فروتنی۴ – فروتنی توانایی است
هنگامی خود را قلباً سبک احساس میکنیم که صادقانه بیکفایتی خود را پذیرفته باشیم.
(ویلیام جیمز، اصول روانشناسی)
چرا فروتن باشیم؟
اگر فروتنی را به معنای مقاومت در برابر غرور در نظر بگیریم، غلبه بر آن مستلزم کوشش است و مثل هر کوششی، باید از علت آن آگاه باشیم. به طور کلی، اگر توهمات ایگو را تا زمانی که معقول به نظر میرسد، جزیی از طبیعت اولیهمان محسوب کنیم، چرا باید برای از میان برداشتن آن – حتی اگر چنین کاری امکان پذیر باشد- تلاش کنیم؟
در اینجا به دو دلیل اشاره میکنیم که میتوانند برای انجام این کار به ما انگیزه بدهند:
اولین دلیل، در رابطه با اخلاق است که میتوان آن را «عشق به حقیقت» نامید. همانطور که طبیعتاً از جایگاه حقیقیمان در دنیا ناآگاهیم، همانطور هم وقتی از واهی بودن چیزی آگاه باشیم، طبیعتاً سعی میکنیم از آن پرهیز کنیم. هیچکس نمیتواند خود را راضی کند که آگاهانه در اشتباه زندگی کند و تلاشی برای خارج شدن از آن نکند. ما طبیعتاً در جستجوی حقیقت هستیم، حتی اگر این حقیقت برای ایگویمان ناخوشایند باشد. از آنجاییکه غرور از دروغ و وهمیات ریشه میگیرد، وظیفۀ اخلاقی ماست که بکوشیم تا متواضعتر باشیم، و خود را از وهم و دروغ رها کنیم و به آنچه که واقعیتمان است، نزدیکتر شویم.
دومین دلیل در رابطه با روان مان است. اگر درست فکر کنیم میبینیم که غالب رنجهای روانی ناشی از غرور است. غرور باعث میشود، تصویری از خود بسازیم که مطابق با واقعیت نیست و بنابراین دائمأ تحت چالشهای واقعیت قرار میگیریم. زندگی به طور مداوم به نحوی دردناک به ما گوشزد میکند که ما نه مرکز جهانیم و نه در رأس آن قرار گرفتهایم. و ما هم به طور خستگی ناپذیر، در جستجوی تدبیری برای انکار این واقعیت هستیم. ایگوی ما مثل قایق بسیار بزرگی است که از هر طرف آب وارد آن میشود، و ما انرژی زیادی صرف میکنیم تا از ورود آب جلوگیری کنیم و به هر ترتیبی شده توهماتمان را حفظ کنیم. ویژگیهای صفاتی زیر مثالهایی هستند که به ما نشان میدهند در عمل این چیزها چگونه اتفاق میافتد:
متقلب: وقتی ایگو با پیامی ناخوشایند مواجه میشود، پیام را نادیده میگیرد و حامل پیام را محکوم یا سرزنش میکند. مثلاً اگر کسی از او انتقاد کند، در صدد یافتن دلایلی است تا با ارائۀ آن، اعتبار انتقاد کننده را زیر سؤال ببرد. («چون از من خوشش نمیآید این حرفها را زده است…»). وقتی با مشکلی روبرو میشود یا در کاری شکست میخورد، به جای اینکه رفتار خود را بررسی کند، با روشی سیستماتیک تقصیر را به گردن دیگری میاندازد.
حسود: موفقیت یا شادی دیگری را تهدیدی برای ایگوی خود تلقی میکند و از این موضوع رنج میبرد و گاهی به مرحلهای میرسد که برای از بین بردن مشکل خود سعی میکند به دیگران ضربه بزند.. («من مرکز و رأس جهانم ولی دیگران جای مرا گرفتهاند»).
پز دهنده: او نگرانی ناشی از ضربهای که به ایگویش وارد شده را با ایجاد تصویری ساختگی از خود و به نمایش گذاشتن آن جبران میکند. برای فراموش کردن واقعیتی که برایش ناخوشایند است، سعی میکند، در مقابل دیگران واقعیتی ساختگی از خود نشان دهد. («من واقعاً مرکز جهان هستم، چون همه مرا تحسین میکنند»).
خجالتی: او برای حفظ توهمش از این ترفند استفاده میکند که خود را کنار بکشد و تا جایی که ممکن است سعی کند از واقعیت دوری کند. او در ترس فلج کنندهای زندگی میکند و از ترس بیدار کردن واقعیت دردناک، حرکتی انجام نمی دهد.
خود را ناچیز شمردن…: او طبیعت واهی ایگو را میبیند و از ناچیز بودن خود آگاه است. وقتی متوجه میشود که در رأس نیست، فکر میکند در قعر است و از این واقعیت احساس ناراحتی میکند چرا که قلباً فکر میکند که شایستگی مقامی بالاتر دارد. بنابراین، توهم همچنان باقی است و او را رها نمیکند.
البته مثالهای بسیار دیگری هم هست که میتوانیم با هم در قسمت نظرات خوانندگان کاملشان کنیم. هدف از ارائهی مثالهای بالا، نشان دادن نقش مستقیم غرور در ضعفهای اخلاق و رنجهای روانی ماست. نشانههای غرور در نمونههای بالا به وضوح مشاهده میشود: غرور منجر به قضاوت اشتباه دربارۀ خود و دیگران میشود.
تمرین فروتنی – چند راهنمایی
فروتنی نقطه مقابل غرور است که به ما امکان میدهد با واقعیت همسو شویم و به تحریکات بیهودۀ ایگو پایان دهیم و به ثبات برسیم. وقتی فروتن هستم میدانم که تقریباً هیچم ولی این تقریباً هیچ بودن واقع بینانه است. بدین ترتیب برخلاف آنچه که ممکن است تصور کنیم، فروتنی، توانایی است و منشأ اعتماد به نفس و انرژی است.
چگونه این صفت را در خود پرورش دهیم؟ در اینجا فقط به چند مورد اشاره میشود.
کار عملی ۱: اولین قدم این است که تشخیص دهم که در توهم هستم. انکار را کنار بگذارم و به یاد بیاورم- ولو به طور انتزاعی- که جایگاه واقعیام در این جهان کجاست. این تلقین منجر به پرورش فکر میشود و ما را برای کار روی صفت فروتنی آماده میکند: من نه بهترین ، نه زیباترین ، نه باهوش ترین نه با فرهنگ ترین ، نه موفقترین، نه محبوبترین فرد هستم، من دچار اشتباه میشوم، اشتباهاتم هم زیاد هستند ولی مهم این است که از آنها بیاموزم و پیشرفت کنم؛ سعی در نشان دادن تواناییهایم در تمام امور ضروری نیست و حاصلی هم ندارد. اگر دیگری موقعیت بهتری دارد، نباید از او بدم بیاید یا آن را بیعدالتی بدانم. بلکه باید برای او خوشحال باشم و در مورد خودم هم همهی تلاش لازم را بکنم تا پیشرفت کنم. من صفات مثبت و تواناییهایی هم دارم ، ولی باید بدانم منشأ این صفات مثبت از کجاست؟ بنابراین، نباید به خاطر داشتن آن صفات برای خود شخصیت قائل شوم در حالیکه ممکن است آنها را به لحظهای از دست بدهم.
کار عملی ۲: نشانههای تحقیر یا قضاوت درباره دیگران را در خود بیابم و با اینگونه افکار مبارزه کنم. با خود بگویم من که حتی از خودم هم شناخت صحیحی ندارم، چگونه میتوانم دیگران را قضاوت کنم؟ لازم است که اشتباهات گذشتهام را به یاد بیاورم البته نه به منظور تنبیه خودم بلکه برای اینکه از وضعیتم آگاه باشم: من که خودم دچار اشتباهات زیادی هستم ، چطور میتوانم دیگران را تحقیر کنم؟ دکتر بهرام الهی میگوید:« شخص مغرور به ارزش واقعی خود آگاه نیست؛ برای صفات خود ارزشی برتر از آنچه هست قائل میشود و صفات نیک دیگران را ارزشی پایینتر میگذارد.» (راه کمال)
کار عملی ۳: ساکت شویم. آنجایی که میخوا هیم پز دهیم، برتری خود را نشان دهیم، به دیگران درس بدهیم و نشان دهیم که حق با ماست، سکوت کنیم.
