جزئیاتی که همه چیز را دگرگون می کنند
کریستف آندره، روانشناس فرانسوی با ارائه تحقیقاتی در زمینۀ روان شناسی اجتماعی نشان میدهد که اکثر مردم در هر زمینهای خود را کمی بالاتر از حد متوسط تصور میکنند. مثلاً ما معمولاً خود را کمی کارآمدتر و با هوشتر از دیگران میدانیم یا خود را خوشسلیقهتر و… از سایرین تصور میکنیم. این نویسنده از مجموع تحقیقات خود نتیجه میگیرد که « ۶٧ تا ٩۶ در صد از مردم در قیاس با همردیف هایشان خود را بالاتر از آنچه که هستند بر آورد میکنند، و این کار بهطور ناخود آگاه و در بیخبری محض از خود انجام میگیرد».
صرف نظر از تواناییهای حرفهای یا سلیقه میتوان گفت ما در موارد اخلاقی نیز در مقایسه با دیگران خصوصیات بهتری را بهخود نسبت میدهیم. ممکن است در مورد قیافه یا سطح فکر و معلومات و یا هوش و استعداد، خود را بالاتر از دیگران نبینیم ولی بهندرت پیش میآید که از نظر اخلاقی خود را زیر سوال ببریم. ما از نظر اخلاق، خود را بدون نقص نمیدانیم اما ذهناً تصور میکنیم که رفتارمان به مراتب از دیگران بهتر است. اگر جامعه را به دو گروه «خوب» و «سایر مردم» تقسیم کنیم. به احتمال زیاد اکثر ما خود را در دسته اول قرار میدهیم.
«بزرگ ترین عیب شما چیست؟»این سوالی است که معمولا خبرنگاران از افراد معروف میپرسند. آمار نشان میدهد از هر چهار نفر، سه نفر از آنها جواب می دهند: «به من میگویند بیش از حد کمالگرا هستم، واقعا هم وقتی کاری را شروع میکنم میخواهم بیعیب باشد و سنگ تمام میگذارم» ؛ «با مردم رو راست و صادق هستم و این موضوع همیشه برایم باعث درد سر بوده است»؛ «پول در دستم نمیماند، موقع خرج کردن، اصلا حساب و کتاب نمیکنم.» ؛ «شکمو هستم، وقتی شیرینی میبینم نمیتوانم از خوردن خودداری کنم». به عبارت دیگر عیوبی را به خودمان نسبت میدهیم که واقعا عیب نیستند بلکه خصوصیاتی مردم پسند هستند که نه تنها نقص محسوب نمیشوند، بلکه نمایانگر یک شخصیت قوی، بلند پرواز، زنده و سخاوتمند هستند. هیچکس نمیگوید من خسیس، ضعیف و ترسو، تملق گو، حسود، تنگ نظر، کینه توز، شهوتران و غیره هستم یا آنقدر قدرت و پول را دوست دارم که حاضرم به خاطر آن دست به هرکاری بزنم. هیچ کس نمیگوید من خیالباف و سطحی یا ریاکار و دروغگو، قشری، انعطاف ناپذیر، متعصب خشک، بیرحم، سنگدل و یا در مقابل رنج و ناراحتی دیگران بی تفاوت هستم و غیره. اگر افراد معروف چنین عیوبی را به خود نسبت نمیدهند تنها به این خاطر نیست که مشاورشان به آنها توصیه کرده است بلکه آنها هم مثل دیگران چنین عیوب بزرگی را جزء شخصیت خود به حساب نمیآورند.
پس ما با دو مورد متناقض روبرو هستیم: از یک سو هیچ کدام معتقد به داشتن این عیوب بزرگ نیستیم و از سوی دیگر بروز آنها را در خارج از خود یعنی در دیگران به طور واضح مشاهده میکنیم. اکثر ما معتقدیم که اجتماع امروز از نظر اخلاقی دچار «انحطاط بزرگی» شده و با این حال خود را جزء اقلیتی که در این طبقه نیستند محسوب میکنیم. از دو حال خارج نیست : یا عیوب و نقایصی که در فوق ذکر شد وجود ندارد ( یا به ندرت و به طور سطحی در بعضیها بروز میکند) که در این صورت ما در دنیایی تقریباً کامل زندگی میکنیم، و یا هر یک از ما برخلاف باوری که از خود داریم، مبتلا به این عیوب هستیم و از خود و انگیزههای واقعیمان بیخبریم.
اگر کمی دقیق شویم جواب این سؤال را در نحوهی برداشتی که از اخلاق داریم مییابیم. با اینکه در دنیای امروز اخلاقیات بحثی ظاهراً کهنه و حتی در تضاد با مفاهیم روز تلقی میشود (در این زمان افرادی را که در مورد اخلاق صحبت میکنند، رد میکنیم و حرفهایش را کهنه میپنداریم)، اما هیچکس منکر اصول اخلاق نیست. از نظر تئوری قبول داریم که نباید به کسی بد کرد یا به جای آزار رساندن به یکدیگر بهتر است به یکدیگر کمک کنیم. اما در عمل، معمولا به اصول اخلاقی توجه نمیکنیم. با اینکه زندگی روزمره همواره مملو از موقعیتهایی برای عمل به اخلاق است، اما به راحتی از کنار این موقعیتها میگذریم. برای درک این موضوع کافی است به خود نگاه کنیم. اول به رفتارمان و بعد به سیل افکار و احساساتی که دائم از ذهنمان میگذرد: تحقیر دیگران، خودخواهی و راحت طلبی، بدگویی کردن، بیتفاوت بودن نسبت به موقعیت دیگران، خوشحال شدن از شکست دیگران، حسادت، کینه و …….
تمایلات غیر اخلاقی بسیاری از روان ما میگذرد و این فرصت در اختیار ماست که با عمل به اصول اخلاقی علیه این تمایلات ایستادگی کنیم. شاید گفته شود اینها کارهای کوچکی است. شاید هم اینطور باشد ولی همین کارهای کوچک وقتی به طور مداوم تکرار شود ارتباطمان را با دیگران عمیقا تغییر میدهد و مقاومت فوقالعادهای در ما ایجاد میکند.
برگرفته از سایت e-OstadElahi.fr
با تشکر از زحمات متیس، هرزمان که به این سایت مراجعه میکنم با پیامی عملی در ارتباط با زندگی روزمره که همواره مملو از موقعیت هایی برای عمل به اخلاق است مواجه می شوم و اینکه تمایلات غیر اخلاقی بسیاری از روانم می گذرد و این فرصت را یکتا در اختبارم گذاشته که با عمل به اصول اخلاقی علیه این تمایلات ایستادگی کنم، چگونه؟
پرفسور بهرام الهی در ویدیو عقل سلیم می فرمایند:
وقتی می خواهید به این اصول عمل کنید، مانع بزرگی در هر قدم وجود دارد که راه را بر شما می بندد و نمی گذارد عمل کنید. این نفس اماره تان است. پس برای اینکه بتوانید عمل کنید، باید این مانع را که نفس اماره تان است کنار بزنید. اما، همین که می خواهید آن را کنار بزنید میبینید که نمی توانید. او بسیار قوی است، نمی توانیم آن را کنار بزنیم. چه باید کرد؟
حمایت انرژی فراعلی را جستجو کنید. بدون حمایت انرژی فراعلی این کار غیر ممکن است. هیچکس نمی تواند. هیچکس! هیچکس! هیچکس! غیر ممکن است.انرژی فراعلی را از کجا دریافت کنیم؟ از مبدا. توجه خود را به سوی مبدا بگردانید، انرژی فراعلی را جذب خواهید کرد. وقتی انرژی فراعلی را جذب می کنید میبینید که می توانید.
چندی پیش در جمعی کسی شروع به بدگویی کلی از یک جامعه کرد که فلان درصد از افراد فلان جامعه فلان صفت را دارند و بقیه هم به تایید ایشان که بله چقدر همه چیز بد شده و …
وقتی من به واسطه میزبانی و حضور میهمانانی از آن جامعه مورد انتقاد یا بهتر بگویم قضاوت، خواستم به نحوی با موضوع مخالفت کنم به شدت مورد هجوم و انتقاد قرار گرفتم.
اکنون با توجه به این نکته از مقاله “…اکثر ما معتقدیم که اجتماع امروز از نظر اخلاقی دچار «انحطاط بزرگی» شده و با این حال خود را جزء اقلیتی که در این طبقه نیستند محسوب میکنیم…” وقتی با بروز چنین امری در یک جمع مواجه می شویم چه رفتاری باید بکنیم؟ بنظر می رسد با توجه تجربه شخصی بنده اغلب مواقع سکوت به تایید صحبت ها تلقی می شود. بخصوص که میزبان باشید!
لطفا دوستان با نظراتشان راهنمایی بفرمایند که عکس العمل صحیح یا شاید بهتر باشد بگوییم خوب چیست؟
سلام دوست عزیز به نظر من باید گفت منظور از اجتماع چیست ؟ اجتماع تشکیل شده از افراد و شرایط مختلف . ما نمیتوانیم دیگران را تغییر دهیم اگر هر کدوم از ما به فکر تغییر رفتار خود باشیم و درست رفتار کنیم میتوانیم تک تک ما در کنار هم که قرار میگیریم اجتماعی را تشکیل میدهیم که شایسته و درست رفتار میکنن و تغییر بزرگی در جامعه ما ایجاد میشود . مانند رعایت حقوق دیگران که شامل خیلی از موارد میشود پرهیز از غیبت ، دروغ ، قضاوت و …
با تشکر از متیس عزیز.
وقتی مقاله را خواندم انگار از زبان من نوشته شده. مدتی است فهمیدم چقدر عیب دارم و نمیدیدم و همیشه فکر می کردم چقدر خوبم!
تازه فهمیدم نه تنها خوب نیستم که حتی اینقدر بدی دارم و بد هستم که اگر تعلیمات معنوی صحیح نمیدیدم، معلوم نبود چه بر سرم می آمد.
أین کارهای کوچک نادیده گرفتن ،،،،،در مورد من خیلی صدق میکند هر فکری تو سرم میاد دقت کنم إز کجا بود چرا أمده ،در موردش تحقیق کنم زود تصمیم نگیرم ،.حتی عصبانیت ،میشه کنترول کرد،،،،
عیبهای من خیلی پنهان هستند باید چند لإیه خود برتربینی کنار بزنم ،تا متوجه بشوم ،فلان کارم إز غرور بوده یا تمایل به غیبت کردن داشتم ،ایراد الکی کرفتم
عیب بارزی که در بقیه میبینی وتورا أذیت میکنه در أصل خودت داریً ،
خیلی جالب اگه نظر ما را در مورد کسی بپرسن میتونیم خیلی دقیق اون تجزیه تحلیل کنیم ولی اگه بگن نظرت در مورد خودت چیه ،نمیدونم ،،،،،،چطور مگه،،،
با سلام و عرض تشکر از متیس با مقالات خوبی که همیشه برای بنده کاربرد عملی دارد. با توجه به مقاله فوق، یادآوری مطالب زیر برای مبارزه با غرور همیشه کمک بسیاری به بنده می کند.
برگزیده : گفتار ۴۰۶ – صفحه ۱۶۶ :
هر چه سطح معلومات پایین تر باشد انسان بیش تر از خودش راضی است.
آثار الحق جلد ۱، گفتار ۱۵۹۵ – صفحه ۵۹۸ :
هرچقدر مغز تهیتر باشد، شخص خودش را بالاتر میپندارد. و بالعکس هر چقدر داناتر باشد و درک آن مقام عظیم الهی را کرده باشد، خودش را حقیرتر میبیند.
[…]
خدایا ما را مغرور نکن، ما را گمراه نساز، در جهل و نادانی بیچارهمان نکن، ای خدا. کسی که غرور نداشته باشد محال است دستش از دامن حق کوتاه شود و برعکس کسی که غرور داشت محال است دستش از دامن حق کوتاه نشود.[…]
مبانى معنویت فطرى، صفحه۱۳۶ :
منظور از غرور، نظر برتر و مبالغه آمیزی است که شخص نسبت به ارزش خود دارد. منشأ آن جهل است. آدم مغرور عیوب خود را نمیبیند و صفاتی به خود نسبت میدهد که یا فاقد آنهاست یا آن صفات فاقد ارزش واقعی هستند.[…]
راه کمال ، فصل ۱۹ ( پیآمد اعمال ) ، صفحه۱۲۲ :
[…] بر اثر تکرار مبارزه با خواستههای کوچک نفسانی، انسان سرانجام قدرتی به دست میآورد که بر خواستههای بزرگ نفسانی هم مسلط گردد.
