تربیت فرزندان با تربیت والدین آغاز میشود
سادهترین کار در تربیت کودک این است که شخصیت کودک یا محیط مدرسه را بهانه قرار دهیم و رفتارهای اشتباهش را توجیه کنیم. کدام پدر و مادری، بدرفتاری شدید فرزندش را با این جمله که: «شخصیت خودش را دارد!» توجیه نکرده است؟ و یا تقصیر رفتار نادرست فرزندش را به گردن مدرسه نینداخته است؟ برای والدین، بسیار دشوار است که روش تربیتی خود را بررسی کنند و در این مورد مسئولیتپذیر باشند. مطالعات بسیار نشان میدهد که والدین نقشی تعیین کننده در آموزش فرزند دارند. با اینکه تأثیر محیط اجتماعی را نباید نادیده گرفت، ولی کودک، در ابتدا با تقلید و سپس با میل و علاقه، نحوه رفتار والدینش را فرا میگیرد.
توصیهی استاد این است: «بچه را قبل از اینکه به دنیا بیاید تربیت کنید. یعنی پدر و مادرش تربیت داشته باشند.»۱ تربیت یعنی: «پرورش ذهن و استعدادهای فکری، جسمانی و اخلاقی کودک» بنا بر این مفهوم «تربیت داشتن» یعنی والدین قبل از پرورش این استعدادها در فرزندشان، آنها را در وجود خود تحلیل برده باشند.
برای درک بهتر این مطلب، باید دو عامل را در نظر گرفت: از یک طرف، روان کودک، تواناییها و محدودیتهایش را بشناسیم و از طرف دیگر، در مقام والدین، هر لحظه مراقب رفتار خود باشیم زیرا کودک همان رفتاری را خواهد داشت که والدین با او داشتهاند، در نتیجه، والدین دارای تربیت، یعنی والدینی آگاه و فعال. آگاه، ازاین نظر که در مورد تأثیر رفتارشان بر کودک واقف هستند و فعال از آنجهت که خود را وادار میکنند به الگوهای رفتاری که به فرزندشان توصیه میکنند، خود نیز عمل کنند.
روان تأثیرپذیر
آندره کونت-سپونویل۲ معتقد است که «نوزاد تا سن شیرخوارگی و گاه مدتی طولانیتر از اخلاقیات آگاه نیست و نمیتواند رفتاری منطبق با آن داشته باشد.» اما منظور این نیست که کودک قادر به فهمیدن نیست و باید تربیتش را تا سن تشخیص و تمیز به تعویق انداخت. بلکه بدین معنی است که کودک از نظر روانی، توانایی پرورش اخلاقیات را ندارد. منظور چیست؟
دکتر الهی درکتابِ طب روح موضوع پیشرفت روان کودک را با بررسی ارگانیزم معنوی (روح) و تفاوت دو مرحلهی پرورش آن یعنی مرحلهی وابستگی و مرحلهی استقلال مطرح میکند و در مورد مرحلهی وابستگی میگوید: «روان انسان از زمان انعقاد نطفه تا سن تشخیص و تمیز، هنوز به پختگی کافی نرسیده است و به این جهت مبادلاتش با محیط، به صورت انفعالی انجام میگیرد. در این دوران با وجود اینکه غشای روانی او تراواست، اما انتخابی نیست و نمیتواند تأثیراتی را که بر او گذارده میشود، انتخاب کند. از این رو اصول و ایدههایی که توسط والدین و یا محیط به او القا میشود، بیهیچ مانعی در روانش جای میگیرد.» این غشای روانی که امکان مبادلات میان روان و محیط را فراهم میکند، قادر به انتخاب تبادلات نیست، بنابراین کودک در معرض تمام تأثیرات بیرونی است، و پرورش روانی او تا حد زیادی به محیطی که در آن متولد میشود و رشد و پرورش مییابد وابسته است.
میتوان گفت که روان در این مرحله، دورهی جنینی را طی میکند (همچون جنین در زهدان مادر ) و تحت تأثیر کامل محیط و بهخصوص والدین است. اما با شروع سن بلوغ، غشای روانی نیز به بلوغ خود میرسد و کودک میتواند موضوع یا رفتاری را قبول یا رد کند.
یادگیری از طریق تقلید
کودک در سنین پایین نسبت به احساساتی که دریافت میکند، و آنچه میشنود حساس است و از طریق مشاهده و دقت در جزئیاتِ رفتار افراد بالغ که تنها وسیلهی فراگیری او هستند، میآموزد. برونو بِتِلهایم۳ میگوید: «والدین نه تنها مربی کودک هستند، بلکه کودک توسط آنها هدایت میشود. کودک با مشاهده و دقت موشکافانه در رفتار والدین میخواهد نحوهی عملکرد آنها را بیاموزد و میکوشد از نهفتهترین احساسات آنها آگاه شود و از این طریق است که والدین به کودک روش زندگی و به هدف رسیدن[…] را میآموزند.»
کودک در انتخاب تأثیراتی که بر او اِعمال میشود، ناتوان است، از این رو طبیعی است که بدون تشخیص نیک و بد، هر آنچه را میشنود یا مشاهده میکند از طریق تقلید، که تنها وسیلهی آموزشی اوست، انجام دهد. در واقع، غریزهی تقلید اولین محرک پرورش و یادگیری در کودک است. پیر فورنیه۴ روانشناس و محقق در مرکز تحقیقات (CNRS)، میگوید: «در سنی که کودک هنوز نمیتواند حرف بزند، مشاهده، تقلید و تکرار حالات، تنها وسیلهی آموزش او محسوب میشوند.» همچنین اولویه مورال۵ ، نویسندهی کتابهای متعددی در مورد تربیت و خشونت، در مقالهی «به کودکان اعلام صلح کنیم» میگوید: «کودک همه چیز را با تقلید میآموزد […]. آنچه که با تنبیه بدنی به کودک میآموزیم، هر چقدر هم که ملایم باشد، کتک محسوب میشود. بهترین روشی که میتوان به کودک احترام به دیگران، بهخصوص احترام نسبت به ضعیفترها را آموخت، احترام گذاشتن به خود اوست.»
غریزهی تقلید، برای پرورش کودک ضروری است. این غریزه به طور مداوم الگویی را جستجو میکند تا بتواند آن را سرمشق خود قرار دهد، بی هیچ تردیدی در سالهای اول زندگیِ کودک والدین نزدیکترین و در دسترسترین الگو میباشند.
والدین، الگوی رفتاری
رفتار والدین در نحوهی عملکرد کودک از سخنرانیهای مفصل اخلاقی مؤثرتر است و این تأثیر در تمامی زمینهها مشاهده میشود. تحقیقات بسیاری حاکی از این است که عادات والدین، بر نحوهی تغذیهی کودک و رفتار او تأثیر بهسزایی دارد. در مجلهی جنراسیون سانته۶ (مارس/آوریل ۲۰۰۲)، در مقالهی «چاقی کودکان: چگونه همهگیری آن را متوقف کنیم؟» میخوانیم: «والدین میتوانند با رعایت اصول صحیح بهداشت فرزندانشان را در مسیر صحیح هدایت کنند. بهترین و مؤثرترین روش تربیتی در اختیار داشتن سرمشق و الگو است.» همچنین مطالعات انجام شده در کانادا (۲۰۰۶)، توسط هرایزن ریسرچ۷ ، با نام «فعالیت بدنی و سلامتی در کانادا» نشان میدهد که: «اگر والدین سرمشق فرزندانشان بشوند، فرزندان به نحو قابل توجهی، نتایج بهتری میگیرند. بر اساس این تحقیق، وقتی یکی از والدین مواد غذایی مقوی، استفاده کند، این روش تغذیه به عنوان مدل رفتاری، میزان فعالیت فرزندان را (در پیادهروی، کوهنوردی یا مسابقهی راهپیمایی) به ۹۷ درصد افزایش میدهد، و وقتی والدین ورزش کنند، میزان فعالیت فرزند به ۱۰۹ درصد افزایش مییابد.»
دکتر بهرام الهی نیز معتقد است که والدین به عنوان الگوی رفتاری در پرورش اصول اخلاقی در فرزندان نقشی اساسی دارند: «از آنجا که کودکان بهطور غریزی ضمیر والدین خود رامیفهمند والدین باید سرمشق خوبی برای آنها باشند و بهخصوص حرف و عملشان یکی باشد. اگر والدین عملاً به چیزهایی که میگویند پایبند باشند، فرزندان هم قاعدتاً همانها را مراعات خواهند کرد.» والدین میتوانند با رفتار صحیح خود، مشی صحیح را به فرزند انتقال دهند. اما رفتار آنها هنگامی آموزنده و مؤثر است و میتواند کودک را در مسیر درست هدایت کند که خود به آنچه میگویند پایبند باشند. گاهی تمایل «طبیعی» به سرمشق بودن، میتواند عواقب ناخوشایندی داشته باشد. زیرا از نظر دکتر الهی، در «دوران وابستگیِ» پرورش، روانِ کودک بسیار حساس و آسیبپذیر است. «از نظر شکلگیری روان، این مرحله از رشد بسیار حساس است، زیرا روان کودک در این دوره، درست مانند جنین، بسیار آسیبپذیر است و صدمات روانی در این مرحله ممکن است عواقب سنگینی همراه داشته باشد. بنابراین محیط معنوی، خانوادگی و اجتماعی کودک، نقشی اساسی در زندگانی آیندهی او ایفا میکند.» در این دوره است که کوچکترین واکنش اطرافیان، حتی اگر ناآگاهانه باشد، میتواند تأثیری همیشگی بر روان کودک داشته باشد، همانطور که استاد الهی میگوید:« کوچکترین اخلاق پدر و مادر به بچه اثر میکند. دیده شده که تعرض کوچکی به بچه اثرگذاشته است، در حالی که نه پدر و مادر فهمیدهاند نه خود بچه…»
اگر چه تأثیر رفتار والدین بر فرزندان ثابت شده است اما داشتن رفتاری صحیح کار سادهای نیست، حتی میتوان گفت که آموزش فرزند یک چالش دائمی است! ولی چه اهمیتی دارد، گاه، چنین چالشهایی برای «سرمشق بودن» برای فرزند به انسان انگیزه میدهد. حتی اگر همیشه آن طوری که شایسته است، عمل نمیکنیم، ولی آنچه اهمیت دارد این است که بر تأثیر رفتارمان بر فرزندانمان واقف باشیم. همین سبب میشود که همیشه مراقب اعمال خود باشیم. والدین میتوانند با توجه و تلاش مداوم در بهبود رفتار خود و کنترل طبیعتشان، وجدان کودک را بیدار کنند و اصولی را به او بیاموزند که در زندگی آنها را به کار ببندد و او را در انتخابهایش راهنمایی کند.
برگرفته از سایت e-ostadelahi.fr
۱- حضرت علی (ع)
۲- André Comte-Sponville
Bruno Bettelheim -۳
Pierre Fournier -۴
Olivier Maurel -۵
Génération Santé -۶
Horizon Research -۷
با سلام و تشکر فراوان از مقالات مفیدتان
با سلام -ای کاش این اطلاعات را قبل از ازدواج و بچه دار شدن داشتم خیلی مسائل را بدون توجه در تربیت فرزندم اجرا کردم که تاثیرات منفی بر روی روانش داشته و همیشه باز گو میکند یکبار برای تنبیه در دو سالگی او را به موتور خانه منزلمان که نه تاریک بود نه وحشتناک بردم شاید به دقیقه هم آنجا نبود الان نزدیک به شانزده سال دارد میپرسد چرا مرا برای تنبیه به موتورخانه بردی چون آگاهی نداشتم در آن لحظه حرکتم را مفید می دیدم ولی با این تعلیمات میفهمم که چقدر اشتباه کرده ام نتیجه میگیرم قبل از انجام هر کاری باید به نتایج آن کار توجه داشت به این خاطر باید دانش و آگاهیمان را بالا ببریم و سعی در انجام آن داشته بایم خداوند هم یارمان خواهد بود انشاالله
با تشکر ازشما که مطالب مفید و منطبق با روان بشر امروزی را در اختیار همنوعان خود قرار می دهید.
من دارای دو فرزند بادو جنس متفاوت، و دوسن متفاوت میباشم که یکی از مهمترین وظایف خود را تربیت آن ها می دانم.
به کرات به این سایت مراجعه می کنم و از مطالب آن در زندگی روزمره کمال استفاده را می نمایم.
با مطالعه موضوع « تربیت فر زندان با تربیت والدین آغاز
می شود » در های تازه ای در تربیت فزندانم به رویم گشوده شد .
