اثبات وجود خدا (۲) : اثرات

31 می, 2011
 
نوشته: سُوفی لُوسُور

دلایلی که فلاسفه‌ی شرقی و غربی مبنی بر اثبات وجود خدا ارائه داده‌اند، به منظور متقاعد کردن افراد بی ایمان نبوده. استاد الهی هم در نگارش فصل اول کتاب معرفت الروح که مربوط به اثبات صانع تعالی می‌باشد آگاه بود که این دلایل چیزی را به افراد بی ایمان ثابت نمی‌کنند. زیرا در جای دیگر در جواب به شخصی که می‌پرسد برای کسی که به خدا معتقد نیست چه دلیلی می توان آورد پاسخ می‌دهد: «دلیلی نمی‌توان آورد. به فرض این که شما تمام دلایل عالم را بیاورید می‌گوید… خب، نشانم بده، خدا را نشانم بده. باید خود شخص فکر کند و بسنجد و به قلبش هم رجوع کند تا به مبدأ معتقد شود.» (آثارالحق جلد ۲ گفتار ۲۸۵).

به همین دلیل در پایان مقاله‌ی قبلی این سؤال مطرح شد که چرا یک فصل مفصل از کتاب معرفت‌الروح به اثبات وجود خدا اختصاص داده شده است؟

خوانندگان یک کتاب نباید نیت واقعی نویسنده را از قول خود تفسیر کنند، مگر اینکه نویسنده آن را صراحتاً بیان کرده باشد، ولی خواننده می‌تواند اثری را که کتاب در او ایجاد می‌کند بررسی کند و بر اساس آن ببیند که آیا این مطالعه برای او فایده‌ای داشته است یا خیر؟ مطالعه‌ی دقیق دلایل اثبات صانع تعالی در کتاب معرفت‌الروح دو فایده‌ی مهم دارد:

ـ اولین فایده که به‌وضوح مشاهده می‌شود این است که به اشخاص با ایمان نشان می‌دهد که ایمان و عقل مغایر یکدیگر نیستند. زیرا بنا به دلایل تاریخی که بحث آن طولانی است داشتن ایمان، غیر منطقی تلقی شده است. بدین معنی که ایمان یک موضوع درونی است و فقط افرادی که قدرت استدلال ندارند یا صدای منطق را به راحتی در خود خاموش کرده‌اند، آن را می‌پذیرند و این طرز فکر مثل یک تصنیف قدیمی است که همه بارها آن را شنیده ایم. اما برخلاف تصور باید پذیرفت که افراد با ایمان نیز از موهبت عقل برخوردارند و می‌توانند با زبردستی زیادی از آن استفاده کنند. وقتی اشخاص با ایمان متوجه می‌شوند که یکسری اظهارات منطقی در تأیید اعتقاداتشان وجود دارد که ایمان را با عقل و قلب را با ذهن آشتی می‌دهد، احساس وجد می‌کنند. در اینجا عقیده‌ی رایجی که داشتن ایمان را در این زمان، فقط مختص افراد کوتاه فکر می‌دانند، شخص با ایمان را به تنگنا نمی‌کشاند و دلایل منطقی‌اش، او را از زیر بار این اعتقاد شایع بیرون آورده و قلبش را آرام می‌کند و بالاخره، می‌تواند احساس خود را که به خاطر ترس از عقاید اجتماعی پنهان و سرکوب می‌کرده است، ابراز کند زیرا دیگر منطق را نادیده نمی‌گیرد.

ـ فایده‌ی پر بارتر دیگری که در وهله‌ اول به نظر نمی‌آید، برقرار کردن نوعی ارتباط با مبدأ است. مطالعه‌ی دقیق این دلایل، به طور طبیعی توجه ما را به تأمل بر صفاتی از خدا رهنمون می‌کند: واجب الوجود، مبدأ کل ممکنات و موجودات، قادر مطلق و غیره. بدین ترتیب فرصت پیدا می‌کنیم درباره‌ی مفاهیمی که هنگام عبادت، سریع از روی آنها می‌گذریم تعمق کنیم. مفاهیمِ در ظاهر ناملموس معنی پیدا می کنند، و از درک آنها، احساس عمیق اتصال ایجاد می‌شود، گویی هر یک از این صفات مانند پنجره‌ای به روی مبدأ باز می‌شوند، به طوری که بررسی دقیق این زنجیره مفاهیم چه بسا، تدریجاً پیوندی عاطفی با مبدأ را ایجاد می کند. هم چنین متوجه می‌شویم که چرا این مفاهیم در مناجات استاد به کار برده شده‌اند: (« واجب الوجود، خالق کل مخلوق، ایجاد کننده ممکن و موجود…»). به نظر می‌رسد که با تمرکز روی این مفاهیم می‌توان اثری از خالق را در هر رویداد درونی و بیرونی مشاهده کرد. وقتی در جستجوی علت‌العلل اصلی که از چیزی ناشی نشده، رشته‌ی علت و معلول را دنبال می‌کنیم، انگیزه روح در حرکت صعودی به سویِ مبدأ بیشتر می‌شود و ذهن فرد را در جستجوی علتی به علت دیگر، به سمت مبدأ ممکنات و موجودات سوق می‌دهد تا آنجا که در مرحله‌ی نهایی سیرِ خود، با حالتی وصف ناپذیر مواجه می‌گردد و حیرت زده می‌شود.

این دو مورد نشان می‌دهد که انسان که از عقل و احساس برخوردار است، می تواند با استدلال‌هایی که احساس او را برمی‌انگیزد و در عین حال عقلش آن را تأیید می‌کند آرام گیرد. این دلایل برای کسانی که از اندیشیدن و تعمق درباره‌ی آنها و رجوع به قلبشان امتناع می‌کنند، بیهوده به نظر می‌رسد، ولی برای آنهایی که آماده تفکر درباره‌ی این دلایل هستند و به روح خود رجوع می‌کنند، می‌تواند موقعیتی استثنایی باشد برای ورود به وادی شناخت خدا.



برگرفته از سایت e-ostadelahi.fr