با درود و تشکر. این مقاله بسیار بموقع بجا بود؛
دیروز صبح زود از خواب بیدار شدم که برم کوه، وارد اتوبان اصلی که شدم دیدم ترافیک شدیدی ایجاد شده ,کمی جلوتر درتابلوی اتوبان اعلام شد که ترافیک به علت تصادفه. تو دلم عصبانی بودم که ببین صبح به این زودی از خواب بیدارشدیم بریم بیرون حالا باید به خاطر سهل انگاریه راننده یارانندهای دیگه قسمتی از روز تعطیلمون رو توی ترافیک بگذرونیم. نمیدونم چطور شد که یاد گفتار حضرت شیخ جانی افتادم, به این معنی که” هر چیزی که برای انسان پیش میاد,باید ببینه چه درسی توشه”. خلاصه دیدم اینقدر توی منیت و خودخواهی فرو رفتم که بجای همدردی کردن و دلسوزی با همنوع و اشخاصی که دچار صانحه شدند باشم فقط به فکرخودم هستم. ضمنا در همون موقع هم نفس فرصت رو غنیمت میشمره و افکاری منفی از این قبیل که این اشخاص حق مردم رو زیر پا میذارن رو هم وارد ذهنم میکنه و به عبارتی افکار غیر انسانی رو درست جلوه میده. امیدوارم «او» کمک کنه که یادم باشه, نیومدم این دنیا که برم کوه و غیره ، اومدم که آدم بشم و تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی. خیلی ممنون
با سلام و تشکر از این مقاله روشنگر و بیدار کننده. من به این موضوع فکر کردم که حتی اگر انسان خیلی خوب هم باشد و جزو دسته اول باشد باز هم حتما حداقل یک عیب مهم دارد و بدون پیدا کردن اون نمیتونه قدم مهمی در مسیر سیر کمال برداره.
پس برای پیشرفت هم که شده باید عیب یا عیبهایش را پیدا کند و با آنها حداقل در خلوت خودش روبرو شود.
نمیدونم آیا این استدلال درستی است یا جای اشکال دارد اگر دوستان نظری دارند ممنون میشوم.
با سلام و تشکر با خواندن این مقاله تازه متوجه شدم چرا وقتی میخواهم روی نفسی کار کنم فکر میکنم این مورد در من خیلی بارز نیست .بعد که تصمیم میگیرم مبارزه کنم .تازه خودش را نشان میدهد . واقعا ان چیزی که باعث میشود صفات خوب را به خودم نسبت بدهم چیزی جز نفس نیست.
سلام
همانطور که فرمودند چهار قوه غضبیه شهویه وهمیه و عقل از ابزار روح هستند. به عنوان کسی که سعی می کند خودشناسی کند شاید بتوانم یکی از ایرادات سه قوه اول را بفهمم ولی هیچ وقت نشده کمبود یا ایراد عقلی را در خود شناسایی کنم. آیا میتواند بخاطر همین خود بزرگ بینی باشد که در این مقاله آمده؟ آیا دوستان تجربه یا راهنمایی در این زمینه دارند؟ ممنون
این پیام و درس برای اینست که تا دیر نشده بخودآییم
انسان وقتی توانست در خود فرو رود همه چیز برایش کشف و روشن میشود.((استاد الهی))
با درود و تشکر فراوان از متیس عزیز که با چاپ این مقالات کمک میکنه بتونیم از زوایای مختلف نگاهی به درون خود بیندازیم و…….
واقعا مگر یکتا نظری از سر لطف بیندازه و بتونیم تلاش و مبارزه کنیم تا شایدبقول دوستمان
Nils منصفانه تر در مورد خود و دیگران اظهار نظر کنیم.
ضمن عرض سلام و تشکر از متیس عزیز برای این مقاله پر محتوی، برای بنده یکی از مهمترین بخش های مطالب بیان شده نکته مربوط به گذر سیل افکار و احساساتی است که دائم از ذهنمان رد شده و موجب فی المثل غیبت کردن ذهنی بدون بازگفت میباشد(البته در مورد خودم عرض میکنم)که ممکنست اصولا” غیبت به حساب نیاوریم در حالی که بطور قطع جدااز اینکه به نوعی غیبت میباشد مقدمه ای خواهد بود برای غیبت کردن های مستقیم تر که میدانیم چقدر موجب تیره کردن روانمان خواهد شد.دراین راستا،انشاالله خداوند توان عمل این ویو را به ما بدهند، گرچه سعی و تلاش باید از خودمان باشد.
با سلام و احترام
وقتی به درونم توجه می کنم،بدون اغراق و مبالغه، یک صفت خوب در خودم پیدا نکرده ام. حتی چند نفری به من گفته اند که با محبت هستم، ولی وقتی می خواهم با خودم صادق باشم، متوجه می شوم که اگر محبتی هم به کسی دارم، به یک دلیلی می باشد. البته در مورد اینکه هیچ صفت خوبی را در خودم نمی بینم،با کسی صحبت نکرده ام، چون فکر می کنم، گفتنش به دیگران لزومی ندارد. فقط نمی دانم، چطور می شود که عیوبم را می دانم ولی در عمل کاری انجام نمی دهم؟ گاهی اینطور به نظرم می رسد که دانستن با درک کردن تفاوت دارد. فکر می کنم که می دانم ولی در واقع درک نکرده ام.
من در رابطه با أین مطلب متیس کتاب رمزگشلیی پیام های معنوی ،،،نوشته دکتر پل دبل دوباره شروع کردم ،بخوانم فکر میکنم خیلی کمک میکند ،دقتمان را بیشتر میکند ،،،
با سلام و سپاس از متیس عزیز، سوالی دارم ، منظور از “و مقاومت فوقالعادهای در ما ایجاد میکند.” دقیقا چه چیزاییه؟
متیس عزیز سلام و تشکر.
مدتیست که دست از ..خودم.. کشیدم یعنی بی توجه به عیوبم شدم اما عذاب وجدان اذیتم میکنه و دلشوره منو میگیره که دیگه وقتی نداری. نفس خیلی اروم ملایم بهم میگه اخه تو زیر فشارهای مختلف خسته شدی. این درس تلنگری دوباره دوباره برای من شد .. .نظرات دوستان عالی بود همینطور کامنت اول ..انرژی مافوق علی.
باتشکر از زحمات متیس باید صادقانه بگویم مطلب فوق بسیار اثر گذار و بیدار کننده بود .مثل این که پرده اى در درون من کنار کشیده شد و خود واقعى ام را به خودم نشان داد.اولش یکه خوردم .بعد کمى نا امید شدم و بعد از کمى فکر کردن دوباره مقاله را خواندم و بعد شروع کردم به گفتگوى درونی همراه با سپاس از خدا که اینجوری دست مرا براى خودم رو کرد. نادان من که چه صفاتى را که نداشتم به خودم نسبت داده بودم . ساده لوحى سطحی را پاکى و خلوص انگاشتن. ترس و ضعف را مدارا کردن و……به همین منوال هر چه بیشتر در خود فرو رفتم . عیب و نقطه ضعف هاى کمرنگ و پررنگ یافتن.در نهایت بعد از دو روز فکر کردن به اثر اگاه کننده تیتر مطلب پى بردم ،جزییاتى که همه چیز را دگرگون میکند . با این شناخت است که قدم هاى کوچک ما در انجام کارهاى عملى باعث شکافتن پیله و دگردیسی کرم به پروانه میشود.
باسلام و تشکر از متیس عزیز این مطلب واقعا بجا و بموقع بود واقعا خدا مراقبمان هست شکر . حدود یک ماهی میشه با برخوردی مواجه شدم که خیلی سخت و دردناک بود . بخدا پناه می بردم و در ذهنم مرور می کردم باز گو می کردم و محبتها که به طرف کرده بودم باز گو می کردم تا به آموخته هایم پناه بردم دیدم بجای اینکه عیب آنها را ببینم متوجه شدم در این ماجرا به چهار اصل معنویت فطری معنویت یک علم است ص۳۳و۳۴و۳۵اآقای دکتر بهرام الهی درک ضعیف و عمل صحیح نکردم خصوصا اصل سوم بیش از هر چیز باید با شر پنهان دروجود خود یعنی نفس اماره مبارزه کنیم و از خدا کمک بخواهیم شررا من دردیگران می دیدم.دلم یک مقدار آرام تر شد وبااین مطلب روشن شدم که بد گویی ذهنی و زبانی به یاری خودش نکنم با عمل اینوو مبارزه با غرور و عصبانیت وغرور از برکت تعالیم داشته باشیم .
من ایراد زیاد دارم. یکی از بزرگترین ایراد هایم را خوب
میشناسم اما نمیتوانم ادامه ندهم چون مشکل پیدا میکنم
استرس دارم ,ناراحتم, ولی اگر ادامه ندهم نا
جور زمین میخورم.
در حقیقت آنقدر قدرت و پول را دوست دارم که حاضرم به خاطر آن دست به هرکاری بزنم.
با سلام وتشکر از متیس عزیز وهمه دوستان، د رابطه با کامنت ۱۰ باید عرض کنم اتفاقا من همیشه احساس می کنم که از نظر عقل خیلی خام وضعیف هستم ویکی از دعاهایم همیشه درخواست عقل از خداوند است ، نه تنها عقل سلیم بلکه همچنین عقل عادی ، چون بسیار اوقات کاری را انجام می دهم وبعدا می فهمم چقدر اشتباه بوده وبا خود می گویم ای کاش عقلم رسیده بودواین اشتباه را نمی کردم، بنظر من عقل کلید اصلی هر قدمی است که بر می داریم، یعنی تشخیص خوب وبد هر کاری که هر لحظه با آن مواجهیم باعقل است ، عقل عادی در امور دنیوی وعقل سلیم در امور معنوی .هرچه آنها را با کمک مبدأ بتوانیم بیشتررشد دهیم از اشتباهاتمان کاسته شده و گام های بهتری بر می داریم، در واقع زمانی می توانیم بگوییم هیچ کمبود وایرادی در عقل نداریم که تمام اعمالمان بدون کمترین نقصی باشد.این هم که واقعیت ندارد.
این مقاله واقعا راهگشاست و نشان میدهد که حتی ما حتی درونا هم نمیتوانیم اشکالاتمان را بپذیریم و سعی میکنیم آنها را به نوعی مثبت جلوه دهیم.
اشتباهم رو قبول دارم و سعی نمیکنم
آنها را به نوعی مثبت جلوه دهم ,
، یه جورایی مثل امتحانی که هیچ وقت قبول نشدم، چون سختیش و نمیتونم تحمل کنم
….
باسلام خدمت متیس عزیز وهمکاران گرام.
بسیار سپاسگزارم از ارسال این مقاله بسیار مفید .
…
با احترام
باسلام مقاله و نظریات دوستان خیلی کمک کننده است . این مدت که اعمال خودم و آنها و دیگران را بررسی میکردم با اینکه رفتارم در حد بضاعت درک وشعورم بوده و خواستم طبق اصول اخلاقی عمل کرده. ولی بعد از چندی متوجه شدم گاهی نباید سکوت کرد . چون سکوتم بنظر آنها بی توجهی به وضعیتشان و باعث عصبانیتشان شده . به ذهنم رسید باید حب و بغض را هم به تعادل برسانم درصورت امکان دوستان یاری کنید بتوانم با درک و عمل صحیح مطابق رضایت خداوند یکتا عمل نمایم.
