آیا میتوان معنویت را به روش علمی بررسی کرد؟
چندین سال پیش هنگام مطالعهی کتاب مبانی معنویت فطری تألیف دکتر بهرام الهی، پاراگرافی توجهم را جلب کرد:
«خدا در همه چیز و در همه جا و با همه هست. در خواب یا در بیداری، مستقیم یا غیر مستقیم، از طریق مأمورین خود یا نزدیکان ما، یا به هر ترتیب دیگری، حتی توسط عابری در خیابان، خداوند با هر یک از ما رابطه برقرار میکند. اما برای شنیدن و فهمیدن پیام های او باید نحوهی تشخیص آنها را بیاموزیم».
در آن موقع متوجه شدم که اگر میخواهم ارتباطی درونی با خدا برقرار کنم، باید نحوهی رمزگشایی پیامهایش را بیاموزم. چنین برداشتی مرا به سوی تلاشی مستمر رهنمون کرد که حاصل آن در کتاب اخیرم با نام رمزگشایی پیام های معنوی در زندگانی روزمره ۱ منتشر شده است.
در مقام یک روانپزشک با نگرشی عملی، احساس کردم اولین قدم این است که عواملی که یک تجربهی معنوی را از یک تجربهی روانی مشابه آن متمایز میکند، شناسایی کنم، البته نه از طریق تحقیق نظری بلکه بر مبنای تجربهی شخصی خودم. از این رو، ابتدا شروع به نوشتن تجربیاتی بر پایهی اعتقاداتم کردم، با در نظر گرفتن این موضوع که تا حد امکان به صورت علمی و بیطرفانه آنها را بررسی کنم. سپس سعی کردم ببینم هر کدام از این تجربیات، به چه نتایجی منجر میشوند. با آنکه حاصل کار برای خودم جالب بود، بهیچوجه نمیشد از آنها به نتیجهای قطعی رسید. در اینجا بود که متوجه شدم با آنکه درآغاز کار، نیاز داشتم از تجربیات خودم و باورهای چندین نفر دیگر برای تثبیت اعتقادم به بُعد معنوی استفاده کنم، ولی در حال حاضر لازم است که یاد بگیرم تجربیات خودم را با تجربیات دیگران ادغام کنم تا ببینم کدام یک از تعبیرهای متناقض با یکدیگر، بیشتر با شواهد عینی مطابقت میکنند تا با الهامات شخصی خودمان.
در ابتدای کار یک پرسشنامه تهیه کردم و آن را برای تمام دوستانم فرستادم و از آنها نیز خواستم آن را به نوبهی خود برای آشنایانشان بفرستند. بدین ترتیب بیش از صد تجربه را گردآوری کردم و بعد با بررسی عمیقتر، حدود پنجاه نفر از کسانی را که تجربهشان تأثیر بیشتری بر من گذاشته بود را انتخاب کرده و با آنها مصاحبه کردم. هر تجربه به قدری با دیگری متفاوت بود که مجبور شدم روشی برای تکمیل و ادغام آنها با تجربیات خودم برگزینم تا عوامل و نیروهایی که باعث روی دادن آنها شده بود را بهتر درک کنم. به طور خلاصه به این نتیجه رسیدم که همانطور که در زندگی مادی از تجربیات دیگران استفاده میکنیم، اگر در مورد کارهایی که در زندگی مادی روزمره انجام میدهیم طرز فکر خود را کمی تغییر دهیم و در هر پیشامدی عوامل معنوی را که به آن معتقدیم در نظر بگیریم میتوانیم از تجربیات معنوی یکدیگر نیز استفاده کنیم.
حال سعی میکنم این فرایند را به طور خیلی ساده توضیح دهم: مرحلهی اول مبتنی بر تشخیص مهمترین عوامل معنوی و مادی است که در پیشامد خاصی نقش دارند و همچنین نحوهای که این عوامل، افکار، احساسات و اعمال ما و دیگران را تحت تأثیر قرار میدهند. مرحلهی بعد شامل تطبیق نتایج با نحوهای است که این عوامل بر اساس جزئیات زندگی ما دست به دست هم میدهند. مثالی از زندگی مادی را در نظر بگیریم: هنگامیکه با رئیستان مشکلی دارید، اگر بدانید دیگران چگونه با رئیس خود کنار آمدهاند و سپس آن نتایج کلی را با موقعیت خاص خودتان تطبیق دهید، بهتر میتوانید با آن روبهرو شوید. سپس باید درک خود را از عوامل معنوی که در آن دخالت دارند در نظر بگیرید و ببینید چه تأثیری بر روی حاصل کار میگذارند. همانطور که در مثال بالا با یادگرفتن از دیگران توانستیم بهتر آن مشکل را حل کنیم به همان قیاس هم با استفاده از تجربیات معنوی دیگران میتوانیم بهتر دخالت نیروهای معنوی در زندگی روزمرهمان را تشخیص دهیم.
به طور کلی برای تحقیق در هر زمینهای میبایست دامنهی تحقیق را محدود کرد. چنانکه من متوجه شدم اگر به جای بررسی تجربیات خاص و غیرمعمول، نحوهی برقراری ارتباط با دیگران و امور معمول و حرفهای زندگی روزمره را مورد تحقیق قرار دهم، از نقطه نظر روانی، خودم و دیگران را بهتر درک خواهم کرد. به همین طریق رمزگشایی پیامهای معنوی که در موقعیتهای معمول زندگی روزمره اتفاق میافتد مرجع مشترکی ایجاد میکند که سبب درک بهتر عملکرد نیروهای معنوی میشود.
توانایی در رمزگشایی پیامهای مربوط به زندگیام، مرا به اعتقاد بیشتر به یکی از تعلیمات استاد الهی رهنمون کرد: بهتر است معنویت را با نگرشی علمی مورد توجه قرار دهیم تا فلسفی. در واقع با تکیه به این نکته توانستم به طور روشنتری بر وظیفهای که امروزه بر عهدهمان است، تمرکز کنم. متوجه شدم که در حال حاضر، معنویات در همان مرحلهای است که روانشناسی در صد سال پیش بود: زمانی که کسی باور نمیکرد بتوان ذهن را از نظر علمی بررسی کرد. آنگاه دیدم چطور میتوانیم با مقایسهی روشی که باعث پیشرفت روانشناسی شد و با در نظر گرفتن عوامل یکسانی که در تجربیات معنوی دخالت دارند به درکی روزافزون از طبیعت معنوی مشترکمان نائل شویم.
خوشبختانه ما در حال حاضر مجبور نیستیم کار را از ابتدا شروع کنیم، چون سنتهای معنوی و دینی مجموعهای از اصول را در اختیار ما قرار دادهاند تا با تکیه بر آنها به بُعد معنوی زندگی روزمرهی خود توجه کنیم. با استفادهی سیستماتیک از این اصول مشترک به تدریج آنچه را که خالق این اصول برای ما مهم تلقی میکند را بهتر درک خواهیم کرد. فلسفهی استاد الهی نه فقط بر اصول مشترک تمام ادیان الهی استوار است، بلکه مرا تشویق کرد که در روش خود سیستماتیک و بیطرفانه عمل کنم. من از اصولی که در کتاب ۱۰۰ گفتار استاد الهی آمده است، استفاده کردم تا تمام این تجارب پراکنده را در یک جا جمع کرده و مجموعهای منسجم درست کنم. برای پر بار کردن تلاشم، به عنوان مثال اغلب به این گفتار فکر میکردم که: «در مکتب حقیقت فرقی میان مذاهب نیست، نژاد و رنگ مطرح نیست و فرقی بین اناث و ذکور وجود ندارد»، و این مرا تشویق کرد تا برای درک روشنتر از طبیعت معنویمان تا حد امکان کوشش کنم. در موقعیتهای خاص زندگی روزمره که برایم مبهم بودند، دربارهی گفتاری در مورد اصل علیت، که مرکز تمام علوم است، تعمق کردم: «تصادف و اتفاق وجود ندارد و هر چیزی علت و سببی دارد». اگر نمیتوانیم علت رویدادی را بلافاصله درک کنیم، به مرور زمان علت آن را خواهیم فهمید. همینطور که پیشتر میرفتم، متوجه میشدم که هر یک از این پیامها جزیی از یک طرح بزرگ است و این موضوع را در توضیح عنوان کتابم «چطور زندگی آنچه را که باید بدانیم به ما میآموزد» مطرح کردم.
کلید اصلی برای یادگیری نحوهی رمزگشایی پیامها، پیدا کردن روشهای مشترکی است که بتواند برای همهی انسانها، با ادیان و سنتهای مختلف معنوی کاربرد داشته باشد و فقط از این طریق میتوان در این زمینه پیشرفت کرد. یعنی همانطور که دهها هزار محقق با همکاری یکدیگر و با روشی مشترک شواهدی را گردآوری میکنند تا با استفاده از کشفیات نوابغ گذشته بتوانند زندگی مادی ما را بهبود بخشند، در علم معنویت نیز دقیقاً همانگونه است. وقتی روش مشترکی را درست طراحی کنیم، به کمک هر پیامی که رمزگشایی کنیم میتوانیم کمی بیشتر بر کل ادراک خود از نیروهای معنوی بیفزاییم. این برای همهی ما مفید خواهد بود، زیرا در همان حال که ما برای فهم مشکل یا موقعیتی خاص در زندگی روزمره مان تلاش میکنیم، هزاران نفر دیگر در سراسر دنیا با همان مشکل خاص مواجه بوده و راه حلی برای آن یافتهاند. استفاده از اینترنت و سایتهایی از قبیل: Decodeyourrmessages.com که برقرار کردهام، این فرایند را آسانتر میکند و ما میتوانیم دیگران را با آموختههایمان سهیم کنیم.
میدانم که چنین کاری در ابتدا بسیار دشوار به نظر میرسد. با این وجود، فکر میکنم وقتی آن را شروع کنید، بعد از مدت کمی به فواید آن پیخواهید برد، همانطور که برای خود من مفید بود. این اثرات به حدی است که به ما انرژی لازم را برای ادامهی کار خواهد داد. سهیم کردن دیگران با آموختههایمان، روشی است برای ابراز قدرشناسی از منبع پیامها و درک بهتر رهنمودهای پیامها در زندگی روزمره. هر یک از ما فقط جزیی از این پازل را درک میکنیم ولی اگر به طور دستجمعی کار کنیم، میتوانیم حقیقت یکی از بدیعترین کشفیات استاد الهی را نشان دهیم- با در نظر گرفتن معنویت به عنوان یک علم میتوانیم آن را با زندگی پیچیده و عقلانی خود ادغام کنیم.
برگرفته از سایت e-ostadelahi.com
۱- ترجمه محمود دانایی، نشر پنج، ۱۳۹۰
Thank you doctor Debell. Today I was talking about this book to a friend. Thank you Mr. Danaey for translate this.
با سلام و تشکر
» من از اصولی که در کتاب ۱۰۰ گفتار استاد الهی آمده است، استفاده کردم …… »
جمله فوق از مقاله دکتر پل دبل انگیزه داد تا من نیز به پیام های کتاب ۱۰۰ گفتار در موقعیتهای خاص زندگی روزمره خود توجه کنم – مرسی
با سلام
در مورد کتاب » رمزگشایی پیام های معنوی در زندگانی روزمره »
» …. دکتر پل دبل زمانی رو به روانپزشکی آورد که پاسخهای ایمان به مسائل زندگی دیگر او را قانع نمیکرد. تا آنکه افتادن برگ درختی در یک باغ توجه او را به حقیقتی قطعی کشاند: جهان نادیدنی واقعیت دارد و میخواهد پیامی به او برساند. در مقام یک دانشمند، مصمم به گشودن رمز آن پیام شد. در این کتاب حاضر، دکتر دبل به ما میآموزد که چگونه با استفاده از شیوههای عقلانی، همچون به کار گرفتن ابزارهای رفتار شناختی و روانشناسی رشد، میتوانیم پیامهای آمده از ابعاد ژرفتر زندگی را شناسایی و رمزگشایی کنیم.»
چقدر عالی بود. فکر می کنم اولین قدم این باشد که توجه کنیم که هیچ اتفاقی در زندگی مان خالی از خدا نیست. بعد کم کم با فکر کردن یاد می گیریم که آنها را رمزگشایی کتیم. ممنون … خیلی
واقعا عالی بود محشربود والبته بسیار تاثیر گذار
با سلام : هر یک از ما فقط جزی از این پازل را درک میکنیم ولی اگر به طور دستجمعی کار کنیم میتوانیم حقیقت یکی از بدیعترین کشفیات استادالهی را نشان دهیم-با در نظر گرفتن معنویت به عنوان یک علم میتوانیم ان را با زندگی پیچیده و عقلانی خود ادغام کنیم.با کمک متیس و زحماتش است که ما الان میتوانیم به این راحتی از نظر همدیگر استفاده کنیم تا پازلها کامل شوند
با تشکر از کامنت ۳ اشرف عزیز در مورد اینکه خلاصه ای از کتاب رمزگشائی را بیان نمودید.
ممنونم
با سلام، مرسی از متیس عزیز برای این مقاله تجربی زیبا.
دو بار مقاله را مطالعه کردم، همه اش فکرم این بود که آیا در این زمان مگه میشه غیر از اینکه معنویت را به روش علمی بررسی کرد، مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. فورا رفتم سراغ کتاب طب روح فصل “هدایت” چقدر پر معناست، چقدر دقیق توضیح می دهند. بعد رفتم آثارالحق جلد دوم گفتار ۲۲۸ را مطالعه کردم، واقعا به وضوح و پر معنا توضیح می دهند، ما انسانیم، و ناچارا باید توسط انسان هدایت شویم. اگر هر انسانی به تنهایی به معنویت بپرازد، میشه ولی همه آنچه که ما می فهمیم کامل نیست، اینجا استاد الهی با زبانی شیرین و بروز ما را دعوت به سلوک گروهی یا سلوک دسته جمعی می کند، و فواعد آن را نیز توضیح می دهند، کاری است که با هم می کنید، باری است که با هم بر می دارید و ثوابش به جای یکی چند برابر است. اینجاست که به نظرم پای درب انتقاد پذیری باز می شود. فکرمان را باید باز کنیم، که خدا شاید توسط عابری در خیابان با ما تماس بگیرد و نکته ای که لازم است یاد بگیریم را به ما بفهماند. هر انسانی حامل یک ذره الهی است، ما با آن ذره کار داریم نه فرد، گر عمل بد شد کسی، بد آن عمل، تو بکوش بر محو مثلش ماحصل. اتفاق وجود ندارد چون خلاء وجود ندارد، به کجا برم که از آن دو چشم پنهان باشد، توجه کنیم جایی, خلعی وجود ندارد از آن دو چشم مهربان پنهان باشد، هر چیزی که برای هر شخصی اتفاق می افتد علتی دارد، و با توجه به در خود فرو رفتن و با استفاده از تجربیات دیگران و انتقاد پزیری و تعمق کردن در خود، بی شک پی به علتها را می بریم، به نظر من این همان رمز گشایی است، که بعد از آن باید توجه خود را به درست عمل کردن معطوف کنیم. به نظرم همین تجربیات و همین رمز گشایهاست که شخصیت معنویمان را شکل می دهد، بسیار بسیار حساس و دقیق است، که درست این رمزها را بفهمیم، تا درست درک کنیم، و آنها را با اصول الهی حقیقی و رمزگشایی شده هماهنگی لازم را داشته باشد که درصد اشتباه کمتر شود.مرسی
تشکر از زحمات شما عزیزان . زیبا ودلنشین و پربار
حقیر چنین متوجه شده ام پیام های معنوی با هر اتفاق و پیش آمدی همراه ماست
یا بصورت ندای وجدان بروز می کند. یا قبل از وقوع در عالم خواب مواردی بر ما نمایانده می شود که تامل بر روی نکات ان میتواند رمز گشا باشد بشرط اینکه بمحض بیداری پناهنده بخدا شد و از او طلب کمک نمود سپس دقت نمود در بروز پیش امدها عقلائی رفتار کرد.
با سلام واقعا از ترجمه این مقاله ی زیبا سپاسگزارم.
با سلام و تشکر واقعا محققان خارجی چگونه بر معنویت مداقه مینمایند من نوعی چطور ،نمی دانم اینهمه تفاوت از کجا ناشی می شود …
ولی واقعا اگر دقت کنیم هر روز مطالبی زیبا در مورد ضعفهایمان برای آموختن در رویدادهای زندگیمان خواهیم دید. و تعریف کردن آن برای دیگران هم شاید کمک کننده باشد.
از زحمات شما ممنونم.
