قضاوت منفی نکردن
اهل «حق» هیچ شی را نباید بد بداند و بد گوید و تحقیر نماید.
آنچه مرا همیشه تحت تأثیر قرار داده نگاه نافذ، مؤثر و توأم با خیرخواهی کسانی است که به مراحلی از پختگی معنوی رسیدهاند. انرژی مثبت چنین نگاهی را میتوان احساس کرد. نگاهی که به انسان قدرت متحول شدن میدهد. این نگاه عمیق و مهربان، که ورای تمام ظواهر و پیشداوریهاست و میتوان آن را نگاه یا دید «درست» نامید، آن چیزی است که میخواهم به تدریج در خود پرورش دهم.
این همان هدفی است که هنگامی که به وجود خدا و عالم دیگر معتقد شدم برعهدهام گذاشته شد. در جوانی، برای چند لحظه، بصیرتی از عالم دیگر پیدا کردم و بلافاصله با خود گفتم: من کاملاً از مرحله پرتم و در «من» محدود و خودخواهم که با پیشداوریها کورشده، محبوسم. برای اینکه بهتر و صحیحتر ببینم باید در دیدگاهم تجدید نظر کنم. اولین کار این بود که دائماً مراقب باشم و با افکار و قضاوتهای منفی که به سرعت به ذهنم میآمدند، مبارزه کنم. قضاوت کردن نامشروع نیست، ولی این کار مستلزم تدبیر و همچنین بررسی دقیق و بیطرفانه است. با کمی دقت در عملکردمان، درمییابیم که از ارزیابی بیطرفانه بسیار دور شدهایم: درکمان تحت کنترل احساسات و نفس امارهمان است که دائماً افکار و قضاوتهای منفی در مورد دیگران را سبب میشود.
تفکر، مشاهده، برنامهریزی، عمل
برای بهتر دیدن، ابتدا سعی کردم جنبهی تئوری موضوع را بررسی کنم، سپس با شناختی که به دست آوردم شروع به عمل کردم. برای شروع، برنامهی کوچکی برای تشخیص قضاوتهای منفی که به فکرم میآمد در نظر گرفتم، سپس افکار خیرخواهانه را جایگزین قضاوتهای منفی میکردم. چند تجربه کافی بود تا کاملاً متقاعد شوم که قضاوتم در مورد دیگران خیرخواهانه نبوده است.
برای مثال، با یکی از همکارانم که مرتباً در راهرو به او برمیخوردم، مشکل داشتم. او تازه وارد، خارجی و جوانتر از من بود. هیچوقت به من سلام نمیکرد و جواب سلامم را هم به ندرت میداد. رفتار ناخوشایندش ناراحتم میکرد و دروناً برداشتی منفی از او داشتم. وقتی روزی یکی دیگر از همکارانم که در ضمن دوستم هم بود، گفت که او بسیار مزاح، فهمیده و مهربان است، متعجب شدم. تصمیم گرفتم دیدم را نسبت به او تغییر دهم. مدتی بعد، موقعیتی فراهم شد و هنگام ناهار با یکدیگر صحبت کردیم و متوجه شدم که او پسری خوشرو، مهربان و … است و من واقعاً در موردش اشتباه کرده بودم.
این آگاهی به من امکان داد وارد مرحلهی بعدی بشوم یعنی با روشی سیستماتیک و بدون توجه به اعتراضات درونیام خلاف قضاوت هایم عمل کنم. به عنوان مثال:
یکروز اتومبیلم را به تعمیرگاه همیشگی بردم. ولی این بار تعمیرکار جدیدی آنجا بود که خیلی با من صحبت نکرد، حتی رفتارش هم چندان مؤدبانه نبود. برداشتی منفی در ذهنم ایجاد شد، ولی به سبب تصمیمی که گرفته بودم، جلوی افکار منفی را گرفتم. شب موقع تحویل گرفتن ماشینم، رئیس تعمیرگاه را که با او آشنایی دارم، دیدم. سه هفته قبل صدایش گرفته بود و نمیتوانست صحبت کند از او پرسیدم که آیا مشکلش برطرف شده است و او گفت که حالش بهتر شده، در همان زمان تعمیرکاری که صبح ملاقات کرده بودم با لبخند گفت: حالا نوبت من است چون از صبح صدایم گرفته است.
به سبب کار عملیام قضاوت منفی را تشخیص داده و توانسته بودم جلوی آن را بگیرم و بدین ترتیب از قضاوت نادرست خودداری کرده بودم. این تجربه باعث خوشحالیام شد. مرحله بعدی و نهایی این بود که نه فقط برای رفتار دیگران دلایل موجهی بیابم، بلکه افکارمثبت و خیرخواهانه هم داشته باشم. روزی تجربه زیر برایم پیش آمد:
مسئول حسابداری برای بازپرداخت مخارجی که کرده بودم، یک کپی از کارت اتومبیلم را خواست. ابتدا از این کارش دلخور شدم، ولی بلافاصله با این واکنش منفی مقابله کردم و سعی کردم دلیل موجهی برای این درخواستش پیدا کنم: این سند برای کارهای حسابداری ضروری است. او حسابدار خوبی است و در کارش بسیار دقیق است.
این عملکرد ساده، که نیازمند تلاشی واقعی است، راه را بر قضاوت منفی بست و شادی درونی واقعی در من ایجاد کرد.
تجزیه و تحلیل، پیامد
شناخت نظریام دربارهی نحوه عملکرد قضاوت و نتایج مفیدی که از آنها کسب کردم مرا به کاری عمیقتر تشویق کرد: تحلیل دلایل شخصی که باعث قضاوتهای منفیام میشود و سعی در تشخیص تفاوت ظریف میان قضاوت تکنیکی( که برای تشخیص امور روزمره زندگی ضروری است) و قضاوت اخلاقی (که به سبب ناآگاهی از نیت دیگری باید از آن اجتناب کرد) و تمرکز در یافتن تعادل میان سادهلوحی و خیرخواهی. در واقع لزومی ندارد که همه کارهای دیگری را توجیه کنیم، بلکه باید به کمک عقل سلیم و اصول اخلاق الهی که فراگرفتهایم، خیرخواهی را در خود پرورش دهیم. فواید ملموس و زیادی از این کار عملی کسب کردم:
– برای خودداری از قضاوت منفی درباره دیگری به دنبال یافتن دلایل مناسبی (که غالباً هم آن را پیدا میکنم) برای رفتارش هستم، این کار باعث شده که حس خیرخواهی به طور مؤثری در من تقویت شود. علاوه بر این سعی میکنم صفت مثبتی را در او بیابم. این کار نیز سبب میشود که به تدریج دیدم نسبت به او تغییر کند. از آنجاییکه نیت واقعیاش را تشخیص نمیدهم، او را قضاوت نمیکنم. با این مراقبت آگاهانه، حضور الهی را به طور ملموستری در کنارم احساس میکنم، احساسی که بسیار خوشایند است.
– رابطه ام با دیگران بهتر شده است و به نظر میرسد که آنها نیز «امواج» مثبتی را از جانب من احساس میکنند.
– افکارم سالمتر است و کمتر تحت تأثیر بدگویی قرار میگیرم.
– تفکر بر علل قضاوت منفیام، به من در تشخیص نقاط ضعفم کمک میکند.
– در موارد بسیاری مشاهده کردهام که در بعضی شرایط دشوار، نفس اماره با متقاعد کردنم مرا به اشتباهات بزرگی وادار کرده است. این یادآوریها کمک میکند نسبت به دیگری انعطاف پذیر باشم و او را قضاوت نکنم.
– با واقع بینی بیشتری به صفات مثبتم نگاه میکنم: اگر در انجام کاری موفقتر هستم، فقط به این علت است که در آن مورد خاص پیشرفت کردهام. برای روشن شدن موضوع مثالی میزنم: اگر در کلاس رقصی که افراد مبتدی هم در آن شرکت میکنند، بهتر از همه هستم به این دلیل است که در این زمینه ۲۰ سال تجربه دارم. از این رو عاقلانه نیست خود را برتر از دیگران بدانم.
– با انجام این کار متوجه شدم تصویری که ما از خود نشان میدهیم میتواند نقش مهمی در قضاوتهای دیگران از ما داشته باشد. طوری رفتار نکنیم که باعث تصوری نادرست از جانب دیگران بشود.
نتیجه
چنین روشی در ایجاد دیدی «درست»تر، روشی خوشایند نیز برای کار روی خود است، زیرا به روح و روان آرامش میدهد و شادی و شعف درونی ایجاد میکند. همچنین مطلب زیر هم برایم جالب توجه بود زیرا که نشان میدهد انجام چنین کاری در مسیر کمال ضروری است:
«برای کسی که در معنویات فعال است همیشه منفی درست میشود. اگر انسان محبت نکند، اثر منفی انسان را تکه تکه میکند. همیشه باید قوهی منفی در برابر سالک باشد و باید به واسطهی این منفی خود را تصفیه کند.» (ملک جان نعمتی، مؤلف: لیلی انور)
برگرفته از سایت e-OstadElahi.fr
gahi ke vojoodeman raa amvaaje manfi ehaate mikonad khaahi nakhaahi motevajehe sanginie vojoodemaan pishe cheshme digaran mishavim va in haalat behtarin hoshdaar be nafse maast.tavajoh be nedaaye vojdaan raa hargez yek rahro nabaayad naadide va koochak beshomaarad
با سلام
اصولاً آدم منفی گرائی نیستم ولی گاهی اوقات در اثر فراموشی به قضاوت های نادرست می پرداختم که در نهایت باعث شرمندگی می شد.اما از زمانی که کتابهای پروفسورالهی را مطالعه می کنم تلاش من بیشتر شد تااز قضاوتهای بیخود پرهیز کنم . اما آنچه در این مدت درک کردم این است که انسان با محبت می تواند بهتر و راحت زندگی کند .
بعد از اینکه متوجه شدم رمزموفقیت در هر چیزی ، محبت است ،آسوده تر هستم و سعی کردم نسبت به آنهائیکه به من بد کرده بودند مهربان باشم و کارهای آنها را فراموش کنم و با محبت بیشتر بتوانم هم خودم را راضی کنم وهم اینکه شاید آنها چیزی بیاموزند و محبت کردن را سرلوحۀ زندگی خود بکنند .
امروز با خواندن این مطلب دیگر بار به من یادآوری شد که هیچگاه نسبت به کسی نظرمنفی نداشته باشم و با اندیشۀ مثبت ، درمورد هیچ کس و هیچ چیزقضاوت منفی نداشته باشم ، بار دیگر از همۀ تلاشهای شماها دست اندرکاران متیس بلاگ تشکر می کنم که همواره سعی در آموزش صحیح من و ما دارند .از بابت همه چیز متشکرم.
