فروتنی ۳ ـ تشخیص غرور در خود

1 ژانویه, 2013
 
نوشته: ایزابل نجار

تشخیص غرور هم مانند خصوصیات دیگری که در ما حضور دارند و وجودمان را مورد حمله قرار می‌دهند کار دشواری است. البته با توجه به بعضی علایم می‌توان آن را در خود تشخیص داد. این علایم در اشخاص مختلف به صورت‌های کم و بیش متفاوت بروز می‌کند ولی هیچکس عاری از آن نیست. کافی است در خود فرو رویم تا بتوانیم تمایلات شدیدی را در خود تشخیص دهیم که بنا بر شرایط به صورت‌های مختلف گاه پنهان و گاه مبهم بروز می‌کنند.


خودبینی

یکی از خصوصیات خودبینی یا خود را مهم دیدن این است که در این حالت اهمیتی بیش از حد برای خود قائل می‌شویم. از لحاظ تئوری می‌دانم که من یکی از هفت میلیارد انسان روی کرۀ زمین هستم که خود کرۀ بسیار کوچکی در کل کائنات است. ولی در عمل، رفتار و احساسم به گونه‌ای است که گویی مرکز عالم هستم و همه چیز در اطراف من دور می زند. چند مثال از زندگی روزمره نمایانگر این طرز تفکر است.

مثال ۱: وارد سالن کنفرانس می‌شوم. به محض اینکه در را باز می‌کنم صدای قهقهۀ دو نفر به گوشم می‌رسد. از بین بی‌نهایت علتی که منجر به این همزمانی شده، کدامیک به ذهنم می‌آید؟ حتی اگر اعتماد به نفس کامل هم داشته باشم باز هم این فکر لحظه‌ای به ذهنم می‌آید که آنها به من می‌خندند. اگر روان سالمی داشته باشم فوراً منطقی‌تر فکر می‌کنم و با خود می‌گویم :«دلیلی ندارد که به تو بخندند» با این حال گرایش طبیعی من این است که همه کس و همه چیز را چه موافق وچه مخالف به خودم ارتباط دهم.

مثال ۲: برای هر کسی در زندگی این تجربۀ ناخوشایند پیش آمده که به دلیلی جلوی دیگران کار مضحکی انجام دهد. حال بیاییم و این احساس خجالت را با احساس خود در آن لحظه‌ای که می‌شنویم در کشوری دور افتاده زلزلۀ وحشتناکی آمده، مقایسه کنیم. زلزله‌ای که در آن هزاران نفر جان خود را از دست داده یا در شرایط دشوار در انتظار رسیدن کمک و بیرون آمدن از زیر آوار هستند ولی کمکی هم دریافت نمی‌کنند. اگر صادقانه فکر کنیم کدام‌یک از این دو حالت دردناک‌تر است؟

البته این حالت کاملاً طبیعی است و برای حفاظت از خود لازم است. با این حال بررسی آن به ما امکان می‌دهد تا از علاقۀ شدیدی که به خود داریم و تأثیر آن در ایجاد نگرشی نادرست نسبت به اطرافمان آگاه شویم.


خود برتربینی

موضوع جالبی که غالباً در زندگی روزمره به چشم می‌خورد این است که وقتی کسی دربارۀ خودش می‌گوید: «من هیچم!» از این حرف ناراحت و دلخور نمی‌شود در حالی که اگر فرد دیگری به او بگوید: «تو هیچ هستی!». این حرف باعث ناراحتی و دلخوری‌اش می‌شود.

تئوتیم همیشه با طنز به آبا لئونیدس پیر فکر می‌کند به خصوص به این تکیه کلامش که می‌گفت : «من کودن و نادان و ناچیز و گناهکارم» و با لبخند دلسوزانه‌ای خود را سرزنش می‌کرد. ولی تنها چیزی که آبا لئونیدس به‌هیچ‌وجه دوست نداشت این بود که دیگران اشکالاتش را به او گوشزد کنند و اشتباه یا غفلتش را به او تذکر دهند تا حدی که از شدت عصبانیت گوش‌هایش سرخ می‌شد. او ادعا می‌کرد که می‌خواهد خودش به تنهایی روی فروتنی کار کند.۱

چرا در مقابل انتقادات دیگران چنین عکس العمل شدیدی نشان می‌دهیم، در حالی که خودمان اولین کسی هستیم که از خودمان انتقاد می‌کنیم و حتی اشکالاتمان را جلوی دیگران به زبان می‌آوریم. پس، آنچه باعث ناراحتی‌مان می‌شود محتوای انتقاد نیست، ( ولو محتوای آن تأثیر مهمی هم داشته باشد) بلکه شنیدن آن از زبان دیگران است که برایمان ناراحت کننده است.

