مردم را دوست داشته باش، نه لذت را
نویسنده: آرتور.سی. بروکز
« من بیش از ۵۰ سال است که در پیروزی یا صلح سلطنت میکنم؛ علاقۀ مردمم، وحشت دشمنانم و احترام هم پیمانانم را جلب کردهام. همواره از ثروت و افتخار، قدرت و لذت برخوردار بودهام و هیچ خوشی زمینی را برای داشتن سعادت کم نداشتهام.»
شهرت، ثروت و خوشی ورای تصور… همۀ اینها به نظر فوقالعاده میآید. اما او در ادامه میگوید:
«من با دقت روزهایی که خوشی واقعی را احساس کردهام، شمردم و تعدادشان به ۱۴ روز رسید.»
در واقع، مشکل عبدالرحمان سوم در ارتباط با خوشی نبود، بلکه در ارتباط با غم و اندوه بود. چه بسا شما هم به همان مشکل امیر بزرگ دچار شدهاید. ولی میتوانید با اندکی دانش خود را از چنگ رنج و درماندگیای که او دچارش شد نجات دهید.
اندوه به چه معنایی است؟ ممکن است فکر کنید که اندوه نقطۀ متضاد خوشی است، همانطور که تاریکی متضاد نور است. ولی چنین تعبیری درست نیست. خوشی و اندوه بدون تردید با هم مرتبطاند ولی اصلا متضاد یکدیگر نیستند. تصاویری از مغز نشان میدهد که هنگام خوشحالی قسمت چپ قشر مغز فعالتر از قسمت راست و هنگام غم و اندوه قسمت راست فعالتر است. هر چند تعجبآور به نظر میرسد، اما کسی که شادتر از حد متوسط است به این معنی نیست که نمیتواند غمگینتر از حد متوسط باشد. یک آزمایش برای تشخیص حالت خوشی و اندوه، آزمایش عاطفۀ مثبت و منفی است. خود من این آزمایش را انجام دادهام و متوجه شدم که نسبت به کسانی که از نظر سن، جنسیت، حرفه و تحصیلات در یک رده قرار دارم، چه از جنبۀ خوشی چه از جنبۀ اندوه، در رتبۀ بالایی قرار گرفتهام. در واقع، من یک فرد افسردۀ خوشحال هستم!
بنابراین وقتی مردم میگویند، « من آدم اندوهگینی هستم» در واقع ناآگاهانه محاسبهای انجام میدهند؛ آنها میگویند، « بدبختیام متغیر ایکس و خوشبختیام متغیر ایگرگ است. و میزان ایکس بزرگتر از ایگرگ است. » سوال اصلی این است که چرا ایکس بزرگتر از ایگرگ است و چگونه میتوانیم به جایی برسیم که ایگرگ بزرگتر از ایکس بشود.
اگر از یک فرد اندوهگین بپرسید چرا احساس اندوه میکند. او تقریبا همیشه شرایط محیط را مقصر میداند. البته در بیشتر موارد، این طرز فکر موجه است. ظلم، فقر یا بیماریهای جسمانی، زندگی را برای بعضی از افراد دشوار کرده است. تحقیقات نشان میدهد که تبعیض نژادی عامل غم و اندوه درکودکان است و بسیاری از مطالعات آکادمیک هم پیوند واضحی بین اندوه و فقر یافتهاند. تنهایی؛ منشأ مشترک دیگری است که منجر به غم و اندوه میشود، زیرا تقریبا بیست درصد از مردم امریکا آنقدر از تنهایی رنج میبرند که آن را عامل بزرگ غم و اندوه محسوب میکنند.
همچنین عوامل ضمنی کوچکتری هم وجود دارند که منجر به غم و اندوه میشوند. دانیل کانمن روانشناس دانشگاه پرینستن و همکارانش میزان « عاطفۀ منفی » ( خُلق بد) را که در اثر فعالیتهای عادی روزمره و تعاملها ایجاد میشود اندازهگیری کردهاند. آنها متوجه شدهاند که اولین رویدادی که در یک روز عادی باعث اندوه میشود، گذراندن اوقاتی از روز با رئیس خود میباشد ( من به عنوان یک رئیس از شنیدن این موضوع غمگین شدم.)
شرایط محیط قطعا بسیار مهماند. تردیدی نیست که عبدالرحمان میتوانست به تعدادی از آنها در زندگیاش اشاره کند. اما توضیح بهتر برای علت اندوهش جستجوی خوشی بود و این موضوع شاید در مورد شما هم صدق میکند.
آیا هرگز با یک فرد مشروبخوار برخورد کردهاید؟ این افراد معمولا برای تسلی دادن امیال شدید یا اضطرابشان الکل مینوشند. به بیان دیگر، میخواهند سرچشمۀ غم و اندوهشان را تضعیف کنند. با این حال، در نهایت همین مشروب است که رنجشان را طولانیتر میکند. عبدالرحمان هم در طلب شهرت، ثروت و شادی مشمول همین اصل شده است.
شهرت را در نظر بگیریم. در سال ۲۰۰۹، محققین دانشگاه روچستر تحقیقاتی انجام دادند و در آن ۱۴۷ نفر فارغالتحصیل جدید را دنبال کردند، که هر یک از آنها هدفهایی را برای خودشان تعیین کرده بودند. بعضی از آنها هدفهای«درونی» مانند روابط عمیق و پایدار را در نظر گرفته بودند برخی دیگر هدفهای « بیرونی» مانند رسیدن به مقام یا شهرت. محققین دریافتند که اهداف درونی با زندگی شادتری در ارتباط بود. اما مردمی که به دنبال هدفهای بیرونی بودند، عواطف منفی بیشتری از جمله شرم و ترس را تجربه کردند. حتی بیماریهای جسمانی بیشتری را نیز متحمل شدند.
این یکی از بیرحمانهترین طنزهای زندگی است. من در واشنگتن و درست در مرکز شدیدترین جنگهای سیاسی عمومی زندگی میکنم. غمگینترین افرادی که تا به حال ملاقات کردهام بلا استثنا کسانی هستند که میخواهند خودشان را بزرگ نشان دهند، مثل کارشناسان، سخنگویان پر سرو صدای تلویزیون و رسانههای معروف. آنها خودشان را بزرگ میکنند و روی وجهۀ اجتماعیشان خیلی کار میکنند، اما بیشتر اوقات احساس ناخوشایندی دارند. و این تناقضی است که در شهرت وجود دارد. این حالت مشابه وضعیت کسانی است که الکل و مواد مخدر مصرف میکنند. آنها وقتی معتاد میشوند، دیگر نه میتوانند دست از اعتیاد بکشند و نه میتوانند با آن زندگی کنند.
دونا راکول (روانشناس)در تحقیقاتش میگوید افراد معروف، شهرت را به « حیوانی در قفس، اسباببازیای در پشت ویترین مغازه، عروسک باربی، نمای عمومی یک ساختمان، مجسمهای سفالی یا فلان شخص در تلویزیون »توصیف کردهاند. با این حال نمیتوانند دست از آن بکشند.
انگیزش شهرتطلبی در بین مردم عادی، منجر به بعضی نوآوریهای عجیب شده است. یکی از آنها ساختن برنامههای تلویزیون واقعنما است که در آن افراد عادی در قالب هنرپیشه، زندگی روزمرهشان را برای سرگرمی عموم به نمایش میگذراند. یک جوان ۲۶ ساله که در یکی از این برنامهها شرکت کرده بود در پاسخ به این سوال که چرا چنین کاری میکنند، گفت: « برای اینکه شناخته شوم، خواهان داشته باشم، محبوب باشم، وارد جایی شوم که مردم به کارهایم اهمیت بدهند، حتی مشتاق باشند که بدانند آن روز برای ناهار چه غذایی خوردهام.»
از طرف دیگر شبکههای اجتماعی را در نظر بگیریم. در حال حاضر هر یک از ما میتوانیم به لطف فیسبوک، یوتوب، توییتر و غیره تعدادی هواخواه شخصی داشته باشیم و جزییات زندگیمان را به طرز موثر و حیرت انگیزی به دوستان و حتی افراد ناشناس نشان دهیم. این کار روش خوبی است برای اینکه با دوستانمان در تماس باشیم، ولی برای شهرتطلبان، کمی معروفیت را نیز به ارمغان میآورد.
چندین بررسی نشان داده که این کار میتواند باعث ناراحتیمان نیز بشود. علتش مشخص است. ما چه چیزهایی را در صفحۀ فیس بوکمان میگذاریم؟ آیا عکسی که نشان میدهد سر بچههایمان داد میزنیم، یا سر کار با مشکل مواجهیم؟ نه، به هیچ وجه. ما معمولا عکسی را میگذاریم که نشان میدهد با دوستانمان به کوهنوردی رفتهایم و خوشحالیم. ما برای خودمان یک زندگی ساختگی یا حداقل یک زندگی ناکامل میسازیم و تصاویری از آن را به دیگران نشان میدهیم. ضمن اینکه، زندگی ساختگی «دوستان» شبکۀ اجتماعیمان را کاملا جذب میکنیم. ما مقداری از وقتمان را به وانمود کردن اینکه بسیار خوشحال هستیم و مقداری از آن را به نظاره کردن اینکه دیگران خوشحالتر از ما هستند، میگذرانیم. چنین کاری غیرممکن است اندوهگینمان نکند، مگر اینکه کاملا از آنچه میکنیم آگاه باشیم.
بعضیها فکر میکنند که با پول و مادیات میتوانند غم و اندوهشان را تسکین دهند. این وضعیت کمی پیچیدهتر از وضعیت کسی است که در پی شهرت است. شواهد نشان میدهند که در شرایطی که واقعا احتیاج مادی داریم، پول میتواند درد و رنجمان را تسلی دهد. ( از نظر من این یک استدلال قوی است، زیرا شواهد آن برنامه های امداد اجتماعی برای مستمندان میباشد) ولی وقتی پول به تنهایی هدف باشد، بدبختی را نیز به همراه خود میآورد.
چندین دهه است که روانشناسان متون زیادی در مورد ارتباط بین آرزو و سعادت نوشتهاند. کلا این بررسیها، چه بر روی افراد جوان، چه روی افراد سنین مختلف، یک نتیجۀ مهم را نشان دادهاند: کسانی که هدفهای مادی مانند ثروت را رأس الویتهایشان قرار دادهاند، بیشتر با اضطراب، افسردگی، مصرف مواد مخدر و حتی بیماریهای جسمانی دست به گریبانند تا کسانی که به دنبال ارزشهای درونی هستند.
سنت پل دراولین نامهاش به تیموتی دامهای اخلاقی مادهگرایی را با این جملۀ مشهورش جمعبندی کرده است: « …زیرا عشق به پول ریشۀ تمام بدیهاست: کسانی که طمع آن را داشتهاند از ایمانشان منحرف شدند و با افسوس زندگی سختی را ادامه دادند.» یا همانطور که دالایا لاما میگوید بهتر است آنچه را که دارید بخواهید تا آنچه را که میخواهید داشته باشید.
بنابراین شهرت و پول را حذف میکنیم. لذتهای جسمانی چی؟ خیلیها از هالیوود گرفته تا محوطۀ دانشگاه، فکر میکنند که داشتن رابطۀ جنسی همیشه عالی است، به خصوص اگر توام با تنوع باشد …
در سال ۲۰۰۴، دو اقتصاد دان به این موضوع پرداختند که آیا تنوع رابطه جنسی باعث خوشی بیشتری میشود؟ برای بررسی این نظریه به طور خصوصی از شانزده هزار امریکایی در بارۀ تعداد افرادی که در یکسال گذشته با آنها رابطۀ جنسی داشتهاند و میزان خوشیشان سوال کردند. آمار به دست آمده نشان داد که مطلوبترین موقعیتها مربوط به مردها و زنهایی است که فقط با یک نفر بودهاند.
