ملکجان نعمتی
مؤلف: لیلی انور
در زیر دو گفتار از کتاب ملکجان نعمتی آمده است. این گفتارها ، گزیدهای است از درسها و تجربیات ملکجان نعمتی که از صحبتها و گفت وگوهای او بهدست آمده است. گفتارها حاصل عمری عمل به سلوک معنوی است و دارای نکات ارزشمند کاربردی میباشد که شیخ جانی خود شخصاً آنها را تجربه کرده است.
پختگی برای شاگرد چگونه حاصل میشود؟
پختگی روح یا در اثر تجربه و یا با فشار حاصل میشود. حالتهای بیتفاوتی، بدبینی، خردهگیری، همه از نپختگی است.
انتظار بیجا علت خسته شدن در راه سیر و سلوک است. انتظار بیجا آن است انتظار داشته باشیم در مقابل کوششی که میکنیم، تمام مایحتاج دنیا و آخرتمان برآورده شود. این انتظاری است بس غلط. در حالی که باید بپذیریم در قانون سیر و سلوک، علاوه بر این که از ماوراءالطبیعه چیزی آشکارا نمیبینیم، چیزهای دنیایی هم که سبب تحریک نفس میشود، کمکم از ما سلب میشود. ما برای آخرت خلق شدهایم، دنیا اسبابی است مثل یک وسیلهی سواری تا ما با آن وسیله راه برویم. نحوهی آخرت هم بر ما نامکشوف است.
برای این که در سیر و سلوک خسته نشویم، باید دو چیز در نظر بگیریم؛ یکی موت، یعنی بدانیم که امکان ندارد بمانیم، باید برویم. یکی هم راهنماییهای اولیالامرها است که همه متفقالقول از آخرت گفتهاند. با در نظر داشتن این دو موضوع که دنیا فناپذیر است و روح ما باقی میماند و جای ما در عالم دیگر باید خوب باشد، نمیگذارد خسته شویم.
چگونه با صفت ترس در وجودم مبارزه کنم؟
سالک وقتی خود را به خدا واگذار کرد، باید به خود بگوید از ترس من نه چیزی بهتر میشود و نه بدتر. اختیار سرنوشتم با خداست. ممکن است صلاح باشد که ناراحتی و شکنجه ببینم و ممکن است در میان آتش هم باشم و ناراحت نشوم. علاج این فکرها امید است. امید باید به خدا داشت نه به بشری مثل خودش. این ماییم که شک پیدا میکنیم و ارتباطمان را قطع میکنیم. انسان باید آنقدر به خود تلقین کند، آنقدر سعی کند تا وجود خدا را در وجود خودش جا دهد. وقتی درست تلقین کردیم، فوراً نشانه در ما پیدا میشود و شک و ترس و همهچیز از وجود میرود. این دنیا موقت است و میگذرد، تازه … ناراحت هم بشویم، چه میشود؟ میگذرد. وقتی پرورش فکر را درست بدهیم، هم به درد این دنیا میخورد و هم به درد آن دنیا.
من ایمانم را این طور قرار دادهام که خدا هست و آن قدر نشانه از او در وجودم دیدهام که حتی گاهی مثلاً او چیزی میخواهد که من اصلاً دوست ندارم، اطاعت میکنم چون پایه را روی هستی او گذاشتهام. باید پایه را روی هستی او گذاشت و مثبت بود تا به یقین رسید. باید آنقدر روی هستی خدا ثابت بایستی و مجسم کنی که هست، تا کمکم در وجودت او را پیدا کنی و بعد … لذتها میبری.
توجه، تلقین، مبارزه با نفس و به خدا پناه بردن، همهی اینها کمک میکند.
قسمتی از مصاحبهی پروفسور لیلی انور در کانال ۲ تلویزیون فرانسه، برنامهی «les chemins de la foi » با عنوان «اسلام- زنان برجسته». این برنامه به نقش زنان در اسلام و معنویت اختصاص داده شده است.
اسلام – زنان برجسته، ۷ مارس ۲۰۱۰
با نام و یاد خدا که فقط یاد او آرامبخش قلبهاست و با عرض سلام خدمت دوستان گرامی
همه موجودات از جمله انسان از حق جلب منفعت و دفع ضرر برخوردارمیباشند .انسان میکوشد در هرموضوع یا مسئله و پیشامدی، خودرا مجهز به ابزاریاوسایلی نماید که بتواند درآن موارد علاوه بر دفع زیانهای احتمالی، سود مضاعفی را نیز برای خویش رقم زند ، ولی در بیشتر مواقع در استفاده از این ابزارها تردید دارد ، زیرا که بواقع نسبت به کارایی مفید آنها اطمینان ندارد، پس بدنبال این میرود که ابزار مطمئنی بیابد، حال چه وسیله مطمئنتری از یاد خدا و توجه به حضور او یافت . اوست که همواره در هر لحظه و آنی به فکر سعادت و خوشبختی ماست ،هم دراین دنیا و هم در آن دنیا، خوشبختی و سعادت دنیوی رقم خورده از سوی او به یقین منجر به سعادت اخروی هم خواهد شد زیرا نتیجه رشد مثبت عقل اعلی ، عقل رحمانی است و عقل رحمانی آنست که بفکر این دنیا و آن دنیا و جسم و رح تواما” میباشد و نهایت رشد عقل رحمانی کمال انسانی است و کمال همان رضایت الهی است ، پس اکنون ودر این زمان چنانچه خود را صادقانه به او بسپاریم و جویای رضایت او در هر زمینه بتوانیم باشیم ، فی الواقع درآن زمینه یا موضوع راه و روشی را برگزیدیم که خیر هر ۴ مورد را در بر خواهد داشت و اگر النهایه بتوانیم این اصل یعنی، توکل کردن و خود را به او سپردن برابر رضایت او، را به کل مسایل ریز و درشت زندگیمان تعمیم دهیم و باور داشته باشیم که او در نهایت خیرخواهی با ما هست و عاقبت همه چیز را با خیرخواهی برایمان رقم میزند، آنوقت است که آرامش را در وجودمان لمس میکنیم و علاوه براین که اضرار بیشماری از جمله ترس را نیز دفع نمودیم بلکه سود بسیار والایی یعنی آرامش را کسب نمودیم.انشاالله
مرسی از این مقاله خوب و از اینکه مصاحبه و فیلم مربوط به مفبره ملک جان را به فارسی در اختیار ما قرار دادید.
متشکر از ویدیوی بسیار زیبا.
با سلام
بسیار از لطف بی منتهایتان ممنون…
مقاله بسیار زیبا مهم و جذابی است. تا حدی در برگیرنده جواب سوال من است که در پست قبلی مطرح کرده ام توجه بر تلقین و ایمان تلقینی و آنگاه که تلقین درست صورت گیرد ایمان به اطمینان میرسد و نفرت از منهیات ظهور میکند…آنالیز من درست است؟؟؟ راهیست است صعب العبور!!!
این جمله «پختگی روح یا در اثر تجربه و یا با فشار حاصل میشود » مفهوم تجربه خیلی برایم ملموس است ولی اینکه روح با فشار جلو میرود را تا حدودی متوجه میشوم اگر دوستان تجربه و یا توضیحی دارند متشکر میشوم راهنمایی کنند.
دوست گرامی همانطور که فرموده اند در خوشی ها خدا را از یاد می بریم و در فشاروسختی هاست که مانند کشتی شکسته به او پناه می بریم و در این حالت است که قوه فردی به منتها درجه می رسد و ارتباط برقرار می شود
سلام دوستان
من هرچه سعی کردم فیلم مورد نظر را نتوانستم پیدا کنم . روی نوشته رنگی کلیک میکنم وقتی وارد سایت میشوم نمدانم کجا باید بروم لطفا راهنمائیم کنید؟ نمیدانم چیکار کنم .
سلام به همه دوستان ، رامین عزیز جواب سوالتان را دوست خوبمان «علی» در مقاله مربور به عشق لطف کردند و توضیح دادند.
