمکار دیگه ای بیشتر سکوت میکردم یا فقط خوبیای غیبت شونده رومیگفتم که نتیجه این بود که اون همکار یکدفعه حرف خودش رو قطع میکرد و میگفت ببخشید امروز مثل اینکه کمی منفی شدیم و غیره. بعضی موقع ها هم بهشون میگم من یه شخصی که قبلا باهاش کارمیکردم خیلی دوست دارم واین شخص کسی هست که توی چند سالی که با هم کار میکردیم ندیدم پشت سر کسی حرف بزنه حتی اونایی که باهاشون رابطه ی بدی داشت و به نوعی این خصلت رو تحسین میکردم . در هر صورتبه کمک خدا الان غیبت توی دفترمون اگر ازبین نرفته باشه ولی خیلی کمتر شده و حالا بیشتر درمورد سرگرمی و یا نوع ورزش و گردشگاها و یا کشورهای مختلف صحبت میشه. البته در کشوری که زندگی میکنم ، بیشتر همکارام از کشورای آسیایی واروپایی هستن و امکان داره این رویه در اینجا کاربرد داشته باشه و در فرهنگهای دیگه این کارایی رو نداشته باشه ولی فکر میکنم باید نیت رو درست کرد و همیشه از یکتا طلب یاری کرد وبا یاری او بهترین رویه اون موقع و اون جا و فرهنگ برامون بدست میاد. پس چه بسا رویه ژولیت در اون موقع و اون فرهنگ بهترین رویه مخصوص به خودش باشه. ببخشید که خیلی طولانی شد. با تشکر
با سلام و تشکر از متیس عزیز و نظرات دوستان
اولا من واقعا فکر نمی کردم که نهایتا داستان اینطوری پایان پیدا کنه. واقعا درس گرفتم. نکته بعدی هم این که در مقاله آمده “روشی که ژولیت در برخورد با این ماجرا انتخاب کرده، نشان دهندۀ یک روش رفتاری در میان روشهای مختلف میباشد و نمیتوان آن را صحیحترین و یا قطعیترین محسوب کرد”. حالا فکر من این بود از فردا توی میهمانی ها تا غیبت شنیدیم آنچنان عکس العملی نشان میدهیم که نگو و نپرس. بنظرم این جمله درس بسیار مهم است که در هر موقعیتی باید متناسب برخورد کرد و همانطور که A-a در کامنت ۱۱ اشاره کردند دخالت دادن خدا در تصمیم نتیجه تصمیم رو مشخص میکنه.
بنظرم نکته بسیار مهم همین دخالت دادن خداست. این نکته رو از این جهت نوشتم که نفس همیشه دنبال روش های کلیشه ای بکن و نکن میگرده چون راحت تره ولی معنویت فطری که همراه با رشد عقل سلیم هست راه تفکر، اتخاذ تصمیم با دخالت دادن رضایت خدا و نهایتا تجربه رو ارایه میده. بنظرم ژولیت هم همین کار رو کرده.
حالا اگه ما بشینیم توی مهمونی، صحبتی پیش بیاد از یه آدم شرور که کارش تهدید و کلاهبرداری و مسخره کردن و اذیت دیگرانه، اگه همه از کارش بگن و در مورد شخصیتش بگن و اینکه باید به اون شخص به این دلیل نزدیک نشد، باز هم باید مثل جولیت حرکت قهرمانانای بکنیم و خوبی اون شخصو بگیم و بگیم اتاقو ترک میکنیم اگه پشت سر اون شخص شرور صحبت شه؟!!
من شخصاً تا به حل اینکارو نکردم، هر وقت هم بدی یه آدمی رو گفتم، خوبیشم گفتم که انصاف داشته باشم. همینو در حق خودم هم میپسندم.
با سلام وتشکر
در رویارویی با چنین موقعیت هایی که در مقاله به آن اشاره شد ضمن رعایت اخلاقیات صحیح حقوق مهمان هاراهم
می باید محترم شمرد. قانون طلایی را در نظر بگیریم ، آیاما دوست داریم اگر کلام اشتباهی را در یک جمع مطرح
می کنیم صاحبخانه با بی حرمتی وتهدید با ما برخورد کند؟ بی شک نه. به نظر من حتی اثر عکس هم می تواند
داشته باشد یعنی اشخاصرا نسبت به فردی که که ادعای اخلاق میکنند بدبین میکند.