با سلام امروز قبل از امدن این درس به موضوعی بر خورد کردم که با عث شد فورا پناه به خدا بیاورم چون از کسی درونا دلخور بودم حرفی زده شد و چون از صبح تصمیم دا شتم حر ف نزنم سکوت کردم ولی در دلم حس خو بی ندا شتم و به خودم گفتم این احساس نشان می دهد مشکل من است و هنگام ظهربه متیس بلاگ رجوع کردم فورا درس مهر بانی را در متیس مطا لعه کردم و چند نکته ارامم کرد که با دیگران طوری رفتار کنیم که می خو اهیم با ما رفتار کنند ر ضا یت خدا را در نظر بگیر و صفتی است مطا بق اخلاق وو……روزم را به شب رساندم و با لطف او به قضا وت کردن نیا فتا دم ولی در بیلان امشبم از حالم خوشحال نبودم که با دیدن این درس قلبم ارام گرفت و خواندم خواندم تا در وجودم اثر بگذارد و فهمیدم به تلاش وا قعی نیاز دارم . چون یک یاد اوری مهمی است و در روز همیشه طبق فر ما یش ملک جا نی گر فتار منفی هستیم این طوری درس را به یاد می اورم و تشو یق به کار کردن درونی میشوم هزاران مرسی از این محبت و خیر رساند ن شما
با دورد فراوان
میتس عزیز ؛-
آیا فرق است ما بین عقل و تدبیر با سیاست اگر است لطفا برای درک بیشتر من توضیحاتی اشاره بفرمید
با تشکر
با سپاس از زحمات متیس عزیز، می خواستم در درجهء اول خواهش کنم اگر امکان دارد، نظراتی را که با حروف لاتین نوشته میشود، با فارسی منتشر نمائید.
«اگر در انجام کاری موفقتر هستم، فقط به این علت است که در آن مورد خاص پیشرفت کردهام. برای روشن شدن موضوع مثالی میزنم: اگر در کلاس رقصی که افراد مبتدی هم در آن شرکت میکنند، بهتر از همه هستم به این دلیل است که در این زمینه ۲۰ سال تجربه دارم. از این رو عاقلانه نیست خود را برتر از دیگران بدانم.» این قسمت از مقاله روی من تأثیر زیادی گذاشت. یاد کارهای خودم افتادم که در قیاس با مردم، آنها را قضاوت می کنم و دائم انتقاد می کنم غافل از اینکه، حتی بصورت تئوری هم که شده، سالهاست که از تعلیمات استاد استفاده می کنم. تازه این هستم که به واقع باعث شرمساری است.
با سلام و تشکر بخاطر این همه لطف
اقای دکتر الهی میفرمایند: بدی ماهییت خلقتی ندارد بلکه در اثر اختلال در عملکرد موجودات مسئول مثل انسان حاصل میشود بنابراین وظیفه داریم با بدی مبارزه کنیم ،اما مردم را بد نبینیم و برایشان بد نخواهیم . در چنین شرایطی است که گذشت معنی پیدا میکند و مدارا و دلسوزی تجربه میشود .اگر فقط به همین چند جمله کلیدی در روز توجه کنیم وسعی کنیم که یادمان باشد نمره عینک بدبینیمان به لطف خدای مهربان کم کم بهتر و بهتر میشود. در این شرایطها که علییت برایمان میچیند چون توجه داریم باعث میشود عقل سلیممان هم رشد کند.تا به جایی برسیم که غیر از خوبی چیزی را مشاهده نکنیم (مثال کتاب اثار الحق که حضرت عیسی فقط قشنگی و سفیدی دندان لاشه سگ را دید.
نکته مهم و کلیدی این درس بنظر من اینه که مدام اون نگاه نافذ موثر و توام با خیرخواهی و مهربان و عمیق رو دنبال کنیم تا از طریق اون نگاه به ما انرژی مافوق علی برسه . اون نگاه و اون انرژی به ما توان درست دیدن و درست قضاوت کردن رو میده .
واقعا از ارائه ی این مقاله ی زیبا و مفید ممنونم امیدوارم بتوانم به آن در حد توانم عمل نمایم
چند تجربه جهت توجه دوستان از بلاهایی که نفس سر من آورده ( از دیگران ایرادها! میگیرم و ناراحت می شوم در حالیکه گاه چیزهایی به فکر خودم می آید و فقط ظاهر خودم را حفظ می کنم
* همیشه در حال نصیحت کردن دیگران از روی اصول صحیح که هنوز خودم به آنها عمل نکردم می باشم در حالیکه از دیگران گلایه عالم بی عمل بودن دارم
* بدون درنظرگرفتن اینکه دیگران هم مثل من دارای نفس سرکش و اغواگر اماره و مغلوب فدرت آن هستند از ایشان ایراد میگیرم در حالیکه وقتی آنها ایراد من را تذکر میدهند یا ناراحت می شوم یا نشنیده می گیرم (به عبارت ساده از دیگران ایراد میگیرم یعنی من بهترم و انتقاد پذیری نمی کنم چون او نمی فهمد)
و …
سلام متیس عزیز،
مقاله ی مفید و آمورنده ای را جهت مطالعه ، تفکر و عمل در اختیار ما قرار داده اید. موردی که در روزمره به کرات با آن مواجه هستیم.موردی که زمینه ساز ایحاد خیلی از مشکلات و ناراحتی هادروابط مابین انسان هاست .« قضاوت منفی کردن »
شاید ذکر این تجربه و نحوه ی عملکرد در مقابل آن برای دوستان خالی از لطف نباشد.
من در محیطی زندگی می کنم که از اطرافیانم دور هستم ،اما دوستان خوب و مهربانی دارم.روابطی صمیمی و با محبت .مدتی بود که احساس می کردم تا حدودی
روابطمان خالی از مهربانی و پر از سردی است و فکر من نیز پر از قضاوت های منفی ،به گونه ای که بیشتر وقت مفید من صرف تجزیه و تحلیل و قضاوت در باره ی رفتار دوستانم می شد لحظه به لحظه احساس سنگینی در قلب و بدتر آن که در فکر خود دایماراه های مقابله به مثل کردن را تمرین می کردم، به ناگاه متوجه شدم چقدر از هدف اصلی دور شده ام ،از صمیم قلب به خدا پناه بردم که به من کمک کند بتوانم با این افکار و قضاوت های بی مورد مبازره کنم.
روزی بر حسب عادت همیشگی درطول مسیر دانشگاه مشغول مطالعه بودم که در کتاب ۱۰۰ گفتار به جملاتی کلیدی برخوردم که درمان دردهای من بود.
« سالک حقیقی نباید از کسی برنجد و شکایت داشته باشد.»
« ظاهر ، باطن ،دنیا ، آخرت هر چه بخواهید در ریشه محبت هست. اگر ریشه ی محبت کرم خوردگی پیدا کرد یا فاسد شد ،هر چه دارد خراب می شود.»
وپس از تفکر بر روی این جملات متوجه شدم که در واقع این کم محبتی از جانب من بوده و قضاوت های منفی من به خاطر توقعات بی موردی بوده که از دوستانم داشته ام.
و امروز با مطالعه ی این مقاله ی زیبا یاد گرفتم که
« قلب پاکان جای محبت و نورافروزی است نه جای ظلمت و کینه توزی »
امیدوارم در تهیه ی این گونه مقالات مفید همواره موفق باشید.
در این درس بیشتر یاد گرفتم که مواظب رفتار و نیاتم باشم تا انرزی مثبت از من ساتع شود . مردم از دستم در امان باشند انرزی بگیرند و ارامش داشته باشند و من باعث دست انداز در پیشرفت شان نشوم .انها حضور خدا را بیشتر و راحت تر احساس کنند و لذت ببرند .همانطور که خودم این چنین حضور خدا رابیشتر احساس میکنم و این باعث میشود برای اینطور اشخاص دعا کنم انرزی بگیرم و با ارامش بیشتری سیر کمالم را ادامه دهم.امیدوارم چنین اشخاص همیشه خیر دنیا و اخرت نصیبشان شود که ثوابی بالا تر از این نیست .این انرزی زیبا ترین لحظات را همیشه برایم به ارمغان میاورد.و این انرزی همیشه توام با حضور اوست .
استاد الهی در طول زندگانی و اثارش چه کتبی چه شفاهی چه موسیقیایی همواره بر ان بوده تا توجه انسان را به عالمی فراتر از عالم مادی سوق دهد و تداوم زندگی را در عالم بعد به او یاداور شود.او تاکیدش بر این بود که اساس کامیابی و خوش دلی درونی این جهان مستلزم داشتن نگاه معنوی به زندگی است.فارغ از چالش های خرد و کلان ان.وب سایت رسمی استاد الهی. پاراگراف اول درس در رابطه با دید درست. که همان دید معنویست .
دوستان، این مقاله برای من بسیار زیبا و در این حال با دیدگاه خودم خیلی تطبیق میکرد و متوجه شدم که برایم مطلب جدید این است که مهربانی و دید مثبت داشتن همیشه کارایی دارد و هیچگاه از مهر و خوبی به دیگران کوتاه نیامدم، حتا در زمانی شاید سادهلوح تصور شدهام اما این که دیگران لطف و روی باز را اشتباه درک میکردند خیلی کفری میشدم، اما حالا دیگر به اینکه دیگران چه فکر میکنند اهمیت نمیدهم، چون من مسئولم که با درایت و خلق خوش با مردم روبرو شوم و اینکه آنها اشتباه برداشت کنند به فهم و درایت آنها مربوط میشود.
کامپیوتر من فارسی نویس ندارد من برای نوشتن فارسی با الفبای انگلیسی کامپیوترم از سایت http://www.behnevis استفاده میکنم و مطلب فارسی شده را برای متیس میفرستم دوستانی که بخوهند میتوانند این سایت را امتحان کنند، مجانی..
منشأ تدبیر از عقل رحمانی است، وبرای اینکه هر چه بیشتر وبیشتر از قوه عقل وتدبیر استفاده کنیم می بایست پرورش فکر درست داشته باشیم، پس با پرورش فکر وبا کمک عقل وتدبیر می توانیم درست عمل کنیم، سیاست داشتن اگر به معنای عامیانه آن یعنی دوروئی و توطئه چینی باشد از اختلال در قوه وهمیه می باشدو اگر منظور همان تدبیر باشد که بسیار خوب
“برای کسی که در معنویات فعال است همیشه منفی درست میشود. اگر انسان محبت نکند، اثر منفی انسان را تکه تکه میکند. همیشه باید قوهی منفی در برابر سالک باشد و باید به واسطهی این منفی خود را تصفیه کند.»
در مورد گفتار فوق سوال دارم. ممنون میشوم اگر دوستان مرا راهنمایی کنند.
۱-آیا همیشه راه مقابله با منفی محبت کردن است؟ چرا؟ شاید گاهی مقابله به مثل لازم باشد..گاهی به روشی دیگر.. نمی دانم ولی اینکه قرار باشد در مقابل منفی همیشه محبت کنیم به نظر یک بعدی می آید! شما اینطور فکر نمی کنید؟
۲-چرا اگر انسان محبت نکند اثر منفی انسان را تکه تکه می کند؟؟ مگر نه اینکه تا خدا نخواهد چیزی اتفاق نمی افتد.. پس چرا باید اینطوری فکر کرد؟ یعنی آیا اثر منفی اینقدر قدرتش زیاد است که خودش به تنهایی می تواند آدم را تکه تکه کند؟؟ مثلا در مورد “چشم زدن” استاد الهی فرموده اند که به تنهایی اثر ندارد باید عوامل دیگری هم باشد تا بتواند اثر کند وگرنه سنگ روی سنگ بند نمیشد…
متاسفانه این جمله را خوب نمی فهمم.. از راهنمای تان سپاسگزارم
من واقعا موافقم که درصد بالایی از قضاوت های می تواند غلط باشد چون محیط به اوضاع و شرایط و انسانها نیستیم.
