گفتارهایی از استاد الهی
گفتار ۴۱۶
دنیا همهاش مکررات است زیرا هر خاطرهای، از بدی یا خوبی، بالاخره میگذرد و فراموش میشود. وظیفه انسانیتی در ما هست که باید انجام بدهیم، یعنی نسبت به همنوع خود مهربان باشیم و خدمت بکنیم و گذشت داشته باشیم، زیرا انتقام هیچوقت لذت ندارد بلکه پشیمانی میدهد، در صورتی که گذشت همیشه لذت دارد.
راز موفقیت اشخاص بزرگ در اینست که ناملایمات را ندیده میگیرند، زیرا چنین شخصی هر شکستی برایش پیش بیاید، ندیده میگیرد و همینطور تدریجاً بر اراده و قدرت روحیاش اضافه میشود تا بالاخره مرد نابغهای بشود. چون در زندگانی هر ذی روحی غیر ممکن است که در عالم خودش ناملایمات برایش پیش نیاید، پس کاری بکند که ناملایمات را اسیر خود بکند نه این که او اسیر ناملایمات بشود….
گفتار ۳۳۸
چشم دل باز کن که جان بینی آنچه نادیدنی است آن بینی
یعنی آن چشم حقیقت بین را باز کن و در هر امری چه دنیوی و چه اخروی حقیقت آنرا ببین. چه کسی نمیداند که زندگی ناملایمات و فراز و نشیب ندارد و یا بعد از جوانی و پیری مرگ نیست و غیره؟ پس وقتی انسان حقیقت را دید دیگر ناراحت نمیشود.
هر کسی، اقلا روزی یک بار با اشخاص دورو مواجه میشود، پس اگر پشت سر او غیبت کردند نباید ناراحت بشود. یا کسی رئیس ادارهایاست، همه به او تملق میگویند، وقتی از کار افتاد دیگر کسی به او توجهی ندارد، نباید از این موضوعات ناراحت بشود…
گفتار ۲۴۵
برای تمام مردم نشیب و فراز هست، منتهی شدت و ضعف دارد. انسان باید سعی کند با دور کردن ناملایمات از خود، بر خودش مسلط شود، وقتی بر اوضاع درون خود مسلط شد، همه چیز برایش سهل میشود.
انسان نباید اختیارش را به دست مقدرات بدهد، بلکه مقدرات را میبایست تحت اختیار خود در آورد، یعنی به اندازهای در مقابل خدا تسلیم شود و خود را از هر چیز که خلاف رضای اوست دور بدارد که مقدرات ناچیز شوند.
برگرفته از سایت e-OstadElahi.fr
با سلام و تشکر
برگرفته از مبحث متیس فروم تحت عنوان: چگونه میتوان تحت تأثیر ناملایمات قرار نگرفت؟
* حضرت شیخ در مورد گرفتاری میگویند: کسی که در بند گرفتاری بیفتد، مانند دلوی است که در چاه غرق شده است. اگر ایمان به خدا داشته باشد، آن ایمان مانند دستۀ سطل به چنگک سر طناب گیر میکند و سطل بیرون میآید. ولی اگر ایمان نداشته باشد مثل دلو بدون دسته است که چنگک به آن گیر نمیکند و نمیتوان آن را خارج کرد.
* گفتارهایی از حضرت شیخ برگرفته از کتاب ملک جان نعمتی:
* هرچه برایمان پیش بیاید، باید از آن درس بگیریم.
* چیزی که ما آن را امتحان خدا می گوییم برای این است که انسان معترف به ضعف خود شود.
* روح در مبارزه با نفس ترقی می کند نه در رفاه. مثلا انبیا و اولیا چه لذتی داشتند که آنقدر مصیبت تحمل کردند.
* سالک وقتی خود را به خدا واگذار کرد، باید به خود بگوید: از ترس من نه چیزی بهتر می شود و نه بدتر. اختیار سرنوشتم با خداست. ممکن است صلاحم باشد که ناراحتی و شکنجه ببینم و ممکن است در میان آتش هم باشم و ناراحت نشوم. علاج این فکرها امید است. امید باید به خدا داشت نه به بشری مثل خودش.
* این دنیا موقت است و می گذرد، تازه … ناراحت هم بشویم، چه می شود؟ می گذرد.
* برای کسی که در معنویت فعال است همیشه منفی درست می شود… باید به واسطه این منفی خود را تصفیه کند.
* خدا به هرکس برای پیشرفت معنوی اش یک وسیله می دهد، سالک باید آن وسیله را از دست ندهد
* در قلب شخص، هدف، مادیات نباشد ( مال و اولاد، موقعیت اجتماعی، رفع گرفتاری، رفع مریضی و غیره )، ….
* قدرت خدا را در نظر بگیر … که آنچه خدا بخواهد می شود.
*…
باسلام و سپاس فراوان ازین گفتارهای گرانقدر و مباحثه ای که قراراست بادوستان پیش آید که بسیار تشنه ام ومحتاج به راهنمایی …
باسلام و درود فراوان
آنچنان گفتار استاد جامع و در این زمان که سرمای شدیدی بر جو زمین حاکم شده…مناسب و بجا بودکه میخوام به خاطر انتخاب این گفتار هااز متیس تشکر کنم
با سلام و سپاسگزاری فراوان از متیس عزیز برای انتخاب این مطلب زیبا که آرامش فراوانی به من داد. با خواندن این مطلب به مشکله خودم بیشتر واقف شدم.راستش باخواندن و تکرار این مطالب گرانقدر ،ایمان محکمتری پیدا میکنم ولی همانطور که از درسهای آقای دکتر الهی در کنفرانسشان فهمیدم،ایمان را باید به عمل تبدیل کرد. یعنی اگر ایمان به این درسها دارم باید بتوانم آن را به عمل برسانم . برای مثال : فراز و نشیبی که در زندگی ام داشتم ،خیلی به آن افتخار میکنم برای اینکه مرا محکم ساخته است ولی دردش هنوز در من باقی است . یعنی خوشحالم ولی زخم سختی که کشیدم هم از یادم نمیرود و با من است .البته این را بگویم که خیلی در پرورشی فکر منفی در خود خبره بودم که به لطف خودش خیلی بهتر شدم . شاید این از اثرات همان فکرهای منفی است که پرورش دادن آن در من قویست . از شنیدن نظر دوستانه عزیزم خوشحال میشوم. با سپاس فراوان از همه شما دوستان
زمانه بر سر جنگ است یا علی مددی.مدد به غیر تو ننگ است یا علی مددی.گشود کار دو عالم به یک اشاره تست.به کار ما چه درنگ است یا علی مددی……به نظرم رسید که به ما آموخته اند که چگونه در برابر ناملایمات زمانه ایستادگی کنیم و بدانیم از چه راهی به خویشتنداری مقابل مسایل فرسایش دهنده ی حیات تاب بیاوریم…امید که نظرات دوستان چراغ دل ما را پرفروزتر کند.
سلام مرسی این درسها را این طوری برایمان می گذارید چقدرمفید است این طوری توجه ام خیلی بیشتر به درسهای است چون روز انه بهش تو جه دارم .
سلام
بسیار لذت بردم. فکر کنم کلید این گفتار برای من ((ناملایمات)) است. اگر تعریف ناملایمات را بدانم بسیار در درک این گفتارها موفق خواهم بود. شاید واقعه ای برای من ناملایم است ولی دیگری سالها با آن واقعه زندگی می کند و در بطن آن قرار دارد و برای او ناملایمتی نیست. اگر دوستان در تعریف ناملایمات به من کمک کنند ممنون میشوم.
positive seeing means to always perceive the GOOD ASPECT POSITIVE POINT in every event or thing that may seem unpleasant or negative to us
BAHRAM ELAHI,MD
سلام سوال که برای من ایجاد شده هدف از تکرار این گفتارها این جا چیه؟چه نکتهٔ مهمی باید ما از این مقاله دریافت کنیم
با سلام محمدرضا جان فکر میکنم هر سختی ، هر چیزی و هر شرایطی که باعث ایجاد حس بدی در درون ما ست میشه به ناملایمات تابیر کرد که بر حسب پختگی روحی رشد و پرورش فکر در افراد مختلف متفاوت هست.
ضمن عرض سلام وتشکرفراوان از متیس عزیز درمورد سئوال دوست عزیزآقای محمدرضا بنظربنده هم ناملایمات بنا بر طرز فکر و روحیه آدمها فرق میکندوآن هرچیزی است که درون انسان را بهم بریزدوهمانطور که در گفتار آمده باید بر درون خود مسلط شد و فکر میکنم راه تسلط بر درون باکمک پرورش فکر صحیح و تلقین وتکرار اصول اصیل الهی البته با کمک و لطف پروردگاریکتاعملی شود.
باسلام وتشکرازمتیس عزیز:
یک نکته، دائر مدار تمام امور زندگی دنیا و آخرت میباشد و آن ایمان است که هم در دنیا انسان را از هر ناملایمی تسلی میدهد و هر مشکلی را حل میکند و هم در آخرت راهش را آسان میکند. وقتی انسان راهی به سوی خدا باز کرد و بدون شک و تردید، بدون وسوسه با کمال اطمینان و استقامت در آن نقطهی وحدت و ایمان پایدار ماند، هرچه برایش پیش بیاید فلسفهاش و علتش و راهش و دستوراتش همراهش است و همه چیز به او الهام میشود. هر چه در این ایمان پایدارتر باشد بیشتر حس درونیاش بیدار میشود، حتی میتواند به جایی برسد که الهام بگیرد چنانکه تا حالا هم چندین مرتبه در موقع ضرورت الهام گرفته است. برگرفته ازآثارالحق
با سلام و تشکر بخاطر این مجموعه ی زیبا ، در مورد سوال محمد رضای عزیز بنظر شخصی حقیر هر رویداد مادی که فرد را ناراحت و ناخرسند و افسرده و نا امید کرده و برنجاند را می توان از زمره ی ناملایمات مضر و مورد بحث در گفتارهای بالا دانست که از جزئی ترین چیزهای پیش پا افتاده در زندگی، برای بعضی اشخاص (مانند سر و صدای همسایه و… ) شروع شده تا مشکلات مالی و کاری و جسمی و خانوادگی و… قدر مسلم اینست که ناملایمات برای انسانهای متفاوت ،نوعش و دردش متفاوت است ،راهکاری که در بادی امر از گفتارهای بالا فهمیدم اینست که باید به اغلب آنها بها ندهیم، در جهت رفع آنها تلاش کنیم ولی بیش از حدّ آنها را جدی و مهم نگیریم خیلی چیزهای مادی واقعا آنقدر که فکر میکنیم مهم نیستند و خیلی محدودیتها را هم باید بپذیریم باید تلاش بکنیم ولی نگذاریم غرورمان باعث شود که آنقدر استانداردها و ایده آلهای مادیمان را بالا ببریم که اذیت شویم، هر چقدر قانع تر و بی توقعتر و ساده گیرتر (در هر زمینه )باشیم (در عین حال تلاش مشروع و متعارفمان) را هم داشته باشیم چالشمان و عذابمان کمتر است ،ولی در عوض باید رنجها و دغدغه های معنوی داشته باشیم مثلا ناراحت باشیم که چرا فلان کار خوب را انجام ندادیم یا چرا فلان کار بد را مرتکب شدیم و… یکی از مشکلاتمان اینست که اغلب میخواهیم در همه ی زمینه ها تک و با قدرت و… زندگی نماییم و همه به ما احترامات زیادی گذاشته و از همه نظر از زمره ی رده های بالای اجتماع باشیم ،چشم و همچشمی داریم از نظر مادی بشدت با دیگران در رقابتیم برتریِ همیشگی واقعا شدنی نیست.البته حد تعادل را هم باید حفظ کرد که جزء انسانهای خدای نکرده لاابالی و سهل انگار قرار نگیریم دیگری حسادت و بخل و بدبینی مان است که باعث زجر در ما می شود،
با تشکر از متیس عزیز، همیشه به یادآوری نیاز داریم.