این کتاب را از کجا میشود تهیه کرد؟ آیا به انگلیسی ترجمه شده؟ با این که سایت دربارۀ زنان نیست، ولی خیلی دوست داشتم که بیشتر دربارۀ این خانم بنویسید و صحبت های او را منتقل کنید.از زنان ایران خیلی کم در اینترنت هست .
سلام ، دوست عزیز ، تمام کتابهای معرفی شده در سایت را می توانید از طریق سایت کارون تهیه بفرمایید:
http://www.karoon.com
در مورد ترجمه انگلیسی اطلاعی ندارم و فقط فرانسه و فارسی آنرا دیدم.
با سلام ، دوست عزیزمان “علی” در مقاله مربوط به عشق جله ای ارائه فرمودند بدین شرح:
(…مثلاً او چیزی میخواهد که من اصلاً دوست ندارم، اطاعت میکنم… ” که نشان میدهد بسیاری مواقع باید کارهای نیک یا عبادات را با فشار و تلقین و بزور به خود تحمیل کنیم و این بنظر شخصی حقیر نه تنها مضر نیست که مفید بوده و گاها پلی است برای تحلیل بردن کامل آن صفت در خود…)
این موضوع و اهمیت تلقین خیلی برایم جالب شد تا به لطف خدا گفتار دیگری از کتاب ملک جان نعمتی به چشمم خورد که در اینجا جساراتاً می آورم :
☼ تلقین به نفس بسیار خوب است ، از هر کس بر نمی آید به نفس خود تلقین کند، این خودش مرتبه ای است. باید به جایی برسد که حرف خودش به خودش اثر کند.
خیلی جالب است !!! تا بحال به این موضوع دقت نکرده بودم که چرا بنده حرفم بر خودم اثر ندارد به عبارتی طبق فرمایش استاد الهی برای خود شأنیت قائل نیستم ، کاری را شروع میکنم و نیمه کاره رها میکنم یا اصلاً کارهایی که می دانم برایم واجب است را به دلیل شأنیت قائل نشدن برای خود اصلاً انجام نمی دهم .حال سوالی برایم مطرح شده که دوستان اگر کمک کنند ممنون میشوم :
سوال : چگونه می توان برای خود شأنیت قائل شد به حدی که نهایتاً به جایی برسی که حرفت برای خودت نه تنها َشأنیت داشته باشد بلکه به خودت اثر کند و تصمیم هایی که در زندگی می گیری را به راحتی رها نکنی ؟؟؟؟
• ما حصل سوال اینکه چگونه برای خود شأنیت قائل شویم؟؟
در جواب سوالی که ش فرمودند:
به نظر من این شانیت پیدا کردن برای روح ما از طریق همان تلقین و توجه دایم به این مطلب حاصل می شود.یعنی شما در موقعیت های متفاوت به خودتان یادآوری کنید که شان روحتان چقدر است و آیا انجام فلان کار در شان روحتان هست یا نه؟ یاداوری مکرر این شانیت آن را برایتان طبیعت ثانویه می کند.مثلا یک تولید کننده اگر برای خودش شانیت قایل باشد با خودش می گوید که در شان من نیست جنس خراب به بازار عرضه کنم.یا مثلا برای ما دانش آموزها شانیت این است که آنچه که از ما خواسته اند را درست انجام بدهیم تا با سرزنش معلم شانیت روح خود را نادیده نگیریم.یعنی من به خودم می گویم در شان من نیست کاری بکنم که معلم مرا سرزنش کند.نمی دانم چقدر توانستم بهتان کمک کنم!
سلام، خیلی ممنون از تمام زحمات همگی . لطفا بگوید کدام فیلم مربوط به مقبره . که من نتوانستم ببینم . مرسی
در انتهای همین مقاله یک ویدئو است که اگر روی آن کلیک کنید. می توانید مصاحبه خانم انور را در برنامه تلویزیونی فرانسه ببینید. و قسمتی از فیلم، مقیره ملک جان را در بایو نشان میدهد
باسلام و خسته نباشید خدمت همه عزیزان، چند سوال از دوستان داشتم:
۱) در مصاحبه فرمودند: (ملک جان به شناخت توجه خاصی مبذول می داشت و معتقد بود ، انسان با شناخت می تواند به شناخت خود و شناخت حقیقت رهنمون شود.)منظور از آن شناختی که در ابتدای جمله آوردند که باعث شناخت خود و حقیقت می شود ، چیست؟
۲) شعر مظهر العجائب از حضرت شیخ که در کتاب ایشان هم موجود است و در انتهای این مصاحبه نیز آورده شده ،اشاره به چه خصوصیتی از (او) دارد، همانطور که در شعر دیگر ایشان “ای تویی که تویی” نیز اشاره به این موضوع دارد؟
۳) جمله اول مصاحبه (زنان در اسلام همواره جایگاه معنوی خود را حفظ کرده اند )اگر منظور به داشتن مقامات معنوی است که مربوط به دین خاصی نیست و در همه ادیان جایگاه داشتند ، پس منظور از حفظ جایگاه معنوی چیست؟
۴) سوال آخر هم که نمی دانم سوال است یا جای تعمق دارد ، ولی بسیار برایم مقبره تمام شیشه ایشان جالب است چرا همه چیز از شیشه است، شیشه بیانگر چه چیز از وجود ایشان می باشد که اینقدر انسان را به حیرت وا میدارد؟!!!!!!
با عرض سلام خدمت دوستان ، از حضورتان سوالی داشتم که بسیار برایم جای سوال است و همیشه در گیر این موضوع بودم:
سوال: در مقاله مربوط به حضرت شیخ اورده شده:
( سالک وقتی خود را به خدا واگذار کرد، باید به خود بگوید از ترس من نه چیزی بهتر میشود و نه بدتر. اختیار سرنوشتم با خداست.)
حال در مقاله استاد الهی کیست و قسمت انتقال معنوی در همین سایت چنین آورده شده :
(…وظیفه خود انسان است که در همۀ ابعاد زندگی، در مورد نحوۀ رفتار خود قضاوت کند و تصمیم بگیرد. هیچکس نمی تواند به جای او انتخاب کند و جهت خاصی را به او تحمیل کند.)
حال با توجه به دو گفتار در” ظاهر” متناقض از دید مخلوق ضعیفی مثل بنده ، همیشه دچار ناراحتی هستم و برخی اوقات نمی توانم به او اعتماد کنم و دچار ترس نشوم ، در حقیقت بنده با این تفکر که اختیار سرنوشتم با خداست که در فرمایشات حضرت شیخ نوشته شده ، خیلی راحتتر می توانم زندگی کنم و خود را به او می سپارم ، زیرا با خود می گویم کارساز ما به فکر کار ماست…و تمام اضطراب و استرس هایم کم میشود، ولی با این تفکر دوم که در مقاله استاد الهی و بسیاری از گفتار های دیگر در آثارالحق و… آورده شده چون به خود اعتماد ندارم و می دانم اشتباه می کنم ترس از دست دادن او مرا دچار نگرانی می کند و همیشه در ترس شدیدی هستم که توان حرکت را از من می گیرد زیرا قبلاً هم تجربه این را داشتم که در اثر اشتباهی او را از دست دادم و پیوسته در رنجم، اصلاً اینکه گفته شده هیچ کس نمی تواند جای انسان تصمیم بگیرد مرا دچار بدبینی اساسی نسبت به همه چیز و ترس از خدا می کند، لذا عاجزانه ملتمسم به حقیر کمک کنید و بفرمایید چرا گفتارها “”به ظاهر “” تا این حد متناقض است؟؟؟؟؟؟؟؟
دوست عزیز” ناز”: اول اینکه در آدرسی که در سایت نوشته شده می توانید برنامه را پیدا کنید ولی کمی برای بعضی ممکن است سخت باشد دوم اینکه در سایت یو تیوب ،ملک جان نعمتی را سرچ کنید ، سوم اینکه در خود همین سایت متیس شما چنانچه با فیلتر شکن وارد شوید به جای آن کادر سفیدی که در زیر آدرس موجود است در همین صفحه ، صفحه تلوزیون مانندی را می بینید که فیلم از آنجا قابل دیدن است.
