نوعدوستی تصوری، خودخواهی واقعی
«فطرت خودپسندِ منِ انسان فقط خودش را دوست دارد و به فکر خودش است.»
(بلِز پاسکال، تفکرات)
اخیراً با مشکلاتی کوچک ولی متعدد روبهرو شدهام. از جمله موقعی که میخواستم سوار مترو شوم، جوانی مرا هُل داد، سپس، همکارم درست قبل از ترک اداره از من خواست کار نیمه تمام او را انجام دهم، یا همکاران دیگر در بحبوحۀ کارم مزاحم میشدند و از من سوالاتی میپرسیدند که خودشان هم به خوبی میدانستند پاسخی برایشان ندارم…. این مسائل که در چند روز اخیر پشت سر هم اتفاق افتاد، باعث بد خُلقی و عصبانیتم شد، به طوری که تا به حال چنین حالتی برایم پیش نیامده بود.
آن شب با یاد آوری این وقایع احساس کردم که این اتفاقات حتی روی وضعیت جسمانیام هم تأثیر گذاشته است. با نگاه به اتفاقات آن روز، حالت دانشمندی را داشتم که در حین تحقیق روی یک حیوان ناشناخته رفتار عجیبی را در او کشف میکند. به خودم گفتم چطور ممکن است چنین وقایع جزئی تا این حد مرا تحت تاثیر قرار دهند؟ در روزهای بعد همچنان رفتار خود را زیر نظر گرفتم، ولی متاسفانه نتیجهای نداشت. تا آنکه زاویهی دیدم را تغییر دادم. تا اینجا سعی میکردم تأثیر رفتار دیگران را روی خودم در نظر بگیرم. ولی بعد تصمیم گرفتم بر تأثیر رفتار خودم بر دیگران تمرکز کنم.
این کار دید جدیدی را به من الهام کرد: «علت را در خود جستجو کن». متوجه شدم همان جوان که در ساعات شلوغ، مرا در مترو هُل می دهد پیش از آنکه «موجب» آزار من باشد «مورد» آزار من است. چون من اغلب راحتی خودم را در نظر میگیرم و با اشغال فضای زیادی در مترو راه دیگران را میبندم. با این دید جدید ناگهان «دیگران» در ذهنم مجسم شدند. خودخواهیهایی که در موقعیتهای گوناگون از خود نشان داده بودم با تمام جزئیات جلوی چشمم واضح شدند. به طوری که معنای خودخواهی به آن صورتی که استاد الهی بیان میکند برایم تداعی شد: «خودخواه یعنی جز خود چیزی نخواهد. همه چیز را برای خود بخواهد و به فکر دیگران نباشد.» (برگزیده گفتار ۲۷)
در اینجا بود که در عمق وجودم از این واقعیت ساده آگاه شدم که غیر از من، افراد دیگری هم هستند.
البته مدتها بود که متوجه شده بودم که در من گرایشهای خودخواهانه وجود دارد و با عمل به نوعدوستی باید با آنها مبارزه کنم. ولی این کار فقط جنبۀ تئوری داشت و از واقعیت دور بود، ولی من مدتها به همین تئوریها دلخوش بودم و به آنها قناعت کرده بودم. ناگهان به تضادی که بین عمل و فکرم بود پی بردم: مثلا از کمک کوچکی که به دیگران میکنم به خودم میبالم ولی همیشه سر قرارهایم دیر میرسم. یا در محل کارم، با همکارم در یک اتاق کار میکنیم و من همیشه وسایلم را بدون نظم در آنجا پخش میکنم. یا اینکه به ندرت جویای حال اطرافیانم میشوم. به این ترتیب نوعدوستی تصوری من تبدیل به خودخواهی واقعی شده بود. من تعدادی از رفتارهای خودخواهانه را در خودم شناسایی کرده بودم، ولی باید به این کار ادامه دهم و اثر آن را در خود آزمایش کنم تا بتوانم به طور ملموس از خودخواهیای که در عمق وجودم نهفته است آگاه شوم. یعنی متوجه بشوم که در واقع چیزی جز خود نمی خواهم، همه چیز را برای خود می خواهم و به فکر دیگران نیستم.
۱ ـ در مرحلۀ اول به مسئولیت خودم در ایجاد احساسات منفی در دیگران، که از طرز برخورد، سرزنشها، کنایهها، نیشخندها و شوخیهایشان مشاهده میشود، فکر کردم. البته منظورم این نیست که دیگران همیشه حق دارند و مسئولیت آنها را نادیده بگیرم، بلکه سعی کردم فکرم را بیشتر بر رفتار خودم متمرکز کنم. به این ترتیب جنبه هایی نه چندان درخشان از شخصیت خودم را کشف کردم. البته آگاه شدن از این صفات خیلی برایم خوشایند نبود، ولی همین که نقاب از چهرۀ آنها برداشته بودم، مرا تشویق میکرد که در ادامه این کار پشتکار به خرج دهم. در ضمن متوجه شدم که راه درستی در پیش گرفتهام.
۲ ـ در مرحلۀ بعد به اعمال مثبت دیگران توجه کردم. این کار مرا بر آن داشت از یکطرف اعمال مثبت آنها را تقلید کنم و از طرف دیگر احساس احترام به آنها در من ایجاد شود. فهمیدم که اطرافیانم و حتی کسانی که از آنها گله و شکایت میکنم، به روشهای مختلف به من توجه میکنند و من تا به حال به این موضوع پی نبرده بودم و احساس قدر دانی در من ایجاد شد.
۳ ـ سعی کردم واقعا خود را جای دیگران بگذارم. فهمیدم که تا آن موقع برای من درک این اصل در چارچوب میل و خواستههای خودم بوده است. در حالی که معنی جملۀ آنچه بر خود میپسندم، برای دیگران بپسندم این نیست که میل و خواستهها ی خود را به صورت قانونی کلی برای همه پیاده کنم. به پاسکال و موضوعی که تحت عنوان «من نفرت انگیز» بیان کرده بود، فکر کردم. او میگوید: « من، تا هنگامی که خود را مرکز همه چیز قلمداد میکند بی انصاف است». حتی موقعی که ظاهر را طوری می آراید تا در نظر دیگران دوست داشتنی جلوه کند، در عمل طوری رفتار می کند که گویی مرکز تمام عالم است. در اینجا این گفتار استاد الهی را بهتر می فهمیدم: «انسان کامل شخصی است که آنچه در حق خود می پسندد، در حق دیگران عمل کند، و آنچه برای خود نمی پسندد برای بقیه هم دفاع کند. این، گفتنش آسان است، ولی در عمل بسیار مشکل است. هرچقدر بتواند عمل کند، در انسانیت کامل شده است. باید ۲۴ ساعته خودش را کنترل کند و قاضی خود باشد.» (آثارالحق گفتار ۲۶۳)
۴ ـ بعد به « آنالیز افکارم» پرداختم، یعنی به همان صورت که خون را آزمایش میکنند، آنها را آزمایش کردم. همانطور که ترکیبات خون نمایانگر سلامتی بدن هستند، ترکیبات فکر هم نشانۀ چگونگی فعالیت روح و قوای آن هستند. به این نتیجه رسیدم که با آزمایش دائمی فکرم (مثلا در ساعات معینی) و با یک روش مشخص (نمونههای آن در سوالات زیر آمده است) میتوانم وضعیت روحی خود را بسنجم، وضعیتی که بسیار متفاوت با تصویری است که از خودم دارم.
اینها تعدادی ازسوالاتی هستند که به من امکان دادند کیفیت نمونههای فکرم را بسنجم :
ـ هنگام صحبت با دیگران چقدر به آنها فرصت حرف زدن میدهم؟ آیا واقعا مشتاق شنیدن حرفهایشان هستم؟
ـ جایگاه دیگران در فکرم کجاست؟ چه نوع افکاری نسبت به آنها دارم؟
ـ هنگام کمک به دیگران چه نیتی دارم؟ آیا در مقابل عکس العمل بد و خاصه حق نشناسیشان ناراحت میشوم؟
ـ هنگام کمک به دیگران چقدر از خودگذشتگی میکنم؟ آیا تا حد امکان سعی میکنم؟
کار شناسایی و سنجش و آنالیز خودخواهی (ذهنیت اشتباهی که از نوعدوستی داشتم) مرا طبعا بر آن داشت تا امکانات مبارزه با بروزات آن را جستجو کرده و این فکر اشتباه که تمام این کارها را دارم به صورت این ویوو انجام میدهم را کنار بزنم. به تدریج به روشهای زیر عمل کردم:
۱ ـ تلقین. به طور مرتب خودخواهیهایی که دائما با آنها درگیرم را پیدا کردم و به خودم یادآوری کردم که برای مبارزه با خودخواهی، پرورش نوعدوستی نقشی بنیادین دارد. سعی کردم به دیگران بیشتر توجه کنم و رفتاری نوعدوستانه داشته باشم. زیرا در گذشته، علیرغم تصوراتی که در در خود پرورانده بودم، در موقعیتهایی که برایم پیش میآمد نمیتوانستم به طور فیالبداهه به دیگران کمک کنم.
۲ ـ یکی از تمرین هایی که در نظر گرفتم این بود که چند بار در روز از «ایگویم خارج شوم»، یعنی خودم را از قیل و قال زندگی بیرون بکشم و فکرم را از امواج امور روزمره، مشکلات، نگرانیها یا کششهای زندگی مادی و نگرش خودخواهانه خارج کنم. این تلاش فکری، موقتا این موج را کمی عقب میزند. البته چند لحظه بعد دوباره آن موج برمیگردد و از نو کشش خود را ادامه میدهد. با این حال این لحظۀ تفکر موقت بسیار لذت بخش است زیرا در این لحظات است که میتوانم دیگران را در نظر بیاورم و نگرانیها، تنشها و حقوقشان را که به طور مداوم توسط نفس امارهام زیر پا گذاشته میشود را به یاد بیاورم. فهمیدم برای توجه کردن به دیگران، باید در خود فرو روم و به درون خود رجوع کنم وامیالی که مرا به پایمال کردن حق آنها وادار می کند را ردیابی کنم و در اعماق وجود خود میل به انجام عمل اخلاقی را پرورش دهم.
۳ ـ با در نظر گرفتن رفتارم با نزدیکانم، آگاه شدم که آنها بیش از همه مورد حملات خودخواهانه من هستند و تماس با آنها به من فرصتهای بیشماری را برای مبارزه میدهد. معمولاً در اجتماع به خاطر مقیدات و رو دربایستیها غالبا حق دیگران را ولو از روی اجبار هم که شده رعایت میکنم. ولی در تماس با نزدیکان بعد از فشارهای ناشی از کار روزانه «رفتارم را کنترل نمیکنم» و فقط به فکر رفع خواستههایم ازجمله رفع گرسنگی، خستگی و.. هستم و با اطرافیانم بدرفتاری و بداخلاقی میکنم. حتی تلقین و تمرینی که مربوط به «خروج از ایگو» است برای غلبه بر این مشکل کافی نبود و لازم بود هدف های دقیقی را در نظر بگیرم و رفتار جدیدی را دنبال کنم. مثلا وقتی به خانه میرسم کفشهایم را در جا کفشی نمیگذارم و به خود میگویم فردا دوباره این کفش را خواهم پوشید. اما با عمل به دو تمرین گذشته متوجه شدم تا چه اندازه اطرافیانم از این بی نظمی من ناراحت هستند. پس با خود قرار گذاشتم به محض ورود به خانه همیشه کفش هایم را در جاکفشی بگذارم. همچنین موقع غذا خوردن، جایی مینشینم، که نمیتوانم در سرو کردن غذا به بقیه کمک کنم. بنابراین تصمیم گرفتم جایم را سر میز غذا تغییر دهم.