این شاید کاملا غیر منطقی به نظر برسد. چون همۀ ما بیشک برای کسب مادیات بیشتر، شهرت و لذت جویی انگیزش داریم. پس چطور ممکن است که همین چیزها به جای اینکه باعث خوشیمان شوند ما را اندوهگین میکنند. این موضوع را از دو جنبه میتوان در نظر گرفت: یکی بیولوژیکی و دیگری فلسفی.
از دیدگاه تکاملی، منطقی است که ما برای جستجوی شهرت، ثروت و تنوع در روابط جنسی سیم کشی (برنامهریزی) شدهایم. این چیزها در دی اِن ای ما جای گرفتهاند. اگر اجداد غار نشین بعضی از این چیزها را به دست نیاورده بودند( معروفیت در تیز کردن سنگها ، داشتن پوست حیوانات گوناگون) شاید پیدا کردن تعداد کافی زن برای ایجاد نسل برایشان میسر نمیشد.
اینجاست که کابلهای تکاملی یک دیگر را قطع میکنند: ما فرض میکنیم چیزهایی که به آنها کشش داریم رنجمان را تسکین و خوشیمان را فراهم خواهد کرد. مغزم میگوید « معروف شو » همچنین میگوید «اندوه موجب بدبختی است». من این دو را با هم تلفیق میکنم و میگویم« به شهرت برس، در این صورت اندوهت کمتر خواهد شد.»
اما این فریب ظالمانۀ مادر طبیعت است. او برایش مهم نیست که در هر دو حالت غمگین هستید، فقط در پی این است که بخواهید ژن جسمانیتان را منتقل کنید. اگر شما بقای نسل به نسل را با سعادت و خوشی تلفیق کنید، به خودتان مربوط است، نه به طبیعت. در ضمن طبیعتگرایان در جامعه با ترویج این نصیحتِ خانه براندازِ مردمپسند:«اگر کاری باعث خوشحالیات میشود انجام بده.» کمکی به این موضوع نمیکنند. مگر اینکه همان هدفهای وجودی تکیاختگان را داشته باشی، که این هم غالبا اشتباه است.
از دیدگاه فلسفی، این موضوع ریشه در نارضایتی دارد، به این معنی که هیچ چیزی طعم کامل ندارد و ما بیشتر میخواهیم. ما نمیتوانیم واقعا تعیین کنیم که به دنبال چه چیزی هستیم. اگر تفکر و تلاش معنوی در میان نباشد، به نظر میرسد که بیشتر به دنبال مادیات، لذتهای جسمانی یا توجه دوستان و افراد ناشناس هستیم.
ما این چیزها را جستجو میکنیم تا خلأ درونیمان را پر کنیم. چه بسا در این مسیر به رضایت ناچیزی هم دست یابیم اما هرگز پایدار و کافی نخواهد بود. و بنابراین آرزوهایمان بیشتر خواهد شد. در زبان سانسکریت این تضاد اوپادانا نامیده میشود که به چرخۀ امیال و به چنگ آوردن آنها اشاره دارد. همانطور که خِرد بودایی میگوید: « آرزو در فرد غافل مثل یک گیاه خزنده رشد میکند. مثل میمونی که در جنگل به دنبال میوه است و از یک درخت به درخت دیگر میپرد… کسی که گرفتار این اشتیاق چسبنده شود، همچون علفی که بعد از باران رشد میکند، غم و اندوه را در خود پرورش میدهد.»
جستجوی شهرت، لذت برای مادیات و دیگران را به عنوان اشیاء در نظر گرفتن – یعنی این چرخۀ امیال و به چنگ آوردنها – فرمولی را دنبال میکند که زیبا، ساده و کُشنده است:
چیزها را دوست داشته باشید، از مردم استفاده کنید.
این فرمول عبدالرحمان بود که در خوابگردی زندگی را سپری کرد. این همان داروی جعلی دنیوی است که به وسیلۀ فرهنگ سازان، از هالی وود تا خیابان مدیسون نیویورک، به فروش میرسد. اما قلبا میدانید که این یک اختلال اخلاقی است و به سمت بدبختی میرود. شما میخواهید از آرزوهای چسبناک اندوهآور رها شوید و فرمولی برای رسیدن به خوشحالی پیدا کنید. اما چطور؟ ساده است، فرمول کُشنده را معکوس کنید و آن را به فضیلت برگردانید:
مردم را دوست داشته باشید، از چیزها استفاده کنید.
میدانم که گفتن آن آسان ولی در عمل دشوار است. چنین کاری مستلزم شهامت در شکستن غرور و تقویت علاقه به دیگران از جمله خانواده، دوستان، همکاران، آشنایان، خدا و حتی افراد غریبه و دشمنان است. باید عشق به اشیاء را از خود دور کرد. راه رسیدن به این منظور احسان و بخشش است.
چنین کاری همچنین مستلزم نکوهش مادهگرایی است. البته این استدلال، برای سیستم اقتصادی خاصی نیست. هر کسی که زمانی را در یک کشور سوسیالیست گذرانده باشد باید تصدیق کند که وجود مادهگرایی و خودخواهی در نظام مالکیت اشتراکی همانقدر بد، یا حتی بدتر، است که در نظام بازار آزاد. هیچ یک از نظامهای سیاسی نمیتوانند در مقابل مادهگرایی مصونیت ایجاد کنند.
سرانجام، مستلزم شکگرایی نسبت به امیال اولیهمان است. البته شما به جستجوی تحسین، زرق وبرق و آزادی مادی کشیده میشوید. اما تسلیم شدن در مقابل این انگیزشها غم و اندوه به همراه خواهد داشت. شما مسئولیتی نسبت به خودتان دارید که به این جنگ ادامه دهید. همین که جنگ را خاتمه دهید، اندوهگین خواهید شد.
نبرد با این انگیزشهای ویرانگر به معنی گوشهگیری یا سرکوب آنها نیست، بلکه فقط لازم است فردی محتاط باشید که در پی این است که از رنجهای اضافی دوری کند.
عبدالرحمان هیچگاه خوشیاش را درست جمعبندی نکرد. او فرمول صحیح را نمیدانست، خوشبختانه ما آن را میدانیم.
با سلام و تشکر فراوان از این مقاله اموزنده بسیار جالب و شامل نکات عملی .موفق و موید باشید.
بی نطیر بود ممنون از شما
با سلام و تشکر از اینکه این مقالات را برای ما ترجمه میکنید .استاد راجع به کیفیت سعادت میفرمایند:سعادت این نیست که اگر فلانی مقام یا ثروت یا صحت مزاج و غیره داشت سعادت دارد سعادت ان است که شخص انجه را که مایه نیکبختی او در اخرت و مایه نجات او در عوامل تکامل میشود داشته باشد . وقتی خود را سعادتمند و دلخوش میتوانیم بدانیم که ان خوشی بی زوال برایمان باشد والا خوشی زوال پذیر که ارزش ندارد.
ضمن عرض تشکر از این مقاله بسیار جالب باید اعتراف کنم که بسیاری ار امور عادی را که در زندگی روزمره به سادگی از کنار آنها میگذریم همان هایی هستند که واقعا” موجب اصلی ایجاد درد و رنج برای ماست.
شاید به لطف خدای بزرگ و آگاهی و اراده بیشتر بتوانیم براین موارد چیره شویم.
سلام و تشکر از این مقاله بسیار مفید،
احسان و بخشش نعمتی که به هرکس داده نمیشه. با زحمت کار و گذشت به دست میاد.
چند روز است که تنهایی به من فشار وارد میکنه. همکارانی که ازشون انتظار نداشتم یه دفعه از من کنار میگیرن. با خودم میگفتم من چقدر تنها هستم، نه دوستی نه دلخوشی در زندگی. ولی با این حال میدونستم که با توجه به میل خدا باید این افکار منفی را از خودم دور کنم. با این وجود سعی میکردم با گوش دادن به موزیک استاد و کمک قلبی در مبارزه با افکار منفی و راه درستو متوجه بشوم. تصمیم گرفته بودم که همون رفتار خودشونو باهاشون انجام بدم.
امروز فکر کردم متیس بلاگ رو بیبینم که چیز تازهای نیومده! وقتی که مقاله رو دیدم با خودم فکر کردم کهای یکتای من باز هم صدای منو شنیدی و برام درس فرستادی که دیگه غمگین نباشم. و راه حل هم برام گذشتی که مردم رو دوست داشته باشم و از همه چیز استفاده کنم!!
یاد گفتار استاد افتادم: عزیزم شما بابا دارید!
خیلی عالی بود . ممنونم از شما
با تشکر فراوان از شما
درک این موضوع فوق العاده است که خوشبختی در وجود خودمان است
باسلام.این مقاله دوباره به ماتذکردادکه لذت های مادی زودگذرهستندومامانندمسافری هستیم که قراراست شبی رادراین کاروانسرای دنیابگذراند.پس نبایدتحت تاثیرآن قراربگیریم .ایشالاکه بتونم ازگشتن بی حاصل درشبکه های اجتماعی بکاهم وبه طورصحیح ازآنهااستفاده کنم وبایادآوری اینکه هدف ازآمدن به دنیا سیرکمال است درزندگی برنامه ریزی بهتری داشته باشم.باتشکر
طلب منصب فانی نکندصاحب عقل
عاقل آن است که اندیشه کند پایان را
(سعدی)
باسلام وعرض ادب بسیار سپاسگزارم ازارسال مقاله بسیار عالی .
با سلام
وای که این مقاله چقدر حقیقت بود
من هر روز با این مسائل حتی در زندگی شخصی خودم روبرو هستم ( در ارتباط با اطرافیانم)
واین جمله اخر ” ما خوشبختانه این را می دانیم”
باعث شد که هزار بار خدارا شکر کنم وفراموش نکنم که این یادگیری را مدیون چه کس وچه کسانی هستم وهمیشه قلباً وعملاً قدر شناس باشم
با تشکر از شما برای این، وهمه مقاله های زیبایی که به اشتراک می گذارید
با سلام
ممنونم از مقاله زیباتون منو بیدار کرد
با سلام
از این مقاله ی زیبا ممنونم.
دقیقا مشکلات مادی گرایی و تاثیر پذیری از جامعه ی صرفا مصرفی رو که امروز درش زندگی میکنیم و تا حد زیادی هم ادم رو گرفتار خودش میکنه در اینجا نشون دادین. ممنون
واقعا درسته. من شخصا این مقاله ی نسبتا طولانی رو که میخوندم و مثالهاش رو که توی خودم دنبالشون گشتم، دلم گرفت. چون انگار کسی بهم نهیب میزد به چیز های زودگذری دلبستم .
به یاد شعر “در این باغ” از حضرت شیخ جانی افتادم:
با سلام وتشکر از این واضح تر و اشکار تر نمی شود .خوشبخت کیست ؟ با تفکر درباره نعمت هایی که هر یک از ما در زندگیمان داریم جواب ان فقط یک کلمه است …… من
خیلی مقاله زیبایی بود. واقعا متشکرم
با تشکر از مقاله بسیار زیباتون، من مدتی هست که خیلی از زندگی دلگیرم، این مقاله به من خیلی کمک کرد که به خودم فکر کنم، ولی هیچ کدوم از دلیل مادی که در اینجا مطرح شده را در وجودم پیدا نکردم، نمیدونم چرا اینجوریم، تمام زندگی برام یکنواخته و هیچ چیزی خوشحالم نمیکنه، با وجود اینکه همسر و بچههای خیلی خوب و خدا را شکر زندگی از هر جهت خوبی دارم، منظورم مادی نه، از نظر خانوادگی. نمیدونم چرا اینجوریم، اگر پیشنهادی دارید ممنون میشم.