کار عملی ۴: انتقادها را بپذیریم. معمولاً وقتی از ما انتقاد میشود، احساس میکنیم که مورد حمله واقع شدهایم و فوراً به دنبال تدبیری برای دفاع یا فرار هستیم. قبل از اینکه درباره آن مشکل فکر کنیم در صدد توجیه خود هستیم؛ سعی میکنیم با بیاعتبار کردن انتقاد کننده، اثر حرفهایش را خنثی کنیم. (از روی حسادتش این را گفت؛ تمام مشکلات را نمی بیند، نمیداند موضوع تا چه حد پیچیده است.)؛ با تمرکز کردن روی جزئیات، اصل مطلب را فراموش میکنیم (لحن حرف زدنش خوب نبود، چرا جلوی همه از من انتقاد کرد، رفتارش بیادبانه بود.)؛ احساس شکست یا افسردگی نیز نوعی فرار از واقعیت است ( به جای اینکه ببینم چرا از من انتقاد شده، فکرم را روی ناراحتی ناشی از انتقاد متمرکز میکنم.)
عکسالعمل فرد متواضع در رویارویی با انتقاد کاملاً متفاوت است: او ناراحتی خود را کنترل میکند و گوش میدهد تا ببیند آیا انتقاد بر حق است یا نه و در هر صورت از آن درس اخلاقی میگیرد.
کارعملی ۵: فقط بپذیریم. خود را با تمام کمبودها و ناکفایتیهایمان بپذیریم و این به طور عجیبی باعث یک احساس خوش آزادی میشود. ایگوی متوهم، کاملاً تهی است. وقتی با فروتنی موقعیت خود را پذیرفتیم، ما از آن احساس خالی بودن رها میشویم، و در عوض به آن احساس نادر و با ارزش سرشار بودن میرسیم.
کار عملی ۶: پیشرفت و ایجاد کردن روحیهای فاتح. چرا که فروتنی، به معنی کنار کشیدن یا منفعل بودن نیست. («من هیچی نیستم، نقطهای در جهان، پس چه فایدهای دارد که کاری بکنم …») برعکس، فروتنی انسان را به فعالیت و حرکت به سوی رشد و پیشرفت سوق میدهد.
برگرفته از سایت e-OstadElahi.fr
Thank you, it was fantastic . I found out resently , that every thought I have , even when I decide to practice my spiritual duty , ego is in play . It is so difficult to trace that . I have to guard all the time, and check my reason one more time .
خیلی عالی بود و کمک میکند به شناخت غرور و تقویت فروتنی
با سلام و تشکر از متیس عزیز و نویسنده ی محترم که مقاله اش همچو دماسنجی مرااز میزان تب غروری که نزدیک است به اغما منتهی گردد آگاه کرد. زیرا غرور ممکن است به طرق مختلف بروز کند مثلا من فرد انتقاد پذیری هستم و یکدنده و خود رای نیستم و در اثر انتقاد اگر ناراحت هم شوم سعی می کنم حرف منتقد را بسنجم. ولی با این درس متوجه شدم که همانم که خود را مرکز کائنات میداند و فکر می کند همه چیز فقط شایسته ی اوست( از تحصیلات، ثروت، شهرت و غیره گرفته تا برتری افراد خانواده و اطرافیانم) و شاید عدم موفقیت هایی که تا کنون در همه ی این زمینه های مذکور نصیبم شده برای این بوده که سرم را از زیر برف توهم مرکز محوری کاینات بیرون بیاورم. و با دیدن پیشرقت دوستانی که در توهم از همه آنها خود را شایسته تر می پنداشتم و ناکامی خودم. مثل کپرنیک بفهم که زمین (من) مرکز کاینات نیست ومن نه باهوشترینم نه موفق ترینم و نه محبوب ترین. البته این اولین قدم است و ممکنه در قدمهای بعدی به انتقاد ناپذیری خود هم پی ببرم. ولی این مرکز بودن جوری من را گرفته بود که با تعدادی از اقوام که در حد و اندازه خود نمی دیدم زیاد راغب به حرف زدن نبودم مگر در حدی که از ناقص گفتن جمله ای یا کلمه ای بخندم و غیره. الان در هر زمینه ای با ناکامی روبرو شده ام و کسی را از افراد قبلی نمی بینم که از نظر موقعیت اجتماعی، خانوادگی، مادی و غیره از من جلو نزده باشد و در رویا رویی با آنها غرورم خورد میشود با خواندن این مقاله میدانم که مرکز پیامهای معنوی میخواسته من از این توهم مرکزیت خارج کند. هرچند مسلما علاوه بر درس تواضع دلایل دیگری هم داشته است. انشاالله که این پیام را که گرفته ام باعث شود با فروتنی آشنا و مونس شوم و با فروتنی حرکت کنم به سوی رشد. چون آزموده را آزمودن خطاست( با غرور نتوانستم)
سلام ،
مطلب چهارم از سری مطالب فروتنی ، کلیدی است برای باز کردن این صندوقِ گنجینه هائی که متیس و همکاران به ما هدیه کرده اند . زبان از این همه محبت قاصر است ، نمی توان چیزی گفت ، فقط میدانم در تمام مدت عمرم اینچنین مطالبی هرگز نشنیده بودم که در این مدت کوتاه دریافت کرده ام ، افسوس که زمان زیادی را به بطالت گذراندم . باید مرکبی بیابم که در این کوتاه زمان چون باد مرا به پیش ببرد تا اینکه بتوانم توشه ای از این راه برگیرم .
سلام به میتیس عزیز ودوستان
باتشکراز مطالب ارزنده ای که دراختیار ما می گذارید.
سالهای قبل در محل کارم من نمونه بودم به هر وسیله ای که بود باید نمونه می شدم .برایم مهم نبود که بقیه همکاران هم حقی دارند اصلا این موضوع را من نمی دیدم .روراست بگویم باوجود این که نمونه هم می شدم بازهم حالم خوش نبود . علت آن راهم نمی فهمیدم.
تااین که کم کم با پرورش فکر صحیح وکارهای عملی روزانه واین که دیگران هم حقی دارند
چرا همیشه من؟
مگه من کیم؟
و…
شروع کردم کم کم صفات برتردیگران رادیدن واین که چقدر ازمن جلوتر بودن بی آن که آسیبی به من برسانند اکثرا پذیرای من بودند .
فهمیدم چرا با وجود این که به هدفم میرسدم و لی حال بد می شود به خاطرحق ا لناس هایی است که به گردنم مانده بود.
حالا که سالها از آن ماجرا می گذرد بازهم از یاد آوریش پیش او خجالت می کشم برای آنها دعا می کنم .
کمال اخلاقی وفروتنی از صفات بسیار نیک برای هر شخصی است.
با سلام و تشکر از همه زحمات شما من خود را در هر نکته عملی داده شده می بینم ولی چون مدتی است روی این درس داده شده با کرم خدا کار میکنم نتیجه مثبت زیادی گرفته ام
۱- تا دورنا متوجه ام کردنند چقدر گرفتار این نفس هستم و با این اگاهی به خدای خودم پناه اوردم و با او عهد بستم که با کمکش کار کنم دورنا سبکی و راحتی دارم و انتقاد ها را گوش می دهم و متوجه شدم أنقد ر گر فتار ش هستم که اصلا متو جه نمی شد م
٢ – دیدم در و جود این نفس با نکته های داده شده یک مرض أساسی دیگری هم و جود دارد که من دچارش بودم که (حب ریاست طلبی ) است که هر چه بیشتر فکر و عمل به این نکته میکنم إز خودم و أعمالم شرمنده میشوم
٣-
– برای درست شدنم خیلی روزانه به محبت خدا ی خودم فکر میکنم و این بیت را مرتب مرتب به خود یاد أوری میکنم مگر پدر نداری و ( کار ساز ما به فکر کار ماست فکر ما در کار ما إزار ماست ) و به این جمله پر فسور الهی توچه دارم که باید یک قدم کو چکی بردارم که تا خدا به داد م برسد چون بدون کمک او نمی توانم با این نفسم کار کنم حس میکنم همه چیز أوست او برای پرورشم همه کار کرده و میکند و من خودم را در همه شرائط به او می سپارم و به دنبال رضایت أو میگردم با تشکر إز متیس بلاگ
کارعملی ۵: فقط بپذیریم. خود را با تمام کمبودها و ناکفایتیهایمان بپذیریم و این به طور عجیبی باعث یک احساس خوش آزادی میشود. ایگوی متوهم، کاملاً تهی است. وقتی با فروتنی موقعیت خود را پذیرفتیم، ما از آن احساس خالی بودن رها میشویم، و در عوض به آن احساس نادر و با ارزش سرشار بودن میرسیم.
