فضیلت
فضیلت به طور خلاصه به معنی ویژگیهای صفاتی متعادل و دائمی است.
هدف از معنویت سیرکمال روح است. اما کمال روح به چه معنایی است؟ از دیدگاه اخلاقی، کمال روح تغییر جوهر روح همراه با رشد تمامی فضیلتهای انسانی در خود است. چنین تغییری خود به خود انجام نمیشود. بلکه شخص باید ابتدا پرورش فکر صحیح دربارهی مفهوم فضیلت داشته باشد تا بتواند آن را در خود پرورش دهد.
فضایل، بر خلاف عیوب، خصلتها یا خصوصیتهای اخلاقیای هستند که انسان را به سوی نیکی سوق میدهند. ولی این جمله، فقط از واژۀ «خصلت» به جای واژۀ «فضیلت» استفاده کرده و هنوز معنای عملی فضیلت را توضیح نمیدهد. برای این منظور باید فهمید، فضایل چگونه با اعضای ساختار روحی مطابقت میکنند. در کتاب طب روح، دکتر الهی با در نظر گرفتن این شرایط به بررسی این موضوع میپردازد.
دکتر الهی در این کتاب، روح را یک ارگانیزم روحی روانی توصیف میکند که در آن، چهار سیستم یا قوۀ بزرگ صفاتی (عقل، قوۀ شهویه، قوۀ غضبیه، قوۀ وهمیه) وجود دارد. از ترکیب این سیستمها، ویژگیهای صفاتی به وجود میآیند که اگر به حال خود رها شوند باعث عدم تعادل کارکردی میشوند و عیوب و نقاط ضعف مانند غرور، خودخواهی، طمع، حسادت و غیره را ایجاد میکنند. هر گاه موفق شویم در کارکرد یکی از ویژگیهای صفاتی تعادلی دائمی ایجاد کنیم، این صفت به چیزی تبدیل میشود که به آن فضیلت میگوییم. مثلاً سخاوت هنگامی به فضیلت تبدیل میشود که فرد بدون افراط (ولخرجی و اسراف) و تفریط( بخالت و خست) بخشش کند. واژۀ فضیلت مشخص کنندۀ تعادل کارکردی دائمی در یک ویژگی صفاتی است که سبب میشود انسان با در نظر گرفتن آنچه خوب و صحیح است رفتاری متعادل داشته باشد. فضیلت علاوه بر اینکه سرچشمهی نیکی است، برای کسی که آن را کسب کرده ، منبع آرامش و خوشی است.
این مفهوم، با اینکه تا حدودی یادآور نظریۀ ارسطوست، اما به سبب انگیزهای که ما را به سوی کسب فضایل سوق میدهد از آن متمایز است. گرچه با عمل مکرر به یک فضیلت خاص، آن فضیلت در شخص ایجاد میشود(با رفتاری سخاوتمندانه، فرد سخاوتمند میشود) اما چه عاملی انگیزه میدهد که به طور مداوم و برخلاف طبیعتمان عمل کنیم و فضیلتی را در خود پرورش دهیم که آن را کسب نکردهایم یا هنوز مستعد آن نیستیم؟ دکتر الهی در پاسخ به این سؤال میگوید: تنها ایمان، یا به طور دقیقتر میل صادقانه به جلب رضایت مبدأ به ما امکان میدهد چنین انگیزهای را برای مدت طولانی در خود پرورش دهیم. چنین نیتی به ما امکان میدهد انرژی فراعلی یا انرژی الهی را (که بدون آن عمل مداوم به یک فضیلت غیرممکن است) دریافت کنیم.
در اینجا باید اضافه کرد که در کتاب طب روح، در الگوی پرورش اخلاقیات، هیچ فضیلتی نمیتواند بدون تأیید الهی برای همیشه در روح ثبت شود. وقتی یک فضیلت تأیید الهی را دریافت کند به ملکۀ فاضله ( طبیعت ثانوی) تبدیل میشود و دیگر هیچ وسوسهای نمیتواند آن را خدشهدار کند.
با سلام
تعبیری که در این مقاله از ایمان شده است به نظرم یک معیاری به ما می دهد تا توجه داشته باشیم چه قدر از روی صداقت به دنبال جلب رضایت خدا هستیم، یا این که در مواردی هم که رضایت خدا را می خواهیم برای حفظ موقعیت اجتماعی، مورد تایید دیگران بودن، افتخار طلبی و … می باشد.
با تشکر فراوان
همیشه دوست داشتم هر چی دارم با بقیه شر کنم ولی واقعا بنیتم را برسی نمی کردم صادقانه برای جلب رضای خدا بوده؟
متیس بلاک از شما متشکرم از این مقاله . باید قبل ار هر کاری اول نیتم را چک کنم .برای من بسیارمفید و بموقع بود.
با سلام و عرض ارادت ! سپاسگزارم از متیس گرام و
همکاران از ارسال این مقاله
با توجه به این که قوای تشکیل دهندهٔ ارگانیسم روحی روانی به صورت خالص در انسان بروز نمیکند بلکه به طور دائم بر یکدیگر برهمکنش دارند و عدم تعادل جدیدی به ارگانیسم تحمیل میکنند آیا یک فضیلت یا کیفیت مافوق علی میتواند تا زمانی که در جسم هستیم پایدار و مداوم بماند؟ چون این عدم تعادل در کارکرد ۱ واحد یا ۱ گروه از واحد صفتی میتواند تناسب ۱ فضیلت را از تعادل بیرون کند.
واقعا مقاله ی زیبایی بود ممنونم
با سلام
برگرفته از کتاب طب روح – مبحث سوم
مثال: کسب فضیلت نوعدوستی
فرایند تحلیل یک اصل الهی توسط ارگانیزم معنوی در چهار مرحله انجام می گیرد
* مرحله توجه: توجه انسان به عملی، سخنی، فکری و یا ایده ای جلب می شود: در فیلمی و یا در مقاله ای عمل به نوعدوستی مورد تحسین و تشویق قرار گرفته و ذهن ما را به خود جلب کرده
* مرحله تفکر: می کوشید تا محاسن و فواید نوعدوستی و شیوه پرورش این فضیلت را مورد تجزیه و تحلیل عمیق تری قرار دهد – شیوه به کار گرفتن آن را طرح ریزی کنیم > چگونه و نسبت به چه کسی و تا چه حدی و … باید به نوعدوستی عمل کرد
* مرحله به خاطر سپردن: ایده و یا اصلی را به حافظه سپرده و عمل به آن را بر خود واجب می شماریم و سعی می کنیم در هر فرصت آن را انجام دهیم
* مرحله تحلیل: آن عمل را به دفعات تکرار کنیم تا عصاره آن در وجودمان به صورت یک فضیلت الهی حل شود
>> اهمیت نیت برای جذب انرژی مافوق علی: اگر انسان به نیت رضای خدا بخواهد با خودخواهی مبارزه کند و خود را وادار به انجام اعمال نوعدوستانه در جهت آن خودخواهی کند، انرژی مافوق علی لازم را برای تحلیل آن اعمال کسب می کند
با عرضه سلام و تشکر.
میل صادقانه به جلب رضایت مبدأ
چطور میشه صداقت را در خود تقویت کرد و پرورش داد.
چون من چند بار فکر میکردم صداقت دارم ولی با شرمندگی در اشتباه بودم.
باسلام
باتشکر از دوستان و ارائه این مقاله بسیار زیبا این قسمت ازمقاله بیشتر باعث پرسشم شدکه
فضیلت علاوه بر اینکه سرچشمهی نیکی است، برای کسی که آن را کسب کرده ، منبع آرامش و خوشی است.
