اثبات وجود خدا (۲) : اثرات
دلایلی که فلاسفهی شرقی و غربی مبنی بر اثبات وجود خدا ارائه دادهاند، به منظور متقاعد کردن افراد بی ایمان نبوده. استاد الهی هم در نگارش فصل اول کتاب معرفت الروح که مربوط به اثبات صانع تعالی میباشد آگاه بود که این دلایل چیزی را به افراد بی ایمان ثابت نمیکنند. زیرا در جای دیگر در جواب به شخصی که میپرسد برای کسی که به خدا معتقد نیست چه دلیلی می توان آورد پاسخ میدهد: «دلیلی نمیتوان آورد. به فرض این که شما تمام دلایل عالم را بیاورید میگوید… خب، نشانم بده، خدا را نشانم بده. باید خود شخص فکر کند و بسنجد و به قلبش هم رجوع کند تا به مبدأ معتقد شود.» (آثارالحق جلد ۲ گفتار ۲۸۵).
به همین دلیل در پایان مقالهی قبلی این سؤال مطرح شد که چرا یک فصل مفصل از کتاب معرفتالروح به اثبات وجود خدا اختصاص داده شده است؟
خوانندگان یک کتاب نباید نیت واقعی نویسنده را از قول خود تفسیر کنند، مگر اینکه نویسنده آن را صراحتاً بیان کرده باشد، ولی خواننده میتواند اثری را که کتاب در او ایجاد میکند بررسی کند و بر اساس آن ببیند که آیا این مطالعه برای او فایدهای داشته است یا خیر؟ مطالعهی دقیق دلایل اثبات صانع تعالی در کتاب معرفتالروح دو فایدهی مهم دارد:
ـ اولین فایده که بهوضوح مشاهده میشود این است که به اشخاص با ایمان نشان میدهد که ایمان و عقل مغایر یکدیگر نیستند. زیرا بنا به دلایل تاریخی که بحث آن طولانی است داشتن ایمان، غیر منطقی تلقی شده است. بدین معنی که ایمان یک موضوع درونی است و فقط افرادی که قدرت استدلال ندارند یا صدای منطق را به راحتی در خود خاموش کردهاند، آن را میپذیرند و این طرز فکر مثل یک تصنیف قدیمی است که همه بارها آن را شنیده ایم. اما برخلاف تصور باید پذیرفت که افراد با ایمان نیز از موهبت عقل برخوردارند و میتوانند با زبردستی زیادی از آن استفاده کنند. وقتی اشخاص با ایمان متوجه میشوند که یکسری اظهارات منطقی در تأیید اعتقاداتشان وجود دارد که ایمان را با عقل و قلب را با ذهن آشتی میدهد، احساس وجد میکنند. در اینجا عقیدهی رایجی که داشتن ایمان را در این زمان، فقط مختص افراد کوتاه فکر میدانند، شخص با ایمان را به تنگنا نمیکشاند و دلایل منطقیاش، او را از زیر بار این اعتقاد شایع بیرون آورده و قلبش را آرام میکند و بالاخره، میتواند احساس خود را که به خاطر ترس از عقاید اجتماعی پنهان و سرکوب میکرده است، ابراز کند زیرا دیگر منطق را نادیده نمیگیرد.
ـ فایدهی پر بارتر دیگری که در وهله اول به نظر نمیآید، برقرار کردن نوعی ارتباط با مبدأ است. مطالعهی دقیق این دلایل، به طور طبیعی توجه ما را به تأمل بر صفاتی از خدا رهنمون میکند: واجب الوجود، مبدأ کل ممکنات و موجودات، قادر مطلق و غیره. بدین ترتیب فرصت پیدا میکنیم دربارهی مفاهیمی که هنگام عبادت، سریع از روی آنها میگذریم تعمق کنیم. مفاهیمِ در ظاهر ناملموس معنی پیدا می کنند، و از درک آنها، احساس عمیق اتصال ایجاد میشود، گویی هر یک از این صفات مانند پنجرهای به روی مبدأ باز میشوند، به طوری که بررسی دقیق این زنجیره مفاهیم چه بسا، تدریجاً پیوندی عاطفی با مبدأ را ایجاد می کند. هم چنین متوجه میشویم که چرا این مفاهیم در مناجات استاد به کار برده شدهاند: (« واجب الوجود، خالق کل مخلوق، ایجاد کننده ممکن و موجود…»). به نظر میرسد که با تمرکز روی این مفاهیم میتوان اثری از خالق را در هر رویداد درونی و بیرونی مشاهده کرد. وقتی در جستجوی علتالعلل اصلی که از چیزی ناشی نشده، رشتهی علت و معلول را دنبال میکنیم، انگیزه روح در حرکت صعودی به سویِ مبدأ بیشتر میشود و ذهن فرد را در جستجوی علتی به علت دیگر، به سمت مبدأ ممکنات و موجودات سوق میدهد تا آنجا که در مرحلهی نهایی سیرِ خود، با حالتی وصف ناپذیر مواجه میگردد و حیرت زده میشود.
این دو مورد نشان میدهد که انسان که از عقل و احساس برخوردار است، می تواند با استدلالهایی که احساس او را برمیانگیزد و در عین حال عقلش آن را تأیید میکند آرام گیرد. این دلایل برای کسانی که از اندیشیدن و تعمق دربارهی آنها و رجوع به قلبشان امتناع میکنند، بیهوده به نظر میرسد، ولی برای آنهایی که آماده تفکر دربارهی این دلایل هستند و به روح خود رجوع میکنند، میتواند موقعیتی استثنایی باشد برای ورود به وادی شناخت خدا.
برگرفته از سایت e-ostadelahi.fr
مثل همیشه زیبا و پربار، خیلی ممنون.در حال حاضر قبول کردن خدا به عنوان آفریننده و پرورنده کائنات از دید بسیاری از مردم، خصوصا در خارج از ایران، نشانه ای از کوته نگری و واپس گرایی است و به همین دلیل برخی افراد باورمند یا در ظاهر انکار می کنند و یا مواردی را از تعریف خدای واحد حذف می کنند. همانگونه که در متن فوق اشاره شده، چنین استنباط هایی می تواند برای تمام باورمندان مفید بوده و باعث رشد روحی آنان شود.