بی نظیر بودواقعن ممنون از متیس بلاگ عزیز
با تشکر زیاد از متیس عزیز مثل همیشه دریایی از گوهر بود و فکر میکنم هرروزاین مقاله راباید یکدور خواندو تاشب درذهن داشت تا جابیفتد دنیایی از کارعملی است …
ممنون از متیس عزیز
بنظر می رسد که در امور معنوی خود را بیش از اندازه ناچیز گرفتن هم در همین حوزه طبقه بندی شود. همانطور که گفته شده ما در امور مادی توانایی های خود را بیشتر از واقعیت می پنداریم و در امور معنوی کمتر از واقعیت.
کلا عادت کرده ایم بدون داشتن شواهد قابل اعتنا خود را بی دلیل ناچیز بشماریم. البته واقعیت این است که ناچیز هستیم ولی اگر بدون دلیل و بدون شناخت واقعی خود را نا چیز بشماریم نتیجه ای که باید از این احساس بگیریم (پیشرفت در معنویت و کاهش غرور در زمینه های معنوی) نتوانیم بگیریم و این امر ما را به من خیالی مان منتقل کند.
ممنون… مقاله عالی بود. همه حالتها به من می خورد…
خدایا واقعا از این همه کمک و راهنمایی متشکرم.
سلام
خیلی ممنون از مقاله بسیار اموزنده . از اینکه کارهای عملی برای فروتنی اراله دادید بینهایت ممنونم . برای من که کمک بسیار بزرگی بود . امیدوارم خداوند کمک کند که بتوانیم در خودمان فروتنی را پرورش دهیم .
با سلام و تشکر فراوان از متیس عزیز.
به تجربه ثابت به من ثابت شده که وقتی در مسائل و برخوردها از «به من چه؟» در درونم استفاده میکنم در اصل یک واکنشِ مغرضانه از سوی ایگوی من در مقابلِ عقل سلیمم است! بدین ترتیب :” اگر خودخواه باشم در برخوردهاقبل از هر چیز از خود نفع کار را میپرسم؛ و اگر نفعی برایم نداشته باشد به خودم میگویم«بمن چه؟»؛ پس این واکنش ایگوست که مراوادارمیکنددرمسائل ؛از «بمن چه» استفاده کنم.” در حالیکه از وظایف اجتماعی من یکی اینست که ( ابتدا نفع دیگران را در نظر بگیرم، نه اینکه اول نفع خودرا بعد اگر چیزی ماند برای دیگران بگذارم!).
از حربه های نفسم و ایگو یکی اینست که در موارد غیر معنوی و اموری که نفع مادی در میان است و نفعی نمیبرم یا زحمتی برایم دارد ؛ بسادگی از «بمن چه؟» استفاده میکند و مرا در این مسیر قرار میدهد حال آنکه بعد از دروس اخیر بخصوص تمرین «فکر و ذکر» به این تجربه رسیده ام:”از طریق آنچه متعلق به من است و آنچه نفسم شیرین است و مایه گذاشتن از «خود» است که میتوانم کاری کنم و در اصل این مسائل خیلی هم جنبه معنوی دارد!
با تشکر از متیس عزیز که با درسهای زیبا و اموزنده همیشه ما را به خودمان میاوردهمه درس به من میخورد بخصوص این جمله.کار عملی۳ ساکت شویم.انجایی که میخواهیم پز دهیم برتری خود را نشان دهیم به دیگران درس بدهیم و نشان دهیم که حق با ماست سکووووووووووووووت کنیم.انشالا .امان از دست این نفس که یکدم اسایش از دستش ندارم و اولین و اخرین دشمنم است وگر نه مردم بهترینند.
با سلام و ممنون از این درس پر از نکته خواهشا اجازه بدین این درس مدتی طولانیتر روی سایت بمونه تا به کمک خدا و نظرات و تجربه دوستان کمی بیشتر پی به نقاط ضعفهای خود ببریم.قبل از اینکه این درس رو ببینم با یکی شروع به صحبت و در واقع نصیحت کردم اما در کنارش سعی هم میکردم که غیبت از شخص غایب در اون نباشه اما ته دلم یه جورایی ناراحت بودم و گاهی هم شروع میکردم از همان شخص غایب خوبی گفتن و مشکلات رو بیشتر از شخص نزدیک خودم میدیدم . (در واقع زیر پوستی غیبت کردم و نفس با گول زدن من وادارم میکرد که نکات مثبت اون شخص رو هم یاداوری کنم )ساعتی بعد آن شخص ،امد و از من انتقاد کرد که چرا تو از فلانی انتقاد کردی ؟ من اول امدم گارد بگیرم ولی ناخوادگاه یاد کار عملی مدارا افتادم و گفتم ببخشید من منظور بدی نداشتم و بحث رو تموم کردم .درونم ناراحت بود و مدام میگفتم دیگه محلشون نذار و …. به خدا پناه بردم و گفتم کمک کنید حتما نیت من خوب نبوده که من مورد انتقاد واقع شدم التماس کردم و اشکی هم ریختم که ببخشیدم .حالم بهتر شد “دیدم “رو نسبت به انها عوض کردم و خودم رو جای اونها گذاشتم چرا چون؟ دیدم من اگر جای اونها بودم همین سعی و تلاش رو هم نمیکردم.فهمیدم تمام این نقطه ضعفها رو دارم فکر میکردم که دارم مدارا و فروتنی میکنم ولی در واقع ریاست و پز دادن در اون مورد بود. با خوندن این درس من پی به این نقطه ضعف شدید خودم بردم که چقدر دوست دارم پز بدم و دیگران منو تایید کنن .دوستان عزیز من تک تک نظرات رو میخونم و از تجارب استفاده میبرم .متشکر و ممنون.
سلام
کار عملی های بسیار خوبی ارائه شد. حتی وقتی فقط روخوانی میکنم احساس آرامش و اطمینان به من دست میده. یک کار عملی که من گاهی انجام میدم اینه که روبروی خودم تو آینه می ایستم و ناچیز بودن و هیچ بودن خودم رو در حالی که به چشمهای خودم خیره شدم یادآوری میکنم.
با سلام
ممنون و با سپاس فراوان ٰاز در اختیار گذاشتن چنین مقاله آموزنده ای
در مواردی کوچکی که سعی کردم واقع بینانه انسان فروتنی باشم،خود را نه در راس جهان و نه در قعر ببینم، اولین نتیجه، صلح درونی با خودم و مهربان تر شدن با اطرافیان بوده است.
با سلام
شاید یک تمرین مناسب دیگر برای پرورش فروتنی در انسان این باشد که گاهی اوقات به عکس ها و فیلم های منتشر شده از کرات و کهکشان ها که توسط فضا نوردان تهیه شده توجه بیشتری کنیم تا جایگاه حقیقی خود را از نظر کوچکی و ضعف در این خلقت بزرگ دریابیم و بعد با خود فکر کنیم که خداوند به من این فرصت را داده که بتونم اشرف بر همه اینها باشم و رسیدن به این مرتبه دقیقا در گرو مبارزه با غرور و خودخواهی میباشد تا به شناخت لازم نسبت به خودم و بعد از آن نسبت به خالق برسم.