این کتاب را فوری خواندم. ترجمه اش وفادار به متن و خوب است و مثل سایر ترجمه های دکتر دانائی روان و راحت خوانده میشود. نویسنده با پختگی و بدون تعصب مطالب کلیدی فلسفۀ استاد را تشریح کرده و به خواننده برای قبول آن فشار نمی آورد. با این که هنوز به فلسفۀ استاد اشراف کامل ندارم ولی احساس میکنم که دکتر دبل با چیرگی توانسته آن را در فصول مختلف کتاب به کار گیرد.
سلام.دوست عزیزمان کامنت ۸ فکر کنم به جای طب روح کتاب راه کمال باشد .بنده هم بعد از خواندن کامنت ۸ فورا راه کمال را خواندم بسیار برایم مفید بود از اقای ع-علی بسیار سپاس گزارم همیشه از نظرشان واقعا استفاده بردم
جالب اینکه خود این مطلب برای من یک نشانه بود!به سایت کتاب رفتم و قسمتی که در رابطه باتجربه یک شخص در مورد پیدا کردن کار بود را خواندم. تاثیر عجیبی روی من داشت. چون چند وقتی است که بیکار هستم و تنبلی تصاعدی ناشی از بیکاری مانع از این شده که به صورت جدی به دنبال کار بگردم. با خوندن این تجربه و رمزگشایی آن در این برحه از زندگیم،اراده ای قوی در من شکل گرفت برای یافتن شغل و فعال بودن در اجتماع.
با تشکر فراوان از شما جهت این مطلب.
با سلام به صدف عزیز
مرسی مرسی از دقت و تذکر شما، درست می فرمایید کتاب راه کمال صحیح است، نمی دونم چرا اشتباها طب روح را نوشتم. شاید بخاطر این بود که بعد از اون رفتم سراغ کتاب طب روح.
با سلام و تشکر این کتاب را چگونه میتوانم از کتابفروشی بصورت حضوری تهیه بنمایم. زیرا مطمئنم بسیاری هم مانند من خرید آنلاین برایشان بسیار سخت است .با سپاس.
با تشکر از متیس گرامی و دکتر محمود دانایی عزیز که ترجمه های بسیار زیبا و سلیسی از کتب مرتبط با تفکر استاد الهی داشته اند.
باسلام
در مورد این مطلب از مقاله ( کلید اصلی برای یادگیری نحوه ی رمز گشایی پیام ها،… فقط از این طریق می توان در این زمینه پیشرفت کرد.) برام سوال شد، که چطوری یک روش می تواند رمز مشترک بین انسانها با ادیان مختلف باشد. خیلی فکر کردم و از کتب استاد کمک گرفتم و اینطور فهمیدم که: مثلا در عبادت اصل “توجه” است، که در تمام ادیان مختلف به آن اشاره شده و اسم آن را همان رمز مشترک می گذارم، که ربطی به اناث، ذکر، رنگ، ملیت، و … ندارد. هر کس بخواهد در عبادت با خدا انس بگیرد باید به او “توجه” کند. اما نحوه ایجاد توجه به خدا در انسانها، بخاطر ظرفیت، فرهنگ، خانواده،و… متفاوت است، و همین تفاوت ایجاد تجربه کرده و باعث بهتر فهمیدن “توجه به مبدا” می شود. یعنی اینکه وقتی منه نوعی از کسی می شنوم ( بعنوان تجربه) که چطوری و با چه ذهنیتی در عبادت توانسته با نفس مبارزه کند و “توجه” پیدا کند، و او را حاظر و ناظر ببیند، این همان رمز گشایی است که ما با کمک هم می توانیم سلوک کنیم، بدون اینکه کاری به کار مادی هم داشته باشیم، که من چه دین، یا مذهب، و یا چه رنگی دارم و یا چه شغلی و کجا زندگی می کنم. انشاءالله درست فهمیده باشم، لطفا دوستان کمک کنند، آیا درست درک کردم یا نه؟
با سلام و تشکر از ترجمه این مقاله وزین، جناب حیران عزیز اگر برایتان مقدور است ممکنست آن تجربه از سایت آدرس داده شده که برایتان مفید بود را (یا هر قسمتی از آن سایت را که مطالعه فرمودید) برای استفاده ما که انگلیسیمان ضعیف است ، ترجمه اش را در این سایت در یک کامنت در حد فرصت و مجالتان در صورت تمایل ،قرار دهید واقعا حداقل برای من بسیار قابل استفاده خواهد بود ،با تشکر از شما و سایر دوستان.
با سلام و تشکر از این مقاله
به نظر من خدا با انسانها در هر عصری و برهه ی زمانی، به هر زبانی و ملیتی به طور واضح سخن گفته. خدا ما را خلق کرده و همیشه با ما به زبانی حرف میزند که ما بفهمیم.
همانطور که در مقاله گفته شد، خدا در همه حال با ماست.او ما را آفریده و به خصوصیاتمان آگاه است. پس چطور میتوان فکر کرد، او با زبانی نا آشنا با ما سخن میگوید؟
خدا همیشه واضح با ما حرف زده و پیامها و درسهایش را به ما به ساده ترین و مفهوم ترین فرمش فرستاده. این ما هستیم که پیامها را نادیده میگیریم. شاید فقط کمی توجه و تمرکز کافی است تا این پیامها را درک کنیم. اینها رمز و رازی نا آشنا نیستند و برای درک و فهمشان نباید زبانی تازه و یا کار به خصوصی یاد گرفت. کافی است به ندای دل گوش داد. در موقعیتهای مختلف زندگی این پیامها به طور مرتب تکرار میشوند و اگر روزانه از توجه و هوشیاری کافی برخوردار باشیم، اگر جریان زندگی ما را قرق موجهایش نکرده باشد و اگر در مواقع مختلف روز به او فکر کنیم، صدایش را خواهیم شنید.
دعا خواندن به طور مرتب و با برنامه شروع خوبی برای این کار است. همین که در طی روز به یاد خدا باشیم، با او حرف بزنیم، چنان اثر عمیقی در زندگیمان خواهد گذاشت، که دیگر صدایش ، علاماتش و نشانی هایش را در زندگیمان نادیده نمیگیریم. دعا خواندن به طور مرتب و طبق برنامه وجودش را در زندگی مان ثبت میکند و موج سیم ارتباطی مان را به سوی او جحت میدهد. با این کار قدمی به سویش بر میداریم.
اگر ما قدمی به سویش برداریم، خواهیم دید او چقدر به ما نزدیک است. وقتی به او نزدیک شدیم و از گرمای حضور با تدبیر و پر محبتش در زندگی مان با خبر شدیم، وجودش برایمان مهم و غیر قابل جدایی خواهد شد. این حضور توانمند به زندگی مان خود به خود هدف میدهد و پیامهایش را از طریق سیم ارتباطیمان بی برو برگرد دریافت خواهیم کرد. هر چه او و حضورش را بیشتر به زندگی مان دعوت کنیم، کمتر میتوانیم از او دل بکنیم. هر چه نقش او را در زندگی مان پر رنگ تر کنیم، بقیه کم رنگ تر میشوند.
پس این ما هستیم که باید جستجو کنیم و گوش فرا دهیم و همراهش بمانیم . او همیشه همراه ماست .
از دوستان خواهش میکنم اگر تجربه ملموس در زندگی روزمره براشون اتفاق افتاده تعریف کنند تا درس بیشتر جا بیفته.من وقتی میخوام یک پیام رو رمزگشای کنم تا یه حدودی میتونم پیش برم دیگه گیر میکنم البته میدونم غبار نفس که اگاهیمو محدود میکنه لطفا کمکم کنید. تشکر میکنم
استاد الهی فرموده اند آنچه نیکیست و بر خود می پسندید برای دیگران هم بخواهید و عمل و دفاع نمایید و از آنچه بر خود نمی پسندید برای دیگران بپرهیزید . فرموده اند این چکیده و عصاره ی تمام اصول اخلاقیست ،حال با توجه به این مقاله میتوان فهمید که باید به بیرون نگاه کرد از جهان و دیگران و پیرامونمان درسهای معنوی آموخت و شاید قسمت عمده ایی از معنویت این باشد که در جهان خوب بنگریم و تعمق کنیم و عبرت بگیریم(استاد از مسایل بسیار ریز درسهای بسیار عظیم می گرفتند) از جهان پیرامونمان به نیکیها پی ببریم و بدیها را بشناسیم ما واقعا بسیاری از بدیهایی را که مرتکب می شویم نمی فهمیم که چقدر زشت است و اشکالات را معمولا هم از خود نمی دانیم اگر ما بفهمیم که کجاهای رفتارمان چقدر نادرست است کمتر به انجامشان تن می دهیم،فهمیده ام خودم باید تجربه کنم و به نتیجه ایی برسم تا در من اثر کند گفتار دیگران معمولا در من کمتر اثر نموده است اغلب باید تجربه کنم تا در روحم حک شود و متاسفانه از اتفاقات بد درس بگیرم ،و این تجربه کردنهااغلب بسیار سختست ایکاش بیشتر می توانستم تجربه ی اساتید معنوی را آویزه گوش خود بنمایم در آن صورت تعداد زمین خوردن هایم و درد ناشی از آن ،بسیار کمتر میشد.
سوال: با توجه به تفاوت روان انسان ها و پرورش فکری شان ، همچنین با توجه به اینکه هر کس روندی را در سلوک دارد که با دیگری متفاوت است ،چگونه می توان روش مشترکی پیدا کرد که کلّی هم نباشد؟ منظور از قیدِ کلّی به این منظور است که همه می دانند نیکی، چیز خوبی است و نیاز به اشتراک نظر ندارد ، ولی در جزئیات به نظر روش ها متفاوت میگردد، هر چند که در نهایت ما را به یک جا برساند ..
با عرض سلام و تشکر از این مقاله زیبا
همانطور که در مقاله آمده است, در کتاب مبانی آمده است:
“خدا در همه چیز و در همه جا و با همه هست. در خواب یا در بیداری، مستقیم یا غیر مستقیم، از طریق مأمورین خود یا نزدیکان ما، یا به هر ترتیب دیگری، حتی توسط عابری در خیابان، خداوند با هر یک از ما رابطه برقرار میکند. اما برای شنیدن و فهمیدن پیام های او باید نحوهی تشخیص آنها را بیاموزیم”
راستش را بخواهید برای من خیلی اوقات این پیامها خیلی واضح و آشکار است و نیازی به رمزگشایی نیست. آیا من اشکالی دارم…به نظرم اینقدر این پیامها واضح است که آدم شوکه میشود.. اینکه فردی جواب مساله ای که در ذهنت است را -بدون اینکه بداند- بدهد و یا تذکر در مورد اشتباهی که مرتکب شده ام از یک فرد غریبه(که آدم نباید فلان کار را به این صورت انجام دهد), یا گرفتن جواب سوالم یا راه حلم در مورد مشکلی که در پیش رو دارم از دهان دیگران.. از رادیو.. از یک ایمیلی که برایم ارسال شده… اینها چیزی نیست که نیاز به رمزگشایی داشته باشد. وقتی سوالمان یا مشکلمان در ذهنمان است هر جا نگاه کنیم اگر جوابی باشد ناخودآگاه توجه ما را به خود جلب می کند.
آیا واقعا نیاز داریم که پیامها را رمزگشایی کنیم یا مساله سر اهمیت دادن به تمام منابع اطرافمان است برای اینکه بدانیم قابلیت و توانایی ارسال پیام برای ما را دارند. شاید منظور از رمزگشایی این باشد که بفهمیم از چه منابعی می توانیم پیام بگیریم که به نظر من در اینصورت جواب هست: از همه جا.
ممنون میشوم اگر اشتباه می کنم راهنمایی بفرمائید.
با سلام ع-علی عزیز شما رمزگشایی توسط تجربه و دانش معنوی دیگران (که یک نمونه بنظر حقیر از دهها روش رمزگشایی معنوی می باشد)را بنظرم زیبا بیان نموده اید ،و اینکه چون انسانها از هر نظر متفاوتند از ابعاد و زوایای مختلفی به یک قضیه نگاه میکنند و روشهای خود را هر یک دارند اگر ازین تنوع استفاده نماییم می توانیم عمق و غنای بیشتری به دانش و اندیشه ی خود در آن زمینه ی مورد مطالعه ی جمعی بدهیم و کار گروهی بدلیل هم افزایی و اینکه دست خداوند بر سر جمع است و… قطعا نتایجش قابل قیاس با کار انفرادی نیست ،در این زمینه ها با شما کاملا موافقم ولی کلا موافق این قضیه نیستم که تنها روش رمز گشایی ،(فقط) استفاده از تجربیات دیگرانست ،که البته فکر نمی کنم نظر شما هم چنین باشد.
با سلام به صدف عزیز و ۶ عزیز:
در کامنت ۱۸ مثالی از توجه آوردم، اینجا می خوام تجزیه و تحلیل کنم، انشاءالله بتونم کمکی کنم. در عبادت اصل “توجه”است. (به این خاطر مثال عبادت و توجه را می آورم که، خیلی اوقات براین مسئله پافشاری میشه که چطوری عبادت کنیم، و کار عملی روزمره هر انسانی است که به او “توجه” کند. و شاید کلید و رمز اصلی باشد برای حاضر و ناظر دانستن خدای زمان). یکی می خواد از زبان شریعت با او صحبت کند، پس باید مراحل نماز را دقیقا انجام دهد به زبان عربی. کسی دیگر می خواهد کلیسا برود و از زبان حضرت مسیح با او صحبت کند، یکی از زبان زرتشت می خواهد با او صحبت کند، یکی فارسی، یکی کردی، یکی ترکی، یکی فرانسوی، یکی می خواهد در خیابان راه برود و به “توجه” کند، و یکی در حین انجام کارهای روزمره به او “توجه” می کند، و… هدف همه “توجه به مبدا” و انس با خدا است. صدف عزیز این دغدغه ای است که همه ما انسانها گرفتاریم، که هر موقع می خواهی به او توجه کنی، نفس بی کار نمیشینه و اتوماتیک وار غبار تیره اعمال زشتمان را به ما یادآوری می کنه و فکر را منحرف می کند، خدای زمان از ما مبارزه می خواهد که تلاش کنیم این غبار را کمرنگتر کنیم، واین امری تدریجی و مداوم است، که به نفس یاد بدیم که حد و حدودش را بداند. ۶ عزیز این تجربه و افکار روزمره هر کدام از ماست، و یک رمز همگانی و فطری انسانهاست که به او “توجه” کنیم، هر کس با حال و احوال خودش و هر کس با تفکرات و ظرفیت درونیش. البته این نظر شخصی من است، ممکن است اشتباه کنم، لطفا تصحیح بفرمائید. مرسی
با سلام در مورد سوال ۶ گرامی منهم با ایشان هم عقیده ام واقعا چه لزومی دارد در جزئیات همه یک جور رفتار و تفکر و عمل نمایند روشها بنظرم همانطور که ۶ گرامی تلویحا اشاره نمودند با توجه به تفاوتها ناچارا باید فرق کند چون انسانها و شرایطشان کاملا متفاوت است . ولی استفاده از تجارب دیگران برای گرفتن ایده ،و رسیدن به این حس که ما تنها انسانهایی نیستیم که در دنیا با چنین مشکلاتی دستبگریبانیم حسی را به ما القا می کند که اولا در این مشکلات تنها نیستیم و اصولا با توجه به شباهتهایی هم که انسانها در کل به هم دارند و اعتماد به نفسی که فرد پیروز بر آن معضل به ما ناخودآگاه القا می نماید کمک و راه حل او می تواند برای ما هم بسیار مفید باشد مثلا الان برای حل مشکل اعتیاد ،گروههایی از معتادان و افرادی که بر اعتیاد غلبه کرده اند بهمراه یک دکتر و مشاور متخصص در این زمینه ، تقریبا تنها راه حل ترک است آنچنان که می گویند بدون کار گروهیه هدایت شده و علمی ، در ۹۹ درصد حالات نمی توان بر اعتیاد غلبه نمود ،با اینحال که همه آنها از بسیاری جنبه ها با هم متفاوتند ولی باز هم بسیار می توانند به هم کمک نمایند ،اصلا گروه درمانی یا تئاتر درمانی و… در روان درمانی هم بسیار استفاده می شود .حال ماهم معتادانی هستیم به پرخوری ، تنبلی،حسادت ،کینه ،ترس ،چشم چرانی و… که بهترین کار اینست که تحت نظر پزشک روح ،و مشاوران و معتادانی مانند خودمان، جمعا تلاشی علمی و سیستماتیک را شروع نماییم ،البته این به معنای این نیست که نظر فردی خاص ممکنست ۱۰۰ درصد برای همه، همیشه صادق باشد.