با سلام و تشکر از همه؛متن مقاله و ۲۲ کامنت را خواندم و خیلی بر من تاثیر گذاشت و لازم است موارد زیر را که به نحوی مربوط به مقاله قبلی هم هست اشاره کنم :
۱- اینکه هر کسی از جمله خودم معایب فراوانی دارد و دارم شکی نیست و اینکه در بحثهای روزمره یا در اتفاقات روزانه برخی صفات یا نکات منفی در دیگران میبینیم یا دیده میشود؛ از دیدگاهِ مبارزه با نفس و برنامه روزانه سلوکی یک نکته اصلی را یادآوری میکندو آن «نگاه کردن به اشکالات خود و مبارزه با آنها در درون خویش » است! اما قائل بودن به این امر نمیتواند مارا از مسئولیتمان نسبت به حقوقی که به نحوی با آنها درگیر و نسبت به آنها موظف هستیم! بی رجوع و نامسئول کند! لذا نکته اساسی اینست که : اولویت های حقوق وظایف شخص را نسبت به عملکرد روزانه خود نظام مند میکند و کسانیکه در جامعه زندگی می کنند با توجه به اینکه خدمت به خلق بر روح و جسم و سایر حقوق مقدم است، در اولویت بیشتر قرار میدهد و چه خدمتی به خلق واجب تر از آن وظیفه ای که نسبت به اجتماع داریم! شاید مثالی برای این نکته به روشن شدن امر کمک کند: بخشی از کامنت ۲ به این می پردازد که در بحثهای اجتماعی و جمع هایی که دوستان یا آشنایان هستند ممکن است در خصوص یک صفت یا نکته منفی اجتماعی بدون اشاره به شخصی خاص ! صحبت شود. بنده وظیفه خویش میدانم در چنین مواردی خودم را به عنوان «عضوی از آن جمع»؛ مثلا گفته میشود”همه رانندگانِ تهرانی متخلف هستند!”( هرکسی که به نحوی در شهر تهران رانندگی میکند )؛ خودم را از آن عیب مبرا ندانم و حتی اگر هم منتقد و مخاطب کسی است که این موضوع را به عنوان یک غُرغُر یا منفی بافی بیان کرده است؛ باز الف – خود را درهمان جمع به عنوان عضوی از جامعه رانندگان بطور کلی از این عیب مبرّا ندانم! ب – آنچه را که ممکن است کمک کننده باشد و تا به حال انجام داده ام یا میتوان بصورت جمعی به عنوان فعالیت اجتماعی انجام داد را در همان جمع دوستانه به رای بگذارم( مثلا : رعایت فاصله ایمنی با وسیلۀ جلویی! ) ج – سعی در توسعه دادنِ راهکارهای عملی جمعی برای کمک به بهبود وضعیت آن نکته منفی و سپس سعی در تغییر دیدگاه فردی خودم با استفاده از راهکارهایی که آن منتقد ابراز میکند ( چه اشکال دارد که بتوان از یک منتقد برای رهایی از یک عیبی که هنوز نتوانسته ام در خودم بیابم کمک بگیرم؟ ) به این ترتیب هم آن منتقد حالِ بهتری پیدا میکند زیرا متوجه میشود که رسالت خودش را در ابلاغ پیام مصلحانه به جمع بدرستی انجام داده است و من هم بارها از این راهنمایان انرژی گرفته ام!…….
سلام.
سپاسگزارم.
متوجه شدم، که هربار عیبی در دیگری دیدم، یادآور عیبی بوده که در گذشته های دور داشتم.اکنون تا اندازه ای متنبه گشته ام واز مشاهدۀ آن عمل احسام تنفر است.
آنهم بخاطر گرفتن آموزش صحیح وداشتن راهنمایی یگانه.هنوز اندر خم یک کوچه هستم.اگر چراغ راهنما نباشد.وهدایتش هادی راهم نباشد.رهروی مشکل خواهد بود.
با سلام
با سلام واقعا به غیر از کمک اوچه کسی می تواندبا این کوه غرور مبارزه کند ؟ مگر خودش به ما رحم کند . وقتی انتقادی از ما کردن و جبهه نگرفتیم یواش یواش می شه امیدوار بود که از مبدا کمک گرفت و ذره ای از این کوه غرور را ذوب کرد .واقعا من وقتی به عیبهام نگاه می کنم خجالت می کشم که چه جوری دارم نظر می دم
با سلام و عرض تشکر از متیس عزیز و بقیه دوستان…من منظور جمله آخر مقاله را متوجه نشدم( مقاومت فوق العاده ای را بوجود می آورد) آیا منظور مقاومت در برابر نفس است؟ با تشکر از راهنمایی دوستان.
با سپاس از متیس عزیز
در مورد کانت ٢ از دوست گرامى “یار”
بنده هم مثل بقیهء دوستان به اندازهء بسیار زیادى دچار چنین توهماتى که در مقاله آمده، در مورد خودم هستم. و زمانى که در اجتماع از اطرافیان اینگونه چیزها را مى شنوم، شروع مى کنم به اینکه ما خودمان از همه بدتریم. البته در ادامه مى گویم، ببخشید که من جمع بستم. منظورم شما نبودید. خودم را مى گویم. نمى گویم که مى توان همه را تغییر داد ولى بعضى از اطرافیان هم همراه مى شوند و تصدیق مى کنند.
درست مثل این مقاله. تا عنوان نشده کسى به این عیب بزرگ توجه نمى کند، ولى حالا که عنوان شد، من هم یک عیب خود اعتراف کردم. غالبا مردم خود را بالاتر از دیگران مى گیرند، ولى با شنیدن عیبهاى ما آنها هم راحت تَر به معایب خود اعتراف مىکنند و شاید اگر ما روى عیب خود کار کنیم، به نوعى دیگران هم با ما همراه شوند. فکر مى کنم، این هم نوعى بانى خیر شدن است.
با عرض سلام وادب حضور متیس گرامی و دوستان عزیز
در مورد جمله (ومقاومت فوق العاده ای را بوجود میاورد ) با توجه به جملات کلیدی عنوان شده در متن … احساسات و افکار منفی ما در قبال مردم و دیگران از قبیل بدخواهی حسادت .کینه و تحقیر دیگران ووو….وغیره.. از طرفی هم گفته شده این امکان در اختیارمان گذاشته شده که بتوانیم از این اصول غیر اخلاقی خودمان را برهانیم پس تاکید بر انجام اعمال بسیار کوچک و ریز ریز شده که حتی همین اعمال به ظاهر کوچک میتواند به مرور زمان ارتباط انسانی مارا با دیگران دستخوش تغییرات بزرگی نماید مثلا چند مثال میزنم فرضا من تمام این صفات بد را دارم و با راه معنویت درست هم اشنا شدم و نگران سرنوشت معنوی خودم هستم و میخواهم از این همه ناپاکی درونی خودم را رها کنم .خوب از کجا باید شروع کنم ؟مسلما از قدمهای کوچک باید شروع کنم .چگونه ؟با تلقین به خودم اول سلام باشم .در مقاطعی اگر باکسی برخورد کردم که باید صندلی خودم را به تعارف کنم مضایقه نکنم.اگر از قیافه کسی بدم میاید در فکرم سریع بگویم اولا خدا این جسم را برایش خواسته نه دست خودشه نه دست من …اگر از کسی کینه ای دارم در درون خودم فکر کنم ایا اگر منهم جای این شخص بودم همین کار را نمیکردم ؟ در مورد کسی که میخواهم به او پز بدهم یک کار کوچک این است که بخودم یواشکی بگویم اصلا کل این دنیا را هم به من بدهند چقدرش را میتونم با خودم ببرم ؟ از طرفی تمام این افراد و ادمهای دور و بر ما همگی به نوعی یا شخصیت گذشته خودمان بوده اند یا ممکن است شخصیت اینده خودما باشند… از قدیم میگفتند به مال ات نناز که به شبی بنده و به زیبایی و جمالت هم نناز که به تبی بنده ….خوب وقتی کم کم با انصاف و با رحم دلی روی همین نکات ریز کارکنیم بعد از چند سال ناخوداگاه روابط ما نسبت به دیگران تغییر فاحشی میکنه و تمامی احساسات منفی ما نسبت به دیگران حالت بزرگ منشانه ای بخودش میگیره .یعنی همان زمان که در مغزمون میخواهیم دیگری را بکوبیم و له کنیم یک حالت مقاومت و ایست به ما دست میدهد … تصور من از این مطلب این است زیرا خودم در طی سالهای متمادی با انجام همین کار توانستم حس اینکه دیگران را دوست بدارم در خودم بوجود بیاورم و از دیدن اینهمه عیب و نقص و ناتوانی در خودم اصلا جرئت نکنم بگویم منهم کسی هستم .در حد یک تجربه بپذیرید نه بیشتر …..
سلام
با خواندن این مقاله اولین فکرى که در روانم آمد این بود : نه ! من از همه عاقل تر یا لااقل از همردیفهایم عاقل تر وباسلیقه تر و….. نیستم . البته این مکانیسم طبیعى روان است که در ابتدا چیزى که به نفعش نیست را به نوعى انکار میکند ، اما آیا من واقعاً فکر میکنم عاقل تر! نیستم ؟! وقتى کمى واقع بینانه تر نگاه کردم کم کم توانستم sign ها ( علایمى که براى دیگران هم واضح است وقابل دیدن ) وsymptom هاى ( علایمى که خودم آنرا احساس میکنم) این بیمار ى را در خودم ببینم ( چرا میگویم بیمارى ؟ چون در من از حالت اختلال در آمده ) .
یکى از علایمى که توانست به من کمک کند این بود : هر گاه کسى احساس میکرد مشکلى دارد ، نا خود آگاه این احساس در من بود که او را راهنمایى ! (تصحیح فکرى )کنم یا به اصطلاح خیلى راحت اظهار نظر !کنم وخیلى راحت پیش خودم میگفتم خدمت به خلق کردم ! اما اگر آن فرد کارى را که گفته بودم نمیکرد ناراحت میشدم . چندى پیش با فردى همکار بودم از من حدود بیست سال بزرگتر بود ودر زمینه کارى که من آرزویش راداشتم ، سى سال تخصص داشت . روزى در مورد ى با او مشورت کردم ، ونظر اورا پرسیدم اولین سئوالى که ازمن پرسید این بود خودت چه فکر میکنى؟ ودر طى یک ساعت بیشتر مسئله را گذاشت خودم باز کنم وتصمیم بگیرم وتقریباً به صحبتهایم گوش کرد . عجیب است اما بعد از آن حالم خوب بود و دیدم بازتر به موضوع!فقط باسئوال کردن و بدون اینکه نسخه اى برایم بپیچد! آیا منهم حداقل با اطرافیانم همسر و….. اینطور رفتار میکنم ؟ به طور قطع خیر! پس بدون شک منهم گرفتار این بیمارى هستم . عمق فاجعه زمانى است که خود را از کارساز خود نیز عاقل تر ! میدانم! نشانه آن در من : غر زدن !
با سلام وعرض تشکر خدمت متیس عزیز ودیگر دوستان. وقتی فرزندم درست عمل نمیکند، من به این فکر میکنم که چه خطایی کرده ام واشکال کارم کجاست که او چنین شده ولی اگر صادقانه بگویم همین فکر هم از خود برتر بینی واز روی غرور است که چرا من چرا فرزند من ؟این من کیست که حتی وقتی هم میخواهم عیب وقصور خود را پیدا کنم با تبختر و خودخواهی همراه است
با سلام – برگرفته از کتاب راه کمال ص ۲۳۲
چگونه با نفس اماره مبارزه کنیم
برای توفیق در مبارزه با نفس اماره, احتیاج به یک روش صحیح هست. از سویی انسان باید به تحلیل روان خود بپردازد تا به معایب و ضعف های خویش پی ببرد. از سوی دیگر یاید سلامت “من” را حفظ کند و آن را پرورش دهد و تقویت کند تا از اراده ای قوی و عقلی سلیم برخوردار شود…………
از شیوه های مقابله با نفس اماره یکی این است که انسان در ابتدا به طور سیستماتیک با خواسته های آن مخالفت کند و عکس خواسته های او را عملی بسازد. مثلا اگر از کسی خوشش نمی آید, هر بار که وسوسه شود از او بدگویی کند, ابتدا خود را وادار به خودداری کند, و در سطحی بالاتر, جز از نقاط مثبت او حرفی نزند. اگر در این راه پشتکار به خرج دهد, آن احساس منفی تدریجا منتفی می شود….