لطفا دوستان در مورد این قسمت توضیح بدهند تا برایم مفهوم شود(به نظر میرسد که با تمرکز روی این مفاهیم میتوان اثری از خالق را در هر رویداد درونی و بیرونی . . . حیرت زده می شود. )
با تشکر
♦ ببخشید دوستان در جمله ی اول (باید خود شخص فکر کند و بسنجد و به قلبش هم رجوع کند تا به مبدأ معتقد شود)ابتدا نقش “عقل” بکار گرفته شده و بعد “احساس”. در حالی که در جمله بعد (انسان که از عقل و احساس برخوردار است، می تواند با استدلالهایی که احساس او را برمیانگیزد و در عین حال عقلش آن را تأیید میکند آرام گیرد) اول نقش “احساس” است و بعد “عقل”. ممکن است در این زمینه بنده را راهنمایی بفرمایید؟
سلام متیس عزیز،
تا به امروز توفیق این را داشته ام که ازاین سایت پر بار
دیدن نمایم و از مطالب مفید آن کمال استفاده را ببرم و این توفیق را مرهون توجه همان مبدائی می دانم که ایمان به او نگرش انسان را به زندگی تغییر می دهد. پس از انتشار دو مقاله اخیر و صحبت های آقای جیمز موریس در باره کتاب
« معرفت الروح اثر استاد الهی » و مصاحبه خانم لیلی انور
در باره « استاد الهی : میراث معنوی » بر آن شدم آثار به جا مانده از استاد الهی را با نگرشی دیگر مطالعه نمایم و
رابطه ایمان به مبدا و تاثیر آن در زندگی روزمره را بیابم.
و درکتاب بر گزیده که حاوی گفتارهایی است ،بیانگر جنبه های عملی فلسفه و مشی فکری استاد الهی،این رابطه را یافتم. جملاتی کلیدی و نجات بخش که همواره در طول روز و در هر موقعیتی به خود یاد آور می شوم.
« استاد الهی در طول زندگانی و در آثارش -چه کتبی ، چه شفاهی ،و چه موسیقیایی- همواره بر آن بوده تا توجه انسان را به عالمی فراتر از عالم مادی سوق دهدو تداوم زندگی را در عالم بعد به او یادآور شود. او تاکیدش بر این بود که اساس کامیابی و خوش دلی درونی این جهان، مستلزم داشتن نگاه معنوی به زندگی است ،فارغ از
چالش های خرد و کلان آن .»
و در این جا بود که پی بردم داشتن ایمان به مبدا چگونه « داشتن نگاه معنوی به زندگی » را در انسان تقویت
می کند.
با تشکر از ترجمه این مقاله پربار متشکرم
با سلام مقاله ی بسیار عمیقی است از زحمات شما متشکرم
با سلام و تشکر از شما
تجربه ای که من از خواندن مناجات کتاب معرفت الروح داشتم این بود که پس از بررسی دقیق مفاهیم آن – انس و کشش دیگری به مبدا پیدا کرده ام مثل این میماند که همه چی برایم جدی تر شده و هم چنین تعمق در مقاهیم نیز باعث شده تمرکزم در خواندن دعا بیشتر شده است
انشاءالله که خداوند به همگیمان توفیق جلب رضایتش را بدهد.
بهار عزیز در اینجا به نظر می رسد می خواهند به نوعی رسیدن از “کثرت” به “وحدت” را نشان دهند،یعنی وقتی در هر رویدادی اعم از درونی (ناشی از نفوس) و بیرونی (جمیع عوامل محیطی و…) به دنبال اثری از علت العلل اصلی باشی و همه چیز را از او ببینی ، نهایتاً با تعقیب سلسله ی علل به علت العلل اصلی خواهی رسید .
همچنین بکار بردن واژه ی “حیرت” شاید برای این باشد که در این روند باید از وادی حیرت نیز عبور کنی تا فنا فی الله شوی..
با سلام به علیرضای عزیز
به نظر من اگر ما برای هر کاری انگیزه داشته باشیم با ذوق و شوق دیگری به آن میپردازیم و کمتر خسته میشویم . این حالت از احساس سر چشمه میگیرد.
مثلااگر انگیزه برای ورزش کردن پیدا کنیم سختی و تنبلی آن برایمان کمتر میشود در همه امور همینطور است . به نظر من انگیزه احتیاج به احساس دارد .
با سلام وتشکر از متیس عزیز مقاله را چند بار خواندم .به سوال بهار عزیز وپاسخ ۶ گرامی برخوردم بسیار برایم مفید بود و فهمیدم خیلی نمیدانم !!!… ممنون از همه دوستان به خاطرطرح سوال . چون سوالاتشان باعث بالارفتن آگاهی وآموزش من میشود .
ممنون از متیس عزیز برای درج این مقاله زیبا، کامنت ۷ از ۱ عزیز خاطره مرا از آن کار عملی بسیار موثر دوباره زنده کرد یعنی منهم با یک یا دو روز تفکر بر روی معنای صفت رحمانیت خداوند،رابطه ام با خداوند متحول شد ممنونم.
با سلام و تشکر از ترجمه ی این مقاله زیبا
در باره کامنت شماره ۳ علیرضای عزیز.
در مورد رجوع به قلب، به نظر بنده، وقتی که به قلب رجوع می کنیم، اول به احساس برنمی خوریم. بلکه به نظرم قبل از احساس، به نوعی آگاهی برمی خوریم. آگاهی ای از جنس بدیهیات. برای کسی که ایمان دارد، خدا هست. اثبات نمی خواهد. هستی خدا ثابت است. اما اثبات های عقلانی، حس های عرفانی، نشانه های الهی که در زندگی روزمره شخص و در فکرش حاضر می شود و … همه باعث انس، دلگرمی و شناخت بیشتر او می شوند.
مثلا در برهان نظم، شخص، نظم کائنات و طبیعت را می بیند، می گوید خب، لابد خدایی هست که این دقت و نظم خارق العاده را نگه می دارد. بعد به قلبش مراجعه می کند می بیند بله قبول می کند و قلبش تایید می کند که خدایی هست. حال فردی که ظاهرا با فطرت خود بیگانه است، همین پروسه را طی می کند اما وقتی به قلبش مراجعه می کند لابد یا شک می بیند یا انکار (خدا رو هزاران بار شکر این را دقیقا نمی دانم)
در مورد جمله دوم که فرمودید و در متن هم پررنگ شده، به نظر نمی رسد که بین عقل و احساس، ترتیبی منظور باشد چون کلمه ی « در عین حال» بینشان است): « انسان می تواند با استدلالهایی که احساس او را برمی انگیزد و در عین حال عقلش آن را تایید می کند آرام گیرد» در متن اصلی به زبان فرانسه هم à la fois است که معنی همزمان می دهد.
az didane in blog baraaye avalin baar, fogholaadeh khosh haal,shodam.fekr mikonam, in ham “taazeh tarist taazehtar ke resideh.” mamnoon estefaadeh mibarim movafagh baashid
نکاتی گرانبها در این گفتارِ استاد وجود دارد که بدون عمل به آن اعتقاد به مبدأ ممکن نیست. از آنجا که فرمایشات استاد الهی بسیار دقیق است، اگر حب و بغض در کار نباشد، با کمی دقت، حقیقت بر هر کسی آشکار میشود.