اما مشکلات من با این تغییرات پایان نگرفت. چون بعد از چند روز بدخلق شدم. کوچکترین کاری مرا ناراحت میکرد و از دست همه دلخور بودم. به خصوص وقتی اطرافیان به خاطر تلاشی که میکردم، از من قدر دانی نمیکردند، بد اخلاقیام به اوج خود میرسید. با کمی فکر در این مورد متوجه شدم که این عکس العمل ناشی از مقاومت درونی ایگوی من است. عمل به نوعدوستی خالص از روی انجام وظیفۀ انسانی و برای رسیدن به کمال روح، با عملی که در مقابل آن چیزی مطالبه شده و یا از روی خودنمایی انجام میشود، کاملاً متفاوت است. من اصلاً نباید در این موارد انتظار تشکر و قدردانی داشته باشم. دیدن این خودخواهی و نقاب برداشتن از نوعدوستی تصوری برای نفس خودپسند من ضربۀ بزرگی بود. البته توانستم بر این موانع فائق شوم و علتش این بود که دروناً به این نتیجه رسیدم که نوعدوستی راهی است که خالق برای من گذاشته تا روحم را به کمال برسانم و جوهر وجود حقیقی خود را تغییر دهم.
برگرفته از سایت e-OstadElahi.fr
بسیار موشکافانه و دقیق بود هفته گذشته در جمع همکاران رفتاری غیر اخلاقی عجیبی از من سر زد جمله این مقاله را تداعی می کرد :با نگاه به اتفاقات آن روز حالت دانشمندی را داشتم که در حین تحقیق روی یک حیوان ناشناخته رفتار عجیبی را در او کشف می کند .بهرحال گرچه پای عملم بسیار لنگ است ولی فهمیده ام اول نیک دیدن بعد به نیکی عمل کردن است زیرا نیک بینی اصلی است که بذر صلح درونی و واقعی یعنی حالت تسلیم و رضا در برابر خالق و عشق و محبت بی دریغ به مخلوق را در ما می پروراند
بسیار زیبا بود.ممنون هستم.
سلام و ممنون از این مقاله عمیق که واقعا وصف الحال است.
تشکر فراوان
با سلام به متیس عزیز و سپاس بی پایان از تهیه کنندگان مقالههای پر بار و راهگشا!
مبارزه با گرایشهای خودخواهانه از طریق عمل به نوع دوستی! منتها به شرط اینکه با انجام یک عمل خیر به قول نویسنده “به خودمان نبالیم”! بی جهت نیست که آقای دکتر الهی فحوای گفتار ۲۶۳ آثار الحق را به عنوان “قانون طلایی” معرفی میکنند!
سوالاتی که دوستمون برای سنجش کیفیت فکر مطرح کردند، به نظر راهگشای عملی و خوبی میان، که آزمایششون واقعا ارزش داره!
یک نکته دیگهای که به نظرم میاد اینه که، درسته که عمل به نوع دوستی یکی از راه حلهای درست و کارا برای مبارزه با خودخواهیه، معذلک در بسیاری از موارد عکسالعمل درست نشون دادن در مقابل “اشتباهاتی” که در زندگی روزمرّه میکنیم – که بدون شک خیلیهاشون از خودخواهی سرچشمه میگیرن – میتونه ما رو در این مبارزه کمک کنه. البته ایشون هم به مثالهایی در این زمینه اشاره کرده اند (گذاشتن کفش در جاکفشی، …).
مهم اینه که ما بطور مدام خودمونو زیر ذرّه بین ببریم و رفتار هامونو برسی کنیم و در اصلاح خودمون تلاش کنیم. من در خیلی از این موارد تونستم به راه حالهایی دست پیدا کنم، که خودم در ابتدا فکرشونو نمیکردم. همیشه در مقابل هر قدمی که بر میداریم، رهنما ییهایی میشیم، که خودمون انتظارشونو نداریم!
Dear Fredrick,
Amen, I enjoyed reading your post and your analogy about your thoughts and behavior. I have exactly the same problem and anything good that I do I expect recognition from others. I always forget Ostad Elahi’s saying or find it hard to do it; ”Do unto others as you would have them do unto you.” I am going to set similar practical works for myself because as you have mentioned, altruism is a path that God has set for me to reach the perfection. It is not an easy path and I definitely need His attention and guidance.
با تشکر از متیس عزیز برای مقاله ی ازرشمندتان
امروز صبح مصاحبه نوع دوستی دکتر الهی را می خواندم تاکید بر خدمت ومحبت به افراد نزدیک داشتند.
“در عمل به نوع دوستی کمک به نزدیکان و کسانی که هر روز با آنها ارتباط داریم مانند همسر،فرزندان،والدین،همسایه…اولویت دارندمثلا حمایت کردن از همسر و خود را به جای او گذاشتن، کمک وهمیاری با او و وفاداری،عملی نوع دوستانه و بسیار ارزشمند است”
اینکه نویسنده این مقاله به ارزیابی خود پرداخته و فکرش را آنالیز کرده ان هم در ساعات معین با خارج شدن از ایگو برایم بسیار جالب بود و حس خوشایندی به انسان دست می دهد فکر کردن به اینکه تو باید مثل یک دانشمند نشانه ها و باز خوردها و … را جمع آوری کنی نتیجه بگیری کشف کنی و… .
با سلام و تشکر از متیس .
با سلام و تشکر
با خواندن این مقاله یک اگاهی از رفتار خودم در من پیدا شد و اینکه با دید دیگری رفتار و اعمال خود را نگاه کنیم و اگاهانه خود رااوتو انالیز بکنم
با سلام وتشکر فراوان
من زمانی که به درون خودم ونیتم در انجام کارهای معنوی مثل نوعدوستی دقت میکنم متوجه میشم که یک نیت ثابت در کنار نیاتم در کارهای گوناگون وجود داره واون اینه که که همیشه خود آگاه یا ناخود آگاه دوست دارم دیده بشم یا کاری که انجام میدم دیده بشه واگر دیده نشم تا حدودی رغبت ام را از دست می دهم البته اگر شروع به اعتراض هم نکنم
شاگردی در مورد وجود عقده های روانی گوناگون در درون خود سوال کرد؟
اگر انسان قید نداشته باشد و هر کاری را بر حسب وظیفه انجام دهد این اشکالات به خودی خود برطرف میشود.
خدا کرم خاکی را که وظیفه اش را انجام می دهد بیشتر از بشری که وظیفه اش را انجام نمی دهد دوست دارد.(کتاب ملک جان نعمتی صفحه ۱۳۹)
باسلام
«موجب» آزار من باشد «مورد» آزار من است .چه تفاوتی دارد؟
با سلام،
بی نهایت ممنون از این مقاله ها…
من هر بار با خواندن این مقالات متحیر و تقریبا همزمان بسیار خوشحال میشم. با دیدن این مطالب انگار قلبم آرام میگیره. راستش به تازگی به دنبال روشی برای درمان و یا بهتر بگم ، مبارزه با علایم یکی از بیماریهایم هستم.
حسادت !
بارها و بارها مطالبی راجع بهش خوندم، سعی در انجام موارد یادگرفته ام کردم ولی حس میکنم، تئوری را تا حدی حفظ کردم ولی چون به عمق این مبارزه پی نبردم، چون او را درک نکردم، موفق نمیشم.مثلا اینکه حسادت با بیماریهای دیگری مثل بد بینی، ناشکری، خودخواهی و غیره ارتباط داره، تمرکز من را بهم میزنه . یا اینکه نمیدانم کی و چطور به کسی که بهش حسادت میکنم، باید محبت کنم ؟ و یا اینکه آیا محبت من برای دیگران هم همین معنی را داره یا اینکه دارم فکر میکنم که کاری که انجام میدم، محبته ؟ …
این مقاله خط خوبی میده برای تشخیص، شناخت و درمان این بیماری برایم . سعی میکنم با توجه به این فرمول، روش مبارزه ام را ، سیستماتیک ، از نو بنویسم.
دوستان عزیز لطف کنین و با راهنمایی یا تجربتون به من کمک کنین.
بسیار مقاله زیبا و آموزنده بود! از زحمت متیس عزیز بسیار سپاسگزارم. تا به حل نوع دوستی را برای دل خودم انجام میدادم. ولی با خواندن این مقاله متوجه شدم که چقدر اشتباه میکردم و چقدر به نیازهای خودم توجه داشتهام تا دیگران! باز هم ممنون متیس عزیز.
سلام
از نکاتی که این هفته من یاد گرفتم نتیجه نوع دوستی می تواند علاوه بر سربلندی نزد وجدان , صلح با وجدان هم باشد. من در خیلی از مواقع با وجدانم قهر هستم و نهیب های او را نشنیده و نادیده می گیرم. متوجه شدم باید با وجدانم آشتی کنم و برای این آشتی نیاز به نوع دوستی دارم.
باسلام وتشکر ا.زمقاله پربارتون
واقعأکه خداى مهربون سر بزنگاه بدادآدم میرسه
باخوندن این مطلب به درون خودم برگشتم ودیدم
طى روزهاى گذشته بخصوص. چقدر به خودم
نمره ٢٠ دادم که این باعث شده کارهای ویا
انتقاداتى که دیگران ازم میکنن بنظرم بى اهمیت
وبى مورد بیاد در واقع درى که خدا از طریق اطرافیانم
برایم باز کرده بود تا صداى اورا بشنوم بسته بودم
با خوندن این مقاله دوباره از کرم ولطف بیکرانش
به خودم اومدم
واقعأ ممنون از شما
مرسی از متیس عزیز مو شکافانه بود و آموزنده
کامنت ۶ ممنون، منم فکر می کنم بهترین گزینه برای عمل نوع دوستی از خانواده شروع کردن است( همسر، فرزند، پدر، مادر، و…) چون اغلب ما ( خودم صد در صد ) برای اینکه در اجتماع محترم باشیم و حفظ شخصیت کنیم عمل نوع دوستی را انجام میدهیم ولی عقده های حاصل از قدر نشناسی اجتماع را سر خانواده خالی می کنیم.( خودبینی یا کمبود شخصیت) چرا؟
چون بنده خداها نمیخوان بگو مگو پیش بیاد، احترام قائلا، میگن خسته است از صبح با این اجتماع سر و کله زده و… برای یه لقمه نان، پس کوتاه میان و گذشت میکنن، اما در اصل اینطور نیست من برای حفظ شخصیتم در اجتماع، پیش رئیس، و … نوع دوستی می کنم ولی این عقده که نتونستم در مقابل آنها حق را بگیرم و یا ترس از دست دادن کار یا هر دلیل دیگه درونم را بهم ریخته و جایی جزء خانواده نمی بینم که خالی بشم.
در جواب کامنت ۱۰،
فکر می کنم منظور طرز فکری است که کلا افراد دیگر را زیر سوال می بریم و به نحوی توام با تحقیر نگاهشان می کنیم حتی وقتی کاری هم نکردهاند. مثلا در این مثال شاید این باشد که: حتی اگر آن جوان مرا در مترو هل ندهد هم درونا از او ناراحت هستم. یعنی یک دیدی به اطرافیان که آنها را آزاردهنده می بینیم یا فکر می کنیم جای ما را در اجتماع تنگ کرده اند یا حق و حقوقمان توسط اینها دارد کم میشود.. برداشت من این است.
با تشکر خواندن این مقاله ها خیلی بمن انرژی میده
با سلام و تشکر فراوان از متیس.
با خواندان این مقاله گفتم خدایا تو چقدر از نزدیک حواست به ما هست و میدونی برای چه دردی چه درمانیو بفرستی!