در حل تناقضی که ” ن ” به آن اشاره کردند،
باید بگویم که به نظر من این دو گفتار نه تنها متناقض نیستند بلکه مکمل هم هستند! وقتی حضرت شیخ می فرمایند که “سالک وقتی خود را به خدا واگذار کرد” منظور این نیست که سالک بست بنشیند و دست به سیاه و سفید نزند و با خودش بگوید که سرنوشتم دست خداست.منظور ملک جان این است که ما نتیجه را به خدا واگذار کنیم.تلاش بکنیم اما منتظر نتیجه اش نباشیم.نتیجه اش هرچه شد شد!به قول استاد “به ما ربطی ندارد”. پس این وظیفه ای که استاد الهی به آن اشاره کرده اند همان تلاش است.اصلا ایشان یک گفتار دارند که در آن می فرمایند هرچه کوشش از این طرف بیشتر باشد کشش از آن طرف بیشتر است.مقصود حضرت شیخ ” کشش” است و منظور استاد “کوشش” . در نتیجه این دو گفتار مکمل همدیگرند نه نقض یکدیگر.
شناخت مفهوم وسیعی دارد. می تواند شناخت اصول معنوی باشد که هر چه بهتر آنها را بدانیم و عمل کنیم به خودشناسی و خداشناسی می رسیم. همینطور شناخت مادی که اگر هر چه بیشتر بدن خود یا کائنات را بشناسیم بیشتر به ناتوانی مخلوق آگاه میشویم و به شناخت حقیقت میرسیم.حتی گفته میشود هر چه علم انسان بیشتر شود بیشتر به حقیقت می رسد.
در مورد اینکه در ادیان دیگر هم زنان در معنویت نقش داشتهاند شکی نیست. ولی این مصاحبه در مورد اسلام است طبیعی است که بیشتر در مورد زنان مسلمان باشد. و بخصوص که همیشه سعی شده است نقش زنان در اسلام و در معنویت وحتی در سطح جامعه نادیده گرفته شود. و این برنامه به اهمیت زن اشاره کرد.از طرفی اینکه بگوییم زنان مسلمان در معنویت نقش داشته اند معنی اش این نیست که . در ادیان دیگر اینطور نبوده است. .
آیدین عزیز ممنون از تمامی جوابهایی که تا حال مبذول داشتید…ممنون که به سوالات پاسخ می دهیدو بنده را راهنمایی می فرمایید وحاصل تجربیات خود را رایگان در اختیار حقیر قرار می دهید.
سلام ، دوستان عزیز، صبا و رضا خیلی ممنون ، من توانستم فیلم را ببینم .مرسی
سلام،آیدین دوست خوبم ، جوابتان خیلی به من کمک کرد . ممنون
رامین عزیز ممنون…واقعاً از لطف شما دوستان سپاسگزارم.
میخواستم بگویم که تمام برنامه را در کانال ۲ دیدم و مصاحبۀ این خانم خیلی طولانی است، شما چرا فقط یک قسمت آن را پخش کردید؟ بقیه هم خیلی جالب است و اطلاعات بیشتری دربارۀ این ملک جان میدهد.
اتفاقا من هم مثل خانم یاوری مصاحبه را روی سایت کانال دو فرانسه بطور کامل دیدم و مصاحبه بسیار خوبی است. ولی این مصاحبه تقریبا نیم ساعت است و فکر کنم هم از نظر حجم آن و هم از نظر ترجمه کار خیلی مفصلی باشد. در ضمن اینکه به نظر من بهترین قسمت مصاحبه توسط متیس در بلاگ گذاشته شده است.
با سلام خدمت دوستان گرامی ، سوالی داشتم از خدمتتان ، با توجه به اینکه در کتاب ملک جان نعمتی نوشته شده ایشان یک دقیقه از وقتشان را تلف نکردند ، برایم یک سوال پیش آمده:
همانطور که برکت در مال مطرح است ، برکت در وقت نیز بسیار مهم بلکه شاید مهم تر نیز باشد ، اگر کسی از دوستان تجربه ای دارد یا آنکه وقتش به لطف او برکت دارد بگوید کلید این برکت از چیست؟
در مورد مشکل (ن) به نظر من گفتارهای استاد الهی یک مجموعه است که نباید یکی را جدا کرد و روی آن قضاوت نمود. گفتارهای او برای از یک تا صد است. ممکن است شخصی مثل من در مرحله ۵ باشد و دیگری در هرحله ۳۵ هر کس هم به اندازه خود از آنها بهره میبرد. این مثل لیوان آبی است که در زمانیکه تشنه نیستیم به ما میرسد. بهتر است آنرا بگیریم و در کناری قرار دهیم و در زمان تشنگی از آن استفاده کنیم. هر چه را که درکش برایمان سخت است، کمی روی آن صبر کنیم، به آن میرسیم. استاد گفتارهای بسیاری نیز دارد که در آنها به کرم و رحمت، و بخشش خدا اشاره میکن. همان کار ساز ما به فکر کار ماست، فکر ما در کار ما آزار ماست. یکی از آن گفتارهاست. به نظر من تناقض در برداشت است. شما اگر تا پایان عمر هم خود را به خدا بسپارید و به کرم او امیدوار باشید، کارتان درست است و اگر تا پایان عمر هم برای رضای او فعالیت کنید باز هم کارتان درست است. تفاوت فقط در نتیجه است. یکی با درجهء سرگردی باز نشسته میشود و دیگری با درجهء سرلشگری. هر دو باز نشسته اند و به پایان راه رسیده اند به نظر شما کدام بهتر است؟ آن سر لشگر فعالیت بیشتری کرده است. مهم اینست که ما ایمانمان را حفظ کنیم و با این مشکلات از کوره در نرویم.
من هم خیلی دلم می خواهد کسی برکت در وقت را توضیح بدهد یا مثالی بزند. ممنون میشوم.
سلام
از اظهار نظرها و راهکارهائی که همه دوستان داده اند بسیار سپاسگزارم. راستی توانستم فیلم را ببینم . ممنون از راهنمائی به موقع شما دوستان عزیز. نظرات شما تا به امروز در بهتر فهمیدن مطالب بسیار به من کمک کرد. بسیار جالب و انرزی بخش است شخصیتی همچون شیخ جانی در آن شرائط زمانی و مکانی به چنین درک والائی رسیده باشد و این فقط با کمک یک استاد معنوی میسر میباشد. به نظرمن شیخ جانی یک شاگرد خوب و به تمام معنا برای استادش بوده است. نکته ای که من با تمام کاهلی و تنبلی ام با ان مشکل دارم. در پیشرفت معنوی نکته ای که میتواند در ابتدای کار بسیار موثر باشد توجه و سپس تلقین است که در درس نیز به آن اشاره شده است. تجربه ای که خود من در امر (( تلقین )) دارم باید مواظب حیله های نفس اماره باشیم . در بسیاری از مواقع نفس اماره از این طریق وارد عمل شده با تلقین تفکرات به ظاهر معنوی و تحریک سوپر اید (نفس شائقه) اثرات منفی خود را میگذارد . در این مرحله وجود یک راهنما و استاد واقعی بسیار کمک کننده میباشد. من کلا با مطالعه کتاب ملک جان نعمتی به اهمیت وجود استاد واقعی در معنویت و استفاده صحیح از ذره الهی و اهمیت نور الهی اشنا شدم.
نکته ای دیگرکه میتوانم اشاره کنم جایگاه صحیح (( امید )) در زندگی و معنویت میباشد که خود من در بسیاری از مواقع امید را با خیالپردازی و رویا پردازی اشتباه میگرفتم و هرگاه صحبت از امید میشد تصاویر رویاگونه ای از آینده در ذهنم مجسم میکردم. با مطالعه زندگی شیخ جانی میتوان به معنای واقعی کلمه امید پی برد و تمام کمبود های ظاهری را با قدرت ایمان و امید نادیده گرفت.