ولی در عین حال ساکت هم نیاید بنشینیم و شاهد ترورشخصیت فرد غایب باشیم. من اگر در چنین موقعیتی قرار
بگیرم با احترام به مهمانانم می کویم: دوسنان عزیزم اگر من در مجلسی باشم وکسی بخواهد از شما بدگویی کند
قاطعانه در مقابل آنها می ایستم و مانع این کار می شوم ، اینجا هم از شما خواهش می کنم حقوق فرد غایب را
رعایت کنید و بلافاصله موضوعی که برای همه جذاب است ودر عین حال بار منفی ندارد مطرح می کنم.
به نظر من می شود هم قاطع بود وهم مهربان.
نه عزیز. فکر میکنم ما فعلا پشت سر کسانی که حق گردنمون دارن و آدم های خوبی هستن نذاریم حرف بزنند. برای آدم شرور کلاهبردار سکوت کنیم کافیه. !!
در همفکرى با نیکولاى عزیز
در آثارالحق جلد ١ استاد الهى داستانى را تعریف مى کنند که در آن خواهرهاى محترمشان به ایشان دهان کجى میکنند و استاد مى فرمایند فهمیدم امتحان است و بعد از آن همه چیز به حالت عادى بر گشت.
حال افرادى را که شما بد یا کلاه بردار یا شرور و عامل اذیت بدانید شاید آنها ناخواسته انتقام حسابهاى قبلى را از دیگران میگیرند و یا عکس العمل کارهاى خودمان را به ما بر مى گردانند پس نمى شود قضاوتشان کرد.
در مواردى که پشت سر این قبیل افراد غیبت میشود شرط احتیاط ایجاب میکند مسیر صحبت را عوض کنیم یا محل را به بهانه اى ترک کنیم .
خلاصه چون قضاوت کار یکتاست خودمان را در امان بداریم از این مسئولیت خطیر.
باسلام وتشکر
Nicola ، دوست گرامی کامنت ۴۷، توجه شمارا به گفتاری از کتاب ( ملک جان نعمتی) صفحه ۱۵۱ پاراگراف ۴ جلب می کنم:
« دستورات بزرگان دین به صورت کلی است، جزئیاتی هم در آن هست که بشر باید رعایت کند. فرضا” دستور داریم که غیبت نباید کرد،مذمت نباید کرد و….بعضی اوقات لازم است مذمت هم بکنیم.مثلا” شخصی در جامعه فاسد وشیاد است وتو هم کاملا” میدانی ومردم دارند کورکورانه تبعیتش میکنند.میتوانی ساکت باشی؟ نه.
سعی کن در دینداری تشخیص پیدا کنی. وقتی شخص نظرش لله باشد، حب وبغض را از خود دور کند،کم کم تشخیص پیدا میکند.»
من برای وارد عمل شدن همیشه یا در افراط هستم یا در تفریط، مثلا برای اینکه قاطعیت داشته باشم ، اگر نیم گرم از قوۀ غضبیه باید برداشت می کردم، یکهو می دیدم که سه کیلو برداشت شده و همه چیز از کنترل خارج ، یا اینکه عکس قضیه اتفاق افتاده.به تازگی چند بار قبل از اینکه وارد عمل شوم مثل ژولیت از یکتا کمک خواستم تا کمکم کند . بسیار هیجان زده هستم که بگویم ، برایم معجزه بوده چطور صحنه و ماجرا به بهترین وجه ممکن پیش رفته و همه چیز ختم به خیر شده.
نمی دونم چرا سریع به به و چه چه می کنید و می خواهید رفتار ژولیت را الگو قرار دهید
این مقاله از دید ان شخص نوشته شده و دارای نکته های زیادی است ولی اصلا در انتها نیامده که ایا رفتار درستی انجام داده یا نه
از این به بعد اگر کسی به من یا دوستم توهینی کرد من با کمک خدا و کمی اراده و بخرج دادن شهامت و بدون ترس و با ارامش و قاطعانه یک مشت محکم توی صورت طرف میزنم و طرف مقابل هم سکوت میکند و ماجرا به خوبی پایان میپذیرد و من در درونم احساس ارامش میکنم……..ایا این کار من درست است؟
ما شاگرد هستیم و باید رویه استادمان را سر مشق قرار دهیم
استاد می فرمایند:اگر از کسی بدگویی میکنند و علم دارید غلط است از او دفاع کنید و اگر علم ندارید سکوت کنید.
کمال یعنی تعادل در همه صفات
اینکه چه موقع باید عصبانی شویم و چه موقع عصبانی نشویم
اینکه مهربانی تا چه حدی جایز است
اینکه چه موقع احترام مهمان را نگه داریم و چه موقع بیرونش کنیم
و….و…..و…
استاد از این که کسانیکه به منزلش می امدند راضی و خوشحال می رفتند لذت می بردند ولی این موضوع به این معنا نبود که لزوما همه باید خندان از درب خانه اش بیرون بروند.