با سلام – برگرفته از نشریات بنیاد استاد الهی: اعمال کوچک, نتایج بزرگ
به نظر شما چه اعمالی مهم ترند؟ …. کارهای به ظاهر کوچکی که به چشم نمی آیند و هرکدام از ما نیز می توانیم در روز انجام دهیم, اما تاثیر زیادی بر خود و طرف مقابل می گذارد.
در طول زندگی موقعیت های بیشماری برای انجام چنین اعمال به ظاهر کوچک, اما مهم خواهیم داشت, مانند این است که روی معدنی از طلا راه می رویم, اما آن را نمی بینیم و از آن بدتر, از آن استخراج نمی کنیم, در حالی که این معدن خیر و برکت همواره در دسترس ماست << از روی انجام وظیفه و بدون هیچ چشمداشت : * سلام کردن * یک حرکت کوچک دوستانه * بکار بردن کلمات مناسب در صحبت * لحظاتی برای گوش دادن * مهمان نوازی از یک غریبه * ….
سلام. با شناختی که از خودم دارم متوجه شدم مواردی که در مقاله ارائه شده ناشی از غرور و خود برتر بینی معنوی در خودم هستش. باید در نظر داشت با کمی صادق بودن با خودمون میتونیم با کمبود هایی که از اطرافمان مشاهده میکنیم بهترین نردبان پیشرفت رو برای خودمون بسازیم. با هر نگاه به عیوب دیگران یا حتی جامعه دوربین رو به سمت خودمون بچرخونیم ببینم خودمون داریمش یا نه. اگه بود که سریعا باید یه راه کار عملی و با جدیت در نظر گرفت اگه نه مراقب باشیم دچار نشیم.
با سلام؛ از دوستان مخصوصا اشرف عزیز خیلی متشکرم از کامنتهای زیبا و کارکشاتون. کارهایی که به سادگی در زندگی روزمره قابل عمل هستند. مرسی
سلام به همه عزیزان
ممنون از تجربیات دوستان ، من و همسرم تجربه ای داریم که شاید برای دوستان نیز مفید باشه . ما سعی می کنیم در تربیت فرزند خردسالمان تمام تلاشمون رو بکنیم عیوبی را در او میدیدیم که سعی در بر طرف کردن اونها می کردیم یا نمی شد و یا زود برمی گشت !؟
دنبال چیز عجیبی نگردید مثلا : به او می گفتیم برای دیدن تلویزیون ،استفاده از کامپیوتر و یا تبلت و … باید ساعت مشخصی داشته باشد ولی …
لباسهایش را در جای خود بگذارد ولی …
به انجام کارهای هنری ترغیبش می کردیم ولی …
به ارتباط با همسالانش ترغیبش کردیم ولی …
و خیلی از کارهای دیگر ، بعد از تلاش زیاد متوجه شدیم هر عیبی را که او دارد به نوعی در ما نیز دیده می شودو به شکلی در خودمان یافتیم ، پس از آن تصمیم گرفتیم بدون تذکر به او خودمان را تغییر دهیم ، نتیجه خارق العاده بود !! بیشتر مشکلات حل شد.
چرا این تجربه را بعد از این مقاله زیبا گفتم ، شاید به جامعه هم به همین شکل باید نگاه کرد خیلی از عیوب این جامعه متعلق به من است قبل از این که کسی را متهم کنم باید خودم را اصلاح کنم . ممکن است من چراغ قرمز را رد نکنم ولی آیا رعایت حق تقدم را انجام می دهم ، اگر عجله داشته با شم پایبند به تمام قوانین هستم ؟
یادم باشه که من نیامدم که دیگران را تغییر دهم من آمدم که خودم را تغییر دهم .
با سلام – برگرفته از نشریه بنیاد استاد الهی: اعمال کوچک, نتایج بزرگ: نتایج فوری به دست آمده & پیامد در دراز مدت
اجتماع و مسایل عمده اجتماعی, میدان عمل اخلاقیات هستند. آیا ممکن است که با تکرار اعمال کوچک تغییری در خود ایجاد کنیم؟ اگر این تغییر واقعا ممکن باشد اما با این حال به طور جدی روی آن کار نکرده باشیم, نه تنها فرصت فوق العاده تغییر و تحول را برای خود ضایع کرده ایم, بلکه باید به عنوان یک شهروند و عضوی از اجتماع نیز, جوابگوی قصور و کوتاهی خود در مورد بهبود رفتار اخلاقی خود, باشیم
بررسی سه اثر عمل کوچک:
* منشا لذت مشروع و اخلاقی است: احساسی در عمق وجودمان به ما اطمینان می دهد که درست و متعادل عمل کرده ایم. احساس خوشایند و درخشانی که رنگ و بوی کبر و خودپسندی ندارد. طعم این عمل به ظاهر کوچک, اما باارزش مثل یک خاطره شیرین ماندگار, دستنخورده باقی می ماند. * باعث درک بیشتر می شود: عمل آگاهانه به اخلاق, واقعیت درونی ما را برجسته تر می سازد. وسیله ای است برای کشف خود و حتی شناخت بیشتری از خود. همچنین دید ما را نسبت به یک موقعیت یا شخص دیگر بازتر می کند. شخص روشن بینی و قدرت انتقال احساسات خود را به دیگران پیدا می کند. احساسات مخاطب را کاملا درک می کند, و به نوبه خود می تواند به بهترین و مناسب ترین نحو با او برخورد کند. * باعث پختگی می شود: اعمال کوچک حکم کلیدی را دارد که شخص را به نوعی قوام تدریجی و پختگی می رساند. یعنی محاسن اخلاقی را به بهای کسب تجربه از ضعف ها و بی کفایتی ها خودمان, در ما رشد می دهد
با سلام و تشکر به همه دوستان و متیس گرانقدر،از دوستان سوالی داشتم در رابطه با قضاوت مشروع ، اکثر عملهای اشتباه ما از قضاوتهای ذهنی ما راجع به دیگران هست ، وقتی مقاله های قضاوت نکردن رو میخوندم اشاره به این امر شده بود اما توضیحی نیست در چه زمانی ما حق قضاوت (قضاوت مشروع ) را داریم . با تشکر
ممنون و متشکر از توضیحات کامنت ۲۱ بسیار روشنگر بود ممنون. تا به حال دنبال این نشانه ها نبودم هر چند دایم باهاشون درگیرم. فکر میکردم مثل حرص و ولع خوردن داشتن که از شهویه است یا همیشه حق به جانب بودن که از خودبینی و …است عدم رشد عقل هم باید چنین بروزاتی داشته باشد
در طی روزهای هفته گذشته بارها این مقاله رو خواندم و البته نکات بسیار خوبی در متن آن و پیامهای خوانندگانش دریافت کردم و ناگهان نکته ای چون برق در نظرم روشن و تابان درخشید و آن اینکه :
مقدمه : “همانطور که در قیاس با بدن انسان روح یک ارگانیسم زنده است که ساختارهای خاص خودش را دارد؛ جامعه نیز یک ارگانیسمِ زنده است و ساختارهای مخصوص به خودش را دارد! علاوه بر این جامعه نیز مانندِ بدن انسان بیماریهای خاص خودرا داراست که در مبحثِ اکوسیستم معنوی در کتاب مبانی معنویت فطری به عنوان بخشی از محیط زیست معنوی مورد مطالعه و تحلیل دقیقی قرارگرفته است! ”
اما نکته اینجاست : « اگر محیط زیست ما دارای بیماریهایی است که ممکن است اپیدمی هم بشوند!؛ مانند حرص؛ حسادت ؛ دروغگویی ؛ خیانت و … »
در قیاس با نقاط ضعف منفی معنوی روحی –روانی :
۱- در اکوسیستم معنوی بیماریهای ویروسی یا میکروبیِ معنویی ممکن است باشند یا انگلها یا …! که میتوانند به هر شخصی سرایت کنند!
۲- و بازهم در قیاس با بیماریهای جسمی که اشخاص پس از ابتلا باید دوره ای را تحت مراقبت و مداوا قرارگیرند؛ تا بهبودی حاصل کنند
۳- اما ممکن است در اثر قرارگرفتن در معرض آلودگی ( محیط آلوده یا تغذیه آلوده ) دوباره به همان بیماری مبتلا شوند!
۴- بسیاری از بیماریها برای یک دوره کوتاه ناگیرایی و مصونیّت در جسم ایجاد میشود ولی پس از آن دوباره احتمال ابتلا وجود دارد!
۵- هرقدر هم که بخواهم با این ناهنجاریها مبارزه کنم ! دوباره به احتمالِ قریب به یقین! همان حالات یا حتی ممکن است بدتر از آن و با شدت بیشتری در من سرایت کنند! مثال واضح و شایع مادی آن ویروس آنفولانزاست! که انواعیی از آن مهلک و مرگ آور نیز هست!
پس چاره چیست؟
۱- رعایت بهداشت فردی ؟ درمثال سرماخوردگی یا آنفولانزا (« دست ندادن »! – « تحت مداوا قرارگرفتن شخص بیمار و محدود کردنش یا جداکردنش از دیگران و قطع تماس با چنین اشخاصی » – واکسیناسیونِ سالانه و در زمانِ سفارش شده ( معمولا اواخر فصل تابستان ) – تقویت سیستم ایمنی ِ فردی و تغذیه سالم و پُر ویتامین و…! )
۲- رعایت بهداشت «عمومی»؟
الف – هرقدرهم شخص خودش را دورنگهدارد و بهداشت فردی را رعایت کند؛ با قرارگرفتن در معرض آلودگی ممکن است دوباره مبتلا گردد. مثلا رفت و آمد با اشخاص «تنبل یا بدبین یا منفی باف و… ویا در تماس و اصطکاک بودن با افرادی که نسبت به جنبه های مادی حریص هستند؛ افرادیکه دیدگاهشان بزندگی مادی یا اقتصادی است و ظاهر بین هستند ویا افراد را از ظاهرشان قضاوت میکنند و…» بسیار شبیه مبتلایان به ویروس آنفولانزا به سرعت شخص را مبتلا به بیماریهای خودشان میکنند!
ب – در قیاس با اجتماع مادی؛ آیا ما در اجتماع از نظر معنوی مکانیسم یا ساختاری جهت مبارزه با آلودگی محیط اکوسیستم خود داریم؟ یا آیا هشدارهایی در این زمینه میتوانیم دریافت کنیم؟ آیا قوانینی در جهتِ مبارزه عمومی یا حفظ پاکیزگی محیط زیست از نظر معنوی هم داریم؟ مثلا در محیط زیست همگان به این رشد رسیده اند که نباید زباله را در محیط زیست رها کنند!؟ آیا ساختارهای مناسب برای رعایت چنین اصلی در محیط زیست مان تعبیه شده است!؟ ایا اگر هرکسی خودش را کنترل کند کافی است؟؟؟ پس چرا هنوز مشکلات اینقدر بارز و اپیدمی است؟؟؟
۳- در نتیجه علاوه بر رعایت بهداشت فردی نیازمندِ تشکیلِ میکرو میلیوهایی معنوی و سالم هستیم! بنا بر طبقِ مبحث اکوسیستم معنوی کتاب مبانی معنویت فطری!!! این میکرو میلیو محیط کوچک سالمی است که بتوان با آن و از طریق آن با سایر اعضای اجتماع در پیوندی موثر باشیم با کاهش احتمالِ ابتلا به ویروس های اپیدمی اجتماع در حداقل ریسک! …
با سلام ؛ در پاسخ به کامنتِ شماره ۴۰ با نام “N” : در خصوص قضاوت سوال کردید! کاش یک مثال عملی هم برایش میآوردید! در خصوص قضاوت کردن بنظرم تکلیف روشن است و ما علم برای قضاوت کردن نداریم؛ اما! چیزهایی هست که بنظرم به غلط عنوان قضاوت به آن داده ایم؛ نظیرِ : تشخیصِ یک مشکل یا بیماریِ اپیدمی شده در جامعه! تشخیصِ اینکه کسی بدزبان است یا بدبین است! تشخیص اینکه فکری برای ما بد است!و…! اینها نوعی تشخیص و تمیز بین «خوب و بد» یا خیر و شرّ است! و اگر اینکار را نکنیم؛ میشویم مثل یک موجودِ نرم و منفعل که هرچیزی از بیرون بر رویش اثر میگذارد و فقط منفعلانه اثراتِ محیط را میگیرد! با این مقدمه بنظرم حالتهای زیر را لازم است در نظر گرفت:
۱- وقتیکه تشخیصِ نیک و بد برای مراقبت از بهداشتِ فردیِ روحمان میکنیم و میخواهیم مراقبت کنیم که (فکر یا عملِ بدی ) به ما سرایت نکند! چیزی را در کسی “بد” تشخیص میدهیم و بدونِ بازگفت به دیگران (۱) سعی در تشخیص آن در خودمان میکنیم (۲)و رفع آن یا مبارزه با آن.
