در شناخت خود
من شخصاً لحظاتی را به بررسی درون خود اختصاص دادهام و بعد از تفکر روی خود، فهرست زیر را تهیه کردهام : نقاط قوت : شوق، آمادگی برای محبت و کمک به دیگران، وجدان کاری. نقاط ضعف: تأثیر پذیری، عصبانیت، کینهجویی. سپس، سعی کردم اهمیت آنها را بر اساس معیارهایی که گفته شد بررسی کنم. من معمولاً شور و شوق زیادی دارم ولی آیا چنین خصوصیتی همیشه مثبت است؟ اگر شوق در جهت هدفی مثبت به کار رود حربۀ مناسبی است ولی این خصوصیت میتواند برای رسیدن به هدفی بیارزش یا حتی خلاف اخلاق نیز استفاده شود. برای مثال اگر از اشتیاق خود برای یادگرفتن کاری مفید مثلا یاد گرفتن یک هنر استفاده کنم، مغایرتی با اخلاقیات یا معنویات ندارد. ولی مسلم است که اشتیاق برای کارهای منفی مثل بدگویی یا غیره حرکتی منفی است. پس شور و شوق زیاد، تنها موقعی نقطۀ قوت است که از آن در جهت صحیح استفاده شود. بنابراین، باید با درون نگری ببینم چه موقع و چطور این شوق بروز میکند، آیا هدف و جهت درستی دارد؟ و چطور میتوان به آن جهت مثبت داد. این اولین قدم برای ورود به مرحلۀ عمل میباشد.
صفت محبت را در نظر بگیریم که صفتی اخلاقی محسوب میشود. حال باید با درون نگری دید که آیا این نیت، از صمیم قلب است یا اینکه هدف جلب توجه دیگران یا مافوق خود است؟ باید از خود سؤال کرد، آیا نسبت به همه محبت دارم؟ آیا محبتم شامل کسی که نظرش برایم اهمیت ندارد هم میشود؟ آیا محبتم بدونچشمداشت است یا فقط از روی ترس است؟
بدیهی است تصویری که هر یک از ما از خود داریم کاملاً ذهنی است. با اینحال امکاناتی در اختیار داریم تا این تصویر را عینی تر و واقعیتر کنیم. یکی از این راهها این است که با دروننگری این تصویر را تجزیه و تحلیل کرده و در بوته آزمون بگذاریم. در ضمن راه بسیار مفید دیگر این است که از کسانی که ما را خوب می شناسند و شناخت دقیقی از ما دارند، در تشخیص نقاط ضعف و مثبتمان کمک بخواهیم و سپس، انتقادات یا تعریفهایی که به طور مداوم از ما میشود را بررسی کنیم. اما باید دانست که این تجزیه و تحلیل ابتدایی تنها آغاز کار است. در این مرحله ما فقط از نقاط ضعف و قوت خود آگاه شدهایم و از آن پس باید با مبارزه با نقاط ضعف و جهت مثبت دادن به نقاط مثبت پا به میدان عمل بگذاریم.
برگرفته از سایت e-OstadElahi.fr
۱ ـ راه کمال، بهرام الهی ص ۱۳۵
به نام یکتای بی همتا.
باسلام به همگی و متیس عزیز برای این مقاله بسیار زیبا و عمیق دستتون درد نکنه .خدا را هزاران هزار بار شکر برای اینچنین مکانهایی .
با سلام و تشکر إز متیس بلاگ
مشکل اصلی روزانه من اینست که دایم در إفراط و تفریط در رفتار و گفتار و أعما لم هستم وقتی خودم را نگاه می کنم وبه عجز خودم اگاه می شوم ومشکلات درونی را حس میکنم ومی بینم که کارم را طوری انتخاب میکنم که خود پسند است نه خدا پسند وووووو ولی نا امید نیستم و هر بار که مقالهای ارائه داده میشود إحساس میکنم کم کم پیشر فت میکنم و بسیار امید دارم واز خدای مهربان سپا سگز ارم مرسی إز زحمات شما
سلام
مرسی از متیس عزیز فکر کنم دقیقا این مقاله برای من بود و شرح حال من بود. فعلا شوکه شدم چون امروز صبح همین تجربه برام پیش اومد که محبت کردنم به اطرافیان چی بوده و میتونه محبت جهت منفی هم داشته باشه وقتی محبت جنبه غیره اخلاقی پیدا میکنه….
با عرض سلام خدمت متیس عزیز که قبول زحمت فرموده تا ما بازهم به نوعی دیگر به چالش معنوی با خودمان و درونمان بیافتیم
خوشبختانه استاد و اقای دکتر الهی هیچ ناگفته ای برای ما نگذاشته اند و نسخه تمام دردهای پنهان و اشکار مارا قبلا پیچیده اند
دو ایتم درسی را انتخاب کرده ام برای کار کردن این درس یکی انجام وظایف ما نسبت به انچه که با ان در گیر هستیم یکی هم روش اعتدال را برای انجام این درس می پسندم یعنی اجرای خیر الامور اوسطها .
سلام بازم نسخه یکی از دردهای من توسط خدای عزیز فرستاده شد متشکرم از خدای مهربون . همین دیروز داشتم فکر میکردم با این همه تعالیم چرا من هنوز به همه یکجور محبت ندارم ؟ چرا با اینکه سعی میکنم بخاطر خدا با افراد بخصوصی مهربون باشم و قلبا دوستشون داشته باشم و براشون دعا میکنم، ولی حسم بهم میگه اونها هم منو زیاد دوست ندارن و این ارتباط دو طرفس . اینو متوجه شدم که اشکال از خود منه ،فکر کردم که چرا نمیتونم از اون کسایی که ناراحتم تمومش کنم (البته ظاهری و تلقینی سعی میکنم )و خودم رو به ارامش برسونم و خدا رو هم از خودم خشنود کنم ؟
با سلام و تشکر من مدت ها ست روی صفت محبت کار می کنم و سعی می کنم ان را به صورت ملکه فاضله در بیاورم ولی پس از مطالعه این مقاله متوجه شدم در بعضی از موارد چشم داشت مادی دارم وبایستی این رذیله را از خود دور کنم.
با سلام به همه دوستان و تشکر قلبی از متیس . فکر میکنم یکی از نقاط ضعف من تکبر باشد . آیا غرور و تکبر یکی هستند؟ چون غروری ندارم که نتوانم نقطه ضعفم را بشنوم با ببینم ولی نمیدانم تکبر یعنی منم منم کردن. چون تکبر حصاری ایجاد میکند که نمیگذارد نور یکتا در قلب شخص نفوذ کند . دوستی به من گفت منم منم میکنی. فکر میکنید نشانه های شخص متکبر چیست.؟اگر کسی این تجربه را داشته نیاز به کمک دوستان دارم.
با عرض سلام و ادب به متیس و یاران با توجه به این صحبت که معیار هاى سنجش نقاط ضعف و قوت صفات منفى و مثبتمان نباید متاثر از ضوابط اجتماع بلکه بر اساس ارزش هاى معنوى و اصیل باشد. این مرز باریک را چگونه میتوانیم تشخیص دهیم که دچار فریب نشویم. بارها در رفتار هاى روزانه پیش میاید که کارى را در جهت رضاى خدا انجام میدهیم و بر حسب انجام وظیفه نسبت به همنوع،اما
ناگهان چنین عنوان میشود که براى خودشیرینى بوده . اینجا تکلیف چیست ایا باید بیتفاوت نسبت به تفکر دیگران باشیم یا اینکه شاید نحوه عمل چنین شبهه اى را به وجود اورده
و ایا اینکه محبت منفى چیست؟ لطفا راهنمایی بفرمایید. با تشکر
با سلام خدمت همه دوستان وبا تشکر از متیس عزیز برای مقاله بسیار کارسازش
مطلبی را میخواستم با شما دوستان در میان بگذارم امیدوارم راهنماییم کنید
مدتهاست در بررسی وجود خودم متوجه شده ام که در یکسری از مسائل وبرخوردها با دیگران دچار ساده اندیشی بوده ام وسناریو های زندگی به نوعی مرا متوجه کرده وبه من یاد داده که درست بین باشم واطرافم را درست ببینم وساده لوحانه وخوش باورانه با دیگران رفتار نکنم تا اینجا خوب ولی مشکلی که در این گیرودار برایم درست شده پیدا شدن نیت بد و مقابله به مثل نسبت به افرادی است که با من دو رو بوده اند متاسفانه آنقدر زخمی شده ام حال که دیگر یاد گرفته ام چگونه رفتارکنم ولی نمیتوانم نیتم را درست کنم. این موضوع مرا رنج میدهد که نمیتوانم نیتم را کنترل کنم یعنی رفتارم اندازه شده واگر کسی به ظاهر رفتارم را ببیند یک رفتار منطقی واندازه است دیگر ساده لوحی های گذشته را ندارم ولی نیت بد مقابله به مثل وانتقام اذیتم میکند ضمن اینکه این افراد هم متوجه تغییر رفتار من شده اند وبه قول معروف گارد گرفته اند زیرا قبلاٌ خیلی ساده لوحانه تحت کنترلشان بودم … ولی الان دیگر به لطف خدای مهربان من هشیار شده ودیگر نمیتوانند ولی متاسفانه نسبت به آنها نیت بد دارم واین موضوع مرا رنج میدهد که نمیتوانم در معاشرت با آنها نیت خوبی را داشته باشم لطفاٌ اگر تجربه ای برای رام کردن نیت بددارید بفرمایید ممنون میشوم
با سلام وتشکر از زحمات همه عزیزان:تجربه ای داشتم خواستم خدمت دوستان عرض کنم وقتی محبت نادیده گرفته میشود و فردی که به او محبت میشود خیلی هم ناراحت میشود و حتی ناراحتی خودش را ابراز میکند.آیا دورری کردن از آن شخص صحیح است؟وهمانطوری که در مقاله بالا گفته شده چگونه میتوانم جهت مثبت به این نقطه مثبت بدهم
با درود فراوان ، با در نظر گرفتن درون نگرى را که از ابتدا و در تمام تعلیمات استاد الهی مکراً به ما کفته اند ولى این بار این بذر با طراوتی تازه و عطرى مطبوتر و ملموستر به جسم و روحم برخورد کرد .
شاید این بار مسلح تر و با دیدی بازتر خود نفس را به کمک او دور کنیم .