«باید خود شخص “فکر کند” و “بسنجد” و به “قلبش” هم رجوع کند تا به مبدأ معتقد شود.»
در اینجا فکر کردن عملی است ارادی. «باید خود شخص فکر کند» همینطور قبل از فعلِ “فکر کردن”، خواستن نیز به ذهن متبادر میشود. یعنی اگر کسی نخواهد، فکر هم نمی کند.
«بسنجد»، با چه بسنجد؟ با عقل
«رجوع به قلب»، این موضوع شبیه به این است که شما در وجود خود عکس و یا نشانی از مبدأ داشته باشید. نفخهء دم پروردگاری (روح)، به آن که رجوع کند، میزان سنجشی در درون خود می یابد که خودِ این احساس، استدلالی برای شخص بدست می دهد. چون دیگران به درون او دسترسی ندارند و خدا نشانی از خود را در درون بشر قرار داده است تا به آن وسیله او را بشناسد.
این یک برداشت و تجزیه تحلیل شخصی است.
دوستان عزیز،
میتوانید به آدرس زیر مراجعه کنید و این خاطرهء زیبا را مطالعه کنید، مطلبی است تحت عنوان “دیدار با شیخ جانی” ولی از آنجاکه من عادتاً به هر چیزی فضولی می کنم، به نظرم میتوان آن خاطره را “مادر کائنات نامید”.
http://www.saintejanie.com/fa/shavahed4.htm
آذرمهر گرامی ممنون به خاطر لینکی که گذاشتید. واقعا زیبا و جذاب بود.
داستان عجیب خانم زهره زاهدی را از آدرسی که آذرمهر عزیز ارائه داده بودند خواندم ، ناخود آگاه یاد این بیت افتادم :
به ذره گر نظر لطف بوتراب کند
به آسمان رود و کار آفتاب کند
امیدوارم این نگاه شامل حال معنوی همه ی ما بشود گاهی از خود می پرسم مگر برای خدا چه کرده ایی که آنقدر از او انتظار لطف و دستگیری و کَرَم داری در پاسخ دادن به این سوال همیشه کم می آورم.
جمله ایی از حضرت شیخ ،فرموده اند :”همیشه به خودم تلقین میکنم «ای خدا، امیدوارم چنان مرا پرورش بدهی که غیر از تو از چیزی لذت نبرم.» تلقین این مطلب کمک میکند انسان دنبال لذات دنیوی نرود.”
چه تلقین و جمله ی کاربردی و پرمعنایی ،یعنی انسان نیاز به موضوعی آرامش بخش لذت بخش و تکیه کننده و شادی آفرین و پشتیبان در دنیا و آخرت دارد اگر این ظرفیت قلب و وجودیمان را با خدا پر نکنیم یا خدا برایمان لذت بخش نباشد بالاجبار مجبوریم با پول و سرگرمیهای مضر و… انحرافات پرش کنیم یا افسرده شویم و بی امید به آینده روزمرگی کنیم و آخرتمان هم که معلومست چه وضعی خواهد داشت ، چقدر در آنصورت مشکل داریم .
آذرمهر عزیز. خیلی ممنون. خوانده بودم اما تکراری نمی شود. خیلی الان برایم لازم بود. خدا یار و همراهتان.
آذر مهر عزیز، نمی دانم چگونه بابت اینکه باعث شدید مجدداً این خاطره را بخوانم تشکر کنم، این خاطره به قدری محسوس نگاشته شده که خواننده را به نوعی از آن فضا -زمان عبور می دهد،سپاسگزارم……
♦ ممنون از پاسخ هایِ دوستان عزیز، “۱” و کارما و آذر مهر
با سلام و احترام
همانطور که در کتابها ذکر شده، در زمان حاضر انسان توسط کسانی که در معنویت چند قدم از او بالاترند، هدایت میشود. کتاب معرفت الروح را خواندهام، تا کنون چنین اثری را حس یا درک نکردهام، ولی وقتی یک متن مورد تأیید چنین اثراتی را برای این فصل کتاب ذکر می کند یعنی اثری دست یافتنی که هر کس با کوشش و توجه می تواند به آن برسد.
دانشجو در دانشگاه از یکی آمار یاد می گیرد و به همان شخص یا کس دیگر زبان میآموزد… امیدوارم زندگی دانشجوئی داشته باشیم و همیشه به فکر یاد گرفتن. هیچ وقت هم مغرور نشویم که حالا دیگر همه چیز را میدانم.
zasa ی عزیز ،حقیقتا کار گروهی برای شخص من در این سایت بسیار مفید بوده است بویژه زمانهایی که بر روی موضوعی عملی و کاربردی همه تمرکز کرده اند و تجربه یا حاصل تفکر خود یا گفتارهای استاد و سایر بزرگان را در آن زمینه ی عملی بیان کرده اند در آن مواقع به طرز اعجاب انگیزی در مبارزه با آن صفت یا مشکل روحی ،رشد و موفقیت چشمگیرتری داشته ام شاید بهمین خاطرست که در برزخ بطور گروهی روی موضوعات فعالیت مینمایند چون کار گروهی باعث رشد بیشتری میشود به نظرم شرطش شاید این باشد که موضوعات کاربردی و عملی برای به بحث گذاشتن انتخاب شود و صحیح و بطور کاربردی هم هدایت شود. طرح بحث اینگونه موضوعات در زندگی شخصی من صد در صد اثر مثبت گذاشته است و می گذارد،و شخصا برایم جاذبه بیشتری از مطالب و بحثهای فلسفی و کمتر کاربردی داشته است البته علاقه ایی شخصیست .متشکرم.
مدتیست که مدیری بر واحد ما گماشته شده است که بینهایت انسان کم بینی است چیزهای بسیار بی ارزشی را از دوستان اغماض میکند و… این در حالیست که بشدت هم اموال عمومی را حیف و میل و تضییع مینماید و خودش هم سعی میکند بهترینها را همیشه در حد نیازش داشته باشد،به این فکر افتادم چه شد که به این مشکل دچار شدم دیدم که خودم هم بسیار انسان نظر تنگ و خسیس و کم بینی هستم این فرد در مقابلم گمارده شده تا طعم رفتار زشتم را کمی احساس کنم،واقعا از خداوند ممنونم که چقدر به فکر سیر کمال و بهتر شدنم میباشند چون بالاخره باید بر این صفات کمی غلبه کرده و جوانه اش را در این دنیا بزنم وگرنه دوباره برم می گردانند و روز از نو روزی از نو.
