سامریِ نیکوکار، نوعدوستی(قسمت دوم)
روزی میان حضرت مسیح با یک عالم شرع، در مورد اینکه چگونه میتوان « وارث زندگی ابدی شد؟ » بحثی درگرفت. این بحث تحت عنوان «سامریِ نیکوکار» در انجیل لوقا به ترتیب زیر آمده است: عالم شرع طبق آیهی تورات میگوید: «همنوع خود را همچون خود دوست بدار» (۱۹ – ۱۸ ). سپس از مسیح دربارهی معنای واژهی «همنوع» سؤال میکند. حضرت مسیح داستان زیر را تعریف میکند:
« مردی از اورشلیم به اریحا میرود. در راه راهزنان به او حمله میکنند و او را به شدت کتک میزنند و بعد از سرقت تمام داراییاش او را بهحال خود رها میکنند. کشیشی که از آن راه میگذشته، با مشاهدهی مرد مجروح، بدون توقف به راه خود ادامه میدهد. بعد از آن یک کاهن یهودی از آنجا میگذرد و او هم مانند کشیش به راه خود ادامه میدهد. سپس یک مسافر سامری از آنجا گذر میکند. او با دیدن مرد مجروح متأثر شده و با دلسوزی زخمهایش را با شراب و روغن شستشو داده و آنها را میبندد و بعد او را با مَرکب خود به مهمانخانهی سر راه می برد و در آنجا از او مراقبت میکند. روز بعد هم دو سکهی نقره به صاحب مهمانخانه میدهد و به او سفارش میکند: « تا بازگشت من از این مجروح مواظبت کن، هر چه اضافه بر این مبلغ خرج او کردی بعد از برگشت به تو بازخواهم گرداند». حضرت مسیح بعد از نقل این حکایت از عاِلمِ شرع میپرسد: « به نظر تو کدام یک از این سه رهگذر با شخصی که بهدست سارقین افتاده بود همدردی کرد؟» عالم شرع میگوید: « آن کسی که نسبت به او شفقت داشت.» عیسی به او میگوید: « تو هم مانند او رفتار کن.»( انجیل لوقا ۱۰- ۲۹ ـ۳۷)
خصوصیات سامریِ نیکوکار
با بررسی رفتار سامری مشاهده میکنیم که نوعدوستی او چندین ویژگی دارد:
چرا کشیش مسیحی و کاهن یهودی با آگاهی به حال مرد مجروح به او اعتنایی نکردند؟ علت این بود که کشیش و کاهن، مجریان امور شرع بودند، و برای آنها آلوده شدن به خون، ایراد شرعی داشت. در عوض، سامری خود را در چارچوب قوانین خشک شرعی محدود نکرد. حضرت عیسی به تقدم نوعدوستی یعنی ندای قلب بر رعایت قوانینِ شرعِ صرف، تأکید میکند. پس برای کسانی که میخواهند «وارث زندگی ابدی شوند» رعایت پیام اصلی انجیل در تقابل با پیام ظاهری آن ارجحیت دارد.ـ از خودگذشتگی و فداکاریهای سامری بسیار با ارزش است. او کار و مسافرت خود را کنار میگذارد و وقت زیادی را صرف کمک به رهگذرِ ناشناس میکند. برای رسیدگی به او متحمل پرداخت هزینهای میشود و از هیچ کمکی دریغ نمیکند ( مثلاً استفاده از مَرکب خود برای حمل او). او تمامی این کارها را برای فردی ناشناس انجام میدهد در حالیکه نه دَینی نسبت به او دارد و نه حتی توقع جبرانی از جانب او.
ـ با درنظر گرفتن این موضوع که شخص مجروح احتمالاً یهودی است، یعنی از قومی که با جامعهی سامری در خصومتاند، تأثیر این عمل بیریا به منتهای اهمیت خود میرسد، یعنی عملِ نیکِ سامری از حد تعصبات قبیلهای و محلی فراتر میرود. نوعدوستی او از مرزها میگذرد و به ایدهی جهانشمولی نزدیک میشود که در آن نگرش منفی به بیگانه معنایی ندارد.
ـ در عمل نیکِ سامری، جزئیات دیگری نیز قابل توجه است از جمله آنکه سامری به رساندن آن مرد به یک محل امن اکتفا نمیکند، بلکه عمل نیکِ خود را به طور تمام و کمال و با تمامی امکاناتی که در اختیار دارد انجام میدهد. شاید بارزترین نکات این داستان را بتوان مداوای جراحات مجروح، پرداخت مخارج و پیشبینی برای کمکهای احتمالی در نظر گرفت. در واقع او از صمیم قلب و تا آنجا که در توان دارد کمک میکند.
ـ منشأ این نوعدوستی احساس شرافت است. عبارتِ « از دیدن او متأثر می شود» که در انجیل به آن اشاره شده، نشان دهندهی حضور این حس شرافت در سامری و غیبت آن در دو رهگذر دیگر است. و همین احساس او را از آنها متمایز میکند. این احساس، که علاقه به دیگران است، انگیزهی نوعدوستی را ایجاد میکند که در انجیل تحت عنوان محبت به همنوع از آن یاد شده است.
توجه به دیگران
یکی از خصوصیات مهم سامری نیکوکار، توجه به دیگران است. برای درک بهتر این مفهوم، تجربهی زیر را درقالب داستان سامری نیکوکار بهصورتی که دانیل گولمن۱ در کتاب «پرورش هوشمندانه روابط انسانی»۲ آورده در نظر میگیریم. (فصل چهارم: نوعدوستی،غریزه)
۱ ـ چهل دانشجوی دانشکدهی الهیات مورد آزمایش قرار گرفتهاند، به هر یک از آنها مبحثی از انجیل برای مطالعه و تحقیق داده شده است. یکی از مباحث، داستان سامری نیکوکار است که به نیمی از دانشجویان داده شده است.
۲ ـ در این آزمایش، تمامی دانشجویان در سر راه خود با مردی که بر زمین افتاده و نالان است، برخورد میکنند. البته هیچیک از آنها نمیدانند که این برخورد از قبل برنامهریزی شده.
۳ ـ از ۴۰ دانشجو، ۲۴ نفر آنها توقف میکنند. که البته موضوع مورد تحقیق این افراد نقشی در توقفشان نداشته است، زیرا افرادی با وجود اینکه در مورد داستان سامری تحقیق میکرده اند، به مردی که بر زمین افتاده بود توجهی نکردند، این عکسالعمل نشان میدهد که تفکر طولانی روی یک مطلب، لزوماً سبب رفتار بهخصوصی در آن جهت نمیشود.
۴ ـ از ۱۰ نفر که فکر میکنند برای رسیدن به برنامهی خود تأخیر دارند، فقط یک نفر توقف میکند. از ۱۰ نفر که فرصت کافی دارند، فقط ۶ نفر توقف میکنند.
بنابراین میزان نگرانی دانشجویان در موفقیت در ارائه مبحثشان ( و میزان نگرانی از دیر رسیدن) در انجام نوعدوستی مؤثر است. در ضمن، آن دسته ای که روی داستان سامری کار کرده اند، از مرحله تئوری فراتر نرفتهاند.
گولمن نتیجه میگیرد: عمل نوعدوستی، هنگامی میسر میشود که ما زمانی را برای «توجه به دیگران» اختصاص دهیم. هنگامی میتوانیم برای دیگران دلسوزی کنیم که به آنها توجه کنیم و در مقابلشان احساس مسؤلیت کنیم، در چنین حالتی است که یک حلقهی عاطفی ما را به عمل نیک تشویق میکند. مشکل انسان امروزی این است که در اثر فشارها و پیشداوریهای زندگی روزمره دچار «خلسهی تمدن» شده است و بدین ترتیب توجهاش را که مولد این حلقهی عاطفی و درنتیجه عمل به نوعدوستی است از دست داده است. از نظر گولمن، نیکی، فعالیتی غریزی است.
نتیجه
در زیر خلاصهای از مجموعهی صفات انسانی که منجر به نوعدوستی میگردد، ارائه میشود:
(برای بزرگتر شدن تصویر زیر می توانید روی آن کلیک کنید)
در خاتمه برای نتیجه گیری از این مقاله، در مورد نوعدوستی دو عامل مهم یادآوری میشود:
ـ عمل به نوعدوستی چندین صفت انسانی و بهخصوص صفاتی را که فوقاً اشاره شد، گرد هم میآورد: از خود گذشتگی، دقت در جزئیات، احساس شرافت، جهانشمولی و قبل از همه توجه به دیگران. شما در خود این الزامات نوعدوستی را چطور تجزیه و تحلیل می کنید؟
ـ برداشت شنونده، از اصطلاح «سامری نیکوکار» در گفتگوهای روزمره: اصطلاح «سامری نیکوکار» به عنوان سمبلِ انسان خیرخواه و فریادرس آورده میشود. این اصطلاح در عین حال که مفهوم مثبت و خوشایندی را در بردارد، میتواند طعنه آمیز نیز باشد، زیرا در آن مفهوم ساده لوحی نیز مستتر است، مفهومی که تا حدی به شعار پیشاهنگان شباهت دارد. کاربرد این شعار بیتجربگی و امکان مورد سوء استفاده قرار گرفتن توسط کلاهبرداران و شیادان را تداعی میکند. این مفهوم طعنه آمیز و بدبینانه که در زبان روزمرهی فرانسه وارد شده، به شخصیت سامری نیکوکار، رنگی دوگانه می دهد. آیا این دوگانگیِ مفهوم، مانعی و محدودیتی را در راه نوعدوستی ایجاد نمیکند ؟
در مقالههای آینده فضیلت نوعدوستی از دیدگاه استاد الهی، به همراه چند تجربه از زندگی او، نگاشته میشود.
برگرفته از سایت e-ostadelahi.fr
*************************
۱- نویسنده و روانشناس معاصر امریکایی
Cultiver l’Intelligence Relationnelle -۲
من قبل از آشنایی ام با فلسفهء استاد، حتی از کودکی خیلی بیشتر کارهای نوعدوستانه انجام میدادم. گاهی از خود گذشتگی ام از حد هم خارج می شد. تا جایی که حق همسر و فرزندانم را هم بپای نوعدوستی میدادم. به چیزی فکر نمی کردم و فکر می کنم همین هم باعث شده بود که در نوعدوستی ترمز نداشته باشم. ولی از زمانی که با راه استاد آشنا شده ام، کارهایم را با فکر بیشتری انجام میدهم و همین نیز گاهی باعث میشود که از بسیاری از کارها جا بمانم. شاید در آن روزها مردم هم از من سوء استفاده میکردند ولی من خیلی پیشقدم تر بودم. حالا دیگر وقتی میخواهم کاری برای کسی انجام دهم همهء جوانب را می سنجم. نمی دانم که رو به عقب می روم یا اینکه علت چیست؟ دوستان اگر در این زمینه تجربه ای دارید بفرمائید، ممنون میشوم.
با سلام سوالی داشتم:
آیا نوعدوستی میتواند از هر کاری برای ما مهمتر باشد حتی اگر بر سر قرار بسیار مهمی (قراری در حد تائیر بسیار زیادی در زندگی)دیر برسیم؟
سلام
ممنون از ترجمه قسمت دوم نوعدوستی.
مشکل من در مساله نوعدوستی یا خدمت به خلق این است که همانظور که در مقاله هم آمده به اطرافم توجه نمی کنم. در واقع اولین قدم این است که به اطراف و اطرافیانم دقت کنم و تشخیص بدهم که چه کسی یا کسانی نیاز به کمک دارند.
من اصلا به اطراف خودم دقت ندارم. پیش خودم فکر میکردم آدم فضولی نیستم. در واقع مسیر مستقیم جلوم را گرفتم و میرم نه به راست توجهی میکنم و نه به چپ!
واقعا هر صفتی در حد تعادلش لازم است و چقدر هم مفید! اگر یک کم بیشتر به اطراف و اطرافیانم کار داشته باشم( بهشان دقت کنم, ببینمشان) موقعیتهای نوعدوستی ام را هم از دست نمی دهم.
در واقع اینطور که از شکل هم متوجه شدم احساس مسئولیتم هست که کم است.
به نام خدا و با سلام خدمت دوستان عزیز
مقاله بسیار تاثیر گزار بوه وقابل تعمق است ولی یکی از نکته های مهم در آن موضوع انجام وظیفه انسانی بدون هیچ گونه توقع (چه مادی و چه معنوی) است. موضوعی که به دلیل ذکر شده در متن «خلسهی تمدن» در انسانها کمرنگ شده است. همانطوریکه بارها گفته شده میبایست از راه تلقین به خود و تکرار انواع اشکال مختلف نوع دوستی بر آن غلبه نمود.
با تشکر HSH
وقتی دانشجویان الهیات انگونه امتحان شدند دانشجویان معنوی چگونه امتحان میشوند . والدینی دلسوزی روز عروسی فرزندشان به او گفتند تابه حال هرچقدر به ما احترام می گذاشتی از این پس همین احترام را به همسرت بگذار ما از تو هیج توقعی نداریم. گرچه واژه توجه به مبدا یک اصل اساسی در معنویت است اما اینجا با واژه توجه به دیگران مواجه می شویم که گویا فرق زیادی با توجه به مبدا ندارد و حداقل منافاتی با آن ندارد . به نظرم خدامانند آن والدین دلسوز ازما انتظاری ندارد مگر نوعدوستی.
با سلام خدمت دوستان
با توجه به این مقاله، موردی که بنده با ان مشکل دارم این است که : به افرادی که هیچ شناختی از آنها ندارم خیلی راحت تر می توانم خدمت و نیکی کنم تا دوست و اشنایان (حتی خانواده درجه ۱) چون یک پس زمینه ذهنی دارم که این ها می خواهند از من سوء استفاده کنم . و یا جواب آن محبت ؟ آن محبت ؟… که به آنها کردم چه شد ؟ که بخواهم دوباره محبت کنم ؟ خوبی به آنها نیامده واز این قبیل سئولات و استنباطات ( که به نظر هم منطقی می آید ؟؟؟؟؟ )،در نتیجه کمتر می توانم خدمت و نیکی به آنها کنم و آنها را نمک نشانس و گربه کور تصور می کنم و در آخر صرف نظر می کنم .
سئوال من اینجاست افرادی مثل سامری محبت اول را به خوشروی و کامل انجام می دهند ولی اگر آن شخص ( که سامری کمکش کرد ) اگر مداوا شد و روزگارش بهتر شد بعد به سامری بدوبیراه گفت و یا گفت مثلاٌ وظیفه ات بوده من احتیاجی به تو نداشتم و…. و بعد از زمانی چنانچه همان شخص احتیاج به کمک داشت آیا سامری یا افرادی شبیه سامری باز به آنها محبت می کنند ؟؟؟؟.
چرا و به چه دلیل ؟
با تشکر
با سلام
خدمت دوست عزیر محمد :به نظر بنده هر فرد در درجه اول به نزدیکان و اطرافیان خود وظیفه دارد کمک و یاری برساند بعد در مراحل بعدی دیگران و سایر افراد جامعه..
سپس کسی که برروی فکر و رفتار خود تا به اینجا کار کرده باشدوبداند که وظیفه دارد به دیگران خدمت و یاری برساند واز وقت و فکر و مال وسایر سرمایه های که در اختیار دارد به هر نحوی خیری برساند. بایدبه این اندازه قوی و آزموده باشد که در مقابل انجام اعمال خیر انتظار پاداش ظاهری و تقدیر و تشکر فرد کمک شده را نداشته باشد. آیاانتظار و هدف و نیت شمااز کمک این است که جواب محبت شما داده شود یا اینکه برای رضایت خدا انجام داده اید ؟ در اصطلاح عامیانه این را از بزرگان شنیده ایم که همیشه در مقابل انجام اعمال نیک انتظار جواب را به بدی داشته باشید . زمانی که نیت بنده از انجام اعمال خیر وظیفه و خدا باشد انتظار محبت از دیگران نیز خود بخود از بین میرود و هیچ توقعی از محبت دیگران باقی نمی ماند و چقدر لذت بخش است این حس که جواب خوبی را به بدی دریافت کنیم. زیرا که اجر کار خیر یا محبت به دیگران را ما بخاطر خود فرد انجام نمیدهیم .دوچشم بینا بدونه اینکه پلک هم بزند نظاره گراست ….
در مورد سوال مهدی عزیز
در کتاب آثارالحق اشاره شده که هر وقت دو کار اجباری پیش آمد… آنی را انجام دهیم که جبران ناپذیر است.
با سلام
یک تجربه دارم در مورد خدمت به خلق انشاءالله مورد تاثیر باشد . کار عملی من امروز این بود که یک خدمت به خلق بی ریا انجام دهم . صبح که از منزل بیرون رفتم ، پیش خودم کار را ساده دیدم و فکر کردم که از منزل تا محل کارم حدود یک ساعت راه است ، گفتم سر راه کسی را سوار می کنم . جلو پای خیلی ها ترمز کردم اما کسی سوار نشد ، بر حسب اتفاق کسی را دیدم که از ناحیه پا فلج بود و سوار کردنش کمی زحمت داشت ، پیش خودم گفتم که این خیلی وقتم را می گیرد ، بعدی را سوار می کنم ، خلاصه تا خیابان پشتی محل کارم دیگر کسی نبود . سر کوچه توقف کردم کمی فکر کردم دیدم صبح از خدا خدمت به خلق بی ریا خواستم ، ولی به آن آقایی که فلج بود کمک نکردم ، دیدم که نیتم درست نبود زیرا خدا کسی را فرستاد ولی من می خواستم انتخاب کنم ، خیلی نگران شدم و پشیمان شدم ، دست به دامن شدم و خیلی اظهار پشیمانی کردم ، کمی اشک از چشمانم سرازیر شد ، از کرمی که خدا کرد و من نفهمیدم . یک مرتبه خانمی حدود ۶۰ ساله گفت می خواهم بیمارستان مهر بروم و بلد نیستم ، فوری گفتم سوار شوید تو همانی که استاد فرستاده ، ایشان را سوار کردم و تا بیمارستان رساندم و گفتم اگر لازم است در بیمارستان هم کمکت کنم که تشکر کرد و رفت .نتیجه از این تجربه ، یاد گرفتم که خیلی باید زخمت کشید که خدا توفیق خدمت به خلق یاد نوع دوستی را به کسی بدهد ، نباید مفت آن را از دست بدهیم . متشکرم
سلام،متیس عزیز ممنون……
با عرض سلام و تشکر در مورد سوال دوست خوبمان “گمنام” اتفاقی در مورد نوعدوستی ،بدون رعایت ِاحتیاط ،برایم پیش آمده که اکنون بشدت درگیر آنم ، داستان بدین قرار است(چون ممکن است برای دیگر دوستان نیز خدای ناکرده ، نظیر آن شرایط ،پیش آید ،شاید دانستن و اجتناب از آن بد نباشد)
چندی قبل همکاری در سازمان ِما ،وام ِ خرید ِ خودرو، از طریق اداره ،برایش مهیا گردید هیچکسی ضامن ِ او نمی شد به بنده رو انداخت و من بدون ِ تفکر به عواقب این کار و مشورت با دوستان ِ دیگر ضامن ِاو شدم حال متوجه شدم او می خواهد برای ادامه ی تحصیل به خارج از کشور رفته و ارتباط استخدامی خود را با سازمان ِما قطع نماید و در صدد فروش وام خودروی خود نیز برآمده است در صورت این اتفاق یا حتی خرید ِخودرو و بعد فروش آن به فرد ِدیگر ، اگر آن فرد اقساط وام را پرداخت نکند چون ارتباط استخدامی همکارمان نیز از سازمان ما قطع شده است عملاً از حقوق بنده ، اقساط ِ وام کم میشود با دیگر ِ دوستان، که در این زمینه ،صحبت میکردم دیدم موارد بسیاری ، صرفاً در مورد وام ِ خرید ِ خودرو برای ضامِنین ، بدین ترتیب اتفاق افتاده است…
حال سوال حقیر از جنابعالی اینست : که اگر با تفکر ِبیشتری به این عمل ِنوعدوستانه ، دست میزدم ، بهتر نبود؟
البته امیدوارم موارد این چنینی ،برای هیچ یک از دوستان پیش نیاید ، با تشکر.
با نام خداوند هدایتگر مهربان و با سلام خدمت شما متیس عزیز که برای استفاده خوانندگان از چنین مطالب زیبائی استفاده می کنید .
خدمتتان عرض کنم که اولا کارگردان اصلی این موضوع خود خداست که با یک تیر هزاران هدف منظور است .
دوما مرد سامری غبار تیره ی نفسانی را که مانع اصلی جذب صفات خدائی است رادراثر کوشش و تلاش خودکنار زده و پیامهای اصلی از جمله از خود گذشتگی – فداکاری – نوعدوستی -و زدودن تعصبات خشک و خالی – صداقت و شرافت و ….را گرفته و از معدن طلا بهره می برد.
در متن آمده است “منشأ این نوعدوستی احساس شرافت است”. می خواستم خواهش کنم دوستان در مورد این احساس شرافت که باعث کمک کردن و نوعدوستی میشود توضیح بدهند. دوست دارم بیشتر بدانم.
در مورد سوال دوست گرامی مهدی,
فکر می کنم باید اینطور نگاه کنیم: اگر آن نوعدوستی در مورد عزیز خودمان باشد چطور رفتار می کنیم؟ آیا آن قرار را عقب می اندازیم, کنسل می کنیم یا ؟؟؟ فکر می کنم رفتار صحیح این است که همانطور که برای عزیز خودمان عمل می کنیم برای دیگران هم عمل کنیم.
در مورد احساس شرافت اگر به کتاب مبانی معنویت فطری فصل ششم در مورد عناصر روح ملکوتی رجوع نمایید کاملا مسئله روشن میشود به طور خلاصه نوشته شده است عتصر اصلی روح ملکوتی احساس شرافت است روح هنکامی که حس شرافت در او به اوج برسد از اعمال غیر انسانی احساس ندامت می کند . حس یا احساس شرافت حسی است که انسان را از انجام کارهای زشت و فرومایه باز میدارد اگر کسی این حس را در خود رشد دهد سبب می شود به کارهای نیک تمایل داشته باشد. در زندگی روزمره هم وقتی از حس شرافت صحبت میشود یعنی حسی که مانع میشود به کارهای غیر انسانی کشش یابد. و در نتیجه انگیزه کارهای نیک در او تقویت میشود.
شاید منظور از احساس ِ شرافت ،چنانکه از متن ِ داستان نیز، بر می آید ، در تعالیم ِحضرت استاد ،احساس ِرقت ِقلب نامیده شده باشد، چنانکه در گفتار ۶۵۵ آثارالحق ِ چاپ پنجم، که مرتبط با این داستان ،از لحاظهای دیگر نیز میباشد ، فرموده اند : «هر کس انسان و خداشناس باشد ، رقت ِ قلب ، و رحم و مروت دارد و از مشاهده ی ناراحتی دیگران ناراحت می شود، یعنی نور ِ خدا در قلبش است . اما کسی که قسی القلب( سخت دل ) بود ، یعنی ، رحمش به کسی نیامد ، اگر پسر ِامام هم باشد هیچ چیز نیست . نور ِ خدا در قلبش نیست . پس هر کس ، رقت قلب ، رحم و مروت داشت و از مشاهده ی ناراحتی ِدیگران ، ناراحت شد، اگر هم تظاهر به دین داری نکند باز هم نور ِخدا در قلبش هست و برعکس…»
چنانکه بنظر می آید این نور ،در قلب ِ سامری ِ مزبور، نیز ، وجود داشت اما در قلب ِ کشیش و کاهن ِ یهودی ، احتمالاً هنوز ، به اندازه ی کافی ایجاد نشده بود …
با تشکر از این درس های زیبا
من فکر می کنم وقتی انسان عاشق خدا باشد برایش فرقی نمی کند دوست است یا دشمن
هر انسانی ذره ای در وجودش است که از دم پروردگاری است و هر کس با توجه به آن و به یاد خدا تنوانست از کسانی که کینه دارد بگذرد و بتواند گذشت کند به همه محبت می کند و خیر خواه دیگران می شود و همه مخلوق را دوست دارد و…
به نظر من اگر توانستیم همه رااز ته قلبمان دوست بداریم و از خوشی دیگران خوشحال شویم و از ناراحتی آن ها غمگین و دلمان را مثل آب صاف و زلا ل کردیم ، باید روی نیتمان کار کنیم و سعی کنیم نیتمان مافوق علی باشد و در مقابل نوع دوستی که انجام می دهیم نه از خدا و نه از بنده خدا انتظار نداشته باشیم و از روی وظیفه و عشق به خدا دست به کردار و … داشته باشیم.