مفید ترن کار ر این جهت مطالعه کامل منابعی بود که در
متن بالا فقط به جملاتی از آن ها اشاره شده بود.
زمانی که به این منابع مراجعه نموده و قسمتهای مربوط به تربیت فرندان را عمیقا مطالعه نمودم ،سعی کردم بار
دیگر مطالب این سایت و منابع استفاده شده را با حضور همسرم مورد بررسی قرار دهیم و روشی صحیح برای تربیت فرزندانمان اتخاذ کنیم.
حال فکر میکنم بادقت و به کار بستن مطالب مطالعه شده در
این سایت و منابع آن کار تربیت یک جوان ۱۷ ساله و یک
کودک ۷ ساله برایم شیرین تر وآسان تر شده.
امیدوارم در تهیه این گونه مطالب موفق باشید.
با سلام ،و تشکر از ارائه ی این مقاله ی زیبا ،امروز در سالن ِ بدنسازی،ورزشکاری را دیدم که فرزند ِ تقریبا ۹ ساله ی خود را آورده بود که مثلاً او را به ورزش علاقه مند نماید ، با تحکم و سختی از کودک ،که نسبت به این رشته بسیار بی علاقه بود میخواست که حسابی تمرین نماید ، یاد کودکی خودم افتادم که پدر سختگیرم به اجبار مرا به کلاس ِ ژیمناستیک میبرد چقدر از این ورزش بدم می آمد البته از پدرم الان ،بخاطر اهمیتی که برای ِ سلامتی ِ من قائل بود و وقت و انرژی ایی که صرف ِاینکار میکرد، واقعا ممنونم، ولی لحظات ِ سخت و دشواری در آنجا می گذراندم و اگر هزاران سال آنگونه تمرین میکردم در آن ورزش به جایی نمیرسیدم ،باز یادم آمد که چگونه به بدنسازی علاقه مند شدم دایی ِ مهربانی دارم وقتی در این رشته تمرین میکرد ،من چون او را دوست داشتم با لذت تمرین او و عکسهای بدنسازان و…را نگاه میکردم و … هنوز در خاطرم هست که از او پرسیدم این قهرمانان خیلی قوی هستند ؟ گفت بله و بعد پرسیدم حتی از حضرت علی (ع) هم قویترند!!! و او که مانند دیگر اعضای خانواده ی من ،اصلا انسان ِ شریعتی ایی نیست ،با اینحال بمن گفت اینها در حد انگشت کوچکه ی حضرت علی هم نمیشوند ؛هنوز این حرف در عمق ِ روحم مانده است و بدنسازی را نیز بطور جدی ادامه میدهم…
با سلام وتشکر از متیس عزیز
چون بنده فرزند کوچکی دارم خودم و خانمم در مورد لوازم خانه به فرزندمان سخت می گرفتیم خواندن این حکایت زیر تاثیر زیادی بر ما داشت :
زمانیکه مردی در حال پولیش کردن اتوموبیل جدیدش بود
کودک ۴ ساله اش تکه سنگی را بداشت و بر روی بدنه اتومبیل خطوطی را انداخت. مرد آنچنان عصبانی شد که دست پسرش را در دست گرفت و چند بار محکم پشت دست او زد بدون انکه به دلیل خشم متوجه شده باشد که با آچار پسرش را تنبیه نموده در بیمارستان به سبب شکستگی های فراوان چهار انشگت دست پسر قطع شد
وقتی که پسر چشمان اندوهناک پدرش را دید از او پرسید “پدر کی انگشتهای من در خواهند آمد”
آن مرد آنقدر مغموم بود که هچی نتوانست بگوید به سمت اتوبیل برگشت وچندین باربا لگدبه آن زد
حیران و سرگردان از عمل خویش روبروی اتومبیل نشسته بود و به خطوطی که پسرش روی آن انداخته بود نگاه می کرد . او نوشته بود ” دوستت دارم پدر” ‘LOVE YOU DAD روز بعد آن مرد خودکشی کرد .
این را همواره به یاد داشته باشیم که اشیاء برای استفاد شدن و انسانها برای دوست داشتن می باشند .
با سلام
بنده از جمله کسانی هستم ، که گوش به گفتار استاد داده ام و به این اصل معتقدم که برای تربیت فرزند ، اول باید پدر و مادر خودشان را تربیت کنند . من دو فرزند دختر دارم .یکی پیش دانشگاهی و یکی اول راهنمایی . تا خودمان پدر و مادر نباشیم ، نمی توانیم آن حالات را احساس کنیم . الان می فهمم که چرا عصر که می شد مادرم دنبال ما می گشت و یا از ساعاتی از شب اجازه بیرون از منزل را نداشتم و خیلی مسائل دیگر . وقتی به اجتماع الان نگاه می کنم ، می بینم عقدهایی که پدر و مادر ها خودشان از آن محروم بوده اند ، الان این شده که جلو بچه ها را ول کرده اند ، و بچه به راهای منحرف کشیده شده است . اصل تربیت فرقی نکرده ، چیزی که بد بوده الان هم بد است ، عملی که از زمان قدیم خوب بوده الان هم خوب است .( مثلا ، احترام به بزرگتر ، چشم پاک ، پاکی ، راستی ، و… یا رفیق بازی نکردن ، با هر کسی دوست نبودن ، و … ) چرا ارزشها بی ارزش شده و چرا بی بند و باری فرهنگ شده ، چرا خودنمایی ، نیرنگ ، بین مردم رسم شده ، چرا احترام به بزرگتر ، صداقت ، راستی ، حماقت دیده می شود . چرا اگر بچه ای پاک است و دوست پسر یا دوست دختر ندارد ، گوشه گیر و امل به او نگاه می کنند . اینها همه از بی ایمانی است . استاد می فرماید یکی از وظایف پدر و مادر کاشتن هسته ایمان در قلب بچه است ، این یعنی اینکه ، پدر و مادر خودشان باید با ایمان باشند تا بتوانند هسته ایمان را در دل بچه بکارند. در اجتماع وقتی با جوانها صحبت می کنم ، می گویند ای بابا زمانه عوض شده ، فرهنگ بالا رفته ، زمان خودت را با ما مقایسه نکن . من مخالف این نیستم ، ولی مگر استاد تمام دستورات را نفرموده اند . آیا این گفته ها به زمانی خاص تعلق دارد ، مگر نه این است که هدایت استاد برای کل بشریت است . اشتباه می فهمیم و به اشتباه عمل می کنیم و به اشتباه توصیه به دیگران می کنیم . درک و فهم ما پایین آمده و غرق در مادیات شده ایم و ایمانمان تنزول پیدا کرده . مگر ما هم جوان نبوده ایم ، مگر همین حالات جوانی را هم ما نداشته ایم ، چیزی تغییر کرده که این همه بی بندو باری وجود دارد . بر می گردم به اصل مطلب ، پس ما ( یعنی پدر و مادر ها ) باید اول خودمان را تربیت کنیم ، بچه خودبخود تربیت می شود . حالات و حرکاتی از بچه هایم می بینم که عینا از خودم یا مادرشان تقلید می کنند . واقعا چیزهای که به آن توجه نکرده ام ولی الان می بینم که بچه ها انجام می دهند. استاد می فرمایند : هر کس توانست خانواده اش را اداره کند ، می تواند مملکتی را اداره کند . .متشکرم
در فصل تربیت فرزندان از راه کمال, پروفسور الهی بعضی از مهم ترین مواردی که باید به کودک تعلیم داده شود را ذکر کرده اند. اولین باری که این فصل را می خواندم با خودم گفتم من خودم روی این موارد ضعف دارم چطور می توانم اینها را به موجود دیگری آموزش دهم!!؟
برای همین مواردی که در آن فصل ذکر شده برای خود من کارعملی محسوب میشود…وقتی از تشویق فرزندان به راستگویی, وفای به عهد, ورزش, مطالعه و علاقه به جاذبه های علم گفته میشود در وهله اول خودمان باید این حالت را داشته باشیم تا بتوانیم به کودک آنرا منتقل کنیم وگرنه سخنرانی صرف که هیچوقت روی من یکی اثر نداشته است!
پدر من اهل مطالعه است و همیشه از کودکی ما را به مطالعه تشویق می کرد. در کودکی خیلی از مطالعه خوشم نمی آمد ولی از دوران نوجوانی به بعد این علاقه به علم و مطالعه را در خودم حس کردم. همین که آدم ببیند والدینش مشغول مطالعه یا ورزش یا موارد مفید دیگری هستند از هر پند و اندرز و نصیحتی موثرتر است.
به نام خدا
با سلام
استاد الهی فرموده اند:اگر کسی خانواده ای را اداره کند مملکتی را هم میتواند اداره کند. باید به اهمیت موضوع پی برد .اینکه پدر و مادر خود باید تربیت داشته باشندبر می گردد به اینکه اصول اخلاقی را بشناسیم وسعی کنیم به آنها عمل کنیم و در وجود خودمان به دنبال مشکلاتمان بگردیم.
فکر میکنم اولین چیزی که باید به فرزندان آموخت صداقت است پس باید با آنها صادق بود باید در عمل ما ببینند بچه ها مثل آینه عمل می کنند انعکاس اعمال خود ما هستند
اگر بتوان همین یک مورد را به آنها بیاموزیم اثر مثبتش طوری اثر دارد که معایب دیگر نمی آیندویا دوامی نخواهند داشت.انشاالله
به نظر شما دوستان که خودتان پدر ومادر هم هستید در این زندگی پر مشغله امروزی نیازی به حضور فرزند هست؟همانطور که مطلعید علاقه جوانان به بچه دار شدن کم شده و تن به این مسئولیت نمی دهند. می خواهم بدانم استاد جایی فرموده اند که بچه دار شدن جزئی از زندگی مادی و معنوی است یا خیر؟
این جمله ها فوق العاده اند:
«بچه را قبل از اینکه به دنیا بیاید تربیت کنید. یعنی پدر و مادرش تربیت داشته باشند.»…این مفهوم «تربیت داشتن» یعنی والدین قبل از پرورش این استعدادها در فرزندشان، آنها را در وجود خود تحلیل برده باشند.
چند درصد آدم ها چنین اند؟ خیلی خیلی اندک. پس ازدواج، اقدامی است که پیش از هر چیز هدف اش باید تربیت و رشد انسان را باشد؛ همان هدفی که برای آن به زمین آمده ایم.
اگر این طور است، گاه فکر می کنم که ازدواج اکثر آدم ها غلط است مگر این که دست کم، «حداقلی از اخلاقیات را در وجود خود تحلیل برده باشند». یعنی اکثر ازدواج ها صرفاً با انگیزه های جسمانی و مادی انجام می شود و مورد رضای خدا نیست. پس اگر ورای حکم غریزه و لذات مادی، عقل سلیم و رضای او را معیار قرار دهیم، اکثراً نباید ازدواج کنیم. ممنون می شوم که دوستان در این باره نظر بدهند.
[تجربه شخصی خودم چنین بود. ازدواج اولم توأم با سراسر گمراهی و ضایع کردن حقوق بچه و همسر و دیگران بود و خدا را همیشه شکر می کنم که خودش مرا از خطاهای جبران ناپذیر حفظ کرد. ازدواج دوم، چند سال بعد از ورود به راه بود. تازه فهمیدم حقوق و وظایف چیست و زندگی مشترک و روابط خانواده در عمل چطور باید باشد. الان فقط می گویم الهی شکر].
مانند همیشه باز مسأله ، پرورش فکر و عمل و تحلیل بردن اصول اخلاقیست…اگر در پرورش کودکانمان هم میخواهیم موفق باشیم اول باید بر عیوب ِ خود واقف و تا حد امکان چیره شویم ؛ برای داشتن دوستان ِ خوب ، شادکامی در زندگی ، سلامت ِ جسمانی و روانی و ارتباط ِ موثر با دیگران ،زندگی زناشویی موفق ،درد کمتر در دنیا ….. و در نهایت ماندن در برزخ و سیر کمال با شادکامی در آنجا ، نیز تنها راه همینست … و همچنین نقل به مضمون فرموده اند کافیست تنها جوانه ی صفات ِ مثبت را ،در خود ایجاد نماییم ، در صورت ِ پاس کردن ِِ دروس ِ کافی از خوبی و پاکی و انسانیت ، میتوانیم در محیط ِ بسیار زیبا و عشق آلود ِ برزخ ،««با شادکامی»» (نه مانند زمین همراه با رنج ) سیر کمال نماییم… به امید آنروز …
در کامنت قبلی گفتم که: گاه فکر می کنم که اکثر آدم ها نباید ازدواج کنند مگر این که دست کم، «حداقلی از اخلاقیات را در وجود خود تحلیل برده باشند».
