کمال، سیر تکامل
به طور خلاصه : هر مخلوقی برای رسیدن به کمال خاص خود خلق شده است. فرایندی که به این مرحله میانجامد سیرکمال نام دارد که به اخلاقیات و معنویت در زندگی ما معنا می بخشد.
برای همهی موجودات، بدون استثنا، سیرکمال در نظر گرفته شده است. استاد الهی مخلوقات را به چند گروه تقسیم میکند: جماد (یا بهطور کلی موجودات بیجان)، نبات، حیوان و بشر. هر آنچه وجود دارد مخلوق است چون حاصل یک سری علتهاست و علت اولیهی آن خالق نامیده میشود. از نظر استاد الهی هدف از خلقت بازگشت به اصل است. کل خلقت از او ناشی شده و هر چیزی در انتهای فرایند رشد مادی و معنویاش که به آن کمال میگوییم، به او باز میگردد. موجود کمال یافته میتواند از سعادت بالقوهای که برای رسیدن به آن خلق شده، کاملاً بهرهمند شود.
فرایند سیرکمال مربوط به روح یا جوهر موجود است. جسم یا قالب موجود در جهان مادی که حواس پنجگانه ما میتواند آن را درک کند، با روح یا جوهر او متفاوت است. البته روح یا جوهر نیز چون تابع قانون علیت است ماده محسوب میشود، ولی مادهای لطیف که حواس مادی نمیتواند آن را مشاهده کند.
از نظر استاد الهی، تا قبل از مرحلهی بشر، قانون خلقت بر اساس حرکت عمومی سیرکمال است، یعنی موجودات بر اساس جریان های معنوی با طبیعتهای مختلف سیر کمال میکنند که عبارتاند از:
ـ جریان گروهی(یک روح به دسته ای از موجودات جان می بخشد)
ـ جریان صعودی (از جماد به نبات، سپس به حیوان و در هر مرحله با پیچیدگی بیشتر)
ـ جریان جبری (بر حسب قوانین جبری، این جریان قابل قیاس با نیروی جاذبهی معنوی است که استاد الهی آن را حرکت جوهری مینامد)
در مرحلهی بشری، فرایند سیرکمال وارد مرحله بالاتری میشود: این مرحله انفرادی است و طی مراحل کمال به اختیار فرد است. بنابراین، انسان با انتخاب خود و استفاده از قوه اختیار و عقل، فرایند آموزش خود را برعهده میگیرد و سرنوشت معنویاش را تعیین میکند. این ویژگی خاص در فرایند سیرکمال انسان به سبب وجود دو روح در اوست. بخش خاکی که روح بشری است و نتیجهی فرایند سیرکمال عمومی موجودات است. این روح با روح ملکوتی در می آمیزد که مستقیاً از مبدأ منشأ گرفته است.
پس مرحلهی کمال دو مفهوم را در برمیگیرد:
ـ از طرفی سعادتی وصف ناشدنی است که موجود کامل که به مبدأ ملحق شده آن را احساس میکند. این سعادت با شناخت کامل، توانایی و آزادی نامحدود و احساس مداوم عشق الهی در هم میآمیزد. این حالت را نمیتوان با بهشت توصیف شده در ادیان مقایسه کرد، احساس سعادت حاصل از رهایی از هر گونه علیت و محدودیت که ورای تصور است.
ـ از طرف دیگر شامل کمال اخلاقی است: در طی فرایند طولانی تغییر و پالایش که در اثر مبارزه با نفس و رشد فضایل حاصل میشود، شخص کمال یافته با تکیه بر نیرویی برتر بر طبیعت خود فائق میآید و در نهایت از جنس اقیانوس الهی میشود.
این دو مفهوم از کمال به یکدیگر متصلاند: رسیدن به آخرین مرحلهی رشد روحی که به موجود کمال یافته امکان می دهد به اقیانوس الهی ملحق و از سعادت ابدی بهرهمند شود.
با سلام وخسته نباشید
انشاا…که بتوانیم با یاری خدا روی کمال اخلاقییمان کارکنیم وصفات منفی مان راتبدیل فضایل
اخلاقی کنیم. ونیز به یادداشته باشیم که فقط ازما
کوشش می خواهند.
موفق باشید.
با تشکر از متیس عزیز
من همیشه فکر میکردم جریان گروهی همان سیرکمال از جمادو نبات به حیوان است ولی امروز چیز دیگری فهمیدم ولی سوالم این است که آن روحی که به دسته ای از موجودات جان میبخشد کیست و چیست؟و کلا این فرایند چگونه است؟
با سلام و تشکر از زحمات همه نویسندگان متیس؛
سوالی دارم :”در مبارزه با نفس بخصوص در مسائلی که در برخورد با اجتماع است گاهی این حس به من دست میدهد که مسائل دیگران مربوط به خودشان است و باید خودشان از آنها درس بگیرند؛ آیا اگر چنین فکر کنم که در فرایند مبارزه با نفسم هرچه دیگران مشکلاتشان را برایم درد دل می کنند یا مسائل بسیاری در اطرافم برای دیگران پیش می آید که موجب خسارات جبران ناپذیر آنهاست به خود آنها مربوط است و نهایتا در دلم اینطور خدا را شکر کنم که چنین مسائلی برای من پیش نمی آید کافی و درست است؟” بطور مثال تصادف عابر پیاده در پیاده رو با موتور سواری که بخاطر فرار از ترافیک وارده پیاده رو شده ؛ اینها چه معنایی برای کسی مثل من دارد؟ آیا اینها مسائلی است که با یک ابراز همدردی از من و امثال من رفع تکلیف میکند؟
mamnon az zahamate shom
ممنون متیس عزیز
انسان با انتخاب خود و استفاده از قوه اختیار و عقل، فرایند آموزش خود را برعهده میگیرد و سرنوشت معنویاش را تعیین میکند.
تمام مفاهیم این مقاله را دکتر الهی در کتاب خود” راه کمال“ آورده است و در اینجا مطلب تازه ای اضافه نشده مگر این که کسانی که کتاب را مطالعه نکرده اند مطلب جدیدی بیابند.
چرا دستیابی به کمال و رهایی از جاذبه علی ، انگیزه لازم و کافی را در ما ایجاد نمی کند؟ گه گاه احساس می کنم با حضور در محیط زندگی ام (در عین حال که فقط برای سیر تکامل معنوی ام جسم – محیط به من عطا شده)از عمل به اصول معنوی صحیح دور می شوم انگار تمام مطالب مربوط به سیرکمال در عین منطقی و منسجم و حقیقی بودن برایم در عمل و از دید تاریک درونی موهوم بوده. چطور می شود این مشکل را حل کرد؟ چرا در عمل این همه نوسان دارم ؟دوستان راه حلی دارند
با سلام *یحیی عزیز مبحث چند اصل بنیادین در کتاب راه کمال ص۲۷ را مطالعه کنید بخصوص قسمت جوهر حیاتی.
Y عزیز،
– زیرا آنجا را بیاد نداریم و “او” را نمی شناسیم. اگر قبل از اینکه درک معنوی کافی کسب کنیم، آن جهان را بیاد بیاوریم و او را بشناسیم، دیگر توان و خواست ادامهء حیات و سیر کمال را از دست خواهیم داد و هر چه زودتر خود را به آنجا خواهیم رساند.
– زیرا این دنیا و لذت های ظاهری اش فریبنده اند.
– زیرا هنوز لذت ترک لذت را تجربه نکرده ایم.
– زیرا تحصیل مشکل است و ما از تحصیل گریزانیم.
و بسیاری دلایل دیگر که امیدوارم دوستان دیگر ادامه دهند.
اقای یحیی
جواب سئوال شما ۳۲ -۳۵ راه کمال شرح داده شده.
iliashid.
مسائل هر کس فقط مربوط به خودش است .ولی ما میتوانیم از مسائل دیگران عبرت بگیریم و تجربه کسب کنیم.
در اصول عقاید میفرماید.