پرورش فروتنی در انسان شاید یکی از مهمترین راه کارها در شناخت عیوب درونی انسان باشد.
با تشکر
من در ارتباط با نقش مستقیم غرور در ضعفهای اخلاقی و رنجهای روانی , یه تجربه دارم :
یه روز یکی از دوستام رودیدم. قلبا از حرفی که به من زده بود رنجیدم. در مسیر برگشت به منزل همچنان ناراحت و دلخور بودم که ناگهان فکری مثل جرقه از ذهنم گذشت . یادم اومد که یه روز من عین همین جمله رو بهش زده بودم . وای که اون لحظه تمام رنجشی رو که از دوستم داشتم فراموش کردم و فقط از کار خودم احساس ناراحتی میکردم . حتما دوست من هم از این صحبت من ناراحت شده بوده و به روی خودش نیاورده… به هر حال اگر اون حادثه برای من اتفاق نمیفتاد من هرگز به این ضعف اخلاقی خودم پی نمیبردم , چه بسا باز هم نا خواسته دلی رو میشکستم …
ضعف اخلاقی من که منجر به قضاوت درباره ی ظاهر دیگری شده بود و رنج روانی ناشی از انتقاد دوستم , هر دو , از نشانه ها ونتایج غرور در من بودند .
با سلام وتشکر از متیس
با خواندن این مقاله به خودم برگشتم تا ببینم کدام یک از این موارد در مورد من صدق می کند .متوجه شدم غرور وتکبرم در مقابل بعضی ها بیشتر ودر مقابل بعضی ها کمتر است .تا جایی که متوجه شدم که اگر انتقاد از طرف کسانی باشد که دوستشان دارم خیلی هم خوشایند است در صورتی که اگر از جانب کسانی باشد که به نوعی کوچک می شمارمشان ،ناراحت کننده است ودر آنجاست که عکس العمل نشان می دهم ونقاط ضعفشان را با مزاح وگاهی با تندی بازگو می کنم .ونکته دیگر اینکه تا زمانی که دیگران خضوع وخشوع داشته باشند حس فروتنی در من ایجاد می شود .واقعا باید گفت امان از دست این نفس وپناه ببریم به خدا واز او کمک بخواهیم .
سلام.من چند روز پیش ،سوار قطار بین شهری بودم.قطار در یک تونل تاریک گیر افتاد،چون چراغ برای اون قرمز بود.و راننده باید صبر میکرد تا چراغش سبز بشه.یک خانم مسنی شروع کردند به ناراحتی وتقصیر را به نحو غیر منطقی و خنده دار گردن راننده انداخت.. …
یک آقای هم بلند شد که دقیقا مثل اون خانم عصبانی بود و با هم شروع کردند به ادامه حرفها … اینقدر دلایلشان خنده دار بود که همه خنده شان گرفته بود..
شب وقتی به خانه برگشتم و داشتم به روزم فکر میکردم وقتی یاد این صحنه افتادم،ناگهان درس بزرگی از آن برای خودم دیدم.انگار تمام توهمات و هذیانهای که در ذهنم داشتم تجسم پیدا کرده بودند.
وقتی به اشتباه راجع به دیگران قضاوت میکنم،وقتی رفتار کسی را برای خودم آنطور که دوست دارم برداشت میکنم،وقتی خودم را حق به جانب ،باهوش،مهربان و ….میدانم،منهم دچار هذیان میشوم.
حقیقت را طوری که دوست دارم برای خودم با شعور کم تعبیر میکنم.از آن روز فورا وقتی میخواهم قضاوت کنم یاد آن صحنه قطار میفتم و به خودم میگم،بس هذیان نگو.الان حرفای تو هم خیلی خنده دار است.
و جدیدا یکمی متوجه شدم وقتی استاد فرمودند،من از پرش یک پشه هم درس میگیرم یعنی چی.
با سلام وسپاس ازمتیس عزیز ودوستان
مبارزه با غرور باعث افزایش هوش معنوی میشود،درواقع ارتباط عکس با یکدیگر دارندوواحدصفتی تواضع وفروتنی مهمترین ابزار دراین مبارزه میباشد.
درمعنویت چیزی که انسان باید در پی آن باشد نور است،نه قدرت. نور الهی،روح ملکوتی را تغدیه میکندوباعث رشد وقرب اوبه مبدامیشود. حال آنکه در پی قدرت معنوی بودن،روح بشری را تغذیه میکندو مانع رشدروح ملکوتی میشود وشخخص را از مبدا دور میکند. انسان با اولی(نور) متواضع و رقیق القلب میشود،وبادومی(قدرت خواهی)،خودپسندوخودبزرگ بین.پس فروتنی جذب بیشتر نور وتغذیه روح ملکوتی را به همراه خواهد داشت.
با عرض سلام،
برای ارائه این مجموعه آموزنده و مفید بسیار سپاسگزارم.
با سلام وتشکر از همه دوستان …..به نظر من انچه را که باید در این رابطه در نظر داشته باشیم صداقت داشتن با خود است.بسیاری از اوقات زمانی که ژست فروتنی میگیریم در واقع قصد و هدفمان چیست ؟ایا بدنبال خوب جلوه دادن خود هستیم و اینکه همه از ما به خوبی یاد کنند؟ما بیشتر از هر کسی خودمان را گول میزنیم.پس قبل از انجام هر عملی ببینیم نیتمان چیست ؟در هر کاری اول رضایت خدا را در نظر داشته باشیم و حق و وظیفه نسبت به خود و دیگران…
بسیاری از رفتار های به ظاهر معمولی ریشه در غرور و خودخواهی ما داره. بعنوان نمونه همین ترافیک اگر کمی دقت کنید متوجه میشید که بیشتر از رعایت نکردن حق تقدم ها ویا دوبله پارک کردن ویا بین خطوط رانندگی نکردن و…….که همه از خودخواهی های ماست .حتی گاهی اوقات وقتی به بعضی از ادارات مراجعه میکنی همه فکر میکنند که فقط کار اونها واجبه و به راحتی حق تقدم دیگران را زیر پا میگذارند… راستی در چنین لحظاتی چه باید بکنیم ایا باید فروتنانه از حق خود بگذریم ؟؟؟؟ویا طبق گفته استاد تا جایی میتوان از حق خود گذشت که ضرر برای کسی نباشد.ایا این کلماتی که نوشتم قضاوت در باره دیگران بود؟
این گله و شکایها از چه چیز سرچشمه میگیرد ایا همان خود را برتر از دیگران دیدن است ؟ایا خود را دلسوز جامعه میبینی؟ایا همانطور که اشتباهات دیگران را میبینی خودت را هم مشاهده میکنی؟مگر .صداقت داشتن با خود و نیت جلب رضایت خدا بتواند ما را در راه رسیدن به حقیقت به لطف و توفیق خدایاری کند
____________________***************************____
با سلام
الف عزیز راست میگید که گاها با اشخاصی روبرو میشیم که تجاوز به حقوق دیگران و از جمله ما میکنند و این اصلا قضاوت نیست بلکه درست دیدن اون صحنه هست. و اما عکس العمل ما هم بستگی به پختگی روحی ما دارد.البته من خودم از اون دسته ادمایی هستم که متاسفانه زود اعتراض میکنم و بعد هم پشیمان میشم با خودم میگم چقدر خوب بود که تو سکوت میکردی در برابر این صحنه ای که خدا برات چیده بود پس کی میخوایی یکمی از این اموخته هات رو در اجتماع بکار بگیری ؟و خیلی با خودم دعوا میکنم . برخوردهای درست در مواجهه با شرایط هنری است که باید بتدریج و از طریق اموزش،تفکر،عمل و تکرار میسر شود. و بقول شما فقط ژستش رو نگیریم.وقتی روح پخته شود یاد میگیرد که کجا سکوت کند و کجا به موقع از حقش دفاع کند.
با سلام و سپاس فراوان،.
من چند روزی در ماه با بیماران نزدیک مرگ سر و کار دارم.
