دانشجوی معنوی کیست؟
در مقالۀ زیر که برگرفته از کتاب راه کمال است. دکتر بهرام الهی با زبانی ساده و صریح به این موضوع پرداخته است.
ویژگی دانشجوی معنوی چیست؟
« دانشجوی معنوی کسی است که تشنه حقیقت باشد»
هر کس، همان طور که هست، با همان ادراک، به دنیای دیگر میرود. اگر در اینجا درکی از حقایق معنوی نداشته باشد، در آن دنیا نیز ندارد، آنگاه خود را غمگین، سرگردان و گمگشته مییابد. واقع آنکه در عالم معنا، معلوماتی که صرفاً جنبه فیزیکی و مادی داشته باشد کاربردی ندارد. معلومات شبه الهی هم فاقد ارزش است و بر سردرگمی شخص میافزاید. معلومات ضد الهی نیز بارهایی هستند سنگین که از وسعت میدان ادراک شخص میکاهند، به سردرگمیاش شدت میبخشند و تولید غم و رنج اضافی میکنند. به طور کلی، در عالم معنا هر کس محصور در میدان ادراک خویش است.
از میان معلوماتی که در دوران زندگی زمینی کسب میشود، تنها شناخت حقایق الهی است که میدان ادراک معنوی شخص را گسترش میدهد و به او امکان میدهد که در عالم دیگر از یک آگاهی روشن و بسیار فرحناک برخوردار شود. هدف معنویت الهی شناساندن خدا و به کمال رساندن انسان است که در اثر فرایند پختگی روح ملکوتی حاصل میشود. برای ورود به این فرایند، لازم است که شخص روحیه دانشجویی داشته باشد، یعنی همواره تشنه حقیقت باشد. چنین روحیهای باعث میشود که انسان نه به هر معنویتی، بلکه فقط به معنویتی که الهی است دست اندازد. اگر در اینجا سخن از معنویت الهی به میان آورده میشود، از آنرو است که هر معنویتی، الهی نیست. از سوی دیگر، هر معنویت الهیای هم مناسب دانشجوی معنوی نیست.
معنویتی مناسب اوست که فکر او را در جهت سیر کمال پرورش دهد، همخوان با زمان باشد، عقلایی و قابل انجام باشد، به طوری که بتوان در زندگی عادی روزمره، در محیط خانواده و اجتماع بدان عمل کرد. معنویتی که در تضاد با جوهر ادیان یکتاپرست نباشد.
برای اینکه بتوان میدان ادراک معنوی خود را گسترش داد، معنویت را میباید به مثابه یک علم در نظر گرفت. به طور کلی، هر موضوعی که از طریق روشهای لازم آن موضوع مورد بررسی قرار نگیرد، دریچهای که شخص را به جهان یا حوزه فعالیت درونی آن موضوع هدایت میکند، بر او بسته میماند، درست به این میماند که محتوای آن موضوع برای او وجود خارجی ندارد. به همین ترتیب، اگر معنویت را به مثابه یک علم در نظر نگیریم و با روشهای ویژه آن، به آن عمل نکنیم، جهان یا حوزه فعالیت آن را از حوزه ادراک خود پنهان کردهایم و پیش خود تصور میکنیم که از اصل، چنین پدیدهای وجود ندارد. پس واضح است که اگر غفلت کنیم و به عمد معنویت الهی را نادیده بگیریم، آن نیز مثل هر علم دیگر، در خود را به خودی خود به روی ما نخواهد گشود. در این صورت، وقتی بعد از ترک دنیا وارد عالم معنا میشویم، چه میتوان کرد؟
به طور خلاصه، برای درک حقیقت و به تبع آن گسترش میدان ادراک معنوی خود، باید معنویت الهی را یک علم دانست و با روحیه دانشجویی به آن عمل کرد. اگر میدان ادراک گسترش یابد، شخص بعد از ترک این دنیا با هشیاری، روشنی و فرح وارد عالم معنا میشود، احساس غربت نمیکند، بلکه احساسش این است که به خانه اصلی خود بازگشته است.
دانشجوی معنوی کیست؟
کسی که استعداد دانشجوی معنوی شدن داشته باشد، خودبهخود میل به آموختن و درک حقیقت (آنچه حقیقی و واقعی است) دارد، در درونش اعتقاد به وجودی برتر نهفته است؛ احساس میکند که زندگی معنای عمیقتری دارد و باید در آن جهت کاری کند. در درون خود احساس میکند که زندگی مادی، حتی موفقترین آن، نمیتواند فی نفسه هدف اصلی انسان باشد و مرگ نمیتواند پایان همه چیز باشد. چنین کسی طبعا به اخلاقیات پایبند است و فطرتا تمایل به عدالت و انصاف دارد، آداب ظاهری و سطحی مذاهب راضیاش نمیکند و گاهی در مقابل آن حساسیت هم دارد، به خصوص اگر در کودکی او را به انجام آن اجبار کرده باشند. در مواجهه با حقایق معنوی احساس شادی آرامش بخشی به او دست میدهد؛ اگر ندانسته به یک راه معنوی انحرافی وارد شده باشد، این پیوند معمولا موقتی خواهد بود، به محض اینکه معنویت حقیقی را بیابد، دلش آرام میگیرد، به وجد میآید و به یک دانشجوی معنوی واقعی تبدیل میشود که تشنه درک حقیقت است. در او یک احساس نگرانی مثبت در مورد سرنوشت معنویاش وجود دارد. این نگرانی، به همراه عشق و ذوقی که برای درک حقیقت دارد، نیروی محرکه اصلی درونی او میشود تا همواره در صدد کوشش برای رسیدن به مقصود باشد. این انگیزه طبیعی باعث میشود که در اعتقاد معنویاش به راهی که به سوی حقیقت یافته است، پایدار بماند. با گذشت زمان، علایمی که حاکی از پختگی روحی است در او ظاهر میشود: آرامشی با ثبات در عمق وجود او مینشیند، ناملایمات زندگی فشار روانی کمتری بر او میآورد، آسودهتر است؛ قلبش آکنده از امید به آینده است؛ از مرگ هراسی ندارد، زیرا میداند که زندگی بهتری در عالم دیگر به انتظارش است.
دانشجوی معنوی برای حفظ خود از گزند انحرافات احتمالی لازم است این چند قاعده عملی را مد نظر نگاه دارد:
-
– توجه داشته باشد که هرگز تنها نیست و« خدا» همواره در کنار اوست تا یاریاش دهد.
– لحظهای از نفس اماره خود غافل نشود.
– در حد توانش بکوشد حق و وظیفه را رعایت کند و در همه حال آماده کمک به خلق باشد.
– در تصمیماتش، قبل از هر چیز، رضایت خدا را بخواهد و در اجرای آن شعورش را به کار گیرد.
رعایت این قواعد سبب میشود که دانشجوی معنوی بتواند عقل رحمانی خود را رشد دهد، لذا درک بهتری از زندگی مادی و معنوی به دست آورد. در این صورت روحا پختهتر میشود و خود را بهتر میشناسد، آن گاه، شناخت بهتر خدا برایش به ارمغان میآید. اگر موفق شود خدای زمان را بشناسد، وارد« شاهراه» شده است. از آن به بعد میتواند بدون خطر انحراف و با اطمینان، امنیت و سرعت بیشتر به سیر کمال معنوی خود تا رسیدن به مقصود ادامه دهد.
به طور خلاصه، دانشجوی معنوی تشنه حقیقت است،« خدا» را همیشه بر خود حاضر و ناظر میداند و سعی دارد یک آن از مبارزه با نفس اماره خود غفلت نورزد. در تصمیماتش جویای رضای خداست، و در زندگی اجتماعی کوشش میکند – با رعایت حق و وظیفه – همیشه فعال و برای جامعه مفید باشد و عمل به معنویت را یک نوع وظیفه برای پختگی روحش تلقی میکند.
با نا م خدا. ممنون از تمام زحمات بی انتهای شما. ایکاش لیاقت استفاده را داشته باشم.
بسیار بسیار عالی و بموقع بود برای من. امیدوارم که خدا کمک کند همیشه او را حاضر و ناظر بر اعمال و افکار و نیاتم بدانم.
.
اگر این درسهای واقعی که انسان را به هدف غائی می رساند نبود تکلیف بشر چه میشد حال که این نعمات بر ما باریدن گرفته شایسته است زندگی را تا حد امکان صرف آموختن و عمل نموده تا آنچه رسیدن بهدف غائی است ممکن باشد – یافتن حقیقت ؛ خدا را بر خود حاضر و ناظر دانستن ؛ اخلاق اصیل الهی و شناختن حق و وظیفه و سایر موارد . شناخت میدان ادراک معنوی . من در نظر داشتم یک صفت را تبدیل بفضیلت نمایم گفتم زبانم را در همه موارد باید کنترل کنم دیدم آن مورد میتواند از راه فکر هم نفوذ می کند پس از کنترل فکر باید از دل هم غافل نشد این است میگویند نفس راههای زیادی دارد مگر خدا خودش مدد فرماید اکنون مدد خدا بر ما ارزانی است کمی اراده و کوشش لازم است ببینید آن نگهدارنده چه ها که نمی کند .
با تشکراز متیس عزیز
با سلام و تشکر از متیس عزیز و ارزوی موفقیت لحظه به لحظه برای دست اندر کارانش .دوستان عزیزم اگر امکان دارد چند تا از حقایق الهی را نام ببرید پیشاپیش تشکر میکنم .
با تشکر متیس بلاک
این درس مهم را در کتاب راه کمال می خوانم ولی چون مرتب مرور نمی کردم در کار روزانه بیادم نمی إمد إمروز با دیدن این قسمت درس شکر کردم چون مثل. یا دداشت روزانه به راحتی در اختیار م قرار دادید روزی نیست که من به درسهای داده شده در متیس رجوع نکنم چون برای هر عملی درس عملی لازم داده شده و این طوری اعمال خودم را بر رسی وانا لیز میکنم مرسی إز زحمات شما .
“… و در اجرای آن شعورش را به کار گیرد” خیلی تو این قسمت مشکل دارم. کاری که انجام میدم٬ اگر نیتم درست باشه٬ شک میکنم که درست اجراش کردم یا راه بهتری هم بود. ممنون از مقاله خوبتون.
با سلام به متیس عزیز
و تشکر از این مقاله. البته که این مقاله، این کتاب، کتابها و دروس همه و همه بسیار آموزنده هستند، ولی در این مطلب جمله ی زیر توجه من را به خودش بیشتر جلب کرد:
دانشجوی معنوی …« خدا» را همیشه بر خود حاضر و ناظر میداند …
مدتی است کار های عملی برای خودم انتخاب کردم که یکی از آنها:
حداقل در یک مورد از تصمیمات روزانه، حاضر و ناظر بودن خدا را در نظر داشته باش.
گاهی حس میکنم، برای موفقیت در این مورد باید بر خلاف جهت آنچه در اجتماع به ما تحمیل میشود، عمل کرد. انگار در رودخانه ای پر خروش باید خلاف جهت آب شنا کنی. بسیار سخت. گاهی تصمیماتم به نظر خودم مانند کودک ساده لوحی جلوه میکند. مثلا خودداری از انتقام جویی، با وجود اینکه در حق انسان بدی شود و یا محبت به شخصی که میدانم به من شدیدا حسادت میکند ، یا وقت شناسی سر کار، در حالی که همکارانم همیشه دیر تر از من شروع به کار میکنند…
خدا میداند سختی این کار تا چه حد میتواند باشد…
… بازم ممنون که هرازچندگاهی بایادآوری یکی از درسهای کلیدی از آقای دکترالهی ما باصطلاح “دانشجویان معنوی” را بیاد “تکالیفمون” می اندازین. تکالیفی که بدون انجام آنهاطبعاهیچ امیدی هم به فارغ اللتحصیل شدن از دانشگاه معنوی نمیتوان داشت. تکالیفی که در این درس در چهارجمله خلاصه شدند، ولی البته هرکدامشان به نوبه خود دربرگیرنده مجموعه ای (منسجم و کامل) از وظایفی هستند که درزندگی روزمره، هم قابل اجرا هستند و هم به وفور و به کرات هریک از ما با آنها مواجه میشویم. وظایفی که با انجام “درست” آنها، به مصداق “بررسی مقدماتی” در “مبانی معنویت فطری”، “حق برخورداری ازکمک خالق”رانیز نصیبمان خواهد کرد. انشاءالله!
در پاسخ “صدف” مبنی بر اشاره به برخی از حقایق الهی، بنظر من هریک از فضیلتهای ملکوتی، که با عمل کردن مستمر به یک اصل اخلاقی اصیل و الهی به آن نائل گردیم، (مثل جوانمردی، سخاوت، صداقت، …)، یک حقیقت الهی است. به عبارت دیگر، “هربار که انسان بریک نقطه ضعف ویا عیب خود فائق می آید، آن نقطه ضعف یا عیب تبدیل به یک نقطه نورانی در حوزه ناخودآگاه میشود، چنان که گوئی شمع کوچکی درآن روشن شده است….” (راه کمال، فصل ۳۸).
با سلام
صدف عزیز
حقایق الهی نظیر اینکه خداوند یکتاست.او بر همه چیز محیط است.رب االعالمین و بی نیاز مطلق(صمد)است و…
اما از انجا که فرموده اند شناخت این حقایق میدان ادراک ما راگسترش میدهد صرفا شناخت تئوریک نیست چون شناخت نظری صرف سبب گسترش میدان ادراک ما نمیشودبلکه منظور در بعد عمل هم هست.مثلا درک “هر کس به اندازه ذره ای نیکی کرده باشد انرا میبیند” یک حقیقت الهی است که درک بعد عملی ان شناخت این حقیقت الهی است.
ازاده عزیز:
با سلام
به نفس مطمئنه که یکی از ابزارهای عقل اعلی مان است رجوع میکنیم تا تایید یا عدم تایید رفتار گفتار و فکرمان را بگیریم.
“نفس مطمئنه به ما اطمینان میدهد که عمل ما مورد رضای خداوند بوده است.جلوه ان به صورت احساس سرور عمیق و اطمینان بخشی است که هیچ گونه دلیل مادی بر ان مترتب نیست.این احساس را ارامش روح نیز مینامیم”.م م ف ص ۱۲۶
سوفی عزیز:
با سلام
مواردیکه به ان اشاره کردید(انتقام جویی نکردن-محبت در برابر حسادت-وقت شناسی) نه تنهاساده لوحی نیست بلکه جملگی در جهت تعالی روح مان است.بله شاید زمان هایی پیش بیاید که لازم باشد رنگ جماعت بخود نگیریم.اما این صحنه سازی های بیظیر برای ما اشکار میکند که نقاط ضعفمان کجاست.
محیطی که در ان هستیم به سبب انواع کنش ها بهترین موقعیت را برای ما ایجاد میکند که واکنشمان را مورد دقت قرار دهیم.