ن عزیز
این مقوله که شما به آن اشاره دارید اصلا تناقض نیست استاد صریحا لاجبر و لاتفویض بل امر بین امرین را تایید کرده اند. و همچنین قانون علیت(سبب و مسوب-عمل و عکس العمل و ….) اینها همه در هر کار ما دخیل هستند.حال در هر کاری همانجور که مطرح شد نه مختار کامل هستیم و نه جبر خالصیم.ا
سلام
درجواب دوست عزیزم ن :
مختصر و مفید :در همه امور دنیا ما تلاش میکنیم و از زمان و مکان و موقعیت های دیگر نهایت استفاده را میکنیم و در آخر نتیجه را به خدا واگذار میکنیم . این همان اختیار و جبر در کنار هم میباشد.و فکر کنم میزان تلاش تلاش ما در اخر بسیار مهم میباشد.
پریسا من نیز در بعضی از روزها میبینم کارهای زیادی را در وقت کمی انجام میدهم و بساری از مواقع وقت اضافه می آورم بطوریکه انگار زمان نگذشته است . به خودم میگویم عجب زمان با برکتی
در بعضی از روزها هرچه سعی میکنم مثل این می ماند زمان سریع سپری شد و من هیچ کاری نکردم . انگار هیچ برکتی در زمان من نبود. البته این بستگی به شرائط روانی و حال خوب یا بد من نیز در آن زمان دارد که باز برمیگردد به دیدگاه معنوی ام.
ش عزیز بنظرم شیشه تنها دیواری است که بیرون و درون آن پیداست و هیچ چیزی نیست که بتواند در پس آن شما را فریب دهد . نشان شفاف بودن درون و یکرنگی نیز میباشد. البته من توفیق زیارت مقبره حضرت شیخ را از نزدیک داشتم و در آن لحظه اصلا به این چیزها توجه نکردم . حال عجیبی بود که تا آن روز تجربه نکرده بودم.
در تکمیل صحبتهای محمدرضا و ایمان عزیز:
من همیشه برای خودم برکت وقت را مثل برکت مال می دانم.چون معمولا خیلی ملموستر است. اگر دقت کنید برکت مال چند ویژگی دارد.مثلا درآمد کم بوده اما زیاد خرج می شود.انگار که این وسطها به پولمان اضافه کرده باشند! یا اینکه پول با برکت در راه بد صرف نمی شود. یعنی “او” نمی گذارد که در راه نادرست خرج کنند.به نظر من وقت هم همینست.زیاد می آید و “نمی گذارند” در راه بد تلف بشود.ولی وقتی که برکت نداشته باشد آدم را به قول امروزی ها دچار یک نوع “بی وقتی” می کند.کارها در هم می شوند و وقت کم می آید.شما اگر همان خاطرات استاد را هم بخوانید کاملا این برکت وقت را در زندگی روزمره ی ایشان می توانید ببینید.
شاگرد حقیقی استادایشان بودند و بس.مطالب فلسفی بزرگ را آنقدر ساده و شیوا و شیرین بیان میکنند که هر کس این مسائل را جوری درک میکند که گویی ریشه آنها را در خود میابد.شیشه یک سیمبل مادیست و معمولا سعی میکنم چیزها مادی را به شخصیت های معنوی نسبت ندهم اما میتواند مظهر همین صداقت – زلالی و شفافی ایشان باشد. همچنین سنگ عمودی که در مقبره استاد الهی هست میتواند نمادی از استقامت-ایستادگی و کامل بودن اندیشه استاد باشد زیرا کتابهایشان به گونه ایست که از عوام تا خواص نمیتوانند از ان ایراد بگیرند یا آنرارد کنند
از توضیحات دوستانم محمدرضا و ایمان و آیدین ممنونم.
سلام
سوالی دارم…
ملک جان می فرمایند: “…اختیار سرنوشتم با خداست. ممکن است صلاح باشد که ناراحتی و شکنجه ببینم و ممکن است در میان آتش هم باشم و ناراحت نشوم. علاج این فکرها امید است.علاج این فکرها امید است. امید باید به خدا داشت نه به بشری مثل خودش.”
من معنی این امید را نمی فهمم!! میدانم که خدا هست, خیرخواه و دلسوز من است و حواسش هم به همه مسائل هست ولی این امیدی که اینجا می فرمایند علاج همه ناراحتی هاست چه تعریفی دارد!؟؟ (محمدرضا و ایمان اشاره ای کردند ولی من واقعا نفهمیدم.)
وقتی با خدا صحبت می کنم و مطمئن هستم همه مسائل و مشکلاتم را میداند و جواب خاصی نمی گیرم یا صلاح نیست که جوابی بگیرم و به قول جمله بالا ممکن است صلاح باشد ناراحتی و شکنجه ببینم, تکرار دوباره همه این صحبتها با او چه فایده ای دارد؟؟ منظورم این است که جواب نگرفتن پس از مدتی آدم را خودبخود ناامید و خسته می کند…
آدم با این مساله که بعضی مواقع از زندگی خسته میشود باید چطور برخورد کند؟ وقتی احساس می کنم که تا آخر عمر برایم صحنه هایی گذاشته میشود که باید درس بگیرم ودرس گرفتن هم راحت و آسان نیست و درد و تلخی خاص خودش را دارد از زندگی خسته میشوم. فکر می کنید چطور می توانم خودم را آرام کنم؟
از راهنمایی و کمکتان متشکرم
رامین عزیز، میخواستم برای بهتر باز شدن پختگی روح در اثر فشار، به یکی از بیشمار تجربه های خودم در زندگی اشاره کنم. من اصولاً در تمام زندگی مادی ام در فشارم بوده و زندگی برایم خیلی سخت میگذرد. هر وقت که در زندگی گرفتاری مادی داشتم، به این فکر میکردم که خدا کمک میکند. اما نگرانی هم داشتم. تا اینکه آن مشکل را پشت سر میگذاشتم. گاهی نتیجه در آن موضوع در ظاهر به ضرر من تمام می شد و منهم درونن ناراحت میشدم. ولی بعدها میدیدم که اگر نتیجه غیر از آنچه که شده بود، می شد، من بیشتر ضرر میکردم. با تکرار این وقایع در زندگی ام، گاهی به این نیتجه میرسیدم که این خدا کاری غیر از رسیدگی به امور مرا ندارد. در لحظه لحظه های زندگی ام دخالت دارد. مثل پدری که دائم اعمال فرزندش را کنترل میکند. حالا وقتی گرفتاری پیش میاید، میدانم که در موقع لازم همان که به صلاحم باشد، خود او درست میکند. دیگر از سختی ها کمتر جا می خورم. به نوعی در اینگونه مسائل خودم را به او سپرده ام. سعی خودم را میکنم و با نتیجه کاری ندارم.
با سلام و تشکر
خدمت دوست عزیزم “پریسا”:
اول اینکه در مورد “خستگی” در خود مقاله جواب موجود است فقط تعمق لازم دارد تا درک بیشتر شود:
((انتظار بیجا علت خسته شدن در راه سیر و سلوک است. انتظار بیجا آن است انتظار داشته باشیم در مقابل کوششی که میکنیم، تمام مایحتاج دنیا و آخرتمان برآورده شود.
…برای این که در سیر و سلوک خسته نشویم، باید دو چیز در نظر بگیریم؛ یکی موت، یعنی بدانیم که امکان ندارد بمانیم، باید برویم. یکی هم راهنماییهای اولیالامرها است که همه متفقالقول از آخرت گفتهاند. با در نظر داشتن این دو موضوع که دنیا فناپذیر است و روح ما باقی میماند و جای ما در عالم دیگر باید خوب باشد، نمیگذارد خسته شویم.))