من یک کار اداری داشتم. منتظر بودم مسئول مربوطه کارم را انجام دهد تا بروم آنرا تحویل بگیرم. زنگ زدم گفت هفته دیگه احتمالا آماده میشود.. پیش خودم فکر کردم این بخش اداری که همیشه تنبلی میکنند حالا جدا از این ماجرا این خانم عمدا می خواهد کار من را دیر راه بیندازد.. خلاصه منزل هم که آمدم گفتم فکر می کنم این خانم مسئول عقده ای هست و حسادت می کند و نمی خواهد کار من را سریع راه بیندازد. فردا به منشی شرکت دوباره زنگ زدم و از او خواستم که به آن مسئول یادآوری مجدد کند و به او توضیح دادم که به این دلیل و این دلیل نیاز هست که کار من سریعتر انجام شود. او گفت :”خانم X خیلی منظم است و خوب کارهایش را انجام میدهد باور کنید کارهای اداری اینجا خیلی زیاد است و ایشان کوتاهی نمی کنند ولی من به او می گویم”. بعد از این مکالمه خیلی پیش خودم خجالت کشیدم. گفتم چه قضاوتی درباره اش کردم. وقتی رفتم برگه را تحویل بگیرم – آن خانم که نمی دانست من در مورد او چطور فکر کرده ام و چه گفته ام- ولی دلم می خواست به نحوی ازش حلالیت بطلبم و مرا ببخشد که در موردش اینقدر بد قضاوت کردم.
با تشکر فراوان از متیس بلاگ برای این همه محبت و دروس عملی بروز و همچنین دوستان که با بیان تجربیاتشان نکات ظریف عملی را یادآوری می کنند.
منم بسهم خودم درگیر این قضاوتهای بی جا و منفی هستم، ولی با مطالعه مبحث ۲۰ رفتار انسان در این دنیا و مبحث ۲۱ واقع نگری و نیک بینی از کتاب راه کمال جهت دیدم به مرور زمان با برخورد کردن به مسائل روزمره و با یادآوری اینکه باید واقع بین باشم و در عین واقع بینی بودن باید نیک بین هم باشم تغییر دادم. دوستان از آثارالحق و ۱۰۰ گفتار مطالب را گفتند من دیگر تکرار نمی کنم. در اصل واقع بینی ما رادعوت به درست دیدن و تشخیص درست از وقایع دیدن می کند. این کار باعث می شود که در قضاوت کردن عجله نکنیم، اول روی وقایعی که اتفاق می افتد تمرکز کنیم و تجزیه و تحلیل کنیم، ( البته رضایت خدا را درش دخیل کنیم) کمی آرام شویم تا هم عقل سلیم مان پرورش پیدا کند و هم با محبت ریشه این منفی بافی و قضاوتهای منفی را تصحیح کنیم، تا روحمان آزار نبیند. این کار در عمل واقعا سخت است ولی انجام شدنیه. همین طرز فکر و مبارزه کم کم انسان را به نیک بینی نزدیک می کند بدون اینکه متوجه باشیم خودبخود در حال نیک دیدن وقایع هستیم. توجه کنیم و کمی دقیق باشیم می بینیم که در یک عمل چندین صفت مثبت در حال انجام گرفتن است. بعنوان مثال: ۱- رضایت خدا ۲- نیک بینی ۳- واقع بینی ۴- توجه به خدا ۵- پرورش عقل سلیم ۶- دوربین را از روی دیگران برداشتن و به خود توجه دادن ۷- تجزیه و تحلیل کردن درونمان ۸- پیدا کردن نقاط ضعفمان ۹- توجه خدا رابه خودمان جلب کردن ۱۰- عمل به اصول صحیح الهی و …
با سلام
در مورد سوال دوستم S.M تا آنجای که به ذهن حقیر می رسد این است که ( در مورد بند ۱ ) در مورد خودم که در مرحله ابتدای هستم باید سعی کنم فعلا قلبا از کسی ناراحت نشوم این هم خود نوعی محبت کردن است چون همین ناراحتی از کسی در عالم معنا برای آن شخص بد می شود ( قرار نیست مستقیما به آن بدی کنی تو به آن شخص غیر مستقیم بدی کردی ) پس همین ناراحت نشدن خودش یک محبت است به قول حضرت حافظ : وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافریست رنجیدن . تا اینکه انشاا.. به یاری ((خدا)) به مرحله ای برسیم که مثل حضرت مولا اگر به شمشیر زهر آگین هم ما را زدند فرموند : اگر زنده ماندم حسابش به خودم ( یعنی آزادش خواهم کرد ) آ.ح.ج ۱ گفتار ۱۲۵۳ . در مورد بند ۲) گفتار ۱۳۷ آ.ح .ج ۱ کارهای نیک قضا و بلا را رفع می کند . مثالی که همین دیروز برای من پیش آمد : به یکی از همکلاسیم فقط برای رضای خدا چند ساعت کمک کردم شب پسرم بدون هیچ دلیلی تب و لرز شدیدی کرد ولی پرورش فکرم این بود که با توجه به این که به خاطر خدا خدمت به خلقی رو کردم بعد از چند ساعت حال پسرم با یک شربت تب بر ساده خوب شد ولی اگر اون خدمت به خلق و انجام نداده بودم معلوم نبود چی می شد که قطعا می دونم اوضاع از اون بدتر می شد .
نظر شخصی خودم برای S.M کامنت ۱۶ :
۱- تا منفی را چه در نظر بگیریم و محبت را در قبال چه شخصی و با چه نیتی ! … اگر سعی کنیم در منفی هایی که برایمان در زندگی درست می شود ، پیام الهی را رمزگشائی کنیم و اقلا آنرا از طرف خداوند برای تصفیه خود بدانیم ، بیخودی به کسیکه واسط رسیدن آن منفی بما بشود کینه ورزی و ناراحتی نمی کنیم (ان شا…) و البته اگر بنا بر رعایت حقوق و وظایف لازم باشد برخوردمان ظاهر محبت آمیزی نداشته باشد ، درون مان نیت جلب رضایت اوست که عاشقانه دوستمان دارد و دائم بفکر تصفیه ما و به مقصد رسیدنمان است (مفهوم کلمه رب العالمین) و قطعا درون ما نسبت به حرکت خداوند سرشار از عشق و محبت و شرمساری از ضعف هامان خواهد بود.
۲- اثر منفی از عوامل بسیار متنوع و زیادی ممکن است بوجود بیاید و قطعا با نفس اماره کمال یافته ای که درون خود داریم ، اگر توجه خودمان را از مواردی که در بند ۱ اشاره کردم برداریم ، حسابی قافیه را به نفس قدرتمند و باهوش خودمان باخته ایم ….
دوستان لطفا نظر جهت راهنمایی من و روشن شدن مطلب …. مرسی
سلام
استاد در اثار الحلق جلد ۱ گفتار ۲۶ میفرمایند
مولا فرموداند ادب و تواضع “محبت” میاورد و ما باید سرمشق باشیم برای دیگران. واقعا چه حرف بزرگی است.
تواضع را باید همه یاد بگیرند. من کاملا این کلمات برایم ثابت شده چون با تمام کسانی که حالا به هر نحوی مشکلی داشتم چه اشکال از طرف من بوده یا طرف مقابل سعی کردم به تدریج روی این تعالیم دقت کنم و عمل کنم البته اوایلش بسیار برایم سخت است چون مگر نفس قانع میشود که من کوتاه بیام و برم جلو و محبت بکنم؟ اما بالاخره با کمک خدا این کارو کردم و جدا به من جواب داده حالا وقتی نگاه میکنم میبینم چقدر اون اشخاصی رو که دوستشون نداشتم الان از ته دلم براشون دعا میکنم و دوستشون دارم متوجه میشم که اونها هم نسبت به من همین احساس رو پیدا کردن تا عمل نکنیم یک ذره هم تغییری در ما بوجود نمیاد. و با م عزیز بسیار موافقم چون در این چند روز اخیر سعی کردم که خیلی به اطرافیانم محبت بکنم برای رضایت خدا و متوجه شدم که چه خطراتی از عزیزانم دور شده و همین پروسه باعث میشه که من در گذشت کردن و محبت کردن و خوب دیدن بیشتر مشتاق بشم و بیشتر و بیشتر با خدا انس بگیرم . استاد فرمودند مقدرات ما در لوح محو و ثبوت آن به آن با انتخابهایمان تغییر میکند در نتیجه هر چه انتخابمان خوب باشد لوح محو و ثبوتمان به نفعمان تغییر میکندو نمیگذاره که منفی ما را تکه تکه کند.
ba salam va tashakor az dostan man ham modate hast ke dargir chera cerahaie raftar bazi dar mored khodam bodam ke ba komak gereftan az tajrobeat dars be en nateje resedam bishtar be daron khodam negah konam va az en pishamad ha dars begeram va az aghle salim komak begiram ta tanha rezayat khoda ra bekhahm
با سلام و تشکر هفته گذشته مورد حمله نیروی منفی قرار گرفتم با اینکه متوجه بودم برای رشد روحی ام لازم است ولی مقابله صحیح باآن برایم بسیارمشکل بود…. به خدا پناه بردم
با سلام و تشکر فراوان از دوستان عزیزم م. و r
فرمایشاتتان کاملا درست است… ولی اینکه حتی قلبا هم رنجش کسی از دلم نگذرد برای من خیلی سخت است.. واقعا دل و قلب دست من نیست و رنجش ممکن است پیش بیاید. خیلی هنر کنم بتوانم رفتارهای درستی بعد از آن داشته باشم و برای طرف مقابل بدخواهی نداشته باشم.. ولی کنترل قلب؟؟ اصلا نمی دانم چطور می توانم آنرا کنترل نمود!
من با تجربیاتی که داشتم، به این نتیجه رسیدم که محبت کردن با اینکه تنها راه مبارزه با منفی نیست، معذالک شاید یکی از بهترین راهها باشه. بسیاری از صفات منفی میتونن تحت الشعاع محبت قرار بگیرن. وقتی خودتو وادار میکنی به کسی محبت کنی، به خصوص وقتی که از اون شخص دلم خوشی هم نداری، با یک تیر چند نشون رو زدی! از طریق محبت میشه با غرور، حسادت، قضاوت (نابجا)، و خیلی از صفات منفی دیگه مبارزه کرد. استاد میفرمایند: ظاهر، باطن، دنیا، آخرت … هر چه بخواهید، در “ریشه محبت” است. ضمن اینکه در جواب .s.m عزیز باید اضافه کنم که نیازی به کنترل دل و قلب نیست، وقتی محبت کردیم، دل و قلب اتفاقا اولین بخشهایی از وجود هستن که آروم میگیرن و مارو حتی به محبت بیشتر هم تشویق و ترغیب میکنن!
ولی طبیعیه که جناب نفس هم بیکار نخواهد نشست و مطالبی از قبیل لزوم “مقابله به مثل” ،” تاخدا نخواهد چیزی اتفاق نمی افتد” و مواردی از این قبیل رو مطرح خواهد کرد تا ما رو از تصمیمی که گرفتیم برای محبت کردن باز بداره.