وقتی کسی از ما انتقاد می‌کند رنجیده می‌شویم زیرا شخصیت ما را پایین می‌آورد و حس خود برتربینی ما را که پایه ارتباط‌مان با دنیاست را به چالش می‌کشد. ما نه تنها احساس می‌کنیم که مرکز دنیا هستیم، بلکه خود را در اوج آن می‌بینیم و همین سبب می‌شود از نظرات و انتقادات دیگران برنجیم یا احساس کنیم که در اجتماع شکست خورده‌ایم.

البته منظور این نیست که همه مبتلا به خود پسندی هستیم. مسلماً در عمل موضوع پیچیده تر از این است. مثلاً نمی‌توانیم منکر این شویم که گاهی افرادی را تحسین می‌کنیم که از جایگاهی بالاتر از ما برخوردارند، ولی وقتی درست نگاه می کنیم متوجه می‌شویم که ایگوی ما شگرد زیرکانه‌ای به کار می برد تا چنین موقعیت هایی را به آسانی بپذیریم.

افراد مورد تحسین ما چه از لحاظ فیزیکی چه از لحاظ جایگاه‌شان در اجتماع، غالباً با ما فاصله زیادی دارند، از این رو ایگوی ما در معرض مقایسه با آنها قرار نمی‌گیرد. مثلاً افراد مشهور یا کسانی که از لحاظ سن، میزان تجربه، یا موقعیت اجتماعی با ما متفاوت‌اند. حتی قبول برتری کسی که زمینۀ حرفه‌ای متفاوتی دارد و رقابتی با او نداریم کار سختی نیست. اگر با موسیقی آشنایی نداشته باشم، به راحتی می‌توانم کسی که در این زمینه مهارت زیادی دارد را تحسین کنم. ولی اگر در یک ارکستر ویولون بنوازم، قبول توانایی و برتری ویولونیست دیگر برایم آسان نیست.

مثال دیگر اینکه نزدیکانم را نیز می‌توانم تحسین کنم به شرط اینکه موفقیتشان باعث درخشش من هم بشود و ایگویم را خوشحال کند. اگر یکی از دوستان دوران کودکی‌ام ناگهان فرد معروفی بشود، به دو نحو می‌توانم عکس‌العمل نشان دهم یا حسادت کنم و از او فاصله بگیرم یا او را تحسین کنم و به ایگویم این امکان را بدهم که با در نظر گرفتن اینکه من از نزدیکان فرد معروفی هستم به شهرت او افتخار کنم. درست است که خود او در رتبه‌ای به مراتب بالاتر از من قرار می‌گیرد ولی در قیاس با دیگران من به سبب این آشنایی در مقام بالاتری قرار دارم. البته ممکن هم هست که فقط او را صادقانه دوست داشته باشم. ولی به طور کلی طبیعتاً این طور نیست و در پیش گرفتن چنین رفتاری مستلزم درون‌نگری و تلاش در کنترل ایگو است.

به نظر من خودخواهی و خود برتر بینی برجسته‌ترین مشخصات غرور هستند، دو تمایل پنهان که اثراتشان را در غالب اعمال و افکارمان مشاهده می‌کنیم. توصیف این حالات بسیار دشوار است چون با آنکه همیشه در ما حاضرند ولی واضح نیستند. به طوری که اگر یکی از بروزات آن را تشخیص دهیم، بروزات دیگر با ظاهری متفاوت و اغراق‌آمیز نمایان می‌شود که برایمان قابل تشخیص نیست. ما همیشه به خود می‌گوییم هیچ‌کس جز افراد ابله و خودبین، خود را مرکز عالم نمی‌بیند. اما اعمال و احساسات مختلفی که در وجود ما جای گرفته‌اند حاکی از ریشه گرفتن این تمایلات در هر یک از ماست.

با توجه به آنچه گفته شد، می‌بینیم که غرور در وجود ما نیرویی دائمی و فعال است که هدف آن تقویت ایگو است. در مقابل آن، فروتنی نیرویی است که به ما امکان می‌دهد در مقابل فشارهای غرور مقاومت کنیم و دید‌مان را نسبت به واقعیت خود و جایگاه واقعی‌مان در این دنیا باز می‌کند.



برگرفته از سایت e-OstadElahi.fr

*************************************************************

۱- برگرفته از کتاب تئوتیم، خاطرات زندگی در دیر مسیحی نوشته برادر روحانی دنیس هوبرت، پاریس، ناشر کارتالا، ۱۹۹۸
نقل قول از کریستف آندره «تمرین عزت نفس»، پاریس، اودیل ژاکوب، ۲۰۰۰، ص ۴۲۰ـ ۴۲۱