گاهی هم به گورستان میروم.
و هر بار به خودم یاد آوری میکنم فکر میکنی کی هستی به چه چیزی مینازی.
به یاد داشته باشت روزی را که دیگر دستت از دنیا کوتاه است و فرصتی باقی نیست.
با عرض سلام
واژه خاصی نمی توانم بیان کنم در مقابل این همه لطف و نعمت معنوی که رایگان در اختیار من نوعی میگذارید، تشکر .
به نظر من چه اشکالی دارد که ژست فروتنی را به خود بگیریم وخود را مجبور به فروتن شدن بکنیم وآنقدر این کار را انجام دهیم که جزء خمیره مان شود ؟.هر کاری نیاز به تمرین دارد .برفرض اینکه به خاطر تایید دیگران متواضع وفروتن باشیم و به خاطر اینکه دیگران بگویند چه آدم خوب وفروتنی بود اینگونه عمل می کنیم .باز هم تظاهر به فروتنی بهتر از مغروربودن و تکبر داشتن است .
با سلام
با تشکر از زحمات شما. سعی کرده ام که با خواندن این مطالب غرور را در خودم شناسایی کنم تا بتوانم روی آن کار کنم . چیزی را که در خودم دیدم این بود که خیلی وقتهاکه از دیگران تعریف میکنم علتش فروتنی نیست ، بلکه پنهان کردن غرورم در پشت ژست فروتنی است .و میخواهم دیگران روی من مثبت فکر کنند. ودر ارتباط با بعضی ها آنقدر برای خود ارزش قائلم که حتی حاضر نیستم حرفشان را گوش کنم چه رسد به اینکه به حرفشان ترتیب اثر بدهم . با تشکر
با سلام و سپاس از الطاف الهی و زحمات سایت متیس؛
در ادامه تجربه قبلی ام که بیان کردم و گفتم که مطمئن شده ام ؛ اینکه من خود را مقید به توجه به وضع دیگران نمیدانستم به نوعی گفتنِ کلمه «به من چه!» بود که از خودخواهی معنویم سرچشمه میگرفت زیرا نفسم دراینکه به احساس یا نفع دیگران توجه کنم «نفعی» نمیبَرَد ؛ به تازگی هم دریافته ام نتیجه خودخواهی و «بمن چه» گفتنهایم یکی اینست که بعضی وقتها برای اینکه دستم پیش دیگران رو نشود در ظاهر ادایِ فروتنی را در میآورم؛ متاسفانه تظاهر به فروتنی و ریاکاری موجب خراب شدنِ ذهنیت جامعه میشود و از این لحاظ نوعی حق الناس است!
با سلام
من وقتی در خودم نگاه میکنم خیلی با فروتنی فاصله دارم و با خواندن این مقاله ترفندهای ان را هم فهمیدم و باید سعی بکنم تا به دام نیفتم .
تشکر فراوان
ممکن است اگر دوستان تجربه یا توضیحی در مورد کارعملی ۵ دارند بفرمایند تا مساله قدری برایم روشنتر شود؟
چطور وقتی خود را با تمام کمبودها و ناکفایتیهایمان بپذیریم باعث یک احساس خوش آزادی میشود؟
برایم مفهوم نیست.
دوست عزیزی بنام سپیدار سوالی مطرح کرده است بنده در حد تجربه شخصی و ناچیز خودم بیان میکنم :” یک وقتی انسان در قیدِ رضایت دوستان است! همانطور که من بوده ام و هنوز هم هر وقت آن دو چشم را فراموش می کنم هم ممکن است همینطور بشوم !و در جمع دوستان خود را مقید به قیودات ذهنی و عمل مطابق خوشایند آنها میدانم(نوعی تظاهر) در اینصورت با کمال تعجب مواقعی که در جمع آن دوستان نیستم! نوعی راحتی دارم زیرا دیگر خود را مجبور به مراعات اعمال مورد نظر دیگران نمیبینم!
و نوعی حس راحتی دارم( شاید هم نفسم راحت است )
یک وقت هم هست ملاک عملم رضایت خودم تنهاست ( منظورم نفسم است) در اینصورت مقید به فرمایشات نفسم میشوم و هرجاکه نفس بخواهد مجبورم بروم؛که متاسفانه در اینصورت راه فراری هم از دست نفسم ندارم ؛ مگر اینکه به این نتیجه قلبا رسیده باشم که مهار خود از دست نفسم بگیرم و اختیارم را به دست او ندهم؛ که میشود مصداق آن کلام خواجه شیراز :” فاش میگویم و از گفته خود دلشادم….بنده عشقم و از هردو جهان آزادم!” رهایی از دست فشارهای نفس و بکن نکن های آن؛ نوعی سبکی و نشاط در خود دارد؛ اینکه احساس نکوهش و ملامت نفس لوامه و وجدان و تحقیر های نفس اماره بعد از خطا و اشتباه بدتر از بند وزنجیر و زندان است!
با سلام و تشکر دوست عزیزم سپیدار اگر درست متوجه شده باشم منظور این است که خود را در ایینه صداقت نگاه کنی و انچه را که میبینی بپذیری با تمام زشتی ها وزیبا ییها .بعنوان مثال من انسانی زودرنج پر توقع حسود عصبانی چهره ای نه چندان زیبا مغرور خودخواه و………هزاران عیب و هزاران حسن هستم اگر هرانچه را که هستم پذیرفتم و خود را برتر از انچه که هستم ندیدم ازاد ورها میشوم مجبور نیستم که نقش کس دیگری را ایفا کنم و حقایق را جوری دیگر جلوه دهم و ایگوی خود را از توهم نجات میدهم .در مواجهه با مسایل مختلف ایراد ها را در دیگران جستجو نمیکنم بلکه ابتدا خود را زیر ذره بین قرار میدهم .
سلام
مرسی متیس عزیز، که بازهم، اگر چه برای مدتی کوتاه، من رو از خواب خرگوشی بیدار کردی. متن درس از یک طرف، نظرات دوستان عزیز از طرف دیگه به من نشون دادند که آنچه “خوبان!” همه دارند، من تنها دارم! از برچسبهایی که به شخص انتقاد کننده زده یا میزنم، تا ندیده گرفتن – بلکه انکار تمامی اشتباهاتی که در طول زندگانیم داشتم، از قضاوتهای نابجا در مورد دیگران تا متهم کردن دیگران به نادانی و بی لیاقتی (لا اقل در ذهن خود)، از حبّ ریاست طلبی تا فراموش کردن تمامی نعمتهایی که “او” به من عطا نموده و من هرگز لیاقت کسب آنها را نداشته ام، … همه و همه این عوامل دست به دست هم داده اند، تا من ناچیز خود را مرکز و راس جهان بدانم و جایی برای دیگران در این جهان ساخته و پرداخته فکر خودم قائل نشوم.
خوشحالم که از چندی پیش، به شکرانه درسهایی که از طریق متیس بلاگ و … میگیرم، لااقل در امور و فعالیتهای معنوی توانستهام تغییرات بینشی و رفتاری ملموسی در خود ایجاد و احساس کنم. امید است بتوانم با بهره گیری بیشتر از این دروس و راهنماییها بتوانم به بینش و رفتار خود در امور مادّی و زندگی اجتماعی نیز بهبود بخشم. گو اینکه افسوس میخورم که چرا اینقدر دیر! ایکاش زودتر و در جوانی این توفیق نصیبم میگردید!
باز هم ممنون از زحمات همگی شما دوستان عزیز!
در پاسخ به کامنت ۳۴، مثالی که به ذهن من میرسه اینه:
فرضاً من آدم پولداری نیستم اما ایگوی متوهم من که دائم دنبال جلب توجه دیگرانه همه ش می خواد منو پیش دیگران پولدار جلوه بده. خب این باعث می شه که من برای خودم کلی مشکلات و استرس و احتمالاً قرض درست کنم و از اون حس آزادی فاصله بگیرم، در حالی که اگه به طور واقع بینانه به وضعیت مالی خودم نگاه کنم و دغدغه ی جلب توجه دیگرانو نداشته باشم و حتی اگر نسبت به تمام اطرافیانم وضعیت مالیم از همه پایین تر هست، این موضوعو به عنوان یک واقعیت بپذیرم باعث می شه که اون احساس خوش آزادی و فارغ شدن از قیودات تعریف شده توسط ایگو رو داشته باشم و فکر نکنم که به خاطر دیگران مجبور هستم که به هر وسیله ای وضعیت مالیمو ارتقا بدم.