به نظر من کارهایی شبیه به کارهای سامری نیکوکار را بسیاری از ماها نیز انجام میدهیم. شاید این تیپ کارها در آن روزگار، کار بزرگ و قابل توجهی میبود، ولی ما در دنیایی زندگی می کنیم که نیکوکاریها وسعت دیگری یافته است. در اثر تکامل بشریت (حداقل در محیطی که من زندگی می کنم) کمک به دیگران افتخارآفرین است. به همین سبب، بسیاری از مردم براحتی در مقابل نیازمندانی که ربرو میشوند، فوراً عکس العمل مثبت نشان میدهند. همانطور که دوست عزیزمان محمد هم عنوان نموده است، مطلب اصلی اینست که ما اغلب آن مردم را دوباره نمی بینیم تا به ما بدی کنند. ولی در همین دوران و محیط، هنوز بسیاری از ماها نزدیک خود را نمی بینند. بنده خودم هم گرفتار همین مشکل هستم. وقتی افراد فامیل یا دوستان نزدیک به کمک ما نیاز دارند، پروندهء آنها را زیر و رو می کنیم که در فلان جا من برای او چنین کردم و او چنان کرد. بعضی وقتها این مثال یادم می آید، عزیزی می گفت: الان اگر تو این ماشین مرا بشوری از ماشین توقعی داری که برای تو کاری بکند؟ گفتم نه. گفت: این انسانها هم صاحب دارند. اگر کاری میکنی باید برای او بکنی و آنها را بچشم همان ماشین ببینی و توقعی نداشته باشی. می بینم که همهء اینها از توقع سرچشمه میگیرد. اول به خودم میگویم، برای اینکه از این مشکل خلاص شویم، اصلاً بگذاریم نزدیکانمان از ما سوء استفاده کنند. مگر چه میشود؟ بیائید و آزمایش کنیم. بگذاریم بخصوص فامیل درجهء یک از ما سوء استفاده کنند. ببینیم چه میشود.
به سوال دوست گرامی محمد توجه کردم. دیدم چقدر از دل من گفته اند. خیلی این حال و احوال را درک می کنم که چرا باید جواب بدی چنین افرادی را با خوبی بدهیم.
به گفتارهایی از استاد الهی دقت کردم:
– توصیه من این است که با تمام عالم با صلح و صفا و یکرنگی و محبت رفتار کنید, اعم از اینکه آنها خوب باشند یا نه.
-سالک حقیقی نباید از کسی برنجد و شکایت داشته باشد.
– قلبا هم نمی گذارم رنجش کسی از دلم بگذرد.
– قلب پاکان جای محبت و نور افروزیست نه ظلمت و کینه توزی.
خب حالا با توجه به این گفتارها و با توجه به اصطلاح “انسانیت خالص” و تاکید بر آن که پروفسور بهرام الهی در دهمین سالگرد بنیاد استاد الهی فرمودند,فکر می کنم دلیل اینکه باز هم باید جواب بدی افرادی که ما بهشان خوبی کرده بودیم را با خوبی بدهیم این است که ما باید خداگونه شویم.
انسان خوب بودن با سلوک کردن فرق دارد.برای من شخصا اصلا خوشایند نیست و خیلی هم دردناک است که کسی که به من بدی کرده جوابش را به خوبی بدهم ولی به نظرم به این دلیل باید اینطور عمل کرد که:
“برای “از جنس خدا شدن” این کار لازم است.”
برای اینکه تمام وجودمان باید خیر بشود مثل درخت پرثمری که کاری ندارد کسی که از میوه اش بهره می گیرد آدم خوبی است یا بدی.. دزد است یا … به همه خیرش میرسد و همه می توانند از ثمرش بهره مند گردند.
افراد درجه ۱ هم اولویت بیشتری دارند. چون ساختار حق و وظیفه اینگونه تعریف شده است و قرار گرفتن ما در کنار این افراد بی دلیل نبوده است. باید محبت را به نیت رضای خدا وانجام وظیف انجام داد. ما از آدمها مزد نمی گیریم. سر آدمها منتی نداریم. سر خدا هم منتی نداریم. ما برای خودمان, سرنوشت معنوی خودمان و کیفیت زندگی ابدیمان است که کار می کنیم.
من به خودم اینها را می گویم و تلقین میکنم تا انشاءالله خدا هم کمکم کند و بتوانم درست عمل کنم.تا انتقام نگیرم.. از زیر محیت و درست عمل کردن شانه خالی نکنم و…
به نام خدا
با سلام خدمت همه دوستان
در مقاله اول کلید نوع دوستی زده شد فکر میکنم از اینجا شروع شد که استفاده میگیریم استفاده برسانیم به اطرافمان نگاه کنیم /این اولین نکته بود که توجه ما را به اطرافمان جلب میکرد به اشخاصی که در کنار ما هستند به اشیاو….هرچیز که با آن سرو کار داریم مثلا قرار دادن لباس درجای خودش به این نیت که به من استفاده رسانده پس باید مرتب در جای خود قرار گیرد کمک به نوع دوستی میکند یا درک اینکه کسانی که در خانه آسایش ما را فراهم میکنند ما هم به آنها آرامش دهیم نه اینکه دائم ایراد بگیریم و قر بزنیم محبت ونوع دوستی را تقویت میکند وما با نوع دوستی دیگر بیگانه نخواهیم بودپس توجه وتکرار عمل به نوع دوستی را تقویت میکند در کنار این مطلب شروع کردم به اینکه همه را به خاطر رضایت خدا بخواهم کار بسیار سبکتر انجام شد رضایت خدا را برای خودم اینطور تعریف کرده ام که خدا جون فقط برای اینکه تو راضی باشی دیگر برام مهم نیست اگر برای کسی کاری هم انجام بدهم تشکر بکند یا نه برای رضایت خدا هم کاری را انجام دادن تکرار میخواهد حتی برای آب خوردن هم میگویم برای رضایت تو این باعث میشود ببینم رضایتش در آب خوردن من چیست آب را یخ نخورم یکمرتبه نخورم ایستاده نخورم و…این باعث میشود جسم خودم را دوست داشته باشم که خود نوع دوستی است
حال اگر به این نکات ریز توجه کنیم دیدن کسی در گوشه خیابان افتاده ونیازمند را هم خواهیم دید وانشاالله بی توجه نخواهیم بود چون رضایت او را میخواهیم او هم همیشه در کنار ما به ما کمک میکند برای همین هم شیفته او هستم.
خدا نگهدارتان باشد
با خواندن تجربه علی م عزیز گرچه همفکری نخواسته بودند اما مطالبی را باید عرض کنم.شما کار چندان اشتباهی نکردید اما باید کار را درست تمام کنید.استاد الهی می فرمایند در موقع خدمت به خلق باید نیک بین باشیم اما هنگام معالمه با مردم باید فرض کنیم با یک شرخر طرف هستیم که می خواهد سر ما کلاه بگذارد. بانک یا موسسه ای که به این شخص وام داده هر دو کار را کرده است نیاز او را سنجیده و با چاشنی نیک بینی وام را تصویب کرده از طرف دیگر چون یک معامله بوده با فرض اینکه طرف کلاهبردار است شخص مورد اعتمادی را به عنوان ضامن پذیرفته – در واقع بانک به شما اعتماد کرده و وام راه به او داده است.شما که به نوعدوستی عمل کرده ضامن همکارتان شده اید وجه دیگر نوعدوستی شما توجه به حقوق بانک است در واقع با انجام ضمانت شما خود را درقبال بانک موظف کرده اید که از سوءاستفاده همکارتان از حسن نیت بانک پیشگیری کنید والا قانونا همدست او محسوب شده و مستوجب عقوبت خواهید بود.حتما می دانید که خرید و فروش وام غیر قانونی است شاید هم بشود یک کلاه شرعی برای حل این مشکل پیدا کرد ولی شما باید بدانید که در واقع از این پس ضامن شخص دومی خواهید شد به قول خودتان دفعه گذشته بی احتیاطی کردید اینبار با تفکر بیشتری به یک عمل نوعدوستانه دیگر عمل کنید. یکبار وامی برایم مهیا شده بود از یکی از همکاران خواستم ضامن من شود با روی باز پذیرفت چون مرا می شناخت وقتی در بانک سفته های مربوطه را امضاء کرد بلافاصله به من گفت فلانی آدمی است و هزارویک خطر لطفا یک چک به مبلغ این سفته ها بنویس بدون تاریخ به من بده . من در یک لحظه چند فکر کردم- او ضامنم شده و نباید این موقعیت را از دست بدهم – او آدم فهمیده است و بی گدار به آب نمی زند – نفس من در مقابل این شخص جرات فریبکاری نخواهد داشت . با خوشروئی دسته چکم را درآوردم و امرش را اطاعت کردم.البته گفتم او مرا می شناخت والا از من بهتر میدانید که امروزه با یک برگ چک شاکی در دادگستری به هیچ کجا نخواهد رسید . ۀ ببخشید که سرتان را درد آوردم ولی دوست شما می تواند ماشینش را بفروشد بدون وام و وام را تصفیه کندویا خیلی کارهای قانونی دیگر که نیازی به سوء استفاده از حسن نیت بانک و شما نداشته باشد. اگر او تمایلی به گردن نهادن به قانون ندارد شما می توانید به بانک رجوع کرده با در میان گذاشتن صادقانه موضوع وظیفه تان را جویا شده قاطعانه اقدام نماید. مطمئن باشید ازآن پس همکار شما با دید محترمانه تری به شما خواهد نگریست و همینطور هر کس دیگری که از عملکرد شما آگاهی پیدا کند نظیر بانک یا سایر همکاران
علی م ِ عزیزم، ممنونم که به مورد من توجه کردید. در مورد این مثال حق با شماست. من مشکلم بی احتیاطی است. یک مورد را مثال میزنم. من به کسانی از اطرافیانم کمک کرده ام و در جواب بدی دیده ام. شاید در لحظهء اول خیلی خوشم نیامده باشد، ولی پس از کمی فکر خیلی هم خوشحال شده ام که اجرش برایم پس انداز شده است. ولی همسرم آن بدی را برای همیشه بیاد نگهمیدارد و در مورد نیکی به همان شخص که از نزدیکان است، هرگز دیگر حاضر به همکاری نیست. در اینجا من باید حق همسرم را هم بسنجم و رضایت او را هم بجای بیاورم. در صورتی که در گذشته این درس را نگرفته بودم و هر چه او میگفت، اهمیت نمی دادم و کار خودم را میکردم.
در مورد نظر زیبای ِ جناب ِ کاکاوندی و محمد ِعزیز ، باید عرض نمایم که اگر خداوند را بیشتر شناخته بودیم که چه وجود ِ گُل و نازنین و زیبا و گرانبهایی و… دارند ، شاید نا خود آگاه ، راضی کردن و رضایت ِ او برایمان ، بسیار مهمتر میشد و شاید ناخود آگاه ،اینکه دیگران ، از ما تشکر بنمایند یا نه و… کمتر به ذهنمان خطور می کرد…البته خودم فرسنگها با عشق و شناخت ِاو متأسفانه فاصله دارم… والبته ، مطمئناً این، تنها راه ممکن ، نیست.
با سلام به پریسا عزیز
قصد دارم کمی سوال شما را تجزیه کنم و به جواب منطقی و علمی برسیم که راه گشا باشد .( البته از دیدگاه خودم و تجربه شخصی خودم ، انشاءالله درست باشد) اول منشاء نوع دوستی را می یابیم . ریشه در قوه شهویه دارد حد تعادل دوست داشتن است ، افراط آن عشق شهوانی ، لذت جویی ، و تفریط آن بی میلی ، بی احساسی است .منشاء این قوه در نفس کارگر است که اگر تحت فرمان روح ملکوتی باشد در تعادل است و اگر تحت فرمان نفس اماره باشد افراط و تفریط است . عنصر اصلی یا به عبارتی خمیره روح ملکوتی حس شرافت آمیخته به عشق خدائی است و عکس آن خمیره روح بشری غرور آمیخته به عشق مادی است .( مبانی مبحث ششم )
طبق روش استاد الهی برای درک بیشتر مطلب از روش قیاس استفاده می کنیم . اگر در ظاهر و دنیای مادی حس شرافت را از کسی بگیری به نظر شما چه چیزی برای او می ماند ؟ کمی تعمق لازم دارد ، می بینیم هیچی ندارد ، در امور معنوی و آخرت هم همین طور است . با ورود به دنیا حس غرور بخودی خود فعال می شود ، و به محض ورود به عالم معنا حس شرافت فعال می شود و نمود پیدا می کند . حس کنید در آن دنیا کارهای این دنیای ما را بررسی کنند ، کجا می رویم ، چه کار می کنیم ، حس شرافت روح اینجا نمایان می شود . شرافت در لغت به معنی باشرف شدن ، بلند قدری ، بزرگواری است . در نتیجه نوع دوستی هم از حس شرافت تبعیت می کند و از جنس صفات تشکیل دهنده نوع دوستی است . انسان با شرف با دیگران همدردی می کند و چشم پاک است ، از اتفاقات اطرافش نمی گذرد زیرا طبق گفته حضرت شیخ وقت بشر موقت است ، پس به سادگی از مسائل اطراف خودش نمی گذرد و از این معدن طلا استفاده می کند . متشکرم
در مورد سئوال دوستمان علی عزیز باید عرض کنم چنین تجربه ای هم من داشتم شما اگر نیت تان خدمت به خلق و خدا باشد محال است دیناری از پولتان به هدر رود . بنده چند سال پیش ضمان شخصی شدم که بعد از مدتی بازنشسته شد (ایشان می خواست جهت جهیزیه دخترش وام بگیرد ) زمانی که من مدیر او بودم رفتارش بسیار خوب بود ولی بعد ها از همکاران شنیدم که فردی نرمال نیست ( به اصطلاح بدقلق است ) و زمانی که از بانک زنگ زدند که چندین قسطش عقب افتاده(۱۳ قسط ، معمولا بانک بعد از عقب افتادن ۳ قسط به ضامنین زنگ می زند ولی دراین کیس خاص ((امتحان الهی ))بانک هم متوجه نشده بوده ) و می خواهیم از اولین حقوق شما کم کنیم، یکی دیگر از همکارانمان که با هم ضمان ایشان شده بودیم زنگ زد و کلی شلوغ راه انداخت که آخ بد بخت شدیم و فلان و….و همکاران دیگرمان هم که اطرافمان بودند هر کدام نمک بر زخمان می زدنند که چرا ضامن شدی ،تو چقدر ساده هستی و… با توجه به اینکه در درون تب و تاب و نگرانی داشتم به خودم گفتم اگر این پول حلال باشد خدا به هیچ عنوان نمی گذارد از حقوقم کم شود ولی اگر این پول حرام بوده این راحترین راهیست که خدا می خواهد این پول حرام رااز زندگی من بیرون کند و این موضوع را واگذار کردم به خدا . به ایشان تماس گرفتیم گفت شهرستان هستم و اولین فرصت به تهران می آیم و پرداخت می کنم باز همکاران گفتند سرکارتان گذاشته و نمی آید در چندین روز با خودم و خدا درگیر فکری داشتم و همان حرف های بالارا تکرار می کردم تا اینکه درکمال ناباوری خودم و اطرافیان ایشان از شهرستان آمد و تمام مبلغ وام رابا بانک تصویه کرد.
کارساز ما به فکر کارماست
فکرمادرکارماآزارماست
در مورد اینکه دوست عزیز آذرمهر گفتند کار سامری در این دوران کار مشکلی نیست و همه ما این کار را می کنیم. چنین چیزی به نظر نمیرسد چنانکه در ازمایش دانیل گولمن هم مشاهده شد بیشتر دانشجویان بی تفاوت بودند. هرکسی در موردی ضعفی دارد مثلا خود من خانودهام را خیلی دوست دارم و کمک به خانوداده و فامیل برایمان اسانتر از کمک به فرد ناشناس است. در ضمن در همین دوران نیز خیلی از ما از کنار افرادی که احتیاج به کمک کوچک دارند ( مادی یا معنوی یا روانی) بی تفاوت میگذریم.
در جواب من May 30th, 2010 در ۱۰:۳۳ am به علی م ِ عزیز
جمله اشتباه تایپ شده ( من مشکلم بی احتیاطی نیست )
با سلام ، محمد عزیزم از تجربه ی زیبا و گرانبهایی که مطرح فرمودید ،واقعاً سپاسگزارم، البته ، متأسفانه من توکّلم بسیار ضعیف است ، و راهکارهای عقلانی ِ لازم را نیز، تا جاییکه به ذهنم برسد ، در حال ِحاضر و با توکل به خداوند ، در حال ِ پیگیری هستم ، لیکن ، بعداً متوجه شدم روالهایی بود ، که میتوانستم ، هم به آن فرد ، کمک کنم و هم ضمانتهای لازم ، برای روز ِ مبادا (پرداخت نکردن اقساط توسط آنفرد)،را ، در اختیارم داشته باشم.
آنچنان که در دروس آمده ، تمام ِ مسائل ِ ناخوشایند و مشکلات ، برای آموزش و پاک شدن ِ ما ، هر چند سخت ، ولی در نهایت ،به نفع ِ ماست و این مسأله را ، با تلقین ، به خودم، یادآوری مینمایم …
میخواستم عرض کنم شاید همیشه راههایی وجود داشته باشند که بتوان نوعدوستی های ِ چالش برانگیز را ، برای فرد ِانجام دهنده ی آن ،با تفکر ِ بیشتر، کم خطر تر نمود.
البته، متأسفانه بنده ،اهل ِ انجام ِاعمال ِنوعدوستانه، صد حیف، که نیستم و این یکبار هم ، با بی احتیاطی و به روشی غلط ،اینکار را انجام دادم ،با تشکر از توجه و راهکار ِ شما.
با سلام ،از تمامی ِدوستانی که در زمینه ی مطرح شده ی ِ حقیر ،صرف ِزمان کرده، و به بنده راهنماهای فکری ِ زیبای ِ خود را ، ارزانی داشتند (دوستان عزیز ” شهر ” و ” محمد ” گرامی و “گمنام ” عزیز و …)،و از نظرات ِ دیگر دوستان در زمینه های ِ دیگر ، صمیمانه سپاسگزاری مینمایم .
از دوستان عزیز و بزرگوارم ,ترانه, علی م و ع -علی به خاطر پاسخهای زیبا و روشن کننده شان متشکرم.
در ضمن از پیشنهاد دوست عزیز آذرمهر خیلی خوشم آمد. شخصاآدمی نیستم که اینقدر خیرم به کسی رسیده باشد که طرف از من سوءاستفاده کرده باشد و همچین تجربه ای در طول زندگیم پیش نیامده است(!!) ولی عزاداری قبل از مرگ راه انداختم و هنوز هیچی نشده فکر میکنم مبادا آدمها یک موقع از محبت من سوء استفاده کنند.
البته همانطور که دوستان اشاره فرمودند واقعا باید با دقت نوعدوستی را انجام داد. در کتاب طب روح هم در فصل نیت آمده است که در مرحله تفکر انسان سعی می کند بفهمد که یک صفتی مثلا نوعدوستی را باید تا چه حدی, با چه کسی و چگونه پیاده کند.یعنی فکر کردن برای صحیح انجام دادن عمل نوعدوستی مهم است و همانطور که دوستان فرمودند
“شاید همیشه راههایی وجود داشته باشند که بتوان نوعدوستی های ِ چالش برانگیز را ، برای فرد ِانجام دهنده ی آن ،با تفکر ِ بیشتر، کم خطر تر نمود.”
همانطور که در کتاب طب روح آمده است اگر نتوانیم نوعدوستی را به طور تمام و کامل جذب کنیم کار نوعدوستی به تلخی می انجامد. پس خوب است که هم فکر کنیم که چگونه صحیح عمل کنیم و هم اینکه این تفکر کردن جوری نشه که اصلا ما را از عمل کردن باز داره چون ممکنه که باز حربه نفس باشد.
با سلام
سخنی با دوست عزیزم «علی م»؛
د رنظر بگیرید اگر این تجربه برایتان پیش نمی آمد یا به عبارتی این اشتباه یا چالش اتفاق نمی افتاد ایا به این نکات می رسیدیم؟ می خواهم بگویم کار بزرگ، تجربه بزرگ. اگر همیشه ترسان ترسان راه برویم و مثلا فقط سکه ای به فقیری کمک کنیم یادگیری و تجربه ما نیز در همان حد است. خود را سرزنش نکنید. ما هم از این تجربه شما چیزهای خوبی یاد گرفتیم.
با تشکر
با خواندن مقاله فوق و تجربیات دوستان موردی برایم پیش آمده که سپاسگزارم اگر بتوانید راهنمایی کنید. اینکه باید برای نوعدوستی با عقل هم مشورت کرد و بیگدار به آب نزد و حق و وظیفه را در نظر گرفت و … مطالبی شنیدهایم. مورد سؤال من این است که تا چه اندازه حقوق و وظایف را میتوان در نظر داشت. در مورد مثال سامری یا کسانی که در گرفتاری حادی درگیرند به نظر میرسد که اگر از دستمان برمیآید باید وارد عمل شویم چون شخص به کمک فوری احتیاج دارد ولی مثلا من دوستی دارم که تنهاست و احتیاج به همصحبت دارد. در ضمن من هم گرفتاریها و وظایفی دارم. البته نه اینکه تمام وقتم پر باشد ولی معمولا برای اوقات اضافه کارهای ارجحی هست که آدم انجام دهد. میخواستم این دوست را دعوت کنم ولی فکر کردم اولا وقتم را زیاد میگیرد و نمیتوانم بعد از دو ساعت بگویم برو، در حالی که الان میتوانم این وقت را با خانوادهام مفیدتر بگذرانم و به کارهای خودم برسم و دوما فکر کردم این شخص خیلی هم محتاج نیست فقط شاید دعوت من خوشحالترش کند. آیا به نظر شما هم در چنین مواردی هم باید اقدام کرد؟ یا مثلا دعوت از این دوست را بگذارم برای زمان تعطیلی آخر هفته که وقت آزاد بیشتر دارم و میخواهم خودم هم تفریح کنم. یعنی نوعدوستی بدون فشار اضافه به خود.
dishab az shedate afkare manfi nemitunestam bekhabam tasmim gereftam ye sar be metis bezanam, didam matlab be ruz shode o daghighan moshkele man matrah shode.shoru kardam khundan matlab o bade un nazarato.
kasio mishnasam ke bekhatere khoda sai mikonam behesh khubi konam ama joz badi chizi nemibinam.dishabam az fekrai ke mikardam nemitunestam bekhabam.
mina matlabio neveshte bud ke khili rum asar gozasht ke aghaye doktor farmudan ma bayad khoda gune shavim.komputero khamush kardam o raftam raje be in jomle fek kardam bad ham az tahe del az khoda komak khastam, goftam man ghodrate controle ehsase manfimo nadaram komakam kon.bad az chand min fek kardan didam arum tar shodam o emruz be koli asare afkare manfim az zehnam rafte
bayad khoda gune shavim.khoda ba hameye kutahia o taghsira bazham harghadam bamast be fekre komak resundene be ma
mersi
با سلام خدمت دوستان عزیر اینکه در مقاله گفته شده عمل به نوعدوستی چندین صفت انسانی و بهخصوص صفاتی را که فوقاً اشاره شد، گرد هم میآورد: از خود گذشتگی، دقت در جزئیات، احساس شرافت، جهانشمولی.
صفت جهانشمولی و دقت در جزئیات چیست ؟ .
سلام. ممنون از متیس عزیز به خاطر زحماتش و همه عزیزان به خاطر بیان نکات عملی و مفیدشان.
با سلام به همه دوستان؛
به نظر می رسد در مقابل اتفاقات روزمره زندگی، ما عموما و مکررا با یک دو راهی برای تصمیم گیری مواجه هستیم. در بسیاری از موارد که صورت مسئله پیچیده نباشد و پارامترهای زیادی نداشته باشد، یکی از راهها عموما به انجام یک کار ساده تر یا لذت بخش تر ختم می شود و دیگری به انجام کاری مشکل تر با لذت ضاهری کمتر. طی یک برداشت کلی (و شاید نه در ۱۰۰% موارد) می توان عنوان کرد که عموما راه حل ساده تر و لذت بخش تر راهی است که نفس انتظار دارد ما آن را انتخاب کنیم و با انواع دلائل ظاهرا موجه ما را به انجام آن ترغیب می کند و برعکس.
مثال مهدی عزیر (دومین نظر) را یکبار دیگر مرور می کنیم.
“آیا نوعدوستی میتواند از هر کاری برای ما مهمتر باشد حتی اگر بر سر قرار بسیار مهمی (قراری در حد تائیر بسیار زیادی در زندگی)دیر برسیم؟”
با این حجم اطلاعاتی که ما از این سوال دریافت می کنیم، دادن پاسخ صریح به آن کمی مشکل می شود. چه بسا باید مورد نوعدوستی و نوع قرار و اهم و فی الاهم کردن این موارد جهت پاسخ دادن در نظر گرفته شود. ولی شاید بتوان با بیان یک مثال کاملا مشابه ساده تر (که در عمل برای من رخ داده است) به یک نتییجه گیری رسید.