باسلام
در این مبحث جمله ای آمده، ( واجب الوجود، خالق کل مخلوق، ایجادکننده ممکن و موجود…). که تمرکز روی این مفاهیم می تواند اثری از خالق را در هر “رویداد” درونی و بیرونی مشاهده کرد. از دوستان تقاضا دارم اگر تجربه ای عملی که باید بدرد آویز گوش خوردن بخورد را دارند بیان کنند، من می خوام نقطه عملی این مفاهیم را در زندگی روزمره پیدا کنم. متشکرم
ع-علی عزیز مدتی است به همین سوال که بهار عزیز هم در کامنت ۲ مطرح فرمودند فکر می کردم اما چون جوابی درخور نداشتم چیزی ننوشتم. البته یک تجربه کوچک ولی زیبا در این مورد برایم پیش آمده بود که آمدم بنویسم ولی بعد دیدم مناسب نیست و مثل این است که یک شاگرد اول دبیرستان در باره فرضیه نسبیت مطلب بنویسد.
به همین علت گفتاری را که باعث آن تجربه شد می نویسم و فکر می کنم هر شخصی با غور و تعمق روی معانی کلمات و ذهنی باز و بدون پیش فرض می تواند به آن عمل کند. گفتار ۵۷۱ آح۱ : « هر کس آنچه در عبادت می گوید باید آن قدر در وجود خود به آن توجه دهد تا ملکه فاضله اش بشود… مثلاً آن قدر در باره کلمه لم یلد و لم یولد فکر کردم و تجسم دادم تا بالاخره این صفت خدا از لفظ خارج شد و صورت معنا پیدا کرد و حقیقت آن به من الهام شد»
با سلام
کارما عزیز، کاملا قبول دارم، ولی گفتاری که شما فرمودید، مربوط به استاد الهی است، ولی بنده بسیار بسیار گناه کارم وقتی به درونم نگاه می کنم، موجی از گناه، غبار تیره، ناسپاسی، و… برمی خورم، من دنبال کار عملی که دوستان تجربه کرده اند، و نحوه مبارزه و یا موردی که برخورد کرده اند و بدرد امروز این دنیای مادی می خورد هستم که منم یاد بگیریم، و در زندگی روزمره بگنجانم، و با تعمق شاید بتونم کاری در جهت رضای خدا انجام دهم.
با سلام ؛ از مطالعه مقالات سایت بسیار خوشحالم و از نظرات و پیامها خیلی استفاده میکنم؛ سوالی دارم با این مضمون : سالهاست ،بله سالهاست که به گمان خودم و در حد وسعت فکریم نهایت تلاشم را کرده ام حقی از کسی ضایع نکنم خیرم به دیگران برسد و اگر هدفی در زندگی داشته ام (که در دنیا به آن برسم) هرگز با استفاده از نیاز دیگران یا استفاده از تحمل دیگران و آنچه موجب فشار بر دیگری باشد به آن خواسته ام عمل نکرده ام و همه اش با توجه به توانم بوده شرایط سختی است… و نمیدانم چکار کنم؟
با سلام در جواب ع- علی گرامی منهم خیلی فکرکردم چطور روی این کلمات تمرکز بدهم وقتی ;i هیچ از این مفاهیم درک نمیکنم اما سعی کردم ادامه دهم و مناجات را میخواندم * ای خداوند یکتا و…….. تارسیدم به کلمه وحی وتوانا ….خیلی دگرگون شدم که یک توانایی با ان قدرت وعظمت که خالق کل مخلوق هم هست حی وزنده با من همراه است ومحیط برهمه چیز هم هست وخیلی مشعوف شدم مطمدنم اگر حتی فقط به صورت لقلقه زبان هم بخوانم ولو چیزی از همه مفاهیم نفهمم روزی شاید سرسوزنی درک کنم ولی کماکان منهم مانند کامنت ۲۶ عزیز همان تقاضا راداردم تقاضا دارم که دوست با مثال وساده بشکافند
عزیزiliashid
من هم در طول زندگیم همین روش شما را پیش گرفتم، اینگونه زندگی، سخت است ولی نتیجه کار بسیار عالی است، الان بعد از حدود ۲۰ سال که گذشته، وقتی به عقب نگاه می کنم، و زندگیم را ورق می زنم، اول قدرت خدای زمان برایم مسجل می شود و مطمئن تر به راهم ادامه می دهم که واقعا هیچ حقی از بین نمی رود و ضامن آن خداست، و دوما یک زندگی پر معنا داشتم همیشه تکیه ام به خدا بوده و از او انتظار کمک خواستم، و همیشه فراهم شده، که زیر منت کسی نباشم، اطمینان داشتم که هیچ چیز اتفاقی نیست و علتی دارد، ما باید دنبال علتها باشیم، تا بتوانیم ناملایمات را بیشتر تحمل کنیم. آن زمان خیلی مطالعه معنوی داشتم و خیلی روی کلمات تعمق می کردم و برایم راه گشا می شد. آرامشی درونی داشتم با آن همه مشکلات مادی، و فشارها. بعضی اوقات تنها قدم می زنم و بیاد آن روزها و مشکلات فکر می کنم که خدا چه تحملی به ما داده بود، اول بغض می کنم ولی درونا بسیار بسیار شکر گذارم، آن همه فشار و ناملایمات برایم خیلی خوب بود. به نظرم بهترین موقع است برای شناخت وجودت و تجزیه و تحلیل کردن خودت، برای من اینطور بود، از خدا تقاضا دارم کمکت کند و این بحران را به سلامتی پشت سر بگذاری و درسهای لازم را از این دوران بگیری. دنیا در حال گذر است و سختی و آرامش هرگز ابدی نیست، دنیا دوران، دوران است، برای همین است، استاد می فرمایند: دنیا برای کسی که قدرش را بداند معدن طلاست، انشاء الله خودش توفیق دهد از آن بهره معنوی ببریم.مرسی از سوالتون، چه آرامش درونی به من دست داد
با سلام با ع- علی عزیز در نکته ایی در کامنت ۲۸ (علی رغم ارادتی که به ایشان دارم ) موافق نیستم بنظر حقیر و همانطور که کارمای عزیز تلویحا اشاره دارند تعمق بر کلام استاد نیازمند این نیست که ما حتما کامل باشیم چون برای افرادی در تمام سطوح معنوی فرموده شده است و کلام حق همیشه صادق و مطابق روزست ،و دارای اثر معنوی ایی بسیار قوی .
و با تشکر از استخبار کاربردی و مفید شما و گفتاری که کارمای عزیز برای ما از کتب پیدا نمودند و تجربه دوستان.
