تربیت فرزندان با تربیت والدین آغاز می‌شود

1 آگوست, 2010
 
نوشته: اِلزا گِرن

ساده‌ترین کار در تربیت کودک این است که شخصیت کودک یا محیط مدرسه را بهانه‌ قرار دهیم و رفتارهای اشتباهش را توجیه کنیم. کدام پدر و مادری، بدرفتاری شدید فرزندش را با این جمله که: «شخصیت خودش را دارد!» توجیه نکرده است؟ و یا تقصیر رفتار نادرست فرزندش را به گردن مدرسه نینداخته است؟ برای والدین، بسیار دشوار است که روش تربیتی خود را بررسی کنند و در این مورد مسئولیت‌پذیر باشند. مطالعات بسیار نشان می‌دهد که والدین نقشی تعیین کننده در آموزش فرزند دارند. با اینکه تأثیر محیط اجتماعی را نباید نادیده گرفت، ولی کودک، در ابتدا با تقلید و سپس با میل و علاقه، نحوه رفتار والدینش را فرا می‌گیرد.

توصیه‌ی استاد این است: «بچه را قبل از این‌که به دنیا بیاید تربیت کنید. یعنی پدر و مادرش تربیت داشته باشند.»۱ تربیت یعنی: «پرورش ذهن و استعدادهای فکری، جسمانی و اخلاقی کودک» بنا بر این مفهوم «تربیت داشتن» یعنی والدین قبل از پرورش این استعداد‌ها در فرزندشان، آنها را در وجود خود تحلیل برده باشند.

برای درک بهتر این مطلب، باید دو عامل را در نظر گرفت: از یک طرف، روان کودک، توانایی‌ها و محدودیت‌هایش را بشناسیم و از طرف دیگر، در مقام والدین، هر لحظه مراقب رفتار خود باشیم زیرا کودک همان رفتاری را خواهد داشت که والدین با او داشته‌اند، در نتیجه، والدین دارای تربیت، یعنی والدینی آگاه و فعال. آگاه، ازاین نظر که در مورد تأثیر رفتارشان بر کودک واقف هستند و فعال از‌ آن‌جهت که خود را وادار می‌کنند به الگوهای رفتاری که به فرزندشان توصیه می‌کنند، خود نیز عمل کنند.

روان تأثیرپذیر

آندره کونت-سپونویل۲ معتقد است که «نوزاد تا سن شیرخوارگی و گاه مدتی طولانی‌تر از اخلاقیات آگاه نیست و نمی‌تواند رفتاری منطبق با آن داشته باشد.» اما منظور این نیست که کودک قادر به فهمیدن نیست و باید تربیتش را تا سن تشخیص و تمیز به تعویق انداخت. بلکه بدین معنی است که کودک از نظر روانی، توانایی پرورش اخلاقیات را ندارد. منظور چیست؟

دکتر الهی درکتابِ طب روح موضوع پیشرفت روان کودک را با بررسی ارگانیزم معنوی (روح) و تفاوت دو مرحله‌ی پرورش آن یعنی مرحله‌ی وابستگی و مرحله‌ی استقلال مطرح می‌کند و در مورد مرحله‌ی وابستگی می‌گوید: «روان انسان از زمان انعقاد نطفه تا سن تشخیص و تمیز، هنوز به پختگی کافی نرسیده است و به این جهت مبادلاتش با محیط، به صورت انفعالی انجام می‌گیرد. در این دوران با وجود اینکه غشای روانی او تراواست، اما انتخابی نیست و نمی‌تواند تأثیراتی را که بر او گذارده می‌شود، انتخاب کند. از این رو اصول و ایده‌هایی که توسط والدین و یا محیط به او القا می‌شود، بی‌هیچ مانعی در روانش جای می‌گیرد.» این غشای روانی که امکان مبادلات میان روان و محیط را فراهم می‌کند، قادر به انتخاب تبادلات نیست، بنابراین کودک در معرض تمام تأثیرات بیرونی است، و پرورش روانی او تا حد زیادی به محیطی که در آن متولد می‌شود و رشد و پرورش می‌یابد وابسته است.