همین مشکل رو من در سر کار دارم همیشه بدون توجه به خواستهای دیگران همیشه اول من و راحتی من مهم! وقتی که مشکل کاری دارم باید همیشه دیگران وقت کمک بمن را داشته باشن ولی خدا نکنه همکاری پیش من بیاد و دفعهٔ دوم یه سوالیه از من بکنه! اگر خسته باشم سریع فکر میکنم کهای بابا این دوباره اومد اعصاب منو خورد کنه! تابحال متوجهٔ رفتار خودخواه خودم شده بودم ولی خیلی کمتر سعی به کمک داشتم یا فقط مواقعی که حوصله داشته باشم! با خوندن این مقاله متوجه شدم چقدر این خودخواهی باعث دوری من از خدا میشه! چون خدا هم همین رو از ما میخواد که ما نوع دوست و همیشه آمادهٔ خدمت به خلق باشیم! اصل کار همون نیّت که آیا دارم بخاطر خودم و خودنمایی میکنم یا برای خدا و برای اینکه این صفت جزو وجودم بشه؟
بسیار عالی، ممنون اززحمات شما!
در مورد تمرین دوم از چه طریق هایی میتوان از ایگو خارج شد و از فکر کردن به مسایل ومشکلات روزمره جلوگیری کرد!؟انجام این کار برای من همیشه غیر ممکنه!
تشکر میکنم از متیس عزیز بسیار زیبا واموزنده بود
بخصوص مراحلی را که جهت انلیز کردن رفتارمان در اجتماع و خانواده توصیه کردند بسیار به جا وزیبا بود
قبلا برایم پیش امده به اتفاقاتی که برایم افتاده و یا مشگلاتم فکر کنم و متوجه شدم که مقصر خودم بودم و رفتارم خیلی بد بوده ولی فکر میکنم اگر یک لحظه ویا یک روز به اعمالم فکر کنم و روز بعد همه چیز را فراموش کنم هیچ نتیجه ای نداره. باید ادامه بدهم و بیشتر روی رفتارم کار کنم .
با سلام و تشکر فراوان از مقاله بسیار کاربردیتان .دوست خوبم کامنت ۱۰ سام عزیز این کار دید جدیدی را به من الهام کرد: «علت را در خود جستجو کن». متوجه شدم همان جوان که در ساعات شلوغ، مرا در مترو هُل می دهد پیش از آنکه «موجب» آزار من باشد «مورد» آزار من است. چون من اغلب راحتی خودم را در نظر میگیرم و با اشغال فضای زیادی در مترو راه دیگران را میبندم. فکر میکنم بیشتر اوقاتی که تصور میکنیم دیگران موجب ازار و رنجش ما شده اند با کمی در خود فرو رفتن و این ویوی صادقانه متوجه میشویم که در واقع ::علت اصلی ایگوی خودخواه ما بوده ::که مورد ازار و اذیت کردن فرد مقابل شده است . ( در واقع
من :مورد یا علتی: شدم برای ازار دیگران) اگر اشتباه برداشت کردم لطفا دوستان تصییح کنند
با سلام مجدد
دوستان مقالاتی که مربوط به نوعدوستی در قسمتهای قبلی سایت امده خوندنش خیلی کمک و راهکار به ما میده تا بتونیم به نوعدوستی بطور کامل و درست عمل کنیم بخصوص نوعدوستی قسمت دوم سامری نیکوکار.
sam عزیز
نویسنده بعد از مرور دقیق تر وانالیز وقایع روزمره متوجه شد که درحقیقت ابتدااین خودش بوده که حقوق دیگران را در مترو مراعات نمیکرده است.”چون من اغلب راحتی خودم را در نظر میگیرم و با اشغال فضای زیادی در مترو راه دیگران را میبندم”. و دیگران رامورد ازار قرار میداده.ورفتار ان فردعکس العمل رفتار خودش بوده است.
جمله “پیش از آنکه «موجب» آزار من باشد «مورد» آزار من است “را بصورت “پیش از آنکه او«موجب» آزار من باشد من«موجب» آزار دیگران بودم”میشد نگارش کردولی بنظر هم نویسنده وهم مترجم محترم عبارات زیباتر وادبیات روان تری را انتخاب کردند.
باسلام وتشکراززحماتتان که واقعاً راه گشاست. یکی ازکارهای عملی که من دراین چندوقت اخیر برداشته بودم صداقت بود. ومتاسفانه چه صفات بدی راکه فکرهم نمیکردم درخودم یافتم. مثلاً درمورد نوعدوستی، یکتای مهربان شرایطی رافراهم کرده اند که شاید خیرمن به کسی برسدومن هم بسیارخوشحال ازاین موضوع. حالا که بادقت به این موضوع فکرمی کنم می بینم این موضوع چقدرباعث خودخواهی وحق به جانبی من دربرخورد بااطرافیانم شده، وبه خودم اجازه میدهم که راجع بهشون اظهارنظرکنم، قضاوت کنم وپندواندرز…. واقعاً ازشرنفس فقط باید به خداپناه برد …
با تشکر از مقاله پربار وبا ارزش
با تشکر از مقاله برای پرورش نوع دوستی یا همان مبارزه با خودخواهی چه شرایطی را باید در خودمان بوجود بیاوریم ؟
با عرض سلام خدمت سام عزیز، اگر درست متوجه شده باشم، “موجب” آزار بودن یعنی علت و دلیل آزار کسی بودن است، ولی “مورد” آزار بودن یعنی زیر آزار کسی قرار گرفتن. امیدوارم توانسته باشم سوال شما را پاسخ داده باشم.
با سلام و تشکر فراوان از متیس عزیز
با عرض سلام و تشکر از کلیه دوستان، sam عزیز فرق بین موجب ازار و مورد ازار فکر میکنم این باشد که وقتى باعث ناراحتى و ازار کسى شده ایم او را مورد ازار قرار داده ایم . و زمانى که کسى اسباب رنجش و ازار مارا به وجود اورده موجب ازار ما شده در اولى مورد علت خود ما هستیم و در دومى موجب علت دیگرى است. در باره یکى از کارهایى که در رابطه با رهایى از حسادت کمک فراوان میکند این است که هروقت به فکرشخص مورد حسادت افتادید برایش طلب خیر و برکت ونیکى کنید مطمىًن باشید سرم درمانى میکند حسابى. من از این روش نتیجه گرفتم به طورى که هروقت با هم رو به رو میشویم محبت بى ریا احساس میکنم حتى از طرف مقابل. امید که خداوند همگى را در این راه یارى رساند
«همانطور که ترکیبات خون نمایانگر سلامتی بدن هستند، ترکیبات فکر هم نشانۀ چگونگی فعالیت روح و قوای آن هستند.» من گاهی خودخواهی خودم را این طور تست می کنم که مجسم می کنم یکی زنگ می زنه یا کسی چیزی می خواد یا اتفاقی می افته که روتین زندگی ام رو بهم می زنه. من چطور عکس العمل نشان میدم؟ مثلاً میفهمم که یکی از نزدیکانم مریضه؟ حالا من وسط کارم. آیا می گم: دوباره! چرا اطرافیان خودش بهش نمی رسند؟ یا سکوت می کنم ولی درونم می گه آخه حالا وقت مریض شدنه؟ یا عکس العمل بهتری دارم. آیا آماده ام که فوراً عکس العمل درست را نشون بدم یا تاخیر دارم یا اصلا حالیم نیست؟ گاهی هم به خودم تلقین می کنم آماده باش… آماده باش… آماده باش….
ازهمگی ممنون واقعابهره بردم.
با سلام و تقدیم احترام قلبی به شما عزیزان
درخصوص کامنت م.ب
به نظر من با انجام تمرین فکر وذکر می شود از ایگو ی خود خواه و پر توقع خارج شد به این ترتیب:
تمرین فکر وذکر
ابتدا شخص با نیت برقرار کردن ارتباط و گفتگو با نکته ی وحدت بر خود تمرکز کند و خود را در برابر حباب روحش (دکتر بهرام الهی ، روح را به صورت یک حباب بزرگ آگاهی صاحب عقل تشریح می کند ) همچون یک موجود میکروسکوپی تجسم می دهد و ذهنا وارد حباب روحش می گردد چون با نیت گفتگو با نکته وحدت وارد روحش شده خود به خود در هادی درون قرار می گیرد . سپس با نیروی اراده ،افکار روحانی -انسانی را در فکر حفظ کرده تا خود آگاهی هر چه بیشتر در فضای هادی درون باقی بماندسپس در آن فضا حضوری به عنوان نکته وحدت روبروی خود تجسم دهد براو تمرکز می دهد و گفتگوی روحانی با او به زبان هادی درون برقرارمی کند
برگرفته از سایت استاد الهی ایندپت
من خودم وقتی می خواهم از ایگو خارج شوم اینها را می خوانم به ذهن میسپارم ومرحله به مرحله انجام می دهم نتیجه بسیار رضایت بخش بوده انشائ الله برای شما نیز مفید باشد
با سلام به همه دوستان وتشکر فراوان از متیس عزیز
درپاسخ به کامنت ۱۰ وتأییدنظر دوستان دراین مورد، می توان از بیان سپیدار عزیز کمی فراتر رفت وتصور کرد آن جوان برخلاف احتمال اول که من با اشغال جای او سبب شدم که مرا هل دهد شاید هم عمدا” وبدون اینکه من جایش را تنگ کرده باشم مرا هل داده، در این صورت اوموجب آزار من شده، ونه مورد آزار من، ولی ههم این است که حتی دراین صورت هم باید با دید نوع دوستانه شرایط احتمالی اورا درنظر گرفت وبا خود گفت نهایتش این است که این شخص نمیداند، وکسی را برای ندانستن نباید مورد بی مهری قرار دادوبا این دید شفقت ونوع دوستی را درخود تقویت کرد. حضرت مسیح وقتی بالای صلیب مورد آزار وشکنجه قرار گرفته بود برای آنها دعا می کرد ومی گفت: « خدایا آنها را ببخش، آنها نمی دانند.»
به نام خدا
با سلام
سوفی گرامی
در کامنت ۱۱ فرموده اید:”بارها و بارها مطالبی راجع بهش (حسادت )خوندم”,از این جهت نمی دانم پیشنهاد من برای مطالعه کتاب ”
غلبه بر حسادت (بئاتریس گورنیه و اگنس روسو -) “ایده جدیدی است یا خیر .به هر حال خود من دیشب بعد از مدتها قسمتهایی از این کتاب را دوباره خواندم و نکات جدیدی در آن پیدا کردم .
همانطور که فرموه اید دانستن تئوری کاری از پیش نمی برد اما عمل هم وقتی درست انجام می شود که ما از تمام شرایط و جوانب کار آگاه باشیم ,همان مثال معروف را به یاد بیاوریم :آب خالص در دمای صد درجه در شرایط متعارف به جوش می آید ,اگر یکی از این شرایط برقرار نباشد ,نتیجه مورد انتظار حاصل نمی شود ,پس فقط اجرای مو به موی دستورات صحیح می تواند ما را به حفیقت یک اصل برساند .
فرموده اید:”نمیدانم کی و چطور به کسی که بهش حسادت میکنم، باید محبت کنم ؟”به نظر من در اولین فرصتی که دست داد ,با کمترین کاری که می توانید انجام دهید, شروع کنید.مهم این است که واقعا بخواهیم(همین که از خدا کمک بخواهیم و او را در مدار فکرمان بیاوریم ,راهنمایی می شویم )و اقدام کنیم.
“سعی کردم فکرم را بیشتر بر رفتار خودم متمرکز کنم”.یادآوری این جمله برای من خیلی خوب بود. همینطور اشاره به حالت عصبی بودن ناشی از مقاومت ایگو در اثر مبارزه با او، برایم خیلی جالب بود.
مسائلی در دو هفته گذشته برایم پیش آمده که دلم میخواهد درسش را بفهمم و نتوانستهام. برایم مثل پازلیست که پیش رویم گذاشته شده و نمیدانم چه تصویری باید داشته باشد و به کجا برسد و یا از کجا باید شروعش کنم و به همین خاطر، به این حالت عصبی بودن(ناشی از مقاومت ایگو) رسیدهام. سعی کردم برای خودم تفریحی قرار بدهم تا ذهنم از این مساله متفرق شود ولی دیدم فرار کردن از گرفتن درس ماجراست.