ع-علی عزیز. متشکرم از طرح مجدد سوال که باعث شد سعی کنم با دقت بیشتر، متن اولی مقاله را به انگلیسی و فرانسه بخوانم. فکر می کنم مقاله فارسی از روی انگلیسی ترجمه شده، چون در متن فرانسه آن، جمله مرقوم در کامنت ۲ و ۲۶، که به این شکل در متن فارسی و انگلیسی هست : « به نظر میرسد که با تمرکز روی این مفاهیم میتوان اثری از خالق را در هر رویداد درونی و بیرونی مشاهده کرد.» نیست. و به این شکل است: « به نظر می رسد که با تمرکز بر معانی این مفاهیم، می توانیم چیزی در باره خالق دریابیم».
به کلامی دیگر: وقتی در کتاب معرفت الروح فصل اول (اثبات صانع تعالی) دلایل انتزاعی اثبات واجب الوجود را می خوانیم، باعث می شود که صفاتی انتزاعی از خدا مثل واجب الوجود، ایجاد کننده موجودات و ممکنات و قادر مطلق را بفهمیم. صفاتی که قبلا ممکن بود در خواندن مناجات به سادگی از کنارشان بگذریم (واجب الوجود، خالق کل مخلوق، محیط بر همه چیز). انگار هر کدام از این صفات پنجره ای است که رو به خدا باز می شود. روح ما در جستجوی علت نهایی ای که خودش توسط هیچ چیز دیگری ایجاد نشده، از علتی به علت دیگر صعود می کند، تا هنگامی که می رسیم به مبدا موجودات و ممکنات، و خودمان را رویاروی با او که غیر قابل سنجش است مواجه می بینیم و …
اما در باره جمله ای که در سوال ۲۶ مطرح است، اگر به «واجب الوجود، خالق کل مخلوق، محیط بر همه چیز» کاملا توجه کنیم، یعنی به با توجه به آنچه که در کتاب معرفت الروح یاد می گیریم مثلا: علت العلل اصلی بر همه محیط است، علت العلل اصلی، حتی سرسلسله ی رشته علت و معلول ها نیست بلکه خارج از این سلسله است و بر آن محیط است و آن را برپا می دارد، کل هستی قائم به ذات او و اثر اوست. او آن است که « هست». اول و آخری نباید برای او فرض شود. تقدم و تاخری ندارد و قدیم است. با این شناخت، می بینیم که هیچ چیز خارج از او نیست. پس اثر او در همه چیز هست.
شاید منظور این است که مفاهیم فصل اول کتاب معرفت الروح، به داشتن دیده ی حق بینی کمک می کند.
با تشکر از کارمای عزیز برای پیدا کردن گفتار مرتبط با موضوع و تشکر از ع-علی عزیز بدلیل سوال کاربردی و زیبا .
از گفتار ۵۷۱ آث ۱ چنین بنظرم رسید ،که ابتدا باید به آن کلمه و صفت واقعا توجه و رویش تعمق کنیم مثلا صفات رحمانیت و رحیمیت ، معنای لغویشان را از روی فرهنگ لغات درآوریم ، بعد از خود بپرسیم خداوند مثلا مهربانست یعنی چه؟ ،یک انسان مهربان چگونه است ؟ و چرا خداوند مهربانست ؟ از معنای لغوی متوجه می شویم که خداوند یک مهربانی عام به کل موجود دارند و یک مهربانی خاص به بعضی از موجودات . چه کنیم که جزء گروهی شویم که بطور خاص مشمول لطف و مهربانی اویند ؟ لطف و مهربانی خاص او یعنی چه ؟ استاد و پرفسور الهی در مورد مهربانی خداوند و این سوالات چه فرموده اند ؟ و… دیگر اینکه باز طبق همان گفتار ۵۷۱ باید آن صفت را در خود بوجود بیاوریم و خود به آن عمل کنیم تا آن صفت برایمان ملموستر شود، مثلا من و برادرم در کودکی و نوجوانی به اجبار ِ پدر ،ژیمناستیک و پینگ پونگ را مدتی در باشگاهی شروع کردیم بعد کم کم مسابقات ژیمناستیک و پینگ پونگی که از تلویزیون پخش میشد عجبا که بر خلاف قبل که تمایلی نداشتیم برایمان هر روز جالبتر و جالبتر می شد اصلا هر چه جلوتر میرفتیم برایمان رنگ و بویی تازه پیدا می کرد چون می فهمیدیم چه کارهای خارق العاده ایی آن بازیگران دارند انجام می دهند یا مطمئن باشید هر چقدر هم شما نقاشی را دوست داشته باشید به اندازه ی یک هنرمند نقاش از تابلوی نقاشی لذت نخواهید برد و درک نخواهید کرد زیرا او ریزه کاریهایی را از آن اثر ادراک میکند که ما نمی فهمیم .قسمت سوم که در گفتار ۵۱۷ آمده اینست که پس از مدتی تلاش و تمرین ، حقیقتی از آن صفت که متناسب حال ماست به ما از طرف او ،الهام خواهد شد و قطعا معنایی از صفت به ما الهام می شود که متناسب با شرایط ماست. و با الهام فرد دیگر ممکنست فرق داشته باشد .
گاهی اوقات در زندگی کم می آورم پی علتش می گشتم گفتار ۲۸۰ کتاب برگزیده بسیار جالب بود ،فرموده اند :” در این زندگی باید مثل یک مسافر باشیم که در راه است ضرب الاجلی دارد که باید به موقع معین به مقصد برسد . در طول راه «هر چه از تلخ و شیرین بر او بگذرد» به آن توجهی ندارد ، فقط متوجه این است که به هدفش برسد . پس ما هم اگر هدفمان معلوم شد به آسانی راه را طی می کنیم ، ولی اگر هدفمان معلوم نشد کورکورانه عمل می کنیم ، مثلا اگر کسی صحبت خوبی کرد می گوییم به به و بعد هم فراموش می کنیم و در واقع مثل گردونه ای که به جایی بند نیست طالب مجهول مطلق می شویم .”
این هدف مداری مشخصه تمامی آدمهای موفق در مادیاتست فرد موفق چنان متمرکز هدفش است که نا خود آگاه حوادثی که مرتبط با هدفش نیست را نمی بیند و متوجه نمی شود ماهم باید بدانیم برای این به این دنیا آمده ایم که انواع سختیها را تحمل کنیم تا درس بگیریم و رشد کنیم مهم اینست که سعی کنیم و برای کمتر رنج کشیدن خودمان با تلاش پروسه ی آموزش و فراگیریمان را سرعت بخشیم این دنیا به مثال مانند پُلی مثلا هزار متریست که از بالا و اطرافش بر سر رهگذرانش مواد مذاب و آتش و سنگ و… می بارد با تمرکز در حرکت معنویمان زودتر از این پل رنج آلود خواهیم گذاشت و اگر سریع بدویم و تمرکزمان بر مسیرمان باشد آتش و درد کمتری را نیز تجربه خواهیم کرد امیدوارم خداوند انگیزه ، امیدواری ، نیرو ، دلگرمی و صبر در اینراه را دشوار دهد.