می دانید به نظرم ناملایمات یک مفهومی است که روی یک سلسله پیامد می گذاریم وا صطلاحی است که برای دانشجوی معنوی شاید باید جای بسی خوشحالی ومعنای حرکت صعودی و پیشرفت رو زنده کنه،با تغییر نگرش معنوی ما به زندگی و درک عمیق تعالیم واقعی و موهبتش و توجه قدرت تحمل ناملایمات رو آسون می کنه ونقشش برای دانشجوی معنوی -ناملایمات برای ما تعبیردیگری را باید داشته باشه شاید دیگه اصلا مفهومی به نام ناملایمات درذهنمون نباید مطرح نشه ولی…
البته تبدیل حقیقت مجرد به حقیقت ملموس بسی دشوار است وبدون حمایت او شاید غیرممکن!
متاسفانه خودحقیر مدتی است که شاید درذهن به این مطلب رسیده باشم ولی درعمل نمی تونم وازنحوه برخوردهام فهمیده ام که خیلی محتاجم وچقدر مرحله تحلیل سخته…حتی با شکل گیری نگرش پیمودن را بسی دشواره.
ممنون میشم دوستان وصاحب نظران کمک اصلاح وراهنمایی ام بنمایند.
اشرف عزیز ودوستان یعنی چی که خدا بهرکس برای پیشرفت معنویش وسیله ای می دهدو… ممکنه این مطلب بسط داده شود…؟
آثارالحق ۱-چاپ ۵
گفتار ۳۹۴
دنبالهی هر زحمتی نعمتی است.
ضمن تشکر از گفتارهای انتخابی توسط متیس عزیز, در جواب دوست گرامی محمدرضا , فکر کنم ناملایمات آن چیزی است که برای آن موجود باعث درد و رنج و ناراحتی بشود یعنی درک اولیه ای که از آن مساله میشود درد و رنج باشد نه لذت و خوشی. امیدوارم اگراشتباه متوجه شده ام دوستان اصلاح فرمایند.
با تشکر از ر-ف عزیز و تجربه قشنگشان, مطلبی که گفته اید را کاملا حس می کنم. فکر می کنم وظیفه ما مبارزه با افکار منفی و مبارزه با یادآوری زخم و دردمان است تا باعث ناشکری و گله و شکایت و غرغر نشود. چون همانطور که حضرت شیخ فرمودند هیچ رنجی که انسان در این جسم میکشد بیهوده نیست (نقل به مضمون) . شاید این درد به مرور زمان اثرش از بین برود.. شاید هم نرود.. اطلاعات و داده ها از روان می توانند بگذرند و جذب روح شوند و اگر جذب روح شوند اثرشان ماندگار میشود. مساله مهم این است که استاد معنوی حقیقی –اگر به او ایمان صادقانه داشته باشیم- نمی گذارند اثرات نامطلوب از روان و از غشای روحی- روانی بگذرد و جذب روح شود. ضمنا می دانیم اصل هم روح است که حیات ابدی دارد.. حالا در این زندگی روان له هم شده باشد اگر اثر روی روح نگذاشته باشد دیگر چه اهمیتی دارد!! البته می دانم درد هست ولی با تلقین هدف معنوی و تمرین باید افکار بیخودی که می خواهند ذهن ما را منحرف کنند را کنار بزنیم.. اینها همان عمل کردن است.. همان برداشتن قدم های کوچک..
گفتار ۴۱۶ ” چون در زندگانی هر ذی روحی غیر ممکن است که در عالم خودش ناملایمات برایش پیش نیاید، پس کاری بکند که ناملایمات را اسیر خود بکند نه این که او اسیر ناملایمات بشود….” و گفتار ۲۴۵, “انسان باید سعی کند با دور کردن ناملایمات از خود، بر خودش مسلط شود، وقتی بر اوضاع درون خود مسلط شد، همه چیز برایش سهل میشود” من هم دقیقا مشکلم این است که نمی توانم ناملایمات را از خودم دور کنم و بر اوضاع درونم مسلط بشوم. خیلی دلم می خواهد بر اوضاع درونم مسلط بشوم ولی…!!!عملا چگونه باید ناملایمات را از خودم دور کنم؟؟ ممنون میشوم راهنمایی بفرمایید.
با سلام، آیا میشود گفت که: ناملایمات همهٔ آن چیزهایست که مطابق خواست ما نباشد که میتواند ریشه درونی یا بیرونی داشته باشد و با پرورش فکر صحیح میتوان با نوع درونی آن که از نفس ما سرچشمه میگیرد مبارزه کرد و تسلیم به ارادهٔ خداوند در آن دسته از ناملایماتی شد که منشأ بیرونی دارند.
متشکرم
…خرد چیست؟چگونه شکل می گیرد؟ارتباطش با عقل اعلی ،سلیم،ورحمانی چیست ؟آیا ارتباطی دارد؟ اگردارد چگونه کسب میگردد…
سلام با توجه کردن به فرمایشا ت استاد الهی متوجه شدم چیزی که مرا آذیت می کند ودردم می أورد یک تصو یر غلطی از خودم است وغرور و منم منم و خودخوا هی نفسم است واز این که در نظر دیگران چطوری باشم ووووووو همش بقیه و بقیه و یقیه مرا ازار می دهدو نگاه دیگران است که زجر می دهد با خواندن این درسهای گرا نبها و با کمک خدا تصمیم گر فته ام این نگاه غلط و تصوری را از دیگران بردارم وبا راهنمایی این خدای مهر بان به خودم بپر دازم و توجه کنم و کمک بگیرم ( کار ساز ما به فکر کار ماست فکر ما در کار ما إزار ماست ) خودم رابه أ او بسپارم و مرتب رضایت او را بخواهم با تشکر إز متیس بلاگ
در ارتباط با سوال تیام کامنت ۱۶
طبق تعالیم استاد الهی در وجود هر انسانی برای بقای زندگی و مبارزه و تعالی بخشیدن به روح ملکوتی دو نقطه بطور فطری نهاده شده و این بستگی به ظرفیت وجودی هر کسی شدت و ضعف دارد.
۱- هر انسانی دارای یک نقطه مثبت است، مثل صداقت، ایمان، درست کاری، شجاعت، و ….
۲- هر انسانی دارای یک نقطه ضعف است، مثل دروغ گفتن، دیگران را مسخره کردن، چشم چرانی، لذت بردن از اینکه بین دو نفر رو جدایی انداختن، حرف اینو به اون رسوندن، و … اعمال دیگری که در وجود خودمان و یا اطرافیان می بینیم.
به نظر من این وسیله هستند برای پیشرفت در معنویت که با پرورش دادن نقطه مثبت اجازه بدیم که نقطه منفی یا نقطه ضعف وجودمان را تحت کنترل خودش در بیاره.
این اتفاق بتدریج که مبارزه می کنیم و پرورش فکر پیدا می کنیم انجام میشود. خودبخودی نیست باید برای این کار در طول عمر و در سنین مختلف و در شرایط گوناگون قرار بگیریم، و ناملایمات را با قدرت ایمان کنار بزنیم تا این وسیله جهت مثبت پیدا کند و به پرورش فکر و قدم به قدم جلو رفتن کمک کند.
ناملایمات هم برای هر کسی متفاوت است چون خاصیت خلقت این است که انسانها متفاوت خلق شوند، تنوع خلقت که استاد الهی شرح می دهند به همین خاطر است که انسانها دارای ظرفیتهای متفاوت هستند. برای هر کدام از ما بارها اتفاق افتاده که در جریان ناملایمات خانواده، دوستان، و… قرار گرفته ایم و وقتی فکر می کنیم در بعضی مواقع پیش خودمون میگیم ای بابا این که چیزی نیست و یا … ولی برای اون شخص ناملایمت محصوب می شود و یا بعکس. بعضی مواقع اتفاق افتاده برای خانواده یا دوستان از ناملایمات زندگی خودمون گفتیم ولی طرف مقابل شاید لبخندی هم زده باشد و بگه که این خیلی ساده است و ناملایمت نیست، اما برای من خیلی سخت و دشوار است، این همان تنوع خلقت و ظرفیتهاست که دیدگاه ها متفاوت است. من خودم یه نقطه ضعف بزرگ دارم که از روزی که خودم رو شناختم همیشه با من بوده و هست. خدا این وسیله رو در وجود من گذاشته که باهاش مبارزه کنم و همیشه دست به دامنش باشیم. اوایل گلگی می کردم و فرار می کردم، ولی الان می بینم که خدا چه لطف بزرگی به من کرده که این نقطه ضعف رو در وجودم گذاشته که باعث شده هر لحظه، هر آن در خواب در بیداری در هر حالی برای مبارزه با اون دست به دامنش میشوم و ازش کمک می خوام هر چند همیشه شکست میخورم. انشاا… تونسته باشم کمکی در جهت درک بیشتر کرده باشم چون دقیقا مرحله وجودی خودم رو بیان کردم.
به نظرم هر چیزی که آرامش درونی ما رو بهم بزنه و موازنه درونی تعادل (بین افراط و تفریط ) رو در ما مختل کنه ناملایمات محصوب میشه، که خودشو در افراد متفاوت نشون میده.
با سلام این جمله از مقاله برای من سوال انگیزست :
“… در هر اتفاقی جنبه معنوی آن را مشاهده کند. در این صورت است که وارد فرایند پیشرفت معنوی میشود.”
چگونه می توان در هر اتفاقی جنبه ی معنوی آنرا در عمل در نظر گرفت؟ با تشکر از عزیزانی که برای سوال من وقت گذاشته و راهنمایی ام می کنند.