می‌توان گفت که روان در این مرحله، دوره‌ی جنینی را طی می‌کند (همچون جنین در زهدان مادر ) و تحت تأثیر کامل محیط و به‌خصوص والدین است. اما با شروع سن بلوغ، غشای روانی نیز به بلوغ خود می‌رسد و کودک می‌تواند موضوع یا رفتاری را قبول یا رد کند.

یادگیری از طریق تقلید

کودک در سنین پایین نسبت به احساساتی که دریافت می‌کند، و آنچه می‌شنود حساس است و از طریق مشاهده و دقت در جزئیاتِ رفتار افراد بالغ که تنها وسیله‌ی فراگیری او هستند، می‌آموزد. برونو بِتِلهایم۳ می‌گوید: «والدین نه تنها مربی کودک هستند، بلکه کودک توسط آنها هدایت می‌شود. کودک با مشاهد‌ه و دقت موشکافانه در رفتار والدین می‌خواهد نحوه‌ی عملکرد آنها را بیاموزد و می‌کوشد از نهفته‌ترین احساسات آنها آگاه شود و از این طریق است که والدین به کودک روش زندگی و به هدف رسیدن[…] را می‌آموزند.»

کودک در انتخاب تأثیراتی که بر او اِعمال می‌شود، ناتوان است، از این رو طبیعی است که بدون تشخیص نیک و بد، هر آنچه را می‌شنود یا مشاهده می‌کند از طریق تقلید، که تنها وسیله‌ی آموزشی اوست، انجام دهد. در واقع، غریزه‌ی تقلید اولین محرک پرورش و یادگیری در کودک است. پیر فورنیه۴ روان‌شناس و محقق در مرکز تحقیقات (CNRS)، می‌گوید: «در سنی که کودک هنوز نمی‌تواند حرف بزند، مشاهده، تقلید و تکرار حالات، تنها وسیله‌ی آموزش او محسوب می‌شوند.» همچنین اولویه مورال۵ ، نویسنده‌ی کتاب‌های متعددی در مورد تربیت و خشونت، در مقاله‌‌ی «به کودکان اعلام صلح کنیم» می‌گوید: «کودک همه چیز را با تقلید می‌آموزد […]. آنچه که با تنبیه بدنی به کودک می‌آموزیم، هر چقدر هم که ملایم باشد، کتک‌ محسوب می‌شود. بهترین روشی که می‌توان به کودک احترام به دیگران، به‌خصوص احترام نسبت به ضعیف‌ترها را آموخت، احترام گذاشتن به خود اوست.»

غریزه‌ی تقلید، برای پرورش کودک ضروری است. این غریزه به طور مداوم الگویی را جستجو ‌می‌کند تا بتواند آن را سرمشق خود قرار دهد، بی هیچ تردیدی در سال‌های اول زندگیِ کودک والدین نزدیک‌ترین و در دسترس‌ترین الگو می‌باشند.

والدین، الگوی رفتاری

رفتار والدین در نحوه‌ی عملکرد کودک از سخنرانی‌های مفصل اخلاقی مؤثرتر است و این تأثیر در تمامی زمینه‌ها مشاهده می‌شود. تحقیقات بسیاری حاکی از این است که عادات والدین، بر نحوه‌ی تغذیه‌ی‌ کودک و رفتار او تأثیر به‌سزایی دارد. در مجله‌ی جنراسیون سانته۶ (مارس/آوریل ۲۰۰۲)، در مقاله‌ی «چاقی کودکان: چگونه همه‌گیری آن را متوقف کنیم؟» می‌خوانیم: «والدین می‌توانند با رعایت اصول صحیح بهداشت فرزندانشان را در مسیر صحیح هدایت کنند. بهترین و مؤثرترین روش تربیتی در اختیار داشتن سرمشق و الگو است.» همچنین مطالعات انجام شده در کانادا (۲۰۰۶)، توسط هرایزن ریسرچ۷ ، با نام «فعالیت بدنی و سلامتی در کانادا» نشان می‌دهد که: «اگر والدین سرمشق فرزندانشان بشوند، فرزندان به نحو قابل توجهی،‌‌ نتایج بهتری می‌گیرند. بر اساس این تحقیق، وقتی یکی از والدین مواد غذایی مقوی، استفاده کند، این روش تغذیه به عنوان مدل رفتاری، میزان فعالیت فرزندان را (در پیاده‌روی، کوه‌نوردی یا مسابقه‌ی راه‌پیمایی) به ۹۷ درصد افزایش می‌دهد، و وقتی والدین ورزش کنند، میزان فعالیت فرزند به ۱۰۹ درصد افزایش می‌یابد.»