کامنت ۲۴ : همه مون سراپا مشکل و قصوریم و قطعاخودم این مشکل رو دارم چون تعادل ندارم و احساساتم تحت کنترل اید منه نه ایگو . چاره ای نیست باید با تمام قوا سعی کرد و از خدا هم کمک خواست . بقولی : کوشش ماست که جلب کشش از آنطرف می کند
در واقع برای من مسیر درست همین بوده ، همین خود را تنها حس نکردن و دست به دامن شدن و پی به نقاط ضعف خود بردن و طلب و تلاش واقعی کردن…
منو و امثال من ، همگی خود پسند و خودخواهیم برای همین نمی تونیم درست نگاه کنیم و دست خدا رو تو اون اثر منفی هایی که برامون درست میشه ببینیم و علتش رو درک کنیم . بقول حضرت حافظ : جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی *** غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد
تا با خودمون و خدای خودمون اساسی آشتی نکنیم . تا باهاش آشنا نشیم . بخاطر خودش (نه بخاطر خودمون) باهاش دوست نشیم نمیشه روی مبارزه با نفس مون هم حسابی باز کرد
با سلام
در مورد سوال دوستم s.m . فکر می کنم یک مرحله قبل از قلبا هم رنجش کسی از دلمان نگذرد ( که خودم هم در این مرحله هستم) مرحله ای است که زمانی از کسی ناراحت شدیم باید , برای ناراحت نشدن از آن و رفع کدورت از دلمان , در مقابل نفس دلیل بیاوریم ولا نفس این ناراحتی را حق خود می داند که آن شامل غرور می شود و کار خیلی خطر ناک می شود مثال : دیروز آخر ترم کلاس بود کسی که سر امتحان و هم برای یادگیری خیلی کمکش کرده بودم در پایان ترم بعد از گرفتن نتیجه قبولی, گفت شما سطح تان هم اندازه ما نبود بایست رفته بودید سطح بالاتر ( بایک حالت حق به جانب و گلایانه و به شخص دیگری هم گفته بود) , بعداش من خیلی ناراحت شدم که عوض تشکر مدعی هم شده ۲ روز این مو ضوع فکر مرا درگیر کرده من تنها به نفسم می گویم چون از تو تشکر نکرده شاکی شدی و حالا اون آدم…. هست اگر ازت تشکر کرده بود لابد خیلی خوب و… بود و این ناراحتی را دارم از غرور خودم می بینم ( البته چند روز هست که درگیرش هستم) حسنی که برای من دارد فکر کنم ۱) دارم مبارزه به نفس می کنم (خدا از ما میزان تلاش را می خواهد نه موفقیت ) ۲)در آینده از این شخص کینه ای به دل نخواهم داشت ,ناراحتی در این مقطع رفع می شود ولی اگر برای نفس دلیل نیاوری این ناراحتی و کینه را سالیان سال به شما خواهد آورد و این موضوع را باید بدانیم که بدون کمک ((او)) مغلوب شدن بر نفس امری محال است وفقط ((اوست )) باید یک صفت مثبت را در ما فعال کند حال ,آیا امکان دارد (( او )) بدون تلاش چیزی را به مااعطا کند ؟
در باره کامنت شماره۲۴ من فکر می کنم، اینکه قلباً رنجش نداشته باشیم مربوط به مراحل بالای معنوی است در ابتدا باید خود را مجبور به محبت کردن بنماییم و سعی کنیم اگر رنجشی هم پیش آمد او را ببخشیم و رفتاری درست داشته باشیم.تلاش کنیم و همانطور که خودتان گفتید در شروع رفتارهای درستی داشته باشیم، در واقع کم کم از این مرحله عبور کرده و به جای برسیم که قلباً هم رنجش کسی از دلمان نگذرد
به نظرم اصل این است که (مطابق متن ) افکار مثبت و خیرخواهانه داشته باشیم… در واقع شاید ناگزیر باشیم در زندگی روزمره قضاوتهایی داشته باشیم( قضاوتهای تکنیکی در متن). شاید این نفس قضاوت کردن نیست که بد است آن افکار و احساساتی که برای قضاوت کردن درگیرش میشویم که برای خودم اکثرا منفی است بد است و وجودم را تاریک می کند. در واقع جمله اول مقاله “اهل حق هیچ شیئی را نباید بد بداند و بد گوید و تحقیر کند” مهم است.. مساله این است که اکثرا در قضاوتهایم حداقل یکی از این سه مورد را نقض می کنم. به تجربه ام نگاه می کنم.. آن خانم را هم بد دانستم، هم بد گفتم، هم تحقیر کردم..
اصل وجود ماست که باید مثل انگبین شیرین بشود… هر چه نگاه می کنم تمام این موارد به هم مربوطند.. محبت ، نیک بینی، خیرخواهی، قضاوت نکردن دیگران و … هر کدام از این صفات مثبت که بیشتر میشود واقعا بقیه را تقویت می کند. گاهی می بینم انرژی مثبت زیادی دارم.. قلبا خیرخواه و مهربان میشوم و برای همه خوب می خواهم و گاهی برعکس خرده بین و ایرادگیر میشوم از دیگران.. مثل اینکه چشمم فقط بدیها را می بیند…خوش قلبی ام پر میکشد و می رود… واقعا اینکه چه کیفیتی داشته باشیم بستگی به این دارد که در کدام من آگاه باشیم… عمقی یا سطحی( مقاله قبل)..زمانهایی که دنیا را موقت می بینم..زیاد به فکر آن دنیا و اعمالم هستم.. زمانهایی که توجه خوبی دارم و رابطه قلبی ام با او باکیفیت و عاشقانه است و به خاطر عشق به او و اینکه نگاهم کند سعی می کنم مهربان باشم، به دیگران خدمت کنم، خیرخواه باشم، کلا مثبت میشوم. چقدر ارتباط قلبی با مبدا مهم است.. انرژی میدهد و انسان جوری دیگری میشود و این خوب بودن تا زمانی پا برجاست که آن انرژی تمام میشود.
ضمنا از کامنت بهاره عزیز ممنونم. روی من خیلی تاثیر گذاشت.
S.M عزیز، من برداشتم از این گفتار اینه که به طور کلی راه مقابله با انرژی منفی محبت کردنه. نه به این مفهوم که به طور خاص در برابر هر مورد منفی محیت کنیم. چون راه کارها در شرایط مختلف فرق می کنند. اما اگه انسان محبت کردنو در برنامه ی خودش قرار بده،انرژی مثبتی از این محبت تولید می شه که می تونه به طور کلی با منفی هایی که قطعاً به سمت ما میان مقابله کنه و اجازه نده که این منفی ها ما رو تکه تکه کنن.
در مورد رنجش قلبی، به نظر من هم خیلی سخته اما یک راه کار جالبی در همین مقاله ارائه شده. این که دلایلی که باعث شده طرف مقابل چنین رفتاری داشته باشه را پیدا کنیم. همچنین همون طور که در پایان مقاله آمده، “واقع بین” باشیم و به این موضوع فکر کنیم که اگه من در این مورد خاص بهتر از اون رفتار می کنم و مثلاً اون خصوصیت منفی رو ندارم شاید دلیلش این باشه که یه چند هزار سالی هست که دارم میام و میرم و از این کلاس های آموزشی زمین استفاده می کنم و کلی تجربه دارم. ولی ما از کجا می دونیم که بقیه چندمین زندگیشونه و تا چه حد از این امکانات استفاده کردن؟
با سلام در مورده تکه تکه شدنه مان در صورته عدم محبت کردن ،توسط انرژیه منفی ،میتوانم بگویم اگر در این شرایطه یخبندانه معنویه زمین ،به زور خودمان را وادار به محبت و نیکی و کردار نکنیم قطعا انرژی منفی انسانیت و آدمیته ما یعنی خوده اصلیه ما را (که وجه تمایز ما با حیوانات است )را تکه تکه و نابود خواهد کرد که نمونه های چنین افرادی را در تاریخ به وضوح میتوان مشاهده نمود. در مورده نیک دیدن و محبت کردن ،سیرکمال شخصی من به گونه ایست که حس میکنم خدای زمان مرا تدریجا مجبور به خوب بودن مینمایند مثلا برای اینکه بتوانم در محیطه کاری ام آرامش داشته باشم مجبور شدم صفته محبت را در خودم پرورش دهم ولی محبت کردن ، بدونه حسه خوب دانستنه دیگران در درونمان ،حالتی از تملق و ریا کاری به محبته ما می دهد و حسی از رفتاره محبت آمیزه تصنعی و غیره صادقانه به حرکته خوبه ما داده و باعث میشود طرفه مقابل احساس کند به او نیاز داریم یا از او می ترسیم و …بهر حال حسی از محبته صادقانه و از ته قلب به او دست نمی دهد بنظرم بسیار مهم است دیگران را هر روز با تلقین به خود و بالاجبار ،خوب در ذهنمان بدانیم ، و حقیقت هم همینست همه واقعا خوبند چون ذره ایی از خدا در آنهاست اگر غیر ازین فکر میکنیم ایراد و ضعف از ماست ولی در معاملات و اصطکاکهای مادی باید سعی کنیم تمامی موارده قانونی و احتیاطی و… را رعایت نماییم ولی در اغلبه موارده زندگیمان میتوانیم و باید ذاته همه را نیک بدانیم ،در این حالت محبتمان خود بخود بیشتر و صادقانه تر و صمیمی تر و درونی تر می شود و کمتر حالته مصنوعی پیدا میکند.
مورده دیگر کامنت ۲۴ از s.m عزیز ،رنجش از دیگران ابتدایه ایجاده کینه و تلافی جویی و حسه بد آمدنه از دیگران در درونست رسیدن به تفاهم با دیگران را مشکل میکند باعثه ناراحتی و مشکلات روان-تنی در خوده ما میشود و در برزخ هم درونی پر از بغض و کینه را که دیگران و مخصوصا اولیای خداوند میتوانند بوی بدش را استشمام نمایند و باعثه شرمندگیه ما می شود را برایمان به ارمغان می آورد در همین دنیا هم افراده کینه ایی از چهره شان و چشمانشان عداوت و خصومت به بیرون تراوش میکند و پوشیده نیست و باعث می شود افراد از ما دوری نموده و احساس ناخرسندی را در ما تشدید می نماید ،پس رنجش که شروعه تمامه موارده فوق است را باید در ابتدایه پیدایشش در ذهنمان ،منکوب و سرکوب و در نطفه خفه نماییم زیرا یا مغرویریم که می رنجیم یا انتظاره بیش از حد داریم یا صلاحمانست که مورده ناخوشایندی برای پاک شدنه گناهانمان برایمان پیش بیاید یا مورده رنجش آمیز باعثه یادگیری مسئله ایی معنوی برای ماست یا … پس وقتی به نفعه ماست ، رنجش معنایی ندارد و در نهایت هم می توانیم بدونه کینه برای استیفای حقمان از راههای قانونی و مشروع و…بدونه عصبانیت ، اقدام نماییم برای گرفتنه حقمان ، رنجش ،نیروی ما را هدر داده و مغزمان را مشغول کرده و درونمان را تیره تر و سنگینتر مینماید و با مختل کردنه عقل و تدبیرمان بر علیه خودمان است.وقتی مدتی با آن مبارزه کردیم دیگر کمتر رنجش از قلبمان گذر مینماید و ناخودآگاه و اتوماتیک بیشتر و راحتتر دیگران را میبخشیم و قوه ی هضم و گذشت و تحمل و صبرمان بیشتر شده کمتر از کوره بدر می رویم.با سپاس از کامنتهای خوب شما و دیگر دوستان .