این دنیا مکان عمل و مبارزه با نفس است. اگر ما هرروز این رو در نظر نداشته باشیم و از دنیا بخواهیم لذت ببریم و همیشه احساس خوشی داشته باشیم، باید بدانیم که هدفمونو فراموش کردیم. هدف باید رضایت یکتا باشه و مبارزه با نفس. من وقتی در زندگی خودم دقت میکنم، میبینم اگر مدتی خوش باشم، متوجه میشم که هدف یادم رفته. هرچی کششم به مادیات بیشتر میشه کمتر به معنویت فکر میکنم. ولی هرموقع از دنیا غمگین میشم میبینم بیشتر یاد خدا رو میکنم و نگران معنویتم هستم. باید همیشه یادمون باشه این دنیا جای خوشی نیست بلکه محل سختی کشیدن و عمل به معنویت. به نظر من این ناراحتیهای دنیا و فشارها برای یک سالک لازمه، واگر نه چطور و با چی باید مبارزه کنیم. با اینکه خیلی سخته ولی من هر موقع از ته دلم از یکتا کمک خواستم بهم جواب داده.
باتشکر از زحمات متیس عزیز وکسانیکه این مطالب را برای ما آماده میکنند. من میخواستم بگم ما اینجا واسه چی اومدیم؟
اگه اومدیم خوش باشیم که اصلا مسیر رو اشتباه اومدیم چونکه اصلا خوشی خلق نشده است .این چیزهای که توی دنیاست (پول -ماشین- قدرت- شهرت و…) هیچکدام خوشی نیستن اگه خوشی بودند که دنبالش هزار دردو رنج نبود مثلا ماشین می خری میبینی خراب شد- میترسی تصادف کنی و…- پول زیاد بدست میاوری اگه مواظب نباشی وارد هزار کار ناجور میشی.قدرت زیاد باعث ظلم میشه- شهرت زیاد هم مشکلات خودش رو داره .پس تکلیف چیه اگه دنبال اینها نباشی باید به گدایی بیافتی و… راه چاره اینکه از همه اینها به چشم نعمت نگاه کنی تا با ابزارهای فوق بتونی به سمت هدف بهتر پیش بری تا درنهایت به کمک یار مهربان به خوشی واقعی برسی(کمال) که نه زوال داره نه از بین میره نه باعث انحراف میشه ونه… در نهایت هم تا یار که را خواهد ومیلش به چه باشد.باتشکر
Salam matlab besyar jazab o gira bud khahesh daram ke age mishe in matalebe karbordy ro zud b zud to website doost dashtanitun bezarid.
Mamnun
با سلام
مقاله شما بسیار برایم جالب بود دوستی بسیار عزیزی می گفت اگر شخص همیشه شکر گزار باشد در همه حال خوشحال و خوشرو و راضی از همه چیز و همه کس است
به راستی که حرف آن دوست برایم بسیار مفید بود و هست
با سلام
در مورد کامنت شماره ی ۱۶
ممنون ازینکه این مورد رو مطرح کردین . برای من هم مواقعی کمی شبیه به اینکه شما تعریف کردین پیش اومده. شاید دلایلش رو نشه به سرعت پیدا کردو شاید هم بعضی دلایلش رو بشه در این مقاله شناخت؟
من وقتی کتاب حضرت شیخ جانی رو خوندم انگار عشق و امید رو باز توی خودم پیدا کردم و به طرز عجیبی روحیه بهم داد.
پیشنهاد میکنم اگر مایلین امتحان کنین.
با سلام و خسته نباشید وتشکر بابت مطالب کلیدی . مدتی است که خیلی غمگین و سر در گمم درس فوق در ذهنم نشست .
دوست عزیز ۱۶،
من هم تقریبا به این افسردگی که شما توضیحش را دادین گرفتار هستم. بعضی موقعها بیشتر و بعضی موقعها کمتر.
با اینکه من هیچ درک و فهمی از موسیقی استاد ندارم ولی این رو میدانم که دوای هر دردیست! مدت طولانی بود که همش قلبم دلتنگ بود و هیچ چیزی دلم را آروم نمیکرد و از این موضوع عذاب میکشیدم. تصمیم گرفتم از موزیک استاد کمک بگیرم، با اینکه همیشه حوصلهٔ گوش کردن نداشتم، اما این کار را انجام میدادم. به مرور زمان حالم عوض شد. برای من اینطور بود که به جز تاثیرش باعث شد که بیشتر به مبارزه با نفس بپردازم و باعث شد از سر در گمی خلاص بشم و باور کنم که این دنیا همش همینه. فرد فقط موقعی امیدوار میشه که بداند داره برای معنویتش اکتیو کار میکنه.
و اینرو همیشه به خودم میگم آرامش دائمی وجود ندارد. هر وقت سعی میکنم ارتباطم را با یکتا حفظ کنم و با نفسم مبارزه کنم کمتر افسردگی به سراغم میاید.
سپاس قلبى ام را نسبت به این همه واقع نگرى قابل اجرا تقدیم میکنم. یادداشتى از نکات عملى روى یخچال میگذارم تا بیشتر بیادم بماند.
.با تشکر
“چیزها را دوست داشته باشید، از مردم استفاده کنید” متوجه شدم که این دقیقا کاریه که تابه حال انجام میدادم بدون اینکه متوجه باشم با روحم چه میکنم . خدارو شکر میکنم و از شما تشکر میکنم بخاطر این مطلب مفید .
باتشکر فراوان از زحمات متیس عزیز
من هرگاه که حالم بد میشود منظور حال مادی است متوجه میشوم که از نفس اماره است وسعئ میکنم نعمتهای غیرقابل تصوری که او به من داده به یاد بیاورم وشکرش را بجا بیاورم خیلی برایم موثراست .
با سلام و تشکر از همه براى اشتراک عقاید ، این حالت افسردگى و دلتنگى مدتهاى زیادیست که مرا آزار میدهند ، با
مطالعه کتب معنوى و موسیقى إستاد من شخصا به این نتیجه رسیدم که این حال از توقع و غرور من منشأ میگیرد.
از خودم توقع دارم اشتباه نکنم رشد خودم را ببینم ، ریشه إنرا از غرور بی حدم میدانم نفس هرکز راضى نیست و هموست که با زیرکى باعث میشه به انهمه نعمت هاى
بی حد و حسابى که به من ارزانى داشته بى توجه باشم یا انرا فراموش کنم و یا حق خودم بدانم .
از منظر دکتر بهرام الهى جند کار است که اکر شخص همزمان و بطور مرتب انجام دهد خود بخود بطور متعادل با ناخوداکاه روانى خود آشنا میشود:
١)توجه داءم به مبدأ
٢)داشتن نیت صحیح و عمل این ویؤو به أصول اخلاقى و الهى بطور مرتب
٣)مبارزه با نفس اماره که مدام مانع از عمل به حقایق الهى میشود
۴)رام کردن تدریجى نقاط ضعف صفاتى خود ( کارخانه تولید نفس اماره)
۵)تمرین روزانه فکر و ذکر
که همکى تحت معنویتى بنام ” معنویت فطرى” جاى میگیرند.
با سلام به متیس عزیز.
یکبار مقاله را خوندم و چقدر دلم اروم گرفت مطمینم که هر چقدر بیشتر بخونم این ارامشم بیشتر میشه و متوجه شدم که چقدر تخت تاثیر اجتماعم قرار مییگیرم تا خواسته های بیرونیم تحقق پیدا کنه و خیلی کم بدنبال خواسته های روحیم هستم همون خواسته هایی که اگر بهش گوش کنم و بدنبالش برم ارامشم حتمیست گاها متوجه میشم که بیشتر از مواقع دیگه ارومترم وقتی فکر میکنم میبینم که اونروز بیشتر بدنبال معنویتم بودم تا مادیات احساس میکنم اونروز چون بخدا گوش کردم خرسند ترم و این احساسو از طرف نفس مطمینه ام میگیرم . گاهی هم که خیلی نا امیدم و استرس دارم روزاییست که بدنبال مادیاتم که تمومیم نداره مثل اب شور کویره خدا خودش رحم کنه
با سلام و تشکر . خیلی غمگین بودم به هر دری می زدم آرامش نمیگرفتم با توسل به یکتا می گذرادم و احساس می کردم توان جسمانی هم کم شده ، دیدم با فرار نمی توانم به آرامش برسم . با پناه بردن به یکتا ، گفتم به متیس سری بزنم با دیدن این مطلب انگیزه پیدا کردم و به ضعفهایم و شهرت طلبی و لذت مادیات بیشتر کار کنم . .
سلام مجدد به همگی
حضرت مولا میفرماید: «از نظر دنیوی چنان باید زندگی کردکه خیال کند هزار سال عمر داردو از نظر اخروی چنان زندگی کند که خیال کند که در حال احتضار است و دارد اخرین نفس را میکشد» یعنی علاقه به دنیا نبستن و خود را گمراه نکردن و علاقه بخدا داشتن.و اما در مورد تهیه وسایل زندگی و انجام وظیفه های دنیوی در مقابل خود و خانواده اش طوری برنامه ی کار را محکم بریزد که خیال کند عمر نوح دارد اثار الحق جلد دوم ص ۲۲۶
با سلام
دوست خوبم ۱۶ عزیز کمابیش همه درگیر چنین حالتهایی میشم مهم اینکه بخودمون نهیب بزنیم و سعی کنیم که از اون حالت خودمونو خارج کنیم .من وقتی اینطور حالتها برایم پیش میاد یاد جمله حضرت شیخ می افتم که فرمودن هر گاه حالت بی تفاوتی برایم پیش می امد فوری برای خودم برنامه ای میگذاشتم و…. ص ۵۸ کتاب عمر بشر کوتاه نیستولی وقت بشر موقت است خیلی کمکم میشود . یادمون باشه کار مهم نفس اینه که ما رو مایوس و ناامید کنه باید کار عملی مبارزه با این حمله نفس برداریم و به خدا پناه ببریم متوجه میشیم که چقدر انگیزه پیدا میکنیم و شکر گزار نعمتامون میشیم زندگی خوب بچه خوب و همسرو… وقتی نفس از راه بیرونی نتونه ما رو ساقط کنه از راه درون خودمون وارد میشه پس باید نگاه خودمونو بطرف خدا برگردونیم و تا انرژی بگیریم اولین چیزی هم که میتونه ما رو قوی کنه شکر گزاری کنیم بخاطر این همه نعمت که خدا بهمون داده یکم اگر متوجه زندگیهای دیگران بشیم میبینیم که هیچکدوم از این نعمتایی که شما دارید اونها در حسرتش هستن شکر نعمت نعمتت افزون کند . کفر نعمت از کفت بیرون کند
این مقاله خیلی مناسب حال و احوال من بود و هست.
مدتی هست که سعی میکنم برای خودم تفریح و خوشی هایی که البته مشروع و صحیح هم هستند فراهم کنم و موقعی که انجام میدم هم میگم برای حفظ الصحه جسم و روانم هست و انجام وظیفه را هم به خودم یادآوری میکنم و این کلام حضرت شیخ هم در ذهنم بود که انسان هر طور باشد باید روحیه اش را خوب نگه دارد. ولی حقیقت این است که مقداری حواسم از معنویت برداشته شده بود و خیلی به این تفریح ها و خوشی ها جلب شده بودم.
این مقاله تلنگر و تذکری به من بود و خیلی خیلی از این هدایتی که به من عطا کردید متشکرم.