با سلام و تشکر از متیس عزیز
ببخشید من سوالم این هست که راه مبارزه درست با صفت عیبجویی چی هست؟ منظورم اینه که مثلا راه مبارزه با حسادت، محبت هست ولی راه مبارزه با عیبجویی را نمیدونم. من سعی می کنم در اون لحظه که عیب فردی به ذهنم میاد یک عیب یا ضعف خودم را به خودم یادآوری کنم و میگم اگه تو تونستی این رو درست کنی اون هم می تونه اون صفتش رو درست کنه پس دست از سر مردم بردار.خواستم از عزیزان راهنمایی بگیرم برای روش صحیح مبارزه با این صفت.ممنون
با سلام متیس عزیز
مقا له بسیار خوب واموزنده ای بود دقیقا همان کار عملی من هم این بوده ولی امروز چند نقطه اساسی کاربردی خوب یاد گرفتم
با سلام متیس عزیز
نقاط بسیار اموزنده وخوبی از این مقاله یاد گرفتم وبه نقاط ضعف بیشتری در خودم بی بردم
کامنت ۱۲: من هم همین مشکل شما را دارم. فکر می کنم بشه همیشه یک صفت مثبتی هم در طرفی که ازش عیبجویی می کنم پیدا کرد که من ندارم یا عیبی که من دارم و اون فرد نداره. البته بنده در این حد نیستم که چیزی بنویسم و واقعا فقط در حد نظر پیشنهاد میدم اگر درست می بینید اینرا هم امتحان کنید. آدم تازه می بینه چقدر چیز هنوز می توانه از همون دیگرانی که ازشون انتقاد می کنه یاد بگیره.
اتفاقا برای بنده دیشب هم در مورد نوع و نیت محبت کردن خودم سوال پیش آمد و هم در مورد اینکه چطور در عمل بهتر تجزیه تحلیل کنم. برای خودم این نسخه را خلاصه لیست کردم که جلوی چشم ام باشه از امشب موقع تجزیه تحلیل که چیزی از قلم نیافته. دوستان لطفا تصحیح کنن.
۱٫ در پیشامدها نگاهمان متوجه درون باشد و خویش را ارزیابی کنیم
با صداقت: بدون تفریط
با اعتماد به نفس : بدون افراط
۲٫ آیا ارزیابی ام در چهارچوب سیر کمال معنوی بوده؟
واقعا بر اساس ارزشهای اخلاقی و معنوی صحیح بوده؟
یا بر اساس ظوابط اجتماعی؟
۳٫ بعد از لحظاتی بررسی درونی تهیه فهرستی از نقاط قوت و ضعف.
از افرادی که ما را خوب می شناسند کمک بخواهیم
انتقادها و تعریف های مداوم را بررسی کنیم
۴٫ آیا نکات قوت در جهت هدف درست به کار رفته اند؟
چه موقع و چطور در چه شرایطی بروز می کنند؟
آیا با همه افراد یکسان اند؟
۵٫اگر خیر چطور می شود در عمل به آن جهت مثبت داد؟
پیدا کردن یک راهکار عملی برای از فردا وارد عمل شدن
و دیگر مراحل مربوط به عمل ….
….
در پاسخ به کامنت ۱۰ عزیز من فکر میکنم اگر به کسی محبت یا خدمت میکنیم اگر طرف دوست ندارد نباید این کار را انجام دهیم چون عملاٌ داریم اذیتش میکنیم واو این رفتار مرا دوست ندارد. زیرا در خیلی از مواقع رفتاری را که مافکر میکنیم محبت است ممکن است نیاز شخص نباشد ونیاز شخص چیز دیگری باشد مثل اینکه شخصی گرسنه است ومن مرتب لباس گرم تن ایشان کنم وقتی میگوید نه تعجب مبکنم در حالی که اگر دقت کنیم وطبق میل وسلیقه خود عمل نکنیم ونیاز شخص را در نظر بگیریم ومحبت کنیم موثر تر است ضمناٌ خیلی باید مراقب نیتمان باشیم چون فکر و نیت از خود عطر وبویی را ساطع میکند که معمولاٌ مردم آنرا دریافت میکنند
در رابطه با کامنت ۱۲عزیز تجربه من به این شکل است : شما باید ریشه این عیبجویی را پیدا کنید و آن را برطرف کنید ریشه این صفت گاهی کینه است گاهی حسادت است گاهی انتقام است وگاهی خودبرتر بینی و گاهی عادت …. در هر حال اگر ریشه یابی شود خیلی را حتتر برطرف میگردد ضمن اینکه روش خودتان هم برای مبارزه موثر است
سلام …. عزیز یا کامنت ۹
درمورد نیت که فرمودید شما در اول که این مشکل نفسانی را داشتید در حالت افراط نفس خود بودید حالا در حالت تفریط هستید . شما در اصل باید با نفس خشم و انتقام جویی مبارزه کنید والا فکر نمیکنم اشکال نیتی داشته باشید زیرا ظاهرا نیتتان درست است زیرا میخواهید درست رفتار کنید اما ضعیف هستید و میخواهید انتقامجو نباشید که اینهم مقوله خود را میخواهد که چگونه بایستی با مقابله به مثل و انتقامجویی مبارزه شود .
با سلام به الف عزیز
من فکر نمیکنم ما چیزی بنام محبت منفی داشته باشیم …در ضمن کتاب طب روح ص ۱۲۳ و سئوال ۳۱ شاید به شما کمک کند و همچنین س اعزیز کمک کند باتشکر
سلام وممنون از مقاله خوبتان. وقتی تو فکر هستم چطور وچگونه از پسش بربیایم این مقاله گویی جواب منو لحظه به لحظه میدهد عمری باگونه ای محبت ومهربانی یا عشق به دیگران زندگی کردیم بدون اینکه تصور کنیم ته کارمون خودنمایی یا توقع بوده یا در قالب محبت وکمک میخواستم حرف حرف من باشه. امیدوارم بتوانم خود را به الگوی مطلوب برسونم
۵ عزیز
با سلام
علاوه بر راهی که خودتون بخوبی عنوان کردید حتما میشه در ان شخص صفات مثبت هم دید.دیدن حتی یک صفت مثبت در فرد مورد نظر میتونه کمک شایان توجهی بکنه.
الف عزیز
با سلام
وقتی رضایت واقعی خدا را در نظر داریم قاعدتا عکس العمل افراد دیگر نباید به نظر برسد.چه قدر نشناسی باشد چه تشکر.چه قضاوت انها مبنی بر انچه که شما تحت عنوان خود شیرینی مطرح کردید.چون دیگر شما سر و کارتان با خداست. “او” را مد نظر داشتید نه نظر و قضاوت افراد را.
شاید اولین قدم برای عمل به پیشنهاد مطرح شده در این مقاله تهیه لیستی از نقاط قوت و ضغفم باشد. این کار برایم بسیار مشکل است. بارها شروع کرده ام و بعد از بارها نوشتن و خط زدن کنارش گذاشته ام و نتیجه گرفته ام که خودم را نمی شناسم! ولی همیشه آن چند روزی که درگیر نوشتن بوده ام برایم از نظر معنوی روزهای خوبی بوده و ثانیه هایی بیشتر در هادی دورن بوده ام. ….
با تشکر از این مقاله ی مفید، در رابطه با سوال دوستی فرمودند نسبت به کسانی که قبلا ساده لوحانه در کنترلشان بودند، نیت بد دارند- می خواستم عرض کنم که این واکنش طبیعی و عکس العمل عادی نفسانی ماست که به علت جلب منفعت – با کسانی که به ما مثلا بدی کرده اند، بد است. منهم متاسفانه درگیر چنین فکر و احساسی بودم و هستم ولی اخیرا بطور اتفاقی یکی از مقالات متیس “قضاوت منفی نکردن” را خواندم و نکات مورد بررسی در آن مقاله خیلی به من کمک کرد ضمن اینکه جمله ای که ابتدای آن مقاله آمده بود را در طول روز بارها به خودم تلقین می کنم و سعی می کنم نگاه و دیدم نسبت به آن فردی که از او دل خوشی ندارم عوض و خیرخواهانه شود. این جمله این بود:
“آنچه مرا همیشه تحت تأثیر قرار داده نگاه نافذ، مؤثر و توأم با خیرخواهی کسانی است که به مراحلی از پختگی معنوی رسیدهاند. انرژی مثبت چنین نگاهی را میتوان احساس کرد. نگاهی که به انسان قدرت متحول شدن میدهد. این نگاه عمیق و مهربان، که ورای تمام ظواهر و پیشداوریهاست و میتوان آن را نگاه یا دید «درست» نامید، آن چیزی است که میخواهم به تدریج در خود پرورش دهم.”
در مورد کامنت…..
وقتی چوب کجی که به سمت راست خمیده است را بخواهند صاف کنند معمولا آنرا به سمت خلاف خمیدگی(چپ) خم می کنند مدتی در این حالت است تا صافتر شود
شما که توتنسته اید ظاهر رفتارافراط گرایانه تان را درست کنید با تلقین نیت تان را هم درست کنید مثلا بگویید ای یکتای بیهمتا که کمک کردی رفتارم متعادل شود کمک کن تا نیتم هم فقط رضای تو باشد . و یرای اینکه انگیزه ات زیاد شود به فواید نیت مافوق علی بیشتر توجه کن:
« اگر نیت مافوق علی باشدنور الهی که در برگیرندۀ هدایت ایمان انرژی مافوق علی و… است را جلب می کند نور الهی به واسطۀ دارا بودن عامل هدایت به عقل یاری می دهد تا ارگانیزم معنوی را به تعادل برساند از طریق گرمای ایمان انگیزه لازم برای عمل به اخلاق اصیل را ایجاد می کند و به کمک انرژی مافوق علی سنتز مولکولهای ملکوتی را ممکن می سازد .علاوه بر آن نور الهی تغییرات مثبت دیگری در ضمیر انسان پدید می آورد :قوۀتشخیص حقیقت و باور به خدا را تقویت میکندو به خصوص احساس نوعی اتصال قلبی با مبدا ایجاد می کند که نمی گذارد انسان خدا را رها کند.» طب روح ص ۵۶
به نام خدا
با سلام
گاهی اوقات فکر می کنیم داریم کار درستی انجام می دهیم اما بازخورد آن خارج از انتظار ماست .