می شود دوستان درمورد این قسمت که می گوید برای کسی که یک فضیلت را کسب کرده منبع ارامش وخوشی است مثالی عملی بزند؟؟ این منبع ارامش خوشی به جه صورت است؟؟
ایا منظور فضیلت الهی است یا ملکوتی؟؟
Man fekr mikoonam ba inke salhast dar manaviat talash mikonam vali hanooz fazilati dar voojodam sabt nashoode ya inke man motevajeh an nashoodam agar doostan tajrobei dar in zamineh darand Khoshhal misham bekhoonamesh
Ba tashakoor
برگرفته از مقاله متیس بلاگ : هفت اصل از اندیشه استاد الهی
Monday, June 8th, 2009
اندیشه استاد الهی، با طرز تفکر فضیلت به منزله تعادل یا خطالرأس بین زیادگی و کمبودگی نزدیک است که ضابطهبندی مشهوری از آن را در فلسفه ارسطو میبینیم، با این تفاوت که استاد الهی شرایط عمل را مشخص میسازد.
طب روح، شرایط رشد متعادل و تدریجی را معین میکند، جایی که همه عناصر طبیعت انسانی، جایگاهشان را مییابند و نقششان را ایفا میکنند. در پایان این فرایند طولانی و صبورانه پالودن، روح که در ابتدا خالص و ناکامل بود، صفاتی حاصل میکند، همگون با صفات الهی و سرانجام به اصل خود باز میگردد. این همان مرحله کمال است.
اگر به طور مثال ورزشکاری که به عنوانهای معتبر و مختلف ورزشی رسیده تمرین و ممارست در امر ورزش را رها کند و یا در بار غرور و نخوت کسب پیروزیهای گذشته خویش بخوابد نه تنها ممکن است از کورس رقابت و کسب مقامهای قبلی خویش عقب بیفتد چه بسا اگر خود را دوباره نیابد ممکن است به مراتبی سخیفتر از قبل از دوران قهرمانی خویش برگردد…به همین سنخ در امور معنوی وکسب فضایل روحی و اخلاقی و معنوی اگر تمرین و پافشاری اصولی داشته باشیم با کمک مبدا به مدارج و مراتب معنوی خواهیم رسید.
بسیار بسیار ممنون، مطلب بسیار کاربردی و عملیی بود
با عرض سلام و تشکر بابت زحماتتان. سؤالی داشتم از حضور دوستان:
آیا خود ارگانیزم روحی روانی است یا روح؟ شاید این سؤال از بد فهمی خودم نشأت می گیرد. من اینجوری متوجه شدم که خود از دو روح ملکوتی و بشری تشکیل می شود و این دو روح هر یک قوایی در اختیار دارند. مجموعه این دو روح و قوایشان خود را تشکیل می دهد که یک ارگانیزم روحی روانی است.
شاید هم منظور از این جمله: دکتر الهی در این کتاب، روح را یک ارگانیزم روحی روانی معرفی می کند، حالت ادغام شده دو روح و ایجاد یک روح دو قطبی است که معادل خود قرار داده شده است.
با احترام
با سلام و تشکر از این سایت مفید و پر فایده،
راجع به نقش ایمان صحبت شد. در سایت استاد الهی در طی مصاحبه ای که با آقای دکتر الهب شده، به این موضوع و نقش بسیار مهم آن اشاره شده به این ترتیب:
در فرایند کمال، ایمان نقشی اساسی دارد و انگیزهی لازم برای پیشرفت را فراهم میکند. ایمان را میتوان به معنای کشش به سوی الوهیت و تعالی در نظر گرفت. در نتیجه هر چه ایمان بیشتر باشد، کشش به سوی الوهیت و همچنین میل به پیشرفت بیشتر خواهد شد. …
همچنین ایمان، امکان دریافت آموزشهای متناسب با رشد متعادل بُعد معنوی انسان را فراهم میکند. گر چه خالق همواره رشتهی هدایتش را در زمین قرار داده است، اما نیروهای وسوسهگر فراوانی هم در حال فعالیتاند. در این حال چگونه میتوان هدایت حقیقی را از هدایتهای کاذب تشخیص داد؟ در اینجا هم فقط ایمان است که میتواند ما را در تشخیص هدایت صحیح و محافظت از سقوط در درههای گمراهی یاری دهد و به سمت کمال هدایت کند. …
ایمان سبب میشود به میزان مناسب، گرما و نور الهی جذب وجود شود؛ از این روست که در هر مرحله، ایمان ضروری است. علاوه بر آن، ایمان، مانع رخنهی عناصر بیماریزای روحی میشود که میتواند موجبات ضعف و بیماری روح را فراهم آورد. به این موضوع باید توجه داشت که همه در معرض ابتلا به این عوامل بیماریزا قرار دارند از سوی دیگر، ایمان، در فرایندی که فرد را به تسلط بر نقاط ضعف خود هدایت میکند، نقش اساسی دارد. همچنین میتواند عوارض جانبیِ ناشی از مبارزهی نامناسب با نقاط ضعف (مانند عقده) درونی را از بین ببرد یا لااقل ضعیف کند. در کل، ایمان علت اصلی جذب انرژی الهی به منظور غلبه بر نقاط ضعف است. بنا بر این، ایمان صادقانه به خدای حقیقی را میتوان زیر بنای سیرکمال معنوی دانست…
.با تشکر از متیس برای این مقاله زیبا، من بارها و بارها تصمیم به تغییر خودم گرفتم، و بارها و بارها شکست خوردم، من دروناً میدانم که چقدر محتاج به این تغییرات هستم… من شکست میخورم… این به این معناست که روح من حاضر به تغییر درونی نیست؟ با این که عمیقاً مایل هستم. بسیار متشکر میشوم اگر راه حلی دارید بگویید.
با سلام در پاسخ مهرداد عزیز ،بنظر می آید منظور فضایل الهی باشد دو قسمت از کتاب طب روح در این باره تایپ می گردد ص ۵۴:”مبارزه با خودخواهی را به عنوان مثال در نظر می گیریم . اگر انسان به نیت رضای خدا بخواهد با خودخواهی مبارزه کند و بدین منظور خود را وادار به انجام اعمال نوعدوستانه در جهت خلاف آن خودخواهی کند، انرژی مافوق علی لازم را برای تحلیل آن اعمال کسب می کند . هر بار که مرحله ایی از یکی از اصول اخلاقی را تکرار کند و آن را با موفقیت به انجام رساند ارگانیزم معنوی اش موفق به سنتز مولکولهای ملکوتی (امتیازات مافوق علی) می گردد. هر گاه مولکول های ملکوتی سازنده یک اصل اخلاقی ، به تعداد کافی رسید و آن واحد صفاتی (صفت) هم مورد تایید مبدا قرار گرفت، آن صفت تبدیل به فضیلت الهی می شود.” ص۲۲:”فضیلت الهی ، در ضمیر انسان ، به صورت صفتی جلوه می کند که به کمک آن خیر و عدالت در وجود غالب می آید، بدین معنی که عقل رحمانی متاثر از این صفت، افراط کاری های طبیعت بشری را کنترل می نماید . در این صورت متناسب با اهمیت آن صفت ، شناخت و آرامشی درونی در فرد برقرار می شود که بر تمامی وجودش اثر مثبت می گذارد . هر انسانی که تمامی واحدهای صفاتی خود را به فضایل الهی یا کیفیت های مافوق علی تبدیل کند ، در وجودش تعادل کارکردی ِ کامل روحی _ روانی بر قرار می شود ، آن گاه زندگانی جاوید می یابد و ریشه ی رنج که معلول عدم تعادل صفاتی در اوست از بین می رود.”،شخصاً زمانهایی که انسان بهتری بوده ام و کارهای بهتری کرده ام راحتی و آرامش عمیقتری در وجود خودم حس کرده ام خوشبختی و آرامشی که حاصل از انسانیت باشد بسیار عمیق و درونی و آرامش بخش است.تجربه ام در اجتماع بمن نشان داده که معمولا انسانهای خوب، خواب بهتری دارند و …آسوده تر و راحتترند.