S.M عزیز،
تقریباً همهء راهکارهای استاد، از لحظهء شروع تا رسیدن به نتیجه، حکایتِ ۱ تا ۱۰۰ است. شروع آن ۱ است، ولی ممکن است کسانی مثل من باشند که با تمام تلاش حتی به ۵ هم نرسند. مهم پذیرفتن آن راهکار و تلاش در آن زمینه است. به نظر من هر چه در این جهان امتیازات ظاهری کمتری کسب کنیم، سرمان سلامت تر است. مهم اینست که به فرمایش استاد فکر کنیم و در جهت به عمل درآوردن و رسیدن به آن تلاش کنیم. رسیدن یا نرسیدن به آن، بدست خداست. گاهی نرسیدن به بعضی از امتیازات بیشتر به صلاح مان است تا رسیدن به آنها. لذا وظیفهء ما تلاش است و بس.
آثارالحق جلد ۱ چاپ سوم صفحۀ ۳۸۷ :
وقتی عبادت می کنیم باید توأم با عمل، با فکر و با ذکر باشد تا اثر داشته باشد. باید رحم و کرامت داشته باشیم تا بتوانیم به خدا بگوئیم : خدایا تو کریمی. تمام صفاتی که برای خدا ذکر می کنیم، باید به آنها عمل کنیم تا توقع داشته باشیم که خدا هم همانطور با ما باشد. …
با تشکر بسیار از متیس برای این مقاله مفید. همانطور که در کامنت ۳۳ آمده است، بنظرم در قضاوت، مهم این است که بدانیم هر بار در حال قضاوت دیگری هستیم در فضای خودآگاه سطحی بسر می بریم و هر دلیل و برهان و حقی برای خود بیاوریم بی معنی است زیرا از خود آگاه سطحی می آید و بنابراین بروزات قسمت بشری و حیوانی ماست. چند باری که در حال قضاوت این مسئله را به خود یادآوری کردم کمک بزرگی برای قطع آن قضاوت بود و اگر آن لحظه که در حال قضاوت هستیم، آنرا قطع کنیم و سعی کنیم خود را در فضای خودآگاه عمیق قرار دهیم و از خود سوال کنیم چرا پروردگار منرا در مقابل این شخص یا در این صحنه قرار می دهد؟ چه درسی باید بگیرم؟… در آنصورت، با کمک قوای روح ملکوتی، برداشت درست را از صحنه سازی ای که خدا برایمان بوجود آورده می کنیم.
این شیوه یکی از راههایی است که برای نفس بسیار خوش آیند است. لذا عمل به آن در دنیا نیز خیلی مشکل نیست. ما وقتی به دیگران محبت می کنیم(حتی فقط محبت ظاهری)، بین مردم محبوبیت پیدا می کنیم. آدمهای مهربان بسیار مورد توجه دیگران قرار می گیرند. این، با اینکه برای نفس بسیار خوش آیند است، در معنویت نیز به درد ما خواهد خورد. لذا اگر بخواهیم که در دنیا نیز مورد توجه باشیم، باید محبت کنیم. شاید شیوه ای از راههای قوی کردن نفس و سود بردن از آن در جهت معنوی باشد.
با سلام، از زمانی که این مقاله را مطالعه کردم بیشتر افکار خود را مورد توجه قرار داده و حلاجی میکنم در نتیجه بیشتر متوجه نقاط ضعف خود شدهام. در گذشته وقتی قضاوته منفی در مورد کسی میکردم خیلی سخت در صدد بودم که عذر و بهانهی پیدا به کنم که طرف را به این وسیله ببخشم، به این ترتیب شاید چون طرف را کوچک و حقیر میکردم نفسم آرام میشد. ولی بعد از این مقاله تصمیم گرفتم که از دید دیگری به این ضعف بنگرم و خدا را شکر متوجه چیزی شدم که نفس مطمئنهام اون را مورد تأیید قرار داد و میدونم که راه درست را رفته ام. واقعیت این است که فهمیدم تمام قضاوتهای منفی که در مورد دیگران میکنم دقیقاً خود اون ضعف را دارم. مثلا همیشه فکر میکردم که حسود نیستم و بسیار قانع هستم و یکی از اطرافیانم را دائم برای این ضعفش در فکرم ملامت میکردم تا این که فهمیدم، من هم درمورد فرزندانم دائما در حال مقایسه و حسرت هستم و یا فکر میکردم دروغ گو نیستم ولی فهمیدم که در طول روز دروغهای فراوان گفته و دائم در حال مخفی کاری و نیرنگ هستم. میدونید که هر دروغ و نیرنگی داستانی دنباله دار میشود و زمانی متوجه میشوی که به خاطره یک مساله کوچک از کاهی کوهی از خطا ساختهای. به هرحال وای بر من که بعد از این همه مطالعه و ادعای دانش جوی معنوی بودن چشمم به ضعف دیگران است و خودم را فراموش کرده ام. منظور این که ما همه دارای نقطه ضعفهای فراوان هستیم و هیچ وقت نمیتوانیم خود را برتر از کسی بدانیم و در مورد دیگران قضاوت بد بکنیم. تا نفس حمله کرد باید به خود یادآوری بکنیم که ما هم همان ضعف را داریم شاید در موردی و یا زمینهای دیگر و اون شخص آینه اعمال و افکار من است . امیدوارم من را برای پر حرفیم به بخشید.
از همه دوستان و نظرات گرانقدرشان متشکرم.
متشکرم.مطالب مفیدی بود. سپاسگزارم.
به نظر من پرورش فکر صحیح باعث میشود که شخص بهتر بتواند روی تمام صفات خود کار کند بخصوص روی قضاوت منفی نکردن.در ضمن تجربیات دوستان عزیز بی نهایت برایم کار ساز است از همگی ممنونم.
باسلام و تشکر از زحمات متیس عزیز مقاله بسیار زیباو آموزنده ای بود من درمورد قضاوت نکردن همیشه سعی میکنم دیگران را عضوی از خانواده خود بدانم که سنین مختلفی دارند وهرکدام درمرحله ای از کلاسهای درسی بسر میبرند مسلما” کسی که درمرحله ابتدایی است مسائلی که دانشجوی دانشگاهی درک میکند را درک نمی کند پس نباید از او انتظار بیشتری داشته باشم وچه بسا او درمرحله خود یعنی مرحله ابتدایی بسیار عالی عمل میکند وبه او حق میدهم که دربرخورد با بسیاری از مسائل اطرافش اشتباه وغلط عمل کند و آنقدر این اشتباه را تکرارکند تا درست آن را یاد بگیرد مسلما” من هم روزی مثل او عمل میکردم و باز درهمین جایی هم که هستم مسلما” از نظر دیگران اشتباهاتی دارم که خودم فکر میکنم بسیار درست عمل کردم بنابر این فکر میکنم عقل سلیم به من حکم میکندکه هرکسی را به اندازه یافته ها وآگاهیهاودرک او قبول داشته باشم از آنها ناراحت نشوم ودرمورد آنها قضاوت نکنم. با سپاس فراوان از شما
یک زمان است که آدم امواج بدبینی درش زیاد است و همه و همه چیز را مشکل دار می بیند و ایراد می گیرد و قضاوت منفی میکند.به چنین زمانهایی که روح ضعیف شده و نفس می تازاند و همه چیز را منفی می بیند کاری ندارم. صحبت الانم در مورد مواردی است که به طور میانگین مثبت نگاه می کنیم و بدبینی در ما موج نمی زند. متوجه شده ام که در چنین مواقعی، احساس منفی قضاوت کردنم، در مورد کسانی که به هر دلیلی دل خوشی از آنها ندارم بیشتر است. در مقابل یک رفتار یکسان، از فردی که از او خوشم نمی آید و کسی که با او مشکلی ندارم، نسبت به فرد اول می توانم قضاوت منفی کنم ولی به فرد دوم خیر. مثلا اگر از همکاری که خوشم نمی آید برای کاری رجوع کنم و درخواستی داشته باشم و بگوید همراهم نیست یا الان ندارم، پیش خودم حرفش را قبول نمی کنم و فکر می کنم عمدا نمی خواهد به من تحویل بدهد و بدجنس و چی و چی هست (درحالیکه ممکن است واقعا راست بگوید) در حالیکه اگر همان حرف را همکار دیگرم که با او خوب هستم به من بزند قبول می کنم و اصلا ذهنم را مشغول نمی کند. چند مورد برایم پیش آمد که دیدم مستعد منفی قضاوت کردن روی آن افراد خاص هستم. فکر می کنم اگر همانطور که گفته شده سعی کنیم انسانها را دوست داشته باشیم و قلبمان را پاک کنیم، راههای ورود قضاوت منفی- حداقل در مورد افراد- برایمان بسته خواهند شد. یا اگر به آن حالت نرسیده ایم حداقل در چنین مواردی احتیاط کنیم و حواسمان باشد که ممکن است قضاوتمان از پایه درموردشان منفی باشد.
نتیجه ای که من از قضاوت کردن گرفتم اینست که، هر قضاوتی که کردم دقیقا همان شرایط برای خودم پیش آمده است. بنابراین از اینکه مبادا برای خودم شرایطی که قضاوت می کنم پیش بیاید سعی می کنم در قضاوت کردن ها مراقب باشم.
بنظرم اگر ما کسی را در ذهنمان بد می دانیم و از کسی خوشمان نمی آید نشان از اشکال ِ بد بین بودن در خود ِ ماست زیرا ذات همه خوبست چنانکه در خلاصه ی اصول ادیان نیز بدلیل اهمیت این موضوع ، جز ء ِ یکی از ۴ اصل ِاساسی ادیان آمده است “ثانیاً، موجود هر چه هر زمان نیک دان، چون بد نباشد ز اصل، آن ” همیشه باید کارهای دیگران را ،حمل بر نیک و مثبت و خوب نماییم و آنها وکارهایشانرا با نیت ِ خوب و مثبت و خیرخواهانه پیش ِ خود تفسیر و تعبیر نماییم . و حتی برای همه ی کارهای بدشان هم ، نیت ِ خوب و دلایل ِ نیک در ذهنمان بتراشیم ، البته احتیاط هم همیشه لازم است ولی به نیت ِ انجام ِ وظیفه ی دینیمان ،نه بدجنس و مشکل دار دانستن ِ دیگران . و در معاملات و مراودات باید نهایت ِ احتیاطات و مسایل قانونی را بلحاظ ِ انجام وظیفه ، بکار بریم که مغبون نشویم . این پالایش افکار واقعا بهترست همیشگی و دائمی باشد. همیشه باید بدنبال ِ مقابله با نسبت دادن ِ افکار و نیاتِ ناپسند به دیگران در ذهنمان باشیم. با تمام ِ این تلاشهای مداومم در نیک دیدن ِ فکر و نیت ِ دیگران و مبارزه با بدبینی باز هم هر روز موارد بیشماری پیش می آید می بینم در مورد ِ دیگران بد قضاوت کرده ام و مدیونشان شده ام.چقدر این پالایش ِ فکری، انرژی می برد ، ولی باعث میشود اطرافم را در صلح و آرامش بیشتری ببینم و احساس ِ خوشبختی ِ خیلی بیشتری بنمایم ، و معمولا وقتی دیگران را بد می بینیم و افکار و نیات ِ بدی در ذهنم ، به آنها نسبت می دهم معمولا این بدیها به خودم هم سرایت کرده و صفات ِ بدم وجهه ی بدتر و وخامت ِ بیشتری در درونم پیدا مینمایند.