باسلام وخسته نباشید خدمت متیس وبقیه دوستان
..آن ذره که در حساب ناید ماییم
تجربه ای در مورد کار عملی ۵ دارم .یک بار در جمع گروهی بودم که همه از آبا واجداد ثروتمند وبانفوذشان صحبت می کردند وخاطراتی از موقعیت وشرایط خاصشان تعریف می کردند ومن دیدم که اصلا باآنها سنخیتی ندارم ویک آن احساس کمبود کردم یک نوع احساس خالی بودن به من دست داد.ولی بلافاصله به یاد پدرم افتادم که چه زندگی سالمی را برایم فراهم کرده بودوچه زندگی آرامی را پشت سر گذاشته ام آنجا بود که خدا را شکر کردم واحساس شعف کردم وبا خنده گفتم که بر عکس شما من زندگی ساده ای داشته ام و خیلی هم خوشحالم .
سپیدار عزیز،
– اگر مرا بعنوان یک آدم دروغگو در نظر بگیرید، در لحظه ای که برای بزرگ کردن خود و یا برای درست جلوه دادن خود دروغی را می گویم، شاید در نظر شنوندۀ مطلب اشکالی نداشته باشد، ولی این دروغ در خود من یک احساس تهی بودن ایجاد می کند. وقتی با فروتنی موقعیت خود را بپذیرم، از آن احساس پوچی رها میشوم و در عوض به آن احساس نادر و با ارزش سرشار بودن خواهم رسید.
– یک انسان فقیر اگر موقعیت خود را قبول داشته باشد، به دروغ پز نمی دهد و نیازی هم به فرار از واقعیت خود ندارد و آرامش مخصوصی نیز در خود دارد که هرگز برای یک فرد ثروتمند قابل درک نیست. حتماً دیده اید افراد متواضع و نداری را که چقدر آرامش دارند و همینطور مورد احترام اجتماع خود هستند.
این افت و خیز برای شخص دروغگو وجود دارد و تا این مثال را می شنود، فوراً آنرا درک می کند. شما اگر دروغگو نباشید هرگز این احساس برایتان قابل لمس نیست.
حالا یک آدم بی صداقت را در نظر بگیریم. شخص بی صداقت خطایی می کند که در اثر آن خطا لطمه ای به سیستم معنویت وارد می شود، اگر این فرد با فروتنی خطای خود را بپذیرد، آن احساس رهایی را لمس خواهد کرد. یعنی یک شخصی که بی صداقت بوده، این حس تهی بودن را درک می کند.
هر کس باید بی کفایتی های خود را در نظر آورده با فروتنی آنرا بپذیرد، به آن احساس خوش خواهد رسید.
حالا این بی کفایتی میتواند هر عیب سلوکی باشد. پذیرفتن آن قدم اول است و سعی در رفع آن قدمهای بعدی.
با سلام
تجربه من در مورد غرور در لباس فروتنى است ( به اصطلاح شکسته نفسى ) سالها به مناسبتى من مهمانى میدادم در میان مهمان شخص مسنی بود که دست پخت عالى داشتند وهر بار که من غذا درست میکردم به شوخی از غذایم ایراد میگرفت بعداز مهمانى عصبانى میشدم . تا اینکه بعد از چند سال یکبار قبل از اینکه کسى صحبتى کند خودم گفتم اى بابا ببخشید من که مثل شما نمیتوانم غذادرست کنم یک شب هم بد بگذرانید وشام مارا بخورید (شکسته نفسى ) اما بعداز جمله من باز همان حرف سابق تکرارشد ! سال بعد زمانیکه داشتم براى مهمانى آماده میشدم ناگهان فکرى به سرم آمد که چرا نیتت را با خدا درست نمیکنى از خدا خواستم اینها مسن هستند و واقعاً مهمان ما هستند کمکم کنید به آنها خوش بگذرد وبعد از دوازده سال دیگر آن جمله رانشنیدم وتازه متوجه شدم که نیت پس آن شکسته نفسى این بوده که بله من کلى درس خواندم اگر منهم وقت آشپزى داشتم خوب غذا درست میکردم (غرور محض با لباس فروتنى ) . بعداز آن سال هم آن فرصت دیگر تکرارنشد . همه ى این سالها براى اینکه این ذهن عقب افتاده بفهمد نیتت را درست کن بیرون خبرى نیست . در صورتى که فرد فروتن داوطلب یادگیرى میشود ازهمان فردى که آن هنر را دارد
از دوستانی که به سوالم جواب دادند خیلی متشکرم.ممنون
با سلام
تازه متوجه شدم که چفدر مغرور هستم من هر وقت اشتباهی می کردم که دیگران از من انتقاد می کردند به ظاهر از انها ناراحت نمی شدم ولی احساس افسردگی زیادی می کردم وفکر می کردم بخاطر انجام ان اشتباه دجار عذاب وجدان شده ام ولی با این درس متوجه شدم ان احساس افسردگی بخاطر این بود که درجه غرورم بسیار زیاد است وفکر می کنم من اصلا نباید اشتباه کنم درحالیکه گفته شده تا اشتباه نکنی پیشرفت هم نمی کنی
باسلام وتشگر خیلى زیاد از زحمات شما
هـمیشه سعى میکنم وقتى انتقاد ازم میکنن رو زود فراموش کنم تا کینه از کس
نگیرم و نمیدونم ایا خوبه یا اینکه فقط براى مدتى
خودمو قایم مى کنم چون سعى میکنم از اون جمع
دورى کنم و کنار بکشم تا یادم بره
٢چطور مى تونم خدمت به خلق کنم وقتى تمام روز روى
صندلى جلوى گامپیوتر هـستم لطفآ دوستان بهـم ایده
بدید مرسى
خیلی عالی بود…واقعا داروی درد حال حاضر من بود…مخصوصا این که ناچیز شمردن بی دلیل و بی جای خود نیز از غرور ناشی می شود. الان می فهمم که وقتی می فرمایند که نفس انسان را با فریب اغفال می کند یعنی چه؟ با ظاهری در عین فروتنی نیز می توان به شدت فریفته ی غرور بود
وافعا ار خداو شما ممنونم
با سلام از متیس عزیر و همه دوستان، سالها بود که درگیر مبارزه با یک فکر منفی بودم یا بهتر بگویم من در ذهن خودم دو تا شخصیت داشتم یکی همین آدمی که هستم و دیگری شخصیتی که با شکل ظاهری کاملا متفاوت از خودم و دارای توانایی های بسیار بالا و به بیان دیگر یک انسان بی عیب ونقص چه از نظر ظاهری و چه ازنظر معنوی یک جور سوپرمن داشتم. و جالب این بود که هرزمان در زندگی واقعی درموقعیتی قرار میگرفتم که خوشایندم نبود در اولین فرصتی که پیدا می کردم در ذهنم شخصیت سوپر من را با جزئیات تمام می ساختم و از لحاظ زمانی مدت ها درگیر این خیالپردازی بودم بعدها که بیشتر کتاب هارا مطالعه کردم متوجه شدم که این یک نوع فکر بیهوده است که افکار بیهوده هم جز بیلان کار افکارمنفی به حساب می آیند ولی همچنان درگیر این مسئله بودم.تا اینکه با مطالعه مطلب فروتنی ۴-، تازه علت اصلی این نقطه ضعفم را متوجه شدم که در واقع این عمل من ناشی از این است که چون خودم را مرکز جهان می دانم و باید بهترین خوشگل ترین خوش تیپ ترین بافرهنگ ترین و باهوش ترین و موفق ترین فرد کره زمین باشم و چون در دنیای واقعی نیستم یک شخصیت خیالی برای خودم درست می کنم و آنرا در ذهنم می پرورانم و به این ترتیب همچنان در دل ایگو باقی می مانم و بدین ترتیب توهم ایگو را ارضا می کنم. بسیار کشف این موضوع برایم جالب بود و خواستم با بقیه دوستان هم مطرح کنم و بیخود نیست که می گویند : غرور مادر تمام نقاط ضعف و فساد هاست.