یکی از تمرینهایی که در نظر گرفتم این بود که چند بار در روز از ایگویم خارج شوم یعنی خودم را از قیل وقال زندگی بیرون بکشم وفکرم را از امواج امور روز مره – مشکلات – نگرانیها یا کشش های زندگی مادی ونگرش خودخواهانه خارج کنم…
این مطلب همان تکنیکی است که در تمرین فکر وذکر گفته شده : چند بار در روز مسائل ومشکلات زندگی رابا دید هادی درون ببینید وبسنجید واداره کنید
که بسیار کار ساز وانرژی دهنده است
در رابطه با کامنت شماره ۳۵برای من هم چنین موردی بوده و هست که نتونستم درسشو بگیرم و عاجزانه خواستم این موردی که تکرار میشه چه درسی داره و بالاخره با گفتاری از کتاب آثارالحق که متوجه شدم روی چه اصلی باید کار کنم
سلام
دوست عزیز ۱۰
موجب ازار حالت فاعل است
مورد ازار حالت مفعول است
دوست عزیز ۱۹ برای خارج شدن از ایگو من با تجربه هایی که بدست اوردم با صفت احتیاط خیلی میتوان موفق بود
یعنی در مقابل کوچکترین عمل ایگو در برخوردهای روزانه ی خودم فقط احتیاط و احتیاط میکنم
مثلا یک گذشت کوچک یک لقمه کوچک غذا که برایم ضرر دارد از اوقات کوچک خودم فوری برای توجه به مبدا استفاده میکنم اگر در جمع غیبت کنی قرار بگیرم فوری از حس احتیاط کردنم استفاده میکنم و همینطور مسائل ریز و درشت روزانه ام و حتی استاد فرموده اند خدا به هر کسی که صفت احتیاط را داده باشد نعمت بزرگی به او عطا کرده منم این جمله استاد را فرا راه زندگیم قرار دادم
با امید موفقیت همگی .
مدتی است که از کم توجهی اطرافیانم به شدت افسرده و ناراحت هستم. نمی دانم که آیا این ناراحتی از روی توقع و خودخواهی است یا خیر ولی هر بار که به این موضوع فکر می کنم با توجه یه رفتاری که خودم همیشه نسبت به این افراد داشتم به خودم حق می دهم. نمیدانم رفتار صحیح چیست ممنون میشم اگر دوستان راهنمایی کنند.
قانون طلایی در عمل به نوع دوستی به من کمک می کند. اینکه در نظر بگیرم اگر من در آن شرایط بودم
چه انتظاری از دیگران داشتم. در ضمن آموخته ام اگر من در فقر بسر نمی برم ویا مرتکب خلافی. نمیشوم ویا بعضی ازمشکلات عجیب وغریب دیگران را ندارم خدا نخواسته من در آن موقعیت قرار بگیرم هر لحظه یا هر آن که او
اراده کند همه چیز در یک آن دگرگون میشود ، پس نباید بابت داشته هایمان جایگاه خود را برتر از دیگران ببینیم. ،برعکس باید با اعمال نوعدوستانه شکرانه نعمت هایمان را بجا بیاوریم.
الف عزیز، کامنت ۲۹
از متنتان که دیشب خواندم، “سرم درمانی می کند حسابی” در ذهنم مانده بود و امروز صبح که با حمله افکار منفی مواجه شدم شروع کردم به دعا کردن و خیر خواستن برای آن افراد خاص. بعدش هم سوره ناس و فلق را خواندم تا از شر درون خودم و بیرون خودم و ارواح ساپروفیت وکلا هر چی شر هست به خدا پناه ببرم. روزم عوض شد…..
خواستم واقعا ازتون تشکر کنم. با کلامتان و کامنتتان روز من را عوض کردید. خیلی ممنون
با سلام.ادم از خودش خجالت میکشه که این نفس انسان را به چه کارهای که وادار نمی کنه.امروز فهمیدم که چقدر خودخواه هستم.و از راهکاره های بسیار عالی متیس ممنون که میتواند کمک بزرگی برای مبارزه با این صفت خودخواهی باشد.به امید موفقیت برای همه.
با
با سلام.ادم از خودش خجالت می کشه که این نفس انسان را به چه کارهای که وادار نمی کنه.امروز فهمیدم که چقدر خودخواه هستم و با تشکر از متیس مهربان که در مواقع احتیاج به دادم می رسه.با ارزوی موفقعیت برای همه.
با سلام
از ١٢٣ عزیز به خاطر راهنمایی تون خیلى ممنونم و حتما پیشنهادتون رو انجام میدهم. کتابى رو که ذکر کردین واقعا آموزنده است.
اینکه گفتین بأید از ساده شروع کرد، شدنى است.
ممنون
در مورد کامنت ٣٩ ، که گفته اید از کم توجهی دیگران ناراحت هستید، من هم تجربه ی مشابهی داشته ام و همچنان درگیرش هستم و آن اینکه فکر می کردم رفتار من نسبت به آن شخص یا اشخاص درست و اخلاقی بوده، چرا عکس العمل آنها درست نیست، واقعا نمی توانستم خودم را راضی، و رفتار آنها را نسبت به خودم توجیه کنم ولی با خواندن این مقاله و اینکه دستگاه هدایت الهی در مواقع حساس به داد می رسد، بعد از سوال یکی از دوستان و توجه بیشتر روی این نکته که “آن شخص بجای اینکه موجب آزار من باشد، مورد آزار من واقع شده” این نکته برایم روشن شد که از کجا معلوم که می توانم از اثر رفتار خودم نسبت به آنها مطمئن باشم. مثلا اگر محبتی کرده ام، چون با نیت درست نبوده یا از روی خودخواهی بوده، شاید حرصشان را در آوده و یا شاید در مواردی نیتم هم درست بوده ولی روش عملکردم مناسب و از روی عقل سلیم نبوده و بدون فکر و تحت تاثیر هیجانات آنی بوده به همین دلیل خدا در بازتاب رفتار آنها می خواهد من در خودم فرو روم و اشکالات رفتارم را پیدا کنم. در نهایت اگر رفتار و نیت هیچ اشکالی نداشته (که بعید است) شاید مشمول آن قانون می شود که پیامد نوعدوستی قدرناشناسی است.
مانای عزیز کامنت ٣٩
این رنجیدگی شما دلا یل مختلفی می تواند داشته باشد شایع ترین آن زمانی است که کسی که همیشه در جمع فامیلی و یا دوستانش مرکز توجه است واز این توجه لذت می برد،به دلایلی از این توجه محروم میشود و از این بابت
.غمگین و افسرده میشود.
اگر چنین باشد باید عرض کنم در عرصه معنوی مرکز توجه بودن ارزش محسوب نمی شود ،شاید هم برای پیشرفت معنوی مضر باشد چون باعث غفلت ما از خود شناسی می شود.
در برخورد با اطرافیانتان شناخت حقوق و وظایف در الویت است دقت کنید آیا اطرافیانتان به حقوق شما احترام میگذارند ویا شما برای حقوق انها احترام قایل هستید. اگر در این مهم خللی ایجاد شده باید با بررسی دقیق رفتارهای
گذشته خودتان در پی باز سازی رابطه تان به شیوه صحیح باشید.
با سلام،
معمولا صبح به محض بیدار شدن از خواب، اول فکر و ذکر میکنم به این امید که روزم در اثر ش معنوی تر و محسوس تر باشد. به محض اینکه به محیط کار وارد میشوم، انگار نیرویی مرا به فراموشی میکشاند. آنقدر غرق میشوم که ناگهان در ساعاتی که در تلفن همراهم برای یادآوری تنظیم کرده ام که زنگ بزند، به خودم می آیم.
این غفلت کاملا مرا ، بی تلاش، در خود زندانی میکند به طوریکه حتی متوجه اش نمیشوم.
در رابطه با رفتار با دیگران هر وقت کسی رفتاری نا متعادل و یا خشن با من دارد، به خودم فکر میکنم و مجادله ی نفس و هادی درون را به وضوح میشنوم…
واقعا چه نعمتی است که انسان با خدا زندگی کند، اینکه با تمرین و تلقین در خودد فرو رود و همه چیز را در خودش بیابد. من به این نتیجه رسیده ام که روزهایی که تعداد دفعات فکر و ذکرم بیشتر و محسوس ترند، به مراتب موفق تر هستم و بیشتر به خود و دیگران، با توجه به این مقاله، دقت میکنم. با توجه به این مقاله به فکرم که مرتب در جریان است کمی بیشتر دقت کردم و سعی در آنالیز کردن آن دارم. میبینم که افکارم در حدود ۹۹ درصد همراه با خود خواهی هستند. من مدام به خودم فکر میکنم. به اینکه چه بخورم، چه بپوشم، چه تصویری از خودم به دیگران بدهم، چه تفریحی داشته باشم… -خودم- مدام به خودم فکر میکنم. خود خواهی باعث امراضی دیگر در من شده. به طور مثال حسادت.اگر اشتباه نکنم، همین خودخواهی است که مرا به حسادت وادار میکند. شاید اگر با فکر تر زندگی کنم یعنی بیشتر و صحیح تر فکر کنم، آرامشم بیشتر و زندگی برایم متعادل تر شود. همه چیز از فکر سرچشمه میگیرد. همانطوری که در دروس سایت استاد ایندپت آمده:
از دید عملی، انسان میتواند با تجزیه و تحلیل فکرش در هر لحظه، به اثرات قوای مختلف تشکیلدهندۀ روحش پی ببرد. مثلاً با تجزیه و تحلیل افکارش در ارتباط با دیگران، پی به نقاط ضعف و قوت خود ببرد و غیره.
ممنون
با سلام
با توجه به مقاله فوق ، با توجه به برداشت بنده ، بایستی در تمام مواردی که در زندگی برایم اتفاق می افتد خود را مقصر قلمداد کنم . آیا با این روش اعتماد به نفس انسان از بین نمی رود ؟ ۱)جای اعتماد به نفس کجاست ؟
۲) من در زندگی در مجادلات خودم با افراد مختلف سعی می کردم انصافی موضع را مورد قضاوت قرار دهم ،اگر مقصر من بودم یا یکی از اعضا خانواده ام عذر خواهی می کردم یا به آنها(اعضا خانواده ام) می گفتم شما مقصرید . و در مورد خودم درصدد بر طرف کردن نقطه ظعف و غروروم بر می آمدم و علت آن را پیدا می کردم ولی اگر طرف مقابل مقصر بود به خودم حق می دادم و شخص مقابل را مقصر می دانستم و کاری به خودم نداشتم .آیا این روش غلط است ؟
سوفی عزیز
با سلام
در وهله اول توجه داشته باشیم وقتی ما با کمک مبدا به یک نقطه ضعف صفاتی مان مثلا حسادت اگاه میشویم این یعنی تا اندازه ای از ان جدا شده وداریم به ان نگاه میکنیم. همچنین وقتی ارتباط انرا با سایر نقاط ضعف دیگر تشخیص میدهیم باز یک مرحله پیشرفت محسوب میشود.اما بعد ازاین تشخیص برای مبارزه دو کار یکی فکری و دیگری عملی را انجام دهیم.
در مرحله فکری به محض اینکه دیدیم درباره فرد مورد نظر داریم فکر منفی میکنیم انرا با یک فکر مثبت جایگزین کنیم.در این مرحله پیکان توجه از روی فرد مورد نظر به مبدا تغییر پیدا میکند.اگر فقط یکبار هم این فکر را جایگزین کردیم یعنی همان جا در مبارزه با نفس پیروز شده ایم.
در مرحله عملی با هر وسیله ممکن از یک sms ساده تا هر نوع محبتی که در حیطه اصول اخلاقی الهی است بکار ببریم.
