دوری و دوستی
غیر از افرادی که به آنها علاقهمندیم و از معاشرت با آنها خوشحال میشویم، گاهی نیز با کسانی سروکار داریم که حضورشان برایمان ناخوشایند است و احساسی منفی را در ما برمیانگیزند. وقتی خوب دقت کنیم درمییابیم که این احساسات از نظر «اخلاقی» مناسب نیستند و حدس میزنیم که منشأ آنها ــ اگر نگوییم همیشه ــ اغلب از ضعف اخلاقی خود ماست. مثلاً، در مورد خودم، رقابت با بعضی افراد و جریحهدار شدن غرورم بدون تردید عامل اصلی تنفر یا نارضایتی شدیدم از آنها بوده است. کافی است لبخند یا حرفی را بد تعبیر کنم و آن شخص دشمنی میشود که باید به هر ترتیب او را از بین ببرم.
اما وقتی مدعی«کار کردن روی خود» باشیم، کمتر پیش میآید چنین مشکلی را ندیده بگیریم و به خود میگوییم دشمنی با دیگران «درست نیست» و از این دشمنی دچار عذاب وجدان میشویم و میکوشیم به هر طریقی که هست وجدانمان را راحت کنیم! بنابراین، با تلاشی بیهوده تقصیر را به گردن طرف مقابل میاندازیم و او را مسبب حس تنفرمان میدانیم (اگر طاقت تحمل او را ندارم به این علت است که واقعاً تحمل ناپذیر است). شاید هم واقعاً بخواهیم با این احساس مبارزه کنیم، زیرا چنین احساسی شایسته و بهخصوص در «شأن خود» نیست. بنابراین، تصمیم میگیریم با جدیت با آن مواجه شویم و خود را وادار میکنیم خلاف میل خود عمل کنیم. با اینکه رفتار طبیعی این است که از افراد موذی، متکبر و متظاهر دوری کنیم، ولی خود را وادار به معاشرت بیشتری میکنیم و میگوییم این بهترین روش برای از بین بردن حس تنفر است وبه این ترتیب خود را به مهلکه میاندازیم.
چرا؟ زیرا با در پیش گرفتن این روش هم از دیگری و هم از خود توقع زیادی داریم. در واقع، رفتار دوستانه و محبتآمیز با کسی که خود را از ما بالاتر میداند سبب نمیشود او بیدرنگ به فردی مطلوب بدل شود. حتی ممکن است رفتار مسالمتآمیز ما سبب تقویت حس برتربینی در او شود. بهویژه معاشرت با کسی که با تکبرش غرورمان را جریحهدار میکند باعث نمیشود بلافاصله نسبت به رفتار تحقیرآمیزش بیاعتنا شویم. برعکس، وقتی به رفتار دوستانهمان بیتوجهی کند، تحملش دشوارتر میشود. باری، به جای ریشهکن کردن احساسی منفی، آن را تشدید و رنجشی خفیف را به حساسیتی شدید تبدیل کردهایم.
پس چه باید کرد؟ هدفم تشویق به دوری جستن از کسانی نیست که دوستشان نداریم، بلکه هشداری است علیه نخوتی که ما را در موقعیتی قرار میدهد که توانایی رویارویی با آن را نداریم. پذیرفتن اینکه در مواجهه با بعضی موقعیتها ضعیفیم مرحلهی بزرگی در خودشناسی است. یعنی قبول کنیم گاه تحمل بعضی اشخاص ــ که حضورشان احساسات بدی مانند خشم، حسادت و امثال آن را در ما ایجاد میکند ــ برایمان سخت است و به جای اینکه با این عذرکه شخصی « که روی خود کار میکند» نباید از کسی رنجش یا دلگیری داشته باشد، با آنها معاشرت کنیم، به نظر میرسد گاهی بهتر است موقتاً از آن فرد فاصله بگیریم. البته باید توجه داشت که این فاصلهگرفتن معنا و حد و مرزی مشخص دارد.
فاصله گرفتن از دیگری به شرطی مؤثر است که فرصتی باشد که نه فقط در دیگری بلکه در وجود خودمان علل این رنجش را جستجو کنیم. فاصله فقط به معنای دور شدن از آن شخص نیست، بلکه باید به ما امکان دهد از افکار بیهوده در مورد او دوری کنیم. هدف از این فاصله گرفتن تنبیه یا انتقام از او نیست، بلکه فرصتی برای درک بهتر موقعیت است. بدون شک وقتی کسی ما را میرنجاند در آن هنگام فقط عیوب او را میبینیم، انگار تمام وجود او از این عیوب تشکیل شده است. ذهنمان بر موجودی متمرکز میشود که احساسات ما او را به صورت دیو مجسم کرده و نمیتوانیم دوستش داشته باشیم و با خود میگوییم چطور ممکن است کسی را که شایسته دوست داشتن نیست دوست داشت؟
ایگوی ما با ایجاد فاصله در پناهگاه قرار میگیرد و هیجاناتمان فروکش میکند. گاه وقتی عیبجویی از هیجاناتمان ناشی شود، ایجاد فاصله، موقعیت را تغییر میدهد. در موارد دیگر، وقتی آن شخص واقعاً آن عیب را دارد با آنکه هنوز آن عیب مشهود است، بهتدریج درمییابیم این نقص جزئی از شخصیت اوست و در او صفات مثبت را نیز میتوانیم دوباره ببینیم. باید دید چه نقطهضعفی در خودمان باعث مشاهدهی عیوب آن شخص و ناراحتیمان شده و چه بسا به مرور زمان ریشهی این ناراحتی را در خود پیدا کنیم. در اینجا به وضوح میبینیم رفتاری که باعث ناراحتی ما شده نشانهی بیتعادلی معنوی کم و بیش عمیقی است که سبب میشود در مقابل او خود را ضعیف احساس کنیم. وقتی به ضعف نفس خود آگاه میشویم میبینیم که این ضعف از خود ماست و نسبت به آن فرد مهربان و دلسوز میشویم. به این ترتیب، با ایجاد فاصله، بالاخره بر احساس تنفر خود غلبه میکنیم و به تدریج راه دوستی یا لااقل بیتفاوتی به او را پیدا میکنیم.
برگرفته از سایت e-ostadelahi.fr
باخواندن این مطلب یکی ازبزرگترین نقطه ضعف هایم را کشف کردم.توقع زیاد از خودم وبرداشتن بارهای زیادتر از توانای های جسمی و روانی خودم.این تحمل بی رویه موجب بسیاری ازمشکلات نا خواسته درارتباط با دیگران شده است.همیشه چون زیادی از خودم برای دیگران مایه می گذارم در بروز اشکالات دیگران را محکوم و در ذهن خودم به خودم مدال و نشان قدیسه فداکاررا می بخشم.این بی تعادلی رفتاری اغلب خشم و عصبانیت و در نتیجه رنجش دیگران را نیز بدنبال دارد.
با سلام این مشگلی بود که من سالها با یکی از افراد فامیل داشتم .ابتدا نمیدانستم که به او حسادت میکنم اما وقتی کمی دوری کردم وراجع به روابطمون فکر کردممتوجه شدم که نسبت به او حسودم!!!! واما در این مدت دوری برای ان شخص طلب خیر و محبت دوستی می نمودم ودر ضمن روی نقاط ضعف و قوت خود هم کار کردم و به لطف خداوند حالا هردو هر وقت که با هم روبه رو میشویم از در کنار هم بودن لذت میبریم.خدا را سپاسگزارم که با تعلیمات استاد الهی آشنا شده ام .
با تشکر از ارائه ی این مقاله ی زیبا برای ما ،ازین مقاله میتوانیم برخورد سیستماتیک با یک مشکل(ناراحتی از کسی مثلا در محیط کار)و آنالیز مشکل و راه حل را بعلاوه تاثیری که معنویت میتواند در زندگی ما داشته باشد را ببینیم بعبارت دیگر در مقاله بالا عقل (تفکر و خرد)، مشاهده ،و رعایت انسانیت و معنویت در یک راه حل برای مشکل ِ موضوع ِ بحث ، ارائه و روش شناسی می شود.این ترکیب کردن ِ ۳ عنصر ِعقل (تفکر) ،مشاهده (نگاه به درون ِ خود و عکس العمل افراد در بیرونمان) و ترکیب و بکار گیری اصول معنوی (عدم کینه ،دوست داشتن بی قید و شرط ،احترام به دیگران،خدمت به خلق ،عدم انتقام،نیکی و محبت به خلق و عدم زوم بودن بر روی عیوب دیگران (عیب جویی) و…) میکس شده اش ،در این مقاله دیده می شود بنظرم سوال A عزیز در مقاله قبلی اینجا تا حدودی جواب داده می شود ،نگاه بر روی خود به چالش کشیدن افکار و نیاتمان ،بطور خلاصه یعنی مثل یک محقق ،بر روان ِ خود ناظر و بصیر باشیم میکروسکوپ را بر احساسات و افکار خود بگذاریم اگر چیز ناخوش آیندی دیدیم با سه فاکتور (عقل ،مشاهده ،و معنویت فطری) به سمت حل ِ مسئله گام برداریم به مرور مطمئنا دانش ما در آن زمینه بیشتر و رفتار و احساسات درون مان و احساسات دیگران نسبت به ما بهتر خواهد شد.
با سلام و تشکر از این مقاله مفید
امیدواریم با ایجاد این فاصله هدف از این کار را فراموش نکنیم و فقط به جمله دوری و دوستی بدون درک عمق مطلب آن نپردازیم. در غیر این صورت در اثر مرور زمان نسبت به آن شخص سردتر و رنجیده تر خواهیم شد.
عالی بود، مثل همیشه بسیار عملی و آموزنده. از متیس عزیز ممنونم.
قسمت اول که دوری ودوستی است آسانتر از قسمت دوم که بررسی اشکال در خودمان است، موردی برایم پیش آمد که بعد از بررسی اشکال را در حسادت خودم نسبت به کسی که با او مشکل داشتم بود. بنابر این شروع کردم به محبت کردن به او که انصافاً هم سخت بود ودر بعضی مواقع انجامش برایم میسر نشد، با خواندن این مقاله متوجه شدم که با جدیت بیشتر باید در جهت رفع نقطه ضعف خود(حسادت) قدم بردارم.
بنده طبق تجربه ی شخصی خیلی موافق این روش نیستم ، زیرا به کرّات از این روش استفاده نمودم ولی به نظرم حذف صورت مسأله بوده است ، اینکه قرار باشد از کسانی که به آنها مثلاً حسادت می کنی دوری کنی ،به نظر بدون پرورش فکر می آید ، در مورد بنده دقیقاً بر عکس این روش همیشه جوابگو بوده است و آن “”محبت خالصانه”” به آن فرد است،یعنی خودت را از شرائط دور نکنی ، بلکه سعی کنی واقعی تر به موضوع نگاه کنی ،سعی کنی به کسی که احساس مشکلی می کنی محبت کنی و کمی خود را به جای طرف مقابل بگذاری ،ما باید یاد بگیریم شعورمند زندگی کنیم و خود را از شرائط کنار نکشیم.زمان هایی که راهکار دوری را برای خود انتخاب می کنم ،زمان هایی است که خسته شدم و نمی خواهم از پرورش فکرم استفاده کنم زیرا خود را از شرائط مبارزه دور و با فکر خود وضع را خرابتر می کنم ، ولی وقتی با فرد مواجه شوی می بینی آن چه در ذهنت ساختی اوهام بوده و در نهایت تمام وجودت خیر خواهی برای آن فرد می شود.