ممنون از همه
نمی دانم درست فکر میکنم یا نه ولی به نظر میرسد فروتنی با کارعملی به دست نیاید بلکه حسی است که در اثر تجارب و اتفاقات روزمره در نهاد انسان شکل میگیرد..هر چه انسان عجز خود را در آزمون های زندگی بیشتر میبیند این حس درونش قوی تر میشود..وگرنه من هر بار خواستم خودم به این موضوع جهت دهی کنم بیشتر باعث غرور و گمراهی ام شده و باعث شده خود را در نقاب فروتنی فرو ببرم نه اینکه واقعا فروتن باشم..
با سلام
گاهی اوقات غرور در لباس خیر خواهی خودش را آشکار میکند
یعنی ما فکر میکنیم مسئول تربیت وهدایت همه آدمهاییم وبه زبان طنز اگر بگویم خود را منجی عالم بشریت میدانیم وفکر میکنیم کوچکترین اشتباه یا خطایی از کسی دیدیم باید بلافاصله آن را تصیح وبه خیال خودمان خیرخواهانه آگاهش کنیم وبه او اشتباهش را گوشزد کنیم در صورتی که اگر کمی صبر کنیم وبه خود یاد آور شویم که من مسئول تربیت دیگران نیستم همان خدایی که من به اسم او وبه خیال خودم به یاد او (ولی درحقیقت به کام غرورم ) سعی میکنم دیگران را تربیت کنم وقتی او مرا حمایت میکند بقیه را هم خلق کرده وبه فکرشان است دیگر خیلی عجله برای درس دادن به دیگران نمیکنم اگر خیلی فکر میکنم دلسوز دیگرانم ومیخواهم خیر خواهانه رفتار کنم برایشان دعا کنم – عیبشان را بپوشانم – غیبتشان را نکنم – و…نه اینکهزود معلم اخلاق شوم وپند واندرز بدهم وچه پند واندرزی .. وقتی صحبتهای انسان آغشته به غرور است همه را از خودم گریزان میکنم وتازه فکر میکنم تقصیر آنهاست آنها لیاقت صحبتهای صادقانه وخیر خواهانه مرا ندارندفلانی این عیب وآن عیب را دارد که نمیخواهد حرفهای منو بفهمد و .. اصلاٌ رفتارشان عجیب وغریب است درک کافی هم ندارنداصلاٌ ولشون کن …خلاصه اینها از حالتهای غروری است که در لباس خیر خواهی خودش را آشکار میکند…
خدا را شکر میکنم به خاطر این درس و از متیس عزیز برای زحماتش سپاسگزارم شاید خودتون هم ندانید جه کمکی بمن کردید, امروز یاد گرفتم که به بی کفایتیهایم در زندگی اعتراف کنم باور کنید خیلی سخت بود …… به خدا گفتم تو همه چی را میدانی به من بیاموز که از تو فقط بترسم تا از شر این ۵۰۰۰۰ سال در امان باشم, خداوند ان بار سنگین را از من گرفت اما یادم بماند که در این ازمایشگاه او مرا میبیند و میشناسد وروزی که قضاوتم میکند خواهد گفت همه جیز را بتو گوشزد کرده بودم.
با سلام وتشکر از همه دوستان. دوست عزیز m.f کامنت شماره۴۵ شما یکبار دیگر کار عملی شماره ۴ را مرور کنید بنظر من رفتار شما در برابر انتقاد کمکی به شناخت بهتر نمیکند .در مورد خدمت به خلق کردن، از طریق همین کامپیوتر هم می توانید آن را انجام دهید..
تشکر فراوان از متیس
فقط میتوانم بگویم غرور داشتن یعنی فاصله با مبدا غرور داشتن یعنی نمیدانیم که یک نفس مثل چاه فاضلاب داریم
فروتنی نقطه مقابل غرور است که به ما امکان می دهدبا واقعیت همسو شویم……
شناختن غرور .در خود
خودخواهی-خودپرستی-خودمحوری-خودنمایی-قدرت طلبی-فخرفروشی
تعریف از خود کردن-احساس برتری بر دیگران- توقع وناشکری
چشم وهم چشمی-دروغگویی-تنبلی-جسارت-مستبدانه رفتار کردن
منتظر سلام بودن- اجازه اظهار نظر به دیگران ندادن – با تحکم حرف زدن ورفتار کردن-حرف خود را به کرسی نشاندن-ارزش قائل نشدن برای دیگران- رعایت نکردن حال زیردستان
توجه نکردن به عیوب ونقطه ضعف خود-عیب دیگران را بر ملا کردن-انتقاد کردن از د یگران
-انتقام گرفتن-مسخره کردن دیگران-جواب بدی را با بدی دادن-توجیه کردن کارهای خلاف….تمام این عیوب را می شناسم….اما با شدت وضعف آن روبرو می شوم..وهرجا در دیگری دیدم نشانی در خودم یافتم…اما هنوز آزاده نیستم..از راه کارهای عملی شما ممنونم .طبیب روح در پی مداوای ما هست…تلاش از ما وکمک از “او”
با سلام و تشکر از کامنت زیبای همه دوستان و کامنت ۵۳ که جلوه های مختلف غرور را بیان کردند.
سوالی که برایم پیش آمد اینه که ارتباط تنبلی با غرور چی هست؟ من فکر میکردم تنبلی از ضعف اراده است.. ارتباط غرور با تنبلی را متوجه نمیشوم. ممنون میشوم راهنمایی بفرمائید.
.Kheili mamnoonam ke in etelaate arzandeh ra az metise Aziz miamoozam
به نام خدا
با سلام
۷ گرامی ,کامنت ۵۴
مصداق پرسش شما ,تنبلی من در نوشتن همین کامنت است .نمی دانید چقدر بالا و پایین کرده ام و چه فشاری به خود آورده ام تا همین چند کلمه را بنویسم .وقتی با خود فکر کردم چرا اینقدر برام سخته به این نتیجه رسیدم که بیشتر اوقات مصرف کننده هستم ,انتظار دارم دوستان با ارایه نظر, پاسخ سوالهای من و دوستان دیگر را بدهند . گاهی اوقات کار تا جایی پیش می رود که خودم را فقط در حال ارزیابی خوب و بد نظرات می بینم .من فکر می کنم این دو خصلت مصرف کنندگی و گرفتن حس ارزیاب ناشی از خود برتر بینی وغرور است .
تا تنبلی دوباره غالب نشده ونگفته که دیگران از سایت تشکر کرده اند , از صمیم قلب می گوییم که به خاطر وجود شما از خدا تشکر می کنم .
با سلام
اگر کسی پیدا بشه بگه من غرور ندارم این خودش عین غروره.
خداوند انسان را کامل وتمام آفریده.غرور در حد حفظ شخصیت لازم وضروریه. اما اضافه آن درد سر سازه .استاد الهی فرموند :کمال هر صفتی در حد تعادل آن صفت است.
من بار ها میخواستم به افراد کوچکتر از خودم سلام کنم یا به آنها احترام بگذارم میترسیدم پررو بشن روی این حساب به آنها اهمیت نمی دادم .وکاری به کار آنها نداشتم .تا اینکه به خودم گفتم این چه رفتاریه؟
حتی شهامت این هم نداری از کسی تعریف و تمجید کنی یا اینکه بگویی شما درست میگین.بالا خره شروع کردم با خودم برعکس رفتار کردم دیدم این رفتار به مراتب از حالت اولی خیلی بهتر ونتیجه ش مثبت تره.ولی چون اعمال دینی همانطور که تعریف شده مانند زنجیرهای به هم قلاب شده ای هستن که اگر یکیش رعایت نشه روی بقیه هم اثر داره دیدم وقتی حترام میگذارم حالت توقع هم سر بالا آورده .دیدی به مردم احترام میگذاری ولی مردم به تو احترام نمی گذارند.حالا مبارزه شده دوتا :مبارزه با غرور ومبارزه با توقع.اینجا نفس ملهمه میاد میگه استاد فرمودند:باید وجود را قلب به ماهیت کنیم محنوای کوزه باید بشه گلاب تا هرکس انرا بو کرد خوشش بیاید .
