مباحث جدید در مورد علت العلل اصلی
آیا میتوان برای سؤالهای دیرین و همیشگی معنوی پاسخی منطقی یافت؟ در اینجا منظور مطالعات تاریخی یا اجتماعی دربارهی مذهب نیست، بلکه بررسی فرضیات یا تأییداتی است که در مباحث معنوی و دینی مطرح میشوند. همچنین هدف بحثی است مبتنی بر منطق و استدلال که دور از هر گونه تعصب باشد. یعنی ارزیابی عوامل منطقی و علمیِ مفاهیم اصولی در تفکر معنوی و نه توجیه مسائل شرعی یا خرافی یک مذهب خاص.
اولین فرضیهی متافیزیکی که زیربنای اکثر جریانهای بزرگ معنوی را تشکیل میدهد، وجود خالقی یکتا است که منشأ کل موجودات میباشد. درحال حاضر دلایل قطعی برای اثبات این فرضیه وجود ندارد. من در اینجا میخواهم این موضوع را مانند یک فیزیکدان ستاره شناس که در مقابل مدلی از جهان قرار دارد، مطرح کنم: آیا آثار و عواملی وجود دارد که با تکیه به آنها بتوان این مدل را آزمایش کرد؟ آیا این موضوع ارزش دارد که فکر، وقت و انرژی خود را صرف بررسی آن نماییم؟ بهعبارت دیگر، علیرغم فقدان دلایل مورد قبول عام برای اثبات آنچه اکثر مکاتب معنوی عنوان میکنند، آیا موارد مستدلی پیدا میشود که به ما امکان طرح این موضوع را بدهد؟
این سؤال از دوران باستان، فلاسفه و دانشمندان را به فکر واداشته و از دیر باز اظهار نظرات متعددی در این زمینه ارائه شده است. در اینجا تعدادی از آنها که به نظر میرسد با این موضوع مرتبطاند، شرح داده میشود.
نظم یا بی نظمی : انتخاب مدلی برای کائنات
در ابتدا مطالعهی کتابهای «ترین کسوان توان»۱ برایم مشکلاتی ایجاد میکرد. من در چارچوب تحقیقات علمی، در زمینهی مدل سازی عددی کار کردهام، این رشته در عین جالب بودن بسیار پیچیده است و مسائل حساس و متعددی را در برمیگیرد. مثلاً میتوان حرکت نوسانی یک آونگ را در شرایط جاذبهی منفی (که بهطور بدیهی وجود ندارد ولی مدل آن قابل تصور است) مطالعه کرد و به این نتیجه رسید که نوسانات کوچک اولیه کمکم تقویت میشوند تا حدی که آونگ به دور نقطهی نوسان شروع به چرخش نماید و سرعت چرخش به تدریج بالاتر رود. در این حالت، برنامهریز تصور میکند که پدیدهای را خلق کرده و بنابراین میتواند جهانهایی مطابق میل و سلیقهی خود خلق کند.
اما بهطور عملیتر، این برنامه امکان میدهد با تغییر جزئی در بعضی پارامترها، یا فرض مقادیر تقریبی، یا با فرضِ اشتباهی در اندازه گیری سرعت، فشار یا حرارت، نحوهی عملکرد یک پدیده را مطالعه کرد. «ترین کسوان توان» چنین تحقیقاتی را دنبال میکند، مثلاً تغییر بسیار جزئیِ بعضی اعداد ثابت فیزیک، البته تغییرات بسیار جزئی و نه برگرداندن کامل عدد ثابت جاذبه. در اینجا با اطلاعاتی که در زمینهی تحلیل اعداد داشتم متوجه شدم کار این فیزیکدان قابل تردید نیست.
در وهلهی اول اگر عدد ثابت جاذبه را ده برابر کنیم، این مدل نشان میدهد که ستارهها بهطور غیرطبیعی کوچک میشوند و از آنها انرژی زیادی صادر نخواهد شد و همهی سوخت خود را در مدت زمان اندکی میسوزانند. میتوان گفت ده برابر کردن این عدد، یک تغییر جزئی نیست. اما ترین کسوان توان میگوید تغییر مقدار جرم مخصوص مادهی موجود در جهان ولو در حد فوقالعاده ناچیزی( خواه آن را کم کنیم یا زیاد) منجر به نابودی دنیا میشود. نه این که شکل آن با آنچه در حال حاضر است بسیار متفاوت شود، چنانچه در مثال قبلی مشاهده کردیم، بلکه در این حالت یا دنیا فرو میریزد و منهدم میشود و یا اجرام سماوی و ستارگان نمیتوانند شکل بگیرند و بهوجود بیایند. کائناتی که ما میشناسیم بر اساس یک تعادل بسیار دقیق قرار گرفتهاند: تغییری در حدود یک هزارم میلیاردیم این جِرم مخصوص باعث میشود که دیگر ماده امکان وجود نداشته باشد. برای یک مهندس امکان چنین دقت و ظرافتی در اندازهگیری و طرح و ساخت یک دستگاه غیر ممکن است زیرا این دقت در حد بسیار بسیار ناچیز تا دوازده صفر بعد از ممیز اعشاری دقیق میباشد.
بعد از بررسی چند عدد ثابت دیگر که در تشکیل تعادل جهان بی نهایت بزرگ اثر دارند، میتوان بههمان ترتیب در محدودهی دنیای بی نهایت کوچک نیز مطالعاتی مشابه انجام داد و به نتایجی حیرتانگیز رسید. در اتم، الکترونها و پروتونها دارای بار الکتریکی کاملاً مخالف یکدیگر هستند. در اینجا نیز با تغییرات فوقالعاده ناچیز، بارهای الکتریکی اتم، ثبات خود را از دست میدهند و ماده، بدان صورت که میشناسیم نمیتواند وجود داشته باشد. در این حالت دنیا به غباری از ذرات اولیه مبدل میشود و قابلیت تشکیل اجسام را ندارد.