در مورد “امید” نیز راستش به نظر بنده علاج “هر چیزی” امید است . هر کس با توجه به رتبه و شأنی که برای خود قائل می شود برای خود یک امید در نظر می گیرد ، ولی با توجه به اینکه پایدارترین تکیه گاه اوست قائداتاً مطمئن ترین امید ، امید به اوست، اگر دقت شود در مقاله در امتداد مطلب در مورد امید بحث شک و رابطه با خدا مطرح شده . ما وقتی امیدمان را از دست می دهیم و دچار شک می شویم که احساس کنیم تنهاییم و خدا صدای ما را نمی شنود و ما را نمی بیند ، در اینجا گفته شده شک نداشته باشید و هستی خدا را باور کنید و بدان امید باشید ، اگر در وسط جنگلی در نیمه شب قرار بگیرید که هیچ جایی را نشناسید و حتی نتوانید هیچ چیز را ببینید ، تمام وجودتان را ترس می گیرد ، یگانه چیزی که در این میان به شما کمک می کند این است که حس کنی کسی در کنارت است که تنهایت نمی گذارد ، دست تو را گرفته و تورا همراهی می کند و هر گونه خطری را از تو دور می کند اگر به این حس اطمینان کنی و امید داشته باشی نجات پیدا خواهی کرد.یک شاعر مطمئن است که اشعاری که می گوید از خودش نیست ،در آن لحظه شک نمی کند که این ابیات از جایی دیگر در جریان است .حال ممکن است اشعاری در مورد خدا نیز نباشد ولی ما هنوز به اینکه اوست که با ما صحبت می کند شک می کنیم .
در کتاب مبانی معنویت فطری “ص ۴۲” مطلبی در مورد شناخت اثرات خالق آورده شده که بسیار کمک کننده است:
((اگر بخواهیم قوه تشخیص اثرات خالق را در وجود خود از قوه به فعل آوریم ، شرائطی را باید بپذیریم.دو شرط را در اینجا ذکر می کنیم :
• اول، یقین می کنیم که واقعیت ، همه آن نیست که در حیطه حواس جسمانی ماست. بی چنین اعتقادی ، حتی به فکر پرورش این قوه در خود نخواهیم افتاد.
• دوم، اراده کنیم. برای آنکه اراده پرورش این قوه در ما بیدار شود، خداوند همیشه علاماتی آشکار به ما نشان می دهد تا در ما انگیزه جستن و شناختن او بوجود آید. چنین تجربه ای در طول زندگانی هر کس لااقل یک بار پیش می آید.
…هر که بخواهد قوه شناختن خالق را در خود رشد و پرورش دهد باید در خانه او را بکوبد . در آن حال خداوند خود را موظف می داند که در را بر او بگشایدو دست به سوی او دراز کند . وظیفه ما تیز گرفتن این دست است.)))
شاید جواب تمام این سوالات ما در این فرمایش آقای دکتر باشد ولی تعمق لازم دارد .
«خدا در همه چیز و در همه جا و با همه هست »
امروز با خدای خود حرف می زدم و خیلی دلم گرفته بود ، به او گفتم من با تو صحبت می کنم ولی از کجا بدانم کدامیک از این صداهای درونم صدای توست ؟ تو صدای من را می شناسی ولی من صدای تو را نمی شناسم …این جمله را با اندوه فراوان و حس محدودیت زیاد به او گفتم،
“او” گفت : فقط شک نکن
با سلام و تشکر ، آقای دکتر در کتاب توضیح فرمودند چگونه جسم می تواند رنگ روح را به خود بگیرد ، شاید برسد زمانی که دیگر آن ماده و روح رنگی نداشته باشد که جسم بتواند رنگ آنرا بگیرد، شیشه ملموس ترین چیز در عالم مادی است که رنگی به خود ندارد ، یا در حقیقت “رنگ بی رنگی” دارد.فارغ از هر گونه رنگ و…
پریسای عزیزم
در جواب سئوالت آذر مهر و نازی بقدری قشنگ توضیح داده و
نازی به فرمایشات آقای دکتر استناد کرده که جای هیج بحثی
نمیماند فقط دلم میخواهد بدانی هیچوقت خسته ونا امید نشو
و در هر اتفاقی که در زندگی برایت می افتد دست خدا را
ببین و به او توکل کن ان وقت کاملا متوجه میشوی که همیشه
و در همه حال در کنار توست وهمه نجواهایت را هم می شنود
این موضوع را چون تجربه کرده ام با اطمینان میگویم .
امیدوارم موفق باشی
با سلام و تشکر از جوابهای زیبای همه دوستان ،جوابی که خواهرمان نازی به خانم پریسای گرامی دادند بسیار زیبا و قابل تأمل بود ، و در مورد سوال ایشان بنظر می آید شاید منظور از امیدی که علاج همه ناراحتی هاست، امید به حل آن مشکل دنیوی ،صرفاً ، در همین دنیای مادی ما نباشد ؛ که در بسیاری مواقع واقعاً این اتفاق نیز می افتد… ، بلکه منظور از این امید ، امید به حل کلیه مشکلات ناشی از خشونت و سختی ِاین برهوت ِ بی رحم، (زمین) ، پس از گذر از مدت ِ محدود آموزشیمان در دنیا باشد ( چنانکه در جلوتر اشاره به موقت بودن عمر بشری و … دارند).شاید منظور اینست که یادمان نرود که از کجا و برای چه آمده ایم به نوعی شاید همه ما را بتوان به شاهزاده هایی تعبیر کرد که برای آموزش ،مدت کوتاهی را باید در محیطی سخت و خشن با همراهی دون مایه،(نفس اماره ) که دمی هم از دست آن خلاصی نداریم و با ما عجین شده است ؛ بگذرانیم مهمترین عامل سرِ ِپا نگهداشتن چنین شاهزاده ی شریفی ،امید به آینده و فراموش نکردن خودیت خویش و خلاصه ذوب و حل نشدن در شرایط ِ سخت محیط است و ایمان به زندگی ایی دیگر پس از مرگ با تعاریفی که فرموده اند… همانطور که بارها در مورد برزخ فرموده اند ، آنجا حتی برای عاصیان و غافلان نیز بسیار بهتر از زمین می باشد (اگر مستندات آنرا خواستید، …بفرمایید تا ذکر شود ) اگر سلوکمان نیز تا حد امکان ِ کم بشریمان ، منطبق بر معنویت فطری (انسانیت ، ایمان به خدای واقعی ، پرورش فکری صحیح و…)باشد که نور ٌ علی نور، و سیر کمالی بسیار زیبا و … در برزخ ، همراه با شادی و در محیطی غرق در محبت و دوستی و نور و… در انتظار ماست ،دقت در توصیفاتی که از برزخ در کتابهای جناب پروفسور بهرام الهی و مشاهدات تجربی ِ دکتر مایکل نیوتن آمده است در این باره مفید است ،اگر ایمان بیاوریم که مدتی را که در سختی آموزش زمینی میگذرانیم کوتاه و موقت و بسیار مفید است و ایمان بیاوریم که اگر سعی کنیم خوب باشیم مابقی عمر بینهایتمان را در محیطی بسیار منصفانه و مهربان و با شادی به سیر کمالمان ادامه میدهیم کمتر روحاً تسلیم شرایط سخت و بعضاً ،بظاهر غیر منصفانه ی زمین شده و چنانکه در کتب ،موجود است افرادی که سیر کمالشان به برزخ می افتد ، غالباً تا انتهای مسیر می روند ، و در انتهای مسیر هم کمال با توصیفاتی که از آن ذکر شده و نشأتش و … که در وهم هم نمی گنجد ….در انتظارشان است ؛ تمام اینها به ما میگوید که ما موجوداتی بدشانس و قابل ترحم و بد اقبال نیستیم که نا امید باشیم پس همانطور که حضرت شیخ فرموده اند حفظ امید و جلوگیری از نا امیدی رل بسیار بزرگی را در متعهد ماندن مان به آنچه واقعا ً هستیم و ابدیتی که باید تلاش کنیم تا آنرا محقق سازیم ایفا مینماید .چنانکه فرموده اند : “برای این که در سیر و سلوک خسته نشویم، باید دو چیز در نظر بگیریم؛ یکی موت، یعنی بدانیم که امکان ندارد بمانیم، باید برویم. یکی هم راهنماییهای اولیالامرها است که همه متفقالقول از آخرت گفتهاند…… علاج این فکرها امید است. امید باید به خدا داشت نه به بشری مثل خودش. این ماییم که شک پیدا میکنیم و ارتباطمان را قطع میکنیم…. وقتی درست تلقین کردیم، فوراً نشانه در ما پیدا میشود و شک و ترس و همهچیز از وجود میرود. این دنیا موقت است و میگذرد، تازه … ناراحت هم بشویم، چه میشود؟ میگذرد. وقتی پرورش فکر را درست بدهیم، هم به درد این دنیا میخورد و هم به درد آن دنیا.” با تشکر .