حالا می پرسم: واقعاً چطور می توان چنین چیزی را در عمل پیاده کرد؟
اگر اکثر ازدواج ها صرفاً با انگیزه های جسمانی و مادی انجام می شود و لذا مورد رضای خدا نیست، پس باید ورای حکم غریزه و لذات مادی، عقل سلیم را معیار قرار دهیم،و اکثراًازدواج نکنیم. آیا این مورد رضای خدا هست؟
در پاراگراف آخر مقاله آمده است:
آموزش فرزند یک چالش دائمی است! ولی چه اهمیتی دارد، گاه، چنین چالشهایی برای «سرمشق بودن» برای فرزند به انسان انگیزه میدهد. حتی اگر همیشه آن طوری که شایسته است، عمل نمیکنیم، ولی آنچه اهمیت دارد این است که بر تأثیر رفتارمان بر فرزندانمان واقف باشیم. همین سبب میشود که همیشه مراقب اعمال خود باشیم.
بله، اگر ازدواج باعث توجه به این مهم شود که«همیشه مراقب اعمال خود باشیم»، از این بهتر نمی شود. ولی اگر چنین توجهی نداشتیم چه؟ اکثر آدمها چنین توجهی (و حتی آگاهی از اخلاقیات نظری هم) ندارند و نتیجه آن در اکثر خانواده ها و لذا در کل جامعه بشری چنان است که اُفتد و دانی!
یک راهکار عملی به نظرم می رسد و آن آموزش قبل از ازدواج، در خصوص حقوق و وظایف افراد خانواده نسبت به همدیگر،است (بسیار فراتر و جامع تر از آن چیزی که در روانشناسی امروز به عنوان مهار تهای زندگی خانوادگی از آن یاد می شود). این آموزش ها حتی در حد تئوری هم می تواند بسیار مفید باشد؛ حد اقل آدم به گوشش خورده باشد.
لطفاً دوستان نظر بدهند، ممنون می شوم.
متاسفانه بر خلاف این حقیقت که پدر و مادر تاثیر مستقیم روی شخصیت فرزند دارند آمارها نشان میدهند که ۵۰% مادران و پدران ایرانی تنبیه بدنی فرزند را حق خود می دانند.این یعنی ما تا ایده آل استاد و حضرت علی خیلی فاصله داریم.بهتر است بکوشیم تا این فرهنگ را در بین مردم جا بیندازیم…
ممنون از مقاله ی زیبا و ترجمه اش.
باتشکرازمتیس عزیزازبابت این موارد گرانبها. همانطوری یکی ازعزیزان که دراین نظرات اشاره کرده اند به اینکه «اگر چه تأثیر رفتار والدین بر فرزندان ثابت شده است اما داشتن رفتاری صحیح کار سادهای نیست»به نظر بنده دقیقاً به نکته ای خوبی اشاره فرموده اند چون که استاد می فرمایند حتی کوچکترین تعروض در بچه اثر می گذارد یا اینکه بچه مثل اینکه یک دوربین فیلمبرداری است هرچه پدر و مادر حرکت و یاکاری انجام دهند،آنها یاد میگیرند.
در مورد نظر دوستمان “مهریار” باید بگویم که با شما موافقم.خودم از وقتی که ازدواج کردم متوجه شدم عجب آدم غیر قابل تحملی هستم و دیگران چطور مرا تحمل می کنند و اگر همیشه مجرد می ماندم در اطرافیانم کسی نبود که تا این حد به من نزدیک باشد که نقاط ضعفم را به من اشاره کند
به نظر من قبل از ازدواج باید به خدا پناه برد مثل همه امور زندگی و از او مدد خواست تا گمراه نشویم و گرفتار عکس العمل اشتباهات احتمالی نگردیم. بقیه را خودش درست میکند مگر آنکه از اصل برای هم مناسب نباشیم.
باسلام
کودک در زندگی والدین مانند نهالی است که ثمره زندگی آنهااست برای «پرورش ذهن و استعدادهای فکری، جسمانی و اخلاقی کودک» باید اولین اولویت و برنامه زندگی آنها پرورش کودکشان باشد
همانطور که از یک نهال باید مراقبت کرد تا ریشه زده و رشد کند و بارور گردد و به درخت تبدیل گردد برای کودک خود هم باید برنامه ریزی دقیق روزانه داشته باشیم و در سالهای پرورش او سعی گردد آمادگی لازم برای ورود به اجتماع را برای فرزند خود فراهم کنیم استعداد های فکری کودک خود را از طریق بازیهایی که با او انجام می دهند کشف کرده و سعی در شکوفایی استعداد های او داشته باشیم وشرایطی را فراهم نماییم که کودک در اجتماع هم سن و سالهای خود همواره احساس اعتماد به نفس داشته باشد.
باید بدانیم که تربیت کودک وظیفه ای است که برعهده والدین می باشد.
در پاسخ ِ سوال ِ زیبای پروای عزیز باید عرض نمایم که تنها
چیزی که نقل به مضمون در این زمینه در آثار ِ استاد مشاهده کرده ام اینست که اگر اولاد ، نوری باشد کارهای ِ درخشانی که در جامعه انجام می دهد برای والدین هم موثر
است ؛و همچنین اگر شخصی تربیت ِ صحیح را به نیت ِ رضای خداوند و خدمت به جامعه و نیات انساندوستانه به فرزند ِ
خود ارائه دهد،فارغ از اینکه در آینده فرزند چه خلق وخویی پیدا نماید باز سود ِ معنوی ِ خود را ، بدلیل نیت
مثبتش ،خواهد برد که البته برای انجام ِ عملی با نیتی مثبت ،نیازی نیست که لزوماً و حتماً دارای ِ فرزند باشیم در هر شرایطی که هستیم بدون ِ فرزند هم میتوانیم مثبت و مفید باشیم ؛ لکن فرموده اند عدم ِ داشتن کودک ،باید با
رضایت ِ زوجین باشد و نیز در جایی دیگر حضرت استاد این باور قدیمی را که بارداری و وضع ِحمل ، باعث ِ پاک شدن ِ
مادر از گناهان ِ گذشته اش میشود را رد فرموده اند … با توجه به نظر دانشمندان که جمعیت جهان را بسیار بیشتر
از منابع ِ آن میدانند بنظر ِ حقیر زوجین باید بر حسب ِ شرایط ِ روحی ، روانی ،خانوادگی ،کشوری که در آن زندگی
مینمایند و … در این زمینه مناسبترین تصمیم را ،خود اتخاذ نمایند…
در فصل ِ ۲۲ از کتاب ِ شریف ِ راه کمال به زیبایی پاسخ ِ سوالاتی از جمله تفاوتهای زن و مرد، آیا حتما در هر شرایطی ، باید اقدام به ازدواج نمود ، فواید ِ یک ازدواج ِ صحیح و موفق ، معیارهای ِ صحیح برای ِ انتخاب ِ همسر ،بعد از ازدواج برای موفقیت چه نکاتی را باید مد نظر داشت، با اختلافات و مسایل ،چگونه روبرو شویم و … را به زیبایی شرح فرموده اند.
دوست عزیز “علی-م” ازجواب جامع و کاملتان سپاسگزارم.
.
•با سلام
گفتار ۲۷۲ کتاب “برگزیده”:
بچه را به اصطلاح عرب ها باید تنقیح کرد نه تنبیه. مثلاً چنانچه عمل بدی می کند به جای تنبیه باید به او گفت: آقا زاده باید این طور کند نه آن طور و غیره. باید در او غروری پدید آورند تا دفعه ی دیگر کسر شأن خود بداند که آن کار زشت را تکرار کند.
بچه را نباید کتک زد، زیرا بی شخصیت می شود. هر چه در کتک زدن امساک شود بهتر است. هرگز نباید بچه را تحقیر کرد و هرگز نباید کسی را به رخ او کشید، زیرا تمام این ها در روحیه اش تأثیر بد می گذارد و شخصیتش را کوچک می کند.
تربیت بچه یکی از مهم ترین مسائل است و بزرگ ترین سیاست دنیاست. اگر کسی توانست خانواده اش را اداره کند، دنیا را می تواند اداره کند. شخص اول خانواده ، باید محیط صمیمیت و محبت در خانواده اش به وجود آورد به طوری که تمام اعضا به هم اطمینان و اعتماد و محبت داشته باشند و از آن ها اطاعت را با محبت بخواهد نه به زور و جبر. یعنی او را از دل و جان اطاعت کنند نه از ترس و زور و یا خشونت.
۲۷۳ از همان کتاب:
کسی که در بچگی محبت ببیند، این محبت در خاطرش می ماند و وقتی بزرگ شد شخص با محبتی می شود.
با سلام و تشکر
اینکه والدین اول باید خودشان را تربیت کنند و بعد کودکشان ، شاید برعکس آن هم صادق باشد یعنی اگر کسی بتواند کودکی را تربیت کند می تواند از پس نفس خودش نیز بر آید. من همیشه به رفتارهای کودکان توجه می کنم و به دنبال راهی هستم که حرفم روی آن ها از چه طریق اثر می گذارد، زیراکه واقعاً رفتارهای آنها من را به یاد نفس خودم می اندازد . برای همین همیشه دقت می کنم از چه راهی به اصطلاح گول می خورند، البته اصطلاح گول خوردن در جهت مثبت آن. مثلاً وقتی به کودکی به جای اینکه اشتباهش را گوشزد کنی ، برایش شخصیت قائل شوی و مثل بزرگتر ها با کودک صحبت کرده و بگویی شما که این کار را نمی کنی به دوستانت هم یاد بده که این کار را نکنند و برایش مسئولیتی قائل شوی ،هم حس مسئولیت پذیری در او تقویت می شود و هم اینکه دون شأن خود می داند که آن عمل را دوباره تکرار کند.من حتی از کلمات خیلی کودکانه در صحبت با بچه ها در موقع صحبت جدی استفاده نمی کنم زیرا که مخصوصاً برخی کودکان خیلی حساسیت دارند که بزرگتر ها آن ها را از خود جدا بدانند و کوچک بشمارند. مخصوصاً اینکه در جمع به آن ها بی توجهی شود و حضورشان در جمع بزرگ تر ها نادیده گرفته شود، آنها را عصبی می کند. خلاصه دنیای کودکان بسیار زیبا و دوست داشتنی و در عین حال پر از تجربه است…
سلام
در جواب مهریار عزیز
به نظرم باید به کلمه صرفا در این جمله دقت شود…یعنی نباید صرفا بر اساس مادیات باشد اما به نظرم عقل سلیم حکم میکند بهترین حالت در همه چیز و حتی در ازدواج حفظ تعادل است
همان هم کفوی به نظرم منطقی می آید
استاد هم در آثار الحق جلد یک درفصل خانوادهدر شعری به زیبایی به این نکته اشاره میکنند که من دو بیت از اواخر شعر را ذکر میکنم
گر تو بخواهی شوی راحت از این گیرو دار
هست شروطی بیاب تا که به باب آورد
غیر تناسب به سن ثروت وشان وشبیه
حتم بدان زحمت است نقش به آّب آورد
البته من نیز در این زمینه چالش دارم واگر اشتباهی در نظرم هست خوشحال میشوم دوستان دیدگاهشان را ذکر کنند
ممنونم
سلام،سوالی دارم اینکه باید شوق مطالعه را در کودکان ایجاد کرد، به چه طریق می توان این کار را کرد که موجب دلزدگی نشود و حساسیت ایجاد نکند؟
با سلام
در جواب دوست عزیز, مهریار, فکر می کنم که نباید خیلی ایده آل گرا باشیم.نمی توان منتظر شد که کمال بگیریم و بعد وارد زندگی زناشویی شویم! (:
همه ما ضعفهای خودمان را داریم. یادم هست که گفته شده بود ازدواج یک قانون الهی است که هدف از آن فقط به تعادل رساندن نیازهای عاطفی,روانی و جسمی نیست بلکه هدف از آن پیشرفت روح است(نقل به مضمون).بنابراین طبیعی است که همه ما ضعفهایی داریم و وارد زندگی بشویم ولی برای اینکه انتخاب درست انجام دهیم خیلی مهم است که به خدا پناه ببریم تا کمکمان کند انتخاب اشتباهی نکنیم و معیارهایی که برای ازدواج گفته شده است که در کتابهاهم آمده است را در نظر بگیریم و در مساله ازدواج عقل سلیم را معیار قرار دهیم نه اینکه ازدواج نکنیم. چون تشکیل خانواده دادن(در صورتیکه امکان آن باشد و شرایطش مهیا باشد) وظیفه بشر است. (گفتار اول از فصل خانواده در آثارالحق جلد ۱) . البته واضح است که هرچقدر دو طرف نقاط ضعف کمتری داشته باشند و یا اصول بیشتری را در خود تحلیل برده باشند زندگی زناشوئی بهتری خواهند داشت.