با عرض سلام من فکر میکنم هر چیزی که خوشایند نفس نباشد میشود ناملایمات ودر اثارالحق ۱ هست که هر چیزی که نفس خواست اگر نامشروع و مضر و غیرقابل دسترس نباشد خطری ندارد
مثلا من هوس خیار میکنم اگر برایم ضرر نداشته باشد پول برای خریدنش داشته باشم ودر دسترس باشد یعنی ایجاب نکند برای تهیه اش نصف شهر را بگردم این خواسته نفس از حالت ناملایمات بیرون امده و میشود انجام دادوگرنه نمیشود انجام داد که در این حالت فغان نفس بصورت خواسته و ناملایمات به اسمان میرود تصور کنم این فرمول را میشود در مورد تمام امیال خود بکار برده و راحت بفهمیم چه راهکاری درست تر است با تشکر
سلام و تشکر به همه دوستان.
هرچی خواستم با تلاش زیاد بهش نرسیدم ( فرزندان موفق، محیط گرم خانواده…. )
باز یه وقتها به خودم میگم اگه همه اینها رو داشتی دیگه خداتو از یاد میبردی. غرق دنیا و ظاهرش میشدی.
اره…شاید این نداشتهها نعمت باشه …
وقتی خدا رو یاد میارم دوباره شارژ میشم… میگم همه رفتنی هستند آنچه میمونه یه خوبی توی دنیاست و خدا. آن به من دلی گرمی میده یادش ذکرش و اینکه موفّق بشم اصول صحیح رو عمل کنم در هر شرایط سخت. !
چرا چرا کردن یعنی ناشکری. خدا میدونه برای روح من چی خوبه.
به خودم میگم اگه میخواهیم صیقل بخوریم بدون زحمت ممکن نیست .
پاسخ برای کامنت ۹ .
من به صورت موازی همیشه ای استاد الهی را به فرانسه می بینم.این گفتارها را در آن سایت برای تولد استاد گذاشته اند. به نظر من با این که ما فارسی زبان ها به آثارالحق دسترسی داریم ولی مرور این گفتارها در هر حال خوبست.
از اشرف عزیز هم سپاسگزاریم که گفتارهای ملک جان را برای ما یادآوری کرد.
در جواب تیام عزیز :
خدا به هرکس برای پیشرفت معنوی اش یک وسیله می دهد، سالک باید آن وسیله را از دست ندهد
س:شخصی راجع به گرفتاریاش سؤال کرد
ج: این شعر را یادت میدهم هیچ وقت فراموش نکن:
کار ساز ما به فکر کار ماست فکر ما در کار ما آزار ماست
وقتی کسی مطمئن است کس دیگری در فکر اوست دیگر چه جای ناراحتی و غصه است. همین قدر به آن کارساز توجه پیدا کردی دیگر غصه نداشته باش. ما که نمیدانیم فردا چه میشود پس هر چه فکر بکنیم همهاش وهم و خیال است و مزاحم ماست، اما او میداند فردا چه باید اتفاق بیفتد. هیچ نباید فکر و خیال کرد. ای خدا،
هر چه هست از قامت ناساز بیاندام ماست
ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
با توجه به گفتار استاد الهی و مبجث متیس بلاگ در مورد رویارویی با ناملایمات زندگی: Saturday, June 19th, 2010
تا جایی که فهمیدم
گرفتاریها، فشارها، شکستها و سختیها زندگی همه ناملایمات به شمار می روند که با بردبارى به جای خشم و گلایه – مهربانى به جای رنجیدگى و …. ایمان و توکل و شکر شخص پیشرفت معنوی می کند
برگرفته از مبحث متیس بلاگ: رویارویی با ناملایمات زندگی Saturday, June 19th, 2010
در بدو پیدایش، کلاغ و طوطی هر دو زشت و سیاه خلق شدند طوطی اعتراض کرد و زیبا شد اما کلاغ به رضای خدا راضی شد. سالها بعد کلاغهای سیاه آزادانه در آسمان بودند و طوطیهای الوان در قفس ……
کارساز ما به فکر کار ماست – فکر ما در کار ما آزار ماست
در جواب تیام عزیز :
خدا به هرکس برای پیشرفت معنوی اش یک وسیله می دهد، سالک باید آن وسیله را از دست ندهد
راه کمال، صفحه۱۰۷
کسی که مشیت الهی را واقعا درک کند و قلبا به آن مطمئن گردد، متوجه میشود که هر چه برایش پیش بیاید به خیرش است و به پیشرفت معنویاش کمک میکند. این گونه آزمونها در واقع نشانههایی از خداست تا به این پیشرفت کمک کند. با داشتن چنین برداشتی، شخص از ناملایمات زندگی کمتر آزرده میشود و در خود احساس وارستگی بیشتری نسبت به تعلقات دنیایی میکند. فشار روانی کمتری بر او وارد میشود، خوشبینتر میشود و با آرامش و دید عمیقتری با مسایل زندگی رو به رو میگردد. همچنین توکلش به خداوند بیشتر میشود و حضور بیزوال، اطمینانبخش و مهرآمیز او برایش ملموستر میگردد و درمییابد که او برایش بهترین و پایدارترین تکیهگاه است.
در جواب کامنت ۲۴
آنچه که به عقل ناقصم میرسه و تونستم با مطالعه دروس استاد الهی تا حد توانم به آن عمل کنم این است که: اتفاق وجود ندارد چون خلاء وجود ندارد. اشاره به داستان حضرت سلطان اسحق که به شاگردانش هر کدام خروسی داد که بروند یه جایی که کسی نباشه سر ببرند و بیارن. همه اینکار رو کردند بجز پیربنیامین که سالم آورد. فرمودند چرا سرش رو نبریدی؟ گفت: جایی پیدا نکردم که شما نباشی هر جا رفتم تو اونجا بودی.
پس خلاء وجود ندارد هر اتفاقی که برای هر شخصی پیش بیاید علتی دارد، لذا چون برای بوجود آمدن یک معلول باید هزاران علت دست بدست هم بدهن تا معلولی بوجود بیاد در نتیجه توجه کردن به اعمالمان می تونه علتهای زیادی رو به نشون بده.
حالا جنبه معنوی عمل رو چطور در انجام عمل پیدا کنیم، به نظر من برای تشخیص علتها باید به تدریج به درون خود نگاه کنیم و علتها رو بارها و بارها بررسی کنیم. به نظرم اینطور هم نیست که وقتی توجه کنیم تمام علتها رو بفهمیم کافیه اونایی که بیشتر خودشو نشون میده رو پیدا کنیم و در جهت اصلاح مبارزه کنیم. همان طور که وقتی صداقت داشته باشی زیر مجموعه های صداقت مثل راستی، دروغ نگفتن، وقت شناسی، احترام به حقوق دیگران،و … را هم دارا میباشی در پیدا کردن حتی یک علت هم زیر مجموعه های آن را هم شامل میشود رو در وجود خودمان میشناسیم و مبارزه می کنیم. فکر می کنم حنبه معنوی در عمل این باشد که تلاش کنیم شناخت کافی از خودمان پیدا کنیم و اینقدر دوربین رو به اطراف نندازیم، یاد بگیریم که هر چه هست علتها در وجود خودمان است نه دیگران. نقطه ضعف از درون من ایجاد میشه که چشم چرانی می کنم، ضعف از درون من، از ایمان من است که تحت تاثیر جنبه های علی قرار میگیره. یادمان باشه که خدا همیشه دلسوز ماست، ما رو آورده که تربیت کنه، و اگه خوب توجه کنیم کاری نیست که قبل از انجام اون عمل به ما تذکر ندهد،( آثارالحق جلد ۲ گفتار ۲۲۸) اگه نمی فهمیم و یا درک نمی کنیم ما توجه نداریم و دقت لازم رو انجام نمی دیم “او” کارش رو توسط نفس لوامه، ملهمه انجام میده، پیغام رو می فرسته ولی من بی توجهی می کنم، پس ایراد از گیرنده است که یاد نگرفته فرکانسش رو با فرکانس مبدا تنظیم کنه، ایراد از من و درون من است که گرفتار نفس اماره شده، وقتی “او” هر لحظه پیامش رو از طروق مختلف که خودش صلاح میدونه میفرسته ولی من توجه نمی کنم، خدا دیگه چکار باید بکنه؟ وقتی من نمی خوام بفهمم و یا درک کنم خدا چکار کنه؟ تمام لحظه ها پر از جنبه های معنوی و پیام و درس است ولی من توجه ندارم چکار باید کرد؟ برای انجام کاری رفته بودم جایی بعد از انجام کار با یه عمل نفسانی روبرو شدم اول ضربان قلبم شروع کرد به تند تند زدن، بعد دست و پام شروع کرد به لرزیدن، عرق از پیشانیم بیرون زد، اینها همه جنبه های معنوی در انجام عمل بود ولی من توجه نکردم که اینها پیامهای خدا بود که منو از انجام اون عمل نفسانی دور کنه، اما همچنان بی توجهی کردم خب اینجا خدا دیگه چکار کنه حتما باید جلو چشم ظاهر بشه و بگه بس دیگه خجالت بکش تا اون وقت بفهمم. زمان قدیم هم نیست که معنویت سنتی باشه و اینکارها رو خدای زمان انجام بده الان معنویت علمی است باید یاد بگیرم و توجه به علائم و پیامها بکنم و خودمو از وسوسه نفس با کمک همان انرژی که توسط هشدار، پیام، علائم و هر چیزی که اسمش رو میذاریم بگیریم و مبارزه کنیم، که متاسفانه باز هم شکست نصیبم شد. ببخشید کمی طولانی شد.
با سلام در جواب دوست عزیز کامران فقط حدس خود را بیان میکنم . امدن ما به این کره خاکی و تحمل اینهمه مسائل تلخ و شیرین برای چیست ؟ رفتن به برزخ و در انجا هم باز به نوعی تحت فشار و بازخواست بودن و احیانا اگاه شدن به درست یا غلط بودن اعمالمان فکر میکنید برای چیست ؟ برای اینکه از نظر پرورش فکر صحیح و دانایی بجایی برسیم یعنی حس های انسانیت ما رشد کند مثلا ازدواج کردن بچه دار شدن دنبال تحصیل و کسب کار رفتن و غیره بهانه هایی هستند برای رسیدن به اصول معنوی حالا ما بایستی در فرایند زندگی کردن و مواجهه شدن با تک تک مسائل ببینیم عصاره اینهمه تلاش ما چه بار معنویی دردنیا یا اخرت برایمان ببار میاورد مثلا اگر با اد ب باشم یا فرزندم را خوب تربیت کنم یا صبور باشم یا تنبلی نکنم یا بار مسئولیت خودم را خودم بدوش کشیدن چگونه میتواند به روند زندگی معنوی من کمک کند اینها و تمام مجموعه ریز ریز زندگی وقتی در نهایت فکر کنم چه تاثیری روی کسب دانایی و پرورش فکر صحیح من میگذارد خودش میشود دیدن جنبه و بعد معنوی اعمالم
متیس عزیز از زحمات شما تشکر میکنم که به این سادکی ما را در ارتباط دستورات و کفتارها قرار میدهید. من هم مثل تیام عزیز اخیرا به این حقیقت که انجه به تصورم سخت و درد و غیر تحمل میامد دقیقا نقطه ضعفم و از لطف خداوند است تا با تکرار مبارزه شاید بتوانم به یکی از ضعفهام غالب بشم, اما فقط در همین حد. نمیدونم از کجا جقدر و جه جور اینکار شدنی است دوستان کمک کنید, حضرت شیخ میفرمایند عمر بشر کوتاه نیست ولی وقت بشر موقت است. سئوالم اینه که از اینهمه وقت که به بیهودکی میکذره جطور استفاده کنم. نیروی بازدارنه وجودم سرسختتر از منه……
در مواجهه با ناملایمان یک عکس العمل آنی و یک حالت و یا حس وشاید بازهم عکس العمل در دراز مدت داریم.