گرعمل بدشدکسی بدان عمل توبکوش بر محو مثلش ماحصل
نیکوان هم هر کسی در هر مقام گشت معروف برتو واجب احترام
ن. پرویزی – درست است که تمام مفاهیم در راه کمال هست ولی درک وفهم مطالب وعمل به انها ملاک اعتبار است ضمنآ در تکرار هم اثر می باشد هر قدر مطالب رابیشتر مرور کنیم به نکات بیشتری پی می بریم و در این سایت می توانیم از نظرات و تجربیات دیگران هم بهره ببریم. اخلاقیات را اگر بخواهیم بشناسیم وروی انها عمل کنیم ممکن است ماه ها بلکه سال ها وقت لازم باشد تا انها را درتحلیل و به فضایل الهی تبدیل کنیم .برای سیر کمال پنجاه هزار سال فرصت گذاشته شده بنا بر این بهتراست هر چه بیشتر روی خود کار کنیم و نظری هم به .
درون خود بیندازیم ببینیم چه وظایفی در این مرحله باید انجام دهیم . با تشکر
y –
گفتار ۸ اثارالحق
شخص جوینده باید قلب خود را پاک وعاری از حب و بغض و تعصب نماید.
گفتار ۳۰۹
انسان وقتی فهمید از کجا امده؛ برای چه به این دنیا امده
و بعد از این بکجا میرودانوقت تکلیفش معین می شودکه چه باید بکند دردش دوا شده ودیگر سر گردان نیست پس یک طبیب حال زان می خواهیمدردمان را دوا کند.
با سلام و احترام
جناب ایلیاشید، دقیقا با مشکل شما درگیر هستم. در مورد رفتار اشتباه دیگران به خودم می گویم تو که نمیدانی در چندمین زندگیش است، می دانی خودت در چند زندگی قبل چه کارها که نکردی؟ چطور می توانی خودت را بالاتر فرض کنی. البته غرور انرژی خودش را دارد و باز من خودم را بهتر می دانم ولی تلقین بی اثر نیست. در مورد انجام وظیفه نسبت به دیگران هم جمله “رنج خود و راحت یاران طلب” استاد در برهان الحق به من انرژی می دهد.
جناب y: چون ما در سرزمین جسم و دنیا هستیم برای همین غلبه با لذتهای جسمانی و دنیا پرستی است و تعادل جسم، روح، دنیا و عقبا دائم به نفع آنها سنگین می شود چون لازم نیست برای گرایش داشتن به آنها انرژی صرف کنیم، کافیست هیچ کاری نکنیم تا به آن ورطه ها سقوط کنیم، جناب پرفسور الهی در کتاب را کمال حتی افکار خنثی را جزو بیلان افکار منفی آورده اند. کار برای روح و معنویت هم انرژی می خواهد که یا از سلولهای معنوی کسب کرده خودمان تامین می شود یا از مراجع مافوق علی (به شکلهای مطالعه متون مدهبی، انجام اعمال معنوی و خدمت به خلق و…) و در هر حال حفظ تعادل به صرف انرژی از طرف ما احتیاج دارد. به کسی برای موفقیتهایش حسادت می کردم، باور بفرمائید که سلام کردن به او کلی انرژی از من گرفت!! با این که برایش دعا می کنم با این حال اگر موقعیت ایجاب کند، جملاتی زیرکانه از طرف نفس می گویم که کاملا بوی بدخواهی از آن به مشام می رسد. یعنی صرف انرزی با یکبار کار را درست نمی کند بلکه کار مداوم طلب می کند که هنوز انرژی آنرا در خود نمی بینم
سلام و تشکر از متیس عزیز و دوستان دنباله جواب اذرمهر به y عزیز.زیرا نفس توان و قدرت و….. همه چیز را از ما گرفته .-زیرا خدا و صداقت با او را که دوست داشتنش مانند عزیزمان است را تمرین نکرده و یاد نگرفته ایم-زیرا وجود بی همتایش را که نفس به نفس با ماست را درک نکرده و نا دیده میگیریم -زیرا نگاه مهربانش و دست نوازشش و نگرانیهایش و دوست داشتنهایش و اینکه او همیشه در کنارمان هست را فراموش کرده ایم .دردعای استاد الهی گفته اند زیرا مطمینم هر کس به تو پناهنده شود پناهش خواهی داد.مرسی
دوستان این جمله برای من کلید شده و من همش فکر میکنم که با چنین تعلیماتی ما میبایست خیلی سریع تر پیش برویم ” انسان با انتخاب خود و استفاده از قوه اختیار و عقل، فرایند آموزش خود را برعهده میگیرد و سرنوشت معنویاش را تعیین میکند. یعنی انتخاب با ماست، میدانم وقتی اشتباه میکنم در درونم حتما احساس اشتباه بودن را حس میکنم، وقتی با وجود چنین احساسی اگر عمل به اشتباه بکنم من انتخاب اشتباه کردم، این من بودم که به ندای درونم گوش ندادم و باید تقاص پس بدم.
با سلام.در جواب ن.پرویزی.به نظر من هر مطلبی در هر وقتی دارای اثر مخصوص به خود است و نباید سرسری از آن گذشت.به نظر من برای هر مطلب جدیدی باید وقت مخصوص به آن را در نظر گرفت.ما در یادگیری معنوی مطلب تکراری نداریم.
… y
پرورش فکر صحیح خیلی میتواند کمک کند یعنی وارد کردن اصول الهی در جریان فکر ورعایت اصول اخلاقی منبعث از مبداء
چون اختلالات با اخلاق اصیل درمان میشوند ، بشرطی که بیمارکمک طبیب معنا را بخواهد ودریافت انرژی ما فوق علی نماید. نیت برای جذب این انرژی ضروری است چون نیت میتواند معادل عمل بحساب اید.
اگه معنویت آنچه بود که اولیاء و انبیا و عرفای گذشته گفتند، چه اجباری بود که خداوند این همه فرستاده فرستاد، کتابها نوشته شد. اینها همه تکرار اصول دین و اخلاقیات اصیل الهی بود، استاد می فرماید آنچه به درد دین بخورد را فرموده اند و هر کس به اندازه ظرفیتش می تواند بهره ببرد.
آقای دکتر الهی اصول اصیل الهی را به زبان روز و علمی در کتابهایشان توضیح دادند، ولی ما چکار می کنیم، در عمل چه استفاده ای برده ایم، اعمالمان تا چه اندازه مطابق این اصول است، هنوز که هنوزه برای درک صحیح و انجام عمل لنگ می زنیم، هنوز نفس بر فکرمان تسلط دارد، هنوز روزی یک عمل نیک “فقط” برای رضای “خدا” انجام نمی دیم. به نظر من این کتابها و این اصول آنقدر باید حلاجی شود که در زمانهای مختلف توسط اشخاص مختلف عمل شود و نتیجه مثبت بده که شاید، شاید صفات نیک جوانه بزنند. حتما برایتان بارها اتقاق افتاده که مطلبی از آثارالحق و یا دیگر کتب مطالعه کرده اید و یک برداشت دارید و همین مطلب را یک ماه بعد و یا زمانی بعد مطالعه می کنی و برداشتی دیگر پیدا می کنی، این همان پرورش فکر است که در زمانهای مختلف برداشتهای متفاوت داری، و این حاق واقع کلام حق است که هرگز کهنه نمی شود، بلکه هر روز که میگذرد روشنتر، عملیتر، بروزتر می شود.
از اینکه این همه به من لطف داشتید و با جوابهای دلسوزانه تان سرشار از محبتم کردید عمیقا ، صادقانه و قلبا ممنونم
ضمن انجام آزمایشات عملی (ان شاا… ) روی پیشنهادات دوستان در روزهای آتی ، راهکاری که برایم اثرگذار بوده مطالعه دوره ای سرگذشت استاد الهی و حضرت حاج نعمت و حضرت شیخ ( کتاب ملک جان نعمتی ) بسیار مفید و سودمند بود . ضمنا با توجه به توضیحات مربوط به سرم درمانی (کتاب مبانی معنویت فطری مبحث ۸ ) نیز برایم موثر بوده و می باشد.