در مورد اینکه فرمودید”اگر ازدواج باعث توجه به این مهم شود که«همیشه مراقب اعمال خود باشیم»، از این بهتر نمی شود. ولی اگر چنین توجهی نداشتیم چه؟ “.. فکر می کنم این هم مثل خیلی مسائل دیگر از جمله مواردی است که باید آگاهانه به خودمان یادآوری کنیم . خیلی از افراد ورزش نمی کنند. خیلی ها با وجود اینکه می دانند دخانیات مضر است استفاده می کنند در واقع حق جسم را در آن مساله رعایت نمی کنند ولی آیا این باعث می شود که ما صورت مساله را پاک کنیم و مثلا از ورزش صحبتی نشود و یا افراد را به ورزش و غیره ترغیب نکنیم؟ وقتی انسان دائم از فواید مساله ای بشنود بالاخره راغب میشود آن را انجام دهد و اگر کمی اراده کند و از مبدا هم کمک بگیرد می تواند به آن عمل کند. بنابراین سرمشق بودن برای کودکان و یا این چالش دائمی هم مساله ای است که باید دائم به خودمان یادآوری کنیم و سعیمان را در جهت انجام آن بکنیم. حال اینکه موفق شویم یا خیر به ما ربطی ندارد. در واقع باز مساله تلاش و نتیجه است… تلاشمان را می کنیم ولی نتیجه را نمی دانیم.
در مورد آگاهی قبل از ازدواج در مورد حقوق و وظایف با شما موافقم. آدم هر چه بیشتر آگاه باشد بهتر است.باید حق و وظیفه در مقابل جسم و روح خودمان را بدانیم..چون همان را باید برای همسر و فرزندان نیز عمل کنیم.مثلا اگر تغذیه صحیح یکی از مواردی است که برای رعایت حق جسم لازم است ..همین مساله را نیز باید در مورد همسر و فرزندان پیاده کنیم.یا همینطور ورزش, تفریح و غیره.
در مورد روح نیز مشابه جسم باید حق و حقوقش را بشناسیم و علاوه براینکه خودمان سعی می کنیم عمل کنیم باید همسر و فرزندان را هم تشویق کنیم و یا کمکشان که این حقوق را بشناسند و به جا بیاورند.
مساله دیگر هم رواشناسی جنس مخالف است. پروفسور الهی در کتاب راه کمال فصل زن و مرد به اینکه زن و مرد باید به روانشناسی جنس مخالف آشنا باشند اشاره کرده اند و این اهمیت این مساله را می رساند.
از فصل ۲۲ و ۲۳ کتاب راه کمال، جوابم را گرفتم. بر اساس چند خط بالای صفحه ۱۴۰ این کتاب، نیازی نیست که برای ازدواج، حداقلی از اخلاقیات را در وجود خود تحلیل برده باشیم (مثلاً از طریق آموزش قبل از ازدواج)، یعنی این شرطی ضروری برای ازدواج نیست. حالا سوال جدیدی دارم، بر اساس آنچه در این کتاب آمده است.
(الف) در راه کمال، ص ۱۴۲ آمده است: «زن و شوهر به روانشناسی جنس مخالف وارد باشند و در تما سطوح زندگی شان، طبیعت یکدیگر را از نظر دور ندارند؛ این یکی از عوامل اساسی در تفاهم بین زن و شوهر است».
(ب) در راه کمال، ص ۱۴۸، خط ۷ و ۸ می خوانیم: «روش درست این است که والدین با استفاده از روش های روانشناسی، کودک را به پذیرفتن حرف خود راضی کنند، نه اینکه با فشار، خشونت و ترس وادار به کاری شود…».
به وضوح می بینیم که هم در ازدواج، هم در زندگی زناشویی و هم تربیت فرزند، به صراحت بر روانشناسی تاکید شده است، پس روانشناسی می تواند بسیار مفید و کاربردی باشد. اما کتاب ها و منابع روانشناسی بسیار متنوع و فراوان اند. بیم آن می رود که با انتخاب بدون دقت آنها، اثرات نامطلوب معنوی (مثلاً مسمومیت روحی) ایجاد شود، چرا که روانشناسی، کلاً روح را در نظر نمی گیرد.
سوال من این است که واقعاً چه کتابها یا منابع روانشناسی، که با معنویت فطری همخوان باشد در این موارد توصیه می شود؟ به نظر می رسد پاسخ صحیح به این سوال بتواند خیلی مفید باشد. لطفاً دوستان نظر بدهند، ممنون می شوم.
در جواب دوست عزیز “مهریار”
برداشت من از کلمه ی روانشناسی، کتابها و اصول روانشناسی نیست بلکه برداشت من “روان شناسی” یعنی شناخت روان در زن و مرد است چون هر کدام روان شان با دیگری متفاوت است و صفات و نقطه ضعف های متفاوتی با هم دارند شاید منظور این باشد که خصوصیات و تفاوتهای روانی زن ومرد و همینطور یک کودک را در نظر بگیریم و بدانیم که دنیایشان با هم متفاوت است و از دریچه های متفاوتی به دنیا نگاه می کنند.
با عرض سلام خدمت دوست گرامی مهریار،
بنده تا روزی که با راه استاد آشنا شدم، غیر از چند کتاب شعر هیچ کتابی غیر از کتابهای درس مطالعه نکرده بودم. بعد از آشنایی با راه هم بعلت کمبود وقت، کتابهای زیادی نخوانده ام. ولی به جرئت خدمتتان می گویم که پس از مطالعهء دائرالمعارفهای استاد (آثار ۱ و ۲ ) آنقدر چیز یاد گرفته ام که از بسیاری روانشناسان و فلاسفه و مدعیان دین و ومعنویت بیشتر میدانم. شاید این ادعای مرا حمل بر نادانی کنید. اشکالی ندارد. ولی حقیقت اینست که اگر شما بخواهید تمام موضوعات منتشر شده در تعلیمات استاد را فرا گیرید، یک دون و دو دون کفاف نمی دهد. لذا به نظر بندۀ حقیر، بهتر است تا حد توان همین تعلیمات را عمل کنیم و نتیجه را به او بسپاریم. از روانشناسی هم آنچه لازمهء طی طریق بوده در تعلیمات وجود دارد.
مثال:
۱- بچه را به اصطلاح عرب ها باید تنقیح کرد نه تنبیه. مثلاً چنانچه عمل بدی می کند به جای تنبیه باید به او گفت: آقا زاده باید این طور کند نه آن طور و غیره. باید در او غروری پدید آورند تا دفعه ی دیگر کسر شأن خود بداند که آن کار زشت را تکرار کند.
۲- بچه را نباید کتک زد، زیرا بی شخصیت می شود. هر چه در کتک زدن امساک شود بهتر است. هرگز نباید بچه را تحقیر کرد و هرگز نباید کسی را به رخ او کشید، زیرا تمام این ها در روحیه اش تأثیر بد می گذارد و شخصیت اش را کوچک می کند.
امثال این راهنمایی ها در تعلیمات بسیارند و در این مختصر نمی گنجدند.
استاد در جایی دیگر میفرمایند که سالک باید به درجه ای برسد که در هر موضوعی خودش اجتهاد کند. (مفهوم چنین است) این بدان معنی نیست که همهء شاگردان باید به فیضیه بروند و به درجهء اجتهاد نائل شوند.
درست است که من ناآگاهم. ولی از استادی پیروی می کنم که از همه چیز آگاه است. به نظر من تعلیمات استاد برای یک بار به کمال رسیدن کافی است. بیشتر هم ما نیاز نداریم. منظورم اینست که وقت عزیزمان را صرف فروعات نکنیم. زیرا از اصول هر چه لازم است، او فرموده و هیچ چیز را نا گفته نگذاشته است.
متاسفانه در دوره ای زندگی می کنیم که برای اثبات کلام حق باید به معلومات خلق خدا مراجعه نمائیم. که فلان دانشمند در فلان جای کتاب اش عین همین را نوشته است.
من بر اساس خواصیت خلقتی روح ام، مدیوم هستم و قبل از آشنایی با راه استاد، تجربه های عینی بسیاری داشته ام. زمانیکه کتاب سفر روح را مطالعه میکردم، متوجه میشدم که مواردی از تجربیات دقیق نیستند. ولی موضوع جالب این بود که برخی از آن تجربیات را بعضی برای اثبات گفته های استاد به کار میبرند! خوب این هم خواست خداست. انشاالله روزی میرسد که علم ثابت می کند. که حق کیست و کجاست. ولی آنروز دیگر خداپرستی به اندازۀ امروز ارزش ندارد.
مرا بخاطر فضولی ام ببخشید.
با تشکر از مطالب ِ دوستان ،در مورد سوال ِ زیبای آرمان ِ عزیز چون فرزند ندارم ،تجربه ایی هم در این زمینه متأسفانه ندارم فقط گردآوری و تعمق روی مطالب ِ راه و خواندن ِ کتب ِ ««خوب»» در روانشناسی ِکودک بنظر ِ حقیر مفید میرسد و اما در مورد سوال ِ زیبای مهریار عزیز (چگونگی یافتن کتابی خوب در زمینه ی روانشناسی…)تجربه ایی از حقیر عرض میگردد …سالها قبل از اینکه با راه ِ حضرت استاد آشنا شوم رشد و تعالی را در مطالعه و عمل به کتب ِ روانشناسی می دیدم در طی چندین سال، دهها عنوان کتاب ِ پر فروش در این زمینه را ، با وسواس ، مطالعه و به توصیه های آنها تا حد امکان عمل نمودم ولی حق با شماست هزاران کتاب در این زمینه وجود دارد و … نهایت ِ ماجرا …این کتب ِ بازار پسند و فریبنده ،بلحاظ اتلاف ِ وقت و انرژی و بعضاً عقاید ِ نادرستی که به هزاران زحمت بعداً آنها را از روح ِ خود تا حدودی بیرون نمودم… لطمه بزرگی به من زدند…پس از سردرگمی و آسیب فراون ، به لطف ِ خداوند ،به طرز ِ بسیار عجیبی با روانشناسی آزموده و مجرب که بعداً فهمیدم رئیس انستیتوی روانپزشکی تهران میباشند ،ملاقات نمودم و از طریق ِ ایشان با کتاب و شاخه ایی از روانشناسی ((شناخت درمانی یا روانشناسی شناخت ))آشنا گردیدم که بسیار بسیار برایم مفید بود و از تکنیکهای خودکاوی آن هر از گاهی برای خودشناسی ِ عمیق تر با پشتوانه ی ِ تعالیم استاد،هنوز ،استفاده مینمایم… البته شرح ِ نزدیکی و گاهی فاصله ی ِ این شاخه از روانشناسی با راه حضرت ِاستاد در این مجال ِاندک ،نمی گنجد …
شخصاً اگر بخواهم در زمینه های مورد ِ بحث ، کتاب ِ روانشناسی ِ خوبی بیابم ،توسط نخبگان و برگزیدگان ِ این علم (روانشناسان ِ صاحب ِ کرسی های ِ علمی در مجامع ِ معتبر ِ روانشناسی ودانشگاهی )،کتابی علمی و … متناسب با شرایط ِ خود را خواهم جست…
جناب آرمان عزیز
در مورد ایجاد شوق مطالعه در کودک بستگی به سن کودک دارد. به نظر بنده در سنین دبستان زمینه هنوز آماده است. بخصوص الان که مدرسه ها تعطیل است و وقت بیشتری هست . دو روش کلی به ذهنم می رسد. یکی تلقین مثبت و دیگری تشویق. می گویند که انتقادهایی که ما به بچه هایمان می کنیم بعدا تبدیل به نقاط ضعفشان می شود و برعکس تشویقها می شوند نقاط قوت. مثلا اگر بگوییم حیف این بچه من اصلا اهل کتاب نیست این حالت در او تنفیذ می شود و برعکس اگر بگوییم نمی دانید که چقدر فرزند ما به مطالعه علاقه دارد و کتابهای مثلا علمی یا تاریخی یا داستانی (یا هر زمینه ای که بیشتر علاقه دارد) می خواند کم کم این حالت در او بیدار می شود. برای کتابخوان شدن بچه می شود چند راهکار بکار برد: مثلا یک روز را برای کتابخوانی و یا خریدن کتاب در نظر بگیریم. از قبل آن روز را تعیین کنیم و بزرگ و مهم جلوه بدهیم. با هیجان برای نزدیک شدن به آن روز روزشماری کنیم. رقابت با خود درست کنیم که مثلا امروز یکی یا دو تا بیشتر نمی توانیم بخریم تا اینها را بخوانیم و هر چه زودتر بخوانیم زودتر برمی گردیم. همان موقع که کتاب را می خریم قرار می گذاریم که چه روزی یا چه ساعتی می تواند بیاید و کتاب را برای ما تعریف کند و وقتی که آمد با دقت و علاقه واقعی به مطالبش گوش بدهیم. حرفش را قطع نکنیم. غلطهایش را نگیریم. بگذاریم بتواند خودش را از این طریق مطرح کند. حتی اگر داریم کاری که فکر کردن لازم ندارد انجام می دهیم بیاید کتاب را بلند بلند بخواند ما هم همینطور که کارهای خودمان را انجام می دهیم گوش دهیم و هر چند دقیقه یکبار سوالی کنیم که معلوم شود که گوش می دهیم. می دانیم که بچه ها وقتی به ازای هر کاری توجه و محبت بگیرند معمولا نسبت به آن کار علاقه مند می شوند. … اما اگر ما ملایم و درست رفتار کردیم ولی علاقه مند نشد هیچ اصراری نیست. خودمان به مطالعه خودمان ادامه می دهیم. می توانیم یک یادآور کوچک به او هم بگوییم. اما اصرار نه. سرکوفت نه. مقایسه با بچه های دیگران که چه و چه خوانده اند و می خوانند نه. اگر در محیطی هستیم که کلوب کتابخوانی هست یا کتابخانه خوبی هست به شرطی که حساسیت نداشته باشد می توانیم با هم برویم و سعی کنیم روزهایی که در مورد کتاب و کتابخوانی با هم هستیم روزهای خوبی باشند و تا برگردیم منزل به او خوش بگذرد تا از کتاب خاطره خوبی برایش درست شود.