مثال دیگر تنظیم جِرم نوترون و پروتون است. جِرم نوترون به مقدار بسیار ناچیزی بیشتر از جرم پروتون است. در نتیجه طول عمر نوترون کوتاه است و بعد از حدود پانزده دقیقه تجزیه شده به پروتون تبدیل میشود. از سوی دیگر طول عمر محاسبه شدهی پروتون از عمر کائنات بیشتر است. بنابراین پروتونها برای ستارگان به عنوان سوخت عمل میکنند. حال اگر عکس این بود، یعنی جرم نوترون کمتر از جرم پروتون بود، در این صورت پروتونها به نوترون تجزیه شده و نوترونها به مصرف سوخت میرسیدند. در نتیجه سوخت و ساز ستارگان فوقالعاده سریعتر بود و ستارگان در عرض صد سال، تمام سوخت خود را مصرف میکردند.
این مکانیزمها که میتوان آنها را با دانش نسبتاً کمی درک کرد، موجب حیرت و شگفتیاند. از سوی دیگر مطالعهی ماده و خواص آن در دنیای بینهایت بزرگ و بینهایت کوچک، تنها زمینهای نیست که حیرت ما را برمیانگیزد. یک سلول ساده برای بقا و ادامهی حیات خود به عوامل بیشماری نیازمند است که همهی آنها باید بهطور دقیق جمع باشند، تا بتواند وجود داشته باشد.
هر یک از این مکانیزمها مستلزم تجمع همزمان تعداد زیادی از عوامل و انتظامی بی نهایت دقیق است که زیبایی آن انسان را به تحیر و ناباوری وامیدارد، اما حقیقت دارد. در اینجاست که برای توجیه سازش شگفتآور این نظامِ به ظاهر اتفاقی، باید میان دو عقیده یکی را انتخاب کرد: در واقع این انتظامات آنچنان دقیق هستند که هر کس بلافاصله در جستجوی قانونی کلی است که از هر لحاظ باعث تشکیل ماده شده است. بنابراین باید گفت، یا هماهنگی این نظامِ دقیق تصادفی بوده و هر کدام از این قوانین مستقل از دیگری بهوجود آمدهاند و یا باید شرطی متافیزیکی قائل شد و وجود یک علت تنظیم کننده را مطرح کرد.
در حالت اول مجبوریم فرض کنیم غیر از دنیای ما دنیاهای بی نهایت زیاد دیگری نیز وجود دارند و این دنیاها دائم در حال بهوجود آمدن هستند. احتمال بهوجود آمدن همزمان کلیهی این پارامترها و عواملی که به میان آمد و (همچنین عوامل دیگر) برای ایجاد دنیایی منظم و نظیر دنیای ما بهقدری ضعیف است که از میان همهی این جهانها فقط دنیای ما با این نظم و ترتیب بهوجود آمده (یا لااقل این چیزی است که ما متوجه میشویم). البته با این فرض جهانهای دیگر فاقد این انتظامات بوده و همه بهصورت سوپی از ذرات در حال از هم پاشیدن هستند.
در حالت دوم، باید وجود یک انرژی یا نیروی تشکیل دهندهی فوق مادی یا متشکل از مادهای غیر از آنچه میشناسیم را فرض کنیم. من معتقدم که مطالعهی ابعاد دیگر کائنات که توسط تئوریهای جدید فیزیک عنوان شده، این موضوع را روشن خواهد کرد، حتی اگر در حال حاضر نتواند پاسخ کاملی به آن بدهد. در اینجا در مقابل سؤالی قرار میگیریم : چگونه تصادف قادر است همه چیز را از هر لحاظ به این صورت کامل درست کند که به نظر ما معجزهآسا بیاید؟
اصل علیت مستلزم علت العلل اصلی است
آیا مطرح کردن چنین سؤالی غیر علمی است؟ آیا تصور علتِ بهوجود آورنده مغایر عقل و منطق است؟ از زمان ارسطو، منطق بر اساس اصل علیت قرار گرفته و اثر آن در تمام زمینهها مشاهده میشود. تمام علوم تجربی بر پایهی اصل علیت قرار دارد. اصول فیزیکی مانند فرضیههای ریاضی پایهی علم را تشکیل میدهد. اگر پایه خراب شود همه چیز از هم میپاشد، و یا حداقل، باید همه چیز را دوباره از نو شروع کرد. علم و علیت جداییناپذیرند. اصل علیت مرکز همهی استدلها بوده و در تمام آزمایشها و روشهای علمی بهکار میرود.
حدودِ سال ۱۰۰۰ میلادی، ابن سینا پایههای فلسفهی علمی را بنیان نهاد و با الهام از منطق ارسطو بسیاری از اصول عنوان شده توسط او را بهطور دقیق توسعه داد. فلسفهی ابن سینا اهمیت بسیاری دارد. او راجر بیکن فیلسوف انگلیسی قرن هیجدهم را عمیقاً تحت تأثیر قرار داد. ابن سینا مبانی اصل اینرسی که بعدها موضوع تحقیقات گالیله شد و تئوری تکامل را فرمول بندی کرد (اینها فقط چند نمونه از کارهای او بود) و همچنین به عنوان فیلسوف، پایه گذاری اصل علیت را دوباره شروع نمود. در محدودهی این منطق، تمام موجودات ( موجود، شی، یا پدیده) را باید در عین حال هم علت و هم معلول در نظر گرفت. هر چیز علت موجودی دیگر و معلول عمل یک یا چند علت است که آن را بهوجود آوردهاند. تمام پدیدههای فیزیکی( که موجودات بیجان را بررسی میکنند ) یا بیولوژیکی ( که موجودات زنده را بررسی میکنند) در محدودهی علت و معلول قرار دارد. بهطور کلی تمام روشهای علمی در این چارچوب قرار میگیرند: شناخت هر پدیده از طریق تحقیق در مورد عللی که آن را سبب شده بهدست میآید. تسلط بر علل باعث تسلط بر پدیدهها و در نتیجه پیشرفت تکنولوژی شده است. این پیشرفتها با دشواریهایی همراه بوده است اما نتایجی از آنها حاصل شده است: علم از طریق ساخت مدلهای نظری پیشرفت میکند و امکان پیش بینی رفتار اشیا را در رابطه با مدلی که به آن علل مربوط میشود، میسر میسازد. مثلاً اگر به جسم متحرکی فلان نیرو وارد شود حرکت آن به فلان طریق خواهد بود و از نظر تئوری میتوان مسیر واقعی حرکت آن شی را پیش بینی کرد.