نیمای عزیز.. بله حق با شماست. این پالایش فکری و نیک دیدن باید دائما انجام شود. انشاءالله که هر چه زودتر درست بشوم… خدا را شکر که متیس عزیز این امکان یادگیری را برای من فراهم نموده اند و از شما هم خیلی ممنونم که من را اینقدر زیبا و با محبت راهنمایی میفرمایید.
نیکی عزیز از نظر لطف شما ممنونم ، بدبینی و افکار ِ غیر ِ خیرخواهانه بیماریست که شخصا به شدت به آن مبتلایم در چندین ماه ِ اخیر که با آن مبارزه می کنم بسیار ، زندگی ام تغییر کرده است. چند ماهیست که فهمیده ام مقدار زیادی از واقعیات ِ اطرافم، دورم و دیگران وافکار و نیاتشان را خیلی بد در ذهنم تصویر و تعبیر و تفسیر مینمایم تمرین ِ نیک بینی باعث شده روابطم با همکاران و دوستان و خانواده ام زیرو رو شود و دنیای اطرافم خیلی بنظرم زیباتر شود و جوانه هایی از صفت مثبت و بسیار مهم ِ نیک بینی و نیک اندیشی را بتوانم در خودم بوجود بیاورم.مثلا حضرت عیسی از لاشه ی آن سگ فقط دندانهای زیبایش را دید در مقاله ایی نقل به مضمون از جناب پروفسور الهی، ما به داشتن ِصفت ِمدارا توصیه شده بودیم وقتی در این دنیا مجبوریم با دیگران در صلح و صفا و مدارا زندگی کنیم راهی نداریم جز اینکه آنها را در درونمان ، خوب ببینیم و زیبا توجیه و تصور کنیم و افکاری خالی از کینه و حسادت و بدبینی از آنها در ذهنمان بپروریم.و این امر ، پالایش ِ مداوم ِ افکار ِ منفی و مبارزه ی دائمی میطلبد که نتیجه اش در هر دو دنیا شیرین است. و حتی بدترین هیولاهای تاریخ را میتوان ذات و درونشان را خوب و نیک دانست در این حالت ، حس ِ ترحم نسبت به آن فرد جای ِ کینه و بد آمدن از او را در درون ِ ما میگیرد که چنین انسان ِ خوبی چرا گذاشته تا نفس اماره بر او اینگونه غالب شود که چنین رفتار و اعمال ِ زشت و ناپسندی با دیگران داشته باشد پس او خوب است ،زیرا اصلِ او که روح ِ ملکوتی اش باشد پاک و فرشته گونه است.دید ِ افراد در برزخ نسبت به انسانهای زشتخو چنانکه در کتب استاد الهی آمده همین حس ِ دلسوزی و ترحم از بلاییست که آنها بر سر ِ مایه ی روحی-روانی ِ خود آورده اند و مانده است که چگونه آنرا به روز ِ اولش برگردانند .
من دیروز مطالب را خواندم و کلی کیف کردم تا اینکه امتحانش پیش آمد و فهمیدم که اصلا در عمل بلد نیستم مطالب را پیاده کنم. حالا با توجه به آن تجربه سوال دارم.ممنون میشوم راهنمائیم بفرمائید.
کاری هست که باید من و همکارم دو نفری با هم و هر دو”مسئولانه” انجام بدهیم. همکارم فرد توانایی هست و میدانم که تنهایی از پس کار برمی آید ولی الان قرار است هر دو “با هم” این کار را انجام دهیم. با هم صحبت کردیم گفتم کار A را من انجام میدهم و کار B را شما.. در واقع سعی کردم، برای داشتن نظم و مشخص بودن وظیفه هرکدام، کار را به دو قسمت مساوی بینمان تقسیم کنیم .چند دقیقه بعد از این صحبتمان، همکارم رفت و کار A که قرار بود من انجام بدهم را انجام داد و آمد پیشم نشست.یک لحظه جا خوردم برای اینکه چند لحظه پیش با هم صحبت کرده بودیم.
قبلا هم رفتارهایی دیده ام که کارخودش را بکند و اهمیتی به نظر دیگران ندهد. به نظرم حس تک روی – و نه همکاری با هم- را دارد. اگر بپرسید چطوری اینگونه قضاوت میکنم میگویم حالات و رفتارهایی دارد که به نظرم مشخص است، منظور اینکه، نمیتوانم خودم را گول بزنم و خودم را به نفهمیدن بزنم. به نظرم ، چنین آدمی است.
آن لحظه که این رفتار را کرد پیش خودم گفتم گذشت کنم؟؟ به خاطر همدلی سکوت کنم؟؟ آمدم سعی کنم برای رفتارش دلیل مثبتی بتراشم که نیک بینی داشته باشم دیدم نمیشود.. این گول زدن خودم است… دیدم احساس اینکه مورد اجحاف واقع شدم ناراحتم می کند و دلیلی ندیدم که آن احساس را تحمل کنم. فکر کردم اینطوری نمیشود! این آدم اگر مدتی دیگر، با فرد دیگری باشد همین رفتارها را می کند، یعنی احساس کردم اصلا ظلم به اجتماع است که اجازه بدهی آدمهای سلطه جو هر کاری دلشان می خواهد بکنند.باید یک جایی متوجه رفتارش بشود. ضمنا اگر همینطور پیش رود او مرا – نه تنها مرا بلکه هر که با او باشد را- تبدیل به یک آدم مصرفی و بی مسئولیت می کند که دوست ندارم به این صورت بشوم.
با توجه به این توضیحات، من هم رفتم عمدا – و نه سهوا- کار B که مربوط به او بود را انجام دادم. بعد که متوجه شد احساس کردم که آشفته شد ولی پیش خودم گفتم اشکالی ندارد.. پرسید تو آن کار را انجام دادی. گفتم بله. من انجام دادم.
خب، با توجه به اینکه این مقاله می گوید قضاوت منفی نکنید، اینکه در مقاله آمده باید در جواب بدی دیگران محبت کرد و اینکه دوستان مقابله به مثل را رد کردند، اینکه رنجش نباید ایجاد شود و آنرا از همان ابتدا متوقف کنم، اینکه برای کارهای دیگران دلیل مثبتی بتراشم و بدبینی نداشته باشم و همچنین توضیحاتی که دادم، سوالم این است که:
۱- به نظر شما رفتار صحیح در این مورد یا موارد اینچنینی چیست؟ آیا رفتار من صحیح بود؟
۲- اینکه این خصوصیات را از روی حالات و رفتارهایش در او تشخیص می دهم، سلطه جویی و تک روی، به حساب قضاوت منفی یا بدبینی گذاشته میشود یا خیر؟
متشکرم
ممنونم بابت مقاله خوب و پر محتوای شما
برای من هم پیش آماده که قضاوت منفی راجع به شخصی انجام بدم و اتفاقا هر بار
اشتباه قضاوت کردم
من فکر میکنم بزرگترین دستاوردی که انسان از طریقه مبارزه با این صفت بدست میاره
اینه که اگر قضاوت منفی و اصولا قضاوت نکنه راجع به اشخاص از نظر روح و روان بسیار
به آرامش دست پیدا میکنه و این برای سلامت روح و روان بسیار مفید است
نیکی عزیز در این کامنت برای رساندن ِ منظورم ،مجبورم کمی رکتر صحبت کنم پیشاپیش از شما دوست ِ بزرگوار پوزش میطلبم چون خودم به درد ِ بدبینی بشدت مبتلایم .
در مورد سوال ۱ «آیا رفتار من صحیح بود؟» باید بگویم بنده در حد و مقام و اندازه ایی نیستم که بخواهم برای فردی خط مشی تعیین کرده یا بگویم چه صحیح است و چه نیست و شرایط ِ ماجرا را هم بطورِ کامل که ما نمی دانیم و… اصولا صحیح مراتبی از ۰ تا ۱۰۰ دارد که باید سعی کنیم خود را به ۱۰۰ یا صحیحتر با تفکر کردن وعمل کردن و…هر روز نزدیکتر نماییم .در مورد سوال ۲ ،بنظرم اصلا صحیح و قشنگ نیست که ذره بینمان را روی دیگران بگذاریم و بخواهیم نیات ِ بد ِ آنها را هر روز از درونشان مدام استخراج کرده و به آنها در ذهنمان هر روز لحظات ِ زیادی مداوماً بپردازیم حتی به این بهانه که {{واقعا اینگونه هستند…}} .معتقدم آنها هر چه هستند به خودشان مربوط می شود ما نباید بدیهای دیگران را مدام در ذهنمان وارسی و واکاوی و پردازش وبررسی و تجزیه و تحلیل نماییم چون خودمان ،همان عیوب را در خودمان ، به حدِّاشباع داریم(خودم همیشه بدترش را داشته ام) که بهترست با آنها مشغول باشم و.بعد بدتر اینکه بخاطر ِ آن عیب ،چراغ ِ محبت ِاو را در ذهنم هم خاموش نموده و او را ناخودآگاه انسان ِ ناپسندی دانسته ودوست هم نمی توانم داشته باشم زیرا انسان ،ذاتا نمی تواند افراد ِ ناپسند را دوست داشته باشد.در این حالت از نگاه یا انرژیهایمان این حسِ ِطبیعی ِ بد آمدنمان ، به او هم منتقل میشود ،وعکس العمل و مواضعی شبیه به همین احساسات و افکار و رفتارهای ِ تدافعی یا تهاجمی ِ ما در او هم ،نسبت ما به ایجاد میشود ،در اینحالت جنگ مغلوبه شده ،و یک سوهان ِ روح ِ تمام عیار در محیط برای ِ خود درست کرده ایم. این حالت کمکی به حل ِ مشکل ِ کاری ِ شما و ایجاد ِ همکاری ِ بهتر بین ِ طرفین نمی کند، و نمی توانید به راهکاری مرضی الطرفین و منصفانه که در آنحالت بتوانید در کنار ِ هم با لذت و دوستانه و در آرامش ، کارتان را انجام دهید به راحتی برسید . نقل به مضمون استاد فرموده اند حتی بدی ِبدان راهم باید نیک تلقی کنیم تا از صفت ِ بدبینی که مایه ی چندین صفتِ ِ بد دیگر است دوری گزیده باشیم.یعنی اگر حس کنید کارش از روی نیتِ ِبدی بوده باید سعی کنید به خود مثبتش را تلقین کنیدکه نیتش خیر بوده نظرِ بدی نداشته او آدم ِ خوبی است چون همه دارای ذره ایی از خداوندند و… تا بتوانید او را همچنان دوست داشته باشید و رویش به مرور تاثیری مثبت در جهت ِ همکاری ِ بهتر بگذارید.این تلقین ِ مثبت ،خود گول زدن نیست. ما مجبوریم این چرخه ی ِ معیوب ِ از همدیگر را در جایی پایان دهیم. این عمل مثبت ِماست که روی ِ دیگران تاثیر ِ مثبت میگذارد .