با سلام و احترام؛
چند هفته ایست کار عملی انجام یکی از فوانین ساده و اولیه معنویت (به تعبیر جناب دکتر الهی) را شروع کرده ام (یعنی فکر کردن به خدا سه بار در روز در ساعاتی که خودم تعیین کرده ام). متاسفانه هنوز معنی فکر کردن به خدا را درست نفهمیدهام، به جای فکر کردن گاهی او را حاضر در کنارم می بینم، گاه با خود میگویم رضایت او در این لحظه چیست، گاه چند لحظه به یاد او هستم و ذکر اسمی و … حال ازکسانی که این قانون را عمل کرده و تجربه عملی دارند درخواست راهنمائی دارم که دقیقا فکر کردن به خدا یعنی چه؟ با تشکر بسیار.
با سلام ؛
میخواستم نکاتی را در مورد مقاله حاضر بنظرم آمد جهت یادآوری خدمت دوستان بیان کنم :
۱- قانون طلایی زندگی در اجتماع که پایه رعایت حقوق و انجام وظایف است.
۲-اصول عقاید : ” گر عمل بد شد کسی ، بد آن عمل ؛ تو بکوش بر محو مثلش ماحصل
۳- اینکه انسانیت یعنی از ناراحتی و رنج دیگران ؛ ناراحت بشود و …
۴ – اینکه در قاموس ما کلمه “به من چه ” وجود ندارد…
۵ – اینکه از هر اتفاقی که برایمان پیش میآید خوشایند یا ناخوشایند ؛ درس بگیریم ؛ خداوند پیامهایش را در عالم علی از طریق اسباب و علل برایمان می فرستد.
۶ – اینکه کسی که به کمال میرسد وجودش مانند آب زلال ؛ از شیرینی اشباع میشود.
این نکات که همه در راه کمال و دیگر آثار استاد الهی آمده اند و نیاز به تفکر فراوان دارند؛ همگی به تدریجی بودن فرآیند سیر کمال اشاره دارند منظورم به ترتیب زیر است :
اول اینکه : شخص شروع به خودشناسی میکند و این خود شناسی هم تدریجی است .
دوم اینکه : ممکن است شخص ابتدا فقط یک ثانیه احساس کمال نماید؛ بعد به تدریج این حس در او رشد کند تا به یک کمال ابدی برسد!
سوم اینکه : نکته ای هست در خصوص اینکه اصلی ترین نکته فلسفه استاد الهی در معنویت فطری ؛ حاضر و ناظر دانستن “او”ست. !
نکته چهارم : مرحله بعد احساس معرفت است زیرا در چنین حالی که شخص از حضور الهی درکی عمیق می یابد
نکته پنجم : هر قدر شخص بیشتر در زلال کردن درون خویش کوشش میکند و در مبارزه با نفس بیشتر کوشش میکند محیط برایش آماده تر است و برعکس )
نکته ششم: اینکه شخص وظیفه دارد در سلامت خود و جسم محیط خود بکوشد! .
نکته هفتم : به همان نسبت که حاضر و ناظر دانستن “او” میتواند به تدریج عمیقتر و بیشتر شود؛ به همان نسبت هم با بی توجهی کردن و اراده نکردن در درک بهتر پیامهای الهی میتواند سیر نزولی و قهقرائی پیدا کند!
با سلام وتشکراز همه , پیروصحبت کامنت ۱۷ , من حدود دوهفته پیش به توصیه همین دوست , خواندن کتاب طب روح راشروع کردم, گرچه قبلاچندین بار !! این کتاب راخوانده بودم وتقریبا حفظ بودم ودر مواقع ضروری هم به فصلهایی از کتاب مراجعه میکردم ولی این بار که از اول کتاب به مطالعه پرداختم شاید برای بعضی باور کردنی نباشد که نکته هایی از مطالب کتاب توجهم را جلب کرد ونکاتی برایم پررنگ شد که تا کنون چنین برداشتی نداشتم . قبلا فقط انها رادیده بودم ! مثل این بودکه فقط تصویر چیزی را دیده باشم !!.. و مخصوصا فصل نیت وفکر کمک کرد تاشناختی به یک نقطه ضعف فکری که همیشه آزارم میدادو درگیر بودم را پیدا کنم. مطمئنم خیلی نکات دیگری هم هست که سالهای بعد خواهیم فهمید.
به نظر منهم تکرار مطالب معنوی تا آخر عمر بایدادامه داشته باشد
“به همان نسبت که حاضر و ناظر دانستن “او” میتواند به تدریج عمیقتر و بیشتر شود؛ به همان نسبت هم با بی توجهی کردن و اراده نکردن در درک بهتر پیامهای الهی میتواند سیر نزولی و قهقرائی پیدا کند!”
ایلیاشید عزیز! با این جمله ات ضمن اینکه من رو از خواب خرگوشی بیدار کردی، این احساس رو هم در من ایجاد کردی که به خودم اجازه بدم برای اولین بار در محاورات راهگشای شما دوستان عزیز شرکت کنم. من با هر دو مورداشاره شده در نکته هفتم شما، بارها برخورد داشتم و بالعینه عواقب هر یک از این دو نحوه توجه یا بی توجهی را تجربه کرده ام. معذلک گاه درزنگی اتفاق می افتد، که علیرغم همه تلاش، توجه و صداقتت، باز احساس میکنی که از “او” دور شده ای ویا “او” دیگر تو را به خودت واگذاشته. آیا این نوع احساس را کسی تا بحال تجربه کرده؟ آیا توصیه ای هم برای رهائی از این بحران دارید؟ با سپاس بی پایان
با سلام
یک سؤال برای من پیش آمد که گفتم با دوستان در میان بگذارم:
در آثارالحق چاپ ۵ گفتار ۸۹۷ آمده: روح ماده نیست، قالب مثالی هم ماده نیست.
در این مقاله آمده است: البته روح یا جوهر نیز چون تابع قانون علیت است ماده محسوب میشود، ولی مادهای لطیف که حواس مادی نمیتواند آن را مشاهده کند.
چطور می شود این دو را با هم جمع کرد؟
با سلام
در پاسخ ایلیاشید می خواستم بگویم که همدردی به نظر من اصلاً چیز بدی نیست و استاد خود گفته اند: در مرام ما به من چه وجود ندارد.
همدردی بسیار خوب است. آنچه که به نظرم بد می آید این است که از فرط همدردی به چرا چرا، یعنی ناسپاسی بیفتیم. این بد است. هر رخدادی علتی دارد. پس ظلم به کسی نمی شود. ولی یک انسان واقعی خود را جای آدمها می گذارد و براشون دلسوزی می کند اما در عدل خدا شک نمی کند.
با احترام
.asa.
در ص ۱۵۱ کتاب ملک جان نعمتی در جواب (در موقع توجه
چه صفت خدا را در نظر بگیرم )
قدرت خدا را در نظر بگیر… که انچه خدا بخواهد میشود،
ضمنآ رحمت اورا هم در نظر بگیر . بهترینش قدرت خداست. وقتی
قدرت خدا را در نظر گرفتی، هم ضعف خودت را می فهمی و هم پی می بری که دنیا هم هیچ است.
در جواب کامنت ۲۳ (۹)
طبق شکل ۱۲ از کتاب معنویت یک علم است صفحه ۱۲۴ آنچه که در حیطه کره زمین، برزخ، قیامت، عوالم معنوی ابدی، است تحت تاثیر قانون علیت (عالم علی) است، تنها مصدریت الهی است که از سیطره علتها خارج است، و خود خالق علتهاست. روح نیز همچنانکه استاد فرموده اند تابع قانون علیت است، ولی ماده لطیف که با احساس ظاهر ما قابل روئیت نیست. مثل اینکه جسم خاکی بعد از قالبهای متفاوت در نهایت به نوعی روح تبدیل می شود و به کمال خود می رسد. تا اونجا که مطالعه کردم استاد نوع روح را نام نبرده اند، فقط فرموده اند نوعی روح، یا اگر هست من اطلاعی ندارم چون جایی در کتابهیشان اشاره نکرده اند. به نظر من دو جمله ای که فرمودید اصلا متضاد نیستند و همدیگرو نقض نمی کنن. بلکه در عمق معنا یکی است، روح یا قالب مثالی واقعا ماده ای نیست که با حواس مادی ما قابل مشاهده باشد، بلکه ماده ای است بسیار لطیف، که شاید با حواس معنوی قابل روئیت باشد. چون قانون این است که از مصدریت الهی به پائین هر چیزی که تابع علیت باشد نوعی ماده محسوب می شود.