با سلام خدمت همه دوستان عزیزو تشکر از سایت متیس
چون در درس امده “همیشه”خدا را حاظر و ناظر بدانیم و در اثار الحق ها استاد روی توجه دائم تاکید زیادی دارند چگونه میتوان همیشه ونه حتی” بیشتر اوقات” خدا را حاضر و ناظر بدانیم؟
ﺩﺭ ﺗﺼﻤﯿﻤﺎﺗﺶ، ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻫﺮ ﭼﯿﺰ، ﺭﺿﺎﯾﺖ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ
ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﺷﻌﻮﺭﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﮔﯿﺮﺩ
عمق این جمله بی انتهاست
چندروزی بایدروش فکرکنم
ممنون ازمتیس که بااین مقاله های زیبا
سیرابمون میکنه
با سلام وسپاس از متیس عزیز .
با سلام،
۲۲۰ عزیز برای نکته ی مهم و بسیار حائز اهمیتی که به آن اشاره کردین خیلی ممنونم.
در مورد مبارزه با نفس در کتا ب آثار چاپ ۵ فصل ۸ استاد بارها و بارها به حیله های نفس اماره اشاره فرموده اند. در گفتار ۷۰۰ آمده:
راه مبارزه با وسوسه ی درونی این است که هر چه نفس میگوید و تخیل میکند گوش ندهید، یعنی به قولش (گفته اش) عمل نکنید. سالک وقتی آنچه عقل گفت، از اوامر و نواهی، عمل کرد آن وقت هر چه نفس بگوید گوش نمیدهد. زیرا وقتی عقل رحمانی قوی شد و در هر چیزی هم که تردید دارد جنبه ی احتیاط را گرفت، خلاصی دارد. همین قدر گوش به حرف نفس ندادید، عاقبت خجالت میکشد و دور میگیرد.
در جواب صدف، میتوان از اصل زندگیهای متوالی به عنوانِ یکی از حقایق الهی نام برد. بعد ملکوتی انسان و اجزای تشکیل دهنده آن از دیگر حقایقِ الهی هستند که در کتابِ “مبانی معنویت فطری” به طور کامل تشریح شدند، که به طورِ مثال اجزای تشکیل دهنده روحِ ملکوتی و روحِ بشری کدامها هستند؟ یا اینکه سیرِ کمال علی یا مافوق علی به چه صورت است؟ به نظرِ من آثار آقای دکتر الهی مملو از این گونه حقایق هستند.
۲۲۰ عزیز،
در مورد سوالی که مطرح کردید ، یاد گفتاری از استاد در آثار چاپ ۵ افتادم که میفرمایند:
– … باید به نیروی اراده توجهمان را تمرکز دهیم به مبدا و مبدا هم جایی جز قلب خودمان نیست، زیرا خدا در همه جا هست. پس برای پیدا کردن خدا باید به قلب خودمان تمرکز دهیم، آن وقت خواهیم دید که خدا ما را احاطه کرده و به هر جا نگاه کنیم جز او چیزی نمیبینیم. مگر نه این است که خداوند میفرماید من از روح خودم در بشر دمیدم تا زنده شود، پس کافی است این فکرمان را با آن فکر ارتباط بدهیم آن وقت متوجه می شویم که هر جا نگاه کنیم جز خدا چیزی نمی بینیم. بعضی ها از سر شب تا صبح دعا و ذکر می خوانند بدون فایده، اما اگر یک دقیقه از راه قلب خودشان با خدا ارتباط برقرار کنند تمام چیزها برایشان حل می شود.- گفتار ۱۲۳
با سلام
روح من واقعاتشنه این درس هااست ولی ایکاش حداقل من هم به اندازه ای که موردقبول باشد روی خودم کارکنم تاحداقل یه کم تصحیح شوم عمق این جملات معناهای بسیاری داردوبایدباتوجه کاملی مطالعه کنیم تادر درونمان به طورکامل حل شود.
واز متیس عزیزتشکرمیکنم
.
سلام
بنظر میرسد راه دسترسی به “حقیقت” واقعیت های واقع شده بر مبنای آن باشد… مثلا دریافت و درک همین واقعیت “محصوریت در میدان ادراک” برای دانشجوی معنوی تشنه حقیقت دارای این اهمیت و حساسیت می شود: که از نظر معنوی دریافت (فهمیدن) دروس و تعالیم الهی نکته پر اهمیتی است ولی چگونه درک کردن (تبدیل آن به ذرات عقلی وجودمان و…) که آنرا جزیی از وجودمان(میدان ادراک) می نماید، نکته مورد تأکیدتری در این درس باشد.
حال که به شکر الهی، در جریان تعالیمش قرار داریم…. دانشجوی معنوی باید سعی کند دروس را در پروسه فهم و درک به مؤلفه های ایدی-ایگویی (نفسانی) کمتر آلوده سازد، تا مر و عصاره ای در وجودش حاصل شود که موردنظر یکتاست.
ﺑﺎ ﺳﻼﻡ
“لحظهای از نفس اماره خود غافل نشود.”ﭼﻪ ﺟﻤﻠﻪ ﺯﻳﺒﺎ ﻭﻟﻲ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺳﺨﺖ ﺑﺮاﻱ ﻋﻤﻞ. ﻭﻟﻲ ﻳﺎﺩﻣﻮﻥ ﺑﺎﺷﻪ او ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺩﺭ ﻣﻮاﻗﻊ ﺣﺴﺎﺱ ﺑﺪاﺩﻣﻮﻥ ﻣﻴﺮﺳﻪ, ﻓﻘﻄ ﺳﻌﻲ ﻛﻨﻴﻢ از او ﻛﻤﻚ ﺑﺨﻮاﻫﻴﻢ, ﻃﻮﺭﻱ ﺑﺪاﺩﻣﻮﻥ ﻣﻴﺮﺳﻦ ﻛﻪ ﺑﺎﻭﺭﻣﻮﻥ ﻧﻤﻴﺸﻪ.
با سلام به همه وتشکراز متیس عزیز
درپاسخ به۲۲۰ عزیز، چون فکر ، بی وقفه فعال است وتوقف ندارد ویه همین دلیل ما درواقع دائما” مشغول یک گفتگوی درونی با خود هستیم اگر موفق شویم جهت این گفتگو را به سمت (او) بگردانیم واورا مخاطب دائمی خود قرار دهیم قدم مهمی دراحساس حاضر وناظر دانستن همیشگی او برداشته ایم. من از این روش استفاده می کنم،اگرچه همیشه هم علیرغم تلاشم افکار وگفتگوهایم مثبت نیست، مثلا” ممکن است مشغول قضاوت کردن یاحتی عیبجویی از کسی درفکرم باشم درآن صورت با شرمندگی به او می گویم: « می بینید؟ حتی درحالی که شمارا همراه خودمی دانم نمی توانم خود رااز شراین افکاری که می دانم خلاف رضایت شماست خلاص کنم، این نشانه ضعف وعجز من است ، برای همین دست نیاز وتقاضای کمک از شما دارم، شما که ناظرید که مراقب اعمالم باشید وحاضرید که کمکم کنید.» مهربانی وکرم او همیشه کارساز بوده است.
سلام یک سئوال دارم
چرا شناخت خدای زمان انقدر مهم است که مارا در شاهراه سیر کمال قرار میدهد ؟
با سلام وتشکر از متیس به خاطریادآوری چگونه دانشجوی معنوی بودن در آستانه شروع سال تحصیلی .چرا ما انسانها اینقدر فراموشکار هستیم .نه اینکه این تابستان روی صفاتم کار نکرده باشم ،ولی وقتی مرور می کنم می بینم خیلی جدی نگرفتم .منتظر می ماندم موردی پیش بیاید تا کاری انجام دهم درواقع داوطلب نمی شدم ودائم کارهایم را چک نمی کردم.خلاصه اینکه بازیگوشی کردم.
اما همیشه سعی کردم ازیکتا کمک بگیرم .
باسلام
چندروزى بودکه انقدرغرق دنیاومشکلاتش بودم أصلاً یادم رفته بود
براى چى اینجا هـستم با اینکه سعى مى کردم وظایف معنویم رو هم
انجام بدم ولى مرتب غر مى زدم . عجب از حیله هاى نفس با خوندن
این درس که مثل ویتامین قوى وبموقع بهم رسید بخودم امدم که هدفم
ازاین زندگى چیه . ؟؟أیا اومدم تواین دنیا که فقط زندگى کنم وخوش
بگذرونم ؟؟اونم بااین خوشیهاى زودگذر
نمیدونم چطورى شکرکنم که ” او؛ بااینهمه بزرگى وقدرتمندى براى
من
هیچى هـمیشه یار ومواظبم بوده
به فرموده خودش مگر عابد نیکوکارى هـستم مگرخیرمان به کسى میرسد
نه وإلا. ولى. او هـمیشه بدادما مى رسد
عطار عزیز
با سلام
تا منظور از شناخت چه شناختی باشد.
به نظر حقیر شناخت در اینجا شناختن جنبه های تربیت معنوی خدای زمان وعمل به انها . شناخت از وظایفمان که مد نظر اوست.اگاه شدن از منبع نور و تا اندازه ای شناخت از مقام معنوی ایشان است.
که در اینصورت واضح است چرا فرد در شاهراه سیر کمال قرار میگیرد.
با سلام و تشکر از همه دوستان و تشکر از سوفی عزیز وش-گ عزیز.
با سلام خدمت همگی و تشکر از این دروس که رایگان در اختیارمان قرار داده اند.
عطار عزیز هر چند که شما جواب سوالتان را بهتر میدانید به هر حال به نظر منظور این است که روش و رویه تربیتی او را بدانیم . خدا گفته هدایت مخلوق بعهده من است پس رابطه مخلوق با خدا رابطه تعلیم و تربیت است .تربیت با تحمیل و تنبیه نمیشود.برای تربیت شدن باید اخنیار داشت . مثل دانشجو که اختیار دارد بخواند یا نخواند .این دنیا مدرسه تعلیم و تربیت ماست کسانی که خدای زمان را بشناسند میتوانند از دامهایی که سر راهشان قرار میگیرد و ظاهرا هم با چشم دیده نمیشوند در امان باشند .و راه را اسانتر طی کنند .خدای زمان حالت پلی را دارد که مجهز به اسانسور است و اگر مخلوق با داشتن اختیار و عقل به تعالیمش عمل کند و حتی شکست هم بخورد او را با خودش میبرد.
سلام به همه دوستان
درموردجواب سوال اکانت۲۴ عطار یاد یه مطلب ازمبانی معنویت فطری افتادم.درصفحه۱۵۲نوشته شده که:
پیروان هریک ازادیان الهی زیرپرچم مخصوص خود هستند.رابطه انهاباپیغمبرخودهمانندرابطه اتباع کشوری با پادشاه ان کشوراست بدین معنی که یکایک افراد پیروقانون عموممی هستند که برای همگان یکسان است حال انکه رابطه راهنمابارهرو رابطه پدرفرزندی است.راهنما حق دارد که موقعیت خاص هریک ازرهروان رادرنظربگیرد.علاوه براین دربرابرخطرات مختلف ونیروهای مضر رهروان را محافظت میکند.خلاصه انکه راهنمااکوسیستم معنوی خاصی برای شاگردان ایجادمیکند که بارشدروحی انهاسازگاراست.
خدارا شکرکه جواب تمام سوالاتمان را در تعلیمات استاد واضح وروشن میابیم.فقط با کمی جستجو…
بسیار سپاسگزارم از متیس عزیز . بسیار عالی بود . راه کمال بسیار زیبا نوشته شده است . باید بیشتر مطالعه اش کنم . .
سلام ، چرا شناخت خدای زمان مهم است ؟
در کتاب راه کمال پر فسور الهی نوشته اند (صفحه ٢٢٠ پاراکراف ٣ درس هدایت )
او منبع نور برای ولی و تمام راهنمایان است واز نزد یک بر أحوال همه طالبان حقیقت صرف نظر إز إیمان و اعتقاد شان نظارت دارد اگر کسی او را بخواند جواب می گیر د و کمک میشود و دردش درمان میشود
خدای زمان بر اساس قانون علییت هر طور صلاح بداند چه إز طریق ولی و دیگر مأمور ان خود و چه با وسا یلی د یگر متناسب حال هر کس مخلو قش را هدایت میکند
سلام، مهمترین خاصییت شناخت خدای زمان این است که اگر پشت سر او راه برویم خسته نمیشویم. هر چقدر حرف شنوی کنیم و با صداقت به تعالیمش عمل کنیم ایمانمان به خدا بیشتر میشود . در مبارزه با نفس کمتر خسته میشویم،سختیها و فشار های زندگی مادی کمتر ما را از پای بدر میاورد.انرژی فرا علی بیشتر جذب روحمان میشود
کمتر چرا چرا میکنیم،و بیشتر پی به علتهای اتفاقات زندگیمان میبریم.و باور داریم که بعد از مرگ هم اواره و بی یپشت و پناه نیستیم .
با سلام و خسته نباشید در جواب کامنت ۲۴
من فکر میکنم چون ما در مرحله حقیقت ملزم به شناخت خدا از طریق شناخت خودمان هستیم و چون وقت کم است تا بتوانیم همه موارد را روی خودمان کار کنیم زمانی که خودمان شخصا خدای زمان را بشناسیم و ایمان و اطمینان به او داشته باشیم میتوانیم به خیلی از تعالیم صحیح و بی شائبه او بدون زحمت کشیدن اضافی نائل گردیم
مثلا
مثلا نتیجه لقمه حرام خوردن با مثالهای ایشان که چه عواقب احتمالی دارد مثلا چه بسا انجام یک عمل به ظاهر کوچک میتواند از ۴۰ روز ریاضت بالاتر باشد مثلا گرفتن هشدارهایی که ممکن است گاهی خداوند به بنده اش تذکر دهد که اورا نجات دهد . خیلی خیلی خیلی مثال هست که اگر اینباردرصدد چگونگی نقش خدای زمان در زندگی سلوکی خود باشیم شاید با بی نهایت هشدار ها و تعلیمات او از طریق مجانی و بی دردسر در زندگی خود برخورد کنیم که لازم هم نباشد بخواهیم با مشقت کسب کنیم البته فراموش نشود در درس گفته نشده که خدای زمان کیست ؟ فرموده اند اگر سالکی موفق به شناخت خدای زمان شود میتواند سهل تر به مقصود بر سد .
اینهم نظر من بود والسلام .
با سلام
عطار عزیز، دوستان بهترین جواب هارا باشاهد مثال های عالی به سئوال شما داده اند، ولی آنچه هم به فکر این حقیر می رسداینست که: فرض کنیم درشهری شلوغ، پرهیاهو، ودرعین حال نا آشنا به دنبال آدرسی می گردیم. از هرکس می پرسیم یا نمی داند ویا نشانی غلط می دهدوبیشتر موجب سردرگمی وخستگی مان می شود.آن وقت از بخت خوب با کسی مواجه می شویم که آشنائی کامل با گوشه وکنارشهروحتی کوچه پس کوچه های آن دارد. اودرکمال محبت،خیرخواهی، ودلسوزی بهترین وکوتاه ترین راهی که ما رابه آدرس مورد نظرمی رساند،درواقع یک میانبر را به ما نشان می دهد، نه تنها نشان می دهدبلکه در کمال بزرگواری دراین راه همراهیمان می کندکه هرچه سالم تر، بی خطرتروراحت تر به مقصد برسیم. بی آشنایی با او هرگز نمی توانستیم به این شاهراه وارد شویم.