شاید فکر اینکه در برخورد اول بخواهیم منطقی و کاملا درست عمل کنیم کمی ایده آل و یا غیر قابل انجام باشد چرا که ما در دنیای مادیات زندگی میکنیم و این تنها چیزی است که برای ما ملموس است پس شاید نکته اینجاست که نباید هیچ موضوع خاصی در دراز مدت فکرمان را مشغول نگه دارد حال آنکه با آوردن دلایلی همجون شاید صلاح من نبود و یا این برای رشد من بهتر بود و … پس از مدتی مخصوصا با برگشت به گذشته و اینکه من قبلا هم ناکام بوده ام و هنوز در آن مورد آب دیده نشده ام نوعی وسواس فکری برایمان ایجاد میشود اینکه چرا چیزی درست پیش نمیرود؟
من واقعا چه نقشی دارم آیا باید کار خاصی انجام دهم؟
انباری از ناملایمات که دلیل رخ دادنشان هرگز بر من روشن نشد چه فایده ای دارد؟
اگر قرار است دلیل چیزی را نفهمیم و به توهمات و تصورات عمومی دلخوش باشیم پس فایده این زندگی چیست؟
با سلام ۳۳ عزیز بنظرم با این گفتارها ما بلحاظ دینی موظفیم که ناملایمات را نادیده بگیریم چیزی که حقیر فهمیدم اینه که بسیاری از این مصائب و مسائل (اگر نگویم همش ،که از گفتارها چنین بر می آید) ارزش ناراحتی و غصه خوردن را ندارند مشکلات مادی و بدبیاری ها و دردهای فیزیکی و آنچیزهایی که نمی خواهیم و برایمان اتفاق می افتند ،رفتاری که دوست داریم با ما بنمایند و نمی کنند حقوق ماهیانه ،رده ی شغلی و… کلاً احترام و تشریفاتی که دوست داریم جهان برای ما قائل باشد ولی اینگونه نمی شود ،راحتی ها و لذاتی که دوست داریم داشته باشیم ولی نداریم ،و…می توانند مارا اذیت کنند یا …می توانیم با تلقین جملات مناسب ،درد و اهمیت و بهای آنها و زجر و زهر ِ آنها را در درونمان کمتر کنیم ،این گفتارها بنظرم می فرمایند که بنفع دنیا و آخرتمان است که چنین کنیم ،من اگر بخواهم سر هر کوچک و بزرگی با همه درگیری و جنگ اعصاب داشته باشم ،چقدر حق الناس بر گردنم می آید و آیا می توانم نگاهم بدنیا مانند بزرگان معنوی که الگوی زنده ی ما هستند ، زیبا و بخشنده و مهربان و با گذشت باشد ،آیا اعصابی برای گذشت کردن اصلاً برایمان باقی خواهد ماند آیا با این جنگها ، مثلاً میتوانیم با خانواده و فرزندانمان و دیگران ، ملایم و مهربان و موءدبانه برخورد کنیم ؟! اگر قضایا را محکم و خیلی سختگیرانه بگیریم چقدر میتوانیم با دیگران مهربان باشیم؟ شخصا مدتها پیش واقعاً در محیط کاری ام دچار بن بست شده بودم ، به خودم گفتم یا باید شغلم را ترک کنم که به هزاران دلیل نمی توانم و هر جای دیگری هم بروم باز این اصطکاکها با افردی که مانند من ناقصند آزار دهنده خواهد بود ،این بود که به خودم در ناملایمات ، مدتیست ، مدام تلقین میکنم که مهم نیست و… بسیار در محیط کارم و در زندگی راحتتر شدم و رفتار دیگران و روابطم هم خیلی معقولتر و بهتر وآسانتر شد . من فکر میکنم باید با توجه به این گفتارها با تلقین، بهای کمتری به مشکلات بدهیم و آسانگیرتر و با گذشت تر بشویم و با توجه به مقاله ی بالا این مسئله یک فضیلت اخلاقی هم برایمان محسوب می شود!، چون ما باید شبیه اولیا خدا باشیم و آنها بسیار افراد باگذشت و با اغماض و بسیار اهل چشم پوشی بر ناهنجاریها ی اطرافیانشان بودند و بجای مشمئز و ناراحت شدن سعی در درمان و تربیت ِداهیانه و اصلاح دیگران داشتند در عین اینکه دیگران را دوست داشتند.و به درگاه خداوند نیز شاکر بودند.
با سلام
طب روح صفحه ۴۵،
س: برای اقدام به درمان، اراده لازم است. اما مشکل اینجاست که بیماری، اغلب به همین اراده حمله می کند.
ج: وقتی بیماری روحی، اراده را فلج کند، معالجه آن فقط در صورتی میسر خواهد شد که خداوند خود شفای عاجلی برای آن شخص حواله کند و یا یک طبیب روح بر او «نظری» بیفکند. شفای عاجل ممکن است به صورت وارد آمدن صدمه و یا بروز درد و رنجی ظاهر شود که ظاهرا دلیلش روشن نیست، اما در واقع شفای الهی است. از اینگونه مثالها فراوان وجود دارد. از جمله صفت خالق، شافی بودن است.
همچنین در گفتاری از حضرت شیخ: ….. باری، مسئله این جاست که در شما نمی بینم اگر آسودگی خاطرت همیشگی باشد، بتوانی توجه لازم به معبود اصلی ات که خداست و همین طور توجه به راهنمایت داشته باشی. نحوه هدایت شدن از طرف خدا متفاوت است. بعضی در اثر رفاه و آسایش دست به کارهای خلاف سلوک می زنند، مثل اختلاف با همسر و حرص داشتن در زندگی و امثال ذلک. بعضی به سبب ناراحتی های زندگی، بیش تر به خدا پناه می برند، بیش تر توجه به خدا پیدا می کنند. از این رو، به منظور ترقی سلوکی ناراحتی هایی (جزئی و کلی) برای آن شخص فراهم می شود. در این حال، سالک ناراحتی ها باید بکشد. شما در آسودگی آنطور که باید و شاید به رشد روحی ات توجه نداشته اید، وارد گرفتاری شده اید. حالا جهت رفع گرفتاری ات پناه به خدا ببر و به هر کس (هر راهنمایی) ایمان بدون وسواس دارید بگویید: «پناه من به شماست»، آن گاه دستورات لازم در قلب شما گذاشته می شود، رفاه و آسایش شما فراهم می شود.
live عزیزم, خیلی از توضیحاتتان وراهنمایی تان متشکرم. امان از این سختگیری!!
باز هم از وقتی که برای کمک به من گذاشتید ممنونم.
معنویت یک علم است صفحۀ ۴۹ از سطر۲۱ :
…قبلا گفتیم که تجربه و آزمایش، نه تنها وسیلۀ سنجش اعتبار یک قانون است، بلکه برای درک و تحلیل واقعی آن قانون نیز ضروری است. برای روشن شدن این نکته “قانون توکل به خدا” را در نظر میگیریم:اگر خود را به خداواگذاریم، هرچه از خوشایند و ناخوشایند برایمان پیش آید، صلاح است.
برای درک و تحلیل این قانون باید آن را بیازماییم، یعنی کوشش کنیم که در هر حال ووضعیتی ،همچون طفلی که خود را به مادر میسپارد، خود را خالصانه به خدا بسپاریم. گذشته از این ،هر بار که اتفاق ناگواری پیش آید،جستجو کنیم و بیابیم که کدام جنبه از این اتفاق واقعا به نفع ما بوده است.اگر این تجربه را چندین بار با موفقیت تکرار کنیم،یعنی به وضوح مشاهده کنیم که هر آنچه پیش میآید در حقیقت به صلاح ما بوده، آن وقت خواهیم توانست معنای این قانون را عمیقا درک و جذب کنیم. بنابراین تا وارد “گود تجربه” نشویم، این قانون ولو به آن عقیده هم داشته باشیم،همچنان به صورت حقیقتی مجرد و نظری باقی میماند و توکل ما به خدا تنها شکل لفظی خود را حفظ خواهد کرد. برای تبدیل توکل لفظی به توکل واقعی ،و حقیقت مجرد به حقیقت ملموس ،باید کرارا مورد آزمایش قرار گیریم تا خود نیز موفق به تجربۀ این حقیقت بشویم.
از پاسخهای عمیق دوستان عزیز ع- علی و عطار بسیار سپاسگزارم.
با سلام در مورد سوال کامنت۲۱ از تیام عزیز،خواندن فصول ۵ تا ۸ از کتاب راه کمال توصیه می شود،اگر اینکار انجام نشود هر جوابی بنظر حقیر کامل نخواهد بود، اما مطالب وتعاریف بطور بسیار فشرده ،تعریفِ عقل اعلی (راه کمال فصل ۸):”عقل اعلی جزء روح ملکوتی است و همان قوه تعقل کننده ی ذاتی در ایگو است که به انسان امکان می دهد مدیریت منازعات درونی خود را در دست گیرد …”/ تعریف هوش بشری :”هوش بشری حالتی از عقل اعلی است که در آن ،عقل تحت انقیاد نفس اماره قرار گرفته است . اگر انسان در مسیر معنوی درستی قدم بر ندارد ، یا هیچ گونه فعالیتی برای معنویتش نکند یا نسبت به سرنوت اخروی اش بی تفاوت و نا آگاه بماند و وقت خود را تنها صرف مادیات کند ، عقل اعلیش به تدریج به هوش بشری(حیوانی) تنزل می یابد … انسان در این حال به فردی خودخواه و بی تفاوت نسبت به دیگران تبدیل می شود . آن گاه رفتاری کاملا حیوان گونه از خود بروز می دهد که ناشی از غلبه ی هوش بشری است…”/ تعریف عقل رحمانی:”منشا تدبیر و اعتدال است ، صورت قوام یافته ی عقل اعلی است.عقل اعلی هر چه بیشتر از اصول الهی صحیح تغذیه کند تکاملش در جهت تبدیل شدن به عقل رحمانی بیشتر می شود…”/تحول عقل اعلی :”عقل اعلی جزء ذاتی روح ملکوتی است و به طور عادی در میانه ی طیف هوش بشری و عقل رحمانی در نوسان است…میزان تحول عقل اعلی به عقل رحمانی را می توان بر اساس شدت گرایش شخص به فضایل اخلاقی و الهی و …سنجید”/بر اساس بررسی مواردی که واژه های “عقل سلیم” و “خرد” ،در کتب و تعالیم استاد استفاده شده بودند (که ذکرشان در این خلاصه وفضا مقدور نیست)حقیر به این نتیجه رسیدم که ایندو در کتب و تعالیم استاد ،معادل بوده و به معنای عقل اعلی ایست که با عمل به اصول صحیح الهی ،به سمت کمالش (عقل رحمانی)مقداری حرکت کرده است حال هر چقدر این مقدارِ حرکتش، بیشتر باشد فرد از عقل اعلی ایی سالمتر (عقلی سلیم تر) بر خوردار شده و فرد خردمند تری محسوب می شود.پس اگر فردی ازIQ بالایی هم برخوردار باشد ولی به عمل به معنویت فطری بی توجه باشد عقل اعلی یش زنگارِ هوش بشری (حیوانی) بخود گرفته و سلامتش به مخاطره افتاده و خردمند و دارای عقلی سلیم محسوب نمی گردد.