بنظر من هم کلید مشترک بین همه ما انسانها صداقت با خداست
امکان ندارد صادقانه با خدا حرف بزنیم و نشانه ای از او دریافت نکنیم . بنظر من قدم اول برای شناسائی نشانه ها انس و الفت با اوست تا بتوانیم زبان او را بفهمیم یعنی تا میتوانیم راز و نیاز – توجه – حاضر و ناظر دانستن او را در زندگیمان بیشتر کنیم حتی در کارهائی که میدانیم خلاف اصول اخلاقی است وداریم انجام میدهیم .امکان ندارد نشانه ای برایمان نفرستد که متوجه نشویم و بخودمان نیائیم خلاصه مطلب این که باهاش قایم موشک بازی نکنیم چون دستمان برایش کاملا رو است پس هر چه باهاش صادق تر باشیم نشانه ها را بهتر میفهمیم. جالب این است که حتی اگر خودمان هم متوجه نشویم توسط دیگران برایمان پیام میفرستد ……………
راه عملی که من ازش استفاده کردم و یکی از دوستانم به من پیشنهاد کرده بود اینه که هر روز صبح با فکر و نیت مثبت بیدار شویم و روزمان را شروع کنیم. همین که از رخت خواب بلند شدیم به یادش بیفتیم. شب قبل از به خواب رفتن هم کل اتفاقات روز مان را یک بار بررسی کنیم و نتیجه گیری کنیم. به اشتباهات و یا کار های مثبتی که خواسته یا ناخواسته ازمون سر زده فکر کنیم و قبل از خواب حتما دعا بخوانیم و با خدا حرف بزنیم. فکر کنیم اشتباهاتمون رو و یا وقایع مهم رو که یک بار دسته بندی کردیم، با خدا مطرح میکنیم و در میان میگذاریم.
در واقع روزمان با خدا شروع و با یادش به پایان برسه.
من به وضوح فرق این روزها رو با روزهای دیگه حس کردم. درین روزها هشیاری و توجه بیشتره و حساسیت بالاتره.
صدف عزیز ،چه وقت در حل مساله مثلاً در ریاضی ، گیج می شویم؟ معمولاً زمانی که از ابتدا مساله را به درستی پیش نبردیم ، در این مورد هم فکر می کنم از “سطحی” ترین ، “ملموس” ترین و “مادی” ترین لایه باید به بررسی پرداخت ، مثلاً اگر در امتحانی نمره ی دلخواهت را نگرفتی ،اولین چیزی که باید مورد توجه قرار گیرد نخواندن ، کوتاهی کردن ،وقت صرف نکردن است ، وقتی کمی این ها را در نظر گرفته و تصمیم به رفع نقص گرفتی، حال باید به بررسی موارد دیگر بپردازی ،ولی در حد یک لایه بالاتر ،مثلاً با خود بگویی آن روز کم هم خوابیده بودم ، تمرکز هم نداشتم ،اوضاع جسم وروانم هم خوب نبود، بعد همین طور جلوتر می روی و در نهایت به جایی می رسی که مثلاً با خود می گویی اگر دفعه ی قبل غرور از نمره ام نداشتم چنین نمی شد .ولی از ابتدا نباید بگویی غرور بود و پیش خود موضوع را تمام کنی.
خلاصه اینکه اگر از لایه های سطحی شروع نکنیم ، معمولاً دچار این گیج شدن ها می شویم و روند تشخیص درست پیش نمی رود..
برای درک حقیقت و به تبع ان گسترش میدان ادراک معنوی خود ، باید معنویت الهی را یک علم دانست و با روحیه دانشجوئی به ان عمل کرد. ……….
چند قاعده معنوی مد نظر دانشجو .
۱- توجه داشته باشد که هر گز تنها نیست ..
۲- لحظه ای از نفس اماره خود غافل نشود
۳- .. حق و وظیفه را رعایت کند
۴- در همه حال اماده کمک به خلق باشد
ص ۲۴۶ و ۲۴۷ راه کمال
با سلام
اکثرااز اینکه نمی توانیم هنگام عبادت “توجه” داشته باشیم ناراحت هستیم و اعتراف می کنیم که افکارمان متوجه
چیزهای دیگری می شود.اگر خوب دقت کنیم متوجه خواهیم شد که افکارمان هنگام عبادت عمیقا تحت تاثیر اعمال و رفتاری
است که در طول روز روی آن پافشاری کرده ایم. حال اگر در طول روز به یاد “او” بوده ایم و سعی کردیم رضایت اش را
جلب کنیم اثرش در عبادت به صورت “انس و توجه” جلوه
می کند و اگر از خواسته های نفسانی پیروی کرده باشیم
اثرش به صورت “عدم توجه” و افکار نفسانی جلوه می کند.
“رمز گشایی” در این تجربه به نظر حقیر به این شکل است
که از افکار هنگام عبادت متوجه خواهیم شد که در طول روز
به یاد “خدا” بوده ایم یا ….
من مدتیست احساس میکنم که رابطه من درست نیست یا شیوه ارتباطم درست نیست، من شاید کند هستم و دیر یاد میگیرم، من بی صبرانه منتظر پیامی هستم که بدانم راهم درست است یا نه؟ این ارتباط میبایست ۲ طرفه باشد، از گفتار استاد است که خدا بعضیها را به حال خودشان میگذارد، و من میترسم از اینکه مبادا خدا من را رها کرده به حال خودم، امیدوارم اینطور نباشد، ولی از کجا به دانم رها به حال خودم نیستم؟ اگر جوابی دارید ممنون میشوم.
با سلام و تشکر از تمام جوابهای زیبای دوستان ولی پاسخهای سوفی عزیز و s.m گرامی بنظرم واقعا عالی بودند حقیقتا از ایجاد این فضایی که تفکر و آموزش و همفکری بیشتر را برایمان امکانش را وسیعتر نموده ممنونم.
سلام.مرسی ازکامنت ۲۷و۳۱ اقای ع-علی و۶ عزیز برای جوابهای ساده اما دقیق وپر معنا واقعا به این جوابها احتیاج داشتم باز هم تشکر میکنم از اهمیتی که دادیدممنونم
ممنون از کامنت ۳۰, برای من خیلی خیلی جالب بود و خیلی عملیست. باز هم ممنونم
نیلوفر عزیز…
گفتاری هست که (نقل به مضمون) فرموده اند رابطه استاد و شاگردی مثل سیم تلفن دائم برقرار است… مگر اینکه دستگاه تلفن خراب باشد.
بنابراین مادامیکه این طرف خط, گوشی تلفن را برداریم و تماس بگیریم.. آن سمت خط جوابگوی ما خواهند بود. سیستم خدا به این صورت نیست که وقتی مخلوقی به سمتش می رود و حرف می زند جواب ندهد.
آن گفتاری که می فرمایید را یادم است فکر می کنم فرموده اند که کسانی که حساب بدی هایی که مرتکب میشوند از حدی بگذرد را به حال خودشان وا می گذارند و حسابشان به آن دنیا می افتد… البته برای من نوعی هم خیلی مساله بعیدی نیست…اگر او “لحظه ای” نظرش را بردارد در گردونه و دوری می افتم که جزء همان افراد خواهم بود. انشاءالله که خدا نظرش به همگی باشد ولی ما هم باید برای جلب نظر او تلاش کنیم یعنی با همین توجه ها..همین تماسهای قلبی..و عمل کردن به دروس , سعی کنیم در چشم و نظر او باشیم و بمانیم. ضمنا راهکاری که سوفی عزیز گفتند واقعا عالی و عملی است.
در نهایت, فکر می کنم مادامیکه سعی می کنیم قلبا ارتباط بگیریم و رشته قلبی مان را با او نگسلیم او هم ما را رها نخواهد کرد.
با سلام به niloofar عزیز:
تجربه خودم را بیان می کنم انشاءالله شما هم مثل من امیدت را از کرم خدای زمان از دست ندی. استاد می فرمایند: افتان و خیزان، مثبت و منفی، بالا و پائین، سردی و گرمی، همه اینها جزء سیر و سلوک است، اگر نباشد درست نیست، و ناقص است. در گامنتهای قبلی از مباحث قبل اشاره به مشکل خیلی جدی که حدود دوسال آزارم می داد صحبت کردم. واقعا وقتی که نفس حمله می کند بجاهایی می رسد که افکار را تحت تسلط خود قرار می دهد و آن وقت مبارزه بسیار مشکل می شود. خدا قول داده هیچوقت ما را تنها نگذارد در صورتی که با او صادق باشیم. همین فکر شما که نکنه خدا ما را فراموش کرده باشد و رابطه ات خوب نیست، کمی دقت کن می بینی که می خواهد بیشتر به او توجه کنی، بعضی اوقات از همه چیز دلت می گیرد و حوصله هیچ چیز نداری، در این مواقع معاشرت با افراد مثبت، زیارت، خدمت به خلق، گوش دادن به موسیقی معنوی، مطالعه معنوی، و بخصوص توجه به اینکه خدا ما را خلق کرد برای نیل کمال، او بسیار بسیار مهربان و آموزش دهنده است. همیشه یادمان باشه که ما بابا داریم، و مثل پدر مهربان دشت نوازشش روی سرمان است، بعد از آماده کردن فکر توسط مطالب بالا، حالا باید توجه کرد که خدا چه درسی را می خواهد به ما بدهد، ما اطمینان داریم که هیچ چیز اتفاقی نیست و حتما علتی دارد اگر خوب دقت کنیم خدای زمان رمزش را برایمان باز می کند، نکته ای دیگر که خیلی کمکم کرد درس گرفتن از گذر زمان است. توجه کنیم، روزها و شبها می گذرد چه ما بخواهیم چه نخوایم، کمی صبر کن و با متانت مشکل را پشت سر بگذار، وقتی سردی رفت و گرمی قلب آومد و زندگی دوباره حالت عادی خودش را گرفت می بینی که روزگار می گذرد، سختی، فشار، خوشی، ناخوشی، و… همه گذشت چیزی که می ماند، درسی است که خدای زمان برای منه نوعی صحنه سازی کرده که یاد بگیرم، اگر درس را آموختیم می بینیم که، آن سختی، فشار یا هر چیزی که اسمش بگذاری چقدر شیرین است و قلبا از او تشکر و قدر شناسی می کنی. ببخشید طولانی شد واقعا این دو سال خیلی بهم سخت گذشت علتش هم غرورم بود، غرور بیجا، غرور، خیلی دل پری دارم، مرسی که این سوال را مطرح کردی، خیلی آرام شدم بیاد دو سال فشار و سختی شدید فکریم افتادم، و درسهایی را که می بایست یاد بگیرم را مرور کردم. توجه کردم، فهمیدم که بابای عزیزم چقدر بفکر من است، چقدر به اعمال حتی ریزترین آنها توجه دارد و دوست دارد من صحیح و بجا عمل کنم، اگر فشار، و سختی ای وجود دارد از کم کاری من است، به نظر من کمی تحمل کن و نزار افکارت بیهوده منفی شود، می گذرد همچنانکه سالها، روزها، ساعتها، تا الان گذشته. به نظرم توجه کن که چه درسی باید بگیری، همین فکر ایجاد انگیزه و نیرو برای مبارزه می کند و از این افکار منفی هم آزاد میشی.
نیلوفر گرامی، به نظر من اگر خدا کسی را به حال خودش رها کنه اون فرد دیگه به این فکر نمیکنه که “شیوه ارتباطم درست هست یا نه”. فکر می کنم اگر نگران وضعیت خودمون باشیم و در حالت خوف و رجا خودمون رو نگه داریم دستمون از دامن حق کوتاه نمیشه، البته این برداشت من بود.
در خصوص این که پیامی نمیگیریم، به نظر من پیام ها وجود دارند ولی ما توانایی جذب و درک اونها رو نداریم پس باید بیشتر رو خودمون کار کنیم و توجه مون رو افزایش بدیم. مثلا یکی از دوستان (فکر کنم تو مقاله قبلی) کامنتی گذاشته بودند و گفته بودند که هر . . . ساعت در روز اتفاقات ساعات قبلی رو یادداشت می کنند و اونها رو آنالیز می کنند. میشه این زمانها رو تو روز روی خودمون فکر کنیم حتما می تونیم اونها رو پیدا کنیم. ضمنا شنیدن و خوندن تجربه دیگران هم خیلی مفیده، شاید یه دید بده واسه نوع نگرش به اتفاقات اطرافمون.
در مورد کامنت ۲۰ که به علت مشکل زبان خواسته بودند تجربه نقل شده در سایت دکتر دبل برایشان به طور خلاصه گفته شود. خوشبختانه این تجربه عینا در کتاب رمزگشایی… آمده است. چیزی که در مورد کتاب رمزگشایی… بسیار مفید است در باره هر موضوعی که صحبت شده بلافاصله چند تجربه از افراد مختلف با زمینههای مختلف شرح داده شده است که مطلب را خیلی روشن میکند. و در بسیاری از این تجربیات هر کسی میتواند تشابهات زیادی با تجربیات خودش پیدا کند.
با سلام امیدوارم حال همگیتون خوب باشه.
نیلوفر عزیز شما چند وقت پیش سوال کرده بودید
چارهٔ فراموش کاری چیست؟
من داشتم راجع به سوالتون فکر میکردم که مقاله جدیدی
به متیس اضافه شد.من با خودم فکر کردم این جواب سوال نیلوفر است.
نیلوفر جان خداوند با علت و معلول کار میکند. یعنی اگر من کمک احتیاج دارم کسی از طرف خدا سر راهم میاد و بدون اینکه خودش هم متوجه بشه جواب یک مشکلم را میده.اگر معتقدی که خدا با تست و به تو محیط است و تو را احاطه کرده پس هر چی برات پیش میاد رو از اون ببین. رسد آدمی به جای که به جز خدا نبیند.
اونوقت دیگه چه احتیاج به محل خاصی برای عبادت داری .خدا توی قلبت است.
از هر عضوی از بدنت که فکر کنی خداوند به تو نزدیکتر.
کجا بری دنبالش از درون خودت بهتر.
خدا با توست .خدا با همهٔ مخلوقاتش هست .این ما هستیم که خودمونو ازش دور میکنیم.
باید خودمونو بندازیم زیر ذره بین .این است در خود فرو رفتن.
امیدوارم دست خدارو توی زندگیمون ببینیم و از وقت
خوب استفاده کنیم..
با سلام وخسته نباشید .خیلی خوب بود دستتان درد نکند از همه ی دوستان هم تشکر می کنم که به خود زحمت می دهند ونظرات وتجربیات خودشان را برایمان می گویند . خدا خودش توفیق عمل دهد تا بتوانیم به اصولی که یاد می گیریم عمل کنیم وفقط در مغزمان بایگانی نکنیم .
بی نور امید تو بمانم از راه یک لحظه به حال خویش مگذار مرا
با تشکر : ۵/۵/۹۰
این مثال را چگونه تعبیر می کنید ؟ مثلاً روزی برای رفتن به جایی(مثلاً جایی مثبت ) ماشینتان در بین راه خراب می شود ، چگونه فکرتان پیش می رود؟
۱)نباید امروز به آنجا بروم..
۲)کار نیروی منفی بود ..
۳)باید مقاومت کنم امتحان است..
۴شاید توکلم سنجیده میشود..
۵)عکس العمل است،..
۶)شاید باید دیرتر روم ..
۷)همیشه سختی در کار پیش می آید..
۸)کاری که می خواهم انجام دهم غلط است و نباید بروم..
۹)شاید کسی را باید با خود ببرم..
۱۰)باید پولی را خرج می کردم که از این طریق خرج می شود..
۱۱)دفعه ی قبل که ماشین برده بودم رعایت برخی امور را نکرده بودم..
۱۲ )نباید با ماشین بروم ..
۱۳)فرد دیگری در منزل به ماشین نیاز دارد ..
۱۴)شاید قرار بوده، تصادف کنم..
۱۵)این روز ها در رفتن به آنجا افراط می کنم..
۱۶)برای دیدن فرد دیگری می روم و نیتم درست نیست..
به نظر می رسد لزوم “پرورش فکر” و “سرعت” عملِ استفاده از آن بسیار مهم باشد..
دوستان عزیز، از این جوابهای شما خیلی ممنون هستم، من به الطاف الهی در زندگیم واقفم و میدانم هر لحظه دست خدا بر سرم هست، ولی دائماً میترسم که اشتباه کنم، هر روز با دعا شروع میکنم، و به شدت از اینکه ناخواسته اشتباه کنم تمام وجودم میلرزد، میدانم خوف و رجا لازم است و در تمام مدت سعی میکنم حواسم جمع باشه از همفکریهای شما بسیار سپاس گذارم. هر روز این مقاله و نوشتار شما را میخوانم، دوباره و چندباره…
دوست عزیز ۶, ممنون از مثالها و سوالهای خوبی که مطرح می فرمائید.