سلام بر همه دوستان
در رابطه با سوال عطار عزیز این پاراگراف از کتاب طب روح برای من خیلی رهگشا است.
“برخلاف آنچه که در مورد غشای روانی گفته شد، انسان نمی تواند مستفیما بر نحوه انتخاب غشای روحی-روانی خود تاثیر بگذارد.زیرا از قلمرو قطب ملکوتی خود ناآکاه است. برای تنظیم نحوه انتخاب غشای روحی –روانی کمک یک تنظیم کننده خارجی آگاه ضروری است. این تنظیم کنننده آگاه باید اثر مافوق علی داشته باشد تا بتواند تبادلات میان قطب بشری و قطب ملکوتی را متعادل کند. چنین اثری با شناخت خدای زمان تامین میشود”. ص.۱۱۷ کتاب طب روح
باسلام
من هم یک سوال داشتم و آن این است که از واژه “شاهراه سیر کمال” چه برداشتی دارید ؟” شاهراه راه کمال ” چیست یا کجا است و چه مشخصاتی دارد؟
باسلام
درموردسوال کامنت۳۷
من فکرمیکنم که برای رسیدن به شاهراه باید ازیکتاخالصانه کمک خواست تاهدایتمون کنه و تا اونجاکه فهمیدم شاهراه راهی میانبر اما بسیار سخت ودشواره وبزرگترین مشخصه اش منطقی ومنسجم بودن تعالیمه ومهمتراینکه تناقضی درتعالیم نمیبینیم .یکی ازسختیهای شاهراه ودرعین حال زیباترین سختی شاهراه اینه که رهرو باید درهمه حال خدارو حاضروناظربدونه واینکه رهرو باید راه رفتنش هم عبادت باشه
با سلام و تشکر فروان
کسی که خواهان تحصیل در این زمینه است باید عطش کافی برای درک حقیقت داشته باشد و خواهان پرورش فکر صحیح و رشد عقل سلیم باشد نه رسیدن به حالات فراطبیعی.
« دانشجوی معنوی کسی است که تشنه حقیقت باشد»
شخص روحیه دانشجویی داشته باشد، یعنی همواره تشنه حقیقت باشد
کسی که استعداد دانشجوی معنوی شدن داشته باشد، خودبهخود میل به آموختن و درک حقیقت (آنچه حقیقی و واقعی است) دارد، در درونش اعتقاد به وجودی برتر نهفته است؛
سوالی دارم و آن اینست که دوست دارم مانند یک دانش جوی واقعی باشم اما چگونه آن عطش و میل به معنویت را در خود ایجاد کنم؟ میدانم باید مطالعه کنم . با خدا انس بگیرم . اما نفس برایم توانی نگذاشته . کششی به عمل کردن ندارم
احساس می کنم روحم خیلی پوست کلفت شده . کشش به معنویت ندارد . حتی آن عشق تلقینی را نیز نمی توانم در خود ایجاد کنم .
با سلام
چیزی که می خواستم در ارتباط با شناخت خدای زمان به صحبت دوستان دیگر اضافه کنم این است که با این شناخت امکان پیمودن راه با سریعترین وسیله ممکن که مناسب حال سالک هست در اختیارش قرار خواهد گرفت
به سوال محترم ، عطار
بین کلمات سوالی که مطرح فرموده اید ، چند واژه قابل تعمق به نظر می رسند شناخت ، خدای زمان، شاهراه ، سیر کمال.
دوستان بین نظرات قبل به جنبه های شناختی قابل توجهی از منابع مربوط به تعلیمات استاداشاره کردن. می خوام از چیزهایی که از “بودنش “هممون تجربه کردیم بگیم . هر کدوممون تا جایی و از جنبه ای که درکشون کردیم.از تجربه هایی که توی زنگی روزمرمون حتی شاید بین درونی ترین تجربه ها و ادراکاتمون.
به عنوان یه فردی که با ضعف هایی سرو کار دارم و مثل خیلی ها با روش ها و برخورد های مختلفی با صفاتم زندگی می کنم و خلاصه چیزی شبیه لنگ زدن
می خوام از مسیری که از روزی که با مفهوم خدای زمان آشنا شدم تا به امروز بگم با تمام نقطه ضعف هام. بدون تواضع تصنعی صادقانه می گم ، کسی نیستم که از تعالیم بهره برده باشم و یا تغییر قابل توجهی کرده باشم .
من فرد حرف شنویی نبودم و نیستم و “غرور در مقابل حقیقت ” نقطه ضعفیه که واقعا عقبم انداخته و فرصت های شناخت و درک زیادی رو از خودم گرفتم با این نقطه ضعف
این مقدمه طولانی رو گفتم که فقط بگم ” بی ادبی “هستم که از نداشتن ادب به اهمیت مودب بودن رسیدم. مثل درختی که ریشه اش توی خاکه و شاید هیچ مخلوقی به اندازه ی اون به ارزش پرواز و رهایی واقف نباشه.یا مثل سنگی که شاید از جمود همیشگی اش به ارزش جاری بودن واقف باشه . نمی دونم .
جایی بین ابیات شاهنامه ی ” حضرت حاجی ” ، مفهومی شبیه به این رو یادم می آد که: خدا ، اون خدایی که توی آسمونه برای ما قابل درک نیست ، شاید اصلا نمی شه باهاشون ارتباط برقرار کرد
چه رسد به راز و نیاز و محیت و ….. هزاران ادراکه دیگه . ارتباطی که دیگه شاید از جایی به بعد حتی نیاز به کلمه نداشته باشه ….
می دونین ، چه جوری ممکنه اون لحظه که عمیقا عصبانی هستی و دنبال واکنشی می گردی چی می تونه درون انسان رو به اصل وجودیش ، به وظایف سیر کمالش وصل کنه؟…
می دونین ، اون لحظه ای که تمام دلشوره هاو نگرانی هات از آینده ی مادی و معنوی آرامش شب و تمرکز روزت رو ازت می گیره ، چه نیایشی می تونه مطمئنت کنه؟
-می دونین ، اون لحظه ای که تمام رویا پردازی های آدم ، تمام اون چیزی که به منیت آدم انگیزه می ده که تلاش جنون آمیزی برای رسیدن به موقعیتی رو انجام بده و هرچی بیشتر انرژی می ذاری کمتر میرسی تا اینکه حتی خودت رو گم می کنی ، اون لحظه که فکر می کنی دیگه نه توی این دنیا چیزی می خوایی و نه جایی داری …، اون موقع شکستن و زانو زدن و سجده به کدوم درگاه، می تونه درد و زخم هات رو تسکین بده؟
-تا حالا احساس کردین بعد از اینکه لحظه ای، کمتر از حتی شاید صدم ثانیه، مثل ” او ” بودن ….
اینکه خیلی زیادو بزرگه برای ما ، لحظه ای مطابق میل او رفتار کردن ، حتی به اجبار ، درون انسان رو با دنیایی آشنا می کنه ، که از بعد از اون سخت با خودت و دنیا احساس غربت می کنی. مثل بارون روزای پاییزی که لطافت و غربت خاصی داره
بعد از اون لحظه ست که مطمئن می شی “مسافر” راهی هستی که یگانه وصل مجددت با خودت بعد از عبور از اون راه شاید امکانپذیر باشه .راهی که به نظر نا متناهیه.
اطاله ی کلام شد بر می گردم به ابتدای کلام
شناخت: آشنایی ، فهم و دریافت
خدا:مالک، صاحب
زمان:هنگام،روزگار
شاهراه: راهی که وسعت دارد ، راه اصلی
سیرکمال:…
چیزی که او بخواهد می شود ، وقتی می تونیم باشیم که اون چیزی که اومی خواهد باشیم. فقط وقتی خود واقعیمون هستیم که اونجوری که او می خواد باشیم. فقط اون وقته که دیگه احساس غربت نمی کنیم.
sadaf7 عزیز
با سلام
دوست دارم مانند یک دانش جوی واقعی باشم.
این قسمتی از کامنت شماست.این خیلی باارزشه وباید روی ان کار کنیم.
اما چطور؟
بعنوان مثال: وارد سایت متیس شدم مقاله دانشجوی معنوی کیست را خواندم(توجه کردم)ویک سوال هم پرسیدم.تا اینجا خیلی خوبه.
حالا اگر دوباره جهت گرفتن پاسخ وهمفکری با بقیه به اینجا امدم این یعنی پیگیری موضوع.این یعنی دنبال کردن یه چیزی که برام اهمیت داره. شاید سوالاتی که دیگران پرسیدند رو هم توجه منو بخودش جلب کردوباز شاید در طول روز یکی دوبار این مقاله و سوال وجوابها ذهن منو در گیر کرد و…این رشته را همینطور دنبال کنیم…
هر وقت سر رشته گم شد!دوباره سه باره هر چند باره برگردیم ازطریق
کلاس ازطریق کتابها ازطریق سایت ازطریق زیارت از طریق یک sms!
sms ذهنی هم برای خدا بفرستیم اون اونجا اماده یاری کردن ماست.
با سلام ؛
با توجه به آنچه در این درس آمده :”در درون خود احساس میکند که زندگی مادی، حتی موفقترین آن، نمیتواند فی نفسه هدف اصلی انسان باشد” و نیز آنچه در یکی از دروس قبلی بود :”زندگی در این دنیا مثل توقف یک شب در یک مسافرخانه یا هتل است” میتوان در مورد این حقیقت معنوی مطمئن بود و آنرا بصورت روزمره عمل کرد. این حقیقت معنوی در صورت عمل روزمره مرا به این دستاورد مهم رسانده است که برای آنچه واقعی و حقیقی و ماندنی است تلاش کنم! کمتر توجهم را از «او» برمیدارم و بیشتر توجه میکنم! بهتر و بیشتر مفهوم توکل را در طی روز به خود یادآوری میکنم! کمتر وارد مقولاتی مثل چشم و همچشمی میشوم ! بیشتر دست مراقبت «او» را در کارها میبینم! کمتر غرمیزنم! بیشتر عمل میکنم! بیشتر به دنبال هدف اصلی زندگیم هستم! کمتر از دورویی و ریاکاری و دروغگویی دیگران ناراحت میشوم!
در جواب sadaf7 عزیز چیزی به نظر من می رسد آن است که استاد در آثار الحق جلد اول درباره آن فرموده اند. (در گفتار ۲۲۱ ص.۶۹ ). گفته اند قبض و بسط روحی برای سالک همیشه وجود دارد . اما بین قبض معنوی و قبضی که نفس اماره بوجود می آورد تفاوت گذاشته اند. تا آنجا که من فهمیدم قبض روحی را باید صبر کنیم تا خود به خود رفع شود . اما با نفس اماره باید جنگید. برای اینکه اطلاع بیشتر در زمینه قبض و بسط روحی به قسمتهای زیر مراجعه کنید:
آ.ح.۲/ ف.۲ص.۲۴۹
قبض و بسط لازمه هر سالکی است. قبض سالک از این نیست که چرا دنیا را ازدست دادم یا فلان جیز را از دست دادم، مثل بچه و مال و غیره. بلکه قبضش از این است چرا آنطور که لازم بوده عبادت خدا را انجام نداده ام.. بسطش هم از این نیست که قلان لذت دنیایی بدست آمده بلکه از این است که کرم خدا شاملش شده است.
تفاوت بین قبض و نفس اماره :آ.ح.۲/:آ.ح.۲/گ.۵۱۳ص.۱۶۶
|در جواب اینکه گای اوقات پیش می آید که انسان برای مدتی حوصله انجام هیج کاری را ندارد، استاد فرمود|:
مفز خسته است و احتیاج به استراحت دارد و تشخیص اینکه آیا این نفس است که تنبلی می کند یا خستگی مغز است این است که، وقتی نفس است می گوید ای بابا ..مثلا اینهمه کردی جه شد، به کجا رسیدی، حالا خدا بزرک است ، ولش من و غیره. اما وقتی ناشی از خستگی مغز است ، دلش می خواهد کاری انجام دهد ولی نمی تواند.
قبض روحی:آ.ح.۲/ گ.۲۲۹ص۷۶
قبض روحی برای تمام مقامها ، اعم از عالی و دانی هست. اشخاص عالی مرتبه قبضشان دیدنی است. زمانی که من در مرقد حضرت سلطان مردم . پدرم می خواست ضریح حضرت سلطان را خورد کند. فریاد می زد و تمام این حرفها برای این بود که حضرت سلطان در انجام دادن کاری که پدرم خواسته بود، چند ساعت تاخیر کرده بود. البته دهن، دهن را می شناسد. ما اگر چنین کاری می کردیم توی دهانمان می زدند.
…
باسلام وتشکر فراوان از متیس عزیز ودوستان ، باتوجه به تعالیمی که از لطف خداوند نصیبمان شده درجواب مریم عزیز ،شاهراه راهی است که ممکن است راههای فرعی دیگر به ان بریزد ولی غیر قابل تغییر است همان صراط مستقیمی ست که به محض ورود به ان نباید نه به چپ ونه به راست نظر کرد به قول معروف نه افراط داشت نه تفریط و این افراط وتفریطهای ما بشرهاست که نمیتوانیم درک وتوجه درستی از این شاهراه داشته باشیم، مثل مسافری که به ایستگاههای فرعی توجه میکنه وموضوعات یا زرق وبرق وجذابیتهای دیگه مارو به سمت خودش میکشونه وهمه این موانع مارو از هدفی که در شاهراه هستیم دور ودورتر میکنه تا جایی که به قول sadaf7عزیز نایی برای ادم نمیذاره مثل شخصی که معده اش رواز هرچیزی که براش مضره پر کرده ودیگه جایی برای غذای مفید نگذاشته وحتی نفس کشیدن چه برسه به اینکه گرسنه ویا تشنه بشه. این مشکل ما بشرهاست اما وقتی غذای سالم به خورد مغزمون بدیم وبا تحمل ناملا یمات که همان ورزش روح حساب میشه مثل همون دانشجو احساس تشنگی میکنیم وبیشتر دلمون می خواد خودمون رو درصحت وسلامتی قراربدیم سلامتی روح وجسم و این مستلزم اراده وکوشش وتوفیق الهی وهر چه بیشتر درشاهراه بالذت بیشتر وبدون احساس خستگی به راه ادامه دهیم …..انشاالله
خیلی ممنون از همه کسانیکه مرا در تعریف شاهراه یاری کردند. من این نتیجه را گرفتم که علت اینکه از استعاره “شاهراه” استفاده کرده اند این است که در این راه سرعت یادگیری بالاتر است و هم اینکه دقت طی مسیر در آن باید بالاتر باشد زیرا به آنی غفلت از مسیر منحرف می شویم. فقط با استمداد از خدای زمان و هدایت حی است که فلاش های رنگارنگ و تابلوهای راهنماهای غیر واقعی مارا گول نمی زند و منحرف نمی کند. در آنجاهم سرعت بیشتر است و هم مسئولیت ما بیشتر . ممنون
با سلام به همه وتشکراز سایت متیس
دانشجوی معنوی کسی است که تشنه حقیقت باشد.