شناخت هر چیز، منتهی به دیدن علت یا علل آن میشود، بنابراین بهطور ذهنی میتوان با دنبال کردن سلسلهی علت و معلول به علتی رسید که آن را ایجاد کرده است. اگر دنیا را به صورتی که در حال حاضر میشناسیم، بهعنوان مجموعهای از اشیا در نظر بگیریم، ( سیارات، ستارگان، کهکشانها) با دنبال کردن زنجیر عللی که باعث ایجاد آنها شده، دانشمندان توانستهاند به تعبیری در حد نهایی یک واقعه برسند که به آن بیگ بنگ میگویند و معتقدند بیگبنگ اصل پدیدههایی است که میشناسیم.
این استدلال ذهنی و منطقی، آیا ما را تا بینهایت از علتی به علتی دیگر میبرد؟ از نظر تئوری چنین چیزی ممکن است ولی آیا از نظر عملی معنی دارد که پدیدههایی مثل فضا، زمان یا ماده از روز ازل وجود داشتهاند؟ آیا این که زمان همیشه وجود داشته است، یک تناقض نیست؟ ما خود پوچی چنین دورِ تسلسلی تا بی نهایت را حس میکنیم. برای حل این مشکلِ منطقی بود که ابن سینا مفهوم واجب بالذات را عنوان کرد، یعنی علتی که به هیچ علت دیگری جز خود متکی نیست؛ علتی که خود علت است. او این علت العلل اول را « اصل اول» نام نهاد، یعنی اصلی که بر آن اساس همه چیز استوار است.
این استدلال را به دشواری میتوان رد کرد، زیرا در روش علمی نیز از همین منطق استفاده میشود. پس اگر به من بگویند اصل علیت از طریق آزمایشی مشهور در معرض سؤال قرار گرفته، تنها میتوانم بگویم این تناقضی است که بعد ها جواب آن یافت میشود. این که تغییر وضعیت یک ذرهی اولیه، اثری آنی و مستقل از فاصلهی آن با ذره ای دیگر که قبلاً با آن در تماس بوده ایجاد می کند، اصل علیت را به شرطی زیر پا می گذارد که تنها راه تماس دو ذره از طریق نور یا امواج الکترومغناطیسی باشد. شاید نوع دیگری از تبادل اطلاعاتی، با طبیعتی دیگر، که در آن سرعت حرکت بهطور سرسام آوری بیش از سرعت نور باشد، یا از خواص یک بُعد دیگر، غیر از چهار ابعاد فضا و زمان (که احساسات ما به آن دسترس دارند) استفاده شود.
ممکن است عنوان کردن چنین استدلال هایی ظاهراً به افسانه های علمی یا تخیل تعبیر شود. من شاگرد گاستون کازانووا ریاضیدان برجسته بودم که یکی از بزرگترین متخصصین فرضیهی نسبیت در استدلال ریاضی بود. به خاطرم هست یکی از استدلالهای او که مرا مبهوت کرد این بود که به سادگی ثابت کرد تعداد ابعاد جهان باید عددی فرد باشد (بهطور دقیق تر مجموع مختصات کووریانت و کنترا وریانت تانسور دنیا فرد است و دلیل آن از طریق جبر تانسوری بود. باید دانست که این رشتهی ریاضی که در اواخر قرن نوزدهم کشف شد، وسیلهی اصلی در اثبات نسبیت عمومی به حساب میآید). ما در فضایی چهار بُعدی زندگی میکنیم: سه بعد فضایی و یک بعد زمانی. پس باید لااقل یک بعد دیگر در اینجا مخفی باشد و بدین ترتیب این استدلال مجوزی برای وجود ابعاد دیگر را تشکیل میدهد.
از آنچه گفته شد، می توان نتیجه گرفت اصل علیت به یک علت العلل اصلی نیازمند است که ایجاد کنندهی کائنات است.
در این جا هدف، توجیه مکتب طراحی هوشمند (intelligent design) نیست چون از نظر علمی این مطلب قابل قبول نیست. ولی نمیتوانم فرض را بر این قرار ندهم که این استدلال های منطقی به وجود یک علت خالق و ایجاد کننده منتهی میشود و وجود یک «انرژیِ» انتظام دهنده، سؤالی بهجا و از نظر علمی قابل تحقیق است.
برگرفته از سایت e-ostadelahi.fr
۱- فیزیکدان امریکایی Trinh Xuan Thuan
برای مطالعه بیشتر
استاد الهی، معرفت الروح
Trinh Xuan Thuan, La mélodie secrète, Folio
Stephen Hawking, Une brève histoire du temps, Flammarion
Stephen Hawking, L’Univers dans une coquille de noix, Odile Jacob
Brian Greene, L’Univers élégant, Robert Laffont
Trinh Xuan Thuan, Ilya Prigogine, Albert Jacquard, Joël de Rosnay, Jean-Marie Pelt, Henri Atlan, Le monde s’est-il créé tout seul ? , Albin Michel
Thank you
با سلام
همیشه اعتقاد قوی و قلبی به یک علت العلل اصلی داشتم .
با خواندن این مقاله علمی بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم و در حد فهمم بسیار از آن لذت بردم .باعث افتخار است که کسانی با چنین دانشی بتواننداز این علمی که بدست آورده اند باین نتیجه برسند که اصل علیت به یک علت العلل اصلی
نیازمند است که ایجاد کننده کائنات است . متشکریم
متیس عزیزخیلی ممنون از این مقاله جالب . من را به یاد برهان نظم انداخت که به شیوه علمی تر بیان شده واقعا قلبم از این همه عظمت و علم و قدرت لرزید که چه راحت دستش به طرف ماست تا هر وقت که دستش رو خواستیم بگیریم واقعاکه از هیچ هم هیچ تریم. به امید ان روز که علم به مرحله ای برسد که دیگر شکی در وجود علت العلل اصلی برای کسی نماند. بازهم هم ممنون از زحمت های شما
دیروز به مطلبی برخوردم و در آن دیدم که یکی از برجسته ترین دانشمندان فیزیک حال حاضر منکر وجود علت العلل اصلی است، ایشان عقیده دارند که تمام کائنات بر اساس قوانین فیزیک و پس از بیگ بنگ ایجاد شده…
نکته ای که به ذهنم رسید این است که چه سعادتی دارد آن کس که با دلایل و براهین عقلی و عملی وجود صانع تعالی را می پذیرد (و یا می فهمد)
مطلب ساده ای نیست، خیلی از عالمان و دانشمندان نیز هنوز ظرفیت قبول آن را ندارند!