۲- وقتیکه تشخیص یک بیماری روحی بدی را در اجتماع میدهیم (۱)و سعی در مبتلا نشدن به آن میکنیم در خودمان.(۲)جهت حفظ بهداشت عمومی جامعه و محیط اطرافمان هشدارِ عمومی میدهیم که فلان بیماری دارد شیوع پیدا میکند! مثلا یک منطقه ای زیاد دزدی میشود (۱) اول خودم مراقبم که آنجا میروم جیبم را نزنند! (۲) به دوستانم میگویم که اگر به آن منطقه میروید مراقب جیبهایتان باشید! (۳) با پلیس تماس میگیرم و اعلام میکنم در آن منطقه دزدی زیاد شده است!و پیگیری میکنم . یا مثلا ضمن عبور از یک خیابان متوجه میشوم یکی از دریچه های نصب شده روی محل فاضلاب کنار خیابان در جایش نیست! (۱) احتیاط میکنم درون آن نیافتم! (۲)لازم است بی تفاوت نباشیم! لذا همانجا می ایستم و به کسانیکه از آنجا درحال عبور هستند هشدار میدهم(۳) در ضمن اینکه همانجا هستم با تلفن به مرکز فوریتهای شهرداری و پلیس اطلاع میدهم که به سرعت مراجعه کنند و دریچه ای برای آن محل بیاورند! بنظر شما میشود گفت که این قضاوت است!؟ : ” مراقب باشید دریچه فاضلاب را کسی برداشته است! “
با سلام خدمت متیس عزیز و عرض خسته نباشید .
من فکر می کنم همه عیبهایمان را می شناسیم وموقع دعا براحتی برای خدا می گوییم که من این عیب و آن عیب را دارم واز خدا برای مبارزه با آن عیوب کمک می خواهیم ولی وقتی یکی ، یکی از همان عیبهایی را که خودمان معترف آن هستیم به رویمان می گوید ناراحت می شویم واز طرف می رنجیم . بزرگترین عیب من زودرنجی است وهمیشه امتحانات هم روی این موضوع برایم پیش می آید چه در خانه چه در پیش اطرافیان چه در مسافرت و … وبقیه ایرادها هم پشت سر همین عیبم می آیند مثلا وقتی از موضوعی می رنجم پیش بقیه آنرا می گویم « غیبت کردن » به طرف دیگر نمی توانم محبت کنم « سنگدلی » . به نظر من برای مبارزه باید بزرگترین واصلی ترین عیبمان را بیابیم وآنرا کنترلش کنیم آنوقت می بینیم بقیه هم خودبخود کنترل می شوند . … با تشکر . ۹۴/۵/۲۶ خیلی مقاله عالی بود دستتان درد نکند .
با سلام و تشکر از مقاله جدید و نظرات دوستان
در مورد سوال دوست گرامی zasa در مورد عقل، فکر کردم و برایم سوال جالبی بود.
مسلما عقل الهی نداریم ولی عقل همه مان درحال رشد است و به مرور هم بیشتر میشود. ولی راستش را بگویم من خودم را کم عقل نمیدانم!
دلیلم هم این است که ملاک ها و معیارهای عقل که اصول الهی است را در کتابها خوانده ام و میدانم اگر براساس آنها عمل کنم عاقلانه و صحیح است و سعی ام هم بر این است که مطابق آن عمل کنم.
مواردی بوده که به نظر آمده اشتباه کرده ام ولی آن را به حساب بی عقلی نمیگذارم چون آگاهی و دانایی مربوط به آن را نداشته ام و بعدا به دست آورده ام. مثل بچه کلاس سومی که انتگرال را نداند. آیا می توان گفت کم عقل است!؟
موارد دیگری هم بوده که باز ممکن است به نظر اشتباه بوده ولی نیتم از انجام آنها نه تنها بد نبوده بلکه در جهت رضای خدا هم بوده و حقیقتا هنوز نمیدانم که کارم صحیح بوده یا غلط و حتی دوست دارم ببینم در نهایت چگونه داوری میشوم.
در ضمن چون می گویند احتیاط شرط عقل است و اصولا آدم محتاطی هستم این را به حساب عقل میگذارم.
آیا به نظر شما این طرز نگاهم از غرور است؟ ممنون میشوم راهنمایی بفرمائید
در خصوص سوالی که zasa در کامنت ۱۰و۴۱ مطرح می فرمایند:”هیچ وقت نشده کمبود یا ایراد عقلی را در خود شناسایی کنم. آیا میتواند بخاطر همین خود بزرگ بینی باشد که در این مقاله آمده؟ آیا دوستان تجربه یا راهنمایی در این زمینه دارند؟ ” یا ” عدم رشد عقل هم باید چنین بروزاتی داشته باشد؟”
استاد الهی جایی در آثار الحق ج۲ در پاسخ به کسی که در مورد “اراده” سوال کرده است ؛ میفرمایند(نقل به مضمون): ” باید دید که در هر دو جهت ضعیف است ؟ یا اینکه برای یک کار نفسانی از شب تا صبح نقشه میکشد! آنوقت برای یک کار مبارزه با نفس میگوید ضعیف است!!؟” بنظرم معیار خیلی خوب و فوق العاده ای است! یا در مقابل عصبانیت میفرمایند(نقل به مضمون): “عصبانیت نشانه زبونی در عقل و منطق است”! اینکه نمیشود؛ ما برای خود حقی را قائل شویم و آنرا طلب کنیم و اگر بدست نیاوردیم یا نتوانستیم بگیریم ! آنوقت عصبانی شویم! چطور به این نتیجه رسیده ایم که هروقت با صحبت و روشهای منطقی نتیجه نمیگیریم باید عصبانی شویم؟ در عمل سعی مان لازم است ناظر بر درک اصول اساسی معنوی و بکارگیری آنها در اعمال و رفتارمان باشد؛ مثل اینکه در مبانی معنویت فطری، در توضیح دنیا مزرعه کشت آخرت است؛ آورده است (نقل به مضمون): ” زمانی را که اکنون از دست میدهیم در حقیقت آینده ای است که به گرو میگذاریم!” اینها را از کجامیتوانیم بفهمیم؟ اینها در اثر وجود عقل است. عقل سلیم میگوید :”آنچه امروز تجربه کردیم را از آن باید درس عبرت بگیریم تا تکرار نشود! و اگر دوباره تکرار شد یعنی جایی اشکالی هست و نتوانسته ایم درس درستی بگیریم یعنی در نتیجه گیری لازم است تجدیدنظری بکنیم!” بنظر میرسد اینها راهنمایی برای تقویت عقل باشند! ضمن اینکه : ” برای اینکه خروجی های سیستم عقل سالم باشد؛ علاوه بر اینکه خود اجزاء تشکیل دهنده عقل باید سالم باشند؛ لازم است به این سیستم (ورودیهای سالمی) هم بدهیم! بر این اساس کسی که عقل سالمی دارد طبیعی است که از یک مطلب درست نتیجه درست می گیرد ! اگر از یک مطلب درست نتیجه غلطی گرفتم ! برمیگردم و بررسی میکنم (۱) آیا آن مطلب واقعا درست بوده؟ (۲) اگر درست بوده پس چرا من نتیجه غلط گرفتم؟ پاسخ سوال دوم را اگر وقت کافی نداشته باشیم بهتر است قبل از اقدام به عمل؛ با یک مقام آگاه در میان بگذاریم تا عواقب وخیمی عایدمان نشود! (۳) در اینصورت اگر قبل از عمل به نتیجه گرفته شده مشاوره نکرده ام یا از یک مقام آگاه کمک نگرفته ام! یعنی (احتیاطِ لازم ) را ندارم!
اکثرماچه آکاه باشیم و چه نباشیم اغلب اعمالمان زیر سلطه نفس مان است، نتجتاً در همه امور خود را برتر از آنچه هستیم می بینیم، زیرا نفس با ترفند های گوناگون مانع خود شناسی ما میشود.
اطرافیان ما به خصوص اون گروهی که از ما گله مند و یا شاکی هستند بهترین وسیله برای خود شناسی ما هستند
اگر تعصب را کنار بگذاریم و روی این گونه موارد تعمق کنیم قدری با ضعف هایمان آشنا میشویم.
البته به محض شروع نفس با مکر هر یک از اعمال مان را توجیه میکند ولی تلاش کنیم قاضی منصفی باشیم و ضمن حفظ شانیت روح خود روی مطالب گله آمیزی که در موردمان گفته می شود بطور جدی کار کنیم.
شاید آنکسی که امروز موجب رنج من است فردا موجب عاقبت به خیری من باشد
با تشکر از متیس عزیز
من خودم تازه کمی بهتر فهمیدم که چقدر مدام در حال دروغ و پنهان کاری هستم. به خودم هم دروغ می گم. برای خدای خودم هم فیلم بازی می کنم که ببین من به اشتباهم معترفم. ولی نهایتا می بینم که انگار باور نکردم دوباره. وگر نه چرا ناامید می شم از خودم ! مگه نمی دونستم که هیچی نیستم ؟ یا می گم مثلا سعی کردم امروز خوب باشم. انگار می شه! و مناجات امام علی را که می خواندم فکر کردم این صداقت کجا و ادا اطوارهای من کجا . ما خیلی وقتها اعتراف به اشتباهمون هم صادقانه نیست. اکثر نقاط ضعفمون به حدی عظیم هستن که دیده نمی شن. ما توش غوطه وریم. خیلی وقتها شدیدا گیج می شم و یا به عبارتی توسط ناامیدی از خودم بلعیده می شم. مثلا یک مورد که اصلا فکر نمی کردم دارم انتقام جویی هست. دیدم نه صفت بخشندگی خدا رو می شناسم نه عدالت اش رو. با نفرت و کینه و حسادت ناشی از انتقام جویی چه باید کرد؟
کامنت ۲۰: وقتی عزیزی از من فوت کرد برام تعجب آور بود که اشیا اتاقش همه هستن و خودش نیست. عمر خیلی چیزها بیشتر از عمر ایشون شد که فکرش رو نمی کردیم. حالا یک نگاهی به داشته هاتون بکنید و به این فکر کنید همین فردا ممکنه خدای نکرده شما نباشید و اونها باشن. هیچ پوشی رو نمی توانیم با خودمون ببریم. هیچ افتخار دنیوی ای وقتی با پهلو همه مون توی قبرهامون فرو می ریم با ما نمی یاد. به اون لحظه بیشتر فکر کنید. من دلم می خواد اون دنیا قدرت و ثروت داشته باشم که بمونه.