باید در نظر داشت فعالیت ها (در اینجا مبارزه) ازهر نوعش احتیاج به انرژی داره.مثلا تصور کنید چند روزی غذا نخورده باشیم در اینصورت شاید حتی حوصله روشن کردن کامپیوتر وخواندن این متن وجود نداشته باشه. متوجه شدم هر زمان که نتونستم با نقاط ضعفم مبارزه کنم مهمترین دلیلش نداشتن یا کمبود انرژی فرا علی بوده.به صفحه ۳۴ معنویت علم است دقت کنیم:توجه همچنین به انسان توانایی میدهد تا انرژی الهی یا مافوق علی را که مدام جاریست جذب کند….
متیس عزیز و مهربان شما با مقاله های پر أرزشی که میگذارید منو با خودم إشنا کردین و در واقع من دارم با خودم اشتی میکنم، با دستور عملها که براى پیدا کردن نقاط ضعفم میگیرم هر روز ارامش بیشترى وارد خونمون میشه و میبینم که عزیزانم کمتر ازم دلخور میشن، راستش حس میکنم میتونن از دست من نفس راحت بکشن. من دست از بکن نکن ام بر داشتم، بهشون لبخند میزنم، میگذارم خودشون تصمیم بگیرین و تا ازم نظر نخوان مداخله نمیکنم… .
سلام
m عزیز
منهم اگر جای شما بودم همین کار را میکردم کما اینکه الان هم همینطورم زیرا این یکنوع رعایت حد تعادل است و نشان از این است که در افراط و تفریط نیستم زیرا با توجه به اینکه همه ما موجودات اینه همدیگر هستیم باید با توجه به درسهای استادبتوانیم خود را به حد تعادل هر صفت انسانی که هست برسانیم البته در کیس شما یک کمی اجتهاد میخواهد که کاملا بتوانیم بخودمان ثابت کنیم تا چه اندازه حق با من است و تا چه اندازه حق بادیگری باید الکی گول نفس را نخوریم چون ماکه نمیخواهیم کلاه سر خودمان یا خدا بگذاریم وافعا در مبارزه با نفس باید خود را مجسم کنیم که در پل صراط هستیم انقدر در تعادل و رعایت عدل و انصاف باشیم که به طرف راست و چپ نیافتیم و فقط در تعادل باشیم چون رعایت حق خودمان هم از واجبات است با تشکر از سئوالتان .
با سلام،
۲۲۰ عزیز،
انگار شما کاملا به مشکل من واقف هستید. مثالها یی که استفاده کردید خیلی به جا هستند. خیلی به من کمک میکنند. از راهنمایی شما خیلی استفاده بردم.
خیلی از شما ممنونم.
با سلام
چند مثال برای خودخواهی واقعی در خانه.
من خودخواه اول صبح که بیدار میشوم انتظار سلام از بقیه اعضای خانواده رادارم و اینکه خوش رو باشند تا من روزم را با ارامش شروع کنم.من خودخواه برای قهوه خوردن از زیباترین لیوانی استفاده میکنم که فقط یکی از ان را در خانه داریم مهم نیست بقیه هم بخواهند از ان استفاده کنند.من خودخواه تلفنم که زنگ میزند بر نمیدارم چون اشتهایم کور میشود ،دیگر مهم نیست کسی جایی گیر کرده باشد مثلا ادرسی یا کمکی بخواهد.من خودخواه سر میز غذا خوراکی را که میدانم به همه نمیرسد اول از همه بر میدارم تا خورده نشده بخورم…،من خودخواه به کسی تلفن میکنم که احوالش را بپرسم فکر میکنم نوعدوستی میکنم اما صدا را روی پخش میگذارم برای اینکه خسته نشوم بی توجه به حق دیگران که صدا بقیه را اذیت میکند یاشاید ان شخص چیزی بگوید که درد دلی باشد نخواهد کسی از ان با خبر باشد….،من خودخواه…..و…و…من خودخواه……
با تشکر از متیس برای زحمتهایش.
از بیان تجربیات کاربردی که مطرح شد، بسیار متشکرم.
ارزیابی روزانه ی « خود » بدین طریق کمک بزرگی به خودشناسی خواهد کرد. هرچند رونمایی از نقاط ضعف اخلاقی بسیار مشکل است،اما در مسیر کمال راهگشا خواهد بود.
سوفی عزیز
در مورد محبت برای درمان حسادت، دوستی عقیده داشت که محبت باید درست در راستای حسادت باشد. مثالی که ایشان می زدند این بود که اگر من مثلا به لباس زیبای شما حسادت می کنم، فایده ی زیادی ندارد که برای صرف ناهار به رستوران دعوتتان کنم (محبت بی فایده)، بلکه باید به عنوان محبت برایتان کراواتی/گردنبندی بخرم که به نظرم با آن بسیار زیباتر خواهید شد. این همان محبتی است که مثل سود سوزآور عمل می کند، چون بسیار مشکل است. اینکه الف عزیز در کامنت ۲۹ طلب خیر را مطرح کرده اند شاید اشاره به همین مطلب دارد. مثل این است که بگوییم “خدایا کمکش کن که روز به روز لباسهای زیباتری به شادی بپوشد و بیشتر بدرخشد”. )
با سلام و تشکر از زحمات شما وقتی استاد میفرمایتد علت را در خود جستجو کن چیزی جز این نیست . وقتی زندگی روزمره را مرور میکنم میبینم علت تمام ناراحتیهای من از دیگران ریشه در خودخواهی من دارد و چقدر جالب گقتند که در تماس با دیگران به خاطر فشار کار رفتارم را کنترل نمیکنم و ناگهان دیدم در مورد من صدق میکند چون من سردردهای میگرنی دارم و در طی روز به خاطر کارم ارباب رجوع زیاد دارم ولی با انها با وجود سردرد خوب و محترمانه رفتار میکنم ولی وقتی نزدیکانم در همان موقع برخورد میکنم رفتار خوبی ندارم .
با سلام من خود تجربهای که دارم دقیقا دیروز بود ۱۱/۲۲
من هر وقت با خانمم میرم بیرون خانمم دوست داره تو بازار بره و لباس ببینه و …ولی من همیشه یه احساس خستگی میکردم چون اصلا دوست ندارم بازار برم … تا دیروز که رفتیم بیرون کم کم داشتم خسته میشدم پیش خودم گفتم اینبار طرز فکرو باید عوض کنم یه دفعه یاد حرف یکی از دوستام افتادم که چند روز قبل پیشش بودم که میگفتش من در سال چندین روز کامل در اختیار خانمم هستم یعنی هر کجا بره نه نمیگم … با خودم گفتم بزار امروز این کارو انجام بدم هر چی خانمم گفت بگم چشم . و انجامش دادم دیدم هم درونن ارامم و هم خانمم هم کلی خوشحال شد و دیروز برای اولین بار بود که با خوشحالی و رضایت کامل برگشتیم
در جواب کامنت۴۷٫
تعبیری که در روانشناسی از اعتماد به نفس میشود با تعبیر آن در معنویت متفاوت است. در روانشناسی مهم اعتماد
به نفس است حتی اگر دلی را بشکنیم ویا حقی را ناحق کنیم. ولی در معنویت ابتدا باید اافکار و اعمال خود را مطابق اصول واخلاقیات صجیح باز سازی کنیم و بعد با اعتماد قدم برداریم
دوست عزیزی که میفرمایید هر جا مقصر بودید عذر خواهی کردید،ارزش معنوی این کار شما به مراتب بالا تر از فردیست که با اعتماد به نفس کاذب مسیر اشتباه می رود ، تلاش کنیم نگاه خود را از روی دیگران برداریم وانرژی مان
را فقط صرف ارتقاء معنوی خود کنیم. چرا که هر فردی باید مراحل خودش با توجه به پختگی روحش طی کند. و کسی
ما را بابت اشتباهات دیگران مواخده نمی کند.
وقتی به نوعدوستی فکر میکنم میبینم نیک بینی نیک اندیشی و نیک گویی ابتدا باید باشه تا بتونیم عمل نوعدوستانه انجام دهیم .
از تمام دست اندرکاران متیس بلاگ و همه دوستانی که این کامنت های واقعا پرارزش را می نویسند نهایت تشکر را دارم. واقعاچه لطفی بیشتر از این؟ از سالیان پیش خودم را تجزیه تحلیل می کردم و سعی میکردم که انصافی شخصیت ام را بسازم و نقاط ضعف ام را بشناسم ولی مخصوصا در رفتار با دیگران کوچکترین بهبودی در من نبود که نبود. در حقیقت اعتماد به نفسی داشتم که واقعا اعتماد بود به نفس کثیف ام که منصف است! دامنه و مرز انصاف تنگ و ترش ام را هم همین نفس تعیین می کند. فقط با علت همه چیز واقعا همه چیز و هر اتفاقی را در خود جستن است که آدم می تواند آن پوسته تخم مرغی را که توش زندگی می کند ببیند! به قول مینای عزیز اطرافیانم تونستن الان کمی از دست من نفس راحت بکشن.
الان وقتی با یک مسئله مواجه میشم هنوز خودم را منصف می بینم ولی چون خواندم که باید علت همه چیز را درخود جستجو کرد می گذارم قضیه کمی بگذرد و احساس من فروکش کند بعد دوباره می گویم علت در درون خودت است حالا از اول!و می بینم بله! همیشه علت در خودم است.
مثلا هفته پیش توی یک کافی شاپ نشسته بودم و اتفاقی دقیقا با میزی که من نشسته بودم افتاد. خیلی فکر کردم. به خودم گفتم علت در درون خودت است. خیلی فکر کردم دیدم دقیقا دو هفته پیش توی همین ساختمان با بی دقتی مسئله ای که می توانستم درستش کنم که نفر بعد از من اذیت نشود همانطور گذاشتم و رفتم!گفتم مستخدم ها مسئول هستن به من چه! خیلی واضح بود و من آن همه فکر کردم!
امروز داشتم مطلب را دوباره مطالعه میکردم که فکرم درگیر این جمله شد: آنکه «موجب» آزار من باشد «مورد» آزار من است.
چطور می تونه باشه؟ البته دوستان لطف کردن توضیح دادن ولی من میخوام جنبه دیگه ای رو بگم. “موجب” احساس کردم به موادی اطلاق شود که بطور متداول و تکراری ایجاد آزار بشود مثلا همیشه عادت کردیم که وقتی وارد خونه میشویم کفش هایمان را سر جاش قرار نمی دهیم و کسی باید این کار رو انجام بده. یا در محیط کار با کسی مشکل داریم و هر لحظه ایشون رو می بینیم و …. این چیزها “موجب” آزار ماست چون هر دفعه اتفاق میافته و فکر ما و دیگران رو درگیر خودش میکنه. اما “مورد” آزار اتفاقاتی است که در یک لحظه پیش میاد و ما یا دیگران را آزار میده و رد میشیم. مثلا همین اتفاق که در مترو برای اون شخص پیش اومد و بعدش رد شد و رفت. یا معمولا من کفش هایم رو سر جاش میگذارم ولی امروز این کار رو نکردم و همسرم اینکار رو کرد و مورد آزار ایشون شدم. و خیلی مثالهای دیگه که در شرایط مختلف پیش میاد که یا رفتار ما یا رفتار دیگران مورد آزار میشود. انشاا… تونسته باشم منظورم رو واضح بیان کرده باشم.
با سلام
ممنون از این مقاله مفید .بعد از خواندن این مقاله در خود فرو رفتم ودیدم من هم خیلی خود خواه هستم وبرای اینکه نوع دوستی را در خود ایجاد کنم ، تصمیم گرفتم ازاین مقاله پرینت بگیرم وبه کسی بدهم که دسترسی ندارد
زیرا حس می کنم خودخواهی وتکبرم در مقابل او بیشتر است
وبه عبارتی حس حسادت هم دارم واکثرا دلم نمی خواهد چیزهایی را که می دانم وبلد هستم او بداند .
با سلام،
دیروز با یک دوست صحبت راجع به دلخورى و یا رنجش خاطرم از دیگران داشتم. او مرتب به من پیشنهاد میکرد که به مواردى که اهمیت زیاد ى ندارند نباید زیاد درگیر شد. او راه چاره را در گذشت کردن و یا بهتر بگویم فراموش کردن میدانست. من در این حین مرتب از خود دفاع میکردم و راه چاره را بیشتر در دورى کردن و دفاع میدیدم.