با سلام و تشکر فراوان از متیس عزیز و دست اندرکاران محترم
فکر می کنم مساله مهم این است که اعتقاد ما به مبدا, در این زمان و این دوران, حالت “معامله ندید” را دارد که واقعا نهایت این اعتقاد را نمی دانیم ولی آن اجر, آن کیفتت و رنگ و بویی که ا ین اعتقاد دارد قابل مقایسه با اعتقاد در زمانی که علم وجود خدا و دنیای دیگر را ثابت کند نیست.
فرض کنیم که با فردی آشنا شویم و با او رابطه دوستانه و صمیمی ای را آغاز کنیم و به او احساس ارادت و احترام کنیم و بعدا متوجه شویم که این فرد پادشاهی در لباس مبدل بوده است. آیا این دوستی صمیمانه , در زمانی که او را نمی شناختیم مساوی با دوستی ای است که پادشاه را بشناسیم و احترام و یا حتی علاقه به او داشته باشیم؟ در حالت دوم چقدر از علاقه ما تحت تاثیر قدرت و پادشاه بودن مسلم او هست که به چشم دیده ایم؟؟ مسلما این دو دوستی در بهترین حالت هم قابل مقایسه با هم نیستند. حالت اول همان حالت “معامله ندید” را دارد که نهایت و نتیجه آن را نمی دانسته ایم و به همین خاطر اجر و قرب و منزلت دیگری دارد و شاید این یکی از دلایلی باشد که این دوره را از نظر معنوی اینقدر استثنائی می کند.
با عرض سلام و تشکر از مقاله جدید
در آثار الحق جلد ۲ گفتار ۲۸۵ آمده است:
“س: برای کسی که به خدا معتقد نیست، چه دلیلی میتوان آورد؟
ج: دلیلی نمیتوان آورد. به فرض اینکه شما تمام دلایل عالم را بیاورید میگوید خب، نشانم بده. خدا را نشانم بده. باید خود شخص فکر کند و بسنجد و به قلبش هم رجوع کند تا به مبدأ معتقد شود.”
برداشت من این است که درک علت العلل اصلی تنها به علم ظاهر مربوط نمیشود و احتمالا به فعال بودن یا به قوام رسیدن بخشی از روح مربوط میشود. به نظر میرسد در افرادی که این بخش از روح در آنها به قوام و یا کمال لازم نرسیده باشد حتی اگر در علوم ظاهر متخصص و یا دانشمند باشند, اعتقاد به مبدا صورت نمی گیرد. در واقع فکر می کنم ضعف در قوه دراکه معنوی( که مربوط به روح میشود) است نه ضعف در قوه دراکه ظاهری( که ممکن است در کمال خود هم باشد). ولی از گفتار این طور به نظر میرسد که اگر فرد فکر کند( یعنی قوه دراکه معنوی خود را رشد دهد..یا میدان ادراک خود را وسیع کند) و از قوه حسی روح ( که برای روح سالم درست کار می کند) هم کمک بگیرد این اعتقاد به مبدا صورت می گیرد.
با عرض سلام
نکته ای که برای من جالب بود این است که شناخت وقتی
درست است که علتها را بشناسیم یک نکته عملی این ماجرا برای خودم این است: همانطور که در مقاله قبل تر(سرکوب نفس بدون تفکر می تواند مضر باشد) آمده بود وقتی شناخت ما از یک حس مان( مثل احساس تنفر از یک فرد خاص) و یا فکر ما ( انواع و اقسام خیالبافی ها یا بدبینی ها و ..) درست و کامل خواهد بود که ریشه آن یا در واقع علت آن را پیدا کنیم. اگر ریشه یا علت اصلی را پیدا کنیم نصف راه را رفته ایم. در آیتم صداقت با خدا هم این مساله مطرح شد. در آنجا گفته شد یکی از دلایلی که با خدا صادق نیستیم این است که شاید خیلی اوقات حتی با خودمان هم در آن مورد صداقت نداریم. حالا فکر می کنم دلیل اینکه خیلی اوقات هم که در احساسات و یا افکار نادرستمان سردرگم هستیم این است که علت اصلی که باعث به وجود آمدن فکر یا احساس شده را نمیشناسیم که اگر سعی در شناخت و رفع آن علت اصلی مشکلمان کنیم نتیجه بهتری خواهیم داشت.
سلام و تشکر از متیس عزیز.
وقتی صحبت از نظم کائنات می شود، یاد اصول ترمودینامیک می افتم. از جمله قوانین علیت در فیزیک دنیای مادی، اصل دوم ترمودینامیک است که به موجب آن، تمام سیستم ها تمایل خود بخود به بی نظمی دارند، تا آنتروپی هر چه مثبت تر شود (آنتروپیِ مثبت، یکی از دو عامل رسیدن به پایداری هر سیستم است. عامل دیگر، آنتالپی است که هر چه منفی تر شود به نفع پایداری سیستم است).
تحصیلات من در علوم شیمی است و در فیزیک نظری بسیار عامی هستم. چطور می شود این اصل علمی، یعنی تمایل بی نظمی ترمودینامیکی (آنتروپی) را با نظم موجود در موجودات، در یک جا جمع کرد؟ من اینجا خیلی عامیانه، میان بُر می زنم و می گویم که یک عامل مافوق علیت چنین می کند.
(البته به نظرم این قضیه یک جنبه عملی بسیار مهم معنوی در زندگی روزمره نیز می تواند داشته باشد و آن این است:
نفس اماره-ناشی از روح بشری، از طبیعت- مدام ما را به بی نظمی و تنبلی می کشاند و این ما، روح ملکوتی ما، است که باید با صَرف انرژی به سوی نظم و انضباط در کارها حرکت کند…).
نظر شما چیست؟
هر چه تحقیقات علمی بیشتر پیش می رود بیشتر به ناقص عقلی خودم و عظمت گفتارهای استاد پی می برم و می فهمم که پشت هر کدام از جملاتی که گفته اند یک دریا معنی نهفته است که برای من قابل درک نیست.