من در حال رفتن به یک قرار کاری نسبتا مهم بودم که شخص بیسوادی در حالی که مقداری لوازم منزل کنارش وجود داشت به من گفت که صاحبخانه حکم تخلیه خانه را اجرا نموده و از من خواست که با صرف ۱۰ دقیقه وقت، مطلبی را برایش بنویسم. من با این پیش فرض که این شخص کاری ندارد و فعلا اینجا نشسته، و جلسه من هم نیم ساعت طول می کشد به وی گفتم که جلسه ای نیم ساعته دارم و در برگشت این کار را برای وی انجام می دهم. خلاصه مطلب اینکه بعد از جلسه برگشتم و خواستم متن را بنویسم که از من تشکر کرد و گفت شخص دیگری این کار را برایش انجام داده…
با توجه به مطلب سامری نیکوکار می توان نتیجه گرفت که:
۱- کلا یک فرصت خدمت به خلق که خداوند برای من حواله کرده بود از دست رفت! (صرفنظر از اینکه اصلا آن جلسه کاری مهم بود یا نبود یا چقدر مهم بود!)
۲-در این مثال خاص که به خودم مراجعه می کنم متوجه می شوم که من می توانستم به شکلی و با ترفندی ۱۰ دقیقه دیر تر در جلسه حاضر شوم و این خدمت به خلق را انجام دهم ولی چون می خواستم نزد سایر افراد جلسه فردی ontime به نظر برسم از انجام آن سر باز زدم و برای رضایت خودم هم به ان فرد گفتم بر می گردم و کار را انجام می دهم! (نیت مثبت نبود – از خود گذشتگی نداشتم – احساس مسئولیت نکردم – فقدان سه شاخص اصلی نوعدوستی)
۳- اصلا فرض کنیم جلسه من بسیار حیاتی و مهم بود و من به هیچ عنوان نباید دیر می رسیدم (مشابه مثال مهدی عزیز). الان که فکر می کنم می بینم کمترین کاری که در اینجا می شود انجام داد این است که از این سناریو به عنوان یک فرصت توجه به خدا استفاده کنیم.مثلا با نیت خالص و با صداقت با خدای خودمان صحبت کنیم که “خدایا من می دانم که خدمت به خلق وظیفه است ولی من الان جلسه مهمی دارم که به نظرم اهمیت بیشتری دارد. امیدوارم اشتباه نکرده باشم. تو از من راضی باش و حتی اگر هم اشتباه می کنم فرصت جبران و خدمت به خلق مجدد را به من عطا فرما”
چرا؟ چون آنطور که فر موده اند خداوند از ما توجه و تلاش می خواهد و نتیجه کاری که با توجه و نیت خالص انجام شود حتی اگر هم غلط باشد از دید خداوند پذیرفتینی است. در این صورت ما از این واقعه و این دو راهی تصمیم گیری به شکل مناسبی جهت پرورش فکر معنوی استفاده کرده ایم.
از دوستان بواسطه طولانی شدن مطلب عذرخواهی می کنم.
در مورد سوال دوست عزیز محمد مطالب زیر به نظرم رسید: در خود متن آمده است نوعدوستی سامری از مرزها میگذرد یعنی اینکه هنگام نوعدوستی فکر نمی کنیم این شخص چه دین یا فرهنگی دارد آیا او را میشناسم یا خیر؟ مربوط میشود به کمک به هر نیازمند فارغ از فرهنک، دین،کشور، در نوعدوستی شخص را انتخاب نمیکنیم و از هر فرصتی بهره میبریم.و این همان ایده جهانشمولی است. در مورد دقت در جزئیات هم در متن گفته شده مثلا سامری فقط به رساندن مرد مجروح به محل امن اکتفانکرد بلکه تا آخرین جزئیات را در نظر گرفت،وقتی به مسافرت رفت یه مهمانخانهچی سفارش کرد به او برسد و مبلغی برای آن به او داد و به قولی کار را تمام وکمال انجام داد.
فکرمی کنم صفت جهانشمولی یعنی اینکه از حد و مرز جنسیت, ملیت, نژاد, مذهب و اینطور مسائل که گاهی مانع و دیواری برای انسانیت و نوعدوستی میشود فراتر برویم. در مثال سامری هم آمده که به احتمال زیاد شخص مضروب یهودی بوده که در آن زمان دشمنان سامری ها محسوب میشدند ولی سامری نگذاشت اختلافات ملیتی یا مذهبی مانع نوعدوستی او شود.
دقت در جزئیات هم یعنی خوب مساله را ببینیم و به طور کامل کمک کنیم. باز در مثال سامری نگاه کنیم..سامری فرد مجروح را سوار مرکب خود کرد و به مهمان خانه ای رساند و فکر کرد که این فرد که اینطوری مضروب شده و همه مال و ثروتش هم دزدیده شده الان پولی ندارد که بتواند بابت هزینه مهمان خانه بپردازد پس خودش انجام این کار را به عهده گرفت… حتی به مهمان خانه دار گفت هزینه های احتمالی دیگر را هم بعدا می پردازم…بی تفاوت از کنار مساله نگذشت.. که حالا من این را رسوندم به مهمانخانه و زنده ماند دیگر برم دور کار خودم…
با عرض سلام خدمت همه دوستان
درباره تجربه دوست عزیزم «علی»؛
به نظرم در مورد نوشتن عریضه برای آن شخص و رفتن به جلسه تصمیم زیاد بدی نگرفته اید به این دلایل؛ (هرچند شما در آن شرایط بودید و به اوضاع آگاه تر بودید).
۱- شما احتمالا از قبل برای این جلسه برنامه داشتید و به عده ای «قول» داده بودید و دیر رسیدن شما «حقی» از آنها زایل می کرد(شاید چند حق).
۲- همانطور که گفتید آن شخص تا نیم ساعت دیگر آنجا می بود ولی جلسه شما ممکن بود تکرار نشود یا اگر به خاطر شما تکرار می شد باید به خاطر شما وقت چند نفر گرفته می شد.
۳-این تجزیه تحلیل شما در انتخاب مسیر در این دو راهی آموزنده بوده و کم ارزش نیست و فکر شما را پرورش داده و شاید از آن خدمت به خلق با در نظر نگرفتن حقوق دیگران و جوانب دیگر بهتر بوده.
۴- شاید اگر مورد خدمت به خلق حیاتی تر بود، می شد پا گذاشتن روی حقوق دیگران و موارد دیگر را توجیح کرد.
۵- و در آخر، شما نیت خدمت به خلق داشتید که عملی نشد. این یک عمل بالقوه محسوب می شود و می تواند ارزش خدمت به خلق را داشته باشد.
ما در حال آموزش هستیم و نیتمان خیر رساندن به دیگران است،باید از قرار گرفتن در این دو راهی یا چند راهی ها(به گفته خودتان) چیز یاد بگیریم.
با تشکر- ببخشید جسارت کردم- نظر شخصی من بود
با عرض سلام، کوروش ِعزیزم ، از حسن ِ ظن ِجنابعالی سپاسگزارم، ایکاش ،واقعاً ،نیتم ،از انجام آنکار ، رضایت ِالهی بوده باشد (که بعید میدانم، چون معمولاً برای ِ خودنمایی و …دست به اعمال نوعدوستانه و … میزنم)تا برایم این عمل در درگاه ِالهی ، به نیکی ،ثبت شود . باز از شما متشکرم.
با سلام ، در مورد سوال ِمحمد ِ عزیز ، با مطلب ِ Anonymous گرامی ، کاملاً موافقم.
و در عین ِاینکه با سخن ِعلی ِ عزیز ، که راهِ ساده تر را، عموماً ، مطلوب ِنفس ِاماره میدانند (اگر درست دریافته باشم )موافقم ، ولی روشی که نگار ِ گرامی نیز ، در قالب ِ سوال و مثالی زیبا، مطرح کردند نیز، بنظرم ، هوشمندانه و مفید میباشد،
بطور کلّی ،شاید، در اغلب ِزمانها در هنگام ِ کاری نوعدوستانه ، بتوان ، از خود پرسید : که چگونه میتوانم ، عمل ِ نوعدوستانه ام را با راحتی و رضایت ِ شخصی ِ بیشتری انجام دهم ؟به مثال ِ زیبای ِخواهرم نگار ،مثالی اضافه مینمایم ، بنده شخصاً ،کمک در کار ِخانه به همسرم ،برایم ، بسیار سخت است ، ولی وقتی ،در حین ِ مثلاً شستن ِ ظرفها یا پاک کردن حبوبات و …، موسیقی استاد یا راهِ کمال و…را که در موبایلم قرار داده ام ، گوش میکنم ، سختی کار ،و غُر زدن و کلافِگیه درونی ام ، یک هزارم میشود و در حین ِانجام ِ این اعمال ، تمرکز و عبادت با موسیقی ِحضرت استاد نیز ، بسیار ،با توجه و اثر ِ درونی ِ مطلوبتری ،که احتمالاً ، شاید حاکی از رضایت ِ بیشتر ِ خداوند از حقیر ، باشد، انجام میشود…اگر در هنگام ِکمک به دیگران ،راهی پیدا کنیم که خودمان هم فشار ِ کمتری احساس کنیم ، احتمالاً ، فرد ِ کمک شده هم در درونش ،احساس ِ خجالت و ناراحتی ِ کمتری خواهد داشت… البته ، این موضوع ،شاید هُنَریست ، که احتمالاً به تفکر و خلاقیت ِ بیشتر و مخصوصاً توجه به اغفال نشدن ، توسط ِ حیله های ِراحتی طلبانه ی ِ نفس ِاماره ، همانطور که دوست ِعزیزمان علی فرمودند ، نیاز دارد ، که بنده بالشخصه در آن بسیار ِ بسیار ، ضعیفم…
استاد الهی جمله ای دارد اعجاب آور که هرانگاه به همنوع نیازمند خود مینگرم آن جمله آتش عمل مرا می افروزد و آن هم این است که منطبق بر آثارالحق ایشان میفرمایند:
” ++قبل از خدمت به خلق،خدمت به خلق++ پس ممکن است
غارنشینی هم مقام بالایی باشد”
لازم به ذکر است که راه استاد مبتنی بر جنگ و جدال با نفس در موقعیت های اجتماعی-روزمره میباشد و این خود اهمیت نوعدوستی را در اندیشه ایشان به سهولت عیان میسازد و گر غیر آن باشد(یعنی در جمع و جامعه نباشد) که دیگر در این زمانه هر رودی دریا و هر بودی بودا گشته و هر کودکی مصادیق اخلاقی را فقط به زبان میراند(شناخت راه حق بسیار دشوار گشته)
به نام خدا، سلام به همه، من نیز هر وقت قسمت سامری نیکوکار را در فیلم عیسی ناصری می بینم خیلی لذت می برم.
تجربه ای درنوع دوستی دارم یادم است وقتی دانشگاه نمی رفتم دوستی داشتم که دائم در دانشگاه به همه کمک می کرد درس بخوانند ، برایشان جزوه می برد ، با آن که وقتش کم بود به همه درس می داد و خیلی کارهای دیگر . من همیشه با او دعوا می کردم که هر چیزی تعادل دارد چقدر بی تعادلی داری و بچه ها رو تنبل می کنی ، همه دارند از تو سوء استفاده می کنند ، خلاصه بعد من نیز به دانشگاه رفتم و دیدم کارهایی که دوستم می کرد چقدر نوع دوستانه بود و چقدر خوب بود می توانستم من نیز به همه کمک کنم و در موقع امتحانات و فشار دروس کمی با یک سری کارها که هیچ چیز از من کم نمی کند استرس هم کلاسیهایم را کم کنم. با تشکر از متیس و همه
با سلام
سوالی دارم که شاید به نظر مسخره بیاید ولی واقعا مشکلم است. سوالم این است که چطور قسمت توجه به دیگران را در خودم زیاد کنم؟؟ من واقعا آدمی هستم که سرم به کار خودم است و اصلا اهل تجسس و فضولی و دقت کردن در کار آدمها نیستم. در واقع تا به چیزی نیاز نداشته باشم به آن توجه نمی کنم.آدم خیلی تیز و زیرکی هم نیستم که مثلا با یک اشاره به ماجرا پی ببرم. به نظر شما من باید چه کار کنم که توجهم به اطراف و آدمها زیاد شود تا بعد بتوانم به نوعدوستی عمل کنم؟
ممنون از راهنمائی تان
علی م عزیز
چرا کار خانه برایتان سخت است مگر به غیر وظیفه است؟
سلام ، ضمن تشکر از دست اندر کاران این سایت مفید ، در مورد صحبت دوستمان mohamadreza اگر این گفتار را به طور کامل در نظر بگیریم شاید بهتر باشد :
گفتار ۵۳۶
عبادت مراحلی دارد: قبل از خدمت به خلق، خدمت به خلق، عبادتی که بالاتر از خدمت به خلق است(موازی با آن سه مرحله ی رضا و تسلیم و رضا)، پس ممکن است که غار نشینی هم مرحله ی بسیار بالایی باشد.
زیرا شما مرحله سوم و مراحل عبادت را در فرمایشاتتان بیان نکردید و آن مرحله غار نشینی ممکن است مربوط به مرحله آخر باشد یا اول نمی دانم؟!!!
و اینکه چون فرمودید این گفتار شما را چون آتش می افروزد اگر ممکن است برای ما هم بفرمایید چه استنباطی از این گفتار دارید؟؟ زیرا که برای من این گفتار بسیار ثقیل است . ممنون
با سلام خدمت دوست گرانمایه “سروش عزیز”
آنکه میفرمایند قبل از خدمت به خلق،خدمت به خلق(اهمیت مضوع را آشکار فریاد میکند!! به عبارتی با این کلام کوتاه حقیقت”عبادت به تسبیح و سجاده و دلق نیست**عبادت به جز خدمت خلق نیست” را مطرح مینمایند—-و سپس معجزی که در این عمل مهم و خطیر نهفته است را مطرح میکنند که تا سعادت خدمت به خلق را کسی کم داشته باشد سخت آن را میفهمد و به عقیده این حقیر مفهوم آن هم این است که از حیث مفام کسی که در جامعه خدمت به خلق پیشه کند به راحتی سلسله مراتبی را طی میکند که یک زاهد غارنشین شاید در طی عمر طویلش به آن دست یابد(ان غارنشین دل از همه چیز بریده اما از دل بریدنش، بر دیگران چه حاصل؟ و آن کسی که در حال خدمت هست هم بسان غارنشین از خودگذشته
اما با این کار جمع قلوب هم کرده! چه سرمایه بالاتر از نوعدوستی.باید چندین بار مقاله جناب پروفسور را پیرامون این مسئله خواند……این چیزها را که گفتم دوست دارم عمل کنم اما از خودگذشتگی مشکل است،هزیته دارد تا زمانی که بخواهم هزینه ندهم و منفعت جمع کنم وای بر من که خدمت به خلق و سیر سلوک بدین سان نمیشود
از گذشته یادم هست که عزیزی که بسیار دوستش دارم به ما توصیه نموده بود : ” سعی کنید در روابط خود در اجتماع ؛ عقل شما بر احساستان بچربد. سعی کنید ببینید روابط تان در اجتماع چه سودی برای شما دارد.” سوالی که برایم ایجاد شده این است :” با توجه به متن مقاله حاضر و قبلی ؛ چه طور میتوان مفهوم نوعدوستی را عمل نمود؟”
متیس عزیز سلام
لطفاً اگر امکان دارد مقاله ای راجع به “صداقت”در نظر بگیرید،فکر می کنم با نوعدوستی نیز در ارتباط باشد…
با تشکر
با سلام خدمت همه شما عزیزان
سوالی برام پیش اومده بود خواستم راهنماییم کنید.
طبق مطالعه ای که در کتاب ملک جان نعمتی و راه کمال داشتم مطلبی رو مشاهده کردم و نظرم رو جلب کرد به این مضمون که:
راحت ترین راه و مطمئن ترین راه و سریعترین راه برای رسیدن به کمال اینه که ما سعی کنیم در هر لحظه و هر موردی توجه کنیم و ببینیم رضایت خدا در اون لحظه در چیه… و ما چکار کنیم که خدا ازمون راضی باشه… و خودمون رو مجبور به انجام اون کار بکنیم…
ابتدا خواستم اگه بشه کمی مطلب رو برام باز کنید. ثانیا توضیح بدید که ما چطور میتونیم طوری بشیم که هر لحظه توجهمون به خدا باشه و از همه مهمتر چطور ارادمون رو اونقدر قوی کنیم که همیشه طبق رضای خدا عمل کنیم؟
با تشکر
ایلیاشید ِ عزیز
در نوعدوستی یکی از شرط های مهم اینست که متعادل و منطقی باشد. یعنی در نوع دوستی دچار افراط و تفریط نشویم و آنرا با عقل بسنجیم. در مورد سود نیز، فکر می کنم در نوعدوستی مقصود سود معنوی باشد.
سروش عزیز، با راهکارهایی که استاد فرموده اند، در دوره ای که ما طی طریق می کنیم فکر می کنم که غار نشینی به تاریخ سپرده شده است. اگر به آن گفتار آثار ج ۱ که در مورد دو برادر فرموده اند «یکی در شهر بود و بین مردم و دیگری غارنشینی را انتخاب کرده بود….» موضوع پنبه و آتش نظری بیاندازیم، کاملاً مشخص میشود.
با سلام خدمت bluebird عزیز.
طبق فلسفه نوین استاد الهی معنویت یک علم است و عمل به معنویت امری تدریجی است .لذا همه ما بشر هستیم و به کره خاکی آمده ایم برای طی تدیجی سلوک .طبق روش استاد از روش مقایسه استفاده می کنم و با یک مثال توضیح می دهیم ( البته از تجربه شخصی ) همه ما نطفه بودیم بعد متولد شدیم ، دوران نوزادی ، کودکی و… برای یاد گیری اول کلاس اول ابتدائی از الفباءشروع کردیم والی آخر . بعد از دیپلم آیا شما هنوز هم می روید الفبا را می خوانید یا اینکه در مطالعه و درس خواندن از الفبا استفاده میکنی و بهره لازم را از آن می بری .در معنویت هم همین است وقتی از کارهای کوچک برای کار عملی ،نوع دوستی ، خدمت به خلق ، در کل اخلاقیات روی خودت کار می کنی ( البته صادقانه و در شرایط برای رضای خدا ) کم کم اثرات این اعمال در شما ثبت و ضبط می شود و هر کدام مثل شمعی در وجود شما روشن می شود ، بعد از مدتی ( چون نیت از انجام عمل برای هر کسی فرق می کند پس مدت مشخص نیست ) می بینی کسی محتاج است بدون اینکه فکر کنی کمکش می کنی.این نتیجه همان نیت مثبت رضای استاد است که جزء عادت شده است .آقای دکتر مثال دانشجویی که به نیت اینکه سالهای بعد فرد مثبتی برای اجتماع باشد تلاش و کوشش می کند و درس می خواند ، می فرماید او در حال عبادت است ، در نتیجه این دانشجو هر لحظه و هر آن ،آن نیت اولیه را تکرار نمی کند . استاد در مبانی مبحث شرح خلقت می فرماید : تا کنون که ۲۹ سال از سن حقیر گذشته (آنی)از یاد حق غافل نشدم .این استاد است با شناختی که ما از ایشان داریم، ما چکار می کنیم . اگر شخص روی خودش کار کند و اثرات نیک بینی ، نیک خواهی و … را در وجودش ثبت کند ، این شخص وجودش خیر است و برکت است . من فکر می کنم او همیشه با خداست و استاد همیشه در وجودش است و او غیر از خیر و برکت نمی تواند باشد . متشکرم
با سلام، ضمن تشکر فراوان از دوستان عزیزم MOHAMADREZA و آذر مهر:
ضمن تایید تاکید شما در گفتار به خدمت به خلق ، ولی چون شما دو عزیز اشاره به غار نشینی فرمودید، بیان مواردی شاید خالی از فایده نباشد، درست است که برای مرحله ما و معنویت امروزی چنین برخوردهایی درست نمی باشد؛ ولی این گفتار نکته ای را که یادآور می شود در جهت رد غارنشینی نیست!!!
استاد ۳ مرحله ی عبادی را در اینجا بیان می دارند (قبل از خدمت به خلق ۲- خدمت به خلق ۳ – عبادتی که بالاتر از خدمت به خلق است)که مطابق با سه مرحله ی رضا، تسلیم، رضا(رضای اخص) است. و در ادامه مرحله ی ۳ می فرمایند پس ممکن است غار نشینی هم مرحله ی بسیار بالایی باشد، زیرا در مرحله ۳ یعنی رضای اخص فرد اراده اش با اراده ی خدا یکی شده در نتیجه احتیاجی به گرفتن وضع خاصی یا بودن در مکان خاص برای خدمت به خلق نیست ، اگر اغراق نباشد تمام اولیا مدتی در سکوت یا غار نشینی بوده اند : سلطان ابراهیم ادهم(کتاب شاهنامه حقیقت) ، سلطان اسحاق ، اصحاب کهف ، حضرت محمدو…
مرحله سوم عبادتی را خاطر نشان می کند که بالاتر از خدمت به خلق است؛ برای همین شاید اشاره به غار نشینی شده ، ولی برای ما که هنوز وارد حتی مرحله خدمت به خلق هم نشدیم، این مساله قابل لمس نیست… با سپاس
سلام به همه ، گفتارهایی را از کتاب راه کمال پیرامون نوع دوستی خواندم که بسیار نکات عملی جالبی دارد:
۱- ص ۱۰۸ (…مرحله دوم ، تسلیم است: یعنی شخص خواسته خدا را به جان می پذیرد. … در پایان این مرحله …نوع دوستی جایگزین خودخواهی، … ، می شود .) موارد دیگر را به دلیل حجم زیاد مطلب در صورت تمایل دوستان خود مطالعه بفرمایند.
۲- ص ۱۲۰ (… در ارزش گذاری عمل ، نیت تقدم بر عمل دارد. مثلاً اگر کسی صرفاً به نیت خودنمایی یا برانگیختن تحسین و احترام دیگران خدمت به خلقی انجام دهد ، نتیجه ای که از عمل نیکش می گیرد همان اعتبار اجتماعی است، و حال آنکه اگر همان خدمت را، بدون چشم داشت، فقط از روی نوع دوستی یا به خاطر رضای خدا، انجام دهد، علاوه بر نتیجه مادی(اعتبار اجتماعی) ، نتیجه معنوی نیز، دست کم به میزان ده برابر، عایدش می شود.)
۳- ص ۱۲۲: ( …مثلاض اگر کسی از سر نوع دوستی کاری برای شخص دوست داشتنی اش انجام دهد، ممکن است فرصت مشابهی برایش پیش آید، اما این بار سرو کارش با کسی است که خوشایندش نیست، اگر عمل دوم را نیز به خوبی انجام داد، نتیجه عمل اول در وجودش ثبت می شود.)
۴-ص ۲۳۹ : ( …اگر سوپر اید سالم بماند و ایگو ان را به درستی اداره کند، در حوزه خوداگاه ، خود را به صورت ایمان و عشق به خدا، نوع دوستی و غیره می نمایاند، و منبع انرژی مثبتی با ماهیت ملکوتی است که برای مبارزه با نفس اماره ضروری است.)
سلام، در مورد سوال دوست عزیزمان “ایلیاشید” عزیز:
اول از همه اینکه خیلی خوشحال شدم که دوباره اسم شما را در صفحه دیدم. در مورد سوالتان به نظر می رسد مجموعه ای از چند عامل کمک می کند که ما درست تصمیم بگیریم، اول از همه مانند همه امور باید متوجه اهمیت نوع دوستی شویم. سعی کنیم بفهمیم واقعاً نوعدوستی چقدر لذت دارد و مفید است، با استفاده از پرورش فکری متوجه می شویم بعضی اوقات مهم نیست اگر احساس هم به عقل بچربد، بستگی دارد چه استفاده ای از نوعدوستی می خواهیم بکنیم، مثلاً به مستحقی می خواهی کمک کنی، نیتی کردی و خدا شخصی را در جلوی راهت می گذارد، اینکه بخواهی خیلی با استفاده از عقل تصمیم بگیری و زیادی فکر کنی که آیا واقعاً این فرد مستحق است یا خیر ممکن است فرصت را از دست بدهی، ضمن اینکه کمک به مستحق چیزی از ما کم نمی کند، ولی گاهی مثلاً در محیط اداری هستی و می دانی اگر عقل را بیشتر در نظر نگیری از تو سوءاستفاده می شود، مهم این است که نیت انسان خالص باشد و مثل یک موجود نیازمند که خود نیاز به نوعدوستی و خدمت به خلق دارد نه دیگران به او، از خدا بخواهیم فرصت و توفیق خدمت به مخلوق را برایمان نصیب کند…معمولاً اگر نیت واقعاً خدمت به خلق بدون توقع باشد حتی اگر ضرری ظاهری هم به ما برسد در نهایت به ضررمان تمام نمی شود.