امروز کلام حضرت شیخ را دوباره خواندم و دیدم که مطلب درست در ذهنم جا نگرفته. کلام این است:
“روحیه خوب در سلوک خوب است. انسان هر طور باشد باید روحیه اش را خوب نگه دارد به شرطی که به پیشرفتش لطمه نزند..” و این قسمت آخر بود که من فراموش کرده بودم. در واقع نفسم از تعالیم معنوی اون قسمتهاییش رو میگیره که خوشایندش هست و به نفعشه.
متشکر و ممنونم
با تشکر فراوان از همهٔ دوستانی که با مطالب زیبا و مفیدشون پیام یکتا را به من منتقل کردند. امان از نفس که چه کارها با انسان میکند! در حالی که فکر میکنم خدا را شکر میکنم، با افکار منفی عملا دارم ناشکری میکنم. ممنون از توصیتون برای خواندن کتاب ملک جان نعمتی، قبلن چند بار خواندم ولی لازم شد که دوباره شروع کنم. حالا متوجه شدم که دلیل اصلی اینجور افکارم از غرورم سر چشمه میگیره و اینکه فکر میکنم کارایی در هیچ زمینهای ندارم، چه مادی چه معنوی، و اینکه هیچ کاری برای معنویتم انجام نمیدم.
چه نکته جالبی اشاره کردید..در حالی که فکر میکنم شکر گزار هستم ولی با افکار منفی عملا دارم ناشکری میکنم…نکته خوبی بود ممنون
ﺑﺎﺳﻼﻡ و ﺗﺸﻜﺮ اﺯ اﻳﻦ ﻣﺘﻦ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺯﻳﺒﺎ و ﺁﻣﻮﺯﻧﺪﻩ و ﻛﺎﻣﻨﺘﻬﺎﻱ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻋﺰﻳﺰ ﻛﻪ ﺗﺠﺮﺑﻴﺎﺗﺘﻮﻥ ﺭﻭ ﺩﺭ اﺧﺘﻴﺎﺭﻣﻮﻥ ﻗﺮاﺭ ﻣﻴﺪﻳﺪ ﻭاﻗﻌﺎ ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ ﺑﻤﻮﻗﻊ ﺑﺪاﺩﻡ ﺭﺳﻴﺪﻳﺪ.
ﺑﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺣﻀﺮﺕ ﺷﻴﺦ ﺟﺎﻧﻲ د رﻛﺘﺎﺏ ﻣﻠﻚ ﺟﺎﻥ ﻧﻌﻤﺘﻲ ص ۱۴۷: ﺑﺮاﻱ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻌﻨﻮﻳﺎﺕ ﻓﻌﺎﻝ اﺳﺖ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻣﻨﻔﻲ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﻴﺸﻮﺩ. اﮔﺮ اﻧﺴﺎﻥ ﻣﺤﺒﺖ ﻧﻜﻨﺪ, اﺛﺮ ﻣﻨﻔﻲ اﻧﺴﺎﻥ ﺭا ﺗﻜﻪ ﺗﻜﻪ ﻣﻴﻜﻨﺪ. ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﻗﻮﻩ ی ﻣﻨﻔﻲ ﺩﺭ ﺑﺮاﺑﺮ ﺳﺎﻟﻚ ﺑﺎﺷﺪ و ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﻭاﺳﻂﻪ ی اﻳﻦ ﻣﻨﻔﻲ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺗﺼﻔﻴﻪ ﻛﻨﺪ.
سلام اوقات همه بخیر انشالا
از روزی که این مقاله مفید رو خوندم سعی کردم قلبی مهربون باشم و انجام اینکارو با نیت عبادت انجام دادم جالبه همه ادما رو تو این دو روز دوست دارم بسیار کمتر اطرافیانم رو قضاوت کردم و بسیار پر انرژی هستم خدارو شکر کمتر عصبانی شدم فکر کنم که اصلا عصبانی نشدم توقعم از مردم کمتر شده و شاکر تر شدم کلا انگاری یه ادم دیگری شدم و تمامش رو مدیون تعالیم و راهکارهایست که استاد الهی برای خودشناسی و خدا شناسی بدون هیچگونه چشمداشتی در اختیار ما قرار دادند
باسلام و تشکر به نظرم روی این آیتم ها بیشتر باید اندیشید
ما این چیزها را جستجو میکنیم تا خلأ درونیمان را پر کنیم. چه بسا در این مسیر به رضایت ناچیزی هم دست یابیم اما
جستجوی شهرت، لذت برای مادیات و دیگران را به عنوان اشیاء در نظر گرفتن – یعنی این چرخۀ امیال و به چنگ آوردنها – فرمولی را دنبال میکند که زیبا، ساده و کُشنده است:
چیزها را دوست داشته باشید، از مردم استفاده کنید.هرگز پایدار و کافی نخواهد بود. با آرزوی توفیق در عمل
با سلام و تشکر واقعا شکر می کنم که با چندین بار خواندن و نظرات دوستان چقدر حالم خوب شد. واقعا این مقاله بموقع بود
سلام و ممنون از این مقاله آموزنده.
اگر سر سوزنی هم مبارزه با نفسی داریم مدیون فرمولهای الهی هستیم .
هر چه شکر کنیم باز کم است شکرگزاری و مبارزه با غرور که در این مقاله هم به آن اشاره شده یکی از همین هزاران فرمول است.ممنون از تمام دوستان که از تجربه های آموزنده شان مارا بی نصیب نمیگذارند.
خیلی مقاله جالب و آموزنده بود
با سلام و تشکر فراوان از متیس عزیزبرای تمام زحماتش.
خیلی مقاله جالب و زنده است و بروز و به احوال ما میخورد ،دوستان عزیز اگر ممکن است چند تا از این فرمولها را بفرمایید .متشکرم
به نام خدا،و ممنونیم از سایت متیس بلاگ.
گاهی با خرید کردن میخواهم اندوه خود را فراموش کنم غافل از اینکه نه تنها فراموش نمیشود بلکه صفتهای نا متعادل دیگری به عیبهایم اضافه میشود مانند ولخرجی و مغرور شدن و فخر فروشی و ……استاد فرمودند ،هر چه تفریح دنیاست همه اش فنا میشود…..
سلام و خسته نباشید.
ترس از اینکه دوستانم را از دست بدهم باعث شده حتی در میهمانی هایی که دور هم هستیم خیلی از فرمولهای داده شده را فراموش کنم مانند غیبت کردن یا قضاوت و یا شوخیهای خارج از نزاکت و یا….. درواقع مردم را به خاطر لذتهای خودم و دور ماندن از اندوه و غم دوست دارم و نمیخواهم از دست بدمشان حتی به قیمت گران .ممنون و تشکر.
سلام به همه
منتظر فرصتی بودم مفهوم این جملات را بدانم
همیشه منفی درست میشود (منظور چه نوع منفی است ؟)
اگر انسان محبت نکند (منظور چه محبتی است ؟ به چه کسی؟به انسان ؟ به حیوان ؟مسلما محبتی باشد که باید پاد زهر ان منفی باشد ؟)
اثر منفی انسان را تکه تکه میکند (چرا ؟ دراینجا تکه تکه شدن چگونه است ؟)
خیلی خوشحال میشوم از همکاری صمیمانه شما دوستان در انالیزکردن این مطالب …..
به نام خدا
با سلام
برای من هم پیش آمده که در مقاطع کوتاهی از زمان با چالش خاصی در روتین زندگیم روبرو نبوده ام (این مواقع غالبا با زمانی که به خودم خیلی هم سخت نگرفته ام مقارن است ),اما جز مبارزه با نفس کاری دیگری برای انجام دادن داریم :”خدمت به خلق “.من خودم در این رابطه در نقطه ای نزدیک صفر هستم.خدمت به خلق من در حال حاضر این است :کسی در خیابان از من بپرسد ساعت چند است و من بایستم و با دقت به ساعتم نگاه کنم و ساعت دقیق را بگویم (اینکار به مدت ده ثانیه طول می کشد)و به ایستادنم (به مدت پنج ثانیه )ادامه بدهم ,لبخند بزنم و به آن شخص نگاه کنم تا هم مطمئن شوم سوال دیگه ای ندارد و هم این حس را به او بدهم که عجله ای برای رفتن ندارم و مزاحم من نشده است .من این پانزده ثانیه به اضافه یک لبخند و یک نگاه را به پای یک خدمت به خلق که استاد فرموده اند دوست دارند شاگردانشان در روز انجام دهند می گذارم . این روزها که البته به ندرت پیش می آید ,روزهای بسیار مفرحی برای من هستند و بقیه روزها از این منظر …. .از اینجایی که هستم تا روزی که بتوان کف نفس کرد ,مراحل زیادی وجود دارد که برای گذراندنش به همت عالی و انرژی مافوق علی احتیاج دارم .ولی فعلا مثل بعضی دوستان فقط “آه” می کشم .اما این آه ها را نباید دست کم گرفت . شده که از ته دل آه کشیده باشیم و به مطلوب خود برسیم .
Dear metis thank you so much for this article I would like to say all my friends thank you so much for youre expriene and good luck every body.
باسلام و تشکر از همه دوستان….. در مورد مطلب دوست عزیز ۱۲۳ حتما همه ما در اجتماعی که زندگی میکنیم دارای خانواده و دوستان و همکاران و ارباب رجوع وهمکلاسی و … هستیم برای انجام تکلیف خدمت به خلق همین ها کافی است .فقط باید به یاد داشته باشیم که هر خدمتی به این افراد انجام میدهیم برای رضای خدا باشد نه نفس خودمان.اگر اشتباه میکنم لطفا دوستان راهنمایی کنند.اگر انجام کارهای روزانه خویش را درجهت انجام وظیفه و برای رضای خدا قرار دهیم همه خدمت به خلق حساب میشود.بعنوان مثال من زمانی که مشغول آشپزی هستم در نظر میگیرم که ظهر تعدادی خسته و گرسنه بر سر سفره خواهم داشت نیتم را رضای خدا قرار میدهم برای سیر کردن این افراد .پس این عمل رابطه پیدا میکند با نیت من، هم انرژی الهی را دریافت میکنم و هم عملم نوعی خدمت به خلق است.لطفا در صورت اشتباه راهنمایی فرمایید . با تشکر از همه
دوست عزیز عطار من فکر میکنم که این منفی ها همان ناخالصی های وجودی ماست که از نفس سرچشمه میگیرد مانند حسادت ، توقع بیجا، خودخواهی ، غرور، و……و آنچه مسلم است محبت به هر کس و هر چیز اعم از انسان و حیوان و همانطور که استاد فرموده اند حتی اشیا هم به گردن ما حق دارند و محبت یعنی این حقوق را رعایت کردن.ونسبت به آن حالتی که در شما ایجاد شده باید پاد زهرش را به کار ببری که آن اثر را خنثی کنی.و به نظر من تکه تکه شدن منظور روح انسان است که دچار سر در گمی میشود از بابت صفات منفی که در رفتار و کردار ماست.با عملکرد های روزانه و نقایصی که در ما وجود دارد اگر در صدد رفعش نباشیم و از اصول الهی حقیقی پیروی نکنیم و تسلیم امر خدا نباشیم چیزی جز اندوه وحسرت پپشیمانی وندامت بهره نخواهیم داشت و این یعنی تکه تکه شدن روح….دوستان راهنمایی کنید .