مثلا همین معرفت الروح وقتی که صاحبان فن که هر کدام در رشته های خودشان سالها تحقیق و مطالعه کرده اند می آیند و یک جمله آن را برای ما باز می کنند که چرا استاد مثلا در اینجا این کلمه را بکار برده اند همینطور حیران می مانم. کتاب معرفت الروح به انگلیسی ترجمه شده می بینیم که مترجم یک مقدمه بلند بالا برای آن می نویسد که توضیح بیشتر برای یادگیری و فهم ما بدهد. یا در مورد موسیقی استاد کتاب به اون قطوری نوشته شده و الان محققین دارند روی اثرات آن کار می کنند که حاصل کارشان تا به امروز موسیقی برای ذهن شماره ۱ و شماره ۲ می باشد.
بگذریم که برای دو کلمه “طب روح” که در آثار آمده تا به حال چندین کتاب در موردش نوشته اند.(مبانی معنویت فطری- معنویت یک علم است- طب روح).
اینهارا نوشتم که یک سوال مطرح کنم:
برای من نوعی که فهمیدن این همه مطلب میسر نیست چطور می توانم از این مطالب نهایت استفاده را ببرم؟
شاید علم ظاهر بجایی نرسد که وجود علت و العلل اصلی را ثابت کند. شاید هم ثابت کند. ولی آنکه انکار می کند، بفرمایش استاد “به فرض اینکه شما تمام دلایل عالم را بیاورید میگوید خب، نشانم بده. خدا را نشانم بده. باید خود شخص فکر کند و بسنجد و به قلبش هم رجوع کند تا به مبدأ معتقد شود.”
بنظر من آن لحظه ای هم که میگوید نشانم بده چشمانش را محکم میگیرد که مبادا “او” را ببیند.
علم ِ بشر بجایی خواهد رسید که با اختراع دستگاهی میزان اثر معنوی را اندازه گیری کند. آنوقت حداقل، مشکل ادیان مختلف حل خواهد شد و حقیقت حق را خواهند فهمید. ادراک خدای زمان در همین دوره ای که علم مراحل بالایی را طی کرده است، برای همه ممکن نیست.
. شما را به خدا بگوئید، کسی که اینهمه رد پای “او” را در خلقت نبیند، با کدام دلایل قابل هدایت است؟
با سلام
در جواب دوست عزیز ۲۰۱۰,
من فکر می کنم نباید خودمان را نگران کنیم که از تمام مطالب نهایت استفاده را ببریم..همانقدر که می فهمیم عمل کنیم خودش عالیست. همه ما می دانیم که خوب است هر روز توجه به مبدا+ مبارزه با نفس + خدمت به خلق داشته باشیم. همین روند را که می دانیم و فهمیده ایم را بتوانیم پیاده کنیم خیلی خوب است.
عرض سلام و تشکر از مقاله جدید
استادالهی می فرمایند:
(این دستگاه الهی آن قدر عظیم است که تاابد باقی است تمام حرفهای ما ضبط وباقی است.
آنهایی که بیچاره ودرغفلت هستند ومی گویند مااز کجا بفهمیم خدایی هست ویاحساب وکتابی هست ؟
می گوییم دلیلش همین جسم خودت است که هرچه بکنی دران منعکس وگواه خواهد بود .) آثارالحق جلد۱ ص ۲۵۸
باسلام به دوستان عزیز:
طبق قانون علتها تمام افکار، نیات، اعمال، و… همگی در عالم مادی و عالم معنا و بخصوص در وجود خودمان ضبط و ربط می شود. از اینجاست که ما وقتی مطالعه می کنیم صد در صد تمام مطالب یادمان نمی ماند، ولی همگی آن در روح ضبط می شود و در آن دنیا می بینیم که تمام درسها را گرفته ایم. برمی گردم به مباحث قبلا که گفته شد، خدای زمان از ما چه انتظاری دارد، او انتظار دارد مبارزه کنیم و در حد توانمان تلاش کنیم و چون ما در قالب بشریم و شاید بلد نیستیم آن ذخیره را چطور استفاده کنیم ( البته منظورم خودم )، نتیجه را به خودش واگذار می کنیم که هر طور او صلاح می داند خرج کند. وظیفه ما مبارزه با نفس و درس خواندن و عمل کردن است، در حد توان. به نظر من در این زمان کسی نباشد که فکر کند علت العلل اصلی کسیت و یا باور نداشته باشد. تجربه ای دارم که حضورتان ارائه می دم. حدودا ۱۷ سال داشتم که با یکی از نزدیکانم همکار بودم خیلی بحث می کرد در مورد اینکه هر چی هست این دنیاست، خوش باش، آن دنیا کجاست، کی رفته کی آمده و این جور حرفها، و سعی می کرد مرا بسمت خوردن بعضی چیزها که ضد نشئه معنوی است ببرد، خدا را شکر همیشه تعلیمات استاد مرا نگهداری می کرد. جوابی که بعد از مدتی تلاش و کوشش به او دادم این بود، گفتم مثال بگیریم شما درست می گی، خدایی نیست آن دنیا نیست و … ولی کاری که شما از من می خواهی در اجتماع درست نیست و اگر کسی بفهمد مورد عطاب و خطاب قرار می گیری و جرم دارد. من این کارها را نمی کنم اگر آن دنیا باشد و حساب و کتابی باشد و خدایی باشد پس برگه برنده دست من است، اگر هم نباشد باز در این دنیا مورد جرم واقع نشده ام و در اجتماع مورد احترام هستم. در آن زمان نوجوانی و با همین فکر نوجوانی جواب دادم و خدا را شکر درگیر مسئله ای نبودم. نتیجه اینکه چه علت العلل اصلی باشد یا غیره از این، ما باید در اجتماع طوری رفتار کنیم که حاشیه نشین نباشیم و به نیک نامی ما را یاد کنند، در صورتی که همیشه باید یادمان باشد ما آمده ایم که سیر کمال کنیم، باید حساب پس بدهیم و پرورش فکر کنیم و این مستلزم مبارزه مداوم با امیال و نفسانیات است.مرسی
از متیس عزیز بابت آوردن این مطلب مفید تشکر میکنم.