در اثار الحق ۲ گفتار ۸۷ استاد در مقابل شخص منکری که از استاد خواست تا چیزی نشانش دهد فرمودند:اگر هم به شما چیزی نشان داده شود خیال می کنی وهم است…
و باید با تعمق بیشتر روی گفتارها کار کنم.و همین یک گفتار میتواند خیلی اثر گذار باشد. وقتی در برابر استاد حقیقی قرار میگیریم او همه چیز را درباره ما میداند واو میداند که این در خواست از کجاست و کاملا واقف است که ایا این پرسش از بطن پرسشگر بر می خیزد یا در لابلای این درخواست یک خواسته نفسانی نهفته است و نه عشق به فراگیری و نه حتی ذره ای تشنه حقیقت بودن. اینجا شخص از استاد میخواهد که استاد اورا متقاعد کند!کاری که درست باید بر عکس انجام شود ما باید به استاد چیزی از تشنگی از رغبت نشان دهیم که می خواهیم شاگرداو باشیم.او نیازی به اثبات خودش برای ما ندارد.اقیانوس وضعیت خود را تغییر نمی دهد تا از دهان من بگذرد! چیزی نشانم بده تا به تو اعتقاد بیاورم. ونفس من برای خدا تعیین تکلیف میکند. یک فکرمعامله گر.و بدین ترتیب تمام موقعیت از دست میرود.
و اکنون حالادر مورد دانشگاه هم وضع به همین منوال است این درست مثل اینست که من به دانشگاه HARVARD بگویم چیزی به من نشان دهید در صورتیکه دانشگاه شما لیاقت داشته باشد حاضرم به انجا بیایم!میتوان عکس العمل مدیران دانشگاه را حدس زد.در حالیکه این ماهستیم که باید دانشگاه رامتقاعد کنیم که می خواهیم دانشجو باشیم پس این جا کمی بهتر میفهمم که چرافرمودند فرایند تعلیمی پرورش فکر به خود امدن –طلب کردن- عزم جازم پایدار میخواهد. در اینصورت امکانات دانشگاه در اختیار ما قرار میگیرد.
سلام
پروفسور الهی در کتاب مبانی معنویت فطری صفحه ۴۵ در مورد( وجود خدا) نوشته اند
س: خدای زمان ما یعنی چه؟
در جواب می فرما یند برای کره زمین یک خورشید بیشتر نیست ولی اثر تا بش ان بر موجودات زنده بستگی به شرائط جوی و محیط دارد. به همین تر تیب , خدا نیز واحد است ولی إز إنجا یی که شرًا یط زند گی و فکری انسان ها با زمان بیشرفت می کند اگر ما طالب شنا ختن خدا باشیم با ید او را إز در یچه زمان خود ببینیم مرسی
سلام
پر و فسور الهی در کتاب مبانی معنویت فطری در شرح خلقت صفحه ٨١ نو شته اند
وقتی موفق به یافتن هدایت خد ای زمان خود شدیم سر یع تر پیشر فت می کنیم مثل کسی که إز و سآ یل نقلیه امروزی استفاده کند سرعت او طبعا بیشتر إز سرعت کسی است که با وسائل قدیمی سفر می کند
مرسی
با سلام ، من هم می خواستم برداشت خودرا از روش های لازم معنویت که در فراز زیر آمده است ، با دوستان در میان بگذارم :
“معنویت را میباید به مثابه یک علم در نظر گرفت. به طور کلی، هر موضوعی که از طریق روشهای لازم آن موضوع مورد بررسی قرار نگیرد، دریچهای که شخص را به جهان یا حوزه فعالیت درونی آن موضوع هدایت میکند، بر او بسته میماند”
من فکر می کنم دکتر الهی منظور خودشان را در کتاب طب روح در ص. ۱۴۴ بیان کرده اند ایشان گفته اند که دو روش فکری برای معنویت وجود دارد :
۱- رشد قوه دراکه معنوی که در معنویت سنتی وجود دارد .
۲- استفاده ازقیاس و در ص.۱۴۶ می گویند قیاس کلید روش معنویت است.
بنابراین منظور از روش فکری معنویت “قیاس ” بین دنیای مادی و معنوی است.
البته کسانیکه با منطق و روش تحقیق آشنا باشند باید توجه داشته باشند که مفهوم ایشان از قیاس کاملا با مفهوم رایج قیاس متفاوت است.
با این حال فکر می کنم یافته من کامل نیست .خواهش می کنم نظر خودتان را به من بگویید و من را راهنمایی کنید
با سلام اقای دکتر بهرام الهی در پاراگرف کتاب راه کمال “ص” ۲۲۰ فصل هدایت فرموده اند: اصطلاح” خدای زمان “را میتوان تشبیه به اسم رمز کامپیوتر نمود .هر کس از روی اخلاص ،این اصطلاح را بکار ببرد از خدا جواب می گیرد گرچه ظاهرا هم شخص متوجه نشود.
با سپاس از همه . از کجابدانیم خدا از ما راضیه؟
باتشکرازدوستان عزیزبرای توضیحاتی که ارایه میدن واقعابه فهمیدن من یکی خیلی کمک کرد.وقتی که به متیس مراجعه میکنم وازتوضیحات دوستان عزیزاستفاده میکنم یک انرژی دوباره میگیرم.
ممنون
طیبه عزیز
باسلام
در واقع رشد دراکه معنوی در معنویت سنتی وجود نداره واین تفاوت اساسی بین روش فکری(معنویت فطری) با روش حسی(معنویت سنتی)هست.
اون دو موردی که بهش اشاره کردین هر دو انطور که فرمودن مراتب روش فکریه.بنابراین دو روش فکری وجود نداره یک روش وجود داره.اگر الان از قیاس استفاده میکنیم به خاطر اینه که هنوز قوای حسی روح ملکوتی مون به اندام های حسی جسممون متصل نیستن.
محمد عزیز
با سلام
از کجا بدانیم وظایف اختیاری معنویمان چیست؟
از کجا بدانیم وظایف اختیاری معنویمان را انجام دادیم؟
در جواب محمد عزیز، از نفس مطمئنه. منظورم این است که تا آنجا من فهمیدم نفس لوامه و نفس ملهمه ممکن است به دلایلی به خطا بروند اما نفس مطمئنه هرگز اشتباه نمی کند. هر زمان آن احساس فرح و خوشی توام آمیخته با لزوم تشکر از خدا و فروتنی نسبت به او را پس از انجام عملی یا انجام ندادن عملی دریافت کردیم ، یعنی خدا از ما راضی بوده است.
با سلام و تشکرازمتیس عزیز وهمه دوستان
کامنت ۵۲ محمد عزیز، ازکجا بدانیم خدا از ما راضیه؟ بنظر من حالت وچگونگی وجدان بیشترین آگاهی را دراین مورد به ما می دهد.هرقدراصول اخلاقی رابهتر به کار ببندیم،هرقدر تعالیم الهی را دقیق تر در زندگی روزمره پیاده کنیم هرقدرقانون طلائی را بیشتر مراعات کنیم، هر قدرباحاضر وناظر دانستن او بیشتر مراقب رفتار وگفتار وافکارمان باشیم وجدانمان آسوده تر است.همین راحتی وآسودگی وجدان و هچنین شعفی را که از انجام کار خیر به نیت رضای او احساس می کنیم ازجمله نشانه هایی هستند که میزان رضایت خدا را به ما نشان می دهند.
در جواب محمد
مبانی معنویت فطری سوالات ص۶۱
چطور می توان دانست خدا از ما راضی است؟
در ابتدا مشکل است باامکانات خودچنین امری را تشخیص دهیم…
با سلام
در جواب کامنت ۵۲
مبانى معنویت فطرى، صفحه۶۱ : چطور میتوان دانست که خدا از ما راضی است؟
در ابتدا مشکل است با امکانات خود چنین امری را تشخیص دهیم. کوچکترین قدم در راه خدا، به نظرمان بسیار مهم جلوه میکند و آنقدر دچار غرور میشویم که در قضاوتمان اثر میگذارد. اگر توفیق دیدار یک راهنمای تأئید شده خدا را داشته باشیم، خدا از طریق او به ما میفهماند از ما خشنود است یا خیر. برحسب پیشرفت در راه کمال، بهتدریج یاد میگیریم که چطور حیلههای نفس اماره، از جمله غرور را، خنثی کنیم و از قضاوتی دقیقتر، صحیحتر و قابل اعتمادتر برخوردار شویم.
طیبه عزیز، آنطور که در دو فصل آخر طب روح آمده، رشد قوه دراکه معنوی در روش فکری است. در روش حسی یا معنویت سنتی، رشد قوه دراکه معنوی نیست یا خیلی کم است.
رفرنس: (طب روح، صفحه۱۲۹ : روش حسی: این روش بر پایه اتصال دادن پیشهنگام قوای حسی روح به اندامهای حسی جسم، قرار دارد. در این روش، قوه دراکه ظاهر( عقل عادی) توسط عشق معنوی سرکوب میشود و چندان توجهی به رشد آن نمیشود.)
در مورد اهمیت شناخت خدای زمان، با خدای نادیدنی نمی توان رابطه عاطفی و احساسی برقرار کرد و نمی توان او را شناخت.در کمال که قطره به دریا وصل میشود نه تنها باید از جنس دریا باشد بلکه به نظرم باید عاشق او هم باشد. وجود خدای زمان به ما این امکان را می دهد که بتوانیم با او رابطه احساسی برقرار کنیم و به این هدف برسیم. (نظر شخصی است و ممکن است اشتباه باشد)
ممنون
با سلام
با تشکر از همه دوستان و کامنت های پربار. این راه برگرداندن جهت گفتگوی درونی به سمت او و او را مخاطب دائمی خود قرار دادن در کامنت ۲۳ برایم خیلی خیلی جالب بود.
ممنون
با سلام از تک تک دوستان عزیزم که معلومات معنوی زیبای خود را در این جا در طبق اخلاص قرار میدهند و ۲۲۰ عزیز و که همیشه جوابهای زیبایشان مایه ایجاد لذت آموزش و آرامش و فهم بیشتر در من می شود و کامنت ۲۳ هم که نیکی عزیز اشاره کردند بینهایت بینهایت بنظرم راهکار کاربردی و زیبایی بود که در این دو هفته بسیار بر رویم تاثیر گذاشته و همواره به آن فکر میکنم و از ذهنم بیرون نمی رود و کاملا عملی و زیبا بنظر می رسد چون منهم در درونم بسیار همیشه با خودم سخن می گویم و معمولا بدنبال یک مخاطب تصوری ،در ذهنم می گردم که این افکار را به او می گویم ولی اینکه پیشنهاد داده اند سعی کنیم تمثال خدای زمان را مخاطب سخنان ذهنی مان قرار دهیم که اینکار باعث ارتباط صمیمانه تر و جذب انرژی مافوق علی و… در ما می شود ایده ایی بسیار شگفت و خردمندانه و بدیع و هوشمندانه ای بود و …از تک تک دوستان عزیزم که سوال می پرسند یا پاسخهای زیبایشان را در اینجا مینگارند واقعا سپاسگزارم ،متاسفانه مطالعه ام از کتب معنوی بدلایل مختلف روزانه چیزی در حد صفر است ولی این مقاله از کتاب راه کمال باعث شد حداقل این قسمت از کتاب راه کمال را چندین بار مجبور شوم بخوانم و بر آن تفکر کنم و تحلیلهای بسیار زیبای دوستان را نیز در مورد مسائل مختلف درک کرده و از این جهت کمک بزرگی در سلوک و فهمم و… ،این کار گروهی و دستجمعی دارد .دوستان عزیزم واقعا ازتان ممنونم .مرسی
با سلام و سپاس «او» که یکتای بی همتاست؛
بنظرم اینکه بخواهیم در هرکاری هدفمان و نیتمان جلب رضایت «او» باشد! با اینکه بخواهیم بدانیم «او» از ماراضی است یا خیر؛از یک منظر تفاوتی هست ،بدین شرح :
میدانیم که لازمه خداشناسی ،خودشناسی است و خود شناسی هم در اصل شناخت آنچیزی است که دروجودماست اعم از مثبت و منفی؛ مبارزه دائمی با نفس مارا به آنجا میرساند که ما از نقاط ضعف بسیاری در درونمان باخبر می شویم و منشاء هریک را میشناسیم و میفهمیم بدون یاری«او» توان مقابله با هیچ یک را نداریم! آنوقت در اثر توجه صادقانه به «او» میشناسیم آنچه از «او» در وجودمان هست! و مارا بسوی او هدایت می کند. «او»را در خویش می یابیم و می بینیم ! و از درون روشن میشویم. وقتی تنفر ذاتی از آن بدی های درونی مان پیداکردیم آنوقت تاره میتوانیم خودمان را باخودمان مقایسه کنیم که چقدر در درک «رضایت او» موفق بوده ایم! استاد می فرمایند :” سعادتی بالاتر از آن نیست که شخص خود را ببیند و ببیند چقدر در راه بسوی «او» پیشرفت کرده است.!(البته نقل به مضمون است و در صورتیکه اصل مطلب را در اینجا درج بفرمایید)
با عرض سلام و ادب از همه دوستان که برای سئوال بنده به زحمت افتادند و از دریچه های گوناگون به حلاجی و اقناع مسئله خدای زمان پرداختند صمیمانه سپاسگزارم .
با سلام
به نظر حقیر . در مورد اینکه چطور بفهمیم خدا از ما راضیست . در مورد خودم باید عرض کنم اگر سالهای سال با جدیدت تمام سلوک کنم شاید ۱٫ میلیونیوم گناهان من ( شامل . خطاهاو عکس العمل ها . دیون و………) که طی سالهان سال و شاید هزاران سال جمع شده است را نمی توانم جبران کنم. پس نتیجه گرفته ام تا زمانی که حسابها یم صاف نشده یا( گناهانم پاک نشده )رضایتی درکار نیست پس از این بعد من سعی می کنم در زندگی یا کمک و مدد گرفتن از ” او” عکس معادله را رفتار می کنم که حداقل بدهی ام یا ( گناهم زیاد نشود ) چه کتم ؟ سعی می کنم کاری که بر خلاف رضایت “او ” است را انجام ندهم . و پیدا کردن این هم نسبتا ساده است:{البته با پیش شرط توجه} شما زمانی که کاری بر خلاف رضایت ” او ” انجام دهید سیستم فکرتان error می فرستد درست مثل کامپیوتر شما زمانی که برنامه بد یا مشکل دار بر روی کامپیوترتان بخواهید اجرا یا نصب کنید اگر مطابق با تعریف کامپیوتر تان نباشد ویروس یاب ایراد می گیرد و یک پیغام در صغحه مانیتور شما ظاهر می شود که مطمنید که می خواهید برنامه را نصب یا اجرا کنید ؟ که این به نظر شما بستگی دارد ؟ . حال این تمثبل در زندگی روزانه ما هم مصداق دارد و تمامی مواردی که بر حلاف رضایت “اوست ” در ما تعبیه شده به اسم نفس لوامه که عبارتست از : نفس لوامه (روان سرزنشگر): در آیه ۲ سوره قیامت به این نفس اشاره شدهاست. این نفس انسان را بخاطر اعمال زشتی که مرتکب میشود، سرزنش میکند. از این نفس به وجدان تعبیر شدهاست. بر اثر تکرار کردارهای زشت و گناهان، این نفس کارکرد خود را از دست میدهد.