در جواب خانم پریسای گرامی خانم شری نیز جواب زیبا ایی نوشته اند که در زمان نوشتن مطلبم هنوز در سایت درج نشده بود از این طریق از ایشان هم سپاسگزاری مینمایم.
پریسای عزیز، به علاوه پاسخهای خیلی خوب دوستان، تجربه ناچیز من هم این است، شاید برای شما هم پیش آمده باشد: در سختی وفشار، وقتی که از زندگی خسته شدهام، به خودم میگویم که این نیز می گذرد. این فکر صبرم را که به طور طبیعی خیلی نیست تقویت میکند. یکی اینکه مرتب با خدا حرف میزنم (که البته گاهی فکر میکنم یکی از حکمتهای این سختیها در زندگی من هم همین است که روحم خوابش نبرد و برود پیش خدا دو کلمه از صمیم قلب حرف بزند). ولو او همه را میداند اما روان من نیاز دارد که آویزان خدا باشم و به او پناهنده بشوم و مرتب این مساله را تکرار کنم. دیگر اینکه میبینم الحمدلله نشده که آنقدر در سختی بمانم که له بشوم. همیشه خداوند صحنه را عوض کردهاند و الان میبینم که حتی بعد یا حتی در میان سختیهای فشرده و مزمن هم خوشیهایی برای استراحت روانم گذاشتهاند و میگذارند. دیگر اینکه به خودتان بگویید: کارساز ما به فکر کار ماست… فکر ما در کار ما آزار ماست. یکی از ترفندهای نفس اماره که من را از خدا دور میکرداین است که میگوید تو مگر کی هستی که خدا بخواهد اینقدر به تو فکر کند؟ ولی با تعالیم صحیح دیدم که این فکر اشتباه است. من هیچکس نیستم ولی خدا آنقدر مهربان و کریم است که به داد حتی من هم میرسد… به قول استاد الهی: تو به فکر پوست کدویی که در آن آب ریخته بودی، بودی، چگونه من به فکر تو نبودم که خلقتت کردهام؟
از دوستان خوبم, نازی, شری, علی و کارما که لطف کردند وقت عزیزشان را گذاشتند و به سوال من جواب دادند و کمکم کردند صمیمانه تشکر می کنم.امیدوارم همیشه در خستگی ها به کمکتان بیایند.
ممنونم
پریسای عزیز، شما یکی از بندگان خوب خدایی. خدا خیلی دوستت دارد. فقط برای یک نگرانی ساده ات خدا این همه دوست برایت فرستاده که شما را از نگرانی در بیاورند. اصولاً اگر شما از این میترسی که این خستگی از خدا دورت کند. خیلی عالیست که بترسی. چون همین ترس باعث میشود که بیشتر به او توجه کنی. با او به هر گرمی که برخورد کنی او هم به همان گرمی جواب را میدهد. ما مثل کودک ثروتمندی هستیم که قدر این ثروت را نمی دانیم. خود این مشکلات هم یکی از ثروتهای معنوی ما هستند. آیا ترجیح میدهید که مشکلات نداشته باشید، و خدا را فراموش کنید یا اینکه مشکلات داشته باشید و خدا مواظبتان باشد؟ نمی دانم که این را دیده اید یا نه! پدر و مادرها وقتی چند فرزند دارند و یکی از آنها کمبودهایی دارد به او توجه بیشتری میکنند. خدا هم همینطور است. اگر برای شما امتحان میفرستد، مواظبت هم میکند. کمک هم میکند. ما مثل شاگردی هستیم که در مدرسه معلم دائم ما را جلوی تابلو میبرد که درس جواب دهیم. حال اگر ما فقط سعی کنیم و کمی فعالیت بکنیم نمرهء ما را میدهد. نمی دانم شما کجا زندگی میکنید. در مدارس آلمان همینطور است. شما اگر سر کلاس فعال باشید، خود فعالیت و همراه بودن با کلاس نمره دارد. با فرق اینکه اینجا ما با آدمها سر و کار نداریم. او ما را خلق کرده و توان ما را هم میشناسد. بیش از توان ما از ما توقع ندارد. تازه کرم و رحمت هم دارد. او مهربان است. کریم است. رحیم است. بخشنده است. او خیلی با معرفت است. امکان ندارد که کمک نکند.
آذرمهر عزیز, از صحبتهای دلگرم کننده شما متشکرم.لطف فرمودید. در ضمن صحبتهایی که در جواب رامین عزیز هم فرموده بودید خیلی انرژی بخش بود.
حق با شماست. گاهی فراموش می کنیم که چقدر خوشبختیم.همین که در این سرمای معنوی نعمت ایمان به ما داده شده و اینکه از هر طریقی برایمان پیام می فرستند شکر آن به آن نیاز دارد بدبختی امثال من در این است که به نعمت عادت می کنیم.
به قول گفتاری از استاد الهی: ” خدایا از یاد خودت غافلمان نکن, فریب این دنیای بی سر و بن را نخوریم.”
امیدوارم دچار غفلت نشویم.
با سلامی گرم به تمامی همراهان متیس و تشکر فراوان ازمقالات بسیار زیبا و نکات بسیار آموزنده ای که در گفتگوها بیان می فرمایید ،
راهکاری که می توانیم آن را در مواقعی که برایمان خستگی ،…. پیش می آید بخوانیم و آن را مد نظر داشته باشیم ، دلیلی است که درکتاب «برگزیده» گفتار ۴۱۳ ، استاد الهی در رابطه با افراد وارسته فرموده اند : « آن ها یی که وارسته هستند ، هر چقدر در این دنیا بمانند خسته نمی شوند برای این که این جا را غنیمت می دانند تا ذخیره ی بیشتری با خود به آن دنیا ببرند. مبارزه ی با نفس ایجاد ذخیره می کند .»
این گفتار بسیار پر مغز مرا به یاد یک موضوعی انداخت که خدمتتان عرض می کنم : اگر بدانیم در یک فروشگاه وسیله ی مورد لزوم ما را به ارزانترین قیمت فقط در یک روز مشخص می فروشند و فقط یک تعداد معدودی از آن وسیله موجود است ، حتماً برای رسیدن به آن از قبل برنامه ریزی خواهیم کرد، از خواب ناز خود می زنیم و چندین ساعت زودتر در صف می ایستیم و خلاصه تمام سختی ها را به جان می خریم تا به مقصود خود برسیم ، و نهایتاً هیچ گله و شکایتی که نداریم هیچ بلکه از بدست آوردن آن وسیله یک دنیا هم خوشحالیم ….
حالا زندگی ما در روی زمین هم به عبارتی همان روز موعود است و وسیله ای که ما لازم داریم رسیدن به پختگی روحی است که بر اساس دروس استاد الهی مراحل مقدماتی آن را در روی زمین باید بگذرانیم ، فقط می ماند که سختیهای آن را به جان بخریم و یاد این مطلب باشیم که همگی مهمان یک شبه هستیم ……..
سلام به همه دوستان
در مورد این جمله از فرمایش حضرت شیخ:
((…مثلاً او چیزی میخواهد که من اصلاً دوست ندارم، اطاعت میکنم چون پایه را روی هستی او گذاشتهام…))
چگونه باور به هستی خدا و تجسم او باعث این موضوع می تواند شود که چیزهایی که دوست نداریم قبول کنیم؟؟؟
فکر می کنم چون هستی او مترادف با خیرخواهی برای مخلوقش است پس وقتی چیزی برای ما میخواهد خیر ما در آن است هر چند که دوست نداشته باشیم.