من در تجربه هایم متوجه وجود چهار علت از علت هایی که گفته میشود می تواند دلیل این موضوع باشد ،شده ام :
۱-اصلی که به آن عمل می کنیم صحیح نیست :مثلا برای توجه به مبدا باید حالت بدنی خاصی به خود بگیری .
۲-انجام روش نا صحیح برای انجام یک اصل صحیح :به طور مثال به کسی می خواهیم خدمت کنیم به جای اینکه نیاز واقعی او را در نظر بگیریم ،کاری که از نظر خودمان مطلوب است را انجام می دهیم .مثلا می خواهم برای خوشحالی مادر یزرگم کاری انجام دهم ،شاید کافی باشد که یک روز او را به خانه ام بیاورم و او خاطراتش را برای من و خانواده ام تعریف کند ولی به جای آن یک بسته پفک براش بخرم و او را به سینما ببرم .
یا اغراق در ابراز محبت که به صورت خودنمایی نمود می کند .
۳-بد فهمیدن یک اصل صحیح :به تمام جوانب و شرایطی که باید برای انجام آن اصل توجه داشته باشیم دقت نکنیم .به طور مثال در یک جامعه سنتی با یک همکار با جنس مخالف همانقدر اظها ر صمیمیت (صمیمیت رفتاری )کنیم که با یک همکار با جنس موافق.
یا در جایی حقی داشتی که طبق اصول صحیح باید می گرفتی ولی بدون توجه به شرایط گذ شت ،فکر کردی داری گذشت می کنی اما در حقیقت رها کرده باشی .
۴- نیت نا خالص در انجام اصل صحیح :نیت نا خالص ما در رفتار ما منعکس است .مثلا می خواهم همکارجدیدم را راهنمایی کنم طوریکه کمترین اشتباه را در کارش داشته باشه ،اما در ضمن می خواهم متوجه شود که من چقدر در کارم وارد هستم ،این نیت روی شیوه گفتار من برای انتقال اطلاعات تاثیر می گذارد .
(شخصا برای خالص کردن نیت از روش تلقین نیت صحیح ویاد آوری شانیت روح استفاده می کنم و به طور کلی هر وقت فکر بدی تویی ذهنم می آید ,به خودم می گویم یادت باشه گول این دو روز دنیا را نخوری )
لطفا دوستان اصلاح بفرمایند .
نیکی عزیز
باسلام
بله به طورحتم تکبر مانع جذب نور یکتا میشودو بدون جذب این نور نه مبارزه واقعی با نفسی خواهد بود و نه رشد روحی.
هر دو این صفات موانع بزرگی در راه سلوک هستند و در حالت کلی تکبر حتی ازغرور هم بدتر است.
تکبر یعنی خود رااز همه بالاتر وبرتر دیدن.
حتی خیلی اوقات غرور الزاما اینطور نیست.مثلا در جمعی احترام ما ظاهرا نگه داشته نمیشود وبه ما خیلی بر میخوره
یا در مقابل کسی خفیف میشویم وبهم میریزیم در حالیکه در مقابل فرد متکبر همه فی البداهه خفیف و پست و پایین هستند.
بدترین نوع ان تکبر در مقابل خداوند است.(مثال فرعون)
نوع دیگر ان هم تکبر در مقابل افراد است.مثال اینکه من نتوانم حتی چند دقیقه با فردی که بظاهر پایین تر از منه ارتباط برقرار کنم چون خودم رو برتر از اون و معاشرت با اون رو دون شان خودم میدونم.
متکبر در همه احوال خود را میبینه واز خدا غافل وعارف در همه احوال خدارو میبینه وازخود فارغ.
انشاالله این حالات که شما فرمودین ناشی از چیزی غیراز تکبره. خودم هم در مورد خودم غرور رو فراوان دیدم.با کمک مبدا در حال مبارزه هستم.
بنام خدا
استاد فرمودند که پیامد محبت ، قدرناشناسى است .. وقتى با علم به این موضوع محبت میکنیم درواقع توقع برگشت محبت از اون شخص را نباید داشته باشیم ، باید فکر کنیم بخاطر جلب رضایت خدا داریم محبت میکنیم و همینطور بخاطر وظیفه انسانیمون ، البته خیلى مشکله ، ولى ما تلاشمون رو میکنیم و به نتیجه هم کارى نداریم که طرف مورد محبت با ما چه رفتارى داره ، به امید روزى که فقط و فقط بتونیم همه قدمهامونو به نیت جلب رضایت خدا برداریم
سلام من خیلی خوشحالم که می بینم که مشکلات من در این مقالات باز وموشکانه مورد بررسی قرار می گیرد واز اینکه دوستان باتجربیات خوب خود وبیان مطالب کتابها به من یاری می دهند از خدا سپاسگزام که در این زمانه چنین امکانی برایم فراهم شده است
با تشکر از کامنت ۱۹ و۲۶ که برای من وقت گذاشتند وراهنمایی کردند نکته جالبی که در کامنت ۱۹ بود نفس انتقام است به نظر دوستان با نفس کینه ونتقام چگونه میتوان مبارزه کرد؟گفتار های استاد در باره انتقام نگرفتن را به یاد می آورم ولی خیلی موفق نیستم
از همه عزیزان(ر.ا ، ن و ۲۲۰) به خاطر راهنمایی شان متشکرم. لطف کردید برایم وقت گذاشتید.
همانطور که کامنت ۳۱ عزیز مطرح کردند با کینه و انتقام و گذشت مشکل دارم. مساله این است که بارها و بارها از باب عقلی و منطقی بخشیدهام و برای خودم دلیل آوردهام تا آن حس بد کینه و .. از بین برود و واقعا هم قانع شدهام ولی نمیدانم چرا از باب احساسی نمی توانم بگذرم و فراموش کنم و ببخشم.در واقع عقلم می بخشد ولی احساسم خیر. شاید باز هم به تلقین مدام نیاز هست…
درجواب ۵ عزیز.
من هم خیلى اوقات مردم را قضاوت و عیبجویى میکردم. ولى وقتى فهمیدم داخل زندکى انها چه مشکلاتى هست که نتیجه عکس العمل ان چنانى میشود از خودم شرمنده شدم حالا وقتى بفکر عیبجویى مردم میفتم بخود نهیب میزنم تو که نمیدانى ان شخص دچار جه مشکلاتى ست و گذشته از این تو خودت هم این عیب را داشته اى و یا بد تر از ان
پس چشم از او بر دار و بخودت بدوز
مردم به اندازه کافى مشکل دارند تو با أشعه منفى چیزى به ان أضافه نکن
با تشکر از درسهاى گرانبها و بیدار کننده
این بار با دقت بیش ترى به درون خود نگریستم. نقاط ضعف بیشمار است عصبانیت. کم حوصلکى تعصب قضاوت. تأثیر پذیرى که براى منفى کردن هر کدام بدون کمک او کاملا درمانده ام ر اهنمایى شما دوستان از بهترین تجربه هایتان کار را أسان تر میکند به امیدموفقیت همکى دوستان
با سلام و تشکر از متیس عزیز و دوستان
برای کسی که در معنویت فعال است همیشه منفی درست میشود.اگر انسان محبت نکند اثر منفی انسان را تکه تکه میکند.هیشه باید قوه منفی در برابر سالک باشد و باید به واسطه این منفی خود را تصفیه کند.(کتاب ملک جان نعمتی ص.۱۴۷)
ما باید با دید معنوی به هر چی که برامون پیش میاد نگاه کنیم .به مشکل هامون (درونی و برونی)لبخند بزنیم و از برخورد با موانع خوشحال بشیم چون همین مشکلات سکوی پرتاپ ما هستن به سمت یکتا
ما زمانی که وارد مرحله خودشناسی به صورت عملی میشیم اگر مشکلات نباشن ما خود واقعی مون رو پیدا نمیکنیم. مشکلات نقات ضعف ما رو نمایان می کنند ما رو به سمت انس با خدا سوق میدن و…
سلام و از همه برای همه چیز متشکرم برای لحظه ائی یادم افتاد به شعری که در کتابهای دبستان داشتیم . دستم بگرفت و پا به پا برد . و از خداوند سپاسگزارم برای فراهم کردن تمام این شرایط
با تشکر از دوستان و راهنمایى هاى خوبشان …. در مورد انتقام بهترین جمله (لذتى که در عفو هست در انتقام نیست . ) و بخصوص توجه به شاًنیت روح انسان رو در مورد انتقام سست میکند. یاد اورى این کلمات انرژى فوق العادهاى به همراه دارد که اگر به موقع و به جا به خاطر بیاوریم نتیجه اش را مشاهده میکنیم. به امید توفیق .
در مورد غریبه ها قدر نشناسی آزارم نمی ده ولیکن در مورد نزدیکان این احساس را دارم که روز به روز با محبتی که بهشون می کنم از مرزهای احترام و رعایت حقوقم بیشتر تجاوز می کنن در حین اینکه براشون نوعی توقع ایجاد شده که همیشه اینطور باشم و هر کار که می کنن اعتراضی نکنم و با توجه به اینکه باید از حقوق خودم هم دفاع کنم به شدت درگیر هستم.اصلا نمی توانم مرز حقوق خودم را از غرورم تشخیص بدم. نمی دونم نفس منرا گول می زنه که این حقم هست یا اینکه برعکس حقوقم را اصلا نمی شناسم و هنوز برام بدیهی نشده که اینها حقم هستن. تا الان با استدلال اینکه حق الناس از حق خودم مهم تره دارم عمل می کنم و … وبه حالتی رسیدم که دیگه در زندگی روزمره ام
چیز زیادی که من هم تمایل علاقه ای بهش داشته باشم نیست. حالا انشالله با عمل کمی بهتر بفهمم. ولیکن شاید بشه این سوال را مطرح کرد: تا چه حدی باید به دیگران محبت کرد؟
در چه مواردی نباید به دیگران محبت کرد؟
با سلام وتشکر همیشگی از متیس عزیز وهمه دوستان
ما همیشه عیوب ونقطه ضعف ها را در دیگران به مراتب بهتر می بینیم تادر خودمان. اگرچه این ناشی از خودیت وغرور است ولی می توان از آن یک استفاده مثبت کرد، به این صورت که آنچه از دیگران درنظرمان ناپسند می آید سعی کنیم خود را ازآن مبرا کنیم، مثلا” وقتی کسی با رفتارهای منفی باعث رنجش وناراحتیمان شده بجای فکر کردن به انتقام ، سعی کنیم خودمان چنین رفتاری را در مورد آن شخص و هیچ کس دیگر نداشته باشیم. اگر من هم بخواهم درجهت انتقام رفتار مشابهی داشته باشم پس چه فرقی با او دارم؟ همیشه رفتارهای مثبت می توانند الگو باشند ولی گاهی رفتارهای منفی هم با نشان دادن زشتیشان می توانند همان نقش را ایفا کنند.