در واقع با قرار گرفتن در شرایط مختلف به تدریج یاد میگیریم که در هر موقعیتی چگونه رفتار کنیم
استاد می فرمایند:ما کار به مردم نداریم ، باید انچه را خدا برای ما مقرر کرده است انجام دهیم ، خواه مردم خوششان بیاید یا بدشان بیاید ، خواه خوب بگویند یا بد بگویند.
گاهاً بعضی به اشتباه می افتند و فکر می کنند پس چون ما به مردم کار نداریم پس هر چه دلمان خواست می توانیم انجام دهیم دیگر به این فکر نمیکنند که خدا چه فرموده است.ایا به راحتی می توانیم دل مردم را برنجانیم؟
شرایط زیاد است و رفتار صحیح در هر موقعیت سخت و با اهمیت
*********
حالا اگر بخواهیم رفتار ژولیت را بررسی کنیم می بینیم که در ابتدا با سکوت خود رفتار درستی را پیش گرفته چون علم داشت که در مورد ان شخص درست می گفتند
بعد اگر غیبت کردن افراد باعث ناراحتی اش می شود باید رندانه باعث جلوگیری از ان شود.حال اگر روش هایش کارساز نبوده دلیل نمی شود که دیگر هیچ راه بهتری وجود ندارد
در زمانیکه مستقیما نظرش را پرسیدند فرصت خوبی برایش به وجود می اید که صادقانه نظر نیک اش را برای مهمانان بگوید و از این نترسد که چون با بقیه هم نظر نبوده موقعیتش در خطر بیافتد.(کاری که به خوبی انجام داد)
بعد از تعریف از شخص مورد نظر، دیگران (خودش) را مسخره کردند و مشاهده میکنیم که از کوره در می رود و ان گونه تند برخورد میکند.(اینجا ممکن است دیگر نیت مافوق علی مد نظر نباشد و نیت شخصی شود)
اینکه بهتر بود در ان لحظه چگونه برخورد کند بر می گردد به نیت طرف، افراد مقابل،شرایط،ذکاوت و…
بهتر بود ژولیت هم با خنده و شوخی از غیبت بیشتر جلوگیری میکرد و شرایط را بهتر و ارام تر میکرد (کاری که مهمانانش با شوخی انجام دادند)
اینکه ژولیت فکر میکند نهایتا احترام انها را بدست اورده،نظر خودش است، در صورتی که حقیقت می تواند چیز دیگری باشد. شاید مهمانان مراعات میزبان را کرده اند و نخواسته اند مهمانی بهم بخورد و بعدا هم همین رفتار تندش مورد انتقاد قرار می گیرد.
وقتی انان او را دن کیشوت و قهرمان مینامند نشان میدهد که در واقع در نظر دیگران احترامی هم کسب نکرده(انطور که فکر میکرده)
درست است که ما باید رضایت خدا را مد نظر قرار دهیم و به فکر احترام دیگران نباشیم ولی رضایت خدا در رفتارهای اشتباه نیست.
به نام خدا
با سلام
در همه کامنتهای دوستان نکات قابل تامل زیادی هست .از همگی به خاطر راهنمایهای ارزشمندتان خیلی ممنونم .واقعا استفاده کردم .از متیس عزیز به خاطر به وجود آوردن این فرصت سپاسگزار و خدا را شاکرم .
به نام خدا
با سلام
به نظر من مفهوم “دیگران آینه ما هستند ” تنها وفقط به این معنی نیست که ما دقیقا عیبی که در دیگران می بینیم را به همان صورت یا به همان اندازه در خودمان ببینیم ,بلکه (به طور کلی)وقتی بد عملی یک فرد را می بینیم ,اسارت شخص در نفس را ببینیم واسیر بودن خودمان در نفس را بیاد بیاریم .
در مواردی شبیه به سناریو مقاله ,بعد ازاینکه سعی کرده ام از حق فرد غایب با گفتن ارزشهایش ازش دفاع کنم و باز دیگران اصرار به ادامه بدگویهایشان کرده اند.به این فکر کرده ام که خودم اگر چه غالبا با زبان از کسی بدگویی نمی کنم اما در فکرم قضاوت منفی دارم و هنوز در مبارزه با آن درمانده ام و با خود می گویم که این دیگران هم درمانده ای مثل من هستند ,در این مرحله است که دیگران از جلوی رویم کنار می روند و من می مانم و احساس کوچکی خودم و یاد اینکه” الانه هاست که خدا به کمکم بیاد” .