بله فرمایش شما درسته ، منم در این موقعیت ها قرار گرفته ام و در خیلی موارد نیت خیرمان و محبت صادقانه و خالصانه مان جوابگو خواهد بود ولی این همیشگی نست و انشالله خدا ما را به رشته امتحان در نیاورد که قابل امتحان نیستیم .اگر در شرایط متفاوتی قرار بگیرید گاهی اوقات این فاصله سبب می شود طرف مقابل هم اوضاع را بدون هیجانات ایگوی خودش بنگرد و اوضاع بدست عقل سلیم بیفتد که این در موارد پیچیده تر و یا چالش های عمیق تر جواب میدهد. یه موقع هست که انسان مرتب خودش را در موقعیت ارتباط با شخصی که با او دچار مشکل شده قرار می دهد و محبت خالصانه می کند ولی برداشت درستی از این رفتار ما نمی شود و دال بر بعنوان مثال چاپلوسی و … گذاشته می شود باید شرایط را و موضوع را کاملاً بررسی کرد و اگر خودش را در رویارویی با فرد یا افراد مخاطب قرار دارد و تعبیر درستی از محبت خالصانه نشد این مقاله بسیار صدق خواهد کرد . به نظر شخصی بنده و با تجربه هر دو مورد به این نتیجه رسیدم بسته به شرایط و افراد مختلف و خودمان .
با سلام، در رابطه با ارتباط با دیگران، من همیشه فکر میکردم که با کوتاه آمدن و خیلی اصرار به بر حق بودن نداشتن، ادامها رو میتوانم راضی نگاه دارم، و خیلی از موارد هست که به سادگی از حق خودم گذشتم فقط برای این که ارتباطی را نگاه دارم که البته این به من ثابت شده که گذشت کردن زیادی ضررش بیشتر از مجادله و بحث کردنه، چون ادامها فکر میکنند که اگر من از حقم میگذارم به دلیل ضعف و ناتوانی من است.
به همین دلیل الان که به کارنامه رفتارم با دیگران نگاه میکنم این حس نه چندان خوب را دارم که گذشت زیادیی مثل هر افراطی خوب نیست، و من بر این سعی هستم که بتوانم در عین مسالمت حدودی برا خودم بگذارم.
یکی از مشکلاتی که ما انسانها داریم این است که دوربین را روی خودمان تنظیم نمی کنیم که اشکالات خود را ببینیم. برای همین است چون رفتار و گفتار خودمان را ضبط نکرده ایم که برای خود دوباره بازبینی کنیم اینست که همه اشکالات را در وجود دیگران می بینیم نه خودمان. این نوع بازنگری و موشکافی ها باعث می شود عمیق تر به مسایل اطرافمان نگاه کنیم و بیشتر در درون خودمان آنها را پیدا کنیم.
دوستان عزیز قرار نیست زمان دوری را در بیخیالی طی کنی بلکه بر روی نقاط ضعف خودت کار میکنی.اگر رابطه ات رو بی وقفه ادامه بدی همچنان در استرس و ناراحتی هستی و فرصت خوب اندیشیدن رو نداری اما در خلوت و دوری موقتی به نوعی خود را باز سازی میکنی و همانطور که دوست عزیزمان گفتند توجه رو به درون خود متمرکز میکنی و با استفاده از اصول معنوی و درک وفهم بالا تر با آن شخص روبه رو میشی.برای اینکه دچار دلسردی و بیخیالی نشی میتونی برای خودت زمان در نظر بگیری مثلا دو یا سه ماه .البته میشه در محیطی با اون شخص قرار بگیری مثلا در محیط کار هستی ولی سعی کنی کمتر رودررو قرار بگیری و هم کلام شوی .امیدوارم خداوند به همه ما توفیق بده که بتونیم ضمن قرار گرفتن در اجتماع انسانهای مثبتی باشیم.
سلام ممنون از متن ارائه شده.دوست عزیزی که فرمودند من مخالف روش با لا هستم.می خواستم توجه ای به کتاب طب روح ص۵۱ فرایند تحلیل اصول اخلاقی داشته باشند.من هم مانند ایشان فکرمی کردم که باید سالک محبت خالصانه داشته باشد.اما دیدیی که به من می شد دید ساده لوحی بود.وقتی دقیق نگاه کردم متوجه شدم که من در مرحله [تفکر پیرامون مطالب «طب روح»]وقت نمی گذارم .در تجربه های بعدی که از این روش سعی کردم استفاده کنم متوجه شدم وقتی به حل مسئله ای فکر می کنم همان مقدار انرژی هم از مبدا جذب مکنم وگاهی این انرژی به حدی بود که وقتی فقط نیت می کردم با موضوعی مبارزه کنم ،موضوع حل می شد بدون اینکه عملا کاری انجام داده باشم..
با سلام وسپاس از متیس
بنده هم از جمله افرادی هستم که به دوری و دوستی معتقدم ودر اثر تجربه شخصی ،میتوانم بگویم که در رویارویی با چنین افراد، کاربرد عملی خوبی را ذاشته است. هر چنذ که اگر بخواهم صادق باشم باید اعتراف کنم، به همه نکاتی که در این مقاله عمیقآ پرداخته و مو شکافی شده،دقت کافی را نداشتم.
در مقاله آمده:
با اینکه رفتار طبیعی این است که از افراد موذی، متکبر و متظاهر دوری کنیم، ولی خود را وادار به معاشرت بیشتری میکنیم و میگوییم این بهترین روش برای از بین بردن حس تنفر است وبه این ترتیب خود را به مهلکه میاندازیم.
اول اینکه، برای رسیدن به این شناخت که طرف مقابل ما،خصوصییات فوق را داراست، باید، بارها در مقابل او محبت و خیرخواهی و گذشت را انجام داده باشیم تا بتوانیم بدون حب و بغض با وجدانی آسوده از او دوری کنیم(از گود مبارزه خارج شویم).
بعد به بررسی نیتمان بپردازیم که این بیرون رفتن از ماجرا برای چه بوده،آیاخوشایند نفسمان است چون آسانترین راه است؟
یا اینکه، زمان لازم را برای کنکاش و دستیابی به دلایل این احساسات درونی وبروز آنهانسبت به طرف مقابل را داشته باشیم.
در مقاله گفته شد نباید خود را در مهلکه انداخت واین قابل تعمق است چون گاهی ،به ادای پهلوانی ،خود را در دهان شیر انداختن از عقل سلیم به دور است.اما اگر در زمان دوری با پرورش فکر خودمان را بسازیم وقوی کنیم آنوقت در موضع قدرت بودن این حسن را دارد که دیدمان را به ماجرا تقییر داده و خداپسندانه رفتار کنیم.
با سلام
۶ عزیز من موافق فرمایش شما نیستم. به این دلیل که چون ما داریم روی پرورش فکرمان کار میکنیم پس باید پخته تر عمل کنیم در مقاله نیومده که ما از شرایط کنار بکشیم بلکه داره به ما یاد میده که فرصت بدیم به “خود”که بتونه بهتر تصمیم بگیره .در کتاب مبانی معنویت فطری هم اقای دکتر فرموده اند که برای مبارزه با حسادت (یا هر نقطه ضعف دیگری در خود)باید نسبت به شخصی که مورد حسادت شماست با تلقین به خیرخواهی و محبت کنید . اگر امتحان کرده باشید میدانید که این کار چنان سخت است که مثل سود سوزاور میسوزاند. لازم است این واکنشها تحت نظارت یک راهنما صورت گیرد چون اگر مقدار “ماده ضد حسادت”بیش از حد باشد ممکن است ایجاد عقده و سرخوردگی کند .دقیقا برای خود من این اتفاق چند سال پیش ایجاد شد .از کسی که زیاد خوشم نمیومد تصمیم گرفتم که بهش محبت کنم . بدون فکر فقط بخاطر عشقی که بخدا پیدا کرده بودم تصمیم به این کار گرفتم بارها و بارها غرورم شکسته شد چون طرف مقابلم که نمیدونست نیت من چیست رفتار مسالمت امیز مرا جور دیگری تعبیر میکرد و بقول معروف حسابی طاقچه بالا گذاشته بود. من چند سال در این مورد سوختم و سوختم گاهی کم هم میاوردم ولی باز دوباره نقطه سر خط چرا؟ چون هدف من رضایت او بود به هر حال من و او دیگه با هم مشکلی به لطف خدا نداریم و من از ته دلم دوستش دارم درسته که من خیلی سر خورده میشدم اما اگر کمک خدا نبود این عقده ها بیشتر روی هم تلمبار میشد و امروز بین منو او هیچی درست که نشده بود بلکه بدتر هم میشد .اما اگر این مقاله رو من چند سال پیش میخوندم حتما بهتر و درستر تصمیم میگرفتم و خیلی احساسی و عجولانه دست به این کار نمیزدم در نهایت نتیجه مثبت اتفاق میافتاد اما با روش درستتر انقدر به روح و روان و جسم من فشار نمیومد با پوزش از ۶ عزیز
با سلام و با تشکر از زحمات شما. من از شخصی دچار دلزدگی شدم و چون در آن لحظه جوابی ندادم مدام با خودم در کنکاش که این حس را بیرون بیندازم و یا چرا در همان وقت جواب ندادم و از حق خودم دفاعی نکردم . این را نباید به گذشت معرفی میکردم چرا که اگر این ضعف را نداشتم میتوانستم اسمش را گذشت بگذارم و اکنون دریافتم که این از ضعف خودم بوده نه از ان شخص و ممنون
با سلام وتشکر فراوان به خاطر این مقاله ارزشمند که هم درد من بود وهم درمانم . چند وقتی با شخصی مشکلی داشتم تا به گفتار۶۲۰ آثارالحق ۱ برخوردم به جمله ای که فرمودند *هرچیزی که برای انسان اتفاق میافتد علتش در خود انسان است وخارج از خودش نیست , پس علت را همیشه باید در وجود خود بیابیم * با خودم روراست شدم دیدم از رفتارهایی که تا کنون باعث ازارم شده زیاد داشته ام سعی کردم دانه به دانه انها را پیدا کنم و دست به دامن خدا شدم انچنان که برنامه ای جدی گذاشتم تا اینکه به الحمدلله الان قلبم سبک شده . کینه وتنفر در وحله اول به خودم اسیب زده بود خشمگین وعصبی بودم وهمه جا درکدورت بود. بازهم ازخدا سپاسگزارم
بنیاد استاد الهی بر “مدارا” و “نوع دوستی” تکیه دارد ، بنده شخصاً تمایل دارم تا آنجا که امکان دارد مسائل با مدارا حل شود . در موردی شخصی صحبت های بنده را طوری تعبیر می کند که برخی اوقات دچار شوک می شوم ، خیلی مواقع تصمیم گرفتم که دوری کنم ولی این دوری باعث ریشه دار تر شدن مشکل میشود ،ولی وقتی سعی می کنم خود را به جای آن فرد بگذارم و محبت داشته باشم خیلی موثر تر است تا دوری ! درست است که در دوری روانم آرام تر است ولی چه فایده ؟! به نظر بنده دوری فقط توجیهی برای مسائلی مانند انتقام ، حسادتی مخفی و یا اینکه فرد “حوصله ی” مبارزه نداشته باشد ، ما برای مبارزات باید زمان صرف کنیم،بنابراین باید مراقب بود این دوری بر چه نیتی است و اینکه خدایی نکرده توجیهی بر کارمان نباشد.