از۱۲۳ و۲۲۰ عزیز کامنت های ۲۷ و۲۸ وهمچنین سایر دوستان بسیار متشکرم، ازمطالب پربار همگی بسیار استفاده می کنم.
باز هم از متیس عزیز سپاسگزارم، نقطه ضعفی که نمیگذاره گذشت داشته باشم و محبت کنم مقابله به مثل و حس انتقام. همیشه در حال مبارزه ام ولی پیشرفتم خیلی کمه. دوستان کمکم کنید.
سلام به دوست عزیز …..کامنت ۳۲
معمولا عیب کینه و انتقامجویی در افرادی بروز میکند که هم مهربان و مشفق و دلسوز هستند و هم سرویس بیش از حد متعارفی به دیگرانی که سوئ استفاده چی هستند ارائه داده اند و الان که خودشان در تنگاافتاده اند دادرسی نیست درنتیجه شخص چون اعتمادی هم از نظر قضایی و شرع و عرف ندارد میخواهد خودش به تنهایی وارد کارزار شود و اشخاص خاطی را به تنهایی مجازات کند که انها فکر نکنند این شخص ضعیف است البته صفت کینه و انتقام جویی بسیار بسیار خطرناک است ومثل غیبت و تنبلی و چشم و هم چشمی نیست زیرا ممکن است در یک لحظه ناغافل تصمیمی را اجرا کند که واقعا جبران نا پذیر باشد . دوست عزیزاین صفت از قوه غضبیه که از ابزار نفس اماره است نشات میگیردو وجود ان برای این است که بتوانیم لاابالی نباشیم و بتوانیم صفت شجاعت را در خود ایجاد کنیم . من این صحبتها را که میگویم تجربه و مطالعه شخصی خودم است برای مبارزه باید سعی کنی اولا خیلی حساب شده به دیگران محبت کنی واحترام بگذاری یا صمیمی شوی و طوری هم نباشد که فرشته وار باشد که شما را شخص ساده لوحی تصورکنند دوما حتما حتما دست به دامن خدا شوید شمارا کمک کند و رهایتان نکند سوما سعی کنید سعی کنید با صفت احتیاط با این مشکل غلبه کنید زیرا بسیار صفت ترسناک وخطرناکی است و غالب اشکالاتی که در جوامع روی میدهد ریشه در کینه و انتقامجویی دارد… بهرحال تجربه خودم بود هیچ ادعایی ندارم .با ارزوی موفقیت
با سلام به دوست عزیز در کامنت ۹
من هم خیلی وقتها از احساس انتقام گیری رنج میبرم. چیزی که به من کمک کرده اینه که فکر میکنم حس انتقام مثل یک بار علی روح من رو سنگین میکنه و در مواردی حتا در زمینههای مادی هم به ضرر من تموم میشه. دوم اینکه صفت گذشت رو ما اینجا میتونیم تمرین کنیم و از این حالت به عنوانه یک فرصت برای کار کردن روی این نقطه ضعف استفاده کنیم.
با سلام به همگی.گفتاری از شیخ جانی، که همیشه برایم کار ساز بوده، و بیشتر مواقع از ان استفاده میکنم برای نقطه ضعفهایم.
ص ۱۵۱
اختیار دل به دست دل است ،ولی انسان میتواند عکس العمل نشان ندهد.عکس العمل که نشان نداد،کم کم خود به خود درست می شود.مثل داروی مسکن کم کم از شدت درد کم می کند.اگر ادم بتواند در مقابل مدعی همیشه خودش را مقصر بداند،رنجیدگی حاصل نمی شود.باید اشتباه خودش را پیدا کند نه طرف مقابل را.این طرز فکر،برای تقویت روح خوب است.
به نام خدا.مناجات شماره ۹ استاد پاراگراف اخر.برای تقویت نوع دوستی از این گفتار استفاده می کنم .
در خاتمه نیز مستدعی ام برای عموم مخلوق اعم از جنس بشر و غیره تا هستم همیشه منشاءاثر خیر باشم و همیشه نفع و خیرم به همه برسد،و شر و ضررو زحمتم به هیچکس نرسد،و با همه دوست و مهربان و خیرخواه باشم،انها هم نسبت به من همینطور باشند.احیانااگر کسی هم با من دشمن باشد مستدعی ام ان دشمنی نیز تبدیل به دوستی نمایید.و بطور کلی هرگز ازارم به کسی نرسد و کسی از من ازرده خاطر و رنجیده نگرددآمین
با سلام
متیس عزیز و کاربران گرامی و فعال. بی نهایت از این مطالب ممنونم…
… عزیز در کامنت ۳۱ سوالی را مطرح کردین که من هم مدتها درگیرش بودم. راهی که با توصیه ی یک دوست خیر خواهم به من کمک کرد این بود که هر وقت فکر کینه و انتقام جویی به فکرم حمله کرد، همون لحظه با پس زدن سریع این افکار، به خدا پناه ببرم. راه دیگر این بود که فکر و ذکر کنم و همچنین موسیقی استاد رو گوش دادن ( مثلا موسیقی های پکیج musik for the mind از سری Well-Being .
نتایج قابل توجهی که من در این راه تجربه کردم این بود که اوایل ، فرار از این افکار، روانم را نجات میداد به طوریکه وقتم و انرژی ام را کمتر صرف به اصطلاح نقشه کشیدن برای یک انتقام حسابی میکردم. نکته ی مثبت دیگر که در پی داشت ، صرف این زمان برای توجه و فکر و ذکر و همچنین کارهای مفید میشد. من حتی مطالعه ام را جایگزین این افکار کردم و رفته رفته این افکار انتقام جویی ضعیف تر شدند و دیگر به شدت گذشته من را درگیر و افسرده نمیکردند. یاد گرفتم که به این افکار فرصت بروز ندهم چون هر چه طولانی تر خودم را با آنها مشغول میکردم، حالم بدتر میشد.به خودم مرتب میگفتم: به خدا، محبتش و عدالتش اعتماد کن. این بدی که به تو شده حتما یا به صلاحم بوده، یا سرنوشتم و یا اینکه درسی برای آموزش. پس در هر حال مفید…
خود را به خدا سپردن در عمل بی نهات سخت است. مخصوصا زمانی که نفس بی انصاف به قول معروف موش دوانی میکند …
به تدریج احساس درد ناشی از بی عدالتی کمتر شده و دست خدا را در زندگی ام بیشتر حس میکنم. این حس رو مطمئنم که خودم بدست نیاوردم، این امداد صد درصد از طرف -او- است.
دروس و تعالیم استاد بسیار کامل و جالب و قابل اجرا هستند. حفظ کردن و یادگیری آنها دید خوبی به من میدهند اما گاهی اوقات که اونها را شخصا تجربه میکنم، تازه به این مورد میرسم که من چقدر ضعیف و او چقدر بزرگواره…این حس مثل دارو عمل میکنه و خیلی تسکین دهنده است.
با سلام،
آقای دکتر الهی در کتاب طب روح، مبحث دوم، در مورد شرایط عمل به اخلاق بسیار واضح و روشن به این موضوع اشاره میکنند:
-مکرر بودن، کامل و متنوع بودن و همچنین مناسب و متعادل بودن آن.
در ادامه توصیه شده: – برای درمان یک اختلال کارکردی ابتدا باید آن را تشخیص داد .برای تشخیص شناخت علائم و تعبیر درست آنها لازم هستند. راه مبارزه با افراط و تفریط در این جا -ضد آن عمل کردن، -به همراه پشتکار،و تکراراست. یکی از نکات قابل توجه برای درمان علیه بیماری های ارگانیزم معنوی، دریافت انرژی مافوق علی به مقدار کافی است که در هدایت الهی و در آنچه نور الهی نامیده شده، دریافت میشود که این از طریق عمل انسان ،صرفا با نیت مافوق علی ، یعنی همراه با نیت رضای خدا حاصل میشه.
آقای دکتر الهی بدست آوردن قوه ی تشخیص برای درست بکار بستن اصول اخلاقی را مشروط بر عمل درست و کسب تجربه میدانند. مثال ایشان بند بازی روی طناب است که میله بند بازی این بند باز ، -او- و هدایتش ، است.(سوال ۲۳ همین مبحث)
سلام بر همگی در این هفته دو رویداد باعث ناراحتیام شد . به نظر می رسد هردو در مورد آن است حق من زیر پا گذاشته شده است . در مورد یکی من توانستم خیلی زود و عرض چند ساعت، بر حس نفس اماره غلبه کنم و به نفسم که احساس می کرد غرورش زیر پا گذاشته شده ، تو دهنی بزنم که باید گذشت کنی و اصلا حق نداری قضیه را کش بدهی. اما آنچه در محیط اداره گذشته است پیچیده تر است . از یک طرف دلم می خواهد از کنارش بگذرم و گذشت کنم. از طرف دیگر ، می بینم اگر گذشت کنم ناشی از ترس از مقام بالاتر است و گذشت حساب نمی شود.از یک طرف می بینم که باید با رئیسم در بیفتم و این شاید عواقب برایم داشته باشد و از طرف دیگر ، می بینم که بقول استاد جز از خدا نباید بترسم. اما اگر هم مبارزه کنم شاید برای حس منفعت طلبی ام باشد. خلاصه درگیر احساساات و افکار متناقض هستم. لطفا راهنمایی کنید.
با سلام و تشکر فراوان از متیس و مقاله هایشان
مقالاتی برای خودشناسی، شناخت پیچیدگی های روانی ، شناخت منی که ساخته ی دست خودم نیست ولی اجازه بازسازی دارم و امیدوارم این بازسازی طبق اصول الهی انجام شود.