اسراری ندارم که بخواهم حرفم را به کرسی بنشانم خود را شاگرد فردی میدانم که تمام حرفهایش قابل درکند اما بسته به وسعت میدان ادراکمان. به موقعش میفهمیم آنچه را که باید. اما در گفتار فرموده اند “”ممکن(شاید)”” است غارنشینی هم مقام بالایی باشد <===پس یعنی بر ارجحیت خدمت به خلق تاکید دارند(و در عظیم بودن عمل شکی نیست)ضمنا بهتر است از "این مرحله آن مرحله"کردن بپرهیزیم زیرا به پیشرفتمان(بنا به تجربه شخصی) ضربه میزند
سروش عزیزم اگر شما فقط یک مورد در زندگی آقای دکتر بهرام الهی غارنشینی اشاره بکنید، من قول میدهم تا زنده ام راجع به این مطلب در هیچ کجای دیگر هم حرف نزنم. امروز الگوی سلوک ما ایشانند. نه سلطان ابراهیم ادهم و ……
الان اگر کسی از دوستان شما بگوید که مدتهاست معده اش درد میکند و دیگر خسته شده نمی داند که چه بکند. آیا شما او را به چند دکتر و یا پروفسور حاذق معرفی می کنید، یا اینکه یکی از متد ابو علی سینا را به او تجویز می کنید؟ طبیعتاً فکر می کنم هر کسی به بالاترین سطوح علمی تکیه می کند و شخص را به مراجع علمی بزرگ معرفی می کند. چطور نوبت به معنویت که میرسد، به هزاران سال قبل نگاه و استناد می کنیم؟ این روش شاید در آنروزها بالاترین سطح بوده باشد. ولی امروز استاد می فرماید: باید در اجتماع بود و تحت تأثیر قرار نگرفت. نفرموده باید در انتهای سیر کمال حتماً یک دورهء غار نشینی بگذرانید. مرا ببخشید که فضولی می کنم ولی ما مثل الفبای یک کتابیم که باید در حد توان با پرورش فکری صیحیح خودمان را اصلاح کنیم که سر آخر کتابی بی غلط داشته باشیم.
با سپاس بیکران
سوال از کسانی که در فلسفۀ استاد الهی وارد هستند .
سوال: خدمت به خلق مهم تر است یا رضایت خدا را به جا آوردن؟
لطفا پاسخ ندهید هر دو یکی است زیرا گاهی اوقات این دو با هم مغایر هستند. ضمنا پاسخ را روشن و سریع بدهید و از پاراگراف نویسی حذر کنید تا راحت خوانده شود.
زولای عزیز
من که هرچه فکر کردم موردی که این دو با هم مغایرت داشته باشند به ذهنم نیامد.می شود یک نمونه مثال بزنید؟
ع ـ علی عزیز از شما ممنونم که به سوالم توجه کردید و راهنمایی کردید.
با سلام زولا سوالی پرسیده اید ؛ که به نوعی سوال من هم هست اما من تا اینجا به این نتیجه رسیده ام : ” بستگی به نیت دارد اگر به مردم برای رضای خدا خدمت کنیم امتیاز کامل میبریم ؛ اما اگر برای کسب رضایت مردم و خلق به آنها خدمت کنیم کمی ناخالص میشود. آنوقت اگر انها از خدمتی که کرده اید ناراضی یا متوقع شوند یا سپاسگذاری نکنند ؛ نتیجه دلخوری یا سردی معنوی میشود. اما اگر برای خدا باشد دست نکشیده ادامه میدهیم. در کل بنظرم عقل باید کمی بر احساس بچربد ببینیم سود مادی مهمتر است یا معنوی؟”
با سلام خدمت دوستان عزیز در مورد گفتار ۵۳۶ . “….ممکن است که غار نشینی هم مرحله بسیار بالای باشد .”
شما وقتی غار نشین می شوی چه کار می کنی ؟ دائم به خدا ارتباط داری ولی قبل از آن باید با خلق ارتباط داشته باشی وبه موجود و خلق خداخدمت کنی و انها را بشناسی بعد از آن مرحله چنانچه (مرحله اول یعنی خدمت به خلق را انجام دادید) واحد مرحله بعد ارتباط دائم به خدا می شوید که در قدیم غار نشینی گفته می شود و حال خانه نشینی گفته می شود بعضی اشخاص هستند که در حال حاظر خانه نشین هستند و ارتباطشان را به جامعه به حداقل حداقل رسانده اند آیا این غار نشینی نیست؟ مسلماً این افراد مرحل خدمت به خلق را حتما گذارنده اند و بعد خانه نشین شده اند( و ارتباط به خدا دارند ) .از زمانی هم که حضرت استاد این گفتار رافرموده خیلی نگذشته است و ایشان می توانست ( مثل خیلی از موراد دیگر ) آن را کامل رد کند پس غار نشینی مرحله بسیار بالایی است به شرط این که مقدمات پایه را در جامعه بگذرانی بعد بروی غار نشینی چون اگر مقدمات را نگذرانی مثل همان دو برادر مثال پنبه و اتش و….) برادر دوم می شوی و یا عزازیل که فرشته مقرب هم بود و دائم با خدا ارتباط داشت ( به عبارتی غار نشین بود ) ولی در اولین مرحله خدمت و شناخت خلق رد شد . ضمناٌ به نظر من در نظرا ت بهتر است از مثال افراد( مثل آقای دکتر ) استفاده نشود .
کار پاکان را قیاص از خود مگیر
گر چه باشد در نوشتن شیر شیر
در ادامه پاسخ به زولا
پرسشی که برای من هم به نوعی مطرح است همین است اما تجربه من در این حد است که رضایت خدا را خواستن شامل خدمت به خلق هم میشود؛ اما خدمت به خلق ممکن است الزاما شامل رضایت خدا نشود.” مشکل هم وقتی بروز میکند که خدمت به خلق میکنیم نه به نیت رضایت خدا و اتفاقا رضایت خلق را هم بدست نمی آوریم . در این جا سرد میشویم؛ ممکن است سوزش هم پیدا کنیم و قلب مان درد بگیرد ؛ درونا دلگیر شویم سرخورده بشویم یا حتی توقع که بیماری روحی است به ما هم سرایت کند و تصمیم بگیریم که دیگر به کسی خوبی هم از آن پس نکنیم.!
اما اگر برای رضای خدا باشد اینها و سایر اثرات منفی قدر نشناسی ها بر ما اثر نمیکند. در نتیجه فکر میکنم لازم است کلا همیشه عقل کمی بر احساس بچربد؛ ببینیم که چه چیزی میدهیم و چی گیرمان می آید. آیا سود معنوی مهمتر است یا مادی؟”
حالا سوالی دارم :” مواردی ملموس تر مثل مالیات شرکتهایاسازمانها؛سرپرستی یک بخش در یک شرکت یا سازمان(دولتی یا خصوصی)و… از این قبیل که شخص به نیت کمک به سازمان یا شرکت حقوق افراد را فدای سازمان میکند یا واقعیات را خلاف جلوه میدهد تا نفع سازمان در مقابل جامعه بزرگ تری تامین شود و مثلا سازمان مالیات کمتری بدهد؛
اشخاص تحت امرش حقوق کمتری بگیرند اما شرکت یا سازمان سود بیشتری بکند یا درآمدش بیشتر شود ؛ اما در عمل و باطنا اگر چنین نکند در واقع سازمان یا شرکت او را مقصر میداند و در اصل برای زیاده خواهی از او توقع بی جایی دارد که اگر برآورده نشود ؛ توبیخ یا بیکار میشود یا ممکن است ضرر شخصی بدهد ، جایگاه اخلاق سلوکی و عمل اخلاقی یا حتی نوعدوستی کجاست؟” آیا انسان با درخواستهای ناروا و ناحق کارفرمایان زیاده خواه بدلیل اینکه ممکن است جایگاه شخصی خود را از دست بدهد لازم است موافقت کند؟ حالا ممکن است ظاهرا هر توجیهی بشود اما در اصل تفاوتی نمیکند نیت و هدف اصلی نفع شخصی است!
با سلام خدمت متیس و همه شما دوستان عزیز
ازتون تشکر می کنم بخاطر راه اندازی این سایت بسیار زیبا و مفید و امیدوارم که همیشه بتونم مقاله های جدید و ترجمه شده رو اینجا مطالعه کنم.
زولای عزیز به نظر من هدف ما جلب رضایت خدا و انجام وظیفه است و خدمت به خلق کردن عملی است که ما به وسیله آن می خواهیم رضایت خداوند را جلب کنیم یا به عبارتی انجام وظیفه کنیم.
به نظر بنده اگر ما ترتیب و اولویت وظایفمان را بدانیم و به ترتیب و با اولویت بندی درست خدمت به خلق کنیم فکر نمی کنم خدمت به خلق کردن مغایرتی با رضای خدا را بجا آوردن داشته باشد. اگر شما یک مثال بزنید ما بهتر می توانیم منظورتان را از مغایرت بفهمیم.
در کتاب ملک جان نعمتی اشاره شده:
هر مکتبی چه ظاهری و چه باطنی یک نوع ابزار دفاعی دارد. ابزار دفاعی ما نیکی کردن به مردم است.
همچنین در جواب سوال چه چیزی در معنویت از همه مهمتر است؟ فرموده اند:
هستی خدا را در وجودت حل کن. از همه چیز مهم تر است.
با تشکر از مطالبی که دوستان بخصوص سروش ، آذر مهرومحمدرضا
بیان نموده اند. نکته ای بنظرم رسید ، اینکه : مطالعه علمی معنویت بعنوان یک علم تجربی نیاز به اخلاق دانشجویی دارد(دانشجویی معنوی). در اینصورت وارد شدن در مباحثه بصورت کاملا نظری بدون اشاره به تجربه شخصی یا از دیدگاهی غیر علمی میتواند بعنوان معنویت کلاسیک یا انواعی دیگر از معنویت مدنظر قرار گیرد. شخصا ترجیح میدهم از تجارب دیگران بصورت علمی در زمینه معنویت بهره بگیرم. بطور مثال
از مباحثه فوق در زمینه غار نشینی و خدمت به خلق در کنارنوع دوستی میتوان چنین نتیجه ای هم گرفت:” از آنجایی که درون غار هیچ زمینه ای برای انجام کاری برای همنوعان و خلق موجود نیست و شخص تنها با خدای خود همنشین و هم صحبت است ، تجربه ای در زمینه نوع دوستی و خدمت به خلق بوقوع نمی پیوندد؛ اما از آنجا که آزار آدم به هیچ شخص دیگری نمی رسد و خلایق از شر انسان در امان هستند؛ بنوعی خدمتی به خلق است. حال اگر کسی در غار نشینی به دعا برای خلق بپردازد بنوعی خدمت به خلق نموده است. اما آیا کار دیگری هم از یک غار نشین برنمیآید بغیر از دعا برای خلق؟”پاسخ های این پرسشها و واقعیتها تنها در عمل امکانپذیر است و تجارب آن نیازمند عمل به غار نشینی و غارنشینی آیا میتواند معنایی مغایر گوشه گیری از اجتماع داشته باشد؟ آیا اینترنت بی سیم در غارها کار نمیکند؟ آیا حتما باید در خانه ویلایی زندگی کرد؟ آیا غارها نمیتوانند مکانی مسکونی باشند؟
با سلام و تشکر
محمد عزیز بسیار سپاسگزارم که با وسواس بیشتری مورد را مورد مداقه قرار دادید ، زیرا که دوستان عزیزم (محمدرضا و آذر مهر) متوجه منظور بنده نشدند و شاید بدین دلیل باشد که بنده بیان رسایی در توضیح مطلب ندارم ، بنده اصلاً تاکیدی بر غار نشینی ندارم ولی به دلیلی که دوستان غار نشینی را “در آن گفتار “به این تعبیر کردند که استاد الهی آنرا رد نمودند ,ضمن تایید اینکه در حال حاضر معنویت علمی و در اجتماع امکان پذیر است،و شکی در آن نیست، خواستم بیان دارم در آن گفتار غار نشینی را “”برای بعضی”” مرتبه ای بالا در نظر گرفتند، هیچ چیزی بد نیست و بد بودن چیزی عارضی است، اگر کسی اراده اش با خدا یکی شده باشد (رضای اخص)احتیاجی ندارد الزاماً به وضع خاصی باشد زیرا صفات خدا (بخشش، کرم، عدالت، فیض و…) را به نحوی در خود حل نموده که شاید در غار یا بهتر بگویم به قول محمد عزیز در منزل شخصی اش حتی در خواب نیز می تواند به مخلوق خیر برساند. غار نشینی را چون خود شما محمدرضای عزیز در پیامتان آوردید و آنرا بر خلاف خدمت به خلق خواندید بنده خواستم یادآور شوم خیلی به تعبیر خود مطمئن نباشید زیرا که ممکن است معنایی بسیار متفاوت داشته باشد. در ضمن دوست دارم از حقیر دلگیر نشوید این فقط یک مباحثه است برای دیدن ابعاد متفاوت موضوع، بنده همیشه از فرمایشات شما دو بزرگوار استفاده می کنم و لذت می برم و جسارت بنده را امیدوارم مورد عفو خویش قرار دهید…در ضمن این گفتار بسیار نکته عملی دارد غیر از همان خدمت به خلق، ما را بدان وا می دارد که قضاوت نکنید، زیرا همان غار نشین نیز معلوم نیست چه عالمی پیش خدا دارد و مقامش تا کجاست مانند بسیاری از بزرگان که در سالهای پایانی عمر مدتی در انزوا بودند و کمتر با محیط اطرافشان در تماس بودند یا هستند.
سلام زولای عزیز ، اول از همه خاطر نشان شوم بنده در فلسفه استاد الهی وارد نیستم و ادعای آن وقتی میسر است که شخص واقعاً سیستم استاد الهی را با تمام ابعادش حتی اندکی درک کرده باشد که متاسفانه فعلاً بنده آرزویش را دارم.
اما اگر اجازه دهید فقط برای رد و بدل اطلاعات که به هم کمک کنیم مطلبی را به شما بگویم:
مهم این است که شما در انجام هر کاری چه مثبت ترین و چه منفی ترین چه « نیتی » داری…شما حتی اگر با خدا هم صحبت کنی ولی به خاطر او نباشد مورد رضایتش ممکن است نباشد، باید بدانی که خدمت به خلق را با چه نیتی انجام می دهی ؟ اگر به نیت رضای خدا انجام دهی آن خدمت عین رضایتش است ولی اگر به قصدی دیگر باشد نمی توانی “مطمئن “باشی . اینکه کلمه “مطمئن” را رویش تاکید می کنم این است که قضاوت مبدا با ما خیلی تفاوت دارد و او خود می داند از چه کسی، چه چیز را قبول کند…پس شما روی نیت خود از انجام عمل تمرکز کنید فکر می کنم إن شاءالله خود پاسخ خود را بگیرید.
با تشکر و عذرخواهی از عزیزان ایلیاشید،آذرمهر، و سروش
دوستان اگر غاری چیزی پیدا کردید پایه بودید به منم بگید یه مدت بریم غارنشینی؟!؟ به خودم میگم اخه اومدم چی گفتم؟!! عذرخواهی من رو بپذیرید..زیرا اونجوری که فهمیدم موضوع را از “نوعدوستی” به “معایب و محاسن معنویت کلاسیک و مدرن” تغییر دادم……با این جمله از جناب پروفسور عذرخواهی خودم رو پایان میدم و ان اینکه:
——جمله عین کلام نیست اما با این مفهوم است———
در گذشته هرانکس دیوانه خدا میشد در ظاهر هم دیوانه میشد(سر به کوه و بیابان میگذاشت) اما اکنون خدا دوست دارد دوستدارانش عاقل جامعه باشند
سلام، با تشکر از سایت و مقاله بسیار ارزشمندتان و دیگر دوستان، به نظرم اگر تمرکز بیشتری به خود مقاله داشته باشیم شاید موثر تر واقع شود. در مقاله آورده شده:
“”هنگامی میتوانیم برای دیگران دلسوزی کنیم که به آنها توجه کنیم و در مقابلشان احساس مسؤلیت کنیم، در چنین حالتی است که یک حلقهی عاطفی ما را به عمل نیک تشویق میکند.””
منظور از “حلقه عاطفی” در اینجا چیست؟ چون متاسفانه من دقیقاً متوجه طریقه ی بوجودآمدن این حلقه و ار تباط آن با احساس مسئولیت نمی شوم و کلاً این مطالب خیلی برایم سخت است؟؟
قابل توجه دوستانی محترمی که در موضوع غارنشینی مطالبی مرقوم فرموده اند!
آثار الحق جلد ۱، گفتار ۱۶۳۴، از آنجایی که آوردن کل ِ گفتار در امکانات متیس نمی گنجد، اجباراً قسمتهایی از آنرا مینویسم. ولی به علاقمندان توصیه می کنم که حتماً خودشان گفتار را مطالعه فرمایند. در شیراز بازپرس بودم، خانوادهام را با خود نبرده بودم،…. برایم حالی پیش آمد، قصد کردم در تنهایی و خلوت مشغول ذکر و عبادت و حال خود شوم. صاحبخانه مهمان زیادی داشت، سر و صدا میکردند….. به ناچار پایین آمدم و به بابا کوهی رفتم و ….. خلاصه، آن شب حال رفت و هر کار کردم توفیق نیافتم به خود بپردازم. گفتم یا مولا هنوز هم مرا امتحان میکنی ایوالله، تو بخواه، هر چه تو بخواهی. ندایی آمد: شما باید با قلب خودت خلوت کنی، مکان جای خالی نیست، فقط قلب است که جای خالی و خلوت است. بعد، از معنا به من گفتند که مقصودشان این بود مرا از گوشهگیری منع کنند،…. انسان خلوت را باید در قلب خود بجوید، دوری جستن از اجتماع صحیح نیست، باید در میان اجتماع بود، منتها خود را از مضرات آن حفظ کرد. کسی که گوشهگیری اختیار میکند و میهمانی و سینما و معاشرت با اجتماع و… را کنار میگذارد و میگوید پرهیزکار است درست نیست، اگر در میان اجتماع بود و پرهیزکار ماند، حساب است. مثلی است که دو برادر بودند، هر دو پرهیزکار، یکی غارنشینی برگزید و ….. حال، شاگردان این مکتب باید وارد اجتماع شوند، فعال باشند، ولی تحت تأثیرمحیط قرار نگیرند و دنیا مشغولشان نکند.
موضوع قابل توجه در گ ۵۳۶ اینست: در این گفتار مراحل عبادت است که توضیح داده شده، نه مراحل سلوک معنوی. حال اگر دوباره به گفتار بالا برگردیم، می بینیم که استاد فرموده: قصد کردم در تنهایی و خلوت مشغول ذکر و عبادت و حال خود شوم. و در انتها نیز فرموده: شاگردان این مکتب باید وارد اجتماع شوند.
ممنونم
بنده هم به نوبهء خودم از همهء دوستان عذرخواهی میکنم. من از نظرات همهء عزیزان استفاده میکنم. با این نظرات هر روز ساعتهای زیادی به استاد و آثارش فکر میکنم. چیزی که مسلم است، این است که نیت همهء ما سعی در بهتر فهمیدن موضوع است. گاهی هم بخاطر اینکه موضوعی اشتباهی جا نیافتد، با هم بحث می کنیم. اگر دلمان نسوزد بی اهمیت از کنار موضوع رد میشویم. خدا نکند که نسبت به مسائل معنوی بی اهمیت بشویم. انشاالله که از من دلگیر نشده باشید.
جمله آخر مقاله که به صورت سوالی مطرح شده است که آیا امکان مورد سو استفاده قرار گرفتن آیا مانعی در انجام نوعدوستی ایجاد می کند به نظرم خیلی سوال خوبی است. و شخصا متوجه شده ام که در خودم بارها این موضوع که کار خیرم موجب سواستفاده نشود مانع از انجام عمل خیر شده است. یعنی برداشت دیگران و ترس از ساده لوح محسوب شدن متاسفانه سدی است که باعث میشود عمل خیر را گاهی تحتالشعاع قرار دهد. چقدر خوب است که از این به بعد این سوال را در ذهن خود نگاهدارم وهمیشه فکر کنم رضایت خدا بهتر و مهمتر از فکر دیگران میباشد. و موضوع را از این جنبه نگاه کنم که چه خوب است که تکیه گاه سایرین باشم و هر بار کسی نیاز به کمک دارد بداند که می تواند روی من حساب کند
در مورد سوال دوست عزیز عاطفه در مورد رابطه بین توجه حس مسئولیت و حلقه عاطفی برداشت من این است که وقتی به چیزی توجه کنیم و به آن رسیدگی کنیم کم کم حس مسئولیت و علاقه ایحاد میشود. مثلا اگر گلدانی بخریم و هر روز حواسمان باشد که به آن اب بدهیم و به آن رسیدگی کنیم، ببینیم نور کافی دارد و غیره کم کم علاقه ای نسبت به همان گیاه در ما ایجاد میشود و توجه مان بیشتر میشود و اگر روزی مسافرت برویم از دوستی می خواهیم به آن آب بدهد و غیره ولی اگر به آن بیتفاوت باشیم بعد از مدتی حتی ممکن است یادمان برود آن گلدان در خانه است و حتی آب هم به آن ندهیم. یعنی توجه و مسولیت ایجاد علاقه می کند . و هرچه علاقه بیشتر شود توجه و مسئولیت بیشتر میشود بعنی مثل یک چرخه می ماند. امیدوارم منطورم روشن باشد
ممنون از دوست عزیزم Anonymous
با سلام واحترام
بنا بر توصیه ایلیاشید عزیز که به درستی اشاره فرمودند تا از بحثهای نظری اجتناب شده و مثالهای عملی ذکر شود به ذکر یک تجربه میپردازم که شنیده ام کار خیر است و حتی منشاء خیر بودن. در غروب یک روز زمستانی، در سرمای استخوان سوز خراسان، در کنار جاده باید چند ساعتی مراقب وسایلی می بودم تا وانت محل کارم برسد و حرکت کنم. ضمن اینکه ماه رمضان بود و بنده سعادت داشتم که روزه باشم. سرما و ضعف روزه علاوه بر تنش انتظار باعث شد که کم کم احساس ضعف کنم، چند خانه روستایی در اطرافم بود با مغازه ای محقر، به آنجا رفته پیرمردی با خوشرویی احوال پرسی کرد و گفت که مرا دیده است کنار جاده در انتظار و اگر خواستم در این سرما می توانم در مغازه اش بنشینم، وقت اذان که شد خواست به خانه اش که پشت مغاذه بود برود، سوال کرد که روزه ام و آیا چیزی می خواهم که من تشکر کردم و خواستم از مغازه خارج شوم تا درب آنرا ببندد، ولی ایشان به من گفت بمانم و خودش مغازه را ترک کرد و چند دقیقه بعد فرزندش با سینی حاوی یک افطار کامل برای من وارد شد و در زمان کوتاهی مغازه را ترک کرد. فکر می کنم این پیرمرد روستایی همه ریزه کاریهای یک عمل خیر را از قبیل دقت در جزئیات تمام و کمال بودن و… رعایت نمود… از آن روز بیش از ۱۲ سال می گذرد ولی خاطره اش بسیار تازه است و هر بار آنرا به یاد می آورم برای آن بزرگوار طلب خیر می نمایم. امیدوارم ما هم با دقت و توجه به اطرافمان بتوانیم چنین اعمالی انجام دهیم.
دوست گرامی عاطفه،
دیشب تجربه ای داشتم که بنظرم بی ارتباط با سئوال شما نیست. من مشغول مطالعهء نظرات دوستان در متیس بودم. در همین حین تصمیم گرفتم به گفتاری در رابطه با موضوع مورد بحث “غارنشینی” اشاره کنم. دنبال گفتار مربوطه در آثار بودم که مستند بنویسم. خیلی هم حضور ذهن نداشتم که کتاب را باز کنم و مستقیم سر گفتار بروم. کلی این در و آن در زدم تا با کمک یکی از دوستان شمارهء گفتار مربوطه را یافتم. درست در همین لحظه یکی از فرزندانم آمد و در رابطه با انجام کاری که شدیداً فکرش را مشغول کرده بود و در اینتر نت بدنبال چاره می گشت سئوالی مطرح نمود. در حالت نرمال من فردی نیستم که دست از مطالعهء سلوکی بردارم که به مشکل فرزندم رسیدگی کنم. از آنجا که مورد نوعدوستی در اطرافیان مورد بحث بسیاری قرار گرفته بود، به لطف خدا فوری توجه ام به نیاز او جلب شد و احساس مسئولیت کردم. برخواستم و به کارش رسیدگی کردم. مشکل اش حل شد. خیلی هم خوشحال شد.
حال اگر من به او میگفتم وقت ندارم، کار دارم و یا مگر نمی بینی فعلاً دارم مطالعه معنوی میکنم. آن امکان ِ نوعدوستی را از دست داده بودم و نسبت به او، بی توجه، و در نتیجه دلسوزی نشان نداده بودم. در اصل من دخترم را بعنوان یک بندهء خدا دیدم که به من نیاز دارد و این توجه به او بود که باعث ایجاد یک حلقهء عاطفی گردید. برخواستم و کمی برایش وقت گذاشتم. خواهش می کنم به این موضوع توجه بفرمائید که بنده طبیعتم چنین است که وقتی در حال انجام یک کار معنوی باشم، به این راحتی از آن دست برنمی دارم. بخصوص که طرف مقابلم فرزندم باشد. چون معتقدم که آنها در درجهء دوم اولویت هستند. اول خدا، بعد اعضاء خانواده و ….. جالب اینست که موفق هم شدم که مشکل او را حل کنم. نظر به اینکه من قبلاً بارها برای رفع این مشکل که یک کار فنی بود، اقدام کرده بودم و عقلم به جایی نرسیده بود. ولی دیشب مثل اینکه به ذهنم الهام شده باشد، خیلی سریع با فشار یک دکمه راه حل را پیدا کردم. امیدوارم تجربه ام خیلی بی ربط نبوده باشد.