من خیلی اوقات میشود که دلیل مساله ای را همان لحظه نمی فهمم و اگر فکر کنم شاید بعدا متوجه بشوم.. ولی گاهی هم دلیل مساله ای که پیش می آید را نمی فهمم…شاید واقعا مدت زمانی- حتی گاهی سالها- باید بگذرد تا دلیل رویدادی را بفهمیم.
ولی دانستن بعضی اصول خیلی مهم است.. مثلا در آثارالحق گفتاری است که وقتی دو کار پیش آمد که هر دو هم فوتی و فوری بود باید آنی را انجام داد که جبران تاپذیر است..فکر می کنم خیلی بستگی دارد که کجا می خواهیم برویم… کلاس ورزش است یا مهمانی دوستانه یا جمعی از دوستان معنوی و همدل, زیارت یا غیره. بسته به جایش می توان رفتارهای متفاوت بروز داد.
واقعا تمامی مواردی که فرمودید می تواند باشد..فکر می کنم فقط خود شخص است که با تعمق باید بفهمد و این سناریو برای ۲ نفر متفاوت می تواند دلایل متفاوت هم داشته باشد. ولی فکر می کنم اولین و مهمترین عکس العمل این است که فکر کنیم هر چه برایم پیش می آید خیر است و سعی کنم خودم را آرام کنم تا بتوانم صحیحتر فکر کنم و تصمیم بگیرم.
به نظر من که اگر مساله از نوع معنوی است نباید کوتاه آمد و باید پایداری کرد, تمام تلاش را کرد که بتوان به آن رسید. حالا اسمش را شجاعت بگذاریم یا استقامت و پایداری یا هر اسم دیگری نمی دانم ولی خلاصه به نظرم تا آنجا که در توان داریم باید تلاش کنیم و نگذاریم که به راحتی از دست بدهیم.
ممنون
نیلوفر عزیز ، او ما را رها نمی کند ، این ما هستیم که دیگر او را در زندگیمان نمی بینیم و به او بی توجه می شویم ، همین که شما اینجا پیامی گذاشته اید و طلب کمک دارید و از اینکه او رهایتان کند در ترس هستید ،نشانه ای است که انشاء الله هم شما به او توجه دارید و هم او به شما..
با سلام .
در جواب به سوال دوست عزیز در کامنت ۴۴ .
در اینجور مواقع من اکثر مورد ۱۴ را مد نظر می گیرم واز مشکل پیش آمده ناراحت نمی شوم . « لطفا مورد صحیح را خودتان بیان کنید . ممنونم »
با تشکر .
سلام به همه دوستان , صدف عزیز خواسته بودند اگر کسی تجربه ملموسی دارد بنویسد , همه ما تجربه های زیاد داریم ولی بعضی از انها خیلی روشن وواضح است واحتیاجی به رمزگشایی ندارد وشخص زود متوجه پیام میشود ولی گاهی , پیام ها بعد از مدت زمانی وبا فشارهایی اشکار میشود وضمنا من فکر میکنم هرچه ما پیشرفت کنیم رمز گشایی پیامهاساده تر میشود . تجربه ای دارم ….. مشکلی برایم پیش امده بود شخصی که من همیشه برایش احترام خاصی قائل بودم واز خیلی نظرها روی او حساب میکردم قرار شد در ان موقعیت سخت , یاریم کند در مدت زمانی که به کمکش احتیاج داشتم از کمک وهمدردی سرباز زد خیلی به این جمله فکرکردم *هیچ چیز اتفاقی نیست * سعی کردم مفهوم این گفتار را در این ماجرا بیاورم تا اینکه خدا کمک کرد وفهمیدم که من به جای اینکه قلبا به خدا تکیه کنم اتکاام به ان فرد بود وهمیشه اورا مهم وپررنگ میدیدم با این صحنه سازیها خدا درس توکل ومشرک نبودن را به من اموخت
سلام به صدف عزیزوهمه دوستان گرامی
در زندگی روزمره خیلی تجربه های ساده هست که به ما میگوید که همیشه پیام خدا خیلی روشن وواضح است و احتیاجی به رمزگشایی ندارد کافیست شخص قبل ازاقدام کمی فکر کند وبه *او* و *رضایتش *بیندیشد .
مدتی پیش قصد خرید شیئی را داشتم که کمی گرانقیمت بود . برحسب اتفاق درحال عبور از کنار خیابان انرا با قیمت بسیار نازلی پیدا کردم ( یک چهارم قیمت اصلی ان ) کمی مردد شدم وشیئ را دردست گرفتم به تمام زوایای ان با دقت نگاه کردم , فکرکردم شاید تقلبی باشد ! با نعجب دیدم اصل ان است وتقلبی هم نیست ! خیلی اشتیاق به خریدنش داشتم درحال فکرکردن بودم… ودرونا میپرسیدم که خدایا بخرم یا نخرم ؟ خدایا چرا اینقدر ارزان میدهد ؟؟ ناگهان خانمی کنارم ایستاد بدون اینکه هیچ سوالی از او بکنم رو به من کرد وگفت خانم این اجناس مربوط به افرادیست که به زوراز انها گرفته میشود وبعد در بازار به قیمت نازلی فروخته میشودوصاحبانشان اصلا راضی نیستند ! این جملات را گفت ورفت ! من پیام خدارااز دهان ان خانم شنیدم ودیگر ان شیئی را نخریدم . این تجربه بسیار کوچکی بود که داشتم .
از مطالب و نظریات تمام دوستان استفاده کردم و برایم مطلوب بود .در ضمن اشاراتی به نکات اساسی از جمله « توجه » شده که حقیر را بر ان داشت روی ان تآمل نمایم. باین نتیجه رسیدم .
۱- هر کاری که انسان شروع می کند باید بنام خداوند شروع کند تا بخیر و خوشی بمقصد برسد.
۲- چگونه باید توجه کرد که موثر واقع شود
در توجه باید بکمک اراده فکر را بسوی خدا تمرکز داد یعنی سعی کند از ابتدا تا انتها فقط به خدا فکر کند
…. انجه در فکر است روی قلب اثر می گذارد ….. در مرحله بعد به روح منتقل می شود و انسان از خود خارج می شود …
با استفاده از گفتار ۵۳۷
با سلام و احترام
مضمون چند گفتار از استاد الهی را در خصوص پیامهای الهی عرض می کنم: ۱- وقتی در تاریکی دستمان به شیئی برخورد می کند و می فهمیم آن شیء چیست در امور معنوی هم باید همینطور باشد (یعنی پرورش درک پیامهای الهی در حالت غیر واضح).
۲- تجربه ای که از درک یک پیام الهی بعد از ۵۰ سال فرمودند که در اولین باری که به تهران تشریف می آورند دشمنان دسیسه می کنند و استاد شش ساعتی در شهربانی مجبور به توقف می شوند بعد از ۵۰ سال به ایشان می گویند آن شش ساعت معطلی بخاطر حبس یک کبوتر به مدت ۶ ساعت در قفس بوده.
۳- در خواندذن دعای سحرگاهی ۲ ساعتی تاخیر داشتند و صبح موقع ورزش میل از دستشان در رفته روی پایشان می خورد و مدت ۲ ساعت درد می کند، به جای آن دو ساعت تاخیر. “تقریبا جنبه شوخی داشت”.
منظورم از بیان این مطالب این است که در تمام اتفاقات روزمره می توان به دنبال درک پیامی از مبداء بود، ولی اگر علت معنوی اتفاق را نفهمیدم پا به عرصه خیال پردازی و خرافات نگذارم، با گذشت زمان اگر صلاح باشد علتها آشکار می شود. دوم اینکه (مشکل خودم) به دنبال درک پیام الهی دیگران نباشم!! مثلا فلانی تصادف کرد بخاطر اینکه فلان کار زشت را انجام داده بود. تجربه خودم به این صورت است که در روزهائی که بیشتر به فکر جلب رضایت الهی هستم شرایط انجام خدمت به خلق برایم فراهم می شود و بدن ترتیب متوجه می شوم کمی از من رضایت داشتند که سعادت انجام کردار را نصیبم فرمودند.
به نام خدای عزیز و مهربانم.سلام به همه عزیزان.ازاده جان باور نمیکنی که دیشب برایم شبیه همین اتفاق افتاده بود که تا صبح خواب به چشمم نرفت صبح زود با یک امیدی متیس را باز کردم چون هر چه فکر کرده بودم علت این اتفاق را نفهمیده بودم و چشم براه یک پیام بودم. دیدم پنج نظر دیگر اضافه شده از اول خوندم واز هر کدام جوابی گرفتم به اخری که رسیدم -بله خودش بود هیچ چیز اتفاقی نیست.این جمله را بزرگ میکنم و به دیوار میچسبانم تا همیشه در هر پیشامدی چه خوب و چه بد این جمله زیبای استاد الهی را در ذهن و عمل داشته باشم.و راجع به اینکه هر چه ما پیشرفت کنیم رمز گشای پیامها ساده تر میشود..در مبانی ص ۴۳امده….زیرا که قوه دیدن اثار خدا وشناختن علامات او بسته به میزان پختگی روح و حواس معنوی است……
۳۳و سارینا عزیز ،راستش در مورد بنده ، همه ی افکار بالا و حتی بیشتر از آن ،به سرعت از ذهنم عبور می کند و همه ی آن ها را سعی می کنم در نظر بگیرم ، در نهایت هم به دلیل لجبازی که دارم “مصمم تر” می شوم و به هر قیمتی که شده کار خود را می کنم.
قصدم در این مثال این بود که یک رخداد ساده ممکن است تعابیر مختلفی داشته باشد که اگر پرورش فکر صحیح و سرعت عمل استفاده از آنرا نداشته باشیم ، بیشتر خطا می کنیم..
من همیشه این تصور را دارم که اطرافم را سطوح آینه ای فرا گرفتند و هر آنچه در اطرافم می بینم و می شنوم یا به مشامم میرسد ، انعکاسی از وجود خودم است که در آینه افتاده ، بنابراین تمام آن چیز ها را از آن آینه می دانم که من را منعکس می کند..
انسان هر چه بخواهد و بجوید در درون خود اوست خارج از او چیزی نیست .و باید رمز و مفتاح انرا پیدا گرد .
باید به بعد معنوی خود توجه کرد و اصل علیت را در نظر گرفت .علت این کار چه بود ، علت ان حادثه چه بود ، ان اتفاق چرا افتاد ،
وقتی علت را جست انگاه روش مشترکی که برای تمام انسانها مفید بوده در نظر گرفت مثلآ
با سلاح اراده و ایمان نفس سر کش خود را تسلیم نماید .
تشبث کردن ببزرگان دین برای خواستن شفاعت و کمک .
توسل
سعی در زدودن نقاط ضعف و جایگزین کردن نقاط قوت
با سلام به تمامی دوستان
۶ عزیز من فکر میکنم شماره ۳ صحیح است در راه خدا قدم برداشتن همراه با امتحان است او میخواهد ببیند مقاومت من چقدر است .
با سلام و تشکر ،اینکه بطور گروهی فعالیت مینماییم یکی از خوبیهایش اینست که انواع افراد مختلف تجربیات و نتیجه مطالعاتشان را که مکمل و متفاوت است بیان می نمایند که باعث کاملتر شدن آگاهیمان می گردد مثلا بعضی از دوستان مانند د-پ عزیز بیشتر به بیان جملات کتب راه استاد الهی که مرتبط با موضوعند می پردازند که بسیار به منی که فرصت مطالعه ی کتب را ندارم کمک می کنند و بعضی از دوستان هم مانند ۶ عزیز بصورت عملی و عقلانی قضایا را بدون رودرواسی بررسی مینمایند و سوالاتی خوب طرح مینمایند که بسیار کامل کننده و به فکر فرو بردنده و مفیدند و دوستان دیگر هم که تجربیات سلوکی گرانبهای خود را در اختیار ما می گذارند و آمیزه ایی از مطالعه و تفکر و عمل به اصولند که بسیار برای من نظراتشان مفید و قابل استفاده است انشاالله با همکاری هم بتوانیم حرکت در این راه طولانی و سخت تکامل را آسانتر نماییم با سپاس.
با سلام درمورد کامنت ۵۵ مشکل من اینست که در عوض اینکه مشکلات را از خودم بدانم وسعی کنم پیام آینه (خداوند ) را دریابم که مطمئنم اگر رویشان فکر کنم حتما آن پیامها را خواهم گرفت (چون پیامها برای من ارسال شده است پس قاعدتا باید با مقداری کوشش اکثرا قابل فهم باشند ،ازین جهت گفتم “مقداری کوشش” زیرا خداوند اکثر چیزها را بدون یک حداقلی کوشش ، به افراد نمی دهند).
همواره بر سر آینه می غرم و می نالم و… انگار که تقصیرکار واقعی اوست . در مورد آینه (خداوند) این شعر به ذهنم می آید، آینه چون روی تو بنمود راست –خود شکن آیینه شکستن خطاست.
بنظرم دنیا پر از پیامست مانند امواج با فرکانسهای بسیار مختلف و بینهایت زیاد ،پیامی که مثلا برای استادی معنوی فرستاده میشود را هر چقدر تلاش هم کنیم نمی توانیم رمزگشایی نماییم ولی پیامی که برای ماست قاعدتا باید به زبانی قابل فهم برای ما (البته با مقداری کوشش)، ارسال شود . کتب الهی برای ما غرق پیام و الهامست .بعد از این مقاله به رمزگشایی پیامهایی که خداوند برای من می فرستند خیلی فکر کردم ،چقدر این فکر کردن بر روی مطالب مفید ،کار پر فایده ایست ، بنظرم یک قسمت مهم کار این باشد که بدانیم و آگاه باشیم که او همواره دارند پیامهایی برای برای آموزش ما می فرستند،و به درسی که اتفاقات و… می خواهند به ما بدهند فکر کنیم جهان را تک بعدی و ساده و روزمره نبینیم بهترین راهکار برای رمزگشایی به نظر من همانطور که دوستان هم اشاره فرمودند توجه هر چه بیشتر به مظهریت و صحبت و دوست شدن هر چه بیشتر بااوست. هر چقدر دوستی ما با او بیشتر باشد پیام و سخن و هدایت او واضحتر و صریحتر به ما میرسد.
در مورد انعکاس خود در سطوح آینه ای اطرافمان، به نظر می رسد بعد از مدتی “عدسی ها” نیز به کمک می آیند ، یعنی می بینی برخی زوایا در حال برجسته شدن است و برخی فرو رفتگی دارد ، به این صورت که “همه چیز” را باز هم می بینی، اما یاد می گیری کجا را با دقت پایین تر ببینی و کجا را با دقت خیلی بالاتر در نظر بگیری،یعنی اهمیت زوایا برایت مشخص می شود..
من هم مقاله را خواندم اما چند چیز هست که دوست دارم صادقانه در میان بگذارم:
– اشتراک گذاشتن معنویت خیلی خوب است اما اینکه تجارب دیگران را کسی جمع کند و به بهایی بفروشد چطور؟
من شخصا با رایگان گرفتن و رایگان پرداختن موافقم.
نباید معنویت وسیله ارتزاق بشود.!
باسلام به همه دوستان:
حدود ۲ هفته است که این مقاله در سایت گذاشته شده و دوستان در موردش بحث و بررسی کردند، خواهشم این است که اگر کسی در این مدت با توجه به موضوع مقاله و توضیحات عزیزان، موارد تجربی ای برایشان پیش اومده و روی اون کار کرده اند را بیان کنند، من نوعی هم استفاده کنم. مرسی
با سلام دوست گرامی ع – علی خواسته بودند تجربه ای در مورد متن کنفرانس رمز گشایی پیامها گفته شود …. بسیار سپاسگزارم به خاطر این یاد آوری چون بعضیها مثل من , با نقل یک تجربه بیشتر موضوعی را متوجه میشوم وبه گفته نویسنده همین مقاله دکتر دبل , سهیم کردن دیگران با آموخته هایمان روشی است برای ابراز قدرشناسی از منبع پیام ها ,ودرک بهتر رهنمودهای پیامها درزندگی روزمره .