با سلام. در متن فرموده اند :”لحظهای از نفس اماره خود غافل نشود” بنده متاسفانه روز را در مشغله مادیات سپری می کنم و لحظه ای هم به دنبال تشخیص صدای نفس اماره نیستم. معمولا زمانی متوجه می شوم که بازخورد شدیدی از اعمال و کردارم را به شکلی دریافت کنم.
دوستان عزیز لطفا با توجه به تجربیات خود راهنمایی کنید که چطور می توان در خلال زندگی روزمره به آن وضعیت غافل نشدن از نفس نایل شد.
بحث نحوه دانستن اینکه خدا از ما راضی است، بحث بسیار شیرینی شده است. من واقعا از خواندن آن لذت بردم. به نظرم میرسد که تفسیر هریک از دوستان گوشه مهمی از حقیقت را روشن می کند که بستگی به تحربه خودشان دارد. من در کامنت ۵۶ یکبار برداشت خودم را گفته ام که به نظر من برای دانستن رضایت خدا، باید به نفس مطمئنه توجه کرد. می دانیم که نفس مطمئنه پس از مبارزه با نفس اماره و کمکهای نفس لوامه و ملهمه ظاهر می شود. حالا می خواهم یک تجربه عملی از منظور خودم بگویم:
چند وقت پیش من پس از دریافت جواب آزمایشات سالانه دریافتم که یکی از جوابهای آزمایشات پزشکی ام عادی نبوده است و قرار شد که دوباره تست مفصلتری از من بشود. چون این آزمایش یک هفته طول می کشید تا جوابش بیاید من یکی دو روز اول در اضطراب فوق العاده سپری کردم. اما بعد از چند روز، تصمیم گرفتم اجازه ندهم اضطراب در مورد بیماری جسمی تمام فکر مرا اشغال کند. و در این راه از او کمک خواستم به مجرد این تصمیم یک سری افکار مثبت به مغزم خطور می کرد مانند اینکه کارسازما درفکرماست فکرماباعث آزار ماست وغیره و من با تکرارآن ،با اضطراب مبارزه می کردم. پس از مدتی تکرار مبارزه،آنچنان خوشی و شادی مرا گرفت که تا به حال چنان لذتی را در جهان تحربه نکرده بودم. درهنگام این شادی عظیم که شاید کمتر یک دودقیقه من را دربر گرفته بود، بیماری وحتی مرگ درمقابل من کوچک شد و من احساس کردم حاضرم بمیرم اما یکبار دیگرچنین لحظاتی را تکرار کنم.من فکر نمی کنم خودم توانایی چنین مبارزه نفس اماره ای داشتم می دانم که او به جهت آموزشی خواسته بود، بطور عملی نتیجه مبارزه با نفس را نشانم بدهد.
چیزی که می خواستم در جواب محمد عزیز بگویم آن است که در آن لحظات جادوئی در ذهن من کلمه “راضی ” و “نفس مطمئنه “حک شده بود و در آن حال بیش از همیشه خودرا درمقابل خدای زمان ناچیز و بی مقدار می دیدم و از این حقارت و کوچکی مسرور بودم.
با سلام این مسئله وجدان عجب حیرت انگیز است مدتی است کار اشتباهی که انجام میدهم مگر این وجدان دست بردار است انقدر مثل دارکوب با من رفتار میکند که اگر توفیق تنبیه ان مطلب برایم رخ ندهد اصلا ارام نمیشوم تازه جدیدا به لازم بودن تنبیه در بازخورد اعمال روزانه خودم پی برده ام که چقدر تنبیه به موقع نعمت بزرگی است زیرا انگار ان تنبیه به یکباره من را از خواب غفلت بیدار میکند . در جواب ایلیای عزیز
در کتاب راه کمال فصل عبادت امده است که هر شخصی با هر نوع شغل و حرفه ای اگر با نیت درستکاری و انجام وظیفه نمودن در طی روز یا شب کاراهایش را انجام دهد همان خودش هم عبادت محسوب میشود وهم به نظر بنده مبارزه با نفس . مثلا دانشجویی که درسش را با نیت اینکه در اینده بتواند مثمر ثمر باشد یا پزشکی که از راه صداقت و وظیفه بیمارانش را معالجه کند یا حتی کارگر ساده ای که وظایف اش را با صداقت انجام دهد انهم نوعی عبادت و مبارزه با نفس است شما میتوانید اول روی نیتتان بطور کلی کار کنید که مثلا اگر کارمند هستید هرکاری را که به شما محول میشودحتی المقدور در چارچوب وظایفتان و نیت رضای خدا و بدون چشمداشت مالی و معنوی بیشتر انجام دهید سعی کنید حقوق دیگران را درک کنید برای حقوق خودتان هم ارزش قائل شوید جمله اینکه برای دیگران هم همانطور باشید که دوست دارید باشما باشند ورعایت اعتدال را در حین وظایفتان انجام دهید مطمئنا خیلی شم معنویتان تقویت میشود خودش بسیار راه گشاست انشالله تا زمانیکه کم کم حس های معنویتان بیدار شود و بتوانید عمیق تر درستی ها و نادرستی های عملکرد نفس اماره را تشخیص دهید . البته اینها تجربه شخصی خودم میباشد .
با شما هم عقیده هستم ایلیا
ولی از طرف دیگر باید در جامعه فعال بود ولی تحت تاثیر اجتماع واقع نشد.در واقع مانند یک عارف وارسته در بطن اجتماع بود.برای شروع احتیاج به برنامه های قابل انجام داریم.
چیزی که به نظر من میرسد اینه که دفعاتی را در روز برای عبادت اختصاص بده و با خدا راز و نیاز کن.
فصل ۲۹ راه کمال عبادت و مدیتیشن
انسان ولو ایمان هم داشته باشد خدا را فراموش میکند مگر در موارد احتیاج یا در حالت اضطرار….
با سلام.
ایلیای گرامی در کامنت ۶۵ سوال کردید که «با توجه به تجربیات خود راهنمایی کنید که چطور می توان در خلال زندگی روزمره به آن وضعیت غافل نشدن از نفس نایل شد؟»
می خواستم این پاسخ را بدم که برای اینکه بتوانیم به حالتی برسیم که در خلال زندگی رورانه امان، جریان نفس ما را با خودش نبره و حواسمان به نفسمان باشه، باید قبلش زمینه سازی هایی را انجام بدین و به اصطلاح پیش زمینه را باید آماده کرده باشیم و باید باطری ارگانیزم معنوی را از قبل شارژ کرده باشیم تا به موفع بتونه انرژی لازم برای مچ گیری نفس را به ما بده.
یکی از این اقدامات پیشگیرانه که علیرغم جملات ساده اش واقعا فوق العاده کار می کنه و من گناهکار هم هر وقت که اجراش کردم بسیار موفق بودم در صفحه ۶۲ معنویت یک علم است آمده:
« سه بار در روز در ساعاتی که خودتان تعیین می کنید به خدا فکر کنید، خواهید دید که زندگی تان تغییر خواهد کرد»
امتحان کنید و موفق باشید.
من خود را دانشجوی معنوی میدانم ولی تشنۀ حقیقت نیستم.
چه باید بکنم؟ تکلیفم چیست؟
مثل دانشجوی پزشکی که دارد درسش را میخواند ولی اصلا تشنۀ علم پزشکی نیست و روزشماری میکند کی تمام میشود!
با سلام به همگی شما،
ایمان بر حسب گفته ی دیگران با ایمانی که در اثر شناخت بدست بیاید از نظر کمی و کیفی متفاوت است. ایمان من که به نظر خودم البته کاملا بدون شناخت است ممکن است در جریان امتحانات زندگی و تصمیم گیری اشتباه خودم، دستخوش ضعف و یا حتی انحراف شود. من این را شخصا تجربه کردم …
و اما ایمانی که در اثر شناخت پدید آید، همراه با عشقی است با ثبات که اطمینان و در نتیجه استقامت به دنبال دارد. این ایمان انگیزه ای قوی میشود برای ادامه و پایداری در مبارزه و عمل به اخلاق اصیل و صحیح الهی.( با اشاره به کامنت شماره ی ۵۹ در رابطه با شناخت خدای زمان و ٰعاشق او بودن…)
گفتارها و تجارب استاد الهی در کتب آثار الحق راهنمایی هایی هستند که چگونه عارفی وارسته و در بطن اجتماع باشیم. تنها کسی که با این تجارب و گفتارها ، در شرایط درست و با پایداری و اطمینان ، زندگی کند میتواند ، البته هر کس در حد درک و توان خودش، قدمی در راه دانشجوی معنوی شدن به جلو بردارد.
مهران عزیز وبقیه عزیزان!از همه شما ممنونم .پس برای این حقیر این چنین تفهیم شد که عمل به وظایقمان باعث برخورداری از حقوقی خواهیم شد با تکرار در انجام دادن وظایفمان برخوردار از حقوق بیشتری خواهیم شد و به جایی میرسیم که به هیچ بودن خودمان پی میبریم از ان به بعد خود خدای عزیز ما را به هدف خواهد رساند یعنی وارد مرحله اتوماتیک میشویم . یادمان باشد کارهای به ظاهر کوچک که در راه رظایت خدا انجام میدهیم مثلا با خوش رویی جواب سلام کسی را دادن و… امتیازهای بزرگ دارد.
با سلام وسپاس ازمتیس گرانمایه وهمه دوستان
ایلیای عزیز، تا آن جایی که این حقیر ازمفاهیم دروس وکتب تعلیمات استاد دریافت کرده ام، آنچه به خواست نفس اماره انجام می دهیم همواره و بدون استثنا توأم با میل واشتیاق ولذت است. چون نفس اماره کاملا” بدنبال لذت آنی بدون توجه به پیامد آنست. مثل: اشتیاق به انتقام گرفتن، به غیبت کردن، به خود نمایی وفخر فروشی، به تنبلی وبیهودگی، به اتلاف وقت همچون تماشای فیلم های مبتذل، بازی های کامپیوتری وغیره، وبسیاری موارد دیگر.از طرفی درموارد معدودی هم میل واشتیاق مربوط به نفس کارگر است، مثل: میل به غذا خوردن، خوابیدن، تفریح وگردش، که اگر از تعادل خارج نشود امری طبیعی واجتناب ناپذیر وبی اشکال است.و بالاخره درمواردی نادرهم میل واشتیاق مربوط به بعد معنوی ونفس شائقه می شود، مثل: اشتیاق به کمک کردن به دیگران، میل به عبادت،اشفیاق به دانستن حقایق معنوی ، به عبارتی تشنه حقیقت بودن که صفت بارز دانشجوی معنوی است، که این ها هم نه تنها بی اشکال بلکه عالی وپسندیده است.حال اگر موفق به تفکیک این تمایلات درونی مان در طی زندگی روز مره شویم وبررسی کنیم این میل واشتیاقی که اینک درمن به وجود آمده از کدام نوع است ( که البته غالبا” از جانب نفس اماره است) وبعد در خصوص انجامش تصمیم بگیریم شاید یکی از راه هایی باشد که بشود نفس اماره را بیشتر زیر نطر گرفت واز آن غافل نشد.
با سلام دو خط اول سوال ایلیای عزیز(کامنت ۶۵) زندگی مرا بطور دقیق شرح می دهد تمام زندگی ام انجام اعمال یا افکار ناشایست است ولی به آنها بی توجهم و سپس تریلی حادثه ای ناگوار ،که عکس العمل اعمال و افکارم است ناگهان در جاده ی زندگی له ام میکند پس از آن تا مدتی (که کم یا زیاد بودن آن ، بستگی به میزان توجهم به معنویت واقعی دارد) گیج و گنگ و ناشکر و ناسپاسم …و سپس رابطه ام هم با معبودم تا مدتی سرد می شود و…. تا اینکه دوباره با محبت و کرمشان منه حقیر را بسمت خودشان باز میکشانند استخوانهای له شده ی وجودم التیام می یابند ولی دیگر آدم قبلی نیستم و مقداری تغییر کرده و بهتر و کاملتر و فهمیده تر شده ام ولی دوباره باز تریلی دردناک و وحشتناکه عکس العملی یا آموزشی بسراغم می آید …(البته می دانم که استاد فرموده اند اگر یک هزارم از وظایفمان را انجام دهیم تنبیه مان هم نمی کنند ولی شخصا مطمئن نیستم یک میلیونیم وظایفم رو هم بتوانم انجام بدهم ) .موضوعی دیروز برایم پیش آمد و حقیقتی را دریافتم که از زندگیه دنیایی سیر شدم ولی با فکر کردن بر روی کامنتهای دوستان ، دوباره این حس در منهم زنده شد و الان برای آن پیش آمد و حقیقت تلخ ، خدا را شکر میکنم چون دقیقا می دانم برای پاک شدن کدام اعمال و افکارم است که پیش آمده و جالبست الان خیلی هم از آن حقیقت تلخ ، خوشحالم چون می دانم خداوند دارند آن گناهان خاصم را که می دانم عامل این مسئله است را پاک میکنند ،و می خواهند دیدم را به زندگی و اطرافیانم تصحیح نمایند ،البته همانطور که در تجربه ی کامنت ۶۶ مهران عزیز مشخص است درخواستِ کمک خواستن و ارتباط با او خیلی مهم است چنانکه گفته اند ((…و در این راه از او کمک خواستم به مجرد این تصمیم یک سری افکار مثبت به مغزم خطور می کرد …)).این حالت را خیلی تجربه کرده ام ،وقتی او را بخوانیم (توسط زیارت ،توجه ،عبادت و…) افکار مثبت را در ذهنمان میدمند و افکار مثبتی که الان دارم میدانم که نتیجه ی رابطه با او و خواست اوست ، خدای زمان رو شکر که اینقدر مواظبمانند و ما را دوست دارند ارتباط صمیمانه با او ،شانس و کمک خیلی بزرگی در دنیا و آخرتمانست.