واقعا از مطالب زیبای دوستان و مقاله و این سایت متشکرم مطالعه اش برایم بسیار مفیدست در مورد سوال کامنت ۲۳ ،بنظرم می رسد که خیلی نمی توان روی لغات به آن شکل کنکاش کرد فکر میکنم منظور استاد ماده به شکل متعارف آن که مثلا مردم ۵۰ سال قبل در محاوراتشان بیان میکردند در آن گفتار بوده است وگرنه ایشان هم در گفتاری نقل به مضمون به یاد دارم که فرموده اند مجرد به معنای مطلق کلمه (بی ماده ی مطلق )فقط خداوندند یا ایشان هم به ماده ایی بسیار لطیف در مورد جنس روح قطعا به خاطر دارم اشاره داشته اند .فقط در آثارالحق در بعضی موارد کلمات در معنای عرفی و محاوره ای اش بعضا استفاده شده چون آن گفتارها کلا مطلب دیگری را شاید می خواسته بیان نماید.
با سلام در مورد سوال zasa عزیز تجربه ایی که شخصا پس از آخرین بررسی چندین باره و روزانه ی سمینار پروفسور الهی در چند هفته ی اخیر داشتم معنی دیگری از توجه به خداوند و گرفتن نیروی مافوق علی و تاثیر آن در روح و روان و زندگی و خوبتر بودن و احساس شادی و پاکتر شدنه خود بخودی و انگیزه گرفتن … را برایم معنا و ملموس کرد . اسلایدهای احصا شده ازین سمینارها ،وقتی در خانه هستم مرتبا از لپ تاپم پخش میشود در حین کارم به آن گاه به گاه توجه میکنم و جملات آن باعث شده است رابطه ی مبتنی بر ترسم از خداوند ناخودآگاه با تعویض چهره ی خداوند به وجودی دلسوز و مشفق و… کمک کننده و پذیرا ،به رابطه ایی دوستانه و درونا علاقه مندانه تبدیل شود، دیگر نیاز نیست به خودم مرتب تلقین کنم خداوند مرا دوست دارد و… تاثیری درمن نداشته باشد ، ،حس ِ پذیرفتن ِخداوند به عنوان وجودی دلسوز و شریف و دوست و یار و کمک کار پس از دیدن مکرر این اسلایدها ،«از درونم» نشات میگیرد و تراوش میشود نه اینکه از بیرون به زور آنرا به خودم به جبر ِ تلقین،تحمیل نمایم ،این دوستی با او در این چند هفته حداقل باعث شده با خودم و جهان هم در صلح ِ خیلی بیشتری باشم. فکر میکنم توجه اگر با اینگونه احساس ِعشق عاقلانه و دوستی ایی درونی همراه باشد (حسی که کمی از آنرا در این مدت کوتاه به تازگی تجربه کرده ام)خیلی با توجه ِ تلقینی و از روی ترس و اجبار و حس تجارت معنوی برای ساختنه آخرت ،(که البته همه ی آنها نیز به نوبه ی خود خوبند)تاثیرش در خود ،و طعم و جنسش فرق میکند (باید طعم ِ فرقش را تجربه و لمس کرد تا بتوان درکش کرد)،این چیزیست که خیلی طبیعی اتفاق می افتد و شخصا فقط باید با روش بالا سعی کنم آنرا در خود تقویت ونهادینه کنم ،اینگونه ، مشکلی که y عزیز در کامنت ۷ فرمودند و منهم در خودم دارم، یعنی نهادینه نبودن معلومات در ناخودآگاه ذهنم و پیاده و عملی نشدن ِ معنویت ، در زندگی روزانه ،با بررسی روزانه ی معلومات ِ ارائه شده در سمینارها ،در من خیلی کمتر شده است ،این مطالب به تدریج بیشتر جزئی از من شده و در رفتارم نمود بیشتری پیدا میکند .با تشکر .
با سلام و سپاس فراوان از همه زحمات دوستان بخصوص متیس بلاگ و مسئولین محترم آن؛
در پاسخ هوشنگ که مرا مورد لطف خود قرار داده اند : من به شخصه بسیار با این احساس که اشاره می فرمایید مواجه بوده ام، اینکه خود را تنها حس کرده ام ، یا در اثر شکست در مقابل نفس دچار حالتی میشویم که در اصطلاح استاد الهی به آن “قبض ” میگویند. و اینکه این قبض میتواند ریشه یا منشاء مادی یا معنوی داشته باشد. همه به بهترین وجهی در کتاب آثارالحق بطور دقیق توصیف و توضیح شده اند.
گاهی در اثر شکست در یک مورد مادی انسان دچار دلسردی میشود که او را از حرکت باز میدارد و شخص خود را درمانده و ادامه فعالیتها و راهش را بیهوده تصور میکند؛ و این حالت از نفس است که مثل کودکی بازیگوش او را از خوردن شیرینی دنیا منع کرده باشند و او قهر کند! البته با این حالت باید مبارزه کرد و این در اصطلاح روانکاوان بصورتی ناقص بیان شده و آنرا افسردگی نامیده اند! اما من شخصا جواب و راه حل این حالت را در فلسفه معنویت علمی یافته ام زیرا بسیار راحت تر با مساله برخورد میکند و مسئولیت مبارزه و ادامه کار را به خود شخص من مربوط میکند و برای هر شکستی هزاران دلیل خارجی و بهانه برای توقع پیدا کردن از زمین و زمان در من بوجود نمی آورد و به بیان دیگر دردی به دردهای قبلی ام اضافه نمیکند و بلکه مرهمی برای دردهای روحی و روانی ام میشود و مرا از حالت انفعالی خارج میکند و به جلو میبرد .
دیگر اینکه در معنویت فطری یا مدیتیشن طبیعی با ارائه راه حلهای ناب برای حالت شکستهای مادی ؛ شخص را با انگیزه بیشتری به روال زندگانی طبیعی برمیگرداند و او را برای هر موردی بیمار و ناتوان نمیسازد و با ایجاد انگیزه برای بهبود خود و رسیدگی به احوال خود و اطرافیان در اجتماع موثر و محکم میکند.
من شخصا در این موارد با مطالعه و بررسی مجدد عملکردهای قبلی ام که منجر به شکست شده اند ؛ اولا معایب خود را در برخورد با پیشامدها پیدا میکنم و از آنها به نکات خوبی در ارتباط با بعد معنویم میرسم، البته هرچند این فرایند مثل دوران بیماری سخت و تا حدی هم دردناک است چون میبینم که با شکست خورده ای مثل من ( در آن مورد شکست!) دیگران چطور برخورد میکنند ! و من سعی میکنم ببینم چطور دوست دارم با من برخورد کنند و با دیگرانی مثل خودم آنطور که بهتر است برخورد میکنم و خود را اصلاح میکنم.
با سلام
در جواب دوست عزیز Zasa :
از کلمه (دقیقا) شما اینطور بنظرم رسید که میخواهید قدم به قدم بدانید فکر کردن به خدا یعنی چه؟
البته منظورم به این نیست که بلدم (دقیقا) بهتان جواب بدهم ولی تجربه ای که داشتم این طور بوده که :
اول سعی میکنم خیلی محترمانه و با خضوع و خشوع توجه خدا را به خودم جلب کنم ( از طریق صداقت و صمیمیت ) چون ایمان به( صمد ) بودنش دارم یعنی او نیازی به من ندارد بنابراین این منم که باید در جهت جلب رضایتش سعی و تلاش کنم . سپس سعی میکنم به تک تک صفاتش با عمق و نگرش دقیق تری توجه کنم حتی روی هر صفتی مدتی مکث میکنم بعد از این همانطور که دوستمان به گفتار حضرت شیخ اشاره کردند قدرتش را خواه و ناخواه احساس میکنم و به نا چیزی خودم بیشتر پی میبرم .