در پاسخ نغمه ی عزیز قسمتهایی از کتاب طب روح تایپ می شود ص ۱۶۲ واژه نامه:”فضیلت ملکوتی:صفتی است ملکوتی که از طریق عمل به اخلاق اصیل حاصل شده ، ولی هنوز مورد تایید الهی قرار نگرفته است/فضیلت الهی(کیفیت مافوق علی):صفتی است خدایی که از طریق عمل به اخلاق اصیل حاصل شده و تایید الهی بر آن قرار گرفته است.” ص ۱۰۸ :”…واحدهای مختلط ، در واقع، واحدهای ملکوتی تکمیل شده ولی نارس(تمایز نیافته) هستند ، که از استعداد تحول و تمایز یافتن به سوی بلوغ برخوردارند . اگر تحول این واحدها در جهت بلوغ و رشد ، طبیعی باشد، در آخر تبدیل به فضایل الهی یا کیفیت های مافوق علی می شوند. فضیلت الهی عبارت است از یک یا مجموعه ای از واحدهای صفاتی که به رشد کامل رسیده و مورد تایید الهی نیز قرار گرفته است. هر واحد صفاتی که به فضیلت الهی تحول یابد ، علاوه بر اینکه وظایف خود را به طور طبیعی(طبیعت ثانویه ) انجام می دهد ، به هماهنگیِ واحدهای صفات دیگر نیز کمک کرده و بر آنها اثر مثبت می گذارد. هر گاه انسانی بتواند تمام واحدهای صفاتی خود را به فضایل الهی تبدیل کند، به رشد کامل روحی یا کمال خود، رسیده است.”ص ۱۲۳ :”اگر با پشتکار به اصول اخلاقی عمل کنیم ، می توانیم در خود فضایل ملکوتی به وجود آوریم، ولی این فضایل شکننده است و در مقابل سختی ها و امتحانات روزمره زندگی ، مقاومت چندانی ندارد. ««اما اگر فضیلتی به تایید الهی رسید، قطعاً جزئی از ارگانیزم معنوی می شود و در مقابل همه امتحانات مقاوم می گردد»». از طرف دیگر فضایل ملکوتی ، صفت های یک بعدی هستند. برای مثال ، اگر شخصی دارای صفت ملکوتی شفقت باشد ، ابتدا ، مشفق بودنش فرشته وار و از روی سادگی است. این فضیلت زمانی الهی می شود که شخص بفهمد با چه کسی ، چه وقت، چطور و چرا شفقت باید کرد.”
با سلام ۹ عزیز با برداشت شما شخصا موافقم و تا جائیکه فهمیده ام درست بنظرم می آید، موفق باشید.
در پاسخ سوسن عزیز ،قطعاً همه ی ما یکسری از کارهای بد را بطور اتوماتیک انجام نمی دهیم که می تواند ناشی از فضایلی باشد که در این زندگی یا زندگیهای گذشته مان کسب کرده ایم ،فضایل الهی نسبت به نوع ملکوتیِ آنها، بسیار مقاومترند ،(البته هیچ کجا گفته نشده کاملاً و صددرصد، ضد ضربه و نفوذ ناپذیرند کما اینکه بارها آمده است که افرادی بوده اند که یک پله مانده به درجاتِ بالای معنوی برسند (یعنی قطعاً فضایل ِ الهی ِ زیادی در آنها ایجاد شده بوده که مستحق ِ آن مقام شده بودند ولی با غرور یا خطایِ اثر گذار یا خیلی سنگین ِ دیگری به نقطه ی ابتداییِ سلوک برگشته اند یعنی فضایل ِ الهی ِ خود را تا حدودِ زیادی ،بعد از آن خطای سنگین ،از دست داده اند ). دیگر اینکه اگر واقعا تلاش میکنیم برنده ایم ،چون در این یخبندان ِ معنوی ،بسیاری از انسانها تلاشِ قابلِ توجهی در زمینه ی معنویتِ خود، انجام نمی دهند ،و از ما فقط تلاش و کوشش خواسته اند، و ممکنست نتوانیم صفتی را در این زندگی به فضیلت الهی تبدیل نماییم ولی کارهای خوب ِ کوچک ِ ما، بعنوان ذخایر معنویمان محسوب شده و ما را در این یخبندان ِ معنوی ، به مرحله ی جوانه زدن در آن صفت می رسانند ( و اگر بتوانیم صفات ِ خوب را در خود جوانه بزنیم بنظرم تا حدّ زیادی ، رسالت ِ خود را در این زندگی زمینی انجام داده ایم زیرا فضیلت الهی شدنِ آنها در برزخ بسیار راحتتر و ممکن تر است). نا امید نشدن و اتخاذِ شیوه های درستتر برای مبارزه بنظرم خیلی مهم است.
در جواب کامنت ۷ » بانو »:
چطور میشه صداقت را در خود تقویت کرد و پرورش داد؟
در متیس فروم مبحثی است تحت عنوان : علایم صداقت با خدا را چگونه میتوان در خود تشخیص داد ؟
دوستان نظرات بسیار متنوع و ارزشمندی داده اند
در جواب کامنت ۸ » مهرداد»:
برای کسی که یک فضیلت را کسب کرده منبع ارامش وخوشی است مثالی عملی بزند؟؟
* توکل به خدا: نگرانی از حوادث آینده، از مرگ، از جنگ، از فقر، از شکست و… باعث سلب آرامش از انسان می شود. تنها چیزی که می تواند به این اضطراب ها پایان دهد » یاد خداوند» می باشد. > » تحمل مصیبت» آسانتر میشود
* مهر و محبت: باعث رفع اختلاف و کدورت میشود
* …….
با سلام وتشکر از مسئولان سایت
منظور از نظریه ارسطو کدام نظریه است؟
با سپاس
با سلام نیلوفر گرامی بر حسب آموزه هایی که از راه استاد الهی آموخته ام ،روح ما (خود ما) از ترکیب ِ دو قسمت ِ بشری و ملکوتی سرشته شده است همانقدر که قسمت ملکوتی مان می خواهد و انگیزه ی تغییر و بهتر شدن به ما می دهد قسمت بشری روحمان با آن مخالفت کرده و سنگ اندازی کرده و ممانعت بعمل می آورد، تغییر پروسه ایست بسیار سخت و طولانی ،جنگیست فرسایشی و طویل المدت ، پس مهم اینست که در طول روزهای طولانی و متمادیمان ،توجهمان را به این که باید تغییر مثبت بنماییم از دست ندهیم ، یادمان نرود برای چه به اینجا آمده ایم اگر اهمال کنیم چه عذابهایی و اگر انسانیت و اصول الهی را رعایت کنیم چه سعادتها و خوشبختیهایی برایمان در پی دارد ،مهم اینست که فراموشیمان از این اصول را در طول روز به حداقل برسانیم ،شخصاً برای حفظ ِ این توجه و به یاد داشتن ِ این حقایق ، متنی انگیزاننده تهیه و بصورتِ صوتی ضبط کرده ام ، که آنرا هر وقت بتوانم میشنوم ،باعث می شود در طی روز خیلی بیشتر حواسم جمعِ اعمال و افکارم باشد و خیلی خیلی بیشتر با نفسم مبارزه کنم و موضوع برایم خیلی روشنتر باشد چون بشر ذاتاً فراموش کار است . اگر مبارزه می کنیم یعنی اینکه پیروز شده ایم چون در معنویت،امروزه ، مهم مبارزه کردنست نه پیروز شدن.مرسی.