متشکرم
به نام خدا
با سلام
خیلی نظرات دوستان بدرد من میخوره از تجربه دوستمون ۱۲۳ خیلی استفاده کردم .امروز صبح برای چندمین بار این مقاله خوب را میخواستم بخونم یادم افتاد که دلم میخواد که برای رضایت خدا کاری بکنم با شخصی که از نعمت شنیدن و حرف زدن محرو م هست و کنارم بود گفتم بیا بشین برات یه مطلب مفید بخونم البته با علم و اشاره به او تفهیم کردم. پرسیدم دوست داری؟؟ گفت بله و شروع کردم مقاله رو خوندن وقتی سرم رواز روی گوشیم برمیداشتم و به او نگاه میکردم میدیدم مثل ابر بهاری اشک میریزه .انگاری تمام وجودش شده بود گوش . و من بیشتر متوجه ابزار روح شدم وقتی خوندن من تموم شد برای لحظاتی در خودش فرو رفت و سکوت کرد و اولین حرکتش همراه با مهربونی به اطرافیان بود
سلام به همگی
دوست خوب عطار عزیز این سوال شما فهمیدن درستش بدرد من هم خیلی میخوره و یه جورایی فکر میکنم که شما حتما خودتون این مطلب رو درک کردید لااقل بیشتر از من
ولی من در حد وسعم چیزی رو که از این گفتار زیبا متوجه شدم بازگو میکنم .نکته ای که از تعالیم استاد فهمیدم اینه که باید به همه موجودات خدا محبت کرد از انسان گرفت تاحیوان و.. حتی دشمن خودمون. نکته دیگر اینکه حضرت شیخ فرمودن اینکه ببینیم خدا از ما چه انتظاری دارد مثلا الان باید خدمت بخلق کنیم؛ گذشت کنیم؛ مهربون باشیم و… در کل کاری کنیم که خدا از ما راضی باشد. و اما در مورد تکه تکه… از روزی که مقاله رو خوندم سعی کردم بیشتر از همیشه مهربونتر باشم امروز بعد خوندن دوباره دو نفر از اطافیانم بخاطر سوتفاهم از هم رنجیدن و یکی از اونها امد و شکایت طرف مقابل رو بمو کرد که کمی هم با خوشونت هم بود من بخاطر اینکه تازه مقاله رو خونده بودم روح هوشیار بود و خیلی با مهربانی زبون گرم و کلمات پر از مهر با او و دیگری حرف زدم و مسله خیلی زود جمع شد و یه انرژی مثبتی بینمون ایجاد شد .احساس کردم روحم قویتر و شادتر شده مطمینم اون دو نفر هم چنین احساسی پیدا کردن. حالا اگر من مسلح به نعمت تعالیم استاد نبودم برخورد خوبی با اونا نشون نمیدادم موج منفی همه جا و وجود ما رو پر میکرد روح ضیف و پژمرده میشد
در جواب دوست عزیز ۱۹۰،
فکر کنم فرمولهای دیگر این باشد:
– با دیگران آنطور عمل کنیم که دوست داریم با ما رفتار بشود.(قانون طلایی)
– موقعیت و شرایط خوبی که داریم را در جایگاه درستشان به صورت نعمت ببینیم. سعی کنیم از آنها در جهت منفعت اخروی مان استفاده کنیم. در واقع از دنیا استفاده معنوی ببریم. شکر یعنی استفاده صحیح از هر چیز..
– زندگانی ما در این دنیا مثل شخصی است که شبی را د مهمان خانه ای بسیار عالی یا کاروان سرایی محقر می گذراند. او نباید نه از تجمل آن مهمان خانه خود را گم کند و بر خود ببالد و نه از حقارت آن کاروان سرا دلگیر شود چون در هر دو صورت مهمان یک شب است و ….
در مورد اینکه همیشه منفی درست میشود اگر انسان محبت نکند.. الی آخر، من خودم هم سوال دارم و معنیش را نمی فهمم.
ولی چیزی که به نظر میرسد، یعنی اگر شرایط بیرونی مزاحم و آزاردهنده و چالش برانگیز نباشد، نفس از درون اذیت میکند. گفتاری هم در آثارالحق هست که نقل به مضمون فرموده اند گاهی موانع بیرونی است. اگر مانع بیرونی نبود، مانع در درون ایجاد میشود یعنی نفسی مثل اژدها خواهد داشت.
فکر می کنم این مرتبط با قسمت اول است که “همیشه منفی درست میشود.”
ﺑﺎ ﺳﻼﻡ و ﺗﺸﻜﺮ اﺯ ﻫﻤﻪ ﻋﺰﻳﺰاﻥ. ﻋﻂﺎﺭ ﻋﺰﻳﺰ, ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺟﻮاﺏ ﺳﻮاﻟﻬﺎﺗﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﻬﺘﺮ ﻣﻴﺪﻭﻧﻴﺪ و ﺑﺎ ﺳﻮاﻝ ﺯﻳﺒﺎﺗﻮﻥ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪﻳﺪ ﻛﻪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﻛﻤﻲ ﺗﻔﻜﺮ ﻛﻨﻢ اﻟﺒﺘﻪ اﻣﻴﺪﻭاﺭﻡ ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻫﻢ ﺭاﻫﻨﻤﺎﻳﻲ ﺑﻔﺮﻣﺎﻳﻨﺪ.
ﺑﻪ ﻧﻆﺮ ﻣﻦ ﻳﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﮕﻢ ﺩﺭ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺷﺨﺼﻲ ﺧﻮﺩﻡ, اﺻﻮﻻ ﺿﻌﻔﻬﺎﻡ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻃﺮﻳﻘﻲ ﺑﻬﻢ ﻧﺸﻮﻥ ﻣﻴﺪﻥ, ﻣﺜﻼ اﮔﺮ اﻧﺘﻆﺎﺭ ﺟﻮاﺏ ﺳﻼﻡ ﺩاﺭﻡ ﺑﺎ ﻛﺴﻲ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﻣﻴﺸﻢ ﻛﻪ ﺟﻮاﺏ ﺳﻼﻡ ﻧﻤﻴﺪﻩ ﻳﺎ اﮔﺮ ﻣﻐﺮﻭﺭﻡ ﺑﺎ ﻛﺴﻲ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﻣﻴﺸﻢ ﻛﻪ ﺑﺰﻧﻪ ﺗﻮﻱ ﻏﺮﻭﺭﻡ ﻭﻭﻭﻭﻭ ﺿﻌﻔﻬﺎﻱ ﺩﻳﮕﻪ ﺑﻬﻤﻴﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﻛﻪ ﺑﻨﻆﺮ ﻣﻦ اﻳﻨﻬﺎ اﻭﻥ ﻣﻨﻔﻴﻬﺎﻳﻲ ﻫﺴﺘﻦ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﻴﺸﻦ. ﺣﺎﻻ ﻣﺎ ﺑﺮاﻱ ﺩﻓﺎﻉ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ اﻳﻦ ﻣﻨﻔﻴﻬﺎ اﺣﺘﻴﺎﺝ ﺑﻪ اﺳﻠﺤﻪ ﺩاﺭﻳﻢ و اﻭﻥ اﺳﻠﺤﻪ ﺭﻭ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﺫﺧﻴﺮﻩ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻧﻆﺮ ﻣﻦ ﻣﺤﺒﺖ ﻧﺎﻡ ﺩاﺭﻩ اﺯ ﺧﺪا ﺑﺨﺮﻳﻢ , ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻛﻪ ﺧﺪاﻭﻧﺪ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ ﻫﺴﺖ و ﻣﻴﺘﻮﻧﻪ ﺑﺪﻭﻥ اﻳﻨﻜﻪ ﻣﺎ ﻣﺤﺒﺖ ﻛﻨﻴﻢ ﻫﻢ اﻳﻦ اﺳﻠﺤﻪ ﺭﻭ اﻋﻂﺎ ﻛﻨﻦ ﻭﻟﻲ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎﻱ ﻋﻠﻴﺖ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ.
اﮔﺮ ﻣﺤﺒﺖ ﻧﻜﻨﻴﻢ ﭼﻲ ﻣﻴﺸﻪ؟ اﻭﻥ ﻧﻴﺮﻭﻳﻲ ﺭﻭ ﻛﻪ ﻗﺎﺩﺭ ﺑﺎﺷﻪ ﺑﺎ ﻣﻨﻔﻲ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﻛﻨﻪ و ﻣﺎ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺑﺎﻻﺗﺮﻱ ﺑﺒﺮﻩ ﺭﻭ ﺑﺪﺳﺖ ﻧﻤﻴﺎﺭﻳﻢ و اﺯ اﻭﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﺳﺮ ﺧﻮﺭﺩﻩ و ﻧﺎﺭاﺣﺖ و ﺷﺎﻳﺪ ﻣﺎﻳﻮﺱ ﻣﻴﺸﻴﻢ, ﺑﺮاﻱ ﺭﻫﺎﻳﻲ اﺯ اﻳﻦ ﭼﻴﺰﻫﺎ ﺑﻪ اﻳﻨﺪﺭ و اﻭﻧﺪﺭ ﻣﻴﺰﻧﻴﻢ ﻛﻪ ﻣﻴﺘﻮﻧﻪ ﻣﻮاﺩ ﻣﺨﺪﺭﻳﺎ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﺑﺎﺷﻪ, ﻣﻴﺘﻮﻧﻪ ﮔﻴﺮ ﺷﻴﺎﺩ اﻓﺘﺎﺩﻥ ﺑﺎﺷﻪ ﻭﻏﻴﺮﻩ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻧﻆﺮ ﻣﻦ ﻣﻌﻨﻲ ﺗﻜﻪ ﺗﻜﻪ ﺷﺪﻥ ﻣﻴﺪﻩ. ﺣﺎﻻ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﻪ ﻛﻲ؟ اﻟﺒﺘﻪ اﻭﻝ اﺯ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ اﻧﺴﺎﻥ و ﺑﻌﺪﻱ ﺑﻪ ﺣﻴﻮاﻧﺎﺕ و ﮔﻴﺎﻫﺎﻥ و ﺟﻤﺎﺩاﺕ ﭼﻮﻥ اﻭﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﺩاﺭﻥ ﺳﻴﺮ ﻛﻤﺎﻝ ﻣﻴﻜﻨﻦ. ﻣﺤﺒﺖ و ﻛﻤﻚ ﺑﻪ اﻧﺴﺎﻥ ﺑﺮاﻱ ﺭﺿﺎﻱ ﺧﺪاﺗﺎ اﻭﻧﺠﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﻗﻠﺒﻤﻮﻥ ﮔﻮاﻫﻲ ﻣﻴﺪﻩ و ﺩﺭ ﺣﺪ ﺗﻮاﻧﻤﻮﻧﻪ و ﺑﺎ ﮔﻮﺵ ﺩاﺩﻥ ﺑﻪ ﻧﺪاﻱ ﻭﺟﺪاﻥ, ﺣﺘﻲ اﮔﺮ ﻋﻤﻠﻤﻮﻥ ﻫﻢ اﺷﺘﺒﺎﻩ ﺑﺎﺷﻪ ﭼﻮﻥ ﻧﻴﺘﻤﻮﻥ ﺭﺿﺎﻱ ﺧﺪاﺳﺖ, ﭘﻴﺸﺮﻓﺖ ﺭﻭﺣﻲ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ. ﺣﻴﻮاﻧﺎﺕ و ﮔﻴﺎﻫﺎﻥ و ﺟﻤﺎﺩاﺕ ﻫﻢ ﺣﻘﻲ ﺩاﺭﻥ و ﺩاﺭﻥ ﺳﻴﺮ ﻛﻤﺎﻝ ﻣﻴﻜﻨﻦ ﭘﺲ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ اﻭﻧﺎ ﻫﻢ ﻣﺤﺒﺖ ﻛﺮﺩ. ﻣﺤﺒﺖ ﺑﻪ ﺣﻴﻮاﻥ ﺗﺎ ﺣﺪﻭﺩﻱ ﻣﻌﻠﻮﻣﻪ ﻭﻟﻲ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﻪ ﮔﻴﺎﻫﺎﻥ و اﺷﻴﺎ و ﺟﻤﺎﺩاﺕ, ﺑﻨﻆﺮ ﻣﻦ اﮔﺮ اﺯﺷﻮﻥ ﺑﺪﺭﺳﺘﻲ اﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺑﺸﻪ و ﺑﺮاﻱ ﺩاﺷﺘﻨﺸﻮﻥ ﺷﻜﺮ ﮔﺬاﺭ ﺑﺎﺷﻴﻢ ﻳﻚ ﻧﻮﻉ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﻣﻴﺎﺩ ﻛﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺧﻮﺷﻨﻮﺩﻱ ﺧﺪا و اﻭﻥ ﭼﻴﺰ ﻣﻴﺸﻪ ﻛﻪ ﺑﻌﻀﻲ ﻣﻮﻗﻌﻬﺎ ﻣﻴﺘﻮﻧﻴﻢ ﻣﺤﺒﺖ اﻭﻧﺎ ﺭﻭ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﻫﻢ اﺣﺴﺎﺱ ﻛﻨﻴﻢ.
