دورنمای بهشت برین

21 سپتامبر, 2015
 
mapofheavenدکتر ایبن الکساندر جراح مغز و اعصاب، در سال ۲۰۰۸ به علت ابتلا به نوعی مننژیت نادر مدت هفت روز در کُما بود و در زمانی که پزشکان مرگ او را حتمی می‌دانستند به طور معجزه‌آسایی به زندگی بازگشت. او در اولین کتاب خود، به نام بهشت برین حقیقت دارد، شرح می‌دهد که در دوران کما در حالی که عملکرد مغزش کاملاً متوقف شده بود، توانست به عوالم دیگر سفر کند و به حقایقی عمیق دست یابد. این کتاب چه در بین عموم مردم و چه در جوامع علمی با استقبال زیادی روبرو شد، زیرا برای اولین بار فردی از جامعۀ علمی توانست با در نظر گرفتن فرضیه‌های متعدد علمی موثق بودن تجربه‌ی نزدیک به مرگ خود را اثبات کند.

دکتر الکساندر شرح می‌دهد که طی سالیان متمادی به جهت حرفه‌اش گزارش‌هایی از داستان‌های عجیب افراد که مدعی بودند بعد از ایست قلبی به سرزمین‌های شگفت‌انگیز و ناشناخته‌ای سفر کرده‌اند، ‌شنیده بوده است، اما از نظر او تمام این تجربیات چیزی جز خیال‌پردازی نبودند. او «قبل از این تجربه نمی‌توانست دانش خود درباره مغز و عصب‌شناسی را با اعتقاد به بهشت، روح و خدا تطبیق دهد،‌ اما امروز معتقد است که سلامت کامل هنگامی است که ما دریابیم خدا و روح واقعیت دارند و مرگ پایان موجودیت ما نیست، بلکه تنها یک انتقال است».

دکتر الکساندر در سال ۲۰۱۴ کتاب دیگری به نام دورنمای بهشت برین منتشر کرده است. او در این کتاب که در همان هفته نخست در رده پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز قرار گرفت توضیح می‌دهد که بعد از انتشار اولین کتابش هر گاه در کنفرانسی شرکت می‌کرده یا با مردم عادی تماس داشته، افراد زیادی به او می‌گفته‌اند که مطالب کتابش به آنها کمک زیادی کرده است. زیرا آنها نیز تجربیات مشابهی داشته‌اند ولی از ترس پیش‌داوری‌های مردم جرأت نمی‌کرده‌اند آنها را ابراز کنند. خواندن این کتاب دری تازه برویشان گشوده است و به این باور رسیده‌اند که آنچه در مورد عالم دیگر تجربه کرده‌اند حقیقتی انکارناپذیر بوده و مرگ پایان زندگی نیست بلکه شروعی است تازه در جهانی سرشار از عشق و محبت. نویسنده می‌گوید مردم تجربیاتشان را برای من تعریف می‌کنند چون« من یک پزشک هستم که تجربه ان دی ئی داشته‌ام،‌ یعنی عضو پروپاقرص “علم متعصب” با تجربه‌ای که سبب شد باورهایم از این رو به آن رو شوند. این تغییر باورها سبب نشد که من از جبهه‌ی علم متعصب به جبهه‌ی “مذهب متعصب” ملحق شوم. بلکه به جبهه‌ی سومی پیوستم که معتقد است، هم علم و هم مذهب مطالب آموختنی زیادی برای ما دارند،‌ اما هیچ‌کدام تمام پاسخ‌ها را در اختیار ندارند و هیچگاه هم نخواهند داشت. باور جدید من این است که ما در معرض پدیده‌ای واقعاً نوین هستیم: پیوند معنویت با علم که سبب خواهد شد دیدگاه و تجربیاتمان برای همیشه دگرگون شود.»

دکتر الکساندر می‌گوید که در کتابش، چیزهایی که از سایرین فراگرفته‌ را با خوانندگان در میان می‌گذارد. مطالبی از فلاسفه و عرفای باستانی، دانشمندان امروزی و تعداد زیادی از افراد عادی. او این مطالب را موهبت‌های بهشت نامیده‌ است. این موهبت‌ها ثمراتی هستند که نصیب ما می‌شوند به شرط آنکه بتوانیم بزرگ‌ترین واقعیتی که گذشتگان به خوبی می‌دانستند را بپذیریم: «ورای این جهانی که هر روز در اطرافمان مشاهده می‌کنیم، جهان بزرگ‌تری وجود دارد. این جهان بزرگ‌تر، آنقدر ما را دوست دارد که در وصف و تصور نمی‌گنجد. او هر لحظه مراقب ماست و امیدوار است ما در همین دنیا نشانه‌ها و اشاراتی ببینیم که مطمئن شویم آن جهان وجود دارد و واقعی است.»