در جواب niloofar
به نظر بنده، روح انسان فطرتاً تمایل به پیشرفت دارد، ولی جاذبه های مادی و نفسانی مانع آن می شوند.
بهترست هدف روی مبارزه باشد نه نتیجه. به این دلیل که شاید در مراحلی ما متوجه تغییر نشویم ولی همان مبارزه و شکست ها اراده و روحمان را به تدریج تقویت می دهد
ضمناً تعمق روی این گفتار هم انشاالله موثر باشد:
“انسان باید در هر کاری اراده داشته باشد. چنانچه اراده کند و واقعاً ار ته دل مصمم شود و کارش هم خیر باشد، غیر ممکن است از طرف حق کمک برایش نرسد.”
در پاسخ بانو گرامی کامنت ۷ ، بنظرم مقاله ایمان صادقانه را علت ِ انجام ِ اعمال با نیت ِ الهی (مافوق علی)دانسته است .در موردِ تعریفِ ایمانِ صادقانه ،در ص ۱۸۶ مبانی (واژه نامه) فرموده اند :”ایمان خالص و صادقانه به خدا:… ایمان صادقانه یعنی خدا را برای خدا خواستن و او را بیش از هر چیز و هر کس دیگر و حتی بیش از خود دوست داشتن .” و همچنین در ص ۵۵ مبانی فرموده اند:”جوانه ی عقل رحمانی در خود واقعی یا معنوی انسان وجود دارد ، اما رشد طبیعی آن منوط به دو عامل است: گرمای خداوندی و نور الهی. گرمای خداوندی ، همان عشق الهی است، عشقی که ما به خالق خود داریم . این عشق است که انگیزه و تحرک لازم را برای شکفتن و به او واصل شدن را در ما ایجاد میکند…”/معنویت یک علم است ص ۵۰:”انسان وقتی او را دوست داشت می داند که او هم دوستش دارد. بنابراین خود را به او می سپارد و باید بداند هر چه او می خواهد به صلاحش است”مبانی ص ۱۷۶:”صداقت با خدا یعنی چه ؟شما بچه دارید؟بله /، آنها را دوست دارید؟بله/، شما آنها را صادقانه دوست دارید. هر خوبی ای را برای بچه های خود می خواهید و حاضرید برایشان فداکاری کنید ، خدا را هم همانطور دوست بدارید ، صداقت این است.”پس بنظرم ما فقط زمانی میتوانید فقط بخاطر ِ رضایتِ یک نفر(نه نفعِ دنیوی یا اخروی خودمان) ،از امیال ِ خود بکراّت و در مدتی طولانی بگذریم که آنفرد را واقعا بسیار دوست داشته باشیم،شخصا نتوانستم اینکار را انجام دهم بنابراین از غریزه ی جلب منفعت و دفع ضرر استفاده کردم چنانکه در طب روح ص ۶۳ میفرمایند :” در ابتدا شخص باید به خود بقبولاند که خواستن رضای خدا مطمئن ترین و سریع ترین راه است.بر اثر تداوم در این کار ، به تدریج متوجه نتایج امیدوار کننده آن می شود و این خود ایجاد انگیزه برای پشتکار میکند…(ص۶۴) اگر رضای او را به دست آوریم همه چیز و همه را بدست آورده ایم…ص۶۵(یعنی):هر چیز که شخص برای زندگی مادی اش لازم است دارد و از لحاظ معنوی هم همه را به دست می آورد، کمال.”
با عرض سلام اول که شروع به خواندن این مقاله زیبا کردم ،برایم درک مطالب خیلی مشکل آمد . احساس میکردم که کار خیلی سختی است . به اخر مقاله که رسیدم خیلی راحت جوابم را گرفتم ،ایمان. ایمان به خدا و سعی در اینکه هر روز که میگذرد ،از او فقط رضایتش را برای گذراندن روزمان بخواهیم و اینکه من تنها نیستم و او با من است همیشه و در هر لحظه .دوست عزیز ،مطمئن هستم که با استقامتی که به خرج میدهی ، حتمی به نتیجه لازم خواهی رسید.هر چه هست اوست.از متیس عزیز سپاسگزارم برای اینکه این فرصت را به من داده که بتوانم ازاین مطالب زیبا و کلیدی بهره ببرم و با دیگران در ارتباط بگذارم.
با سلام و تشکر از متیس عزیز و دوستان در جواب دوست عزیز مهرداد ….
فضیلت به نوعی این معنی را هم میتواند داشته باشد که فرمول خیرالاموراوسطهارا در مبارزه با نفس خود سرسختانه اجرا کنیم ووقتی که به مرحله میانه رسیدیم خداوند به ان مرحله ما مهر تایید میزند که همواره بصورت اتوماتیک وار و بدون هیچ تلاشی در ان صفت بخصوص میانه رو هستیم نه بخودمان ضرری میرسد نه به دیگران مثال
درمورد صفت عقل معاش تصور کنید که اگر نه خسیس باشیم نه ولخرج چقدر سبک حال هستیم چون هیچگاه پایمان از گلیم خود فراتر نمیرودزیاده خواه نیستیم مقروض نیستیم کم نمی اوریم خسیس و نظرتنگ نیستیم یک زندگی ایده ال مادی توام با ارامش داریم که حتی میتوانیم در فرصتهای مقتضی به کمک هم نوعان خود هم بپردازیم همین صفت را بصورت نامتعادلش در نطر بگیرید چه ولخرجی چه خست چقدر دردسرساز است و میتواند مارا به چه بیراهه هایی بکشاند که لحظه ای ارامش نداشته باشیم. یک شخص ولخرج میتواند با بریز و بپاشهای نابجا خود و خانواده را به باد فنا دهد و برعکس اشخاص بسیار خسیس اصلا زندگی نرمالی ندارند وهمیشه در اضطراب از دست دادن مالشان میباشند انشالله خودتان با تعمق کردن در فضیلت صفات دیگر مثلا کسب شجاعت و اینکه بتوانیم براحتی از حق خود دفاع کنیم و خیلی موارد دیگربرایتان مسئله ملموس تر میشود چون صحبت کردن در اینجا محدود است با تشکر فقط تجربه خودم بود .
با سلام به دوست عزیز سوزان
آقای دکتر الهی فرموده اند همیشه در حال حرکت هستیم و توقف وجود ندارد منتها بعضیها کند یا تند تر هستند از طرفی شما میتوانید برای خود زمانی را بگذارید مثلا از این تولد خود تا تولد سال اینده ریز ریز بسنجید چه تغییراتی کرده اید بنویسید مطمئنا هرسال خیلی تغییر میکنید منتها باید خیلی روی خود زوم کنید من خودم اینگونه خودم را میسنجم مثلا از این عید به ان عید از این تولد تا تولد دیگر کاملا محسوس است که میبینم در چیزهای مورد علاقه ام یا مورد تنفرم چقدر تغییرات شگرفی شده که تعجب میکنم.
با سلام و تشکر از متیس و دوست عزیز ۹
همان قسمت اول که خود فرموده اید خود متشکل از روح بشری و روح ملکوتی است که هر کدام ابزار مورد نیاز خودرا به همراه دارند البته جواب سئوال شما در تمام کتاب طب روح به دفعات و تقریبا در اکثر فصول به وفور یاد شده و تفسیر و توجیه شده است با تشکر .
با عرض سلام و تشکر از همه دوستان به خاطر مطالب مفید. اشرف عزیز کامنت ۲۰ و گ عزیز کامنت ۲۵
من فکر میکنم صداقت دارم ولی در عمل این طور نیست.