خدمت به خلق خودش خیلی گسترده است و اگر در تمام موارد ریز شویم می بینیم کسی می تواند به دیگران محبت کند که قلبش صاف باشد، اگر این طور نباشد می بینیم که بد بین می شویم ،غیبت می کنیم،بد دیگران را می خواهیم و… تمام این ها باعث می شود که مااز خدا دور شویم و جای مهربانی و خیر خواستن حسادت و خود خواهی را پرورش دهیم.
هر کسی در زندگیش به نحوی از کسی ناراحت و دلخوری دارد، چه حق با او باشد چه نباشد.
وقتی می توانم همه را دوست داشته باشم و بتوانم برای تمام مخلوق دعا کنم و به هر نحوی نوعدوست باشم که تمام مواردی که در جدول بالای صفحه آمده را انجام دهم.
و اولین موردی که به نظرم در نوعدوستی می تواند خیلی موثر باشد گذشت است.
استاد الهی می فرماید: چقدر عالی است کسی به کسی خوبی کند و آن طرف بدی جوابش دهد و این گذشت کند.
در مورد گفتار فوق مربوط به غار نشینی، اولین نکتهای که به ذهن متبادر میشود چنانچه دوستان عزیز فرمودند، اهمیت خدمت به خلق است که در حد و موازات سه مرحله رضا و تسلیم و رضا که کل سیر کمال در آنها خلاصه میشود آمده. دومین نکته برای بنده موضوع « قضاوت نکردن» است. با عبارت « ممکن است» یعنی اگر نمیدانی بدان و در بوته امکان بگذار. توجه کنیم که چه کسی این فرمایش را میفرمایند. همو که همیشه از اهمیت گذر از اجتماع فرموده. ما که نمیدانیم نه خودمان کجا و در چه مرحلهای هستیم و بالاخص نه دیگران، چطور میتوانیم با قاطعیت مطلبی را رد کنیم؟ بخصوص گفتاری از گفتارهای استاد الهی را؟!!…
به نظرم در معنویت هیچ جیزی مطلق نیست. حتی در اجتماع بودن… نسبی است… مطلق در اجتماع بودن خوب نیست بلکه در اجتماع باشد و چنان و چنان رفتار کند خوب است… (اگر بداند چه کند، اگر انجام وظیفه کند، وگرنه در اجتماع رنگ دیگران را گرفتن و سیر قهقرایی رفتن اگر برای کسی پیش میآید از آن اجتماعات پرهیز بهتر است) یا آن فرد به ظاهر منزوی، چه بسا از اجتماعات فراوان گذشته و حالا در به ظاهر غاری نشسته و به چنان جایگاهی رسیده که حق ارادهاش را با او وفق میدهد و چون نیت خیر و فکر مثبت خودش یک نوعدوستی است، او میتواند با نیتش « دنیایی» را بگرداند. البته همانطور که دوستان اشاره کردند این مراحل برای منی که فعلاً باید از خودیت خودم بگذرم و اول یاد بگیرم با اهل و عیال منزل درست رفتار کنم، یا وقتی خوبی کوچکی میکنم بازگو نکنم یا اگر از مردم بدی دیدم باز به خوبی ادامه بدهم و حداقل رشته انتقام را نگیرم و هزاران آیتم ریز و درشت دریای نوعدوستی را یاد بگیرم… حقیقتاً قابل لمس نیست.
علت ۷۲ ملت شدن، همان قضیه فیل مولانا است. دیدنش با چشم چون ممکن نبود…. وقتی اخلافات پیش میآید که هر کسی به آنچیزی که خودش فهمیده مطمئن باشد. مثلاً من امروز دلدرد دارم، میروم دکتر متخصص حاذق، پس از تشخیص، یک نسخه برایم مینویسد. میخورم خوب میشوم. ایمانم به حاذقی آن دکتر هم بیشتر میشود. بعد دوستم دل درد میگیرد. آیا درست است که یگویم حتماً آن دارو برای تو هم خوب است؟ حالا اگر آن دوست بگوید « اتفاقاً پیش همان دکتر رفتم و یک نسخه دیگر نوشت و داروی تو را هم به ایشان گفتم گفتند برای تو لازم نیست» ، چه؟
خوشحال خواهم شد دوستان در مورد سوال بنده در خصوص “مواردی ملموس تر مثل مالیات شرکتهایاسازمانها؛سرپرستی یک بخش در یک شرکت یا سازمان(دولتی یا خصوصی)و… از این قبیل که شخص به نیت کمک به سازمان یا شرکت حقوق افراد را فدای سازمان میکند یا واقعیات را خلاف جلوه میدهد تا نفع سازمان در مقابل جامعه بزرگ تری تامین شود و مثلا سازمان مالیات کمتری بدهد؛
اشخاص تحت امرش حقوق کمتری بگیرند اما شرکت یا سازمان سود بیشتری بکند یا درآمدش بیشتر شود ؛ اما در عمل و باطنا اگر چنین نکند در واقع سازمان یا شرکت او را مقصر میداند و در اصل برای زیاده خواهی از او توقع بی جایی دارد که اگر برآورده نشود ؛ توبیخ یا بیکار میشود یا ممکن است ضرر شخصی بدهد ، جایگاه اخلاق سلوکی و عمل اخلاقی یا حتی نوعدوستی کجاست؟” آیا انسان با درخواستهای ناروا و ناحق کارفرمایان زیاده خواه بدلیل اینکه ممکن است جایگاه شخصی خود را از دست بدهد لازم است موافقت کند؟ حالا ممکن است ظاهرا هر توجیهی بشود اما در اصل تفاوتی نمیکند نیت و هدف اصلی نفع شخصی است!” مرا راهنمایی کنند
دوستان عزیز، بخصوص کارما ی گرامی، استدعا می کنم، موارد نوشته شده را خوب مطالعه، و بعد قضاوت بفرمائید. اگر در مورد گفتاری از فرمایشات استاد، کسی برداشت ما را رد کرد، نباید او را به رد کردن فرمایش استاد نسبت بدهیم. بله همه چیز در بوتهء امکان است، ولی جنبهء عمومی ندارد. امروزه دورهء سیر و مکاشفه سر آمده، آیا دلیل بر این است که دیگر کسی سیر حقیقی نمبیند؟ ممکن است کسی سیر هم ببیند! ولی این دلیل بر این نمی شود که من پی سیر دیدن بروم.
در لعتنامهء دهخدا «ممکن» یعنی: چیزی که صلاحیت ظهور و بروز داشته باشد. شایان. ضد محال. دست دهنده و پیداشونده. قید شده است. به استناد معانی فوق، یعنی محال نیست. معلوم است، کسانی در دوره ای از زمان، از اجتماع کناره گرفتند، ممکن است که در مرحلهء بسیار بالایی نیز بوده باشند. ولی استاد در گفتار ۱۶۳۴، آثار الحق جلد ۱ ، بسیار واضح فرموده اند چیزی را که از شاگردان میخواهند. نمی دانم که کجا من روی فهمیدهء خود اصرار دارم؟ من استناد به گفتار استاد کرده ام. هر کس آزاد است، بپذیرد یا خیر. بنده ادعایی ندارم، ولی این دلیل نمی شود که برداشت های شخصی را دربست بپذیرم.
سلام به همه دوستان
شنیدن و معنی کردن واژه هائی نظیر نوع دوستی و یا احساس شرافت و همینطور جهانشمولی در اصول اخلاقی همه نتایج حضور ولی زمان و اثرات معنوی حضور او در این دوران میباشد.
با عرض سلام
در مورد گفتار غارنشینی به نظر من دوست گرامی, محمد, خیلی جامع و مانع توضیح فرمودند. ما باید سعی کنیم که در اجتماع باشیم و فعال باشیم..فایده ببریم و فایده برسانیم ولی شاید زمانی مثلا ۲۰ سال دیگر برای ما موقعیت غارنشینی را شبیه سازی کنند. همانطور که دوست بزرگوار فرمودند به عبارتی واژه “خانه نشینی” در زمان ما مفهوم تر است. چون مراحل و صفاتی هم با آن کیفیت و وضعیت ممکن است در ما به وجود بیاید. فعلا که خدا خواسته و در اجتماع باشیم پس وظیفه را در این مرحله سعی کنیم انجام دهیم تا بعد هم خدا کریم است.. ولی من از ظاهر گفتار اسنتباط می کنم که آن مرحله بالائی است.
در مورد صحبت دوست عزیز گمنام, در مورد مطالعه معنوی فرمودید و اینکه همیشه این کار را در ارجحیت قرار می دهید چون فکر می کنید که اول خدا بعد اعضاء خانواده و …
برای خودم خیلی پیش می آید که در حال مطالعه معنوی هستم در حالی که بقیه در حال کار وفعالیت اند!!
اگر یادمان باشد سلسله مراتب حقوق و وظایف به این صورت است:
روح خودمان
جسم خودمان
همسر
فرزندان
والدین
صله رحم و به همین ترتیب دورتر می شود. ولی در ادامه گفتار فرموده اند خدمت به خلق چون یک نوع تقویت روح است بر بقیه مقدم است. بنابراین فکر می کنم شاید واقعا در موارد اینچنینی اگر به کمک دیگران برویم و خدمتی کنیم از اینکه بنشینیم و گفتارها را مطالعه – و نه عمل- کنیم بهتر باشد.
ممنون از تجربه زیبایتان که رفتارهای خودم را به یادم آورد.
با سلام خدمت دوستان عزیز
نکته ای را که به عنوان دوست کوچک می خواستم در میان بگذارم این است که به اسم کامنت ها توجه نکنید چرا که بعد از مدتی شما به بعضی افراد (تفکر و تحلیل شان ) تمایل پیدا می کنید و به جای متن اصلی مقاله دنبال کامنت طرف می روید که آن را بخوانید و یا برعکس ( کسی که تحلیش را قبول ندارد ) چنانچه کامنت طرف مقابلی را که دیدید ( چون از پیش قضاوت کرده اید ) خواه نا خواه جوابش به دلتان نمی نشیند و نسبت به آن گارد می گیرید . ( میرویم به حاشیه ) . نکته بعد این است که شما نمی توانید دو یا سه گفتار از آثار الحق یا مطالب کتب های معنوی را در رد یا تائید یک فرضیه بیاورید چرا که این گفتار های ( اگر حقوقی در نظر بگیریم ) بعضی از گفتار ها قانون است و بعضی تبصره آن قانون ویا تبصره قانونی دیگر .( چون زیاد یا بهتر بگویم اصلا آثار الحق را نی دانم چون بعد از چندیـــــــن …سال که توفیق آشنایی با کتابهای استاد الهی را دارم تازه فهمیدم کلمه ٌسالک ٌدر آثار الحق یعنی چه ؟آن هم تازه اگر به درستی فهمیده باشم . خواهش بنده این است که به ظاهر کلمات و گفتار هاتوجه نفرمائید . یا اگر کتاب و گفتار ها را مثل طب و امور پزشکی در نظر بگیریم هر کدام از گفتا ها یک نسخه است که درهر زمان و برای یک فرد خاص کاربرد دارد ( چون تمام سالکان در یک مرحله و سلامتی روحی نیستند ) مثلا یک گفتاری که در حال حاضر برای آقای ایکس کاربرد دارد شاید ۵۰ سال دیگر برای من کاربرد داشته باشد . همه می دانیم خوردن آسپرین برای سر درد خوب است ولی اگر شما خونتان خیلی رقیق باشد و آسپرین مصرف کنید با اولین زخمی که بر می دارید جان خود را از دست می دهید چون خونتان دیگر لخته نمی شود پس آیا اگر سرتان درد گرفت دکتر به شما آسپرین می دهد . اگر به ظاهر گفتار و معانی توجه کنیم حاصل کار این می شود که طوطی وار چیزی را حفظ کردیم ۱) خودمان که نمی توانیم عمل کنیم ۲) درست نمی توانیم مطالب معنوی را به فرزندان و یا دیگران انتقال دهیم ۳) تفرقه و تعدد عقاید در دانشجویان معنوی و آخر کار ؛ آخر و عاقبت خیلی از مکاتب و مذاهبی که آخرت و عاقبتشان را به روشنی می بینیم .این تفرقه ای که در مذاهب و مکاتب می بیند از رهبران آنان نیست بلکه پیروان هستند که تفرقه و جدایی درست می کنند
با تشکر از تمامی دوستان عزیز
کارما و سروش
بهتر است چشمانتان را باز کنید…. و بفهمیم که در هر دوره ای کجا و به چه نحوی میتوانیم کردار کنیم..به گمانم اگر نظرات من را بخوانید با کلمه” ارجحیت ” رو به رو میشوید و این کلمه دلالت بر رد مطلب نمیکند.شما با پیکان مدل ۵۷میتوانید به مقصد برسید اما از نظر من bmw
ارجحیت دارد.هم امن تر است هم شکیل تر و هم امروزی تر.خود من ۱سال تمام در روستایی تازه شهر شده به نام”فردوس” چله نشینی و ….. را تجربه کرده ام.حال جلوی کسی را نمیگیرثیم بروید به غار بنشینید.یادتان باشد حکم زدن شارب را پرفسور الهی داد(العاقل یکفیه الاشاره) و غارنشینی هم به همان اندازه قدیمی شده و با فلسفه نوین(راه استاد الهی) اکنون در تضاد است …دارویی بوده که در زمان خودش شفا میداده و امروز به شاید یه صورت آنتی بیوتیک فاسد است(آیا میخواهید ریسک انرا امتحان کنید؟!) آیا ار شاه ابراهیم ادهم فقط غارنشینیش اهمیت دارد؟ ابا او از سلطنت دنیا نگذشت؟ ایا ………………
من چیزی رد نمیکنم اما خدمت به خلق و اجتماعی بودن ارجحیت دارد بر دیر و کنیسه نشینی.
بفهمید که در هر دوره ای کجا و به چه نحوی میتوانید کردار کنید
از آن بحث غارنشینی که بگذریم یا شاید هم نگذریم به گونه ای اهمیت خدمت به خلق در گفتار ۱۶۶۱به خوبی و آشکارا بیان میکند:
خدا از ما صدافت میخواهد و ایمان،بی ریا و به قصد خدا باشد،وهیچ عبادتی از این بالاتر نیست.
زمانی در نجف مشغول یک چله ریاضت بودم،شبی در حال دعا دیدم کسی در میزند و معلوم بود خیلی هم عجله دارد.همه در خواب بودند و کسی صدای در را هم نمیشنید،دعایم را ترک کردم و در باز کردم.شخصی بود که در نهایت عجله سراغ مستراح را میگرفت،نشان دادم و حتی آفتابه را نیز برایش پر کردم.وقتی هم بیرون آمد راه را به او نشان دادم و همراهی اش کردم. آن شب دیگر نشد دنباله کارم را بگیرم.به عقلم رجوع کردم ببینم این کا بهتر بود یا عبادتم دیدم به اندازه ۱۰شب عبادت ارزش داشت بعد به من در خواب گفتند: یک چله ریاضتی که کشیدی و دعایی که خواندی به اندازه این کارت ارزش نداشت.
من هم به شما نصیحت میکنم تا میتوانید خدمت ب خلق بی ریا و برای خدا انجام دهید.اگر قلبها را بدست آورید،خدا را به دست آورده اید.چون تا ذره ای از خدا در ذی روحی نباشد جان ندارد و زنده نیست.مثلا اگر کسی قلب ۱۰۰نفر را بدست آورد،توجه صد ذره از خدا را به خود جلب کرده است و بالعکس وقتی قلب صد نفر را رنجاند.غضب صد ذره از خدا را به خود جلب کرده<=====(چله نشینی و عبادت استاد در شهر(محیط اجتماعی) برای خدمت به خلق نیمه کاره میماند و چنین نتیجه ای صورت میپذیرد حال اگر چله در غار بود (به دور از اجتماع) آن وقت ۱فرصت طلایی زائل میشد از طرفی استاد الهی باره در دیگر گفتارها اجتماع را بر عذلت بر میگزینند که چندی از آنان را بدون شماره ذکر میکنم در صورت لزوم و درخواست شماره ها را اعلام میکنم
۱-در جایی میفرمایند مدتی اندکی اشتغال در جامعه اجر چندین سال ریاضت را داشته
۲-میفرمایند به فرزندانم توصیه میکنم در جامعه باشند و تاثیر بگذارند و…..
و چندین مورد دیگر
ما معنویت سنتی را بیس و پایه معنویت علمی میدانیم و آن را هم مردود نمیدانیم البته اثرات دعا را انکار نمیکنیم در گفتار فوق هم حضرت استاد در شهر(محیط اجتماعی)مشغول به دعا و چله بوده اند
فی الحال ابنها را گفتم که برخی فکر نکنند گفتارهای متعالی ایشان را الف بچه ای چون من رد کرده ..بلکه اینها را که گفتم با توجه به دیگر گفتارهای ایشان بوده.نمیشود که این همه از خواص جمع بگویند و بعد آن کلمه کذائی غارنشینی را مدح غارنشینی و گوشه گیری دانست.
احساس وظیفه کردم بگویم تا روشن شود حال از من رفع مسئولیت شد___________________
سلام، محمد رضا و ایمان عزیز، ضمن تایید فرمایش شما ولی در ادامه ی فرمایشاتتان می توان گفت ولی زمان در هر دوره ای وجود داشته و چیز جدیدی نیست،زیرا زمین آنی بدون ولی خدا نمی باشد ولی آنچه این دوره را متفاوت می گرداند وجود مقامی یا مقاماتی بالاتر از این حرفهاست که معنویت این دوره را دگرگون کرده، ذهنمان را کمی باز بگذاریم شاید بیش از آنچه فکر می کنیم باشد…
سلام به دوستان، دوست عزیزم گمنام ، دستتون درد نکنه خیلی جوابتان به من کمک کرد، خدا خیرتون بده…
سلام ، دوست خوب و بزرگوارم MOHAMADREZA ، واقعاً ممنون که ما را به روشنی با مضرات معنویت سنتی و… آشناتر نمودید از دلایل و براهینتان ممنون.
سلام ، با تشکر از اینکه سایت به این مفیدی را در اختیار ما قرار دادید :
یک تجربه ی عملی که شاید به دیگران خیلی کمک کند:
وقتی موردی یا نقطه ضعف و یا حتی مشکلی خاص را برای دوست هم عقیده مان تعریف می کنیم ، این را به یاد داشته باشیم “ممکن است” آن مورد و ضعف اخلاقی وارد روان شخص مقابل شود. لذا با خود خواهی خود دیگران را اسیر نکنیم، در حقیقت پرورش فکری این را داشته باشیم که هر چیزی را تا چه حد باید باز کرد که به دیگران ضرر نرساند، مثلاً اگر یک روش جدید تقلب را به دیگری بگوییم که انجام دادیم نا خود آگاه آن شخص را با این نحو جدید آشنا کردیم آیا عواقب این موضوع را می دانیم؟ آیا توان فرد را در نظر گرفته ایم؟ در حالی که می توانیم تجربه خود را تعریف کنیم و حتی بگوییم در معرض وسوسه تقلب بودیم ولی اجزا و راههای جدید را نگوییم ، البته مورد تا مورد فرق می کند و باید خود را عادت دهیم قبل از حرف زدن کمی به قانون طلایی و طرف مقابل هم فکر کنیم زیرا شاید نشوداثرات آنرا جبران کرد، این مساله مانند منشاء اثر خیر شدن و تفاوتش با منشا ء شر را نشان می دهد، با این کار منشا ئی از شر از خود بجا نگذاریم…باز تاکید می کنم مورد تا مورد و مخاطب تا مخاطب فرق دارد و فقط با پرورش فکر و نیت خالص و توجه می توان قدرت تفکیکی چنینی را بدست آورد…
سلام عزیزان، مورد دیگری که در زندگی حضرت مسیح در مورد نوع دوستی وجود دارد که آنرا هم در انجیل می توان دید و هم در فیلم “عیسی ناصری” می توان مشاهده کرد، مهربانی با گناهکاران و قضاوت منفی در مورد آن ها نداشتن است، با این دید که آن ها هم ممکن است حتی زمانی از برگزیدگان خدا شوند، یعنی با وجود چند صفت رذیله، صفات ممتازه ی شخصی را زیر سوال نبریم زیرا که قضاوت مخصوص خداست.آن جا که زنی بدنام پای مبارک مسیح را با عطر و با اشک خود می شوید ونجات پیدا می کند و همین موضوع باعث تعجب همگان می شود ، آنجا که مسیح سیبی را به زنی بدکاره هدیه می دهد ، با آن نگاه که برایش بد و خوب ندارد، آنجا که برای گنهکاران صحبت می کند و می گوید بیماران نیاز به طبیب دارندو چه کسی می داند در درگاه او چه کسی مقرب تر است…….
با سلام
دوست عزیز شما قرار نیست به یک باره گفتار حضرت استاد را رد کنید با تجریه و تحلیل تان این طور نتیجه گیری می فرمائید که این قسمت از گفتار ۵۳۶ “….ممکن است که غار نشینی هم مرحله بسیار بالای باشد .”
را قبول ندارم و شاید برداشت اشتباه بنده است لذا اگر غیر از این است بنده را تصیح فرمائید .
ضمن اینکه ما در بین دو مرحله معنویت سنتی و جدید هستیم و اکثرا هم گرایش به معنویت سنتی داریم این است که حضرت استاد این قدر تاکید بر حضور اجتماع دارند اگر گوشه از معنوی سنتی ( یا مواردی از آن را) بفرمایند یک ذهنی مثل ذهن ناقص من سریع نتیجه گیری و می خواهد عمل کند اگر هزار نفر هم بگویند می گویم حضرت استاد فرموده اند این هم سند، گفتار ….. آثار الحق . به نظر بنده گفتار های حضرت استاد مثل داروست برای خوردن دارو بستگی به شخصی ( سن ، جنسیت ،وضعیت (حاملگی ،قلبی و…))، مکان وزمان دارد . مثال ( در شماره گفتارش حضور ذهن دارم .آثارالحق جلد ۲ ) آن مسیحی می آید و در مورد مشروب خوردن سئوال می کند و ایشان می فرمایند در مذهب شما خوردن …ایرادی ندارد ولی اگر نخورید بهتر است (عین کلمات گفتار نیست ).تا آنجا که بنده کوچک فهمیده ام استاد در مورد هیچ چیز مطلق صحبت نکرداند .
استاد ذهنی دارد به وسعت تک تک انسانها آنها را دوست دارد و می خواهد ما هم آنها را دوست داشته باشیم و به آنها احترام بگذاریم و کمک شان کنیم(نوعدوستی ) . من در زمان دانشگاه هم اتاقی داشتم که سنی بود و از طریق من کتاب های استاد هم مطالعه می کرد ( با وجودی که ایشان در مورد حضرت علی خیلی صحبت هاوتعریف کره اند )ولی دوستم همیشه با احترام از ایشان صحبت می کند و می گوید استاد الهی شخص بزرگیست .یکی از صفاتی که باید کسب کنیم که در همین مقاله آمده صفت جهانشمولیست .
با تشکر
با سلام و در پاسخ به سوال ِ خواهرم شیرین ،از بنده ؛ و با پوزش ِ فراوان از تأخیر ِ ناخواسته در پاسخ ، بنظرم می آید ، ً هنوز کاملا ً ، دروناً ،باور نکرده ام که قسمت ِ عمده ایی از معنویت ِواقعی و سرنوشت ِاخروی ام ، شاید ، در گروی ِانجام ِهمین کارهای ِ کوچک و کمک های ِ ریز به همسر و نزدیکانم میباشد و نیز عدم ِ استمرار و تکرار ِ کافی ِ بنده ،در انجام این نوع کارهای ِ ریز و خوب …
در مورد ِمفهوم زیبایی که تحت ِ عنوان ِسوال ، برادر ِ خوبم ایلیا شید مطرح فرمودند شخصاً با نظر ِ ایشان، موافقم: “حالا ممکن است ظاهرا هر توجیهی بشود اما در اصل تفاوتی نمیکند نیت و هدف اصلی نفع شخصی است!” که خود بهتر میدانید که این نیت ، خیلی برای ِرشد ِمعنوی آنفرد ، احتمالاً مفید نیست.