آذرمهر عزیز چقدر راحت قضاوت می کنید و تکلیف آنهایی که “فعلاً” باور ندارند را یکسره می کنید! درک وجود علت العلل اصلی هم مانند سایر موضوعات معنوی نیاز به مقداری رشد اولیه دارد. از کجا معلوم آنهایی که خدا را باور ندارند در چه مرحلهای از رشدشان هستند؟ یک دانش آموز کلاس پنجم دلیلی برای تحقیر دانش آموز کلاس اول ندارد که تو این چیزی را که من میدانم نمیدانی و نمیفهمی و خدا میداند چطور میخواهی بفهمی……. درضمن گاهی حتی افراد بسیار پیشرفته در معنویت نیز “به دلایلی” ممکن است در یک زندگی دچار نوعی “فراموشی” معنوی شوند ولی با یک بیداری آنی چیزهایی بدانند که…………
از نظر من ما نباید به این کار داشته باشیم که چه کسی دلایل علمی ما را قبول میکند و چه کسی قبول نمیکند. اثبات وجود عالم دیگر و همچنین علت العلل اصلی از طریق علم ظاهر هم یک پیشرفت عظیم در علم ظاهر است و هم در علم باطن. خدا میداند که اگر وجود عوالم معنوی از طریق علم ظاهر اثبات شود چه کشفیاتی در معنویت به دنبال آن خواهد آمد. مسائلی را که زمانی فقط دانشمندان بزرگ قادر به حلش بودند امروزه به دلیل رشد علم و تکنولوژی (مثلاً به کمک کامپیوتر) دانش آموزان ساده نیز حل میکنند و میفهمند و استفاده میبرند. همین اتفاق در معنویت هم افتاده و ادامه نیز خواهد داشت. هیچ دانشمندی به دلیل اینکه دانش آموزان امروز حرفش را نمیفهمند و یا حتی عدهای مغرض با او مخالف هستند دست از پیشبرد علم بر نمیدارد. اصولاً بشر تعالی طلب است و از بیشتر دانستن لذت میبرد. دانشمندان (مادی و معنوی) پیشین زندگی را برای بشر امروز آسانتر کردهاند و بشر آینده نیز در نتیجۀ زحمت دانشمندان امروزه زندگی (مادی و معنوی) پیشرفتهتری خواهند داشت. هرچند عدهای حرفشان را قبول نکنند.
در مورد صحبت سهراب عزیز که گفته بودند اخیراً یک فیزیکدان بزرگ منکر وجود خدا شده بود: همان فیزیکدان بلافاصله از طرف تعدادی دانشمند بزرگ دیگر مورد انتقاد شدید قرار گرفت چون از نظر آنها او بدون هیچ اساس و پایۀ محکمی در مورد اساسی ترین سوال بشریت به نتیجۀ قطعی رسیده بود. حتی یکی از آنها اظهار نظر او را از نوع “طالبانی” (خیلی قاطع در عین حال بدون منطق) نامید. یک دانشمند واقعی همیشه با ذهن باز پیش میرود وتا زمانی که دلیل محکم و قابل اثباتی برای موضوعی نداشته باشد همۀ امکانها را مدنظر میگیرد. منتهی متأسفانه بعضی افراد بعد از کمی پیشرفت کم کم این نکته را فراموش میکنند و فکر میکنند نظراتشان عین حقیقت است و نیازی به آوردن دلیل محکم ندارند. دعای من همیشه این است که انشاءالله خدا به ما توفیق بدهد تا همیشه با ذهن باز چه در علوم ظاهر و چه در علم معنویت پیشرفت کنیم و منشا اثر خیر برای دیگران باشیم و غرور سد راهمان نشود.
در جواب دوست عزیز مهریار,
فکر می کنم نکته ای که به آن اشاره می کنید صحیح است. چون درکتاب مبانی ۱ , هم پروفسور الهی وقتی رابطه اسمزی را توضیح داده اند اشاره به روح نباتی می کنند…
بنابراین فکر می کنم صحیح می فرمائید( اگر لازم است شماره صفحه را بنویسم)
دوست عزیز و بزرگوارم ش
بخاطر توضیحات کاملاً صحیح شما بسیار سپاسگزارم. بنده ناچیز هم با تمام نظرات شما موافقم. فقط یک تفاوت بین مطالب عنوان شدهء ما باهم وجود دارد. آنهم اینست که شما در مورد زندگی های مختلفی میفرمائید، و بنده در مورد یک زندگی عرض می کنم. حال اگر این اشارهء شما نسبت به استثناها باشد، میپذیریم. زیرا استثنا همیشه وجود دارد و برخی افراد پیشرفتهء معنوی نیز در یک زندگی با یک اشاره بیدار میشوند. حال اگر کسی برای اثبات غلط بودن مطلب من آمد و وجود علت و العلل اصلی را پذیرفت، اینهم سعادتی است برای من که با جملهء اشتباهی باعث هدایت کسی شده ام.
با سپاس
اینکه نویسنده مقاله میفرماید طراحی هوشمند از نظر علمی قابل اثبات نیست برایم جای تعجب است . برخی چیزها اینقدر پیش پا افتاده هستند که بنظر نمی آیندمثلا همین اثبات علمی زیر :
زیرا تا بحال فکر میکردم ریاضیات هم جزء علوم است.
اینکه از ریاضیات صحبت میکنم دلیلم اینست :
همانطور که یک رشته از اعداد ، مثلا اعدادطبیعی ؛ طبق فرمولی نوشته میشوند و البته این فرمول و قبول آن مستلزم پذیرفتن اینست که : ۱- این فرمول را اولین بار کسی ساخته، که دارای یک علمی بوده. ۲- برای تولید رشته اعداد از این فرمول نیازمند یک ماده اولیه بوده(که در اینجا عدد یک است) ۳- از ماده اولیه طبق فرمول اعداد بعدی را بوجود آورده است. اگر کسی قبول نداشته باشد که اعداد ساخته وجود عاقلی است آنگاه دو چیز را قبول ندارد (عقل – موجودیت عالم خلقت را)
از این موضوع اولا نتیجه میگیریم همانطور که خالق یک رشته عدد فرمول آن نیست بلکه خالقی هوشمند است و دوم اینکه میتوانیم نتیجه بگیریم همیشه علت ها به معلول خود وابسته نیستند . سوم اینکه معلول ها هم به فرمول وابسته نبوده و فقط به علت اصلی که خالق آنهاست وابسته اند و (به اعداد) یا بعبارت دیگر سایر معلول های میانی وابسته نیستند.