با تشکر همیشگی از متیس
۳۳ عزیز
فکر کنم جوابتان را از کامنتها گرفته باشید بخصوص کامنت که ۵۳ گذاشته و فقط یک چیز دیگه اضافه کنم که آرامش ظاهری خودت را حفظ کن خود به خود تاثیر میگذاره روی روح و تکرار اینکه کار ساز ما به فکر ماست فکر ما در کار ما آزار ماست.
و اینکه این را متوجه بشیم که توسط همین هاست که ما به کمال میرسیم همانطور که حضرت شیخ فرمودند که در بالا هم آمده. البته کار راحتی نیست فکر کنم اگر به آرامش باطنی برسیم کلی در سیر کمال پیش رفت کردهایم. البته اشتباه برداشت نشه که من به آرامش باطنی رسیده ام که این ها را میگویم شاید هم شما از این لحاظ خیلی جلوتر از من باشید ولی این طریقی که من انجام می دهم. باز هم اشاره کنم آرامش باطنی هدف نسیت و هدف به کمال رسیدن است
در جواب مینا ف عزیز, باید روح را هر روز با مطالعه معنوی و مبارزه ای با نفس تغذیه و تقویت کنیم تا قوی باشد و بتواند با نقس مبارزه کند. تجربه خودم را می گویم چند ماهی برای یک سری کارهای دنیایی که البته واجب هم بود درگیر بودم و مجبور بودم خیلی وقت بگذارم. آن کارها تمام شد ولی چون در این چند ماه به روحم توجه زیادی نداشتم بنیه روحی ام کم شد. اثراتش را دیدم. ناشکری و غر غر و دنیایی دیدن همه ماجراهای زندگی در من قوی شد. مادیات برایم پررنگ شد و اینکه جنبه معنوی و تربیتی که ناملایمات برای من دارد را فراموش کرده بودم و همش ناراحت بودم چرا در همه مسایل دنیا و زندگی روزمره موفق و برنده نیستم. به لطف معبود ازلی دوباره هوشیارم کردند. نتیجه اینکه نباید مبارزه را کنار گذاشت حتی برای کوتاه مدت.باید خود را در جریان مطالب معنوی انداخت. اگر چند روز غذا نخورم از حال میروم ولی من چند ماه حواسم به روحم نبود چطور میخواهم روح بتواند مبارزه کند و نفسم قوی نشود!!
مجید ص, دوست عزیز خیلی از راهنمایی تان متشکرم.
باسلام وتشکرازمتیس عزیزونظرات ارزشمنددوستان بنظرمن اینکه درموقع سختی روحمان صیقل داده می شوددرست ولی خداکندکه درآن زمان بتوانیم رفتاردرست داشته باشیم وعکس العمل های بجاوگرنه همان رفتارمان باری بردوشمان خواهدشداگرمطابق تعالیم ووظایفمان عمل نکنیم.
باسپاس وتشکرازتمامی دوستان،دوستان متاسفانه تابه امروز هیچوقت این نکته ی “رخنه ی عناصرمضرموجوددرروان به قطب ملکوتی واثرات منفی انرژِی علی”وآنچه که کامنت۱۸ عزیز اشاره نمودندرودرک نمی کنم…درسطح قطب ملکوتی این اثرات منفی چگونه عمل می نماید؟چه بروزاتی رو درفرد ایجاد می نمایدو…؟
با عرض سلام به همه دوستان عزیز در جواب کامنت ۴۵ تاجایی که از مطالعه کتاب بیاد دارم وجود ما بعنوان دو قطب مثبت و منفی در هم تداخل یافته که بعد منفی ان روح بشری ماست و بعد مثبت ان روح ملکوتی است .و نقش روان مابین این دو مانند یک ازمایشگاه یا لابراتوار عمل میکند .مثلا فرضا من در مقابل یک حادثه وسوسه اور قرار میگیرم اگر از قبل تجربه مناسب یا اطلاعات کافی در جهت خنثی کردنش داشته باشم زمانی که حس وسوسه یا ناملایمات به من رو می اورد اطلاعات معنوی و کشش های نفسانی همزمان داخل لابراتوار میشوند و مانند فعل و انفعال شیمیایی عمل کرده و هرکدام قوی تر باشند دیگری را خنثی میکنند باز فرض میگیریم اگر اطلاعات معنوی درست داشته باشیم عقل سلیم ما درست کار کند و حواسمان جمع باشد از طریق نفس وجدان یا ملهمه تصمیم درست گرفته و در نتیجه روح ملکوتیم قوی میشود و روح بشری ام و حالت نفس اماره اش ناک اوت میشود و اگر برعکس باشد یعنی مطالعه درست نداشته باشم پرورش فکر صحیح نداشته باشم و از عقل سلیم هم تهی باشم در لابراتوار یا روان من مخلوطی که ساخته میشود به ضرر روح ملکوتی تمام شده و در نتیجه به یکباره عمل نادرستی از انسان بروز میکند نمونه انهم قتل دزدی تعرض به حقوق دیگران بی ایمانی کفر و بسیاری اعمال ناشایست دیگر از طریق روان به روح ملکوتی حمله کرده و مانند دود غلیظی انرا میپوشاند وانچنان روح ملکوتی را تصرف میکند که شخص از انجام عمل بد لذت میبرد و اگر برعکس این باشد روان از مواد درست و سالم و بجا در جهت یک فرمول خداپسندانه وارد عمل شده بر قطب بشری غلبه کرده و به اصطلاح روح ملکوتی برنده میشود .در اصل زندگی ما مبارزه است هر لحظه در حال جنگیدن بین دو قطب هستیم برای همین است که یادگیری اصول صحیح معنوی . و به روز بودن انها. داشتن عقل سلیم. کمک گرفتن از مبدا. همگی سلاح های موثرند. صفحه حوادث روزنامه ها پر است از بروزات فجیعی که بر سر روح ملکوتی میاید .البته انچه از عصاره درسها در ذهنم بود بخصوص دو کتاب طب روح و راه کمال را کمک گرفتم . با تشکر
دوست عزیز, در مبحث ششم کتاب طب روح در این مورد صحبت شده است. برای بررسی بهتر به آن فصل رجوع شود مناسبتر است ولی قسمتی از آن ردر ص ۱۱۶ کتاب را در اینجا آوردم:
غشای روحی – روانی:
هر فکر یا ایده ا ی که به روان راه یابد و به آن جذب شده و تحلیل رود, می تواند از غشای روحی – روانی عبور کرده و به قطب ملکوتی رسوخ کند. اما برخلاف آنچه که در مورد غشای روانی گفته شد, انسان نمی تواند مستقیما بر نحوه انتخاب غشای روحی-روانی خود تاثیر بگذارد, زیرا از قلمرو قطب ملکوتی خویش ناآگاه است. برای تنظیم نحوه انتخاب غشای روحی-روانی , کمک یک تنظیم کننده خارجی آگاه ضروری است. این تنظیم کننده آگاه, باید اثر مافوق علی باشد تا بتواند تبادلات میان قطب بشری و قطب ملکوتی را متعادل کند. جنین اثری, با شناخت خدای زمان تامین میشود او قادر است اثرات منفی انرژی علی راخنثی کند و مانع از آن شود که عناصر مضر موجود در روان, به قطب ملکوتی رخنه کند.
ببخشید در مورد کامنت ۳۰ و جمله ای از راه کمال که می فرمایند ” کسی که مشیت الهی را واقعا درک کند و قلبا به آن مطمئن گردد، متوجه میشود که هر چه برایش پیش بیاید به خیرش است و به پیشرفت معنویاش کمک میکند” سوال دارم. با خودم فکر می کردم که چطور میتوان مشیت الهی را واقعا درک کرد و قلبا به آن مطمئن شد؟؟ ممنون میشوم راهنمایی فرمایید.
با سلام ،حقیقتا از دوستانی که(اشرف ،nov ، ۵۳ …) گفتارهای مرتبط با موضوع تاپیک را در اینجا برای استفاده ما مینگارند متشکرم به شخصه خیلی از این گفتارها، استفاده مینمایم واقعا متشکرم.
با سلام در جواب نیکی عزیز
فکر میکنم مشیت ان حادثه یا رخدادی است که با هیچ وسیله یا امکانی نتوانیم انرا تغییر دهیم مثلا قبول نشدن در رشته مورد نظر باتوجه به انجام تلاش فوق العاده . ازدواج کردن با شخصی که انتظارش نمیرود بیماری به ظاهر ساده ای که هر چقدر دوا درمون میکنی خوب نمیشود . مثالهای زیادی هست مثلا نحوه نایبنایی حضرت شیخ .بلاهایی که برای حضرت ایوب افتاد . در زندگی خودمان فرضا از کسی که خوشمان نمی اید همسایه ماست و هر روز مجبوریم اورا ببینیم اما مثلا از مادر خود کیلومترها دوریم .کلا مشیت ان چیزی است که تحملش برای ما سنگین است و همان رنج گویا برای رشد روحی ما موثر است .البته برای قسمت دوم سئوال شما که چگونه قلبا مطمئن شویم ؟ غالبا اگر کمی iQ معنوی ما قوی باشد وواقعا درد دین داشته باشیم مطمئن میشویم چون وقتی هدف ما رسیدن به تکامل است و نگران اینده معنوی خود هستیم قاعدتا خیلی زود علت ناکامیها برایمان روشن میشود چون چه کسی هست که فرضا بچه ناقص و مریض زمین گیرو بی پولی و بیکاری و خیلی غصه های دیگر را دوست داشته باشد؟ البته همه اینها منوط میشود که ما همه تلاش خود را انجام دهیم ولی ظاهرا به در بسته بخوریم با تشکر فقط تجربیات خودم بود
در پاسخ مینا -ف عزیز(کامنت۳۳) ،البته کامنت ۴۲ خیلی زیبا بود. شخصا برای خودم متنی در مورد لزوم فعالیت معنوی و متنی دیگر هم در لزوم و اهمیت حفظالصحه (مشکل لاینحلّ و همیشگی ام) تنظیم کرده و نوشته ام ، در این دو نوشته ، تمام فکر و احساسم و ناخرسندی ام از وضع فعلی ام و لزوم فعالیت برای تغییر و… را نوشته ام و آندو را ضبط کرده و بر روی موبایلم و کامپیوترم قرار داده ام و مرتبا گوش میدهم ،متن حفظ الصحه باعث شده که انگیزه ام را پس از مدتی تلاش و فشار از دست نداده و فریب نفسم را نخورم (چون مبارزه ایست طولانی مدت) و هنوزم امیدوارم ، و در متن انگیزشیِ معنوی ام هم بسیار بمن کمک میکند یادم بیاید برای چه به زمین آمده ام اینجا چکار باید بکنم و در نهایت به چه جایی باید برسم و…، انسان موجودیست فراموش کار ، عقلِ روح ملکوتی مان (عقل اعلی) هنگام فکر کردن بکار می افتد ولی عقل ِ روح بشری (هوش حیوانی) و افکار ارواح ساپروفیت و انرژیهای منفی در اکوسیستم معنوی مان و… دائماً در شرایط این یخبندان معنوی فکر ما را با چیزهایی که به صلاحمان نیست دارند بمباردمان می کنند ،پس اگر ما هم به همین شیوه افکار مثبت را (در جهت رشد ِ جسم ،روح ،دنیا و آخرتمان) مرتباً بخودمان تلقین نکنیم تحت تاثیر قرار گرفته ،سست شده ،فراموش می کنیم و… کلا ًزمانِ توجهِ ما بسیار کم است تلویزیون ،ماهواره ،اینترنت و…سرگرمیهایِ فراموشی آورنده ، بینهایت در دنیای ما زیاد است ،این متونِ ضبط شده همچون تلقیناتی مکرر و موثر،باعث می شود همواره انرژی مبارزه و توجه در ما تزریق شود ،اینگونه میتوانیم در دنیا و آخرت ، فعالیتِ خیلی بیشتری از خود کشیده و موفقتر باشیم.