با سلام ، ممنون پریسای عزیز مثل همیشه جوابتان خیلی کمکم کرد ، از اینکه به سوالات توجه می کنید سپاسگزارم. البته هنوز اینکه پایه بر هستی خدا گذاشته شود برایم کمی گنگ است ، اگر باز هم مطلبی دیگر به ذهنتان رسید بنده را یاری بفرمایید؟؟
با سلام خدمت دوستان
در جواب دوست خوبمان نازی باید عرض کنم به نظر بنده می توان در اینجا از هستی خدا دو برداشت کرد ۱) هستی به معنی وجود داشتن خدا ۲) به معنی حاظر ناظر دانستن خدا .
. ما انسان ها فراموش کرد هایم که بنده خدا هستیم نه رئیس خدا. خودم زمانی که رفتارم را با خدا نگاه می کنم می بینم رفتارم از بالا به پائین است به جای اینکه از پائین به بالا باشد و این هم ازکرم و رحیمی خداست که همانند پدری مهربان با پوزخندی مدبرانه به رفتار کودکش نگاه می کند . جای جای قران به بنده بودن انسان ها اشاره شده است حتی در نماز هم گفته می شود : أشهـد أن لا إله إلا الله وأن محمد عبده و رسولــه . یعنی گواهی می دهم که محمد ( اول ) بنده خدا بعد رسول خدا .
به نقل از کلام شیرین سعدی:
ما گدایان خیل سلطانیم شهروند هوای جانانیم
بنده را نام خویشتن نبود هرچه مارا لقب دهند آنیم
گر برانند و گر ببخشایند ره به جای دگر نمی دانیم
چون دلارام می زند شمشیر سر ببازیم و رخ نگردانیم
دوستان در هوای صحبت یار زر فشانند و ما سر افشانیم
خدا یارتان
با سلام و تشکر فراوان
محمد عزیز بی نهایت بابت جوابی که مبذول داشتید سپاسگزارم ، مثل همیشه از فرمایشات شما استفاده کردم ، مانند پریسای عزیز که همیشه بنده را با فرمایشاتشان خوشحال می کنند…
با سلام در مورد سوالِ خواهر بزرگوارمان نازی ، باید عرض کنم جوابهای محمد عزیز و پریسای گرامی ( تا زمان نوشتن این مطلب فقط همین دو جواب ذکر شده است ) کاملا بنظر حقیر صحیح می آید ،فقط با مثال دیگری که به ذهنم آمد کمی به توضیح آن دو جواب می پردازم
بنظر می آید شاید معنی عبارت ” پایه را روی هستی او بگذاریم ” این است که مایه ی تمام ِهستی ِ کائنات (مثلا ًخوبی، توانایی ،محبت ،درک ، دانایی،توانایی،زیبایی ،محبت و…) را او بدانیم و خود را ذره ایی بینهایت و بینهایت و بینهایت کوچک در این هستی عظیم (کائنات و زیباییها و…که در آن است)بدانیم در آنصورت و با این دید و نگاه ، اگر هستی کائنات ؛از من ِ نادیدنی ِکوچک از همه نظر ؛ عملی را بخواهد که در حال حاضر برای من ، خلاف مصلحت و رضایت و تمایلم بنظر آید ، من چون پایه ی هستی را از همه نظر بر او قرار داده ام نه خودم ،عمل به خواسته ی چنین عظمتی پاک و خیر خواه را برای خود ، از آنچه خودم دوست دارم و مفید می دانم ، بدیهیست که مفیدتر بدانم…از سوال زیبای شما و جوابهای دیگر دوستان نیز سپاسگزارم
با سلام خدمت دوستان و سئوال بسیار خوب نازی
چند روزی که به این موضوع ( هستی خدا ) و سئوال نازی من دقیق شده و فکر کردم متوجه شدم اصلا من حتی هستی خدا به معنی ((وجود ))داشتن خدا در وجودم باور ندارم و در خیلی اوقات وجود خدا را فراموش می کنم ( چه رسد که ((او)) را حاضر و ناظر بدانم حتی به معنی شریعتی آن : یعنی خدای وجود دارد و باید در قیامت جلوش حاضر و حساب پس بدهم .
همیشه این جمله استاد الهی برای من سئوال بودکه در کتاب ۱۰۰ گفتار آمده : (( یقین بدانید که خدایی هست و غیر از این دنیا دنیایی دیگری هست که مقام ارواح است )) پیش خود ( ذهن معیوبم ) می گفتم این جمله ابتدایی چیست که استاد فرموده اند معلوم است که خدا وجود دارد ؟مگر می شود من خدا را قبول نداشته باشیم ؟؟؟؟؟؟( آن هم کسی که در یک خانواده مذهبی بزرگ شده است ) استغفرااله و… . حال با خواندن این جمله حضرت شیخ و مطالب دوستان و غور در خود متوجه شدم که یک پله عقب تر هستم . حتی به وجود خدا یقین ندارم شاید باور داشته باشم ولی ((یقین )) ندارم .
به قول بسیار از استادان اگر مردم بدانندکه فشارها وسختیها چقدر برای پیشرفت روحی آنها خوب است و در اثر این فشارها ناخالصیهای روحی اشان از بین میرودوروح خالصتر میشود همیشه شکر گزار میشدند هر چقدر تقرب به خدا بیشتر باشدمسولیت بیشتر میشودو چشم باطن بازتر و امتحانات نکته سنجتر میشود دقیقا مانند شاگرد اول کلاس با شاگردتنبل کلاس از نظر معلم فرق میکند شاگرد اول مجبوبترامتحانش سختترجایگاه وبژه، ولی شاگرد آخراز نظر ناپدید امتحانش راحتت چون فراخوراطلاعاتشان امتحان میگیرندشاگردآخر در بیشتر درسها ضعیف پس نقطه ضعفش زیادو امتحانش به مراتب بیشتر. تقرب به خدا یکی درنیکی بدون چشمداشت بدست میاید و دیگری در اینکه خدا را در تمامی احوالات خود و اعمال خود چه در خفی چه در جمع ناظر داشتن من خودم من خودم که سالهاست خود را شاگرداین مکتب و دانشگاه میدانم راز موفقیتم را در این دو جمله یافتم
با سلام و تشکر ، از پاسخ و لطف شما دوستان عزیز “پریسا” ،”محمد” و “علی” که تا این حد ذهن مرا در مورد سوالی که داشتم روشن کردید ، سپاسگزارم. .
سلام این کتاب تو ایرانم هست اگه هست چطوری میتونم پیدا کنم
صادق عزیز
فکر میکنم می توانید از کتابفروشی جیحون مقابل دانشگاه تهران می توانید تهیه کنید.
سلام خیلی ممنونم شری من این کتاب رو توسط یکی از دوستانم از تهران ،انتشارات جیحون خریدم و مطالعه کردم بسیار عالی بود
من این ویدیو را پیدا نکردم اگر میشود مرا راهنمایی کنید
متشکرم.
همانطور که دوستان در بالا گفتهاند این ویدیو در یوتیوب هست در لینک زیر:
http://www.youtube.com/watch?v=DO9gwt5Vsig&feature=player_embedded
بالا تر از بی نهایت بالا بود ممنونم
با سلام
» عمر بشر کوتاه نیست، ولی وقت بشر موقت است »
سلام مرتب و مرتب کتاب شیخ جا نی را می خوا نم جواب خودرا در فرمایشات ایشان پیدا میکنم مرا به حرکت وأدار میکند رابطه خود را با خدا عمیقا حس میکنم و أمید بیشتری به من می دهد حس میکنم در راه و روشی که می فرمایند إز أیشان جداا نیست همه این مشکلات ما را خوب می د یدند ا ثر و گر مای زیاد ی را حس میکنم بسیار شوق و ذوق کار کر دن دارم .