و این همان است که استاد می فرمایند :”اصل توجه به مبدا است” زیرا مابقی همه مثال اعدادی هستیم در دست خالق فرمول رشته اعداد. حال شما بگویید این ریاضیات که مادر و زبان بیان همه علوم است و خودش هم علم است چطور اثباتش علمی نیست!؟ و همانطور که استاد می فرماید از ریاضیات و دقت در آن میتوان خیلی در معنویات پیشرفت کرد. اینکه امروزه اینقدر راحت از کنار چیزهای به این دقت و ظرافت رد میشویم نوعی بی توجهی و بی حسی است والا آنچه لازم بوده استاد الهی به زبانی بسیار ساده آورده اند
معجزه ای که برای همه دوران است
با سلام و قدر دانی
مقاله بالا را باز هم چندین بار خواندم و آنرا حاوی نکات خوبی یافتم از جمله اینکه :”شناخت هر چیز، منتهی به دیدن علت یا علل آن میشود، بنابراین بهطور ذهنی میتوان با دنبال کردن سلسلهی علت و معلول به علتی رسید که آن را ایجاد کرده است. اگر دنیا را به صورتی که در حال حاضر میشناسیم، بهعنوان مجموعهای از اشیا در نظر بگیریم، ( سیارات، ستارگان، کهکشانها) با دنبال کردن زنجیر عللی که باعث ایجاد آنها شده، دانشمندان توانستهاند به تعبیری در حد نهایی یک واقعه برسند که به آن بیگ بنگ میگویند و معتقدند بیگبنگ اصل پدیدههایی است که میشناسیم.” اگر قبول کنیم همه این موجودات هر یک با عددی طبیعی قابل نمایش هستند آنگاه واقعه به اصطلاح بیگ بنگ با زبان ساده ریاضی همان عدد یک است که خود بوجود آورنده کل اعداد نیست بلکه فرمولی توسط خالق هوشمندی نوشته شده و یک را در این فرمول بکاربرده !
باز هم میگویم. اینکه استاد الهی میفرمایند :”علم حقیقی آنست معلومی بر معلومات انسان بیافزاید” همین است والا علمی که موجب حیرت ما بشود و مجهولی بر مجهولاتمان بیافزاید آیا علم است؟ ساده گذشتن از کنار کلام الهی نوعی ناشکریست. ضمنا من فکر میکنم برای اینکه چیزی را بفهمیم بهتر است آنرا ساده کنیم. همانطور که دانشمندان واقعی عمل میکنند. والا اگر بخواهیم چیزی را بپیچانیم و از یک کلی باز هم کلی گویی کنیم به جایی نمیرسیم.
سلام
بسار تاثیر گذار بود. چنین نظم و دقتی را در ساختار بدن انسان و سیستم فیزیولوژیک بدن انسان به وضوح مشاهده میشود.
با مطالعه آناتومی بدن انسان به نکاتی بسیار ظریف و حساس پی میبرید که زمینه ای خواهد بود برای تقویت ایمان به علت العلل اصلی.
باسلام:مثل همیشه ممنونم ازاین همه لطف خدا برای اگاه شدن من نادان” تا جایی که من فهمیدم خدای زمان جلوگاه تعالیعم معنوی “روز” به مردمان عصر خودش میباشد.او دارای عالیترین مرتبه در علوم معنوی است. درک مقام و ذات او از قوه درک ما خارج است زیرا ما تا شناختی از خود نداشته باشیم قادر به شناخت او نیستیم البته فقط کافی است وجود او را باور کنیم و به دستوراتش که همان شناخت حقوق و وظایفمان است عمل کنیم سعی کنیم تعالیم او را باور و درک و عمل کنیم . در حال حاضر بیشترین چیزی که ما نیاز داریم اگاهی معنوی است . این اگاهی را میتوانیم از طریق تعالیم خدای زمان که در اختیار ما قرار میدهد کسب و در حد امکان به انها عمل کنیم.
تشکر بسیار برای این مطلب !
با سلام به منابعی که در زیر مقاله فوق آمده است مراجعه کردم، مطمئنم که هیچکدام به قدر معرفت الروح مختصر و مفید نیستند . کجای جهانمیتوان چنین خلاصه و کامل بدون توضیح اضافه و بدون گیج کردن خواننده به این دقت مطلبی را عنوان کرد؟ به تمام معنا ختم فلسفه و ختم حجت است. سایر کتب هرکدام البته شاید در جای خود شاخصی باشند اما انصاف دهید “در کدام دوران به این موجزی میتوان اثبات وجود خدا را کامل و دقیق توضیح داد.
با سلام و تشکر از متیس و نویسنده مقاله.
ضمنا تشکر از دوست عزیز iliashid به خاطر قیاس زیبایشان.
من مدتها بود این موضوع را درست نفهمیده بودم که با قیاس ساده و علمی شما برایم جا افتاد(در حد فهمم). خالقی داریم که با استفاده از یک ماده اولیه ساده و یک الگو(فرمول) چنین خلقتی را به وجود آورده.
آن فرمول عجب فرمول شگفت انگیزی است و آن ماده اولیه عجب ماده با قابلیتی. شاهکار است.
یاد آن فرموده استاد الهی در یکی از کتب افتادم که(نقل به مضمون): روزی فرمولی برایم آوردند که تمام فرمول های فیزیک را شامل می شد که هنوز بشر آنرا نیافته.
با کمی تخیل می توان تصور کرد روزی بشر فرمول یا الگویی به دست خواهد آورد و با استفاده از ماده ای ساده و بنیادی مانند عدد « یک » ، خواهد توانست هرچیزی را که اراده کند بسازد.