در مورد سوال ِ خواهرم پریسا ،که فرمودید :”” چطور قسمت ِتوجه به دیگران را در خودم زیاد کنم؟؟ “” باید عرض نمایم شاید ،اگر از درون ،بیشتر ، به اهمیتِ حیاتی ِ اصل ِ نوعدوستی، پی ببریم ،ناخودآگاه ، مشکلات ، و کارهای ِ زمین مانده ، و موارد ِبیشماری برای ِ کمک، و حتی احترام و محبت و … به دیگران ،بطور اتوماتیک ، به نظرمان آید، در مورد ِ بنده که حداقل با خواندن ِمقالاتِ نوعدوستی و نظرات ِدوستان ، این اتفاق ، تا حدِ زیادی ،رویداد …مثالهای بیشماری از کمک به دیگران میتوان بیان نمود همانطور که خود میدانید ،شاید، همین که وظیفه ایی ،که بلحاظ ِ شغلی و اجتماعی ، بر دوش داریم ، را بهتر انجام دهیم (حتی انجام ِ کارهای ریزِ ِ خانه و …)به نوعی ، به جوانه زدن ِ صفت ِ نوعدوستی ، در ما کمک میکند ،در مقاله ی قبلی آمده بود : “… در هر لحظه از روز می توانیم از خود سؤال کنیم چطور می توانم برای دیگران مفید باشم. این سؤال ساده که صادقانه از خود میپرسیم، امکانات وسیعی را برای عمل به نوعدوستی پیش روی ما قرار میدهد”
البته با مطالعه مطالب ِ قبلیتان مطمئنم، شما در این زمینه ،از من خیلی جلوترید و من خودم متأسفانه، عامل به نکات ِفوق صد حیف ،که نیستم…
سلام آیدا
من بالاتر از خدای زمان و ولی زمان نیروئی معنوی برتری در صندوقچه آگاهی خود نمیشناسم میشود کمی بیشتر برایم توضیح بدهید؟ ممنون میشوم
باسلاممن اصلا قصد ادامه دادن بحث غارنشینی را نداشتم و آمدم شاید دوستان از تجارب خود مرهمی برای درد من عنایت نموده باشند ؛ اما ظاهرا درد جدیدی مشاهده کردم آنجا که عزیزی از مراجعه کنندگان در پایان کامنت خود نوشته :”بلکه اینها را که گفتم با توجه به دیگر گفتارهای ایشان بوده.نمیشود که این همه از خواص جمع بگویند و بعد آن کلمه کذائی غارنشینی را مدح غارنشینی و گوشه گیری دانست.
احساس وظیفه کردم بگویم تا روشن شود حال از من رفع مسئولیت شد__. ”
برای من ایشان کاملا ناشناس هستند اما از همان اولین مطلبی که در این بخش از ایشان دیده بودم متوجه شده بودم ظاهرا مفهوم غار نشینی را با گوشه گیری از اجتماع یکسان تلقی کرده اند و سعی دارند به ما هم همین را بقبولانند! حال چرا نمیدانم. اما متون تاریخی و آثاری که در غارها بجای مانده خلاف این را نشان میدهد. پس خواهش میکنم لطف کنید اگر از گفتارهای ایشان چیزی را برداشت کردیم برداشت خود را حقیقت محض نپنداریم! دوست ما اصرار دارند ما برداشت ایشان را تایید کنیم درحالیکه ماهم درمقام تایید چنین برداشتهایی نیستیم. بازهم ممنون میشوم درخصوص سوال اخیرم دوستان بنده حقیر را راهنمایی بفرمایند. ضمن اینکه دانشجویان علوم تجربی جهت تحقیق عین علائم بیماری را برای دیگران عنوان میکنند تا شاید به درمان قطعی در سریعترین زمان دست یابند نمیشود برای دریافت درمان یا راهنمایی علائم را بصورت گنگ و نامفهوم گزارش کرد و انتظار راهنمایی داشت!
باسلام می خواستم در بحث غارنشینی شرکت کنم و نظرم را بگویم .بحث را با یک سوال شروع می کنم .ذات حق در جامه حضرت مولا بطور کامل ظهور کرد ( مقام معرفت )چه لوزمی داشت که قرنها بعد در جامه سلطان سحاک ( مقام حقیقت ) دوباره ظهور کند ؟و مهمتر از این چرا باره سوم دوباره ظهور کرد ؟ مگر ذات بشرهای قبل قرص کامل نبودند و آنچه لازمه بشریت بود نگفته بودند ؟ از روش استاد استفاده می کنم ( روش قیاس ) . اگر ما معنویت را علم ندانیم ، هرگز در پی فرمول نوع دوستی نخواهیم بود ، اگر علم ظاهر به همان علم قرنها پیش اکتفا می کرد و دانشمندان دنبال نوع آوری و اکتشافات نبودند هرگز ما الان این همه پیشرفت علمی نداشتیم . چرا ما در مورد معنویت باید به پس نگری برگردیم در حالی که الان ثابت شده تا تمام اتفاقات در عالم معنا تایید نشود در ظاهر امر اتفاق نمی افتد. زمانی که استاد گیسوان را کوتاه کردند و معنویت سنتی را کنار زدند و وارد اجتماع شدند ، فرمودند که هر سال کار در اجتماع برابر آن همه ریاضت بود که در باغی پر از معنویت بود . مرد خدا الان از ما انتظار دارد در اجتماع باشیم ، فعال باشیم ، تحت تاثیر اجتماع قرار نگیریم بلکه اجتماع را تحت تاثیر خود قرار دهیم .در معنویت سنتی شاید غارنشینی در آن زمان مورد استفاده داشته ولی در این دوره کاربردی ندارد مثل این می ماند که یک محصل دیپلمه برای ورود به دانشگاه برود دروس سالها قبل یا قرنها قبل را بخواند .ما باید دنبال این باشیم که مرد خدا از ما چه می خواهد ، دنبال فروعات دین و مهنویت سنتی مارا بجایی نمی رساند ، اگر ما خودمان را آبدیت نکنیم خودمان ضرر می کنیم زیرا روزگار می گذرد و کسی که دستش در دست خدای زمان است شش اسبه می تازد و ما هنور دنبال این هستیم که لیلی زن بود یا مرد . متشکرم از توجه تان به مطالب .
دوستان بزرگوار که روحی مثل گل دارید، مبادا نظر من حمل به شخص خاصی شده باشد.. فقط میبینم که با گذشت ایام و افزایش تجربه، مدام درک و برداشتم از گفتارهای استاد الهی تغییر یافته و مییابد. گفتار همان گفتار است اما روح من عوض میشود و فهمم هم به تناسبش عوض میشود، و چون – هر کس به قدر فهمش فهمیده مدعا را- تفسیر و تاویل شخصیام از گفتارها عوض می شود حال آنکه چه بسا نکاتی هست که من اکنون نمیبینم و فردا خواهم دید… خلاصه مطلقاً قصد و اصلاً صلاحیت ندارم که نظر شخصی دوستان دانشمند را هدف قرار دهم روی این اصل هم سعی میکنم اسم دوستان را ذکر نکنم.
اما وسواسی دارم که محدوده نظرات شخصی با محدوده فتوا – که حریم الهی است- مخلوط نشود. و گرنه در جایی که بزرگان معنوی با آن صحت کلام، میفرمایند اصراری نداریم کسی بپذیرد، دیگر تکلیف نظر شخصی بنده که مرتب در تحویل و تحول است، مشخص است.
سلام خدمت عزیزان، یکی از تجربه های نوع دوستی من این است که اگر کسی با طیب خاطر و رضایت دوست دارد برای من کاری انجام دهد خود را جای آن شخص می گذارم و فارغ از اینکه احساس ضرر کنم یا با خود حساب کتاب کنم اجازه می دهم.”البته این در بعضی موارد است” ولی خیلی لذت دارد دل کسی را که با ذوق دوست دارد برایمان کاری انجام می دهد را نشکنیم.هر چقدر کریم باشیم خدا نیز کریمتر با ما برخورد می کند ،هر چند من در آن موقع به تنها چیزی که فکر نمی کنم این است ولی گاهی خودخواهی خود را کم کنیم و کریمتر رفتار کنیم.
سلام و عرض ادب ، با تشکر از سایت و مقاله ، تجربه ی عملی که من در مورد نوع دوستی دارم این است:
مثال من در مورد رابطه حسادت و غرور است ، وقتی موفقیت های دیگران را می بینیم ،بعضی اوقات بدجنسی می کنیم و به دلیل اطلاعاتی که نفسمان در یافت کرده دیگران را دچار آسیب می کنیم، بدین صورت که می دانیم اگر این فرد را دچار غرور سازیم امکان از دست دادن نعمتش بیشتر است، لذا شروع می کنیم از تعریف و تمجید های بی دلیل تا جایی که موفق شویم آن حس غرور را در فرد بوجود بیاوریم، آن وقت خود را عقب می کشیم، هیچ چیز به حد غرور به ما آسیب نمی زند لذا از بهترین روشهای حسادت و عمل بدان، چنین جنایتی در حق دوستانمان است، در نهایت این را می گویم: چرا تا این حد بد جنسی؟!!! چرا تا این حد خورده شیشه ؟!!!! وقتی می دانیم غرور چقدر مضر است با تعریف و تمجدید های ناشیانه خود دیگران را اذیت نکنیم. بیاییم اگر آدم مهربانی هستیم از کسانی تعریف کنیم که کمی به اعتماد به نفس نیاز دارند نه جایی این چنینی…در هر موقعیت اگر خود را به جای دیگری بگذاریم چنین خطاهایی نمی کنیم. “”پس بیایید مهربانتر باشیم””
بحث را مطالعه کردم و نظرات دوستان را خواندم.برایم نظر دوستمان Mohamedrezaجالب بود و همچنین پافشاری و احساس مسئولیتشان ستودنی بود.روشن ساختن حقیقت به نظرم خودش از بهترین انواع نوعدوستی است حتی اگر مثل همین آقا مورد تهمت دیگران واقع شوند که حرف استاد عظیم الشان را رد کرده اند..افرادی بوده اند همچون حلاج و نسیمی که نوعدوستیشان را با پافشاری بر روی حرف حق نشان داده اند و در اروپا هم افرادی بوده اند چون ژاندارک و گالیله که بر سر روشنسازی حقیقت جان داده اند.آیا میتوان گفت نوعدوست بوده اند؟؟؟؟؟ از اینکه استادتان ژاندارک را شهید خوانده بودند علاقه مند به راهشان شده ام و گویا شاگردانی از ایشان هستند که خلق و خوی ژاندارک و گالیله را دارند.پافشاری بر سر حقیقت ستودنی مثل افرادی که بر سر اجتماعی بودن جریان اسرار دارند. اما سوالم این است
“سوال”:
آیا نوعدوستی شامل پافشاری بر مسئله ای که حق است میشود؟؟آیا نسیمی و حلاج و ژاندارک و گالیله را با آن عملشان میتوان نوعدوست دانست؟؟یا باید خدمت به خلق را چگونه دیئ
فردی هستم که با توجه به خلق و خوی شخصی و دینم که مسیحی هستم و با توجه به نژادم که پدرم ژرمن هست و اینکه حقیقتا الکلی هستم و … از اینکه بتوانم خود را شاگرد استادتان بدانم و یا شاگرد او باشم محروم میدانم اما خودم شخصا در این مورد یعنی نوعدوستی بسیار کوشا هستم.آیا نوعدوستی میتواند من را به کیفیتی که مد نظر بهرام الهی و نورعلی الهی ترسیم میکنند برساند؟ زیرا با مفاهیم اسلام و قوانین آن میانه ندارم و به همان مسیحیت هم نمیتوانم پابند باشم خوب همانطور که گفتم مادرم ایرانی است و اسرار هم داشته که با اسلام کنار بیایم اما چیزی در من برای آن نیست.آیا میتوانم با نوعدوستی که در همین زمینه هم کارم هست برسم به ان چیزی که به آن کمال میگویند بدون عمل به دینی که بعضی به آن عمل میکنند؟؟؟
میخواهم بگویم خوش به حالتان که استاد الهی را دارید
در مورد سوال دوستمان: خدمت به خلق مهم تر است یا رضایت خدا را به جا آوردن؟
به نظر میرسد که رضایت خدا را بجا آوردن مهمتر است ، چون سعی ما این است که هر عملی را برای رضایت خدا انجام دهیم پس خدمت به خلق را هم برای رضای خدا می کنیم ولی باید توجه داشته باشیم که گاهی عملی ،هم ،مطابق رضای خداست وهم خدمت به خلق است ولی برای ما ممکن است قبول کردنش مشگل باشد . البته اگر عملی از روی حکمت باشد،همه چیز آن خوب است. مانند حکایت خضر و موسی که حضرت خضر آن طفل را کشت،نفرمود کشتم ،گفت تبدیل کردم،روح او را عوض کردند.یعنی قبض روح شد و روح شریفی به جامه ی طفل وارد کردند،زیرا اگر آن روح شریر قبلی در جامه ی طفل باقی می ماند،ممکن بود اجر پدرش را که مومن بود زایل کند. آثارالحق جلد یک، گفتار ۱۶۳۸ ، سطر چهارم، توضیح داستان هم در پا ورقی می باشد. پس خضر هم رضایت خدا را بجا آورد و هم به طفل و پدرش خدمت کرد.
ایلیاشیدعزیز چند روزی است که به سؤال شما فکر می کنم این طور به نظرم رسید که عکس العمل اشخاص بستگی به مقامی دارد که در آن شرکت اشغال می کنند، اگر شخص بتواند با مسؤلین مربوطه صحبت کند و حرفش خریدار دارد بهتر است نقطه نظر خود را با آنها در میان بگذارد در غیر این صورت اگر قرار است کارش را از دست بدهد و خانواده اش در وضعیت بدی قرار گیرد ویاامکان پیدا کردن کار دیگری را نداشته باشد، چه کاری از دستش بر می آید.البته نیت رضای خدا در درجه اول اهمیت است باید صادقانه از خود سؤال کنیم که نیتمان از نجات دادن شرکت و ضرر رساندن به مردم چیست. و از خدا کمک بخواهیم و بگوییم که خدایا من نیتم از کار کردن بجا آوردن رضایت تو و کمک به همنوعانم است هر طور صلاح می دانی کمکم کن تا آلوده نیرنگ های اجتماع نشوم . اگر با خود و خدا صادق باشیم وخیر اجتماع را بخواهیم خدا حتما نجاتمان میدهد.
دوست بزرگوارم علی م, از پاسخ و راهنمائیتان بینهایت سپاسگزارم.
با عرض سلام
در جواب دوست گرامی ایمانوئیل ناصری,
استاد الهی فرمودند که در مکتب حقیقت، هیچ مذهبی فرق نمی کند. هیچ نژاد و رنگی مطرح نیست و فرقی هم بین اناث و ذکور نیست.
در واقع اینطور که درک کردم اگر حقیقت دین را مانند دریائی فرض کنیم ادیان مختلف مانند رودهایی هستند که همه به این دریا ختم میشوند. و وقتی هم به حقیقت رسیدم دیگر فرقی نمی کند از طریق کدام رود آمده و به اینجا رسیده ایم.
خدمت به خلق یا نوعدوستی از مواردی است که آن ذات احد خیلی می پسندد.. در واقع دوست دارند که خیرمان به بقیه برسد و خیرخواهشان باشیم.. همانگونه که خودشان خیرخواهمان هستند.
حالت عجز و افتادگی به درگاه خداوند خیلی حالت خوبی است.اگر مقاله “چند توصیه برای تسلط بر نفس” را نگاه کنیم می بینیم که فرمودند غرور از هر چیز دیگری برای روح مضرتر است…همه ما ضعفهای خودمان را داریم. ممکن است کسی با مساله ای که در خودش احساس می کند به این حالت عجز و افتادگی برسد و فردی هم مثل من با این همه پستی و رذالت در وجودش هنوز به این حالت نرسیده باشد.
خواستم بگویم خوش به سعادتتان که خودتان را در درگاه آن ذات یکتا اینقدر کم و ناچیز می بینید.استاد الهی فرموده اند کسی که غرور ندارد محال است که دستش از دامن حق کوتاه شود و برعکس.
فکر می کنم کسی که نوعدوست باشد و خیرش به دیگران برسد روحا شاگرد است و سلوکش را طی میکند هرچند که در ظاهر شاگرد نباشد.
باسلام خدمت دوست عزیز ایمانوئیل ناصری:
من با دانشگاه استاد الهی کمی آشنائی دارم به خاطر همین نظرم را می گویم . از دیدگاه استاد الهی همه انسانها یکسان هستند ، مرد ، زن ، سیاه ، سفید ، زرد ، مسلمان ، مسیحی ، یهودی ، زرتشتی و… همه یکسان هستند . کمااینکه اگر به سمپوزیم یکصدومین سالگرد تولد ایشان مراجعه کنی و نظر دانشمندان را مطالعه کنید می بینی که همه متفق القول گفتند که دروس و دانشگاه استاد الهی پل بین ادیان است و باید در تمام دانشگاها تدریس شود . ماموریت حضرت مسیح عام بود و برای تمام بشریت بود . ماموریت استاد الهی طبق گفته خود ایشان برای تمام بشریت است و متعلق به کسی یا نژاد و رنگ خاصی نیست . تمام دروس معنوی ایشان مربوط به انسانیت خالص است و هر کسی می تواند در هر دین و آئینی از آن استفاده کند . لطفا کتب ایشان ( آثارلحق جلد یک و دو و معرفت الروح و مبانی و معنویت یک علم است و طب روح و راه کمال و …) را مطالعه کنید به این شرط که حب و بغض را کنار بگذار و با همان تفکرات حضرت مسیح مطالعه کنید قطعا به نتیجه مثبت خواهی رسید . چرا گفته می شود دانشگاه استاد الهی ؟ شما وقتی دانشگاه ظاهر را نگاه کنی از همه رنگ ، تیره با هر دینی و هر مذهب و مسلکی وجود دارند و در کنار هم درس می خوانند . در دانشگاه استاد هم همن طور است هر کس درس خواند و در اجتماع فعال بود و عمل کرد برگه برنده در دست اوست با هر اسم و رسمی .امیدوارم روزی برسد که این تفاوتها که ساخته دست بشر است از بین برود و همه در زیر یک پرچم و آن هم انسانیت و حقیقت خالص است طی سلوک معنوی کنیم .در مورد سوال نوع دوستی و خدمت به خلق ؟این دو عمل در عرض هم هستند چون کسی که حقیقتا نوع دوستی می کند در آن خدمت به خلق هم مستتراست و بلعکس . ولی با عمل به یک صفت اخلاقی نمی توان به کمال رسید همچنان که با خوردن مثلا یک نوع غذا نمی توان نیاز های جسم را تامین کرد .گالیله و نسیمی و… فقط با این عمل به کمال نرسیدند ، بلکه آنها دیگر ابعادشان را هم پرورش داده بودند. متشکرم
با عرض سلام و تشکر ، اهمیت ِ خدمت به خلق ، و در اجتماع بودن و منشأ اثر خیر بودن،در فلسفه ی استاد الهی ،با توجه به تکرار ِبسیار زیادِ این معنا و موضوع، در گفتارها و کتب ِ راه ، بسیار غریب و بعید و ناممکن است که بر عزیزی ،که حداقل یکبار، یکی از این کتب را مطالعه کرده باشد ، امری پوشیده باشد و دوری از اجتماع را ،در این سیستم فکری ،برای پیشرفت ِ روحی ِخود ،تجویز و تشویق وعمل نماید ،چنان که دوستان ِ دانشمندمان سروش و کارما و محمد و … گرامی نیز هیچگونه تشویقی به گوشه گیری از اجتماع در سخنانشان مشاهده نمیشود بلکه عکس آن بیشتر دیده شده و خود نیز عملاً با حضور ِخود در این سایت ،چنین نکرده اند، مانند دوستان ِ فوق ،فکر میکنم شاید در مراحل ِ بسیار بالای سیر کمال ،طبق گفتار ۵۳۶،(مثلاً مرحله ی رضای اخص)ممکن است گاهی روحی نیاز داشته باشد مدتی، برای آموزش ِ دروسی خاص ، تاحدی ،بظاهر دورتر از اجتماع ،بسته به نظر ِ مقام ِ راهنمای معنوی اش و بدلیلی که حقیر نمی دانم (چون ولی وقت نیستم) ،وظایفی را که نمیدانم ،انجام داده و سیر کمال نمایند،و مطمئنم برای خلق ِ خدا، هزاران بار ،از حقیری که مثلاً در اجتماع هستم نیز ،آن خدمات ، ارزشمند تر می باشند در عصر ِ ما هم، هر چه پیشتر میرویم ،برای خدمت به خلق، نیاز به حضور فیزیکی ، کمتر دیده میشود و ممکن است حتی عالیجنابی معنوی در نقطه ایی نامعلوم از زمین یا برزخ یا …،با دستکاری و گذاشتن افکاری مثبت در ذهن شما ، بدون اینکه حتی خودتان بدانید خدمتی به شما بنماید که هیچ کس ِدیگری تا بحال چنین خوبی ایی در حق ِ شما نکرده باشد پس گوشه گیری از اجتماع لزوماً و همیشه و برای تمامی سطوح به معنای بیکاری و معنویت سنتی و …قطع ِ سیر ِ کمال ،ممکن است نباشد…و نیز ممکن است گوشه گیری ،همچون سمی خاص ،در پاره ایی از اوقات ، به اندازه ی ِمورد ِنظر ِطبیب ِ متخصص ِ معنوی، برای بیماری ایی خاص، بتواند حکم ِکیمیا را داشته باشد بهر حال باید بدانیم ما طبیب ِ معنوی نیستیم و چون بنده ،در مراحل ِ بسیار پایین ِ معنویت بسر میبرم تکلیف ِ شخصی ام همانطور که بکّرات فرموده اند در اجتماع ؛مفید بودن است ،که دوستان ِ قبلی ( عزیزان سروش ،کارما ،محمد ، آذر مهر، ع علی ، گمنام و …) نیز اشاره نموده اند ، ولی جرأت ِ این را ندارم که ،این موضوع را برای تمامی رده های معنوی تعمیم دهم،(چنانکه تقریباً اغلب ِ دوستان ِ قبلی نیز چنین نکرده اند) بهرحال در مقامی نیستم که برای تمامی ِ سطوح ِ معنوی و همه ی اشخاص ،خط مشی ِ معنوی ترسیم نمایم و موردی را در همه ی زمینه ها و برای تمامی رده های پیشرفته و نپخته ی روحی ، کاملاً صادق بدانم چنانکه در گفتار ۵۳۶ آثارالحق ج۱ چاپ پنجم آمده است : “عبادت مراحلی دارد: قبل از خدمت به خلق، خدمت به خلق، عبادتی که بالاتر از خدمت به خلق است(موازی با آن سه مرحله ی رضا و تسلیم و رضا)، پس ممکن است که غار نشینی هم مرحله ی بسیار بالایی باشد.” با توجه به مطالب بالا اینکه ممکن است گوشه گیری و عزلت از اجتماع ،برای شخصی خیلی خاص ،مرحله ی بسیار بالایی تلقی شود و اینکه عبادتی وجود دارد که برتر از خدمت به خلق میتواند باشد نیز مواردیست که بنده آنرا در بوته امکان میگذارم ، از مطالب زیبای دوستان ِ قبلی در این زمینه (عزیزان سروش ، کارما ،محمد ،ایلیا شید و آذر مهر ،گمنام، ع علی و…)نیز استفاده و بهره ی زیادی بردم با سپاس از همه ی دوستان.