کامنت شماره ۹
تجربه ای در این زمینه داشتم. ساده لوحی من در موردی ضربه هایی به من وارد کرد که جبران شدنی نیست . هر بار که به سادلوحی خودم و رفتار سودجویانه طرف مقابل فکر میکنم از خودم و همینطور طرف مقابل بی اندازه متنفر میشم . .
وقتی وقایع رو بازنگری میکنم میبینم اگر این آدم نبود جایی دیگر یک نفر دیگر همین رفتار را با من انجام می داد. پاس کردن یک واحد کار ساده ای نیست .فهمیدن واقعیت امر و شناخت خود زحمت و رنج به همراه داره. میدونم که با زحمتی که در این قسمت کشیده اید دیگر آدم چند سال پیش نیستید. حالا دیدی دارید و پشت هر رفتاری فکری دارید. اما این فکر ( نیت شما ) اگر الهی نباشد این صفت را پاس نخواهید کرد. خیلی سخت است ولی به نظر من اگر قبول کنید که شما هم اشتباه کرده اید و عملا این اشتباه را قبول کنید ناراحتی ای از طرف مقابل در شما ایجاد نمی شود که هربار آنها را میبینید دلخور باشید یا از آنها متنفر باشید. البته با اعتماد به نفس بالاتر و قلبی پر از مهر به مخلوق خدا از کینه ورزی نامحسوس و درونی جلوگیری کنید و با افکار منفی فکر خودتان را آزار ندهید. ما همه بنده یک خدا هستیم .
گیتى عزیز خودتان را بجاى رئیستان بکذارید (کاملا بى طرف ) از در أفتادن کارى از بیش نمیرود کمى بخود فرصت بدهید
بعد تصمیم بگیرید. که جه بأید کرد
با توجه به مبدأ میبینید که جه أسان مشکلات حل میشوند
با سلام
ر.ا کامنت ۳۸
فکر میکنم آدم باید محبت قلبیش و عملیش اینقدر زیاد باشه درست مثل یک تکیه گاه برای دیگران اما این به معنی این نیست که هر کاری که دیگران از ما انتظار دارن براشون انجام بدیم.کارای روتینی که خودشون میتونن اما تنبلی میکنن . در واقع اگه تو این قسمت کمک کنی به آدما خیانت کردی مثالی هست میگه که خوبه ماهیگیری یاد بدی نه این که هروز ماهی بگیری و به گرسنه بدی چون اونوقت صفت انتظار در طرف مقابل بوجود میاد و همیشه دست بگیر داره . خودت هم درگیر میشی که آیا کارت درست هست یا نه ؟! اونوقت جمع کردن قضیه سخت میشه.از طرفی ارزشای آدما با هم فرق داره کاری که من اسمشو محبت میزارم ممکنه کسی دیگه اسمشو محبت نزاره و
در نهایت به نظر من گوش کن به صدای درونت و از خداوند بخواه که کار درست و رفتار درست و راه درست رو نشونت بده . از خدا بخواه که به قلبت بذاره که تا چه حد باید محبت کنی بعد میبینی که خدا راهو بهت نشون میده.
با سلام به همه دوستان عزیز
در ارتباط با محبت مراجعه به ارشیو متیس ومقاله”مصاحبه با پروفسور بهرام الهی درباره نوعدوستی”میتونه خیلی از سوالات مون رو جواب بده.
با سلام .
من فکر می کنم حرکات نفس دقیقا مثل بجه ها است ولی در موقعتی که هستیم متوجه رفتارمان نمی شویم . چه بسا کاری کردیم (از روی نفس ) که پس از چند سال به خودمان گفتیم عجب کار بچه گانه ای در آن موقع انجام دادم . حالا از دید یک انسان سن بالاتر از خود، یا در موقیعت آینده خود را قرار بدهید ببینید باز هم تمایل دارید آن رفتار را انجام دهید .شاید ترس نباشد احترام به موقیعت اجتماعی طرف مقابل باشد .
به نام خدا
با سلام
ر.ا گرامی کامنت ۳۸
من هم مشکل شما را داشته ام و در حال حاضر هم تا حدود کمتری با آن دسته و پنجه نرم می کنم .
در مورد سوالتان استاد فرموده اند (نقل به مضمون تا آنجایی باید محبت کرد که مورد سوء استفاده واقع نشویم .
اما اینکه چه چیزی را سوء استفاده بدانیم (مخصوصا در مورد نزدیکانمان که مسائل وموضوعات متنوع با ارزش از ۱ تا ۱۰۰ وجود دارد )قابل تامل است .
شخصا برای تشخیص استفاده (خیر رساندن )و سوء استفاده, از اصل, هر چیز برای خودت می پسندی برای دیگری هم بخواه و هرچه برای خودت نمی پسندی برای دیگری هم نخواه , استفاده می کنم .مثلا فکر می کنم من از افراد خانواده ام چقدر انتظار همکاری دارم ,با یک درصدی بیشتر از آن خودم برای خدمت آماده ام اما بیشتر از آن که باعث بشه از فرصتهایی که برای خودم (مثلا مطالعه )در نظر گرفته ام ,صرفه نظر کنم , نمی کنم(به جز موارد خاص ) .
برای شناخت و شناساندن حقوق خود(به نزدیکان )گفتگو با آنان موثر است مخصوصا وقتی که خودمان هم حقوق آنها را بشناسیم و رعایت کنیم .
با سلام
کامنت ۴۷
به نظر من تعریفی که شما از شرایط خودتان کردید خیلی کلی است.
همیشه از دقت در جزئیات است که میتوان به کلیات یک قضیه پی برد.
و مطمئنم اگر شما خودتان با توجه به اینکه در آن وضعیت بودید دقت کنید و اشتباهات خودتان را هم با انصاف در نظر بگیرید و حس تلافی را از خودتان دور کنید خدا خودش کمکتان میکند تا بهترین رفتار را انجام دهید.و از یک حرکت جزئی ممکن است یک کلیت بزرگ اتفاق بیفتد.چه بسا با گذشت و حفظ شخصیت خودتان نتیجهٔ انسانی و خدا پسندی به دست آورید.
موفق باشید.
من میخواستم تجربه خودم را برایتان بگویم،
مدتها قبل که اصلا به اصل اخلاقی پایبند نبودم ،شرایطی برایم پیش آمد و باید مدتی در خانهای زندگی میکردم،همسایهای داشتیم که شب تا صبح در خانهاش فقط سر و صدا میکرد ،و آسایش ما را مختل میکرد.واقعا در شرایطی که بودم نمیتوانستم کاری کنم.باید فقط تحمل میکردم.چند بار به او تذکر دادم.ولی هیچ فایدهای نداشت.همسرم هم ناراحت بود ولی حرفی نمیزد،منهم در خانه راه میرفتم و مراتب به او بد و بیراه میگفتم…
همسرم فقط به من یک جمله گفت که مرا در جا خشکاند.
گفت :بس است دیگر،او هم بندهٔ خداست.
یعنی من فکر میکردم چون در ظاهر او سر و صدا میکند من آدم بهتری هستم و خدا حرف مرا قبول میکند و اصلا او آدم نیست و اگر من هر کاری کنم و هر چی بگم حق دارم.
مدتها فکر کردم ،رفتارهایی از خودم به یادم آمد که مدتها فراموش کرده بودم.خودم در نوجوانی آنقدر در خانه فریاد میزدم و سر و صدا میکردم و آسایش دیگران برایم معنی نداشت.دیدم که چه به جاست که الان در این خانه هستم و قشنگ میفهمم که این کار چقدر زشت است.باید بگویم بعد از آن درس توانستیم از آن خانه برویم ولی این درس همیشه با من است.اگر از کسی ناراحتیم،رنجشی داریم یا…او هم بندهٔ خداست و ذره الهی در او هم هست.
ما در روز شاید بارها برای همهٔ مخلوقات دعا میکنیم.و آن شخص هم در این دعا جای دارد.پس چه خوب است که دعایم راعملی در خودم پرورش دهم.
با تشکر از همه دوستانی که برایم وقت گذاشتند وصادقانه تجربیاتشان رابرایم گفتند
واماگیتی عزیز کامنت ۴۷ من فکر میکنم گاهی اوقات در چنین مواردی باید تدبیر به خرج دهی وبا مافوق خود در نیفتی چون در هر صورت از نظر مادی به ضررت تمام میشود البته اگر مورد چیزی است که میتوان چشم پوشی کرد چون مثلاٌ گاهی شرافت وحیثیت من در میان است که به قیمت از دست دادن کارم هم شده پای ان می ایستم ولی گاهی موضوع قابل اغماض است بهتر است تدبیر به خرج دهم وشلوغش نکنم به خاطر نفع مادی زیرا شغلم هم مهم است
دوستان خیلی خیلی متشکر از ابراز عقیده در مورد شرایط من. نکته بسیار مهم، وحدت نظر در کلیه پاسخ هااست که همگی بدون استثنا مرا دعوت به آرامش و صبر می کنند. با دیدن این پاسخ ها یادم آمد که یکی دو روز پس از این واقعه، یک بار یک حال خوشی به من دست داد و این فکر برای من پیش آمد که اگر ظلمی به من شده دو امکان وجود دارد یا من هم به کسی به همین صورت ظلم کرده ام که خدارا شکر که به این وسیله در همین دنیا جزا را دیدم و یا اینکه صلاح من بوده است . که آنهم جای شکر دارد. اما این فکر از یاد من رفت و پس از آن مرتبا حس می کردم اگر اعتراض نکنم شجاعت اخلاقی خودم را نشان نداده ام و از بنده خدا ترسیدم .
اما خواندن نظر های شما که همگی من را دعوت به صبر می کند دوباره من را یاد آن درس اولیه کرد. اکنون مصمم هستم فعلا این مسئله را کنار بگذارم و با اعتقاد به اینکه هیچ ذره ای در دنیا بدون نظر خدای زمان جا به جا نمی شود، تنها شکر گذار او باشم.
با سلام و تشکر فراوان
کامنت ۵۵ شما با تجربه تان مرا منقلب کردید.با موضوعی درگیر بودم، انقدر تجربه تان برایم موثر بود که یک آن همه بدیها را از دلم بیرون ریخت و برای دو نفر که فکرا با هاشون درگیر بودم از ته قلبم براشون دعا کردم این حس آزادی از افکار منفی چقدر خوبه.