با سلام حضرت شیخ میفرماید،سالک در سختی جلو میرود ،اندوهی که ما تصور میکنم همان پیشرفت ماست وکنار آمدن با ان و درس گرفتن إز اآن وجستجو علت ان است. اینکه أین سختی بعدن باعث میشود من روی کدام ضعفم بیشتر کار کنم ،من متوجه شدم وقتی نتوانم درس کافی إز ان بیرون بیاورم بارها بارها تکرار میشود ،یا مشابه ان تکرار میشود ،،،،
فشاری که برامون حواله میشه برای روحمون خوبه .فقط باید کمی دیدمون رو به مسائل پیرامونمون معنویتر کنیم ویقین داشته باشیم که مارو با مشکلات تنها نمی گذارند ودست خدارو هرلحظه توزندگیمون احساس کنیم.
سلام.
چقدر زیبا مارا با خود ما آشنا ساختید:فرمول صحیح
باید عشق به اشیاء را از خود دور کرد .
راه رسیدن به این منظور احسان وبخشش است.
سپاسگزارم.
با سلام به دوستان و متیس گرانقدر مقاله در خور اجتماع امروز هست ، در ابتدا که خوندم پیش خودم گفتم شامل من نمیشه منکه زیاد به مادیات اهمیت نمیدم اما روز بعدش که هر بار که ناراحت میشدم احساس غم داشتم دلیلش رو بررسی میکردم حتی کاغذ و قلمی پیش خودم داشتم و مینوشتم دیدم همش از ترس و عدم توکل و مربوط به مادیاته ! و نکته کلیدی در رابطه با خدمت به خلق که بهم انگییزه داده اینکه در مواجهه با افراد ؛ اشیا و غیره این سوال رو از خودم میپرسم الان من چه خدمتی میتونم برایش انجام بدم و با همین سوال نیرو میگیرم برای انجام کار و بعد نیت که برای جلب رضای خدا باشه؛ همگی موفق باشید
سلام
جالب اینجاست که وقتی موضوع محبت پیش می آید آدمی مثل من فکرش به همه جا می رود الا به نزدیکترین کسانش.
من دارم به محبت به همکارم فکر می کنم ولی نمی دانم واقعا چقدر با همسر و فرزندانم با محبت رفتار می کنم!
چقدر به والدینم محبت می کنم!
بعدش می بینم که منفی در داخل خانه ام رسوب کرده است و تیکه تیکه شدن را با کمی توجه می توانم در محیط خانه ام ببینم ولی من هنوز نگران اجتماع و اشیا هستم!
یکی از روش های بسیار بسیار بسیار سخت و حتی ناممکن حداقل برای بنده در جهت محبت کردن این است که به حرف های همسر و فرزندانم با محبت و حوصله گوش داده بدون اینکه بخواهم نصیحتشان کنم و حرف خودم را در آخر بزنم.
فکر می کنم برای کسی مثل من اول باید خانه اش را درست کند و بعد جاهای دیگر!
با سلام
واقعا ازینکه به این سایت دسترسی دار م و مقالات زیبا ی اون رو و همینطور تجربیات کاربرای عزیز رو میخونم بی نهایت خوشحالم.
ممنون
حس میکنم که در این دنیا همش در مادیات غرق هستم. هر روز سر کار ودانشگاه و سروکله زدن با ارباب رجوع و
تامین نیازهای روزانه باعث نوعی خود خواهی در من میشه به طوریکه فقط به خودم فکر میکنم و به دیگران کمتر اهمیت میدم. وقتی هم که شب خسته به خونه میرسم باز اولین فکرم اینه که ورزشی کنم و استراحت و غذا یی بخورم و خلاصه وقتی قبل از خواب به بررسی کارکرد روزانه ام و نتیجه اش میرسم جز پشیمونی چیزی نمیمونه…
با توجه به این مقاله به این نتیجه رسیدم که با محبت به دیگران و استفاده ی صحیح از نعمتهایی که به انسان عطا شده باید متمرکز تر زندگی کرد اما چه کنم که مشغله ی روزمره ام بی نهایته و منو بسیار خسته میکنه و تمرکزم رو فقط به خودش اختصاص میده…
چه باید کرد؟ ایا دوستان تجربه ای برای جلو گیری ازین غفلت روزانه دارن؟
باسلام وتشکرازمتیس عزیزودوستان براى نظرات خوبشان، یک سوالى که براى من پیش امده ، فرمودندفشاربراى رشد روح لازمه واندوهى که مااحساس میکنیم پیشرفته ولى مثلاً من که کلاً ادم ملایمى هستم اگر درکناریک ادم پرخاشگر باشم ، تمام مدت تحت فشارهستم ویاد گرفتم که مداراکنم وتمام اینهابه نفع خودم هست، ولى درارتباط بادیگران همیشه باید شرمنده باشم چون باهرتلنگرى آن فرد میخواد ازکوره دربرود. این چه نفعى براى من میتونه داشته باشه؟ ممنون میشم اگردوستان کمکم کنند.
باسلام واقعا این مشکلیه که اکثرا با اون دست بگریبانیم وتجربه ای که در اینخصوص دارم وبیشتر مواقع کمکم میکند برنامه ریزی میباشد مثلا خودم را مقید میکنم که این کارها را انجام دهم وقتی فهرست کارهایی که باید انجام دهم را مرور میکنم وخالصانه از خدا میخواهم کمکم کنه که رضایتش رو بجا بیارم حداقل یکی ازکارهایی که لیست کردم را بانیت رضایتش انجام دهم احساس خوبی بهم دست میده.
با سلام
در پاسخ کامنت ۴٣ عطار عزیز :همیشه منفى درست میشود
من فکر میکنم اگر به کسانى که محبت کرده ایم در ازاى ان بى محبتى و یا بى تفاوتى دیده ایم اگر إفسرده یا خشمگین نشده به محبت کردن خود به همان أشخاص منفى ادامه دهیم هرگز تکه تکه نخواهیم شد و رضایت خدا را هم بدست اورده ایم .
سلام …..من هم با دوست عزیز رضا موافقم همه ما وقتی صحبت از محبت و خدمت بخلق و نوعدوستی و رفع غرور و خودخواهی و قدر ناشناسی میشه جاهای دور دنبالش میگردیم و توجه نداریم که دور و بر مون رو نگاه کنیم بسیاری از ما در خارج از خانه چنان عمل میکنیم که همه رو مبهوت میکنیم از رفتارمان مثل معروفی هست که میگوید برای همه مادر است و برای خانواده زن بابا اما همانطور که استاد فرمودند اول از خانواده باید شروع کرد همسر فرزندان پدر مادر و…..به نظرم لازمه که هر از چند گاهی سری به آرشیو نکاتی برای عمل بزنیم بخصوص مبحث گردش در من آگاه عمقی .
به نام حدا
با سلام
از الف گرامی و همه دوستانی که با ارایه نظر, راهنمایی و به درک مطالب کمک می کنند والبته متیس عزیز که این امکان را فراهم کرده است , سپاسگزارم .
دوستمون ۱۲۳ کامنتشون بدلم نشست سوفی عزیز همیکنه پانزده ثانیه وقت همراه با لبخند و دادن اطمینان بطرف که من عجله ای ندارم این خودش سلوک درسته چیزی که من یاد گرفتم مطلب ایشون رعایت تمام اون مسایل بود برای خود من هم شاید این صحنه ایجاد بشه نیتمم هم یادم هست اماسریع جواب میدم و رد میشم دیگه اون حس خوب رو بطرف نمیدم و من اینو یاد گرفتم که حتی اگر از دید خودت کار کوچکی هم انجام میدی درست و کامل انجام بده شاید از دید خدا اون کار بسیار هم بزرگ باشه پس نگران نباشید این خودخواهی نیست گفتاری در اثارالحق خوندیم که شخصی بعد از مرگش بهش میگن مهمترین کاری که کردی و باعث افتخار توست اینه که در سرما گربه ای رو از توی راه اب نجات دادی زیر کرسی گرمش کردی بدون هیچ توقعی ببخشید شماره گفتار یاد نبود.مهم فقط نیت ماست.
سوفی عزیز در اجتماع بودن یعنی همین کاری که شما انجام میدهید… اما به نظر من نکته مهم اینجاست که غافل نباشیم کارها رو بدون آگاهی انجام ندیم مثلا هدف شما از ورزش چیست سلامت جسم چون باید حق جسم رو به جا بیارین مهم نیت شما در هنگام ورزش کردن هست که میتونه اونو معنوی کنه یا مادی و آنچه رو که باید در نظر داشته باشیم این هست که نیت باید قلبی باشه نه زبانی اگر شما کار ارباب رجوع رو درست و با مهربونی انجام بدین که مورد رضایت خدا باشه به نظر من هم خدمت به خلق محسوب میشه و هم مسئولیت پذیری بنابراین شما باید خدا رو شاکر باشی که در این موقعیت قرار داری که هر روز واحد های درسی بیشمار برای آنجام دادن براتون فراهم کرده…دوستان من فکر میکنم حتی انجام خرید روزانه یک واحد درسی است اینکه حق دیگران رو رعایت کنیم با فروشنده مهربون باشیم ماشین رو روی پل و محل عبور مردم پارک نکنیم و……به نظر شما اینطور نیست
سلام و تشکر از ۳۳ عزیز بابت پاسخ به سوالم خیلی ممنون.
با سلام و تشکر فراوان از متیس عزیز
در جواب کامنت دوستمان سوفی فکر میکنم کلید حاضر و ناظر دانستن خداست و تمرین اینکه در حال انجام هرکاری که هستیم بدانیم که حاضر است در این صورت چه در حال مکالمه با ارباب رجوع و چه سرکلاس درس و ……. بدانیم که نظارت میکند در حقیقت این همان مدیتیشن طبیعی است تنها در اینصورت است که میتوانیم در بطن یک زندگی کاملا مادی، معنوی زندگی کنیم.
در رابطه با سوال دوست عزیزمون ،عرض کنم درسی که میشه از این موضوع گرفت شاید این باشه که ما بیشتر توجه به اون شخص کنیم و خودمونو بجای اون بگذاریم ببینیم چه چیزی باعث این رفتارش میشه ،مثلا شرایط و موقعیت ایشونو بر رسی کنیم ببینیم چه چیزی به او فشار آورده که این رفتار ازش سر میزنه،به نظر بنده هیچ لازم نیست که شما شرمنده دیگران بشید چون خود اون شخص معمولا زیر سوال میره اما چیزی که شما باید بهش توجه کنید شاید این باشه که براتون دیگران مهمتر از حد معمول هستند یا زیادی روشون حساس هستید که خدا پیش میاره تا شما علاقتو به دیگران کمتر کنی ، یا اینکه بیشتر به اون شخص توجه کنید و روانشونو در نظر بگیرید و کمکش کنید ،ویا…….اما آنچه که مهمه بیاد آوردن فرمولهاست و درک کردن کسی که باهاش زندگی میکنیم..