با سلام به متیس عزیز و دوستان گرامی
۱- مستدعی ام در مورد جمله ( عمر بشر کوتاه نیست ، ولی وقت بشر موقت است ) توضیح و راهنمایی بفرمایید
۲- دوستان عزیزی که در موارد مختلف توضیحاتی می فرمایند
لطفاًقبل از ارسال نظر ، خوب است که یکبار آنرا مرور کنند که اگر کلمه ای درست نوشته نشده است آنرا تصحیح بفرمایند. با تشکر از همگی
این جمله بنظر حقیر مفهومش این است : باید از وقتمان درست استفاده کنیم نگذاریم به بطالت بگذرد. نگذاریم زمان ها برای تآمین تو شه آخرت به هدر برود .بفکر آنجا باشیم که دائمی است .انسان باید شش اسبه بطرف هدفش حرکت کند حتی
این طرف وآن طرف خودش هم نگاه نکند .
سلام متشکرم ار این که به زبان فارسی این ویدیو روگذاشتید.
با سلام
از اینکه حضرت شیخ فرمودند عمر بشر کوتاه نیست ولی وقت بشر موقت است با ید عرض کنم که:
اولامقصود عمر بشر در یک زندگی زمینی نیست. چه بسا بعضی افراد هستن در سن کودکی از دنیا میروند وفرصت آنچنانی برای سیر کمال معنوی ندارند.پس در اینجا عمر بشر همان پنجاه هزار سال است که سن روح است.پس عمر بشر کوتاه نیست
حالا حضرت شیخ اول فرمودن( عمر بعدا فرمودند وقت )اگر دقت کنیم این دو با هم فرق دارند.چون وقتی که برای ما گذاشتن بیشترش صرف دنیای مادی میشه وبرای رسیدن به سیر کمال وپختگی روح این و قت موقت است واین فرصت همیشه در اختیار مانیست پس محدود وموقتی است.حضرت شیخ خواستن به ما هشدار بدهند فرصت را از دست ندهیم از این وقت محدود استفاده لازم را ببریم .
مرسی مرسی مرسی واقعا دستتان درد نکند .
خدارابایدشکرکرد بخاطر موقعییت استثنایی که دران قرارگرفته ایم و بخاطر این تعلیماتی که دراختیارمان گذاشته اند.
تشکر واسه سایت عالیتون
سلام باتشکرو سپاس فراوان از متیس عزیز ودوستان گرامی
با سلام وتشکر خیلی خوب بود
با سلام و احترام به ملک جانی نعمتی که بسیار از ایشان اموختم بسیار خدا رو شکر میکنم که با تعالیم این بانوی مقدس اشنا شدم .
با سلام وخسته نباشید تشکر مخصوص از متیس عزیز،با خواندن مقاله وهمچنین نظرات دوستان وپرسش وپاسخگویی عزیزان درک مطلب برایم اسان شد متشکرم
باسلام و تشکر از متیس عزیز و چقدر انرژی گرفتم و انگیزه ای بیشتر برای عمل پید اکردم .از دوستان برای توضیحات مقبره حضرت شیخ و نظر گاه استاد سپاسگزارم .
با تشکر از متیس عزیز و تمام دست اندر کاران
با سلام و تشکر از متیس عزیزو دوستان چقدر این سوال و جوابهابرایم مفید هست و سعی در بر طرف کردن نقاط ضعف و عمل به تعلیمات پیدا کردم .خیلی حالم خوب شد . خدا را شکر و سپاس دارم
پا سلام وتشکر وشکر از درگاهش:
روح تشنه حقیقت است هر قدر بیشتر مطالب و درسهای و اصول الهی و اخلاقی صحیح و واقعی را به او بدهم سیری ناپذریر است و مثل اب شور است که هر چه بخوریم تشنه تر می شویم.
خواندن دوباره زندگی حضرت شیخ و درسهایشان ، روح را زنده تر می کند ، وامید دوباره بیشتری به مبارزه می دهد ، مثل جمله زیز از گفتار هایشان.
پختگی برای شاگرد چگونه حاصل میشود؟
پختگی روح یا در اثر تجربه و یا با فشار حاصل میشود. حالتهای بیتفاوتی، بدبینی، خردهگیری، همه از نپختگی است.،،،،،،،،
با سلام و تشکر از متیس و دوستان
هر از گاهی که این مقاله را میخوانم برایم تازگی دارد و مثل بار اول انرژی میگیرم واقعا خاصیت کلام حق که اثر الهی دارد. برایم روشنتر و به اثبات میرسد بسیار مدیون ملک جان هستم همیشه حضورشان در زندگیم در فشارها و سختیها کارگشا بوده و باعث دلگرمی ام میشوند و این کلامشان برایم ثابت شده که روح یا در اثر تجربه یا با فشار به پختگی میرسد. وقتی به زندگی خودم نگاه میکنم متوجه میشوم زمانهایی که در سختی و فشار بودم و توجه و امیدم و توکلم بخدا بوده و ناشکری نکردم در اون زمانها است که روحم بزرگتر شده و در همه این مسیر سخت او. در کنارم بوده
و همین باعث دلگرمیم میشه که اگر سختی و فشاری هم بمن وارد میشه
تنها نیستم
یکتا کنار من هستند
با سلام و ضمن تشکر از سایت متیس بلاگ
آنچه که مرا به فکر در مورد خودم واداشت ، غیر از تمام بالا و پایینی که در شرایط سخت و مشکلات میشوم ، خرده بینی و بدتر از آن بدبینی را در خودم دیدم . بدبینی از قضاوت های مکررم در مورد آدم ها و بعد هم به جایی رساند که به خالق خودم ، به استادم که بدون هیچ دریافت مادی ، و هیچ خواسته ای مرا هدایت کرده نتوانستم در سختی ها شاکر باشم و آنقدر ادامه داد نفسم تا به قدرنشناسی و بدبینی رسیدم ..نکته ای را که میخواستم از این صفت کثیف قدرنشناسی ام بگویم این بود که این خستگی ها از زندگی و مشکلات ما را به دام بدبینی و بدبختی میکشاند که اگر کرم نکنند به آن نابود میشویم . آنچه که فهمیدم پناه بردن به ذات رحمتشون و کمک طلبیدن است چه در امور مادی و چه در امور معنوی .
م.ا عزیز، راجع به صفت بدبینی که اشاره کردید، اخیرا تجربهای داشتم. با شخصی در دفاع از حقام برخورد تندی کردم، ولی بعدا که از ایگو بیرون آمدن فهمیدم که نمیبایست تندی میکردم. به هر حال گرچه تجربه تلخی بود، ولی باعث شد که بصورت ملوس معنی گفتار زیر را متوجه شوم که استاد فرمودند:
«یکی از شرایط مهم سالکین این راه این است: زشتی زشتخویان هم نیک تلقی نماید، تا صفت بدبینی که سرمایهی بدگویی و بدرفتاری است، مانند مرض مسری در او سرایت نکند، چون که بدبین از حقبینی محروم خواهد بود…» ب ح سوالات مربوط به مقدمه.
وقتی در خود فرو رفتم و تجربهام را مرور کردم، دیدم که علت رفتار نامناسب من این بود که پیشفرض ذهنیام را این گذاشته بودم که طرف مقابل (بواسطه رفتار نامناسب بیرونیاش) قصد آزار و اذیت من را دارد و همین مرا در حالت تدافعی قرار داد و باعث واکنش نادرست و تلافی جویانه از طرف من شد. یعنی، صفت بدبینی «سرمایهی بدگویی و بدرفتاری» من شد و چون «بدبین از حقبینی محروم خواهد بود» من حقیقت اینکه آن شخص بدرفتار «اسباب و سبب علیت» است و نه علت العلل اصلی، را نادیده گرفتم. وگرنه رفتارم با آن شخص میابست (در عین اینکه از حقم دفاع میکردم) ملایم تر میبود، چرا که این سناریو را سیالهالهی برایم تنظیم کرده بود.