دکتر بهرام الهی نیز معتقد است که والدین به عنوان الگوی رفتاری در پرورش اصول اخلاقی در فرزندان نقشی اساسی دارند: «از آنجا که کودکان به‌طور غریزی ضمیر والدین خود رامی‌فهمند والدین باید سرمشق خوبی برای آنها باشند و به‌خصوص حرف و عملشان یکی باشد. اگر والدین عملاً به چیزهایی که می‌گویند پایبند باشند، فرزندان هم قاعدتاً همان‌ها را مراعات خواهند کرد.» والدین می‌توانند با رفتار صحیح خود، مشی صحیح را به فرزند انتقال دهند. اما رفتار آنها هنگامی آموزنده و مؤثر است و می‌تواند کودک را در مسیر درست هدایت کند که خود به آنچه می‌گویند پایبند باشند. گاهی تمایل «طبیعی» به سرمشق بودن، می‌تواند عواقب ناخوشایندی داشته باشد. زیرا از نظر دکتر الهی، در «دوران وابستگیِ» پرورش، روانِ کودک بسیار حساس و آسیب‌پذیر است. «از نظر شکل‌گیری روان، این مرحله از رشد بسیار حساس است، زیرا روان کودک در این دوره، درست مانند جنین، بسیار آسیب‌پذیر است و صدمات روانی در این مرحله ممکن است عواقب سنگینی همراه داشته باشد. بنابراین محیط معنوی، خانوادگی و اجتماعی کودک، نقشی اساسی در زندگانی آینده‌ی او ایفا می‌کند.» در این دوره است که کوچک‌ترین واکنش اطرافیان، حتی اگر ناآگاهانه ‌باشد، می‌تواند تأثیری همیشگی بر روان کودک داشته باشد، همانطور که استاد الهی می‌گوید:« کوچک‌ترین اخلاق پدر و مادر به بچه اثر می‌کند. دیده شده که تعرض کوچکی به بچه اثرگذاشته است، در حالی که نه پدر و مادر فهمیده‌اند نه خود بچه…»

اگر چه تأثیر رفتار والدین بر فرزندان ثابت شده است اما داشتن رفتاری صحیح کار ساده‌ای نیست، حتی می‌توان گفت که آموزش فرزند یک چالش دائمی است! ولی چه اهمیتی دارد، گاه، چنین چالش‌هایی برای «سرمشق بودن» برای فرزند به انسان انگیزه می‌دهد. حتی اگر همیشه آن طوری که شایسته است، عمل نمی‌کنیم، ولی آنچه اهمیت دارد این است که بر تأثیر رفتار‌مان بر فرزندانمان واقف باشیم. همین سبب می‌شود که همیشه مراقب اعمال خود باشیم. والدین می‌توانند با توجه و تلاش مداوم در  بهبود رفتار خود و کنترل طبیعتشان، وجدان کودک را بیدار کنند و اصولی را به او بیاموزند که در زندگی آنها را به کار ببندد و او را در انتخاب‌هایش راهنمایی کند.



برگرفته از سایت e-ostadelahi.fr

**************************

۱- حضرت علی (ع)
۲- André Comte-Sponville
Bruno Bettelheim -۳
Pierre Fournier -۴
Olivier Maurel -۵
Génération Santé -۶
Horizon Research -۷