بعد از رفتن او، ناخودآگاه به حرفش و پیشنهادش فکر کردم. باید اعتراف کنم از این متد خوشم آمد.
با فراموش کردن موارد بی ارزش، ( مثلا مواردى که در اثر دخالت احساسات و غرایز مان پیش میایند و فکر را به خود مشغول میکنند و باعث دور شدن من از هدفم ، که پرورش اخلاق اصیل و صحیح الهى است، میشوند) فکرم آزاد میشود. به طور مثال من به جاى جهت دادن مثبت به افکارم به سمت مبدا و در نتیجه مستقر شدن در هادى درون، به فکر انتقام، بد خواهى، غیبت، حسادت و ناشکرى ووو هستم. در این مورد جریان فکر من به سمت بیمارى و اجازه ى ورود عوامل بیمارى زا سوق داده میشوند.اگر کسى به من زخم بزند و من قبل از درمان خودم، به فکر زخم زدن به او باشم، باعث بهبودى خود نمیشوم. در صورتیکه اگر من بین خود و خدا هیچ چیزى قرار ندهم، فقط به او و رضاى او فکر کنم، هر کدورتى و یا محبت دیگرى رنگ میبازد. در واقع من با فراموش کردن و دور ریختن عوامل مشغول کننده ى زاید خارجى، درست مثل دور ریختن آشغال فکرى و خانه تکانى، فکرم را فقط صرف موارد مفید براى پیش رفتن به سمت هدفم ،شناخت و علاج دردها و بیماریهاى خودم و بالاخره رشد عقل سلیم شوم.
راه نجات از تصمیم اشتباه:
قبل از پرداختن به هر فکر و یا موضوعى ازخودم بپرسم چطور میشود از این موقیت براى جلب رضایت یکتا استفاده کرد؟
با سلام به دوستان عزیز
امروز تجربه نا موفقی در زمینه مبارزه با خودخواهی داشتم
دراین تجربه من فقط خودم و راحتی خودم را دیدم و با یک جمله که از خود خواهی ام بود به طرف مقابلم باعث جروبحث شدید و نهایت احساس بسیار منفی در من شد ..حال که مروری به نیت وفکر وعمل امروزم کردم متوجه شدم من چون در جواب به طرف مقابلم فقط خودم وخستگی ام را دیدم و سریع بدون فکرو بدون در نظر گرفتن حق دیگران, تصمیم گرفتم و نهایت احساس بدش برای خودم ماند ولی گاهی نمی فهمم چه جایی باید از حقم به خاطر دیگری بگذرم….. .
من هم تجربه ای دارم اینکه به نوعی مورد آزار رفتار کسی واقع می شوم وچنین صحنه ای بارها هم تکرار می شود،اغلب اطرافیان گاها به من حق می دهند. من هم تا الان فکر می کردم و حتی بعضی مواقع به خیال خودم موضوع را بررسی می کردم و به این نتیجه می رسیدم واقعا حق با من است و طرف مقابل کار نادرستی انجام می دهد و نهایتا برای اینکه کاری معنوی انجام داده باشم سعی می کردم به خودم تلقین کنم که دلخوری و کدورتی پیش نیاورم و سعی کنم آن شخص را درونا بپذیرم و در مواردی که موفق می شدم احساس منفی ام را نسبت به آن فرد کمرنگ تر کنم، از خوم راضی می شدم.
امروز مقاله را دوباره دقیق تر خواندم. دیدم عمل من نباید فقط در مرحله تغییر احساس متوقف شود. “علت را در خود جستن” برایم روشن شد. با قیاس مثالی که نویسنده آورده اند (هل دادن در مترو) و روشی که برای در خود فرو رفتن و ارزیابی خودشان ارائه داده اند، سعی کردم مورد خودم را دقیقتر و صادقانه تر بررسی کنم و قبل از اینکه پرونده اش را ببندم، ببینم در جهت خودشناسی چه کرده ام، دیدم مثلا درست است که عمل هل دادن و بی توجه وارد مترو شدن و به دیگران آزار رساندن، کار بدی است و آن شخص، ولو عجله هم که داشت باید با ملاحظه تر می بود، ولی این برداشت مربوط به خودشناسی او است. من باید فکر کنم که چه کرده ام که مورد این رفتار واقع شدم. مثلا اگر صد در صد هم رفتار طرف نا مناسب باشد، علتی در من بوده که آن فرد این رفتار صد در صد نا پسند را با من کرده. اینکه سعی کنم او را بپذیرم و یا گذشت کنم فقط یک وجه قضیه است و نباید همینجا متوقف شد چون نفس موذی در نهایت می گوید او بد بوده و تو خوبی که او را میبخشی. الان باید عمیقتر به خودم نگاه کنم که چه صفت یا رفتاری در من هست که او را به سمت این عملش با من کشانده و به طور مثال چطور و کجا ایستاده ام که موقع ورود او هل داده می شوم ! من بعد از مدتها آن صفتم برایم روشن شد …
کامنت ۳۷، N عزیز.. از راهنمایی تان متشکرم. به همین روش عمل کردم و فکر میکنم جوابم یا بخشی از جوابم را گرفتم. متشکرم
سلام و وقت همگی بخیر
در این مدت که دارم روی صفت خوب و مفید نوعدوستی کار میکنم ::اونهم خیلی کم و قدمای کوچک ::مثلا بخاطر خدا یک لیوان اب دست بنده خدایی میدهم احساس میکنم که چقدر از درون دارم تغییر میکنم چون خودخواهی کمتر میکنم مهربونی با گذشت و احساس همدلی ام با اطرافیانم بیشتر شده دیگه همیشه خودم رو محق نمیدونم لحن حرف زدنم بهتر شده و اینکه حس دلتنگی ام به مبدا بیشتر شده و همین حس باعث میشه که من بیشتر مراقب خودم باشم
با سلام و خسته نباشید به متیس
مصاحبه با پرفسور بهرام الهی در مورد نوعدوستی
س- این طور که بنظر میرسد، ما تحت تسلط ایگوی معامله گر و خودخواه خود هستیم، در اینصورت چگونه میتوانیم بیتوقعی را در خود پرورش دهیم؟
ج- زندگی روزمره، محیط خانوادگی یا حرفهای، معدنی از طلا است که به ما امکان میدهد توقع را در خود تضعیف کنیم. مثلاً وقتی کاری برای دیگری انجام می دهیم، آمادگی این را داشته باشیم که آن شخص متوجه کمک ما نشود یا از ما قدردانی نکند و یا حتی در بعضی موارد از سخاوت ما سوءاستفاده کند. اینها آزمونهایی است که برای ما پیش میآید تا خلوص نیتمان محک زده شود. هر حرکتی در جهت نیکی، باید بر ضدش غلبه کند تا به نتیجه برسد.
س- فایدهی نوعدوستی چیست؟
ج- به طور کلی، هر نوع کمک به دیگران، خواه مادی، خواه روانی یا معنوی، برای خود شخص مفیدتر است تا برای سایرین. کمک به دیگران افکار مثبت را در انسان پرورش میدهد و آرامش خاطر او را فراهم میسازد. ضمناً ایجاد ذخیرهی معنوی میکند که در آن دنیا به همراه خواهیم داشت. ذخیرهی معنوی به اندازهای اهمیت دارد که در برخی موارد، سبب جهش روح به مراحل بالاتر میشود. به طور کلی، نوعدوستی، نقشی تعیینکننده در کیفیت زندگی روح وخوشی او در عالم معنا دارد.
با سلام دیشب هنگام خواب و بررسی افکارم و چیدمان انها کنار یکدیگر که ببینم برای مبارزه با فضاوت غیبت و حسادت چشم و همچشمی چگونه میشود راهکار هایی بیابم یکیش این بود که حس کردم تمام موجودات این کائنات عین عروسک خیمه شب بازی در دستان یک عروسک گردان بنام خدا هدایت میشوند همین مسئله به یکباره منو برد تو یک عالم عجیب غریب چقدراز خودم بدم اومد که نسبت به همنوعانم از خوب وبد احیانا غیبت قضاوت حسادت چشم و هم چشمی یا گوشه چشم نازک کردن و…و…و دارم از خودم انقدر بدم اومد خواب از سرم پرید دیدم ای داد بیداد چقدر همگی ما از فقیر و غنی خوشگل و زشت درگیر نفسهای رقم به رقم هستیم و چقدر وحشتناک تر که چراغ قوه رو انداختیم روی دیگری و داریم جراحی اش میکنیم در حالیکه همه در این ارکستر بزرگ الهی مشغول نواختن ساز درون خود هستیم و باید حواسمون به خودمون باشه که از ریتم خارج نشیم ولی بدبختانه مشغول نمونه برداری از دیگران هستیم خلاصه خیلی حالم از دست خودم خرابه کاشکی قبلا هم این نگرش و داشتمو اینقدر خودم را درگیر بررسی منفی دیگران نمیکردم و چقدر نوع دوستی قشنگه .چون دیگری هم بامن درگیر همین سختیهاست و من باید دوستش داشته باشم و حمایتش کنم نه اینکه باتنفر باهاش رفتار کنم و حاضر نباشم اب خوش از گلویش پایین رود . امروز حس میکنم چقدر حسادت و قضاوت وغیبت و خلاصه کلا مجموعه بد خواهی ها دون شان من است چقدر از خدا خجالت میکشم چقدر همنوعانمو دوستشون دارم حالا می فهمم چرا دراویش سابق هر چی بدی میدیدند گذشت میکردند زیرا از صمیم قلب دلشون برای دیگری میسوخت واونو از گوشت و خون خودشون حس میکردند … باتشکر
تجربه اخیرم چنین بود: هنگام زیارت فقط برای خودم و مبارزه با نفسهای خودم و درگیری درونیم کمک میخواستم و صحبت میکردم. بعد دیدم یکی از همراهانم برای بقیه و نزدیکان هم دعا کرده بود.این حرفش من رو تکون داد. متوجه شدم که چقدر خودخواهیم زیاده…حتی در دعاهام هم به فکر بقیه نیستم و فقط میخوام خودم خوب باشم و مشکلاتم حل بشه.
با قدر دانی از متیس عزیز، تقریبأ هر روز نظرات دوستان را مرور میکنم امروز مجددأ متن را خواندن و تازه متوجه نکات دیگری شدم به نظرم نقاط ضعف بزرگم در اولین مرحله معلوم شدند و الان میبینم چقدر به خودم حق میدادم که مقصر هم بودم. از دریا عزیز برای گفتاری که از اقای دکتر الهی گذاشتن ممنونم، منقلب شدم فهمیدم اصلا نمیتوانم در جهت نیکی، بر ضدش غلبه کنم تا به نتیجه برسم، راستش نمیدونم در مورد کسی که در رابطه با من قانون میگذاره و خودش رعایت نمیکنه و هر دفعه تکرار میشه چکار کنم چون در غیر این صورت رابطه قطع میشه. دوستان راهنمائی بفرمایند.