اگر از سنین پیش از مدرسه عادتش داده باشیم که موقع خواب برایش داستان بخوانیم فکر می کنم کار آسانتر می شود.
من هنوز از بوی کاغذ و کتاب لذت می برم چون در کودکی با مهر در ضمیرم حک شده.
البته این روشها هنوز هم قابل استفاده است اما تا چند سال دیگر شاید باید روشهای جدیدی برای کتاب های الکترونیکی که رفته رفته جای کتاب کاغذی را می گیرند ایجاد کنیم! امیدوارم که این تجربیات من به دردتان بخورند.
در مورد روانشناسی سوال دوست گرامی مهریار عزیز و نظر دوست عزیزمان پروا باعث شد که بروم و در راه کمال انگلیسی و فرانسه هم نگاهی بیندازم. این کلمات را پیدا کردم:
family psychology
psychology of the opposite sex
که هر دو به نظرم قسمتهایی از علم روانشناسی امروزه است و کتب غیر تجاری و تا حد ممکن امروز علمی هم در این زمینه ها هست که به نظر بنده خواندنشان بخصوص در ابتدا یا پیش از شروع زندگی مشترک بی فایده نیست. بخصوص که فرموده اند در تمام سطوح زندگیشان طبیعت یکدیگر را از نظر دور ندارند خب ما طبیعت جنس مخالف را از چه طریق می فهمیم؟ سریعترین راه قبل از تجربه و – خدای ناکرده از بین رفتن حرمتها در مشاجرات – همین مطالعه است. البته بنده اگر کتابی می خوانم یا فیلمی می بینم که به انسان مربوط باشداتوماتیک یک فیلتر در ذهنم هست که اگر مطلب با اصول عقایدم مخالفت داشت دیگر ادامه نمی دهم و به اصطلاح آن مطلب را نمی خورم. چون به حد کافی آلودگی در محیط امروزه هست و ما نمی توانیم ریسک خوردن غذاهای روحی-روانی فاسد را تحمل کنیم. ولی خوبهایش را می شود سوا کرد!
اما به طور کلی با وجودیکه قبل از آشنایی با تعالیم استاد الهی اهل مطالعه بودم و هنوز هم هستم بنده هم تجربه ای مشابه آذرمهر عزیز دارم.
باسلام به همه دوستان عزیز که نگران سرنوشت معنویشان هستند
واقعا لذت می برم که اینطور دقت می شود و علم خود شناسی به اینجا رسیده و با این ظرافت به آن عمل می شود . از آذر مهر عزیز متشکرم ، چون حرفهای دلم را زدید . از پروا عزیز هم متشکرم ، بسیار زیبا گفتید . به نظر بنده هر انسانی قبل از ازدواج باید درک صحیحی از این اتفاق مهم داشته باشد ، زیرا در پیشرفت معنویت هر کدام خیلی موثر است .( حضرت حاجی می فرماید در پیشرفت معنویتش ، خیلی خانمش کمکش کرده و مدیون ایشان هستند ) این قضیه را روشن می کند ، که چقدر انتخاب همسر ، با چه نیتی ازدواج کردن و بچه دار شدن مهم است . اگر قرار باشد ازدواج کنیم و بچه دار نشویم ( بستگی به شرایط هر کدام زوجین دارد ) پس نتیجه چه می شود . تنازع بقا و ارواحی که می خواهند سیرکمال کنند چه می شود . بشریت تعلیمات استاد را دارد ، بجای فرار از مسئولیت ، باید خودمان را تربیت کنیم ، و اجازه دهیم ارواح به زمین بیایند و سیرکمال کنند . البته استاد فرموده اند اگر زن و شوهر توافق داشته باشند بچه دار نشدن بلامانع است . به نظر من اینجور موارد استثنایی است ، یا بیمار است یا مشکلی برای بچه دار شدن وجود دارد.( از طرف زن یا مرد یا هر دو ) در آثارالحق برای ازدواج سه شرط لازم است اگر توجه کنیم مسائل حل می شود . ( فصل خانواده )
استاد فرموده اند ، که در این دنیا چیزی ناگفته را باقی نگذاشته ام ، فقط دقت و توجه لازم دارد که هر کس جواب سوالاتش را پیداکند . من شخصا این را تجربه کرده ام ، زمانی که می خواستم ازدواج کنم خیلی فصل خانواده را مطالعه کردم. من بیشتر موفقیتم در امور مادی و مخصوصا معنوی مدیون همسرم هستم .اول زندگی مشترک خیلی مشکل داشتیم ، آمدیم و تعلیمات استاد را جلو خودمان گذاشتیم ( فصل خانواده آثارالحق و راه کمال فصل زن و مرد و فصل تربیت فرزند ) اشتباهاتمان را با تعلیمات مقایسه می کردیم ، البته اوایل خیلی سخت، ولی قرارمان این بود که یکی از ما در حدی که دیگری می خواهد خیلی اجحاف کند به دیگری تذکر دهد که دیگر ادامه ندهیم و برای امروز کافی است . این تجربه عملی ، چون فرزند اولمان را هم داشتیم خیلی روی خودمان و دخترم اثر مثبت داشت . . خیلی مهم است که روان طرف مقابل خود را بشناسی .استاد خیلی به این امر توصیه کرده اند ، با یک تجربه ازخودم این روان شناسی را توضیح می دهم . من خیلی زود از کوره در می رفتم و عصبانی می شدم و پرخاش می کردم . همسرم این را درک می کرد و فهمید که از این راه نمی شود با من صحبت کند ، کاری می کرد که واقعا من شرمنده می شدم و به اشتباهم پی می بردم ( البته گفتاری از استاد پیش رویم می آورد که من استوپ می زدم و دیگر جرئت ادامه نداشتم ) در امر همسر و ازدواج همیشه یادمان باشد که ما از دو فرهنگ، با دو تفکر جداگانه، و دو محیط تربیتی ، و دو پدر و مادر با تفکرات متفاوت هستیم، و می خواهیم با هم ازدواج کنیم . طبیعتا مقداری وقت و گذشت و صداقت در عمل لازم است تا روان همدیگر را بشناسیم . پس باید وقت و اجازه بیشتری به همدیگر بدهیم، تا هر کدام از ما روان دیگری را بشناسد . تجربه کرده ام باید پایه را روی صداقت و رضایت استاد گذاشت، نه مادیات، خوشگلی، پول، و موقعیت مادی شخص، چون اگر اتفاقی بیفتد در مادیات، زندگی رنگ و بویش عوض می شود و شخص خسته می شود.ببخشید که بیشتر در مورد ازدواج صحبت کردم تا موضوع اصلی تربیت فرزند، چون همانطور استاد می فرمایند اول باید پدر و مادر تربیت شده باشند تا بتوانند فرزندانشان را هم تربیت کنند . متشکرم که حوصله کردید.
سلام
سوالی دارم خدمت علی م عزیز
اگر درچار مسایل ومشکلاتی بشویم که نیاز داشته باشیم به مشورت با یک روانشناس وآنقدر تجربه نداشته باشیم که خودمان به خودمان کمک کنیم وفرصتی هم برای تجربه اندوختن نداشته باشیم یعنی در شرایط خاص قرار گرفته باشیم میتوانیم از یک روانشناس کمک بگیریم؟
چون اخیرا دچار مشکلی شده ام که برای حل آن تا توانستم کتاب های استاد وهمینطور کتاب های روانسناسی مرتبط با موضوع را مطالعه کردم اما به نتیجهای که میخواستم نرسیدم میدانم هنوز آنقدر آگاه نیستم که بتوانم به تنهایی مشکلم را حل کنم…واقعا گیج شدهام
ممنون میشوم نظرات دوستان را بدانم
از توضیحات مفید و زیبای شما کارمای عزیز بسیار سپاسگزارم…
و دو دو تا چهارتای سطحی ای می کنیم و فکر می کنیم که جبران نمی کنند در حالیکه مثلا مادرمان عمری برایمان غذا پخته برای بدمزه اش غر زده ایم و برای خوشمزه اش آنچنان تشکری هم نکرده ایم ولی اگر یک نفر ما را یک ناهار دعوت کند مدام در فکر جبرانش هستیم.از طرفی غیر ممکن است نزدیکانمان کاری برایمان انجام نداده باشند که حقی بر گردنمان داشته باشند. اما ما همیشه کار خودمان را مهمتر می دانیم. مثلا من خواهری دارم که اصلا در کارهای خانه کمک نمی کند و از صبح هر چقدر من یا مادرم کار کنیم به روی خودش نمی آورد که کمک مان کند و ما باید حتی بی نمظمی های او راهم مرتب کنیم و غذایش را آماده کنیم و… ما همیشه از دست او عصبانی هستیم و غر می زنیم و خودمان را بهتر از او می دانیم اما وقتی واقعیت را در نظر بگیریم کارهایی هست که بعلت هنرمندی اش همیشه به عهده اوست که ازتوان ما خارج است و او بی اعتراض برایمان انجام می دهد.
باسلام
“هرگز نباید بچه را تحقیر کرد و هرگز نباید کسی را به رخ او کشید، زیرا تمام این ها در روحیه اش تأثیر بد می گذارد و شخصیتش را کوچک می کند”
به نظر من اولین قدم برای ارتباط درست با فرزند تحقیر نکردن ومقایسه نکردن او با دیگران است چرا که تحقیر کردن باعث میشود که بچه اعتماد به نفسش را از دست بدهد و عقده ای شود کینه به دل بگیرد و حتی بی احترامی کند و ناراحتی های دیگر ….
اگر بچه ای کنکور قبول نمیشود یا نتیجه ی دلخواه را نمیگیرد نباید اورا تحقیر کرد و با دیگری که قبول شده است مقایسه کرد(به نظر من اصل مقایسه بداست زیرا شرایط زندگی وحتی ۲ انگشت دست مثل هم نیستن) در عوض میتوان اصل “کوشش وتلاش” را برای او توضیح داد: (کتاب نابرده رنج … جلال ملکی-انتشارات جیحون):
“چرا بعضی افراد علیرغم کوشش بسیار به نتیجه ی دلخواه نمیرسند ؟
آیا لازمه ی هر کوششی کسب نتیجه ی دلخواه است؟
چگونه نشانه های کم کوشی را در خود تشخیص دهیم؟…..”
خوانواده ای که بگو مگو داشته باشند و احترام متقابل وادب رعایت نشودچه انتظاری از بچه میتوان داشت؟
یادمان باشد زخم زبان از زخم چاقو هم بد تر است!!!!!