کتاب دورنمای بهشت برین شامل هفت فصل است. نویسنده هر فصل را موهبتی نامیده است که ما را به سوی شناخت جهان معنوی هدایت می‌کند. در زیر گزیده‌ای از فصل دوم، موهبت معنی، و فصل سوم کتاب، موهبت بصیرت، آمده است.

موهبت معنی

«به نظر من، همان‌طور که همه کم‌کم متوجه می‌شوند، ما زمانه‌ای را پیشِ رو داریم که چالش‌های ناخوشایندی به همراه خواهد داشت. اما، این احتمال هم وجود دارد که دوباره مفاهیمی از قبیل بهشت و عوالم آسمانی جدی گرفته شوند. اگر این تحول به وجود آید – و آن تعداد افرادی که لازم است قدم جلو بگذارند و تجربیاتی مشابه آنچه در این کتاب آمده است را بازگو کنند – مسیر جریان باورها تغییر واقعی پیدا خواهد کرد. نگرش افلاطونی و ارسطویی، به شیوه‌ی بی‌سابقه‌ای دست‌به‌دست هم می‌دهند و بزرگ‌ترین تحول در جهان‌بینی‌ها به وقوع خواهد پیوست.

البته به این معنا نیست که در چنین وضعیتی، تمام رمز و راز‌های غیر قابل توصیف عوالم وسیع روحی را می‌توان زیر میکروسکوپ گذاشت و مورد بررسی قرار داد. عالم هستی – و به ویژه مرموزترین، شخصی‌ترین و مشکل‌ترین جزء عالم هستی که آگاهی نامیده شده- به این سادگی قابل توضیح نیست. بررسی مقوله‌ی آگاهی و جزئیات عوالم بهشت (یعنی قلمروهای غیر مادی) مستلزم آن است، که به قول مسیح، با فروتنی و امیدواری در را بکوبند و تقاضای پذیرش بنمایند، نه آنکه طلبکار ورود باشند. بنابراین، شاید بتوان گفت که علم باید دوباره نقش نوعی مذهب رمز‌گونه‌ی مدرن را ایفا نماید و در عین حال، با فروتنی حقایق را دنبال کند. علم باید دوباره یاد بگیرد که درخواست‌گونه با عالم هستی برخورد نماید و نه طلبکارانه. به عبارت دیگر، علم می‌بایست در مقابل شواهد و قرائنی که عالم هستی در مورد خودش ارائه می‌دهد تسلیم شود. واقعیت هم این است که بیش از صد سال است که عالم هستی به علم شواهدی ارائه داده است که نشان می‌دهد که عالم هستی در مرتبه‌ی اول، کیفیت معنوی دارد و بعد از آن، کیفیت مادی….»

موهبت بصیرت

«ما همواره در جهان واقعی زندگی می‌کرده‌ایم. این واقعیت هیچگاه تغییر نیافته است. اما این خود ما هستیم که دوباره و دوباره تغییر کرده‌ایم. این ما هستیم که از جهان واقعی فاصله گرفتیم، به آن بازگشتیم و دوباره از آن فاصله گرفتیم. اما در هیچ زمانی به اندازه‌ی همین الان و تا این حد و به این مدت طولانی دور نماندیم. اکنون، همه‌ی ما می‌دانیم که در نظر گرفتن طبیعت،‌ به عنوان شیئ – چیزی مرده که می‌توانیم آن را مطابق میل‌مان دستکاری کنیم- چه پیامدهایی به همراه دارد. ما به عنوان ساکنان این سیاره می‌دانیم که برای حل کردن این مشکل باید هم جنبه‌ی معنوی را در نظر گرفت و هم جنبه‌ی مادی. به عبارت دیگر نه تنها باید شیوه‌ی زندگی‌مان را تغییر دهیم، بلکه لازم است شیوه‌ی برخوردمان با آن سه سوال اصلی[ما کی‌ هستیم؟ از کجا آمده‌ایم؟ و به کجا خواهیم رفت؟] را نیز دگرگون کنیم. سوالاتی که مردم پیش از ما، آنقدر دانا بودند که هیچگاه آنها را از نظر دور نداشتند. چرا؟ چون تنها با در نظر داشتن نور بهشتی است که می‌توانیم روی کره‌ی زمین با خوشی زندگی کنیم. نادیده گرفتن بهشت به این معنی است که فرد در تمام مدتی که تصور می‌کند از فرصت او باقی مانده، برده‌ی خواسته‌های سرکوب شده‌اش باشد. رسیدن به این قوه‌ی تشخیص که چگونه خواسته‌های سرکوب شده منجر به زیاده‌روی‌های بسیاری شده که عملکرد سیاره‌ی ما را عمیقاً مختل کرده و آن را به جایگاهی خطرناک که امروز شاهد آن هستیم تبدیل کرده کار دشواری نیست. …»