نیمای عزیز خیلی از شما متشکرم که برای کمک کردن و اصلاح من وقت می گذارید و این من هستم که باید از بیان درون نابهنجارم پوزش بطلبم. من از مطالب فهمیدم که میزان بدبینی روحم بالاست.پس اینکه آقای دکتر فرموده اند از بررسی فکر می توان به سلامت روح پی برد همین است…با فرمایشات شما موافقم که بدین طریق به صلح و آرامش با هم نمی رسیم.چون دقیقا روزی که آن کار را کردم خیلی درونا به هم ریختم. در واقع مثل اینکه در وجودم، دری برای افکار منفی و خشم باز شد و پشت سر هم افکار منفی خلق میشد.. اینکه آرامش درونمان به هم می ریزد را دقیقا دیدم… و دیگر اینکه بعد از آن ماجرا واقعا روی محبتم هم اثر گذاشت.. یعنی اینکه اگر او را به خاطر پرانرژی بودن و.. دوست داشتم اولین باری که بعد از آن ماجرا صحبت کردیم خیلی سریع همان قضاوتهایم به ذهنم آمد و مثل اینکه شک داشتم با محبت با او رفتار کنم یا نه. متوجه شده ام که نفس وهمیه در من خیلی فعال است و زیاد کار می کند. این حالت زوم بودن روی دیگران را دوست ندارم…خیلی برای خودم متاسف شدم. من کمتر از یک سالی روی نیک بینی کار کردم ولی خیلی تغییری نکردم و بعد هم به خاطر تکراری شدن آن خسته شدم- مثل خوردن غذای تکراری- و آن را کنار گذاشتم.. شاید باید با همین تلقینهای مثبت شروع کنم و سعی کنم هر فکری که توام با ایرادگیری و دیدن نقاط منفی است را متوقف کنم..
با سلام،
همیشه وقتی راجع به تلقین صحبت میشد هیچ وقت نمی توانستم تصور به کنم که چقدر این عمل در مغز و روان ما تاثیر گذار است. برای مثال من مدتی با شخصی شروع به کار کردم و به دلایل مادی از او جدا شدم و به احترام او به همه گفتم که به خاطره تفاوتهای عقیدتی بود که اگر به گوش او برسد از من نرنجد….وقتی در یک مصاحبه کاری دلیل جدایی از تیم قبلی را پرسیدند بدون تعمق و بدون اختیار تفاوت عقیده را مطرح کردم. وقتی در راه برگشت به آن چه که گذشت فکر میکردم از بیانات خود شوکه شدم که چگونه من با تلقین و تکرار مکرر در مدت شش ماه توانسته بودم واقعیت را در ذهن خود عوض کرده و آن را کتمان کنم. دوستان من تلقین و تمرین افکار مثبت یا منفی تاثیر گذار است و واقعیت دارد. بیائید از این قدرتی که خداوند در اختیار مغز ما گذشته استفاده کنیم و این روح و جسم عزیزمان را با آشغالهای منفی و منفی بافی پر نکنیم و آن را با عشق و محبت و افکار مثبت در مورد دیگران جایگزین کنیم. با توکل و یاری او انشاالله موقع میشویم.
نیکی عزیز بخاطر نظر لطفتان متشکرم.
تابحال فکر میکردم نیک بینی فقط به دیدن ِ مثبت ِ دیگران ، محدود می شود،امروز به ذهنم رسید که میتوانیم ، دنیایمان ،کارمان ،شهرمان ،ماشین و خانه یمان ، چهره مان ، وسایل زندگیمان و…. همه را خوب و قشنگ و کافی و زیبا و کامل ببینیم وخدا را بخاطر ِ آنها از «ته ِ قلب »، شکر کنیم نه شکری از سر ِ اجبار با نگاهی ناسپاسانه و خشم آلود که شاید از گله گزاری ِ صادقانه به درگاه ِ او، این نوع شکرگزاری ِ متوقعانه ، بهتر نباشد .معمولا از بسیاری از موارد ِ زندگیمان ، شاکی و ناخرسندیم .اگر شهر ِ دودآلودم، محیط ِ زشت ِ اطرافم، همکاران ِ بعضا بداخلاقم ، همسر ِ اغلب بی توجهم ، چهره ی زشتم ،اضافه وزنم و… همه ی اینها را خوب و بجا و زیبا و فرصتی برای مبارزه و رشد و… می دیدم ، چقدر شاکرتر و زیباتر و آسوده تر زندگی میکردم و چقدر با خداوند و خودم و پیرامونم در صلح و آرامش ِبیشتری بودم.اگر به زندگی و شرایط ِ متوسطم قناعت کرده و راضی بودم شاید به اندازه ی ثروتمندان از آن لذت برده و بسیاری از بیماریهای جسمانی ِ ناشی از تنش و… در من و اطرافیانمان کمتر ایجاد میشد و آخرت ِ بهتری هم برای خودم و دیگران رقم زده بودم(چون رفتار ِمنست که بر دیگران تاثیر میگذارد).اینست که یکی از دلایل ِ عصبانیت و ناخرسندی و بدسگالی را ناشی از توقعات و انتظارات ِ زیادی ِ فرد از خود و جامعه و شرایط دانسته اند.
ممنون از متیس عزیز و نظرات ارزشمند دوستان
من حدود ۱ سال که دارم با این حس قضاوت مبارزه می کنم،ولی هر چی بیشتر پیش می رم می بینم بازم تو موقعیتش قرار بگیرم کم نمی آرم تو نظر دادن!!!!!!من کار می کنم،اینجا کارمون خیلی سبکه و تمام مدت در حال قضاوت همدیگه ایم!یه هفته رو خودم کار می کنم ولی تا حس رضایت از خودمو پیدا می کنم دوباره قضاوت! قضاوت! قضاوت!یه موقع هایی مثه الان می خوام زار زار برای خودم گریه کنم که خدایا من چقدر ضعیفم و حتی نمی تونم تشخیص بدم چه رفتاری درسته!من الان دقیقا”تو امتحان این درس قرار دارم!مرسی
باسلام s.a عزیز چرا قضاوت منفی را به مثبت تبدیل نکنیم ؟ یعنی چرا افکار ِ منفی ِ خود، نسبت به آن فرد را ،با تلقین، همانطور که کامنت ِ ۵۱ فرمودند، به مثبت تبدیل نکنیم،بنظرم خوب و مثبت قضاوت کردن ِ دیگران بهتر و موثرتر از سعی در قضاوت نکردن ِ دیگران و بی تفاوت بودنست.چون بشر ذاتا متمایل به سیاه یا سفید دیدنست ،بی نظر و خنثی بودن ،بنظرم بهرحال بهتر از بد دیدنست ولی بهتر از خوب دیدن ِ دیگران ،قطعا نمی باشد ،چون نمی توانیم ذات ِاشخاص را آنچنان که واقعیتست ببینیم پس بهتر است حمل بر نیکی و صحت نموده تا خدانکرده در آخرت شرمنده نشویم // نقل به مضمون فرموده اند احتیاط از عبادت بالاتر است پس هم دیگران و افکار و نیاتشان و…را باید خوب ببینیم و هم بنا به وظیفه ،احتیاط های لازم را در هر زمینه، بر حسب ِ وظیفه کاملا بجا بیاوریم ،نیک دیدن ِ دیگران از سر ِ ضعف یا بزدلی یا گول زدن ِ خود نیست ،این شیوه ی زیبایی از زندگی و تفکر کردنست که اگر ،درست و عاقلانه انجامش دهیم،میتواند زندگی ِ ما را بسیار زیباتر و راحتتر کند،حقیقتی که برای ِ خودم در این چند ماهه اتفاق افتاد. مگر اصلِ دوم ازجوهرِِ ادیان { ثانیا موجود «هرچه هر زمان نیک دان چون بد نباشد زاصل آن/ گر عمل بد شد کسی بد آن عمل تو بکوش بر محو مثلش ما حصل} نیست // بنظرم برای پاسخ به جمله ی “…حتی نمی تونم تشخیص بدم چه رفتاری درسته…” ، بهتر است از آثارالحق، فرمایشات وعملکرد ِاستاد را در موردِ ِ نیک بینی، گزیده و مطرح نماییم تا بتوانیم همگیمان، رویکردی علمیتر و عملیتر و صحیحتر ، در مورد ِ این صفت داشته باشیم. و در هر زمینه استنتاجهای صحیحتری داشته باشیم// نکته ی دیگر ،تابحال مثلا چندین هزار بار در طی عمرمان ،مثلا مسواک زده ایم ولی باز باید روزی دوبار اینکار را انجام دهیم، آیا خسته می شویم ؟آیا تعجب میکنیم ؟آیا هرگز از مسواک زدن بی نیاز می شویم ؟ خیر،،، چرا ؟ چون حقیقت ِ آلوده شونده ی ِوجود ِ جسمانیمان را پذیرفته ایم… ،این پاک کردن ِ افکار و تلقین ِ مثبت نسبت به دیگران هم ،چون دارای روح بشری هستیم ،تا آخرین لحظه ی عمرمان ، با ماست ،فقط شاید در آینده مانند مسواک زدن ِ امروزمان ،این مبارزه برایمان فرض ،و عادی و درونا ضروری و حتی تا حدودی خوشایند بشود //”…من الان دقیقا تو امتحان این درس قرار دارم…” من شخصا نیک بینی را یک پروسه طولانی مدت میدانم نه یک امتحان ِ زودگذر،از هر کسی خوشمان نمی آید به این معنیست که نسبت به او تاحدی بدبینیم و باید پروسه ی مبارزه با بدبینی را اجرا نماییم و این حس ِ بد آمدن از افراد و شرایط ،همواره در طول ِ زندگی با ما احتمالا خواهد بود.
ببخشید…. در مورد روابط انسانی فکر میکنیم که بی دلیل جایی و با کسانی قرار نگرفته ایم و حتما صفت یا صفاتی باید درست بشوند ولی در مورد مواردی مثل شهرِ دودآلود و محیط زشت اطرف و غیره، اینها را چطور می توانیم خوب ببینم؟ هر چی فکر کردم دلیل خوبی برایش پیدا نکردم.. مثلا به خودم گفتم خب من دراین شهر با هوای آلوده اش خداپرستی می کنم که نیک بینی کرده باشم.. بعد دیدم آخه خداپرستی من که به آلودگی هوا ارتباط نداره.. چند سال پیش که هوا تمیزتر بود هم خداروشکر خداپرستی می کردم.. منظورم این هست که دلیل خوب برای موارد اینچنینی پیدا نمی کنم که بتوانم نیک بینی کنم و فقط سعی می کنم اعتنا نکنم و به خودم بگم خدا خواسته توی این محیط باشی.. همین. ممکن است لطفا مثال بزنید چطور میشود در این موارد نیک دید و بهتر فکر کرد؟
خیلی متشکرم
salam man midoonam ke hamishe ye nirooye manfi vojood dare baraye mobareze vali man ehsas mikonam angize nadaram ke mobareze konam music manavi ham goosh midam vali kamelan tahte tasire afkare manfiye khodam hastam va hamin amr mano bish az pish bi tafavot karde nemidoonam che kar konam ta ye kam be khodam biam va roo khodam kar konam?va in hes ke nafs bar man kamelan ghalabe dare mano aziyat mikone dige hata eradeam ham onghadar zaif shode ke nemitoonam ba nafs mobareze konam khahesh mikonam mano rahnami konid mer30.