ba salam
kheili oghat vaghti ba kasi moshkeli daram va az ou duri minamayam,mozu barayam besyar pichide tar jelve mikonad,dar avaz vaghti say mikonam be ou nazdik shavam va khoshbin basham motvajeh mishavam ke mozu anghadrha ham sakhto gheyre ghabele hal nabude!
faghat dar yek mored astke duri minamayam anham zamanistke fekr minamayam shayad ertebat ba an shakhs tasire manfi bar imanam begozarad va shayad zarare in ertebat az nafash kheili bishtar bashad! ke an ham baz noghte zafe khodam mibashad!
dar baghie sharayet nazdik shodan va mohabat kardan besyar bishtar be bande javab dade.
ba tashakor
هر چه هست از قامت نا ساز بی اندام ماست —— ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست.
اگر ما سعی کنیم در تمام امور تعادل را رعات کنیم و طبق تعالیم استاد الهی عمل نمائیم در هیچ امری به مشگل بر خورد نمی کنیم. کسی از حقیر کمک خواست بدون تعمق به توانائی خود و بدون در نظر گرفتن دستورات معنوی و همچنین توقع بعد از این کمک به چنان مشگلاتی خوردم که بعد از سالها
هنوز آثار این ندانم کاری در زندگی مشهود است .
با تشکر از این مقاله مفید و نظرات کاربران
در مقاله چنین آورده شده :
…رفتار طبیعی این است که از افراد موذی، متکبر و متظاهر دوری کنیم، ولی خود را وادار به معاشرت بیشتری میکنیم و میگوییم این بهترین روش برای از بین بردن حس تنفر است وبه این ترتیب خود را به مهلکه میاندازیم.
به نظر حقیر این جمله جای سوال دارد زیرا باید از خود پرسید من به چه “قضاوتی” فردی را موذی ، متکبر و متظاهر باید ببینم ؟!
دوم آنکه چرا باید معاشرت با فردی که مثلاً متکبر است ما را به مهلکه اندازد؟! مگر چند آدم وجود دارد که مغرور و متکبر نباشد ؟ هر کس نقطه ضعف خود را دارد و ما باید سعی کنیم با نقاط ضعف دیگران کنار بیاییم همانطور که خداوند ما را با نقاط ضعفمان پذیرفته است.
گاهی نقاط ضعف دیگران به ما صدمه جدی وارد میکند پس این صحبت همیشه کارآیی ندارد
به نظر بنده دوست عزیزمان ۶ هم درست میگوید زیرا مراحل روح و توانایی ها و تجربه ها و پرورش فکری در هر کس متفاوت است وقتی شخص خود را و طرف مقابلش را هم خوب شناخته باشد و بداند با چه کسی چه اندازه و چطور رفتار کند بسیار خوب است اما این درس برای امثال بنده خیلی لازم بود .زیرا در مورد همه یکجور جواب نمیدهد چون نفس ها و نقطه ضعفها متفاوتند نمیشود با همه ادمها با یک روش عمل کرد .خیلی ممنونم از این درس نکته های خیلی جالبی دارد .
سلام
– آیا استاد الهی را الگویی برای تعالیمش می دانیم؟ اگر جواب این سؤال، مثبت باشد که مفهومی از دوری از خلق، دوری از اجتماع و … را هرگز در سیره زندگانی ایشان نیافته ام.
– آیا دوری گزیدن از اجتماعی که باب طبعم(یعنی مورد دلخواه نفس اماره ام) نیست و افرادی که اوقاتم را تلخ می کنند، موجب رشد و درک بهتر می شود؟
– آیا دوری… دادن یک فرصت به نفس اماره ام، به غرورم و به مشکلات دیگری که شاید هنوز نمی دانم، هست؟ و یا گرفتن فرصت، گرفتن شانس و امکان خودشناسی، مبارزه و شاید حتی شکست خوردن از نفس… ؟ که شکست خوردن از نفس مگر چیز کم بها و بی ارزشی برای دانشجوی معنوی است؟ یا چیز مضری است که شاگرد به بهانه آن از مبارزه با نفس فرار کند… که مبادا شکست نخورد!؟
– آیا این نحوه نگرش، شاید خوب نفهمیده ام، به نوعی نتیجه گرایی و اندیشدن به نتیجه نیست؟ آیا بجای فکر کردن به نتیجه بهتر نیست به همان کوشش و تلاش محول شده بهمان فکر کنیم؟
شاید لازم می بود که درمورد “سندیت” مطالب جالبی که در اینجا آورده می شود باز هم می نوشتم، .. اما قبلا عرض شده. العاقل یکفیه بالاشاره.
دوست عزیز ۶ ممنون از سوالات دقیقی که میفرمایید .
سوال فرمودید به چه دلیل میتوان قضاوت کرد که کسی موذی است و . .. به نظر من مثلا مار نیش میزند و یا روباه مکار است چون خصلت این حیوانات واقعا چنین است واز انجاییکه خصوصیات حیوانات کم وبیش درما هم هست پس میتوان ادعا کرد که افراد دارای چنین خصویاتی فراوانندو باید با همه عاقلانه, وواقع بینانه وبادقت رفتار کنیم . یکی از معانی نیک بینی درست دیدن وواقعیت چیزها رادیدن است هیچوقت به گرگ نمیشود گفت میش است . بارهابرایم پیش آمده بعضی افراد که من با انها مشکل داشتم گرچه در وهله اول رفتارشان برایم شوک آور , صدمه زننده ودردآوربوده باشد ولی پس ازگذشت دوره نقاهت ! و مدتی تفکر پی بردم که خودم هم همان صفات یا مشابهش را دارم واین اتفاق ناراحت کننده باعث شناساندن من به خودم شده وسناریویی بیش نبوده ! . من با نظر شما کاملا موافقم که خیلی کم آدم پیدا میشود که متکبر ومغرور نباشد ولی متاسفانه به دلیل خوددوستی* من خیلی سخت میتوانم با نقاط ضعف دیگران کنار بیایم
با سلام و تشکر از دست نشانده ی عزیز ، بله واقعیت همین است آنچه بنده می خواستم بگویم را شما به زبان علمی و مستدل خود بیان نمودید ، برای همین می گویند حبّ و بغض مانع دیدن حقیقت می شود ، اگر این ها را کنار بگذاریم متوجه می شویم این مطلب بسیار خوشایند نفس است و توجیه و بهانه ای برای کنار کشیدن از مبارزه با نفس.
ba salam
دست نشاندهgerami
ba khandane comment shoma besyar khoda ra shokr kardam zira az zamani ke in mataleb ra khandam mashghuliate zehnie ziadi peyda karde budam va beine anchizi ke ta aknun amukhte am va an chizi ke inja mikhanam dochare tanaghoz shode budam!
az inke be surati vazeh va roshan bayane matlab farmudid besyar sepasgozaram….
«پایه کار ما مبارزه با نفس است » ولی راه مبارزه با نفس فقط یکی نیست و نحوه مبارزه هم برای افراد مختلف متفاوت است اگر بخواهیم فرمولی را که برای خودمان در شرایطی خاص کار کرده نسخه ای همگانی کنیم و بگوییم همه باید همینطور عمل کنند نهایتش دگم گرایی میشود. چنانکه در کامنت ۶ مقاومت برای شما کاربرد داشته است ولی برای چندین نفر دیگر عکس روش شما کاربرد داشته است. چیزی که در این مقاله برای من کاربرد اساسی داشت این است که هیچ جا اشاره نشده است که باید این روش باشد یا همیشه همین است. نشانی از نسخه پیچیدن و به هر ترتیبی شده مقاله خود را اثبات کردن دیده نمیشود فقط نویسنده روشی را که برایش مفید بوده ارائه داده است. .
این مقاله در رده مقالات عملی آمده است یعنی بر اساس تجربه است نه تئوری. کامنت ۶ عزیر بر اساس تجربه شخصی، روش ارائه شده در این مفاله را مفید ندانسته است و کامنتهای دیگر برعکس بر اساس تجربه شخصی آنرا مفید دانسته اند. این تجربیات به ما کمک میکنند بنا بر روان خود در شرایط مشابه از آنها بهره ببریم ولی در کامنت دست نشانده نشانی از تجربه و روش کاربردی ندیدم که با این مقاله مرتبط باشد و بتوان آنرا به کار برد.
با سلام در مورد کامنت زیباو گرانقدر دست نشانده ی محترم
کلا دوری گزیدن مقطعی یا همیشگی هم یک ابزار است و مانند همه ی ابزار دیگر اگر به جااز آن استفاده شود می تواند مفید باشد ،مثلا شراب که در شریعت ، علما می فرمایند نجس است .اگر خورده شود واقعا هم مضرست ولی اگر برای ضد عفونی یا دفع بیماری به تشخیص پزشکان استعمال گردد بسیار هم مفید میتواند باشد ،پس ابزار بد نیست نحوه ی استفاده ی ما از آن مهمست.
مشکل شخصی من استفاده نابجا و بیش از حد از دوریست ،به نظر حقیر این عنصر زمانی باید استفاده شود که مثلا بارها دست دوستی و مشارکت و گذشت به سمت دیگری دراز کرده باشیم و او با غرور هر بار بیش از پیش به ما به دیده ی تحقیر بیشتری نگاه کرده باشند و نخواهند با ما ارتباط داشته باشند یا گاهی شما با فردی شرور و بزهکار طرف هستید،یا همانطور که در این مقاله آمده این دوری ِموقتی گاهی زمینه ساز دوستی فراگیر و محبت ژرفتر بعدیست .