با خواندن مطالب به این نتیجه رسیدم. یکی از ریشههای آن در این است بجای اینکه تکالیف و وظایف رو انجام دهم … در پی این هستم که چه حقوقی دارم… شرمنده. تصمیمم گرفتم روزا نه صداقت و عدم صداقت رو آنالیز و یاداشت کنم روشون فکر کنم و به کمک مبدأ کمکم درست بشوم.
درود و سپاس آن یگانه بی همتا و تشکر از متیس ؛ امشب که برای چهارمین بار این مقاله را مطالعه میکردم این قسمت برایم جلوه ای دیگر داشت و باز هم انگیزه ای شد تا بیشتر توجه کنم و بازهم نظری دیگر درباره آن بدهم «که البته این را دیگر نظر خودم نمیدانم» آنجا که آورده :”هر گاه موفق شویم در کارکرد یکی از ویژگیهای صفاتی تعادلی دائمی ایجاد کنیم، این صفت به چیزی تبدیل میشود که به آن فضیلت میگوییم. ” بازهم مثل دفعات قبل که کتاب را مطالعه میکردم توجهم به دو نکته جلب شد :
اول اینکه ؛ آیا در من به عنوان خواننده این مطلب تا به حال تعادل در صفتی ایجاد شده؟
مثلا در جمع دانشجویان که وارد بشویم یک ویژگی بارز دارند« فارغ از اخبار و حوادث دنیا؛ سخت در تکاپوی دانش و جستجوی حقایق علمی هستند»! آیا تغییری در من دیده میشود!؛
دوم اینکه (والبته همیشه بلافاصله پس از اولی این توجهم را جلب میکند!) :”بر اساس اینکه معنویت علمی را باروشهای علمی باید دنبال کنیم؛ از کجا بفهمیم که چه وقت در کار غلبه بر بی تعادلیهای صفاتی پیشرفت کرده ایم؟
و یاد آن گفته از استاد الهی افتادم که :” آنها که روی خودشان کار میکنند، حساس میشوند” نقل به مضمون.؛ یا درجایی میفرماید :درونا نسبت به زشتی و بدی تنفر ذاتی پیدا میکنند. البته این هم از آثار الحق جلد یک است و نقل به مضمون.
و در ضمن بازهم در خودم به دنبال الگو یا معیاری بودم و هستم که بدانم به چه نحوی میتوانم بفهمم که در کار رعایت تعادل چقدر توجه دارم یا نه؟ و خوشحال میشوم دوستان کمک و راهنمایی کنند.
می خواستم از همه دوستان بخصوص ل.م تشکر کنم. زیرا آنچه ایشان توضیح داده اند به نوعی پاسخ بنده هم بود. بدین شرح بارها با مطالعه مطلب مربوط به تفاوت فایل ملکوتی و الهی ؛ از خود میپرسیدم :”آیا ممکن است یک فضیلت الهی( که مورد تایید الهی قرار گرفته ) مجددا به یک فضیلت ملکوتی تبدیل شود؟و البته پاسخ دقیق ایشان مرا وا داشت تا باز هم بار دیگر به اصل متن رجوع کنم و مطمئن شوم که « با اینکه دارا شدن یک فضیلت الهی کمک بسیار عظیمی است در راه متعادل ساختن سایر واحدهای صفاتی ، اما این خود به تنهایی ماراآسوده نمیکند! نه از این روی که یک فضیلت الهی ممکن است به حالت قبلی خود بازگردد؛ بلکه به دلیل اینکه مورد تایید قرار گرفتن یک واحد صفاتی ؛ پایان کار ما نیست!» و بنظرم بسیار باید مراقب باشیم زیرا به سادگی نمیتوان نتیجه گرفت که آنچه در انجامش بصورت ماقبل خودکاری عمل میکنیم مورد تایید الهی قرار گرفته است! و همانطور که میدانیم “در تکرار اثر خاصی هست» اما اینکه پس از تکرار های مکرر آیا مورد تایید الهی قرار بگیریم یا نه! و اینکه چطور میتوانیم آنرا بفهمیم؛ کمی با اثر تکرار متفاوت است؛ مثلا ممکن است با رانندگیهای متوالی و متمادی ؛راننده ماهری شویم اما تا مدرک معتبری از یک آموزشگاه معتبر نگیریم و پای آن مهر تایید نخورد؛ تایید نشده ایم!لذا همانطور که در کتاب هم آمده وقتی مورد تایید واقع شود به فضیلت الهی تبدیل میشود! اما نه همه صقات ملکوتی!و ملاک تایید شدن یا نشدنش هم استاد در آثارالخق فرموده اند:”تنفرذاتی از بدی پیداکردن ” البته نقل به مضمون.
سلام به همه دوستان
یک نکته مهم در این مقاله کسب انرژی مافوق علی است که لازمه تداوم و پایداری در انجام اعمال می باشد.
«…انرژی فراعلی یا انرژی الهی را (که بدون آن عمل مداوم به یک فضیلت غیرممکن است)…»
جذب انرژی فراعلی هم تنها از طریق توجه امکان پذیر است.
پس اگر پایداری در عمل به یک فضیلت نداریم احتمالا علت می تواند در نداشتن توجه باشد.
با تشکر
دوست عزیز hn کامنت ۲۲ : فکر می کنم منظور، نظریه ارسطو درباره معرفت و فضیلت و نقدی باشد که او به نظریه سقراط دراین مورد دارد، اگر مطالعه کنید روشن تر خواهد شد. برای مطالعه میتوانید به راحتی این عنوان را در گوگل سرچ کنید.
نکته مهمی در مقاله آورده اید :” دکتر الهی در پاسخ به این سؤال میگوید: تنها ایمان، یا به طور دقیقتر میل صادقانه به جلب رضایت مبدأ به ما امکان میدهد چنین انگیزهای را برای مدت طولانی در خود پرورش دهیم. چنین نیتی به ما امکان میدهد انرژی فراعلی یا انرژی الهی را (که بدون آن عمل مداوم به یک فضیلت غیرممکن است) دریافت کنیم.” آنجا که توضیح تکمیلی برای روشن شدن مفهوم ایمان آورده اند یعنی«میل صادقانه به جلب رضایت مبدأ » برایم از آن جهت جالب توجه است که اهمیت و کلیدی بودن عنصر یا واحد صفاتی صداقت و کاربرد اصلی آن همین جا نمایان میشود! صداقت را هم مثل سایر چیزها به ضدش میتوان شناخت و بنظرم هرگاه برای صداقت و راستی تا حدی عمل کنیم که تنفر ذاتی از دروغ و ریاکاری پیداکنیم!آنوقت مفهوم صداقت را کامل فهمیده ایم و در ما به فضیلت الهی تبدیل شده است و تازه آنوقت است که میتوانیم با توجه و ایمان کافی صفتی را برای مدتی طولانی درون خود و بر خلاف طبیعت خود آنقدر عمل کنیم تا پرورش دهیم و در ما به فضیلت تبدیل شود.
بنابراین انشاالله خدا توفیق دهد مفهوم صداقت را بفهمیم و صادقانه برای جلب رضایتش عمل کنیم.
شخصا تجربه کرده ام که چیزی را ظاهرا برای جلب رضایت مبداء انجام داده ام ؛اما وقتی نتیجه برخلاف میلم شد و فهمیدم که آنچه در نظرم نعمت بود چقدر باعث زحمتم شد تا توانستم از آن خلاص شوم و چقدر طول کشید تا به از دست دادنش و رنج نبودنش غلبه کنم و بر آن حس ناکامی ! ازآنوقت تا به حال سعی کرده ام تنها و تنها راضی به آنچه میدهد باشم و هرچه را نمیدهد نعمت بدانم و هرچه را هم میگیرد، نعمت بدانم و قلبا و عملا شکرکنم. بنابر این دائم و هرروز دعا میکنم آنچه مورد رضایتش نیست هرگز نگذارد مرتکب یا راغب شوم ویابااومواجه گردم و ضمناهم به من کمک کند تادروضعیتی نگهداریم کند و قرار بگیرم همیشه از من راضی باشد.