با سلام و تشکر از توضیحات دوست خوبمان ilishid
در رابطه با کامنت ۲۰ : بنده هم همین نقطه ضعف رو دارم! خوب یا بد؛ بعضی از ما فکر میکنیم که یک نقطه ضعفِ بزرگ رو که سایرین دارند، نداریم!!! مثل من که بخاطر همین نقطه ضعفم نسبت به پول و قدرت سعی کردم همیشه ازش دور باشم؛ سایرین ، اطرافیانم وقتی ازشون بپرسین که فلانی چجور آدمیست؛ میگویند دست و دلباز! اما حقیقتِ پشت این ظاهرِ دوست داشتنی اینه که: ” آدمها گاهی اوقات با تظاهر به کاری سعی در مخفی کردن ِ اصل قضیه را دارند!” من هم چون در مقابل پول و قدرت ضعیف هستم؛ از کودکی این قضیه رو در خودم شناختم! و سعی کردم از استرسِ ناشی از این قضیه در خودم بکاهم! چطور؟ با تفریط! بجای اینکه در اینکار افراط کنم؛ درتوجه بهش تفریط میکنم!!! استرسِ ناشی از تمایل به قدرت و پول در من موجب میشه اگر پولی دستم بیاد فورا خرجش کنم! اگر احساس بی پولی دارم سعی میکنم تمایلاتم رو سرکوب کنم و آدمی دست و دل باز و یا آدمی وارسته بنظر میرسم! در حالیکه نه آن افراط و استرس درست است و نه این تفریط و ولخرجی بی حسابی که موجب پس رفتم است!اغلب سعی میکنم رقابت نکنم! چون رقابت دیگران بامن؛ مرا ناراحت میکند؛ احساس میکنم باعث شده ام سایرین نسبت به برخی چیزها که نصیبم شده کمبود حس کنند و با من رقابت کنند لذا به نحوی که نرنجند و موجب ناراحتی شون نشه میدان رو خالی میکنم! سعی میکنم کُنج خلوتِ خودم رو داشته باشم و در آن گوشۀ خلوتِ خودم سلوکِ خودم رو بکنم. نمیدانم منظورم رو رسانده ام یا نه :افراط و تفریط همیشه هست! هرکسی که فکر میکند در یک نقطه ضعفی خوب عمل میکند، احتمالا ممکن است مثل من دچار تفریط باشد!نقطه اعتدالش رو هنوز نفهمیده ام و برام سخته که خودم رو درگیرِ تنشهای جدیدی بکنم. … ولی به هر حال باید همواره با نفس خود در مبارزه باشیم.
سلام
کامنت ۴۰ عزیز،خیلی ممنون که همیشه سوالات خوبی مطرح میکنید.
من فکر میکنم آین قضاوت و تشخیص و تمیز موضوعات تا حد عقل سلیم هر کس تفاوت هست.
مثلا من جای میروم و فضا پر از فتنه و دروغ است.بدون اینکه آن ادامها را قضاوت کنم تشخیص میدهم که الان اینجا چه فضای هست آیا برای روحم مسموم است یا خیر.
ولی اگر در دلم قضاوت کردم که من از این ادامها بالاترم یا وای به حالشان خدا چقدر از اینها بدش میاید و …آنوقت قضاوتی کردم بدون دانستن.
من فکر میکنم ما همه باید قدرت تشخیص و تمیز پیدا کنیم،پرورش فکر هم هر چقدر بالاتر میرود من تشخیصی پیدا میکنم که خیر و سود برای روح،جسم،دنیا و اخرت ،هر ۴ جنبه پیدا کنم.
کامنت ۴۹ عزیز
خیلی ممنون از جواب شما که به یکی از سوالات دادید.
بخش آخر کامت شما مرا به یاد مطلبی انداخت که با اجازه برایتان مینویسم.
و اینکه بهتر است جواب با توضیح نکات مثبت و با تشویق و امید برایش توضیح داده شود.با ترساندن و گفتن نکاتی که بارها و بارها از زبان هزاران نفر گفت شده و چه بسا اثربخشی هم ندارد،میتوان حرفی زد ولی اثر بخشی ندارد.
…اگر در حرفمان نکتهای است ،اگر میتونیم امیدی بدهیم،منطقی داریم رو کنیم یا تجربهای که در ما اثر گذشته، بهتر است.
خیلی ممنونم.
من که فقط مصرف کننده هستم ، آنقدر عیب در خودم بیدا کرده ام که از نکاه کردن بهشون قلبم بر از درد و غم
میشه و با این که مدتهاست با نا امیدى مبارزه کرده ام هنوز هم دامن منو رَها نکرده ، میدانم که انهم از غرور
شدیدم ناشى میشه که بعد از عمرى تازه تازه فهمیدم که انکه فکر میکردم که هستم با ان کسى که واقعا هستم
خیلى فاصله داره . تنها جیزى که قلبم را گرم میکنه و توان مبارزه را هموار میکنه لطف یکتاست .
زندگی روزمره همواره مملو از موقعیتهایی برای عمل به اخلاق است، اما به راحتی از کنار این موقعیتها میگذریم
قلب من با این جمله تلنگر خوبی خورد امیدوارم از موقعیتهای اخلاقی به عنوان فرصتهای طلایی استفاده کنم
حتی از یک مکالمه معمولی مثلا تلفنا شفاها وحتی یک چت خشک وخالی را نباید براحتی گذشت
خدمت دوستان عرض کنم در طی دوران زندگیمون چیزهایی یاد گرفتیم که حتی تکرار گفتارهایش نیز اثر بخش است، و هر کس این تکرار را با روش خودش یادآوری میکند مثلا من دوست دارم یعنی بیشتر رویم اثر میگذارد که طرف مقابلم در حرفهایش برای تجربیاتش گفتارها و آموزه هایش را بکار ببرد
و نیز خودم همیشه همین کار را میکنم و این نشانه این نیست که طرف مقابلم یا من منظورش این باشدکه چیزهایی را که میگوید عمل میکند بلکه ارزش و اثر گفتارها و یادآوری به کسی که دوستش دارد را میکند من خودم عمل نمیکنم و بسیار ضعیف و درمانده هستم اما موقعی که یک دوست سوالی میکند باز به گفتارها اشاره میکنم و این باعث تاثیر در خودم هم میشود آنقدر احساس اثر میکنم که حتی منقلب میشوم مطمئنم هر کس هم به عنوان درمان دنبال جواب سوالش باشد دیگر چیز دیگری به ذهنش نمیاید جز این که جواب سوالش را بگیرد تا دردش درمان شود،ما اینقدری وقت داریم که فقط در خودمان فرو برویم و فقط مطالب و عیبهای خودمان بیادمان بماند ،در یک فرصت کم حواسمان به چیزهایی که یاد گرفته ایم باشید مثلا قضاوت نکنیم
کسی را به مسخره نگیریم و با حب و بغض راجع به کسی نظر ندهیم و نخواهیم کار کسی را پیش دیگران بی ارزش جلوه دهیم،بلکه ببینیم چرا این کار را میکنیم که به جایی میرسد که حاضریم طوری انتقام بگیریم که برایمان بسیار گران تمام شود،در خودمان فرو رویم که منشاش
از کجاست مثلا برای چنین موضوعی من در خودم منشاش را از حسادت که منشا ان هم از غرور و خودخواهی سر چشمه میگرفت تشخیص دادم و فهمیدم از حرص زیاد متوجه
حق الناسهایی که میکنم نیستم و تمام خوبیها و همدلیها و سفارشها و آموزه هایم را فراموش
کرده ام و خدا را به لذت نفس خودم بارها و بارها فروخته ام و غرورو احساسو قلب دیگری را نادیده گرفته ام.شاید دیگران مرا ببخشند حتی خدا ،اما چیزی که در پرونده معنویم ثبت میشود بسیار ،بسیار گران تمام میشود…. تشکر
با سلام و تشکر فراوان از این مقاله پر بار
مرسی از متیس عزیز و دست اندر کاران.
یکی از نقطه ظعف های منهم حسادت است،که صدمه خیلی زیادی در زندگی بمن زده،هم باعث شده دیگران و حقشان را اصلا نبینم تا جایی که هر رفتاری که با کسانی که به آنها حسادت میورزم میکنم باز دلم خنک نمیشود و باز ادامه میدهم،نمیدانم برای چه این موضوها پیش میاید و چه کار باید بکنم.
با سلام
با مطالعه مستمرِ متن مقاله و کامنتهای خوانندگان آن یک موضوع بیش از همه موضوعات دیگر از سوی کامنت گذاران تکرار شده است؛ اینکه:” با خواندن این مقاله « یادمان » آمده است که خیلی نقاط ضعف بیشماری داریم و خیلی مشکل داریم و خیلی کاری نکرده ایم”! ولی ” نباید هم مایوس شویم و باید هم مبارزه کنیم “! اما:(۱) چرا اینها از طرف ما مدام تکرار می شود؟{پاسخهای احتمالی : الف-یااینکه عدم توجه به مبداءدارم یا غفلت میکنم یا توجه دارم اما هنوزوارد عملِ جدی نشده یا نمی شوم ! ب-راه حل:تمرینِ فکروذکر سپس یک نقطه ضعف را انتخاب کنم (۲)تصمیم گیری برای عمل به یک برنامه مدونِ عملی برای مبارزه (۳) عمل و تکرار (۴) ارزیابی و اصلاح شیوه عمل و برنامه به نحوی که درجهت تغییرآن نقطه ضعف یا بهبود آن یا جایگزینی آن با یک نقطه مثبت پیشرفتی حاصل شود (۵) داشتن یک برنامه تقویتی به عنوان تقویت سیستم ایمنی روحی به موازاتِ موارد قبلی ؛ برخی قوانین و اصول مانند توجه به مبداء ؛ توکل ؛ حاظر و ناظر دانستن «او» به ما کمک میکنند تا بهداشت فردی روح خود را از نظرِ تغذیه و درمان و تقویت به موازات هم پیش ببریم و متعادل ترو گزیده تر عمل کنیم!
در ضمن اینکه بهداشت فردی روحمان را درنظر گرفته و عمل میکنیم لازم است به بهداشت عمومی و اجتماعی روح و اکوسیستم روح خود نیز(جسم محیط) نظارت داشته باشیم زیرا هرقدرهم که از نظر فردی بهداشت روحیمان را مراقبت کنیم؛ به محض تماس با آلودگی محیطی بیماریهای مهلک محیطی ممکن است ما را دوباره و مکررا بیمار کند لذا (تشخیص و تمیزِ آنها) بسیار مهم هستند و این امر ممکن نیست مگرازطریق بودن در اجتماع و فعال بودن در اجتماع و دقت در پیامهای اجتماعی که خداوند از طریق کانالهای علّی به ما میدهد! مثلا در یک میهمانی یا جمع ظاهرادوستانه،ازرفتارهای برخلاف شان انسانی یا شوخی های خارج از نزاکت گرفته تا سخنانی که از نظر ما منفی یا اشاره به نکات منفیِ اشخاص یا اقوام و…؛ قضاوتهای ناروا در خصوص اجتماع و امثال آن و…! —» همه این موارد یک ویژگی دارند:« آلودگی محیطیِ اکوسیستمی که درآن قرارداریم!» خواه ناخواه لازم است در اجتماع باشیم و فعال باشیم! لذا همه این علائم از سوی خالق برای ما هشدارهایی روزمره هستند …..
صدف عزیز از کامنتتان خیلی متشکرم. برایم خیلی اثرگذار بود.
اینکه منشا خیلی از حالات و اعمال ما حسادت و غرور است کاملا درست است و من هم در خودم این را میبینم. مثلا دوستی کتابی تالیف یا ترجمه کرده..وقتی بقیه از آن کتاب تعریف میکنند فکر میکنم عجب!این شخص هم کتاب نوشته است!! حتما خودش تنها ننوشته و دیگران به او کمک کرده اند!! در واقع حسادت و غرورم باعث میشود نخواهم کار تحسین برانگیز او را قبول کنم. یا مثلا متاسفانه در همین متیس کامنت برخی دوستان را به حساب اینکه این کاربر مطلب جالبی نمیگوید نمیخوانم!! در حالیکه ممکن است یک جمله در کامنت او درمان درد من باشد و خدا از طریق او بخواهد به من منتقل کند.
ضمن اینکه بهتر است گاهی به عمق فاجعه آگاه شویم مثل بیماری که سرطان در او پیشرفت کرده و بهتر است سریعتر کاری به حال خودش کند. در اینطور موارد امید بیهوده دادن که مثلا چیزی نیست و مهم نیست و اینکه فکر کنم بیماری ساده تری دارم کمکی به حالم نمیکند. بهتر است سریعتر جراحی شوم و عضو بیمار خارج شود تا کل سیستم نجات یابد.