باسلام
من شخصی مغرور وتوهمی هستم واکثرا دچار خود بزرگ بینی فلج کننده ای میشم بااین که شاید مطالب مفید وخوبی رو درذهنم دارم ولی ذهنم را فقط تبدیل به جایی برای بایگانی این اطلاعات کرده ام مقاله شما برای من خیلی زیبا وکاربردی بود صداوشگرد جدیدی از ایگورا به من معرفی کرد امیدوارم در عمل هم از این مطالب استفاده کنم گاهی فکر میکنم وقت زیادی ندارم وباید تکونی بخورم وبا بایگانی مطالب درذهنم خودرا بزرگ نبینم وبه خود نبالم درعوض در زندگی از این مطالب استفاده کنم من باید توجه داشته باشم وبدانم هر حرفی یااتفاقی در زندگی روزمره اول احتیاج به تامل دارد وبعد عکس العمل ونبایدقبل از فکر کردن وگشتی در اندوخته های ذهنی حرفی زد یا کاری کرد حتی اگر برای جواب یا انجام کار دیر شود تکرار همین باعث میشود که بعد به موقع بفهمم در لحظه وقوع چه کار کنم.
بزرگترین خدت به خلق ایجاد انگیزه معنوی کردن در دیگران است
باتشکر از این انگیزه ای که در من ایجاد کردین
سلام و تشکر بینها یت إز زحمات متیس بلاگ
چه درسهای پر گو هر . هر بار که مطالعه میکنم درونا دگر گون میشوم به شوق و ذوق می افتم ودوست دارم یک شبه ره صد سأله را طی کنم وبه او برسم ولی………
همه چیز أوست و به او محتاج هستم مرسی
هر وقت کاری را خوب انجام می دهیم برای اینکه غرور نکنیم به خود بگوییم خدا این توفیق را به من داده اگر غرور داشته باشم شاید ,حتما این توفیق از من گرفته میشود
باید از غرور بترسم چون ما را فلج میکند و دیگر نمی توانیم کاری را به درستی انجام دهیم چون ارتباطمان با مبدا قطع میشود و توفیق از ما گرفته میشود
انشالا که همیشه دست مبدا را در کار خود بدانیم وبا غرور مبارزه کنیم
با سلام ,از متن بسیار زیبای متیس ممنونم
من خیلی درگیر نقطه ضعف غرورم و با خواندن این متن به غرورم بیشتر پی بردم و تصمیم دارم از همین امروز با کمک از خدا به طور جدی تر برای خودم کار عملی چه درونی چه بیرونی بگذارم …از مشخصه های غرورم: ۱) در محیط کارم فکر می کنم کارم خیلی درسته و متاسفانه تعاریف دیگران منجر به افزایش غرورم می شود۲)اگر توفیق خدمت به خلقی ,عبادتی وکرداری خدا روی دستم بگذارد و انجام دهم در اولین فرصت مستقیم یا غیر مستقیم برای اطرافیان نزدیکم تعریف می کنم و به خود می بالم در حرف می گویم توفیق خدا بوده ولی از درون به خود مغرور می شوم ۳)اگر ازمن انتقاد شود فقط به هر نحوی می خواهم اشتباهم را توجیه منطقی کنم ولی وقتی در تنهایی به آن فکر می کنم می بینم انتقاد درستی بوده..۴)برای انجام وظایفم هم دچار غرور می شوم که من فلان کار را انجام دادم ۵)گاهی با مطرح کردن صفت منفی دیگران نزداطرافیان نزدیکم می خواهم به آنها غیر مستقیم بگویم من خوبم که این چنین نیستم و…خیلی چیز های دیگر اگر دوستان تجربه مشابه ضعفهای مرا داشتند و موفقیتی با کمک خدا کسب کردند تجربه اشان را بگویند …چون من واقعا عاجزم
با سلام . در مورد کامنت ۶۱ . به عقیده من کار بسیار مهمی کردید و قطعا خدا کمکتان کرده که نقطعه ضعفتان را شناختید این کار کوچکی نیست، قدم بعدی با کمک خواستن از “او” مبارزه با آن نقطعه ضعف است . حالا چگونه مبارزه کنید ؟ باید بگردید و آن راه حلی که برای شخص خوتان مناسب است را پیدا کنید . شاید راه حلی که من با نفسم مبارزه کردم برای شما مفید نباشد . مثلا : من برای تنبیه نفسم شاید یک هفته شام را درستوران نخورم ولی برای شما شاید غذا در رستوران جذابیتی نداشته باشد ، سخت باشد که (مثلا) سریال مورد علاقه تان را نبینید .
از توجهت ممنون کامنت ۶۲
اینکه با کار کردن روی یک ضعف به ضعفهای دیگرمان
پی می بریم واقآ درسته ..من به یک ضعف دیگرم در زمینه غرور پی بردم وآن این است که وقتی راهکاری در مورد نقطه ضعفم پیدا می کنم و به لطف خدا موفقیتی کسب می کنم به دیگران می گویم که من اینچنینم و اینچنین کردم ( همان ۱ یا ۲ مورد موفقیت را )تو چرا اشتباه رفتار می کنی .. تو باید در این شرایط اینطور رفتار کنی …
با تشکر فراوان از این مقاله بسیار کاربردی .تمام نشانه های غرور را که در این مقاله نوشته شده است من در خودم می بینم .
به نظرم برای ایجاد صفت تواضع اول باید پی به اشتباهات وضعف های خود به معنای واقعی ببریم و صادقانه قبول کنیم که این اشتباهات را من دارم ، وقتی واقعا اشتباهات خود را قبول کنیم ، انوقت است که احساس عجز می کنیم و به واقع متوجه می شویم ما هیچ چیز نیستیم وبه این ترتیب صفت شیرین تواضع را به معنای واقعی تجربه می کنیم ، اما افسوس وصد افسوس که من مدام درحال ثابت کردن خودم به دیگران و خودم هستم ،وخدا نکند کسی به من بگوید بالای چشمت ابروست ، از بس که مغرورم یعنی ازخود بی خبر هستم زمین وزمان را به هم می دوزم تا ثابت کنم من اصلا این صفت بدی که می گویی مطلقا ندارم و تو اشتباه می کنی .
انشالله بتوانم طبق برنامه ای منظم و دایمی کار عملی های این مقاله را به طور اینویو تمرین کنم تا بلکه کمی پوسته غرورم (از خود بی خبریم ) ترک بردارد .
با سلام و سپاس از این هدایت جامع، کامل و عالی.
به محض این که آگاهانه و صادقانه از خدا خواستم که در برابر این راهی که توسط ۴ بخش درس فروتنی، روبرویم قرار گرفته، دستم را بگیرد و کمکم کند، خداوند صحنه های نمایشی را چید و درست همان روز مواردی پیش آمد که به نکات زیر بیشتر پی بردم.
۱- خدا را شکر که تحت توجه هستم و وقتی یک قدم به سمت حقیقت و خداشناسی بر می دارم، صد قدم از سوی خداوند کمک می رسد تا درس را بهتر بیاموزم و به حقیقت وجودم آگاهتر بشوم.
۲- این صحنه ها همیشه در اطراف ما بوده، اما وقتی با آگاهی و شناخت قدم بر می داریم، متوجه بروز آنها می شویم و مه شناختی کمتر می شود. در واقع ما هر لحظه در حال آزمون دادن و هدایت هستیم.
۳- چقدر حضور در اجتماع و برخورد با صحنه های آموزشی برای خودآگاهی مهم و حیاتی است.
ممنون از همه دوستانی که محبت کرده و تجربیات ارزشمندشان را در اختیار گذاشتند.