در مورد کامنت کارمای عزیز من هم برخی از مقالات را به هر دو زبان مطالعه کردهام و متوجه تفاوتهای جزیی شدهام ولی این تفاوتها تأثیری در اصل موضوع ندارد. بلکه توجه را به آنها جلب کردن ممکن است باعث شود این جزییات اهمیت بیشتری در ذهنمان پیدا کنند. این گونه جزیی نگریها ممکن است سوتفاهمی را در ذهن ایجاد کند که شاید با نخواندن مقالات به هر دو زبان نکاتی را از دست میدهیم و غیره در حالیکه مقالات دو سایت توسط گروه ای استاد گذاشته شده است و بهتر است تمرکز ما درک آن مطالب باشد.
صدا۱۲ عزیز. تلاش بنده با بضاعت اندکم جهت یافتن پاسخی با دیدگاه دانشجویی و تحقیقی و تحلیلی جهت پرسشی است که دوستان عزیزمان از کامنت ۲ مطرح نمودند و مدتی بی پاسخ مانده بود.
شخصا دوست ندارم ذهن خود را به هیچ مطلبی ببندم، بلکه سعی می کنم پیش فرض و باید و نبایدهای دست و پا گیر را به کنار بزنم و با منطق و ذهنی باز در جستجوی حقیقتی باشم که از منبعی صحیح به من رسیده.
به نظر بنده چه خوب است که از نعماتی که خدا داده استفاده کنیم و اگر خدا بخواهد به دیگران هم استفاده ای برسانیم.
ع-علی عزیز،
وقتی انسان در اثر تکرار این مفاهیم با آنها انس گرفت، «واجب الوجود، خالق کل مخلوق، ایجادکننده ممکن و موجود…» آنوقت دیگر هیچ ناراحت کننده ای ناراحت، و هیچ خوشحال کننده ای خوشحالش نمی کند. مرحله ای بسیار بالاست که ما از آن بی اندازه فاصله داریم. ولی برای پیش برد خودمان نباید فکر کنیم که دست یافتنی نیست. شاید جزء آخرین مراحل باشد. مثالی ملموس میزنم، اگر تمرین کرده باشیم که هر کارمان را با نام خدا شروع کنیم، یا اگر بعد از هر اتفاق خوب و بدی که در زندگی پیش می آید، آنرا از سوی خدا بدانیم و شکر کنیم، پس از مدتی آرامشی درونی به ما دست میدهد. دلیل آن دانستن همه چیز از طرف خدا و اطمینان به ارادهءاو و خواست اوست. («واجب الوجود، خالق کل مخلوق، ایجادکننده ممکن و موجود…») این مطلب را بارها دیده و شنیده ایم که تعلیمات استاد از صفر تا صد است و هر کس در مرحله ای بسر میبرد. حالا به نظر بنده ع-علی عزیز، وظیفهء ما خواندن دعا و عبادتی است که توجه ما را به مبداء و توجه مبداء را به ما جلب کند. نتیجه را باید به او سپرد. در اول آشنایی برای اینکه از انتخاب خود اطمینان حاصل کنیم، خوب است که دلیل هر چیزی را جویا بشویم. ولی وقتی از حقیقت آن استاد مطمئن شدیم خیلی چیزهاست که شاید در آن لحظه آنرا درک نکنیم، ولی در اثر عمل و تجربه کردن، به حقیقت آن خواهیم رسید.
امیدوارم بی ربط نگفته باشم. از دوستان خواهش می کنم اگر اشتباه بود راهنمائی ام فرمایند.
با سلام و تشکر از همه دوستان در کامنت ۳۷ ،کارمای عزیز جمله “دیدگاه دانشجویی و تحقیقی و تحلیلی ” را بکار بردند به معنایش فکر میکردم دیدم خود کارمای عزیز معنایش را در عمل توضیح داده اند و تاثیر عمل هم که بسیار بیشتر از سخنست صادقانه بگویم من از جواب ایشان در کامنت ۳۳ استفاده ایی نکردم چون بنظرم بیش از حد فلسفی و پیچیده بود و من هم با چیزهای پیچیده ذاتأ و شخصأ مشکل دارم (متاسفانه به همین دلیل نمیتوانم کتاب سترگ و عظیم معرفت الروح را بخوانم شاید خیلی راحت طلبم …) ولی این حس حقیقت طلبی و انگیزه و صداقت این دوستمان بسیار برایم جالب و موثر بود ایشان رفته اند متن فرانسه و انگلیسی مقاله را هم ترجمه کرده و مطابقت داده اند تا حقیقت روشنتر شود با اینکار عملا معنای جمله “دیدگاه دانشجویی و تحقیقی و تحلیلی ” و صداقت را متوجه شدم چیزی که ازش بسیار دورم ، با تشکر از ایشان ودیگر دوستان .همچنین مطلب صدا۱۲ در متیس فروم “شانیت روح” بسیار مرا تکان داد ازیشان و دیگر دوستان هم متشکرم ،اگر کارمای عزیز این جمله ی خود را هم که در (۳۷) آمده :”شخصا دوست ندارم ذهن خود را به هیچ مطلبی ببندم ” را کمی توضیح داده و پروسه ی این عمل را بطور عملی کمی تشریح بفرمایند ممنون می شوم.
و مطلب آذرمهر عزیز (۳۸) هم بسیار جالب بود ولی اگر این جمله خود را کمی توضیح بیشتری بفرمایند متشکر می شوم : “وقتی انسان در اثر تکرار این مفاهیم با آنها انس گرفت، «واجب الوجود، خالق کل مخلوق، ایجادکننده ممکن و موجود…» آنوقت دیگر هیچ ناراحت کننده ای ناراحت، و هیچ خوشحال کننده ای خوشحالش نمی کند.”
منظورم اینست که چگونه با انس گرفتن با این مفاهیم به آن کیفیت از ناراحت نشدن و خوشحال نشدن در مورد کنشهای دنیایی می رسیم میدانم درست است ولی برایم موضوع هنوز خیلی مبهم است با تشکر از ایشان ودیگر دوستان.
از توضیحات صدا۱۲ عزیز متشکرم. فکرم داشت در جهتی که به آن اشاره کردید میرفت ولی دوباره روی موضوع اصلی مقاله متمرکز شدم.