در واقع فکر خدا باید در ذهنمان لانه کند و بهش مانوس شویم ( اینهم در اثر تکرار و تمرین است ) مثل فکر عزیزانمان ! البته میان ماه من تا ماه گردون …….
تجربه دیگرم در مورد اینکه گفته بودید گاهی او را حاضر و ناظر میبینم و …….. در این زمان جهت رضایتش البته او نیازی ندارد که بخواهم رضایتش را بدست آورم …. سعی میکنم طلب عفو – طلب توفیق در خدمتگزاری و هم چنین طلب کمک جهت مبارزه با نفس را از او خواهان باشم و با علامات و نشانه هائی که میدهد متوجه میشوم صحبت هایم مورد رضایتش بوده است .
امیدوارم توانسته باشم با تجاربم کمک ناچیزی به شما کرده باشم.
با سلام
در مورد کامنت ۲۸(اشکان) اصلا متوجه منظورتان از کلمه اسلایدهای احصا شده نشدم آیا اسلاید خاصی را در دسترس دارید و منظورتان چیزی غیر از فیلم سخنرانی می باشد؟
سلام.بنده مدتها راجع به توجه به خداوند سرگردان بودم.
و نمیتوانستم معنی آن را درک کنم.چیزی که به من واقعا کمک کرد مفهوم شناخت خدای زمان و ولی وقت بود.با درک این مفاهیم راحت تر میتوانم توجه کنم و صداقت داشته باشم.با تصوری از خدا در سالهای گذشته بنده به شخص نتوانستم به نتیجهٔ درست دست پیدا کنم .موفق باشید
با سلام
برای مبارزه با نفس البته تلاش وکوشش تاثیر گذار است اما داشتن برنامه منظم با تکرار وتلقین لازم بلکه ضروری است تا بتوان حضور خدا را احساس کرد واو را حاضر وناظر دانست. تا بتوانیم برای سیر کمال خود قدمی برداریم و ضعفهای خودمان را بشناسیم.
۹
مقام و مرتبت روح از اعلی علیین تا اسفل السافلین است
توجه به گفتار ۸۸۲و ۹۱۵ جلد اول اثارالحق
گفتار ۸۸۵- انسان بهر نسبتی توانست خودش را از هوی و هوس نفس دور کند کامل است.
ص۳۸راه کمال
بعد از مرگ…….روح بشری به حیات خود در روح ملکوتی ادامه میدهد .
چون روح هنوز به کمال نرسیده وتحت سیطره قانون علیت است
نتوانسته خود را از ماده که میتوان ان را همان دود سیاه هوی و هوس نفسانی نامید رها سازد
و اما وقتی توانست خود رااز قانون علیت بابه کمال رسیدن رها و مانند قطره به دریای بیکران الهی وصل واز جنس دریا شد دیگر از ماده نیست و روح ملکوتی است که دمیدنی از دم کردگاری است
از دوستان عزیزم کمک میخواهم لطفا همفکری بدهند.
از مطالب موجود در مبحث چهارم کتاب معنویت یک علم است اینطور مستطاب میشود : تمام حرکت جوهری ما در جهت سیر تکامل به این برمیگردد که در هر آن، به چه چیزی توجه می کنیم ، از همین رو اعتقاد به وجه الله و اینکه ما به او محتاجیم و او بی نیاز و همچنین اعتقاد به زندگی ابدی در دنیای دیگر و عمل به اصول الهی زنده (هدایت حی) و داشتن ایمان بی خلل …
از آزمایش این اصول چنین شد که همواره حس کنم چطور دارم با اراده روحی در قالب جسم – محیط سیر کمال می کنم. کجا توجهم از اعتقاد به وجه الله پراکنده شده والگوهای ساخته اذهان علی زندگی ام را تحت اختیار و تاثیر خود قرار میدهد (بار علی خود را اضافه می کنم). کجا دانشجوی سیر کمال نیستم و اصول زنده صحیح را عمل و آزمایش نمی کنم و …
۱) آیا این روش و برداشت صحیح است؟
۲) چطور می شود این حرکت را پایدارتر کرد و این اعتقاد تحت بار علی نفس اماره کمرنگ نشود؟
۳) روش صحیح آزمایش علمی روی اصول معنویت و سیر کمال چیست؟
۴) چه کنیم اعتقاد و ایمانمان به وجود وجه الله خالص تر ،قوی تر ،دائمی تر و صحیح تر بشود؟
تشکر از توجه محبت آمیزتان
واقعا جاداره که از زحمات متیس بلاگ و همه دست اندرکاران بزرگوار آن و نیز دوستان صاحبنظری که با اظهار نظرات صائبشان به درک وفهم بیشتر خوانندگانی مثل بنده از دروس بی مانند استاد الهی و پروفسور بهرام الهی کمک می کنند، قلبا تشکر کنم.
حقیقتا پاسخ ایلیاشید به سوال بنده، احتمالی بود که ازمدتها پیش به وضعیت روحی خود می دادم، یعنی آنرا “قبض” می پنداشتم و طبعا در جستجوی ریشه های مادی و معنوی آن بودم وکماکان به این کاوش ادامه میدهم و به خود می قبولانم که جز این، راهی برای رهائی از این افسردگی نیست! چه بسا این رویه درطی دوسال گذشته بسیاری از معایبم را برایم روشن ساخته، که شاید درحالت عادی هرگز احتمال دارابودن آن عیوب را هم نمی دادم. حالا تا چه حد موفق به رفع برخی از آنها شده ام، نمی دانم! معذلک بیم آن می رود که طولانی شدن این دوره خدای ناکرده آن حالت انفعالی شدن را در من تشدید کند. البته برای حداقل به تعویق انداختن این خطر، من هم مدتی است از اشکان الهام گرفته و سمینار پروفسور الهی را بارها و بارها مرور می کنم، چراکه فرمایشات چاره سازشان، مرا در گشودن گرههای زندگیم یاری می دهد. اضافه می کنم که قصد من از این زیاده گوئیها بیان تجربه است، به این امید که در کنار استفاده از راهکارهای پیشنهادی شما دوستان عزیز، شاید دیگرانی که وضعیتی مشابه من دارند، را نیز درجهت رفع مشگلشان یاری دهد.
با سلام افسانه عزیز متاسفانه چون همیشه دسترسی به اینترنت ندارم و وقتی هم که دسترسی دارم بینهایت سرعتش پایینست و با فیلترشکن هم،همین سرعت کم باز بشدت پایینتر می آید و اغلب مواقع فیلم سمینار اصلا روی دستگاهم بطور آنلاین ، باز نمی شود و چون این سمینار بر روی اینترنت قرار داده شده استنباطم این بود که می توان آنرا به کرات و هر وقت که خواستم ببینم ولی امکانش برای افرادی مثل من بطور آنلاین با این شرایط اینترنتی متاسفانه فراهم نبود این بود که یکبار از تمامی اسلایدهای سمینار ،که دارای متن بودند ،بطور نرم افزاری عکس هایی تهیه کردم و آنها را میتوان با تاخیر و سرعت دلخواه به کرات دید. این شیوه ی ای بود که به ذهنم رسید. ولی دیدنه این سمینارها در طول روز و در خلال کار روزانه به شرحی که در کامنت قبلم گفتم برایم بینهایت حیاتی و کاربردیست.
با تشکر از تمام دوستانی که بنده را راهنمائی فرمودند بخصوص یک عزیز واقعا انجام تمرین سه بار در روز فکر کردن به خدا، بسیار مفید است در هر سطح معنوی که باشیم. جالب است قبل از انجام آن، نفس می گفت این تمرین مال کسانی است که ایمان و اعتقاد ندارند نه تو که ایمان داری، برو کار دیگری بکن!!