با سلام در پاسخ ِ مطلب ِ خواهر خوبم مهتاب ِ عزیز ؛در صفحه ی ۱۴۱ کتاب ِ راه کمال آمده است :”””برای موفقیت در زندگی زناشویی ،باید زن و شوهر … دیگران را بیهوده در جریان ِ مشکلات ِ خصوصی ِ زناشویی خود قرار ندهند و نگذارند شخص ِ ثالثی در مسایل ِ خصوصی شان ، دخالت ِ بی جا کند «اگر زن و شوهری عادت کنند مسایلشان را خودشان حل و فصل کنند ،معمولاً مشکلات به خودی خود حل می شود» مگر آنکه آن دو از اصل برای هم مناسب نباشند.«« با این حال اگر کار به جایی کشید که احتیاج به مشورت پیدا کردند ،به سراغ ِ کسی بروند که بی طرف ،با تجربه و آشنا به روانشناسی خانواده باشد»»”””با توجه به متن ِ فوق ، به نظر می آید که در میان گذاشتن ِ مشکل با پدر و مادر ِ طرفین و اشخاصی که نمیتوانند بی طرف باشند باعث ِ دامن زدن و گسترش آن گردد ،و لزوماً فرد ِ بی طرف ، با تجربه و آشنا به روانشناسی خانواده ممکنست یک مشاور ِ خانواده ی ِدارای مدرک ِ دانشگاهی ، لزوماً نباشد ،و بعضاً هزینه های زیاد ِ این نوع مشاوره اگر به اجبار ِ مثلاً خانم ِ خانه به مرد تحمیل شده باشد ،ممکنست احتمالاً تاثیرات ِ خوب ِ آنرا نیز تحت ِ تاثیر قرار دهد و… ؛زیرا بنظر ِ شخصی حقیر ،یک مشاور باید چندین ساعت با دقت و حوصله فراوان و در جلساتی متعدد بر سخن ِ طرفین تمرکز و تعمق زیادی نماید و طرفین نیز از ته ِ قلبشان منصفانه تمامی مطالب را مطرح نمایند تا او اگر مجرب باشد مشکل را تازه متوجه شده و به مرحله ی ِ تجویز ِ راه ِ حل ِ مناسب ِ زندگی آندو برسد ،البته شنیده ام کلاسهای گروهی ایی در این زمینه در تهران هست که در آن تعدادی زوج شرکت نموده و میتوانند از تجربیات ِ هم و کمک ِ مشاور ِ خانواده استفاده نمایند که چون تلاشی دسته جمعیست و… شاید مفیدتر باشد.
و نیز اگر کتاب ِ تحلیلی ِ عمیق و خوبی تجویز شود و طرفین انرژی و حوصله و وقت و انگیزه لازم را داشته باشند که با تمرینات ِ آن کتاب به یافتن ِ نقاط ِ ضعف ِ زندگی ِ مشترک ِخود بپردازند ( که در شرایط ِ دشواری که طرفین به آن دچارند احتمالاً کمی دور از ذهن بنظر می رسد) میتواند در طولانی مدت ،خیلی کمک کننده و مفید باشد،لکن فصل ۲۲ ،از کتاب ِراه کمال توصیه های ِ عملی ِ فراوانی دارد که میتوان با تعمق بر آنها ، و گرفتن ِ الهام ، به راه ِ حلهای منحصر بفرد ِ خود رسید که بنظر ِ حقیر چون پشتیبانی ِ الهی را هم بهمراه دارد بسیار موثرترست.
در عین حال بنظر می آید باید به خود تلقین نمود که رابطه ی ِ پر تنش ،درسهای ِ فراونی برای رشد ِ روح و سیر ِ کمال ِزوجین بهمراه خواهد داشت ، تا بتوان بر شرایط ِ روحی _ روانی ِ خود تسلط بهتری پیدا نمود و با ذهنی بازتر و مثبت تر ِ راه ِ حلهای ِ مناسب ِ زندگی ِ خود را پیدا نمود .
همانطور که در مطلب ِ بالا از کتاب ِ راه کمال آمده ،تلاش و همفکری ِ زوجین ،چون از هر فرد ِ دیگری به مشکل ِ زندگی ِ شخصی ِ خود واقفترند خیلی میتواند موثر باشد ، معمولاً در مکانهای ِ زیبا (پارک ، ساحل ِ دریا و…)و زمانی که دو طرف خسته نباشند و آمادگی ِ روحی روانی و حوصله ی ِ بیشتری داشته باشند احتمال ِ رسیدن به راه ِ حلی منصفانه که هر دو طرف را قلباً راضی نماید بنظر بیشتر می آید .
.
کمک خواستن از خدای زمان و راز و نیاز با او هم ،همیشه در مواقع ِ حساس به داد ِ من رسیده است…امیدوارم با کمک ِ هم و نظر ِ او بتوانیم در رسیدن به دانش ِ معنوی ِ بیشتر و …،بهمدیگر و خودمان ،کمک افزونتری نماییم،:) …
موردی بنظرم رسید، وظیفهء خود دیدم که دوستان را در جریان بگذارم. در مورد کامنت دوست گرامی علی م «شنیده ام کلاسهای گروهی ایی در این زمینه در تهران هست که در آن تعدادی زوج شرکت نموده و میتوانند از تجربیات ِ هم و کمک ِ مشاور ِ خانواده استفاده نمایند که چون تلاشی دسته جمعیست و… شاید مفیدتر باشد.» بعضی از این اشخاصی که اینگونه جلسات را برگزار می کنند و از اروپا و آمریکا به تهران می آیند، سواد واقعی مشاوره را ندارند. در اصل مدراک تحصیلی آنها از نوع مدارکی است که امروزه در ایران هم رواج پیدا کرده. بنده دو نفر از آنها را که در تلویزیونهای فارسی زبان این طرف آبها نیز برنامهء مشاورۀ دارند را می شناسم. و شنیده ام که در تهران نیز بسیار مشهور شده اند. نمی دانم که مشورت با چنین مشاورانی دستاوردی به همراه خواهد داشت یا خیر؟ لذا خوب است که در انتخاب مشاور دقت شود.
با تشکر از همهء دوستان
با سلام ، روشی را پدر بنده از هنگامی که به یاد دارم با اعضای خانواده دارد که بسیار به ما کمک می کند: همیشه مبحث خود را در خانواده به صورت سوالی مطرح می فرماید و برای جواب آن جایزه ای قرار می دهد ،گرچه هیچوقت ما نتوانستیم جواب سوال پدر را بدهیم ولی ذهن ما همیشه در گیر جواب بوده، در نهایت جواب را که حاصل فکر و تجربیاتشان است با این مباحثه به ما نیز می فرمایند، در حقیقت همیشه مطلبی را که می خواهند به ما بگویند با سوالی شروع می کنند و جواب را ابتدا از ما جویا می شوند، با این کار هم ذهن فعال می شود و هم روحیه مطالعه و کنجکاوی در فرد به وجود می آید و هم اینکه بعد از مدتی همه چیز رنگ سوال برایت می گیرد به حدی که برای حقیر لذت بخش ترین چیز ها سوال پرسیدن و در نهایت شنیدن یا دیدن جواب معماهای ذهنی ام است. گرچه جهت دهی این روحیه سوالی نیز بسیار مهم است و ممکن است همین کنجکاوی دردسر زا نیز شود، لذا همزمان با رشد کنجکاوی در کودک باید به جهت فکری او نیز توجه داشت……
دوست عزیزمان “مهتاب” باید بگویم که تجربه های متعدددی در زمینه روانشناسی و مشاوره دارم که البته نه برای خودم بلکه برای خواهرم ،دوستم و همکارم و… پیش آمده که برایت نقل می کنم:
تک تک افرادی که نام بردم با توجه به مشکلات قبل و حین و بعد از ازدواج به مشاوره های مختلفی مراجعه کردند ولی وقتی نتیجه صحبت ها و راهکارهای عملی آنها را کنار هم قرار می دهم جز سرگردانی و پیشنهادهایی خارج از محدوده ی اخلاقیات و وجدان چیز دیگری نداشتند. متاسفانه اکثر روانشناسان و نه همه شان، بعد ملکوتی انسان را در نظر نمی گیرند.ما هم در مرحله ای که الان شما درآن قرار دارید بوده ایم و هستیم این اتفاق تنها برای شما نیفتاده پس مطمئن باش که با مراجعه دقیق ترو البته صادقانه تر به تعالیم پاسخ سوالت را می گیری.به شرطی که نقاط ضعف خودمان را هم بپذیریم و فقط تماشا به عیب دیگران نکنیم.
از دوستان گرامی، پروا، مهتاب، پرواز، آذرمهر، علی م، کارما و همه عزیزان دیگر به خاطر نظرها شان ممنونم. جوابم را گرفتم، جمع بندی می کنم:
– در تعالیم استاد، چیزی ناگفته نیست. هر کس به فراخور حال و وضعیت و شرایط و ظرفیت و میزان تلاش و خلوص نیت اش، پاسخ و راه حل اش را هم در هر مورد پیدا می کند. هر چه بیشتر با استاد و آموزه های راه کمال مانوس شویم، کمک بیشتری دریافت می کنیم.
– یک اقدام عملی در این ارتباط، که خودم با توفیق الهی آن را انجام داده ام، قطع نکردن مطالعه کتاب های راه است. همان طور که بنا به ضرورت جسم، به طور منظم هر ۲۴ ساعت غذا می خوریم و می خوابیم، بنا به ضرورت روح، چه خوب است که به صورت منظم و دوره ای، کتابها را بخوانیم. مثلا شب ها قبل از خواب و صبح ها بعد از خواب، چند پاراگراف از آثارالحق و چند سطر از قرآن را بخوانیم، نشانی بگذاریم و دنباله اش را شب و صبح بعد بخوانیم و سعی کنیم این کار را حتی الامکان به طور دائم ادامه دهیم.
– به این ترتیب، به مرور عادت می کنیم، انس می گیریم و توجه و ارتباط تان با مبداء حفظ و بیشتر می شود. این کار ظاهراً تکرار است، اما هر بار که به هر یک از گفتارها می رسیم چیزهای جدیدی به دست می آوریم ازجمله پاسخ و راه حل های مسایل زندگی روزمره مان مثلا خانواده و فرزند.
– در کنار این تکرار منظم، می توان بر حسب موارد مختلفی که پیش می آید، به صورت تحقیقی به کتابهای دیگر راه نیز مراجعه و سرچ کرد. فهمیده ام که همه راه حل ها در همین حفظ ارتباط مستمر، برایمان فراهم می شود.
– در موارد بخصوصی مانند ازدواج و خانواده و تربیت فرزند، که آقای دکتر برای آنها به صراحت از روش های روانشناسی نام برده اند، به نظر من در این دنیای سبب و مسبب، اینها را می توان یکی از چندین کانال علّی موجود در هر مورد تلقی کرد که دستگاه علییّت الهی آن را سر راهمان قرار داده است. می توان با خلوص نیت، به عنوان انجام وظیفه نسبت به خود و دیگران، و ضمن توجه و کمک خواستن از استاد، با کسانی که فکر می کنیم چند قدمی در راه جلوترند، در باره یک کتاب یا منبع روانشناسی (یا حتی روانشناس) مناسب برای مسئله مورد نظر مشورت کنیم. راه حل های ارائه شده توسط آنها را با آموزه های راه راست، بسنجیم و اگر مطابقت داشت، عمل کنیم.
البته اینجا نیز به فرموده استاد، هر کس خودش باید اجتهاد کند که برای چه موردی و چه وقت لازم است این کار را بکند. استنباط من این است که این کار، اگر با توجه و خلوص نیت انجام شود، با مشخصات و روحیه یک دانشجوی معنوی که در کتاب راه کمال (فصل ۳۹) ذکر شده است، کاملاً مطابقت دارد.