که البته مطمئنم دوستان تجارب بسیاربهتر ومفیدتراز این دست تجربه من دارند که هم نتایج اخلاقی – معنوی وهم نتیجه دنیوی داشته است
تجربه :
چند سال پیش در فکرم افتاده بود به دانشگاه بروم . به سبب بعضی شرایط کاری بس دشوار مینمود تا اینکه قلبا با خدا مشورت کردم خواسته ام را مطرح کردم ونتیجه را به صلاح او واگذار کردم برای شروع به چند جا ومرکز مراجعه نمودم ولی نمیدانستم از کجا .. وچطور.. باید شروع کنم وآیااصلا من کشش این راهی که به فکرم افتاده را دارم ؟ …چند روزی گذشت … دوستی بریده ای از یک روزنامه به من داد که همان ؛ برایم راهگشا شد دوستم چون میدانست به ادامه تحصیل علاقه دارم ان بریده روزنامه را برایم اورده بود ظاهرا اوبود و ..ظاهرا من بودم که پیگیری کردم وادامه تحصیل دادم ولی همه این حرکت یا پیشرفت را مدیون خدا هستم . همان روز وساعت که با اوحرف زدم صحبتم ودرخواستم را شنید وپیام خود را توسط دوستی با یک کاغذ پاره , فرستاد . از این دست تجارب که هم نتایج اخلاقی – معنوی وهم دنیوی دارد همه مان بسیار داریم که همه نشانگر حی وحاضر بودن اوست که در زندگیهایمان جاری وساری است . درمقالات قبلی متیس ,داستانی را دوست عزیزی نقل کرده بودند بسیار پرمعنی …….
گویند روزی ماهیان دریا جلسه ای تشکیل دادند و گفتند:
ما سالها است این حکایت را می شنویم که آب مایه حیات است .اما هرگز آب را ندیده ایم .اخیرا شنیده ایم در فلان نقطه از دریا، ماهی دانائی که آب را دیده ،زندگی می کند. پس باید نزد او برویم تا آب را به ما نشان دهد.هنگامی که ماهیان به او رسیدند، از وی خواستند آب را به آنها بنمایاند.ماهی دانا گفت : شما چیزی غیر از آب به من نشان دهید تا من آب را به شما نشان دهم……
من با مطلبی که محمد عزیز فرمودند که هر چه بیشتر به مظهریت توجه کنیم و با او صحبت کنیم و هرچه بیشتر در قلبمان با او دوست و صمیمی شویم پیام و سخن و هدایت او واضحتر و صریحتر به ما میرسد کاملا موافقم. واقعا این بهترین راهکار است.
من همین دیروز تجربه ای داشته ام. مساله فعلی من و جوابی که گرفته ام مسلما برای شما مهم نیست. مهم روند جواب گرفتن و پیام گرفتن است که باید آنرا یاد بگیریم. فکر می کنم انتظار برود که نحوه پاسخ گرفتن از مبدا را با تمرین کردن یاد بگیریم.
روشی که برای جواب گرفتن( پیام گرفتن, الهام گرفتن) عمل می کنیم می تواند این باشد:
در ابتدا شروع می کنیم با او صحبت می کنیم, مشکل یا مساله مان را میگوئیم…. مثل زمانیکه واقعا در حضور فردی هستیم که به سخنان ما گوش میدهد. بعد از اینکه صحبتمان را کردیم منتظر جواب می مانیم. ممکن است همان لحظه جوابی به ذهنمان بیاید که اصطلاحا به آن الهام هم می گویند.. گاهی همان لحظه جوابی به ذهنمان می آید.. گاهی از طریق اطرافیان آن روز یا روزهای بعد جوابی می گیریم…گاهی به روشی دیگر……. روشهای جواب گرفتن متفاوت است یکی دو روش نیست که بگوئیم فقط این یا آن است. در کتاب راه کمال پروفسور الهی در فصل ۳۵- هدایت- که به نظرم مطالعه آن کمک کننده است, آمده است “خدای زمان بر اساس قانون علیت هر طور صلاح بداند چه از طریق ولی و دیگر ماموران خود و چه با وسایلی دیگر, متناسب با حال هر کس, مخلوقش را هدایت میکند. ”
اگر به مرور رابطه قلبی مان قوی شود در درون و در قلبمان جواب را می گیریم و نیازی به بیرون هم نیست.
۶ عزیز..
منظورتان از عدسی ها چیست؟ آیا منظورتان انتقادهای دیگران است یا؟؟؟
با سلام
علی اقا من مدتی است که دارم روی صفت عصبانیت کار میکنم حالا کما بیش به کمک خدا یه کم موفق میشوم .اما بعد از خواندن این مقاله بیشتر سعی کردم . مثلا امدم برای خودم راهکار پیدا کردم بطور مثال من از شخصی که بیمار است و حواس خوبی ندارد باید پرستاری میکنم .ایشون گاهی اوقات بخاطر فراموشی یه حرفی یا کاری رو مرتب تکرار میکنه و من خسته میشم و عصبانی میشم و ….. البته به همین مورد ختم نمیشود و من واقعا کلافه میشم وقتی این موضوع رو با یکی از دوستانم مطرح کردم و گفتم خسته میشم وداد میزنم به من گفت این واحد رو باید پاس کنی حالا ایشون نباشه کسی دیگه رو خدا سر راهت قرار میده تازه تو مطمئنی که فرصت داری و میدونی چقدر از عمرت باقی مونده ؟ من واقعا تکون خوردم و از همون ساعت رویه ام رو عوض کردم .امدم از خدا کمک خواستم…. تا راهکاری پیدا کردم و مرتب هم با جانم و قربان با او حرف میزنم باور کنید مرتب به خودم میگفتم امتحانه خدای زمان مراقب من باش . حالا تا امتحان بعدی دیگه خدا خودش منو حفظ کنه .و برای موردهای دیگرش هم کم کم دارم راهکار پیدا میکنم همین امر باعث شده من ارومتر باشم و با اطرافیان دیگرم بهتر برخورد کنم.وقتی از صبح من اروم باشم بیرون از منزل هم خودم متوجه میشوم چقدر با اجتماع بیرون ملایمتر هستم خدارو شکر میکنم بخاطر پرورش فکری که دارد به من تزریق میکند ببخشید زیاد حرف زدم اما از دوستان دیگرم خواهش میکنم تجربیات خودشون رو روی سایت بذارن تا همه بتونن استفاده بکنندمثلا تجربه “ش” عزیز چقدر برای من مفید بود ممنون از ایشون و تمامی عزیزان
در جواب s.m گرامی وبا پوزش از ۶ عزیز من فکر کردم منظور از عدسی این است که اگر تا کنون معایب دیگران را با عدسی محدب (که همه چیز را بزرگتر نشان میدهد ) میدیدیم وضعفها وعیوب خود را با عدسی مقعر (که اشیارا کوچکتر ودورتر نشان میدهد) میدیدیم حال جای انها را عوض کنیم با آن عدسی که درشت میکند معایب خودراببینیم وبا ان عدسی که کوچک نشان میدهد نقط ضعف وعیوب دیگران . خلاصه کلام باید جای عدسی ها را عوض کنیم .البته ۶ گرامی حتما توضیح بهتری دارند ممنون اگر بفرمایند.
S.M عزیز ، منظور انتقاد ها نبود . وقتی سعی می کنی احساس کنی اطرافت را سطوح آینه ای فراگرفتند که تو را منعکس کنند ،درست است که نشانه ها را زودتر از دیگران متوجه می شوی ، ولی بعد از مدتی نیاز به یک حرکت اصلاحی داری ، مثلاً در تلوزیون می شنوی که کسی گفت “ای بی ایمان”، اینکه در آن لحظه از آن حرف درس بگیری خوب است ولی گاهی ممکن است آنقدر به این موضوع فکر کنی که کاملاً اگر ایمانی هم داری از دست بدهی ، پس با حرکت اصلاحی استفاده از عدسی ها ، متوجه می شوی چقدر بر روی هر نشانه یا پیام تمرکز کنی ، کدام ها را بزرگتر ببینی و کدام ها را کوچکتر ، برای کدام ها وقت بیشتر بگذاری و کدامیک کمتر ، زیرا سطوح آینه ای همه چیز را با یک تمرکز نشان می دهند، ولی عدسی ها بزرگنمایی دارند ،در آینه پرورش فکری کم است و فقط یاد می گیری به صداهای اطراف و موسیقی الهی توجه کنی ، ولی در عدسی ها درسی که از هر نشانه می گیری فرق می کند،امیدوارم توضیحاتم این بار مشخص تر باشد.
خیلی ممنون از متیس عزیز وهمه دوستان خوب برای مطالب و تجربیات ارزشمندشون. چندین سال قبل آشنائی داشتم که همیشه برام بلیط فراهم میکرد و تا اینکه یکبار این آشنا گفت که اصلا بلیط نیست و چرا من زودتر اقدام نکردم و هیچ راهی نیست. همینطور که داشتم برمیگشتم و دلم خیلی گرفته بودتو دلم گفتم خدایا اگه تو میخواستی میشد حتما تو نخواستی هنوز به در خروجی ترمینال نرسیده بودم که دیدم بلندگوی ترمینال اسمم رو صدا میزنه که به تعاونی مورد نظر برم و منم برگشتم و آشنامون که خودش هم هاج و واج مونده بود گفت همین الان یکی این یه بلیط رو پس آورد! گریه ام گرفته بود نه به خاطر بلیط بلکه شرمنده ام کرده بود به نظرم میخواست معنی توکل رو بهم گوشزد کنه هنوز که هنوز وقتی تو موقعیتی مشکل قرار میگیرم و ناراحت میشم یاد این تجربه میافتم و میگم وقتی تو مورد به این کوچیکی اینطور مواظب و کنارم بودی چطور میشه که الان نباشی حتما هنوز درسشورو نگرفتم که این سختی تکرار میشه. و یا یه تجربه دیگه همین متیس بلاگ که گاهی دقیقا مشکلی رو که دارم تو درسها و یا تجربه دوستان مطالبی رو که جواب سوالمه رو پیدا میکنم مرسی از همه دوستان خوبم
با سلام وتشکر به خاطر متن اصلی ونظرات خوب ومفیددوستان . در مورد مطلب ۶۵ باید ادامه دهم که امتحان خداوند در حد ظرفیت هر شخص است .پس وقتی موردی پیش می آید می توان به خود یادآوری کنیم که این در حد توانم است که برایم پیش آمده پس می توانم وباید مبارزه کنم .
با تشکر از همگی و همینطور از Safa که این خا طره ای که نوشته واقعا برام جالب بود.
در کتاب مبانی صفحه ی ۴۲ به دو شرط اشاره شده که بتونیم قوه ی تشخیص اثرات خالق رو در وجود خود از قوه به فعل در بیاوریم:
-یقین به اینکه واقعیت محدود به چیزی که ما با حواس جسمانی مون میبینیم، نمیشه
-اراده کنیم.
خدا همیشه علامتهایی به ما نشون میده که انگیزه برای جستجو و شناخت او داشته باشیم.
این علامات مثل تجربه های دوستان واقعا برای همه اتفاق افتاده و میفته و این ما ییم که باید قوه و یا خودمونی تر بگم علاقه به یافتن اونها رو در خودمون ایجاد کنیم. البته باید بگم علاماتی که خدا به ما نشان میده عجیب و غریب و نا آشنا نیستند. این علامتها همگی در اطراف ما به وقوع میپیوندند و لی ما تا زمانی که این علاقه به جستجو درمان ایجاد نشده، هوشیاری لازم رو برای دریافت و دیدن اونها نخواهیم یافت و یا حتی اونها رو ، با وجود بدیهی بودنشان ، انکار هم میکنیم.
برای بالا بردن علاقه شناخت لازمه. این شناخت مستلزم یادگیری و تحقیق و یا بهتر بگم بیشتر فهمیدن و درک و تجربه ی شخصی خواهد بود. درست مثل یک دانشجو که شبها تا صبح در کتابخانه ی دانشگاه درس میخونه تا بیشتر بفهمه.
در طول تاریخ شاهد سرگذشت عاشقان خدا بوده ایم. که چگونه به شناخت خدا رسیدند و پس از این که او را شناختند، چه جانبازی هایی که در راه وصال وی نکردند. زندگینامه ی ایشان سراسر عشق و دلتنگی او و سعی در وصالش بود. در همه حال و همه جا او را میدیدند و به یادش و به دنبالش بودند.
در مبانی نوشته شده هر که بخواهد قوه ی شناختن خدا را در خود رشد و پرورش یابد، باید در خانه ی او را بکوبد. در این حال خدا خود را موظف میداند که در را به رویش بگشاید و دست به سویش دراز کندو این ما ییم که موظفیم دستش را بگیریم.
باید راهی پیدا کرد که باعث توجه ما به خدا باشد. راهی که مارو در گرماگرم زندگی روزمره به یادش بندازه
با تشکر از ۶ عزیز وش… گرامی بابت جواب به سوال این حقیر. از راهنمایی و مثالتان ممنونم
سلام
خدا را به خاطر خواندن این مطالب ارزشمند شکر میکنم
با سلام به دوستان عزیز مخصوصا safa عزیز و sofi عزیز که با بیان تجربه شان انگیز و انرژی تازه گرفتم. امید دارم از درگاه خداوند که در زندگی همیشه در همه حال موفق باشید. منظور مقاله هم همین است که کمک همدیگر مسائل را رمز گشایی کنیم برای طی سلوک.
سوفی عزیز خیلی با این جمله شما موافقم:
باید راهی پیدا کرد که باعث توجه ما به خدا در گرماگرم زندگی روزمره بشود.
زمانی که تنهام خیلی توجهم به خدا بیشتر است ولی امان از وقتی که یک شخص ثالث پیداش میشه حالا هر کی میخواد باشه !!!!!
چرا غفلت ؟؟؟ نمیدانم !!! در حالیکه واقعا تا قبلش آنقدر به خدا نزدیک هستم که میگویم امکان نداره لحظه ای فراموشش کنم
چکار باید کرد ؟ دوستان هم لطفا اگر علت را میدانند و یا راهکاری دارند نظرشان را بفرمایند ممنون میشوم
در رابطه با گامت ۶۵
دوست عزیز به نظر این حقیر اگر قرار باشد چاپ کتاب و ارائه مطالب مفید از قبیل تجارب دیگران را وسیله ارتزاق تلقی کنیم خود و دیگران را از نعمت مطالعه و یادگیری محروم می کنیم
سوال: “روش علمی” در معنویت به چه معناست ؟ مثلاً در اینجا “رمز گشایی در پیام ها” را آوردند ، آیا در معنویت سنتی این چیز ها نیست؟! به نظر می رسد که کسانی که در معنویت سنتی هستند حتی شاید بیشتر به این چیز ها اهمیت دهند ، پس چرا در معرفی معنویت با روش علمی چنین مثال هایی آورده شده است؟در مورد “استفاده از تجربه ی دیگران” هم اتفاقاً در معنویت سنتی بسیار از این روش استفاده می شود و کمتر فرد به دنبال تجربه ی شخصی است.یعنی دو موردی که در اینجا شده و برای روش علمی قید شده است، از شاخص های معنویت سنتی هم هست .لطفاً بنده را در حل این مشکل راهنمایی بفرمایید.
فریبا ی عزیز متاسفانه بنده نه متوجه ارتباط فرمایش شما با کامنت ۶۵ شدم (شاید منظورتان کامنت دیگری بوده است) و نه متوجه منظور خودتان . اگر ممکن است توضیحی بفرمایید.
با سلام ۶ عزیز:
دو روشی که شما فرمودید درست که همخوانی دارد ولی دانشجو همیشه فکر میکند که یک در مقابل چند؟ جایی گفته نشده که روشهای معنویت سنتی اشتباه بوده، در زمان خودش کارایی داشته و درست بوده. در این زمان هنوز معنویت ستنی کاملا عوض نشده و معنویت فطری هم کاملا مورد عمل قرار نگرفته و این طبیعی است، هنوز روش دانشجویی کاملا درک نشده برای همگان،( برای من نوعی که سالهاست با دانشگاه استاد آشنا هستم هنوز جا نیفتاده ) انشاءالله با توجه به فطرت بشر این زمان کم کم به معنویت فطری رو بیاوریم و بتوانیم از این موقعیت استثنایی استفاده لازم را ببریم. ما انسانیم به ناچار باید توسط انسان هدایت شویم، تاریخ را ورق بزنیم می بینیم آنها هم توسط انسان هدایت شده اند، با این تفاوت که فکر بشر در هر زمانی روشی را می طلبد، که خدای زمان و ولی این زمینه را برای بشریت فراهم می کنند.
در مودر مطلب ۱ و سوفی عزیز ,فکر می کنم برای اینکه توجه را در طی روز حفظ کنیم بالاخره تلاش لازم است…مثلا یکی از دوستان قبلا در همین سایت تجربه راه کمال به صورت روزانه گفته بودند. من هم تشویق شدم این کار را انجام دهم و فایلهای این کتاب را به توفیق خدا روزانه گوش می کنم..خیلی عالیست.خیلی انرژی می گیرم و خیلی مطالب جدید را دارم متوجه می شوم. .