در جواب i؛ متاسفانه تجربه چشمگیری ندارم ولی از گفتاری به عنوان تلقین و دریافت گرمای الهی کمک می گیرم به شرح زیر: برهان الحق ص ۲۶۷ سوال ۱ :
” ۱- هر کس هر چه بخواهد و بجوید در درون خود اوست، زیرا خداوند محیط بروجود تمام موجودات است. چنانکه در قرآن مجید می فرماید(وَ نَحنُ اَقرَبُ مِن حَبلِ الوَریدِ). پس اول خود شناسی، سپس در خود فرو رفتن است، تا آنجائیکه جز خدا چیزی نبیند، همانا بحق رسیدن است و بس. بمصداق آنکه می فرماید:(مَن عَرَفَ نفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ).
۲- برای بخود فرو رفتن لازم است شخص در هر حالی هست (اعم از خلوت و جلوت و بیداری و حرکات و سکنات و غیره) خود را تنها نبیند و چنان باشد که در نزد خدا است و خدا همیشه حاضر و ناظر بر افکار و اعمال او است.
۳- در راه خداپرستی بهیچوجه وسوسه و شک و تردید و کبر و غرور بخود راه ندهد، که در عالم سیر و سلوک از آنها خطرناکتر چیزی نیست.
۴- جز رضای خدا از خدا چیزی خواسته نشود
….”
البته فکر می کنم متیس عزیز این مطالب را قبلا در وبلاگ آورده بودند که از تکرار آن عذر می خواهم.
i
اشاره بمطلب بسیار مفیدو قابل توجه کرده اید که انشاءاله
برای همه مفید است .
و علاوه بر اینها ، در ص۲۶۸کتاب برهان الحق استاد در جواب سائلی میفرمایند. ( بند ۳ و ۴ )
در راه خدا پرستی بهیچوجه وسوسه و شک و تردید و کبر وغرور
بخود راه ندهید که در راه سلوک از انها خطر ناکتر چیزی نیست.
جز رضای خدا از خدا چیزی خواسته نشود
i
گفتار ۲۱۰ – طی طریق به دو چیز خلاصه می شود توجه بمبداء
ونیکی بخلق .
مطالب زیر تجربه شخصی است ، که از روی تعلیمات استاد فهمیده ام
راز و نیاز کردن با خدا ، صداقت
و مبارزه با نفس اماره ،
با تشکر از نظرات دوستان و مسئولین محترم سایت متیس که امکان یادگیری بیشتر را فراهم نموده اند…
در جواب i عزیز
به نظر من این روشی که فرمودید خیلی عالیست و آدم در هر چیزی هم با تمرین قوی تر میشود. به نظرم از یک طرف با تمرین و مبارزه و از طرف دیگر توفیق خواستن از وجهالله این حرکت را پایدارتر کند. کوشش از ماست. کوشش ماست که جلب توفیق می کند.. و همچنین هر چه کوشش از طرف ما بیشتر باشد کشش هم از آن سمت بیشتر خواهد بود. روش صحیح آزمایش علمی اصول معنویت هم فکر کنم همانطور که در کنفرانس قبل فرموده بودند این است : “.. باید اصول را درک کرد، به آنها عمل کرد و اثرات را تجزیه و تحلیل کرد و نتیجه گرفت”. این برخورد علمی به اصول معنویست. در مورد خالص تر ،قوی تر ،دائمی تر و صحیح تر شدن اعتقادمان هم فکر می کنم اینکه به او توجه کنیم و سعی کنیم او را از طریق صفاتی که برایش ذکر شده ( مثلا صفاتی که در مناجاتها آمده است) بیشتر بشناسیم.. یعنی روی این صفات فکر کنیم و ببینیم این صفت جه کاربرد عملی برای من در زندگی دارد و از این طریق بیشتر ضعفهایمان را بشناسیم خیلی خوب است.
ممنونم از هوشنگ عزیز ،فرمایشات جناب پروفسور الهی همانطور که گفتید واقعا گره گشاست i عزیز ممنونم و میدانم که این سوالات را برای پویا نگه داشتن و شکل دادن به نقطه ی تمرکز و توجه ذهنی ما میفرمایید ،این جملتون را خیلی شخصا قبول دارم :««”تمام حرکت جوهری ما در جهت سیر تکامل به این برمیگردد که در هر آن، به چه چیزی توجه می کنیم”»». بنظرم این سخن، خیلی درست و عظیم است فکر میکنم خیلی حرفها و برکات و کلیده سیر کمال در این دو جمله خلاصه شده است ،اگر رویشان فکر کنیم.
در جواب سوال یکتان هم بایدبگویم برداشتتان از نظره من کاملا درست است. ولی در مورده من اغلب متاسفانه به غیر از خدا و مفاهیم معنوی به چیزهای خیلی بدرد نخور و بیحاصله معنوی و مضر متاسفانه خیلی بیشتر فکر و توجه میکنم برای من دیدنه این سمینارها تلاش موفقیست که در راستای جواب دادن به سوال دومه شما هر روزه انجام میدهم که البته قطعا تنها راهه ممکن برای پایدار کردنه این حرکت نیست .
از کامنتهای ۳۰ و ۳۵ واقعا ممنونم در مورد سوال ۳ از iعزیز ” ۳) روش صحیح آزمایش علمی روی اصول معنویت و سیر کمال چیست؟” .
حال فرض بفرمایید بطور اشتباه اصول معنویت و سیر کمال که نیکی و پاکی و خدمت به دیگران و جستجوی رضایت ِ خداوند و راز و نیاز با او و… است را آزمایش یا عمل نمودیم چه میشود ؟ مقداری ضرر میکنیم ولی مشکل شخصیم اینجاست که همانطور که اولِ کامنتتان نقل قول کردید من توجه ندارم، یادم می رود در روز که باید به چه چیزهایی توجه کنم .
نقل به مضمون بارها فرموده اند که معنویت فطری یک علم تجربیست ،یعنی اولا مانندِ یک دانشمندِ علوم تجربی باید بخوبی وبدرستی از حواس پنجگانه مان برای مشاهده استفاده نماییم از عقلمان برای تجزیه و تحلیل ِ نتایج بهره بگیریم و از اراده یمان برای انجام آزمایش ، و بارها آزمایش را دقیقتر و موثرتر انجام دهیم ولی مشکل اینجاست که اساسا در حین ِ روز یادم میرود که ما برای انجام این آزمایشها به زمین آمده ایم نه ثابت کردنه حرفمان به دیگران یا اینکه فهم و برتریمان را بخواهیم به رخ ِ دیگران بکشیم یا… ما توجهمان به چیزهاییست که بدردمان نمی خورند و برایمان مضر اند. یعنی توجهمان مثل ِ کودکیست که دائما باید از اسباب بازی های دنیوی به سمت ِ آنچه که برایش بهتر است به زور جابجایش کنیم و انجام ِاینکار انرژی مافوق علی ِ زیادی نیاز دارد که از رازو نیاز با مبدأ میتوان آنرا کسب نمود.فهمیده ام که اگر او را بیشتر دوست داشته باشیم انرژی بیشتری کسب میکنیم..
با تشکر از پیامهای دلسوزانه و پرمهرتان
در ادامه ، در حوزه تجربیات و نظرات شخصی این حقیر اکثرا در حیطه عمل به اصولی که فوقا اشاره نموده بودم دارای اشکالات زیر هستم :
۱- آنچنان به جسم – محیط خود خو گرفته ام که لالایی وقایع روزمره ، از یادم می برد این تبعید موقتی به محیط زمین برای چه منظوری است و همواره در پی خور و خواب و خشم و شهوت خارج از تعادل و بدون نیت صحیح هستم . به فرموده استاد (هر چیزی که هوس انگیز است عاقبتش ننگ است).
۲- همیشه به جای خودشناسی و پیدا کردن نقاط ضعف خود به تماشای نقاط ضعف دیگران مشغولم ، غافل از اینکه بعنوان مثال ، در جمعی که در حضور من غیبت می کنند و من می بینم و از آنها ایراد می گیرم ، مطمئنا در حوزه های دیگر خودم همان ایراد را دارم ، مثلا درون خودم از دیگران بد می گویم یا در محیط خانواده یا وقتی برای خوشنمودی و … غیبت می کنم و یادم می رود ایراد خود را ببینم و همچنان غافلم از اینکه ایرادهای دیگران ، دقیقا همان صحنه سازی است که خالق برای تفهیم قوانین معنوی برای من در زندگی ام قرار داده است.