با تشکر از تمامی نظر دهندگان ِ گرامی ،چنانکه در ص ۱۴۱ کتاب ِ راه کمال فرموده اند “”اگر زن و شوهری عادت کنند مسایلشان را خودشان حل و فصل کنند معمولاً مشکلات به خودی خود حل می شود «مگر آنکه آن دو از اصل برای هم مناسب نباشند»”” سوالات ِ زیادی در اینجا پیش می آید، که امیدوارم دوستان کمک بفرمایند ، از چه راهکارها و شیوه هایی زن و شوهر برای حل مشکلاتشان میتوانند استفاده نمایند؟ اولین کارشان پس از ایجاد مشکل چه باید باشد؟ بنظر می آید پاسخ ِ این سوالات را در همان صفحه در پاراگراف “موفقیت در زندگی مشترک مستلزم رعایت نکات ِ زیر هم هست : …” ،میتوان تا حد زیادی، با تعمق، دریافت . قسمتی از آیتم دوم را با هم بررسی نماییم : “”…هیچکدام در گذشت کردن به خاطر دیگری «« تردید نکنند»» …”” واقعاً تا چه حد میتوان و باید گذشت کرد ؟معمولاً فکر میکنیم این گذشت باعث ِ زیاده خواه تر شدن ِ طرف ِ مقابل می شود … آیا واقعاً صادقانه این جمله را دو ماه ،صرفاً بخاطر ِ اینکه به سخن ِ حضرت استاد احترام گذاشته باشیم در برابر همسرمان به آزمایش گذارده ایم؟ …،گفتارهای ِ چندی در گرفتن ِ حق و گذشت نکردن در مورد اشخاصی که دارای ِ «استحقاق » ِ این گذشت نیستند ، آمده است .بنظر می آید راه با گذشت ِ بی قید و شرط و ساده لوحانه از حق ِ خود ، در اجتماع ،خیلی موافق نیست ولی در برابر همسر فرموده اند “”در گذشت کردن به خاطر ِ دیگری «تردید نکنند»”” بنظر می آید از نظر راه باید خیلی خیلی خیلی بیشتر از گذشتی که بطور معمول در جامعه از ما انتظار می رود در برابر همسرمان ، گذشت از حقمان و چشم پوشی داشته باشیم ،معمولاً عکس این هستیم با غریبه ها بهتریم… پس به این جمله اعتماد کنیم و سعی کنیم در زندگیمان آنرا دو ماه آزمایش نماییم ببنیم چه اتفاقی می افتد…اگر طرف ِ مقابلمان زیاده خواهتر شد میتوانیم قسمتهایی از رفتارمان را اصلاح نماییم ولی اصل ِ «تردید نکردن برای گذشت » را سعی کنیم اساس ِ زندگی خود قرار دهیم…
در جمله ی بعدی فرموده اند “” سعی شان این باشد که خوشایند ِ همسرشان قرار گیرند””.چقدر سعی کرده ایم که خوشایند ِ همسرمان باشیم ،این خوشایند بودن ،مستلزم تغییر است ، مشکل ِ اغلب ِ ما اینست که تغییر برایمان بسیار سخت است و معمولاً حاضر به گذشت در زندگی زناشویی مان نیستیم و این تغییر و گذشت را از طرف ِ مقابلمان انتظار داریم غرور هم عامل ِ دیگری برای عدم ِ تغییرست ((چرا من خودم را با خواسته های او تطبیق دهم این حق ِ منست … )) و …
تک به تک ِ جملات ِ صفحه ی ِ۱۳۹ تا ۱۴۲ را میتوان به عنوان ِ کار عملی ،برای ِ رشد ِخود ، تعریف نمود…
با احترام ِ بسیار به نظرات ِ زیبای ِ عزیزانی که به مشاوره با مددکار خانواده و … اعتقادی ندارند نظر شخصی ِ حقیر بیان میگردد و اصولاً زیبا و کمک کننده است اگر از مناظر مختلفی به مسایل بنگریم .
در ص ۱۴۲ کتاب راه کمال فرموده اند : “” با این حال اگر کار به جایی کشید که احتیاج به مشورت پیدا کردند ، به سراغ ِ کسی بروند که (۱)بی طرف ، (۲) با تجربه و(۳)آشنا به روانشناسی خانواده باشد “”. پس ظاهراً امر شده است که در شرایطی از مشورت ِ فردی که دارای ۳ شرط بالاست بهره ببریم که ممکنست این سه شرط در مدد کار ِخانواده ایی حاذق یا فردی با روحی پخته ، بدون ِ تحصیلات ِ آکادمیک ِ مرتبط یا غیر ِ مرتبط ،جمع شده باشد… که این فرد را در صورت ِ لزوم با توسل به خداوند و جستجو در اینترنت ،پرس و جو از آشنایان ،استفاده از اساتید و مشاوران ِ دانشگاه (مثلاً دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران و…)و … پیدا نمود . مثلی قدیمی می گوید:
“جوینده یابنده است”(:
با سلام، موضوع دیگری که بد نیست در تربیت کودکان مورد توجه قرار گیرد این است که در همان سالهای ابتدایی سعی کنیم روان کودک را بشناسیم، مثلاً این قضیه خیلی مهم است که برخی کودکان را باید “دورادور” کنترل کرد و محدودیت “مستقیم” برایشان قائل نشد، ولی برخی احتیاج دارند به طور علنی و جدی و کاملاً مستقیم مورد توجه قرار بگیرند، این موضوع بسیار مهم است مثلاً برخی کودکان از لجبازی فطری برخوردارند که اگر احساس کنند در محدودیت هستند حتماً راهی برای فرار پیدا می کنند . مثلاً خود من هر کاری را که حتی نمی خواستم انجام دهم به خانواده می گفتم اگر مخالفت می کردند حتماً انجام می دادم ولی اگر به خودم واگذار می کردند با عقل می سنجیدم و معمولاً با سخت گیری که می کردم از انجامش منصرف می شدم. خوشبختانه خانواده ی محدودی نداشتم و بسیاری از کارها را (تا زمانی که تحت آموزش والدینم بودم )هرگز انجام ندادم . ولی فرد دیگری در خانواده ما بود که برعکس من بود و دخالت مستقیم پدر و مادر را نوعی ارتباط عاطفی می دانست و به دلیل آنکه از نظر هوشی نابغه بود خیلی احتیاج داشت در فشار شدید مراقبت شود تا از کنجکاوی خود سوءاستفاده نکند . بنابراین ما دو فرد در یک خانواده بودیم ولی با روانهای کاملاً متفاوت که باید برای تربیتمان نحوه های مخالف تربیتی لحاظ می شد.بنابرین خیلی مهم است که والدین از این روحیه فرزندانشان هرچه زود تر با خبر شوند…
با تشکر از مقاله مفید و نطرات کاربران
علی م عزیز, مثل همیشه از صحبتهای قشنگ و دلنشینتان استفاده کردیم. ممنون که وقت می گذارید و راهنمائی می فرمائید.
نکته سنجی و تعمق دوست گرامی، علی م، در کامنت شماره ۴۲ بسیار عالی بود. واقعاً بسیار کاربردی است و به درد می خورد، برای من که چنین بود. حظ کردم. بسیار ممنونم.
مطلب ِ دیگری که در ص ۱۴۱ کتاب ِ راه کمال فرموده اند : “”…هیچکدام نباید فخر بی جا به دیگری بفروشند”” یکی از عوامل ِ فخر فروشی به همسر ،احساس ِ خود برتر بینی و غرور است ، و این زمانی اتفاق می افتد که یکی از زوجین از نعمتی برخوردارست که دیگری فاقد آنست ،مثلاً خانواده ی ِ خانم از تمکن ِ مالی ِ بیشتری برخوردارند ، یا آقا چون تنها نان آور خانه است یک غرور و تبختری در خود احساس میکند کَأنَهُ دیگران و خانم ،در آن خانه ، شهروند درجه ی ِ ۲ محسوب میشوند یا مثلاً خانم ،جوانتر و زیباتر از آقاست ، یا مرد از نظر ِ بدنی قویتر از خانمش است و… عاملهایی میشوند که فردی کم بینش ،احتمالاً خود را از همسرش بالاتر بداند…امان از این احساس ِ برتریها ،که انتظارات غیر واقعی و زیادی یکی از پیامدهای آنست .دیگر نتیجه ی ِ آن اینست که محیط ِ عاشقانه ی ِ خانه را به صحنه ایی برای فخر فروشی و ژست گرفتن برای ِ همدیگر تبدیل میکند و صمیمیت و دوستی و یکرنگی را از میان میبرد ، برای ِ برطرف شدن ِ این حس ؛در افراد ِ خانواده، یک راه اینست که افراد متوجه شوند که تمامی ِ امکانات و نعمتهایی که باعث ِ برتری آنها شده است را خداوند، به آنها، به امانت داده است ،تا آنها را بیازماید، که چگونه از این نعمتها استفاده مینمایند آیا آنها را در راه ِ برتری طلبی و خودبزرگ بینی نسبت به دیگران خرج مینمایند آیا ظرفیت ِ داشتن ِ چنین نعمتی را در خود ، ایجاد کرده اند ؟آیا این نعمت را از خود میدانند، یا هدیه ایی از طرف ِ خداوند به خود، که هر آن ،ممکنست آنرا از دست داد …امان از غرور که چه مشکلاتی ایجاد مینماید …
. با تشکر
باسلام
در ارتباط با مشاوره با روانشناسان نظری داشتم خدمت دوستان ارائه می دهم . از خود کلمه روان مشخص می شود ، که با روان انسان سر و کار دارد پس مسئله به نظر من بسیار مهم است ، که انسان روانش را در اختیار چه کسی قرار دهد . مخصوصا اشخاصی که به روان شناسان مراجعه می کنند ، مشکلی دارند که تقریبا از حل آن عاجز هستند . در این شرایط صحبتهای پزشک خیلی روی روان آنها اثر می گذارد ، و الان هم مرسوم شده که قرص و دارو معالجه می کنند . ممکن است برای مدتی مکی آرام شود ، ولی این قرص و داروها بعدا از جایی دیگر از بدن ایجاد مشکل می کنند . به نظر من بهترین روانشاس استاد است و برای هر دردی داروی همان درد را میدهد ، فقط کمی دقت می خواهد و توجه کنیم که وقتی مطالعه می کنیم استاد چه چیزی می خواهد به بفهماند . در اعمال روزانه و در برخورد بادیگران هر لحظه ممکن است جواب مشکلمان را بگیریم . اگر روان شناس بتواند درک ظاهری خویش را با اصول حقیقی الهی مثل گفتارهای استاد تلفیق کند ، شاید نتیجه بهتری را بگیرد .
از علی م عزیز وتمام دوستان واقعا ممنونم
.
مورد دیگری که به آن اشاره شده در صفحه ۸۱ راه کمال می باشد:
” به طور کلی چنانچه والدین، عوامل خلقتی ای را که تعیین کننده خصوصیات فرزندشان است رعایت کنند، فرزندی مطلوب (مسئول، درستکار، عاقل و…) نصیبشان خواهد شد ….”
حال با استفاده از دانش این هفت عامل خلقتی والدین میتوانند به غیر از عامل اثر تربیت خانوادگی که موضوع این مقاله می باشد بر دو عامل دیگر یعنی عامل اثر فکری والدین هنگام انعقاد نطفه، و عامل اثر تغذیه والدین در هر اوقات، مستقیما در شخصیت فرزندشان تاثیر بگذارند.
دو تاآدرس می خواستم از دوستان بپرسم
یکی اینکه : در اول مقاله گفته شده این جمله «بچه را قبل از اینکه به دنیا بیاید تربیت کنید. یعنی پدر و مادرش تربیت داشته باشند.» از حضرت علی است. اگر کسی می داند حضرت در کجا این جمله را گفته کمکم کند.
دوم اینکه : علی م در کامنت ۱۸ گقتهای ” در جایی دیگر حضرت استاد این باور قدیمی را که بارداری و وضع ِحمل ، باعث ِ پاک شدن ِمادر از گناهان ِ گذشته اش میشود را رد فرموده اند …”. لطفا بگو در کجا.
ضمناً می دانی که برخی از دانشمندان “منابع در دسترس” را محدود می دانند نه منابع را و معتقدند خدا که آفریننده انسان است خود متصدی رفع نیازها می باشد و در این راستا تنگ نظری نداشته بلکه نعمت را بیش از نیاز عرضه کرده. همانظور که خودش گفته”خدا بر شما نعمتهای آشکار و نهان خود را کامل و گسترده قرار داد”(لقمان،۲۰)
با سلام، مورد دیگری که پدر و مادرها و حتی بقیه افراد باید در نظر بگیرند این است که “بچه ها نادان نیستند”، یعنی معمولاً افراد فکر می کنند هر حرفی را می توانند جلوی بچه ها بزنند ، زیرا که آنها چیزی نمی فهمند و در نهایت هم به زودی همه چیز را فراموش می کنند، در حالی که این طور نیست ، مثلاً بنده حافظه ی خوبی ندارم ولی حافظه ی دوران کودکی ام بسیار عجیب است به حدی که کوچکترین مسائل را به یاد دارم. یادم است در سن یکی دو سالگی حرفهایی که زده می شد چقدر مرا به فکر فرو می برد و روی روانم تأثیر می گذاشت.ولی دیگران فکر می کردند یک بچه در آن سن هیچ چیز را متوجه نیست. البته در حال حاضر این موضوع در حال اثبات است که جنین نیز در رحم مادر تأثیر می پذیرد چه برسد به نوزاد و بزرگتر از آن. برای همین من هر کودکی را با هر سنی نادان فرض نمی کنم. مخصوصآً اینکه برخی کودکان خیلی حساس هستند یا برخی کنجکاو ، لذا از این لحاظ خیلی مهم است که اطرافیان این موضوع را در نظر بگیرند تا روان کودک دچار آسیب نشود.