سلام
مینا جان زندگی هر کدام از مخلوقات خدا پر از چالشهای متفاوت هست از جمله منو شما و بیشتر این چالشها هم روی نقاط ضعفمون دور میزنه همراه با فشار و رنج .این رنج انقدر ادامه پیدا میکنه تا ما در اون مورد کمی اگاه بشیم و راضی بشیم به رضای خدا.این چیزی رو که گفتم شاید خودم رو سالیان سال عذاب داد و من هم کج دارو مریض گاهی بیشتر و گاهی کمتر مبارزه میکردم ولی حتی جاهایی که مبارزه ام کم بود و حتی تلافی هم میکردم و نا امید میشدم همیشه دست خدا رو تو زندگیم میدیدم و دوباره به خودم میگفتم تو خدا رو داری و مبارزه رو در همون زمینه که منو ازار میداد شروع میکردم. کم کم متوجه میشدم چیزهایی که مثلا چند سال قبل منو اذیت میکرد نسبت بهش بی تفاوتر شده بودم چرا ؟ چون دیگه خیلی بخودم حق نمیدادم چرا چرا و ناشکری کمتر میکردم و خودم رو هم مقصر میدونستم حتی گاهی برخورد خوبی رو هم نمیدیدم ولی برای تربیت خودم و گوش سپردن به تعالیم الهی مدارا میکردم این مدارا کردن بخاطر خدا تاثیر زیادی در من تو زندگیم با افراد مختلف گذاشته که بسیار مدیون متیس هستم خلاصه وقتی خدا دید که غرور و منم در من کمتر شد به لطف خودش در اون زمینه اون پرونده رو بست الان وقتی به اون روزا فکر میکنم میگم من چطور تونستم اون بحران رو پشت سر بگذرام اگر دست مهربونش روی سرم نبود مینا جان حالا پرونده های جدید و پیچیده تر جلوی روم باز شده ولی حالا کمی پخته تر و بهتر به کمک و لطف الهی عمل میکنم بخصوص با مطالعه کتبهای استاد این حس مدارا کردن در من بیشتر میشه تمام اون سختیها برای این بود که من خودم رو بشکنم و دوباره شروع کنم به ساختن انسانی که خدا دوست داره البته رسیدن به اون چیزی که خدا میخواد کاری است غیر ممکن ولی مهم اینه که من خسته نشم و توجه ام به او باشه .نتیجه گیری که از حرفام میکنم اینه که هر چیزی که ما رو اذیت میکنه سعی کنیم با توجه و روی خودمون کار کردن نسبت به نتیجه اش بی تفاوت شویم بسپاریم بخدا واصراری برای اینکه بر وفق مرادمون بشه نداشته باشیم منو ببخشید زیاد حرف زدم ولی تجره خودم رو نوشتم
چند روز در این افکار بودم که اگر خدا بخواهد قلب کسانی که با ما دشمنی می کنند را می تواند متحول می کند. چون همه چیز دست اوست و اگر متحول نمی کند حتما حکمت و مصلحتی در ماجراست و اینکه نباید از افراد ناراحت باشم(دقیقا شبیه برداشت خیمه شب بازی از عطار عزیز). بعد شعری از شیخ اجل سعدی دیدم که تایید همین مطلب بود و برایم خیلی جالب بود:
گر گزندت رسد ز خلق مرنج
که نه راحت رسد ز خلق نه رنج
از خدا دان خلاف دشمن و دوست
کین دل هر دو در تصرف اوست
گرچه تیر از کمان همی گذرد
از کماندار بیند اهل خرد
دیشب مطلبی در مورد احساسات و عواطف می خواندم. در این کتاب آمده بود که یکی از موثرترین روشهای درمان افسردگی (علاوه بر بازنگری آگاهنه و شناخت و درک صحیح ماجراها)، همین کمک به دیگران(نوعدوستی) هست. فرد افسرده دائم در دنیای خودش یا مسائلی که باعث ناراحتی اش شده سیر میکند و این نوعدوستی و کمک به دیگران به او کمک می کند که از دنیای خودش بیرون بیاید و وقتی اثر مثبت نوعدوستی، آن حالت صلح و خوشی درونی درش به وجود می آید کمکش می کند که درمان شود.
وقتی آقای دکتر الهی می فرمایند : “هر نوع کمک به دیگران، خواه مادی، خواه روانی یا معنوی، برای خود شخص مفیدتر است تا برای سایرین.”، واقعا همینطور است.
با تشکر از کلیه دوستان مطلبى رو که همه ازش اطلاع دارید رو تکرار میکنم و اون اینکه ما براى تغییر کسى اینجا نیستیم ما اینجا هستیم که خود را بشناسیم واشکالات خود رو بر طرف کنیم . در رابطه ها گاهى شاید باید درس صبر و تحمل رو بگیریم به میناى عزیز میگم شخصى که به قوانین خودش عمل نمیکنه مشکل خودشه شما یاد میگیرى که چگونه ضریب تحملت رو بالا ببرى یاد میگیرى که به قوانین احترام بگذارى . من خودم در زندگى روزمره همیشه اختلاف سلیقه با همسرم در مورد خرید روزانه داشتم که باعث رنجیدگى من میشد و میخواستم که همسرم مثل من فکر کنه اما این من جز خودخواهى وخود برتر بینى چیز دیگرى نیست من نباید همسرم رو عوض کنم اونکه باید تغییر کنه خود من هستم تحمل عقیده اى خلاف ایده خودم . نوعدوستى یعنى همین هرکس رو همانطور که هست دوست داشته باشم نه انطور که میخواهم باشد. راه سخت و طولانى در پیش داریم .
با سلام
ببخشید من معنی این جمله “هر حرکتی در جهت نیکی، باید بر ضدش غلبه کند تا به نتیجه برسد” را عمیقا نمی فهمم!!دوستان عزیز ممکن است لطف بفرمائید چند مثال بزنید تا برایم روشن شود. خیلی ممنونم
اصولی که استاد الهی به ما گفته اند برای روح ما دارو و غذا هستند و مقالات شما و صحبت های دوستان همراه مثل ویتامین هستند از همگی تشکر میکنم
با سلام،
-حسادت از غریزه ی مالکیت، یا به طور دقیق تر، از حسرت پوشیده در لفاف خود خواهی ناشی میشود…-
(غلبه بر حسادت)
گفتار از استاد الهی.
انسان اگر قدری در خودش فرو برود و توجه پیدا کند می تواند خیلی چیزها راکه برایش لاینحل است در اثر ان قوه ای که خداوند در وجودش نهاده حل و فصل کند
.
در واقع با پایداری و تمرین روزانه فکر و ذکر شاید بشود به این مرحله رسید،و مانند درس همه چیز را در خود جستجو کرده و به نتیجه قابل توجه ای برسیم.
در مورد سوال ٣٣، (کامنت ٧٧) فکر می کنم یک مثال این می تواند باشد که برای اینکه بتوانم نسبت به کسی محبت قلبی در خود ایجاد کنم، باید صفات مثبتش را ببینم و روی صفات منفی اش تمرکز نکنم و قضاوت منفی نکنم یعنی تا می خواهم شروع به یک عمل اخلاقی صحیح کنم ، فورا نفس در مقابلش علم می شود، عیب های آن فرد و آزارهایی که به من رسانده را یادآوری می کند، باید براین فکر و احساس که ضد عمل درست نوعدوستی است غلبه کنم تا نتیجه بدهد.
یا شاید مثال دیگر این باشد که با توجه به یکی از مثالهای خود مقاله که گفته شده چقدر به دیگران فرصت صحبت می دهیم، اگر بخواهیم این فرصت دادن به دیگران را واقعا در خود پیاده کنیم باید اول ضد آن -که فقط علایق خودم برایم مهم باشد -را در فکرم کمرنگ کنم، دیگری و علایقش را ببینم و دوست داشته باشم حرفهایش را بشنوم، وگرنه اگر فقط یک دفعه ظاهرا سکوت کنم که او حرف بزند، عمل نوعدوستی در من به نتیجه نمی رسد.
با سلام و تشکر ۳۳ عزیز اگر درست درک کرده. باشم این کلام بدین معنى است که وقتى اقدام براى انجام کارنیکى میکنى همیشه چندین علت پیش می اید که تو را از انجام ان باز دارد وویا همین جریان قدر نا شناسى پیش بیاید دلیلى که شما را از انجام ان عمل یا پشیمان کند یا باعث سرزنش این و ان شوى و…….. زمانى ان نیکى نتیجه بخش است که شما تحت تاثیر عوامل قرار نگیرى و ان عمل نیک را تنها براى رضاى خدا انجام دهى در این صورت است که عمل نیک بر ضدهایش غلبه میکند. اگر اشتباه درک کردم ممنون میشوم دوستان راهنمایی کنند.
بسیار عالی و دقیق بود.اززمانی که این متن را خواندم در رفتار خودم دقت می کنم و متاسفانه در خیلی موارد بارقه های خودخواهی را می بینم…..همه چیز در خودمان است ،همه چیز…
با گفتارى که سوفى عزیز در کامنت۷۹ بیان کرده سوال ۳۳ کاملا پاسخ داده میشود براى اینکه بر حسادت غلبه پیدا کنیم اول باید ضد هایش که غریزه مالکیت و حسرت پوشیده در لفاف خودخواهى خود را از بین ببریم وگرنه تا زمانیکه خودخواهى ها و حسرتها باقى است در به مقصد رسیدن با مشکل مواجه میشویم . امیدوارم درست درک کرده باشم . راهنمایی بفرمایید. تشکر
با تشکر از مقاله بسیار اموزنده و تمامی دوستان. با خوندن این مقاله متوجه شدم برای عمل به نوعدوستی باید هم زمان با خود خواهی و حسادت و از همه مهمتر با تنبلی و بی ارادگی مبارزه کنم ، بی ارادگی باعث میشه نتونم فکر و ذکر هام رو به موقع و مرتب انجام بدم و در نتیجه در کارهای عملی هم موفقیت مطلوب حاصل نمیشه .
دریا عزیز، متن شما را بارها خواندم، خیلی کمکم کردین ممنونم. اثرش را حس میکنم نیروئی أون سنگینی را از دلم برداشته، درست گفتید دست خدا روی سر ماست فقط کافیه نقطه ضعفمون را اشکار کنیم، دیگه نسبت به أون شخص بد بین نیستم ،البته قدرت اینکه باهاش ارتباط بر قرار کنم را پیدا نکردم.
الف عزیز الان درک کردم که چطور ضریب تحملم با این اتفاقها بیشتر میشه. از همه دوستان خصوصأ متیس بسیار مهربان سپاسگزارم.
سلام،من خودم از خیلی از رفتارهای دیگران اصلا خوشم نمیاد،مثلا وقتی در یک شرایط سختی هستم و یک کسی من را زل زل نگاه میکند،یا میخوام پارک کنم و باید چند بار جلو و عقب برم،و میبینم کسی من را با کنجکاوی نگاه میکند،و از این دست رفتارها که در دیگران خیلی خوب میبینم و متوجه میشوم،حالا چند روز است که به خودم دقت کردم و با کامل تعجب دیدم من خودم دقیقا همین کارها را میکنم.به خودم گفتم چی میشه که چشمم هر جا دلش میخواد نگاه میکنه و من متوجه نیستم،مثلا دیدم کسی در شرایطی گیر افتاده و شاید اصلا دوست نداره کسی نگاهش کنه, ولی من دارم نگاهش میکنم و دارم براش دلم میسوزنم.ولی او اصلا به دلسوزی احتیاج نداره و این بهونهٔ نفس من است که خودش را خوب جلو بده.فهمیدم اگر خودم را واقعا تنها نبینم و خدا را حاضر و ناظر بدانم اصلا جرات نمیکنم اعضای بدنم را نادرست استفاده کنم.
از دوستانی که به سوالم جواب دادند خیلی متشکرم.ممنون
سلام
ممنوم از مقاله خوبتون چند وقت پیش یکی از دوستان از طریق پیام کوتاه جویای حالم شد ولی پشت گوش انداختم وجواب ندادم
بعد از خواندن این مقاله فکر کردم دیدم اگر کسی بامن این کار را بکند خیلی ناراحت میشوم و به این نتیجه رسیدم کار اشتباهی کردم . باید جبران کنم .
ممنون از متیس بلاگ
با تشکر از تعلیات استاد الهی و متیس و دوستان که باعث شده
با عمل اندک به آنها بتوانم با مشکلات زندگی تا حدودی کنار بیایم سعی به عمل بیشتر کنم جهت رضایتش.
وقتی تصمیم به انجام کاری می گیرم با نیت رضای خدا . نفسم هی دلیل میآره حالا این کار واجبتره . از بی ارادگی و تنبلی و به تصمیماتم احترام نگذاشتن خسته شدم . مثال نظم وترتیب نداشتن.کمک کنید چگونه میتوا نم با بی ارادگی و تنبلی مبارزه کنم.