با سلام
و تشکر از متیس عزیز و دوستان مهربون که با خیر خواهی به من با کامنتهای مفیدتون کمک و راهنمایی کردین.
در واقع مطلبی که از خوندن کامنتها دستگیرم شد اینه که نیت صحیح و هدفمند قادره کار مادی روزمرمون رو به کار معنوی تبدیل کنه…
یعنی با نشانه گزاری کارهای روتین زندگی ،خودمون ر و به یاد بعد معنوی بندازیم و سعی کنیم نیتمون رو در هر کاری جلب نظر و رضایت یکتا قرار بدیم.
شاید مرحله ی مهم بعدی این باشه که از خود بینی و تمرکز به خود بیرون بیام و دیگران رو ببینم. خیلی ها هستن که به بقیه هم توجه و کمک میکنن. یعنی وقت میذارن و انرژی صرف میکنن برای رسیدگی به نیازهای دیگران. مثلا احوالپرسی از بستگان، عیادت و دلجویی از مریض ها و یا تبریک گفتن تولد اشنا ها که میتونیم با انجامشون خیلی ساده خوشحالشون کنیم و یا همین کامنتها یی که با اونا به هم کمک میکنیم…
چقدر به من کمک کردین. چقدر انرژی و همفکری بهم دادین.
ممنون
با سلام به همگی
سوال رویا عزیز که اکثرا با این موضوع کم و بیش مواجه بودیم موضوع پرخاش و عصبانیت که به جسم و روح هر دو میتونه صدمه بزنه .و ما چه درسی از این فشار پرخاش طرف مقابلمون بخصوص پیش دیگران که فرمودید میتونیم بگیریم که برامون مفید و سازنده باشه.
پیش از اینکه هیچ عکس العملی نشون بدیم باید روی افکارمون متمرکز بشیم و حواسمونو جم کنیم که نفس کار خودشو نکنه،مثلا سکوت و نیت پاک و در قلبمان پشتیبان طرف شدن تا حدی که نه تنها از طرف ناراحت نشویم بلکه موقعیت و شرایط و محیط و روان و…..اورا نیز در نظر بگیریم و احتمال هر فشاری که یا زندگی یا مردم ویا،،،،به او آورده را بدهیم و در ذهنمان او را تحقیر نکنیم و این را ضعف او نپنداریم بلکه خصلتهای خوب و صفات برجسته اش را در نظر بیاوریم و بخصوص که او همانطور که فرمودید در کنارمان است پس میتوانیم کمک بیشتری به او بکنیم مثلا با رفتار و گفتار و افکار خوب او را مطمئن کنیم که او بیشتر از هر کسی برای ما ارزش دارد و با او بیشتر از کسای دیگر صمیمی هستیم و قبولش داریم ،در طی دراز مدت این کار را ادامه بدهیم وقتی خوب مطمئن شد که ما جز خیر برایش چیز دیگری نمیخواهیم آنوقت به آرامی و ملایمت همانطور که خودتان فرمودید ملایم هستید، با او صحبت میکنیم ،اما اگر بر عکس باشد مثلا ببیند وقت برای اطرافیان بیشتر میگذاریم یا در موضوعی پشتی اطرافیان را میکنیم و یا حرف نیش دار به او میزنیم و یا…….او حساس تر و روزبروز پرخاش گرتر میشود ،حتی سکوت در مقابل پرخاش زمانی خوب است که ما نیت و قصدمان آرامش او باشد نه اینکه مثلا چون تو همیشه پرخاش میکنی و این عیب بزرگیست پس من حرفی نمیزنم ،رفتاربعدی طرف مقابل بستگی به نیت ما دارد که او آرامش بگیرد یا جبهه،در نهایت شاید کسانی باشند که حتی با محبت و گذشت هم درست نشوند که البته بنده سراغ ندارم ،ولی نهایتا درسی راکه میگیریم و فشاری که فکر میکنیم به ما میاید زمانیست که یک قدم خیر و نیک در راه رضایتش بر داریم و از فرمول داده شده و قانون طلایی استفاده کنیم تا به ثمر برسد ،بخصوص که بدانیم با آن شخص زندگی میکنیم و همیشه در کنارمان است .با آرزوی موفقیت برای شما دوست عزیز.
سلام
در جواب دوست عزیز رویا خانم،تا میتوانید ،محبت کنید ،محبت کنید،محبت کنید.
با سپاس از دوستان عزیز از نظرات و تجربیات مفیدشون.در جواب رویای عزیز، شاید همیشه مدارا کردن درس زندگی ما نباشه, شاید مبارزه با ترسها رو باید یاد بگیریم.من خودم چنین تجربهای رو داشتم و متوجه شدم، بعد از مدت زمان طولانی، که دلیل ملایم بودنم ترسم هست و باید مبارزه میکردم برای غلبه کردن بر ترس! البته شاید مورد شما فرق داشته باشه و من فقط برداشته ذهنی خودم رو نقل میکنم. امیدوارم که دوستان جواب بهتری داشته باشند.
عرض ادب خدمت متیس گرامی و دوستان
تشکر از هر کسی که در مقابل پرخاشگری چون بنده تحمل مینماید.
بدانید هم پیش خدا این گذشت اجر بزرگی دارد و هم پیش مردم بزرگیتان ثابت میشود.
بنده چندین سال پیش دانشجو بودم فشارهای بسیار زیادی به من میامد اگر همسر با عمل و با گذشتم در کنارم آن ملایمتها را نداشت ،نه به اینجایی که هستم میرسیدم و نه آبرویی نزد مردم برایم میماند چون پرخاشگری بنده پیش مردم به سمت همسرم بیشتر از همه بود اما او چنان رفتار خوبی داشت که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است.مگر خدای مهربان چنین گذشتهایی را فراموش میکند.اجر چنین انسانها همیشه محفوظ است. ممنون از حوصله دوستان.
سلام و تشکر از این مقاله آموزنده.
ممنونیم از کسانی که با دید مثبت بما یاری میدهند و آنچه خود تجربه کرده اند در اختیارمان میگذارند،من هم مشکل رویا عزیز را دارم و با بر رسی کامنتهای مثبت نیرو گرفتم و تصمیم گرفتم با نیت رضای خدا دیگران را درک کنم و بیشتر موقعیتها و شرایطشان را در نظر بیاورم
به قول دوستمان نیتم آرامش دیگران باشد .با آرزوی موفقیت برای همه دوستان
به نام خدا
با سلام
رویا گرامی (کامنت ۶۰)
یکی از بزرگان فرموده اند:”در و چیز باید صبر کرد:۱-در چیزی که دوست دارید ۲- در چیزی که دوست ندارید.”, ظاهرا این دو چیز ,دو موضوع متفاوتند ولی در باطن از یک علت ناشی می شوند .به نظر من آن علت خودیت است و صبرکردن در این دو چیز یعنی دور شدن از خودیت .در مورد چیزی که دوست داریم می توان موفقیت فرزند را مثال بزنیم ,بیشتر پدر و مادرها می خواهند که بچه اشان از نظر تحصیلی در بالاترین سطح باشد و در دانشگاه در بهترین رشته درس بخواند و در تمام دوره تحصیلی فرزندشان در تلاطم ونگرانی هستند ,در حالیکه همین افراد در مورد بچه دیگران منطقی تر فکر می کنند,مثلا اگر بچه همکارشان در رشته خوبی در دانشگاه قبول نشود ,می گویند خب استعدادش همین قدر بوده ,انشالله در مسیری که قرار گرفته موفق باشد و عاقبت به خیر شود .استاد فرموده اند (نقل به مضمون ):”بچه اتان را دوست دارید چون خودتان را دوست دارید”و من این مطلب را اینطور تعبیر می کنم که حس مالکیت نسبت به بچه امان باعث می شود که موفقیتهای او را از افتخارات خود بدانیم .در صورتی که طبق فرمایش حضرت محمد (ص), ما میزبان فرزندانمان هستیم نه مالک آن ها.
در مقابل این مثال, اگر پدر ومادری داریم که به خاطر کهولت سن رفتار عجیب و غریبی پیدا کرده اند یا همسری که پرخا شگر است و یا …, تنها حس متعلق به من بودن آن هاست که رفتارشان در حضور دیگران برای ما ایجاد حس خجالت و شرمساری می کند .
فکر می کنم وقتی مالک فرزندانمان نیستیم ,به یقین بتوان گفت که مالک هیچکس دیگر هم نیستیم و اگر باید یاد بگیریم به هیچ صورتی افتخار طلب نباشیم ,باید یادبگیریم ,اگر چه رفتار بد به عنوان یک ناهنجای (عمل بد ),ناراحت کننده است اما از هرکسی (غیر از خودمان )سربزند باعث خجالتمان نشود .
استاد فرموده اند(نقل به مضمون ):”وابستگی خوب نیست .”من این مطلب را به معنی “حس مالکیت داشتن” تعبیر کرده ام و در جایی فرموده اند (نقل به مضمون ):”متوجه شدم دلبستگی چیز خوبی است .”و این مطلب را به معنی “دوست داشتن “تعبیر کرده ام .
لطفا دوستان راهنمایی بفرمایند .
در زندگی من مهمترین تاثیری که استاد داشتند تغییر ارزش های من بود. به من آموختند واقعا چه چیزی ارزش است!! به نظر من ارزش های ما هستند که باعث شکل گیری تفکرات ما شده و تفکرات ما باعث شکل گیری احساسات خواهند شد و در نهایت بر رفتار و روابط ما تاثیر دارند پس ما می توانیم ارزش هایی که از بچگی در اثر تربیت بد و جامعه در ذهن ما جای گرفته را با کمک تلقین ارزش هایی که استاد آموزش دادند کم رنگ کنیم
کتاب آثارالحق سرشار از این ارزش های اخلاقی و تجربیات معنوی است.هیچ چیز در زندگی مادی نمی تواند جای لذت با «او» بودن را بگیرد…
از توصیه الف عزیز که باعث شد مقاله گردش در من آگاه عمقی و به دنبال آن علت را در خود بجوییم را بخوانم و برایم خیلی عالی بود متشکر و ممنونم
با سلام و تشکر فراوان خدمت متیس عزیز و بقیه .
بین فرمولها شکستن غروربسیار بسیار سخت است ،مگر فقط خدا خودش بداد برسد.
باسلام وتشکرازتمام دوستان بابت نظرات ارزشمندشان که برایم خیلى مفیدبودوباعث شدکه دراین چندروزاخیرتوجهم بیشتربشه ودقت کنم که سکوتم وهم دلیم حتما” براى رضاى خداباشه ودرذهنم تحقیرنکنم وهمینطوربخاطرترسم نباشه و… امیدوارم که موفق بشم. ازمتیس عزیزهم کمال تشکررادارم .
با سپاس از همهٔ دوستان عزیز با تجربیات با ارزششون. ممنون از ۱۲۳ که مثالی در مورد حس مالکیت به فرزند زدید.