موفق باشید.
آثارالحق جلد ۲ گفتار ۲۴۲
[استاد خطاب به یکی از شاگردان فرمود]:
هفتۀ قبل به شما یک نشان دیگر داده شد و این به علت گذشتی بود که کردید. در واقع همه کس حاضر نمی شد آن گذشت را بکند. این نشانها مثل پروندۀ اداری است که در آن چند تقدیر نامه است. فرقش با پرونده های عادی اینست که مثلاً یکوقت کار مهمی باشد به دارندۀ آن پرونده می دهند.
ازکامنت ۵۳ و همینطور سایر دوستان و نظرات آموزندهشون خیلی ممنونم.
با سلام و تشکر از همه دوستان من هم این مشکل را دارم مثل گیتی عزیز کامنت ۵۷ وقتی برایم مشکلی پیش میاید درگیر میشم بعد فکر میاد که یا به صلاح توست و یا جبرانی کاری که کردی. اما نکته مهم اینه که این دو رابعد از چند روز فراموش میکنم و دوباره درگیر این فکر میشم که نکنه داری اشتباه میکنی یک اصل رو درست درک نکردی و …..
سوالم از دوستان این است که برای اینکه این فکر منفی بعد وفراموشی برای آن فکر خوب پیش نیاید چه باید کرد؟ از راهنمائی همگی تشکر میکنم.
صدف عزیز کامنت ۴۳و ۴۴ که نوشتید خیلی برایم مفید و موثر بود. متشکرم
با سلام و تشکر فراوان از متیس عزیز و سپاس از کامنت ۴۵ و ۴۶ .
از ۱۲۳ عزیز متشکرم. جالب اینکه ساعاتی بعد از اینکه این کامنت را اینجا نوشتم دقیقا همین جمله به ذهن خودم هم رسید. فهمیدم که ایراد اصلی ام این است که در مورد خودم یا در حال افراط هستم و یا وقتی میخواهم به حقوق دیگران احترام بگذارم در حال تفریط. فکر می کنم به امر بین الامرین فقط با عمل وتجربه بسیار اگر لطف کنند بتوان نزدیک شد. به هر حال کم کم فکر کنم دارم حس میکنم که منظور اصلا از این همه تاکید به عمل کردن و در عمل یادگرفتن چه باشد! حالا انشالله که لطف می کنند و کمک می کنند که نهایت تلاشم را بکنم. تا یار که را خواهد و میلش به که باشد.
با سلام بر همه دوستان
مریم عزیز کامنت۶۱ شاید مقوله این ویوو واین ویتروبه نحوی مربوط به مشکلی شود که شما مطرح کردید که اغلب درگیر آن هستیم. وقتی یک اصل اخلاقی-الهی رادرنظر می گیریم ، مثل مبارزه با افکار منفی، مادامی که این اصل فقط در ذهنمان جای دارد وانجا مرور می شود، شبیه مثال شما که:« باید بخاطر داشته باشم که این مورد یا به صلاح من است یا عکس العمل کاری است که خودم انجام داده ام»، روش این ویترو است که به نتیجه مطلوبی نخواهد رسید، بلکه تنها زمانی که با اراده وپشتکار وارد عمل شدیم وبا تکرار مداوم، این اصل را درروحمان تحلیل بردیم ، یعنی با روش این ویوو،جزء وجودمان شد، آن وقت می توان امیدوار بود دیگر چنان فراموشی هایی پیش نیاید. عمل دراین مورد خاص که شما مطرح کرده اید, به نظر من این است که همانطور که گیتی عزیز هم اشاره کرده اند ، به کار گرفتن صبر وتحمل وحوصله وشکر، آن هم به دفعات وبا ایمان به این نکته مهم که: «هیچ حقی ضایع نمی شود، چون خدا ضامن آن است.»
مریم جان کامنت ۶۱، آنجور که من می فهمم در دانشگاه معنوی وقتی در یک صحنه سازی قرار است چیزی را یاد بگیریم بر اساس ناتوانی که داریم، برای حل مشکل خودمان یک الهاماتی از بیرون به ذهن ما دمیده می شود و خودش یکی از دلایلی است که خدا هرگز مارا تنها نمی گذارد و همیشه با ماست. اگر ما به آن توجه کنیم و در میدان ادراک خودرا بگشاییم، درس زود فراگرفته می شود لابد مشکل زود حل می شود. اما در فطرت آدمی آن است که معمولا الهامات تنها مدت کمی توجه مارا جلب می کند و پس از آن نفس اماره دوباره مارا به خود مشغول و مارا زندانی ادراک خود می کند.تنها زمانیکه پس از سختی های بسیار آمادگی به عجز خود نزد خدا می کنیم دوباره آن درس از سوی ما این بار از طریق تجربه فهمیده می شود.
از شیخ جانی می پرسند چرا آدم گول خورد. می گویند آدم هدایت معنوی نشده بود که بر نفس مسلط باشد تنها هدایت لفظی شده بود …….. ص.۱۴۳
متیس عزیز چقدر خیرخواهانه نظرات را در اختیار کاربران مشتاق هدایت میگذارید. بإرها نقاط ضعفم را نوشتم و أرام شدم اما پست نکردم و گاهی هم شما پست نکردیدکه البته حق داشتید چون از بی توجهی من نسبت به نظرات دوستان بوده که سؤال یا نظر تکراری داشتم. چقدر خوبه که با خودمون صادق باشیم، خیلی زود میتونیم ضعفهامونو تشخیص بدیم و دیگران را متهم نکنیم. با تماسی که با دوست از سفر برگشتهام داشتم متوجه پرتوقعی و کمی حسادت و بد خلقی ام شدم و تصمیم گرفتم این درد را با ندیده گرفتن توقعاتم و با لحن خوب و إبراز محبت جبران کنم. البته أسون نیست نفسم با إیجاد دلهره و یاداوری نقطه ضعفهای دوستم تحریک میکنه اما از خدا کمک میخواهم و نصایح دوستان را مرور میکنم.
با سلام. مدتهاست که این مقاله را میخوانم و بازهم متعقدم مهمترین بخش آن اینست :”برای رسیدن به این منظور، از کجا باید شروع کرد و چه باید کرد؟ در اینجا، مقصود انجام تشریفات مذهبی یا اجرای توصیههای اخلاقی مرسوم نیست. در واقع، کار معنوی با شناخت خود شروع می شود.”
و بازهم معتقدم که “خود” تنها به “محدوده خصوصیات فردی” محدود نمیشود و شامل “بعد مادی یا جسم + بعد مادی یا روح + محیط” هر سه میشود. لذا آنجا که میفرماید :”بدین معنی که نگاه را متوجه درون خود کنیم و آن را به دقت ارزیابی کنیم« تا خصوصیات اخلاقی خویش،یعنی نقاط ضعف و قوت شخصیت روحی-روانیمان را بهتر بشناسیم» ۱؛ بازهم مربوط به “جسم محیط +روح” میشود.
و بنظرم این یک نکته مهم است که نباید از کنار آن بسادگی بگذریم.
مثال : همین هفته اخیر با مطالعه نقاط ضعفم : لازم به ذکر است که “نقطه ضعف من این است که در هراتفاق ناخوشایندی ؛ به شدت خودم را سرزنش و شماتت میکنم و به حد خودخوری افراط گونه دچار نوعی افسردگی میشوم و بیش از چندین سال است که با این موضوع در گیرم ” و یک راه مبارزه با نفسم در نظر گرفتم و آن این است که علاوه بر در نظر گرفتن ریشه آن در درون خودم ( به مفهوم جسم+روح) و یافتن علت های جسمانی و روحی-روانی آن ؛ به ازای هر یکی از آنها به مطالعه عوامل بیرونی و محیطی آن هم بپردازم و بالعکس یعنی هروقت بهانه ای بیرونی برای یک شکست یا اتفاق ناخوشایند می آورم ؛ یک ضعف درونی یا علت درونی هم برای آن بیابم.
شاید فکر کنید با موضوع این مقاله ارتباطی ندارد اما رابطه ای بسیار تنگاتنگ بین این دو وجود دارد و برقراری تعادل بین آنها راهکار اصلی است! نه اینکه تقصیر هرچیزی را به ضعفهای درونی خویش یا ضعفهای درونی آن افرادی که با واقعه ناخوشایندی روبرو میشوند مربوط کنیم.
خیلی ساده است که در هرکاری سریع خودرا مقصر قلمداد کنیم و با یک زحمت کم سعی در تبرئه خود داشته باشیم! درحالیکه ما وظیفه داریم آنچه به رایگان بدست آورده ایم رایگان در اختیار دیگران قراردهیم!
با سلام خدمت دوستان ومتیس عزیز
از وقتیکه یادم می اید وهنوز با تعلیمات استاد الهی آشنا نشده بودم بدون هیچ توقع ای به همه محبت میکردم چه مادی چه معنوی ولی همیشه بر عکس آنرانسبت بخود میدیدم ناراحت می شدم ولی حال با گرفتن تعالیم خودم را صادقانه ارزیابی می کنم عمیق که به درونم نگاه میکنم هیچ احساسی نه دلگیری نه تنفر نه حالت انتقام جویی یه حالتی مثل خنثی دارم به آنها محبت هم نمی توانم بکنم گذشت هم درخیلی موارد دارم نمی دانم این بی تفاوتی درست است یا نه
از راهنمائی همه دوستان واقعا ممنون هستم و همینطور از متیس عزیز با شما موافق هستم مینا جان خیلی شکرگزارم که به این وسیله میتونم از راهنمائی دوستان استفاده کنم. مشکل من ندیدن نقاط ضعفم نیست اونها رو می بینم تصمیم به عمل هم میگیرم. اما درست زمانیکه باید عمل کنم دچار مشکل فراموشی میشم لحظه، لحظه رو از دست میدم و این از دست دادن لحظه ضعفیم میکنه و چون لحظه رو ازدست دادم در واقع عمل مثبتی انجام ندادم و هر بار بعد از شکست به خودم میگم دفعه بعد اما باز هم همین اتفاق میافته در نتیجه فکر میکنم توی یک دور افتادم که میخوام اما نمیتونم . مثلا اتفاقی که تقریبا بیشتر وقتها برام میافته اینه که وقتی در مقابل یک عکس العمل از طرف کسی که خودم باعث بوجود آمدنش شدم میشم قرار میگیرم باز هم تکرار همون عمل اشتباه به خودم میگم دفعه دیگه قبل از انجام کاری فکری و… کمی توجه کن کمی فکر کن ولی متاسفانه باز هم در لحظه نمیتونم نفسم رو کنترل کنم و تنها بعد از اونه که متوجه میشم باز هم هیچ .خیلی خوشحال میشم که از تجربیات و راهنمائی دوستان برای اینکه بدونم چطور لحظه ها رو از دست ندم استفاده کنم. با تشکر از همگی
واقعا متشکرم و شاکر. من جوابم رو گرفتم و از خدا کمک میخوام تا بتونم عمل کنم.