مورد دیگر در مورد “دروغ ها” و “وعده وعید های” بی اساس به کودک است ،در حالی که باز هم مبنی بر نادانی کودک گذاشته می شود و اینکه افراد فکر کوتاه مدت را می کنند، یعنی می خواهند سریع به نتیجه برسند و نمی خواهند کمی زمان بگذارند تا کودک را تربیت کنند، بلکه با دادن یک وعده یا گفتن یک دروغ می خواهند نتیجه ی مطلوب حاصل شود. مثلاً برای اینکه کودک در ساعت معینی بخوابد و کودک مدام در حال خودداری است ، سعی نمی کنند کودک را به مرور آگاه کنند و با لذت به بخواب فرو برند، بلکه مثلاً با گفتن اینکه اگه الان نری بخوابی “لولو می یاد می خورتت” کودک را با ترس وارد تخت خواب می کنند. یا اگر الان بخوابی فردا برایت خرس می خرم در حالی که فردا می شود ولی از خرس خبری نیست و در آینده کودک با وجود عقده های روانی ایجاد شده درونش، دچار دروغ گویی میشود،در حالی که علاجش شاید دیگر خیلی سخت باشد ، چیزی که من بسیار می بینم والدین امروزی که کم حوصله شده اند به سر کودکان می آورند از این دست دروغ ها و قول های دروغین است…
گفتار ۱۰۲۸ آثار الحق جلد ۱ چاپ پنجم:
…درد زایمان ، گناه مادر را پاک نمی کند، منتها اگر بچه نوری خلقت باشد برای مادر موثر است.
کامنت ۴۴ بسیار مناسب و صحیح گفته شده است. امیدوارم این کاربر باز هم نظر دهد .
با تشکر از علی م بنده بسیار استفاده کردم.
با سلام، مورد دیگری که شاید در تربیت کودکان بسیار قابل تأمل است “”تشویق کودک به راستگویی”” است. این نکته مهم، فقط از راه عمل و راهکارها و ظرافت های “جدی” میسر می شود . مثلاً وقتی کودک اعتراف به اشتباه خود می کند، والدین او را واقعاً تشویق کنند و به او تلقین کنند چقدر این کار او “باارزش” است. گاهی دیده می شود پدر و مادر ها کودک را ترغیب به گفتن اشتباه می کنند ولی به قصد اینکه حرف از زیر دهان کودک بکشند و به محض اقرار به خطا ، کودک را مورد بازخواست قرار می دهند. یعنی وقتی به هدف خود رسیدند دیگر روحیه کودک را نادیده گرفته و به شأن او آسیب می رسانند.
مورد دیگر در تشویق به راستگویی این است که مادر پدر ها گاهی کودک را تشویق می کنند،ولی جای دیگر کارشان دچار مشکل است . مثلاً اینکه باور ندارند کودک تمام رفتارهای والدین را تحت نظر دارد، لذا خود بدون توجه به این موضوع به راحتی دروغ می گویند و در مورد دروغ خود با افتخار جلوی همسر و کودک و اطرافیان صحبت می کنند. با لذت تعریف می کنند چگونه سر کسی را کلاه گذاشتند ، یا آنکه تلفنی زنگ می زند به راحتی به همسر خود می گویند بگو من نیستم، آن هم با توجیه خستگی !!! کودک به سرعت الگو برداری می کند، چون می بیند چیزی که برای او عیب است برای والدینش نه تنها بد نیست بلکه وسیله ای برای فرار است و به راحتی می توان برای فرار از مسئولیت های زندگی دروغ گفت و مورد تأیید هم قرار گرفت. لذا در آینده کودک از همین راهکار بر علیه خود والدین استفاده می کند. مانند نفس که به سرعت تعلیم می گیرد و بر علیه خود ما استفاده می کند.
از این رو پدر و مادر ها به نوعی باید در محیط خانواده در مدیتیشن طبیعی باشند و بدانند علاوه بر خدایی که همیشه ناظر بر اعمال ماست، کودک نیز دائماً آنها را زیر نظر دارد و در نهایت آینه ای خواهد شد که صفات والدین را منعکس می کند…
با سلام و تشکر از عزیزان (پریسا ،مهریار ،مهتاب ،مریم ی ) که حقیر را مورد لطف خود قرار داده اند سپاسگزارم
اینکه استاد فرموده اند هر کس بچه ای را تربیت کند مملکتی را می تواند اداره کند جمله ای است که با تمام وجود احساسش کرده . یعنی یکی از تخصصی ترین کارهائی که انسان باید انجام دهد تربیت درست فرزندان است . بعضی اوقات که کارهائی از پسرم سر میزند و من باید تصمیم بگیرم دلم به حال پدرم می سوزد .
کتاب ملک جان نعمتی ص ۱۵۸:
☼ بچه را نباید با عالم روح و ماوراءالطبیعه و این چیزها مأنوس کرد. نباید به بچه گفت که مثلاً موقع دعا، خواسته داشته باشد. پرهیزکاری، شئون خانوادگی ، راست و درست بودن، این چیزها را باید به بچه یاد داد. نتیجه ی کار خوب را یادش دهید.
باسلام
کتاب برگزیده را مطالعه می کردم، به گفتار ۲۷۲ رسیدم، خیلی زیبا توضیح داده اند ، شاید بد نباشد دوستان هم این گفتار را مطالعه کنند و به آن دقت لازم را داشته باشند .متشکرم
عجیب اینجاست :”اینهمه کارشناس و دانشمند علوم تربیتی ،
جامعه شناسی، روان شناسی ؛ هیچکدام به شیوایی و اثربخشی استادالهی در عین حال سادگی و صداقت ایشان نتوانسته اندعمری مطالعه را پاسخگو باشند! بنظرم ایشان الگویی بی نظیر برای نجات و هدایت بشر امروزیست ؛ با هر فرهنگ و ملیتی.”
باتشکرازفرمایشات گهرباراستادالهی با عمل به تعالیم ایشان سعادت دنیوی و اخروی مهیا میباشد و درمورد تربیت فرزندان نیز به قطع ما والدین اصلی ترین الگوی تربیتی انها هستیم البته ناگفته نماند که گاهی وقتها نیز ما از فرزندانمان نکاتی را می آموزیم در هر حال تلاش کنیم فرزندانمان را با اثار استاد بیشتر آشنا کنیم و آنها را تشویق نمائیم با گوش دادن به موسیقی استادو مطالعه کتابهای ایشان در این اجتماع امروزی بتوانند در مواجهه با مسائل روزمره تصمیمهای صحیح و عاقلانه اتخاذ نمایند و بتوانند در اجتماع تاثیر گذار باشند انشاءالله
نظر بدهید
چیزی که میخواهم بگویم اگر ما برای آینده فرزندانمان اهمیت قایلیم باید روی خودمان جدی تر کار کنیم من تنها موقعی توانستم به خودشناسی بهتری از خودم برسم با دقت به فرزندانم نگاه کردم و تقاط ضعف خودم را دیدم آنها مثل آینه ما را منعکس میکنند آنها به من آموختند که چگونه دیگران را به خاطر اشتباهاتشان ببخشم و کمتر عصبانی شوم و با خودم و دیگران مهربانتر باشم کودکان من بهترین آموزگارم در طی سالهای اخیر بودند و من همیشه فدردانشان هستم گویی خداوند آنها را به من داده تا در راه رشد روحم به من کمک کنند
باسلام،
ممنون از مقاله و تمامی نظرات دوستان
خیلی استفاده کردم.
با سلام واحترام دو سوال داشتم چگونه میتوان عملا ایمان به خدای حقیقی را در بچه ها تقویت کرد ؟
.
تربیت بچه در زندگی مادی ومعنوی موثر است ، اما چه تربیتی؟ تربیتی که بر اصول الهی واخلاقی صحیح که به جامه عمل در می آیند وقتی در گفتار های استاد جستجو می کنیم می بینیم که اندک گفتار ی در مورد تربیت بچه است چرا؟ چون تربیت یک راه کار دارد واستاد انرا به وضوح فرموده اند وآن اینکه قبل از تربیت بچه باید خود را تربیت کنیم وان جز عمل به اصول الهی واخلاقی صحیح نیست حتی در خاطرات خود از دیگران به جنبه عملی رفتار وگفتار دیگران اشاره می کنیم نه آنچه به ما گفته اند البته هر گاه حرف وعمل یکی شد البته اثر دارد بهتر است به فرزندان خود آینه های چند بعدی بگوئیم تا فرزند زیرا انها عمل ورفتار مان را در ابعاد مختلف عملی می کنند بی انکه ما به خود واقف باشیم . پس در هر موردی اعم از ایمان و…. باید(همان طور که استاد می فرماید :خود مبادی اداب باشیم ..
به امید توفیق ویاری حق که هرگز نگذارد هرچیزی هم که خلاف رضایتش است به هیچ علت وسببی مرتکب یا راغب شویم ویا با آن مواجه گردیم
Thanks so much for this eye opening articale . I have studied many books on child care , and have attended many work shops / but none have been so focused on the acts parents as one of the major elements in which children learn . Its only recently that a lot schools are starting to understand the importamce of educating parents as one of the main .stratagies in dealing with difficult children .
باسلام خدمت همه دوستان وتشکر از نظرات خوبتان
بنظرم دقت در نحوه استاد و شاگردی که این راه دارد میتواند راهکار خوبی برای عملکرد ما با بچه هایمان باشد.
اصول درست بما گفته میشود اثرات ان بر روی زندگی مادی و معنویمان برایمان روشن میشود وبعد ازما میخواهد که خود به ان عمل کنیم تا تجربه کسب نماییم.البته برای ما بسیار سخت است که شاهد اشتباهات فرزند خود باشیم تا او به نتیجه درست برسد وتوقع هم این نیست اما اینکه تحمل هیچ اشتباهی از طرف بچه را نداشته باشیم ودائما با نصیحت و موعظه بخواهیم که دوران خود را بی دردسر طی کند کمی از خود خواهی ما سر چشمه میگیرد.همه ما تجربیات زندگیمان را از زمین خوردنها و اشتباهاتمان بدست اوردیم.
استادهیچوقت مارا برای اشتباهاتمان از خود دور نکرد .البته اشتباهات ما باعث شده است که از امکاناتی خود را محروم کنیم ولی همیشه امید به بهتر شدن را داریم .
این نوع برخورد به من کمک کرده تا بچه هایم در عین ازادی عمل داشتن از ترس ازدست دادن اعتبار و امکاناتشان بهتر عمل کنند وخدا را شکر چه در کودکی و چه در دوران بلوغ رابطه دوستانه وصمیمی داریم.برای من نکته طلایی خود را بجای دیگران گذاشتن چه درکنجکاوی فرزند نوپایم وچه دراحساسات دوران بلوغش راه کار خوبی بوده.
با سلام و تشکر
تجربه شخصی:
از کودکی چون دیدم پدرم برای پول حلال چقدر زحمت میکشد در صورتی که حرام آن راحت تر بدست می آمد حالا که بزرگ شدم و خود کسب کاری راه انداختم خدا را شکر حلال بودن آن خیلی برایم مهم بوده و هست.
گاها اتفاق افتاده که ضرر هم داده ام ولی چون به این اعتقادم به حلال بوده خم به ابروهم نیاوردم و این حاصل عمل صحیحی بوده که در کودکی از پدرم دیدم و یاد گرفتم
با سلام به همه ی دوستان
تقاضای راهنمایی ازتون دارم
در زندگی مشترک -و با دو فرزند- با اصل گذشت در مورد همسرم همیشه دچار سردر گمی می شوم . با مطالعه معنوی و یاد اوری گذرا بودن این دنیا سعی می کنم خودم را آرام کنم ولی اخیرا احساس افسردگی میکنم طوری که در انجام وظایفم هم اختلال ایجاد کرده ….به روانشناسان خبره هم مراجعه کرده ام ولی جز هزینه گزاف و حالت مسکن بودن چیزی به دست نیاورده ام.
ممنون میشوم که اگر نکته ای مد نظر دارید بفرمایید که استفاده کنم.