این امر توجه به مبداء میخواهد و میبینیم که همانطور که استاد در آثارالحق فرموده اند :” سرمایه طی سلوک ؛ توجه دائمی به مبداء و مبارزه با نفس اماره است!
از دوستان گرامی، ندا و سهراب تشکر بسیار دارم و هر روز سعی میکنم تا این را در نظر داشته باشم که هر لحظه در امتحان الهی قرار دارم و بهتر است از طریق مبارزه با نفس پیروز شوم و خجل نباشم.
سلام وبسیار ممنون
سوالی راجع تبدیل شدن صفات به فضیلت دارم .شخصی را در نظربگیرید که در زندگی های گذشته یک صفت را به فضیلت تبدیل کرده وقتی این شخص میمیردودوباره به دنیا میآید روح ملکوتی او با یک روح بشری جدید ادغام میشود و این روح بشری درنهایت کمال است ۱- صفاتی که قبلا به فضلیت تبدیل شدند چگونه منتقل میشوند؟ ۲- این روح بشری که به قوام خود رسیده است صفاتی که قبلا شخص روی آنها کارکرده است دراین روح بشری چه میشوند آیا ازبین میروند ؟
سلا م جواب تما م سوا لات در کتاب طب روح نوشته و پر فسور الهی جواب همه سؤالات را در این کتاب پر جوهر داده اند دو باره این کتاب را با خواندن این درس شروع میکنم مرسی إز زحمات شما که تولید انگیزه می کند ومرسی إز متیس بلاگ
داشتم فکر می کردم :”چطور ممکن است ؛ در مرحله ای از مبارزه با نفس از یک نقطه ضعف نفسانی یا بدی ؛متنفر شوم؟ زیرا نفسم ازآن عمل لذت می برد! در حالی که بالاخره در مرحله ای از مبارزه با نفس ؛ آن هم دیگرلذت نمی برد و تنفر می یابد!”
از دوستان خواهش میکنم راهنمایی کنند؟
واقعن ازهمه دوستان تشکر میکنم ممنون
با سلام به تکتم عزیز
کسب فضیلت مثلا شبیه اموختن یک هنر میباشد فرضا شما پیانو زدن را بیاموزی و خیلی هم ماهر شوی ایا مثلا اگر مسافرت کنی یا ازدواج کنی یا دارای چند فرزند شوی نواختن پیانو فراموشت میشود ؟ امدن و رفتن هم شبیه همین تغییرات روزمره ماست و صدر صد از روی کرم خدا نمیشود انچه که زحمت کشیده ام و اموخته ایم و مهر الهی هم خورده فضیلت شده حالا هیچ شود پس همراه روح بشری جدید است منتها باید دید در هر برگشتی ایا لزومی دارد که از ان استفاده کنیم یا خیر مانند کسانی که در عمرشان پیانو ندید ه اند به مجرد نگاه کردن به پیانو انگار صد سال است با ان اشنایند البته مثال پیانو فرضی بود شما میتوانید به دلخواه خود صفات دیگر را جایگزین کنید . با تشکر
با سلام خدمت دوست عزیز ایلیا شید
خداوند مارا طوری خلق کرده که مانند اتش تعالی خواه هستیم و مطمئنااز روی کرمش بالاخره اسبابی را فراهم میکند که روزی یا زمانی در مقابل وسوسه های تنفر زای نفس غالب باشیم منتها ممکن است در یک دون اتفاق نیفتد من خودم نزدیکترین کسانم بعد از سالها مبارزه با سیگار کشیدن صبح که از خواب بیدار شدند هرکاری کردند دیدند نمیتوانند حتی بوی انرا تحمل کنند چه برسد به اینکه با مصرف روزی دو پاکت سیگار بتوانند به ان حتی پکی بزنند در ضمن اگر راه مبارزه با نفس درست باشد اگر ایجاب شود نفس از حالات مورد نفرت تنفر میجوید وگرنه در مورد کارهای درست ایستادگی میکند تابتواند به تعادل روحی ما کمک کند . با سپاس
ایلیاشید عزیز برای متنفر شدن از یک نقطه ضعف هر قدر که نفس لذت ببرد همین بس که به فاصله ای فکر و توجه کرد که این نقطه ضعف بین ما و مبدا ایجاد کرده است. طبیعتا تمرین تاثیر عظیمی در تنفر از بدی دارد ولی تعجب نمی کنم وقتی که به نیت تا به این حد تاکید شده.توجه و تفکر صادقانه و دایمی به مبدا این خاصیت را دارد که این فرایند را تسهیل کند. کلا در کارهای دنیوی هم دقت کرده ام که تمرکز روی هدف به یاد داشتن شیرینی توفیق تحمل سختی ها را سهل می کند.
در ارتباط با گامنت ۳۷
به نظرم جواب شما در خود سوال هست، شما فرمودید در زندگیهای گذشته صفات را به فضیلت تبدیل کرده پس این فضیلت به تائید الهی رسیده و در روح ثبت و ضبط شده یا در حافظه فرادماغی وجود دارد. در زندگی جدید این فضیلت به طور اتومات هست، مثل اینکه یا در خودمان یا در اطرافیان به عینه می بینیم که اشخاصی از بچگی مهربان، با گذشت، جوان مرد و… هستند این همان صفتی است که در زندگیهای گذشته براش زحمت کشیده و تقریبا ملکه فاضله شده و یا به عکس( منفی).
صفتی که به فضیلت تبدیل شده باشد و مورد تائید الهی هم قرار گرفته باشد هیچ چیزی نمی تونه اونو از بین ببره مگه شخص خودش با اعمال منفی اونو تغییر بده که اونم خیلی کم اتفاق میافته.
جسم جدید مثل لباس است برای روح که خودشو نشون بده و ما بتونیم ببینیم و لمس کنیم، کمال روح بشری هیچ تاثیری روی فضیلت مورد تائید الهی ندارد اگه چنین بود تلاش روح و مبارزه ها و … معنی نداشت که روح هر بار به جسم بیاید دوباره برای بدست آوردن همان فضیلت کار کند، البته ناگفته نماند که روح همیشه در مبارزه هست ولی در مورد اون فضیلت راحت تر مبارزه می کند. مثلا صفت صداقت را در نظر بگیرید که شما در گذشته روش کار کردی و به فضیلت یا مافوق علی و … تبدیل شده در وجود شما، حال در این زندگی ناخواسته شما از بچگی با صداقت هستید و در مواجهه با کارهای عملی روزانه شما خیلی راحت تر راستگو هستید تا من که این صفت را ندارم.چون اثرات صفت صداقت در روح به فضیلت رسیده و انرژی کمتری رو میگیره برای مبارزه.
مطالعه اصل زندگیهای متوالی مبحث پنجم و ششم از کتاب معنویت یک علم است کمک شایانی می کنه . متشکرم
در ارتباط با کامنت ۳۹
خیلی سوال خوب و بجایی کردید، دقیقا من مدتی هست گرفتار این حالت هستم و خیلی هم دارم اذیت میشم.
به نظرم تنفر داشتن به صفتی منفی زمانی خودشو نشون میده که ما در مبارزه با اون صفت منفی دقیقا و درست عمل کرده باشیم، مثلا من خودم شخصا از دروغ و دورویی تنفر دارم، این همون چیزیه که خدا توفیق داده و قبلا روش کار کرده ام و مورد لطف خدا قرار گرفته. اگه دقت کنی در وجود خودتون هم چیزهایی هست که اتومات انجام میشه مثل خیر خواهی، چشم پاکی، صداقت و یا هر صفتی که خودتون بهتر میدونین.