دوست خوب من ،بنظرم، من ِ نوعی بیشتر باید بر فراگیری مدیریت میزان ارتباط و قضاوت نکردن ِ دیگران ،عیبجویی نکردن از آنها (زوم نبودن روی عیوب دیگران) نیک بینی و گذشت و بزرگواری و… تفکر و کارعملی نمایم .ولی سخنان شما و ۶ عزیز هم که در مضرات دوری بیش از حد و نابجا و لزوم درک و تحمل و قمض عین و تساهل و تعامل محبت آمیز با دیگرانست مانند نظرات دیگر دوستان بسیار برایم جالب و قابل استفاده و مفید بود متشکرم.
با سلام در مورد پاراگراف آخر دست نشانده عزیز،باید عرض نمایم هرگز بنده ندیده ام کسی در این سایت بیان نموده باشد که آنچه در این مقالات می آید فرموده های خداوندست و باید آنرا سمعاً و طاعتا شنید و دربست پذیرفت ،دعوایی هم با مخالف فکر خود کسی ندارد دوست خوب من نمی توان منکر شد که این مقالات ، به هر تقدیر ، حتی اگر جملاتی از آن در پیشگاه ما جای بحث فراوان دارد ، مورد تایید بنیاد استاد الهیست پس اگر وقت و فکر بر آن می گذاریم میدانیم که وقت خود را بیهوده تلف ننموده ایم بلکه تمرینیست برای تقویت درک و قوای دراکه ی خود و استفاده از نظرات مفید دوستان و هم افزایی فکری و روحی بیشتر ،و اصلا کسی در پی تحمیل نظر خود یا مقاله یا اثبات کاملا خالی از حق بودن ِ عقاید دیگری نیست .اینست که امیدوارم ما را از نظرات زیبای بعدی خود ،در صورت تمایل محروم نفرمایید .
تمام نکاتی که درکامنت دست نشانده آمده است نکاتی است درست ولی بسیار کلی که متاسفانه ارتباطش با این مقاله روشن نیست. فکر کنم اگر مقاله با دقت بیشتر مطالعه شود تضادی بین نظر نویسنده مقاله و آنچه در تعلیمات استاد الهی است مشاهده نمیشود.
دست نشانده عزیز اگر تشخیص «سندیت مطالب ِ»را هم به عهده هر فرد خواننده بگذارید بهتر است. زیرا در عصر حاضر بر اساس اصول معنوی صحیح که در اختیار هر فرد است و با توجه به پرورش فکری و تجربیات فردی هر کسی به راحتی تشخیص میدهد که چه روشی برایش کاربرد دارد چنانچه اگر کامنت ها را مطالعه بفرمایید هر کسی با توجه به آموخته ها و تجربیاتش مطالب را با دبگران به بحث گذاشته و استفاده میبرد.
سؤالی دارم از دست نشانده:
در کجای مقاله توصیه به دوری از اجتماع شده؟
کامنت شما برایم گیج کننده است و مفهوم مقاله را روشن نمیکند.
به طور خلاصه برداشتم ازاین مقاله این بود: در موارد مشکل معاشرت عوض اینکه بیگدار به آب بزنیم اول عقب نشینی کنیم ارزیابی کنیم روشی مناسب با روان خودمان بیابیم و بعد وارد عمل شویم. هر کدام از اینها مراحل مختلفی از مبارزه با نفس هستند که از طریق سیستماتیک با تفکر و تعمق توأم می باشند.
در مورد کامنت دست نشانده:
همانطور که ما می دانیم و اعتقاد داریم،معنویت،فطری است.یعنی نحوه نگرش و عمل به آن با فطرت انسان هر زمانه تغییر می کند. و این مربوط به اصول نمی شود.
اگر مطلب را با دقت مطالعه نموده باشید،هیچ جایی حرف از دوری گزیدن از شخص مورد نظر مطرح نشده!مصداق بارزش هم این پاراگراف است:(…فاصله گرفتن از دیگری به شرطی مؤثر است که فرصتی باشد که نه فقط در دیگری بلکه در وجود خودمان علل این رنجش را جستجو کنیم. فاصله فقط به معنای دور شدن از آن شخص نیست، بلکه باید به ما امکان دهد از افکار بیهوده در مورد او دوری کنیم…)
بنده معتقدم خیلی از علامت سوال ها و تناقضات پیش آمده در ذهن ما در مورد یک مطلب،با چند بار خواندن همراه با تعمق بر روی آن بدون تعصب و حب و بغض از بین رفته و به ما در درک درست و آزمودن آن در زندگی روزمره کمک بسزایی می نماید.
برداشت ناصحیح و عمل نادرست به تعالیم صحیح و اصیل همانقدر مضر است که عمل به تعالیم انحرافی.
با سلام به همه دوستان ،تجربه ایی را که شخصا برایم مدتها قبل اتفاق افتاد برایتان بیان می نمایم،همکاری داشتیم که بسیار بسیار به بنده عزت و احترام زیادی می گذاشت حقیر بعد از مدتی متاسفانه ،شرمنده ام که اینرا می گویم ناخودآگاه دچار غرور کاذب شدم که من چه انسان بزرگ و… هستم که اینفرد اینقدر به بنده تکریم و احترام مینماید سپس ناخودآگاه در طولانی مدت خودم را از او خیلی بالاتر هم میدانستم و این احساس و فکر زشت بعداً در رفتارم هم کم کم ظاهر شد ،تا اینکه روزی دیدم دیگر آنفرد به من سلام نمی کند خیلی دروناً برآشفتم و این کشمکش ِ به تعادل رسیدن ارتباط مدتها ادامه داشت …الان با آنفرد رابطه ایی خوب و مبتنی بر احترام متقابل داریم ولی همیشه از درسی که او به من داد درونا متشکرم که اگر کسی به من احترام زیادی میگذارد از بزرگواری خود اوست نه اینکه حقیر موجودی ویژه و… هستم،اگر او به رفتار محبت آمیزش به اشتباه ادامه می داد هم رابطه ی متعادل امروزه را نداشتیم و هم من در مرداب غرورم بیشتر فرومی رفتم و هم او هر بار بیشتر تحقیر می شد و حقیر گناهان بیشمارش سنگینتر . استاد هم نقل به مضمون فرموده اند اگر به کسی چندین بار سلام(احترام) کردید و او حمل بر کوچکی و حقارت شما نمود لزومی ندارد که دفعه ی بعد به او سلام بنمایید(البته طبق راه استاد نباید کینه ای هم از او به دل بگیریم و…).
با قسمتهایی از سخنان ۶ و دست نشانده ی عزیز در مورد سعی برای برقراری ارتباط ِ از دست رفته با دیگران ،پیش قدم شدن در دوستی با کسی که از ما گسسته ،خوش بینی و خوب فکر کردن درباره دیگران و تلاش برای ایجاد محبت و نظرات زیبای دیگر دوستان در مورد تاکید مقاله بر استفاده ی به جا از دوری و کارکردهای مثبت ِ یک دوری درست ،نیز کاملا موافقم.با تشکر .
دست نشانده نظر جالبت منطقی و مستدل است. جواب خیلی از علامتهای سئوالی که در من بود یافتم.
با سلام و تشکر از دوستان عزیزم مطالبی است که شاید بد نباشد بیان دارم :
۱)بنده به دلیل احترام و علاقه ی خاصی که به سایت “متیس”دارم وقتی در گذشته کسی انتقادی از مقالات می نمود فکر می کردم این انتقاد نسبت به متیس است و به “تندی” با آن فرد مقابله می کردم ،حتی اگر نظرش برایم منطقی و درست بود ، یعنی آنقدر حبّ داشتم که تحمل شنیدن هیچ انتقادی را نداشتم ، ولی بعد دیدم احترام متیس از این موضوع جداست زیرا که این سایت انتقال دهنده ی نظرات است، همانطور که کامنت های ما را بدون حب و بغض در صفحه می گذارد ، مقالات افراد را هم منتقل می کند ، مقالات مسلماً مورد تایید است ، ولی این تایید به معنای آن نیست که مقاله خالی از اشکال است،تایید به مفهوم این است که این مطلب را در خور بحث و مناظره و …دیدند مثل باقی مباحثات علمی.
۲)بر خلاف آنچه شما فکر می کنید بنده مقالات را با دقت و وسواس مطالعه می کنم و این سوالاتم هم از دقت است نه چیز دیگر.
۳)م.ی عزیز “قضاوت” شما در مورد “دست نشانده” ی گرامی ، بسیار عجیب است ! مطمئناً ایشان از روی تجاربی این فرمایش را داشتند.چنانچه از فحوای کلامشان هم واضح و مبرهن است.
۴) بنده هم متوجه هستم که در مقاله مطالبی آمده که نشان می دهد که نباید از مبارزه به طور کل کنار کشید ، ولی باید برخی اوقات دید “اثر” خواندن یک مطلب بر دیگران چیست؟!
۵)حتی در ظاهر و سطح مطالب مقاله هم جملاتی است که خیلی عجیب است از جمله : تیتر مقاله(دوری و دوستی )، واقعاً تیتر مقاله را کسی ببیند چه فکری می کند ؟! این عبارت را چه مواقعی بکار میبرید؟به مفهوم تیتر مقاله بدون حب و بغض فکر کرده اید ؟ کاش لااقل تیتر مقاله “فرصتی برای تفکر” بود ، آن هم در حد “فکر” و با تاکید بدون خالی کردن صحنه،یا آنجا که نوشته شده باید به طور طبیعی از آدم های “متکبر” دوری کنید وگرنه به “مهلکه” می افتید !عجیب نیست ؟یا بکار بردن کلمه ی موذی و … آیا با دیدن برخی جملات در مقاله، بلافاصله کسانی که با دیگران مشکل دارند ، تشویق به ادامه ی روششان نمی شوند و این توجیهی برای کنار گذاشتن دیگران نیست ؟ آیا در کل چنین مقاله ای خوشایند نفس نیست؟ آن هم در این زمانه ای که همه میل به دوری از هم دارند؟! با هدف بنیاد استاد الهی به نظر حقیر شاید بهتر باشد که مطالبی گفته شود که انسانها را به بودن با هم ترغیب کند تا دوری.
.
با سلام ؛ من در مورد این مقاله تجربه عمیق و طولانی ای دارم و بنا بر تجربه ام بنظر بنده هم دوری به مفهومی که در این مقاله آمده کاملا صحیح است و معنایی غیر از دوری از اجتماع دارد. مثلا حتی فرزندان هم پس از تشکیل خانواده یک فاصله ایی را رعایت میکنند و این دوری از اجتماع نیست بلکه انجام وظایف در قبال خانواده تشکیل شده است؛ وظیفه پدری حکم میکند شخص ساعاتی را با فرزندش بگذراند و نمیتوان توقع داشت که شخص هر روز به منزل پدری اش برود!یا بر سر کار روزمره اش نرود!
نتیجه ای که من از تجربه خودم بدست آوردم شامل نتیجه مقاله فوق یعنی درس گرفتن و خودشناسی توام با یافتن عامل اصلی درونی بعلاوه درک بهتری از موثر بودن خالق بعنوان علت و مسبب اصلی امور بودن در زندگی شخصی ام است .