متوجه شدم که تا حالا به این مطلب فکر نکرده بودم و ناخوداگاه عیوب فرزندان دوستانم رابزرگ میدیدم ولی اگر همان عیوب را بچههای خودم داشته باشن، نه تنها عیب نیست برام، بلکه یه امر طبیعی و نرمال میبینم.چقدر من از نقاط ضعفم بیخبرم!! حس مالکیت نسبت به فرزند و اونا رو بهتر از بقیهٔ بچهها دیدن در ذهن خودم، چه عیبی از این بزرگتر؟؟
گریز از ماده گرایی + تحت تأثیر فضا و محیطءاین چنین آلوده به این اختلال اخلاقی قرار نگرفتن:
در استخر ظرف شامپوی خود را در محل دوش ها جا گذاشته بودم، به هنگام صرف ناهار متوجه این اتفاق گشتم. بطوری حالم رو به بدی میرفت و چنان روان و قلب و وجود و …. ام می پیچید که یکه خوردم. فرد هم اینهمه ماده گرا؟ خوب در این ظرف نشد در ظرفی دیگر شامپویت را می بری! ” نه، اما من اونو چند ساله که دارم و خیلی ویژه، خوشرنگ و قشنگ بود.” پس از اتمام ناهار و ترک بوفه ظرف را روی پیشخوان نظافت چی دیدم، آن را برداشتم و تشکر نمودم. گفتند خانمی آن را تحویل داده بود.
ظرف پیدا شد اما مابقی بعدازظهر ذهنم بسیار مشغول ماند، چرا؟ چرا تا به این حد دیگرگون شدم…..!!! آیا وابسته و بندهء اشیاء هستم؟
ساعاتی بعد که کارم در استخر پایان یافت در راه برگشت به منزل کوله پشتیم را با تمامی وسائل شنا، به شکل بسیار بسیار عجیب و غیر عادی در ماشین جا گذاشتم.
واقع آنکه چگونه پس از یکساعت و نیم راننده شمارهء تلفن مرا پیدا کرد و من به همراه و یاری استثنایی یک رانندهء همکارِ ایشان که در همان مسیر کار می کند و کلی مصائب و مصائل دیگر کوله پشتی خود را پیدا کردم، از حوصله این متن خارج است.
طی آن یکساعت و نیم کلامم با خدا این بود: ” برای تهیهء مجدد آن وسائل مبلغ هنگفتی لازم بود،…اما درسم را گرفتم، بللللللله حقیقتا” من ماده گرا و وابسته به اشیاء هستم.
به هر روی این با حتی ذره ای دلم نلرزید و دائما” از خدا تشکر می کردم که بدین ترتیب متوجه این اختلالِ اخلاقیِ خود شدم، دقایق زیادی نیز اشک ریختم، نه برای وسائلم، نه از سرِ نگرانیِ چگونگی تهیهء آن مبلغ، نه به دلیل چند ساعتی که زیر باران بسیار شدید و ترافیک فوق العاده فشردهء شهر تهران در پی ِ یافتن وسائلم بودم بل به علت خفقانی که حس می کردم، به سبب اینکه از دست دادن و گم کردن مالکیتهای دنیویم، به مانند جان دادن است، گریه می کردم.
تا به این لحظه چند تصمیم برای بهبود این وضع خود گرفته ام:
× انصراف از دریافت پیامکهای تبلیغاتی؛
×× قناعت و خواستن آنچه را که دارم تا آنچه را که
می خواهم داشته باشم تا در چرخهء امیال و به چنگ
آوردن آنها قرار نگیرم؛
××× فقط در صورت احتیاجِ واقعی به یک شئ به خرید بروم و
تا به این اندازه در مغازه ها وقت هدر ندهم؛
×××× به منظور رهایی از تفکر در مورد اشیاء و برنامه
ریزی برای خرید آنها مدت مطالعهء روزانه ام را
بیشتر کنم.
از حوصله شما بسیار سپاسمندم
salam,manoon, kolan “aanke gham nadaasht piraahan nadaasht” , taa zamaanike dar in jesme porkhaaste hastim moshkel betavaanim baa ghame khaastan kenaar biaayim, haal khodaa komakemaan konad be raahnamaayee shoma az Abdolrahmaan bishtar befahmim va nafse sarkesh raa be ta-aadol beresaanim! ,(taa zendehim moshkel darim)
محتوای این مقاله که دربارۀ داشتن عشق و علاقه به مردم و شادمانی از خدمت به آنهاست مرا به یاد کتاب تازه ای انداخت که خوانده ام به نام ”دورنمای بهشت برین“. این کتاب از ارزش های آن دنیا صحبت میکند و با دلایل علمی نشان میدهد که جایگاه واقعی بشر جای دیگری است و باید ذهن خود را به این معنی سوق دهد که موقعش رسیده و باید آماده باشد.
کتاب از ایبن الکساندر است و چند ماه در امریکا بالای لیست پرفروش ترین ها بوده است. شدیدا توصیه میکنم که همه بخوانند واقعا نمیشه زمین گذاشتش.
مریم عزیز من کتاب اول دکتر الکساندر به نام بهشت برین حقیقت دارد را به فارسی خواندهام و خیلی برایم جالب بود. خیلی خوشحالم که دکتر الکساندر کتاب دیگری منتشر کرده است. آیا این کتاب به فارسی ترجمه شده است و در این صورت از کجا میتوان آن را تهیه کرد.از راهنماییتان ممنون میشوم
سحر عزیز، این کتاب به تازگی توسط دکتر محمود دانایی به فارسی ترجمه شده است و خود من آن را از روی سایت کارون تهیه کردهام. این کتاب هم مثل کتاب قبلی دکتر الکساندر گیرایی زیادی دارد.
سلام.من مدتی است که اصلا توان مبارزه ندارم و احساس میکنم اصلا انرژی برای مبارزه با نقاط ضعفم ندارم.لطفا راهنمایی کنید
با سپاس از شما
مقالات متیس بلاگ همواره همچون نسیم بهاری پیام آور آرامش است.
مژده جان باید نیروی روحی لازم را هر روز از طریق عبادت و مطالعه معنوی روزانه سعی کنیم دریافت کنیم.
ﺑﺎﺳﻼم,
mojde.hﻋﺰﻳﺰ , ﺑﻪ ﻧﻆﺮ ﻣﻦ ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ توان مبارزه ندارﻳﺪو احساس ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ اصلا انرژی برای مبارزه با نقاط ﺿﻌﻔﺘﻮﻥ ﻧﺪاﺭﻳﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﭘﻴﺸﺮﻓﺖ ﻫﺴﺘﻴﺪ وﻟﻲ ﻣﻦ ﺷﺨﺼﺎ ﺩﺭ اﻳﻨﻂﻮﺭ ﻣﻮاﻗﻊ ﺳﻌﻲ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻛﻪ ﻣﺎﻳﻮﺱ ﻧﺸﻢ و اﺯ ﺣﻖ ﻛﻤﻚ ﺑﺨﻮاﻡ. ﻧﻔﺲ ﺗﻮ اﻳﻨﻂﻮﺭ ﻣﻮاﻗﻊ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﭘﻴﺸﺮﻓﺖ ﻫﺴﺘﻴﻢ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﻴﻜﻨﻪ, ﻭﻟﻲ اﮔﺮ ﻛﻤﻲ ﺻﺒﺮ ﻛﻨﻴﻢ ﺑﺎ ﻛﻤﻚ ﻳﻜﺘﺎ ﺑﺰﻭﺩﻱ ﻣﺴﺎﻳﻞ ﺣﻞ ﻣﻴﺸﻪ اﻭﻧﻂﻮﺭﻱ ﻛﻪ ﻳﻜﺘﺎ ﺻﻼﺡ ﻣﻴﺪﻭﻧﻪ. ﺩﺭ ﻣﻌﻨﻮﻳﺖ ﻗﺒﺾ و ﺑﺴﻄ ﻃﺒﻴﻌﻴﻪ. ﺑﻪ اﻣﻴﺪ ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ.
خیلی عالی بود واقعا متشکرم احساس ارامش توام با درک بهتراز غم و شادی
مرسی از دوستان عزیزم.وقتی مقاله ها رو میخونم انرژی میگیره ولی ای کاش بتونم انرژیمو حفظ کنم برای مبارزه با این نفس سرکش.
مرسی جالب بود ولی به قول یکی از دوستان که دیروز با هم بحث میکردیم
میگفت . ما با عادتهایمان زندگی میکنیم نه با تعلیماتی که یاد گرفته ایم
خیلی از ماها مثلا عادت داریم غذای چرب بخوریم و یا تا صبح بشینیم تلویزیون نگاه کنیم ولی اگر کمی با خود فکر کنیم و بگوییم کدام یک از کارهای ما با تعلیمات مطابقت دارند پی میبریم از ۲۰ تا کار هیچ کدام چون
چون این عادت هاست که زنجیر به پای ما بستن راه شکست آنها چیست؟بله
اراده و ایمان
اگر این دو را با هم در کنار یکدیگر قرار بدهیم و با عادتهای بد مبارزه
کنیم هم میتوانیم مطابق تعلیمات رفتار کنیم و هم رضایت درون داشت و هم اینکه رضایت خالق.
سلام
سالها فکر میکردم ،ترک کرده ام وابستکی به اشیاء را اما گردنبندی را که سالها با خود داشتم ،تنها مورد علاقه ام بود، فکر میکردم در مسافرت گم کرده ام
خیلی بدنبالش بودم ، درحالیکه وقت رفتن از کردنم باز نموده وگذاشتم ،درحالیکه موقع رفتن دنبالش گشتم ونیافتم ،
در سفر یک آن فراموش کردم که اصلا بامن همراه نبود، واین فکرم شدیدا بخود مشغول کرده بود ،البته فکر منفی هم بسراغم مـی آمد،ولی عنوان نمیکردم ،بخانه برگشتم وناخودآگاه آنرا یافتم ،مادیات برایم از جوانی کمرنگ بودند، اما متوجه شدم نفس را نادیده کرفته بودم وترفندش راهیچ انگاشته بودم ،درهرصورت متوجه شدم تاروزی یکه زنده هستم ،امتحان با من است، واکنون باید این علاقه را هم مورد توجه قرار دهم
با سلام
دوباره خواندن این مقالات محکی است برای سنجیدن خودمان و هر کسی خودش باید اوضاع درونیش را محک بزند
گفتار ۳۶۰ اتارالحق جلد دوم را میخواندم جواب روشنی است که استاد در مورد عنوان این مقاله فرموده اند
استاد یک تسبیح معروف به «عبداللهی» داشتند که از خاک مخلوط با ذرات طلا و جواهر درست شده بود و سوهان به او کارگر نبود. این تسبیح پاره شد و با وجود تلاش ، یک دانه آن مفقود شد . چند روز بعد استاد فرمودند
خواجه حافظ پرسید دانه تسبیح پیدا شد با نه؟ ….
سپس استاد در مورد اینکه باید فقط در حد وظیفه کار کرد و علاقه داشت، مطالبی فرمودند و اضافه نمودند
مثلا وظیفه ما در قبال این دانه تسبیح این بود تا آنجا که مقدور است بگردیم . حالا که پیدا نشد ، نباید افسوس خورد.
تا حدی که عقل و دانش داریم ، وظیفه داریم و از آن به بعد به عهده ما نیست و با خداست.
آیا یافتن آن دانه تسبیح برای استاد کاری داشت؟
این آزمونها و امتحانات را روی کره زمین بخاطر ما مخلوقات انجام دادند
و اثراتشان را برای ما بجا گذاشتند
درسی که من از این گفتار گرفتم
این هست
که متعلقاتمون رو به اندازه و در حد وظیفه دوست داشته باشیم و بخوبی ازشان استفاده ببریم تا آنها هم به کمالشون برسند
و سعی کنیم از نظر فکری خودمون رو درگیر اونها نکنیم
نه به داشتنشون و نه به از دست دادنشون خیلی فکرمان را مشغول و درگیر نکنیم انشالا
و در آخر موثر در همه چیز تویی ای خدا
تا «او» نخواهد هیچ نشدی شد
و هیچ شدی نشد نمیشود