۳- همیشه نفس اماره کمال یافته من ، با بارهای علی فراوان مترصد ضربه زدن است ، مثلا وقتی می خواهم در مقابل او ، من را فراموش کنم ، در عرصه عمل با شکسته نفسی آلوده به غرور راهم را عوض می کند (از شکسته نفسی کردن خودم خوشم می آید) وقتی هم می فهمم ، چنان ندامت را از حد تعادل خارج می کند ، که با احساس گناه زیاد، یکسره از ادامه دادن مسیر منصرف یا اقلا زمان زیادی متوقف شوم.
۴- همیشه در مواجهه با دیگران در اجتماع ، تبدیل به بزرگترین مجتهد و استاد اخلاق می شوم در حالی که همه قوانین صحیح معنوی را که خوانده بودم و برای دیگران توصیه کرده ام ، هنوز در خود تحلیل نبرده ام ( به حد مکفی تکرار ، تمرین و آزمایش نکرده ام ) که طبق فرمایش استاد حتی از بریدن سر امام حسین (ع) بدتر این است به دیگران بگوییم آنچه را خود بدان عمل نمی کنیم.
و ……
حال از دوستان عزیز تقاضا دارم اگر در موارد فوق ، تجربه عملی دارند ، لطف نموده برایم بنویسند .
پیشاپیش از بذل عنایات و توجه دلسوزانه تان ممنونم
با سلام نکته ای در خصوص کامنت های دوستان بنظرم رسید بدین مضمون : با توجه به تعالیم مندرج در کتاب طب روح و معنویت یک علم است برای جذب انرژی مافوق علی و یا بعبارت دیگر تبدیل انرژی مافوق علی به “سوخت مناسب” مراتب و مراحلی لازم است بدین شرح : اول نیت است – سپس مراحل (توجه – …- تحلیل) . با این توضیح که گاهی نفس برای سرگرم کردن شخص اورا به انجام کارهای آسان و مورد علاقه اش سرگرم می کند؛ مثلا شخص ذکر دوست دارد و نفس ذکر را نوعی توجه به مبداء در نظرش میآورد و شخص را به ذکر سرگرم میکند. در حالیکه در معنویت فطری و مدیتیشن طبیعی برای توجه به مبداء تکنیک خاصی در کار نیست مگر اینکه در حال انجام وظیفه برای رضایت الهی باشیم نه اینکه انجام وظایفمان را تعطیل و موکول به بعد از ذکر یا عبادت خاصی کنیم! اینکه مطالعات معنوی مرتبه ای مقدماتی برای توجه است امری قطعی است اما تا هنگامیکه وارد عمل از روی اراده و احساس مسئولیت نشویم این توجه به سوختی شبیه است که خام است و از آن انرژی لازم بدست نمیآید. و اهمیت اصلی مبارزه با نفس هم همین است! وقتی توجه کامل میشود که به آنچه مطالعه میکنیم عمل کنیم مثلا میخوانیم که ، “محبت کنید ” ؛ تا هنگامیکه وارد عمل از روی احساس مسئولیت نشویم ،نمیفهمیم که محبت کردن واقعی فقط ؛چیزی را به کسی دادن برای بدست آوردن چیزی در مقابل آن نیست ، یا شنیدن تشکری یا دیدن کرنش و احترامی یا عکس العمل مطلوبی و نمیفهمیم که این درست به این میماند که پزشک جراحی منتظر تشکر از بیماری باشد که تحت مداواست و شاید هم هنوز بیهوش روی تخت جراحی باشد…”
خلاصه اینکه نفس غافلمان نکند به نمایش روی صحنه و ادای توجه در آوردن ؛ کار معنوی جدی است و با مطالعه تنها چیزی حاصل نمیشود!
ba salam va tashakor az hame azizan
dar mored ghabz va inke bazi vaghtha ehsas faramoshi az janeb khoda ro gahgahi tajrobe mikardam jadidan ye tajrobe malmos peyda kardam ke in hese naomid konandeh faramoshi az janeb khoda barayam az beyn rafte. albate motmaenan hame shoma in soal ro be khater darid ke khoda ro sadeghane dast dashtan yani chi?shoma bache darid ,anha ra dost darid,shoma anha ra sadeghane dost darid.
man khodam bache daram va gahi fekr mikonam man ke ye mojod nachizam nesbat be bacheee ke az vojodame mehrabonam va delsozane negahdarish mikonam chetor emkan dareh khoda ba in hame bozorgvari va fayaziyat mano har chand ham ke nadono gonahkar basham va dardsar saz faramosham kone …….. aslan mahale … motmaenam ke khoda hich vaght mano yadesh namireh va dosam dareh mesle man ke asheghane bache pordardsar khodamo dost daram.
با سلام وخسته نباشیدخدمت دوستان مشکلی که سال هاست با آن درگیرم این است که به شدت از مرگ می ترسم واز فکر کردن به زندگی ابدی و آن دنیا نفسم بند می آیدهرچه مبارزه می کنم باز ترسم از بین نمیرود.
جناب i عزیز؛ از سوالات استخباری جناب عالی بسیار متشکرم، بنده هم متوجه شدم که این عیوب را دارم هر چند فراموششان می کنم. به هر حال به فرموده حضرت مولانا اگر حافظه یاری کند:
“هر کسی کو ببیند عیب خویش نور او از نور خلقانست بیش”
بنابراین شما بسیار بیشتر از من مغرور، از علم خود شناسی برخوردار هستید. خدا را شکر.
جواب دادن به سوالات یا پیغام گذاشتن به نحوی که حالت راهنمائی صرف به خود بگیرد که یعنی من می دانم اینطور درست است، شما هم باید همینطور که من گفتم عمل کنید، نشانه خامی و غرور است (مثل پیغامهای من)، ولی وقتی کسی با بیان تجربیات خودش جوابی می دهد آنوقت است که به دل می نشیند.
حالا برای اولین بار به شیوه دوم عمل می کنم:اخیرا مشغول انجام دو کار عملی هستم،در اولی سه بار در روز به خدا فکر می کنم و در دومی هر ساعت از خود می پرسم اگر در حضور او بودم رفتارم در این لحظه و موقعیت چگونه بود. با این دو کار اولا اوقات تلف شده روزانه ام بسیار کم شده در ثانی افکار مثبتم بیشتر شده و بیشتر احساس می کنم تحت جاذبه مافوق علی قرار می گیرم. امیدوارم دوستان هم تجربه شان را در اختیار امثال بنده قرار دهند
در تایید فرمایش ایلیاشید عزیز :
استاد می فرمایند : ادب و تواضع ،محبت می آورد و ما باید سرمشق باشیم برای دیگران …
… اگر دیگران از عمل شما پند نگرفتند ، لا اقل عبرت بگیرند …
بازگشت به کامنت ۴۷ جهت همفکری با ن گرامی ، در زمان طفولیتم از تاریکی می ترسیدم و جهت مبارزه تمام آن محیط تاریک را بررسی می کردم تا وحشتم برطرف شود . اکنون که توجه می کنم در زمینه هایی که آگاهی ندارم هنوز همان کیفیت ترس از تاریکی هست و در عمل ان شا… سعی ام بر این بوده تا آنجا که توان دارم ، منابع مناسب را مورد بررسی قرار داده و نتیجه تحقیق را با اصول معنوی حقیقی زنده تطبیق بدهم .
دوست گرامی، من برای خودم اینطوره تحلیل کردم که مرگ شروع دیگر است، مثل این که دوباره به دنیا بیام، این که بعد از مرگ چه میشود این با خداوندگار است، اما مردن ترس ندارد… این منم که باید از اعمال در حال حاضر بترسم. و به همین دلیل سعی میکنم آزارم به کسی نرسه، و بتونم با مردم انسانی رفتار کنم…امیدوارم این جواب براتون مفید باشه…
ن – نوشته اید بشدت از مرگ می ترسم و ……….