با سلام به همه دوستان ومتیس عزیز
از یک منظر سوالات محمد عزیز در کامنت ۵۲ وایلیای عزیز در کامنت ۶۵ وهمین طور کامنت ۱۴ همگی در ارتباط با اصول معنویت فطری هستند
با سلام به همه دوستان ومتیس عزیز
محمد عزیز همانطور که خیلی خوب اشاره کردین رضایت خدا ارتباط مستقیم داره بامیزان انجام درست وظایفمون ۱-وظایف در مقابل خودم مثل حفظ الصحه و.. ۲-وظیفه در برابر خدا مثل توجه و…۳-وظایف در برابر خلق مثل رعایت حقوق انها. با انالیز رفتار روزمره میتونیم ببینیم چقدر موفق یا ناموفق بودیم توی این ۳تا مورد و با این شاخص میزان رضایت خدا از خودمونو بسنجیم که همانطور که بقیه دوستان اشاره کردن توام با اسودگی وجدان هست.مساله رضایت خدا بسیار مهم هست.اگر با او صادق باشیم یعنی واقعا بخاطر رضایت اوعمل کنیم نه برای پاداش یااینکه برای عملی انتظار سربلندی در اجتماع ویا انتظار محبت متقابل داشته باشیم او هم از مارضایت خواهدداشت.
به تجربه متوجه شدم برای نیل به این امر واقعا باید او راخیلی خیلی زیاد دوست داشت.چون جلب رضایت دایم کسی که با او رابطه قلبی نداریم به نظرم امکانپذیر نیست.ولی وقتی این رابطه بوجودامد هر چه او بخواهد اعم از ظاهر مطلوب یا نامطلوب برایمان مطلوب جلوه میکند.دراین مقطع شما میپسندید انچه را جانان پسندد.
ق. آشنا عزیز
با سلام
ایندو مانعه الجمعند .یکی ناقض دیگریست.
وقتی میگوییم دانشجویعنی جوینده.چنانچه طلبی نباشد اگر خواسته ای در بین نباشدجستجو بی معنی است.وقتی سوالی دارم اگر ان از عمق وجودم بیرون نیامده باشد ان سوال حتی در حد سوال کردنش استقراضی است ومتعلق به من نیست و هر پاسخی ولو کاملترین انهاهم عقیم میماند.سوال کردن حتما و میباید از درونم بیرون اید این همان درد دین داشتن است.
سوال از بیرون نباید به شما وارد شود.
وقتی تشنه میشویم بدنبال اب میرویم .ما بیرون از خودمان از کسی متوجه عطشمان نمی شویم.
یکبار دیگر ببینم اینکه از کجا امده ام اینجا چه میکنم وبه کجا میروم ایا برایم سوالاتی با اهمیت و درونی هستند؟
با سلام . و با تشکر از مطالب ارزنده ای دوستان .
در مورد کامنت ۶۵ من هم یک تجربه تقریبا مشابهی داشتم . یک روز پسرم مریض شد / به دکتر مراجعه کردیم دکتر تشخیصی داد که در آن لحظه بسیار وحشت کردیم زمانی که به خاننم اطلاع دادم با گریه محل کارشو ول کرد و به بیمارستان آمد زمانی که جهت عکس در رادیوگرافی بودیم و پسر۶ ساله ام با آن حال روی شانه ام تکیه داده بود و همه با حالی دلسوزانه داشتن ما رو نگاه می کردند {معمولا در شرایط بحرانی نفس بدترین حالت را برای شخص مجسم می کند…} در آن شرایط یک لحظه یه خود گفتم این امانت خداست خودش داده اگر هم بخواهد پس می گیرد پس جای هیج اعتراضی نیست این از خودخواهی منه که می خوام همیشه پیشم باشه در آن لحظه آرمش عمیقی مرا فرا گرفت هیج وقت یادم نمی رود .فردای آن روز هم یا آزمایش ها مشخص شد که دکتر اشتباه تشخیص داده و اصلا آن بیماری را کودکان نمی توانند مبتلا شوند و یک سرماحوردگی کاملا ساده بود . (( حتی محبت به بجه هم از خود دوستی سر چشمه می گیرد یعنی چون خودتان را دوست دارید بجه تان هم برای خاطر خودتان دوست دارید . انسان تا خودیت دارد نمی تواند خدا را دوست بدارد باید این خودیت از بین برود تا خدا بیاید . ) خدا رو شکر همه درس ها رو به ما تعلیم دادن فقط نکته اینحاست که در آن لحظه بحرانی که زمان جو لانگاهی نفس هم است توجه داشته باشیم و جواب مسئله را از درس ها پیدا کنیم . دقیقا مثل دانشجو. زمانی که مسئله و امتحانی را استاد برایش فراهم می کند قانونش این است که دانشجو با توجه به مطالبی را که از سر کلاس استاد قبلا فرا گرفته و استاد به آن تعلیم داده پس دهد فقط دانشجو باید توجه داشته باشد. درس ها تماما در روح ما ضبط شده و زمانی که وقت امتحانه ان کیس خاص باشه { اگر توجه داشته باشیم } جواب آن اتوماتیک وار در ذهن خطور می کند . و چنانچه خطور نکرد مشخص است که درس را خوب یاد نگرفته ایم .و شاید روی این اصل است که یک کیس خاص برای یک نفر دائما تکرار می شود و برای دیگری شاید در سراسر عمرش هم آن کیس پیش نیاید . استاد الهی می فرمایند : طی طریق در دو چیز خلاصه می شود توجه به مبدا ))و (( نیکی به خلق ))
با سلام،
م عزیز،
در کامنت شماره ی ۷۴ به تجاربی اشاره کردید که من هم عین آنها را تجربه کرده ام. اینکه با تصمیمی اشتباه، پیامد و عکس العملی ناملایم به خود وارد میکنم، صدمه میبینم، ناشکری میکنم، از خود نا امید و به خدا پناه میبرم و
او باز با یاری و محبت بی کران و بزرگوارانه اش مرا نجات میدهد. من فکر می کنم زندگی پر است از اشتباه و خطا، صحنه سازی و شکست. همین ها ست که ما را محک میزند. همین هاست که باعث پیشِرفت و پختگی میشود. محاسبات و قضاوت خدا با قوانین و قرار دادهای ما انسانها ، خوشبختانه ، بسیار بسیار متفاوت است. او میبخشد، جایی که فکر میکنیم بخششی در کار نیست، یاری مان میدهد زمانی که دیگر نمی توانیم قدمی از قدم برداریم. او اینگونه خود را به ما مینمایاند. من همیشه خیلی دیر به این نتیجه میرسم ولی شما در تجاربتان به من دوباره یادآُری کردید که ارتباط خدا با ما انسانها ، همیشه برقرار است. این ما ییم که ارتباطمان با او به گوشه های سخت زندگی مان خلاصه میشود…
ایلیا ی عزیز،
در مورد سوالی که مطرح کردید فکر کردم ، چون این مشکل گریبان گیر م است. به نظرم فکر و ذکر به طور مرتب و برنامه ریزی شده میتواند باعث توجه بیشتر به مبدا و زیاد تر شدن حس حضور او در زندگی روزمره ما بشود. آقای دکتر الهی در یکی از کنفرانس هایشان در مورد کرم بی پایان خدا و اینکه به یک قدمی که ما در جهت او بر میداریم، چندین برابر پاسخ میدهد اشاره فرمودند. پس طبق این فرمول اگر ما به یادش باشیم، او از سر کرم و رحمت و بخشندگی اش چندین برابر مورد لطف نعمت احساس حضورش قرارمان خواهد داد. این حس سبب خواهد شد، هشیار تر و دقیق تر شویم و از طریق فکر و ذکر است که (طبق فرمایش ایشان) انرژی لازم برای مبارزه با نفس به ما خواهد رسید…
با سلام در رابطه با کامنت ۷۰ که گفته بودنددانشجوی معنوی هستند اما تشنه حقیقت نیستندو پرسیده بودند چکار باید بکنند، با توجه به تجربه های مشترکی که من داشتم نکات زیر به نظرم رسید:
۱- وقتی دانشجوی راه کمال هستیم ، یعنی به این حقیقت رسیده ایم که ما انسانها یک موجود دوتایی یعنی از روح ملکوتی و روح بشری (نفس اماره ) تشکیل شده ایم.
۲- روح بشری ما کمالش را در جریان تبدیل روح جمادو نبات و…انجام داده و نفعی برای خود در رسیدن به استعلا و رسیدن به حقیقت و کمال نمی بیند .
۳- این جز روح ملکوتی ما است که بنابه ماهیت (آگاهی شرافت و نجابت.. )تعالی را می خواهد و می خواهد به حقیقت یعنی آفریگار بپیوندد.
۴- پس وقتیکه می گوییم “من تشنه حقیقت نیستم” یعنی نفس اماره من تشنه حقیقت نیست . خیلی طبیعی است نفس اماره هیچکدام از انسانها تشنه حقیقت نیست.
۵-هر وقت این فکر “من تشنه حقیقت نیستم ” به مغز من خطور می کند ، من به نفس اماره ام می گویم “معلوم است که تو تشنه نیستی ، اما من هستم” . یعنی بین خودم و نفس اماره ام فاصله می اندازم و در عوض طرف نفس ملکوتی می گیرم.
البته گاهی سخت و شاید غیر ممکن به نظر برسد اما اگر از خدا کمک بخواهیم ، موثر واقع می شود.
ایلیا عزیز:
با سلام
مابصورت خودکاردر طول شبانه روز زیر سلطه نفس اماره مان هستیم.دکتر بهرام الهی یک تعریف خیلی مهم وراهبردی از نفس اماره بدست داده اند :نفس اماره, انرژی روانی منفی و مضری برای روح است که توسط ناخودآگاه روانی ایجاد شده و به سمت آگاهی پیش روی می کند و این انرژی دائما آگاهی ما را در اختیار خود می گیرد. ما خواه ناخواه و به طور مداوم زیر سلطه ی نفس اماره مان هستیم, به جز کسانی که با آن مبارزه می کنند.اینجا ما میبینیم که سر وکارمان بایک انرژیست .انرژی همانطور که میدانیم در فیزیک به کمیتی گفته میشود که قابلیت انجام کار دارد.اگاه شدن به این مطلب و اینکه تبعات به واقع ویرانگراین سلطه چیست سبب میشود که بپرسیم چطور میشه از زیر این سلطه تقریبا مطلق رهایی پیدا کرد؟با یک نوع دیگری از انرژی واراده.کلید کار در اینجا توجه است.توجه به مبدا که سبب جذب ″انرژی فرا علی میشود″.بدون جذب این انرژی مبارزه با نفس اماره غیر ممکن است.
یک نکته خیلی مهمی اینجا وجود دارد وان اینکه در دنیا ازدیرباز تاکنون در نزد افراد متدهای مختلفی برای مبارزه با نفس ارائه شده.مثلا به صورت کلاسیک وقتی چنین نفسی را تشخیص می دادند با انواع تکنیکها شروع به ضعیف کردن ان میگرفتند.وقتی فردی شروع به مبارزه با نفس میکند بدون ضعیف کردن ان با نیروی اراده و پشتیبانی انرژی فرا علی همین نفس اماره خیلی مضر تبدیل به ابزاری برای قوی شدن ما میشود.بنا بر این روش استاد الهی اگر بدانیم چگونه از ان استفاده کنیم بسیار هوشمندانه تر از هر روش دیگری طراحی شده است.ان چیزی که تا دیروز همواره موجب سقوط ما میشد حالا تبدیل به ابزاری جهت صعودمان میشود.!
در مورد کامنت زیبای ۷۱ از سوفی گرامی ، گفتار۱۴۸۰آثار۱ خیلی بنظرم جالب بود:”درویش کاظم بگ از دراویش [[ خوب ِ]] پدرم بود …همیشه با کمر بسته می خوابید، می گفت :ممکن است صاحب زمان ظهور کند و من تا بخواهم کمرم را ببندم جا بمانم…”.بنظرم این درویش گرانقدر ، چه ایمان اشتباه ،ولی صادقانه و عاشقانه ایی داشت (چون در بین متشرعین هنوز هم کمابیش این اعتقاد هست که صاحب الزمان با اسب می آید و لشکری درست می کند و کفار را از دم تیغ میگذراند و وقتی می آید و کمک می خواهد نباید تعلل کرد و جاماند و… به خاطر همین اعتقاد اشتباه ، زحمت کمربستن و با کمر بسته خوابیدن را هر شب متحمل میشد و…) صاحب زمانش کنارش بود ولی او نمیدیدش. … با این ضعفِ تئوریکی که (نسبت به دانش معنوی امروزی ما) داشت با این حال بخاطر صداقت و خلوصش ، در آثارالحق، در گروه دراویش خوب حضرت حاجی از او یاد و دسته بندی شده است.آنوقت من شخصاً با اینهمه معلومات تئوریک معنوی ام، یکهزارم صداقت و خلوص و ارزش و جایگاهِ معنوی او را هم ندارم .ممنون می شوم اگر در مورد ایمان با شناخت که در کامنت زیبایتان اشاره کرده اید ، کمی بیشتر توضیح بفرمائید باتشکر.
با سلام ،محمد عزیز ،در کامنت ۷۲ مراحل اتوماتیک شدنه سیرکمال را توضیح فرمودید میخواهم ببینم درست متوجه شده ام یا خیر .ظاهرا به سه شرط برای ورود به این مرحله اشاره نموده اید ،۱-کردار،۲-اصرار و استقامت در کردار و در نهایت وقتی کاملا از خودمان ناامید شدیم و پی به هیچ بودن خودمان در این مبارزه با نفس بردیم آن وقتست که او دستگیری مینمایند و به مرحله اتوماتیک واردمان میکنند. مبارزه با نفس در من اینگونه است که انگار دارم کِرمهای یک مرداب را دانه دانه سرند میکنم به امید اینکه این مرداب دیگر کِرم نگذارد و قلب ماهیت شود در حالیکه فکر میکنم (و نمی دانم نظرم تا چه حد درست باشد) که این مرداب (درونم)ذاتاً پاک شدنی نیست ،آیا این مفهوم ،به معنی همان هیچ انگاری خویش ،در عین ادامه ی تلاش برای مبارزه با نفس در حدِّ توان اندکمان است ،که یکی از شروط اصلی رسیدن به مرحله ی اتوماتیک ،در کامنتتان اشاره داشته اید؟ ،اگر کمی بیشتر کامنت تان را روشن بفرمائید ممنون می شوم .با تشکر.
با سلام
در مورد رضایت خدا استاد فرمودند:
مومن همیشه باید میان خوف ورجا (ترس و امید)باشد.چون هیچکس نمیتواند ادعا کند که آنچه رضای خداست انجام وظیفه کرده،پس خوف لازم است.از طرفی چون یاس از کرم خدا نیز گناه است،پس امید باید داشت.یکی از صفات لازم مومن این است که همیشه در رجا (امیدواری)و خوف(ترس)باشد.
“- توجه داشته باشد که هرگز تنها نیست و« خدا» همواره در کنار اوست تا یاریاش دهد.”
چند سال است با توجه به این جمله هر وقت در موضوعی می مانم و احتیاج به کمک دارم (در حقیقت می توانم بگویم همیشه) با “او” مشورت می کنم، اگر محل مناسب باشد با صدای بلند مشکلم را می گویم و همیشه هم نتیجه ای می گیرم که مشخصاً معلوم است کمک شده ام.
فقط خواستم تجربه ای را گفته باشم.