دوست عزیزم(دست نشانده)
در مطالب این مقاله نشانی از توصیه به ترک اجتماع وجود ندارد.در ضمن برای مبارزه بانفس تنها یک راه وجود ندارد.در مبارزه بانفس باید باسیاست عمل کرد.همیشه راه پیروزی ایستادگی تا نفس آخر نیست.در بسیاری از مواقع باید به جای انکه با یک فکر یا موضوع منفی دست به گریبان شویم باید به آن بی توجهی کنیم و فکر را در گیر موضوع نکنیم.در حالیکه در شرایط دیگری باید برسر نفس فریاد کشید و به ان پرخاش کرد.تا از ذهنمان دور شود.در واقع باید ذهن را تربیت کنیم. بعضی افکار در صورت چرخش در میدان ادراکمان سبب مسمومیت و ناراحتی ارگانیزم معنویمان میشود.مثل شک و تردیدی که سالک به خود راه میدهدو نفس برایش دلایلی میاورد.ونباید با این فکر در ذهنمان بازی کنیم.در مواجه با بعضی افراد که در زندگی هر کسی محدود نیز هستند این موضوع صدق میکند ممکن است صلاح ما در مواردی دوری از موضوع و بی توجهی به فکری باشد که ما را به تحلیل رفتار شخص مقابلمان سوق میدهد و عیوب شخص را به زیر ذره بین چه بسا تلسکوپ ببریم و درنتیجه موضوع تبدیل به یک بغض وکینه ریشه دار شود.و به واقع از طرفمان متنفر شویم.
دست نشانده ی عزیز، دوستان تأکید دارند که مفهومی از دوری در مقاله نیست! حال چرا عنوان مقاله “دوری” و دوستی هست؟ شاید دوری صرفا از یک فرد خاص است. اما اگر با توجه به طرز فکری که در مقاله معرفی می شود نیاز به دوری از بیش از یک نفر یا افرادی باشد، باز هم معنی دوری از اجتماع را نمی دهد!!! امیدوارم سوء تفاهمی که برایتان بوجود آمده برطرف شده باشد. از نظرتان ممنونم.
با سلام حقیقتا ابتدا که بنده مقاله را خواندم نفس اماره ام سریع برای دوری بیش از حدم از دیگران مجوز ِ مشروعیت صادر نمود از این جهت از دست نشانده عزیز و ۶ گرامی و دیگر دوستان بزرگوارم که این مسئله را کاملا عنوان کردند ممنونم ،وهمین کشمکشهای علمی باعث شد که حقیر بار دیگر توفیق بیابم و این مقاله ی زیبا را دیشب بخوانم و از قشنگی آن هنوز مخمور و در حیرتم.
در مورد اصالت و سندیت مقالات نیز ممکنست ما دقت نکنیم و قضیه را بد متوجه شویم ،یا بر سر نکاتی اختلاف نظر داشته باشیم ،که نظرات مختلف محترمست و تضارب آرا مایه ی پیشرفت و حتی ولی خدا هم هرگز درصدد تحمیل نظر خود به کسی نیست (دوری نکردن از دیگران به معنایی یعنی دوری نکردن و نکوبیدن و محترم شمردن نظر مخالف و گرنه همه ی انسانها با موافق خود که مشکلی نخواهند داشت).ولی جز سخنان خداوند و مظهرات او، مابقی سخنان را نمیتوانیم صحیح ِ کاملا مطلق بدانیم.پس این مقالات ارزش بررسی و تفحص خیلی زیادی برای حقیر دارد.
با سلام و تشکر مثل همیشه مطالب زیبا و دلنشین بود امیدوارم نتیجه ای که رضایت خدا رادارد در عمل کردن ودر اثر تلاش و کوشش به ما بدهد.
با سپاس فراوان
ای بسا ابلیس آدم روی هست پس به هر دستی نباید داد دست
به دوستان عزیز پیشنهاد می کنم برای نتیجه گیری بهتر از مطالب این مقاله، بخش “اکوسیستم معنوی” بالاخص قسمت “بشرهای زهر آگین” را از کتاب مبانی معنویت فطری مطالعه فرمایند.
با تشکر از کامنت دوست گرامی ۶ و دست نشانده ی عزیز
واژه “دوری و دوستی” برای بنده نیز قابل درک نیست ،هر گاه با کسی مشکلی پیدا می کنم هر چقدر از او دورتر شوم ،افسرده تر و غمگین تر می شوم و تا زمانی که آن مشکل حل نشود ،حتی از ادامه ی کارهای روز مره ناتوان می مانم
البته اگر بدانم که شخص مقابل از دستم خسته شده و از با من بودن زجر می کشد خیلی سعی می کنم که ادامه ندهم اما باز هم این نقطه ضعف را دارم(نمی دانم نقطه ضعف است یا خیر) که طاقت ندارم از کسی دوری نمایم ،این موضوع تنها در مورد افرادی که به آنها احساس نزدیکی می نمایم نیست ،بلکه حتی باافرادی که تاثیری در زندگی ام ندارند نیز دچار این مشکل می شوم و باید هر چه زودتر کدورت را با کمک خدا از بین ببرم و الا همیشه احساس ناراحتی می کنم
با تشکر
با درود بر همهء دوستان عزیز،
در مورد مطلبی که دست نشاندهء عزیز نوشته اند، و پی گیری بقیهء دوستان از موافق و مخالف بنظر می رسد که همه یک نکته را به فرمهای مختلف بیان می کنند و در اصل اختلافی نیست. زیرا:
همانطور که خود دوستان اشاره کرده اند، در تعلیمات استاد دوری از اجتماع توصیه نشده ولی در مقاله، نویسنده آنرا برای مدتی، راهکار عملی خوبی برای خودش دانسته، و تجربه به او نشان داده که از این راه میتواند بهتر بر این ضعف نفس خود فائق آید. برای اینگونه مسائل نمی توان یک کلیشه ارائه داد. زیرا هم ما بسیار متفاوتیم و هم دیگرانی که در مقابل ما قرار می گیرند. لذا هم شما راست می گوئید هم او در جای خود. ولی آنچه استاد فرموده اینست که: «تماشا به عیوب دیگران نکنید، عیوب خودتان را تماشا کنید. در رفتار با دیگران، ببینید خودتان دوست دارید چگونه با شما رفتار شود و یا چه برخوردی بر شما ناگوار است و غیرذلک، شما هم همانطور با دیگران رفتارکنید.
با سلام و تشکر برای مقاله مفید، تجربه ای شخصی داشتم که رابطه با این مقاله داشت: همکاری داشتم که خیلی برایمان کار کردن با هم سخت بود و خلاصه هر چقدر هر دو سعی می کردیم نتیجه ای نمیداد. در طول کار با آن همکار که چند سالی طول کشید بنظرم مبارزه می کردم ولی نتیجه ای نمیدیدم… بهار گذشته مدتی از او دور بودم (خودم دنبال دور بودن از او نبودم که شرایط کاری جور کرد) و میدانستم قرار است پروژهای را دوباره با هم شروع کنیم و خلاصه در آن چند ماه شروع به آنالیز افکار و اعمالم نسبت به آن شخص کردم و خدا را شکر متوجه خیلی چیزها شدم و مهمتر از همه اینکه فهمیدم که همیشه عیب را روی او می گذاشتم (یکی از نشانه هایش هم این بود که مرتب قضاوتش می کردم) در صورتیکه خودم اسیر نفس حسادت و قدرت طلبی و خودنمایی بودم (دقیقاً همیشه او را روی همین سه عیب قضاوت می کردم). چون آگاهی عمیق نسبت به این نفسهایم نداشتم و فقط عمل را قضاوت می کردم ………. خلاصه خیلی طولانی است و نمیخواهم وقتتان را بگیرم ولی چیزی که متوجه شدم این بود که در تعالیم استاد الهی تاکید زیاد روی فکر و آگاه شدن و عمل به آن آگاهی (مبارزه با نفس همراه با فکر)میشودو تا وقتی که این وقت را به خودمان ندهیم که مسائل را آنالیز کنیم، آگاهیمان در رابطه با آن نفس سطحی و در نتیجه مبارزمان هم سطحی می ماند. حتی در مورد خودم متوجه شدم که چون آگاهی درست نسبت به نفسهای فعالم نداشتم، در نتیجه مبارزه ام خلاصه شده بود به اینکه مسائل را در خود بریزم و همین باعث شده بود که دروناً حس برتری نسبت به آن شخص را در خود پرورش بدهم زیرا فکر می کردم او اسیر نفسش است و من مبارزه می کنم و جوابی نمیدهم!در صورتیکه مبارزه درست جواب ندادن نبود. همین آگاهی کمک کرد که دنباله کارمان خیلی سبک باشد و هر ناملایمتی که بوجود می آمد به خود می گفتم صحنه سازی برای تربیت فلان نقطه ضعفم است. همانطور که دوستان گفتند شاید دوری و دوستی کلیت نداشته باشد و در شرایط مختلف فرق کند ولی بنظرم مهم این است که خود را از شخص و مسائل دور در نظر بگیریم که بتوانیم مثل فیلم سینما از بیرون صحنه را نگاه کنیم و این کار تا وقتی که در وسط رابطه و زد و خوردهای اخلاقی هستیم خیلی سخت است (حداقل برای من امکان پذیر نبود ولی شاید اگر اراده ای قوی داشته باشیم که فکرمان را کنترل کنیم امکانپذیر باشد).
جناب نیمای عزیز از تجربه گرانبهایتان بسیار ممنون، از این دید که شما فرمودید به قضیه نگاه نکرده بودم و فقط رفتار حاکی از غرورم را که به حفظ شخصیت تعبیر نموده بودم به عنوان تجربه در ذهن داشتم (رفتاری سرد و بی اعتنا به در محل کار با کسانی که به دلایلی از موضع خیلی بالاتر و برخورنده با من برخورد می کردند). اولا از این مقاله آموختم حالا که از آنها فاصله گرفتم باید نسبت به رفع کدورت اقدام کنم و از کامنت شما نیز آموختم با رفتار حاکی از خودپسندی تا به حال چندین نفر را از خود رانده ام. ممنون.
دوستان عزیز و محترم کمی دقت در متن تمام این بحثها را کنار می گذاردبطوری که همگان می توانند به یک نتیجه دلخواه و مثبت برای خود و دیگران برسندکه با بطون تعلیمات استاد الهی نیز مطابقت دارد. در متن امده – فاصله گرفتن بمعنای دور شدن از ان شخص نیست بلکه باید به ما امکان دهد از افکار بیهوده در باره او دوری کنیم. این مطلب بمعنای ( خود سازی است )
ایصآ – باید دید چه نقطه ضعفی در خودمان باعث مشاهده عیوب ان شخص و نا راحتی مان شده تا ریشه نا راحتی در خود را پیدا کنیم . ( هر صفت را به فضیلتی تبدیل کردن مانند چراغی در درون است که عیوب دیگر را نیز می
نمایاند)
در قدیم هم این یک مثل عامیانه بود که می گفتند دوری و دوستی حقیر قصد داشتم معنای این کلمه را درک کنم لهذا
در صدد بررسی بر امدم به این نتیجه رسیدم
هر گاه میان دو یا چند نفر نزاع در می گرفت یا اختلافی پیش می امد که با وساطت دیکران قابل حل نبود و به نتیجه ای منتهی نمی شد میگفتند دوری و دوستی . یعنی اگر نمی توانید اختلافات را کنار بگذارید و باعث زیانهای جبران نا پذیر می شود مراوده نکنید.