دوستان عزیز، بندهء ناچیز همهء شما را دوست دارم و دست همگی تان را می بوسم. قلباً به شما عشق میورزم، بدون اینکه شما را دیده باشم. زیرا شما مخلوق همان خالقی هستید که من شدیداً دیوانهء اویم. شما را دوست دارم زیرا او میخواهد که ما نوعدوست باشیم. در بعضی از موارد، زمان لازم است تا مطلبی را بگیریم. این دلیل بر عقب ماندگی کسی نیست. گر چه من عقب مانده ام، امیدوارم فقط نظرش از هیچیک از ما برنگردد و تا پایان ِ عمر ایمانمان حفظ شود. اینقدر به من و خودتان سخت نگیرید. امثال من اگر تا پایان عمر هم از شما بشنود که روزی هم ما به غار نشینی (خانه نشینی) خواهیم رسید، نخواهد پذیرفت. چون این را یک برداشت شخصی از فرمایش استاد عزیز میدانم. هیچ هم پافشاری ندارم که شما حرف مرا بپذیرید.مگر اینکه امکانش باشد و متیس عزیز این مورد را از مبدأ درس بپرسد که هم خیال شما راحت بشود هم امثال من اصلاح گرددند. زیرا ما به حد کافی در این مورد دلایل خود را برای یکدیگر آورده ایم و هنوز هر کس حرف خود را میزند. امیدوارم خدا خودش کرم کرده، ما را از خواب بیدار کند. متیس عزیز اگر امکان سئوال بود جواب را در همین مبحث قرار دهید، تا از اشنباه در بیائیم. ممنونم
حال به خودم میگویم چه قدر خوب شد که این گفتار مطروحه حداقل باعث آن شد تا ذهنها بیشتر به این مضوع در گیر شود باید بگویم که به دوستان “محمد ” و ایلیاشید و “کارما” و “آذرمهر” و “گمنام” مدیون هستم که با حسن نیتشان و نشان دادن توجه به این مضوع بانی آن شدند تا از تمام جوانب و ابعاد ممکنه گفتار مذکور را تحلیا کنیم”محمد” هم که گویا دوباره از من در این باب مطلب خواسته بودند خوب باید بگویم”اگر به کامنت های من دوباره نظر بیاندازید در همان نظر های اولیه گفته بودم خدمت به خلق “ارجحیت “دار د و کلمه ارجحیت را نمیتوان به رد مطلب اراده کرد بلکه کلمه ای است که از آن اولویت اراده میشود که همان توصیه استاد هم هست(یعنی اجتماعی بودن) و ضمنا هم گفته بودم از جهت مقام هر دو یکی هستند پس نتیجتا چیزی را رد نکرده بودم و ثانیا “ایلیاشید” که میگفتند میخواهم نظرم را تحمیل کنم هم در اشتباه هستند چون واقعا آن گفتار مدح غار نشینی نمیکند باز هم تکرار نظر اولیه را بر خودم واجب میدانم اما خوب باز موضوع بد فهمی بعضی از دوستان بود ضمنا خود من ۱سال تمام در کویری از کویرهای ایران به ریاضت پرداختم (ناظر پروژه ای در آنجا بودم و سرم هم خلوت بود(بارها هم دیگران را ملامت میکردم که چرا باعث به هم ریختن چله ام میشوند و از این قبیل و آن گفتار ۱۶۶۱ را با جان و استخوان درک کردم)) نظر اولیه ام که از قضا با نتیجه در این باب یکی شده این بود که نمیدانم به چه سبب مورد بدفهمی قرار گرفت
====>
و به عقیده این حقیر مفهوم آن هم این است که از حیث مفام کسی که در جامعه خدمت به خلق پیشه کند به راحتی سلسله مراتبی را طی میکند که یک زاهد غارنشین شاید در طی عمر طویلش به آن دست یابد(ان غارنشین دل از همه چیز بریده اما از دل بریدنش، بر دیگران چه حاصل؟ و آن کسی که در حال خدمت هست هم بسان غارنشین از خودگذشته
اما با این کار جمع قلوب هم کرده! چه سرمایه بالاتر از نوعدوستی<=======در کجای این حرف رد شده است چیزی؟؟اما تلویحا میگوید که با خدمت یه خلق میتوان غارنشینی را تجریه کرد در مقام و بالعکش هم فرموده اند ممکن است
ضمنا دوست عزیز ایمانوئل ضمن قدر دانی باید بگویم ما اینجا دور هم گرد میاییم تا در بهبود عملکرد فردیمان به هم کمک کنیم و حقیقت هم تک بعدی نیست و اینکه بدانید شما هم میتوانید شاگرد استاد الهی باشید فقط عشق میخواهد که دارید و ضمنا هم کسی به کسی تهمت نمیزند اگر لحن کسی هم به ظاهر تند است در ضاهر است نه باطن.سالکین راه استاد الهی را به فرمایش خودشان در گفتاری به هم اتصال داده اند (دو به دو) پی پیشرفتشان هم مستلزم همکاری آنها با یکدیگر است
دوست عزیز جناب ایمانوئیل ناصری, با سلام و احترام
اولا خوشحال باشید بخاطر اینکه دو صفت اصلی و نیکی را داردید که حقیری مثل من حالا حالاها باید مباره کند تا به گرد پای شما برسد, اولی آن نیک بینی و دیدن صفات مثبت دیگران است که در همین متن کوتاهی که مرقوم فرمودید آشکار است و دومی آن صداقت است که گفته اند صداقت داشتن با خدا یکی از مهم ترین ویژگیهاست, امیدوارم هر مرامی دارید موفق باشید, به عنوان یک کوچکتر خواندن کتاب ایمان آفتاب نهان (انتشارات جیهون) را بدون فایده نمی دانم…
علی م عزیز، ممنونم از توضیحات بسیار خوب و جامع شما. در اصل همهء ما یک چیز را می گوئیم، ولی هر که به سبک خود.
good share, great article, very usefull for us…thanks!
ایمانوئیل عزیز با خواندن مطالبی که نوشته ایدازموقعیتی که برای انجام نوعدوستی دارید قبطه می خورم و امیدوارم که خدا توفیق بیشتری به شما بدهد تا بتوانید در راه رضای او کوشش بیشتری کنید. مطلبی هم که در مورد دین نوشتید برایم جالب بود،از این نظر که همیشه فکر میکردم که دین یعنی خداشناسی(خداشناسی مطابق تعریف ادیان حقیقی،باید خدا را آنطور که هست بشناسیم و نه آنطور که خودمان می خواهیم) وانجام کارهایی که رضایت اودر آن است،(نوعدوستی،رعایت سلامت جسم و روح،تحت تاثیر هوی و هوس قرار نگرفتن،مبارزه باغروروخودخواهی،نفع دیگران رادر نظر گرفتن و..).واتفاقآ جواب سؤالم را در مورد معنی واقعی دین در برهان الحق ص ۳۰۶ پیدا کردم در صورت تمایل می توانید به آن رجوع کنید.خلاصه اش از این قرار است:
اولآ :اگر بخواهی به اصل دین پی ببری باید خدارا قبول داشت و دانست که واحداست،دومآ:همه مخلوقات را نیک دانست و هیچکس را بد نگوییم و بد ندانیم واگراز کسی عمل بدی سر زد آن عمل مورد نکوهش است نه خودشخص و بایدآن عمل را ریشه یابی کردو به شخص کمک کرد،هرشخصی هم که به نیکی معروف شد باید احترام گذاشت، سومآ:هر چیزی درهرزمان و مکان نزدعاقلان پسندیده است وآسایش مردم درآن است،ریشه اش را حقیقی بدانیم(عاقلان منظور پیامبران واولیای حقیقی از طرف خداراگویند).هر عملی را که درحق خودت خوب میدانی برای دیگران هم همان رابخواه و عمل کن.بعدازآن هر مذهبی قبول کردی که بر خلاف این اصول نیست ،جایزاست به شرطی که با عقیده به آن عمل کنی،این اصول جوهرادیان می باشد.
میدوارم که همیشه موفق باشیدودرراه رضای خدا قدم بردارید.
نمیدانم چرا دوست عزیزما غارنشینی را معادل گوشه نشینی قرار میدهند ؟ من خیلی ها را میشناسم شهرنشین هستند اما…؛
بگذریم بهترست اینطور بگویم غارنشینان انسانهای اولیه ای بودند که با هم زندگی میکردند با هم شکار میکردند و …
تنها مکان زندگی خود را بالای کوه ها و در غارها انتخاب کرده بودند چون از سیل و بسیاری از بلایای طبیعی بطور طبیعی محافظت میشدند.
در مورد کامنت محمدرضای عزیز در مورد مثالی که در مورد حکم زدن شارب توسط دکتر الهی دادهاید خواستم این را یادآوری کنم که حکم زدن شارب و برخی تغییرات آیینی توسط شیخ جانی داده شده است.
با سلام و ادب خدمت دوستان، بنده به عنوان خاطی بن خاطی و کسی که دعوایی اینچنینی را با ایراد بنی اسرائیلی خود راه انداخت (دوم جون ساعت ۴:۰۱ )می خواستم آخرین دفاعیه خود را داشته باشم ، mohamadreza عزیز کامنتی داشتند در باب نوع دوستی و خدمت به خلق (اول جون ۶:۱۴ ) گفتاری را به طور ناقص از استاد الهی سند آورده بودند که گاهی بنده نیز چنین می کنم ولی به دلیل خاص بودن جملات با تغییر و ناقص آوردن جملات معنی گفتار عوض می شد، نمی شود که هر جایی که می خواهی از گفتار انتخاب کنی و بعد نتیجه گیری خودت را داشته باشی ، بنده گفتار کامل را آوردم که چنین تعبیر نشود ، می توانستی کل گفتار را بیاوری آنوقت هر کس برای خود نظر شخصی خود را محفوظ می داشت. در آنجا مرحله ی سوم که عبادتی بالاتر از خدمت به خلق است را نیاوردید و بلافاصله جمله ی بعدی را آورده بودید که نوشته شده بود ،پس ممکن است غار نشینی هم مرحله ی بسیار بالایی باشد، ضمن اینکه با توجه به فرمایشاتتان ((دوم june : از حیث مفام کسی که در جامعه خدمت به خلق پیشه کند به راحتی سلسله مراتبی را طی میکند که یک زاهد غارنشین شاید در طی عمر طویلش به آن دست یابدآن غارنشین دل از همه چیز بریده اما از دل بریدنش، بر دیگران چه حاصل؟)) گفتار را چنان تعبیر نمودید که در آن گفتار استاد الهی غار نشینی را رد نمودند، در حالی که درست است که استاد الهی در کل مخالف غار نشینی و ریاضات شاقه می باشند , ولی اگر هم شده در آن یک گفتار ذهنمان را باز نگاه داشتند که ممکن است حتی غار نشینی هم مرحله ی بسیار بالایی باشد ،اگر شما می خواهید در جهت رد کوه نشینی و غار نشینی مطلبی را بگویید آن گفتار جای مناسبی نبود!!!! پس اگر حب و بغض خود را کنار بگذاریم شاید مطالبی جدیدتر هم دریافت کنیم که تا بحال در موردش فکر نکرده بودیم…در کل بنده واقعاً در این مدت کلی روحیه ام شاد شد و دچار حیرت شدم که چه جالب همه با وجود درست بودن عقایدشان با هم در مباحثه هستند، زیرا که بنده واقعاً حرفهای شما را قبول دارم فقط از بعدی دیگر در حال نگاه کردن به موضوع هستم …مثلاً دعوای هایزنبرگ و شرودینگر که در مدت عمرشان همیشه در جنگ بودند (مسائل مربوط به کوانتوم / البته از این دو دانشمند بابت این قیاس عذر می خواهم) ولی بعد از مرگشان مشخص شد هر دو درست می گفتند، اینجا به دلیل بی نهایت بعدی تعالیم استاد الهی و معجزه ی راه باید این موضوع را در نظر بگیرید و بعد مباحثه کنید ،اگر به این موضوع اعتقاد داشته باشید دیگر کسی ناراحت نمی شود، تازه ایمانش قویتر نیز می شود و سجده ی شکر به جا می آورد، زیرا اگر همه چیز مشخص و واضح بود و دارای یک بعد، این اقیانوس تا این حد عمیق نمی شد…در کل محمد رضای عزیزم با تمام وجود مدیون شما هستم زیرا باعث شدید مدتی در این گفتار که همیشه برایم سوال داشت فکر کنم و خدا دریچه های بیشماری از این گفتار را برایم باز کرد. ان شاء الله همیشه در پناه او باشی… در ضمن آذر مهر عزیز برای شما هم مثال از بزرگان دارم ولی بهتر است خودتان زمانی با مطالعه در زندگی بزرگان متوجه مدتی سکوت و در اجتماع نبودن آنها شوید گر چه در آن مرحله آنها با هر دم و بازدمشان به مخلوق خیر می رسانندو نیازی به…نیست.
با سلام ، محمد رضا و ایمان عزیز، بنده منظورم این نبود که شما اشتباه می فرمایید، بلکه منظور این بود که خدا شناسی مراتبی دارد ،حال اگر ذهن خود را به حدودی محدود کنیم متوقف به آن می شویم و شاید در آن زمینه نا خود آگاه برای خود هدف قرار دهیم ، لکن نمی توانیم به بیشتر از آن دسترسی پیدا کنیم.مثال خود را با قیاسی در علم ظاهر می آورم: تصور کنید تا سالهایی پیش داشتن دیپلم بسیار ارزش داشت و معمولاً از کسانی که چنین مرتبه ای را در علم داشتند تقدیر می شد.در حالی که اکنون چنین نیست. تصور کنید شخصی در حال حاضر دوره دبستان را طی کرده و بعد از آن سیکل ،بعد دیپلم، بعد لیسانس، فوق لیسانس، دکترا، فوق دکترا، پروفسوری و…بعد دوستانش غافل از آنکه ایشان پروفسورا دارند هنوز با خوشحالی همه جا داد می زنند که دوست من دیپلم هم دارد ، خوب شانیت و مقام پروفسور کجا و دیپلم کجا؟!!! درست است که او دیپلم هم دارد و منکر این موضوع نمی توان بود ولی نباید فکر کنیم آن دیپلم آخر کار است. زیرا شاید آن شخص مراتبی را طی کرده باشد که پای هیچ احدی تا کنون به آنجا نرسیده باشد. بنابرین نسبت به موضوع ولی ، ولی مطلق و حتی وجه الله نیز باید محدود نشد و جلوتر را نگاه کرد. الوهیت و او ، ورای آن چیزی است که ما حتی بتوانیم فکرش را بکنیم…این موضوع در مورد حضور ذوات هم بر قالب بشری مصداق دارد که برخی به خیال خود برای برخی بزرگان چنین حدی را در نظر می گیرند در حالی که نمی دانند با این کار عنوانی شاید حتی در حد دبستان برای آنها قائل می شوند…بنابرین بکار بردن برخی کلمات و عناوین با آنکه از روی ایمان است ولی ممکن است خود و دیگران را محدود به حد و یا دچار مشکلاتی نماید…
از دوستان تشکر میکنم به خاطر افکارشان اما خوب خیلی جرات میخواهد که خود را شاگرد کسی بدانم که گفت: هر کس میخواهد اینجا سربسپارد دستورات دین طابق النعل بالنعل مطابق شیعه عثنی عشری جعفری انجام دهد اینجا که آمد از طریقت معاف به حقیقت سر سپرده و اگر از ان خارج شود مرتد تمام ادیان است.به هر حال بیشتر اوقات از همان ابتدا مقالات را میخواندم مقالاتی که از فردی است که چند باری هم در سوربن از دور دیدمش اما این بار این شوری که در نظرات بود باعث شد نظراتم را بگویم.ضمنا چیزی خوبی هر چه که میگردم در من نیست آنگونه که دیگران میگویند شاید میخواهند صفت خودشان را به من نسبت دهند.
روزگار خوش
والا چی بگم “سروش”؟ دعوا!!!؟؟؟ بحث؟ دانشمند!!؟؟ هایزنبرگ الان احتمالا لجش از مثالتان در امده. خوب قانون بحث این است باید از نظریه ات دفاع کنی وگرنه که دیگر…. فی الحال چون طرح این مسئله خط قرمزهایی داشت(فتواهای(توصیه های)) استاد الهی و پروفسور الهی از این رو کمی باید جدی اش میگرفتیم تا از این فتواها دفاع شود .در ضمن من از شما هم در کامنت قبلی میخواستم نام ببرم اما یادم رفت. کسی هم به کسی د,ینی ندارد.ما شاگرد فردی هستیم که ان قدر کریم است که بالاخره برایمان سعادت را فراهم میکند(ذرات آن شهابیم که به نور حضورش میرویم ان جایی که باید).میدانی با طرح سوالات به خیلی ها ثابت کردی هنوز ساده ترین معنای معانی کتب را نفهمیده اند؟
خود این نوعی نوعدوستی است :
“”اگر نمیتوانیم به کسی پند دهیم،لااقل برای دیگران عبرت شویم “”<====آشناست نمیدانم کدام گفتار است
چقدر عالی و آموزنده است همه چیز. شنیدهایم که آن یار با یک کرشمه هزار کار میکند. داشتم به نظر دوستمان که گفتهاند غار کجا پیدا میشود و زندگی خودم فکر میکردم، یک دفعه به ذهنم آمد این موضوع غار نشینی جدا از خود موضوع، مثل یک توپی بود که در زمین نظرات انداختند. چون قسمت سوم نوعدوستی هم آمده، اما همچنان این بحث ادامه دارد و به وقت اضافه هم کشیده. آیا ممکن است که یکی از کرشمههای مربی، این بود که هر کسی تاکتیک و تکنیک خودش را هم ببیند و در آخر وقت اضافه آنها را اندازه گیری کند؟ حتی میتوانیم برای خودمان یک پرسشنامه طرح کنیم و با « صداقت» سؤالات را پاسخ بدهیم. سؤالاتی مثل اینها:
چقدر خودمان را قبول داریم؟
چقدر تحمل شنیدن نظرات مخالف را داریم؟
چقدر دچار پیشفرض هستیم؟
چقدر بر حرف خود اصرار میورزیم؟
چقدر با نیت مسؤولیت پذیری پاسخ میدهیم؟
چقدر در خواندن نظرات دیگران دقت میکنیم؟
چقدر تحلیل خود را در ذهن خودمان تکرار میکنیم؟
آیا وقتی که به ما محل نمیگذارند درونا میرنجیم یا حتی عصبانی میشویم؟
آیا منتظریم یک نفر به نظر ما اشاره کند؟
آیا وقتی که عملاً به ما میگویند چندین سال است که در دانشگاه هستی و هنوز این مطلب را نمیدانی، دروناً آشفته میشویم؟
اگر این افراد را چشم در چشم میدیدیم هنوز هم همهی این حرفها را میزدیم؟
اگر اینجا که کسی ما را نمیبیند، و حتی اسم ما را نمیداند این صفات را از خودمان بروز میدهیم، ممکن است نشانهای از این باشد که حقیقت ما همین است؟
راستی، همیشه یادمان بود که «خدا» که ما را میبیند؟ آیا او را حقیقتاً حی و حاضر دیدیم و پاسخها را نوشتیم؟
آیا صفت انتقاد پذیری را در خود رشد دادهایم؟
اگر این افراد را در جایی میدیدیم که به مان گفته بودند « کسی با نظر کسی مستقیماً مخالفت نکند، بحث دو نفره نکند و فقط نظر خودش را بگوید» باز هم همین پاسخها را میدادیم؟
آیا در همه نوشتههایمان دلسوزی و محبت و همدلیمان به بقیه نظرات، مثل دانههای یک تسبیح است؟
چقدر خوشحال میشویم وقتی کسی ما را تایید میکند یا از ما دفاع میکند؟
و ………
من در دل خودم به این سؤالات پاسخ دادم. جوابهایش خیلی شاهکار نیست برای همین ننوشتم.
ممکن است به صفاتی از خودمان بر بخوریم که فکر نمیکردیم داریم یااینکه حداقل فکر نمیکردیم که در یک بحث معنوی بروز کنند. اما، بهر حال، نفس هم با ما پشت مونیتور مینشیند و وقتی که تایپ میکنیم او هم با ما تایپ میکند. ببینیم که میتوانیم مچ نفس خود را بگیریم؟
این فقط یک تمرین بود که به ذهنم آمد. شاید مفید باشد.
سروش جان کار نیکان را قیاس از خود مگیر!
در هر جا مثبت هست، منفی هم به همان اندازه وجود دارد. مثل جریان الکتریسیته اگر میخواهیم که آنتن منفی گیر ِ زمین نباشیم، بد نیست که به سئوالات کارمای عزیز دقت کنیم. گاهی بعضی از ما در محیط معنوی نقش آنتن اِرد را بازی می کنیم. منفی را میگیریم و آنرا به زمین منتقل می کنیم. البته این مائیم که جایگاه خود را مشخص میکنیم.
با سلام
کارمای عزیز؛
به قول معروف, “گل” گفتید. چقدر لذت بردم. اتفاقا دیروز که نظرات را خواندم به فکر فرو رفتم و گفتم امروز مطلبی که به ذهنم رسیده است را بنویسم که آمدم و دیدم شما چقدر زببا نوشته اید و دیگر نیازی نیست من با این زبان الکن سعی در نوشتن مطالبی کنم که شما به این شیوایی نوشته اید ولی خلاصه آنچه که فکر کردم را می نویسم.
اول اینکه خوب است همیشه با حالت محبت و دلسوزی و ادب صحبت کنیم.سعی کنیم در صحبتهایمان لحن نیش و کنایه نداشته باشیم. فکر کنیم در مساله ای با عزیز زندگیمان توافق نظر نداریم و می خواهیم با هم صحبت کنیم.
دوم اینکه واقعا نباید روی نظرمان اصرار و پافشاری کنیم. خوب است که آن گفتار را به یاد داشته باشیم که “هر وقت عقلت لنگ آمد انکار نکن و در بقعه امکان بگذار”. هر زمان که خیلی هم روی نظرمان مطمئن هستیم ولی نظر مخالفی می شنویم که حداقل چند نفر روی آن نظر یکسان دارند خوب است صادقانه به خدا پناه ببریم و از او بخواهیم که هدایتمان کند تا مطلب را درست تر, بهتر و بیشتر بفهمیم . شاید زوایایی باشد که به چشم ما نمی آید.وقتی فرموده اند در یک عالم بی نهایت بعدی زندگی می کنیم دیگر باید حساب کار خودمان را داشته باشیم. وقتی در آثار الحق جلد ۱، گفتار ۴۷۴ می فرمایند “کشفیات عالم معنا به این میماند که شیئی را باز کنید ده دانه داخل آن باشد، داخل هر دانه ده دانهی دیگر باشد و باز هم داخل هر دانه ده دانه باشد… تقریبا الی غیرالنهایه.” باید این احتمال را بدهیم که همیشه وجهی وجود دارد که ما نمی دانیم و نمی بینیم. در نهایت با جمعبندی زیبای دوست عزیز علی م, من به درک گفتار رسیدم. (البته فکر می کنم (: )
سروش عزیز از اینکه دنبال این بحث را گرفتید تا به این نتایج خوب برسیم و علاوه بر درک گفتار فوق, شرایطی پیش آوردید که شاید در خودشناسی هم کمی جلوتر رفته باشم شخصا ممنونم.
از بقیه دوستان عزیزم هم که لطف کردند و در بحث شرکت کردند صمیمانه تشکر می کنم.
ایمانوئیل ناصری عزیز
سلوک راهی است که اول و آخر همه باید برویم..چه در این زندگی چه اگر فعلا نخواهیم در زندگیهای بعد, شاید..
ضمنا اگر لطف بفرمائید و رفرنس مطلبی که در مورد مرتد شدن نوشتید را بفرمائید ممنون میشوم. چون من در برهان الحق نگاه کردم و همچین عبارتی را ندیدم.
متشکرم
با سلام ، محمد رضای عزیزم بنده هر چه سعی می کنم شما را آرام کنم مثل اینکه نمی شود، هر چه سعی می کنم بگویم قصدم مباحثه است نه رد فرمایشات شما ولی … و دائم تیکه و کنایه…!!!! در ضمن مورد هایزنبرگ مثالی بود برای اینکه این مباحثه دلیلی بر این نیست که بنده فکر می کنم نظر شما اشتباهست . بنده همانجا هم از این دو دانشمند عذر خواهی کردم ولی این را خاطر نشان سازم درست است که ما یا بهتر بگویم بنده در حد شاگرد پیش دبستانی هم چیزی بلد نیستیم ولی مطالبی را در اختیار ما گذاشتند که متاسفانه در حد دانشمندان است، مطالبی را که تعالیم استاد الهی در اختیارمان قرار داده به حدی وسیع است که حتی بنده می خواستم مثال خود را حتی از دانشمندان علوم مادی هم پا را فراتر بگذارم ولی به همان مثال اکتفا کردم…یک چاقوی دو لبه…اگر با این خیالتان راحت می شود بنده می گویم حق با شماست ،اصلاً ما مخلص شما و همه دوستان مخالف عقیده ام هم هستیم، بسیار اشتباه کردم که این بحث را به اینجا کشاندم، زیرا بنده بسیار بحث را دوست دارم از طرفی همیشه در بحث ها دوست دارم از زاویه ای به موضوع نگاه کنم که کمی متفاوت تر است و کمتر مورد توجه قرار می گیرد ، اگر شما ارادت بنده را به خودتان و دیگر دوستان می دانستید هرگز در مورد حقیر اینچنین قضاوت نمی کردید…آذر مهر و کارمای عزیز از نظرات پر محتوایتان بسیار ممنونم…در ضمن بنده اگر به جای شما بودم خیلی خوشحال می شدم و واقعاً بنده به شما غبطه می خورم زیرا یادم است که فرموده بودید این گفتار استاد شما را چون آتش می افروزد ، شما به دلیل توجهتان به این گفتار شاید حق این را پیدا کرده بودید که مطالبی بیشتر دستگیرتان شود و از این طریق به بقیه هم کمکی شود ولی متاسفانه اصلاً به این موضوع به این نحو نگاه نمی کنید؟!!!!استاد الهی در انتهای گفتار مطلبی را خاطر نشان ساختند که اگر دوستانی به آن دقت کردند ، چه بهتر، اگر نه هم اتفاقی نمی افتد زیرا همه جا اشاره به ترک گوشه گیری شده تا خلاف آن… اصلاً موضوعی که بخواهد برادر معنویم از بنده دلگیر شود برایم اصرار بر آن یک پول هم ارزش ندارد ، بنابراین باز هم می گویم اشتباه از بنده است و بنا بر بسیاری از مستندات در کتب و نظر بسیاری از دوستان در رد غار نشینی فکر می کنم حق با شما باشد…برادر خوبم خواهش می کنم کمی کوتاه بیا…
در ضمن اینکه فرمودید با طرح سوالاتم به خیلی ها ثابت کردم که هنوز معنای ساده ترین معانی کتب هم نمی دانند، بنده چنین قصدی نداشتم و در این جایگاه هم نیستم، چه راحت قضاوت می فرمایید؟!! در نهایت هم فکر می کنید غیر از این است؟!!! ما حتی ساده ترین اصول کتب را هم نمی فهمیم زیرا معنای آن بسیار ژرف است. وقتی معنای همدلی که اینقدر به آن تاکید شده را…چه برسد به…و اینکه بنده تشویقی یا تاییدی بر غار نشینی نداشتم، مسلماً بعد از این همه تعلیمات هر کسی می داند که استاد الهی این کار را تایید نمی فرمایند ،ولی در آن گفتار طوری فرمایش کرده اند که در مورد همان غار نشین هم قضاوت نکنید!!!!!!!!!!!!