در پاسخ دوست عزیزکامنت ۴۵ علاوه بر کامنتهای زیبای دوستان ، قسمتی دیگر از فصل ۶ کتاب طب روح تایپ میشود.”ارگانیزم معنوی یا (خود) را می توان به کوه یخ شناوری تشبیه کرد که قسمت اعظم آن ناپیدا و در اقیانوس معنوی غوطه ور است و تنها قسمت کوچکی از آن (روان) در سطح آگاهی عادی انسان پدیدار می شود. قسمت غوطه ور یا ناپیدای خود بخش وسیعی است که در آن اثر جزء ملکوتی حاکم است و قطب ملکوتی ِ خود نامیده می شود. مادامی که انسان در جسم است ، از این بخش وسیع وجودش آگاهی ندارد و یا تنها آگاهی مبهمی دارد، آن هم به طور غیر مستقیم. قسمت کوچکِ پیدای ِ خود که معمولاً در آگاهی عادی ظاهر می شود،همان چیزی است که بر حسب معمول روان نامیده می شود. از آنجا که این قسمت ، ناحیه ای است که آشکارا تحت سلطه ی جزء بشری قرار دارد، قطب بشریِ خود نامیده می شود. قطب بشری در آنچه جسم-محیط گفته ایم ریشه دارد.همین قطب است که مانند ریشه درخت ، غذا را از جسم-محیط گرفته و به خود می رساند.بنابراین از طریق این جزء قابل دسترس خود است که تاثیرات محیط (اعم از ایده ها و افکار و غیره) وارد می شود و تمامی ارگانیزم معنوی را تغذیه می کند…”. فرض بفرمایید روان مانند دهان و روح ملکوتی مانند مری ،معده و سایر اجزای گوارشی و کلاً جسم ما باشد ما در انتخاب چیزی که می خوریم مختاریم و از تاثیراتش بهره مند یا متضرر خواهیم شد ولی فرض بفرمایید سر راه مریِ ما اثری باشد که نگذارد مواد مضر از آنجا گذشته و پایینتر بروند ،مواد مضر در دهان ما مانده تلخکامتر می شویم ولی این کار نمی گذارد کل جسممان مسموم شود. بر خلاف جسم، ما آگاهی روشنی از روح ملکوتی که قسمت اعظم ارگانیزم معنویمان است ،متاسفانه نداریم ،پس بطور آنلاین ،درست نمی فهمیم چه دارد آن پائین اتفاق می افتد ولی اثر الهی که غشاء روحی_روانی ما را(در صورت ایمان صحیح) کنترل میکند در طولانی مدت باعث ِ حفظ سلامت ارگانیزم معنوی ،(حداقل بدتر نشدنِ ما در صورتِ عدمِ تغذیه صحیح معنوی برای رشدش) خواهد شد.
با سلام
دوستان عزیز من مدتی است مشکلی دارم که امیدوارم با راهنمایی شما بتوانم راه حلی برایش پیدا کنم. با توجه به گفتار ۴۱۶ :
“دنیا همهاش مکررات است زیرا هر خاطرهای، از بدی یا خوبی، بالاخره میگذرد و فراموش میشود. وظیفه انسانیتی در ما هست که باید انجام بدهیم، یعنی نسبت به همنوع خود مهربان باشیم و خدمت بکنیم و گذشت داشته باشیم، زیرا انتقام هیچوقت لذت ندارد بلکه پشیمانی میدهد، در صورتی که گذشت همیشه لذت دارد.”
من متاسفانه بسیار تفکر انتقام گیری دارم. یعنی اصلا به راحتی نمیتوانم نسبت به مردم گذشت کنم و خیلی سریع ذهنم به سوی انتقام میرود. تقریبا هیچوقت این فکر را عملی نمیکنم ولی همیشه این طرز فکر عذابم میدهد و فکر میکنم اصلا گذشت ندارم به خصوص نسبت به غریبه تر ها!
در پاسخ به کامنت لیلی
فکر نمی کنید که اگر روزی چند بار همین جملات را تکرار کنید تاثیر خودش را بذاره!!!
وقتی که اصل اش به ذهن بشیند عمل اش هم همراه اش میاد….
دوست عزیز لیلی،
به نظر بنده همینکه با این حس مقابله می کنید و به آن عمل نمی کنید، عالیست. آنکه به ذهن خطور می کند، دستور نفس است و آنچه که عمل می کنید ارادۀ شماست و آنکه عذاب می دهد، نشان بیداری وجدانتان است.
با سلام در پاسخ سوال نیکی گرامی ، با تشکر از کامنت پر معنای عطار عزیز ، با جستجوی معنیِ لغت “مشیّت” در لغتنامه های آنلاین و بررسی گفتارهای ۳۴۴-۷۱۰-۷۴۲-۷۹۲-۱۳۳۵-۱۴۹۸ از آثارالحق چ۵ که این لغت در آنها بکار رفته ،به این نتیجه رسیدم (البته ممکنست جمع بندی ام اشتباه و قطعاً ناقص است)که مشیتّ الهی یعنی: خواست و اراده ی خداوند که تابع ِ حکمت و رحمتِ بی منتهایِ او و قدری هم عدالتشان می باشد و البته عدالت هم برای ظلم نشدن به سایر ِ مخلوقات و حفظ انتظام کلّ آفرینش و حفظ امکان ِ حیاتِ ابدی برای این ارگانیزم وسیع و بسیار پیچیده واجب است ، و آنهم از رحمتشان می باشد و شاید یکی از معانی ِ درک ِ مشیتّ الهی ،شاید این باشد که ما مطمئن شویم که آن وجود، آنقدر نازنین است که اراده اش جز به خیر و صلاحِ مخلوقات نحیفشان رای نمی دهد در هر سرنوشت سازی که برای کّلِ مخلوقاتشان مینمایند خیر و صلاح ِ نهاییِ همه را به عمیقترین و متعالی ترین و دلسوزانه ترین شکلش در نظر میگیرند ،چون خصلتِ بزرگواری و پاکیِ بینهایتشان چنین اقتضاء مینماید ،و شاید بهمین خاطر است که ما هم توصیه به پرورش این صفاتِ نیک در خود شده ایم که بتوانیم در رده هایی از این سیستم به کارِ مدیریتِ خیررسانی گرفته شده و غرقِسعادت و خوشبختی و زیبایی شویم اگر به مهربانی ِ او و شیوه ی تصمیم سازی و قضاوتشان و به خوبی و پاکی و گذشت بی نهایتشان یقین داشته باشیم قاعدتاً باید کمی قبول کنیم که هر چه برای هر مخلوقات ضعیفشان می نویسند نمی تواند خالی از بزرگواری و رحمت و بخشش و خیررسانی ِشان باشد و نفع و رشد و پیشرفت و سعادت ِ ابدی وراحتی و آموزش آن موجود حقیر و کلّ اکوسیستم مخلوقات در نظر گرفته نشده باشد، چون هر مجموعه ایی بدون قوانینی مشخص و متقن و عاقلانه،دچار هرج و مرج و اضمحلال خواهد شد پس رحمت هم باید گاهی توام با عدالت باشد ، بنظرم شاید ،باید صفات او را بیشتر در نظر گرفته و به او و به آموزه های الهی ِ او (که او را تاحدّ درکِ ما توانسته بدرستی توصیف نماید)بیشتر اعتماد نموده و با یقین بیشتری خود را با تلقین و…مطمئن نماییم که او کیست ،در زندگانی بزرگان معنوی (که مظهر اویند) وقتی کمی دقت میکنیم میتوانیم این پاکی و گذشت و محبت و دستگیری و کمک به دیگران را مشاهده نماییم ، بنظرم به او کمی بدبینیم .
با تشکر از عطار عزیز و پاسخشان,
پس اینطور که به نظرم رسید ما نمی توانیم “واقعا” مشیت الهی را درک کنیم و قلبا به آن مطمئن شویم مگر زمانیکه ورای آن مشکل و مساله قرار گرفته باشیم و آن مرحله و درسش را کامل گرفته باشیم. یعنی این درک واقعی و اطمینان قلبی بعد از گذراندن آن درس یا واحد به دست می آید. آیا برداشتم صحیح است؟
با درود به لیلی عزیز و اینکه نسبت به دیگران گذشت ندارید باید همیشه یادتون باشه که هر چه با دیگران میکنید در عمل با خودتان میکنید، همیشه این را به خاطر داشته باشید که ما در شرایط عمل و عکس العمل هستیم اگر با کس ناشناسی خوبی میکنید در واقع این خوبی را در حق خودتان کردهاید و برعکس. این نوع تفکر جلوی خیلی از بد خواهیها و عمل ناشایست را میگیرد.
برای تمرین اینبار اگر کسی در حق شما بدی کرد فقط به خدا واگذار کنید و ببینید که چه راحت میشوید و به آسانی میتوانید با مهر با انسانها برخورد کنید بدون این که وارد هیچ بحثی بشوید… واقعیت این است که ما روحا و جسما وقتی برای تلف کردن نداریم، پس بهتر است که اوقات را به جای انتقام گیری به لطف و محبت ادامها بگذرانیم. من عقلم تا اینجا میرسید شاید دوستان دیگر کمک بهتری باشند.