با سلام به همه دوستان
طیبه عزیز در کامنت ۸۱ به نکته خیلی خوبی اشاره کرد.متشکرم.
با سلام سوفی گرامی ممنونم که کامنتم را مطالعه نمودید . از جملات ” …این ماییم که ارتباطمان با او به گوشه های سخت زندگی مان خلاصه میشود”در کامنت ۷۹ و “…خودداری از انتقام جویی، با وجود اینکه در حق انسان بدی شود و یا محبت به شخصی که میدانم به من شدیدا حسادت میکند ، یا وقت شناسی سر کار، در حالی که همکارانم همیشه دیرتر از من شروع به کار میکنند…«خدا میداند سختی این کار تا چه حد میتواند باشد»…” در کامنت ۸ از شما ،که بیانگر عمق عمل صادقانه و خالصانه تان به دروس استاد می باشد بسیار لذت بردم …متشکرم.
با سلام به تمامی دوستان
اقا مهدی کامنت ۸۳ در مورد ایمان با شناخت سوال کردید ، از امور مادی گرفته تا عشق به معنویت اگر به ان ایمان نداشته باشیم انگیزه و میلی هم به ان نخواهییم داشت.در نتیجه زود دلزده میشویم و از این شاخه به ان شاخه میپریم .در مورد معنویت خدای مهربون به تمامی مخلوقش هر طور صلاح بداند از این عشق و ایمان اولیه میدهد .حال از این به بعد با ماست که چطور با سعی و تلاش خودمون ایمان و عشق خود را پرورش بدیم یا نه؟ مثل پدری که به فرزندش یک سرمایه اولیه ای بابت زندگی اینده اش میدهد .از این به بعد تصمیم با فرزند هست که با این سرمایه چه کند؟ تا جایی که از تعالیم استاد یاد گرفته ام فکر میکنم باید برای رشد این انگیزه با نیروی عقل و اراده وارد عمل بشیم یعنی از جان و مال و اسایش و انچه که برای نفسمان عزیز است جهت پرورش این ودیعه مایه بگذاریم . هر چه حرف شنوی مان از خدا بیشتر باشه یعنی خدا را حاضر و ناظر بدانیم شناختمون از خودمون ونفس بیشترمیشه،مبارزه و توجه مان هم بیشتر میشه در نتیجه ایمان و کششمان بخدا بیشتر میشه و و این ایمان همراه با شناخت هست .یعنی در پس این ایمان ما توقعی از خدا نداریم بلکه فقط و فقط سعی میکنیم که او از ما راضی باشد و بیشتر و بیشتر عشق و ایمانش را در قلبمان بریزد تا بتوانیم به خودشناسی بیشتری برسیم.
مهدی عزیز،
از شما بسیار ممنونم.
منظورم از ایمان با شناخت، باور به اعتقاداتمان است. برای بیان منظورم مثالی میزنم.
در ابتدا استاد دانشگاه مطالبی را ارایه میکند که به نظرم جالب و مفیدند. این انگیزه سبب میشود که به دنبال تجربه و نتیجه گیری بیفتم. باوری که حاصل تجارب شخصی خودمان باشد بسیار با ارزش و ماندگار است. باوری که به حقانیت استادی داریم که بعداز تجربه ی دروسش، به نتیجه ای که پیش بینی کرده و خود به آنها رسیده بود، رسیده ایم. این باور را هرگز نمیتوانیم تکذیب کنیم چون خودمان عملا مشاهده کردیم.
در مرحله ی بعدی این باور که مرتبا در تجاربمان تشدید میشود باعث میشود به دروس او عشق میورزیم و به کلامش ایمان می آوریم. از صدق کلامش و راستی گفتارش کاملا اطمینان حاصل کرده ایم. این ها همه انگیزه هایی هستند که ما را به عنوان یک شاگرد در تلاش و تکا پو نگاه میدازند. سر کلاس درسش سراپا گوش فرا میگیریم و کم کم او را الگو ی خود قرار میدهیم. من چنین معلمی در دوران دبیرستان داشته ام. به خاطر اینکه از من راضی باشد، در دروسی که او تدریس میکرد، همیشه شاگرد اول بودم. همیشه زودتر از بقیه به کلاس درسش می آمدم که سر اولین میز کلاس بنشینم. برای اینکه قادر باشم به سوالاتش پاسخ دهم، شب تا صبح درس میخواندم. از هر کاری که موجب نارضایتی اش میشد پرهیز میکردم و قس علی هذا…
اگر خدا ی زمان را همان معلمی در نظر بگیریم که مطالبی مفید و پر فایده را در کلاس درسش ارایه کرده و کنجکاوی مارو برانگیخته، این شروع بسیار خوبی است برای تجارب شخصی در مدرسه ی زندگی …
به نظر من برای پایداری و ثبات در کاری که بدون شناخت شروع کرده ام باید هر چه زودتر از صحت و سقم ان مطلع شوم و این با تجربه ممکن است و بس.
با سلام،
در مورد ایمان با شناخت:
استاد الهی در کتاب آثار الحق چاپ پنجم گفتار ۱۱۲ می فرمایند: (( یقین چهار مرتبه دارد:
– مرتبه ی اول، صدق الیقین است. مثلا آنچه استاد میگوید بدون این که دلیلی بخواهد قبول میکند و عمل می کند. بدون دلیل، ایمان دارد که درست است.
– مرتبه ی دوم، علم الیقین است. گذشته از ان که صدق دارد، خودش هم برای درست بودن ایمانش دلایلی پیدا میکند.
– مرتبه ی سوم، عین الیقین است. به مشاهده میرسد و عینا می بیند؛ و به آنچه که قبلا شنیده بود و ایمان بسته بود، اطمینان پیدا میکند.
– مرتبه ی چهارم، حق الیقین است. به حق و حقیقت میرسد، یعنی آنچه دیده، تحقق می یابد.
مثال کسی است که توصیف خانه ای را از شخص خبره و مطمینی شنیده و آن را ندیده قولنامه کرد، بعد دید و خراد، وقتی آمد در آن نشست، تحقق پیدا می کند.))
مثالی بارز دراین موردگفتاری است در کتاب ملک جان نعمتی صفحه ی ۵۱ میفرمایند: (( – چند سال پس از فوت پدرم، عوالم معنوی ام شروع شد….مدام در پی راهنما بودم تا مرا به سرمنزل مقصود برساند…بعد از آن راهنما رادروجود برادرم یافتم. هر چه فهمیدم و یا بعدها درس دادم، از تعلیمات و راهنمایی های اوست. هر چه میدانم از اوست. چقدر خوشحال شدم که به شاگردی قبولم کرد.-))
در کتاب فلسفه ی موسیقی ، شاهکار ی از مرحوم آقای دکتر صفوت گفتار سوم ، به این مطلب اشاره شده که
((- در هر زمینه و هر موضوع ، حق و حقیقت گرفتنی است، نه دادنی. مولانا هم که به آن مقام رسید، همه از برکت جستجو و طلب بود. وی بعد از عمری تحصیل علوم نقلی، به مقام شهود شاهد (قطب زمان) رسید. -))
در این مبحث ایشان در رابطه با اینکه استحلال مستلزم تحسس عینی است این مثنوی زیبا را انتخاب کرده اند:
هر که جویا شد بیابد عاقبت مایه اش درد است و اصل مرحمت
هر کجا دردی، دوا آنجا رود هر کجا پستی است آب آن جا رود
آب کم جو تشنگی آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست
در اجرای کامنت عمیق ِ ۲۳ ،به این نتیجه رسیدم که دلیل اینکه اجرای آن برایم اینقدر طاقت فرساست اینست که خیلی فاصله و رودربایستی ،بین خودم و معبودم قرار داده ام و اصلا با آن جهان آفرین راحت نیستم ،خود را مورچه ایی حقیر و گناهکار و او را سپهبدی قهار و فراباشنده و متعال میدانستم و صحبتهایم با او همه از سر ترس و لرز و پشیمانی ِ فردی عصیانبار و گنهکار و کلاً همراه با ریا و تکلّف و سختی بود، ادب رعایت میکردم و می ترسیدم،خوب طبیعیست که نمی توانستم در چنین فضایی با او رابطه ایی دوستانه و پدر و فرزندی و رفاقتی کاملاً صمیمانه بر قرار نمایم و چنین رابطه ایی برایم ملال آور و کسل کننده و خسته کننده بود چون یکی از پایه های رفاقتِ صمیمانه (هر چقدر هم که طرف مقابلمان بزرگ باشد) ،حس راحتی و نداری با آن فردست در غیر اینصورت نام ارتباطتمان ،حداقل رفاقت نیست شاید رابطه ی کاری نام بهتری باشد، باید ببینیم بدنبال رفاقت با اوییم یا ایجاد رابطه ایی کاری، برای رساندنمان به کمال یا جذب انرژی مافوق علی و…،بنظرم او خودشان بواسطه رحمتشان خواهان ِ داشتن ِ رفاقتی بی پیرایه و برابر و راحت با مخلوقاتشان باشند کما اینکه مظاهر خداوند هم (علی رغم عظمتِ بی همتایتشان) با شاگردانشان کاملا صمیمی و فروتنانه و بی تکلف رفتار مینمودند مثلا (حضرت حاجی دستِ فقیرترین شاگردانشان را (بر طبق آثارالحق) در جمع می بوسیدند و…) اینست که سعی کردم او را غریبه ایی که باید حرفهای بعضاً ناخوشایند ِ دلم را جور ِ دیگری برایشان تلطیف کرده و ترجمه نمایم و در لفافه ی حجابِ حیا و شرم،در حضور ایشان زیبایشان نمایم ندانستم و هر چه به ذهنم می آمد با او مطرح میکردم …خیلی ارتباطم با او طبیعی تر و صمیمی تر و زیباتر وصادقانه تر شد(پاراگراف آخر کامنت ۷۶ هم در این زمینه خیلی زیباست)
دریای عزیز از پاسختان بسیار ممنونم باید اعتراف کنم که ابتدا ارتباط کامنتتان را با سوالم درست متوجه نشده بودم ولی پس از چندین بار خواندن و تعمق بر آن مخصوصاً معیار بسیار زیبایی که برای تشخیص ِ ایمان ِ از روی ِ شناخت، ارائه کرده اید برایم روشن شد :””…این ایمان همراه با شناخت هست یعنی در پس این ایمان ما توقعی از خدا نداریم بلکه فقط و فقط سعی میکنیم که او از ما راضی باشد…””.یعنی اگر ایمانمان با شناخت مختصری از خصایل او همراه باشد دیگر کمتر بخاطر داشتن این ایمانِ مختصر، انتظار داریم که خداوند همه جا دقیقا آنطور که دوست داریم اتفاقات را برایمان به دلخواهمان پیش بیاورند چون اگر مقداری او را شناخته باشیم می فهمیم که او هر چه برایمان پیش می آورند از سر رحمتشانست و مآلاً به نفعمانست پس یکی از معیارهای ایمان ِ همراه با شناخت،میتواند همین کمتر بودنه خواسته مان ،از خداوند باشد چون شناختمان به ما می گوید که او کریم تر از این حرفهاست که بخواهد بیهوده ما را دائماً بچزانند. واینکه در انتهای کامنتتان به عشق الهی بعنوان پارامتری مهم بها داده اید نیز خیلی بنظرم زیبا بود متشکرم.
با سلام
یک نکته که در متن آماده و خیلی جالب و قابل استفاده هستش که آقای دکتر الهی گفتند:آرامشی با ثبات در عمق وجود او مینشیند، ناملایمات زندگی فشار روانی کمتری بر او میآورد، آسودهتر است؛ قلبش آکنده از امید به آینده است.
من به شخصه سعی میکنم در این زندگی زمینی که به من امانت سپرده شده امیدوارم باشم.
با اینکه خیلی نقاط ضعف زیادی دارم ولی یکتا را شاکرم که وسیله هایی(نقاط ضعفم) را برای مبارزه دارم.امید دارم به پرورش روحم و شناخت بیشتر و به عمل گذاشتن چیزهای که یاد میگیرم.در عمل هم میبینم که با امید و مثبت اندیشی بهتر حرکت میکنم.من تمام تلاشم را میکنم و میدانم نتیجه هر چه باشد بهترین است.چون به خودش توکل کردم و میدانم او به فکر ماست.
کارساز ما به فکر کار ماست.فکر ما در کار ما آزار ماست.
با سلام و سپاس از متیس و همه دوستان بخاطر این گوشه امن و بخاطر همه ایده های نورانی که به اشتراک میگذارند.
ضمن مطالعه دوباره همه متن مقاله و نکاتی که ذیل آن مطرح است ؛ این نکته در خصوص معیار پیشرفت معنوی هنوز همچنان بارز و مطرح بنظر میرسد : ” هرچقدر دانشجوی معنوی بیشتر پیشرفت می کند بیشتر نسبت به نقاط ضعف معنوی و بدی و نفسانیات «تنفرذاتی» پیدا میکند.”
با این توضیح که ” وقتی از بدی متنفر میشویم آنچه درونا از آن متنفر میشویم همه آن بدی هایی است که موجب ناراحتی دیگران و شکستن قلب اطرافیان می شود؛ آن بدی های درونی که حق دیگران را مورد تهدید قرار می گیرد ، برای مارنگ و بویی انزجار آمیز و نفرت انگیز دارد و دانشجوی معنوی آنرا از خود دور میکند.” در درجه اول دروغ و ریاکاری که مورد سرزنش و نکوهش است. در نتیجه آنچه موجب آلودگی حق و حقیقت است از آن متنفر ذاتی و درونی میشود و از خود دور میگرداند. بیش از آنکه به مرور مطالب و بازگویی صورت زیبای حقایق معنوی برای درخشش ظاهری اوست به عمل به آنها بی بازگفت میپردازد و به درونی کردن حقایق معنوی و تحلیل حقایق در درون خویش می پردازد.
با یافتن این حقایق نورانی در درون خویش و پرورش آنها هم درون خود را روشن میکند و هم اطرافیان از آن نور الهی استفاده می کنند.
و امیدوارم که این رابطه درونی، موجب دیدار آن ذات کامل الهی خواهد شد.
با سلام
در پاسخ به آن دوست عزیز که فرموده ” تشنه حقیقیت نیست ” دوست دارم از او بپرسم :”ازکجا به این دریافت رسیده که«تشنه حقیقت نیست” ؟
حقیقت به معنی راستی و درستی و حق بودن است. حق به معنی پایدار ،جاودان و همیشگی است ؛ آنچه به کسی تعلق دارد و قابل تغییر نیست مثلا این ایمانی که شمادارید ودیعه ایست و امانت است! علمی که با رنج و زحمت بدست آورده اید «از لحاظ اینکه برایش زحمت کشیده اید و بدست آورده اید و پرداختی داشته اید تا مستحق آن شده اید ؛مال شماست ،حق شماست و کسی نمیتواند آنرا ازشما جداکند!”حقیقت هم آنچیزی است که همه حق ها از آن صادر میشود و همه حق ها مثل نور از آن می تابد!