سلام خدمت تمامی عزیزان، بنده به عنوان عضو کوچکی که از ابتدا شاهد مباحثه دوستان بودم ، اگر اجازه بفرمایید نظر خود راابراز دارم، حقیر موافق نظر “محمد رضای بزرگوار “هستم، درست است که بهتر بود گفتار استاد الهی را ایشان به طور کامل می آوردند تا موجب سوءتفاهم نشود، ولی با توجه به اینکه موضوع مورد بحث ما “نوع دوستی” بوده، از طرفی تعالیم استاد الهی ما را به در اجتماع بودن می خواند و معنویت علمی در بطن اجتماع را موردتاکید قرار می دهند ، بهتر است بیشتر ذهن خود و دیگران را معطوف به این موضوع نماییم. حال مراتب بالا را جای خود فرا می گیریم. در ضمن به این بحث اگر خاتمه دهیم موجب می شود دوستان توجه خود را بیشتر به مقاله سوم و اهمیت نوع دوستی متمرکز کنند که شاید خداپسندانه تر باد.
به به از این عکس العمل. چند بار آمدم، کامنتی روی نوشتهء سروش عزیز بگذارم. دیدم شاید بهتر است که بگذارم موضوع خاتمه یابد. ولی دیدم که کارم خطا است. ما مطلبی را پس پیش کردیم. روی آن بحث کردیم. حالا که ثمر داده آنرا رها کنیم؟ در این عمل شما نوعدوستی، تحمل، گذشت، همدلی، محبت، تواضع و شجاعت همه با هم جمع شدند. واقعاً آفرین و صد تبریک به شما اینها کار می خواهد و زحمت. شما روی نفستان پا گذاشتید و امتحان را بردید. سلوک یعنی این که در لحظهء حساس خدا را ببینید، نه من و امثال مرا. شما این کار را بخوبی انجام دادید. این دنیا با تمام خوبیها و بدیهایش مثل یک شب در هتل یا کاروانسرایی سر کردن است…. فقط همینهاست که برای ما میماند. توجه به مبدأ و مبارزه با نفس. واقعاً به شما تبریک میگویم.
من آن کامنت قبل را به طنز و مزاح گفتم با یک لبخند بزرگ.
“سروش”من خوشحال هم هستم که سعی کردید با من به بحث بنشینید،اصولا کاری کردید که دوستانم هم جرات این کار را ندارند-چون عادت دارم بحث را انقدر جلو ببرم تا به بن بست برسم که شیوه استاد هم در تحقیق همین بوده.مع الوصف لذت بردم و مع الاسف بعضی از لذت بردن من رنجیدند من لذت میبرم ار اینکه در مباحثه طرف مقابل مرا رد کند و من باز هم عدله جلویش بریزم-چون با این کار هم علمم بیشتر میشود هم ایمانم مستحکم تر- …. فی الحال همین کامنت های بعد از بحث ما نشان میدهد باب علی را شکستیم و ان را کمی به مافوق علی نزدیکتر کردیم حال باید در نظر گرفت که نیت همه آدمها در دسته علی-مافوق علی .خوش به حال آنان که با نیتی نزدیکتر به مافوق علی در مباحثه شرکت یافتند
سلام، mohamadreza عزیزم ، واقعاً ممنون زیرا بنده نیز همیشه دنبال به کسی می گردم کمی با من بحث کند و بحث را ادامه دهد باورم نمی شد چنین چیزی به این شدت به وقوع بپیوندد!! راستش نگرانم دیگر با من بحث نکنید… بدانید همیشه منتظر مباحثه هستم… در ضمن من با خودم هم بعضی اوقات بحث می کنم ،یعنی ممکن است عقیده ام با شما یکسان باشد ولی از در مخالف وارد شوم تا کمی بحث باز شود و در حقیقت با انواع صداهای درونم به بحث می نشینم. خلاصه ما مخلصیم…
در ضمن آذر مهر عزیز ممنون شما نیز به ما خیلی کمک فرمودید، همیشه بنده از فرمایشات گرانبهای شما استفاده می نمایم…خدا پشت و پناهتان، باز هم در بحث ها منتظرم…
سلام علی م عزیز ممکنه بگید چراانجام کارهای خرد و کوچک رو در حد خانمتون می دونید ولی در حد خودتون نمی دونید شما چه وجه تمایزی نسبت به اون دارید به جز غرور؟
نظرتونو راجع به دروغ هم بگید خیلی برام جالب بدونم!علی م عزیر
در مورد نظر دوست عزیزم دریا باید بگویم ، صفت غرور یکی از میلیاردها صفت ِ زشتیست که به برکت ِ دم مسیحایی استاد ِ بزرگم در حال ِ مبارزه با گوشه ی ِ بسیار کوچکی از آنها هستم ؛ هرگز ادعایی به کمال ، یا حتی نداشتن ِ صفت منفی ایی نکرده ام ، ولی نمی دانم چرا انجام ِ کارهای خانه مانند بسیاری از کارهای ِ دیگرم برایم ، صادقانه بگویم دوست ِ عزیزم ، سخت است. البته در مورد ِ کارهای ِ منزل فکر مینمایم (در این مورد ِخاص ) مسأله از تنبلی من باشد تا غرور ،البته باز تأکید میکنم صفت غرور هم در من (به معنای مذموم آن)بسیار وجود دارد که در موارد دیگری بیشتر خود را نشان میدهد …شکر خداوند که در شما این صفات وجود ندارد …
و اما در مورد صفت ِ دروغ ، و خودنمایی و ریا،آنها هم در من بسیار وجود دارند… با آنهاهم بسیار دست بگریبانم دوست خوبم …فکر میکنم هیچکداممان اینجا کامل نباشیم من خیلی کمتر از اینم که خود را شاگرد ِ استاد الهی بدانم ولی راه ِ بدیع ِ اوِ ، باعث شده که در این زندگی به اندازه ی (احساس شخصی ام است)دهها زندگی در حال ِ مبارزه با این صفات باشم ، (البته واقعاً از ته دلم میگویم ، برایم اصلاً فرقی نمیکند که شمای نوعی ،که برایتان بسیار ارزش هم قائلم ،این سخنان را باور بفرمایید یا خیر چون مهم اوست) در آخر باید بگویم هر صفت ِ بدی را که در عالم ِ امکان وجود دارد، اگر خوب تعمق کنم و زمان ِ کافی بگذارم و در خود ریز شوم نشانه هایی شاید، از آن در خود میبینم زیرا روح بشری ، آخر ِ رشده ارواح ِ حیوانی و نباتی … است که خود بهتر از من به آن آگاهید …واقعاً برایم فرقی نمیکند ؛ واقعاً عرض مینمایم ، که شما دوست عزیزم در مورد ِ من چه فکر میکنید ، ولی میدانم که استاد مرا ، نیز دوست دارد و از من قطع ِامید نکرده است من نیز او را دوست دارم و همو برایم از همه نظر کافیست موفق و پیروز باشید و امیدوارم شما به این صفات مبتلا نباشید
باز هم از دریای عزیز برای اینکه بخاطر ِ هدایت ِ من وقت ِ عزیز ِ خود را صرف کردند و با چه حرارتی ، این مطالب را نوشتند واقعا ً سپاسگزارم.
و اما در مورد همسرم ، باید بگویم او بهترین دوست و برترین هدیه ایست که خداوند ِبزرگ ،بعد از سلامتی و ایمان ، به من ِ حقیر ،هدیه کرده است ، او را بسیار دوست دارم چون انسانیست که اصول ِاخلاقی را بسیار در روح ِخود تحلیل برده است ،عدمِ قضاوت ِ نسنجیده و تهمت نزدن به دیگران، کمترین کاریست که هرگز از او ندیده ام،و با این جمله ی ِ شما ” انجام کارهای خرد و کوچک رو در حد خانمتون می دونید ولی در حد خودتون نمی دونید ” کاملاٌ مخالفم ،هیچ کاری در خانه خرد و کوچک نیست و ما کاملاٌ وظایف ِخانه را باهم تقسیم کرده ایم ، با اینحال که بدلایل ِمسایل ِ کاری ،قسمت ِ عمده ایی از هفته را در کنار هم نیستیم، ولی ،آقا یا خانم ِدریا شاید باور نکنید (البته برایم اصلا هم مهم نیست که باور بفرمایید یا خیر ،چون مهم نظر و قضاوت ِ خداوند است)بینهایت همدیگر را دوست داریم و باز شاید باورتان نشود که زیبایی ِزندگی ما در فامیل ، واقعا زبانزدست ، تمام ِ اینها را من از الطاف خداوند بزرگ میدانم زیرا ایشان نیز ، همچون حقیر ،در راه ِ حضرت استاد طی طریق مینمایند و بینهایت طرز فکرمان شبیه به یکدیگر است ، و من واقعاٌ با تمام وجودم ،بخاطر خوبیهایش ،دوستش دارم و به او افتخار میکنم؛منظور حقیر از آن متنی هم که شما جمله ایی به آن اضافه نموده و یک نتیجه ایی از آن گرفتید (که اگر بر سر نتیجه ی خود نیز بمانید اصلاٌ برای حقیر کوچکترین اهمیتی ندارد ، چون مهم نظر ِ حضرت استاد است)فقط این بود که اگر کاری به هر دلیل، تنبلی ، و یا هرچیزی که شما فکر میکنید ،برایمان سخت بود فرمولی که در سخن ِخانم نگار ِ محترم ،مطرح شد ، فرمول ِ بسیار بجایی بوده است ، میتوان با همپوشانی کارهایی که نیاز به تفکر زیادی ندارد با شنیدن ِ مثلاٌ سی دی راه کمال یا موسیقی حضرت استاد و…، هم به آموزه های معنوی خود غنای بیشتری داد و هم آن وظیفه ی احتمالاٌ به هر دلیل ناخوش آیند ِ تکراری را (حال هرچه میخواهد باشد)احتمالاٌ قابل تحملتر و زیباترش نمود ، من در این زمینه دروغی نگفتم چون واقعاٌ اینکار را بدین گونه در زمانهایی که کنار ِ همسرم هستم ،انجام میدهم، حال اگر در زندگی ِخصوصی و شخصی ام، جایی دروغی گفته باشم که حتما هم جاهایی بوده که با صد افسوس ،خواسته یا ناخواسته ،مرتکب ِ آن شده ام ، حداقل در این زمینه و در این سایت تا جاییکه میدانم نبوده است (اصراری هم به باور ِ این مسأله از سوی ِ کسی ندارم چون مهم اینست که خداوند در مورد ِ حقیر، چه قضاوتی مینمایند) با عرض پوزش و تأسف از اینکه زمان و فضای سایت که میتوانست به تحلیل ِ مسائل ِ معنوی اختصاص یابد، خرج ِ مسائل ِ شخصی و خصوصی زندگی من شد ، شرمنده ام ، چون توهین به شخصیتم بود واجب بود پاسخ دهم عجیب اینست که اصلاٌ در فضای نِت که من هرگز نام و نشانیه واقعی خود را در هیچ کجای آن نمینویسم، شخصی در مورد ریزترین مسایل زندگی من قضاوت مینماید در حالیکه توصیه شده ایم حتی در مورد ِ نزدیکترین عزیزان مان هم که هر روز با آنها سر و کار داریم و با آنها زندگی میکنیم قضاوتی نداشته باشیم …شرمنده ام که در این سایت ِ روحانی ، مجبور به بیان مسایل شخصی زندگیم شدم.
با سلام دریای عزیز
شاید بهتر باشد به پیام علی م گرامی دقت بیشتری شود تا منظور ایشان بهتر درک گردد؛باید دید منظور ایشان از آن کارهای ریز چیست و آن “ریز” در نسبت و در قیاس با چه می باشد؟!شاید منظورشان این بوده باآنکه اذهان عمومی این کارها را کوچک می پندارند ولی ممکن است از مهمترین و ارزشمندترین کارهای خداپسندانه باشد.بر اساس آنچه از فحوای کلام ایشان پیداست این عزیز قصدی در کوچک شمردن چنین کارهایی ندارند…
دریا جان دوستمان shirin هم این سوال را از ایشان پرسیدند و در تاریخ June 7th, 2010 در ۹:۵۶ am ایشان به این سوال پاسخ دادند.
دوستان عزیز، با توجه به اینکه اینگونه فضاها جای تسویه حساب های شخصی نیست. خوب است که حق دیگر کاربران را رعایت کنیم و در نامها دقیق نشویم. که این کیست و آن کیست. زیرا باید ببینیم که، چه میگوید، نه اینکه کِه میگوید. برای من ِ نوعی اهمیتی ندارد که شما کیستی! خواهش می کنم اگر شما هم میتوانید، به ما کمک کنید.
یکی از صفات خداوند عیب پوشی است.
دیگر اینکه همهء ما معیوبیم.
فکر میکنم که وظیفهء هر بشری به کمال رساندن خودش است، نه دیگران!
بین زن و شوهر فقط خداست که میتواند قضاوت کند.
با سلام ؛ یک هفته است منتظرم شاید مرا مرهمی دوستان عنایت کنند و امروز نوشته ای دیدم تحت نام فلورا که عین آن را در زیر میاورم :”فلورا گفته است:
ایلیاشیدعزیز چند روزی است که به سؤال شما فکر می کنم این طور به نظرم رسید که عکس العمل اشخاص بستگی به مقامی دارد که در آن شرکت اشغال می کنند، اگر شخص بتواند با مسؤلین مربوطه صحبت کند و حرفش خریدار دارد بهتر است نقطه نظر خود را با آنها در میان بگذارد در غیر این صورت اگر قرار است کارش را از دست بدهد و خانواده اش در وضعیت بدی قرار گیرد ویاامکان پیدا کردن کار دیگری را نداشته باشد، چه کاری از دستش بر می آید” راهنمایی ارزشمندی است ، خود من بارها آنرا در ذهنم مرور کرده بودم و امروز که مجدداآنرا از زبان دیگران میشنوم متوجه تقطه ضعف ظریفی در آن میشوم بدین شرح : اینکه بگوییم اگر نتواند کار دیگری بیابد پس چه کاری از دستش برمیآید درست مثل این است که بگوییم چون گرسنه میمانیم پس نباید جلوی دزدی را بگیریم!یعنی از یک مطلب درست یک نتیجه غلط گرفتن. آیا همینکه در یک شرکت و جایی که ممکن است حقی تضییع شود و وظیفه هر انسانی دفاع از حق است موفق شویم حق شناسی کنیم و در عمل طرف حق را بگیریم ولوبرای اینکار پرداختی هم داشته باشیم ، واقعا کاری از دستمان برنیامده و کاری بر نمی آید؟ آیا وقتی اینکار خوب است که به ما پاداشی هم بدهند و تشویقمان کنند؟!
اینکه در یک فرار مالیاتی آلت فعل مدیران ارشد شویم ؛ یعنی کاری که از دستمان بر میآمده انجام دادیم؟ یا اگر جلوی تلف شدن حق عموم مردم را حتی به بهای از دست دادن شغل خود بگیریم ؟ کاری از دستمان بر نیامده؟
با سپاس و تشکر فراوان، از تمامی عزیزانی که در این زمینه ،به روشن شدن موضوع، کمک فرمودند…متشکرم.
در مورد جواب فلورا. من آن رابه طور کامل مطالعه کردم و فکر می کنم قسمت دوم جواب که البته در کامنت شما ذکر نشده است نکته مهمی است. زیرا هر کس در زندگی شرایط خاصی دارد و بر طبق آن شرایط وظیفهای بر عهده اش است. و نمیتوان یک فرمول کلی برای همه و در هر موقعیت داد چنانکه در مقاله بعدی هم از شناخت موقعیت ( شناخت حقوق و وظایف )صحبت شده است. شاید در مورد مثالی که زدید برای کسی بهترین کار ایستادگی در برابر آنها باشد ولو کارش را از دست بدهد و یا با مسائل بدتری روبرو شود ولی برای کس دیگری چنین کاری موجب از بین رفتن حق های زیادی شود . بنابراین موضوع را نمیتوان سیاه یا سفید در نظر گرفت. ولی نکته ای که مهم است این است که هر دو در این کار نیت شان سودجویی با نجات خودشان نباشد بلکه رضایت خدا رابخواهند و بر طبق آن عمل کنند. شاید یک علتی که سوال شما برای مدتی بیجواب ماند این است ما شناختی از آن موقعیت و یا موقعیت فردی که در این شرایط قرار گرفته نداریم و دادن فرمولی کلی هم کار صحیحی نباشد. ولی این جمله فلورا « خدا کمک بخواهیم و بگوییم که خدایا من نیتم از کار کردن بجا آوردن رضایت تو و کمک به همنوعانم است هر طور صلاح می دانی کمکم کن تا آلوده نیرنگ های اجتماع نشوم . اگر با خود و خدا صادق باشیم وخیر اجتماع را بخواهیم خدا حتما نجاتمان میدهد.» فکر می کنم موثر باشدو در ضمن اگر شخصی که با این مشکل مواجه است سعی کند از کسانیکه از موقعیت او و موقعیت شرکت آگاه است و تجربه دارد نظر بگیرد،مفید باشد . .
ایلیا شید عزیز، بنده به سهم فردی خودم گفتم عرض کنم که به سؤال شما فکر میکردم اما چون که جوابش را بلد نبودم چیزی ننوشتم.
اما آرزو میکنم که خداوند کمک کنند حالا که اینقدر پیگیر حق هستید بهترین را انجام دهید. بهترینی که خدا از شما راضی باشند. انشاءالله
احساسم اینست مطلب قبلی بدون این قسمت حالت کلی گویی می یابد پس خواهشمندم این قسمت را در ادامه بیاورید تا حق مطلب ادا شود :در ادامه مطلب فوق : آیا اگر حرف ما پیش عده ای آدم بی محتوای دنیا پرست خریدار داشته باشد، مهم است؟ مسئولین شرکتی که حقوق شرکت را بر حقوق جامعه ای که آن شرکت جزئی کوچک از آن است مقدم میدارند ؛ آیا اصلا صلاحیت اعتنا دارند؟ بنظرم اگر در گردابهای فعالیتهای اجتماعی رنگ محیط را بخودمان گرفتیم و با آنها همسو شدیم و رضایت خدا را به بهای خریدار یافتن ،فروختیم همان بهتر که …!
فکر میکنم آنجا که میفرمایند راه من سخت اس چون شخص باید در اجتماع باشد اما تحت تاثیر آن قرار نگیرد(نقل به مضمون)
مقصود همین است. اگر در محیط کاری من(من ِنوعی) که اجتماعی کوچک است،ارزشهای دیگری به غیر از رضایت حق و حق الناس حاکم است(مثل حقوق افراد شرکت و منافع شخصی) و اتفاقا این ارزشها به بهانه اینکه اجتماع بزرگتری مثل کشور ، شهر و غیره (که هدف اصلی تمام واحدهای اجتماعی خدمت به آنهاست)درست رفتار نمیکنندو ارزشهای مخالفی دارند،پس ماهم نادرست عمل کنیم و به آرمانهای خود پشت کنیم و به عبارت ساده تر خوددوستی ، خودبینی و خودپرستی را جایگزین حق بینی ، حق پرستی و نوعدوستی کنیم ؛ به مفهوم نوعدوستی و حق شناسی و وظیفه شناسی پشت نکرده ایم؟ و خودمان را با کلماتی مثل اینکه کاری از دستمان بر نمی آید نفریفته ایم؟ ببینیم کار یعنی چه؟ همان تعریفی که در مقاله دیگری در این بلاگ آمده یعنی ” کار معنوی” و این همان اعجازیست که استاد الهی در عصر حاضر ارائه داده اند!
با سلام بر همگی
مصاحبه ای با دکتر مایکل نیوتن
http://www.e-ostadelahi.fr/eoe-fr/entretien-michael-newton/
در کتاب سفر روح: دکتر نیوتن به این موضوع از دیدگاه استاد الهی چنین اشاره می کند:
همه ما وقتی به لحظات آخر زندگی فیزیکی خود می رسیم به بالاترین سطح آگاهی و شناخت دست می یابیم
او معتقد است که در لحظه مرگ همه به یک شناخت و آگاهی معنوی دست یابی پیدا می کنند و این حالت اغلب در چهره آنها منعکس
می شود
Great article, thank you very much!
از تجارب دیگران استفاده کردن در هر حال نیکوست .
واما هر گاه انسان موفق شود با هر عملی صفتی را به فضیلت الهی تبدیل کند ان عمل موفقیت امیز بوده ونیکوست چون باعث جلب رضایت خدا میگردد در اینجا خدمت به خلق
یا باعتباری نیکو کاری مطرح شده . که اگر بتوانیم این صفت را به فضیلت تبدیل کنیم همچو چراغی در درون خواهد بود ولی شرایطی در این امر نیز مترتب است .
۱- این نیکوئی باعث تضییع حقوق دیگران نشود
۲- لطمه غیر قابل جبرانی به عامل نزند
۳- لطمه ای به عرض و ابرو نزند واما کار هائی نظیر سامری نیکو کار بسیار پسندیده است که باعث جلب رضایت خدا میگردد و بایستی برای ما سر مشق باشد.
Simply thank you , it was great to be reminded as to why it is important to be kind , how it can be practiced and what are the outcomes of being kind .
I will defiantly be focusing my attention towards planning kind acts – and not randomly .
.doing “good deeds ” as and when the situation / time rises .
با عرض سلام و شکر گذاری به خاطر این دریای رحمت
برداشت شنونده، از اصطلاح «سامری نیکوکار» در گفتگوهای روزمره: اصطلاح «سامری نیکوکار» به عنوان سمبلِ انسان خیرخواه و فریادرس آورده میشود. این اصطلاح در عین حال که مفهوم مثبت و خوشایندی را در بردارد، میتواند طعنه آمیز نیز باشد، زیرا در آن مفهوم ساده لوحی نیز مستتر است، مفهومی که تا حدی به شعار پیشاهنگان شباهت دارد. کاربرد این شعار بیتجربگی و امکان مورد سوء استفاده قرار گرفتن توسط کلاهبرداران و شیادان را تداعی میکند. این مفهوم طعنه آمیز و بدبینانه که در زبان روزمرهی فرانسه وارد شده، به شخصیت سامری نیکوکار، رنگی دوگانه می دهد. آیا این دوگانگیِ مفهوم، مانعی و محدودیتی را در راه نوعدوستی ایجاد نمیکند ؟
در مقالههای آینده فضیلت نوعدوستی از دیدگاه استاد الهی، به همراه چند تجربه از زندگی او، نگاشته میشود.
امروز که روی متیس رفتم برای مطاله ،خواستم ببینم که ده سال پیش در چنین ماهی چه مطلبی ارایه شده بود ، که به سامری نیکو کار بر خوردم و دیدم که در این دوران قرنطینه ای و در این ماه پر برکت به خصوص در این شبهای در پیش عزیز می تواند توجه ما بیشتر به خود جلب کند.
و اگر( او ) بخواهد یاری اش می کند.
دوست عزیز shd، کامنت شما باعث شد من این مقاله را که از “رادار” جامانده بود مطالعه کنم. چه مقاله مفیدی در مورد نوع دوستی!
نکتهی جالبی که در این مقاله نظرم را جلب کرد؛ «دقت در جزئیات» هنگام کار نیک است، که به قشنگی دراین مقاله توضیح داده شده. این مصداق جمله «کار را که کرد، آنکه تمام کرد!» است. متوجه شدم، من در انجام نوع دوستی این را رعایت نمی کنم، و نوع دوستی را سرسری و فقط برای رفع تکلیف انجام می دهم، گویی که فقط می خواهم یک «تیک» بخورد که مثلا من فلان کار رو کردم. گویی عمل می کنم که نوع دوستی «صفر و یک» یا binary است!
با سلام به همه عزیزان
این مقاله رو بارها مطالعه کردم، و هر بار از خوندنش روحم حظ کرده
اینبار که خوندم ، با خودم گفتم تمام سوالاتمون رو یار مهربان به روز تر جواب میدهند
دوست عزیزی راجع به شرف سوال کرده بودن
اقای دکتر الهی در کتاب راهنمای عملی در مورد صفت شرف میفرمایند
صفتی است که همراه روح ملکوتی انسان می اید و انسان با جذب اصول اخلاقی الهی صحیح ان را رشد میدهد. شریف کسی است که اخلاقیات صحیح را در خود (روان) خود پرورش داده و جز طبیعت ثانوی اش کرده است و رفتاری کاملا انسانی دارد
و بقیه مطلب
ممنون از شما بخاطر اینهمه لطف و مهربانی
خدا نگهدارتان باشد
با سلام مجدد
با مطلبی که دوستان راجع به غار نشینی یا خانه نشینی مطرح کردند که دوران غار نشینی تمام شده
به این نتیجه رسیدم که اگر یکتا بخواهد ، مثل این زمان فعلی ما را خانه نشین هم میکند ، موثر در همه چیز یکتا است ، الله و اکبر