در جواب لیلی عزیز, گفتاری از حضرت شیخ می باشد بدین مضمون : وقتی انسان فکر نادرستی دارد و به آن عمل نمی کند به این “قصور” می گویند یعنی اینکه در پرورش فکر خودش کوتاهی کرده(قصور کرده). فکر حالت آب را دارد باید به نحوی از آن استفاده کرد که بتوانیم کشت کنیم.
بنابراین فکر می کنم همین تلقین کردن مداوم جملات درست و یادآوری اینکه خدا می بخشد و ما هم باید سعی کنیم بخشندگی را تمرین کنیم و یاد بگیریم موثر است. شاید با این افکار خیلی دست به گریبان باشیم ولی مهم همین تلقین ها و مبارزات ماست.
در جواب کامنت ۵۷
همیشه اینطور نیست که ما نتونیم مشیت الهی را درک کنیم، فکر کنم به پرورش فکری شخص بر میگردد و اینکه چقدر با خدا انس گرفته باشی. برای روشن شدن مطلب تجربه خودم رو بیان می کنم.
چندین سال پیش تصمیم گرفتم برای زندگی به خارج از کشور بروم، تمام کارها رو کردم و تقریبا آماده رفتن شدم که مسئله ای پیش اومد و کلا منصرف شدم، اون موقع خیلی ناراحت شدم که چرا خدا نخواست من پیشرفت کنم و …
همین الان که این تجربه رو می نویسم دقیقا بخاطر نقطه ضعفی که در وجودم هست، مشیت خدا رو که نخواست خارج از کشور بروم رو درک کردم، البته شاید طول کشید ولی با شناخت از درونم و گذشت زمان درک کردم چرا نشد، و جالبه که هر روز خدا رو شکر می کنم که فراهم نشد که بروم.
به نظرم اگه دقت کنیم و درونمان را بهتر بشناسیم و صادقانه با خودمان روبرو بشیم خدا آنقدر کریم … هست که مشیتشو بما می فهمونه.
کامنت ۵۳ عزیز
اگر همهٔ آدمهای دور ما خوب و عالی بودند،اگر شرایط خوب بود و اگر این دنیا همه چیزاش برای ما تکمیل بود ،ما حتا یک قدم هم نمیتوانستیم،حرکت کنیم. پیشرفت کنیم.و روحمان را رشد بدهیم.در شرایط سخت است است که گًل وجود مان بارور میشود.وجودمان صیقل میخورد و صفات متعالی در ما ساخته میشوند. شما نگاه کن در یک گًل فقط عطر است ،رنگ است،لطافت است و زیبای.پای همان گًل برای رشدش خاک است،کود است.ولی آن گًل نه خاک است و نه کود.آن گًل از شرایط برای رشدش استفاده میکندو بارور میشود.این اجتماع امروزی هم هم برای ما بسیار مفید است چون میتونیم
از آن شرایط سخت و رفتار اطرافیان درس بگیریم(نگاه میکنیم ببینیم ما این ضعف را که در آنهاست داریم و اگر نداریم مواظب میشویم مبادا به آن دچار شویم)و بعدش هم خودمان را میسازیم.صبرم را زیاد میکنم.توکلم را زیاد میکنم.
هر حالتی در زندگی ،موقعیتی است برای شناساندن من به خودم.
اگر اینطور نگاه کنیم و به خودمان هم شروع کنیم به تلقین کردن با توکل به خدا ،برایمان هم کمک میرسد.روزی میرسد که میبینیم حالتمان عوض شده
و دیگر از آن ناراحتی و انتقام دور شدیم.
موفق باشید.
در جواب کامنت ۵۳ میخواستم بگویم:
یک سوال؟اگر کسی از شما بخواهد که یک میخ را در پریز برق فرو کنید آیا شما این کار را میکنید؟
مسلما که نه.چون نتیجه این کار برای شما بسیار ملموس است.
میخوام خدمتتان بگویم ،افکار منفی مثل غصه خوردن،حسرت،حسادت و انتقام مثل این است که ما روحمان را در پریز برق فرو کنیم.ولی چون برایمان آنقدر ملموس نیست ،آنقدرها هم دقت نمیکنیم تا زود جلویشان را بگیریم.
نتیجه این میشود که خودمان به دست خودمان،روحمان ،وجودمان،این امانته گرانبها را مریض میکنیم.و اثراتش هم با گذشته زمان به صورتهای مختلف،بروز میکند. اگر کسی از دوستان به شما یک هدیه بدهند ،ببیند چقدر تشکر میکنید و چطور از آن مراقبت میکنید،پس باید از روحمان هم که وسیله و امانت خداست برای رسیدن به گنج خوب مواظبت کنیم.
دوست خوبی به من آموخت انسانها را ببخش نه به خاطر آنها،بلکه به این دلیل که وجودت آنقدر ارزش دارد که سزاوار است دیگران را ببخشی.
به شما پیشنهاد میکنم،به محض حملهٔ این افکار به خدا پناه ببرید و با نیّت پاک برای کسانی که از ایشان دلگیر هستید دعا کنید.اثرش مثل شفا اول به قلب خودتان وارد میشود و وجودتان را پاک میکند.آنقدر تکرار کنید تا اثرش آشکار شود .و مواظب خودتان باشید.(مواظب روحتان باشید)
با سلام به دوست عزیز نیکی
مورد درک مشیت دوگونه است یکی انکه همه ما بعنوان اینکه رهرو هستیم و میدانیم که همه موجودات در برهه ای از زندگی دچار رنج جانکاه و توان فرسا میشوند از نظر اطلاعات سلوکی باید در روند فکرمان جریان داشته باشد .یکی انکه خودمان در کوران مشیت قرار بگیریم و با تمام گوشت و پوست و روان خود با ان در حال کش و قوس باشیم بنظر من جواب شما درست است وقتی که دچار یک مشکل لاینحل قرار بگیریم و ظاهرا تمام راهها را برویم و ان کار درست نشو د پی به مشیت بودنش میبریم
با سلام مجدد به نیکی عزیز
در مورد سئوال انتقام جویی اولا انتقام ریشه در حس قدرت طلبی دارد و قدرت طلبی هم از غرور است دوما انتقام جویی از ترس هم ناشی میشود که حضرت شیخ در موردش جواب داده اند که هیچگاه نترسید زیرااز نظر باطنی صدمه مببینید کسی که انتقام جو است میخواهد زود طرف به سزای اعمالش برسد تا او بتواند نفس راحتی بکشد یا اینکه میترسد اگر جوابش را ندهد ممکن است طرف بر او مسلط شود اینها که گفتم تجربه خودم است چند بار سعی کن از نظر قدرت طلبی و حس ترس و مغبون شدن خودت را بسنجی انشالله به سر نخ های جالبی میرسی زیرا ما بایستی مثل یک روانکاو زبده به دنبال علت ها باشیم بعد معلول خود به خود اشکار میشود با تشکر
بنام بگانه بی همتا و با سلام و سپاس از همه بخصوص متیس عزیز؛ در مورد مقاله حاضر بنظرم تجربه ام را بگویم بهتراست ؛اما آنرا موکول میکنم به بعد از بیان برداشتم از «ناملایمات» :” در لغت بمعنی ضدِملایمت یا همان سختی است؛ و هرچیزی سختی خودش را دارد؛ درس خواندن سختیهای خودش را دارد ( سرکلاس به موقع حاضر شدن؛ حواس را جمع مطلب کردن ؛ توجه کردن؛ حسودی به همکلاسی نکردن؛ خجالت نکشیدن از نفهمیدن مطالب و پرسیدن؛ مطالعه دروس و حاضر بودن برای امتحان؛ رقابت صحیح کردن!؛ و…)
راه رفتن هم سختیهای خودش را دارد ( در راه اگر مسیر سربالایی باشد مثل بالا رفتن از کوه ، غلبه بر جاذبه زمین و تحمل پادرد؛ خطر سرخوردن و سقوط ؛ پرتگاههای راه ؛ خارهای راه و گمراه شدن و گم شدن در کوه؛ رقیق شدن هوا و به نفس نفس افتادن!؛ حتی ارتفاع زدگی و سرگیجه و …؛ناهمواریهای زمین و سنگهای پیش پایمان و …؛” مثالهای زیادی هستند اما هرکدام را فکر کنیم بارها انجام داده ایم! برای چه؟ معلوم است برای رسیدن به هدف!
کسی که با هر سختی از راه بماند به جایی نمیرسد .
شخصا بر اثر تجربه به این رسیده ام که :” تا راه نروم و تلاش نکنم به جایی نمیرسم و اگر به مشکل نخورم و سختی نبینم راه نمیروم! آدمی اگر به هدفش فکر کند و آنچه برایش فعالیت میکند؛ آنوقت هرچیز ناملایم و سختی هم برایش پیش بیاید بالاخره موقت است؛ اما اگر به ناملایمتها بیش از هدف اهمیت بدهد و توجه کند مثل اینکه در سربالایی یک وزنه سنگینتر از توانش به خود ببندد و بخواهد آنراهم بکشد! چه چیزی مهمتر است رسیدن به قله رفیع قرب الهی و بودن در کنارآن کمال مطلق یا به دوش کشیدن بارهای علی نظیرِ یک صندوقچه جواهرات سنگین؟؟!اما گاهی بالارفتن از کوه است و گاهی راه رفتن بر لبه دیوار! که نیاز به یک چوب تعادل داریم ! که علاوه بر سختی های راه رفتن ؛ سنگینی دو وزنه عادل راهم باید درنظر بگیریم! این سختیها برایمان لازم است. خیلی اوقات درورویی ها را دیدن و ناامید نشدن به معنی پاک ماندن و رنگ اجتماع نگرفتن تنهاست! اوقاتی هم به معنی همان کلام حقیقت “« هستم پی هستان ، نیستم پی نیستان…»” فقط با توجه به مبداء است که درعمل متوجه میشویم در چه موقعیتی کدام بهتر است ؛ اما در کل در قاموس ما کلمه به من چه وجود ندارد و باید از سختیها درس بگیریم .اینست که نفهمیدن یک اصل معنوی یا غلط فهمیدن آن و یا غلط عمل کردن به آن سه نوع عکس العمل برایمان دارد که هر یک میتواند در یک درجه ای بر ما تاثیر بگذارد! اما درکل آنکسی که اولویت را بر توجه به مبداء میگذارد؛ پیامهایی از مبداء برایش میاید که با توجه و عمل به آنهامیفهمد، کجای کارش اشتباه بوده و باید اصلاح کند.اما اگر نظر خودش یا دیگران و رضایت غیر مبداء برایم مهم شود آنوقت ناملایمتها مثل باتلاق مرا از راه رفتن باز میدارند و مدام به چیزهای مختلف میچسبم یا در گل و لای فرو میروم یا به بیراهه میروم!
با سلام
در مورد کامنت لیلی و نیلوفر عزیز، به نظر من واگذار کردن کسی به خدا شاید فقط یک حالت مسکن داشته باشد، که بعد از مدتی با میدان دادن به نفس و یا در حالت غفلت بودن، دوباره آن حالت اول انتقام گیری و کینه عود می کند.