در جواب دوست عزیزم sam
چه حالی برایمان پیش می آید وقتی چند روز غذا نخوریم؟ آیا جان و رمقی داریم که بخواهیم کاری انجام دهیم؟ خودتان می دانید که وضعیت روحمان هم به همین صورت است.. وقتی هیچ غذا و انرژی به او نرسیده باشد بی حال و کسل و بی انگیزه میشود… باید سعی کنیم به او انرژی برسانیم.آیا اینقدر اراده دارید که روزی فقط یک صفحه یا چند صفحه مطالعه معنوی کنید؟؟ حتما اینقدر اراده را دارید. این کار را شروع کنید… به نظر من،صبح هم این کار را انجام دهید نه آخر شب.. تا در طی روز آن گفتارها و مطالب در ذهنتان بچرخد.. و روزی چند دقیقه هم با خدا صحبت کنید. این “چند” را دیگر خودتان تعیین کنید ولی مطمئنا می توانید.. تجربه به من نشان داده که اگر یک هفته – دو هفته این کار را انجام دهیم یک انرژی و توانی در روح به وجود می آید… بعد از آن هم باید این ریتم را ادامه دهیم و مبارزه با نفس و خدمت به خلق را هم کم کم به آن اضافه کنیم. امیدوارم که موفق شوید..
mar30 az rahnamaitoon omidvaram betoonam ba erade varede amal besham lotfan baram doa konid.
“…در مورد روابط انسانی فکر میکنیم که بی دلیل جایی و با کسانی قرار نگرفته ایم و حتما صفت یا صفاتی باید درست بشوند…” ممنونم از نیکی عزیز ، اینگونه دیدن ، نوعی تلقی ِ مثبت و حقیقی ِ امور است که شخصا به آن توجه نداشتم که با تلقین ،آنرا باید شخصا در خود نهادینه نمایم(همین نشان می دهد که چقدر مطالبی که باید در خود ،به باور تبدیل کنم تا بتوانم تا حدودی شاکر ِ پروردگار باشم و دروس ِ رضای ِ اعم را تاحدی پاس نمایم زیاد است)// در مورد ِ سوال ِ شما ، کلًا ۳ راه بنظرم پیش ِ روی ِ ماست :مثلا یا شهر یا کشورمان را ترک کرده و به جای ِ پاکتر و زیباتری نقل ِ مکان کنیم ،اگر نمیتوانیم سعی کنیم شهرمان و دیدگاه ِ آلوده کننده ی ملت و اطرافیانمان را عوض کنیم اگر نمی شود، سعی کنیم تا جاییکه میتوانیم اطلاع رسانی کرده و خودمان در حد ِ وسعمان کمتر شهرمان را آلوده کرده و مهمتر اینکه نگذاریم این مسئله، به موردی آزار دهنده و شکنجه کننده ،در روح و روانمان تبدیل شود کلا در تعلیمات استاد تا آنجا که من فهمیده ام« رنجهای ِ ناگزیر ِ طبیعی ِ زندگیهایمان» ، مفید و آموزش دهنده و مثبت و تطهیر کننده اند که باید با تلقین و مبارزه این مفهوم را در خود جا بیندازیم تا بتوانیم به دروازه های رضای ِ اعم کمی نزدیک شویم .اگر باور داشته باشیم که همه ی سختیهای ِ ناخواسته ، واقعا برایمان مفید است مصائب ،کمتر آزارمان می دهند و راضی تر و شاکر تر خواهیم بود.
نیمای عزیز، مثل همیشه از راهنمایی های شما سپاسگزارم.
در مورد سوال ِ سام گرامی ، کامنت ۲۳ از r عزیز در کنفرانس ِ “اهمیت ِ کتاب معرفت الروح (۲) ” بنظرم خیلی صحیح و کمک کننده است، در همان راستا و صفحه ۲۳۳ کتاب راه کمال ، باید مواردِ مبارزه با نفس را ، از آزار دهنده ترین و اختلال برانگیز ترین موارد ِ کنشهای ِنفس اماره که در زندگی ِ روزمره مان بیشترین مشکل و اختلال و درد را ایجاد میکنند ، با خود کاوی و در خود فرورفتن ، در راستایِ ِتشخیص و مبارزه با دلایل و ریشه هایش ، کشف و انتخاب و آغاز نماییم ،مثلا چه ضعفهایی در منست که انقدر در محیط ِ کاری ام ،اوضاع به من سخت می گذرد ، یا چه ایرادی در افکار یا اعمالم دارم که از همسرم یا پدرم نا خود آگاه در ته ِ قلبم ، بدم می آید یا چرا با مادر یا برادرم، در رابطه ی محبت آمیز تری در ژرفنای قلبم ،نیستم ،چرا ظاهرا دو سالست که عصبانیتم را بروز نمی دهم (فریاد نکشیده ام،ظاهرا پرخاش نکرده ام و…) ولی با کوچکترین مسئله ایی دروناً از کوره به در می روم و…و ناچار زبانِ ِبدنم، حس ِ بدِ درونم را به دیگران انتقال داده و آنها و خودم را ناراحت کرده و رنج میدهم و…این چرا ها و چراهای ِ رنجهایی که میکشیم که ناشی از عکس العملهای ِبروزات ِ نفس اماره ی ِ خود ماست که بر سرمان می آید، اگر با در خود فرو رفتن و کمک خواستن از خدای زمان ومطالعه و…،دلایل را در افکار و اعمالمان پیدا کنیم، هر قدمی که در راه ِ مبارزه با این دلایل و چراهای ِ مشکلاتمان ، برمیداریم قدمی به کمال نزدیکتر شده و مقدار ِ زیادی راحتتر زندگی و طی ِ مسیر مینماییم ،تیغ ِ تیز ِ اشکالاتمان ، دردش ،و آرامش ِ پس از کمی مبارزه با آنها و احساس ِ بهتر شدن ، ««انگیزه ی لازم»» برای مبارزه و راه ِ صحیحتر ،را بما نشان میدهد(در مورد ِ هدایت شدن توسط عکس العملهای ِ کارهای ما ، مقاله ایی در مورد ِ ترجمه ی اشارات و سخنان ِ جهان و درس گرفتن از آنها در این بلاگ داشتیم که در زمینه ی پیدا کردن ِ عیوبمان از روی ِ توجه به عکس العملها واشارات ِ جهان و ترجمه ی آنها ، کمک میکند ) . برای کشف ِ دلایل ِ شخصی و منحصر بفرد ِمشکلتان ، علاوه بر راهکارهای ِ ۳۳ عزیز که بنظرم درست و پایه ایست باید به خودکاوی و اعمال و افکاری که باعث ِ بروز این حالت در شخص ِشما شده است عمیقا فکر نمایید، دلیل که پیدا شد آنوقت میدانید که دقیقاباید با چه چیزی مبارزه نمایید.اگر عمیق فکر و خودکاوی نماییم بنظرم کسی بهتر از خودِ ما نمی تواند این دلایلِ منحصربفرد را برایمان پیدا کند.البته تمام ِ این دلایل ِبیشمار، در کتب ِ راه استاد الهی آمده است ولی کدام مورد ِ شخصیه منست؟! باید با در خود فرو رفتن به مرور پیدایشان کرده و با ریشه ی مشکلات به تدریج مبارزه نماییم.
خلا صه ی کلا م در مورد بحث ِ «انگیزه ی ِ انجام اعمال معنوی» و سوال sam عزیز، اینکه بنظرم معنویت برای راحت تر و شادتر و انسانی تر و زیباتر کردن ِ زندگی ِ دنیوی و حیات ِابدی ِاخروی ما آفریده شده است اگر همانطور که در ص ۲۳۳ کتاب راه کمال اشاره فرموده اند:”…در عمل باید ««ابتدا»» با معایب صفاتی یا نقاط ضعف روحی-روانی ِ خویش که بارزترند مبارزه کرد…” ، “… برای توفیق در مبارزه با نفس اماره ،احتیاج به یک روش صحیح است. از سویی انسان باید به ««تحلیل ِ روان»» خود بپردازد تا به معایب و ضعف های خویش پی ببرد…” .و در جایی دیگر نقل به مضمون فرموده اند :”…همگی ِ اصول ِ اخلاقی ِواقعی ،هم فواید ِ دنیوی دارند و هم معنوی و اخروی …”.
یعنی اگر با «تحلیل» ِ روان و اعمال ِخودمان (خودکاوی و در خود فرو رفتن) مواردی را پیدا نماییم و برایمان مسجل شود که «الان » دارد این مورد ،بیشترین ضررِ مادی ،اعصاب وروانی ، روحی – اخروی را بما می زند قطعا با آن با انگیزه ی ِ خیلی بیشتری مبارزه خواهیم نمود. مثال :با خودم گفتم چرا اینقدر محیط ِ کارم برایم ناراحت کننده است با تفکر و تحلیل فهمیدم وقتی همکارانم با هم خوش و بش میکنند و به من توجهی ندارند صفت ِ حسادت ، خیلی عذابم می دهد ، پس برای راحت شدن ازین زجر ِ دنیوی و سپس بدبختی ِ اخروی همراهش ،قطعا در مبارزه با این صفت ، کمتر کوتاهی میکنم.یعنی در مواجهه با آن صحنه ی حسادت برانگیز در محیط ِ کارم،و مبارزه با حسادتم ،در واقع پاداش ِ مبارزه با نفسم را ، با احساسی خوب ،نقداً همان لحظه خواهم گرفت و با صفتی که حیات ِ اخروی ام را نیز به یغما می برد همزمان مبارزه کرده و به رشد ِ معنوی ِ متناسب باآن نیز دست خواهم یافت.پس چه انگیزه دهنده ایی بهتر از پاداش ِ لحظه ایی ِ خوب ِ الان و تامین شدن ِ بیشتر ِسعادت ِ حیات ِ ابدی مان در آخرت .
از متیس عزیز سپاسگزارم .
از متیس عزیز و نظرات همه دوستان گرامی سپاسگزارم.
سلام به دوستان عزیز و تشکر از تجربیات مفیدتان.
ما چون دارای جریان فکر هستیم دائما داریم مسائل و افراد اطرافمان را قضاوت میکنیم. از اب و هوا و ترافیک گرفته تا لباس پوشیدن و کار کردن دیگران و عملکرد خانواده و غیره. به نظرم کاری که باعث می شود در این امر جلو برویم این است که میزان توقع خود را کم کنیم. وقتی توقعی داریم و بر اورده نشود فوری فکر منفی و قضاوت را در پی دارد. ضمنا باید بدانیم اگر کاهی به نظر می رسد که داریم از طرف مقابل بهتر عمل می کنیم به این دلیل است که سالهاست داریم تعلیم می بینیم. اگر او هم تعلیم می دید چه بسا خیلی بهتر از ما عمل می کرد. مطمئنا وقتی عیب کسی را میبینیم ان عیب در ما هم به شکلی وجود دارد. در این مواقع خوب است ان مورد را در خود پیدا کرده و سعی در برطرف کردنش کنیم. ما مسئول اصلاح خودمان هستیم.
ممنونم
با خواندن این متن بسیار آرام شدم.ممنونم