با تشکر
با سلام، متاسفانه یا خوشبختانه روند رشد علمی به گونه ای است که در دهه های آینده و با به ثمر نشستن علوم پیکو و فمتو و…همه چیز قابل اثبات است و دیگر آن آفتاب ازپشت کوه خود را نشان خواهد داد و دیگر ایمان در آن موقع هنر نیست ،مهم این است که در حال حاضر بدون حب و بغض وجود او را بپذیریم یا حداقل در مورد امکان وجود او فکر کنیم……
با سلام
امروز داشتم دوباره مقاله فوق را میخواندم و در فکرم به دنبال علتی برای وضعیت مبارزه با نفس هایم میگشتم. دیدم من به عنوان یک بی نهایت کوچک ؛ که با متمم خودم درآمیخته ام و مدام در کنش و برخورد هستم ، آنچنان با عدم تعادلهای گوناگون مهار شده ام که هرچه تقلا میکنم باز هم سر جای اولی باز میگردم که به زعم خودم شروع کرده ام.حال خودم را جای ناظری گذاشتم که از بیرون به وضعیت من نگاه میکند، مرا می بیند و ادعاهایم را و بی تعادلی هایم و عناوینی را که دوست دارم و به خود نسبت میدهم و از همه آنها منزجر میشود!
آنوقت دیدم که هر ذره از من در لحظه برای چیزی و علتی در هرسویی در تاب و حرکت است ولی همه آنها را به علت العللی منصوب میکند و میکنم که با آن فاصله دارم. بطور مثال : میخواهم برای رضایت فرزندم پول بدست آورم. مثلا(من اورا به این وادی کشاندم بدون آنکه بدانم مسئول او هستم و هیچ قدرتی در قبال آینده اش ندارم) اما در جهت متعادل کردن خواسته درونیم آنرا به رضایت الهی منصوب میکنم. خوب تا اینجا مرتکب غلطی نشده ام ، اما از آنجا که حاضر نیستم بخاطر هر خواسته ای و توهینی غرورم و شرافتم را زیر پایم بگذارم ؛ به دستورات شرکتم و رئیسم که مرا وادار به تن دادن به امور غیر اخلاقی میکنند ؛ تن نمیدهم بطور مثال (از نگارش یک گزارش که در آن شخص دیگری را که کاری را نگهداشته و موجب زیر سوال رفتن او میشد تا انجام اموری که کوچک است اما غیر اخلاقی است مثل کار کردن با کامپیوتر همکاری که نتوانسته در سر کار حضور بیابد و موجب توقف کار شده و ضمنا بنوعی کامپیوتر او وسیله شخصی اوست تا قبولاندن چیزی به ارباب رجوع که به نحوی انداختن کار به گردن دیگریست یا برخورد تند با دیگرانی که بنوعی با کارها مرتبط هستند اما به اشخاص دیگری پاسخگو هستند نه من ، فقط برای اینکه کاری را از پیش ببرم والا مواخذه میشوم) و موجب میشود دریافتی کمتری داشته باشم و حق فرزندم را کمتر بگیرم یا به این بهانه ها از من بگیرند و من مسئول همه اینها هستم؛ آری اینجا من با فرمولی کار کرده ام که نتیجه مادی اش کم شدن و از دست رفتن حق اولاد و همسرم است. درحالیکه میتوانست نتیجه ای برعکس داشته باشد ترقی بخاطر زرنگ بودن و عمل کردن به امور در جهت اهداف شرکت ولو به بهای زیر پا گذاشتن اخلاق ،دیگرانی را که تنبلی میکنند له کردن و زیراب زنی و بر روی زمین خوردن دیگران ترقی کردن و بالا رفتن اما …! حالا میبینم من کسی هستم بین دو وضعیت شکستن غرورم و ناتوانی در پاسخگویی به نیازهای مادی همسرم و فرزندم و حفظ و حراست از عقیده و ایمانم یا نگهداری از غرورم و ترقی مادی و شکستن غرور دیگران البته با شعار رضایت الهی و ایجاد انزجار در مردم از رضایت الهیی که موجب بروز اخلاقی سودجویانه ، فرصت طلبانه و غیر انسانی و متظاهرانه است در من که ضمنا اظهار عشق هم میکنم به آن ذات الهی!تازه این آنچیزی است که از من ظاهر است والا هزاران صفت درونی هست که دیگران هیچوقت از من نمی بینند و من آنها را با خود حمل میکنم و همه هم برای خاطر خودم است نه رضایت الهی اما با شعار رضایتش!
خلاصه اینکه مادامی که خود را واقعا به علت العلل اصلی وصل نکنم و او را بی واسطه نخواهم ؛ عکس العمل های مضر را هم خواهم دید چون صداقتم خالصانه نبوده است. او را علت ندانسته ام و بلکه چیزهای دیگری و دیگرانی را هم علت قرار داده ام در سرنوشتم پس شکست خوردنهایم از این علتهایی است که میتراشم! و در حقیقت معلول هستند نه علت!!! اما اگر دست او را درهرچیزی دیدم و قدرتش را از خودم جداندیدم و مادیگرایی نکردم آنوقت اگر سهوا هم خطایی یا اشتباهی کردم از عکس العمل آن مصون خواهم ماند چون او را همچون پدری مهربان بر خود برگزیده ام.
با مطاله این مقاله احساس شعفی
در خود نمودم که بدون اطلاع از این دلایل علمی به وجود او اعتقاد داشتم ولی تنها در همین اندازه عملاً باید اعتراف کنم که هیچ کاری برای خدا نکرده ام سالیانه زیادی است که خود را مشغول وقت گذرانی کرده ام اما الان دیدم که دیگران فعالانه در سرنوشت معنویت خود شرکت می کنند و نه تنها خود را آگاه تر می کنند بلکه سعی در روشن کردن دیگران هم می نمایند .
لذا بار دیگر تشکر می کنم از مسئولان این سایت که ایجاد این امکان را برایم فراهم کردند که از خواب غفلت بیدار شوم.
دلائل دیگر اثبات صانع تعالی.
۱- ملاحظه انتظامات گردش کاینات.
بحکم عقل سلیم هر کس به ترتیبات و انتظامات خاص توجه نماید
یقین حاصل خواهد کرد این اوضاع و احوال،با این عظمت و جلال ، و این اثار و اقتدار ، با این تدبر و ابتکار ، از خودیا از مثل خود بوجود نیامده است.
۲- عجز مخلوق در مقابل بعضی امور مربوط به خودشان.
۳- موضوع قدم و حدوث .
حدوث عبارت از ایجاد تدریجی موجودات … و قدیم فقط خدای لا یزال می باشد. کُلٌ شیء یرجع الی اصله.