مریم عزیز منهم درست مشکل شما را دارم فقط یکبار اخیراً وقتی روی مشکل توقع ام کار می کردم تصمیم گرفتم از تلقین شروع کنم و روزی نمی دانم چندین بار یعنی هر چه می توانستم بیشتر جملۀ “هرچه به من داده ای بیش از لیاقت من است کمکم کن با توقعاتم مبارزه کنم” را تکرار می کردم یک روز اتفاق خوبی در زندگی ما افتاد و من با کمال تعجب برعکس همیشه که همه چیز را به حساب خودم و لیاقتم وووو می گذاشتم این بار دیدم همین جمله بالا به یادم آمد و با تواضع فقط خدا را شکر کردم! شاید برای شما هم مفید باشد و از تلقین شروع کنید تا به محیط این ویو برسد چون معمولاً در لحظه ای که مسائل پیش می آیند نفس چنان با قدرت عمل می کند که همه چیز از یادم آدم می رود
به نام خدا
با سلام
ایلیاشید گرامی ،کامنت۶۸
کمال طلبی در فطرت همه انسانها وجود دارد و همین عامل باعث رشد وپیشرفت آنهاست .اما کمال طلبی (خواستار رشد وپیشرفت روحی و وسعت دادن به میدان ادراک )با کمال گرایی در تعریف روانشناسی که به معنی “بی نقصی “است ، متفاوت می باشد .
وقتی همه چیز را بی نقص می خواهیم ،ضعف وکاستی درانجام کارها را مردود می دانیم ،بنابراین اگر خودمان دچار اشتباه شویم یا دیگران اشتباه کنند،باعث آشفتگی ،درهم ریختن شرایط روانی و افسردگیما ن می شود.*
ما چون کامل نیستیم اشتباه داریم (مانند بندبازی که دائما به این طرف و آنطرف متمایل می شود )،پس باید اشتباهتمان را بپذیریم اما همانطور که استاد در تعلیماتشان فرموده اند:
۱- دچار یاس و ناامیدی نشویم (نیت انسان اگر جلب رضایت خدا باشد ،مانع از آن می گردد که عکس العمل اشتباهاتش مالا به ضررش تمام شود)
۲- بد بین نشویم ،در توضیح واقع نگری یا واقع بینی در فصل ۲۱ راه کمال، به شناسایی نقاط ضعف و نقاط قوت (هر دو ) توصیه شده است .(شناسایی نقاط قوت می تواند مانع از بدبینی و احساس درماندگی شخص در برابر عدم تاثیر انتخابهایش بر آنچه روی می دهد، شود.* )
۳- سعی کنیم از اشتباهمان تجربه کسب کنیم وچیز جدیدی یاد بگیریم .
اگر بپذیریم که خودمان اشتباه داریم ،دیدن اشتباه دیگران، دیگر دردآور و باعث پریشانی نخواهد بود.در مورد خطاهای بزرگی که دیگران انجام می دهند و انجام آن توسط خودمان قابل تصور نیست , اولا باید به خدا پناه برد که در وضعیتی قرار نگیریم که مرتکب چنان خطاهایی شویم در ثانی محدودیتهای خودمان را بپذیریم و بدانیم قرار نیست همه چیز تحت کنترل ما باشد ودر اصلاح امور وظیفه ای بیش از آنچه که “باید” برای خود متصور شویم .
*:برای ارایه تعریف صحیح “بی نقصی ” و مطلبی پیرامون آن از یک مقاله روانشناسی در یک شبکه اجتماعی استفاده کرده ام ،اما به دلیل اینکه با تمام قسمتهای آن سایت آشنایی ندارم ،بهتر دیدم نام سایت را عنوان نکنم .
لطفا دوستان راهنمایی و اصلاح فرمایند .
با سلام. در مبارزه با نفس اماره دو نکته را نباید فراموش کرد: ۱)نباید نا امید شد ( به زبانی دیگر نباید تسلیم شد ) . یک شخص ممکن است یک دون زندگی کند که بتواند تنها یک نقطعه ضعفش را از بین ببرد این همه مراحل آمد و رفت و این همه سال ( دونا دون ) برای چیست ؟. ۲)اصلا نقطه ضعف خود را کوچک نپندارید حتی برای مبارزه با کوچکترین نقطعه ظعف از ” او ” باید باید باید مدد خواست بدون مدد و کمک ” او ” از بین بردن نقعه ضعف غیر ممکن است .
در مورد مطلب دوست عزیز دنیا، شما می گویید قبلا بدون توقع به همه محبت می کردم ولی وقتی برعکسش را می دیدم ناراحت می شدم
اغلب ما همینطور هستیم و فکر کنم این ناراحت شدن اتفاقا یکی از نشانه های این است که بی توقع محبت نکردیم و مثلا توقع حداقل تشکر داشتیم. حالا با وجود تعالیمی که به ما یاد داده اند می دانیم که باید برای رضایت خدا وکاملا بدون توقع محبت کنیم و عکس العمل مردم برایمان مهم نباشد که البته خیلی آسان نیست و باید خیلی روی فکرمان کار کنیم و به خودان تلقین کنیم ولی اینکه عکس العملشان برایمان مهم نباشد این نیست که با یک لجبازی درونی آنها را ار فکرمان دورکنیم بلکه ایده ال این است که نسبت به آنها محبت قلبی داشته باشیم ولی انتظار عکس العمل مثبت از آنها نداشته باشیم. اگربا این احساس بی تفاوتی حال درونیمان نسبت به آنها مثبت است فکر می کنم اشکالی ندارد ولی اگر اصلا نمی خواهیم ببینیمشان یعنی حالمان نسبت به آنها خوش نیست می توانیم در خود فرو برویم و مچ نفسمان را بگیریم. حضرت شیخ فرموده اند “دوست داشتن مردم یک واحد سلوکی است” برای اینکه جوانه ی این واحد سلوکی را در خود پیاده کنیم باید از همین مردم اطرافمان شروع کنیم. که البته این واحد بسیار سختی است…
کامنت ۷۴
دقیقا درست می فرمایید برای هر نقطه ضعف کوچکی باید از “او” مدد خواست. یعنی توفیق مبارزه رو باید “او” بده و انرژی حامل قدرت خدا رو در هر عملی آزاد کنه تا ما بتونیم عمل کنیم. ولی قسمت آخر کامنت شما اشاره به از بین بردن نقطه ضعف کردید به نظرم نقطه ضعف از بین نمی ره ولی روح آنقدر پرورش و قوی میشه که نقاط ضعف را تحت انقیاد خود قرار میده و کنترل میشه چون تا در زمین هستیم و گرفتار گوشت و استخوان هستیم نقاط ضعف هم هستن برای پیشرفت ما. فقط باید به هادی درون رفت و با روش ان ویو عمل کرد و تحت کنترل قرار بگیرند و در حد طبیعی از آنها استفاده کرد و بهره معنوی گرفت. اگه اشتباه فهمیدم لطفا راهنمایی کنید.
درکتاب ملک جان درجواب ودرستی سوال کسی که درمانی برای گناهش خواسته فرموده اند :راستی ودرستی رادرافکارت رسوخ بده یعنی درقلبت فروببر.هرگزدرفکرتقلب بامردم زمان نباش.نگوچون قانون بشراست که فلانکس بامن بدبوده من هم بایدبااوبدباشم.فقط دراین جااشتباه نشود حماقت غیرازراستی ودرستی پیشه میکند وازهمه فریب میخورد.ولی عاقل طرف رامی شناسد ولی چون دروجودش میخواهد راستی قراربدهد باآن طوری رفتارمیکند هم درستکارباشدوهم فریب نخورد.اینها قانون روحی شماستی آن رادرخودت شناختی وتعلیم دادی گناه سابق ات بخشوده می شودودرآینده هم مرتکب نخواهی شد.
درکتاب ملک جان درجواب سوال کسی که درمانی برای گناهش خواسته فرموده اند :راستی ودرستی رادرافکارت رسوخ بده یعنی درقلبت فروببر.هرگزدرفکرتقلب بامردم زمان نباش.نگوچون قانون بشراست که فلانکس بامن بدبوده من هم بایدبااوبدباشم.هنرآنست که با بدان خوب باشی والا باخوب هرکسی خوب است .فقط دراین جااشتباه نشود حماقت غیرازراستی ودرستی پیشه میکند وازهمه فریب میخورد.ولی عاقل طرف رامی شناسد ولی چون دروجودش میخواهد راستی قراربدهد باآن طوری رفتارمیکند هم درستکارباشدوهم فریب نخورد.اینها قانون روحی شماست.وقتی آن رادرخودت شناختی وتعلیم دادی گناه سابق ات بخشوده می شودودرآینده هم مرتکب نخواهی شد.