طبق جمله اول این مقاله: «خرد به انسان میآموزد مقدرات را بپذیرد. اما، استاد الهی میافزاید انسان نباید بدون تلاش تسلیم مقدرات بشود، بلکه باید سعی کند در هر اتفاقی جنبه معنوی آن را مشاهده کند. در این صورت است که وارد فرایند پیشرفت معنوی میشود.»
اگر نسبت به کسی حالت انتقام دارم،ابتدا در خود فرو بروم ، در من آگاه عمیق، و ببینم چرا از آن شخص دلخور هستم؟ آیا در این مورد واقعا حقی دارم؟ آیا آن شخص حق من را ضایع کرده؟ در این صورت آیا از حقم دفاع کردم و تمام سعی خود را برای احقاق حق کردم، یا به علت کوتاهی خودم نتوانستم حقم را بگیرم؟ آنالیز کنم و ببینم چرا این رفتار با من شده، در صورتیکه واقعا حق با من بوده و آن شخص قابل گذشت است (طبق شرایطی که در کتاب مبانی معنویت فطری عنوان شده) در این صورت بدانم که چقدر گذشتم از لحاظ معنوی ارزش دارد و من را در رسیدن به تعادل صفاتی ام کمک می کند.
با این گذشت، از خودگذشتگی کرده ام و طبق کنفرانس اخیر «چند اصل بنیادین»: اگر از خود گذشتگی کوچکی کنید او مقدار زیادی در ازای آن به شما میدهد.اما این قدم کوچک را باید به جلو بردارید.
با تشکر از حضور محترم کامنت ۵۶, متاسفانه (برای خودم و فکر خودم) فرمایشتان صحیح است.دلم نمی خواهد اینرا نه بیان کنم و نه بنویسم, ولی , گاهی اینطور به ذهنم می آید….
از عطار عزیز و توضیحاتشان متشکرم. انشاءالله سعی می کنم به توفیق خدا در موردش فکر کنم و دقت کنم تا ببینم چه چیزی متوجه میشوم. از شما ممنونم.
این گفتار ها مشتمل بود بر مواردی
۱ – وظیفه انسانی (محبت -مهربانی – گذشت -خدمت بخلق و..)
۲ -انتقام نگرفتن
۳ – ندیده گرفتن نا ملایمات -توضیح
خدا نکند کسی در دام نا ملایمات بیفتد عبور از این مرحله سخت است .مثال: پول اجاره خانه نداشته باشد. بچه هایش مریض باشند نتواند دکتر ببرد .بگو مگو در خانواده .و… واقعآ چکار باید کرد؟
در درس میگوید باید ناملایمات را از خود دور کرد. درست هم هست .باید قلبا از خدا طلب کمک کند..کار ساز ما..دنبال علت بگردد اگر ریشه علت در خانواده است رفع نماید با مسلط شدن بر خود. وتسلیم بودن وعملآدنبال راه کار رفتن
با سلام من این چند روز مسائلی داشتم که داشت من را به زانو در می آورد وقتی این جملات رادوباره خواندم جانی دوباره گرفتم واز خدا خواستم برای رسیدن به هدف یاریم کند
از روزی که این مقاله درسایت متیس قرار گرفته است بارها آنرا خوانده ام و حس عجیبی نسبت به آن دارم ،حسی متفاوت از سایر نظراتی که در اینجا مطالعه کرده ام بدین شرح : ” کاملا با مضمون آن موافقم و همان را که در نظر اول از آن برداشت میشود ؛ من هم برداشت میکنم یعنی شکی نیست که هر آدمی که قدم در راه خداپرستی میگذارد (و اصولا درهر راهی ) سختیهایی میبیند که اگر آنهارا نادیده بگیرد پیشرفت خواهد کرد و به معرفتی عمیقتر می رسد!
که اگر حواسمان جمع باشد نشان دهنده عمق بیشتری از « مرحله » آگاهی یافتن از شخصیت والای استاد الهی نیز هست و اینکه تا چه حدی از عمل به اصول الهی بوده اند و چطور خالص و ساده آنهارا بیان فرموده اند. « و کمال در سادگی است »
ضمنا اگر کمی بیشتر دقت کنیم متوجه میشویم :” همانطوریکه یک ذره فیزیکی (دارای جرم یا وزن) در محدوده جاذبه زمین اسیر است و توانایی غلبه بر آنرا ندارد ؛ مگر اینکه نیرویی بیشتر از آن داشته باشد! و این به معنای آن است که از نظر سلسله مراتب علیت در مرحله بالاتری قرار دارد ! به عبارتی دیگر معلول آن نیست و علتی مافوق آن،اورا را تحت تاثیر قرار میدهد ! مثلا اگر بشود درون بالن قرار گرفت و برای غلبه بر جاذبه زمین با استفاده از هوای گرم بسمت خلاف جاذبه حرکت کرد ، آنگاه تا جایی که آن هوای گرم توانایی غلبه بر نیروی جاذبه زمین را دارد ؛ ما نحت نفوذ جاذبه زمین نیستیم ! حالا اگر ما از گازی سبک ترازهوای گرم استفاده کنیم ؛ آنگاه از آزادی عمل بیشتری و نیروی بیشتری برای غلبه بر جاذبه زمین برخورداریم؛ بنابراین میتوان نتیجه گرفت که برای غلبه بر هر ناملایمتی نیاز به آگاهی یافتن از نیرویی به مراتب قوی تر از آن ناملایمت داریم!”
با این مقدمه میخواهم به آن احساس عجیبی که در این مقاله دارم اشاره کنم :« کسی که در صعود از کوه با مقاومت نیروی دائمی وزن خود مقابله میکند و ضمنا از درد ماهیچه های پاهای خود نیز رنج میبرد؛ نه از پاهای خود دلگیر میشود و نه از سختی راه و نه از بلندی کوه؛ البته هستند بی شمارانی که به خاطر همین دلخوریها و سختیها هرگز حس زیبای استنشاق هوای صبح را هرگز تجربه نمیکنند ویا نیمه کاره رها میکنند! چه رسد به احساس حضور در اوج کمال و صعود به آن مظهر ایستادگی و استقامت معنوی و قرب به آسمان معنوی ! اما از همه این تمثیلها و تجارب شخصی که بگذریم ؛ یک نکته هم خالی از لطف نیست ضمنا! و آن اینکه کوهنورد واقعی برای غلبه بر همه این سختیهای ظاهری و رسیدن به اوج آرامش درونی هرگز سعی در انتقام جویی ندارد گواینکه هرلحظه از مبارزه درونی و بیرونی اش با نیروهای طبیعت و خستگی دائما برخلاف میل خود و محیط عمل میکند اما نه کوه ، نه راه نه بدنش و نه حتی اطرافیانش ! هرگز اینطور نتیجه گیری نمیکنند! که او میخواهد با قدم برداشتن بر خلاف نیروی جاذبه یا شیب راه یا حرکت رودخانه یا جهت دره های خطرناک از آنها انتقام بگیرد یا به آنها بدی کند! ما آدمها هرکداممان میتوانیم کوهی را مثال باشیم یا …! وقتی درک عمیقتری از درون خود پیدا میکنیم بر آنچه نیروهای طبیعت نامشان نهاده ایم آگاهی عمیقتری می یابیم و در نتیجه با آن یگانه بی همتا نیز درونا ارتباط قوی تر و کاملتری خواهیم داشت.«درست مانند آینه که تمام نور را بازتاب میکند.»
با سلام در مورد چگونگی رسیدن به مرحله ی رضایت قلبی از پیشامدهای ناگوار و… (مرحله ی تسلیم)، صرفاً عقیده داشتن به این حقایق نمیتواند در زندگی ما کار کرده و به حقیقتی ملموس ،که زندگی روزمره و احساس و رفتار ما و… را متاثر نماید ،در ص ۵۰ از” معنویت یک علم است” این پروسه را چقدر زیبا با تعریفِ یک کارعملی استثنائی بیان فرموده اند :”…قبلا گفتیم که تجربه و آزمایش ، نه تنها وسیله ی سنجش اعتبار یک قانون است ، بلکه برای درک و تحلیل ِ واقعی آن قانون نیز ضروری است . برای روشن شدن این نکته ((قانونِ توکل به خدا)) را در نظر می گیریم: اگر خود را به خدا واگذاریم ، هرچه از خوشایند و ناخوشایند برای مان پیش آید ، صلاح است.برای درک و تحلیل این قانون باید آن را بیازماییم ، یعنی کوشش کنیم که در هر حال و وضعیتی، همچون طفلی که خود را به مادر می سپارد، خود را خالصانه به خدا بسپاریم.گذشته از این ، ««هر بار که اتفاق ناگواری پیش آید ، جستجو کنیم و بیابیم که کدام جنبه از این اتفاق واقعاً به نفع ما بوده است »». اگر این تجربه را چندین بار با موفقیت تکرار کنیم ، یعنی به وضوح مشاهده کنیم که هر آنچه پیش می آید در حقیقت به صلاح ما بوده ، آنوقت خواهیم توانست معنای این قانون را عمیقاً درک و جذب کنیم .بنابراین تا وارد گود ِ تجربه نشویم ، این قانون ، ولو به آن عقیده هم داشته باشیم ، همچنان بصورت ِ حقیقتی مجرد و نظری باقی می ماند و توکل ما به خدا تنها شکل لفظی خود را حفظ خواهد کرد. برای تبدیل ِ توکل لفظی به توکل واقعی ، و حقیقت مجرد به حقیقت ملموس ، باید کراراً مورد آزمایش قرار گیریم تا خود نیز موفق به تجربه ی این حقیقت بشویم.” یعنی بنظرم باید آنقدر حال داشته باشیم تا در هر پیشامدِ بد وقت و انرژی گذاشته و جنبه های مثبتِ آنرا برای خود کشف کرده و به خود بقبولانیم که بطریقی آن مسئله به نفعمان بوده است تا بتوانیم این اصل را در ضمیر خود تحلیل برده و وارد مرحله ی “رضای اعم” و سپس “تسلیم” بشویم.
از پاسخ های تمام دوستان متشکرم.
واقعا استفاده بردم.
در خیلی از نا ملایمات با گذشت زمان متوجه شدم که در بوجود آمدن انها ضعف های خود من دلیل آنها بوده اند!
با تشکر به خاطر یادآوری ها
سلام و عرض ادب
این جمله ( انسان نباید اختیارش را به دست مقدرات بدهد، بلکه مقدرات را میبایست تحت اختیار خود در آورد ) را امکان دارد برایم باز نمایین؟ یعنی چی؟
با تشکر
با سلام .
استاد الهی در گفتاری فرموده اند علت ناملایمات را در خود جستجو کنید . من این گفتار را به عنوان کارعملی برداستم . وقتی خوب روش کار کردم دیدم واقعا علت ناملایمات پیش آمده از خودمان نشات می گیرد درحالیکه همیشه دیگران را محکوم می کنیم . با تشکر