حالا در مقابل دقیقا صفت های نفسانی هم هست که هنوز در ما مثل نقطه ضعف خودشو نشون میده و نفس از انجام آن لذت می بره. اگه ترک لذت رو لذت بدانیم، اونوقت لذت نفس رو لذت نمی دونیم.
لذتی که از ترک یک عمل نفسانی به ما میده هیچوقت از انجام آن عمل نفسانی نمی ده. بارها امتحان کردیم که وقتی با یه عمل نفسانی مبارزه می کنیم و به لطف و کرم خدا موفق میشیم و توفیق موفقیت رو به ما میده چقدر انرژی مافوق علی می گیریم و بعد از اون لذتش رو حس می کنیم. ولی انجام یه عمل خوشایند نفس همون لحظه انجام عمل نفسانی است که لذت می بره و اگه خوب هم توجه کنیم ندای نفس ملهمه نمی گذارد باز لذت ببریم، اما بعد از انجام عمل نفسانی چقدر خودمون رو سرزنش می کنیم، چقدر خجالت می کشیم، چقدر به خودمون بد و بیراه میگیم، اصلا لذتی میمونه که حسش کنیم؟
پیش خودم میگم که خدا از تو مبارزه می خواد، از مبارزه کم نذار، نتیجه به تو ربطی ندارد، او خودش میدونه چطوری کمک کنه( کار ساز ما به فکر کار ماست، فکر ما در کار ما آزار ماست) ولی مگه این نفس میذاره آروم بشی، بیشتر اوقات حالم از خودم ناراحت میشم ولی چکار میشه کرد تا گرفتار پوست و استخوان هستیم همینه، باید مبارزه کنیم به شرطی که واقعی باشه نه مثل من در مبارزاتم کرم خوردگی وجود داره، هم دوست دارم مبارزه کنم و خدا کمک کنه و هم دوست دارم عمل نفسانی رو انجام بدم، این نمیشه باید توی سر نفس زد، نذاری دلیل و برهان بیاره، دقیقا وقتی اجازه میدی که دلیل و برهان بیاره همون موقع تسلیم میشی و اون کارشو انجام میده، بعدش میگه می خواستی نکنی، می خواستی گوش ندی، اون وقت تو میمونی و یه عمل زشت نفسانی و غصه و پشیمانی و فکر داغون، و فکر می کنی چرا خدا کمکت نکرد. غافل از اینکه ما خودمون می خواستیم و دوست داشتیم انجام بدیم( نفس اژدرهاست او کی خفته است، از غم بی آلتی افسرده است). .
با سلام در مورد سوال تکتم عزیز مطالعه ی فصل ششم کتاب طب روح بسیار واجب است،قسمت کوچکی از آن بهمراه مثالی جسمانی و ملموس ذکر میگردد ص ۱۰۸:”… دو جزء تشکیل دهنده ی خود ، روح ملکوتی و روح بشری ، هر کدام به ترتیب از واحدهای صفاتی ملکوتی و واحدهای صفاتی بشری ساخته شده اند. نقش واحدهای صفاتی برای خود، مانند نقش سلول برای جسم است…”در واقع همانطور که دوستان قبلی نیز بیان فرمودند این صفات در واقع به جزئی از خودِ اصلی یا روح ملکوتی مان تبدیل میشوند و اگر مثبت یا منفی باشند تبعات آنرا همیشه در این زندگی یا زندگیهایِ بعد ،یا برزخ و… بهمراه خود خواهیم داشت مثالی مادی :دو فرد را فرض بفرمایید ، یکی تمام مسائل حفظ الصحه را رعایت میکند (تغذیه ی متعادل و سالم و علمی، ورزش منظم و منطقی و…)، دیگری بطور مرتب مشروبات الکلی و فست فود و بی تحرکی و دخانیات و چاقی و… و جسمِ خود را مریض کرده است حال آیا با انتقال آنها به کشوری دیگر ،وضعیت ِ سلامتی ِ آنها تغییری خواهد کرد؟ خیر زیرا نتیجه ی عملشان در جسمشان ثبت شده است و بشکل بیماری ، بیحالی و یا سلامت و شادابی و…برای خودشان و دیگران، کاملاً مشخص است.روح ملکوتیمان هم دقیقا مانند جسم مادیمانست فقط فرکانس و غلظت ماده ی بکار رفته در آن متفاوت است و آنچه که در فکر و نیت خود داریم و انجام می دهیم به واحدهای صفاتی ایی تبدیل شده که جزءِ وجودِ روح ملکوتیمان (خود واقعیمان) می شوند و وقتی با روح بشری، ترکیب میشویم ، اگر ضعیف و بیمار باشیم و نقطه ضعفهای زیادی داشته باشیم بشکل ضعفهای شدید اخلاقی و بزهکاری و… در زندگی زمینیِ مان ،نمایان میشود.در حالیکه افرادی که در زندگیهای گذشته شان سلامت ِ وجودِ واقعیشان را مد نظر داشته و عمل کرده اند ،در این زندگی خطاهای کمتری داشته و از همه نظر موفقتر ، با اراده تر ،مفیدتر ،قویتر و موثرتر و نیکترند، البته هر زندگی فرصت یا تهدیدیست برای کسب آنچه که در آن ضعیف بوده ایم یا اگر توجه نکنیم،متاسفانه از دست دادنِ آنچه که قبلاً کسب کرده بودیم .
از متیس عزیر بابت روی سایت گذاشتن این درس بسیار مهم تشکر میشود .و اما بنظر حقیر درس فضیلت را باید بتوانیم روی خود پیاده کنیم پس از اینکه درست فهمیدیم.
امید است دوستان در نکاتی که نوشته می شود اشکال می بینند تصحیح فرمایند.
۱- ویژگیهای صفاتی را متعادلِ دائمی کنیم تا فضیلت شوند
چطورِ؟
ویژگی صفاتی هر شخص از ترکیب چهار قوه (عقل؛شهویه
؛غضبیه و وهمیه) بوجود می آید که در اشخاص متفاوت است مثلآ
با قوه ایمان وجلب رضای خدا باید سعی کنیم .صفت سخاوت را تعادل بخشیم .در بخشش به دیگران افراط و تفریط را کنار میگذاریم و با قوه عقل تشخیص می دهیم تا چه حدود
بخشش شود. حال اگر بتوانیم با شناخت روی نقاط ضعف تمام
آنها را با راه کار داده شده بفضیلت الهی تبدیل کنیم
سر چشمه فضیلت که نیکی است یافته ایم که ما را بسوی منبع آرامش و خوشی سوق می دهد تآیید الهی همان جلب رضایت خداست که در بالا نام بردیم
با تشکر از کامنت ضماره۴۵ ؛ از اینکه لطف کردید و تجربه خود را در اختیار گذاشتید ممنون؛
سوالی که بلافاصله برایم پیش آمد اینست :” یک وقتی هست که من از اینکه دیگران به من دروغ بگویند بدم می آید و متنفرم! یک وقت هم هست که از اینکه به دیگران دروغ بگویم نفرت دارم ! در دومی از اینکه دیگران را اغوا کنم، بدم میآید و تبعات و عوافبی که برایم و برای اطرافیانم دارد و بخصوص لطماتی که به شنونده دروغ هایم ممکن است بخورد و بزنم!( اما ممکن است هنوز لذت بهرمندی از گمراه کردن دیگران برایم باشد!)منظورم اینست که کاملا متنفر نیستم ولی به تجربه چوبش را خورده ام و درک کرده ام. اما در اولی از ترس اینکه دیگران با دروغ هایشان به من ضرر نزنند ظاهرا متنفرم نه برای اینکه خیر آنهارا بخواهم(و بنظرم در این دومی چون علتی فراعلی نیست و کاملاهم اتفاقا علی است! دارم نوعی تظاهر به تنفر میکنم!) باری همین هنوز مطمئن نیستم که به درستی فهمیده باشم. لذا بازهم سوالم باقی است :”از کجا بفهمم که از آن بدی تنفر پیداکرده ام؟”
تفویت کردن نفس ملهمه هم می تواند بسیار موثر باشد برای تنفر از بدی. به این معنی که وقتی عمل بدی انجام شد و شما از آن لذت هم بردید و تمام شد و عذاب وجدان شما آغاز شد دنبال بهانه برای کم کردن این عذاب یا دنبال حواس پرت کردن خودتان نباشید بلکه با تمام وجود روی آن عذاب وجدان تمرکز کنید و برعکس بیشتر غلیظ اش کنید. آنقدر آن عذاب را بزرگ کنید و عمیق حس کنید تا بار دیگر تا لذت آن گناه به ذهن شما میخواهد خطور کند سریع عذابی که داشتید یادتان بیاید.