بهتر است به خودمان یادآوری کنیم در زمستان معنوی سختی زندگی میکنیم و ظلمت بسار فعال است. مواظب باشیم گیرنده نیروی منفی نباشیم.
ممنون
با سلام
متاسفانه مدتیست امکان اینکه هر روز متیس را مطالعه کنم ندارم. این مقاله را یکی دو بار خوانده بودم. خیلی سریع و سرسری. پیش خودم باور اینکه من به این خوبی ای که خودم را میبینم نیستم برایم راحت نبود و نیست.
کامنت های دوستان خیلی مرا به فکر فرو برد.
در راه کمال در قسمت پی آمد اعمال در مورد اثر وضعی صحبت شده است.
“اثر وضعی اثری است که به علت تکرار اعمال(مثبت یا منفی)، در مایه روحی-روانی شخص پدید می آید. تکرار اعمال منفی سرانجام منجر به مسمویت مایه روحی-روانی میشود، اما تکرار اعمال مثبت، به رشد معنوی کمک می کند و تمایل به انجام کارهای مثبت دیگر را در انسان تقویت می کند.”
به ارتباط خودبرتربینی معنوی – وقتی فقط اصول در حافظه انباشته شده اند و به جامه عمل در نیامده اند – و اثر وضعی ای که برایم رقم می خورد فکر کردم.
به اینکه این اعمال منفی که تکرارش باعث مسمویت مایه روحی-روانی میشود چیست فکر کردم.
مثالها ناآشنا نیست. بدخواهی های کوچک کوچک… ناراحت شدن از خوشی دیگران، شادی یا موفقیت کسی را بی اهمیت جلوه دادن، تکه انداختن و خرد کردن همکاری که با من چنین کرده ، انجام دادن کارهای به ظاهرا خیر و خداپسندانه ولی نیت کسب اعتبار و احترام از آنها داشتن، استفاده مادی کردن از معنویت و..
“در معنویت چیزی که انسان باید در پی آن باشد نور است نه قدرت. نور الهی روح ملکوتی را تغذیه می کند و باعث رشد و قرب او به مبدا میشود. حال آنکه در پی قدرت معنوی بودن، روح بشری را تغذیه می کند و مانع رشد روح ملکوتی میشود و شخص را از مبدا دور می کند.انسان با اولی(نور)، متواضع و رقیق القلب میشود، و با دومی(قدرت خواهی)،خودپسند و خودبزرگ بین.” (ص ۲۲۸ راه کمال)
سنگ محک ها را دارم. اینکه چقدر متواضع تر شده ام… چقدر رقت قلبم بیشتر شده است. چقدر خیرخواهی ام افزایش یا فته است و…
فکر میکنم در این زمانه و دوران استثنائی معنویت چیزی که از اهل نور بودن مهم تر است اهل نور”ماندن” است. امیدوارم به توفیق «او» بتوانیم خرد خرد و کم کم هم که شده به درسها عمل کنیم تا در نور بمانیم و اثر وضعی ای که برای خود رقم می زنیم ما را به سمت منفی و اهل ظلمت شدن سوق ندهد که به نظر میرسد خیلی مساله بعید و غریبی نیست…
متشکرم
با سلام و تشکر از همه دوستان مدتی هست که سعی میکنم روی صفت قضاوت نکردن کار میکنم و فایده ای که کمابیش داشته اینکه ذهنم ارومتر شده و اینکه صفتهای دیگه ای مثل خودخواهی ، خودبرتربینی ، حسادت رو در خودم دیدم ، و به این نکته رسیدم اگه میخواهیم نسبت به دیگران کمتر حسادت یا قضاوت کنیم یا کمتر از کارهای اشتباهشون ناراحت بشیم میتونیم به این فکر کنیم که این فرد گذشته یا آینده ی من هست و ما همه با هم برابریم .
در جواب کامنت شماره ۱۹۰
با سلام. دوست عزیزی از حسادت خود ناراحت هستید ، به نظر من شما از درک معنوی بسیار خوبی برخوردار هستید که پذیرفته اید چنین مشگلی را دارید،چون همه ما در وجودمان حسادت هست(البته در بعضی ها بیشتر) ولی اکثراً از وجود آن بی خبریم و هر وقت دچار حسادت می شویم دنبال بهانه ایی هستیم که طرف مورد حسادت را با گله مندی و زدن برچسب ها ی بیهوده مورد مواخذه قرار دهیم.
ولی در موردراهکار چیزی که به من همیشه کمک می کند مطالبی است که از کتابها استادالهی آموخته ام:
اول اینکه بدون استحقاق به کسی چیزی داده نمی شود واگرکسی امتیازاتی برتر از من دارد برای آن زحمت کشیده است. ثانیاًچه بسیار امتیازات ظاهری که به افراد داده شده وبعداً همان ها موجب شر در زندگیشان شده، پس بعد ظاهری زندگی افراد ملاک برتری آنها نیست، اگر به اطراف خود نگاه کنیم شواهدی از این نوع بسیار می بینیم ، ثالثاممکن است خداوند امتیازاتی خیلی برتر از آنچه که دیگران دارند برای من در نظر گرفته باشد و در موقعی که خود صلاح میداند سر راهم بگذارد. با تلقین می توانیم به خود کمک کنیم.
با سلام خدمت شماعزیزان . بسیار مقاله زیبا و تکان دهنده ای بود . واقعیت درون را بیان میکند .بسیار زیبا بود. از شما سپاسگزارم متیس عزیز .
با سپاس فراوان از متیس عزیز و همه افرادی که به نحوی در سایت متیس فعالیت دارند
هر صبح به یاد «او» بیدار میشوم ؛ هر شبانگاه با خستگی از مشغله روزانه در واپسین لحظات بیداریم سعی ام اینست به «او» بیاندیشم؛ رازونیاز کنم و مرور اعمال روزانه مرا بیشتر از هر زمانی به یاد«او» میاندازد؛ اینکه بدون حضورش و نظارت دقیقش لحظات عمرم را در انواع خطرات معنوی و دنیوی بسر برده ام و در لحظات غفلتم چه مراقبتها و دلسوزیهای مهربانانه ای که از سویش برای هر یک از ما نرسیده است! براستی همه لحظات زندگیمان را در کنار و همراه و همگام مان است و پیوسته بی دریغ ، نورهدایتش فراراه زندگی مان است! اما سرخوردگی های حاصل از خود پسندیم ؛ اینکه خودرابرتر از هرکسی میدانم مواقعی بروز میکند که خویشتن خودرا با آنچه از ظاهر اطرافیان میبینم مقایسه سطحی میکنم ؛ آنگاه در میانۀ آن نور هدایتگر زندگانی دیواری از خودبرتر بینی ام ، سایه ای تاریک از افکارِ خام و توهماتِ منفی بوجود میآورد و اینگونه خود را با همه حضورش به تاریکی می غلطانم!! (۱) اول از همه خود را پسندیدن و همه چیز را برای خود پسندیدن و «استحقاق» برای خود قائل شدنم موجب میشود که :(۲) از یادش «غافل شوم» حجابی از توهماتِ تاریک و دودزا در اطرافم تولیدشود و از حالتی خود آگاهانه، به ناآگاهی لغزیدن برایم بوجود بیاید! (۳) مقایسۀ خود با ظاهرِ دیگران و درنتیجه : (۴) حرص،حسد،آز،و درصورتیکه در این رقابتِ مادّی خودرا مغبون یا ناکامتر از سایرین بیابم آنگاه :حسرت ،بخل،نفرت و رنجِ روانی ناکامی و… موجب میشود تا نفس کارگر در اثر بروز یک «ضعفِ کارکردی» دچار یک عدم تعادل روانی و سپس دچار«افراط ویا تفریط » در یک سری ازتمایلات نفسانی شود. (۵) حاصل این سیکل معیوب غفلت بیشتر، ضعف بیشتر؛ تاریکی بیشتر است و عجیب اینکه همه این مراحل بصورت ناخودآگاهانه و غفلت آمیز , البته مغرورانه است وبا توجه به همه این مضرّات نهایتا تراکم ضعف و ایجاد یک بیماری را در روان ما باعث میشود. در پایین ترین سطح این میتواند به بروز یک رفتارِ یا عادتِ زشت اجتماعی بیانجامد”مثلا یک تکّه کلامِ آزار دهنده” یا ” تمایل به نوعی عادت در سخن گفتن یا حرکات!”ویا ” ازکوره در رفتن ؛ عصبانیت ؛ زود رنجی و…” ویا “تمایل به پُرخوری، حرکت شدید دست یا پاو…”!!! فرآیند معکوس این روند نیز بنظرم گاهی مفید بوده مثلا : در مرحلۀ (۳) به محضِ احساس اینکه دارم خودم را با دیگری مقایسه میکنم(از لحاظ ظاهری یا مادی) و با کنترل عواطف و احساساتم فورا متوجه شده ام و سعی کرده ام “غفلت از مبداء” را به “توجه به مبداء” تبدیل کنم!! و به موازاتش لازم است بیشتر فکر کنم و درخودم جستجوکنم ببینم چرا خودم را از نظر ظاهری و مادی با دیگران مقایسه میکنم!!!؟ و به جای آن این نکته کلیدی را در ذهنم تحلیل ببرم و وارد جریان فکرم کنم که « این زندگانی موقت است و درست آنست که معنویات را پایه کار بدانم و به عمل به معنویات اولویت بدهم »! لذا هرگاه دوباره آن حس بازگشت فکر صحیح را در ذهنم وارد کنم و بر اساس آن عمل کنم!
****
اما همیشه کار به این منوال پیش نمی رود!!! و ما در یک اکوسیستم معنوی قرارمیگیریم که ممکن است آلودگیهایی بصورت اپیدمی نیز درآن وجود داشته باشد و بطور مثال “بطور مداوم اشخاص را با ما از نظر ظاهر و مادی ، مقایسه کنند!!!” لذا در این مواقع معمولا به شخصه وقتی متوجه موضوع میشوم که نوعی حسّ تنفر از مقایسه بادیگران درمن بروز میکند! اما معمولا هم توجه به مبداء کار را درست نمیکند! زیرا محیط هنوز همان کاررا ادامه میدهد و با “توجه به مبداء” من؛ رفتار محیط اطرافم تغییر نمیکند بلکه رفتار محیط و فشار روانی آن بطور مداوم ادامه می یابد مگر اینکه (۱) عکس العمل مناسبی بتوانم نشان دهم و یعنی بتوانم یا قدرت اعمالِ نظر خودرا در تصمیمگیری آن جمع یا محیط داشته باشم (۲) بتوانم آن محیط را ترک کنم؛ وترک این محیط بر زندگی اشخاصی که به نحوی مسئولیتشان بر عهده ام باشد، بر دیگران تاثیر منفی ای نگذارد!!! (۳)مواقعی هست که به عنوان کارمند یا شخصی از یک اجتماع ناچار به تحمل چنین معیارهایی میشویم و این منجر به بروز عوارضی منفی میشود! در این موارد عوارض مذکور منجر به رفتارهای ناهنجاری دردرونم شده است! مثلا در هنگام رانندگی عصبانی شده ام! یا تحمل وضع رانندگی نامناسب منجر به خستگی و بدخلقی روزمره در من شده است! گاهی اوقات به سادگی از کوره در رفته ام و یا برای تحمل آن سعی کرده ام خودم را با یک موسیقی مشغول کنم و این در رفتارم عوارضی را بوجود آورده است.
****
.