با تشکر از دوست عزیزم ع-علی ، بله درست می فرمایید روش علمی و دانشجویی در معنویت هنوز به طور کامل پیاده نشده است ، برای همین هم خیلی علاقه دارم به تمایزات روش معنویت سنتی ،حسی و فطری بیشتر پی ببرم ، چه شاخص هایی واقعاً این دو را از هم جدا می کند ،چرا روش علمی تاثیر متعالی تری بر روح دارد ؟ ویژگی روش علمی چیست ؟ امیدوارم بنده را دوستان راهنمایی بفرمایند .
برخی سوالات دیگر :
معنویت فطری چگونه روح را رشد می دهد ؟
چرا با اینکه روش عقلی ریشه در فطرت آدمی دارد ولی باز انسان ها تمایل یه روش حسی دارند ؟
چگونه نشانه های روش حسی را در خود پیدا کنیم ؟
نشانه شناسی در معنویت سنتی و فطری چه فرقی با هم دارند ؟
استفاده از تجارب دیگران در روش حسی و فکری چه تمایزی دارد ؟
و سوالاتی از این دست…
دوست عزیز حق با شماست باید می نوشتم گامت ۶۱ متاسفم و معذرت می خواهم.
منظورم این بود که چاپ کتابهای مفید که به روشی علمی تجربیات معنوی را بررسی و دراختیار مشتاقان قرار می دهدرا نباید با ارتزاق از طریق معنویت اشتباه گرفت اگر اینگونه فکر کنیم چگونه می توانیم با دیدی علمی به معنویت بپردازیم و هر حرکت و یا چاپ کتابی که خود مستلزم صرف وقت و هزینه های هنگفت هست آیا رایگان میسر است؟
فریبای عزیز ممنون از توضیحاتتان ، بله بنده نیز با شما موافقم . در ضمن شخصی که کتابی را چاپ می کند مقداری هزینه برای خود فرد دارد ، ارائه مطالب خودِ کتاب رایگان است ولی بهای کتاب مربوط به هزینه ی چاپ شدن آن است .در حقیقت ما می توانیم در ارائه ی مطالب به دیگران بخل داشته باشیم ،کاری که بخل و حسد می کند همین است ،فرد اطلاعات را برای خود نگاه می دارد ولی با چاپ تجربیاتِ هم به دیگران خیر می رساند و هم ذکات علم خود را می دهد.در نهایت اینکه هر چیزی بهایی دارد اگر بهای آن را با قیمتی ناچیز بدهیم بهتر از آن است که از ذخیره ی معنوی مان برداشته شود .
با سلام در مورد سوالات ۶ عزیز راه و افکار ادیان سنتی و پیروان آنها برای حقیر بسیار محترم و عزیز است چون چیزی در دنیا نیست که خالی از حقیقت باشد. بنده تقریبا هر روز بعد از کار روزانه ام فقط کانالهای مذهبی فارسی ادیان و مذهب های مختلف (شیعه ،سنی ، مسیحی ) را از ماهواره مشاهده مینمایم و از بعضی وعاظ که به اصول اخلاقی و لزوم داشتن ایمان و ساختن حیات ابدیمان و اصول ادیان می پردازند بسیار هم در تقویت خودم استفاده مینمایم وانرژی میگیرم و خودم را هم از پیروان راههای دیگر و آن عزیزان هرگز بالاتر نمی دانم ولی هر چقدر بیشتر این کانالهای گرامی را مشاهده مینمایم به راه استاد الهی ایمانم محکمتر می شود ،با شما موافقم (در کامنت ۷۷) که مطالب شبیه در تمام ادیان بسیار زیادست مطمئنم هر کدام از پیروان مومن و واقعی و صادق آن ادیان حداقل «در زمینه هایی» بسیار خوب عمل مینمایند زیرا صداقت و ایمان برای خداوند بسیار مهم است و چون اصول معنویت از ابتدا یکسان بوده است بعدا بدلایل مسایل دنیوی تفاوتهایی در آنها ، افرادی بدون اذن الهی ایجاد نموده اند و خیلی چیزها هم منسوخ و خارج از دور شده است ولی این مطالعه ام روی راههای مهم معنوی دیگر که در دسترسم بوده است و لطف او ، باعث شده که بفهمم مطالب کتب راه استادالهی صد در صد منطقی ، زیبا،عقلانی و علمی و در یک کلام حقیقت خالص است .(متاسفانه قبلا کمتر مطمئن بودم).
جواب سوالات مفید شما در تألیفات استاد الهی هست ولی خواندن به معنای لمس و درک کردن جوابها با تمام دل وجانمان شاید نباشد.هنر طبیب معنوی واقعی هم یکی اش اینست که طوری زندگیمان را میچینند که هر کدام از راهی که متناسب با شرایط روحی روانی وزندگیمان است به سمت لمس و هدایت و درک بیشتر مفاهیم واقعی به مرور پیش میرویم.تا زمانی که واقعا درد دین داشته باشیم و بخواهیم ، او راحتتر میتوانند به ما بیآموزند.و فکر میکنم صداقت با خداوند و درد دین داشتن بسیار مهم است
با سلام در مورد کامنت ۸۲ باید عرض کنم این سوالات بسیار عمیق و گسترده اند کسی که می خواهد به آنها پاسخ دهد ابتدا باید معنویت و معنویت سنتی را کاملا شناخته و عمری تجربه نموده باشد و بعد در زمینه ی تفاوتهای آنها کتابی تالیف نماید که قطعا حقیر نه آن سواد را دارم و…پس لاجرم پاسخ هایم بسیار مختصر وضعیف است در مورد سوال ۱ از کامنت ۸۲:کتاب طب روح به دقت در این زمینه بحث فرموده اند معنویت فطری چون علم حفظ و ارتقا و سلامت نگه داشتن روح است با عمل به آن طبق فرآیندهای توضیح داده شده در کتاب فوق باعث رشد طبیعی روح می گردد
سوال ۲ :روش حسی آنچنان که حقیر فهمیده ام یعنی روشی که مبتنیست بر درک مطالب از طریق اشراق و کشف و شهود توسط انسانی که در خلسه و جذبه فرو رفته است و مبتنی بر الهام ،بدون رشد عقل توسط اندیشیدن و تفکر منطقی و هدایت استادی واقعی در امروز . البته بر خلاف حضرتعالی به نظرم امروزه اکثریت انسانها عقل گرا هستند و هر چه بیشتر می گذرد انسانها بیشتر به تفکر و دودوتا چهار تا کردنهای معنوی می پردازند تفکر انسانها هر چه پیش می رویم به نظر حقیر عقل گرا تر و منطقی تر می شود..
سوال ۳ :نشانه های آن روش در حقیر شاید یکی اش اینست که همه مسایل مادی و معنوی ام را می خواهم دستی غیبی حل و فصل نمایند خیلی عاقلانه قبول نمی کنم که هر چیز راه و روشی علمی دارد و باید بطور سیستماتیک و برنامه ریزی شده و مانند یک دانشجوی فعال و کوشا با برنامه به معنویت عمل نمود ، واینقدر توقع بیجا نداشت ….
البته بنظرم معنویت فطری ، الهام و … را تحت شرایطی عقلانی تایید فرموده است و موثر بودن عبادت را نیز به میزان حس و حال وشور و اشتیاق فرد منوط دانسته است پس معنویت سنتی بطور صحیحش در دل معنویت فطری به نظر حقیر بصورت شسته و رفته شده از جهالتهاو خرافات ،و اصل و اساس صحیح امروزیش قرار داده شده است.سوال ۴ : بنظرم عنصر عقل و تعالیم درست در نشانه شناسی امروزی معنویت سنتی خیلی کمتر از معنویت فطری به روز شده توسط ولی واقعی خداست و در آنجا رهروان جواب اتفاقات روزمره خود را بیشتر از اینکه با نگاه به واقعیات پیرامون و تفکر بر روی آنها بر طبق داده های معنویتی درست بجویند از به قول شما تجربیات دیگران ،کلیشه ها خرافات یا عالم کشف و شهود و خواب انتظار رمز گشایی دارند.
مطلبی که دیروز به ذهنم رسید را برای شما بیان مینمایم پلهای قدیمی قبلشان علامت عبور کامیون ممنوع زده است ،این پلها فشار انسان و یا سواریهای معمولی را می تواند تحمل نماید دیدم این پلها چقدر شبیه ایمان ماست هر کدام از ما پل ایمانمان تا حدی تحمل فشار مشکلات روزگار را دارد، چقدر استادی که هدایت کننده زندگی ماست باید ماهرانه فشار عکس العملهای رفتارهای ما و دروسی که باید بیاموزیم و… را بر طبق تحمله پل ایمانمان تنظیم نمایند تا پلمان تخریب نشود . حتی گاهی فشار زیاده حادثه ایی و غفلتی که از تعمیر و نگهداری روزانه ایمانمان کرده ایم باعث ویرانی پلمان می گردد باز کمکمان مینمایند که بفهمیم چقدر به این پل نیاز داریم و پس از اینکه فهمیدیم کمکمان مینمایند دوباره آنرا با اصول فنی بهتری بسازیم ،هر روز باید پل ایمانمان را که از گذر باد و باران و … واین انجماد معنوی تخریب شده است مقداری با مطالعه ،عبادت ، کار عملی و… تقویت نماییم ،حال ببینیم پل ایمان مثلا حضرت حسین چقدر قوی بوده که پس از دیدن آن همه مصائب و مشکلات وقتی حتی داشتند سر مبارکشان را از بدن جدا می کردند هم ذره ایی ناراحتی ،ناشکری و ناسپاسی از خداوند ننمودند و با لبخند شهید شدند… چقدر زیاد با آن بزرگواران تفاوت و فاصله دارم.
۶ عزیز..ممنون از سوالات جالب که مطرح فرمودید.. خواهش می کنم اگر شما و یا سایر دوستان جوابی به نظرتان میرسد بفرمائید.
در مورد اینکه چرا با اینکه روش عقلی ریشه در فطرت آدمی دارد ولی باز انسان ها تمایل یه روش حسی دارند, فکر می کردم.. یک مطلبی در مورد هوش عاطفی خوانده بودم و تکامل مغز انسان و غیره…فکر می کنم شاید یکی از دلایلش این است که شعور احساسی ما خیلی اوقات به شعور عقلی ما غلبه دارد.. در نهایت با تکامل مغز که صورت گرفته و همچنان در حال تکامل است فکر می کنم معنویت علمی برای نسلهای آینده واقعا مورد مناسب است.. یعنی به نظرم ساختار مغزی نسلهای آینده طوری خواهد بود که معنویت حسی جوابگوی حال و احوالشان نخواهد بود.. ولی الان ما در یک دوره انتقال از معنویت سنتی به معنویت علمی به سر می بریم و برای همین هم هست که شاید تمایل به روش حسی در ما وجود دارد.
در مورد نشانه شناسی در معنویت سنتی و فطری و فرقشان, فکر می کنم چون سیستم الهی همیشه انسانها را هدایت می کرده است و خواهد کرد فرقی با هم ندارند.یعنی این نشانه فرستادن همیشه وجود داشته است. تنها فرق این است که در روش سنتی فرد چون خودش قادر به درک و رمزگشایی از پیامش نبود به پیر یا مرشدش مراجعه می کرد تا برایش رمزگشایی کند یا نشانه را برایش توضیح دهد ولی در معنویت فطری خود فرد باید سعی کند مطلب را با مطابقت دادن با تعالیم صحیح و شناخت خود و غیره بفهمد
فکر میکنم در روش حسی حواس روح است که حرف اول را می زند نه عقل روح یعنی در روش حسی, تجربه ها بر اساس حواس روح است و چون هر روحی ساختار و خصوصیات حسی خاص خود را دارد به همین دلیل تجربه های یک روح ممکن است به درد روح دیگر نخورد در حالیکه در معنویت علمی اساس رشد عقل روح است و به همین دلیل هر تجربه ای که در این زمینه باشد به فرد دیگر(روح دیگر) همی می تواند کمک کند. در این مورد اخیر تجارب دیگران به ما یک ایده ای, یک الگویی میدهد از مدلی که پیام و نشانه ها برایمان فرستاده میشوند و به ما کمک می کند که چشم و گوشمان باز باشد تا بتوانیم نشانه ها رابفهمیم.
خواهش می کنم شما و سایر دوستان راهنمایی بفرمائید
با سلام
در مورد غفلت از جزء ملکوتی سوال کرده بودم….. در حین مطالعه متوجه شدم که شاید بتوان اینها را نشانه هائی از غفلت جزء ملکوتی دانست :
۱- به حاشیه راندن خدا در زندگی
۲- فکر و ذهن مادی پیدا کردن
۳- بی توجهی به اصول اخلاق الهی
۴- به چالش نکشیدن افکار و غرایز و طبایع
۵- نادیده گرفتن اثرات نفس اماره
یکی دیگر از دلائل غفلت این است که جزء بشری نیاز به تلاش ندارد و بطور خودکار کار میکند که بر عکس روح ملکوتی است یعنی باید با انجام وظایف یا اعمال خود تلاش دائم با انگیزش های جزء بشری داشته باشیم تا روح ملکوتی ورزیده شود و دست از کوشش و مبارزه هم برندارد تا به رشد و پختگی برسد
ba salam
dooste aziz 1 az yadavarietan mamnunam,comment shoma besyar be bande komak kard ….lotfan agar emkan darad dar morede iteme 4 bishtar tozih dahid
ba sepas
با سلام
بنظر منهم برای تشخیص نشانه ها- باید قوه فهم معنویمان را که در روحمان است رشد دهیم . همانطور که چشم و گوش ظاهری داریم چشم و گوش باطنی هم داریم آن حس ویژه که حاق واقع هر چیزی را کسب میکند اکتسابی است یعنی باید آنرا رشد بدهیم و شامل درجات مختلفی است مثلا از یک مشاهده ساده تا ……( راه کمال ص ۲۳۵) . خدا در همه چیز و همه جا هست . مستقیم و غیر مستقیم – از طرف مامورین خود یا نزدیکان ما- حتی عابرین با ما ارتباط برقرار میکند ولی باید نحوه تشخیص را بیاموزیم …..( مبانی ص ۴۲)
با تشکر از پاسخ های زیبای دوستان عزیزم ، سوالی دیگر داشتم در عین حالی که سوالات قبل را هم باز دارم:
چطور وقتی می خواهیم روش حسی را کنار بگذاریم دچار بی اهمیتی در مسائل معنوی نشویم وهمچنان نگران سرنوشت معنویمان باشیم؟ ا،لطفاً دوستان بنده راهنمایی بفرمایند.
۱ عزیز با تشکر از فرمایش شما ،ولی مشکل اینجاست که دو قوه مثبت و منفی توأم کار می کنند ، یعنی نیروی منفی نیز به همین طریق با ما ارتباط دارد ، فکر ، عابری در خیابان و…حال از کجا بدانیم با کجا در ارتباطیم و هر تماسی را پاسخ نگوییم ؟
با سلام و تشکر از دوستان به ویژه ۶ عزیز ،اگر سوال کامنت ۹۳ خود را کمی بیشتر توضیح بفرمایند بسیار خوبست چون این سوالات (مخصوصا و بویژه سوال آخر) خیلی مبهم است ،و جای مانور زیادی برای انسان باز می گذارد ، ممکنست مشکله هر کسی از ظن خود شد یار من ،برای این سوال پیش بیاید .اگر دقیقتر مفهومی که شخص شما در مورد روش حسی در نظر دارید را بفرمایید بطور دقیقتری مشخص می شود بر سر چه مطلبی تمرکز و منظور مشخصه شماست. الان چیزهایی در ذهن منست ولی نمی دانم آیا با سوال شما مرتبط است یا خیر باتشکر از شما.
با سلام،حقیقتا خداوند با ما رابطه ایی تنگاتنگ دارند و صحبت می نمایند ،اگر مشکلی برایمان پیش می آید یک دلیلش اینست که ماهم او را کمی به یاد آوریم او همواره دوستانه و با محبت در حال نگریستن به ماست و این خیلی خجالت آور است ، که چنان بزرگی با لبخند همواره دست دوستی به سمت ما ناتوانان گنهکار دراز کرده باشندانگار قضیه بر عکس شده است آن قدرتمند،زیبا و… همواره دست دوستی به سمت فقرای گناهکار، ناتوان و… دراز مینماید بارها دست او را پس زده و می زنیم ،ولی فکر میکنم این حالت تا انتهای ۵۰۰۰۰ هزار سال مهلتمان، به این حد دعوتگرانه از طرف خداوند بزرگ بیشتر ادامه نیابد و بعد از آن ،حسرت برماست که چقدر او مارا به خود و رهایی و نیکی دعوت نمود و ما توجه نکرده و سخت دل و زمینی ماندیم فرصتهای تلف شده برای رشد و بالندگی همچون صدها مار وعقرب می شوند و مارا از درون خواهند سوزاند ،نشانه های خدا و صحبت خداوند با ما همیشه هست هر چقدر قلب خود را پاکتر بنماییم غبار عینک فهممان را کنار زده ایم و کلام و منظور او را از پس پیشامدهای روزمره بهتر درک میکنیم.