باسلام
کامنت ۴۸ من خودم بصورت عملی و تجربی روی خودم فهمیدم یکی اینکه شخص در مورد ان صفت بد که سالهای متمادی رویش کار کرده حالت بی میلی و بی رغبتی از خود بروز میدهد
یکی هم اینکه اطرافیان تعجب زده میشوند تو که اینجوری نبودی ؟ مثلا من دو اشکال داشتم بعد از سالها مبارزه الان اصلا میلی ندارم و همینطور خیلی غیبت کردن به من لذت میداد حالا برعکس چندشم میشه واز طرفی اطرافیان هم متعجبند چرا من غیبت نمیکنم در حالی که انها کما بیش از کارشون لذت میبرند
قبل از انجام هر کاری با درون خود صحبت کنیم.نیت را برسی کنیم.علت مشخص میشه.من همیشه این جمله برای خودم تکرار می کنم.من باتمام گناهان خواسته ونا خواسته پیش خدا میرم و طلب بخشش می کنم.پس چطور می توانم بخشش نداشته باشم.من که قادر به تشخیص درست بودن ان واقعه را ندارم چطور می توانم قضاوت کنم که حق با کیست. بزرگی و جوانمردی در وجود تک تک ما هست فقط باید انرا در خود پرورش دهیم . اگر موقعتیی داشته باشم این جمله را تکرار میکنم. ما همه مثل زنجیر بهم وصل هستیم. همه یکجوری بهم محتاج هستیم.اگر کاری از دستم بر می اید باید انجام بدهم حتما ان را انجام خواهم داد بدون توقع.هر یک از ما نقش و وظیفه ای در روی زمین دارم که باید انجام دهیم .چه در مقابل خودمان و چه در مقابل دیگران .
سپاس از متیس عزیز برای گذاشتن مطالب فوق العاده و کاربردی
با سلام ؛ایجاد تعادل دائمی در کارکرد ویژگی های صفاتی نیازمند مبارزه با نفس دایمی میباشد مثلا برای سخاوت :اگر زمان کوتاهی از وقت استراحت خود را به احوال پرسی از سالمندان فامیل یا دوستان قدیمی یا …اختصاص دهیم شاید سخت تر باشد از اینکه براحتی بخشی از در آمدمان را به نیازمندان ببخشیم..در هر حال عمل برای رضایت مبدا وانجام وظیفه مهم است .
باسلام و تشکر از زحماتی ک می کشید و این مطالب آموزنده را در ختیار ما می گذارید.
در ابتدای مطلب آمده که کمال روح تغییر جوهر روح همراه با رشد تمامی فضیلت های انسانی در خود است ٰچنین تغییری خود به خود انجام نمی شود بلکه شخص باید ابتدا پرورش فکر صحیح در باره مفهوم فضیلت داشته باشد تا بتواند آن را در خود پرورش دهد.
پس ابتدای امر ٰباید پرورش فکر صحیح داشت و بدون پرورش فکر صحیح نمی توانیم فضیلتی را در خود رشد دهیم .
کتاب طب روح
————-
پرورش فکر
(پرورش عقل اعلی)
—————-
به تدریج که واحدهای صفاتی عقل اعلی رشد می کنند واز مراحل جنینی خارج شده وبه بلوغ نزدیک می شوند ماهیتشان نیز تغییر می یابد وتبدیل به فضایل الهی می گردند، یعنی کیفیت مافوق عِلّی به خود می گیرند.از آن پس ، واحدهای صفاتی رشد یافته «بالغ» عقل اعلی ، تبدیل به واحدهای صفاتی عقل رحمانی می گردند. زمانی که تمامی واحدهای صفاتی عقل اعلی به رشد کامل خود رسیدند ، عقل اعلی تبدیل به عقل رحمانی می گردد.در این حال انسان یکسره بر طبیعت خود مسلط شده وجمیع صفات انسانی (فضایل الهی)را به طور طبیعی از خود بروز می دهد؛ چرا که او به کمال رسیده است
باسلام وخسته نباشیدداشتن صداقت از فضیلت های اخلاقی است که صفتهای دیگر رو تحت شعاع قرار میده.هرصفتی که روی خودمان کار میکنیم باید باصداقت بیش بریم تاصفت مورد نظر در ما رشد کنه من سعی میکنم به این ترتیب روی خودم کار کنم امیدوارم به یاری خدابتونم نقاط ضعفم رو یکی یکی از بین ببرم.
با سلام ممنونم از دوستان عزیزم بخاطر بیان تجربیات مفیدشون ایلیاشید عزیز سوال کردیداز کجا بفهمم که از آن بدی تنفر پیداکرده ام؟ راستش من هنوز به اون مرحله اتوماتیک تنفر ذاتی از بدی نرسیدم اما چیزی که بعد سالها مبارزه بااستفاده از تعالیم استاد یاد گرفتم اینه که تدریجا اون لذتی که قبل از تعالیم از یک بدی مثلا غیبت بمن دست میداد الان اون لذته که نیست بسیار هم درد و رنج نفس ملهمه ازار دهنده میباشد .گاهی اوقات برای اینکه با طرف مقابلم همدلی کنم گوش به صحبتهایش میکنم که توش غیبت و شکوه گله و…. هست از همون لحظه حالت درونیم منقلب میشه و این حالت شاید تا یکی دو روز همراه من هست پس وقتی خودم رو مرور میکنم میبینم دیگه غیبت رو دوست ندارم هر کسی خودش متوجه میشه که چقدر از اون بدی فاصله گرفته .
می شود دوستان درمورد این قسمت که می گوید برای کسی که یک فضیلت را کسب کرده منبع ارامش وخوشی است مثالی عملی بزند؟؟ این منبع ارامش خوشی به چه صورت است؟؟
با عرض سلام خدمت دوستان ومتیس گرامی :
من تا بحال هیچ صفتی را در خود به صورت فضیلت کسب نکرده ام ولی این را در خود دیده ام هر وقت جایی می روم سعی میکنم هر کاری از کوچک ترین تا هر چه بیشتر که در توانایی ام است بعنوان کمک ویا محبت به هر شکل ، زبانی و عملی انجام دهم واین جا فکر نمی کنم ایا دیگرانی هم که انجا هستند ایا این کار را می کنند یا نه ، چون ان زمان فقط برأی رضایت او انجام می دهم و منتظر هیچ باز گشتی از ان را ندارم. فقط ان زمان احساس ارامش و رضایتی در من است که دلپذیر است که با هـیچ چیز مادی قابل قیاس نیست.