مجادله بر سر اعتقادات

15 سپتامبر, 2010
 
نوشته: سوفی لواسور

چرا از اینکه دیگران با ما هم عقیده نیستند، احساس ناراحتی می‌کنیم؟ چرا اختلاف بر سر یک اعتقاد باعث درگیری ما با دیگری می‌شود؟ چرا کسی را به صرف مخالفت با نظراتمان تحقیر می‌کنیم و از او متنفر می‌شویم؟ اگر ما در انتخاب اعتقاداتمان آزاد هستیم، چرا نفی آن توسط دیگری احساس تنفر را در ما ایجاد می‌کند؟

رنجش، تحقیر و عصبانیت ناشی از دگراندیشی دیگری و اعتراضاتی از قبیل«با من موافق نیست؟ چطور چنین چیزی ممکن است؟» بدون شک نشانه‌ی این است که ایگو جریحه‌دار شده است.

اعتقادات ما از نهاد ما سرچشمه می‌گیرد و معرف قسمت مهمی از آنچه که هستیم یا به طور دقیق‌تر آن چیزی که فکر می‌کنیم هستیم، می‌باشد. ایگوی ما طبیعتاً توسعه‌طلب است و میل دارد خود را برتر جلوه دهد. به قورباغه ای شباهت دارد که می‌خواست به بزرگی یک گاو جلوه کند۱ . در حقیقت، ایگو اعتقاداتش را همچون ابزاری به کار می‌گیرد تا در دیگران نفوذ ‌کند، و آنها را به جبهه‌ی خود ملحق کند یا حتی بر آنها مسلط شود. حال اگر کسی عقاید ما را نپذیرد یا از آنها انتقاد کند، ایگوی ما خود را مطرود و تحقیر شده احساس می‌کند و برآشفته می‌شویم.

بدین ترتیب با دلیل و برهان نادرست با خود چنین استدلال می‌کنیم: اگر دیگران مثل من فکر نمی‌کنند، معنی‌اش این است که مرا طرد می‌کنند و در این صورت من حق دارم از خصومت آنها منزجر شوم. بنابراین یک اختلاف عقیده‌‌ی ساده با دیگری منجر به درگیری ناخوشایندی می‌شود.

برای تغییر این استدلال نادرست و تقویت حس مدارا با دیگران ابتدا باید سعی کنیم خود و اعتقاداتمان را جدا از یکدیگر در نظر بگیریم یعنی اگر کسی از باورهای من انتقاد می‌کند، مفهومش این نیست که از من انتقاد می‌کند؛ بلکه فقط با برخی از عقاید من موافق نیست. اگر کسی به عنوان مثال به من بگوید اشتباه فکر می‌کنم، منظورش این نیست که آدم بدی هستم. اختلاف عقیده با دیگران فرصتی است تا راجع به عقایدمان بیشتر فکر کنیم و صحت آن را با دقت بیشتری بررسی کنیم و این امکان را در نظر بگیریم که شاید عقیده‌ی دیگران در این مورد به نحوی درست باشد.

درنهایت، این که دیگری حق دارد یا نه، چندان مهم نیست. نکته‌ی اصلی این است که کنار آمدن با اختلاف  نظرات با چنین طرز فکری، سبب می‌شود که من بتوانم پخته‌تر شوم.

موضوع کاملاً روشن است. اگر متوجه شوم که حق با دیگری است باید به اشتباه خود معترف شوم، البته این کار آسانی نیست اما باید سعی کنم درک خود را بالاتر ببرم و از تحمیل عقیده‌ام خودداری کنم.

چنانچه حق با من باشد، پرهیز از مجادله و خاتمه دادن به درگیری، سبب می‌شود حقانیت عقیده‌ام با وضوح بیشتری برایم ثابت شود و در عین حال صفت مدارا در من تقویت شود.  احتمالاً هر یک از ما چنین تجربه‌ای داشته‌ایم که هرچه از حقانیت و درستی عقایدمان مطمئن‌تر بوده‌ایم از کسانی که مثل ما فکر نمی‌کنند، کمتر عصبانی و دلخور شده‌ایم.



برگرفته از سایت e-ostadelahi.fr


**************************

۱- این مثال از داستان‌های لافونتن گرفته شده است