پیشنهاد می کنم .
۱- گفتار ۱۷۱۰ را بخوانید …….نتیجتآ میفرماید
واما کسی که برای اخرت کار میکند : ار اول که بدنیا امد
وخودش را مشغول معنویت کرد ….. ترس از مرگ ندارد.
۲- روح که نمی میرد . در مقاله سوم – ثبوت بقای روح در
کتاب معرفت الروح میفرماید-
بنا بر این ارواحی هم که باراده و امر خدا و از ترشحات
رشحه فیض مبداءاعلی و نفخه قدرت او موجود شده و می شوند
فنا نا پذیرند.
روح شیئی است ابدی و با معدومیت و اضمحلال جسم ازبین
نمیرود .
مراد انست ان شئی که فنا میگردد جسم است و انکه زنده ابدی و بهره منداز نعمت پروردگاری میشودروح خواهدبود.
۳- جسم برای روح حکم لباس راداردایاانسان بایدموقع
تعویض لباس وحشت داشته باشد.
در جواب آیتم چهارم از کامنت ۴۴ دوست گرامی i، و اینکه در هر شرایطی مجتهد و استاد اخلاق میشوم تجربه ای دارم…
یک شب بارانی ( که قاعدتا ترافیک سنگین تر و زمان رسیدن به مقصد دو برابر میشود) در تاکسی نشسته بودم. خانمی با دو بچه اش هم بود … این خانم خیلی در تاکسی حرف میزد… شعرهای مهدکودک بچه هایش را با آنها می خواند..خوراکی به همه تعارف می کرد خلاصه مثل اینکه در جمع فامیلش بود! من هم نشسته بودم و اول که شروع به بلند بلند صحبت کردن کرد گفتم عجب آدم بی نزاکتی … چند بار به او نگاه کردم که یعنی یواش تر صحبت کن یا اینقدر در جمع شلوغ نکن که البته او هم اصلا متوجه نمیشد.. خلاصه در دلم از دست او شاکی شدم. خلاصه در ذهنم داشت تند تند جملات کوبنده بر علیه این بنده خدا ساخته میشد. جالب این است که ۱۰-۹ ماهی هم بود که داشتم روی نیک بینی کار می کردم…
یک لحظه به ذهنم آمد که حالا این بنده خدا واقعا هیچ حسنی ندارد و همه اش بدی و بی نزاکتی است؟ دیدم خب نه… درست که نگاه کردم دیدم اتفاقا چه آدم پرحوصله ای است که آخر شب برای بچه هایش شعر می خواند و سرگرمشان می کند… ضمنا از چند جمله از صحبتهایش فهمیدم که مثبت نگاه می کند و آدم خوش قلبی است.. خلاصه حداقل دو تا از صفاتی که خودم ندارم ( حوصله و نیک بینی) را در او دیدم. شاید در مجموع رفتار او دوستانه تر و بهتر از من بود که با آن همه غرور خودم آنجا نشسته بودم.. این یک تجربه ای بود از استاد اخلاق و ادب و نزاکت شدن من… البته خدا لطف کرد و آخرش به نیک بینی ختم شد.
چقدر از این عبارت “لالایی وقایع روزمره” تان خوشم آمد. برای من که واقعا لالایی است. به طوریکه مثلا وقتی یک یا دو کارعملی در شروع روز بر می دارم آخر شب اصلا به خاطر ندارم که کارعملی ام چی بوده!! یعنی واقعا این روند کارها و مسائلی که پشت سر هم پیش می آید گاهی طوری میشود که حتی کارعملی ام را آخر شب به خاطر ندارم… جالب اینجاست که روزهای تعطیل که آزاد هستم و قاعدتا راحت تر می توانم به کارهایم برسم و توجه بیشتری به جسم و روحم داشته باشم از اول صبح، قبل از بیدار شدنم، بالای سر من چمباتمه زده است و با افکار منفی مختلفی که به ذهنم می آورد می خواهد روز را با کج خلقی و ناشکری و .. شروع کنم. یعنی می داند که دلم می خواهد روزهای تعطیل را خوب استفاده کنم، از اول صبحش افکار ناراحت کننده و مایوس کننده به ذهنم می آورد که کاملا حالم را به هم می ریزد…
خلاصه به این نتیجه رسیده ام که نفس کاملا با برنامه ریزی عمل می کند!! کافی است از ذهنت برنامه خوبی بگذرد.. به طریقی عمل می کند که آن را انجام ندهی… حالا یا با وارد کردن فکر منفی و مایوس کردنت.. یا با یادآوری کار دیگری که سه چهار ساعت مشغولت کند تا از آن هدف مهمتر دورت کند.
از راهنمایی همه دوستان سپاسگزارم
با سلام به شما و تشکر از این مطالب پر فایده که مثل ورزش و نرمش برای سلامتی روح هستند.
به نظر میاد این دروس و این ویدیوی آموزشی را هر بار نگاه میکنم نکاتی تازه پیدا میکنم . نظر به اینکه اختیار سرنوشت معنوی ما به دست خودماست، باید به این نکته توجه کرد که چقدر مسئولیت ما در برابر روح زیاد و شناخت عمومی ما از آن کم بوده. این مطالب و این موشکافی ها دید تازه ای به ما میده که روح را به عنوان موجودی نادیدنی و یا حتی ترسناک و نامرئی نبینیم بلکه این رو بپذیریم که ما در قبالش مسئولیم و باید روحمان رو بیشتر درک کنیم و بفهمیم تا قادر به مواظبت و حفظ سلامتی این مخلوق با ارزش باشیم.
فوق العاده است. من که شخصا ازین مطالب استفاده ی زیادی کردم و از همه کمال سپاس رو دارم که کمکم میکنند
نورعلی الهی معاد تکاملی را نسخه کاملتر معاد جسمانی و روحانی می داند که در این نسخه، فرصت تکامل به بشر عطا می شود؛ خواه در برزخ خواه در دنیا. از ترتیب ابواب و ظاهر کلمات و کتب دیگر بدست می آید که ظاهرا ایشان قائل به معاد تکاملی اتحادی است و حلول روح در بدن دیگر و اتحاد با آن را جایز می داند. اما در عین حال تاکید می کند که این امر همان تناسخ نیست و مشمول ادله ابطال تناسخ نیز نمی شود. از این رو، باید دید که تلقی ایشان از تناسخ چیست. در فصل آخر این کتاب درباره تناسخ آمده است که تناسخ، انتقال ناهدفمند روح از بدن مادی به بدن مادی دیگر است به گونه ای که برای آن، نقطه کمال وصول به حق را در نظر نمی گیرد و قرار نیست بعد از مدتی، به سرای ابدی ورود یابد. بلکه تا ابد و بدون هدف در این دنیا به سر خواهد برد.
روشن است که چنین تلقی ای از تناسخ، در برابر تلقی او از معاد تکاملی است چرا که در معاد تکاملی، انتقال روح در ابدان مادی، هدفمند است و موقت می باشد و در نهایت، به سرای دیگر منتهی می گردد. اما آیا ادله فلاسفه برای ابطال و استحاله تناسخ، شامل معاد تکاملی اتحادی نمی شود؟ به نظر می رسد برخی از ادله مذکور برای اثبات استحاله تناسخ، شامل معاد تکاملی اتحادی نیز می شود که چرا به حکم دلیل دوم برای اثبات استحاله تناسخ، انتقال روح از یک بدن به بدن دیگر مستلزم تداخل دو روح در یک بدن است. روشن است که اگر چنین امری محال باشد، مطلقا محال می باشد؛ خواه قائل به این باشیم که روح تا ابد در این دنیا به سر می برد(تناسخ)؛ خواه قائل به این باشیم که روح موقتی در این دنیا حضور دارد(معاد تکاملی اتحادی). بنابراین، اگر هم تصوراً تناسخ غیر از معاد تکاملی باشد، اما هر دوی آنها مشمول ادله مذکور هستند به گونه ای که اگر تناسخ محال باشد، آن یکی هم محال می باشد