به نام خدا
با سلام
اگر من (با همان ویژکیهای مهمانان سناریو ) مهمان ژولیت بودم از اینکه در دنیایی زندگی می کنم که هنوز مهربانی, دوستی ,انصاف وحق شناسی و بطور کلی اخلاق در آن وجود دارد, موقع خداحافظی احساس خوشحالی ورضایت می کردم (البته اگر تندی و خط ونشان کشیدن میزبان به دلیل مشابهت فرهنگی برایم قابل هضم بود یا مثل بعضی دوستان توجیهی برای آن پیدا می کردم یا اینکه میزبان این برخورد تند را نکرده بود.)بنابر این مهمان می تواند خوشحال و راضی از منزل ما برود بدون اینکه مجبور شده باشیم از رعایت اصول اخلاقی خود صرفه نظر کنیم .
کامنت ۴۷ Nicola
در متن نوشته شده:
روشی که ژولیت در برخورد با این ماجرا انتخاب کرده، نشان دهندۀ یک روش رفتاری در میان روشهای مختلف میباشد و نمیتوان آن را صحیحترین و یا قطعیترین محسوب کرد.
بنابراین در هر مورد باید راه حل متناسب با عوامل اون مورد رو انتخاب کرد.
در موردی که شما مثال زدید به نظر من باید سکوت کرد. شاید هم اگر به نیت اینکه شنوندگان جمع احتیاط کنند که حقی ازشون نابود نشه توسط اون فرد شریر در مورد اون فرد صحبت کردن صحیح باشه ولی چطور صحبت کردن هم خیلی مهم هست.
کامنت ۵۳
آیا مهمان نباید به قوانین منزلی که به آن دعوت شده احترام بگذارد؟
ایا در متن نوشته شده که ژولیت به حالت عصبانی و از کوره در رفتن آن صحبت را کرده؟
معنویت یک علم است ص ۳۴ .. و در همه حال خود را به جای دیگران بگذاریم یعنی آنچه را
(به طور مشروع) برای خود می پسندیم برای دیگران هم بپسندیم.
من وقتی خودم را جای مهمان می گذارم می بینم باید خیلی خوشحال می شدم اگر وقتی از ریل خارج شدم شخصی یک تذکر که برای معنویتم هم خوب هست به من بدهد.
آیا معنی آنچه را برخود می پسندیم یعنی چیزهایی که نفس اماره مان را خوش بیاید؟
آیا به حالت (اغراق آمیز)عیوبی که شخصی دارد رو بارها و بارها برای خنده و تمسخر مطرح کردن در مقابل هشدار میزبان او را مورد تمسخر قرار دادن مشروعیت دارد؟
ایا میزبان و کلا هر شخصی که مورد تمسخر قرار می گیرد نباید از حیثیت خود دفاع کند؟
و آیا برای تمام این سوالات محیط شخص که فرهنگی دارد که مهمان به میزبان توجه بیشتری باید بکند نسبت به فرهنگ ما انسانها صریح تر صحبت می کنند را هم مورد توجه قرار دادیم؟
به هر حال مرکز توجه ما در این مقاله، رفتار ژولیت است ، و در هر شرایط ما باید با تفکر و رندانه جلو برویم نه اینکه رفتارمان متاثر از احساسات باشد، از کلام استاد هست اگر صحیح بیان کرده باشم:( امان از نقادی و عیب کسی را توی رویش گفتن، اگر عیبی در کسی دیدید ببینید در شما هست یا نه؟ اگر بود اصلاحش کنید و اگر نبود سعی کنید هیچوقت ان عیب را پیدا نکنید)
به نظر من اینقدر واضح از میهمانان انتقاد کردن به هر صورت درست نیست.
همانطور که یکی از دوستان یاداوری فرموده بودند، کاری نداریم دیگران خوششان میاید یا بدشان میاید، ما باید طبق اصول صحیح معنویت و بر اساس رضایت خدا عمل کنیم.
این مقاله و نکته هایی که بنظرم مثل نعماتی سرشاراز انرژی به من ارزانی شده اند:
۱- داروی بسیاری از بیماریهای روحی-روانی یاهمان “ضعف های نفسانی” در این است که آنرا در خود ببینم و باآن مبارزه کنم
۲- سپس اگر درکسی دیدم؛ بازهم به مبارزه باآن در خودم ادامه دهم؛
۳- سپس در قیاس با « روش صحیح مبارزه باغیبت نکردن » روش مبارزه با آلوده نکردنِ دیگران را پیدا کنم؛ « من خودم هنوز بیمارم؛ مواظب باشید ازمن نگیرید!!! » و…!