با سلام
تشکر می کنم از همه دوستان عزیزی که زحمت کشیدن و از تجارب و با مطالعه خود بنده راهنمایی کردند. انشاءالله، خدا توفیق دهد که بعد از این هم از مطالب ارزنده شما دوستان عزیز استفاده کنم. خیلی استفاده کردم، متشکرم.
آرش عزیز. واقعا از کامنت شما لذت بردم. و نمی دانم چرا یاد اصطلاح « مولفه ی قلوب» افتادم. ببخشید که کامنت ۳۳ بنده کاربردی نبود.
در باره ی ذهنم را ببندم، منظورم این است که فکر کنم تمام حقیقت امر را در موضوعی فهمیده ام حالی که می بینم می شود در باره یک جمله از حقیقت و فهم و هضم و ابعاد آن، مقالات متعدد نوشت. حالا منهم به اندازه فهم کوچک خودم یک بررسی ای بکنم، سریع از کنار هر موضوعی که نفهمیده ام نگذرم.
گفتم سهم خودم را بنویسم تا شاگرد فعالی باشم، اگر متیس عزیز صلاح دیدند می گذارند اگر نه هم که حتما لازم نیست. اما گذاشتند و هر چند اگر نمی گذاشتند هم از جان پذیرا بودم، برای من باز تاییدی بود از منطقی بودن و ذهن باز تعالیم استاد الهی. سیستمی که پذیرای نظرات موافق و مخالف است، نمی گوید فقط منم که حقم، و دگم نیست. آن هم در دنیایی که همه می گویند فقط ماییم که درست می گوییم.
از زاویه دید بنده، این حالت، بجای اینکه باعث شک شود، باعث دلگرمی و محکم شدن باور به اعتقاداتی می شود که اینچنین باز و پذیرا و وسیع است، در آن هر کس می تواند نظرش را با حفظ احترام به عقاید دیگران بگوید و دیگران هم با همین رویه پاسخ خود را بگویند. در دنیای امروزه این یک شاهکار است و این اولین صفتی بود که با خواندن کتاب مبانی معنویت فطری، به چشمم خورد و به یک کلام عاشقش شدم. البته هر روحی یک طوری است ولی برای من این بود.
Ilashid عزیز
خیلی متوجه منظورتان نمیشم یعنی این همه تلاش باعث خستگی و ناراحتیتان شده ؟ چون قاعدتا این همه مبارزه باید باعث تقویت روح شود
البته به نظر من شما از ابتدا وزنه سنگین برداشته اید حالا اگر بتدریج این همه بار را بر میداشتید شاید فشار کمتری بهتان می آمد
منکه اگر بجای شما بودم خدا را خیلی شکر میکردم که بهم یک هم چین توانی رو داده . همین بهم انگیزه میداد که جلو برم و به سختیش هم فکر نکنم و به خودم صفات حی و توانای خداوند را یادآوری میکردم و از او کمک قلبی با نهایت عجز را خواهان میشدم
به امید موفقیت
از کامنت آرش متشکرم. مدتی بود که روی فروم نرفته بودم. باعث شد که دوباره سری به فروم بزنم و از نظرات دوستان استفاده کنم. مطالب عملی و بسیار مفیدی مطرح شده است.
آرش عزیز،
وقتی انسان در اثر تکرار این مفاهیم با آنها به واقع انس گرفت، هر کاری را برای رضای “او” می کند و هر چه برایش پیش بیاید از او میبیند. در این مرحله در مقابل خدا تسلیم محض میشود. واجب الوجود را به معنای حقیقی آن می شناسد. به معنای واقعی، هیچ صنعی را بد نمی داند. همه چیز را از “او” که ایجاد کنندهء کلِ موجودات و ممکنات است، می بیند. هر چه پیش بیاید را، از خواست “او” میداند. در این دنیا از هیچ خوشحال کننده ای خوشحال نمی شود. زیرا در پی هر خوشحالی، ناراحتی می آید. وقتی سالک به اینجارسانیده شد، به جایی رسیده که همهء عرفای عالم برای رسیدن به آنجا عمری به ریاضت نشستند و معلوم نیست که به آن مرحله رسیدند یا خیر. زیبایی های این دنیا در مقابلش رنگ می بازد. به عبارت دیگر همه چیز برایش زیبا می شود. زیرا همه چیز از اوست. از او چیزی نمی خواهد و عاشق واقعی او می شود.
آرش عزیز،
یادم می آید زمانی که برنامه گذاشتم با کمک گرفتن از معنای کلمه احد در راستای مبارزه با افکار منفی و یادآوری صفت توکل استفاده کنم دیگر هیچ موضوعی مرا ناراحت نمی کند یا به عبارتی هیچ موضوع ناراحت کننده ای آزارم نمی دهد( خدارا شکر) و موضوعی هم که خوشحالم کند را از خودم نمی دانم.زیرا با خودم می گویم فقط و فقط اوست و بقیه هیچ کاره اند .بنابر این هر زمان موضوع به اصطلاح ناراحت کننده ای برایم پیش آید می گویم همه چیز از زیر نظر “او” می گذرد و اینطور برایم تشخیص داده .به نظرم در ابتدا با تعمق روی معانی این صفات بزرگی و عظمت خداوند برایمان تجسم میابد و ناخودآگاه دیگر هیچ کسی را به حساب نمی آوریم و خودمان را محتاج فلان شخص یا مقام نمی بینیم زیرا او خالق “کل مخلوق” است وهیچ امری بدون دستور او اتفاق نمی افتد.
از همه دوستان عزیزم با نظرات کاربردیشان ممنونم.
با سلام از تمام دوستان عزیزم برای کمک های فکری زیبا و کاربردیشان سپاسگزارم و امیدوارم در پناه خدا همگیمان بیش از پیش و هر روز ، موفقتر و هر سال به او و مهر او نزدیکتر و خالصتر شویم، ممنونم.