با توجه به ۲ فصل آخر طب روح اگر مثال همان کودک را بررسی کنیم کودکی که ۲ یا ۳ سالش هست حواسش کاملا فعال ولی قوه دراکه اش هنوز کامل نیست پس نیاز به یک بزرگتر دارد که بطور دائم او را در مقابل خطراتی که تهدیدش میکنه حفظ کنه و به جای قوه دراکه او عمل کنه مثلا مانع از اون بشه که دستش رو به اطوی داغ بزنه و… در مورد معنویت سنتی هم همین مسئله صادق است یعنی حس های روح فعال ولی دراکه رشد کافی نکرده پس اینجا هم به کسی احتیاجه که نقش اون بزرگتر را برای روح داشته باشه که همان مرشد یا استاده باتوجه به این که همچین امکانی در عصر حاضر نیست و در عین حال رشد زیادی در زمینه علم و عقل انسان ها صورت گرفته روش حسی در این زمان کاربرد نداره و هر کس خودش با رشد قوه دراکه معنوی باید به رمز گشایی پیامها و دوری از خطرات معنوی بپردازه ولی اینکه چرا هنوز تمایل به روش حسی وجود دارد با دوستان کاملا موافقم یعنی چون در دوره انتقال هستیم معنویت علمی و این راه مطمئنا توسط فرزندان ما و نسل های آینده خیلی بهتر درک خواهد شد مثالی دوستی برام میزد که فکر کن یک دانشمند فیزیک اتم رو به یک نقطه دور افتاده که مردم سواد درستی هم ندارند بفرستند تا به آنها فیزیک اتم یاد دهدفکر میکنید آنها چقدراز مطالب آن دانشمندرادرک خواهند کرد!!
؟؟ تعلیمات استاد و معنویت علمی هم همینطوره به هر حال شاید به لطف داشتن ایمان با این مطالب باید سعی کنم در حد فهم ناچیزم به آن عمل کنم تاقوه دراکه ام رشد کنه و در مورد نشانه های معنویت سنتی مثلا مدتی است با مسئله ای در گیرم و چون نمیتونم علت و جواب رو بفهمم همش دوست دارم یکی کسی رو پیدا کنم که جواب سوالم رو صاف و پوست کنده بهم بگه …. به هرحال خدا رو شکر میکنم برای همه این مطالب و درس های ارزشمند و مرسی از همه دوستان عزیز
سلام ۶ عزیز:
به نظر من نگران سرنوشت معنوی بودن و کنترل کردن روش حسی در معنویت فطری ارتباط تنگاتنگی با هم دارند. چرا این فکرو می کنید که اگر از روشهای حسی که در معنویت قبلا از آن استفاده می شد، بگذریم، و برعکس فکرمان را پرورش دهیم، نسبت به معنویت بی اهمیت می شویم؟ مگر در علم ظاهر وقتی روش ها عوض می شود، انگیزه کم می شود. ببخشید من نوعی برعکس فکر می کنم. من همیشه فکر می کنم معنویت علمی و فطری انگیزه بیشتری برای بشر دارد تا معنویت و روش حسی. چون با پرورش فکر و درک مطلب ارتباط مستقیم دارد و ثابت شده که وقتی انسان علت چیزی را می فهمد بیشتر انگیزه پیدا می کند. اشکال روش حسی همین است که وقتی مثلا در عبادت حالی پیدا می کنی یا روشن بینی پیدا می کنی، مشغولت می کند، اگر بعدا دوباره آن حال پیدا نشود سرد میشی و دچار مسائل دیگه میشی. در معنویت فطری باید درس بخوانی، تلاش کنی، درک کنی، و عمل کنی. اینجاست که هر چه بیشتر بفهمی بیشتر انگیزه برای عمل پیدا می کنی. به نظر من اگر ما با گذشت از روش حسی دچار بی اهمیتی در مسائل معنوی می شویم، اشکال در ایمانمان است و اینکه هنوز معنویت فطری را درک نکرده ایم. یک دانشجو برای قبولی در دروس هیچوقت مثل کلاس ابتدایی و راهنمایی عمل نمی کند، خودش تلاش می کند، تحقیق می کند و نمره قبولی می گیرد. به استاد فیزیک هیچوقت نمی گوید قربانت شوم، فدایت شوم و نمره بگیرد. کتابی معرفی میشود و خود دانشجو باید دنبال آن برود و تلاش کند میل به تحقیق و فهمیدن و آینده نگری در دانشجو ایجاد انگیزه دوچندان می کند، نه اینکه او را بی اهمیت کند نسبت به فیزیک.
با سلام
کامنت شماره ۹۲ در مورد آیتم ۴ سوال کرده بودید بنظر من
باید با افکار و غرایزمان مدام دست و پنجه نرم کنیم چون همانطور که گفته اند روح ملکوتی اتوماتیک کار نمیکند یعنی باید با تلاش و کمک از خدا او را هشیار و آگاه نگه داشت در غیر این صورت دچار غفلت و فراموشی از این جزء میشویم . در واقع مدام باید افکار و …… را بررسی کنیم. امیدوارم دوستان هم کمک کنند .
با تشکر
با سلام و تشکر از تمامی عزیزان ،در مورد سوالات زیبای ۶ و A عزیز ، در کنفرانسی از پروفسور الهی که در این سایت مطرح شده است نقل به مضمون در جایی فرموده اند به صرف ِ فکر کردن (حقیر آنرا کنکاش و فلسفه بازی زیاد و… برداشت نمودم) نمی توانیم مثلا خود را سیر نماییم خیلی راحت باید برویم تکه نانی بخوریم به همین سادگی ،موضوع ِمعنویت هم وقتی استادی حقیقی بالای سرمان است موضوعش (نه عملش) پس از مطالعه ی متون ِ راه به همین راحتیست ،ببینید کلام پروفسور الهی در کنفرانسها چقدر راحت است ،ولی من هی با موشکافی های اتمیک ،خود را سر در گم تر مینمایم و باز عمل نمینمایم. معنویت یک علم تجربیست (یعنی باید تجربه کرد تا درک و موضوع را خود حس و لمس کرد) ،این مشکل از هزاران سال پیش هم وجود داشته است که حتی در قرآن مثالی آورده شده خلاصتاً : مشکلی برای قومی پیش می آید ولّی ِ آن قوم از طرف خداوند می فرمایند گاوی قربانی نمایید و… حل می شود بعد عقلای قوم فرمودند رنگش چگونه باشد و …خلاصه آنقدر عمل نکرده و چون و چرا و پرس و جو و موشکافی و مُحاجّه… کردند که خصوصیات گاو مزبور فقط به یک گاو که صاحب آنهم آنرا به بهای بینهایت گزافی می فروخت منتهی شد و خداوند می فرمایند اگر همان اول هر گاوی را ذبح کرده بودند قضیه حل بود … فکر میکنم ما هم کمی دچار همین مشکل شده ایم .
روحمان منتظر غذاست منتظر عمل و عبادت و راز و نیاز خالصانه با اوست بسیاری از ما به اندازه ی کافی تئوری میدانیم البته سوالات ،بینهایت خوب است بینهایت برای من مفید بوده است ما فراموشکاریم و بیدار سازی کاریست که همواره اولیای خداوند به روشهای مختلف همواره انجام داده اند ولی جواب سوالات بیشتر در عمل به کامنتها و دروس و تقویت ایمان است حقیر عمل و ایمانم از همه پایینتر است ولی مثلا در مورد کامنت ۹۴ از ۶ گرامی باید بگویم ما پدر داریم او دارند ما را هدایت مینمایند عالم معنا دقیقتر از این حرفهاست اینگونه نیست که ارواح منفی بیایند و مارا با خود به هر کجایی که خواستند ببرند… البته اگر خود خواسته به خواهشهای نفس اماره در حد آنچیزهایی که خودمان میدانیم و میفهمیم تا حدی که از ما انتظار می رود “بله” نگوییم ./ حقیر فکر میکنم هر لطمه ایی که میخوریم از اینست که تعداد بله هایمان به این خواهشها خیلی بیشتر از نه هاست هر چقدر تعداد پاسخهای نه ی ما بیشتر شد فهم و درک پیامهای الهی مان بیشتر شده و حتی میتوانیم الهام و سروش و … بگیریم. رابطه ما با او دیالوگ است نه مونولوگ ،او خیلی راحت تر از این صحبتها با ما صحبت مینمایند کافیست کمی با او درد و دل و راز ونیاز کنیم و کمی فقط کمی مراقب خود باشیم .حقیر را ببخشید که در این کامنت برای رساندن حاق مطلبم مجبور شدم کمی رکتر صحبت نمایم ازین بابت از شما بزرگواران و دوستان عزیزم عذر خواهی مینمایم.
با سلام همیشه از کامنتهای ع-علی عزیز استفاده کرده و میکنم . کامنت ۹۸ ایشان هم برایم بسیار قابل استفاده و زیبا بود ولی با یک جمله از آن کامنت زیبا :”… به استاد فیزیک هیچوقت نمی گوید قربانت شوم، فدایت شوم و نمره بگیرد.” کمی مشکل دارم و مطمئنم کج فهمی از حقیر است. زیرا استاد الهبی در گفتارهای بسیاری در مورد اثر و اهمیت وجود عنصر عشق و تضرع و گناهکار دیدن خود در رابطه ی با خالق تاکید ِ بسیار فرموده اند و حتی در گفتاری شعری از شیخ بهایی را مثال فرموده اند :” علم نبود غیر علم عاشقی -مابقی تلبیس ابلیس شقی ” .
اینست که تا جایی که تا بحال فهمیده ام مطالعه ،تحقیق، تفحص عمل معنوی و… واقعا مهم است ولی تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست -راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش .(یعنی ما همه به واسطه افکار و اعمالمان رَدّیم مگر با قربان و صدقه ی خالق نمره قبولی را به ما کرَم کرده و بدهند)
قربان و صدقه رفتن خالق ،عذر به درگاه او آوردن تضرع و زاری و لابه به پیشگاه او خیلی مهم است (کما اینکه در مناجات استاد و گفتارهایی از او هم گوشه هایی از آنرا مشاهده مینماییم) ،زیرا توفیق مطالعه و عمل خوب و عبادت و… را نیز باید از خودشان بگیریم. در واقع اول وآخر و ظاهر و باطن و همه چیز و همه کاره خداست، ما باید با سنجاق کردن خود به او ،به واسطه ی کَرَم او به جایی برسیم و توفیق عمل و درخواست ندامت و بخشش از گناهان را از او داشته باشیم بلکه مشمول رحمت بیشتری شویم چون ذره ای گناهکاریم و ناتوان.(حداقل اگر کسی هر چقدر قوی هم هست نباید این ابزار را معطل بگذارد) با تشکر.
با سلام به شماره ۶
بنظر من اگر مقایسه کنیم با حس و حال دنیای مادی شاید بتوانیم بگوئیم ” اگر عاشق نشوم دیگر ازدواج برایم اهمیتی ندارد . البته عشق لذت دیگری دارد ولی بدرد این دوره از زمانه نمیخورد در این زمان باید با فکر تصمیم گرفت . در معنویت هم بنظر میرسد الان زمان حال و روش حسی و عشق نیست گو اینکه اصولا حال کردن بیشتر از درس خواندن لذت داردولی فکر میکنم باید تلقینی محسنات درس خواندن را به خودمان یاد آوری کنیم و از مضرات عشق هم آگاهی پیدا کنیم شاید اینطوری بتوانیم مسائل معنوی را برای خودمان با روش فکری پر رنگ تر کنیم .
با سلام:
مهرداد عزیز مرسی از تذکر و دقت شما. ولی بحث در مورد گذشتن از روشهای حسی است. من اشاره کردم روشهای حسی کنترل شده در معنویت فطری. اگر عشق نباشد هیجانی نیست، هدف چه ظاهر و چه باطن بی انگیزه می شود. مثلا اگر عشق به فردای بهتر و یا عشق به دانسته های بیشتر اگر در دانشمندان نباشه چه انگیزه ای باقی می ماند. چونکه صد آمد نود و نه هم در آن مستتر است. معنویت فطری بدون عشق نمی شود. کامنت ۱۰۰ محمد عزیز هم توضیح خوبی دادن. منظور از اینکه دانشجو به استاد فیزیک نمی گوید قربانت شوم و… این است که در دوران ابتدای و راهنمایی و دبیرستان معلم روی سر دانش آموز است و به او تکلیف میده مشق میده و … ولی دانشجو در کلاس مطلبی براش گفته میشه منابع را به او معرفی می کنند، دانشجو خودش باید بره و پی گیری کنه. مگه یک دانشجو مراحل ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان را فراموش کرده یا می کند، اون مراحل پایه های علم اوست، بی پایه نمی شود. استاد الهی هم معنویت سنتی و هم روشهای حسی را شخصا تجربه کردند، و این نوع معنویت را مناسب این زمان ندانستند و معنویت فطری را ارائه و جایگزین کردند چون این نوع معنویت با فطرت بشر این زمان تطابق دارد. دقت شود روشهای حسی هم در معنویت فطری وجود دار ولی کنترل شده. مبحث هفتم و هشتم طب روح کاملا توضیح داده اند.
از کامنتهای ۱۰۰ و ۱۰۱ خیلی ممنونم. نکات خیلی عمیق و مفیدی برای من داشت. ممنون که یادآوری می فرمائید.
با تشکر از دوستان عزیزم ، ولی شاید بد نباشد توضیح دهم:
بنده عرضم این بود چگونه می توان خود را روز به روز به روش فکری نزدیک کرد ولی بدون تضعیف یا کم رنگ کردن برخی چیز ها ،زیرا که برخی اوقات چنین عوارضی دیده می شود.مثلاً می آیی احساسات و عواطفت را نسبت به مبدأ کنترل کنی میبینی بعد از مدتی دچار بی تفاوتی شدی و اگر جلویش را نگیری شاید خیلی عواقب به دنبال داشته باشد.دانشجوی معنوی تشنه ی حقیقت است یعنی لحظه ای عطش خود را برای درک حقیقت از دست نمی دهد ، ارزش مواهب الهی را می داند از کنار هر چیزی به راحتی رد نمی شود ، برای همین سوال کردم چگونه سعی کنی روش فکری در معنویت داشته باشی ولی این تغییر ، با آگاهی همراه باشد و به بهای بی تفاوتی تمام نشود ؟
با سلام،به نظر حقیر ،انسان بدون عشق ،یعنی نفی قسمت اعظمی از وجود ِ خود،نوع بشر احساسات در زندگیش رل بسیار مهمی بازی میکند،بحث معنویت ،تبدیل شدن انسان به ربات نیست چون معنویت ما مبتنی بر فطرتست ،پس نمی خواهد ذات وسرشت ما را که همانطور که عقل در آنست احساس و قلب هم در ماست را از ریشه عوض کند و در پی جنگ با فطرت و ذات ِ خلقتیمان هم نیست .میخواهد تمامی قوایمان(عقل و احساسات و…) را در راستای تسریع سیرکمالمان به استفاده ای ««آگاهانه»» درآوریم،پروفسور الهی گفتارهای بسیاری در کارکرد عشق الهی و مثبت بودن عشق به خداوند از استاد الهی نقل فرموده اند (بعنوان مثال در گفتار ۱۱۲ از کتاب برگزیده به اهمیت اساسی عشق الهی در سلوک و در گفتار ۱۱۳ به روش افزایش این عشق در ما پرداخته اند )،ولی باز در کتاب دیگری نقل به مفهوم ،برداشت حقیر این بوده که عشق الهی را هم مانند هر چیز دیگری دارای حد تعادلی بسته به رشد معنوی هر کس ، بیان فرموده اند ،بر خلاف روش سنتی که حدی برای افراط در عشق الهی متصور نبود و نیست و افراط در آنرا بسیار هم مثبت و خوب توصیف مینماید،بما تذکر می دهند که عشق الهی باید در حد ظرفیتمان باشد و باعث نشود که مابقی اصول معنویت فطری را (خدمت به خلق ،توجه به دیگران ،فعال بودن ،نان حلال خوردن،مثبت بودن و محبت به دیگران و در اجتماع بودن و…) را به واسطه و توجیه اینکه عاشق خداییم ،انجام ندهیم.