مجددآ در متن امده این فاصله گرفتن معنا و حد و مرزی مشخص دارد ….. بلکه در وجود خودمان علل این رنجش را جستجو کنیم .
بنظر حقیر متنی است بسیار مفید و موثر که دارای نکات معنوی بسیاری است . موفق باشید
بعد از خواندن مقاله و نظرات خوانندگان من هم تجربه ام را در این خصوص عرض می کنم.
بنده حرفه ام در ارتباط با تعمیر است. بارها اتفاق افتاد که برای حل مشکلی ساعتهای متوالی یا روزها بدون وقفه سعی در رفع آن بر آیم و هزینه ای که برای رفع مشکل صرف می کردم بسیار بود.
روزی یادم آمد در دوران تحصیل به ما تاکید شده بود اگر به مشکلی برخوردید که بعد از یک ساعت نتوانستید آن را حل کنید به خودتان حتما یک استراحت فکری (مغزی) بدهید. بعد از آن دوباره مشغول شوید.
براستی بعد از این یادآوری و عمل به آن در مقابله با رفع مشکلات موفق تر عمل می کنم.
با تشکر از نظر لطف zasa ی عزیز نسبت به حقیر.
با سلام ،مطالبی که از پاراگراف اول این مقاله ی زیبا فهمیدم: احساسات منفی در ما بیان گر ضعفی درماست ،یعنی علت ِ یابی رنجش ِ ما ،مارا می تواند به ضعفی در درونمان راهنمایی نماید “گر عمل بد شد کسی ،بد آن عمل ، تو بکوش در رفع مثلش ماحصل “با این نگرش عمل ِ فرد در نظر ما منفور می شود ،نه خود فرد، یک درخت ،آب گل آلود و کود و گرمای سوزان خورشید و باد ِ بی رحم و دی اکسید کربن را از جهان می گیرد ولی سبزی ،شادابی و اکسیژن و میوه و سایه به دیگران بر می گرداند ،کمتر ناراحت از کسی می شویم اگر دریافته باشیم که آمده ایم خوب بودن را کم کم تمرین کنیم و خوب بودن را تنها در مقابل بد بودن دیگران میتوانیم تمرین کنیم.
دومین مطلب بسیار زیبای ایشان در پاراگراف اول ، کارکرد غرورمان در ایجاد دلخوری از دیگرانست که اگر اهل خودکاوی و غور در خود باشیم متوجه می شویم که چه آدرس زیبایی داده اند و می تواند ابتدای مبارزه و راحت شدن ما از بسیاری احساسات منفی و آزار دهنده مان در قبال دیگران باشد.شخصا سعی میکنم در بسیاری از زمینه ها با تلقین ،خود را بدتر از دیگران بدانم ولی به تجربه دریافته ام که ««در ظاهر»» باید حرمت و کلاس و ابهت و حریم خود را در مقابل دیگران حفظ نمایم ،عامل دیگرِ دلخوری در پاراگراف اول مقاله، بدبینی را میتوان یافت،حسّ بدبینی در درونمان دائم زمزمه مینماید که فلانی از ما بدش می آید،فکر بدی از ما در ذهنش میپرورد ،آدم پرخاشگر و بی منطق و بدخلقیست و… که باید با تلقین با آن مبارزه نماییم …و آخرین جمله ی پاراگراف اول ، حس و رفتاری را بیان مینماید که اغلب نسبت به دشمنِ فرضی یا واقعی خود داریم بقول شاعر:تو همه خاطره هامون، حق دشمن مرده باده ،حتی راه دشمنی رو ،هیشکی یادمون نداده… دو مورد از حضرت علی (ع) در مورد آداب مقابله با دشمن : اولا هرگز از پشت به دشمنمان خنجر نزنیم ،دوما هرگز برای چیره شدن بر دشمن به ناجوانمردی متوسل نشویم ،مثلا قبل از یکی از جنگهایشان با معاویه،سپاه معاویه تنها چشمه ی آب موجود را گرفتند و اجازه ی سیراب شدن به لشکر حضرت علی (ع) ندادند پس از جنگی مشکل سپاه حضرت علی (ع) چشمه را گرفتند ولی بر خلاف معاویه ،وقتی با تضرع ، سپاهیان معاویه تشنه لب آب طلبیدند آب را هرگز از آنها، حضرت، دریغ نفرمودند…
با عرض سلام در مورد سوال کامنت ۲۰ از ۶ بزرگوار توضیحاتی به ذهنم رسید که بیان می شود.منظور از {رفتار طبیعی} در جملات فوق بنظرم رفتار عادی اکثریت افراد جامعه منظورشان بوده است نه لزوما “بهترین رفتار” یا “رفتار توصیه شده توسط نویسنده ” .یعنی کاری که عموم جامعه ،درست یا غلط ، عموما انجام می دهند، نه اینکه چنین رفتاری لزوما درست است .و منظور از “افراد موذی، متکبر و متظاهر “هم به زعم ِ فرد ِ دلگیر شده است و نه اینکه نویسنده قائل به این است که چنین افرادی در سطح ِ جامعه هستند یا نیستند ،منظورشان شاید اینست که با فرد ِ نامطلوب ِقصه مان سعی میکنیم به هر طریقی ارتباطمان را ادامه دهیم بدون توجه به اینکه آیا او هم آماده ی چنین ارتباطی درونا هست یا نه ؟
البته این نوشتار نمی خواهد که مجوز دهد که می توانیم دیگران را هر گونه که بخواهیم بد ببینیم بلکه این اتفاقیست که قطعا حداقل ماهی یکبار وقتی که از کسی ناراحت می شویم خواه ناخواه در درونمان اتفاق می افتد یعنی بطور ناخودآگاه چنین برچسبهایی در هنگام ناراحتی در ما فی الضمیر خود متاسفانه به دیگران الصاق مینماییم قطع به یقین اگر به مقامی نرسیده باشیم که از کسی هرگز ناراحت نشویم ، قطعا در حین عصبانیت از فردی،نظیر ِ چنین صفاتی را در ضمیر ناخودآگاهمان به او(درست یا غلط) نسبت می دهیم وگرنه از او ناراحت نمی شدیم ، و در پاراگرافهای بعدی نشان می دهند که این ارتباط محبت آمیز بی محابا و نسنجیده(مخصوصا با انسانهای مغرور و متکبر که خود را از ما بالاتر می دانند )ممکنست رفتار ِ آنفرد و احساسات ِ مارا بسیار بدتر و جریحه دارتر نیز بنماید که از آن به “به مهلکه انداختن خود” تعبیر فرموده اند و ممکنست احساس حقارت و لطمه ی بیشتری این ارتباط ِ نامتوازن به ما و او (از هر جهت ) بزند … شاید کمترین نتیجه ایی که از قسمتی از این مقاله بتوان گرفت این باشد که به مثال رابطه مانند گیاهست و محبت مانند آب ،باید آب ِ محبت را به قدری به گیاه ِ ارتباطهایمان بدهیم که نه بخکشند و نه بگندند.
سلام
یک مدتی بود اینترنت منطقه ای که ما در آن هستیم مشکل داشت و به هرطریقی نمی توانستم وارد سایت شوم. امروز که موفق شدم درست مثل یک آدم بسیار بسیار بسیار گرسنه و تشنه ام که یک عالمه غذای مفید و سالم دیده.خیلی هول شده ام فکر میکنم از مطالب خیلی عقب هستم. به نظرم همیشه باید قدر موقعیت خودمان را بدانیم. امیدوارم از امروز بتوانم دوباره در بحث های گروهی شرکت کنم. .
محمد عزیز در کامنتتان فرموده اید “منظورشان شاید اینست که با فرد ِ نامطلوب ِقصه مان سعی میکنیم به هر طریقی ارتباطمان را ادامه دهیم بدون توجه به اینکه آیا او هم آماده ی چنین ارتباطی درونا هست یا نه؟”
چند سوال دارم:
۱- اگر با کسی روبرو هستیم که دوست ندارد رابطه برقرار کند و از رابطه برقرار کردن می ترسد و فراری است تکلیف چیست؟
۲- آیا میشود برای برقراری رابطه ای یکطرفه اقدام کرد؟ مگر نه اینکه هر دو طرف باید خواهان برقراری رابطه باشند؟ با این توضیح که همه رابطه ها مثل محیط کار نیست که ناخودآگاه رو در رو باشیم. خیلی ها را خودمان باید ایجاد کنیم…
۳- ما باید سعی کنیم افراد را قضاوت نکنیم ولی در عین حال نمی توان واقعیتها را ندید. مثلا متوجه میشویم فرد قصه ما آدم بدبینی است و ترسش از ارتباط گرفتن هم از بدبینی اش ناشی میشود.. در اینصورت رفتار صحیح چیست؟
۴- احساس می کنیم آنطور که اشکان عزیز هم فرمودند ناجوانمردانه دشمنی می کند .. با دورویی با موذی گری.. اگر بخواهیم اینها را رد کنیم مثل کبک سرمان را زیر برف کرده ایم..حتما خوبی های زیادی هم دارد ولی با ما این وجهش را نمایان می کند بنا به دلایل مختلف… در اینصورت چه باید کرد؟
این مقاله فوق العاده عالیست ولی متاسفانه من نتوانسته ام هنوز از آن استفاده ای کنم چون این مطالب در ذهنم است و عمل به آن را مشکل می کند. تنها درسی که از این مقاله برای خودم گرفتم این است که:
۱- قلبا برای او دعا کنم..
۲- از خدا بخواهم که هر کس با من مهربان نیست را هم مهربان گرداند.
۳- دنبال دلیل و ناراحتی قلبی خودم و ضعف خودم بگردم.
ولی با توجه به سوالهای فوق که مطرح کردم نمی دانم چطور می توانم رابطه را برقرار کنم و نگه دارم وقتی طرف مایل نیست و آیا اصلا با چنین فردی لزوم دارد این کار را انجام بدهم یا خیر؟
از شما و دوستان ممنون میشوم راهنمائی بفرمائید.