باتشکر ازدوستان عزیز ،دربعضی مواردوقتی باافرادی برخوردمیکنم که حس میکنم نقطه ضعف مرادارند سعی میکنم ازشان دورشوم چون حس میکنم هرچه باآنهادوستی ام راادامه دهم نقطه ضعفم بیشترمیشود وهمچنین به من ضربه میزنند مثلامن خودم بسیارزودرنج وحساس بودم ووقتی ازکسی میرنجیدم غیبتش رامیکردم وخوبیهایش راهم زیرپامیگذاشتم وبه این ترتیب به اوضررمیزدم البته بااین صفتم درحال مبارزه هستم وحتی ته قلبم ازاین رفتاری که داشتم ناراحتم وبرای جبران سعی میکنم برایشان دعاکنم وحالا خانمی همکارم شده که همینطور است وبسیارهم شدیدتر،به همین علت سعی میکنم بااوارتباط نداشته باشم وهمین باعث شده ازنظردیگران زیرسوال باشم که چرابااوارتباط برقرارنمی کنم حال خواهش میکنم مراراهنمایی نمایید؟
Salam
Har dafee ke az nafs shekast khordim mishavad nafs ra tanbih kard be in sorat yadash mimanad. Tanbih chizi bashad nafs az an khoshash nayayad albate na ziyad sangin va na sabok
سلام شهرزاد عزیز من اگر جای شما باشم با توجه به اینکه میدانم هیچ چیز در این دنیا اتفاقی نیست و اینکه در حال مبارزه با نفس زودرنجی هستم مطمئنا خداوند از راه کرم اش این شخص را سر راه من قرار داده که از وجودش بهتر به عیب خودم پی ببرم چون از قدیم میگن اهن اهن را می برد
حتما حتما نسخه شما در وجود این شخص است باز هم عمیقانه فکر کنید و یک فرصت دیگر به خودتان بدهید زیرا ایشان مانند اینه روبروی شما هستند که بهتر میتوانند برایتان راه گشا باشند با تشکر
گفتار ١٧۴ آثارالحق جلد اول:
کسی که می رنجد یا نفرین می کند، معنی اش این است که خداوند(العیاذ بالله) نمی فهمد. زیرا از دو حال خارج نیست، یا اینکه انسان مستوجب آن اذیت است، رنجیدن معنی ندارد، یا اینکه بی گناه است و خداوند خود به حساب او می رسد. در هر صورت، ما از خدا می خواهیم همیشه خیرمان به دیگران برسد، اگر کسی هم به ما ضرر رساند از خدا ضررش را نمی خواهیم، بلکه خیرش را می خواهیم.
به نام خدا
با سلام
شهرزاد گرامی , کامنت ۷۸
من بیشتر وقتها با خودم فکر می کنم:” همینجوری می گم که نفسم رو دوست ندارم ومی خوام باهاش مبارزه کنم ،چون همیشه رعایتش رو می کنم وبا هاش مدارا می کنم ،رفتارم با نفسم مثل رفتار اشخاص با بچه لوس وشیطونشونه ،گاهی دعواش می کنم اما بیشتر وقتها با هاش راه می آم و به حرفش گوش می کنم (انگار نمی خوام ناراحت شه ،برای همین می گم شاید واقعا نفسم رو دوست دارم ؟!).” اما رفتار بچه لوس و شیطون دیگران کلافه امان می کند و دلمون می خواهد یک توسری جانانه به اش بزنیم .
شاید به خاطر همین خوددوستی ماست که خدا زشتی کردار نفسمون را در آینه ای مثل یک همکار نشانمان می دهد ، تا به جای مدارا با نفسمون ،همون تو سری جانانه را نثارش کنیم .
من تجربه مشابه ای با شما داشته ام ،با این تفاوت که من از شما یک قدم عقب تر بودم و در ابتدای معاشرتهای روزانه غیر انتخابیم (هم نشینی در وقت ناهار در محل کار ) ، حتی نمی توانستم بفهمم دلیل خوش نیامدنم از همکار جدیدم به خاطر عیبهایی در اوست که درمن هم، یا به همان صورت وجود دارد یا در حال مبارزه(؟) با آن هستم .
بعد از مدتی که متوجه این موضوع شدم و یاد آوری اینکه” زندگی برای کسی که بداند چطور از آن استفاده کند ،یک معدن طلاست” اولین چیزی که در برخورد با ایشان، پیش خودم میگفتم “سلام گنج من ” بود.
کم کم هر وقت انتقادی از همکارم می خواست در ذهنم شکل بگیره ,یادم به بچه شرور و سرکش خودم می افتاد وهمینطور که از زیر سوال بردن او دست بر می داشتم ، توجه ام به صفات مثبتش جلب می شد و زمانی که دیگر معاشرتمان اذیتم نمی کرد ،او به طور ناگهانی به جایی دیگر منتقل شد .قطعا آمدن ورفتن غیر مترقبه ایشان علت های زیادی داشته ومعلولهای زیادی هم به وجود آورده است اما من فکر می کنم حداقل یکی از علتهایی که به شخص من مربوط می شد را توانسته ام پیدا کنم .
با سلام. ببخشید راه مبارزه با تکبر چی هست؟
من خودم فکر کردم شاید باید از طریق فکر و تلقین وارد شد، ولی جایی خوندم که اون تمریناتی که ذهنی هستند و حالت تلقین دارند حالت این ویترو دارند و این ویو محسوب نمیشوند. با این حساب نمی دونم روش مبارزه با تکبر چی هست. ممنون میشوم راهنمایی بفرمائید.
به نام خدا
با سلام
می فرمایند:”در فرآیند رشد معنوی ،برخی از انواع ترس می توتند باعث کند شدن پیشرفت شود ،درحالی که انواع دیگر ترس نه تنها باعث کندی حرکت نمی شود ،بلکه وجودشان واجب است .”
سوال : به نظر دوستان وجود کدام ترس ها واجب است ؟
ترس از خدا ؛ ترس از اعمالی که انجام میدهیم و از نفس اماره سر چشمه می گیرد ؛ ترس از دور شدن از راه معنویت حقیقی ؛ ترس از اینکه یک فرصت معنوی حقیقی راازدست بدهیم
واقعا ازکامنتهای زیباتون استفاده میکنم ممنونم باتوجه به اینکه خیلی افراط وتفریط دارم تنها یک چیز آرامم میکند که خدایا چقدر بزرگی ،ویاد گفتارشیخ جانی میافتم که درکتابشان فرمودند:انسان با توجه به آثار ومحبت وقدرت خدا بوجود اوپی می برد ،همچنین با گوش دادن ،بادقت کردن،باعلاقه بستن ودیده معنوی………………..غبارنفس است که نمی گذارد خدارابشناسیم.دررابطه با شناخت خود باید بگویم تازه در مرحله مبتدی هستم وخیلی کاردارم تنها صفاتی که در خود شناختم ومانع بزرگ برای پیشرفت روحی م محسوب میشود غرور به اضافه حسادت است وواقعا مرا محصور کرده اند نمیدانم ازکدام عیب شروع کنم؟چگونه انرا خرد کنم ؟
کسی که بمن بدی میکند ،چرا دوست دارم فقط بدی هایش را ببینم، چون متوجه شدم میخواهم بخودم حق بدهم
این آدم خوب نیست ،وتو باید ازش فاصله بگیری ،اما بدی نکن ،
متوجه شدم ،این نوع نکرش ، مرا نسبت به این شخص بدبین تر میکند ، ودیگر هیچ خوبی نمی بینم ، چون در یک خانه هستیم ، واو مراعات حقوق همسایگی را نمیکند،
میخواهم بی تفاوت عمل کنم ، وعکس العمل نشان ندهم ، حداقل بدی را با بدی جواب ندهم ،البته من بحقوق شان
تجاوز نکرده ام ، یک راه پله مشترک وایجاد سروصدا درهنگام گذشتن ازجلوی آپارتمان من وموارد بسیار زیاد دیگر
با خودم مـی اندیشم ،از مبدا کمک بکیر ،صبورتر خواهی شد، أنجه که بیشتر مطرح است نادیده کرفتن حق الناس است ،وباید از حقم بگذرم ، وخودم عکس العمل نشان ندهم ،درهرصورت فعلا بهترین موقع ،شناخت خودم است ،وزدودن غبار نفرت از درونم ،
با عرض سلام و احترام به همه دوستدارن عزیز:
امروز که داشتم مطالب روز را در موردد (دیگران اینه ما هستند) را می خواندم ،خواستم مطلب دیگری را نیز بخوانم ،وچون انرا بصورت انتخاب نشده از روی مطالب گذشته می گیرم امروز این موضوع که مربوط به ژانویه۲۰۱۴ در مورد (شناخت خود) را خواندم
یکی از فکرهای من این است که این شعار را همیشه در ذهنم دارم (ما برای وصل کردن امدیم نی برای فصل کردن امدیم). وبا این جمله حضرت شیخ جانی که (تنها سلاح ما روی زمین محبت کردن است )سعی می کنم این کار را انجام دهم. البته گاهی محبت ام باعث ناراحتی واذیت دیگران هم می شود وبه خودم می گویم باید اعتدال را رعایت کنم ویا در حدی به کسی بکنم که او را اذیت نکند. ولی همان طور که دوستمان در کامنت٩ گفته بود باید دید نیتمان را از محبت ببینیم چیست. به هر جهت غرض از این زیاده گویی تا حدی باز گوکردن فکر ورفتارم بود.
تقریبا دو هفته پیش موردی با یکی از نزدیکانم پیش امد که از دست من ناراحت بود و وقتی مورد را پرسیدم گفت بخاطر اینکه به نوعی به او احترام نگذاشته بودم. وقتی رفتار ونییتم را در مورد او برسی کردم دیدم واقعا اگر چیزی را گفته بودم هیچ نظر بدی نداشتم ، وچند مورد دیگری رامطرح کرد ،من واقعا از روی محبت کرده بودم ولی برای او ناراحت کننده بود ( که خدا را شکر حداقل نیتم خوب بود)
مدتی است که فکر مرا مشغول کرده بود وواقعا تعادل فکری وجسمی مرا بهم ریخته بود. ولی زیاد طول نکشید وبا هم روبه رو شدیم و حرفهای دلمان را گفتیم.
ولی با خواندن این مقالات کمی ارام تر شده ام وبیشتر خودم را انالیز کردم. ولی هنوز کاملا نتوانستم اون احساس سابقم را به دست بیاورم ولی هر چه جلو تر می روم پرده های بیشتری برایم باز می شود. واین که با همه نمی توانیم از یک راه وارد شویم. مثلا محبت خوب است ولی باید یاد بگیریم با هرکس چطوری محبت کنیم چون نیاز ما انسانها با هم فرق دارد.
خدا را شکر که این سایت هست که با به روز کردن مطالب (هـرچند که بیشتر انها برای خودشناسی هست ولی هر کدام به شکل خاصی بیان می شود)می توانیم دوباره اندیشی کنیم در باره خودمان ونیز می توانیم مطالب دیگران را داشته باشیم وببینیم هر کس چطور باید مبارزه کند.
الان که دوره عوض شده اگر خود را در معرض این سایت ها نگذاریم معلوم نیست به کجا می افتیم.