۴- بازهم اگر دیدیم ادامه دارد؛ بازهم لازم است نکاتِ بهداشتی عمومی را رعایت کنیم…«یادآوری این نکته بهداشتِ روحی ” ممکن است این نوعی بدبینی باشد؛ مراقب باشیم، بهتر است خودمون رو اصلاح کنیم! بیماریهای نفسانی از یک راهی باید سرایت کنند! بی توجهی به مبداء؛ غرور؛ غفلت از خود؛ ندیدنِ عیب خود؛ عیب جویی در دیگران! غُرغُرکردن!و…!…! خودرابرتر از دیگران دانستن!” دعا کردن برای شخصی که ممکن است مبتلا شده باشد و…! »
سلام و تشکر از این مقاله آموزنده
حتی در این یکی،چند سال اخیراین اتفاق افتاد اما من دفاع از حق آن طرف نکردم و از این بابت خیلی ناراحتم
از اینکه کوتاهی کردم و بعداز این درس آموزنده برای جبران این را مینویسم،شاید دیر باشد اما با خواندن این درس و درس بعدی ناراحتی وجدان
گرفته ام.
به هر حال واقعا شرایط خیلی جالبی اینجا مطرح شده و من خودم واقعا نمی دانم رفتار کاملا درست کدام است. چون من خودم هم ایرادم یک نوع جسارت هست امکانش کم نیست که در قضاوتم در مورد ژولیت اشتباه کنم.
امروز داشتم به این موضوع فکر میکردم که تفاوت فرهنگی جوامع مختلف چقدر میتواند روی نوع برخورد ما با دیگران تاثیر داشته باشد؟
باز به این نتیجه رسیدم که ملاک باید فقط اصولی باشد که مبدا برای ما تایین میکند،
ممکن است فرهنگ یک جامعه، رفتار بسیار ناپسندی را پذیرفته و عادی و طبیعی بدانند، و برعکس، فرهنگ دیگری، رفتاری نیکو را نادرست بدانند! پس رضایت باید رضایت خدا باشد و بس و برای این کار پرورش فکر درست و تشخیص لازم است.
سلام
چندین سال پیش من در شرایط دوست غایب ژولیت قرار گرفتم. شخصی با دروغ ها و تهمت هایی علیه من تا آنجا که توانست پشت سرم بد گفت.فردی که نزدیک ترین شخص به من بود تمامی حقیقت را می دانست ، اما وقتی از او در مورد من سوال شد در جواب گفت نمیدانم.باورم نمی شد…. واقعا جانب داری نکردن گاهی به اندازه خود جرم سنگین است. ….”
برتر راسل میگه :میشه یه دروغ ساده گفت و ۱۰ نفر واست دست بزنند .میشه یه حقیقت تلخ و گفت و ۸ نفر بهت تهمت بزنن . ولی ۲ نفر برن تو فکر .
به نظر من اگر کاری کنید که تو جمع حداقل رو یک نفر هم تاثیر بگذارید خیلی عالیه .
این داستان ذهنم رو مشغول کرده هر از چند گاهی همچنان بهش فکر می کنم. فکر می کنم اگر این خانم مادر دو تا بچه بود و مسولیت خرج دادن این دو بچه بر دوشش بود و احتمال از دست دادن کارش رو می داد آیا هنوز عکس العملش درست بود؟ واقعا انگار برای قضاوت در مورد هرکسی باید توی پوست اون آدم زندگی کرده باشیم. یعنی تا این حد اطلاعات دقیق در مورد همه چیز برای قضاوت درست لازم هست. و ما گاهی در مورد شرایط خودمون هم آگاهی درستی نداریم.
با سلام ممنون از داستان زیبایی که برامون گذاشتی
متاسفانه معمول ترین اتفاقیه که برای اکثر ماها پیش میاد
و تصمیم میزبان ثابت کرد که همیشه توکل به خدا بهترین پیشامد را بوجود میاره
مهم صداقت و درستس در عمل هستش
چه زیبا و چه آموزنده و چه شجاعانه
سلام خیلی اقدام متهورانه بوده فقط به نظرم کمی زیاده روی کرده است و من بودم همین که از اون شخص با تواضع دفاع می کردم کافی بود و اینکه با خشونت برخورد کنیم و بهدید کنیم میز را ترک می کنم کمی حس قضاوت رفتار نا شایست آن جمع و عدم نیک بینی را تشدید می کند و رفتار ما بخصوص بعنوان میزبان بهتر است با مردم متواضعانه باشد که مردم از معنویت فراری نشوند.