مطلبی که در پاراگراف آخر خواندم و تصمیم جدی در من برای عمل به آن ایجاد شد این ایده بود که همیشه بدنبال ایرادهای خودم بگردم همیشه در خودم هر روز و شب این سوال را با یادآوری حوادث آنروز مرور کنم که خطای من چه بود و چه ضعفی دارم و داشتم ««که باعث شد در فلان موقعیت ناراحت شوم؟؟؟»» ،این سوال که شناخت ضعفهایمان را به همراه دارد ،فکر میکنم یکی از راههای حرکت به سمت خودشناسی بیشتر در ما می باشد.(ناراحت شدن نشان از ضعفی در ماست ،البته منظورم ناراحت شدنهای انساندوستانه در هنگام رویارویی با مشکلات دیگران نیست).شناخت ضعفهایمان و سپس تلقین برای برطرف کردن آنها باعث می شود همواره در جهت پیراستن خود ،هر روز قدمی به جلو برداریم ، همیشه در خود به دنبال ضعفها گشتن ،کاریست که خیلی باعث بیداری و آگاهی و رشد میشود. مشکل هر کسی اغلب مقدار زیادی با مشکلات دیگران بالاخص در جزئیات فرق میکند ،اولویتهای مبارزه ایی برای هرکدام از ما و نیاز ِ آنی روحی – روانی هر کدام از ما با دیگری متفاوت است ،” ن ” عزیز در کامنت ۴۴ چقدر قشنگ یک مورد آنالیز درونی زیبا را برایمان تصویر کردند این آنالیز را نویسنده هم در خود انجام داده و در مقاله ، نتیجه آنرا می بینیم ،کورکورانه جنگیدن با نفس ،مانند جنگیست با چشمانی بسته ،خوب است ولی خستگی به همراه می آوردو کم اثر است ، چون غیر علمیست ، ولی اگر سعی کنیم با تعمق ،دردها و کم و کاستیهای روحی -روانیمان را تشخیص دهیم ضربه را به ریشه ی درد ِروحیمان وارد کرده ایم و ترمیم را از نقطه ی آسیب دیده شروع کرده ایم این مبارزه خردمندی را هم کم کم در ما تقویت مینماید جواب این سوال که من چه ضعفی داشتم که فلان موضوع مرا ناراحت کرد و بعد مبارزه (با تلقین و…)، ریشه ی مشکل را در ما هدف قرار می دهد.
سلا م
من که این کامنتها رو خوندم، همه ی سوالاتم بر طرف شدند. انگار هر کامنتی لحظه ای از زندگی من هم بود. جایی در من داشت. انتقاد ها و پیشنهاد ها. همه گی تونست به من کمک کنه که نسبت به فردی که قصد دوری و دوستی باهاش داشتم برام آشنا تر و تصور ذهنی که از او داشتم، به مراتب بهتر شن .
به نظر من شاید در موارد دلخوری، مشکل و یا حتی رنجش از اطرافیان، صحنه ی درگیرا مان رو به صورت فیلمی ببینیم که ما قهرمانش نیستیم. یعنی از بیرون صحنه به این فیلم نگاه کنیم. این باعث میشه که بتونیم دیگران رو هم غیر از خودمون ببینیم . موضو ع رو از بیرون بررسی کردن باعث میشه که ما حق رو فقط گاهی به خودمون میدیم. عکس العمل دیگران در مورد من همیشه طوری که من فکر میکنم نیست. وقتی خوب به خودم نگاه کنم، خواهم دید که دنیا و زندگی مثل آینه صاف و واقعی در مقابل منه. اگر تصویرم زیبا یا زشت باشه، همون رو در این آینه ی فرضی خواهم دید. هر خوبی یا بدی از خود ماست. پس این تصا ویر زشت، متکبر، دروغگو و یا حتی موذی که من از دیگری دیدم، شاید در خودم وجود داره. شاید ا رفتار من باعث انعکاس همه ی این صفات از آینه ی دنیا در منه ؟؟؟
همه ی دروس استاد حرف از انسانیت، محبت، مفید بودن و انسان دوستی زده، و این مقاله با دقتی که به این موضوع داره قصد داره به همراه ما به دنبال راهی بگرده که از لابلای برداشتهای شاید نه همیشه درست ما و قضا وتهایی که میکنیم، به این دروس و عمل به اونها برسیم و اطرافیان رو اونطور که هستند ببینیم نه اون طور که ما فکر میکنیم (و یا میخواهیم )باید باشند.
با تشکر از متیس عزیز و شما عزیزان و مطالب مفیدی که عرضه میکنین.
با سلام به ۳۳ عزیز نظر حقیر خیلی نزدیک به کامنتهای ۴۳ و ۴۴ است ،نحوه ی ارتباط برقرار کردن و نیازهای عاطفی و احساسی وشاکله ی وجودی و شرایط و مقتضیات و جنسیت و محیط و فرهنگ و نوع شغل و سن و میزان مشغولیت و… در همه ی ما متفاوت است پس نیازهای روحی روانی و شرایط هر کدام از ما و طرز خوشحال شدن و ارتباط برقرار کردن و علایق وسلایق و دل مشغولیهای ما و… با دیگران از کلی تا جزئی متفاوتست. قاعده ی کلی اینست که بتوانیم هر چه بیشتر به دیگران محبت کنیم آنها را نیک ببینیم و خدمت به خلق انجام دهیم ولی در هر مورد باید با تفکر و احتیاط رفتار نماییم . ،مثلا در جواب سوال ۳ شما اگر فردی غیر از بدبینی و گوشه گیری مشکلی ندارد به نظرم بسیار شایسته است که با کمک های مادی و معنوی بر میزان خوشبختی و سعادت او بیافزاییم و شاید هم کسی با حفظ شدن میزان خاصی از فاصله با ما احساس راحتتری بنماید باید عقاید و احساس او را هم محترم بدانیم و … ،روشها و شرایط بینهایت متفاوت اند ولی به نظر حقیر مهم اینست که سعی مان این باشد که بر میزان خوشبختی دیگران به هر طریق معقولی بیفزاییم ، بیشتر آنگونه که خود آنها را درونا شادتر و آرامتر می کند که ممکنست با پیش فرضهای ما گاهی اوقات هم تطابق نداشته باشد، عموم انسانها از محبت و احترام و کمک شدن معمولا خوشحال میشوند(مگر اینکه رفتار ما را بگونه ای دیگر برداشت نمایند) مهم و کلی ترین چیز اینست که نیتمان افزودن بر خوشبختی دیگران باشد،درونا دیگران را دوست داشته باشیم و تا آنجاییکه اقتضائات به ما امکان می دهند این محبت را ابراز نماییم .و مسلم است که هر چه از دشمنیها بکاهیم و بر دوستیها بیفزاییم کاری معنوی و بسیار مثبت انجام داده ایم .مهم افزودن بر میزان احساس خوشبختی دیگرانست میزان فاصله یکی از ابزارها ،برای رسیدن به این هدف با کمترین هزینه است.
با سلام در مورد سوال ۳۳ عزیز استنباط شخصی ام اینست که شما دوست عزیز روشتان در برخورد با ناملایمات ارتباطی ،برخورد مستقیم و از دل فرد درآوردن با صحبت و محبت و ملایمت به هر طریق ،می باشد و از زخمهای عاطفی که از برخورد ناملایم افراد دلگیر شده با شما ممکنست برایتان ایجاد شود با کم کردن غرور و گذشت و بزرگواری ،ابا و واهمه ایی ندارید ،اینست که مقاله به نظر شما کمی ابتدایی ممکنست در نظر آید ،ولی شخصا بدون تعارف در زمینه ی مباحث ارتباطی بسیار مبتدی و ضعیف می باشم(مشکل من اینست) .چنین است که این مقاله برای من حیاتی و شگفت انگیز مینماید (یعنی لزوما نباید مقاله برای همه افراد همیشه خیلی خارق العاده باشد) و ۳ آیتمی را هم که بعنوان تنها درسی که از مقاله گرفتید مطرح نمودید بنظر من مسائل و فضایل بسیار عظیمیست( که بجای کینه پروری از آنفرد ،برایش دعا مینمایید،و امید مهربان شدن همه را در روح خود می پرورید و از خداوند می طلبید (خیرخواهی) و بدنبال دلیل ناراحتی و ضعف در درون خود می گردید(در خود فرو رفتن) ) اینها مطالب بسیار مهمیست که زندگیها به نظر حقیر برای اصلاح آنها صرف می شود.
محمد و نیمای عزیز
ازاینکه به سوالم پاسخ دادید خیلی متشکرم. اینقدر جوابها برایم زیبا بود که هنوز مکیف هستم. مثل آب گوارا و خنکی برای تشنه لبی… که سیراب میشود. البته اعتراف میکنم که واقعا برایم سخت است .امیدوارم که توفیق عمل را داشته باشم.
خیرخواهی محض و محبت و گذشت در جوابهایتان موج میزد.. کاملا صحیح است که حتما مشکلات و عیوب زیادی در خودم است که اینقدر مساله برایم بغرنج شده است. از تجربه “ن” عزیز هم خیلی استفاده کردم و علاوه بر صفات حسادت..قدرت طلبی..خودنمایی.. که فرمودند در مورد من صفات بدخواهی…کینه توزی… خودبرتربینی.. انتقام جویی… زوم کردم دوربینم روی دیگران , و اتفاقا همان بدبینی که اینقدر به آن طرف نسبت می دهم هم هست..
نیمای عزیز من جملات شما را با این دید که “اینگونه باید باشم” و نه “اینگونه هستم” خواندم چون در اینصورت است که در مورد من صدق می کرد. هدفم از بیان سه نکته عملی که عرض کردم این بود که من تا این حد را شاید بتوانم در ذهنم برای عمل بگذارم و بیشترش برایم خیلی سخت است.. در واقع جسارت نکردم که مقاله مبتدی است چون واقعا اینچنین به نظرم نرسید و اتفاقا به نظر فرد ضعیفی مثل من, مقاله “فوق پیشرفته” است..به طوری که هر وقت آنرا میخواندم به خودم می گفتم که چطور می توانم به آن عمل کنم!! برایم خیلی سخت بود… راستش را بخواهید حتی تمایل به خواندن مقاله هم نداشتم ..خودم را مجبور میکردم که دوباره بخوانم.. می دانم که از نفس است.. آن سه آیتمی هم که نوشتم نتیجه ای است که به آن رسیده ام که باید از اینجا شروع کنم ولی هنوز حتی موفق به شروع هم نشده ام!