کامنت ۹۱ عزیز
مدتی به سوال شما فکر کردم،
(وقتی تصمیم به انجام کاری می گیرم با نیت رضای خدا . نفسم هی دلیل میآره حالا این کار واجبتره . از بی ارادگی و تنبلی و به تصمیماتم احترام نگذاشتن خسته شدم . مثال نظم وترتیب نداشتن.کمک کنید چگونه میتوا نم با بی ارادگی و تنبلی مبارزه کنم.)
مدتی به سوال شما فکر کردم،
و برای شما از تجربه خودم میگم،من بارها از داشتن نفسهای خودم غر زدم و ناراحت بودم که مثلا چرا این نفس را دارم و چه بیچاره هستم،تا اینکه دوست عزیزی من را آگاه کردند و به من گفتند از داشتن نفس نباید ناراحت شد ،چون وجود همین نفس و مبارزه با آن است که تو را جلو میبرد،مثلا من در مبارزه با نفسم بیشتر از هر وقتی یکتا را صدا میزنم و ازش کمک میخوام.وجود نفس باعث میشه آدم بیشتر دست به دامن شود.در موقعیت مادی ما از داشتن قراردادهای زیاد نمیترسیم چون میدونیم سود بیشتری نصیب ما میشود،در حالت مبارزه و ایستادگی مقابل نفس و کار روی نقاط ضعف هم ،ما روحمان را رشد میدهیم،و برای ما سودی دارد که همیشه ماندگار است،و تازه فانی هم نیست،و دیگر اینکه مثلا اگر میخوام چیزی را در خودم تغییر دهم اول از کارهای کوچک شروع میکنم،مثلا میخوام کتابی را بخوانم،میگم روزی ۵ صفحه ،اینجا نفسم حرفی نمیزنه و میبینم شدنی است،بعد همان ۵ صفحه را میکنم ۷ صفحه،و کم کم اضافه میکنم ،میدانید وقتی میخواهیم یکهو خیلی وزنه سنگین برداریم اصلا نشدنی است و نمیشه و نفسم میاد و میگه اصلا ولش کن تو که نمیتونی،اصلا تو بی اراده هستی،هیچوقت نمیتونی.برای همین نباید بهش رو و فرصت داد.پس قدم به قدم کاری را زیاد میکنم،و اگر هم نتونستم اون روز قرارم را نگاه دارم یک تنبیهی که خودم میدانم برای خودم میزارم و آن تنبیه را هم انجام میدم تا دیگه نفسم پر رو نشه.همین چند روز پیش به خودم گفتم حق نداری چشمتو هر جا خواستی بچرخونی،ولی نشد ،بعد گفتم خوب حالا میریم خونه و من تنبیه را برات اجرا میکنم تا حالیت بشه،اصلا دیگه نفسم میترسه از ترس آن تنبیه سرش را برگرداند،فقط و فقط در صورت جدیت است که نفس از رو میره و آدم بهش مسلط میشه و میشه کنترلش کنیم.و مبارزه هم با ۱ روز و ۲ روز ممکن نیست ،تا آخر عمر ،تا لحظهای که روی زمین هستیم باید هر روز آماده و پا به رکاب مبارزه کنیم.
وقتی با یک نفس چند با کار کردیم و موفق شدیم ،حتی نفس میاید و میگه آفرین دیگه موفق شودی و تمام شد ولی واقعا از حقه های نفس است،چون عقب گرد میکنه و دوباره با نیروی بیشتر حمله میکنه،برای خودم بارها شده که خیلی ذوق کردم ولی بد دیدم آن نفس را کنترل که نکردم،بلکه روی آن نقطه ضعف خیلی خیلی کار و مبارزه باقی مانده،مثلا هر روز خیلی از نقطه ضعفهام را یک دورهای میکنم و بعد میگم این هفته روی عصبانیت کار میکنم،و همین جور سعی میکنم هر هفته اون نقطه ضعف پر رنگتر را بردارم،خیلی شکست میخورم ولی از رو نباید رفت،مگر نفس از رو میره که ما اینکار رو بکنیم؟
اگر اشتباه نکنم،یادم میاد که استاد در آثارالحق فرمودند که هر چیزی را که برمیدارند دوباره همان جا سر جایش میذارند و حتا در تاریکی هم میتونند آن را پیدا کنند.میشود از همین تجربه استفاده کرد و وقتی چیزی را از جای برمیداریم با جدیت نفس را مجبور کنیم دوباره آن را سر جایش گذاشت, یا شب به شب قبل از خواب هر چیز را اول سر جایش بگذریم،من خودم سعی میکنم همین کار را بکنم،
سعی کردم از تجربیات خودم برایتان بگم،امیدوارم موفق باشید.
باسلام وسال نو مبارک با خواندن مطلب کار عملی خودرا در ایام نوروز ۹۳ توجه به نوعدوستی و مبارزه با خود خواهی انتخاب میکنم امیداست به لطف حق موفق شوم انشاالله اگر عمری باقی بود نتیجه را اعلام نمایم باتشکر وآرزوی توفیق همگی
با سلام و تشکر
بنده در اغلب اوقات بجای فکر کردن به وظایف و کارهای خودم به کارها و وظایف دیگران فکر میکنم و از رفتار آنها انتقاد میکنم. نشان میدهد که کلاموضوع مبارزه با خودخواهی را برعکس فهمیده ام. باید تازه از ابتدا شروع کنم.
با سلا م و تشکر
هر با ر با خواندن دو باره مقا لات متو جه میشوم که در کجا کار هستم خدا می داند چقدر دوست دارم پرورش پیدا کنم ولی از خود بی خبر هستم و خودم را مورد سؤال قرار دهم و به کار های تصوری أعمالم بیشتر اگاه میشوم ولی به کرم او امیدوارم و دو باره إز نوع شروع به شاخت خود با تعلیمات داده شده می پر دازم مرسی إز متیس بلاگ
سلام و تشکر فراوان إز متیس بلاگ
چقدر این کار عملی داده شده دًر روز به درد م می خورد در روز چند ین مرتبه ( إز ایگو خودم خارج) شوم چقدر آرام می شوم و با یک أنر ژی حقیقی که بسیار خوش ا یند است به زندگی روزانه ام می پر دازم همین چند لحظه چقدر در أفکارم و أعمالهم مفید است و کمی مرا به خود می اورد مرسی
با سلام وتشکر فراوان
بسیار مقاله ى سودمند و پر باریست .
با سلام و تشکر از مقاله مفیدتان
واقعیتش روی من که خیلی تاثیر مثبت گذاشت.
سلام خدا را شکر واقعا هر وقت بهم می ریزم با مراجعه به این سایت و تجربیات دوستان آرامش میگیرم وانرژی دریافت و انگیزه می گیرم.درفشارو عمل صیحیح به تعالیم رشد ایجاد می شود امیدوارم فراموش نکنم و تسلیم و رضا باشم.برای همه آرزوی موفقیت دارم.
بسیار ممنون و سپاسگذارم.گاهی خواندن مقالات باعث میشود انسان به کاستی ها و ضعف های خود واقف شود و به آنها بیشتر توجه کند.
با عرض سلام :
دیدن این خودخواهی و نقاب برداشتن از نوعدوستی تصوری برای نفس خودپسند من ضربۀ بزرگی بود. البته توانستم بر این موانع فائق شوم و علتش این بود که دروناً به این نتیجه رسیدم که نوعدوستی راهی است که خالق برای من گذاشته تا روحم را به کمال برسانم و جوهر وجود حقیقی خود را تغییر دهم.
در این مقاله نکاتی برای عمل،( نوع دوستی تصوری و خود خواهی واقعی ) ،رفتار ونگرشی های غیر واقعی وتصوری که از خود داریم را به خوبی باز کرده است و اشاره کرده و راه ههای مبارزه با ان را بیان کرده. گفته همان طور که با انالیز کردن خون مان می توانیم پی به سلامتی جسمی مان ببریم با انالیز کردن افکار ونییتمان می توانیم پی به سلامتی روحمان هم ببریم.
با سلام وتشکر از متیس عزیز
این مورد که می شود فکر را هم مثل خون إنالیز کرد به تازگی ها توجه مرا به خود جلب کرد ه ، دیدم که ما تمام فکر هستیم و با این فکر همه جا می رویم و همه کار می کنیم ، و دیده ام و متوجه شده ام وقتی موضوعی را می شنوم و یا می بینم ، قبل از اینکه به انتهای ان حرف و یا ان عملی که در دیگران می بینم ، برسم ، انها را قضاوت کرده ام و رأی هم داده ام ، فکر اینقدر سریع عمل می کند (که به صدم ثانیه هم نمی رسد ) و دیده ام مشکل اساسی ام این است ، که البته اگر کمی هوشیار باشم ، بعد وقوع حادثه می بینم ، باز اشتباه کردم. سختی کار هم همین غرور و خودخواهی است که اجازه نمی دهد درست فکر کنیم و (گفته اند عالم بی عمل به چه ماند مانند زنبور بی عسل).
و حالا با وجود دانستن مطالب، اگر عمل نباشد، افسوس که همان خود برتربینی را در خود پرورش داده ایم. مگراینکه به خودت توسل کنیم که بتوانیم نجات پیدا کنیم ، که این راه راهی دراز و بس طولانی و پر از نشیب و فراز است.
ممنون از اینکه تجربه تون رو صادقانه و ریز به ریز در اختیار ما گذاشتید
قبلا همیشه دنبال این بودم که در مورد روش زندگی و نوع برخوردهام باافردای که سنشون از من بیشتر هست مشورت کنم…
بماند که چقدر اشتباه کردم
اما حالا خدا رو شکر وقتی نقطه ضعفی یا سوالی ذهنمو مشغول میکنه مستقیما به این مقالات مراجعه میکنم و خیلی زیاد برام مفید و عملی بوده
واقعا با وجود این مطالب احساس تنهایی نمیکنم.
خدا رو شکر و اینکه خیلی به لطف خدا امیدوارم چون نیازم همیشه به اوست.
با عرض سلام :
وقتی حرف از مبارزه با نفس می اید بعد ، از خواندن گفتار ها وکنفرانس ها و مقاله ها وووووووو متوجه اهمیت مبارزه با ان می شویم و خوب شاید سعی کنیم اگر چند تا ازانها ببیتم و می خواهیم روی ان کار کنیم ، با استفاده از راه حلها شاید گاهی موفق شویم ومدتی کار می کنیم ولی اینقدر زرنگ وقوی است خودش را مدتی مخفی میکند وقتی که فکر می کنیم رفته ولی همانطور که گفته اند یک حمله زیرکانه می کند که ممکن است حتی متوجه ان هم نشدیم. وگاهی بعد از مدتی شاید انرا شناسایی کنیم ، ولی وجودش لازم است برای پیشرفت در راه سیرکمال. همان طور که گفته آند اگر ان را بشناسیم در برابر حمله او حالت دفاعی داشته باشیم می توانیم از بروز ان در همان لحظات ابتدائی یا کمی دیرتر بیرون برانیم ، مثلا وقتی یک فکر منفی (قصاوت کردن، خودخواهی، خود را برتر از دیگران دیدن ، حسادت ،،،،،،،)شروع به وارد شدن در فضای ذهنی می شود، شروع به مبارزه کنیم. من بیشتر وقتها مثال بستن در خانه ام را برای خود میزنم ، ایا در خانه ام را باز می گذارم که هرکس وارد ان شود ، چون عقل ظاهر این را فهمیده و نمی گذارد. که البته راه رسیدن به این مرحله فکری احتیاج به سالها کوشش وتلاش دارد و بطور اهسته موفق می شویم و گفته اند در مبارزه با نفس همین کوشش است که ثمر می دهد. که همه اینها با توفیق از خودش امکان پذیر است.