اصلا بدون عشق الهی عبادتمان رنگ و بو و تاثیر کمی دارد. آنچه که رهروان عرفان سنتی انجام می دهند آنقدر غرق شدن در دریای عشق با خداست که به قوای دیگر و عقلشان مجال رشد کافی نمیدهند و حاصل میشود رشد ِ غیر متوازنی در ارگانیزم روحی روانی ِ فرد . عشق به خداوند بسیار خوبست ولی به شرطی که شما را در جامعه و برای دیگران به عنصری خنثی و سربار و… تبدیل ننماید یعنی همانطور که فرموده اند دست در حال ِ کار و خدمات ِ به ظاهر مادی ، ولی قلب در خدمت معبود و خدا باید باشد . عشق الهی و تعقل باید در کنار هم باشد تا ما بتوانیم عملی با نیتی مافوق علی تر وبا رضایت بیشتر ِ خداوند انجام دهیم. بنظر حقیر هر کس نیتش همانقدر صرفا برای خداست و به اندازه ایست که خدا را دوست دارد و الا ما می گوییم برای رضای خدا،ولی در واقع آن عمل نیک را برای نفعی که در عوالم سیرکمال و فایده ایی که در سرنوشت ابدی و بهره ایی که ارگانیزم روحی-روانیمان از آن عمل نیک می گیرد انجام می دهید یعنی مثل عمل کردن برای بدست آوردن ِ بهشت و… نیت ِ ،عمل ما هم در واقع برای نفع و ارضای خودخواهی ِ خودمان بوده است تنها با علم ظاهری ای بیشتر و نه صرفا و فقط برای ِ خوشحال کردنِ ِ او که درست برای عمل است ،که البته همین عمل نیک با همان نیت خودخواهانه هم شروع خوبیست و با افزایش ذخایر اخروی و… برایمان در نهایت مفید هم می باشد.
با تشکر و سپاس از ع-علی عزیز برای توضیحات مفید و تکمیلیشان و نیکی عزیز برای نظر لطفشان به کامنت حقیر.
با سلام در مورد سوال کامنت ۱۰۵ از ۶ گرامی ،همانطور که دوستان اشاره نمودند هم تمجید و توصیف و توصیه به رابطه ایی عشق آلود با خداوند در معنویت فطری شده است و هم توصیه به نگه داشتن حدود عقلانی در کنترل این عشق الهی نه افراط و نه تفریط در این حس باید داشت،همانطور که در مقاله بعدی شَمایی از یک مبارزه ی عاقلانه و مبتنی بر مشاهده ی نتایج با نفس اماره (اید)دیده می شود در اینجا هم باید برای پیدا کردن حد تعادل عشق(که منشااش سوپراید است) در شرایط ِفعلی ِ روحی ِ ما ، نتایج اَعمال ِ عشقمان نسبت به خداوند را در حوزه ی درون و بیرون خود بدقت در هر لحظه مشاهده نمود اگر میزان عشقی که به خداوند در عبادات و راز و نیازها اعمال مینماییم باعث ِ تلطیف قلب ِ ما و بهتر شدن رفتار ما با دیگران ،ازدیاد صبر و تساهل و گذشت ما در برابر دیگران و خُلق بهتری از ما می شود یعنی این عشق در ما در حدود درستی تقریبا دارد کار مینماید (البته حد تعادل عشق الهی با تغییر ِ شرایط ما، در ما تغییر مینماید و هرگز هم تا قبل از کمال به تعادل کامل در هیچ صفتی نخواهیم رسید )برای روشن شدن مطلب مثالهایی ساده از افراط در عشق الهی می زنم:همسر و فرزند ما می گویند بیا برویم مثلا پارک ،چون عاشق راز و نیاز با خداوندیم قضیه را پشت گوش بیندازیم(در این حالت حق خانواده بر دوشمان آمده است و از انسانیت دور شده ایم یعنی کنترل سوپر ایدمان در این زمینه از دست ایگویمان خارج شده است، البته فرض در این مثالها اینست که نیت قلبی مان در پس ِ این اعمال ، عشق الهی(سوپر اید) باشد ،نه تنبلی و…(اید)). مثال از تفریط در عشق الهی :برای عبادت مقابل او نشسته ایم هیچ حسی در ما نیست ،حاظر نیستیم کمی از قلب خود مایه بگذاریم انمی خواهیم قدری از احساساتی که خداوند به ما داده است در این زمینه خرج نماییم، نتیجه اش می شود سنگدلی و کمبود ِدریافت نور الهی که با خشکی در درون و بیرونمان ،بی حوصلگی ،افسردگی و… میتوانیم این محرومیت از نور ِ او را در خود حس نماییم .در این حالت رفتارمان با دیگران هم خشک و بی حوصله تر می شود ،یعنی می توان گفت عشق الهی ابزاری بسیار خوبست برای انسان شدن اگر تحت نظارت دقیق ایگوی کارآموخته توسط معنویت فطری باشدو باید با تمرین و مشاهده و تصحیح به سمت تعادل در این صفت حرکت نمود.
دوستان عزیزم بسیار پاسخ هایتان زیبا و آموزنده بود ،مسلماً اگر کسی بتواند روش فکری را بکار بندد دچار بی تفاوتی نمی شود و بر عکس اهمیت مسائل را بیشتر درک می کند ،ولی مشکل “گذشتن” از مرحله ی حسی است ، ما به محض اینکه تصمیم بگیریم این تغییر در ما ایجاد نمی شود و مسلماً عوارضی را دارد ، بنده سوالم این است که چطور می توان این عوارض را “کم” کرد ، برای از بین بردن یک افراط معمولاً ما دچار افراطی در جهت عکس می شویم ، ولی مطمئن هستم که به نحوی می توان این تغییر را “کنترل” کرد ،مثلاً کسی که از چهار بُعد زندگیش فقط به بُعد روحش توجه کرده وقتی می خواهد دیگر ابعاد را در خود رشد دهد ،اگر متوجه نباشد ، ممکن است ضرورتاً او را در محیطی بیاندازند که مجبور باشد روی مسائل مادی و یا جسمی اش به افراط کار کند به حدی که شاید مدتی از بعد روحانی خود غافل شود ،تا ان افراط جبران گردد ، ولی حتماً راهکاری وجود دارد که این رشد “بتدریج” باشد یعنی “همزمان” با اینکه بعد معنوی خود را رشد می دهی ،به تدریج ابعاد دیگر را هم وارد زندگیت کنی ، با این روش دیگر احتیاج نیست از بعد معنوی خود به افراط جدا شوی و حتی سعی می کنی آن را هم پر رنگ تر کنی و از برخی امور غافل نشوی،وگرنه مسلم است اگر کسی روش فکری را کاملاً بکار بندد اصلاً قابل مقایسه با هیچ چیز نیست.
با سلام در مورد سوال مفید کامنت ۱۰۹ از ۶ گرامی ،به نظر می آید حرکت در معنویت (چه صعودی و چه نزولی)بصورت حرکتی شبهِ سینوسی می باشد با این فرق که خط تشکیل دهنده ی این مسیر سینوسی هم از زیگزالهایی کم دامنه تشکیل شده است،یعنی نمی توان انتظار نوعی حرکت علمی (چه در معنویت و چه در مسایل مادی)داشت که خطاوافراط یا تفریط در آن هرگز نباشد ،خطا جزء جدا نشدنی تجربیات علمی و انسانست. گویند ادیسون برای اختراع لامپ ،در هزاران آزمایش شکست خورد،از او پرسیدند پس از اینهمه شکست ،خسته و نا امید نشدی، گفت: خیر ،من هزاران راه کشف کردم که به ساخت لامپ منجر نمی شود ،یعنی باید سعی کرد شکست ها را پیروزی دید و مثبت اندیش تر و قویتر شد،چون هدف ظاهرا فعلا همین تلاشهاست نه الان کامل بودن .قضیه را «معنوی» ببینیم ما همچون ادیسونیم در معنویت که میخواهیم لامپی معنوی(صفتی خوب ) را در ضمیر خود ایجاد نماییم در روش معنویت سنتی ،مرشدِی واقعی ،سریع راه حل را بما میگوید فقط ما باید برویم بدنبال ساختن ِ آن لامپ (صفت معنوی) با دستور ِ از قبل تهیه و امتحان شده توسط آن مرشد بزرگوار ،و در آنصورت آن قدر آزمون و خطا و تجربه ی منجر به شکست ،دیگر لازم نبود در این روش پیشرفت به ظاهر خیلی سریع است نفس خیلی ضعیف است و…ولی استاد فرمودند از روش سنتی افراد کمی به کمال رسیدند، چرا؟ به نظر ِحقیر،چون دانش آموز بار می آمدند، در معنویت علمی مهم نیست در کامل کردن صفتی فعلا به نتیجه برسیم یا نرسیم مهم یادگیری مسیر رسیدن به نتیجه و فعالیت و دلسرد نشدن و حفظ روحیه ی تحقیق و کوشش ودلسرد نشدن (ایمان) است زیرا در کمال (به نظر حقیر) چون هر انسانی ذاتا متفاوتست در واقع تز ِ دکترایش را هم فقط خودش یا خداوند منطقا میتواند بنویسد زیرا ارگانیزم روحی -روانی هر انسانی مثل جسم زمینیمان و دیگر موجودات کره ی زمین،کاملا منحصربفردست پس ضعفهایش در حد کمال هم ،تا حدودی منحصر بفرد می باشداساتید دیگر ممکنست در زمینه ی مشکل ِ او تجربه ی خاصی نداشته باشند چون با او فرق داشته اند پس (به نظر ِ حقیر) امروزه معنویت علمی بیشتر بدنبال ساختن دانشجویی کوشاست نه اینکه آنها حتما خیلی سریع، خیلی صفات را در خود ایجاد و حل و فصل نمایندو به تعادل برسند.(مثل پدری که پشت ِ دوچرخه فرزندش را گرفته و به تعادلی تصنعی اورا رسانده است کافیست پدر دستش را ول کند …) در اینجا اصول کلی گفته می شود ولی خود دانشجو باید از این اصول که بعضا متضاد همدیگر هم هستند بهترین غذای معنوی را برای خود و دیگران تهیه نماید (مثلا در بسیاری از گفتارها فرموده اند که انسان باید محبت و گذشت و…به دیگران داشته باشد ،باز از طرفی فرموده اند،هست باش با افراد مغرور و زیاده خواه و سلطه طلب و استثمارگر و… حقت را بگیر و آنفرد را با کم کردن رابطه و بی محلی و نصیحت و…ادب کن و …)یعنی برای پختن غذای معنوی مناسب ،انواع عناصر متضاد ،آب ،آتش ،نمک ،شکر وترشی و…را در اختیارمان قرار داده اند و اصول آشپزی را نیز کاملا فرموده اند حال باید خود آنقدر غذای بد مزه و… درست نماییم و تجربه کنیم و بسوزانیم و… تاآشپزی ِ قهار(دانشمندی معنوی) گردیم.
در جواب سوال ۶ عزیز مبنی بر روشهای کم کردن افراط و تفریط در عمل، ۱۰ آیتم بر اساس برداشت ناقصم از راه استاد فعلا به ذهنِم می رسد : ۱-نا امید نشدن در وقت شکست و هنگام بروز رفتارهای مبتنی برعدم تعادل در ما و برداشتن قدمهای کوتاه و مستمر، ۲-سعی کنیم همواره در تمامی کارها اندازه نگه داریم سعی کنیم حُرحُری مزاج و افراط گرا در هیچ زمینه ایی نباشیم۳- بیشتر تابع ِ عقل و انصاف باشیم تا احساسات ِ بی منطق ،۴-از دُگم بودن و تعصبات خشک و اکتفا و اعتماد ِ بیش از حد بر آنچه تا بحال فهمیده ایم بپرهیزیم تا همواره آماده ی فهم بیشتر باشیم و درهای ذهنمان برای اندیشیدن و سبک -سنگین کردن مسایل ،همیشه باز باشد،۵-نفس اماره مان را بشناسیم و به خواسته هایش جواب مثبت ندهیم زیرا گوش دادن به آن ما را به عدم تعادل بیشتری خواهد کشاند،۶-همیشه به عاقبت و نتایج کارهایمان قبل از عمل فکر کنیم،اینکار ما را عاقلتر و در مقابل افراط و تفریط مصونتر مینماید ۷-بر روی صفت صبرمان هم مقداری کار نماییم زیرا عجله و خوب بررسی نکردن ِ موضوع ،یکی از دلایل افراط و تفریط می باشد و ۸- بهره گیری از دانشمندان معنوی حیاتیست،که در این زمینه ما را یاری ِ فکری و روحی و … دهند .
البته این رویکردها هم ما را از خطا کاملا رها نمی کند ولی فراز و فرودهایمان را کم خطر تر خواهند نمود.با تشکر.
آرش و نیمای عزیز بسیار از فرمایشاتتان سپاسگزارم ، ممنون که متوجه سوال حقیر شدید و پاسخ به این جامعی را عنایت فرمودید ، نیما ی عزیز مورد ۹ و ۱۰ و احیاناً دیگر نکات را که به نظرتان می آید از حقیر دریغ نفرمایید.
با تشکر از شما ۶ عزیز برای سوالات عمیق و اهمیتی که برای درک معنویت قائلید و لطفی که به نظر حقیر داشتید و تشکر از اینکه ما را به تفکر بیشتر مجبور می فرمایید(:
با سلام و سپاس از دوست عزیزمان ۶ گرانقدر،در کامنت فوق از ابتدا ۸ مورد مد نظر حقیر بود ولی اشتباها ۱۰ نوشتم که از شما بزرگوار پوزش می طلبم.از اینکه مطالعه فرمودید متشکرم.
با تشکر از این سایت و نظرات دوستان و احترامی که اعضا به هم می ذارن.با تشکر از همگی شما
با سلام
البته این عقیده شخصی بنده است اصراری در رد یا قبول آن نیست.
در دنیا امروز همه ما انسانها این را یاد گرفتیم که هر چیزی اگر از طریق علم به اثبات رسیده باشه بدون هیچ مقاومتی آنرا قبول میکنیم معمولا همیشه علم راست گفته ونهادینه شده .
اگر در دنیای امروزکه ما داریم زندکی میکنیم بخواهیم معنویت رااز طریق علمی بفهمیم وعمل کنیم باید اول معنویت نهادینه بشه که صد البته پایه های اصلی آنرا در کتابهای پرفسور بهرام الهی و مفهوم سخنرانیای ایشان به وضوع میشه دید. انموقه وقتی معنویت به صورت قانون دینی درآمد وقابل تجربه شد بلی میشه معنویت را علمی دید وجهانیش کرد.معنویت استاد الهی تابع زمان ومکان نیست.
با سلام
اگر ارتباط هر یک از ما(انسانها) به خدا را یک ریسمان فرض کنیم خواهیم دید که ارتباط با خدا یا بهتر بگویم راه ارتباط با خدا به اندازه تعداد انسانها است (این مطلب را در فیلمی شنیدم) امروز که این درس را مطالعه کردم احساس کردم اگر از ریسمان دیگران هم (تجربیات دیگران)برای ارتباط با خدا استفاده کنم ضخامت ریسمان بیشتر و در نتیجه احساس امنیت بیشتری را در بر خواهد داشت خواهش می کنم در صورت برداشت اشتباهم مرا راه نمایی بفرمایید
متشکرم
باسلام
بعد از خواندن این کتاب متوجه شدم هر لحظه خدا برایم پیغامی میگذارد که راحتتر موانع ومشکلات را پشت سر بگذارم
انقدر راحت من از راهنمایی های مبدا میتوانم بهره بگیرم که هیچکس نمیتواند کل شرایط مرا در نظر بگیرد و بهترین راه حل را جلوی پایم بگذارد فقط رمزگشایی این پیام ها اصل کار است
بهترین جمله کتاب تا به اینجا که مطالعه کردم:
ما چهره ی فردی که با او زندگی می کنیم را به راحتی میبینیم ولی چهره ی خدا را نمیتوانیم ببینیم
اما می توانیم با نگاه کردن به چهره ی فردی که با او زندگی میکنیم
عکس العمل به کار بستن اصول معنوی را ببینیم صففحه ۲۳۱
البته چهره ی خدا را میتوان دید
ولی نه با چشم ظاهری بلکه با چشم باطنی و معنوی
منظور این است که ببینیم ایا خدا از ما راضی هست یا
نه
بعضی وقتها کاری انجام میدهم که نمیدانم درست است یا
نه
ولی از طریق فیدبک ها متوجه میشوم که یکتا از من راضی
است یا نه