با سلام و تشکر از تمامی دوستان ،۳۳ عزیز از نظر لطفتان به برداشت حقیر که قطعا اشتباه هم در آن بسیار است ممنونم . تفاوت ِ برداشت ِ حقیر با حضرتعالی که فکر میکنم شاید باعث ِ عدم ِ استفاده ی کاملتر و لذت بردن ِ افزونتر ِ شما از این مقاله هم به نوعی شده باشد،این است که به نظر می آید شما به نوعی هدف واصل را بر هر چه بیشتر کردن ارتباط ِ بیرونی با دیگران ،ناخودآگاه قرار داده اید یعنی حقیر فکر میکنم در چارچوب فکری شما اصالت و اهمیت بسیار بالایی بر موضوع ِ ارتباط بیرونیِ هرچه بیشتر و قوی تر با دیگران برقرار کردن بیش از حد پررنگ و مهم شده است ، ارتباط را می توان حداقل دو نوع تصور نمود:۱- ارتباط بیرونی (ظاهری که قابل دیدن است که از آن به دوستی بطور ظاهری و روابط صمیمانه ی قابل مشاهده تعبیر میشود)۲-ارتباط درونی (ارتباط قلبی که میزان محبتی که در قلب ما نسبت به دیگران موج می زند را مد نظر دارد)که البته به هم مربوط هم تا حدودی هستند .هر کدام ازین ارتباطها را از درجه ۰ (قطع ارتباط و دوری کامل به هر شکل)تا ۱۰۰ (بالاترین حد ارتباط و دوستی (دوری ۰ درجه ایی)که در سطح جامعه به آن در دوستیها “ندار شدن کامل” اصطلاحا گفته می شود) میتوان طبقه بندی کرد ،در مورد ارتباط درونی با شما موافقم که حد آنرا باید به سمت ۱۰۰ درجه متمایل نمود (یعنی قلبا حتی دشمن خود ،بدترین افراد و تمام مخلوق و… را چون خداوند آنها را آفریده است و… سعی کنیم هرچه بیشتر قلبا دوست داشته باشیم،زیرا بدترینها هم ممکنست روزی تغییر کنند و…) . ولی بر خلاف حضرتعالی حقیر معتقد به اصالت و اهمیت و اولویت اول و هدف بودن ِ ارتباط بیرونی و سعی در میل دادن همیشگی آن به ۱۰۰ (میل دادن ِ “دوری از دیگران ” به ۰ درجه) نمی باشم و اولویت و هدف اصلی را آنچنان که تابحال از تعالیم استاد متوجه شده ام ««خدمت به خلق برای رضایت ِ خدا و احقاق حق »» می دانم ،و برای انجام ِ بهتر این هدف ،ارتباط ِ بیرونی را تنها یک ابزاری بیش نمی دانم (البته ابزاری مهم است) که برای بهتر انجام شدن آن هدف اصلی،بسته به شرایط ،درجه ی آنرا از ۰ تا ۱۰۰ (برای تامین شدن بیشتر ِ هدف ، ِخدمت به آنفرد برای رضای خداوند واحقاق حق ) باید آنرا مدام آگاهانه تنظیم نمود طوری که حقوق خودمان و دیگران زایل نشود. یعنی گاهی اوقات هدف ِ (خدمت به خلق برای رضای خدا و احقاق حق) ممکنست از کوچه ی ارتباط ۰ درصدی (دوری ۱۰۰ درجه ایی) هم بگذرد(گاهی اوقات لازم است برای خدمت به آن فرد و تادیبش و گرفتن حق خود یا دیگران مجبور شویم به تنظیم فاصله و استفاده از قوای قهریه و … ممکنست دست بزنیم ) پس مفهوم دوری و دوستی ِ واقعی و درست با هم ارتباطی تنگاتنگ وعمیق دارند، وبررسی یکی بدون دیگری به نظر حقیر کامل نمی باشد.ممنونم از پیگری و سوالات زیبای شما و مداقه در نظرات پر خطای حقیر .
با تشکر و سپاس از ۳۳ عزیز و امتنان از نظرات زیبای ایشان و دیگر دوستان.
محمد عزیز.. این من هستم که باید ممنون باشم از پاسخهای شما و سایر دوستان..
خیلی ممنونم که اینقدر قشنگ من را راهنمایی می فرمایید واقعا نیازمند این راهنمایی ها هستم. بله کاملا درست است من دلم می خواهد در بیرون هم رابطه ام خوب باشد و اگر در بیرون خوب نباشد در ارتباط درونیم هم مشکل پیدا می کنم. خیلی توضیحاتتان برایم جالب بود. در کامنت قبلی تان هم فرموده بودید که “شاید هم کسی با حفظ شدن میزان خاصی از فاصله با ما احساس راحتتری بنماید باید عقاید و احساس او را هم محترم بدانیم” که اتفاقا این جمله مرا خیلی به فکر فرو برد و دیدم در این مورد من چقدر کاربرد دارد و چقدر خیرخواهانه است.
با این توضیحات ,در واقع دوباره برگشتم سر مساله انجام دادن کارها فقط و فقط به نیت رضایت خدا و لاغیر.. اینطور فهمیدم که اگر دوری ای در ظاهر هست یا دوستی ای, همه اگر به نیت رضای او و خدمت به خلق باشد درست است..
باز هم ممنونم
با سلام و تشکر فراوان از ۳۳ عزیز و سایت محترم متیس که امکان ایجاد این همفکری ها را که باعث رشد و تفکر خیلی بیشتر و آموزش شخصی خیلی بیشتر حقیر شده است را فراهم نموده است متشکرم.
بدون اینکه کامنت خوانندگان را بخوانم نظرم را در مورد این مقاله و البته تجربه ام را میخواهم بیان کنم. بنظر من هم کسی که ادعای دوستی دارد را بهتر است تا میتوانیم از او دوری گزینیم. دوستی خودش فرآیندیست که موجب نزدیکی میشود.
مثل این است که کسی بخواهد با خدا دوست باشد و بگوید دوری و دوستی ! آنکسی که دوری و دوستی در موردش صدق میکند : ” کسی است که ادعای دوستی دارد!”
والا آن عزیزتر از جان “ها” دوری لازم ندارند. !
با سلام و تشکر این طور متو جه شدم و قتی هر مشکلی که برا یمان پیش می ا ید در وحله اول به درون و افکار خود بپر دازم چون این نفس درونی یک چیز عجیبی است و قا یم است دوستان این را تجر به کر ده اند. موردی برایم پیش امده چون بعد از خواندن این در س بود به کمک خدا به نفس خود حمله کردم و به تمام صحنه ها فکر کردم موذی بودن نفس درونم را حس کردم . همه چیز اشکارشد و احساس خجا لت می کنم چون حس بر تر دا شتم. به حرف نبود ودر درون این حس را انتقال می دادم او را اذیت وحساس کرده ام. خودم مقصر هستم زمان می خواهد تا دوباره را بطه بهتر شود این ا ز ما یشگاه زمین خیلی برایم سخت ولی مفیدو سا ز نده است از زحمات شما متیس سپا سگزارم مرسی
با سلام ؛ این مقاله و همه نظرات دوستان بسیار آموزنده است و من بارها و بارها آنرا مطالعه کرده ام. اظهار علاقه به دیگران و برقراری ارتباط با دیگران ؛ به دیگران محبت کردن هرکدام میتواند یکی از پارامترها یا خصوصیات دوستی باشد. گاهی اوقات ما با نحوه جلوه دادن خودمان و اعتقاداتمان باعث دوری کردن دیگران از خودمان و اعتقاداتمان میشویم! آیا بهتر نیست خودمان را بهتر بشناسیم؟ اینکه واقعا و قلبا دوست بداریم با اینکه به دیگران اظهاردوستی ناشیانه بکنیم و آنها را برنجانیم تفاوهای زیادی وجود دارد.” “
واقعا خدا بزرگترین تریبت کننده است واگر می خواهیم تربیت شویم نباید چراچرا کنیم. خدا خیلی معلم دانا وخیرخواهی است. مدت چندماه با شخصی درگیر بودم که هیچ وقت فکر نمی کردم با ایشان مشکلی پیداکنم امااینطور شد واول دلم شکست اما باهربار صحنه سازی خدا میگفتم انرا خدا درست کرده که من درس بگیرم علت درخودم است خیلی سخت بود اول عیب خودم را نمیدیدم ولی این جملات را تلقین میکردم وتلقین این جمله خیلی موثر بود وباعث شد که دراین اتفاق عیوبم را متوجه بشوم. وقتی این مقاله ونظرهای شمادوستان را خواندم بیشتر متوجه حضور خدا شدم ومتوجه شدم اوهمیشه ودر هرلحظه هست فقط کافی است سعی کنیم وبخواهیم که راهنمایی شویم
سلام. من این مقاله را چند هفته پیش خوانده بودم و آن موقع خیلی جدی نگرفته بودم! به نظرم آمده بود دوری و دوستی پیشنهاد جامعی نیست و باید مبارزه و محبت کرد!! ولی امشب دوباره (از سر استیصال و به پناه!) به سایت آمدم و این مقاله را پیدا کردم و سه بار خواندم و انگار تازه می فهمم چه توصیه ارزشمندی در آن نهفته است. ماجرا این بود که این چند هفته با مبارزه ای دست به گریبان بودم و فردی به شدت با نخوت و رفتار متکبرانه اش مرا آزار می داد و من در مقابل دایم محبت و تواضع می کردم و کارهایش را ندیده می گرفتم و سعی میکردم محبت بی توقع داشته باشم و هیچ گله ای نکنم, این روش بالاخره به شدت شکست خورد و متوجه شدم که چقدر در این موقعیت ضعیفم! دیگر حتی قدرت تجزیه و تحلیل موقعیتها را هم از دست دادم و زبانم به بدگویی از او باز شد. امشب فهمیدم به جای اصرار بر دوستی که به دوست نداشتن این آدم تبدیل شد, باید زودتر از اینها فاصله کوتاهی می گرفتم و خودم را ارزیابی می کردم و نقاط ضعف خودم را در مقابل او پیدا می کردم. تمام این شکست بر اثر شناخت نادرست از خودم بود. فکر می کنم اینجور موضوعات تا شرایطش پیش نیاید نمی توان در موردش قضاوت دقیق داشت و در عمل است که می شود کاربرد آنها را سنجید.
Thank you for the wonderful article . I actually do agree with it 100%. I do believe that like anything else in life there is a time and place for everything . Sometimes we need to fight our nafs directly through extra consideration , kindness and etc. but there is also a time to step back , think, analyse and simply cleanse our intentions and give ourselves time to become more focus – as to why we feel negative towards someone , and what are the strategies needed to cleanse our mind , our word, and acts. It’s important to not forget that us distancing ourselves is for us to strengthen ourselves and in mind and acts and not to hurt the other person through ignoring them .
به نظر من کامنت ن، بسیار عمیق به موضوع نگاه کرده اند. این در واقع همان در خود فرورفتن و خدا را در هر حال و موقعیتی حاضر و ناظر بر اعمال و افکار خود دیدن است که ما را در شرایط سخت در راه راست نگه میدارد و موفقیتمان را تضمین میکند.
سلام.دیگران آینه هستند برای من.
تا خودم را بهتر بشناسم.تا قضاوت نکنم.
درس گرفتم.درخدمت بخلق که نباید توقع داشته باشم اگر خدمتی می کنم،از طرف مقابل،توقع نباید داشته باشم.چون وقتی نیتم رضای خدا باشد،باید فراموش کنم.خدمتی را که خداوند،با مهر نصیبم نموده تا بتوانم انجام دهم.آنهم به نیت رضای خداوند،البته حملات نفس همیشه همراهم است.