آیا شما به محبت علاقه ندارید؟ آیا تشنه محبت نیستید؟!!!
محبت از خصوصیات حقیقت است!
آیا شما به جاودانگی و زندگی جاویدان، به اینکه تکامل بیابید و رشد کنید و بر خود ببالید و به وجودی بالنده تبدیل شوید علاقه ندارید؟! یا نداریم؟!!! حتی نفس هم دوست ندارد تهدید شود و آزار ببیند و یا صدمه ببیند؟! برای همین هم هست که در بیماری به پزشک مراجعه میکنیم و در خطر بدنبال پناه و تکیه گاهیم!
وقتی خوب نگاه و توجه کنیم؛ «میبینیم» درون هریک از ما؛ ذراتی هست مانند یک ریسمان محکم مارا به سوی او جذب و هدایت میکند! هادی درونی ماست! بله کافی است یک کمی آن طرف تر از ظاهر این خودیِ «خود» را هم ببینیم.
آنچه همگان تشنه آن هستیم « حقیقت است! حقیقتی ناب و آنچنان درخشان که هیچ آلایشی برآن مترتب نیست»
اما آنچه شما از آن احساسی متفاوت از تشنگی دارید! “آن چیزی است که امثال بنده با درونی آلوده به هزاران ناحق؛ مشغول سخنرانی از آن هستیم و خود را مظهر آن میدانم”!! متاسفم از اینکه سکوتم تا اینقدر به طول انجامید ؛ اما ناگزیرم از اعتراف و بالاخره می گویم :”آن چه بعضی ها از آن منزجر میشوند ؛آب گوارانیست! بلکه آب آلوده ایست که بوی تعفنِ مغزهای پوسیده و متعفن و شوره زارهای بیابان را میدهد.”
تشنگی حقیقت داشتن یک حس مادرزادی است مثل آن حسی که نوزادان لاک پشت ها را مطابق اشاره پروفسور الهی بدون دیدن دریا ، به سمت آب و دریا میکشاند و هدایت میکند و نهایت به آن میرساند. آن احساس غربت بعضی ها در میان هیاهوی دنیا نیز از همین است.
با عرض سلام خدمت دوستان.می خواستم در رابطه با شاگرد بودن دانشگاه راه کمال و تجزیه و تحلیل خودشناسی به صورت کتبی این نکته را عرض کنم که الان حدود ۱۵ ماه است، تا آنجا که بتوانم سعی می کنم هر شب به صورت کتبی اعمالم را تجزیه و تحلیل کنم. اول این نوشتن به صورت نامه به ولی زمان بودو حالت تقاضای کمک برای رفع مشکلات ومبارزه با نقاط ضعف معنوی ام را داشت. گاهی که نفس اماره غلبه داشت و به بهانه خواب آلوده بودن ، وقت نداشتن و یا مریض بودن ، نمی توانستم نامه کامل بنویسم، سعی می کردم برای تشکر و شکر گزاری حداقل یک سلام عرض کنم. کم کم، متوجه شدم که این نوشتن چه کمک بزرگی به من در هنگام مبارزه با نفس اماره در فردای آن روز می کند. متدرجا نامه شبیه به گزارشات درسی شد که هرشب با ترسیم یک جدول سعی می کردم نقاط ضعف آن روزرا در یک ستون و سپس نعمتهایی که آن روز برخوردار شدم در ستون دیر بنویسم.
وقتی جدولهای کتبی را کنار هم می گذارم ، نقاط جالبی از ضعفهای خودم درک می کنم که در صورت مرور ذهنی صرف تشخیص آنها غیر ممکن می نماید و در نهایت متوجه شدم واقعا آن کسی که از این گزارش نویسی استفاده می کند خودمن هستم. و از طریق قیاس متوجه شدم که آنچه به عنوان عبادت خودمان معین می کنیم یا اطاعت که برای ما واجب شده، برای منفعت خودما است وگرنه او به هیج کس و هیج چیز احتیاج ندارد.این موضوع را قبلا شنیده بودم اما اکنون قلبا متوجه شده ام. و اکنون ازآن خیر و برکت زیادی می بینم. خواستم این موضوع را برای دیگران هم بگویم. هرچند که خودشما احتمالآ از اهمیت آن آگاهید و به آن عمل می کنید.
با سلام
یکی از شاگردان برای دوستش طلب کمک معنوی از استاد نمود، فرمود:
طبیب،اشخاص زنده را میتواند معالجه کند هر چند که مرضشان سخت باشد ولی اشخاص مرده را نمیتواند.مرده، از نظر ما ، کسی است که ایمان ندارد.اثارالحق جلد دوم ص ۳۶ گ۱۰۷
سلام بر متیس عزیز و دوستان گرامی که با نظراتشون باعث جان گرفتن مبارزه در مقابل نفس اماره در من شدند مقاله زیبای متیس عزیز و نظرات دوستان مرا به یاد این بیت شعر انداخت:
بی دلی در همه احوال خدا با او بود
او نمیدیدش و از دور خدایا میکرد
با سلام خدمت دوستان و تشکر از مطالب مفیدشان که در این سردی معنوی می توانیم از آنها استفاده کنیم دقیقا مثل سردی دنیوی زمانی که وسایلی برای گرم کردن نیست افراد کنار هم می مانند که از گرمای یکدیگر استفاده کنند و یخ نزنند ما هم باید همین کار را کنیم تا چنانچه خدا نظر کرد و یک نفر را گرم کرد ما هم از گرمایی او استفاده کنیم (خدا را شکر این هم یکی از مزایایی در شاهراه بودنه که از تکنولوژی روز بهره می گیریم برای نزدیک شدن به خدا ).
در مورد سوال اون دوستانمون:چرا شناخت خدای زمان انقدر مهم است که مارا در شاهراه سیر کمال قرار میدهد ؟ ( نمی دونم جواب سوالشون گرفتن یا نه ؟) ولی به هر صورت من نظرم بیان می کنم تا چنانچه ایرادی داشت دوستان محبت کنند و نقطه نظراتشون ابراز کنند. در مورد اینکه چرا شناخت خدای زمان در مسیر سیر کمال مهم است . نظرم رو با یک مثال بیان می کنم : در زمان های قدیم کسانی که می خواستند به اسم امروزی دکتر و اصطلاح آن زمان حکیم شوند باید سالها بر دست یک حکیم شاگردی و کارآموزی می کردند تا بعد از مرگ حکیم شاید بتواند حکیم شوند ولیکن در دنیایی امروزی یک نوجوان شاید بیست و چند ساله می تواند فوق تخصص حاذقی باشد . چرا؟ چون از علم و دانش امروز برای رسیدن به مقصدش استفاده کرده. امیدوارم که بتونیم از این امکانات به نحوه احسن استفاده کنیم .
با تشکر از سوفی عزیز ،بخاطر پاسخ زیبایتان ،این شعر از مولانا در کامنت ۹۱ تان چقدر پرمعنی بود – هر که جویا شد بیابد عاقبت – مایه اش درد است و اصل ِ مرحمت… که معنایی که از آن فهمیدم این بود که اگر واقعا درد دین داشته باشیم و دروناً بدنبال آموختن و بخشیده شدن و…باشیم اصلِ رحمت الهی شامل حالمان خواهد شد … متشکرم.
با تشکر از مقاله خوبتان. استفاده کردم و برایم مطالب روشن و گاه تاکید و تکرار شد
با آرزوی توفیق دانشجوی واقعی معنوی شدن
دانشجوی معنوی تشنه حقیقت است،« خدا» را همیشه بر خود حاضر و ناظر میداند و سعی دارد یک آن از مبارزه با نفس اماره خود غفلت نورزد…
همه آرزوی اینم که جمال یار بینم که بدون یار باطل بشود تمام دینم
…
با سلام و تشکر از همه زحمتکشان عزیز. از اقای هوشنگ عزیز و ۲۲۰ عزیز و م.ا عزیز بخاطر جوابهای بسیار اموزنده شان کمال تشکر را دارم هر کدام به نوعی موضوع را برایم باز کردید ،به این جوابها نیاز داشتم و بسیار استفاده کردم ممنونم .همچنین از بقیه عزیزان هم تشکر میکنم.
با سلام و خسته نباشید از متیس عزیز و همه دوستان.سپاسگزارم
با سلام من نمیدانم با کدام زبان از شما تشکر کنم که بازحمات شما میتوانم از اینهمه امکانات بهره مند شوم وخدا راهزاران مرتبه شکر ازاینهمه نعمتهایش.
خواهشا تشکر قلبی مرا بپذیرید ,حقیقتا”این سایت و سایتهای نظیر شما شخصا” به من خیلی کمک کرده تا از تجربیات و نحوه بررسی و موشکافی ” خود ” همانند یک دانشجو بهره ببرم . در حقیقت از تجارب و دقت نظر دیگر شاگردان بر روی من اگاهشان و از رهنمودها و کنفرانسهای آقای دکتر بهرام الهی که توسط سایت شما و دیگر سایتها در اختیار بنده قرارگرفت , توانستم به شکل عمیق تری به خودواقعی خود بنگرم و بتوانم آن را انالیز کنم . واقعا” تا به حال به این دقت به خودم ننگریسته بودم . بسیار بسیار ممنونم از خدای زمانم که اینچنین دستگیری ماکمال دلسوزی مینمایند . امیدورم بتوانم در جهت رضایت ایشان قدمی بردارم .
خواهشا تشکر قلبی مرا بپذیرید ,حقیقتا”این سایت و سایتهای نظیر شما شخصا” به من خیلی کمک کرده تا از تجربیات و نحوه بررسی و موشکافی ” خود ” همانند یک دانشجو بهره ببرم . در حقیقت از تجارب و دقت نظر دیگر کاربران بر روی من اگاهشان و از رهنمودها و کنفرانسهای آقای دکتر بهرام الهی که توسط سایت شما و دیگر سایتها در اختیار بنده قرارگرفت , توانستم به شکل عمیق تری به خودواقعی خود بنگرم و بتوانم آن را انالیز کنم . واقعا” تا به حال به این دقت به خودم ننگریسته بودم . بسیار بسیار ممنونم از خدای زمانم که اینچنین دستگیری ما را ,درکمال دلسوزی مینمایند .
با تشکر از متیس عزیز
در واقعً هر وقت با خودم خلوت میکنم و کلاه خودم را قاضى میکنم احساس میکنم که خداوند چه منتى بر من گذاشته که بتوانم از این دروس بهره مند شوم …
با سلام و تشکر از متیس عزیز
با توجه به اینکه مدت مدیدی است که از موهبت استفاده از این دروس بهرمندم به ناگاه نفس چنان مرا زمین زد که مرتکب گناه بزرگی شدم.با اینکه خداوند رحمت و عظمتش را شامل حالم کرده ولی همچنان میترسم که هر چقدر هم تلاش کنم دیگر نتوانم دانشجوی معنوی به حساب بیایم و جبران کنم
من از جایی از نفس ضربه خوردم که همیشه فکر میکردم در آن قسمت بخصوص قوی هستم و نفس به من نفوذی ندارددر حدی که یکی از عزیزانم که از این بابت مشکل داشت را راهنمایی میکردم .. من در ذهنم او را سرزنش میکردم که چطور میتواند اینکار را بکند…ولی چشم باز کردم دیدم خودم دقیقا همان کار را انجام دادم.حالا با توجه به بزرگی این گناه آیا هنوز میتونم شانیت یک دانشجوی معنوی را بدست بیاورم ؟؟ لطفا راهنمایی کنید ممنونم ..
با سلام
به عقیده حقیر یکی از کاری که نفس از ارتکاب گناهان می خواهد انجام دهد این است که به فرد بقبولاند که اینقدر گناهکاری که دیگر لایق خدا را نداری یا خدا دیگر تو را نمی بخشد و…….و در آخر شما را از خدا دور کند و کاملا در چنگال خود دراورد . در صورتی که اصلا چنین نیست و نباید گول نفس را بخورید . در کتاب های آسمانی و کتب عرفانی و….بسیار بسیار تاکید شده که چنانچه گناه کردید دوباره رو به خدا برگردید.
کرم بین و لطف پروردگار گنه بنده کرده ست و اوشرمسار
دقیقا رابطه خدا و بنده مثل رابطه مادر و یا پدر به فرزند است یکی از اعضای خانواده که چه کارهای زشتی که به پدر و مادر انجام نداد که من زمانی که به یاد می آورم آتش می گیرم ولی رفتار پدر و مادر را که می بینیم اصلا انگار هیج اتفاقی نیفتاده است و به آن بسیار مهربان هستند . حال آنکه خدا بی نهایت مهریان تر از پدرو مادر است . فقط باید عجز انه طرف ” او” بروید و طلب بخشش و کمک بخواهید .
حضرت شیخ می فرمایند :
برای عفو گناه , در عالم معنا چیزی بهتر از پشیمانی نیست . هیچ چیزی نیست که به اندازه پشیمانی قدر و قیمت داشته باشد و بتواند جبران کند . بنابراین هر آن و ساعت به درگاه خدا عجز و لابه بیاور و بگو پشیمانم . بگو خدایا من پشیمان شدم , تو عفو کن .
استاد می فرمایند :
بدترین گناه نا امید شدن از کرم خداوند است .
با تشکر b1 عزیز
قسمت ” کاری که نفس از ارتکاب گناه میخواهد این است که به فرد بقبولاند که اینقدر گناهکاری که دیگر لایق خدانیستی” واقعا جالب بود ممنونم.
۲۵۸-برگزیده
دنباله هر زحمتی نعمتی است.
۲۶۳-برگزیده
انسان به هر نسبتی توانست خودش را از هوا وهوس نفس دور کند وبه عوالم انسانیت وعاطفه نزدیک کند به همان نسبت
کامل است، ولی دارندگان کمال مطلق تعدادشان خیلی کم است.
هر کس ممکن است در حرفه ای کامل باشد، ولی انسانی که در رشته ی انسانیت اسمش را کامل بگذاریم خیلی شرایط لازم دارد.تئوری خیلی آسان وشرایط خیلی مشکل است.
برگزیده:۲۶۳
انسان کامل ، شخصی است که آنچه در حق حود می پسندد، در حق دیگران عمل کند، وآنچه برای خود نمی پسندد، برای بقیه هم دفاع کند.این ، گفتنش آسان است ، ولی در عمل بسیار مشکل است؛ هر چقدر بتواند عمل کند ، در انسانیت کامل شده است. باید ۲۴ ساعته خودش را کنترل کند وقاضی خود باشد.
صادقانه بگم من اساسا هیچکدام از مشخصه های یک دانشجوی معنوی را ندارم !!! سست عنصر و تنبل در انجام تکالیف معنوی ام هستم بخصوص در چند سال اخیر ظاهرا پس روی کردم کلا خیلی درگیر امور ومشعله زندگی شدم و غفلت از یاد خدا برایم زیاد شده, گاها فکر میکنم اگر من از این دنیا برم چی دارم که به ان دنیا ببرم بعنوان توشه و خوب که نگاه میکنم میبینم که هیچ!!!.