کتاب “استادان بسیار زندگیهای بسیار” نوشته دکتر ال. وایس را برای مطالعه باز نمودم. دیدم در ابتدای کتاب نویسنده از همسر و فرزندانش و دیگر افراد ،چقدر زیبا تشکر و تقدیر کرده است خواندن گوشه ایی از جملات تشکر آمیز نویسنده خالی از لطف نیست :”…سپاس و عشقم نثار فرزندانم، که به خاطر آن همه وقتی که برای نوشتن این کتاب از ایشان ربودم ، بر من بخشیدند …” دیدم اگر من جای نویسنده بودم از خانم و بچه هایم نه تنها سپاسگزار نبودم که به لحاظ احتمالا مزاحمتها و اینکه تمرکزم را هم بعضا به هم زده اند و وقت کاریم را هم گاها گرفته اند ،ناخرسند هم بودم زیرا در واقع درآمد کتاب را هم میخواستم برای آنها خرج نمایم بیشتر ازشان انتظار همکاری و… داشتم دیدم چقدر احساس مسئولیت و خود را مسئول دیدن در مقابل دیگران و رقت قلب داشتن و نداشتن انتظار از دیگران و انسانیت زیباست.و چقدر بد اخلاقی و توقع و داشتن اعصابی ویران که بشدت در جامعه ما رایج است بد است .نمی دانم چرا ما آنقدر استرس داریم و خود را تحت فشار می گذاریم اغلب از وضع موجودمان ناراضی هستیم انگاری در زندان کار اجباری زندگی میکنیم و… تمام اینها باعث می شود که رفتار زیبایی از خود نشان ندهیم رفتاری که در شأن روحمان است اغلب نشان نمی دهیم،کلا جامعه ایی عصبانی و بدبین داریم اغلب مستعد و آماده به جنگنیم ،چقدر کار عملی باید بنماییم تا خودمان را مهربانتر و آزادتر کنیم ، چشم و هم چشمی هم فشار مضاعفی بر ما میگذارد ، همیشه از برنامه مان عقبیم ،شاید در کل بتوانیم بگوییم زیادی به دنیا چسبیده ایم طوری که نمی توانیم نفس بکشیم.
با سلام و تشکر از مقاله و مطالب زیبای دوستان
دوست عزیز مهرداد با فرمایش شما مساله “احساس مسئولیت” به چشمم آمد… دلم برای یک مقاله عملی که روی سایت متیس گذاشته شود تنگ شد…لحظه شماری می کنم که یک مقاله از رده کارهای عملی برایمان گذاشته شود… وقتی اینجا کارعملی می گذارند احساس می کنم پیشرفتم بهتر است..
ممنون از شما و سایر دوستان بابت کامنتهای قشنگ و نیرودهنده شان
با سلام من در انجام کار عملیها بسیار ضعیف بوده و هستم ،خدا را شکر چند روزی است که توفیق یافته ام کتاب “نکن ” را عمل نمایم فکر نمی کردم برایم موثر باشد چون اراده ام بسیار ضعیفست و خودم فکر میکردم به اندازه کافی برای خودم کار عملی هر روز تعریف میکنم که دیگر نیازی به این کتاب نیست …
ولی توصیه های کتاب را که بیشترشان جملات استاد هستند وقتی در طی روز ،بر رویشان فکر میکنم و گاهی به عمل می رسند حس میکنم حداقل ۱۰ الی ۱۵ درصد عملم و رشدم سریعتر شده است در حالیکه قبلا هم خودم برای خودم کار عملی تعریف میکردم البته الان هم به روش قبلیم در کنار کار بر روی این کتاب هم ادامه می دهم و از نظر من تغییر امیدوار کننده ای است .
با سلام، s.m عزیز منهم دقیقا در این زمینه شبیه شما فکر میکنم ، و «به نظر من » هم موضوع اینگونه می آید . بهر تقدیر این سایت اتفاق بسیار خوبی بود و در هر شرایطی از زحمتکشان و بانیان آن و دوستان کمک کننده و نظر دهنده و… متشکرم .
باسلام به همه دوستانی که در این مدت راهنماییم کردهاند و بخصوص آنجا که فرمودید : خدارا شکر کنم که چنین موقعیت نصیبم نموده …؛ در حقیقت تنها و تنها همین توجهی که توفیق نموده تا بحال باعث حرکتم بوده است؛ تجربه ای هم که این اواخر برایم پیش آمده اینست که اگر خوب توجه کنیم و ناملایمات مارا از راه در نبرد؛ یعنی آن زمانها که توجه تمام وجودم را فرامیگیرد اصلا هیچ فکر نمیکنم که خسته ام یا دلشکسته ام؛ اما گاهی ناملایمتی پیش می آید که انگار برای همین هم هست یعنی طوری به آن نقطه حساس میزند و طوری روی غرور یا توقع یا هر ضعف دیگری میزند که حس سرخوردگی ریشه میزند؛ مثلا با سرعت داریم روی پلی حرکت میکنیم اگر ضربه ای از اطراف به ما یا پل برخورد کند از مسیر خارج شویم از پل خواهیم افتاد روی همین اصل مهمترین چیز همان توجه است به میداء و آفتش هم برایم همین توقع و غروری هست که بمن دست میدهد!؛
اما بهترین حالت همین است با جزئی تخطی فورا تنبیه شوم و دوباره توجه پیدا کنم. اینکه توقع دیگران از من باعث دلسردیم شده بود دیدغلطی بود که در اثر توقع بمن دست داده بود؛ و در واقع این توقع من نسبت به “اوست” که موجب شد تا ببینم چقدر توقع داشتن مهلک و مضر است.؛
جوانتر که بودم اصلا اینطور نبود اصلا فکر نمیکردم کاری هم کرده ام یا خیلی وقت است که کاری هم میکنم. خود این حس که (بله سالهاست ….) از نفس بود و چقدر راهنمایی های متیس راه گشاست)؛ امیدوارم خدا توفیق دهد در جهت رضایتش باشیم و بمانیم
در مورد نکته عملی مفاهیم « واجب الوجود ، خالق کل مخلوق ،
ایجاد کننده ممکن و موجود » حقیر با اطلاعات محدود و فهم نا رسا چنین درک نموده ام.
۱- واجب الوجود – کسی که وجودش واجب و ضروری است . چرا ؟موجودیت تفضل وفیض بزرگی است از طرف واجب الوجود بر موجودات مانند تجلی افتاب بر ماورای خود
از طرفی تمام امکانات حیات را در اختیار کائنات گذاشته و زمینه بوجود امدن نعمات دنیوی و اخروی فراهم امده .
بنظر حقیر کار عملی میتواند شکر گذاری و اتکا بغیر نداشتن و توجه به او برای کسب انرژی و توفیق برای انجام وظیفه و نیل بکمال مطلوب باشد.
۲- خالق کل مخلوق – ان کسی که تمام مخلوق را از کتم عدم بوجود اورده.و این فیضی است که بمخلوق اعطاء گردیده تا از نعمات ان برای سیر کمال استفاده نماید
کار عملی – کوشش برای طی فاصله بین ابتدا و انتها و رسیدن بکمال مطلوب .
ایجاد کننده ممکن و موجود- وقتی ما را موجود کرد هدفی برای ما مقرر داشت خلقت ما عبث نبوده .هدف هم به ذات واجب الوجودی پیوستن است .
کار عملی – پرورش فکر صحیح و شناختن خود و خدا ومامور زمان و تبعیت از او برای رسیدن بمقصد .
با سلام با خواندن این درس امروز به احسا سی دست یا فتم که قا بل تعر یف نیست خدا وجود دارد و حقیقت است مرسی از زحمات شما