مواردی که از محیط به ما منتقل میشوند و کنترل آن نمیتواند برای بلند مدت در اختیارمان باشد منجر به بروز ناهنجاریهایی میشوند که لازم است بیشتر به آنها توجه کنیم! غفلت از عوارض آلودگیهای احتمالی محیط زیست معنویمان و قرارداشتن در معرض آن آلودگیها و بی توجهی ،به تدریج ممکن است موجب ابتلایِ نوعی عادت یا مسمومیّت روانی و ذهنی در ماشود! که به تجربه دریافته ام بی تفاوتی نسبت به چنین وضعی خطرات مهلکی در شخص و اطرافیانش ممکن است بوجود بیاورد!!! لذا نه تنها مبارزه با نفس به تنهایی کاری از پیش نمیبرد( به دلیل غفلت و تاثیر جمع بر فرد)! بلکه انفعال و بی تفاوتی به جای همدلی ! و حتی اتخاذ روشی نامناسب بجای فراگیریِ درسِ همدلی و اتحاد؛ و اشتباهاتی نظیر مبارزه با نفس دیگران هم که به تجربه دریافته ام خود انواعی از عوارض منفی (مثلِ بروز “احساسات منفی نسبت به محیط”؛” کاهش تدریجیِ نیک بینی”وسپس” بوجود آمدنِ حسِ بدبینی و سپس بدبینی عمومی که منجر به بدبینی اساسی میشود”،”احساس کینه درونی نسبت به جامعه” و”از دست رفتنِ توجه؛ حاظروناظر دانستن «او» ، “سردی معنوی و سپس یخزدگی و انجمادِ روانی”و… میتواند برای مان باشد لذا بهتر است سعی کنیم به نحوی موثر در اجتماع خود حاضر باشیم و بجای بی تفاوتی و برخوردمنفعلانه!سعی در تعاملِ سازنده و تشکیل و تقویت اتحاد خانوادگی و سپس اجتماعات میکرو میلیوی همدل نماییم و همانطور که یک غفلت در مراحل ابتدایی قابل اصلاح است ؛ یک مشکل محیط زیستی نیز در بدو امر قابل حل است! اما بی تفاوتی به آن با شعارهایی از قبیلِ ” نیک بینی ” در موارد مشاهدۀ یک عامل بیماری زای معنوی در خود یا دوستانمان،ابتدا سعی دررفع آن در روان خود کنیم و سپس از طریقِ همدلی وهمدردیِ مشفقانه «ونه تجویزهایِ دانشمندانه!و حق به جانب گونه» سعی در خدمت به خلق بی ریا داشته باشیم!وتجربه های تلخم نشان داد،باشعارهای فرافکنانه ای مانندِ ” به من چه!؟”یا… این عوارض و آلودگیهای زیست محیطی معنوی قطعا روزی که دیگر قابل درمان نیست گریبانگیرمان خواهدشد!!! از همین روست که استاد الهی در آثارالحق فرموده اند : ” در قاموس ما کلمه به من چه وجود ندارد” پس از خود شروع کنیم و ” احساسِ خدمت به خلق و همدلی” را در خود جوانه بزنیم.
مرسی از دوستان و متیس عزیز.
مرسی از کامنت ۵۷ من همیشه از اینطور کامنتها نیرو میگیرم بسیار سپاسگزارم.
به نام خدا.
با تشکر فراوان از متیس عزیز و زحماتشان.
بنام یکتا.با سلام خدمت تمام عزیزان.
در مورد کامنت ۶۷٫
خواستم دیگر کامنتی نگذارم اما وظیفه خود دانستم که برای رفع این سو تفاهم خدمت شما عرض کنم که موقعی که کامنت قبلی ام را مینوشتم حتی لحظه ای هم شما از ذهنم عبور نکردید والابه وجه مطلبم را نمینوشتم، تجربه ای که سالها پیش آنهم بیرون از متیس کرده بودم بنظر خودم جالب بود دوست داشتم عنوان کنم .من همیشه از کامنتهای آموزنده شما و دوستان استفاده کردم حالاامیدوارم همینطور که من از صمیم قلبم این کامنتو نوشتم شما هم با دل قبول کنید.
ممنون
در خصوص کامنتهایی که مینویسم؛ خودرا هرگز قابلِ چیزی ندانسته ام و سعی ام همواره بر این است که با مطالعه مطالبِ و درسهایی که در سایت می آید ؛ خودرا به تفکر و پرورش فکر و تحلیل اصولی که در آنها آمده است متوجه سازم؛ از راهنمایی همه عزیزان بسیار سپاسگزارم و بخصوص از کامنت شماره ۷۰ و برداشتی غیر از آنچه ایشان عنوان نمودند نداشتم! اصولی که در این مقالات ارائه شده اند آنقدر عمیق و گرانبهاست بخصوص آنچه در کلام و گفتارهای مورد نظر دوستان مورد یادآوری قرار میگیرند؛ همواره مرا به همین برداشت هدایت نموده است که : « اولا در مورد هر فکر یا برداشت یا تجربه ای به ماخذ یا مرجع یا اصلی قابل استناد مراجعه کنم؛ منشاء مشکلاتم را پیداکنم و با ریشه یابی علتها؛ سعی در رفع اساسی یا مبارزه اصولی با آنها داشته باشم! آنقدر تاثیر مطالب و راهنمایی های دوستان و مقالات متیس و گفتارها عمیق است که هرگز به خودم اجازه هم نمیدهم که فکر دیگری کنم و امیدوارم روزی فرارسد که « همچون قطره ای در مقابل درخشش نور هدایتش “محو” و ” ناپیدا ” شوم!» زیرا همواره در لحظاتی که متوجه «او» بوده ام ؛ به لطفش؛ همه چیز «حلّ» و درخشان است. از همین رو فکر میکنم که مضمونِ گفتارِ « در خود فرو رو تا خدایابی…» نیز به نحوی در عمل همین خواهد بود. در خصوص کامنتهای ۶۶ و ۶۷ نیزکه در حقیقت در ادامه یکدیگر هستند در واقع “برداشت و حاصل تجربه ای است که در اثرِ تلاشهایم هرچند ناموفق در مبارزه با نفس خود؛ و کوشش در تجزیه و تحلیل علل و عوامل موثر و ناظربر «ارگانیسم روحی -روانیم»، بنظر رسید و امیدوار بودم بتوانم با به اشتراک گذاشتن آن توجه سایرین را به اهمیتِ محیط و روشهای ممکن در مواجه با آن و حفظ «توجه به مبداء» جلب کنم و نیز تجربه ای عملی و ملموس ارائه شود؛ تا از راهنمایی دوستان و نظراتشان در این خصوص بهرمند شوم. لازم به ذکر است که آنچه از مرورِ چندبارۀ عنوان مقاله یعنی « جزئیاتی که همه چیز را دگرگون می کنند» به ذهنم متبادر شده است و در یکی از پیامهایم در همین مقاله بعرض دوستان رسید همین است که ” کارهایی که بصورت فردی یا گروهی ؛ به عنوان کارعملی ِ مبارزه با نفس و… انجام میدهیم!!! درحقیقت ایجادِ یک جریانِ عظیم از نور و هدایت الهی میتواند ایجاد کند؛ تاثیری مثبت و موثر از مجموعه ای از همین جزئیات میتواند ایجاد شود که در درجۀ اول همچون آنتی بادی در درون ارگانیسم روحی-روانی شخص و سپس در اکوسیستم معنوی منجر به ایجاد دگرگونی های عظیمی خواهد شد و آنگاه در قیاس مانند اینست که اکسیژن معنوی در آن محیط تولید میشود و به نتایج مثبت عظیم و ژرف و شگرفی می انجامد” در حالیکه بی تفاوتی و منفعل بودن نتایجی کاملا عکس خواهد داشت.
با تشکر از متیس گرانمایه
اشکال کلیدی من در طی روز ” غفلت ” من است ، یعنی خیلی کم مبدا را در کنار خودم وکارهایم حاضر وناظر می بینم، به عبارتی توجه به مبدا در من بسیار کم است و به همین دلیل اصلا متوجه تمایلات غیر اخلاقی بسیاری که در روز از روانم می گذرد نیستم. همیشه دنبال راه حلی بوده ام که میزان غفلت را در خودم کم کنم تا به این ترتیب بتوانم مقداری بر کنشهای خودم اگاه شوم وبلکه بتوانم با کنشهای خلاف رضایت او مبارزه کنم . اخیرا با تمرین فکر وذکر به طور روزانه میزان توجه ام در طی روز تا حدودی بیشتر شده و در نتیجه می توانم در طی روز دوسه کار کوچک در جهت رضایت او انجام دهم اما خودم می دانم که تعداد کارهای مثبتی که می کنم در مقابل تمایلات غیر اخلاقی که به عمل می گذارم بسیار اندک است .
بنام یکتای بی همتا
با سلام و خسته نباشید به متیس عزیز وهمه کسانی که به نوعی کامنتهائی ارائه داده اند.
مقاله زیبائی که مملو از درس ونکته عملی است، وقتی اندیشمندان بزرگی چون استاد الهی و پروفسور الهی با چنین درسهائی نجاتبخش که از طریق کتابهایشان وآثارشان به بشریت داده اند و حتی ذره ای ادعای بزرگ بودن وبالاتر بودن از دیگران در آثارشان مشاهده نمی شود ، پس ما حتی جرات فکر کردن را هم نباید به خودمان بدهیم که از چه کسانی بالاتر هستیم یا چه خصوصیات بهتری از دیگران داریم . ما باید از خداوند عاجزانه طلب کنیم که نکات منفی ما را به ما گوشزذ نمایند تا با کمک درسها این صفات منفی را تبدیل به صفات الهی بنمائیم. به رفتار روزانه مان خیلی دقت کنیم در برخورد با خانواده ، دوستان ، اجتماع ،وحتی غریبه ها …سعی کنیم غرور را کنار بگذاریم و همه را همانطور که خودمان را دوست داریم دوست داشته باشیم .
سلام
وقتی عیبهای نوشته شده در متن را مرور میکردم.
با خودم میگفتم.چقدر مشکلِ پذیرفتن اینهمه بدی ها.تازه کمی بهتر شده ام .اما وقتی در مورد دیگران مرور میکنم.با خودم میگویم.تو همۀ این عیبها را داشتی وبازهم نتوانستی خوب و خالص شوی وباز با خودم میگویم.چقدر بیزار میگردم از خودم که این عیبها را نمیدیدم ودر مورد دیگران قضاوت میکردم.راستی این لکه های تاریک باید با خودسازی وباز نگری در خودشناسی برطرف گردد.وبابکار بستن تعلیمات استاد و بدست آوردن تجربۀ عملی.
باتشکر از همه ی دوستان این مطالب خیلی کمک می کند
مهناز
با سلام وسپاس فراوان از استاد گرامی واقای دکتر الهی ،و متیس بلاگ .
من واقعا نمیدانم که اگر توفیق اشنایی بادروس ارزشمند استادالهی را نداشتم، خدا میداند که چه سرنوشتی در انتظارم بود. چون خودم را که با سالها پیش مقایسه میکنم ….میبینم خیلی عوض شده ام و الوییت ها در زندگی ام کاملا عوض شده اند و دیدم به زندگی کاملا عوض شده و از ان سردرگمی که داشتم تا حدودی نجات پیدا کردم ویک امید، یک گرمی خاصی در قلبم هست که مرا با عشق بسوی معنویت صحیح ،و زنده میکشاند. و من همه اینها را مدیون تعلیمات استاد الهی میدانم ….. بینهایت از زحماتتان ممنونم.
با سلام و سپاس
دو موردی که در مورد من باعث میشود نتوانم ضعفهای خود را خوب شناسایی کنم : ۱ -تعریفهایی است که دیگران از من میکنند. فوری این گفتار استاد جلوی چشمم می اید که فرموده اند : احمق کسی است که وقتی از اوتعریف می کنند باور کند. ۲- هنگامی است که به مالکیتهای اعتباری ام بیش از مالکیتهای حقیقی اهمیت می دهم.چیزهایی که با من نمی مانند. از خدا میخواهم همیشه چشمم را به عیوبم باز نگه دارد.
با تشکر
باسلام وعرض ادب خدمت متیس ودوستان حقیقتش هرموقع سعی کردم نقطه ضعفم را شناسایی کنم نفس قویترازپیش وارد عمل میشود وتنبلی تمام وجودم رافرامیگیرد ونمیگذارد حرکت کنم حال که تصمیم گرفته ام سرم تولاک خودم باشه وکاری به کسی نداشته باشم تنبلی دست ازسرم برنمیدارد میدانم فرصتی ندارم ولی به بهانه های مختلف وارد عمل میشود لطفا اگرتجربه ای دراین رابطه دارید راهنمایی بفرمایید .سپاسگزارم